اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام توی خدایی که تا الان به این میزان شناختمت و پاسخ دادی، حست کردم، دیدمت، ندیدمت، استشمامت کردم، خوابتو دیدم، دستاتو دیدم .. به نام تو و برای تو
نمیدونم چی بنویسم .. ولی میدونم باید بنویسم! چون این جلسه این موضوع سربازی دقیقا trend این روزهای من و تمرین ستاره ی قطبی امروز من بود .. که خدایا یک نشانه بهم بده .. یکی دیگه .. یالا یکی دیگه ..
استاد جان ممنونم که به دلت گوش میدی و درست هر فایلی را میذاری هر چیزی را میگی هر کاری که میکنی انقدر متصلی و در صلح ماشاا.. که همیشه هدایتی جلو میری و با اون هدایتت با اون بودنت در درست ترین زمان و مکان مناسب هر کسی که توی مدارش باشه به اندازه ی ظرفش (ّباورهاش) پاسخش را میگیره .. راهکار میبینه .. ایده میبینه ..
خلاصه اصلاا این هدایت و هدایتی زندگی کردن یک حالی داره که … به خاطر همین هم ازتون تشکر میکنم هم تحسین دمتون گرم.
اگر شما هم به این درجه اتصال و صلح و موفقیت و زندگی در بهشت رسیدید من هم میتونم چون بیلِ شما و من یکیه ..
پروردگاریی که کل آسمان ها و زمینی که عبث نیافریدی
پروردگاری که شب و روز را بی عبث و بیهوده نیافریدی
پروردگاری که اگاهی، و محیط به هر چیزی به تمام جهان و جهانیان
پروردگاری که شنوایی و بینا به هر چیزی و هر چیزی باز
پروردگاری که به یک پرنده در آسمان بی انتهایت و به مورچه در دل خاک و به انسان از زمین و اُسمان با بارانت روزی فراوان و بی منت اعطا میکنی
پروردگاری که انسان ها را با تمام پیچیدگیاشون و تفاوت هاشون، زمین را با تمام موجوداتش، گل و گیاه و خاک و آب و آتش و نور و خورشید و ماه را همه چیز همه چیز هر چیزی جزء به جزء این کل را خلق کردی و هدایت میکنی به سمتِ کمالشون .
پروردگاریی که من راا میبخشی و می آمرزی
مرا هدایت کن که چی بنویسم .. این لحظه .. همین لحظه لحظه ای که تو هستی و همه از تو .. چی میخوای بگی توسط من .. چه حرفی … چه درکی .. چه اگاهی .. سپاس گزارم ..
بگو بگو .. شدم محرم اسرار .. دلم آرومه ..
بیش از سه سال که غیبت سربازی دارم به خاطر دلایل زیاد به خاطر پیروی از قلبم به خاطر مهاجرت به خاطر عشق و علاقه ام …
و یک روزی که همین پارسال بود آذر تصمیم گرفتم که این مسئله را حلش کنم چون توانایی حل مسئله دارم و باورش دارم که دارم ..
از اون کوچیکی به خودم میگفتم من سربازی نمیرم .. من معافم .. خب وقتی که بزرگتر شدم قد کشیدم سن و عقلم میگفتم به خانواده ام به دوستانم که من نمیرم من معافم .. اما میگفتن چطور .. منم نمیدونستم .. اتفاقات زیادی افتاد تا اینکه رسیدم به تصمیم گیری روز آذر ماه پارسال ..
تصمیمی که با هدایتم به سمت یکی از راهکارها در سایت که به قلم مریم جان تحسین برانگیز بود.
اینجوری بود که مریم جان پاسخ داد به سوال یکی از هم پاره هام .. اگر همین الان خب کارت معافیتتو گرفتی بعدش چی؟ بعدش میخوای چکار کنی؟ بعدش چی .. اصلا چرا میخوای که این کارتو بگیری .. مریم جان گفت به این سوال ها فکر کن ..
من فکر کردم گفتم خب وقتی این کارتو بگیرم پاسپورتمو میگیرم و استارت جهان گردی را از همین ترکیه میزنم بعد از تکاملی که دو سوم ایران را گشتم و ایران گردی گردم ..
اوکی ..
قدم بعدی که مریم جان گفت این بود که گرفتن کارت معافیت در راستای قدم برداشتن برای سربازی هست
اوکی ..
اتفاقی که افتاد منم تصمیم گرفتم که این کارتو بگیرم حتما چون برام خواسته ام پیش از پیش مهم شده بود و میدونستم حتما من باید قدم عملی براش بردارم
یک ماه بعد یعنی اواخر دی ماه، در حالی که از نظر احساسی بهترین بودم و ثبات داشتم در عین حال یک برگه زیر در خونه ام بود اول صبح ساعت ۸ .. وقتی همون اول صبح اینو دیدم یک لحظه جا خوردم!
سلام بر هموطن عزیز اقای محمد فتحی .. شما سربازی فراری هستی عزیزم .. خودتو به پاسگاه معرفی کن تا این سریع وضعیتش مشخص بشه .. اگر نیای خودمون میاییم و دستگیرت میکنیم
خب راستش اگر حضرت فیلم باشی جا میخوری یهو اول صبح اینو ببینی ..
لحظه های اول که هزاران اروور توی ذهنم بود .. یک شوکِ واقعی ..
ولی به لطفِ کار کردن روی خودم و استفاده از آموزش های پدر عزیزم تونستم توی ده دقیقه ای تقریبا حالمو سرجاش بیارم اونم با این ابررر باوررر
که وقتی تو روی خودت داری کار میکنی و حالت خوبه وقتی که یک تضادی پیش میاد یک ناخواسته ای پیش میاد شایدد در ظاهر زشت اومده ولی بدون که اومده کمکت کنه تو را به خواسته ات برسونه
اره چند باری اینو مرور کردم و یاد چندتا خاطرات افتادم .. یعنی جهت دهی کردم یا یادمم نمیاد جهت دهی به لطف و هدایت خداوند شد ذهنم .. و آروم شدم .. آروم .. آرومی که با ” الابذکر الله تطمئن القلوب بودش .. در هر صورت هر چقدرمم ارزش ایجاد کردم در کل دنیا و دل ها را به خدا با تمام وجودم با قلمم با عکس های سفرم با سفرنامه های بی انتها ارزشمندم و .. در هر صورت هر چی دارم از خداست هر چی هر چی .. مال خودشِ ..
اوکی ..
همون روزا که این پیام را دیدم با اینکه پاهام یکم میلرزید ولی خب رفتم پاسگاه ..
تا رفتم اونجا! سرباز اونجا با روی خوش بهم گفت داستان چیه .. منم گفتم که اینجوریه .. قبل از اینکه برم اون آقای اصلی را ببینم
دیدممم بلافاصله روی خندان بهم گفت .. اقا یک بخش نامه جدید اومده که هر کسی بیش از یکسال غیبت داشته توی همون شهر خودش خدمت کنه
گفتم اوکی .. ممنونم .. رفتم با همون اقای اصلی صحبت کردم و داستان این غیبت را گفتم که این سال ها به سفر بودم و درست کردن کارهای دستی و کارآفرینی هر چند کوچک برای سه نفر با همون درست کردن دریم کچر و بافتن دستنبد و پای بند و هدبند .. و گفتم درخواستم را که چقدررر دوست دارم حالا که اینجا انقدر به سفر بودم سفرهای خارجیم را هم شروع کنم
بهم گفت با شادی! که چقدرر خوب آقا جون شما بیا سربازی همینجا هم که خدمت میکنی بیا و این دو سال سریع میگذره و ” جالب اینجا بود که ایشون بهم گفت که؛ به این فکر کن! که پاسپورتتو گرفتی و رفتی نروژ و استرالیا و آمریکا و … ” اخه بهش گفتم که دوستای خارجی زیادی دارم که باهاشون توی سفرهام آشنا شدم ..
بدجوررر دلمممم اونجااا با این حرفااا آروممم بود .. بدجور ارامش داشتمممم .. انگار اونجا خونه ام بود …
یک دلیل برای این حس و حالم را میدونم! اونم ایمان بود .. میتونستم به ترس ها ادامه بدم وا بدم شاخ و برگ بدم تا اینکه انقدرر اوضاع بد میشد و با ماشین پلیس میومدند منو میبردند! ولی گفتم نه! من خودم میرم .. میترسم و اقدام میکنم ..
و وقتی رفتم اینجوری بود و شد ..
همون روز بهم گفت که قدم های بعدیم چیه .. رفتم انجام دادم ..
و از دی تا فروردین ماهی که دفترچمو پست کردم .. تقریبا هر روز ماشین پلیس میدیدم وقتی بیرون میرفتم و میدیدم این نشانه ها که خداوند داره تاییدش میکنه .. و سپاس گزاری ازش میکردم که من درست زمانی بیرون اومدم درست جایی هستم که این ماشین را میبینم ..
اما این ماه ها یک تغییراتی بوده و به وجود اومد ..
همچنان با کار کردن روی خودم .. من واا ندادم به سربازی رفتن بلکه به همون چیزی که همیشه میگفتم وایِ بیشتری دادم یعنی معافیت .. حالا این وا دادن چطوری شد .. آیاا خود به خودی بود؟ سر به هوا بود؟ داستانش چیه مارکو؟ بهمون بگو که چطور انقدر آرامش داری بهمون بگو که چرا اینقدر ایمان داری به خواسته ات ..
خب راستش، چقدر این وقتّ شب حوس ِ قهوه ای که جزیی پایان ناپذیر از منه کردم .. من برم یک قهوه لاته درست کنم با اینکه ۶ ساعت پیشم درست کردم و یک سرویسم برم و بیام و ادامه اش را به امید خدا بدم .. اگر زنده باشم ..
اوهوم امروز یک قهوه جدید گرفتم خیلییی بینظیره .. ۳۰۰ گرم .. نصفش دونِ عربیکای بسیار خوش بو لایت رُستِ و یک ربعش، کلمبیای لایت رست و اون ربعش، چِری هست .. ترکیب بینظیرش شده، برای کسایی که مثل من عاشق قهوه ی شیرین بدون هیچ افزدونی هست، مناسبِ واقعا .. قهوه ای که به خاطر دونه های عربیکاش عطر و رایحه ی فوق العاده فوق العاده استثنایی داره واقعا دیوونه ات میکنه و اما ترکیب اون دو ربع هم، بهش یک کِرمای عالی و البته کافئین مناسبی میده که در کل در کنار شیر پرچرب واقعا مزه اش خاطر خاه هر قلب و زبان و سلیقه ای میشه .. okay Thank you
Here We Go.. oom It’s really amazing hallelujah
این قهوه هم داستان داره ها از وقتی که به تهران مهاجرت کردم و به یکی از بهترین و گرون ترین کافه رستوران های تهران، خ فرشته هدایت شدم سال ۹۶ و همون تماس هایی که خانواده و دوستانم با من میگرفتند و تعریف های من داستان های من در مورد قهوه اونااا هم عاشق این موجود زنده محترم ِ شور انگیز شدند .. تمامم خانواده ی پرجمعیتم .. تمام دوستانم .. هر کسی که اسم قهوه را توی کامنت ها و یا استوری تلینگ کردن هام میخواند و گوش میداد هر کسی که توی سفر دیدم … به راحتی تونستم همه را قهوه خور کنم بیش از ۲۰۰ نفر تا الان، و شایدم خیلیی بیشتر سود تونستم برسونم به بازار قهوه نه با تعریف کردنم! نه با ادا و اشاره و ایما، بلکه فقط با عشقی که به این نعمت دارم عشقی که به خدای خودم دارم آخه وقتی تو عاشق خودت باشی همه عاشق تو میشن و من دیدم که قهوه چقدر باعث شد توی این سال ها و سفرهای مارکوپولی ام به آدما نزدیک تر بشم و بهتر بتونم ارتباط موثر برقرار کنم.
اما هیچ وقت قهوه و کافه داری را احساس نکردم رسالتم بوده باشه .. اوکی . بریم سر داستان اصلی ..
چرا من اقدام کردم برای گرفتن این کارت؟
خب بذارید یک آمار بگم
سال ۹۷ همون موقعا من میتونستم با درکی که داشتم؛ ۶ تا ۸ ماه کسری بگیرم
سال ۹۸ یک قانون جدید اومده بود که برای افرادی که باباشون رزمنده بوده و اون زمانی که بسیجی در پایگاه بوده را هم جز کسری میشه و من با این قانون ۱۴ ماه میتونستم کسری بگیرم ..
اما یک چیز! و اونم همه ی کسری ها را زمانی میتونی در قانون سربازی ایرانی بگیری که تو هیچ غیبتی نداشته باشی ..
خب چرا با اینکه اینا را میدونستم بازم اقدام کردم؟
راستش هیچ وقتی برام منطقی نبود! اینکه چرا همچین قانونی هست که تو نمیتونی کسری و این چیزها بگیری وقتی که غیبت داری .. چرا کسایی که این قانونو گذاشتند اینجوری فکر کردند .. چرا اینجوری فکر نکردند چرا نیمه ی پر لیوان را ندیدند که بگند بابا چقدر خوب ادمایی که غیبت دارند حتما دلیل هاشون بینظیرن! حتما پی کسب و کار خودشون علاقه ی خودشون رفتند الان کلی کارآفرینی کردند .. یعنی این نگاه را من مثبت بین دارم خب .. هر باری که سوال میپرسیدم برام منطقی نبود که چرا نمیشه .. گفتم ولش کن بیخیال .. میشه عوض بشه .. تمام قانون های کشوری که انسان ها گذاشتند میشه عوض بشه اونی که عوض نمیشه قوانین ثابت جهانی هست که از قبل بوده و هست و خواهد بود
در واقع من با این باور یک مقدار ایمانم بیشتر شد
خب محمد ایا همین ایمان کافی بود بعدش چی؟ بعدش چکار کردی؟
خب راستش نه اگر از من میپرسی هیچ وقت یک میزان ایمانِ کافی نیست توی جهانی که براساس رشد اگر میخوای خرد و له نشی بین چرخ دنده های دنیا تو هم باید پا به پاش حرکت کنی و رشد کنی در واقع من مخالف Stay on your track and keep your faith هستم بلکه میگم و باور دارم که stay on your track and IMPROVE YOUR FAITH
اخه اون جمله ی قبلی را یک فرد انگیزشی میگفت .. ولی وقتی بهش بلند بلند بلند فکرر کردم دیدم جور در نمیاد با قوانین! دیدم اصلا داستان حفظ کردن کسی و یا چیزی نیست! داستان داستان سعی بر تمرکز ِ لیزری روی خلق کردن ِ مولد بودنِ ( مرجع: قدم دوم جلسه چهار ) و نه استفاده از داشته ها؛ هر چند ایمان در این حد و امروزت باشه. Come on
بعدش هیچ کاری نکردم .. خودش اومد! وقتی دید من قدم های اولی را برداشتم
چی شد چی شد؟!
خب هم زمان شده بود با ورودم به قدم چهار جلسه اول و دوم که پدر در مورد الگوسازی میگه کاملا ..
روندی که هر خواسته ای برات میتونه به این شکل عالی ترین منطقی بشه و به میزانی که منطقی میشه مقاومت هات کنار میزنی ایده میاد راهکار میاد تو قدم برمیداری ..
یعنی میخوای محمد بگی الگو پیدا کردی واسه معافیتت با تمام این وجود و تفاسیر با اینکه میدونستی شما که غیبت نداری نمیتونی حداقل کسری بگیری و خلاصه باس بری ؟؟
آره دقیقا عزیزم .. و بهترین الگوم .. همین برادرم پنجم بود! که فقط دو ماه و ۲۰ روز رفت خدمت .. دو ماه رفته بود اموزشی که برگشت و قانون سه برادری اومد و معافیتش را گرفت .. گفتم اگر برای ایشون شده پس برای منم میشه .. قانون یکیه .. خالق یکیه مالک یکیه روزی رسان و هدایت کننده من و تمام جهان یکیه ..
همین یک الگو؟
نه راستش، بسنده نکردم، خب من یک عادت خیلی خوبی را درونِ خودم ایجاد کردم عزیزم .. اینکه سعی میکنم وقتی بذارم برای کامنت خواندن .. مخصوصا کامنت های قدم ..و اگر از من میپرسی جلسه دوم سوم قدم دوم جوووون میده واسه خواندن و باورسازی .. تا الان بین ۱۰۰و خورده ای صفحه اش ۹۰ صفحه ای را خواندم و یادداشت برداری کردم اینجوری که هر کسی به خواسته ای رسیده نوشتم توی دفتر سبزم که ببین خدا برای این عزیز شده گوشی جدید .. شده خونه ی جدید .. شده سلامتی .. شده شفای مادر شده همسری که میخواد با همون ویژگی ها .. شده کسب و کار مورد علاقه شده مشتری فراوان .. شده دلار شده ماشین .. شده هر چیزی که باور داشتی که میشه خدات واست جورش کنه اوکیش کنه میشه .. میشه خدا به همون ظرف آبی در بیاد که تو با انرژی ای که توی ذهنت با تکرار و تکرارش به جهان هستی میفرستی در بیاد.
توی همین کامنت هاا دیدم .. حسن جان .. مسعود جان .. علی جان و .. چندین و چند نفر دیگه خواستند و معاف شدند اصلا ..
یعنی اینجوری ایمان عملیت بیشتر شد منطقی تر شد واست که شما هم میتونی معاف بشی؟
آره خب .. البته هیچ کدوم از بچه ها توی نوشته هاشون ندیدم که غیبت داشته باشند .. یعنی الگوی این چنینی ندیدم ..
پس چی! یعنی میخوای چی بگی؟ میشه واضح تر بگی؟
خب راستش من از خدایم هدایت خواستم اخه هیچ الگوی با شرایط خودم ندیدم توی این چند ماه از دی تا فروردین و ..
راستش دوست من، خب درسته الگو ندارم ولی یک سری اتفاقات افتاد که ایمانم بیشتر شد ..
میشه بگی چطوری؟ چون مثال زدن واقعا میتونه منطقیش کنه؟
اوکی، با کمال میل
مثلا همین چند روز پیش بایستی میرفتم کمیسیون چشم توی اهواز .. وقتی رفتم ۵۰ نفر دیگه مثل خودم اومده بودند که چمششون معاینه بشه و توی اون همه آدمممم من فقط با یک نفر هم صحبت به صورت ادامه وار شدم .. خب اولش گفتم اونم اومده مثل من .. و همین سوال را ازش پرسیدم که دیدم اومد بهم گفت که نه! من برای معافیت پزشکی اومدم! گفتم ایول مبارک باشه ..
۹۰ دقیقه بعد وقتی که من کارم تموم شده بود و منتظر ماشین بودم که بیاد و بریم به خواهر زاده ام دم بیمارستان گفتم من بایددد معاف بشمم .. لبخندی زد و گفت چرا آخه! برای چی .. همون لحظه که خیره به افق بودم دیدم توی همین منتظر بودن همون لحظه همون لحظه که گفتممم من بایدد معاف بشم لحظه بعدش اونو گفت .. دقیقاا چشم تو چشم همون پسری شدم که معاف شده بود .. و همون لحظه یک ایمانی یک نوری درونم احساس کردم که خدا داره با من حرف میزنه .. و داره بهم میگه درسته الان هیچی نیست هیچ دلیلی .. ولی درست میشه .. اینم نشانه اش عزیزم تو فقط ادامه بده.
پس میخوای محمد بگی با دیدن نشانه ها تو ایمانت را بیشتر میکنی و البته بیشتر کردی؟
آره اره دقیقا .. خداروشکر میکنم که زبان نشانه ها را درک میکنم .. و خودم را تحسین میکنم
خب منم تحسینت میکنم عزیزم واقعا ممنونم برای این مصاحبه ..
منم ازت ممنونم خدا جونم (چشمک) که هدایتم کردی .. واقعاا بازم بهت اثبات کردی همون شعره را که تو خود پای در ره بنما و هیچ مپرس که راه بهت میگه ادامه را .. ممنونم
خب چیزی دیگه هست که بخوای بگی در انتهای این نوشته؟
خب راستش خدا جون درس های خوبی توی این موضوع گرفتم .. الان اردیبهشت ماه و اول خرداد امسال من میرم آموزشی .. ولی خب آرامش دارم .. میدونم که میشه یک دری وا میکنی وقتی واقعا عملکرد من را میبینی ایمان من را میبینی ..
برام الان طبیعیه که همین فردا بگی یک قانون جدید دقیقااا واسه فردی مثل خودت اومده باور دارم که من واقعا خلقش کردم .. بیشتر از همیشه آخه خداوندا باور کردم اصلا همین مورد شده یکی از بهترین دستاوردهای سال گذشته ام اینکه بیشتر باور کردم تو منو هدایت میکنی به سمت ِ کانون توجه ام ..
اما یک درس خیلی مهمی که گرفتم در مورد تجسم و توی همین توجه کردن و باور هم راستای خواسته ..
چی را؟ بهمون بگو خوشحال تر میشه جهان برای این ایجاد ارزش، ممنونم محمد
راستش، من میومدم خودم را تجسم کنم ولی میرفتم به مثلا یک دوران اموزشی ساده و خوب .. و یا اینکه مثلا یک جای خیلی خوبی افتادم توی تهران در واقع شمال تهران .. و ..
بعد یک روز متوجه این اشتباه شدم که خواسته ی من اگر معافیت کاملِ پس تجسم اون نقطه ها چیه! در واقع دارم باورهای هم جهتِ خواسته را ایجاد نمیکنم الان و انرژیم یک جای دیگه در واقع روی ناخواسته دارم میبرم ..
به خاطر همینم کلا از وقتی که اینو متوجه شدم هر وقت میخوام تجسم کنم ذهنم را اصلا جایی به جز معافیت کامل نمیبرم .. و روی همین زووم این میکنم .. تا تجسمم هم راستای خواسته ام باشه ..
اوکی ممنونم محمد به خاطر این نکته قابل تامل ..
منم ممنونم خداجونم سپاس گزارم ازت که بهم فرصت دوباره ی زندگی و تجربه کردن خودم را دادی، سپاس گزارم که میتونم بنویسم به این زیبایی و شگفتی اور و تاثیرگذار و الهام بخش که اول دلِ خودم را میبره و آروم تر میکنه .. ممنونم به خاطر همه ی نعمت هایی که بهم اعطا کردی به خاطر این خانواده ی بینظیر و دوست داشتنی به خاطر پدر به خاطر مریم جان .. ممنونم پروردگارا ممنونم
من میدونم و باور دارم که توی این حرکت کردن ِ بالاخره یک دری وا میشه که الان خودم نمیدونم ولی میشه .. این فرمول همیشه درسته .. من + خدای درست= دسترسی به همه چیز ..
پروردگارا دعا میکنم که ایمان ابراهیمی بهمون اعطا کنی .. آخه دنیا با ایمان و عمل و حرکتِ که قشنگ تر میشه و فکرشو کن که توی راستای عشق و علاقه اتم باشه دیگه نور الی نوره خداجون ..
دوستون دارم.
اوه اوه یک چیز دیگه یادم اومد خداجون!
*حتما مهمه که اومدی کامنتت را ویرایش کنی؟ So What you want to say us؟
میخوام مثل خودت خدا جون که وقتی قرآنتو میخوانم همش میگی با مثال روشن با منطقی روشن برای شما مردم زمین بیان کردیم .. بگم ..
اومم باریکلا . .بگو ببینم پدر سوخته! (لبخند)
توی جاده هستم .. تاریک ِ تاریک .. سوار ماشینم .. الان توی نقطه ی A هستم .. و میدونم و این خواسته به وضوح رسیده که قدم بعدی مقصد بعدی؛ نقطه ی B هست .. خب جاده که تاریکه .. مقصد را میدونم و میدونم از چه مسیری باس برم پیش فرض البته .. اوکی .. ماشین را روشن میکنم عزم رفتن میکنم نور بالا میزنم .. فقط صد متر جلوم روشنه … هیچچچچی مشخص نیست اصلا و ابدا .. فقط یک راه دارم اونم اینه که صدمتر را برم جلو آخ وقتی صدمتر را برم صدمتر بعدی هم خود به خود لاجرممم روشن میشه هویدا میشه صدمتری که الان توی این نقطه ای که هستم جز تاریکی نمیبینم ..
خدا: خب
خب به جمالت خدا جون (لبخند)
یک چیزی را درک کردم خیلی خیلی بیشتر از همیشه اونم اینه که مقصدِ مهم نیست به خودی خود .. اخه بارهااا تا قبل از این درکی که الان میگم رسیدم به مقصد هاا ولی وقتی وقتی رسیدم و اون موقع میخواستم فقط لذتِ را ببرم خب دو سه روزی بردم لذت را ولی بعدش کم باد شدم و گفتم همـــــــش همین … بودددد؟ این همه خودمو چیز کردم آخرش همین .. ای بابا .. و اونجا بهم یک درسِ حسابی دادی .. این پازل را کامل ترش کردی .. بهم گفتی محمد یک فرق اساسی هست بین خواسته و احساس خوشبختی، خوشبختی اینجوری بدست نمیاد که به خواسته ات برسی احساس خوشبختی کنی .. خوشبختی احساسِ خوب در لحظه است جانم .. اینو بارهاای بارر به خودت بگو .. خوشبختی احساس خوبِ در لحظه است و این احساس خوب از توجه بر نکات مثبت میاد از باورهای درست میاد
بازم تکرار کن .. اصلا بذار یک آهنگش کنیم خداجون گیتارم که بلدم .. اها بیا گام دو ماژور اوکیه ..
درن دَن دن .. خوشبختی خوشبختی .. آی خوشبختی .. احساسِ خوب در لحظه است .. یوهووووو ..
خدا: عاا باریکلاا عا باریکلااا ببین همینه که میگم احسنت بر خودم که همچین موجودی را خلق کردم فتبارک الله احسن الخالقین .. واقعا جات که فقط تو بهشته شاه پسر .. تو لیاقت بهترین هاا را داری لیاقت یک زندگی بهشتی اوهوم .. واقعا بهت افتخار میکنم افرین افرین افرین ..
قربونت من برم خداجون .. مخلصیم .. از خودت یاد گرفتم! .. از جاده .. از سفر .. از دست بینظیرت .. پدر .. مری .. بچه ها .. همه همه واقعاا
چیزی دیگه هست که بخوای بگی؟
خب با این درکِ من توی جاده سعی میکنم فقط به چیزهای مثبت توجه کنم .. و از مسیررر بخوام که لذت ببرم .. واقعا قبلا چطوری به خواسته ام میرسیدم با کم ترین لذت یا اصلا بدون لذت و حالا همش هر لحظه ی این مسیر دارم سعی میکنم با در لحظه زندگی کردن لذت ببرم و عشق کنم و برم جلو ..
در واقع من وابسته ی مقصدم در اینجا خدا جون که گرفتن کارت معافیت ِ نیستم میرم جلو و سعی میکنم از این روند طی کردن به این خواسته لذت ببرم درس بگیرم. همین.
خب یکی از دغدغه های خیلی از آقایون خدمت سربازی هست و برای خیلی ها مثل یک سد بزرگه و یجورایی عجیب و غریب می بیننش که البته حدود سنی من اینطوری بوده لااقل اما من اصلا بهش توجه ای نمیکردم و برنامه خاصی براش نداشتم و به رفتنش هم فکر نمیکردم.
تا اینکه دانشجو شدم.کاردانی تموم شد و بعدش کارشناسی و بعدش هم ارشد.
در طول دوران ارشد هم هرکسی از من در موردش سوال می پرسید میگفتم برنامه ای براش ندارم ببینیم چی میشه.اما از وقتی که وارد سایت شدم و یه کوچولو با قوانین آشنا شدم خیلی مشتاق شدم که خواستم این باشه که خدمت سربازی نرم.و برای اینکه معاف بشم و یا اینکه از زمانش کم کنم اقداماتی هم انجام دادم.مثلا سعی کردم از جبهه پدرم استفاده کنم و مراحل زیادی رو هم طی کردم اما نتیجه نداد و دقیقه 90 کنسل شد.یعنی طبق قانون تنها چند ماهی از زمان خدمتم کسر میشد.خب از اونجایی که هنوز دانشجوی ارشد بودم گفتم باز هم خوبه خدا رو شکر و بهش نچسبیدم که بخوام بخاطرش غصه بخورم که چرا نشد یجورایی بیخیالش بودم.
تا اینکه یه ایده ی دیگه هم به ذهنم رسید و اون هم اقدام از طریقه بنیاد جانبازان بود و اجرای کمیسیون که اون هم نتیجه ای نداشت ومن باز هم نچسبیدم و یجورایی رها.گفتم نهایتش میرم شاخ غول که نیست(:
چند ماهی گذشت تا اینکه یکی از دوستانم که خیلی هم کم همو میشناختیم و کلا دوبار همدیگرو دیده بودیم گفت:
” تو بهت میاد که معاف میشی” و واکنش من!!!!!
همونجا تو دل خودم گفتم این یک نشونست و بدون اینکه قبلش حرف خاصی زده بشه دوستم اینو گفت(:
باز من رها بودم
بلاخره روزی رسید که پدرم به طور کاملا باور نکردنی به رحمت خدا رفت (در این متن راجبش صحبتی نمی کنم)
همون لحظه ای که پدرم از دنیا رفت ناگهان متوجه اجابت شدن خواستم شدم.شاید برای دوستان این صحبت من عجیب باشه و مورد پسندشون نباشه اما واقعیت رو میگم چیزی که احساس کردم رو میگم. واقعیت این هست که اون لحظه با اینکه نزدیکترین فرد به زندگیم از دنیا رفت و من خیلییی دوسش داشتم، اما من سپاسگذار خداوند بودم و آرامش عجیبی داشتم.نه بخاطر معاف شدنم بلکه به این خاطر که به خودم مدام میگفتم که خداوند از جایی که فکرش رو نمیکنی و به عقلت نمیرسه میتونه خواسته تو رو اجابت کنه و بزرگترین درسش برام همین بود.
در واقع من به یک تضاد بسیار بزرگی برخوردم اما به لطف الله من تونستم خودم رو نگه دارم و روزها سپاسگذار خداوند باشم و اعتبار آرامشم در اون لحظات سخت رو فقط به خداوند میدم خدایاا شکرت که هوامو داشتی و منو نگه داشتی.
با این تضاد نه تنها خواسته من اجابت شد بلکه درهایی از نعمت هم به زندگیم باز شد و چه نعمت هایی و چه دست هایی وارد زندگیم شدن که من فقط تماشا میکردم که خداوند کارها رو پیش میبرد.
من هم پارسال مامانم رو از دست دادم، خییلی سخت بود خیییلی من به شدت به مامانم وابسته بودم، خیلی یهویی از پیشمون رفت، من به خیلی چیزا رسیدم ولی همش ناراحت بودم که از این طریق خواسته هامو بدست اوردم ولی بعد به خودم گفتم من که تعیین نکردم از چه طریقی، منکه راهشو نگفتم، این خواست خدا بوده، و به ارامش بیشتری رسیدم، برام جالب بود که شما هم مثل من از این طریق ناخوشایند به خواسته تون رسیدید، امیدوارم همیشه شاد و پرارامش باشید.
تبریک میگم به علی عزیز که از سن کم تو این مسیر هست و داره روی خودش کار میکنه اینکه ایـــــــنقدر خوب داره روی خودش کار میکنه و هر روز داره از درون بزرگ تر میشه؛ علی تو فوق العاده ای پسر، احساست به وضوح بهت میگه علی تو نمیری سربازی خـــــــــــلاص. دمت خـــــــــیلی گرم که عالی داری روی خودت کار میکنی چقدر عــــــــالی گفتی من دیگه
◀حرص خیلی چیزها رو نمی خورم
◀مشکلاتم زودتر حل میشه
آره باورهای ما به حقیقت می پیونده قانون یکیه برای همه ما، همه مون به یک اندازه دسترسی داریم به نعمتها و ثروتها و خداوندی که نگفته من فقط برای فلان گروه نزدیکم؛همه به یک اندازه قابیلت رشد و بزرگتر شدن داریم، مثل زمانی که استاد وقتی تازه مفهوم توحید رو فهمید و درک کرد از خدا خواست که ابراهیم وار بشه و اشاعه کننده یکتاپرستی که فقط تا همین لحظه چــــــــقدر آدم از آموزش های استاد به خدا رسیدن، کسانی که (از جمله خودم) اولش اومده بودیم فقط با نگاه مالی ولی وقتی شروع کردیم و وارد این مسیر شدیم اصل و اول و آخر تمام ثروتها و نعمت ها رو شناختیم، همون خدایی که باعث شد استاد که بقول خودش عــــــمرا دنبال کاری رو میگرفت و همه اش امروز و فردا میکرد و استاد پشت گوش انداختن، بلند بشه بیست و هشتم اسفند بره نظام وظیفه قم، خـــــــــدای من، افسره بهش بگه نه تو متولد تهرانی باید بری از اونجا استعلام بگیری، پـــــــــس دیگه برو که رفتی برای سال بعد ولی استاد و اون حسی که خیلی شفاف و واضح بهش گفت تو کاری به این افسره و اینکه چی میگه نداشته باش، همین الان برو یه ماشین دربــــــــست بگیر تهران استعلامت رو بگیر و برگرد، اونم به کی؟ بقول استاد اون که اصلا هیـــــــچ وقت اینطوری راحت هزینه نمی کرد ولی خـــــــیلی راحت دربست بگیره اونم شــــــــــوتی بره تا تهران و شوتی برگرده😍ایــــــــــنقدر که افسره باور نمی کرد که یکی به این سرعت انجام بده تا اینکه قانع شد زنگ بزنه تهران تا باور کنه آره میشه، میشه اگر کسی باشه که باور کنه خدایی رو که بـــــــــشدت کافییه و گوش بده به الهاماتش و عمل کنه که البته که بقول استاد همه این ها تکامل میخواد، بیست و هشتم اصلا استاد نمی دونست که چرا آخه الان باید بلند بشه بره نظام وظیفه اونی که همیشه چشت گوش مینداخت ولی گوش کرد به الهامی که بهش شد و رفت و همینطور مثل پازل درست شد تــــــــــا رسید به اون لحظه ای که خدا اون خانمه رو تو سفارت گذاشته بود فقط برای اینکه کار استاد رو انجام بده و بهش بگه من دوست دارم شما رو بفرستم آمریکا 😍فقط این سوال رو جواب بده که کجا خدمت کردی؟ و هـــــمه اینا از همون روز بیست و هشتم و قدمی که استاد برداشت و گــــــوش کرد به الهامی که بهش شد و حرکت کرد، وقتی افسره بهش گفت دیگه برو واسه سال جدید برگرد اون گوش نکرد و شـــــــــوتی رفت تهران و شــــــــــوتی برگشت قم و الان که بهترین ایالت آمریکا، خـــــــــــدای من چی بگم آخه بجز شـــــــــــــکرت،
مثل گیاهی که اون زیر داره کلی اتفاق رخ میده و قوی تر میشه تا برسه به اون نتایج ولی یه دفعه وسط راه مثلا خسته اش بشه بگه آقا من دیگه نمی خوام کی این میوه ها میاد پس😒😂
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر/ آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر/رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
استاد منم سال ۹۲ آخرین ترم کارشناسی ام تو رشته جامعه شناسی بود، خیلی به ورزش علاقه داشتم ایــــــنقدر که عشق دخترا که مهمونی رفتن و بازار بود ولی من فوتبال دیدن عشقم بود شرایط خانواده مون طوری نبود که کلاسی ثبتنامم کنند اونم ورزشی اونــــــم فوتبال که ته مسخره بازی بود واسشون ، ولی من با همون تماشای مسابقات فوتبال با بازی کردن با دستگاه برادرم اصلا با تمام وجودم بازی می کردم ولی وقتی موقع دانشگاه شد با اینکه عشق فوتبال بودم ولی اصلا فکر نمی کردم رشته ای به اسم ورزش باشه تو دانشگاههای خوب باشه اگرم باشه منم همون نگاه پایین رو به این رشته دواشتم واسه همین اصلا موقع انتخاب رشته اصلا چیزی که دوستش دشاتم به ذهنمم خطور نمی کرد واسه همین رفتم یه رشته دیگه و وارد دانشگاه شدم و منی که اصلا تا قبل دانشگاه فوتبال رو فقط تو تی وی دیدم یا با دستکاه بازی کرده بودم و فوقش تو خیابون با پسرای همسایه خیلی کم البته وارد دانشگاه که شدم رفتم سراغ کلاسهای فوق برنامه و شرکت در کلاسهای فوتسال و بعد شاید دو سال عضو تیم دانشگاه شدن و شرکت در مسابقات کشوری و ترم آخر کارناسی ام شد و دقیق یادمه تو حموم بودم یه حسی بهم گفت زینب کنکور این سال جدید رو شرکت میکنی تا بری تربیت بدنی، حالا من نه اصلا می دونستم میشه اصلا چنین چیزی؟ اصلا کتاب های دبیرستان رو دیگه نداشتم که بخونم، چه میدونم فاصله گرفتم از فضای کنکور کارشناسی، ولی استاد اون حسه خــــــــیلی قوی بود خیلی صداش واضح بود و من که الان فکر میکنم واقعا قبلش اصلا چنین تصمیم که بخوام یه چیز رو برگردم و از اول شروع کنم اصلا چنین شخصیتی نبودم ولی انجام دادم استاد انجام دادم، رتبه ام تو کنکور دقیقا نصف سری اول که کنکور داده بودم شد، بازهم دانشگاه دولتی چمران قبول شدم، اون موقع درسته دوست داشتم ورزش رو ولی واقعا نمی دونستم چرا من باید گوش بدم به این حسم و برم دوباره کنکور بدم؟ چون معمولا ۹۹% کسانی که مثلا بخوان رشته دیگه ای که دوست دارند رو بخونن میان این رشته رو تو مقطع فوق لیسانس میخونن نه اینکه برگردن کامل از لیسانس اون رشته ای که دوست دارند رو بخونن ولی من انجام دادم و الان اتفاقات خیلی خوبی که نتیجه همون روزی که زیر دوش بودم و اون حسی که ایــــــنقدر قوی و واضح بود که استاد احساس میکردم قلبم بزرگتر شده اصلا احساس عجیبی بود خیــــــــلی قوی بود، الان بعد اون حرکت، من تجربه های فوق العاده ای کسب کردم و خدا میدونه باز هم چه اتفاقات فوق العاده زیبایی منتظرم هست، استاد تازه این ها زمانی که من نمی دونستم که جهان قانونی داره و خدایی که اولین ویژگی که خودش رو معرفی میکنه نزدیکی اون به من هست تا اجابت کنه چیزهایی که میخوام نیازی نیست من جار بزنم این رو میخوام لازم نیست من خودم رو بدبخت نشون بدم تا خدا رحمش بیاد و بهم بده اون نزدیکه خــــــــــیلی هم نزدیکه، خدای من شکرت، استاد چند روزی بود یه خورده بازم ذهن جونی میخواست کِرم بریزه 😐که پس کجا اون نتایج بزرگ پس چی شد زینب جون؟ بهش گفتم چی میگی تو آخه؟ من فقط تو همین یک سال که گذشت (سال ۹۹) حال خوبم پایدارتر شد، من تو همین یک سال چـــــــقدر قدرت خریدم بیشتر شد، چــــقدر ابراز عشقی که تونستم به دیگران بدم و عشقی که دریافت کردم زیادتر شد، الان یکی از تیکه کلام های من شده عــــــاشقتم درحالیکه قبلا اصلا نمی تونستم ابراز علاقه کنم الانم نمیگم پرفکت شدم ولی خـــــــــِلی بهتر شدم، اینقدر که یکی از دوستام که خیلی راحت تر ابراز عشق میکرد الان در مقابل من کم میاره 😍و مهم تر از اون عشقی که به خودم میدم، من قبلا سعی میکردم چشمم تو چشم خودم تو آینه نیفته ولی الان آگاهانه میرم جلوی آینه قربون صدقه خودم میرم، قبلا بینی ام رو مخم بود و شده بود کابوس من که باید عمل کنم تا زیباتر بشم ولی الان نگاه میکنم تو آینه احساس میکنم بینی ام کوچیک تر شده ، قشنگ ذهن جونی عزیزم گفت باشه حالا بابا یه چیزی گفتیم دیگه 😟، بهش نگفتم نه صبر کن صبر کن بازم بگم😎 ، من تا اوایل ۹۸ بخاطر باورهای غلط خودم هر چقدر خودم توانمندی داشتم اصلا انگار کور بودم نمی دیدم، تو ارتباط با جنس مخالف و برای ازدواج که هیچی اصلا یه چیز محالی می دیدم یه پسر خوب و موفق و مستقل بیاد سمتم و همینم بود چون باور خودم بود ولی سال فقط سال ۹۹ چهار تا پسر فوق العاده به سمتم هدایت شدند که هر کدوم کلی بهتر از قبلی اش بود و میدونم بزودی خداوند یکی از بهترین هایی که کنار هم هم باعث رشد هم بشیم و هم جهان و عشقمون هر روز زیباتر بشه به سمتم هدایت میکنه اونم خــــــیلی راحت و روان این ارتباطه شکل میگیره، دیگه ذهن جونی ام گفت عزیزم غلط کردم 😩😂😂
استاد، چقدر هر روز بهتر دارم می شنوم صدای خداوند رو😍، بهتر می فهمم و بیشتر و راحت تر میتونم ازش بخوام، چند روز پیش تو مسیر محل کارم بودم دوست داشتم قهوه بخورم ولی یه مدتی بود نخورده بودم همون لحطه یه حسی بهم گفت زینب از خدا بخواه بهت بگه الان بخوری یا نه؟ منم همون لحظه گفتم خدایا چند قدم بیشتر نمونده برسم به جایی که میخواستم برم ازش قهوه ام رو بخرم که سر خیابون هست، برم بخورم یا الان خوب نیست واسم و بهتره نخورم؟ خــــــدای من شــــــــــکرت، دقیقا همین که اینو گفتم چند ثانیه بعدش دیدم پسر عموم با ماشینش ایستاد کنارم گفت برسونمت درحالیکه شاید چند ماه بود که این ساعت اصلا ندیده بودمش ولی دقیقا هیمن بار که از خدا خواستم همون احظه خدا اون رو فرستاد و من با اون سوار شدم، خدایا شکــــــــرت، یا مثلا چند وقتی بود که دوست داشتم یه مقاله کار کنم و ارسال کنم جایی، همین دو روز پیش یکی از پسرایی که من اسفند ۹۸ همه اش روی هم رفته چند ساعت تو دانشگاه تهران برای همایش کشوری که رفته بودم برای ارائه اولین مقاله ام که اونم بطرز عجیبی که اصلا نمی دونستم مقاله ام من پوستر هست و آخرین لحظه متوجه شدم و رفتم در قالب پوستر اوردمش و رفتم بردم برای چاپ و تحویلش دادم در بین کلی مقاله دیگه با اینکه اولین مقاله ام بود برتر شد، من این پسر رو اونجا دیدم و الان دو روز پیش بهم پیام داد که یه مقاله دارم دوست دارم با هم ارسالش کنیم فقط یه جمع بندی داره با هم انجام بدیم بفرستیم؟ خدایا شـــــــــــــــــــکرت
خدایا شــــــــکرت برای این جهانی که هر روز داره زیباتر میشه و هر روز بیشتر و بیشترها رشد میکنه چون سازو کار اون همینه؛ رشد و بهبودی که دائـــــــمی هست، خداوند به هر طریقی که خـــــــــودش میدونه من رو به خواسته هام میرسونه و بی نهایت ها از نعمت ها و ثروتها رو بهم میده، خدایا سکان دست خودته، من چیزی نمی دونم، میخوام خودت هدایتم کنی به مسیر بی نهایت ها و آسان شدن برای آسانی هایی که بــــــــی نهایته
هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب الــــــــــــعالمین
حقیقتا تو این قسمت صحبت از خدمت سربازی شد ، گفتم بیام از داستان خدمت سربازیم بگم ، نکات ارزنده و کاربردی داره :
داستان از این قراره که بنده سال ۹۵ یه پولی رو از پدرم به عنوان قرض
(اون موقع هنوز با قوانین کیهانی اشنا نبودم و درکشون نکرده بودم) ، به عنوان قرض گرفتم و بهش تعهد کتبی دادم ، این بگم که خیلی تاکید داشت که برم خدمت ، تعهد کتبی دادم که اگر نتونستم پول رو پرداخت کنم برم خدمت ، اقا ما نوشتیم و امضا زدیم و از قضا داستان جوری پیش رفت که نتونستم پول رو پرداخت کنم ، و وقتی صحبت شد بنده خدا پدرم به اون شدت و حدتی اصرار نداشت که بیا برو از این حرفا چون بعدش صحبت شد گفتم نمیخوام برم ، خلاصه اقا چند ماهی گذشت و قبلش بگمکه من با یکی از دوستانم به قول معروف بین مون شکراب بود ، اقا تو همون چند ماه ما دوباره باهم ارتباط برقرار کردم و ناگفته نماند که بنده در سال ۹۴ با استاد اشنا شدم و این داستان خدمتم مال سال ۹۵ ، اینا رو گفتم که بگم جست و گریخته فایلهای رایگان اون موقع رو هم گوش میدادم
(میگم گوش میدادم چون دادن ورودی های قدرتمند قسمت مهمی از کار کردن روی خود هست و وقتی ادم روی خودش کار میکنه به جریان هدایت الله وصل میشه)
خلاصه اقا ما با اون دوستمون دوباره ارتباط برقرار کردم و از قضا در زمانی ارتباطمون شکل گرفت که اون بنده خدا داشت کارایه خدمتشو انجام میداد ، حالا کامل یادم نیست ولی همچین حسی رو داشتم که انگار این یه نشونه هست که بیا برو خدمت ، خلاصه یه جرقه هایی خورد ، اینم بگمکه ما ۴ تا دوست صمیمی بودیم که تقریبا هم سن بودیم و یکی ازنقاط اشتراکمون این بود که هیچکدوم خدمت نرفته بودیم (قانون کبوتر با کبوتر،باز با باز) اقا صحبت شد که اره بیان همگی باهم بریم و این حرفا که بعد اونجا تقریبا قبول کردند و تمام این موضوعات جوری داشت پیش میرفت که در من انگیزه ای ایجاد کنه که من برم خدمت
(که از اون ۴ نفر یک دوستمون که همون روزا معاف شد ، منم که رفتم ، اون دوست دیگه مونم سال بعدش رفت و اون دوست دیگه هم که کلا نرفت) یعنی کل اون حربا و ایناها جوری پیش رفت که رغبت لازمه دروحودم شکل بگیره که حرکت کنم چون باتوجه به فضاهایی که در اون زمان بودم این موارد یه جورایی برای من انگیزاننده بود ،
خلاصه ما تصمیم گرفتیم و اقدامات لازمه رو برداشتم که دفترچه ام رو پست کنم ، یادمه که اون ماهی دفترچه ام تکمیل شد و اماده پست شد اوخر شهریور بود و من رفتم نمیدونم چی شد که پست نکردم (انگار یه جورایی مثلا از تصمیمم منصرف شدم) و گذشت و چند روز بعدش دوباره تصمیمگرفتم که برم دفترچه ام رو پست کنم ، و پست کردم و جالبه که فاصله پست تا تاریخ اعزام بنده سه ماه زمان برد ، من برج ۸ اون سال پست کردم و برج ۱۱ تاریخ اعزامم بود ، خلاصه از تاریخ اعزامم اقا تا حد توانم تا جایی که جا داشت لذت بردم از زندگیم با توجه به دیدگاها و باورهای اون موقع ام لذت بردم مسافرت رفتم ، دورهمی های دوستانه زیاد میرفتم و… (حال خوب = اتفاقات خوب ، انصافا درحد توانم لذت بردم از اون روزهایم)
یعنی جوری بود که خودمو اماده کرده بودم برای ۰۸ خاش (ارتش) ، اگر درست گفته باشم میگفتن اموزشی اونجا دیگه سخت ترین جا هست ، یا پادگان محمدرسول الله بیرجند (نیرو انتظامی) این دوتا دیگه لول بالا در سخت ترینا داشت،
خلاصه یه جورایی برای سخت ترین شرایط خدمت خودمو اماده کردم ، خلاصه تاریخ مدنظر سر رسید ما رفتیم اون اَمریمونو بگیریم ، دیدم زده یکی از پادگانایه شهرمون رو زده که فاصله اش با خونمون تقریبا ۲۰ دقیقه فاصله داشت ، بعد وارد دوره اموزشی شدم ، که ارتباطم با خالقم بیشتر شد در اون مدت اموزشی و همچنین با تنهایی خودم بیشتر در صلح قرارگرفتم ، و اون دوران من با توجه به درکی که از قانون جذب داشتم با خودم و خدای خودم صحبت میکردم که من ، تو یکی از کلانتری های مشهد خدمت میکنم ، (چون رَسته ام نیروانتظامی بود) ، شنیده بودم خدمتش راحت تره ، ازادی بیشتری داره ،
(از اون دست افرادی هستم که به شدت ازادی برای من اهمیت داره در تمام جنبه های زندگی)
اینم قبلش بگم که بعد از یک ماه تقریبا تو اموزشی فضایی شکل گرفت که بصورت هفته ای به ما مرخصی ۲۴ ساعته میدادند ،
و دفعه اول کسانی رو فرستادن که مثلا پارتی داشتند ، بعد وقتی دیدم یه جورایی بهم برخورد یه احساسی در من شکل گرفت نمیدونم چه کلمه ای رو بکار ببرم ولی گفتم یعنی چی اونا برن و من نرم ، درخواستهای اتوماتیک وار به منبع ارسال میشد ،
اقا از هفته ی بعدش یه کتابی داده بودند و گفتند که از اون کتابه امتحان میگرند و هرکسی که نمره قبولی بگیره میتونه مرخصی بره و منم دیگه به قول معروف هیولا وار میخوندم
خلاصه از همون هفته بنده تا اخر دوره اموزشی ۴ بار مرخصی رفتم بدون هیچ پارتی از این داستانایه شرک الود ، فقط الله کارها رو برای من ردیف میکرد و منو هدایت میکرد و جالب اینجاست که همونایی که مثلا پارتی داشتند تو تقسیم افتاد شهرستان و من تو تقسیم باز هم به لطف الله داخل شهر خودم افتادم
حالا شما ببینید که منی که خودمو برای سخت ترین شرایط اماده کرده بودم به شکل بهشت گونه ای شرایط برای من فراهم شده بود
خلاصه همینطور که گفتم تو دوران اموزشی ارتباطم با خالقم بیشتر شد و تا دوران اموزشی تموم شد و ما رو چند روزی برای تقسیم فرستادند پادگان مرکزی که اتفاقا اونجا هم شرایط جوری پیش رفت که ۱۰ روز اونجا بودیم که عین ۱۰ من تایم اداری بود خدمتم یعنی صب تا ظهر ، (فقط یه شب اونجا به قول معروف پُست دادم و کلا شاید در کل خدمتم ۴ ۵ شب بیشتر پُست ندادم)
(کلا کارها برایم همیشه ساده و لذت بخش و راحت انجام میشه)
تا روز تقسیم سر رسید و از یه جمعیت ۳۰۰ نفری هفت نفر رو فرستادند قسمت راهنمایی رانندگی که بنده هم جزو اون هفت نفر بودم
(خدمت راهنمایی رانندگی جزو راحت ترین خدمتا هست)
که باز همونجا هم من به قسمتی هدایت شدم که تو کل ۲۱ ماه خدمتم کلا لباس شخصی جوری که لباسایی که بهم دادن همون روز اول برای یکبار هم نپوشیدم فقط یادمه یکی دوبار در حد ۲۰ دقیقه نیم ساعتی برای مراسمی لباسایه دوران اموزشیم رو پوشیدم
(اصطلاحا بهش میگن لباس خیارشوری) ، یک ماشین شخصی در اختیارم بود که حتی کارهای شخصیمم با اون ماشین انجام میدادم ، موها و ریش های در حدغیرمتعارف بلند جوری که اصلا کسی فک نمیکرد که من سربازم ،
تیپ میزدم در حد بُندسلیگا که اصلا کسی فکرشم نمیکرد که سربازم ، تقریبا میشه گفت که ازادی ۸۰ الی ۹۰ درصدی داشتم ، برای رفت و امدم نیاز به هیچ برگه ای و با این هماهنگ کن و با اون هماهنگ کن نداشتم ، یه اتاق شخصی داشتم ، فضای غذای خوری شخصی داشتم ، عزت و احترام خاصی درکل پادگان در بین سربازها و نیروهای رسمی پادگان داشتم (منظورم همون سرهنگ ها ستوانها و…)، کلا یه فضای بسیار پرفشنالی رو به لطف الله ام تجربه کردم ، و کل دوران خدمتم از اموزشی تا خدمت اصلیم تمامش تو شهر خودم بودم
یعنی جزو معدود نفراتی هستم که خدمت خیلی شیک و به قول معروف شاهانه داشتم ،و فقط با هدایت الله بدون هیچ پارتی و این داستانا ، جوری که هرکسی میدید میگفت پارتی داشتی ایناها میگفتم نه خدا برام جفت و جور کرده ، که دیگه بعد از چند وقت دیدم کسی باور نمیکنه میگفتم اره پارتی داشتم و بعد تو ذهن خودم میگفتم پارتیه من اونه خودش کارهای برام راستُ ریس میکنه
حالا چی شد که ما در اون قسمت خاص(حفاظت اطلاعات) افتادم ، اقا همون روزی که ما رو تقسیم کردند و هدایت شدیم به پادگان راهنمایی رانندگی ، اون قسمت خاص سرباز قبلیش خدمتش تموم شده بود و دنبال یه سرباز که گواهینامه داشته باشه که یکسال از مدت صدورش گذشته باشه میگشتند ، و در بین اون هفت نفر تنها من گواهینامه داشتم که که یکسال هم از صدور گواهینامم گذشته بود و خیلی شیک و مجلسی در نهایت عزت و احترام در زمان درست و در مکان درست هدایت شدم به یک خدمت عااالی
قبل از اینکه برم خدمت به مُخیلمم نمرسید که همچین خدمتی داشته باشم و این چنین کارها برایم به بهترین شکل ممکن برام ردیف بشه
اینا رو گفتم چون از اون دسته افرادیم که داستان خدمت برای من قسمتی از مسیر تکاملیم بود ، چون رشد شخصیتی داشتم ، عزت نفسم رشد پیدا کرد ، احساس لیاقتم رشد پیدا کرد ، ایمان و توکلم رشد پیدا کرد ،کلی تجربه های جدید داشتم ، به کلی از خواسته هام رسیدم
یک نمونه شو مثال بزنم ، یکی از علایق بنده رانندگی هست و خیلیم به حرکات نمایشی با ماشین علاقه دارم ، و قبل خدمت فضایی نبود که بتونم برم دنبال این علاقم چون ماشین نداشتم و شما ببین کارها جوری پیش رفت که یک ماشین شخصی دست من باشه به مدت ۱۹ ماه و من تو اون ۱۹ ماه کلی مهارت رانندگیم یه جورایی رشد تصاعدی داشت ، کلی مهارت رانندگیم قوی تر شد ،کلی غلبه بر ترسهایم داشتم تو زمینه رانندگی ، کلی تمرین های مختلف انجام میدادم و تمام تمرینهایمم بهم گفته میشد
یا یک نمونه دیگه اش این بود که من قبل خدمت گوشی همراهم ازاین ساده ها بود ، در طول خدمت دوتا گوشی هوشمند دلخواهم رو تجربه کردم یعنی برام جور شد ، یعنی رشد داشتم
میخام بگم که هر شخصی هر فردی هدایت خاص خودشو داره به یک دلیل محکم و منطقی اثر انگشت تمام انسان ها باهم متفاوته ، خود این موضوع برام بیان گر این هست که هر کسی هدایت خاص خودشو داره و ادم نباید خودشو زندگی اش رو مسیرش رو با افراد دیگه مقایسه کنه
و وقتی با ایمان و توکل و رها قدم برمیداری و تسلیم جریام هدایت هستی اون تو رو چنان راضی میکنه که حتی ادم نمیتونه فکرشو هم بکنه ، یه کارهایی برات انجام میده که فقط قطرات زلال چشمانت جاری میشه
تو این قسمت داستان برای خدمت استاد به این شکل هدایت شده بود
برای من به شکل دیگه ای
و برای هرکسی به شکل گوناگون دیگه ، اگر میبینی شاید اکثریت یه مدل دارند نتیجه میگیرند چون مثه هم فکر میکنند ، مثه هم نتیجه میگرند
اگر میخای نتیجه متفاومتی داشته باشی باید متفاوت فکر کنی متفاوت عمل کنی و متفاوت هم نتیجه میگیری
امیدوارم لذت برده باشید یه جورایی حسم گفت بنویسم خودم خیلی حال کردم
سلام و هزاران درود به استاد عزیزم، مریم نازنین و همه دوستان مسیر بهشتی
روز زیباتون به خیر و شادی
خداوندم رو شاکرم که امروز هم لیاقت این رو دارم که گام بردارم در مسیر آگاهی، در مسیر ساختن باورهای مثبت
خداوندم رو هزاران بار شکر میکنم که این آگاهی های بی نظر رو هر دفعه و هر روز آگاهانه وارد ذهنم میکنم و یه غذای مناسب میدم به ذهنم تا هر چه بیشتر کمک بشه به اینکه فاصله بین آگاهی های ذهن و روحم کمتر و کمتر بشه و درسته که این فاصله همواره وجود داره و نمیتونه به صفر برسه اما تا باید تلاش کرد تا این فاصله رو کم و کمتر کرد
خدای وهاب، روزی دهنده رهنما رو شاکرم که هدایتم میکنه توی هر لحظه که آگاهانه و با حال خوب، قوانین بی همتا و بدون تغییر جهان هستی رو مرور کنم و با جسارت و شجاعت تمام میتونم بگم که تقریبا در هر لحظه دارم سعی میکنم که همه کارهام مطابق قوانین پیش بره چون اصل همینه و اگر من میخوام زندگی دلخواهم رو در تمام جنبه ها بسازم باید این تلاش بشه روند عادی زندگی من، نه نیازی به زور زدن هست و نه نیازی به سختی کشیدن آخه تمرکز بر زیبایی ها، توجه به خوبیها و خواسته ها، تلاش برای هر لحظه شاد بودن و در آرامش زندگی کردن چیزی نیست که من بخوام زجر و سختی بکشم و این همش به این خاطر هست که دارم درک میکنم و هضم میکنم که احساس خوب = اتفاقات خوب
وقتی من دارم آگاهانه به زندگی ، مثبت تر و با نگاه زیباتر نگاه میکنم ، برای جهان و قوانینش چاره ای جز این نیست که پاسخ من رو بصورت زیبایی های بیشتر، شادی و لذت بیشتر بده همونطور که در قرآن هم خداوند فرموده : آیا خوش قول تر از ما به عده وجود داره؟؟؟ و قطعا همینطوره
خداوندا هزاران بار شکرت که آگاهی ها و درس های فایل های ۱۱ و ۱۲ رو با قلبم و وجودم و حال عالیم نوش جان کردم
وقتی که دوست عزیزمون گفت: به خودم گفتم من مشکرک هستم اگه نمیرم به سمت شغل مورد علاقم
چقدر فوق العاده هست چنین نگرشی
این روزا دارم از چپ و راست فایل های توحیدی میشنوم و این گفته دوستم هم که دیگه حالمو جا آورد
اگه من حرکت نمیکنم بست شغلی که حتی فکرش هم حالمو خوب میکنه ، این یعنی من مشرکم، چرا؟؟؟ چون فکر میکنم خداوند کمک نمیکنه، چون فکر میکنم خداوند به برخی توانایی داده و به من نداده ، یعنی من عزت نفس ندارم و خودم رو لایق موفق شدن توی خواستم نمیدونم، یعنی من خداوندم رو عادل نمیبینم که همونطور که به بقیه در راستای خواسته هاشون کمک کرده، پس به من هم میکنه
چقدر داره درک های بالاتری میاد: توحید و اعتماد به خدا، یمان به مسیر مورد علاقه و عشقم، عزت نفس، قوانین بدون تغییر خداوند…
چقدر همه اینا جای فکر دارن اگه با قلبی باز تفکر کنم رشون و کنار بذارم همه اون فکرا و نجواهای منفی که هر لحظه می خوان منو از مسیرم دور کنن و هی میگن نه نمیشه، درسته برای فلانی شده اما برای تو نمیشه
ولی چقدر عالی، چقدر فوق العاده دوست عزیزم در کمال عزت نفس، در اوج ارزشمندی، دراوج عشق و انگیزه و ایمان به خداوند و هدایت های دائمیش، حرکت کرد و حالا داره توی جزیره زیبای کیش توی شغلی که عشقشه کار میکنه، کارش همون عشقشه و عشقش همون کارشه
چقدر این ترکیب زیباست و چقدر میتونم حال زیبای دوستم رو درک کنم چون من هم عاشق کارمم و روزی در زمان دبستان،آرزوی بچه گانه ای داشتم که بشم معلم ریاضی، عشقم معلم بودن و درس دادن بود آخه خیلیل کیف میکردم که مباحث رو توضیح بدم و استعداد خیلی خوبی توی این زمینه داشتم وخداوند اون آرزوی کودکی رو در وجود من نگه داشت و من حالا به اون آرزوی زیبا جامه عمل پوشوندم و حتی خیلی بهتر و در سطح بالاتری دارم انجامش میدم و توی این تقریبا ۲ سالی که خیلی از شغلا براشون دوران رکود بوده و نتونستن کار کنن، من با یه تغییر که در زمینه نحوه آموزش دادن برامون پیش اومد، خیلی راحت توی خونم نشستم ، کارهامو انجام میده، فایلها رو گوش میدم و روی خودم هم کار میکنم و همزمان کارم رو هم انجام میدم و این باعث میشه که من هر لحظه بابت این عشق، بابت این خلق ثروت ، بابت این وجود ارزشمند و لایق ، بابت این خداوندی که هدایت میکنه هر لحظه دردانه های نابش رو ( به قول دوست نازنینم پرنسس الا) و آگاهی هایی که چراغ راهم شده در این مسیر بی انتها و لذت بخش، خداوندم رو بارها و بارها شکر کنم و ممنون و سپاسگذارش باشم که اونقدر من رو لایق دونست که من رو در مسیر شما و این سایت ارزشمند قرار داد… از اینکه باعث میشید همه ما هر لحظه فکر کنیم چه مسیری رو شروع کردیم و چطور داریم پیش میریم و مداوم بهبود میدید درک و باورهای ما رو ، هزاران بار سپاسگذارم استاد ارزشمندم.. درود خداوند بر وجود لایقتون که لایق بهترین نعمت ها و برکت و ها و خوشبختی ها هستید
چقدر مهاجرت عاطفه نازنین و درآمد ۱۰۰ برابریش تحسین من رو بر انگیخت
من که با وجود پاشنه آشی حسادت، دارم مدام و مدام تحسین میکنم و نائید میکنم همه موفقیت ها رو ، این دوست ارزشمندمرو هم بی نهایت تحسین میکنم که از یه کاری که سختی داشت مخصوصا برای یه خانم که مدام بره سر ساختمون و فروش انجام بده، توی سرما و گرما و با حقوقی که به قول خودشون آب باریکه بوده ، حالا جوری دستان خداوند به کمکش اومدن که چشم باز کرده و دیده که جهان براش تغییر کرده چون خودش تغییر کرده، خدایا هزاران بار شکرت بابت این نمونه ها و الگوهای واقعی که با دیدنشون، شنیدن صداشون و دریافت فرکانس های مثبتشون ایمان ماها هزاان برابر میشه و میفهمیم که این مسیر و قوانینش برای همه جواب میده اگه بخوایم، باور بسازیم، حرکت کنیم و ادامه بدیم و لذت ببریم از کل مسیرمون… و قطعا عاطفه نازنین اگه از همون کار توی ایران لذت نمیبرد، هیچ گاه به اون فراوانی و رفاه و عشقی که الان درونش هست، هدایت نمیشد
این جا و مکان نیست که برای من حال خوب میاره، بلکه این ذهن من و باورهای منه که برام لذت و حال خوب میاره وگرنه با یه ذهن منفی و باورهای منفی، هر جای دنیا که باشی، لذتی نمیبری چه ایران باشه چه یه جایی مثل آمریکا و این خودش دوباره یه قانون مهمه و اصله که حال من در هر لحظه، من رو هدایت میکنه به جاها و شرایط و ایده ها و افراد بهتر و وقتی درونم در آرامش باشه، دنیای بیرون هم برای من به آرامش میرسه فارغ از اینکه برای بقیه این دنیا چجوریه..
صحبت های دو تا داداش گلم، محمد و سبحان، چقدر برام لذت داشت
دو تا انسانی که از سن پایین زیر۲۰ سالگی چراغ هدایت توی قلبشون روشن شد و گرفتن اصل قضیه رو و حالا چطور دارن ارزش خلق میکنن
چقدر لذت بردم وقتی محمد گفت که وقتی دوستم بهم گفت من فایل های عباسمنش رو گوش میدم، این اسم رو انار میشناختمش، این اسم بام آشنا بود
اصلا استاد وقتی میگید فرکانس هست که داره کار میکنه نه هیچ چیز دیگه، واقعا وقتی قلبت رها باشه و وقتی یه نفر آماده باشه که دریافت کنه آگاهی هایی که اصل وجودیش هست، اینجوری حتی یه اسم، توی قلبش غوغا میکنه و حالش حتی با نام یه نفر هم خوب میشه
چقدر برای این دو تا داداش عزیزم این دو تا انسان لایق و ارزشمند که وارد حیطه مورد علاقشون شدن و اینجوری با عشق کار میکنن و میخوان و میدونن که میتونن خیلی بهتر و بیشتر رشد کنن، دنیا دنیا سلامتی ثروت عشق و خوشبختی واقعی رو آرزو دارم و میدونم که خداوند برنامه ریزی هایی برای هر کدوم از ما کرده و فقط با حرکت ما و اقدامات ما، اون برنامه هایی که بالقوه هستن، بالفعل میشن و اون موقع این جهان هست که کرنش میکنه در برابر این انسان، که به هر چیزی که آرزو کنه میتونه برسه
داستان سربازی شما و اون ندای قلبی که مدام شما رو وادار میکرد که باید این کاررو انجام بدید و دیگه نذذارید به بعد از عید چقدر زیبا و از یه منظردیگه برنامه ریزی خداوند رو به من نشون داد؛ چیزی که شما حتی ی قدم بعدش رو هم نمیدیدید اما خداوند تا سالها بعش رو دیده بود … هم اینکه دیگه سربازی رو نمیشه خرید و هم قضیه مهاجرت شما رو …. و وقتی که شما همیشه میگید که بچه ها، شما فقط وظیفه خودتون رو بدونید و انجامش بدید و بقیش رو بذارید دست خداوند، نتیجه همه این تجربیات شما هست که این ایمان و یقین رو در وجود شما ایجاد کرده که خداوند ۹۹% کارها رو کرده و فقط لازمه من ۱% نهایی رو انجام بدم و وایسم کنار، و بعد درها هست که گشوده میشه و این جریانی هست که انتها نداره
و در جریان هدایتی شناور میشیم که گاهی حتی منطقی به نظر نمیرسه
خدایا چقدر لذت بردم از این فایلا
با اینکه هیچ قصد خاصی برای نوشتن نداشتم اما اومدم و اون حس درونیم رو خالی کردم روی کیبورد و جریان هدایت اومد و هی زیباتر و کامل ترش کرد و این جریان هم انتهایی نداره
همونطور که در قرآن هم خداوند فرموده : آیا خوش قول تر از ما به عده وجود داره؟؟؟ و قطعا همینطوره
چقدر این قسمت از کامنتت برام آگاهی داشت ممنونم ازت که اینقدر در مسیر رشد و آگاهی های بیشتری هدایت شدم عزیزم
اینکه آرزوی بچگی جالبی داشتی و نوشتی
وخداوند اون آرزوی کودکی رو در وجود من نگه داشت و من حالا به اون آرزوی زیبا جامه عمل پوشوندم و حتی خیلی بهتر و در سطح بالاتری دارم انجامش میدم
واقعا زهرا جان بهت از صمیم قلبم تحسینت میکنم که به خواسته ات با کمکهای الهی رسیدی
عزیزم واقعا برام چقدر لذتبخش بود این کامنت زیبا و بینظیرت که از درک آگاهی های زیادی برخوردار بود و برای تمام موفقیعت ها و آگاهی های که داری تحسینت میکنم و از اینکه با خوندن کامنت فوق العاده زیبات به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم مممنون و سپاسگذارم عزیزم و برات بهترینع بهترین ها رو آرزومندم
ممنونم و هزاران بار سپاسگذارم که هر بار از اون عشق وجودیت، از اون صلح درونت نصیبم میکنی و من غرق میشم در این همه حال خوب
خدا رو شاکرم هزاران بار که داره هدایتمون میکنه و آروم آروم رشدمون میده
هد دفعه زمین میخوریم و بار بعد، قوی تر و باانگیزه تر و با ایمان بیشتر بلند میشیم و خاک و غبار رو از تنمون پاک میکنیم و میگیم خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار
میدونید، این کلا ورد زبون منه که خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار و عجیب باهاش حس و حال خدایی و توحیدی میگیرم
بازم از وجود نازنینت سپاسگذارم که برام نوشتی
سما هم عالی هستید و مرور هر بار کامنتهای شما، حس تحسین من رو برانگیخته میکنه و توی قلبم بارها تحسینتون میکنم و بارها و بارها سلامتی بیشتر، شادی و عشق و ثروت بی انتها رو براتون آرزو میکنم✌✌🥳🥳💞💞💞💯💯💯🌈🌈🌈😘😘
با درود و سلام خدمت دو استادان عزیزم جناب عباسمنش عزیز و خانم شایستهع جانانم
و سلام به دوستان عزیزی که در این سایت حضور دارند
وقتی دوازده قسمت از این قسمت ها رو مرور کردم و دوباره بازبینی کردم مثل اون بچه هایی که کتابشونو دوره میکنند برای امتحاناتشون پیش خودم گفتم چه خوبع دوباره این کتاب نفیس دوازده قسمتی رو امروز دوره کنم وببینم با خودم چند چندم ؟؟؟ و چه نتایجی بدست آوردم
قسمت دوازده ۱۲
تاپیک امروز 👈🏻کجاها تغییر نکردی و چک و لقد خوردی
و کجاها بدون چک و لقد تغییرات صورت گرفته و نتایج خوبی گرفتی ؟؟
نگاه پدر این دوست عزیزمون علی عزیز نسبت به فقر و ثروت..
پدر ایشون الگوها و دیدگاهشون به شرایط افراد پایین ودارای ذهن فقیری بودند.. در صورتی این دوست عزیزمون برعکس تصوری که داشتن و میگفتن چرا به اونهایی نگاه میکنی که ندارند و فقیر هستن و به اونهایی که دارا و ثروتمند هستن نگاه نمیکنی ؟؟؟
نتیجه.. 👈🏻 باورهای ما ربطی به خانواده و شرایط زندگی اطرافیانمون نداره.. بلکه این ذهن خوده ماست که باورها رو میسازه و همچنین ربطی به سن و سال نداره ( با توجه به اینکه سن ایشون بیست سال هست )🙄 واقعا جای تحسین داره که در چنین سنی به سایت استاد عباسمنش هدایت شدند
با توجه به اینکه ایشون از سن سیزده سالگی در کارهایی چون خشکشویی و کارهای متفاوت فعالیت داشتند در این مدت زمانها به علاقه ی واقعی و درونی خودشون که خرازی و کارهای چوبی بود پی بردند
نتیجه.. 👈🏻 ایشون مراحل تکاملی خودشونو رو با تجربه های مختلفی طی کردند و در نتیجه به مسیر درست هدایت شدند و با اون تجربیات بالقوه به عشق و خواسته درونیشون پی بردند و بالفعل در اومدند هدف و خواسته کاری و شغلیشون چشم اندازی که به عشق و پتانسیل واقعی فعالیتشون انجامید
مدرک تحصیلی هنرستان حرفه چوب
کابینت سازی . صنایع دستی خراطی ..نجاری.. بمدت دوسال با استاد عباسمنش آشنا شده و روی محصول دوازده قدم فعالیت میکنند.. از درآمد زیر صفر به بالای تر و رو به بهبود بهتری هدایت شده.. خداروشکر
فقط یک ترمزی در مورد سربازی رفتن دارند که با توضیحات استاد از معجزه های دوران معافیت سربازی شون مهر تایید بر اجابت شدن درخواست ها و اهدافشون زدند
نکته ی بسیار جالب این قسمت برام خیلی هیجان انگیز بود .. که با اینکه پدرشون در مورد دارایی و پول و ثروت تصور دیگه ای داشتن ولی با پسرشون همراه شدن و هدایت شدند به مسیر عباسمنشی و از اینکه با هم در یک مدار و فرکانس هدایت شدند واقعا جای تبریک و تحسین داره و اینقدر ذوق کردم که اشک شوق ریختم .. چون وقتی افراد خانواده با هم در این مدار و مسیر و حتی پیرو یک خط مش مشخص یک استاد حرکت کنند تضادها کمتر شده و باعث ارتعاش بالاتری در محیط اطرافشون بوجود میاد و در ننتیجه رشد و درک آگاهی بیشتری رو در همه موارد کسب میکنند
جواب استاد در مورد تجربه و هدایت به مسیر خواسته اشون در مورد سربازی..
استاد تک پسر بودند و خواسته اشون هم بر خلاف پدرشون بود که دوست نداشتن به سربازی بروند.. و بر خلاف تصور جامعه برای رفتن به سربازی بود و
میگفتن من به سربازی نمیروم
✔️✔️🤺حال ممکنه برای بعضی ها رفتن به سربازی درست و منطقی باشع و در مسیر هدایت هایی برای رسیدن رشد و تجربه هایی برای رسیدن به خواسته اشون باشه و ممکن هم هست که با نرفتن این اتفاق بیفته..
👈🏻👀 نگاه و دیدگاه استاد برای باورهایی که به حقیقت میپیونده
نکته کلیدی هست
ممکنه که قانون جامعه بر خلاف خواسته مون باشع .. وووووولی ممکنه همون قانون جامعه تغییر کنه برای اینکه اون باورها و خواسته ها تحقق پیدا کنه👏👏👏👏
واقعا استاد جان گل گفتی.. من قبلانا این حرف رو از شما شنیده بودم که جهان سالیت نیست و هر آن ممکنه برای رسیدن به خواسته هامون تغییر وتحولی ایجاد بشع ولی سطحی درک کرده بودم ولی الان یک درک عمیق دیگری پیدا کردم و شاید الان به مدار بالاتری هدایت شدم که این موضوع برای رسیدن به خواسته ها برام یک باور شده..
بخصوص وقتی داستان های تکاملی معجزه ای شما رو در هر مرحله ای از زندگیتونو شنیدم و بعذا در فایل هاتون دیدم برای من یک الگوی واضح و روشنی شده و این فراوانی این معجزات نشان از این دارد که بله … بله که میشود.. اگر ایمان داشته باشیم .. اگر باور داشته باشیم ..
قانون خرید سربازی در اون زمان
با کار کردن در کسب و کارشون یک مقدار پولی پس انداز کرده بودند که این سربازی رو خریداری کنند ولی بخاطر اینکه این قانون وضع شده بود استاد عجله ای برای این کار نداشتند .. ولی از اونجایی که شهود الهام و نشانه ها ی الهی هدایتگر ایشون بود در آخرین لحظات پایانی سال بیست و هشت اسفند ماه به این احساس و تصمیم هدایت شدند که برای خریدن سربازی اقدام کنند..
مدارک به نظام وظیفه قم در جاده قدیم قم تهران مراجعه میکنن ولی افسر نظام وظیفه ایرادی برای استعلام محل تولد ایشون که در تهران بود میگیرند و استاد باز با همون احساس شهودی که بهشون الهام شده بود یک پژو دربست کرایه میکنند و با سرعت و آژیرکشان به تهران اومده و مدارک استعلام خودشونو دریافت میکنند و همانطوری با سرعت برق و باد به قم بر میگردند.. واقعا استاد جان شما اگر🏄♂️🚴♀️✈️🚀 سوار قالیچه حضرت سلیمان هم میشدید و از خط ویژه پلیس هم استفاده میکردید به این سرعت نمیتونستید رفت و برگشت و کارهای اداری رو انجام بدید 🤔🤔🙄🙄🤗 خب اون افسر نظام وظیفه حق داشت به کار شما شک کنع😂😂🤩
ولی از اونجایی که جهان آدمو بخواسته اش برسونه از هر تدبیر منطقی و غیر منطقی استفاده میکنه برای هدایت شدن به هدف..
و اون الهام و شهود قلبی که از یک جنس و قدرت فوق العاده بالایی است که اگر توانایی تشخیصش رو داشته باشیم.. اگر
این پیام و پیغام و ندای قلبی مونو بشنویم و دریافت کنیم ..
و از همه مهمتر عمل کنیم .. وای استاد جان این عمل کردن چقدررررررررر مهم هستش..
یعنی اینقدر این پیام قوی بوده که به نجواهای ذهنی توجه نکینم و اون هدایت قلبی قالب بشه به تمام اون تضادها و نجواها.. واقعا نمیدنم چطوری بیان کنم این هدایت و الهام های درونی که اینقدر محکم
و غنی هستن و🤔🙄
در مورد رفتن به آمریکا با ویزای توریستی استاد..
اونروز خاص.. یعنی زمان درست و مناسب
یک خانمی در سفارت آمریکا در فرانسه .. که هم اولین روزی بود که به اون سفارت اومده بود و هم جالبترش که به زبان فارسی هم تسلط داشت. ✔️✔️👏 یعنی در مکان درست و مناسب و در شرایط روابط افراد درست و مناسب 👏🤔
خدایا ااااااا
وقتی این معجزه ها رو میبینم باورهام هر روز قوی تر و قویتر و قشنگتر میشع..
✔️✔️بقول آقای ابراهیم مدیر فنی سایت عزیزمون… من به معجزه های خداوند عادت دارم.. 😪😪
و در اون سفارت بعد از دریافت مدارک و پاسپورت از استاد سوال میکنع و میگه… من خیلی دوست دارم شما رو بفرستم آمریکا ولی فقط یک سوال دارم 🤔 خدمت سربازی کجا رفتی ؟؟؟؟
و استاد گفتن .. من خدمتو خریدم
و قرار بود که یک هفته دیگه جواب رو ایمیل کنند ولی باز هم معجزه اتفاق افتاد و همون شب جواب رو ایمیل کردند..
نتیجه شگفت انگیز..
در اون شرایطی که معلوم هم نیست که چرا برای افسر سفارت آمریکا در فرانسه اینقدر خدمت سربازی مهم بوده که ایشون کجا خدمت کردند.. یعنی نرفتن سربازی استاد با دادن دیزا ی آمریکا یک تطببیق شگفت انگیزی بوده که باید به این شیوه انجام میشد تا در چنین روزی مهر تایید سفارت آمریکا برای ویزای توریستی استاد با هدایت های بینظیر الهی در پاسپورت استاد جای خوش بنشینه
خدایا ااااا هر چقدر شکرگذاری کنم نمی تونم جای شکر رو بجا بیارم
خدایا اااا هر چقدر این معجزه ها رو میبینم ایمانم قوی تر به کار این جهان هستی میشود
خداااااایااااااا شکرت که قوانین جامعه ممکنع هر آن تغییر کنه ولی قوانین جهان هستی بدون تغییر هست و تمام قوانین جهان دست بدست هم میدن تا هر یک از ما انسان ها و تمام جهان در مدار و فرکانس خودشون هدایت شوند
خدایا شکرت برای تمام این آگاهی هایی که از سایت عزیزمون و استاد عزیز ترین ها دریافت کردم و خدارو شکر که در این سایت حضور دارم و برای تمام اون تضادهای گذشته ام مممنون و سپاسگذارم که خواستند هدایتم کنند به مسیر عباسمنشی و خدارو بینهایت شاکرم که به مدار درست و مناسب هدایت شدم
و خدارو شاکرم که با دوستانی در این سایت هستم که همه از هدایت شدگانیم .
خدارو شکر ممنون و سپاسگذارم
خدایا شکرت
در انتها از خانم شایسته عزیزم هم تشکر و قدردانی میکنم که تمام این فایل ها رو با بهترین شیوه تدوین میکنند که ما بروبچه های سایت از بهترین امکانات به درک آگاهی بیشتری هدایت شویم
بهتریتع بهترینها رو برای پایداری این سایت عزیزمون و استاد گرانقدر و همه دوستان آرزومندم ..
به نام تنها فرمانروای جهانیان، رب و صاحب اختیار وهاب من
سلام
سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.
این فایل برام پر از درس و درک بهتره هدایت خداست.
اینکه اسم استاد عباسمنش برای علی عزیزم آشنا بوده در حالی که اولین بار می شنیده. و هم هدایت قدم به قدمش برای فعالیت کردن در حرفه مورد علاقش. همش هدایته هدایت خدا.
فقط باید تسلیم باشیم و بذاریم خدا خودش هدایت مون کنه. می دونین ما همش فکر می کنیم که سوال « من به چی علاقه دارم ؟» باید یک پاسخ واضح برامون داشته باشه ، مثلاً خدا بهمون همون اول کار بگه برو خراطی، اما اصل اینه که بیشتر پاسخ و هدایت خدا یک مسیر و یک راهه، یه عمله ، یعنی خدا به دلمون می اندازه برو الان فلان کار و انجام بده و بعد قدم به قدم مسیر و هدف و رسالت و علاقه زندگی مون قدم به قدم واضح تر میشه ، مثل هدایت استاد عزیزم به برگزاری دوره تندخوانی و بعد قدم به قدم هدایتش به برگزاری دوره های موفقیت فردی و ثروت و روابط و عزت نفس و آموزش قانون و … بصورت آنلاین.
و بعد داستان هدایت استاد جان و مصمم کردنش برای خریدن خدمت سربازی در آخرین روز سال. در حالی که سال بعدش این قانون رو برداشتن و همین خرید یک تیکه از پازل مهاجرت شون بوده.
استاد جان روز به روز هدایت و شهود داره برام واضح تر میشه و چقدر با این داستان ها دارم به درک بهتری می رسم خدا رو هزاران مرتبه شکر.
می دونی استاد جان درک الآنم اینه که خدای درون ما یا همون ندای قلب مون در اتصاله با تنها انرژی منبع ، با خدا ، خدا هم که آگاهی مطلقه، ورای زمان و مکانه، پس بر آینده هم کاملاً محیطه، چون ما انسانها هستیم که درگیر زمان و مکان هستیم ، خدا که فراتر از زمان و مکانه، آگاهی بی انتهاست. حالا اون آگاهی می دونه که قراره قانون خرید سربازی برداشته بشه ، قراره چند سال دیگه برای مهاجرت این کارت لازمت بشه و می دونه بذاره دقیقاً کدوم روز یک خانم که فارسی بلده بیاد سفارت آمریکا در فرانسه و … پس الهام می کنه که برو انجامش بده. و شما فقط باید انجامش می دادین . بی نهایت تحسین تون می کنم برای این همه عامل بودنتون.
استاد جان امروز از خدا یک نشانه واضح خواستارم برای هدایت.
دیروز برای یک کار اداری باهام تماس گرفتن که برای انجام یک قابلیت جدید نیاز به اسکن عکسم دارن و حتما امروز یه قطعه عکس براشون ببرم. بعد من به گمان همیشه که فکر می کردم یه پنج دقیقه ای و ساید بیشتر طول می کشه تا اسنپ برسه، درخواست ماشین دادم که دیدم دور میدان نزدیک خونه ماست که تقریبا میشه سر کوچه مون. به دخترم گفتم از توی کیف مدارک مون یه قطعه عکس برام بیار تا من حاضر شم . دخترم گفت چند مدل عکس داری کدوم را بیارم یه دفعه به دلم افتاد گفتم کیف مدارک رو بیار کلا می برمش. در صورتی که تمام عکس هام داخل یک پاکت بود و فقط می تونستم اون رو ببرم و در شرایط دیگه اصلاً امکان نداشت قبلاً این کار رو بکنم و وقتی رفتم کارم انجام شد بعد یک دفعه روی برد یه اطلاعیه زده بودن گفتم میشه برای من هم این کار رو انجام بدین ، گفت آره کارت ملیت همراهته، توی دلم گفتم خدایا شکرتتتتت. کارت ملیم رو دادم و انجامش داد، یه دفعه گفتم میشه برای همسرم هم انجام بدین گفت اگر کارت ملیش و عکسش رو داری آره .
اصلا داشتم دیوانه میشدم ، یعنی به راحت ترین شکل حداقل یک روز کار من و یک روز کار همسرم به راحتی با عمل به این الهام که کلا کیف مدارک رو ببرم انجام شد.
و من چقدر بیشتر ایمان آوردم به هدایت و برنامه ریزی خدا
استاد جان مثل تکرار و یادآوری موفقیت هامون ، تکرار و یادآوری داستان های هدایت ها مون هم باعث میشه تا ندای قلب مون و ایمان مون و عمل کردن ما به اون سریع تر و قوی تر بشه.
استاد جانم سپاسگزارم از تون برای تهیه این فایل ها و انتشارشون که هر بار درهایی از آگاهی رو برای من باز می کنید.
عاشقتونم خدا برامون حفظ تون کنه.
خدا جونم برای تمام هدایت ها و آگاهی هایی که از فضل وسیع خودت روزیم می کنی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
در پناه خدا در تمام جوانب زندگی موفق باشید 🌹🌹 برای
خدا رو شکر میکنم که توی این سایت الهی فراوانی در تمام ابعادش به چشم میخوره، باورم نمیشه که سری فایلهای جذاب گفتگو با دوستان به جلسه دوازدهمش رسیده.الهی شکرت
امروز علی عزیز قراره از تجربیاتش برامون بگه تا جریان رحمت الهی از کانال این گفتگوی زیبا برامون جاری بشه.
یه چیز جالبی رو اولش بگم هر وقت یکی از بچهای سایت داره صحبت میکنه من احساس میکنم انقدر صداش آشناس که حتما از بچهای سابقه که قبلا صحبت کرده انقدر صدای بچها شبیه من همه واقعا از این بابت تعجب میکنم، صدای علی هم استثنا نبود.
چقدررعالی که از سن ۱۳ سالگی روی پای خودش بوده و رفته سر کار و تجربیات و تکامل زیادی رو تا این سن ۲۰ سالگی تجربه کرده وتوی این ۲سالی که با سایت آشنا شده کلی رشد کرده و الان که زمینه علاقه خودش رو که خرازی هست پیدا کرده و توش فعالیت داره.واقعا خدا روشکر
والان با پدرش داره فایلهای استاد رو پیگیری میکنه و چه زیبا گفت که احساس میکنم دارم به آزادی میرسم و چه کلمه قشنگی رو برای توصیف حالش بیان کرد.
باعث شد که استاد ماجرای سحر آمیز یا شاید معجزه وار سربازی خودش رو برامون بازگو کنه.
استاد واقعا ازتون ممنونم که داستانهای هدایتتون رو برامون تعریف میکنین من با این داستانها به اوج ارتعاشاتم میرم و کلی الگو میگیرم اون بار هم که یک بطری مواد شوینده به سمتتون قل خورد و شما برش داشتی و بعد فهمیدی که مریم جان لازمش داره و باعث شد ماجرای هدایت به آمریکا و مهاجرت رو برامون بگی من عمیقا تحت تاثیر این معجزات در قالب هدایتها قرار بگیرم .
علی رغم همه واقعیتهای محکم موجود شما گفتین که من اصلا سربازی نمیرم و روی حرف خودت هم وایسادی ونهایتا قانون جدیدی میاد برای خرید سربازی این یک معجزه🌟.
بعد هدایت شدنت به اینکه در روز ۲۸ اسفند که ذهن خیلی تو انجام کار در این تاریخ مقاومت داره بری و حتما کار سربازی رو پیگیری کنی این معجزه ای دیگر🌟 .بعد شما همون نزدیکیهای ظهر کارت به مشکل بر بخوره وباز هم به هدایت گوش بدی و یک پژو دربست بگیری و بری تهران و استعلام بگیری و برگردی و از قضا اون اداره تو تهران هم خیلی خلوت باشه و سریع جواب استعلامت رو بده و شما سریع برگردی مشهد و اونا بخوان به جرم جعل سند شما رو بگیرن اما در نهایت راضی بشن یک تماس بگیرن و آخر سر هم آزادت کنن و کارت رو هم در لحظات آخر تعطیلی اون سال انجام بدن و شما بتونی سربازیت رو بخری و دقیقا از شروع سال بعد اون قانون لغو بشه و شما هم توی کار مهاجرت دقیقا دست بزارن روی همون نقطه که آیا سربازی رفتی یا نه؟ و به همین راحتی کار مهاجرت انجام بشه و اون روز خاص اون خانم که دست خداوند هست اونجا باشه در سفارت فرانسه و فارسی بلد باشه و بگه که من میخوام شما رو بفرستم آمریکا و خیلی راحت با ویزای توریستی این مهاجرت انجام بشه، این خودش دهها معجزه ست و وقتی میگم معجزه واقعا منظورم معجزه به معنای واقعی کلمه هست.
خدا رو بینهایت شکر میکنم که این همه معجزه هر روز داره تو زندگی شما و سایر دوستان سایت ،لااقل من و اون سری دوستانی که کامنت گذاشتن و یا تو Club house صحبت کردن این معجزات زیبا ودرخشان رو توی زندگیشون تجربه کردن. و چقدر معجزه در اطراف و گوشه و کنار وجودمون و زندگیمون فط و فراوان هست ولی چشم ما کم کم داره به روشون باز میشه.همین الان که من دارم کامنت مینویسم چند تا یا چند صدتا معجزه داره دست به دست هم میده تا من بتونم ببینم بشنوم دستهامو بلند کنم و گوشی رو بگیرم و مجموعه افکار و احساسات و آموخته ها و باورها با هم مچ بشن و یک عالمه نرم افزار و سخت افزار با هم هماهنگ بشن تا من بتونم این نوشته ها رو تایپ کرده و توی این سایت که خود سایت و ماجرای تاسیس و شکل گیریش و استاد الهیش و دوستان و همراهانش هزاران و میلیونها معجزه توش وجود داره به یادگار بگذارم. الهی بینهایت شکر🌟🌟🌟🌟🌟
همه اینها نهایتا من رو به این باور میرسونه که:
” معجزه و هدایت و جریان رحمت الهی جزو لاینفک و جدایی ناپذیر لحظه های ماست و هر لحظه میلیونها و میلیاردها معجزه همزمان داره اتفاق میفته”.
فقط شکر خدا چشم ما داره کم کم به روی این معجزات و الهامات و عظمت گشوده میشه و داریم به بصیرت و بیداری میرسیم.الهی بینهایت شکر
خواستم این کامنت رو با یکی دو تا از ماجرای هدایت خودم آراسته بکنم.
۱.هدایت به یخچال ۹۰۰ هزار تومانی بزرگ و زیبا و سالم ،حدود ۲ سال پیش. که ماجراش واقعا جالب و پرمعجزه هست.
۲.ماجرای اجاره یک خونه بزرگ و دربشت در بهترین منطقه شهر با قیمتی باورنکردنی اونم از سایت دیوار که اصلا کسی باورش نمیشد.یه روز ظهر گرفتم خوابیدم ولی هی احساس میکردم که یک چیزی میخواد به من گفته بشه نمیدونم چرا نخوابیدم و پا شدم و دیوار رو چک کردم و دیدم یک خونه خیلی قشنگ با کابینتهای عالی و هال بزرگ ودربست اونجا هست.چون ظهر بود تماس نگرفتم یک مسیج زدم و خواستم بخوابم که دیدم سریع جواب مسیج اومد که نه خونه اجاره نرفته اگر میتونین الان بیاین ببینین چون شاید عصر نباشیم . حسم قبلش بهم گفته بود کامل که این خونه خونه بسیار مناسبیه و شما اونو میگیرین.اینو نشانه دیدم و سریع به مامانم گفتم و با هم رفتیم خونه واقعا بزرگ و قشنگ بود با ماهی و آکواریوم و گلخانه و آشپزخانه خیلی بزرگ و دو تا خواب و حمام بزرگ و…
وقتی مستاجرهای قبلی ما رو دیدن انگار از قبل فقط منتظر ما بودن و میگفتن دوست داریم شما اینجا باشین و با صاحب خونه صحبت میکنیم و بعد از ما دهها نفر تماس گرفتن با قیمتهای خیلی بالاتر ولی ما دقیقا در زمان مناسب و در مکان مناسب خونه رو اجاره کردیم ،بنگاهیه اصلا باورش نمیشد با این قیمت توی این کوچه تونستیم خونه بگیریم.
۳.الانم شروع هدایتم به یک کار جدید که پر از اتفاقات جالب هست و وقتی که تکامل خودش رو طی کرد و به جاهای خوبی رسید حتما ماجراشو کامنت میکنم.
چقدر کلمات و توضیحات بینظیری رو از درک آگاهی ها و معجزات زندگی رو قشنگ و ساده بیان کردی عزیزم
آسو جان .. معجزات زندگی و خودت و همچنین از معجزات روزمره همه افرادی که در این سایت هست منو برانگیخته میکنه و به ذوق و شوق ارتعاش بالاتری میبره واقعا چقدر لذت بخشترین قسمت های این کامنت آنجاهایی هست که بچه از تجربیات رشد در تمام مراحل زندگی شونو اینقدر زیبا توصیف میکنند
خواستم تشکر و قدردانی کنم برای این کامنت زیبا و پرمحتوای معجزه آسایی که از درک و آگاهی بالا برخوردار هستش و برات بهترینع بهترینها رو در همه مراحل زندگیت با معجزه های الهی آرزومندم
عزیزم هزاران بار تحسینت میکنم که این کامنت فوق الهاده رو نوشتی
لذت بردم که نوشتید: ” معجزه و هدایت و جریان رحمت الهی جزو لاینفک و جدایی ناپذیر لحظه های ماست و هر لحظه میلیونها و میلیاردها معجزه همزمان داره اتفاق میفته”.
دقیقا همینه… اینکه شما بنویسید، من کامنت بذارم هم خودش یه معجزه هست و ماها دیگه به معجزات خداوندمون ایمان داریم چون این کار جهان و قوانینشه که کسانیکه دارن طبق قوانین عمل میکنن باید زندگیشون سراسر معجزه باشه
بابت این هدایت های بی نظیرت، بارها تحسینت میکنم و تبریک میگم که این موفقیت های عالی رو داشتی و وقطعا هم برای شما هم من و همه دوستانم این تازه اول ماجراست
مشتاقانه منتظر خوندن بقیه موفقیت های شما هستم … تک تک ما الگو هستیم برای همدیگه ، برای ادامه دادن، برای تقویت ایمانمون
برات بهترینها رو آرزو دارم… شاد و سربلند در آغوش خداوند
آسوجان عزیزم که اغلب خواندن کامنتهاتو منو به وجد میاره سلام
به به ، به این روانی و سادگی و زیبایی کلامت ، لذت میبرم از نوشتارت واقعا از توش احساس قلبی شعفت ایمانت باورهای محکم پشتش و لطف پروردگار مهربان رو که هرلحظه همراهته احساس میکنم ، خدایا شکرت شکرت شکرت
چقدر تجربه هات و هدایتهات به خواسته هات زیبا و شگفت انگیزه مخصوصا پیدا کردن خونه 😍قلبم پر از شعف و لذت شد …
مرسی که مینویسی و ایمان منو محکمتر میکنی خداروشکر که این خانواده رو دارم الهی همیشه به زیبایی به همه خواسته های قلبیت برسی و بیای برامون بگی نازنین ❤️❤️❤️❤️❤️
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی وزیبایی و عزتمندانه
سلام استاد جانم و مریم جانم و دوستان عزیزم که انقدر زیبا الهامات خداوند رو دریافت میکنید
علی عزیز در سن ۲۰سالگی تو حوزه کاریشون که مسیر علاقشون هست با عشق کار میکنند و گفتند از ۱۳سالگی کار کردند ورو پای خودشون ایستادند یک انسان خودساخته و مستقل هستند و نخواستند جزو افرادی که در سطح پایینی هستند باشند و تصمیم گرفتند جزو افراد سطح بالا که وضع اقتصادی خوب و زندگی خوبی دارند واز زندگیشون لذت میبرند باشند و این خواسته ایشون رو هدایت کرد به این مسیر الهی و الان هم درامد خوبی دارند و دارند این روند رو ادامه میدند و مطمئنا شرایط بهتر و بهتر هم میشه و کنترل ذهن میکنند و آزادتر و رهاتر هستند ومسائلشون هم زودتر حل میشه
علی عزیز با مطرح کردن مسئلشون در مورد ترمزی که در مورد سربازی رفتن داشتند که نمی خواند سربازی برند باعث شدند استاد در موردهدایت بیشتر صحبت کنند و چقدر این هدایت عجیبه و گاهی حتی غیر منطقیه شنیدن الهامات و تشخیص صدای خداوند از نجوای شیطان که هر بار که بیشتر به ندای قلبت گوش میدی میتونی بهتر و بهتر بشناسیش که قطب نمای این تشخیص میتونه احساس خوب باشه اگر احساست خوبه با اجرای اون تصمیم یعنی هدایت الله هست حتی اگر احساست خنثی هم باشه باز خوبه و باید انجام بدی ولی اگر احساس بدی داری احتمالا نجوای شیطان هست و اگر ما به هر بار الهامی که میشه عمل کنیم اتفاقات معجزه وار می افته البته معجزه از نظر دیگرانی که تو این مسیر نیستند ولی از نظر کسی که تو این مسیره نشون دادن ایمان با باورهای خوب هست که وقتی قدم برمی داری و اون الهام رو جدی می گیری و اون صدای امید بخش رو می شنوی یه چیزی درونت تو رو به سمت خواستت که بارها و بارها فرکانسش رو فرستادی هدایت میکنه ودرها یکی پس از دیگری به اسونی باز میشه و تو اصلا فکر نمی کردی که انقدر کارها راحت پیش بره و در واقع اصلا سخت نبوده دیواری نبوده در بوده که به راحتی باز شده چقدر هدایت رب العالمین زیباست چقدررررر به موقعه است چقدرررررر خداوند استاد برنامه ریزی هست خدایی که هرگز دیر نمیکنه و توانایی اینو داره که در بهترین زمان و بهترین مکان تو رو به ایده ات و خواستت برسونه به شرط اینکه ایمان و باور و یقین قلبی داشته باشی که اجابتت میکنه خداوند خلف وعده نمیکنم و چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش هست خدایااااااااا من تسلیممممممم و به هر خیری که از جانب تو برسه فقیر ومحتاجم هدایتم کن
استاد داستان هدایتتون برای گرفتن معافیت سربازیتون چقدررررررر درس داشت برای من استاد چقدر این الهام و ندای درونتون قوی بود که اون زمان که گفتید کارها رو پشت گوش مینداختید و مثل الان عظله تصمیم گیریتون قوی نشده بود و یا مثل الان به راحتی هزینه نمی کردید اون روز خاص هدایت شدید برای اجابت خواستتون که مدتها قبل فرکانس این خواسته رو فرستاده بودید و باورهایی که داشتید این ارتعاش خواسته به حدی قوی بود که اون روز خاص تمام عزمتون رو جزم کردید و به سرعت در زمان کوتاهی اون کارها رو انجام دادید به حدی که مامور اداره از این سرعت عمل شما تعجب کرد و اون برخورد رو داشت و نهایتا با استعلام گرفتند مطمئن شدند که مدارک جعلی نیست و کارتون انجام شد استاد این ندای درونتون چقدررررر قوی بود که حتی وقتی پیشنهاد دادند برید بعد از عید بیاید وکار معافیتتون رو انجام بدید شما قبول نکردید و همون روز انجام دادید و بعدم که دیدید در سال بعد کلا قانون خرید سربازی برداشته شد اینهههههههه قدرت فرکانس خواسته جهان رو به تکاپو می ندازه جهانی که اصلا سالید نیست واکنش نشون میده به خواسته هات خداوند زمین واسمان و هر آنچه در بین آن است رو مسخر تو میکنه تا تو خواستت رو با باورهای قدرتمندت ودر مسیر درست دریافت کنی این عدل الهی هست تو فقط بخواه با باورهای درست و ایمان داشته باش به اجابت خواستت اونوقت جهان کارها رو انجام میده قلبها رو برات مهربان و نرم میکنه دستهارو برای یاریت می فرسته و اجابت میشه خواستت به سادگی وزیبایی و عزتمندانه خدایااا برای هدایت زیبات فقط میگم شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت
خدایا ازت میخوام منم به همین صورت هدایت کنی حتی اگر من آدم ضعیفی بودم و باور به تواناییم نداشتم به من تخفیف بدی ایمان و امید وعملم بشی خدایااا کمکم کن انقدر صدای هدایتت رو واضح و بلند بشنوم که هیچ عامل بیرونی نتونه جلوی حرکت کردن من رو بگیره و من ادامه بدم و نتیجه عالی بگیرم الهی امین
استاد جان در مورد هدایتتون به آمریکا که واقعا مثل پادشاه ها رفتید بدون هیچ رنجی با نهایت احترام و راحتی رفتید چقدررررررر باورهای خوبی داشتید چقدررررررر قدرت رو از عوامل بیرونی گرفته بودید وداده بودید به خداوندی که آسان میکنه تو رو برای آسانی ها بدون اینکه زبان انگلیسی بلد باشید با خانمی برخورد کنید که اون روز خاص اون لحظه خاص در همزمانی قرار بگیرید و ایشون بگه من میخوام که حتما شما برید آمریکا و کارهاتون رو به راحتی انجام بده چقدررررررر کنترل ذهن عالی داشتید چطوری اون نجواها رو خاموش کردید چقدرررررر تقوی داشتید این حد از تقوی و ایمان اون حد از توحید که در قلب شما بود در عمل شما بود در ساق پاهای شما بود در دستان شما بود این نتیجه رو داره اینطور ی میشه که شما به معجزات خداوند عادت دارید خدایاااااا به من هم ایمان و توکل و عملگرایی از جنس استادم عطا کن تا اجابت خواسته هایم به صورت کاملا طبیعی و بدیهی باشه استاااااااد استااااااد من عاشقتممممممم تا به الان هیچ وقت معنی هدایت رو به این خوبی درک نکرده بودم شما اولین کسی بودید تو زندگی من که گفتید خداوند بی واسطه با شما صحبت میکنه قسم خورده که هدایتت میکنه خیر و شر رو بهت الهام میکنه که من فقط اشک ریختم 😭😭😭خدایی که درون منه با من حرکت میکنه به فکر منه منو قضاوت نمیکنه منو دوست داره همینی که الان هستم رو دوست داره منو تنها نمیزاره به من الهام میکنه من عاشق این خدا هستم آره عاشقشم که عاشقمه ❤❤❤❤
دیگه نمیدونم چی بگم استاد عزیزم و مریم عزیزم چجوری سپاسگزاری کنم کلمه ای ندارم که حس منو از اینکه تو این مسیرم که الگویی مثل شما دارم رو بتونم بیان کنم فقط با تک تک سلولهای بدنم با تمام قلبم میگم عاشقتونم 😍😍😍😍😘😘😘😘
سودا سودا سودای نازنین من عشق من زیبای منن چقدر چقدررر بینظیزی چقدررعاشقققتم من چقدر میخواستم برات بنویسمم چقدر میخداستم ینویسمم با تمام عشقققم دراغوشبگیزمتت این عشق نابت رو چقدر بینطیری چقدر سراسر عشقی چقدرر سراسر ارامشی جان دلم چقدر بینهایت بسنهایت عاشق این عشق نابتم چقدر بینهایت بینهایت این درک بینظیرت این عشق بینهایتت رو چقدریینهایت بینهایت تحسینت میکنمم عشق دلم چقدر بینهایت تحسسنتت میکنمم چقدر ستایش میکنمم این عشق نابت رو اخ چقدر کلامم خداوندم پیام خداوندم بود جای جای نوشته ی نابب هدایتی ات چقدرزیبا نوشتی چقدررزیبا نوشتی اونجایی که
“”خدایی که درون منه با من حرکت میکنه به فکر منه منو قضاوت نمیکنه منو دوست داره همینی که الان هستم رو دوست داره منو تنها نمیزاره به من الهام میکنه “”چقدر زیبا گفتی جان منن خدایی که عاشقانه عاشقق منه عاشقانه عاشق منه هرلحظه هرلحظه هدایتم میکنه هرلحظه بهم الهام میکنه عاشققانه عاشققق اینکه مشتاق ترینننه که غرق تجربه ی خواسته ها و عشق لذت و نعمت وثروت شادی اش بشوم چقدر زیبا گفتی که همین جوری که هستم عاشقمهه عاشقق منه چقدررچقدرعاشققق این عشقممم چقدررعاشق این عشقم چقدرربسنهایت بینایت این عشق نابت رو زیبای من عشق مم چقدرتحسسنت میکنم چقدرتحسینتت میکنمم چقدرزیبا نوشتی که خدادند استاد برنامه ریزی هاست وهیچ وقت دیر نمیکنه وتواناییی این رو داره که دربهترین زمان و بهترین مکاننن تورو به خواسته ات برسونه و هرلحظه هدایتت میکنه که تنها قدرت اوستت تنها قدرتتت اوست تنها او کافی ترین کافی ترینن است عاشققتمم عاشققتم جان من چقدرربا تمام قلبمم چقدر این احساس نابت این عشق بینهایتت رو چقدربینهایت تحسسنتت میکنمم چقدرر بینهایت تحسسنتت میکنمم عشق دلم چقدر لذت بردم چقدر غرق ترین شدمم چقدر زیبا بود جان من خداروهزاران بارشکرمیکنم که عاشقانه ی عاشقانه هرلحظه هدایتمون میکنه هرلحظه هدایتمون میکنه بهمون الهام میکنهه هرلحظه به سمت انچه که برایمام برای رشد بهتر ودرک بهتر عمیق ترمان برای پروازمان لازم ترینه ازبینهایت طریق هدایتمون میکنهه بهمون الهام میکنهه بهمون نشون میده هرلحظه هدایتمون میکنههه چقدرربینهایت این تعهدد بینطیرتت استمرازت رو چقدررربینهایت تحسسنت میکنمم عشق دلم جقدرتحسینت میکنممم عاشققنمم
خدای من خدای منن چقدررعاشق این عشق نابتمم جقدرزییا ترین نوشتیی چقدرعاشق اینن درک بینطیرتمم چقدر بینهایت یینهایت بینهایت تحسسنت میکنم عشق من چقدرتحسینتت میکنمم بینهایت سپاسگذارم که این کامنت ناب وپراز اگاهی های خداوند عشقققق خداوندم را برایمان ثبت کردی عشق دلمم خداروهزازان بارشکر که هرلحظه هرلحظه هدایتمون میکنههه الهی که هرلحظه ات غرق عشق خداوندم باشییی الهی که جریانی ازبینهایت نعمت ها فراوانی ها ثروتها شادی ها جاری ترین باشه برلحظه لحظه ات بهترین های بهترین هاااا را برایت میخواهمم بهنرسننن هارو برایت میخواهمم عشق دلم از یگانه قدرتت جهان که عاشقانه عاشققمونه هرلحظه هرلحظه هدایتمون میکنه وتنهاا او کافی ترینههتنهاا او کافی ترین کافی ترینن است تنها قدرتتت اوست تنها اوو کافی تریننن است عاشققتنمم زیبای من💖💖💖💞💞
سلام پرنسس الای عزیزم من عاشق این شخصیت تحسین گر و سپاسگزار شما هستم چون من هر کامنتی از شما خوندم اون کامنت پر بود از حس سپاسگزاری و تحسین من از اینکه در این حد سپاسگزاری لذت میبرم اتفاقا در مورد این ویژگی شما میتونم بگم بی نظیرند و بسیار زیبا تحسین میکنید از خداوند میخوام که منم بتونم این ویژگی رو بیشتر از همیشه در خودم ایجاد کنم از این همه تعریفی که از من کردید سپاسگزارم زیبااااااا عاشتمممم و میبوسمت 😍😍😍💋💋💋💋❤❤❤
سلام دوست عزیزم خوشحالم که کامنتم رو دوست داشتی و اینقدر زیبا هم تشویقم کردی هم امید دادی که خدا هدایتم میکنه انشالله خدا هدایتگر هر لحظمون هست و بازم سپاسگزارم از تحسینتون. اون لحظه واقعا با تمام قلبم از خداوند هدایت خواستم و توکل کردم به خدا و گفتم خدایا بگو چطوری بنویسم و واقعا هدایت خداوند بود
سودا جان اول اینکه تحسین میکنم شما رو که اینقدر توی سایت فعالی و برای فایلها کامنت مینویسی.
به خصوص این کامنتت رو خیلی دوست داشتم.
این فایل نشانه امروز من بود و چقدر خوب کل فایل رو تحلیل کردی و خلاصه اش رو نوشتی…
اگر بخوام از جملاتی که به دلم نشست بگم، همه کامنتت رو باید دوباره اینجا کپی پیست کنم، ولی بعضی هاش که خیلی برام بولد بود ایناست:
و اگر ما به هر بار الهامی که میشه عمل کنیم اتفاقات معجزه وار می افته….
…. و درها یکی پس از دیگری به اسونی باز میشه و تو اصلا فکر نمی کردی که انقدر کارها راحت پیش بره و در واقع اصلا سخت نبوده… دیواری نبوده… در بوده، که به راحتی باز شده. چقدر هدایت رب العالمین زیباست. چقدررررر به موقعه است. چقدرررررر خداوند استاد برنامه ریزی هست.
خدایی که هرگز دیر نمیکنه و توانایی اینو داره که در بهترین زمان و بهترین مکان، تو رو به ایده ات و خواستت برسونه؛ به شرط اینکه ایمان و باور و یقین قلبی داشته باشی که اجابتت میکنه.
خداوند خلف وعده نمیکند. و چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش هست…. خدایااااااااا من تسلیممممممم و به هر خیری که از جانب تو برسه فقیر ومحتاجم هدایتم کن.
اینهههههههه قدرت فرکانس خواسته… جهان رو به تکاپو میندازه. جهانی که اصلا سالید نیست، واکنش نشون میده به خواسته هات. خداوند زمین و آسمان و هر آنچه در بین آن است رو مسخر تو میکنه تا تو خواستت رو با باورهای قدرتمندت و در مسیر درست دریافت کنی. این عدل الهی هست. تو فقط بخواه، با باورهای درست، و ایمان داشته باش به اجابت خواستت. اونوقت جهان کارها رو انجام میده… قلبها رو برات مهربان و نرم میکنه…. دستهارو برای یاریت می فرسته، و اجابت میشه خواستت به سادگی وزیبایی و عزتمندانه. خدایااا برای هدایت زیبات فقط میگم شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت
خدایااا کمکم کن انقدر صدای هدایتت رو واضح و بلند بشنوم که هیچ عامل بیرونی نتونه جلوی حرکت کردن من رو بگیره و من ادامه بدم و نتیجه عالی بگیرم.
سودا جان منم مثل شما درباره هدایت و اینکه خداوند همه ما رو هدایت میکنه، اولین بار توی آموزشهای استاد شنیدم و یادمه همون دفعه اول که درموردش شنیدم یه احساس مثل اینکه ««خوب دیگه خیالم راحت شد…»» رو توی وجودم احساس کردم.
و خیلی دوست دارم بتونم با ایمان بیشتری به هدایتها گوش بدم و توجه کنم و صدای نجواهایی که میاد رو کمتر و کمتر کنم و از خدا میخوام که صدای خودش رو توی وجودم بلندتر و واضحتر کنه.
عزیزم همونجوری که خودت دوست داری، برات مسیری آسان و زیبا و عزتمندانه، آرزو میکنم.
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال سایت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار
اول از همه چیز تبریک میگم به شما استاد عزیزم که اونقدر تدریستون عالیه که از همه سن و قشری بدون هیچ محدودیتی با شما ارتباط برقرار میکنن و از آموزش ها تون استفاده میکنن
بعد به دوست خوبم علی جان و همه ی اون دوستان کم سن و سالی که از آموزش های استاد استفاده میکنن تبریک میگم که توی بهترین زمان ممکن با استاد آشنا شدن و دارن پایه های مستحکمی رو در وجودشان می سازن که سعادت دنیا و اخرتشون رو تامین میکنه بر خلاف امثال من که تازه در سن ۴۰ سالگی لیاقت آشنایی با استاد رو پیدا کردیم
چقدر توی حرف های علی جان نکته بود:
اینکه ما اگر میخوایم الگو ببینیم دورو برمون بدنبال الگوهایی باشیم که از ما موفق تر هستن.همین جا خودش درک جدیدی برا منه که الگوها هم میتونن مثبت یا منفی باشن و ما اگر میخوایم پیشرفت کنیم باید به دنبال الگوهای مناسب باشیم
اینکه همیشه کنجکاو باشیم و بررسی کنیم شرایطی رو که توش هستیم و نپذیریم که شرایط همه مثل ماست .اگر دیگران دارن بهتر از ما زندگی میکنن و راحت تر به خواسته هاشون میرسن پس ی چیزی هست .و در طی این بررسی ها چون ذهن درگیر پیدا کردن جواب میشه هدایت ها اتفاق می افته.یعنی ی جورایی این بررسی منجر میشه به پرسیدن ی سوال مناسب در ذهن که چون سواله مناسبی پس جوابی که بهش داده خواهد شد هم مناسب خواهد بود
اینکه ما وقتی سوال می پرسیم ی سری ایده ها میاد که ممکنه جواب اون سواله نباشه اما اقدام و حرکت کردن و اجرای اون ایده ها اگر استمرار داشته باشه در نهایت ما هدایت میشیم به اون چیز اصلی که دنبالش هستیم
اینکه وقتی آدم بدونه عشق و علاقش چیه خیلی راحت میتونه از عشق و علاقش ثروت بسازه .حالا ممکنه ی وقتایی از مسیر علاقه دور بشی اما اگر واقعا عاشق اون کار باشی حتما در زمان مناسب در مسیرش قرار میگیری
اینکه وقتی استاد عباس منش میگه اگر کیفیت کار بالا باشه اگر تو کارت رو درست انجام بدی خداوند از طریق دستانش برات تبلیغ میکنه مثل استاد علی جان که دست خدا شده برای تبلیغ
اینکه آدم باید فقط به خودش و خدای خودش متکی باشه .حالا اگر آدم توی ی خانواده ثروتمند باشه که خیلی خوبه از این فرصت برا رشد و پیشرفت خودش استفاده کنه اما اگر اینطور نباشه به جای گله و شکایت کردن بقول استاد عباس منش گیوه هات رو بپوشی و شروع کنی به کار کردن از همون جایی که برات امکانپذیر و ادامه بدی تا در نهایت هدایت بشی به مسیری که هم ازش لذت میبری و هم پول می سازی
و اما صحبت های استاد:
همین که آدم تصمیمی رو میگیره و به ندای قلبش گوش میده جهان دست به دست هم میده تا شرایط رو برای برآورده کردن اون خواسته فراهم کنه
اینکه اتفاقات به خودی خود نه خوبن نه بد اون دیدگاهی که ما نسبت به اون اتفاقات داریم نتیجه رو برای ما رقم میزنه
اینکه داستان هدایت ی چیز شخصیه و برای هر کسی با توجه به تواناییها و شرایطی که توش قرار داره متفاوته و ی نسخه از قبل پیچیده شده ای وجود نداره
اینکه جهان در هر لحظه در حال تغییر و ما هم میتونیم در هر لحظه گام به گام با تغییرات جهان خودمون رو در جهت مثبت تغییر بدیم
اینکه حتی قوانینی که انسان ها وضع میکنن و به نظر غیر قابل تغییر هستن وقتی که ما به جریان هدایت وصل بشیم قابل تغییر میشن اونم فقط برای مایی که به این جریان وصل میشیم نه دیگران
اینکه وقتی خداوند و سیستمش در راستای درخواست تو بخوان کارت انجام بشه هیچ کس و هیچ چیزی مانعی نمیشه
اینکه جهان و سیستمش همیشه به شجاعان پاداش داده و میده
سلام به نور دیده ی من سلام به عشق خودم عزیزجانم چقدر چقدرررعاشق این قلم رواننن و زیبا وخدایی ات هستممم نسرین قشنگم که قلممم خود خداست که اینقدر زیباااا اینقدرر بینطیز اینقدر عاشقانه اگاهی های خداوند رو جاری میکنی برامون چقدر چقدرعاشق این عشق نابتمممم عشق دلممم چقدزعاشق این اتصال نابتم جقدرررچقدرر سراسر درس داشت برام نوشته ی بینهایت هدایتی ات چقدرزیبا نوشتیی چقدرزیبا نوشتی چقدرربینهایت بینهایت این درکک بینطیرتتت این عشقق نابت روو چقدربینهایتت بینهایتتت با تمام وجودمم با تمام قلبم چقدربینهایت تحسینتت میکنمم عشق دلم چقدرربینهایتت با تمام عشقماینن ارامششش این ایمانت این عشف نابت رو چقدربینهایت بینهایت تحسینتت میکنم چقدرربینهایت تحسسنتت میکنمم عشق ولم چقدربینطیربودددچقدر غرق ترین میشم دراین عشق نابتم اینقدر که پراز خداییی عاشقققتمم چقدزبسنهایت بینهایت تحسینتتت میکنممم عشق من چقدزازت یاد میگیرممم سپاسگذارم سپاسگذارم کع با تمام عشققق بینهاییت این اگاهی هاس ناب رو برامون نوشتی چقدررررعاشق این جمله ات شدممم جان منن چقدر زیبا گفتی
“”همین که آدم تصمیمی رو میگیره و به ندای قلبش گوش میده جهان دست به دست هم میده تا شرایط رو برای برآورده کردن اون خواسته فراهم کنه
اینکه اتفاقات به خودی خود نه خوبن نه بد اون دیدگاهی که ما نسبت به اون اتفاقات داریم نتیجه رو برای ما رقم میزنه”” چقدر زیبا گفتی که اتفاقات به خودی خود هیچی نیستن این ماییم این نوع نگاه ماست که داره خلق میکنههه و دیدگاه ما نسبت به اتفاقه که نتیجه رو برامون رقم میزنه چون همه چیززباورای منهه همه چیززباورای منه جقدررر زیبا گفتی که وقتی قدم بردارییی. و توکللل کنیی وبه ندای قلبت گوش کنی جهان دست به دست هم میده که تورو به خواسته ات برسونه که تنهاا قدرتتت اونه تنهها قدرت اونهه چقدررربرام درس داشت زیبای منن عشق مننن چقدرعاشقق این عشق نابتم چقدربینهایت بسنهایت تحسسنتت میکنممم عشق دلم این دزک بینظیزت رو این اتصالل نابت رو چقدزبینهایت بینهایت تحسسنتتت میکنمم عشق دلم چقدربینهایت تحسسنت میکنممم عاشققتمم عاشقتممم خداروهزاران بارشکرمیکنمم که هرلحظه هرلحظه هدایتمون میکنه هرلحظه هدایتمون میکنه به سمت بینهایت نعمت ها و زیبایی ها درک بهتر بهترر جای جای قوانین نابش هرلحظه هدایتمون میکنهه هرلحظه بهمون الهام میکنه هرلحظه هدایت میکنه عاشقتم
الهی که هرلحظه غرق بینهایت نعمت ها فراوانی ارامش سلامتی عشقق ثروت شادی خداوندم باشی الهی که هر انچه در دل داری بینهایت بینهایت فراتر از تصورت بینهایت قراترش رو به چشم ببینی زیبایی من خداوند زه گشای مسیررت باشه به سمت بینهایت زیبایی ها نعمت ها فراوانی ها ثروتها شادی ها بهرین های بهنریننن های بهتریننن هازوو برایت میخداهممم نازنینم بهترینن هازوو برایت میخواهم ازیگانه قدرت جهانن که تنها قدرت اوستت تنها اوست که هرلحظه هدایت میکند همه اوستت تنها او کافی ترین کافی ترین است عاشقتم بینهایت سپاسگذارم عزیزجانم💖💖💖
سلام الا جان عزیز. تحسین میکنم این قدرت و انرژی زیادی که توی وجودت هست برای پاسخ دادن به بچه ها که خیلی از نکاتی که خودشون ذکر کردن رو شما با عشق ترکیب میکنی و در یک بسته بندی قشنگ دوباره به خودشون تحویل میدی. این نشون از توانایی بالای شما داره عزیزم. سپاسگزارم مثل همیشه
با درود و سلام خدمت دوست عزیز و هم خانواده نسرین عزیز
چقدر نکات مناسبی رو توضیح دادی عزیزم
اینکه واقعا برو بچه هایی که در سن کم شروع کردند برای رشد و پیشرفت و از همه مهمتر که در مدار استاد عباسمنش هدایت شدند . واقعا چه لطف بزرگی خداوند شامل حال این دوستان عزیز بوده که خیلی زود شروع کردند
اینکع..
اینکه اتفاقات به خودی خود نه خوبن نه بد اون دیدگاهی که ما نسبت به اون اتفاقات داریم نتیجه رو برای ما رقم میزنه
واقعا دقیق گقتی عزیزم
خواستم تشکر و قدردانی کنم برای این کامنت زیبا و درک و آگاهی از این فایل و توضیحات کاملی که دریافت کردم
ممنون و سپاسگذارم و برات بهترینع بهترین ها آرزومندم
سلام رویا جان عزیز.بله اوناییکه در سن کم با استاد آشنا میشن واقعا سعادت بزرگی نصیبان شده چون هنوز ذهنشان اونقدر سیمانی نشده و خیلی راحت تر میتونن تیشه به ریشه باورهای نامناسبشون بزنن.خدا رو شکر که ما هم این سعادت نصیبمان شد که قبل از اینکه از این جهان بریم با این مباحث آشنا شدیم.براتون موفقیت روز افزون رو از خداوند متعال خواستارم
از اینکه این قدر زیبا قوانین رو از صحبت های استاد و دوستان استخراج کردی از تو سپاسگذارم. جمله آخرت (اینکه وقتی خداوند و سیستمش در راستای درخواست تو بخوان کارت انجام بشه هیچ کس و هیچ چیزی مانعی نمیشه) دوباره خیلی من رو به فکر فرو برد. چون واقعا دارم این قانون رو هر روز لمس می کنم. در شرایط یکسان افراد نتایج متفاوت متناسب با افکارشون می گیرن. اونایی که قدرت رو از خدا گرفتن و دادن به چیزی غیر خدا نتایج متناسب با اون شرک رو دریافت می کنند.
استاد عزیزم از شما سپاسگذارم که دستی از دستان خدا بودید تا تولدی دیگر به اعضای سایت بدید تا جهان را طوری نگاه بکنند که دیگران نمی توانند ببینند.خدایا شکرت فراوان
سلام امیر جان.سپاسگزارم دوست عزیزم.بله واقعا شرک عامل تمام ضربه هایی بوده که ما توی زندگیمون خوردیم و گرنه کسی که به تنها قدرت جهان تکیه کنه دیگه چه غمی میتونه داشته باشه و چرا باید نگران باشه.ممنونم دوست عزیزم که توحید و یکتاپرستی رو بار دیگه برام مرور کردی.
خیلی عالی نوشتید که: در طی این بررسی ها چون ذهن درگیر پیدا کردن جواب میشه هدایت ها اتفاق می افته.
دقیقا همینه.. وقتی سوال خوب از خودمون بپرسیم در مسیری قرار میگیریم که جواب مناسب رو دریا فت کنیم اون موقع هست که هدایت ها میان و باید آگاهانه درکشون کرد و قضیه رو گرفت
واقعا مممنونم که برامون از درک بالای خودت نوشتی
برای هممون دنیا دنیا عشق سلامتی آرامش و شادی و ثروت آرزو دارم
سلام زهرا جان عزیز. بله عزیزم این کلام استفاده که سوال درست جواب در ست به دنبال داره.سوال مناسب پرسیدن یکی از پاشنه های آسیا خود منه که باید حالا حالا روش کار کنم.ممنونم که این نکته توی دید شما بولد شد و دوباره به خودم یاد آوری کردین.در پناه حق موفق تر و موفق تر باشی دوست عزیزم
به نام توی خدایی که تا الان به این میزان شناختمت و پاسخ دادی، حست کردم، دیدمت، ندیدمت، استشمامت کردم، خوابتو دیدم، دستاتو دیدم .. به نام تو و برای تو
نمیدونم چی بنویسم .. ولی میدونم باید بنویسم! چون این جلسه این موضوع سربازی دقیقا trend این روزهای من و تمرین ستاره ی قطبی امروز من بود .. که خدایا یک نشانه بهم بده .. یکی دیگه .. یالا یکی دیگه ..
استاد جان ممنونم که به دلت گوش میدی و درست هر فایلی را میذاری هر چیزی را میگی هر کاری که میکنی انقدر متصلی و در صلح ماشاا.. که همیشه هدایتی جلو میری و با اون هدایتت با اون بودنت در درست ترین زمان و مکان مناسب هر کسی که توی مدارش باشه به اندازه ی ظرفش (ّباورهاش) پاسخش را میگیره .. راهکار میبینه .. ایده میبینه ..
خلاصه اصلاا این هدایت و هدایتی زندگی کردن یک حالی داره که … به خاطر همین هم ازتون تشکر میکنم هم تحسین دمتون گرم.
اگر شما هم به این درجه اتصال و صلح و موفقیت و زندگی در بهشت رسیدید من هم میتونم چون بیلِ شما و من یکیه ..
پروردگاریی که کل آسمان ها و زمینی که عبث نیافریدی
پروردگاری که شب و روز را بی عبث و بیهوده نیافریدی
پروردگاری که اگاهی، و محیط به هر چیزی به تمام جهان و جهانیان
پروردگاری که شنوایی و بینا به هر چیزی و هر چیزی باز
پروردگاری که به یک پرنده در آسمان بی انتهایت و به مورچه در دل خاک و به انسان از زمین و اُسمان با بارانت روزی فراوان و بی منت اعطا میکنی
پروردگاری که انسان ها را با تمام پیچیدگیاشون و تفاوت هاشون، زمین را با تمام موجوداتش، گل و گیاه و خاک و آب و آتش و نور و خورشید و ماه را همه چیز همه چیز هر چیزی جزء به جزء این کل را خلق کردی و هدایت میکنی به سمتِ کمالشون .
پروردگاریی که من راا میبخشی و می آمرزی
مرا هدایت کن که چی بنویسم .. این لحظه .. همین لحظه لحظه ای که تو هستی و همه از تو .. چی میخوای بگی توسط من .. چه حرفی … چه درکی .. چه اگاهی .. سپاس گزارم ..
بگو بگو .. شدم محرم اسرار .. دلم آرومه ..
بیش از سه سال که غیبت سربازی دارم به خاطر دلایل زیاد به خاطر پیروی از قلبم به خاطر مهاجرت به خاطر عشق و علاقه ام …
و یک روزی که همین پارسال بود آذر تصمیم گرفتم که این مسئله را حلش کنم چون توانایی حل مسئله دارم و باورش دارم که دارم ..
از اون کوچیکی به خودم میگفتم من سربازی نمیرم .. من معافم .. خب وقتی که بزرگتر شدم قد کشیدم سن و عقلم میگفتم به خانواده ام به دوستانم که من نمیرم من معافم .. اما میگفتن چطور .. منم نمیدونستم .. اتفاقات زیادی افتاد تا اینکه رسیدم به تصمیم گیری روز آذر ماه پارسال ..
تصمیمی که با هدایتم به سمت یکی از راهکارها در سایت که به قلم مریم جان تحسین برانگیز بود.
اینجوری بود که مریم جان پاسخ داد به سوال یکی از هم پاره هام .. اگر همین الان خب کارت معافیتتو گرفتی بعدش چی؟ بعدش میخوای چکار کنی؟ بعدش چی .. اصلا چرا میخوای که این کارتو بگیری .. مریم جان گفت به این سوال ها فکر کن ..
من فکر کردم گفتم خب وقتی این کارتو بگیرم پاسپورتمو میگیرم و استارت جهان گردی را از همین ترکیه میزنم بعد از تکاملی که دو سوم ایران را گشتم و ایران گردی گردم ..
اوکی ..
قدم بعدی که مریم جان گفت این بود که گرفتن کارت معافیت در راستای قدم برداشتن برای سربازی هست
اوکی ..
اتفاقی که افتاد منم تصمیم گرفتم که این کارتو بگیرم حتما چون برام خواسته ام پیش از پیش مهم شده بود و میدونستم حتما من باید قدم عملی براش بردارم
یک ماه بعد یعنی اواخر دی ماه، در حالی که از نظر احساسی بهترین بودم و ثبات داشتم در عین حال یک برگه زیر در خونه ام بود اول صبح ساعت ۸ .. وقتی همون اول صبح اینو دیدم یک لحظه جا خوردم!
سلام بر هموطن عزیز اقای محمد فتحی .. شما سربازی فراری هستی عزیزم .. خودتو به پاسگاه معرفی کن تا این سریع وضعیتش مشخص بشه .. اگر نیای خودمون میاییم و دستگیرت میکنیم
خب راستش اگر حضرت فیلم باشی جا میخوری یهو اول صبح اینو ببینی ..
لحظه های اول که هزاران اروور توی ذهنم بود .. یک شوکِ واقعی ..
ولی به لطفِ کار کردن روی خودم و استفاده از آموزش های پدر عزیزم تونستم توی ده دقیقه ای تقریبا حالمو سرجاش بیارم اونم با این ابررر باوررر
که وقتی تو روی خودت داری کار میکنی و حالت خوبه وقتی که یک تضادی پیش میاد یک ناخواسته ای پیش میاد شایدد در ظاهر زشت اومده ولی بدون که اومده کمکت کنه تو را به خواسته ات برسونه
اره چند باری اینو مرور کردم و یاد چندتا خاطرات افتادم .. یعنی جهت دهی کردم یا یادمم نمیاد جهت دهی به لطف و هدایت خداوند شد ذهنم .. و آروم شدم .. آروم .. آرومی که با ” الابذکر الله تطمئن القلوب بودش .. در هر صورت هر چقدرمم ارزش ایجاد کردم در کل دنیا و دل ها را به خدا با تمام وجودم با قلمم با عکس های سفرم با سفرنامه های بی انتها ارزشمندم و .. در هر صورت هر چی دارم از خداست هر چی هر چی .. مال خودشِ ..
اوکی ..
همون روزا که این پیام را دیدم با اینکه پاهام یکم میلرزید ولی خب رفتم پاسگاه ..
تا رفتم اونجا! سرباز اونجا با روی خوش بهم گفت داستان چیه .. منم گفتم که اینجوریه .. قبل از اینکه برم اون آقای اصلی را ببینم
دیدممم بلافاصله روی خندان بهم گفت .. اقا یک بخش نامه جدید اومده که هر کسی بیش از یکسال غیبت داشته توی همون شهر خودش خدمت کنه
گفتم اوکی .. ممنونم .. رفتم با همون اقای اصلی صحبت کردم و داستان این غیبت را گفتم که این سال ها به سفر بودم و درست کردن کارهای دستی و کارآفرینی هر چند کوچک برای سه نفر با همون درست کردن دریم کچر و بافتن دستنبد و پای بند و هدبند .. و گفتم درخواستم را که چقدررر دوست دارم حالا که اینجا انقدر به سفر بودم سفرهای خارجیم را هم شروع کنم
بهم گفت با شادی! که چقدرر خوب آقا جون شما بیا سربازی همینجا هم که خدمت میکنی بیا و این دو سال سریع میگذره و ” جالب اینجا بود که ایشون بهم گفت که؛ به این فکر کن! که پاسپورتتو گرفتی و رفتی نروژ و استرالیا و آمریکا و … ” اخه بهش گفتم که دوستای خارجی زیادی دارم که باهاشون توی سفرهام آشنا شدم ..
بدجوررر دلمممم اونجااا با این حرفااا آروممم بود .. بدجور ارامش داشتمممم .. انگار اونجا خونه ام بود …
یک دلیل برای این حس و حالم را میدونم! اونم ایمان بود .. میتونستم به ترس ها ادامه بدم وا بدم شاخ و برگ بدم تا اینکه انقدرر اوضاع بد میشد و با ماشین پلیس میومدند منو میبردند! ولی گفتم نه! من خودم میرم .. میترسم و اقدام میکنم ..
و وقتی رفتم اینجوری بود و شد ..
همون روز بهم گفت که قدم های بعدیم چیه .. رفتم انجام دادم ..
و از دی تا فروردین ماهی که دفترچمو پست کردم .. تقریبا هر روز ماشین پلیس میدیدم وقتی بیرون میرفتم و میدیدم این نشانه ها که خداوند داره تاییدش میکنه .. و سپاس گزاری ازش میکردم که من درست زمانی بیرون اومدم درست جایی هستم که این ماشین را میبینم ..
اما این ماه ها یک تغییراتی بوده و به وجود اومد ..
همچنان با کار کردن روی خودم .. من واا ندادم به سربازی رفتن بلکه به همون چیزی که همیشه میگفتم وایِ بیشتری دادم یعنی معافیت .. حالا این وا دادن چطوری شد .. آیاا خود به خودی بود؟ سر به هوا بود؟ داستانش چیه مارکو؟ بهمون بگو که چطور انقدر آرامش داری بهمون بگو که چرا اینقدر ایمان داری به خواسته ات ..
خب راستش، چقدر این وقتّ شب حوس ِ قهوه ای که جزیی پایان ناپذیر از منه کردم .. من برم یک قهوه لاته درست کنم با اینکه ۶ ساعت پیشم درست کردم و یک سرویسم برم و بیام و ادامه اش را به امید خدا بدم .. اگر زنده باشم ..
اوهوم امروز یک قهوه جدید گرفتم خیلییی بینظیره .. ۳۰۰ گرم .. نصفش دونِ عربیکای بسیار خوش بو لایت رُستِ و یک ربعش، کلمبیای لایت رست و اون ربعش، چِری هست .. ترکیب بینظیرش شده، برای کسایی که مثل من عاشق قهوه ی شیرین بدون هیچ افزدونی هست، مناسبِ واقعا .. قهوه ای که به خاطر دونه های عربیکاش عطر و رایحه ی فوق العاده فوق العاده استثنایی داره واقعا دیوونه ات میکنه و اما ترکیب اون دو ربع هم، بهش یک کِرمای عالی و البته کافئین مناسبی میده که در کل در کنار شیر پرچرب واقعا مزه اش خاطر خاه هر قلب و زبان و سلیقه ای میشه .. okay Thank you
Here We Go.. oom It’s really amazing hallelujah
این قهوه هم داستان داره ها از وقتی که به تهران مهاجرت کردم و به یکی از بهترین و گرون ترین کافه رستوران های تهران، خ فرشته هدایت شدم سال ۹۶ و همون تماس هایی که خانواده و دوستانم با من میگرفتند و تعریف های من داستان های من در مورد قهوه اونااا هم عاشق این موجود زنده محترم ِ شور انگیز شدند .. تمامم خانواده ی پرجمعیتم .. تمام دوستانم .. هر کسی که اسم قهوه را توی کامنت ها و یا استوری تلینگ کردن هام میخواند و گوش میداد هر کسی که توی سفر دیدم … به راحتی تونستم همه را قهوه خور کنم بیش از ۲۰۰ نفر تا الان، و شایدم خیلیی بیشتر سود تونستم برسونم به بازار قهوه نه با تعریف کردنم! نه با ادا و اشاره و ایما، بلکه فقط با عشقی که به این نعمت دارم عشقی که به خدای خودم دارم آخه وقتی تو عاشق خودت باشی همه عاشق تو میشن و من دیدم که قهوه چقدر باعث شد توی این سال ها و سفرهای مارکوپولی ام به آدما نزدیک تر بشم و بهتر بتونم ارتباط موثر برقرار کنم.
اما هیچ وقت قهوه و کافه داری را احساس نکردم رسالتم بوده باشه .. اوکی . بریم سر داستان اصلی ..
چرا من اقدام کردم برای گرفتن این کارت؟
خب بذارید یک آمار بگم
سال ۹۷ همون موقعا من میتونستم با درکی که داشتم؛ ۶ تا ۸ ماه کسری بگیرم
سال ۹۸ یک قانون جدید اومده بود که برای افرادی که باباشون رزمنده بوده و اون زمانی که بسیجی در پایگاه بوده را هم جز کسری میشه و من با این قانون ۱۴ ماه میتونستم کسری بگیرم ..
اما یک چیز! و اونم همه ی کسری ها را زمانی میتونی در قانون سربازی ایرانی بگیری که تو هیچ غیبتی نداشته باشی ..
خب چرا با اینکه اینا را میدونستم بازم اقدام کردم؟
راستش هیچ وقتی برام منطقی نبود! اینکه چرا همچین قانونی هست که تو نمیتونی کسری و این چیزها بگیری وقتی که غیبت داری .. چرا کسایی که این قانونو گذاشتند اینجوری فکر کردند .. چرا اینجوری فکر نکردند چرا نیمه ی پر لیوان را ندیدند که بگند بابا چقدر خوب ادمایی که غیبت دارند حتما دلیل هاشون بینظیرن! حتما پی کسب و کار خودشون علاقه ی خودشون رفتند الان کلی کارآفرینی کردند .. یعنی این نگاه را من مثبت بین دارم خب .. هر باری که سوال میپرسیدم برام منطقی نبود که چرا نمیشه .. گفتم ولش کن بیخیال .. میشه عوض بشه .. تمام قانون های کشوری که انسان ها گذاشتند میشه عوض بشه اونی که عوض نمیشه قوانین ثابت جهانی هست که از قبل بوده و هست و خواهد بود
در واقع من با این باور یک مقدار ایمانم بیشتر شد
خب محمد ایا همین ایمان کافی بود بعدش چی؟ بعدش چکار کردی؟
خب راستش نه اگر از من میپرسی هیچ وقت یک میزان ایمانِ کافی نیست توی جهانی که براساس رشد اگر میخوای خرد و له نشی بین چرخ دنده های دنیا تو هم باید پا به پاش حرکت کنی و رشد کنی در واقع من مخالف Stay on your track and keep your faith هستم بلکه میگم و باور دارم که stay on your track and IMPROVE YOUR FAITH
اخه اون جمله ی قبلی را یک فرد انگیزشی میگفت .. ولی وقتی بهش بلند بلند بلند فکرر کردم دیدم جور در نمیاد با قوانین! دیدم اصلا داستان حفظ کردن کسی و یا چیزی نیست! داستان داستان سعی بر تمرکز ِ لیزری روی خلق کردن ِ مولد بودنِ ( مرجع: قدم دوم جلسه چهار ) و نه استفاده از داشته ها؛ هر چند ایمان در این حد و امروزت باشه. Come on
بعدش هیچ کاری نکردم .. خودش اومد! وقتی دید من قدم های اولی را برداشتم
چی شد چی شد؟!
خب هم زمان شده بود با ورودم به قدم چهار جلسه اول و دوم که پدر در مورد الگوسازی میگه کاملا ..
روندی که هر خواسته ای برات میتونه به این شکل عالی ترین منطقی بشه و به میزانی که منطقی میشه مقاومت هات کنار میزنی ایده میاد راهکار میاد تو قدم برمیداری ..
یعنی میخوای محمد بگی الگو پیدا کردی واسه معافیتت با تمام این وجود و تفاسیر با اینکه میدونستی شما که غیبت نداری نمیتونی حداقل کسری بگیری و خلاصه باس بری ؟؟
آره دقیقا عزیزم .. و بهترین الگوم .. همین برادرم پنجم بود! که فقط دو ماه و ۲۰ روز رفت خدمت .. دو ماه رفته بود اموزشی که برگشت و قانون سه برادری اومد و معافیتش را گرفت .. گفتم اگر برای ایشون شده پس برای منم میشه .. قانون یکیه .. خالق یکیه مالک یکیه روزی رسان و هدایت کننده من و تمام جهان یکیه ..
همین یک الگو؟
نه راستش، بسنده نکردم، خب من یک عادت خیلی خوبی را درونِ خودم ایجاد کردم عزیزم .. اینکه سعی میکنم وقتی بذارم برای کامنت خواندن .. مخصوصا کامنت های قدم ..و اگر از من میپرسی جلسه دوم سوم قدم دوم جوووون میده واسه خواندن و باورسازی .. تا الان بین ۱۰۰و خورده ای صفحه اش ۹۰ صفحه ای را خواندم و یادداشت برداری کردم اینجوری که هر کسی به خواسته ای رسیده نوشتم توی دفتر سبزم که ببین خدا برای این عزیز شده گوشی جدید .. شده خونه ی جدید .. شده سلامتی .. شده شفای مادر شده همسری که میخواد با همون ویژگی ها .. شده کسب و کار مورد علاقه شده مشتری فراوان .. شده دلار شده ماشین .. شده هر چیزی که باور داشتی که میشه خدات واست جورش کنه اوکیش کنه میشه .. میشه خدا به همون ظرف آبی در بیاد که تو با انرژی ای که توی ذهنت با تکرار و تکرارش به جهان هستی میفرستی در بیاد.
توی همین کامنت هاا دیدم .. حسن جان .. مسعود جان .. علی جان و .. چندین و چند نفر دیگه خواستند و معاف شدند اصلا ..
یعنی اینجوری ایمان عملیت بیشتر شد منطقی تر شد واست که شما هم میتونی معاف بشی؟
آره خب .. البته هیچ کدوم از بچه ها توی نوشته هاشون ندیدم که غیبت داشته باشند .. یعنی الگوی این چنینی ندیدم ..
پس چی! یعنی میخوای چی بگی؟ میشه واضح تر بگی؟
خب راستش من از خدایم هدایت خواستم اخه هیچ الگوی با شرایط خودم ندیدم توی این چند ماه از دی تا فروردین و ..
راستش دوست من، خب درسته الگو ندارم ولی یک سری اتفاقات افتاد که ایمانم بیشتر شد ..
میشه بگی چطوری؟ چون مثال زدن واقعا میتونه منطقیش کنه؟
اوکی، با کمال میل
مثلا همین چند روز پیش بایستی میرفتم کمیسیون چشم توی اهواز .. وقتی رفتم ۵۰ نفر دیگه مثل خودم اومده بودند که چمششون معاینه بشه و توی اون همه آدمممم من فقط با یک نفر هم صحبت به صورت ادامه وار شدم .. خب اولش گفتم اونم اومده مثل من .. و همین سوال را ازش پرسیدم که دیدم اومد بهم گفت که نه! من برای معافیت پزشکی اومدم! گفتم ایول مبارک باشه ..
۹۰ دقیقه بعد وقتی که من کارم تموم شده بود و منتظر ماشین بودم که بیاد و بریم به خواهر زاده ام دم بیمارستان گفتم من بایددد معاف بشمم .. لبخندی زد و گفت چرا آخه! برای چی .. همون لحظه که خیره به افق بودم دیدم توی همین منتظر بودن همون لحظه همون لحظه که گفتممم من بایدد معاف بشم لحظه بعدش اونو گفت .. دقیقاا چشم تو چشم همون پسری شدم که معاف شده بود .. و همون لحظه یک ایمانی یک نوری درونم احساس کردم که خدا داره با من حرف میزنه .. و داره بهم میگه درسته الان هیچی نیست هیچ دلیلی .. ولی درست میشه .. اینم نشانه اش عزیزم تو فقط ادامه بده.
پس میخوای محمد بگی با دیدن نشانه ها تو ایمانت را بیشتر میکنی و البته بیشتر کردی؟
آره اره دقیقا .. خداروشکر میکنم که زبان نشانه ها را درک میکنم .. و خودم را تحسین میکنم
خب منم تحسینت میکنم عزیزم واقعا ممنونم برای این مصاحبه ..
منم ازت ممنونم خدا جونم (چشمک) که هدایتم کردی .. واقعاا بازم بهت اثبات کردی همون شعره را که تو خود پای در ره بنما و هیچ مپرس که راه بهت میگه ادامه را .. ممنونم
خب چیزی دیگه هست که بخوای بگی در انتهای این نوشته؟
خب راستش خدا جون درس های خوبی توی این موضوع گرفتم .. الان اردیبهشت ماه و اول خرداد امسال من میرم آموزشی .. ولی خب آرامش دارم .. میدونم که میشه یک دری وا میکنی وقتی واقعا عملکرد من را میبینی ایمان من را میبینی ..
برام الان طبیعیه که همین فردا بگی یک قانون جدید دقیقااا واسه فردی مثل خودت اومده باور دارم که من واقعا خلقش کردم .. بیشتر از همیشه آخه خداوندا باور کردم اصلا همین مورد شده یکی از بهترین دستاوردهای سال گذشته ام اینکه بیشتر باور کردم تو منو هدایت میکنی به سمت ِ کانون توجه ام ..
اما یک درس خیلی مهمی که گرفتم در مورد تجسم و توی همین توجه کردن و باور هم راستای خواسته ..
چی را؟ بهمون بگو خوشحال تر میشه جهان برای این ایجاد ارزش، ممنونم محمد
راستش، من میومدم خودم را تجسم کنم ولی میرفتم به مثلا یک دوران اموزشی ساده و خوب .. و یا اینکه مثلا یک جای خیلی خوبی افتادم توی تهران در واقع شمال تهران .. و ..
بعد یک روز متوجه این اشتباه شدم که خواسته ی من اگر معافیت کاملِ پس تجسم اون نقطه ها چیه! در واقع دارم باورهای هم جهتِ خواسته را ایجاد نمیکنم الان و انرژیم یک جای دیگه در واقع روی ناخواسته دارم میبرم ..
به خاطر همینم کلا از وقتی که اینو متوجه شدم هر وقت میخوام تجسم کنم ذهنم را اصلا جایی به جز معافیت کامل نمیبرم .. و روی همین زووم این میکنم .. تا تجسمم هم راستای خواسته ام باشه ..
اوکی ممنونم محمد به خاطر این نکته قابل تامل ..
منم ممنونم خداجونم سپاس گزارم ازت که بهم فرصت دوباره ی زندگی و تجربه کردن خودم را دادی، سپاس گزارم که میتونم بنویسم به این زیبایی و شگفتی اور و تاثیرگذار و الهام بخش که اول دلِ خودم را میبره و آروم تر میکنه .. ممنونم به خاطر همه ی نعمت هایی که بهم اعطا کردی به خاطر این خانواده ی بینظیر و دوست داشتنی به خاطر پدر به خاطر مریم جان .. ممنونم پروردگارا ممنونم
من میدونم و باور دارم که توی این حرکت کردن ِ بالاخره یک دری وا میشه که الان خودم نمیدونم ولی میشه .. این فرمول همیشه درسته .. من + خدای درست= دسترسی به همه چیز ..
پروردگارا دعا میکنم که ایمان ابراهیمی بهمون اعطا کنی .. آخه دنیا با ایمان و عمل و حرکتِ که قشنگ تر میشه و فکرشو کن که توی راستای عشق و علاقه اتم باشه دیگه نور الی نوره خداجون ..
دوستون دارم.
اوه اوه یک چیز دیگه یادم اومد خداجون!
*حتما مهمه که اومدی کامنتت را ویرایش کنی؟ So What you want to say us؟
میخوام مثل خودت خدا جون که وقتی قرآنتو میخوانم همش میگی با مثال روشن با منطقی روشن برای شما مردم زمین بیان کردیم .. بگم ..
اومم باریکلا . .بگو ببینم پدر سوخته! (لبخند)
توی جاده هستم .. تاریک ِ تاریک .. سوار ماشینم .. الان توی نقطه ی A هستم .. و میدونم و این خواسته به وضوح رسیده که قدم بعدی مقصد بعدی؛ نقطه ی B هست .. خب جاده که تاریکه .. مقصد را میدونم و میدونم از چه مسیری باس برم پیش فرض البته .. اوکی .. ماشین را روشن میکنم عزم رفتن میکنم نور بالا میزنم .. فقط صد متر جلوم روشنه … هیچچچچی مشخص نیست اصلا و ابدا .. فقط یک راه دارم اونم اینه که صدمتر را برم جلو آخ وقتی صدمتر را برم صدمتر بعدی هم خود به خود لاجرممم روشن میشه هویدا میشه صدمتری که الان توی این نقطه ای که هستم جز تاریکی نمیبینم ..
خدا: خب
خب به جمالت خدا جون (لبخند)
یک چیزی را درک کردم خیلی خیلی بیشتر از همیشه اونم اینه که مقصدِ مهم نیست به خودی خود .. اخه بارهااا تا قبل از این درکی که الان میگم رسیدم به مقصد هاا ولی وقتی وقتی رسیدم و اون موقع میخواستم فقط لذتِ را ببرم خب دو سه روزی بردم لذت را ولی بعدش کم باد شدم و گفتم همـــــــش همین … بودددد؟ این همه خودمو چیز کردم آخرش همین .. ای بابا .. و اونجا بهم یک درسِ حسابی دادی .. این پازل را کامل ترش کردی .. بهم گفتی محمد یک فرق اساسی هست بین خواسته و احساس خوشبختی، خوشبختی اینجوری بدست نمیاد که به خواسته ات برسی احساس خوشبختی کنی .. خوشبختی احساسِ خوب در لحظه است جانم .. اینو بارهاای بارر به خودت بگو .. خوشبختی احساس خوبِ در لحظه است و این احساس خوب از توجه بر نکات مثبت میاد از باورهای درست میاد
بازم تکرار کن .. اصلا بذار یک آهنگش کنیم خداجون گیتارم که بلدم .. اها بیا گام دو ماژور اوکیه ..
درن دَن دن .. خوشبختی خوشبختی .. آی خوشبختی .. احساسِ خوب در لحظه است .. یوهووووو ..
خدا: عاا باریکلاا عا باریکلااا ببین همینه که میگم احسنت بر خودم که همچین موجودی را خلق کردم فتبارک الله احسن الخالقین .. واقعا جات که فقط تو بهشته شاه پسر .. تو لیاقت بهترین هاا را داری لیاقت یک زندگی بهشتی اوهوم .. واقعا بهت افتخار میکنم افرین افرین افرین ..
قربونت من برم خداجون .. مخلصیم .. از خودت یاد گرفتم! .. از جاده .. از سفر .. از دست بینظیرت .. پدر .. مری .. بچه ها .. همه همه واقعاا
چیزی دیگه هست که بخوای بگی؟
خب با این درکِ من توی جاده سعی میکنم فقط به چیزهای مثبت توجه کنم .. و از مسیررر بخوام که لذت ببرم .. واقعا قبلا چطوری به خواسته ام میرسیدم با کم ترین لذت یا اصلا بدون لذت و حالا همش هر لحظه ی این مسیر دارم سعی میکنم با در لحظه زندگی کردن لذت ببرم و عشق کنم و برم جلو ..
در واقع من وابسته ی مقصدم در اینجا خدا جون که گرفتن کارت معافیت ِ نیستم میرم جلو و سعی میکنم از این روند طی کردن به این خواسته لذت ببرم درس بگیرم. همین.
ممنونم عاشقتم.
بنام الله یکتا
سلام بر استاد عزیزم و دوستان عزیزم
خواستم یک تجربه در رابطه با خدمت سربازی بیان کنم
خب یکی از دغدغه های خیلی از آقایون خدمت سربازی هست و برای خیلی ها مثل یک سد بزرگه و یجورایی عجیب و غریب می بیننش که البته حدود سنی من اینطوری بوده لااقل اما من اصلا بهش توجه ای نمیکردم و برنامه خاصی براش نداشتم و به رفتنش هم فکر نمیکردم.
تا اینکه دانشجو شدم.کاردانی تموم شد و بعدش کارشناسی و بعدش هم ارشد.
در طول دوران ارشد هم هرکسی از من در موردش سوال می پرسید میگفتم برنامه ای براش ندارم ببینیم چی میشه.اما از وقتی که وارد سایت شدم و یه کوچولو با قوانین آشنا شدم خیلی مشتاق شدم که خواستم این باشه که خدمت سربازی نرم.و برای اینکه معاف بشم و یا اینکه از زمانش کم کنم اقداماتی هم انجام دادم.مثلا سعی کردم از جبهه پدرم استفاده کنم و مراحل زیادی رو هم طی کردم اما نتیجه نداد و دقیقه 90 کنسل شد.یعنی طبق قانون تنها چند ماهی از زمان خدمتم کسر میشد.خب از اونجایی که هنوز دانشجوی ارشد بودم گفتم باز هم خوبه خدا رو شکر و بهش نچسبیدم که بخوام بخاطرش غصه بخورم که چرا نشد یجورایی بیخیالش بودم.
تا اینکه یه ایده ی دیگه هم به ذهنم رسید و اون هم اقدام از طریقه بنیاد جانبازان بود و اجرای کمیسیون که اون هم نتیجه ای نداشت ومن باز هم نچسبیدم و یجورایی رها.گفتم نهایتش میرم شاخ غول که نیست(:
چند ماهی گذشت تا اینکه یکی از دوستانم که خیلی هم کم همو میشناختیم و کلا دوبار همدیگرو دیده بودیم گفت:
” تو بهت میاد که معاف میشی” و واکنش من!!!!!
همونجا تو دل خودم گفتم این یک نشونست و بدون اینکه قبلش حرف خاصی زده بشه دوستم اینو گفت(:
باز من رها بودم
بلاخره روزی رسید که پدرم به طور کاملا باور نکردنی به رحمت خدا رفت (در این متن راجبش صحبتی نمی کنم)
همون لحظه ای که پدرم از دنیا رفت ناگهان متوجه اجابت شدن خواستم شدم.شاید برای دوستان این صحبت من عجیب باشه و مورد پسندشون نباشه اما واقعیت رو میگم چیزی که احساس کردم رو میگم. واقعیت این هست که اون لحظه با اینکه نزدیکترین فرد به زندگیم از دنیا رفت و من خیلییی دوسش داشتم، اما من سپاسگذار خداوند بودم و آرامش عجیبی داشتم.نه بخاطر معاف شدنم بلکه به این خاطر که به خودم مدام میگفتم که خداوند از جایی که فکرش رو نمیکنی و به عقلت نمیرسه میتونه خواسته تو رو اجابت کنه و بزرگترین درسش برام همین بود.
در واقع من به یک تضاد بسیار بزرگی برخوردم اما به لطف الله من تونستم خودم رو نگه دارم و روزها سپاسگذار خداوند باشم و اعتبار آرامشم در اون لحظات سخت رو فقط به خداوند میدم خدایاا شکرت که هوامو داشتی و منو نگه داشتی.
با این تضاد نه تنها خواسته من اجابت شد بلکه درهایی از نعمت هم به زندگیم باز شد و چه نعمت هایی و چه دست هایی وارد زندگیم شدن که من فقط تماشا میکردم که خداوند کارها رو پیش میبرد.
دوست داشتم این تجربه رو به اشتراک بزارم.
سلام
من هم پارسال مامانم رو از دست دادم، خییلی سخت بود خیییلی من به شدت به مامانم وابسته بودم، خیلی یهویی از پیشمون رفت، من به خیلی چیزا رسیدم ولی همش ناراحت بودم که از این طریق خواسته هامو بدست اوردم ولی بعد به خودم گفتم من که تعیین نکردم از چه طریقی، منکه راهشو نگفتم، این خواست خدا بوده، و به ارامش بیشتری رسیدم، برام جالب بود که شما هم مثل من از این طریق ناخوشایند به خواسته تون رسیدید، امیدوارم همیشه شاد و پرارامش باشید.
بنام خدایی که بــــــــــشدت کافیست
ســـــــلام😍
تبریک میگم به علی عزیز که از سن کم تو این مسیر هست و داره روی خودش کار میکنه اینکه ایـــــــنقدر خوب داره روی خودش کار میکنه و هر روز داره از درون بزرگ تر میشه؛ علی تو فوق العاده ای پسر، احساست به وضوح بهت میگه علی تو نمیری سربازی خـــــــــــلاص. دمت خـــــــــیلی گرم که عالی داری روی خودت کار میکنی چقدر عــــــــالی گفتی من دیگه
◀حرص خیلی چیزها رو نمی خورم
◀مشکلاتم زودتر حل میشه
آره باورهای ما به حقیقت می پیونده قانون یکیه برای همه ما، همه مون به یک اندازه دسترسی داریم به نعمتها و ثروتها و خداوندی که نگفته من فقط برای فلان گروه نزدیکم؛همه به یک اندازه قابیلت رشد و بزرگتر شدن داریم، مثل زمانی که استاد وقتی تازه مفهوم توحید رو فهمید و درک کرد از خدا خواست که ابراهیم وار بشه و اشاعه کننده یکتاپرستی که فقط تا همین لحظه چــــــــقدر آدم از آموزش های استاد به خدا رسیدن، کسانی که (از جمله خودم) اولش اومده بودیم فقط با نگاه مالی ولی وقتی شروع کردیم و وارد این مسیر شدیم اصل و اول و آخر تمام ثروتها و نعمت ها رو شناختیم، همون خدایی که باعث شد استاد که بقول خودش عــــــمرا دنبال کاری رو میگرفت و همه اش امروز و فردا میکرد و استاد پشت گوش انداختن، بلند بشه بیست و هشتم اسفند بره نظام وظیفه قم، خـــــــــدای من، افسره بهش بگه نه تو متولد تهرانی باید بری از اونجا استعلام بگیری، پـــــــــس دیگه برو که رفتی برای سال بعد ولی استاد و اون حسی که خیلی شفاف و واضح بهش گفت تو کاری به این افسره و اینکه چی میگه نداشته باش، همین الان برو یه ماشین دربــــــــست بگیر تهران استعلامت رو بگیر و برگرد، اونم به کی؟ بقول استاد اون که اصلا هیـــــــچ وقت اینطوری راحت هزینه نمی کرد ولی خـــــــیلی راحت دربست بگیره اونم شــــــــــوتی بره تا تهران و شوتی برگرده😍ایــــــــــنقدر که افسره باور نمی کرد که یکی به این سرعت انجام بده تا اینکه قانع شد زنگ بزنه تهران تا باور کنه آره میشه، میشه اگر کسی باشه که باور کنه خدایی رو که بـــــــــشدت کافییه و گوش بده به الهاماتش و عمل کنه که البته که بقول استاد همه این ها تکامل میخواد، بیست و هشتم اصلا استاد نمی دونست که چرا آخه الان باید بلند بشه بره نظام وظیفه اونی که همیشه چشت گوش مینداخت ولی گوش کرد به الهامی که بهش شد و رفت و همینطور مثل پازل درست شد تــــــــــا رسید به اون لحظه ای که خدا اون خانمه رو تو سفارت گذاشته بود فقط برای اینکه کار استاد رو انجام بده و بهش بگه من دوست دارم شما رو بفرستم آمریکا 😍فقط این سوال رو جواب بده که کجا خدمت کردی؟ و هـــــمه اینا از همون روز بیست و هشتم و قدمی که استاد برداشت و گــــــوش کرد به الهامی که بهش شد و حرکت کرد، وقتی افسره بهش گفت دیگه برو واسه سال جدید برگرد اون گوش نکرد و شـــــــــوتی رفت تهران و شــــــــــوتی برگشت قم و الان که بهترین ایالت آمریکا، خـــــــــــدای من چی بگم آخه بجز شـــــــــــــکرت،
مثل گیاهی که اون زیر داره کلی اتفاق رخ میده و قوی تر میشه تا برسه به اون نتایج ولی یه دفعه وسط راه مثلا خسته اش بشه بگه آقا من دیگه نمی خوام کی این میوه ها میاد پس😒😂
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر/ آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر/رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
استاد منم سال ۹۲ آخرین ترم کارشناسی ام تو رشته جامعه شناسی بود، خیلی به ورزش علاقه داشتم ایــــــنقدر که عشق دخترا که مهمونی رفتن و بازار بود ولی من فوتبال دیدن عشقم بود شرایط خانواده مون طوری نبود که کلاسی ثبتنامم کنند اونم ورزشی اونــــــم فوتبال که ته مسخره بازی بود واسشون ، ولی من با همون تماشای مسابقات فوتبال با بازی کردن با دستگاه برادرم اصلا با تمام وجودم بازی می کردم ولی وقتی موقع دانشگاه شد با اینکه عشق فوتبال بودم ولی اصلا فکر نمی کردم رشته ای به اسم ورزش باشه تو دانشگاههای خوب باشه اگرم باشه منم همون نگاه پایین رو به این رشته دواشتم واسه همین اصلا موقع انتخاب رشته اصلا چیزی که دوستش دشاتم به ذهنمم خطور نمی کرد واسه همین رفتم یه رشته دیگه و وارد دانشگاه شدم و منی که اصلا تا قبل دانشگاه فوتبال رو فقط تو تی وی دیدم یا با دستکاه بازی کرده بودم و فوقش تو خیابون با پسرای همسایه خیلی کم البته وارد دانشگاه که شدم رفتم سراغ کلاسهای فوق برنامه و شرکت در کلاسهای فوتسال و بعد شاید دو سال عضو تیم دانشگاه شدن و شرکت در مسابقات کشوری و ترم آخر کارناسی ام شد و دقیق یادمه تو حموم بودم یه حسی بهم گفت زینب کنکور این سال جدید رو شرکت میکنی تا بری تربیت بدنی، حالا من نه اصلا می دونستم میشه اصلا چنین چیزی؟ اصلا کتاب های دبیرستان رو دیگه نداشتم که بخونم، چه میدونم فاصله گرفتم از فضای کنکور کارشناسی، ولی استاد اون حسه خــــــــیلی قوی بود خیلی صداش واضح بود و من که الان فکر میکنم واقعا قبلش اصلا چنین تصمیم که بخوام یه چیز رو برگردم و از اول شروع کنم اصلا چنین شخصیتی نبودم ولی انجام دادم استاد انجام دادم، رتبه ام تو کنکور دقیقا نصف سری اول که کنکور داده بودم شد، بازهم دانشگاه دولتی چمران قبول شدم، اون موقع درسته دوست داشتم ورزش رو ولی واقعا نمی دونستم چرا من باید گوش بدم به این حسم و برم دوباره کنکور بدم؟ چون معمولا ۹۹% کسانی که مثلا بخوان رشته دیگه ای که دوست دارند رو بخونن میان این رشته رو تو مقطع فوق لیسانس میخونن نه اینکه برگردن کامل از لیسانس اون رشته ای که دوست دارند رو بخونن ولی من انجام دادم و الان اتفاقات خیلی خوبی که نتیجه همون روزی که زیر دوش بودم و اون حسی که ایــــــنقدر قوی و واضح بود که استاد احساس میکردم قلبم بزرگتر شده اصلا احساس عجیبی بود خیــــــــلی قوی بود، الان بعد اون حرکت، من تجربه های فوق العاده ای کسب کردم و خدا میدونه باز هم چه اتفاقات فوق العاده زیبایی منتظرم هست، استاد تازه این ها زمانی که من نمی دونستم که جهان قانونی داره و خدایی که اولین ویژگی که خودش رو معرفی میکنه نزدیکی اون به من هست تا اجابت کنه چیزهایی که میخوام نیازی نیست من جار بزنم این رو میخوام لازم نیست من خودم رو بدبخت نشون بدم تا خدا رحمش بیاد و بهم بده اون نزدیکه خــــــــــیلی هم نزدیکه، خدای من شکرت، استاد چند روزی بود یه خورده بازم ذهن جونی میخواست کِرم بریزه 😐که پس کجا اون نتایج بزرگ پس چی شد زینب جون؟ بهش گفتم چی میگی تو آخه؟ من فقط تو همین یک سال که گذشت (سال ۹۹) حال خوبم پایدارتر شد، من تو همین یک سال چـــــــقدر قدرت خریدم بیشتر شد، چــــقدر ابراز عشقی که تونستم به دیگران بدم و عشقی که دریافت کردم زیادتر شد، الان یکی از تیکه کلام های من شده عــــــاشقتم درحالیکه قبلا اصلا نمی تونستم ابراز علاقه کنم الانم نمیگم پرفکت شدم ولی خـــــــــِلی بهتر شدم، اینقدر که یکی از دوستام که خیلی راحت تر ابراز عشق میکرد الان در مقابل من کم میاره 😍و مهم تر از اون عشقی که به خودم میدم، من قبلا سعی میکردم چشمم تو چشم خودم تو آینه نیفته ولی الان آگاهانه میرم جلوی آینه قربون صدقه خودم میرم، قبلا بینی ام رو مخم بود و شده بود کابوس من که باید عمل کنم تا زیباتر بشم ولی الان نگاه میکنم تو آینه احساس میکنم بینی ام کوچیک تر شده ، قشنگ ذهن جونی عزیزم گفت باشه حالا بابا یه چیزی گفتیم دیگه 😟، بهش نگفتم نه صبر کن صبر کن بازم بگم😎 ، من تا اوایل ۹۸ بخاطر باورهای غلط خودم هر چقدر خودم توانمندی داشتم اصلا انگار کور بودم نمی دیدم، تو ارتباط با جنس مخالف و برای ازدواج که هیچی اصلا یه چیز محالی می دیدم یه پسر خوب و موفق و مستقل بیاد سمتم و همینم بود چون باور خودم بود ولی سال فقط سال ۹۹ چهار تا پسر فوق العاده به سمتم هدایت شدند که هر کدوم کلی بهتر از قبلی اش بود و میدونم بزودی خداوند یکی از بهترین هایی که کنار هم هم باعث رشد هم بشیم و هم جهان و عشقمون هر روز زیباتر بشه به سمتم هدایت میکنه اونم خــــــیلی راحت و روان این ارتباطه شکل میگیره، دیگه ذهن جونی ام گفت عزیزم غلط کردم 😩😂😂
استاد، چقدر هر روز بهتر دارم می شنوم صدای خداوند رو😍، بهتر می فهمم و بیشتر و راحت تر میتونم ازش بخوام، چند روز پیش تو مسیر محل کارم بودم دوست داشتم قهوه بخورم ولی یه مدتی بود نخورده بودم همون لحطه یه حسی بهم گفت زینب از خدا بخواه بهت بگه الان بخوری یا نه؟ منم همون لحظه گفتم خدایا چند قدم بیشتر نمونده برسم به جایی که میخواستم برم ازش قهوه ام رو بخرم که سر خیابون هست، برم بخورم یا الان خوب نیست واسم و بهتره نخورم؟ خــــــدای من شــــــــــکرت، دقیقا همین که اینو گفتم چند ثانیه بعدش دیدم پسر عموم با ماشینش ایستاد کنارم گفت برسونمت درحالیکه شاید چند ماه بود که این ساعت اصلا ندیده بودمش ولی دقیقا هیمن بار که از خدا خواستم همون احظه خدا اون رو فرستاد و من با اون سوار شدم، خدایا شکــــــــرت، یا مثلا چند وقتی بود که دوست داشتم یه مقاله کار کنم و ارسال کنم جایی، همین دو روز پیش یکی از پسرایی که من اسفند ۹۸ همه اش روی هم رفته چند ساعت تو دانشگاه تهران برای همایش کشوری که رفته بودم برای ارائه اولین مقاله ام که اونم بطرز عجیبی که اصلا نمی دونستم مقاله ام من پوستر هست و آخرین لحظه متوجه شدم و رفتم در قالب پوستر اوردمش و رفتم بردم برای چاپ و تحویلش دادم در بین کلی مقاله دیگه با اینکه اولین مقاله ام بود برتر شد، من این پسر رو اونجا دیدم و الان دو روز پیش بهم پیام داد که یه مقاله دارم دوست دارم با هم ارسالش کنیم فقط یه جمع بندی داره با هم انجام بدیم بفرستیم؟ خدایا شـــــــــــــــــــکرت
خدایا شــــــــکرت برای این جهانی که هر روز داره زیباتر میشه و هر روز بیشتر و بیشترها رشد میکنه چون سازو کار اون همینه؛ رشد و بهبودی که دائـــــــمی هست، خداوند به هر طریقی که خـــــــــودش میدونه من رو به خواسته هام میرسونه و بی نهایت ها از نعمت ها و ثروتها رو بهم میده، خدایا سکان دست خودته، من چیزی نمی دونم، میخوام خودت هدایتم کنی به مسیر بی نهایت ها و آسان شدن برای آسانی هایی که بــــــــی نهایته
هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب الــــــــــــعالمین
سلام به دوستان عزیزم
حقیقتا تو این قسمت صحبت از خدمت سربازی شد ، گفتم بیام از داستان خدمت سربازیم بگم ، نکات ارزنده و کاربردی داره :
داستان از این قراره که بنده سال ۹۵ یه پولی رو از پدرم به عنوان قرض
(اون موقع هنوز با قوانین کیهانی اشنا نبودم و درکشون نکرده بودم) ، به عنوان قرض گرفتم و بهش تعهد کتبی دادم ، این بگم که خیلی تاکید داشت که برم خدمت ، تعهد کتبی دادم که اگر نتونستم پول رو پرداخت کنم برم خدمت ، اقا ما نوشتیم و امضا زدیم و از قضا داستان جوری پیش رفت که نتونستم پول رو پرداخت کنم ، و وقتی صحبت شد بنده خدا پدرم به اون شدت و حدتی اصرار نداشت که بیا برو از این حرفا چون بعدش صحبت شد گفتم نمیخوام برم ، خلاصه اقا چند ماهی گذشت و قبلش بگمکه من با یکی از دوستانم به قول معروف بین مون شکراب بود ، اقا تو همون چند ماه ما دوباره باهم ارتباط برقرار کردم و ناگفته نماند که بنده در سال ۹۴ با استاد اشنا شدم و این داستان خدمتم مال سال ۹۵ ، اینا رو گفتم که بگم جست و گریخته فایلهای رایگان اون موقع رو هم گوش میدادم
(میگم گوش میدادم چون دادن ورودی های قدرتمند قسمت مهمی از کار کردن روی خود هست و وقتی ادم روی خودش کار میکنه به جریان هدایت الله وصل میشه)
خلاصه اقا ما با اون دوستمون دوباره ارتباط برقرار کردم و از قضا در زمانی ارتباطمون شکل گرفت که اون بنده خدا داشت کارایه خدمتشو انجام میداد ، حالا کامل یادم نیست ولی همچین حسی رو داشتم که انگار این یه نشونه هست که بیا برو خدمت ، خلاصه یه جرقه هایی خورد ، اینم بگمکه ما ۴ تا دوست صمیمی بودیم که تقریبا هم سن بودیم و یکی ازنقاط اشتراکمون این بود که هیچکدوم خدمت نرفته بودیم (قانون کبوتر با کبوتر،باز با باز) اقا صحبت شد که اره بیان همگی باهم بریم و این حرفا که بعد اونجا تقریبا قبول کردند و تمام این موضوعات جوری داشت پیش میرفت که در من انگیزه ای ایجاد کنه که من برم خدمت
(که از اون ۴ نفر یک دوستمون که همون روزا معاف شد ، منم که رفتم ، اون دوست دیگه مونم سال بعدش رفت و اون دوست دیگه هم که کلا نرفت) یعنی کل اون حربا و ایناها جوری پیش رفت که رغبت لازمه دروحودم شکل بگیره که حرکت کنم چون باتوجه به فضاهایی که در اون زمان بودم این موارد یه جورایی برای من انگیزاننده بود ،
خلاصه ما تصمیم گرفتیم و اقدامات لازمه رو برداشتم که دفترچه ام رو پست کنم ، یادمه که اون ماهی دفترچه ام تکمیل شد و اماده پست شد اوخر شهریور بود و من رفتم نمیدونم چی شد که پست نکردم (انگار یه جورایی مثلا از تصمیمم منصرف شدم) و گذشت و چند روز بعدش دوباره تصمیمگرفتم که برم دفترچه ام رو پست کنم ، و پست کردم و جالبه که فاصله پست تا تاریخ اعزام بنده سه ماه زمان برد ، من برج ۸ اون سال پست کردم و برج ۱۱ تاریخ اعزامم بود ، خلاصه از تاریخ اعزامم اقا تا حد توانم تا جایی که جا داشت لذت بردم از زندگیم با توجه به دیدگاها و باورهای اون موقع ام لذت بردم مسافرت رفتم ، دورهمی های دوستانه زیاد میرفتم و… (حال خوب = اتفاقات خوب ، انصافا درحد توانم لذت بردم از اون روزهایم)
یعنی جوری بود که خودمو اماده کرده بودم برای ۰۸ خاش (ارتش) ، اگر درست گفته باشم میگفتن اموزشی اونجا دیگه سخت ترین جا هست ، یا پادگان محمدرسول الله بیرجند (نیرو انتظامی) این دوتا دیگه لول بالا در سخت ترینا داشت،
خلاصه یه جورایی برای سخت ترین شرایط خدمت خودمو اماده کردم ، خلاصه تاریخ مدنظر سر رسید ما رفتیم اون اَمریمونو بگیریم ، دیدم زده یکی از پادگانایه شهرمون رو زده که فاصله اش با خونمون تقریبا ۲۰ دقیقه فاصله داشت ، بعد وارد دوره اموزشی شدم ، که ارتباطم با خالقم بیشتر شد در اون مدت اموزشی و همچنین با تنهایی خودم بیشتر در صلح قرارگرفتم ، و اون دوران من با توجه به درکی که از قانون جذب داشتم با خودم و خدای خودم صحبت میکردم که من ، تو یکی از کلانتری های مشهد خدمت میکنم ، (چون رَسته ام نیروانتظامی بود) ، شنیده بودم خدمتش راحت تره ، ازادی بیشتری داره ،
(از اون دست افرادی هستم که به شدت ازادی برای من اهمیت داره در تمام جنبه های زندگی)
اینم قبلش بگم که بعد از یک ماه تقریبا تو اموزشی فضایی شکل گرفت که بصورت هفته ای به ما مرخصی ۲۴ ساعته میدادند ،
و دفعه اول کسانی رو فرستادن که مثلا پارتی داشتند ، بعد وقتی دیدم یه جورایی بهم برخورد یه احساسی در من شکل گرفت نمیدونم چه کلمه ای رو بکار ببرم ولی گفتم یعنی چی اونا برن و من نرم ، درخواستهای اتوماتیک وار به منبع ارسال میشد ،
اقا از هفته ی بعدش یه کتابی داده بودند و گفتند که از اون کتابه امتحان میگرند و هرکسی که نمره قبولی بگیره میتونه مرخصی بره و منم دیگه به قول معروف هیولا وار میخوندم
خلاصه از همون هفته بنده تا اخر دوره اموزشی ۴ بار مرخصی رفتم بدون هیچ پارتی از این داستانایه شرک الود ، فقط الله کارها رو برای من ردیف میکرد و منو هدایت میکرد و جالب اینجاست که همونایی که مثلا پارتی داشتند تو تقسیم افتاد شهرستان و من تو تقسیم باز هم به لطف الله داخل شهر خودم افتادم
حالا شما ببینید که منی که خودمو برای سخت ترین شرایط اماده کرده بودم به شکل بهشت گونه ای شرایط برای من فراهم شده بود
خلاصه همینطور که گفتم تو دوران اموزشی ارتباطم با خالقم بیشتر شد و تا دوران اموزشی تموم شد و ما رو چند روزی برای تقسیم فرستادند پادگان مرکزی که اتفاقا اونجا هم شرایط جوری پیش رفت که ۱۰ روز اونجا بودیم که عین ۱۰ من تایم اداری بود خدمتم یعنی صب تا ظهر ، (فقط یه شب اونجا به قول معروف پُست دادم و کلا شاید در کل خدمتم ۴ ۵ شب بیشتر پُست ندادم)
(کلا کارها برایم همیشه ساده و لذت بخش و راحت انجام میشه)
تا روز تقسیم سر رسید و از یه جمعیت ۳۰۰ نفری هفت نفر رو فرستادند قسمت راهنمایی رانندگی که بنده هم جزو اون هفت نفر بودم
(خدمت راهنمایی رانندگی جزو راحت ترین خدمتا هست)
که باز همونجا هم من به قسمتی هدایت شدم که تو کل ۲۱ ماه خدمتم کلا لباس شخصی جوری که لباسایی که بهم دادن همون روز اول برای یکبار هم نپوشیدم فقط یادمه یکی دوبار در حد ۲۰ دقیقه نیم ساعتی برای مراسمی لباسایه دوران اموزشیم رو پوشیدم
(اصطلاحا بهش میگن لباس خیارشوری) ، یک ماشین شخصی در اختیارم بود که حتی کارهای شخصیمم با اون ماشین انجام میدادم ، موها و ریش های در حدغیرمتعارف بلند جوری که اصلا کسی فک نمیکرد که من سربازم ،
تیپ میزدم در حد بُندسلیگا که اصلا کسی فکرشم نمیکرد که سربازم ، تقریبا میشه گفت که ازادی ۸۰ الی ۹۰ درصدی داشتم ، برای رفت و امدم نیاز به هیچ برگه ای و با این هماهنگ کن و با اون هماهنگ کن نداشتم ، یه اتاق شخصی داشتم ، فضای غذای خوری شخصی داشتم ، عزت و احترام خاصی درکل پادگان در بین سربازها و نیروهای رسمی پادگان داشتم (منظورم همون سرهنگ ها ستوانها و…)، کلا یه فضای بسیار پرفشنالی رو به لطف الله ام تجربه کردم ، و کل دوران خدمتم از اموزشی تا خدمت اصلیم تمامش تو شهر خودم بودم
یعنی جزو معدود نفراتی هستم که خدمت خیلی شیک و به قول معروف شاهانه داشتم ،و فقط با هدایت الله بدون هیچ پارتی و این داستانا ، جوری که هرکسی میدید میگفت پارتی داشتی ایناها میگفتم نه خدا برام جفت و جور کرده ، که دیگه بعد از چند وقت دیدم کسی باور نمیکنه میگفتم اره پارتی داشتم و بعد تو ذهن خودم میگفتم پارتیه من اونه خودش کارهای برام راستُ ریس میکنه
حالا چی شد که ما در اون قسمت خاص(حفاظت اطلاعات) افتادم ، اقا همون روزی که ما رو تقسیم کردند و هدایت شدیم به پادگان راهنمایی رانندگی ، اون قسمت خاص سرباز قبلیش خدمتش تموم شده بود و دنبال یه سرباز که گواهینامه داشته باشه که یکسال از مدت صدورش گذشته باشه میگشتند ، و در بین اون هفت نفر تنها من گواهینامه داشتم که که یکسال هم از صدور گواهینامم گذشته بود و خیلی شیک و مجلسی در نهایت عزت و احترام در زمان درست و در مکان درست هدایت شدم به یک خدمت عااالی
قبل از اینکه برم خدمت به مُخیلمم نمرسید که همچین خدمتی داشته باشم و این چنین کارها برایم به بهترین شکل ممکن برام ردیف بشه
اینا رو گفتم چون از اون دسته افرادیم که داستان خدمت برای من قسمتی از مسیر تکاملیم بود ، چون رشد شخصیتی داشتم ، عزت نفسم رشد پیدا کرد ، احساس لیاقتم رشد پیدا کرد ، ایمان و توکلم رشد پیدا کرد ،کلی تجربه های جدید داشتم ، به کلی از خواسته هام رسیدم
یک نمونه شو مثال بزنم ، یکی از علایق بنده رانندگی هست و خیلیم به حرکات نمایشی با ماشین علاقه دارم ، و قبل خدمت فضایی نبود که بتونم برم دنبال این علاقم چون ماشین نداشتم و شما ببین کارها جوری پیش رفت که یک ماشین شخصی دست من باشه به مدت ۱۹ ماه و من تو اون ۱۹ ماه کلی مهارت رانندگیم یه جورایی رشد تصاعدی داشت ، کلی مهارت رانندگیم قوی تر شد ،کلی غلبه بر ترسهایم داشتم تو زمینه رانندگی ، کلی تمرین های مختلف انجام میدادم و تمام تمرینهایمم بهم گفته میشد
یا یک نمونه دیگه اش این بود که من قبل خدمت گوشی همراهم ازاین ساده ها بود ، در طول خدمت دوتا گوشی هوشمند دلخواهم رو تجربه کردم یعنی برام جور شد ، یعنی رشد داشتم
میخام بگم که هر شخصی هر فردی هدایت خاص خودشو داره به یک دلیل محکم و منطقی اثر انگشت تمام انسان ها باهم متفاوته ، خود این موضوع برام بیان گر این هست که هر کسی هدایت خاص خودشو داره و ادم نباید خودشو زندگی اش رو مسیرش رو با افراد دیگه مقایسه کنه
و وقتی با ایمان و توکل و رها قدم برمیداری و تسلیم جریام هدایت هستی اون تو رو چنان راضی میکنه که حتی ادم نمیتونه فکرشو هم بکنه ، یه کارهایی برات انجام میده که فقط قطرات زلال چشمانت جاری میشه
تو این قسمت داستان برای خدمت استاد به این شکل هدایت شده بود
برای من به شکل دیگه ای
و برای هرکسی به شکل گوناگون دیگه ، اگر میبینی شاید اکثریت یه مدل دارند نتیجه میگیرند چون مثه هم فکر میکنند ، مثه هم نتیجه میگرند
اگر میخای نتیجه متفاومتی داشته باشی باید متفاوت فکر کنی متفاوت عمل کنی و متفاوت هم نتیجه میگیری
امیدوارم لذت برده باشید یه جورایی حسم گفت بنویسم خودم خیلی حال کردم
هر کجا هستید شاد و خوشحال و پیروز باشید
🌺🌺❤❤👋
به نام یکتاخالقهستی
سلام و هزاران درود به استاد عزیزم، مریم نازنین و همه دوستان مسیر بهشتی
روز زیباتون به خیر و شادی
خداوندم رو شاکرم که امروز هم لیاقت این رو دارم که گام بردارم در مسیر آگاهی، در مسیر ساختن باورهای مثبت
خداوندم رو هزاران بار شکر میکنم که این آگاهی های بی نظر رو هر دفعه و هر روز آگاهانه وارد ذهنم میکنم و یه غذای مناسب میدم به ذهنم تا هر چه بیشتر کمک بشه به اینکه فاصله بین آگاهی های ذهن و روحم کمتر و کمتر بشه و درسته که این فاصله همواره وجود داره و نمیتونه به صفر برسه اما تا باید تلاش کرد تا این فاصله رو کم و کمتر کرد
خدای وهاب، روزی دهنده رهنما رو شاکرم که هدایتم میکنه توی هر لحظه که آگاهانه و با حال خوب، قوانین بی همتا و بدون تغییر جهان هستی رو مرور کنم و با جسارت و شجاعت تمام میتونم بگم که تقریبا در هر لحظه دارم سعی میکنم که همه کارهام مطابق قوانین پیش بره چون اصل همینه و اگر من میخوام زندگی دلخواهم رو در تمام جنبه ها بسازم باید این تلاش بشه روند عادی زندگی من، نه نیازی به زور زدن هست و نه نیازی به سختی کشیدن آخه تمرکز بر زیبایی ها، توجه به خوبیها و خواسته ها، تلاش برای هر لحظه شاد بودن و در آرامش زندگی کردن چیزی نیست که من بخوام زجر و سختی بکشم و این همش به این خاطر هست که دارم درک میکنم و هضم میکنم که احساس خوب = اتفاقات خوب
وقتی من دارم آگاهانه به زندگی ، مثبت تر و با نگاه زیباتر نگاه میکنم ، برای جهان و قوانینش چاره ای جز این نیست که پاسخ من رو بصورت زیبایی های بیشتر، شادی و لذت بیشتر بده همونطور که در قرآن هم خداوند فرموده : آیا خوش قول تر از ما به عده وجود داره؟؟؟ و قطعا همینطوره
خداوندا هزاران بار شکرت که آگاهی ها و درس های فایل های ۱۱ و ۱۲ رو با قلبم و وجودم و حال عالیم نوش جان کردم
وقتی که دوست عزیزمون گفت: به خودم گفتم من مشکرک هستم اگه نمیرم به سمت شغل مورد علاقم
چقدر فوق العاده هست چنین نگرشی
این روزا دارم از چپ و راست فایل های توحیدی میشنوم و این گفته دوستم هم که دیگه حالمو جا آورد
اگه من حرکت نمیکنم بست شغلی که حتی فکرش هم حالمو خوب میکنه ، این یعنی من مشرکم، چرا؟؟؟ چون فکر میکنم خداوند کمک نمیکنه، چون فکر میکنم خداوند به برخی توانایی داده و به من نداده ، یعنی من عزت نفس ندارم و خودم رو لایق موفق شدن توی خواستم نمیدونم، یعنی من خداوندم رو عادل نمیبینم که همونطور که به بقیه در راستای خواسته هاشون کمک کرده، پس به من هم میکنه
چقدر داره درک های بالاتری میاد: توحید و اعتماد به خدا، یمان به مسیر مورد علاقه و عشقم، عزت نفس، قوانین بدون تغییر خداوند…
چقدر همه اینا جای فکر دارن اگه با قلبی باز تفکر کنم رشون و کنار بذارم همه اون فکرا و نجواهای منفی که هر لحظه می خوان منو از مسیرم دور کنن و هی میگن نه نمیشه، درسته برای فلانی شده اما برای تو نمیشه
ولی چقدر عالی، چقدر فوق العاده دوست عزیزم در کمال عزت نفس، در اوج ارزشمندی، دراوج عشق و انگیزه و ایمان به خداوند و هدایت های دائمیش، حرکت کرد و حالا داره توی جزیره زیبای کیش توی شغلی که عشقشه کار میکنه، کارش همون عشقشه و عشقش همون کارشه
چقدر این ترکیب زیباست و چقدر میتونم حال زیبای دوستم رو درک کنم چون من هم عاشق کارمم و روزی در زمان دبستان،آرزوی بچه گانه ای داشتم که بشم معلم ریاضی، عشقم معلم بودن و درس دادن بود آخه خیلیل کیف میکردم که مباحث رو توضیح بدم و استعداد خیلی خوبی توی این زمینه داشتم وخداوند اون آرزوی کودکی رو در وجود من نگه داشت و من حالا به اون آرزوی زیبا جامه عمل پوشوندم و حتی خیلی بهتر و در سطح بالاتری دارم انجامش میدم و توی این تقریبا ۲ سالی که خیلی از شغلا براشون دوران رکود بوده و نتونستن کار کنن، من با یه تغییر که در زمینه نحوه آموزش دادن برامون پیش اومد، خیلی راحت توی خونم نشستم ، کارهامو انجام میده، فایلها رو گوش میدم و روی خودم هم کار میکنم و همزمان کارم رو هم انجام میدم و این باعث میشه که من هر لحظه بابت این عشق، بابت این خلق ثروت ، بابت این وجود ارزشمند و لایق ، بابت این خداوندی که هدایت میکنه هر لحظه دردانه های نابش رو ( به قول دوست نازنینم پرنسس الا) و آگاهی هایی که چراغ راهم شده در این مسیر بی انتها و لذت بخش، خداوندم رو بارها و بارها شکر کنم و ممنون و سپاسگذارش باشم که اونقدر من رو لایق دونست که من رو در مسیر شما و این سایت ارزشمند قرار داد… از اینکه باعث میشید همه ما هر لحظه فکر کنیم چه مسیری رو شروع کردیم و چطور داریم پیش میریم و مداوم بهبود میدید درک و باورهای ما رو ، هزاران بار سپاسگذارم استاد ارزشمندم.. درود خداوند بر وجود لایقتون که لایق بهترین نعمت ها و برکت و ها و خوشبختی ها هستید
چقدر مهاجرت عاطفه نازنین و درآمد ۱۰۰ برابریش تحسین من رو بر انگیخت
من که با وجود پاشنه آشی حسادت، دارم مدام و مدام تحسین میکنم و نائید میکنم همه موفقیت ها رو ، این دوست ارزشمندمرو هم بی نهایت تحسین میکنم که از یه کاری که سختی داشت مخصوصا برای یه خانم که مدام بره سر ساختمون و فروش انجام بده، توی سرما و گرما و با حقوقی که به قول خودشون آب باریکه بوده ، حالا جوری دستان خداوند به کمکش اومدن که چشم باز کرده و دیده که جهان براش تغییر کرده چون خودش تغییر کرده، خدایا هزاران بار شکرت بابت این نمونه ها و الگوهای واقعی که با دیدنشون، شنیدن صداشون و دریافت فرکانس های مثبتشون ایمان ماها هزاان برابر میشه و میفهمیم که این مسیر و قوانینش برای همه جواب میده اگه بخوایم، باور بسازیم، حرکت کنیم و ادامه بدیم و لذت ببریم از کل مسیرمون… و قطعا عاطفه نازنین اگه از همون کار توی ایران لذت نمیبرد، هیچ گاه به اون فراوانی و رفاه و عشقی که الان درونش هست، هدایت نمیشد
این جا و مکان نیست که برای من حال خوب میاره، بلکه این ذهن من و باورهای منه که برام لذت و حال خوب میاره وگرنه با یه ذهن منفی و باورهای منفی، هر جای دنیا که باشی، لذتی نمیبری چه ایران باشه چه یه جایی مثل آمریکا و این خودش دوباره یه قانون مهمه و اصله که حال من در هر لحظه، من رو هدایت میکنه به جاها و شرایط و ایده ها و افراد بهتر و وقتی درونم در آرامش باشه، دنیای بیرون هم برای من به آرامش میرسه فارغ از اینکه برای بقیه این دنیا چجوریه..
صحبت های دو تا داداش گلم، محمد و سبحان، چقدر برام لذت داشت
دو تا انسانی که از سن پایین زیر۲۰ سالگی چراغ هدایت توی قلبشون روشن شد و گرفتن اصل قضیه رو و حالا چطور دارن ارزش خلق میکنن
چقدر لذت بردم وقتی محمد گفت که وقتی دوستم بهم گفت من فایل های عباسمنش رو گوش میدم، این اسم رو انار میشناختمش، این اسم بام آشنا بود
اصلا استاد وقتی میگید فرکانس هست که داره کار میکنه نه هیچ چیز دیگه، واقعا وقتی قلبت رها باشه و وقتی یه نفر آماده باشه که دریافت کنه آگاهی هایی که اصل وجودیش هست، اینجوری حتی یه اسم، توی قلبش غوغا میکنه و حالش حتی با نام یه نفر هم خوب میشه
چقدر برای این دو تا داداش عزیزم این دو تا انسان لایق و ارزشمند که وارد حیطه مورد علاقشون شدن و اینجوری با عشق کار میکنن و میخوان و میدونن که میتونن خیلی بهتر و بیشتر رشد کنن، دنیا دنیا سلامتی ثروت عشق و خوشبختی واقعی رو آرزو دارم و میدونم که خداوند برنامه ریزی هایی برای هر کدوم از ما کرده و فقط با حرکت ما و اقدامات ما، اون برنامه هایی که بالقوه هستن، بالفعل میشن و اون موقع این جهان هست که کرنش میکنه در برابر این انسان، که به هر چیزی که آرزو کنه میتونه برسه
داستان سربازی شما و اون ندای قلبی که مدام شما رو وادار میکرد که باید این کاررو انجام بدید و دیگه نذذارید به بعد از عید چقدر زیبا و از یه منظردیگه برنامه ریزی خداوند رو به من نشون داد؛ چیزی که شما حتی ی قدم بعدش رو هم نمیدیدید اما خداوند تا سالها بعش رو دیده بود … هم اینکه دیگه سربازی رو نمیشه خرید و هم قضیه مهاجرت شما رو …. و وقتی که شما همیشه میگید که بچه ها، شما فقط وظیفه خودتون رو بدونید و انجامش بدید و بقیش رو بذارید دست خداوند، نتیجه همه این تجربیات شما هست که این ایمان و یقین رو در وجود شما ایجاد کرده که خداوند ۹۹% کارها رو کرده و فقط لازمه من ۱% نهایی رو انجام بدم و وایسم کنار، و بعد درها هست که گشوده میشه و این جریانی هست که انتها نداره
و در جریان هدایتی شناور میشیم که گاهی حتی منطقی به نظر نمیرسه
خدایا چقدر لذت بردم از این فایلا
با اینکه هیچ قصد خاصی برای نوشتن نداشتم اما اومدم و اون حس درونیم رو خالی کردم روی کیبورد و جریان هدایت اومد و هی زیباتر و کامل ترش کرد و این جریان هم انتهایی نداره
دلای همتون غرق عشق خدا باشه
همیشه توی ثروت های بی انتهای خداوند عوطه بخورید
و آرام و با حال خوب فقط لحظه ها رو زندگی کنیم
تا بعد…
با درود و سلام خدمت دوست عزیزم زهرا حسینی نازنین
❤❤💚
همونطور که در قرآن هم خداوند فرموده : آیا خوش قول تر از ما به عده وجود داره؟؟؟ و قطعا همینطوره
چقدر این قسمت از کامنتت برام آگاهی داشت ممنونم ازت که اینقدر در مسیر رشد و آگاهی های بیشتری هدایت شدم عزیزم
اینکه آرزوی بچگی جالبی داشتی و نوشتی
وخداوند اون آرزوی کودکی رو در وجود من نگه داشت و من حالا به اون آرزوی زیبا جامه عمل پوشوندم و حتی خیلی بهتر و در سطح بالاتری دارم انجامش میدم
واقعا زهرا جان بهت از صمیم قلبم تحسینت میکنم که به خواسته ات با کمکهای الهی رسیدی
عزیزم واقعا برام چقدر لذتبخش بود این کامنت زیبا و بینظیرت که از درک آگاهی های زیادی برخوردار بود و برای تمام موفقیعت ها و آگاهی های که داری تحسینت میکنم و از اینکه با خوندن کامنت فوق العاده زیبات به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم مممنون و سپاسگذارم عزیزم و برات بهترینع بهترین ها رو آرزومندم
💙❤💚🙏🙏🙏🙏
به نام او که هر لحظه با عشق وجودیش هدایتمون میکنه
سلام رویا جانم
ممنونم و هزاران بار سپاسگذارم که هر بار از اون عشق وجودیت، از اون صلح درونت نصیبم میکنی و من غرق میشم در این همه حال خوب
خدا رو شاکرم هزاران بار که داره هدایتمون میکنه و آروم آروم رشدمون میده
هد دفعه زمین میخوریم و بار بعد، قوی تر و باانگیزه تر و با ایمان بیشتر بلند میشیم و خاک و غبار رو از تنمون پاک میکنیم و میگیم خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار
میدونید، این کلا ورد زبون منه که خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار و عجیب باهاش حس و حال خدایی و توحیدی میگیرم
بازم از وجود نازنینت سپاسگذارم که برام نوشتی
سما هم عالی هستید و مرور هر بار کامنتهای شما، حس تحسین من رو برانگیخته میکنه و توی قلبم بارها تحسینتون میکنم و بارها و بارها سلامتی بیشتر، شادی و عشق و ثروت بی انتها رو براتون آرزو میکنم✌✌🥳🥳💞💞💞💯💯💯🌈🌈🌈😘😘
سلام عشق من زهرا جان عزیزم عاشقتم من دختر اینقدر که زیبا و بینظیر نوشتی نفس من عالی بود عالی
عاشقتم من که به خواستت رسیدی ودر مسیر عشقت کار مورد علاقت هستی عزیز دل من
بینهایت لذت بردم از کامنتت عشق من
بدرخشی بدرخشی نفس من
الهی که به اوج بهترین بهترین ها برسی عزیز دل من عاشقتم😍
به نام یکتا خالق زیباییها
سلام افسانه زیبا، دوست ارزشمندم
بسیار سپاسگذارم که اینقدر با عشق درونت برام نوشتی
ممنونم نازنینم که منو غرق زیباییها و حس و حال عالی کردی
خدا رو ساکرم که هدایتش اینقدر نابه که وقتی متصل باشی، همش عشق میبینی و حال خوب
الان جایی نشستم کنار آتیش و پرنده ها دارن دور و برم نغمه خوانی میکنن و من هم دارم با عشق برای شما نازنینم می نویسم
بازم ازت ممنونم گلم و برای هممون در تین جاده سر سبز، عشق سلامتی ثروت شادی و حال خوب بی انتها آرزو دارم🙏🙏💝💝💝💯💯💯👋👋👋🌺🌺🌺😘😘😘😘
قسمت دوازهم
گفتگوی استاد عباسمنش با دوستان
با درود و سلام خدمت دو استادان عزیزم جناب عباسمنش عزیز و خانم شایستهع جانانم
و سلام به دوستان عزیزی که در این سایت حضور دارند
وقتی دوازده قسمت از این قسمت ها رو مرور کردم و دوباره بازبینی کردم مثل اون بچه هایی که کتابشونو دوره میکنند برای امتحاناتشون پیش خودم گفتم چه خوبع دوباره این کتاب نفیس دوازده قسمتی رو امروز دوره کنم وببینم با خودم چند چندم ؟؟؟ و چه نتایجی بدست آوردم
قسمت دوازده ۱۲
تاپیک امروز 👈🏻کجاها تغییر نکردی و چک و لقد خوردی
و کجاها بدون چک و لقد تغییرات صورت گرفته و نتایج خوبی گرفتی ؟؟
نگاه پدر این دوست عزیزمون علی عزیز نسبت به فقر و ثروت..
پدر ایشون الگوها و دیدگاهشون به شرایط افراد پایین ودارای ذهن فقیری بودند.. در صورتی این دوست عزیزمون برعکس تصوری که داشتن و میگفتن چرا به اونهایی نگاه میکنی که ندارند و فقیر هستن و به اونهایی که دارا و ثروتمند هستن نگاه نمیکنی ؟؟؟
نتیجه.. 👈🏻 باورهای ما ربطی به خانواده و شرایط زندگی اطرافیانمون نداره.. بلکه این ذهن خوده ماست که باورها رو میسازه و همچنین ربطی به سن و سال نداره ( با توجه به اینکه سن ایشون بیست سال هست )🙄 واقعا جای تحسین داره که در چنین سنی به سایت استاد عباسمنش هدایت شدند
با توجه به اینکه ایشون از سن سیزده سالگی در کارهایی چون خشکشویی و کارهای متفاوت فعالیت داشتند در این مدت زمانها به علاقه ی واقعی و درونی خودشون که خرازی و کارهای چوبی بود پی بردند
نتیجه.. 👈🏻 ایشون مراحل تکاملی خودشونو رو با تجربه های مختلفی طی کردند و در نتیجه به مسیر درست هدایت شدند و با اون تجربیات بالقوه به عشق و خواسته درونیشون پی بردند و بالفعل در اومدند هدف و خواسته کاری و شغلیشون چشم اندازی که به عشق و پتانسیل واقعی فعالیتشون انجامید
مدرک تحصیلی هنرستان حرفه چوب
کابینت سازی . صنایع دستی خراطی ..نجاری.. بمدت دوسال با استاد عباسمنش آشنا شده و روی محصول دوازده قدم فعالیت میکنند.. از درآمد زیر صفر به بالای تر و رو به بهبود بهتری هدایت شده.. خداروشکر
فقط یک ترمزی در مورد سربازی رفتن دارند که با توضیحات استاد از معجزه های دوران معافیت سربازی شون مهر تایید بر اجابت شدن درخواست ها و اهدافشون زدند
نکته ی بسیار جالب این قسمت برام خیلی هیجان انگیز بود .. که با اینکه پدرشون در مورد دارایی و پول و ثروت تصور دیگه ای داشتن ولی با پسرشون همراه شدن و هدایت شدند به مسیر عباسمنشی و از اینکه با هم در یک مدار و فرکانس هدایت شدند واقعا جای تبریک و تحسین داره و اینقدر ذوق کردم که اشک شوق ریختم .. چون وقتی افراد خانواده با هم در این مدار و مسیر و حتی پیرو یک خط مش مشخص یک استاد حرکت کنند تضادها کمتر شده و باعث ارتعاش بالاتری در محیط اطرافشون بوجود میاد و در ننتیجه رشد و درک آگاهی بیشتری رو در همه موارد کسب میکنند
جواب استاد در مورد تجربه و هدایت به مسیر خواسته اشون در مورد سربازی..
استاد تک پسر بودند و خواسته اشون هم بر خلاف پدرشون بود که دوست نداشتن به سربازی بروند.. و بر خلاف تصور جامعه برای رفتن به سربازی بود و
میگفتن من به سربازی نمیروم
✔️✔️🤺حال ممکنه برای بعضی ها رفتن به سربازی درست و منطقی باشع و در مسیر هدایت هایی برای رسیدن رشد و تجربه هایی برای رسیدن به خواسته اشون باشه و ممکن هم هست که با نرفتن این اتفاق بیفته..
👈🏻👀 نگاه و دیدگاه استاد برای باورهایی که به حقیقت میپیونده
نکته کلیدی هست
ممکنه که قانون جامعه بر خلاف خواسته مون باشع .. وووووولی ممکنه همون قانون جامعه تغییر کنه برای اینکه اون باورها و خواسته ها تحقق پیدا کنه👏👏👏👏
واقعا استاد جان گل گفتی.. من قبلانا این حرف رو از شما شنیده بودم که جهان سالیت نیست و هر آن ممکنه برای رسیدن به خواسته هامون تغییر وتحولی ایجاد بشع ولی سطحی درک کرده بودم ولی الان یک درک عمیق دیگری پیدا کردم و شاید الان به مدار بالاتری هدایت شدم که این موضوع برای رسیدن به خواسته ها برام یک باور شده..
بخصوص وقتی داستان های تکاملی معجزه ای شما رو در هر مرحله ای از زندگیتونو شنیدم و بعذا در فایل هاتون دیدم برای من یک الگوی واضح و روشنی شده و این فراوانی این معجزات نشان از این دارد که بله … بله که میشود.. اگر ایمان داشته باشیم .. اگر باور داشته باشیم ..
قانون خرید سربازی در اون زمان
با کار کردن در کسب و کارشون یک مقدار پولی پس انداز کرده بودند که این سربازی رو خریداری کنند ولی بخاطر اینکه این قانون وضع شده بود استاد عجله ای برای این کار نداشتند .. ولی از اونجایی که شهود الهام و نشانه ها ی الهی هدایتگر ایشون بود در آخرین لحظات پایانی سال بیست و هشت اسفند ماه به این احساس و تصمیم هدایت شدند که برای خریدن سربازی اقدام کنند..
مدارک به نظام وظیفه قم در جاده قدیم قم تهران مراجعه میکنن ولی افسر نظام وظیفه ایرادی برای استعلام محل تولد ایشون که در تهران بود میگیرند و استاد باز با همون احساس شهودی که بهشون الهام شده بود یک پژو دربست کرایه میکنند و با سرعت و آژیرکشان به تهران اومده و مدارک استعلام خودشونو دریافت میکنند و همانطوری با سرعت برق و باد به قم بر میگردند.. واقعا استاد جان شما اگر🏄♂️🚴♀️✈️🚀 سوار قالیچه حضرت سلیمان هم میشدید و از خط ویژه پلیس هم استفاده میکردید به این سرعت نمیتونستید رفت و برگشت و کارهای اداری رو انجام بدید 🤔🤔🙄🙄🤗 خب اون افسر نظام وظیفه حق داشت به کار شما شک کنع😂😂🤩
ولی از اونجایی که جهان آدمو بخواسته اش برسونه از هر تدبیر منطقی و غیر منطقی استفاده میکنه برای هدایت شدن به هدف..
و اون الهام و شهود قلبی که از یک جنس و قدرت فوق العاده بالایی است که اگر توانایی تشخیصش رو داشته باشیم.. اگر
این پیام و پیغام و ندای قلبی مونو بشنویم و دریافت کنیم ..
و از همه مهمتر عمل کنیم .. وای استاد جان این عمل کردن چقدررررررررر مهم هستش..
یعنی اینقدر این پیام قوی بوده که به نجواهای ذهنی توجه نکینم و اون هدایت قلبی قالب بشه به تمام اون تضادها و نجواها.. واقعا نمیدنم چطوری بیان کنم این هدایت و الهام های درونی که اینقدر محکم
و غنی هستن و🤔🙄
در مورد رفتن به آمریکا با ویزای توریستی استاد..
اونروز خاص.. یعنی زمان درست و مناسب
یک خانمی در سفارت آمریکا در فرانسه .. که هم اولین روزی بود که به اون سفارت اومده بود و هم جالبترش که به زبان فارسی هم تسلط داشت. ✔️✔️👏 یعنی در مکان درست و مناسب و در شرایط روابط افراد درست و مناسب 👏🤔
خدایا ااااااا
وقتی این معجزه ها رو میبینم باورهام هر روز قوی تر و قویتر و قشنگتر میشع..
✔️✔️بقول آقای ابراهیم مدیر فنی سایت عزیزمون… من به معجزه های خداوند عادت دارم.. 😪😪
و در اون سفارت بعد از دریافت مدارک و پاسپورت از استاد سوال میکنع و میگه… من خیلی دوست دارم شما رو بفرستم آمریکا ولی فقط یک سوال دارم 🤔 خدمت سربازی کجا رفتی ؟؟؟؟
و استاد گفتن .. من خدمتو خریدم
و قرار بود که یک هفته دیگه جواب رو ایمیل کنند ولی باز هم معجزه اتفاق افتاد و همون شب جواب رو ایمیل کردند..
نتیجه شگفت انگیز..
در اون شرایطی که معلوم هم نیست که چرا برای افسر سفارت آمریکا در فرانسه اینقدر خدمت سربازی مهم بوده که ایشون کجا خدمت کردند.. یعنی نرفتن سربازی استاد با دادن دیزا ی آمریکا یک تطببیق شگفت انگیزی بوده که باید به این شیوه انجام میشد تا در چنین روزی مهر تایید سفارت آمریکا برای ویزای توریستی استاد با هدایت های بینظیر الهی در پاسپورت استاد جای خوش بنشینه
خدایا ااااا هر چقدر شکرگذاری کنم نمی تونم جای شکر رو بجا بیارم
خدایا اااا هر چقدر این معجزه ها رو میبینم ایمانم قوی تر به کار این جهان هستی میشود
خداااااایااااااا شکرت که قوانین جامعه ممکنع هر آن تغییر کنه ولی قوانین جهان هستی بدون تغییر هست و تمام قوانین جهان دست بدست هم میدن تا هر یک از ما انسان ها و تمام جهان در مدار و فرکانس خودشون هدایت شوند
خدایا شکرت برای تمام این آگاهی هایی که از سایت عزیزمون و استاد عزیز ترین ها دریافت کردم و خدارو شکر که در این سایت حضور دارم و برای تمام اون تضادهای گذشته ام مممنون و سپاسگذارم که خواستند هدایتم کنند به مسیر عباسمنشی و خدارو بینهایت شاکرم که به مدار درست و مناسب هدایت شدم
و خدارو شاکرم که با دوستانی در این سایت هستم که همه از هدایت شدگانیم .
خدارو شکر ممنون و سپاسگذارم
خدایا شکرت
در انتها از خانم شایسته عزیزم هم تشکر و قدردانی میکنم که تمام این فایل ها رو با بهترین شیوه تدوین میکنند که ما بروبچه های سایت از بهترین امکانات به درک آگاهی بیشتری هدایت شویم
بهتریتع بهترینها رو برای پایداری این سایت عزیزمون و استاد گرانقدر و همه دوستان آرزومندم ..
من به معجزه های خداوند عادت دارم
خدایا شکرت
👏👏👏😪😪🌷🌱🌱🌲🌴🌺🥀🥀🌹🍀💐💐💐💐❤❤❤💚❤💚❤🙏🙏🙏🙏🙏
به نام تنها فرمانروای جهانیان، رب و صاحب اختیار وهاب من
سلام
سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.
این فایل برام پر از درس و درک بهتره هدایت خداست.
اینکه اسم استاد عباسمنش برای علی عزیزم آشنا بوده در حالی که اولین بار می شنیده. و هم هدایت قدم به قدمش برای فعالیت کردن در حرفه مورد علاقش. همش هدایته هدایت خدا.
فقط باید تسلیم باشیم و بذاریم خدا خودش هدایت مون کنه. می دونین ما همش فکر می کنیم که سوال « من به چی علاقه دارم ؟» باید یک پاسخ واضح برامون داشته باشه ، مثلاً خدا بهمون همون اول کار بگه برو خراطی، اما اصل اینه که بیشتر پاسخ و هدایت خدا یک مسیر و یک راهه، یه عمله ، یعنی خدا به دلمون می اندازه برو الان فلان کار و انجام بده و بعد قدم به قدم مسیر و هدف و رسالت و علاقه زندگی مون قدم به قدم واضح تر میشه ، مثل هدایت استاد عزیزم به برگزاری دوره تندخوانی و بعد قدم به قدم هدایتش به برگزاری دوره های موفقیت فردی و ثروت و روابط و عزت نفس و آموزش قانون و … بصورت آنلاین.
و بعد داستان هدایت استاد جان و مصمم کردنش برای خریدن خدمت سربازی در آخرین روز سال. در حالی که سال بعدش این قانون رو برداشتن و همین خرید یک تیکه از پازل مهاجرت شون بوده.
استاد جان روز به روز هدایت و شهود داره برام واضح تر میشه و چقدر با این داستان ها دارم به درک بهتری می رسم خدا رو هزاران مرتبه شکر.
می دونی استاد جان درک الآنم اینه که خدای درون ما یا همون ندای قلب مون در اتصاله با تنها انرژی منبع ، با خدا ، خدا هم که آگاهی مطلقه، ورای زمان و مکانه، پس بر آینده هم کاملاً محیطه، چون ما انسانها هستیم که درگیر زمان و مکان هستیم ، خدا که فراتر از زمان و مکانه، آگاهی بی انتهاست. حالا اون آگاهی می دونه که قراره قانون خرید سربازی برداشته بشه ، قراره چند سال دیگه برای مهاجرت این کارت لازمت بشه و می دونه بذاره دقیقاً کدوم روز یک خانم که فارسی بلده بیاد سفارت آمریکا در فرانسه و … پس الهام می کنه که برو انجامش بده. و شما فقط باید انجامش می دادین . بی نهایت تحسین تون می کنم برای این همه عامل بودنتون.
استاد جان امروز از خدا یک نشانه واضح خواستارم برای هدایت.
دیروز برای یک کار اداری باهام تماس گرفتن که برای انجام یک قابلیت جدید نیاز به اسکن عکسم دارن و حتما امروز یه قطعه عکس براشون ببرم. بعد من به گمان همیشه که فکر می کردم یه پنج دقیقه ای و ساید بیشتر طول می کشه تا اسنپ برسه، درخواست ماشین دادم که دیدم دور میدان نزدیک خونه ماست که تقریبا میشه سر کوچه مون. به دخترم گفتم از توی کیف مدارک مون یه قطعه عکس برام بیار تا من حاضر شم . دخترم گفت چند مدل عکس داری کدوم را بیارم یه دفعه به دلم افتاد گفتم کیف مدارک رو بیار کلا می برمش. در صورتی که تمام عکس هام داخل یک پاکت بود و فقط می تونستم اون رو ببرم و در شرایط دیگه اصلاً امکان نداشت قبلاً این کار رو بکنم و وقتی رفتم کارم انجام شد بعد یک دفعه روی برد یه اطلاعیه زده بودن گفتم میشه برای من هم این کار رو انجام بدین ، گفت آره کارت ملیت همراهته، توی دلم گفتم خدایا شکرتتتتت. کارت ملیم رو دادم و انجامش داد، یه دفعه گفتم میشه برای همسرم هم انجام بدین گفت اگر کارت ملیش و عکسش رو داری آره .
اصلا داشتم دیوانه میشدم ، یعنی به راحت ترین شکل حداقل یک روز کار من و یک روز کار همسرم به راحتی با عمل به این الهام که کلا کیف مدارک رو ببرم انجام شد.
و من چقدر بیشتر ایمان آوردم به هدایت و برنامه ریزی خدا
استاد جان مثل تکرار و یادآوری موفقیت هامون ، تکرار و یادآوری داستان های هدایت ها مون هم باعث میشه تا ندای قلب مون و ایمان مون و عمل کردن ما به اون سریع تر و قوی تر بشه.
استاد جانم سپاسگزارم از تون برای تهیه این فایل ها و انتشارشون که هر بار درهایی از آگاهی رو برای من باز می کنید.
عاشقتونم خدا برامون حفظ تون کنه.
خدا جونم برای تمام هدایت ها و آگاهی هایی که از فضل وسیع خودت روزیم می کنی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
در پناه خدا در تمام جوانب زندگی موفق باشید 🌹🌹 برای
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد نازنین و تمام دوستان و همراهان
جلسه ۱۲ گفتگو با دوستان
خدا رو شکر میکنم که توی این سایت الهی فراوانی در تمام ابعادش به چشم میخوره، باورم نمیشه که سری فایلهای جذاب گفتگو با دوستان به جلسه دوازدهمش رسیده.الهی شکرت
امروز علی عزیز قراره از تجربیاتش برامون بگه تا جریان رحمت الهی از کانال این گفتگوی زیبا برامون جاری بشه.
یه چیز جالبی رو اولش بگم هر وقت یکی از بچهای سایت داره صحبت میکنه من احساس میکنم انقدر صداش آشناس که حتما از بچهای سابقه که قبلا صحبت کرده انقدر صدای بچها شبیه من همه واقعا از این بابت تعجب میکنم، صدای علی هم استثنا نبود.
چقدررعالی که از سن ۱۳ سالگی روی پای خودش بوده و رفته سر کار و تجربیات و تکامل زیادی رو تا این سن ۲۰ سالگی تجربه کرده وتوی این ۲سالی که با سایت آشنا شده کلی رشد کرده و الان که زمینه علاقه خودش رو که خرازی هست پیدا کرده و توش فعالیت داره.واقعا خدا روشکر
والان با پدرش داره فایلهای استاد رو پیگیری میکنه و چه زیبا گفت که احساس میکنم دارم به آزادی میرسم و چه کلمه قشنگی رو برای توصیف حالش بیان کرد.
باعث شد که استاد ماجرای سحر آمیز یا شاید معجزه وار سربازی خودش رو برامون بازگو کنه.
استاد واقعا ازتون ممنونم که داستانهای هدایتتون رو برامون تعریف میکنین من با این داستانها به اوج ارتعاشاتم میرم و کلی الگو میگیرم اون بار هم که یک بطری مواد شوینده به سمتتون قل خورد و شما برش داشتی و بعد فهمیدی که مریم جان لازمش داره و باعث شد ماجرای هدایت به آمریکا و مهاجرت رو برامون بگی من عمیقا تحت تاثیر این معجزات در قالب هدایتها قرار بگیرم .
علی رغم همه واقعیتهای محکم موجود شما گفتین که من اصلا سربازی نمیرم و روی حرف خودت هم وایسادی ونهایتا قانون جدیدی میاد برای خرید سربازی این یک معجزه🌟.
بعد هدایت شدنت به اینکه در روز ۲۸ اسفند که ذهن خیلی تو انجام کار در این تاریخ مقاومت داره بری و حتما کار سربازی رو پیگیری کنی این معجزه ای دیگر🌟 .بعد شما همون نزدیکیهای ظهر کارت به مشکل بر بخوره وباز هم به هدایت گوش بدی و یک پژو دربست بگیری و بری تهران و استعلام بگیری و برگردی و از قضا اون اداره تو تهران هم خیلی خلوت باشه و سریع جواب استعلامت رو بده و شما سریع برگردی مشهد و اونا بخوان به جرم جعل سند شما رو بگیرن اما در نهایت راضی بشن یک تماس بگیرن و آخر سر هم آزادت کنن و کارت رو هم در لحظات آخر تعطیلی اون سال انجام بدن و شما بتونی سربازیت رو بخری و دقیقا از شروع سال بعد اون قانون لغو بشه و شما هم توی کار مهاجرت دقیقا دست بزارن روی همون نقطه که آیا سربازی رفتی یا نه؟ و به همین راحتی کار مهاجرت انجام بشه و اون روز خاص اون خانم که دست خداوند هست اونجا باشه در سفارت فرانسه و فارسی بلد باشه و بگه که من میخوام شما رو بفرستم آمریکا و خیلی راحت با ویزای توریستی این مهاجرت انجام بشه، این خودش دهها معجزه ست و وقتی میگم معجزه واقعا منظورم معجزه به معنای واقعی کلمه هست.
خدا رو بینهایت شکر میکنم که این همه معجزه هر روز داره تو زندگی شما و سایر دوستان سایت ،لااقل من و اون سری دوستانی که کامنت گذاشتن و یا تو Club house صحبت کردن این معجزات زیبا ودرخشان رو توی زندگیشون تجربه کردن. و چقدر معجزه در اطراف و گوشه و کنار وجودمون و زندگیمون فط و فراوان هست ولی چشم ما کم کم داره به روشون باز میشه.همین الان که من دارم کامنت مینویسم چند تا یا چند صدتا معجزه داره دست به دست هم میده تا من بتونم ببینم بشنوم دستهامو بلند کنم و گوشی رو بگیرم و مجموعه افکار و احساسات و آموخته ها و باورها با هم مچ بشن و یک عالمه نرم افزار و سخت افزار با هم هماهنگ بشن تا من بتونم این نوشته ها رو تایپ کرده و توی این سایت که خود سایت و ماجرای تاسیس و شکل گیریش و استاد الهیش و دوستان و همراهانش هزاران و میلیونها معجزه توش وجود داره به یادگار بگذارم. الهی بینهایت شکر🌟🌟🌟🌟🌟
همه اینها نهایتا من رو به این باور میرسونه که:
” معجزه و هدایت و جریان رحمت الهی جزو لاینفک و جدایی ناپذیر لحظه های ماست و هر لحظه میلیونها و میلیاردها معجزه همزمان داره اتفاق میفته”.
فقط شکر خدا چشم ما داره کم کم به روی این معجزات و الهامات و عظمت گشوده میشه و داریم به بصیرت و بیداری میرسیم.الهی بینهایت شکر
خواستم این کامنت رو با یکی دو تا از ماجرای هدایت خودم آراسته بکنم.
۱.هدایت به یخچال ۹۰۰ هزار تومانی بزرگ و زیبا و سالم ،حدود ۲ سال پیش. که ماجراش واقعا جالب و پرمعجزه هست.
۲.ماجرای اجاره یک خونه بزرگ و دربشت در بهترین منطقه شهر با قیمتی باورنکردنی اونم از سایت دیوار که اصلا کسی باورش نمیشد.یه روز ظهر گرفتم خوابیدم ولی هی احساس میکردم که یک چیزی میخواد به من گفته بشه نمیدونم چرا نخوابیدم و پا شدم و دیوار رو چک کردم و دیدم یک خونه خیلی قشنگ با کابینتهای عالی و هال بزرگ ودربست اونجا هست.چون ظهر بود تماس نگرفتم یک مسیج زدم و خواستم بخوابم که دیدم سریع جواب مسیج اومد که نه خونه اجاره نرفته اگر میتونین الان بیاین ببینین چون شاید عصر نباشیم . حسم قبلش بهم گفته بود کامل که این خونه خونه بسیار مناسبیه و شما اونو میگیرین.اینو نشانه دیدم و سریع به مامانم گفتم و با هم رفتیم خونه واقعا بزرگ و قشنگ بود با ماهی و آکواریوم و گلخانه و آشپزخانه خیلی بزرگ و دو تا خواب و حمام بزرگ و…
وقتی مستاجرهای قبلی ما رو دیدن انگار از قبل فقط منتظر ما بودن و میگفتن دوست داریم شما اینجا باشین و با صاحب خونه صحبت میکنیم و بعد از ما دهها نفر تماس گرفتن با قیمتهای خیلی بالاتر ولی ما دقیقا در زمان مناسب و در مکان مناسب خونه رو اجاره کردیم ،بنگاهیه اصلا باورش نمیشد با این قیمت توی این کوچه تونستیم خونه بگیریم.
۳.الانم شروع هدایتم به یک کار جدید که پر از اتفاقات جالب هست و وقتی که تکامل خودش رو طی کرد و به جاهای خوبی رسید حتما ماجراشو کامنت میکنم.
الهی بینهایت شکر
با سلام و درود خدمت دوست عزیزم آسو عزیزم
چقدر کلمات و توضیحات بینظیری رو از درک آگاهی ها و معجزات زندگی رو قشنگ و ساده بیان کردی عزیزم
آسو جان .. معجزات زندگی و خودت و همچنین از معجزات روزمره همه افرادی که در این سایت هست منو برانگیخته میکنه و به ذوق و شوق ارتعاش بالاتری میبره واقعا چقدر لذت بخشترین قسمت های این کامنت آنجاهایی هست که بچه از تجربیات رشد در تمام مراحل زندگی شونو اینقدر زیبا توصیف میکنند
خواستم تشکر و قدردانی کنم برای این کامنت زیبا و پرمحتوای معجزه آسایی که از درک و آگاهی بالا برخوردار هستش و برات بهترینع بهترینها رو در همه مراحل زندگیت با معجزه های الهی آرزومندم
🙏🙏💙💙💚❤🙏🙏🙏
به نام یکتای بی همتا
سلام دوست نازنینم
عزیزم هزاران بار تحسینت میکنم که این کامنت فوق الهاده رو نوشتی
لذت بردم که نوشتید: ” معجزه و هدایت و جریان رحمت الهی جزو لاینفک و جدایی ناپذیر لحظه های ماست و هر لحظه میلیونها و میلیاردها معجزه همزمان داره اتفاق میفته”.
دقیقا همینه… اینکه شما بنویسید، من کامنت بذارم هم خودش یه معجزه هست و ماها دیگه به معجزات خداوندمون ایمان داریم چون این کار جهان و قوانینشه که کسانیکه دارن طبق قوانین عمل میکنن باید زندگیشون سراسر معجزه باشه
بابت این هدایت های بی نظیرت، بارها تحسینت میکنم و تبریک میگم که این موفقیت های عالی رو داشتی و وقطعا هم برای شما هم من و همه دوستانم این تازه اول ماجراست
مشتاقانه منتظر خوندن بقیه موفقیت های شما هستم … تک تک ما الگو هستیم برای همدیگه ، برای ادامه دادن، برای تقویت ایمانمون
برات بهترینها رو آرزو دارم… شاد و سربلند در آغوش خداوند
آسوجان عزیزم که اغلب خواندن کامنتهاتو منو به وجد میاره سلام
به به ، به این روانی و سادگی و زیبایی کلامت ، لذت میبرم از نوشتارت واقعا از توش احساس قلبی شعفت ایمانت باورهای محکم پشتش و لطف پروردگار مهربان رو که هرلحظه همراهته احساس میکنم ، خدایا شکرت شکرت شکرت
چقدر تجربه هات و هدایتهات به خواسته هات زیبا و شگفت انگیزه مخصوصا پیدا کردن خونه 😍قلبم پر از شعف و لذت شد …
مرسی که مینویسی و ایمان منو محکمتر میکنی خداروشکر که این خانواده رو دارم الهی همیشه به زیبایی به همه خواسته های قلبیت برسی و بیای برامون بگی نازنین ❤️❤️❤️❤️❤️
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی وزیبایی و عزتمندانه
سلام استاد جانم و مریم جانم و دوستان عزیزم که انقدر زیبا الهامات خداوند رو دریافت میکنید
علی عزیز در سن ۲۰سالگی تو حوزه کاریشون که مسیر علاقشون هست با عشق کار میکنند و گفتند از ۱۳سالگی کار کردند ورو پای خودشون ایستادند یک انسان خودساخته و مستقل هستند و نخواستند جزو افرادی که در سطح پایینی هستند باشند و تصمیم گرفتند جزو افراد سطح بالا که وضع اقتصادی خوب و زندگی خوبی دارند واز زندگیشون لذت میبرند باشند و این خواسته ایشون رو هدایت کرد به این مسیر الهی و الان هم درامد خوبی دارند و دارند این روند رو ادامه میدند و مطمئنا شرایط بهتر و بهتر هم میشه و کنترل ذهن میکنند و آزادتر و رهاتر هستند ومسائلشون هم زودتر حل میشه
علی عزیز با مطرح کردن مسئلشون در مورد ترمزی که در مورد سربازی رفتن داشتند که نمی خواند سربازی برند باعث شدند استاد در موردهدایت بیشتر صحبت کنند و چقدر این هدایت عجیبه و گاهی حتی غیر منطقیه شنیدن الهامات و تشخیص صدای خداوند از نجوای شیطان که هر بار که بیشتر به ندای قلبت گوش میدی میتونی بهتر و بهتر بشناسیش که قطب نمای این تشخیص میتونه احساس خوب باشه اگر احساست خوبه با اجرای اون تصمیم یعنی هدایت الله هست حتی اگر احساست خنثی هم باشه باز خوبه و باید انجام بدی ولی اگر احساس بدی داری احتمالا نجوای شیطان هست و اگر ما به هر بار الهامی که میشه عمل کنیم اتفاقات معجزه وار می افته البته معجزه از نظر دیگرانی که تو این مسیر نیستند ولی از نظر کسی که تو این مسیره نشون دادن ایمان با باورهای خوب هست که وقتی قدم برمی داری و اون الهام رو جدی می گیری و اون صدای امید بخش رو می شنوی یه چیزی درونت تو رو به سمت خواستت که بارها و بارها فرکانسش رو فرستادی هدایت میکنه ودرها یکی پس از دیگری به اسونی باز میشه و تو اصلا فکر نمی کردی که انقدر کارها راحت پیش بره و در واقع اصلا سخت نبوده دیواری نبوده در بوده که به راحتی باز شده چقدر هدایت رب العالمین زیباست چقدررررر به موقعه است چقدرررررر خداوند استاد برنامه ریزی هست خدایی که هرگز دیر نمیکنه و توانایی اینو داره که در بهترین زمان و بهترین مکان تو رو به ایده ات و خواستت برسونه به شرط اینکه ایمان و باور و یقین قلبی داشته باشی که اجابتت میکنه خداوند خلف وعده نمیکنم و چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش هست خدایااااااااا من تسلیممممممم و به هر خیری که از جانب تو برسه فقیر ومحتاجم هدایتم کن
استاد داستان هدایتتون برای گرفتن معافیت سربازیتون چقدررررررر درس داشت برای من استاد چقدر این الهام و ندای درونتون قوی بود که اون زمان که گفتید کارها رو پشت گوش مینداختید و مثل الان عظله تصمیم گیریتون قوی نشده بود و یا مثل الان به راحتی هزینه نمی کردید اون روز خاص هدایت شدید برای اجابت خواستتون که مدتها قبل فرکانس این خواسته رو فرستاده بودید و باورهایی که داشتید این ارتعاش خواسته به حدی قوی بود که اون روز خاص تمام عزمتون رو جزم کردید و به سرعت در زمان کوتاهی اون کارها رو انجام دادید به حدی که مامور اداره از این سرعت عمل شما تعجب کرد و اون برخورد رو داشت و نهایتا با استعلام گرفتند مطمئن شدند که مدارک جعلی نیست و کارتون انجام شد استاد این ندای درونتون چقدررررر قوی بود که حتی وقتی پیشنهاد دادند برید بعد از عید بیاید وکار معافیتتون رو انجام بدید شما قبول نکردید و همون روز انجام دادید و بعدم که دیدید در سال بعد کلا قانون خرید سربازی برداشته شد اینهههههههه قدرت فرکانس خواسته جهان رو به تکاپو می ندازه جهانی که اصلا سالید نیست واکنش نشون میده به خواسته هات خداوند زمین واسمان و هر آنچه در بین آن است رو مسخر تو میکنه تا تو خواستت رو با باورهای قدرتمندت ودر مسیر درست دریافت کنی این عدل الهی هست تو فقط بخواه با باورهای درست و ایمان داشته باش به اجابت خواستت اونوقت جهان کارها رو انجام میده قلبها رو برات مهربان و نرم میکنه دستهارو برای یاریت می فرسته و اجابت میشه خواستت به سادگی وزیبایی و عزتمندانه خدایااا برای هدایت زیبات فقط میگم شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت
خدایا ازت میخوام منم به همین صورت هدایت کنی حتی اگر من آدم ضعیفی بودم و باور به تواناییم نداشتم به من تخفیف بدی ایمان و امید وعملم بشی خدایااا کمکم کن انقدر صدای هدایتت رو واضح و بلند بشنوم که هیچ عامل بیرونی نتونه جلوی حرکت کردن من رو بگیره و من ادامه بدم و نتیجه عالی بگیرم الهی امین
استاد جان در مورد هدایتتون به آمریکا که واقعا مثل پادشاه ها رفتید بدون هیچ رنجی با نهایت احترام و راحتی رفتید چقدررررررر باورهای خوبی داشتید چقدررررررر قدرت رو از عوامل بیرونی گرفته بودید وداده بودید به خداوندی که آسان میکنه تو رو برای آسانی ها بدون اینکه زبان انگلیسی بلد باشید با خانمی برخورد کنید که اون روز خاص اون لحظه خاص در همزمانی قرار بگیرید و ایشون بگه من میخوام که حتما شما برید آمریکا و کارهاتون رو به راحتی انجام بده چقدررررررر کنترل ذهن عالی داشتید چطوری اون نجواها رو خاموش کردید چقدرررررر تقوی داشتید این حد از تقوی و ایمان اون حد از توحید که در قلب شما بود در عمل شما بود در ساق پاهای شما بود در دستان شما بود این نتیجه رو داره اینطور ی میشه که شما به معجزات خداوند عادت دارید خدایاااااا به من هم ایمان و توکل و عملگرایی از جنس استادم عطا کن تا اجابت خواسته هایم به صورت کاملا طبیعی و بدیهی باشه استاااااااد استااااااد من عاشقتممممممم تا به الان هیچ وقت معنی هدایت رو به این خوبی درک نکرده بودم شما اولین کسی بودید تو زندگی من که گفتید خداوند بی واسطه با شما صحبت میکنه قسم خورده که هدایتت میکنه خیر و شر رو بهت الهام میکنه که من فقط اشک ریختم 😭😭😭خدایی که درون منه با من حرکت میکنه به فکر منه منو قضاوت نمیکنه منو دوست داره همینی که الان هستم رو دوست داره منو تنها نمیزاره به من الهام میکنه من عاشق این خدا هستم آره عاشقشم که عاشقمه ❤❤❤❤
دیگه نمیدونم چی بگم استاد عزیزم و مریم عزیزم چجوری سپاسگزاری کنم کلمه ای ندارم که حس منو از اینکه تو این مسیرم که الگویی مثل شما دارم رو بتونم بیان کنم فقط با تک تک سلولهای بدنم با تمام قلبم میگم عاشقتونم 😍😍😍😍😘😘😘😘
خدایاعاشقتم که عاشقمی 😍😍😍😍سِودا❤❤❤
سودا سودا سودای نازنین من عشق من زیبای منن چقدر چقدررر بینظیزی چقدررعاشقققتم من چقدر میخواستم برات بنویسمم چقدر میخداستم ینویسمم با تمام عشقققم دراغوشبگیزمتت این عشق نابت رو چقدر بینطیری چقدر سراسر عشقی چقدرر سراسر ارامشی جان دلم چقدر بینهایت بسنهایت عاشق این عشق نابتم چقدر بینهایت بینهایت این درک بینظیرت این عشق بینهایتت رو چقدریینهایت بینهایت تحسینت میکنمم عشق دلم چقدر بینهایت تحسسنتت میکنمم چقدر ستایش میکنمم این عشق نابت رو اخ چقدر کلامم خداوندم پیام خداوندم بود جای جای نوشته ی نابب هدایتی ات چقدرزیبا نوشتی چقدررزیبا نوشتی اونجایی که
“”خدایی که درون منه با من حرکت میکنه به فکر منه منو قضاوت نمیکنه منو دوست داره همینی که الان هستم رو دوست داره منو تنها نمیزاره به من الهام میکنه “”چقدر زیبا گفتی جان منن خدایی که عاشقانه عاشقق منه عاشقانه عاشق منه هرلحظه هرلحظه هدایتم میکنه هرلحظه بهم الهام میکنه عاشققانه عاشققق اینکه مشتاق ترینننه که غرق تجربه ی خواسته ها و عشق لذت و نعمت وثروت شادی اش بشوم چقدر زیبا گفتی که همین جوری که هستم عاشقمهه عاشقق منه چقدررچقدرعاشققق این عشقممم چقدررعاشق این عشقم چقدرربسنهایت بینایت این عشق نابت رو زیبای من عشق مم چقدرتحسسنت میکنم چقدرتحسینتت میکنمم چقدرزیبا نوشتی که خدادند استاد برنامه ریزی هاست وهیچ وقت دیر نمیکنه وتواناییی این رو داره که دربهترین زمان و بهترین مکاننن تورو به خواسته ات برسونه و هرلحظه هدایتت میکنه که تنها قدرت اوستت تنها قدرتتت اوست تنها او کافی ترین کافی ترینن است عاشققتمم عاشققتم جان من چقدرربا تمام قلبمم چقدر این احساس نابت این عشق بینهایتت رو چقدربینهایت تحسسنتت میکنمم چقدرر بینهایت تحسسنتت میکنمم عشق دلم چقدر لذت بردم چقدر غرق ترین شدمم چقدر زیبا بود جان من خداروهزاران بارشکرمیکنم که عاشقانه ی عاشقانه هرلحظه هدایتمون میکنه هرلحظه هدایتمون میکنه بهمون الهام میکنهه هرلحظه به سمت انچه که برایمام برای رشد بهتر ودرک بهتر عمیق ترمان برای پروازمان لازم ترینه ازبینهایت طریق هدایتمون میکنهه بهمون الهام میکنهه بهمون نشون میده هرلحظه هدایتمون میکنههه چقدرربینهایت این تعهدد بینطیرتت استمرازت رو چقدررربینهایت تحسسنت میکنمم عشق دلم جقدرتحسینت میکنممم عاشققنمم
خدای من خدای منن چقدررعاشق این عشق نابتمم جقدرزییا ترین نوشتیی چقدرعاشق اینن درک بینطیرتمم چقدر بینهایت یینهایت بینهایت تحسسنت میکنم عشق من چقدرتحسینتت میکنمم بینهایت سپاسگذارم که این کامنت ناب وپراز اگاهی های خداوند عشقققق خداوندم را برایمان ثبت کردی عشق دلمم خداروهزازان بارشکر که هرلحظه هرلحظه هدایتمون میکنههه الهی که هرلحظه ات غرق عشق خداوندم باشییی الهی که جریانی ازبینهایت نعمت ها فراوانی ها ثروتها شادی ها جاری ترین باشه برلحظه لحظه ات بهترین های بهترین هاااا را برایت میخواهمم بهنرسننن هارو برایت میخواهمم عشق دلم از یگانه قدرتت جهان که عاشقانه عاشققمونه هرلحظه هرلحظه هدایتمون میکنه وتنهاا او کافی ترینههتنهاا او کافی ترین کافی ترینن است تنها قدرتتت اوست تنها اوو کافی تریننن است عاشققتنمم زیبای من💖💖💖💞💞
سلام پرنسس الای عزیزم من عاشق این شخصیت تحسین گر و سپاسگزار شما هستم چون من هر کامنتی از شما خوندم اون کامنت پر بود از حس سپاسگزاری و تحسین من از اینکه در این حد سپاسگزاری لذت میبرم اتفاقا در مورد این ویژگی شما میتونم بگم بی نظیرند و بسیار زیبا تحسین میکنید از خداوند میخوام که منم بتونم این ویژگی رو بیشتر از همیشه در خودم ایجاد کنم از این همه تعریفی که از من کردید سپاسگزارم زیبااااااا عاشتمممم و میبوسمت 😍😍😍💋💋💋💋❤❤❤
سلام سودای عزیزم
من عاشقتمممم
چقدرررر قشنگ نوشتی
چه اتصالی واقعا حظ کردم عزیزدلم
هرچی که لازمم بود رو واسم نوشتی
درباره هدایت درباره الهامات
اونجا که نوشتی ساق پا … یعنی من میخکوب شدم اخه منم امروز گفتم خدایا تو دستم بشو تو پام بشو … تو ذهنم بشو …
چون گاهی واقعا الهامات هست ولی نجواها هم هست و ادم میمونه باید چه کار کنه
امیدوارم خدا هممونو هدایتتتت کنه😍
مرسی عزیز دلم ❤😘😘😘😘
چقدخوب نوشتی سودا .افرین ک وقت میذاری و مینویسی.افرین ک ایچنین خوب تحسین کردی استادو.افرین بهت اونجا ک گفتی خدایا بمن تخفیف بده و خداتخفیف میده .انشالابه علاقه ورسالتت ب اسانی وسادکی هدایت شی عزیزم.مانده ام دراین محیط استادوتحسین کنیم عشقشو تحسین کنیم یاشاگردای هنرمندشو.خدایاشکرتتت برای این محیط
سلام دوست عزیزم خوشحالم که کامنتم رو دوست داشتی و اینقدر زیبا هم تشویقم کردی هم امید دادی که خدا هدایتم میکنه انشالله خدا هدایتگر هر لحظمون هست و بازم سپاسگزارم از تحسینتون. اون لحظه واقعا با تمام قلبم از خداوند هدایت خواستم و توکل کردم به خدا و گفتم خدایا بگو چطوری بنویسم و واقعا هدایت خداوند بود
سودا جان سلام
امیدوارم خوب باشی و حال دلت عالی باشه
سودا جان اول اینکه تحسین میکنم شما رو که اینقدر توی سایت فعالی و برای فایلها کامنت مینویسی.
به خصوص این کامنتت رو خیلی دوست داشتم.
این فایل نشانه امروز من بود و چقدر خوب کل فایل رو تحلیل کردی و خلاصه اش رو نوشتی…
اگر بخوام از جملاتی که به دلم نشست بگم، همه کامنتت رو باید دوباره اینجا کپی پیست کنم، ولی بعضی هاش که خیلی برام بولد بود ایناست:
و اگر ما به هر بار الهامی که میشه عمل کنیم اتفاقات معجزه وار می افته….
…. و درها یکی پس از دیگری به اسونی باز میشه و تو اصلا فکر نمی کردی که انقدر کارها راحت پیش بره و در واقع اصلا سخت نبوده… دیواری نبوده… در بوده، که به راحتی باز شده. چقدر هدایت رب العالمین زیباست. چقدررررر به موقعه است. چقدرررررر خداوند استاد برنامه ریزی هست.
خدایی که هرگز دیر نمیکنه و توانایی اینو داره که در بهترین زمان و بهترین مکان، تو رو به ایده ات و خواستت برسونه؛ به شرط اینکه ایمان و باور و یقین قلبی داشته باشی که اجابتت میکنه.
خداوند خلف وعده نمیکند. و چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش هست…. خدایااااااااا من تسلیممممممم و به هر خیری که از جانب تو برسه فقیر ومحتاجم هدایتم کن.
اینهههههههه قدرت فرکانس خواسته… جهان رو به تکاپو میندازه. جهانی که اصلا سالید نیست، واکنش نشون میده به خواسته هات. خداوند زمین و آسمان و هر آنچه در بین آن است رو مسخر تو میکنه تا تو خواستت رو با باورهای قدرتمندت و در مسیر درست دریافت کنی. این عدل الهی هست. تو فقط بخواه، با باورهای درست، و ایمان داشته باش به اجابت خواستت. اونوقت جهان کارها رو انجام میده… قلبها رو برات مهربان و نرم میکنه…. دستهارو برای یاریت می فرسته، و اجابت میشه خواستت به سادگی وزیبایی و عزتمندانه. خدایااا برای هدایت زیبات فقط میگم شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت
خدایااا کمکم کن انقدر صدای هدایتت رو واضح و بلند بشنوم که هیچ عامل بیرونی نتونه جلوی حرکت کردن من رو بگیره و من ادامه بدم و نتیجه عالی بگیرم.
سودا جان منم مثل شما درباره هدایت و اینکه خداوند همه ما رو هدایت میکنه، اولین بار توی آموزشهای استاد شنیدم و یادمه همون دفعه اول که درموردش شنیدم یه احساس مثل اینکه ««خوب دیگه خیالم راحت شد…»» رو توی وجودم احساس کردم.
و خیلی دوست دارم بتونم با ایمان بیشتری به هدایتها گوش بدم و توجه کنم و صدای نجواهایی که میاد رو کمتر و کمتر کنم و از خدا میخوام که صدای خودش رو توی وجودم بلندتر و واضحتر کنه.
عزیزم همونجوری که خودت دوست داری، برات مسیری آسان و زیبا و عزتمندانه، آرزو میکنم.
با سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال سایت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار
اول از همه چیز تبریک میگم به شما استاد عزیزم که اونقدر تدریستون عالیه که از همه سن و قشری بدون هیچ محدودیتی با شما ارتباط برقرار میکنن و از آموزش ها تون استفاده میکنن
بعد به دوست خوبم علی جان و همه ی اون دوستان کم سن و سالی که از آموزش های استاد استفاده میکنن تبریک میگم که توی بهترین زمان ممکن با استاد آشنا شدن و دارن پایه های مستحکمی رو در وجودشان می سازن که سعادت دنیا و اخرتشون رو تامین میکنه بر خلاف امثال من که تازه در سن ۴۰ سالگی لیاقت آشنایی با استاد رو پیدا کردیم
چقدر توی حرف های علی جان نکته بود:
اینکه ما اگر میخوایم الگو ببینیم دورو برمون بدنبال الگوهایی باشیم که از ما موفق تر هستن.همین جا خودش درک جدیدی برا منه که الگوها هم میتونن مثبت یا منفی باشن و ما اگر میخوایم پیشرفت کنیم باید به دنبال الگوهای مناسب باشیم
اینکه همیشه کنجکاو باشیم و بررسی کنیم شرایطی رو که توش هستیم و نپذیریم که شرایط همه مثل ماست .اگر دیگران دارن بهتر از ما زندگی میکنن و راحت تر به خواسته هاشون میرسن پس ی چیزی هست .و در طی این بررسی ها چون ذهن درگیر پیدا کردن جواب میشه هدایت ها اتفاق می افته.یعنی ی جورایی این بررسی منجر میشه به پرسیدن ی سوال مناسب در ذهن که چون سواله مناسبی پس جوابی که بهش داده خواهد شد هم مناسب خواهد بود
اینکه ما وقتی سوال می پرسیم ی سری ایده ها میاد که ممکنه جواب اون سواله نباشه اما اقدام و حرکت کردن و اجرای اون ایده ها اگر استمرار داشته باشه در نهایت ما هدایت میشیم به اون چیز اصلی که دنبالش هستیم
اینکه وقتی آدم بدونه عشق و علاقش چیه خیلی راحت میتونه از عشق و علاقش ثروت بسازه .حالا ممکنه ی وقتایی از مسیر علاقه دور بشی اما اگر واقعا عاشق اون کار باشی حتما در زمان مناسب در مسیرش قرار میگیری
اینکه وقتی استاد عباس منش میگه اگر کیفیت کار بالا باشه اگر تو کارت رو درست انجام بدی خداوند از طریق دستانش برات تبلیغ میکنه مثل استاد علی جان که دست خدا شده برای تبلیغ
اینکه آدم باید فقط به خودش و خدای خودش متکی باشه .حالا اگر آدم توی ی خانواده ثروتمند باشه که خیلی خوبه از این فرصت برا رشد و پیشرفت خودش استفاده کنه اما اگر اینطور نباشه به جای گله و شکایت کردن بقول استاد عباس منش گیوه هات رو بپوشی و شروع کنی به کار کردن از همون جایی که برات امکانپذیر و ادامه بدی تا در نهایت هدایت بشی به مسیری که هم ازش لذت میبری و هم پول می سازی
و اما صحبت های استاد:
همین که آدم تصمیمی رو میگیره و به ندای قلبش گوش میده جهان دست به دست هم میده تا شرایط رو برای برآورده کردن اون خواسته فراهم کنه
اینکه اتفاقات به خودی خود نه خوبن نه بد اون دیدگاهی که ما نسبت به اون اتفاقات داریم نتیجه رو برای ما رقم میزنه
اینکه داستان هدایت ی چیز شخصیه و برای هر کسی با توجه به تواناییها و شرایطی که توش قرار داره متفاوته و ی نسخه از قبل پیچیده شده ای وجود نداره
اینکه جهان در هر لحظه در حال تغییر و ما هم میتونیم در هر لحظه گام به گام با تغییرات جهان خودمون رو در جهت مثبت تغییر بدیم
اینکه حتی قوانینی که انسان ها وضع میکنن و به نظر غیر قابل تغییر هستن وقتی که ما به جریان هدایت وصل بشیم قابل تغییر میشن اونم فقط برای مایی که به این جریان وصل میشیم نه دیگران
اینکه وقتی خداوند و سیستمش در راستای درخواست تو بخوان کارت انجام بشه هیچ کس و هیچ چیزی مانعی نمیشه
اینکه جهان و سیستمش همیشه به شجاعان پاداش داده و میده
سپاسگزارم استاد و علی جان
سلام به نور دیده ی من سلام به عشق خودم عزیزجانم چقدر چقدرررعاشق این قلم رواننن و زیبا وخدایی ات هستممم نسرین قشنگم که قلممم خود خداست که اینقدر زیباااا اینقدرر بینطیز اینقدر عاشقانه اگاهی های خداوند رو جاری میکنی برامون چقدر چقدرعاشق این عشق نابتمممم عشق دلممم چقدزعاشق این اتصال نابتم جقدرررچقدرر سراسر درس داشت برام نوشته ی بینهایت هدایتی ات چقدرزیبا نوشتیی چقدرزیبا نوشتی چقدرربینهایت بینهایت این درکک بینطیرتتت این عشقق نابت روو چقدربینهایتت بینهایتتت با تمام وجودمم با تمام قلبم چقدربینهایت تحسینتت میکنمم عشق دلم چقدرربینهایتت با تمام عشقماینن ارامششش این ایمانت این عشف نابت رو چقدربینهایت بینهایت تحسینتت میکنم چقدرربینهایت تحسسنتت میکنمم عشق ولم چقدربینطیربودددچقدر غرق ترین میشم دراین عشق نابتم اینقدر که پراز خداییی عاشقققتمم چقدزبسنهایت بینهایت تحسینتتت میکنممم عشق من چقدزازت یاد میگیرممم سپاسگذارم سپاسگذارم کع با تمام عشققق بینهاییت این اگاهی هاس ناب رو برامون نوشتی چقدررررعاشق این جمله ات شدممم جان منن چقدر زیبا گفتی
“”همین که آدم تصمیمی رو میگیره و به ندای قلبش گوش میده جهان دست به دست هم میده تا شرایط رو برای برآورده کردن اون خواسته فراهم کنه
اینکه اتفاقات به خودی خود نه خوبن نه بد اون دیدگاهی که ما نسبت به اون اتفاقات داریم نتیجه رو برای ما رقم میزنه”” چقدر زیبا گفتی که اتفاقات به خودی خود هیچی نیستن این ماییم این نوع نگاه ماست که داره خلق میکنههه و دیدگاه ما نسبت به اتفاقه که نتیجه رو برامون رقم میزنه چون همه چیززباورای منهه همه چیززباورای منه جقدررر زیبا گفتی که وقتی قدم بردارییی. و توکللل کنیی وبه ندای قلبت گوش کنی جهان دست به دست هم میده که تورو به خواسته ات برسونه که تنهاا قدرتتت اونه تنهها قدرت اونهه چقدررربرام درس داشت زیبای منن عشق مننن چقدرعاشقق این عشق نابتم چقدربینهایت بسنهایت تحسسنتت میکنممم عشق دلم این دزک بینظیزت رو این اتصالل نابت رو چقدزبینهایت بینهایت تحسسنتتت میکنمم عشق دلم چقدربینهایت تحسسنت میکنممم عاشققتمم عاشقتممم خداروهزاران بارشکرمیکنمم که هرلحظه هرلحظه هدایتمون میکنه هرلحظه هدایتمون میکنه به سمت بینهایت نعمت ها و زیبایی ها درک بهتر بهترر جای جای قوانین نابش هرلحظه هدایتمون میکنهه هرلحظه بهمون الهام میکنه هرلحظه هدایت میکنه عاشقتم
الهی که هرلحظه غرق بینهایت نعمت ها فراوانی ارامش سلامتی عشقق ثروت شادی خداوندم باشی الهی که هر انچه در دل داری بینهایت بینهایت فراتر از تصورت بینهایت قراترش رو به چشم ببینی زیبایی من خداوند زه گشای مسیررت باشه به سمت بینهایت زیبایی ها نعمت ها فراوانی ها ثروتها شادی ها بهرین های بهنریننن های بهتریننن هازوو برایت میخداهممم نازنینم بهترینن هازوو برایت میخواهم ازیگانه قدرت جهانن که تنها قدرت اوستت تنها اوست که هرلحظه هدایت میکند همه اوستت تنها او کافی ترین کافی ترین است عاشقتم بینهایت سپاسگذارم عزیزجانم💖💖💖
سلام الا جان عزیز. تحسین میکنم این قدرت و انرژی زیادی که توی وجودت هست برای پاسخ دادن به بچه ها که خیلی از نکاتی که خودشون ذکر کردن رو شما با عشق ترکیب میکنی و در یک بسته بندی قشنگ دوباره به خودشون تحویل میدی. این نشون از توانایی بالای شما داره عزیزم. سپاسگزارم مثل همیشه
با درود و سلام خدمت دوست عزیز و هم خانواده نسرین عزیز
چقدر نکات مناسبی رو توضیح دادی عزیزم
اینکه واقعا برو بچه هایی که در سن کم شروع کردند برای رشد و پیشرفت و از همه مهمتر که در مدار استاد عباسمنش هدایت شدند . واقعا چه لطف بزرگی خداوند شامل حال این دوستان عزیز بوده که خیلی زود شروع کردند
اینکع..
اینکه اتفاقات به خودی خود نه خوبن نه بد اون دیدگاهی که ما نسبت به اون اتفاقات داریم نتیجه رو برای ما رقم میزنه
واقعا دقیق گقتی عزیزم
خواستم تشکر و قدردانی کنم برای این کامنت زیبا و درک و آگاهی از این فایل و توضیحات کاملی که دریافت کردم
ممنون و سپاسگذارم و برات بهترینع بهترین ها آرزومندم
💙💚❤
سلام رویا جان عزیز.بله اوناییکه در سن کم با استاد آشنا میشن واقعا سعادت بزرگی نصیبان شده چون هنوز ذهنشان اونقدر سیمانی نشده و خیلی راحت تر میتونن تیشه به ریشه باورهای نامناسبشون بزنن.خدا رو شکر که ما هم این سعادت نصیبمان شد که قبل از اینکه از این جهان بریم با این مباحث آشنا شدیم.براتون موفقیت روز افزون رو از خداوند متعال خواستارم
نسرین عزیز سلام
از اینکه این قدر زیبا قوانین رو از صحبت های استاد و دوستان استخراج کردی از تو سپاسگذارم. جمله آخرت (اینکه وقتی خداوند و سیستمش در راستای درخواست تو بخوان کارت انجام بشه هیچ کس و هیچ چیزی مانعی نمیشه) دوباره خیلی من رو به فکر فرو برد. چون واقعا دارم این قانون رو هر روز لمس می کنم. در شرایط یکسان افراد نتایج متفاوت متناسب با افکارشون می گیرن. اونایی که قدرت رو از خدا گرفتن و دادن به چیزی غیر خدا نتایج متناسب با اون شرک رو دریافت می کنند.
استاد عزیزم از شما سپاسگذارم که دستی از دستان خدا بودید تا تولدی دیگر به اعضای سایت بدید تا جهان را طوری نگاه بکنند که دیگران نمی توانند ببینند.خدایا شکرت فراوان
سلام امیر جان.سپاسگزارم دوست عزیزم.بله واقعا شرک عامل تمام ضربه هایی بوده که ما توی زندگیمون خوردیم و گرنه کسی که به تنها قدرت جهان تکیه کنه دیگه چه غمی میتونه داشته باشه و چرا باید نگران باشه.ممنونم دوست عزیزم که توحید و یکتاپرستی رو بار دیگه برام مرور کردی.
به نام نامی دوست
سلام دوست نازنینم
خیلی از کامنت شما لذت بردم
خیلی عالی نوشتید که: در طی این بررسی ها چون ذهن درگیر پیدا کردن جواب میشه هدایت ها اتفاق می افته.
دقیقا همینه.. وقتی سوال خوب از خودمون بپرسیم در مسیری قرار میگیریم که جواب مناسب رو دریا فت کنیم اون موقع هست که هدایت ها میان و باید آگاهانه درکشون کرد و قضیه رو گرفت
واقعا مممنونم که برامون از درک بالای خودت نوشتی
برای هممون دنیا دنیا عشق سلامتی آرامش و شادی و ثروت آرزو دارم
سلام زهرا جان عزیز. بله عزیزم این کلام استفاده که سوال درست جواب در ست به دنبال داره.سوال مناسب پرسیدن یکی از پاشنه های آسیا خود منه که باید حالا حالا روش کار کنم.ممنونم که این نکته توی دید شما بولد شد و دوباره به خودم یاد آوری کردین.در پناه حق موفق تر و موفق تر باشی دوست عزیزم