اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
ازخیلی وقت پیش بایدتغییرمیکردم امابی ایمانی باعث شداینکاررونکنم اماالان میدونم اگه تغییرنکنم مخصوصادرزمینه ی باورهام ده سال دیگه که هیچی یکسال دیگه به شرایط خیلی خیلی سختی برمیخورم
این عدم تغییرباعث شدکه من در4 سال گذشته درجابزنم والبته هرروزشرایطم خیلی بدتربشه وبارهاخیلی سخت شکست بخورم
امامن تصمیمم روگرفتم
ازروزی که این سفرروشروع کردم این تصمیم روگرفتم وخداروشکر5 روزاست که متعهدم
بایدتغییربدم این باورهایی که میدونم ازاینجابه بعدزندگیم شرایطم روبدتروبدترمیکنن
مگه من خالق زندگی خودم نیستم پس چرااین روندروادامه بدم وقتی اگاهم به نتیجه اش
ایمانم روقوی میکنم، توکلم روهرروزبیشترمیکنم، بااهرم رنج ولذت انگیزه وشوروشوقم روبیشترمیکنم وباهمه ی وجودوامیدویقین به سمت ساختن زندگی زیبام حرکت میکنم وهمواره تمام تلاشم رومیکنم که تسلیم خداوندباشم والهامتش رادریافت کنم وبه نجواهای شیطانی بهاندهم
من صوتی ها رو رفتم جلو روز ۱۵ولی کامنت ها رو نخونده بودم و نظر نذاشته بودم و امروز کامل به این موضوع اختصاص دادم تا برسم به روز۱۵
و ی نکته لازم میدونم عنوان کنم من امروز رفتم کل دیدگاه هایی که تا گذاشتم رو خوندم متوجه شدم واااای من چقد تغییر کردم و بیشترین تغییری گه به چشمم اومدو مهمتر از همه که من خودم خالق شرایط خودم هستم و… و ازتون میخام حتما نظر بزارین تا از
دیدگاهامون متوجه تغییراتمون بشیم و ی شناسنامه تکاملی داشته باشیم.
در رابطه با تغییر من جز دسته دوم هستم
و در همخ زمینه ها روابط و ثروت و معنویت و سلامتی نیاز به تغییر دارم هر چند تا الان هم خیلی تغییر کردم.
۱.روابط:هنوز باورهای مخربی دارم که از دیروز بالاخره متوجه شدم که به چی میگن باور مخرب و چطوری پیدا کنم باورهامو
(هر فکری که حالمون رو بد میکنه باور مخرب یا محدود کننده هست و فورا یادداشت کنیم)
و امروز ی تعدادی نوشتم و باورهای قدرتمندرو جلوش نوشتم و دارم تکرار میکنم
و همچنین داخل نت زوج های موفق رو سرچ کردم و اسامی با عکس بود و سال های سال خیلی زیبا و عاشقانه زندگی میکردن
و خیلی برا جالب و شیرین بود
وهنوز باید بیشترو بیشتررو باورای روابطم کار کنم.
۲.مالی:من به گفته یکی از دوستان زیاد دنبال ثروت نبودم ولی خداوند هولم میده و بیشترین حس خوبی که بهم داد ثروتمند شدن یکی از تمرین های کتاب دخواست کنید تا به شما داده شود صندوق ارزوها رفتم عکس هایی از نت بگیرم واقعا عکس خونه و امکاناتش ی حسی در درونم بیدار کرد که خیلی شیرین بود و گفتم میخام و من لایقشم
و بعد از اون بود که به ثروت علاقه مند شدم البته پیش زمینه داشتم از فایل های استاد که گفتن ۲۷جای قرار گفته خداوند ثروتمندان رو دوس داره خداوند بیشتر میخاد ما قروتمند بشیم و… و باید وام هایی که دارم هر چه زودتر بروز کنم و پس بدم
۳.معنویت :هنوز بعضی وقتا باورم نمیشه که من وارد مسیر جدیدی شدم که این خداشه
تا امروز ظهر موقع نماز هم خودم رو بغل کردم البته حس کردم خدا تو وجودمه حسش کردم و اونو بغل کردم و باز زار زدم البته این زار زدم این گریه کردم این اشکای جدیدم ترسی نداشتم دلهره ای نبود همش از سر عشق و ایمان بود از سر شناخت و یگانگی بود
و برا چندمین بار چیزایی که میخام رو باز به خودم در برابر ربم بازگو کردم و همه رو دو دستی تقدیم کردم به عشقم وبهش گفتم به برسون حالا هر طور خودت صلاح میدونی مسیر رو خودت تعیین کن من فقط میخام و مطمئنم میدی بهم نمیپونم چطوری ولی بهم میدی
۴.سلامتی:
در این حوزه هم نیازبه تغییراتی دارم هرچند خدا رو شکربا ورودم به این وادی مدتهاست دیگه پسر۲سالم بیمار نمیشه خودمم خدا روشکر عالیم
ابتدا از شما تشکر میکنم بابت ایکه وقت گذاشتین تجربیات تون را همرای مون شریک سازید و دوما خیلی از کامنت تان لذت بردم و حس خوشایندی برایم داد ایکه خود را خوب شناختین پی بردن به نقاط ضعف و قوت از جمله بارزترین نشانه های انسان ها با عزت نفس بلند است و از جملات تان دیده میشه که مدار تان تغییر کرده و دوره تکامل خود را دارین بخوبی طی میکنین و همچنان صلح روحی و روانی تان ستودنی است
و باورتون میشه یکی از موارد تمرین ستاره قطبیم قسمت دوم قدم اول از 12 قدم بود که روی کامنتام نظر بزارن و خیلی دوس داشتم کامنتام برا بقیه عزیزان مفید باشه
و امروز هدایت شدم و دیدم چندتا نظر اومده بوده و من امروز دیدم
وقتی به گذشته م نگاه می کنم می بینم من هم جزو اون دسته افرادی بودم که بعدازسخت شدن شرایط به فکرتغییر می افتادم. وبارهاوبارهااین اتفاق برام افتاد، وبعدازتجربه روزهای خیلی سخت دست به تغییراتی دروجودخودم زدم…اماخوشبختانه تغییرمیکردم.
احساس می کنم الان به لطف هدایت پروردگارم وآموزش های استادعزیزم وبودن توی این مسیرباشکوه، هرروز وهرلحظه آگاهیام بیشترمیشه وخیلی دارم بهترازگذشته عمل می کنم.?? اصلا همین که الان اینجام، توی این سایت الهی ودارم این آگاهی های ناب رو هرروز دریافت می کنم، یعنی اینکه یک روز باتمام وجودم خواستم تغییرکنم ومثل اکثر مردم نباشم.?
.
این اواخرهم به تضادهای خیلی شدیدی برخوردم وبرای روزهایی خودمو باختم. ولی خیلی خیلی خوشحالم که خیلی سریع ترازگذشته تونستم دوباره بلندبشم وادامه بدم وحال خودمو خوب کنم. وتونستم موهبت هایی که تودل این تضادبود روببینم وتشخیص بدم درچه جنبه هایی باید تغییرکنم….درحالی که اگرهمین اتفاق پنج شیش سال پیش افتاده بودماه ها وماه هامنو افسرده میکردوتوان هرفکروحرکتی رو ازمن میگرفت!
این روزهاحضور خداروبیشترحس می کنم. واین تضادبه من فهموند بزرگترین تغییری که بایدبکنم اینه که به صورت جدی روی باورام کارکنم، نه اینکه هرازگاهی وهروقت حوصلشو داشتم.
این موضوع که( خداوندهرلحظه بامنه وازمن مشتاق تره که من پیشرفت کنم توی همه ابعادزندگیم، وهرلحظه داره منو هدایت وحمایت می کنه) رو نه به عنوان یه حرف قشنگ یایک جمله تأکیدی آرامش بخش یاجمله ای که گاهی به خودم بگم تاانرژی بگیرم، بلکه به عنوان یک “حقیقت” با بندبندوجودم باورکنم.
من توی شغلم نیازبه ایجادتغییراتی دارم که مدتهاست بهم گفته شده ولی پشت گوش انداختم.
درمورد روابط اوضاعم خیلی خوبه وروابط خوبی باهمه دارم. ولی میخوام بازم عالی تروعالی تر بشه.
درمورد سلامتی، به جز سردردایی که گهگاهی دچارش میشم خداروشکر هیچ مشکلی هیچ وقت نداشتم وندارم. ولی همینم میخوام برطرف بشه برای همیشه.
ودرمورد ارتباطم باخداوند، همونطورکه گفتم این روزا دارم به شدت روی خودم کارمی کنم ورابطه مو عالیتر وصمیمی ترمی کنم باپروردگارم.???
اما همه این تغییرات به نظر من باایجاداین باورکه( خداوندعاشق منه وهرلحظه بامنه وازمشتاق تره که من توی همه جنبه های زندگیم پیشرفت کنم وهرلحظه داره منوهدایت وحمایت می کنه)، خیلی خیلی راحت اتفاق می افته. من وقتی بتونم به این جمله باذره ذره وجودم ایمان بیارم وهرروز تقویتش کنم دیگه همه چیزحله!?
سلام به همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم.این فایل بهترین فایل از استاد عباس منش بود که من این مدت از ایشون شنیدم و دیدم. به نظرم نقطه قوت فایل های استاد اینه که نکات مهم و باور های قدرتمند کننده رو با ذکر مثال های واقعی از زندگی خودشون و اطرافیانشون بیان می کنند. احساسات واقعیم که با شنیدن این فایل در وجودم ایجاد شدند را نمیتونم در قالب کلمات بیارم فقط میتونم بگم منم شدیدا به دنبال تغییر و دنبال کردن نشانه ها از سمت خداوند هستم و حس میکنم شنیدن همین فایل نشانه ای از سوی خداوند است که به من یادآوری کند مسیری که مدت هاست به دنبال تغییرش هستم باید تغییر دهم.
سلام به استاد جونی خودم و خانم شایسته عشق و خانم فرهادی عزیز و تک تک اعضای خانواده صمیمی عباسمنش
تمرین روز پنجم این سفر پربرکت:
من از وقتی با سفرنامه همراه شدم انگار دارم بیشتر قوانین رو درک میکنم توضیحات خانم شایسته و کامنتها هم بهم کمک میکنه صحبتهای استاد عزیز رو بهتر بفهمم. واقعا از همتون سپاسگزارم.
من به این نتیجه رسیدم که باید بیشتر از همه روی باور لیاقت و باور فراوانی کار کنم چون بنظرم این دوتا پاشنه آشیلم هستن. چون نشانه هاشو دریافت کردم توی شغلم، روابطم به یه سری تضادهایی برخوردم.
همیشه برام سوال بود خداوند از چه طریقی داره هر لحظه مارو هدایت میکنه؟ و اگر واقعا هدایت میکنه پس چرا من خیلی وقتا نمیدونم باید چیکار کنم تو شک و تردید به سر میبرم؟ و متوجه شدم که علتش نبود عزت نفس و ایمانه که پرده ضخیمی از جنس ترس و تردید در برابر چشمهام قرار میده و نمیذاره نشانه های خداوند رو درک کنم.
پس راهش اینه که ایمانمو به خداوند قدرت بینهایت جهان تقویت کنم. چجوری؟ با قدم برداشتن با رفتن تو دل ترسهام، با دل کندن از وابستگی هام. با این باور که من خودم شرایطمو خلق میکنم و هر تصمیمی بگیرم درنهایت به نفع من میشه.
یه سری ایده که به ذهنم رسیده ایناس:
اولین ایده ای که به ذهنم رسید انجام بدم حتما اینه که تمام وسایلی رو که زیاد ازشون استفاده کردم و کهنه شدن یا دوسشون ندارم رد کنم بره با این ایمان که بهترشو میخرم. این به تقویت باور لیاقت هم بهم کمک میکنه. چند ماه پیش هم این کارو کردم و الان خیلی راضیم از این کارم.
دوم اینکه دیگه هیچوقت غذای مونده نمیخورم و غذای اضافیمو با خیال راحت و بدون عذاب وجدان مسخره که اصراف میشه میریزم. با این باور که من برای خودم ارزش قائلم و غذای مونده نمیخورم.
سوم اینکه حتما برای لباس شستشو از دستکش استفاده میکنم.
چهارم هیچوقت دنبال جنس ارزون نمیگردم دنبال جنس با کیفیت (با قیمت مناسب البته فعلا) میگردم. همچنین دیگه هیچوقت برای پزدادن چیزی نمیخرم بلکه اون چیزی رو که واقعا نیاز دارم و باهاش راحتم میخرم.
پنجم همیشه وسایل و لباسهام رو ترو تمیز و مرتب نگه میدارم. و به لپ تاپ و موبایلم هم نظم میدم. وقتی محیطم نظم داره ذهنمم منظم و آروم میشه.
ششم هر روز جورابامو میشورم دوبار از یه جوراب استفاده نمیکنم و حتما میشورمش. جدی این خیلی مهمه هااا
هفتم باید سعی کنم تحت هر شرایطی مثبت اندیش صرف باشم. یعنی اگه اوضاع خوبه که شکرگذار بودن راحته ولی وقتی اوضاع خوب نیست و یه تضاد برام پیش میاد باید سعی کنم ببینم این تضاد داره چه درسی بهم میده و بدونم این تضاد اتفاقا خوبه چون خدا داره با همین نشونه ها با من حرف میزنه و خواسته هامو برام واضح تر میکنه. این جور موقعا باید تمرکزمو از رو تضاد بردارم بذارم رو خواستم. شکارچی نکات مثبت باشم حتی کوچکترین و کم اهمیت ترین نکات مثبت. سپاسگزاری کنم. به آرامش و احساس خوب برسم تا الهامات خداوند رو از طریق نشانه ها دریافت کنم. مثلا اگه تو سلامتیم مشکلی پیش میاد باید تمرکزمو از روی بیماری بردارم بذارم روی خواسته ام که سلامتیه و بابت بقیه بدنم که سلامته و بقیه نعمتهایی که دارم ریز و درشت خدارو شکر کنم. نه اینکه با همه درمورد مشکلم صحبت کنم و هی بهش انرژی بدم. یا اگه تو کارم تضادی پیش میاد معنیش اینه که من باید یه جایی از باورهامو تغییر بدم نه مدیرم یا هیچ کس دیگه.
کلا تصمیم کبری گرفتم که تا جایی که میتونم در مورد چیزهایی که دوس ندارم صحبت نکنم و هر وقت ناخودآگاه دیدم بازم طبق عادت دارم درمورد ناخواسته حرف میزنم بلافاصله حرفمو عوض کنم و یا سکوت کنم. این یکیو واقعا باید روش کار کنم. ترک عادت بد صحبت کردن درمورد ناخواسته ها
هشتم میخوام هر روز حتما تحت هر شرایطی چند ساعتی بیام توی سایت و فعال باشم به اضافه اینکه هر روز چند تا فایل استادو گوش بدم. واقعا اینجا یک بهشته پر از آگاهی های ناب باید قدرشو بدونم.
نهم تو زمینه کسب و کارم ایده دارم ولی تمرکز ندارم چون تمرکزم روی نوشتن پایان ناممه. ولی میدونم که باید حتما ایده هامو در اولین فرصت پیاده کنم وگرنه چند سال دیگه قطعا از وضعیتم راضی نخواهم بود. باید باورهامو درمورد اینکه درس خوندن مانع از کسب درامد میشه عوض کنم و به احساس بهتری نسبت به درس خوندنم برسم. چون فهمیدم علت اینکه من از لحاظ مال پیشرفت نکردم درس خوندنم نبوده باورهای اشتباهم در مورد پول و کمبود عزت نفس بوده و چه درس میخوندم چه نمیخوندم اوضاع همین بود. پس بجای انصراف از تحصیل باید به فکر تغییر باورهام باشم. میتونم تو این زمینه بیشتر بخش راهکارها و کامنتهای دوستانو بخونم و ایده بگیرم که چطور میشه همزمان هم درس خوند هم کسب درآمد کرد؟ یعنی چزور میشه این دوتا رو مدیریت کرد؟ الان این ایده به ذهنم رسید که از عقل کل هم میتونم بپرسم.
خدایا ای انرژی بینهایت که من بهت شکل میدم ازت سپاسگزارم بخاطر همه چیزهای خوبی که خودم خلق کردم.
امیدوارم که سلامت باشی و پایان نامه ات را هم تحویل داده باشی و کسب و کارت را راه انداخته باشی.
کلی نکته توی متنت هست که استفاده کردم و با اجازت برای خودم اینطوری نوشتم:
۱)دور ریختن وسایل کهنه یا وسایل و لباسهایی که زیاد استفاده نمیکنیم.
۲)خوردن غذای مانده ممنوع
۳)استفاده از دستکش هنگام شستشو
۴)خرید جنس با کیفیت
۵)نظم در محیط پیرامون
۶)شستن جورابها بطور روزانه و استفاده از دو جوراب از صبح تا شب. بخصوص وقتی میرویم بیرون برای کار و دوباره برمیگردیم به خانه.
۷)شکرگذار بودن در اوضاع خوب،دنبال نکته ی مثبت گشتن هنگام تضادها،تمرکز از روی تضاد برداشته شود و روی خواسته گذاشته شود.شکارچی نکات مثبت بودن
۸)صحبت نکردن درباره ی ناخواسته ها
۹)فعال بودن در سایت
۱۰)باورهای غلط در مورد درس خواندن و در عین حال کسب و کار راه انداختن و آنرا پیش بردن
وقتی میخواندم چک میکردم من کدام این کارها را انجام میدم …
شماره های ۱،۲،۴،۶ را همواره انجام میدهم. البته یه مدت خیلی کوتاه شماره ی ۴ داشت در من تغییر میکرد و به سمت بدتر شدن میرفت.خوشبختانه مادرم همیشه هر وسیله و لباسی که میگرفتن به جنسش اهمیت میدادن و این باور در من خوب نهادینه شده. اما دیدم حتی باوری که از کودکی شکل گرفته میتونه به سمت اشتباه بره به راحتی. خدا را شاکرم که در مسیر این باور قرار دارم هنوز.
بقیه ی شماره ها باید حسابی کار کنم روشون. خیلی ضعیفن. یعنی الان با یه دید دیگر بهشون نگاه کردم و درک کردم که کم کاری کرده ام.
شماره ی ۷ خیلی خیلی خیلی مهمه اگه من درکش کنم.
شماره ۸ که شما بعنوان تصمیم کبری ازش یاد کردین اراده ی پولادین میخواد.
شماره ۹ برای خودم متأسفم که با تمرکز انجامش نمیدهم.
شماره ۱۰ ، سلما سال گذشته با فردی آشنا شدیم که هم دانشجو بود هم کسب و کار خیلی خیلی خیلی به درد بخور راه انداخته بود.طوری که واقعا حس میکردم شاخ درآورده ام. آره این باور رو خیلی تقویت کن.چون واقعا میشه اینطور بود.
سلمای عزیز نمیتونم بگم چقدرررررر بهم ایده دادی. تیتر این شماره ها را در دفترم نوشتم (برای تقویت باور لیاقت و ارزشمندی) یعنی تمرین دادی در حد بنز. نمیتونم تشکر کنم. برات آرزوی سلامتی و شادی دارم.
خیلی عاالی بود دوستت عزیز ممنونم بابت کامنت زیبااتون نکاات فوق العاده ای دااشت استفااده کردم و اینقد خووب بود ک تو کامنتااای منتخبم گذااشتم تا دوبااره هم صددر صد مطالعش کنم.
سلامم به هم فرکانسی های عزیزم و استاد عزیزم و خانم شایسته جون
من دارم این کامنتو یکو نیم شب میزارم پس بامداد همگی بخیرررر
تغییر باور را به محض برخورد با اولین تضاد بنظرم باید شروع کرد
من اینقدر دیر اقدام کردم که کار به جایی رسید که دنیا اینکارو با زور برام انجام داد بزارین براتون بگم
– من در رشته ای تحصیل کردم که بعد یه مدت فهمیدم اصلا بهش علاقه ندارم با دونستن این و گرفتن نمرات پایین و نفهمیدن مطالب و مشروطی و مسخره شدن و تحقیر شدن بازم حاضر به عوض کردن رشتم و گرایشم نشدم بخاطر حرف مردم و مادرم
– یا در شغلم و محل کارم با اینکه در اون کار مهارتی نداشتم و علاقه هم نداشتم فقط از روی حسادت میخواستم یاد بگیرم و با شرایط سختی که برام پیش میومد و رفتارهای ناشایست و خستگی زیاد که کلا زندگیمو گرفته بود و با چشم گرون برمیگشتم خونه بازم حاضر نشدم تغییر شغل بدم یا محل کارمو عوض کنم البته چند بار اقدام کردم بخاطر باورهای اشتباهم که کار نیست و کار پیدا نمیشه به من که مهارت و سابقه ندارم کار نمیدن ومن رشتم به کارای دیگه نمیخوره و مدرکشونو ندارم و ٫٫٫ کار پیدا نمیشد منم بیخیال میشدم و اگر قدمی برنمیداشتم برای تغییر یجورایی هم پذیرفته بودم شرایط سختو هم نه یجور بلاتکلیفی آزار دهنده بود
یا در روابطم یک سیکلی که هنوزم ادامه داره سال هاست همیشه جروبحث و دعوا و قهر و جنگ اعصاب دارم هر شب با گریه میخوابیدم
اما داستان تغییرات من از اینجا شروع میشه :
من از دوران راهنمایی احساس خلا های زیادی در وجودم پیدا کرده بودم یکی ازخلاهای اصلی که تا امسال هم ادامه داشت این بود که دنیا فقط این روالی که اکثریت پیش گرفتن نیست و شدیدا این حس منو به پوچی رسونده بود همش میگفتم خوب آخرش که چی و من این روال رو دوست ندارم من نمیخوام مثل بقیه زندگی کنم و بعد از مدتی شروع کرم به خواندن کتاب های موفقیت شاید باورتون نشه تاحالا یک دونه رمان هم نخوندم همیشه برای خوندن و یادداشت برداری وتمرین کتاب های موفقیت توسط مادرم مسخره میشدم اما قلبا فقط این کتاب هارو دوست داشتم و شور و شوقی در من ایجاد میکرد که این اواخر کتاب های مثبت اندیشی هم بهشون اضافه شده بود حتی توی تلگرام هم کانالهای موفقیت و مثبت اندیشیم زیاد بود و مطالبشو میخوندم
اصل داستان من از اینجا شروع میشه که دیگه تحملم تموم شده بود دیگه یجورایی بریده بودم چندین بار تصمیم به خودکشی داشتم ولی در این قضیه خیلی ترسوووو بودمو اینکه همیشه یه امیدی به خدا ته دلم داشتم یک شب بعدکار با همکارم برمیگشتیم خونه که بحث کار و علاقه من و زندگیم شد تا دوازده شب صحبت کردیم باورم نمیشد به جایی رسیدم که بیخیال همه چی شدم و این قضیه جنگیدن برای رسیدن به چیزی فرای این زندگی عادی رو بیخیال شدم
ولی طبق معمول هر شب بعدکار تو اینترنت دنبال پیداکردن شغل مورد علاقم سایت هارو جستجو میکردم واشک میریختم باتمام وجود طوری شده بود که مادرم گفت اینقدر به خودت سخت نگیر شنیدن این جمله ازش خیلی بعید بود خلاصه در همین حین به سایت یه اقایی برخوردم که یسری توضیحات امیدوار کننده نوشته بود و یه محصول به قیمت شیش میلیون و خورده ای داشت که گفته بود سریع به موفقیت میرسیم حرفاش خیلی گول زننده بود اولش قبل دیدن محصول خیلی امیدوار شدم چشام برق میزد اخر توضیحاتش قیمتو دیدم نا امید شدم یهو، بعد بهش یه پیغام دادم که یجورایی قیمتو خیلی پایین بیاره و کلی توضیح دادم براش توی اکانت تلگرامیش و اینم بگم حس خوبی نداشتم در کل نسبت به محصولش و سایتش ، علامت سایتش یه ادم بود ک به یه چشم تعظیم کرده بود داخل یه مثلث اینو علامت شیطان پرستی من برداشت کردم فرداش اومدم دیدم پیامو خونده جواب نداده بعد کامنت های سایتشو دیدم که نقطه عطف زندگی من شد:))))))))) اثری از یکی از اعضای خانواده صمیمی عباس منش که در کامنتش نوشته بود که این زود رسیدن به خواسته اشتباهه و طبق گفته استاد عباس منش همه چیز قدم به قدم باید بدست بیاد و تکاملش طی بشه دقیق یادم نیست جمله رو ولی کلیتش همین بود خلاصه من بی میل رفتم سرچ کردم اسم استادو وارد سایت شدم درست دوشنبه شب ۲۹ مرداد ماه سال ۹۷ با دیدن همه قسمت های سایتو خوندن کامنت های سایت رفتم سراغ محصولات رایگان و دانلودشون کردم من ازاون شب یه فاطمه دیگه شدم تغییرات به سرعت رخ داد عرض دو ماه فکر کنم
* از ترک تحصیلی که بخاطر شرایط بدی که داشتم خیلی ناراحت بودم و داشتم دوباره در رشته ای اسون تر که بهش بازم علاقه نداشتم ثبت نام میکردم ((در دانشگاه جدید که رفته بودم برای ثبت نام و کلی دوندگی گفتن ظرفیت این رشته تکمیل نشده و بفرستن برم یه دانشگاه دیگه من گفتم نه باشه پس مهر بیام همین جا ثبت نام کنم مسئول ثبت نام موقع رفتن بهم گفت حتما خیری در این اتفاق هست و به فال نیک بگیرم منم حرفشو تاید کردم حس خوبی هم داشتم ))
اما بعد آشنایی با سایت دیگه ناراحت نبودم بلکه خوشحالم بودم
* کلاس در راستا کارم رفته بودم که هیچ علاقه ای بهش نداشتم وبزور برای اثبات خودم رفته بودم انصراف دادم یه هفته ای میشد که شروع شده بود
* اصلا همچین آرامشی گرفته بودم و حس آزادی و سبکی میکردم شنگول شده بودم :)))))))
* خیلی تصمیم داشتم استعفا بدم ولی نمیشد در نهایت کارفرمام منو تعدیل کرد که خیلی خوشحال بودم از این موضوع
* بلافاصله هفته بعدش مصاحبه کاری با علیرضا قیطاسی برای کار در بانک داشتم
* مادرم با یه استاد موفقیت درتلگرام رو ب روشد که البته خودم براش محصولشو گرفتم ، چون میگفت فایلای استاد و حرفاشو کامنتارو نمیفهمه خیلی سنگینه براش با اینکه من برام خیلی قابل فهم بود تعجب میکردم
با گوش کردن فایلا کمی زاویه دیدش تغییرکرد واز این بابت خوشحالم
* با مشکلاتی که برای سلامتی مادرم پیش میومد و میاد هنوزم خودمو نمیباختم و سعی میکردم از قوانین استفاده کنم و نتیجه هم میداد
* جذب ثروت داشته ام کم ولی تونسته بودم
* قبل اشنایی با استاد به قول مادرم کافر شده بودم حتی میگفتم قران هم تحریف شده نمیخونم کلا به هیچی و هیچکس اعتقاد نداشتم فقط میگفتم یه خدایی هست که خالق همه چیزه و بهشت و جهنم اونطور که میگن نیست و خدا هم اینطور که تصور میکنند نیست
حتی کلاس های عرفان طاهری هم رفته بودم یواشکی میرفتم فکرشو بکنید ذره ذره پول جمع میکردم تو ماه یا هفته دقیق یادم نیست وکلاسارو میرفتم اخه مادرم قبول نداشت نمیزاشت برم اینقدر سر این موضوع دعواها پیش اومد کتک ها که نخوردم آخرش خودم به نتیجه رسیدم که درست نیست یسری چیزا در این کلاسها و ادامه ندادم
* حس حسادت شدیدی که از موفقیت های همکارام و هم سن و سال های خودم داشتم که به شدت روحمو ازار میداد و بارها برای خدا از این حسم مینوشتم و درخواست هدایتشو داشتم با آموزه های استاد خیلیییی کم شده و جاش رو به حس آرامش داده خداروشکررررر دیگه عجله ندارم و احساس عقب موندن از کسای دیگه رو ندارم
* و٫٫٫
خلاصه تغییر باورهای من قبل آشنایی با استاد بزور کائنات بود بعد آشنایی آگاهانه است
از استاد خیلی ممنونم وخدارو صدهزار مرتبه شکر که منو هدایت کرد به مسیر درست مسیر حقیقت مسیر توحید
برای همه ی اعضا خانواده صمیمی که دارم و استاد آرزوی سلامتی و خوشبختی روز افزون دارم
باسلام و ادب خدمت استاد عباسمنش عزیز، خانم مریم شایسته، شما دوستان بسیار خوب و ارزشمندم
معمولا من همیشه سعی میکنم هر مطلب ارزشمندی که دوست دارم درکش کنم و ازش تجربه ای کسب کنم را ، بدقت بخونم و یا چراغ راه آینده قرارش بدم ، یا ببینم با گذشته من چه ارتباطی پیدا میکند
از انجایی که به نوشتن علاقمندم ، در تمام نوشته هام مطالب مربوطه به سرگذشت یا تجربیات و یا دلمشغولی های خودم ارتباط داشته باشد
و هر گاه کامنتی در سایت میزارم بنحوی در ارتباط با تجربیات خودم هست
اما پاسخ به این فایل و صحبت های ارزشمند استاد عباسمنش عزیز
روز پنجم
برگی دیگر از روزشمار تحول زندگی من
( تغییر شخصیت جسارت میخواهد )
مرسی ، هزاران درود استاد عزیز ، عجب تشری به کسانی که میخواهند تغییر کنند ،و از ترسهاشون بگذرن ،
واقعا من را تکون داد این حرف شما ، تا کی باید امروز و فردا کرد ، نمیدونم گاهی من خییییییلللللییی بسختی حرکت میکنم بهانه های زیادی برای موندن دارم خصوصا در این چند سال پیش
اما اگر بخواهم به گذشته از حدود ۳۰ سال پیش که وارد بازار کسب و کار شدم مروری داشته باشم ، هیچ کسی را سراغ بانداره من جسارت حرکت و تغییر بموقع شغل خودش را داشته باشد ، هر چند بعضی تغییراتم باعث شکست بوده ولی از یه نظر شجاعت خودم را بخاطر تصمیمی که گرفته بودم تحسین میکنم ،
من امروز که آگاهی بسیار بیشتری نسبت به تغییر دارم میدونم که در گذشته هر بار فقط ندای درونم را میشنیدم و تصمیم میکرفتم و بمحضی که تصمیمم قطعی میشد بلادرنگ عمل مبکردم اینجا به چندین مورد از انها بطور مختصر اشاره میکنم که هم یادآوری برای خودم باشه هم ممکن به بعضی از دوستان انگیزه بدهد و البته تجرببات بسیار خوبی در بعضی ازتغییراتی که در هر یک از تجارتهایم میدادم کسب میکردم و هنوز میتوانم بعتوان مرجع به انها رجوع کنم و از درون قویتر بشوم
یادم هست سال ۱۳۵۹ که دیپلم گرفتم ، خیلی از همکلاسیهایم میرفتتد در ارتش ، سپاه ، یا معلم میشدن ، من به ادامه تحصیل خیلی علاقمند بودم اما دانشگاه ها بخاطر تغییر حکومت تعطیل شده بودند ، من هم برای دانشکده افسری ژاندارمری قبول شدم ، هم برای تربیت معلم، ولی از درونم هیچ احساس خوبی راجع به استخدام اداری نداشتم ، در صورتیکه که در اون زمان تمام مردم الویت اولشون این بود فرزنداتشان استخدام بشن و حقوق ماهیانه داشته باشند ،
اما من هیچ علاقه ای نداشتم و رفتم سربازی، چون شغل آزاد را دوست داشتم
بعد از سربازی همون روز اول رفتم بوتیک مرحوم پدرم و مشغول بکار شدم ، ۶ ماه بعد رستوران داری را شروع کردم و بدون تجربه شدم مدیر رستوران بین راهی ، ۱۴ ماه بعد وارد تجارت شدم با یه عالمه شور و شوق خیلی سریع موفقیت های زیادی بدست اوردم ، دفتر تجارتم را ایجاد کردم، کارت بازرگانی گرفتم ،
ابتدا با صادرات محصولات کشاورزی مثل خرما و پسته و نخود و شروع کردم ، کمی بعد به واردات لوارم خودرو وارد شدم ، مواد غذایی ، لوازم ساختمانی، لوله آب و گاز و اتصالات،
و همینطور مرتب براساس نیازهای بازار تغیبر شغل میدادم
اونروزا هر کسی برای خودش فقط یک حرفه داشت و این فرهنگ آبا و اجدادی تجار جنوب کشور بود ، و اگر کسی تغییر شغل میداد همه متجب میشدند و میگفتن این شاخه به اون شاخه نکن
ولی من بدون دغدغه و خیلی راحت هر زمان تغیبرات لازم را میدادم ،البته جوانی ، علاقه و انگیزه هم چاشنی کار بود
بعد از ۴ یا ۵ سال شروع به تجارت در اثر بی احتیاطی دچار ورشکستگی شدم ، رفتم دبی ، یه روز بدعوت یک دوستی باتفاق رفتیم راس الخیمه ، کنار اسکله دیدم قایق ها از ایران گوسفند میارن ، هر قایقی ۵ الی ۱۰ راس گوسفند
همبن صحنه برای منی که با هوشیاری کامل دنبال راهکاری برای برون رفت از مشکلاتم بودم شد یک تجارت جدید
سزیع اومدم تهران از اون روز یک سال تمام هر روز میرفتم وزارت جهادسازندگی و بازرگانی و معاونت امور دام ، برای اولین بار در تاریخ ایران مجوز صادرات دام زنده گرفتم ، و شدم اولین وبزرگترین تاجر صادرات دام زنده از ایران به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس
از بندر دمام عربستان سعودی تا عمان ، هر روز نرخ دام زنده را در این کشورها من تعیین میکردم مثل بورس لندن ، بمدت ۲/۵ سال بیش از ۲ میلیون راس دام زنده صادر کردم ضمن اینکه درامد بسیار عالی داشتم همین شغل موجب شد اعتبار و اشتهار زیادی کسب کنم در داخل و در خارج از کشور،
همینکه بقول استاد دست زیاد شد و احتمال کسادی بازار بود تغییر شغل دادم
تونستم با رایزنی و پیگیری حقوق مرزنشینان کشور سهمیه مبادلات مرزی انها را احیا کنم و هم خودم بعنوان مدیر عامل اتحادیه یکی از استانهای مرزی که تجارت و صادرات و واردات میکردم درامد و منافع خوبی کسب کنم هم موجب رونق و ایجاد درامد برای مردم ساکن در مناطق مرزی باشم و هم با سکونت مرزنشبنان امنیت مرزهای کشور بیشتر بشود
و……… از این تغیبرات در روند زندگی و کسب کارم بسبار زیاد است و همینطور تجربیات بسیار بسیار عالی و ارزشمندی که از هر تغییری میدادم و همه انها باعث شد من در تمام حوزه های کاربم یک شخصیت صاحب سبک و مقتدر و تعیین کننده در کسب و کار خودم و همکارانم باشم
و بعنوان آخرین تجربه در این مجال کم ، که شاید باورش برای همه سخت باشد با حداقل ۱۵ سال تجربه تجارت های متعدد بکلی از تجارت به بسمت بازارهای مالی و بانکی شیفت دادم
فقط برای خودم قابل باور بود ، و در این بازار جدید شغلی اونهم در بین الملل در مدت زمان خیلی کوتاهی مسلط شدم و دو تا بانک خصوصی خریدم ،
جالب هیچ ترسی نداشتم و با قدرت و جسارت تمام تغییرات را به سادگی انجام میدادم
و الان که اگاهانه با صحبت های استاد عباسمنش گذشته را بررسی می کنم میدانم فقط هدایت خداوند و گوش دادن به ندای درون باعث این همه تغییر و تحولات فارغ ازموفقیت یا شکست من انجام داده ام
خیلی ها بمن میگفتن تو خیلی شجاعتت زیاده و ریسک میکنی ، ولی من اصلا معنای حرفشون را نمیفهمیدم ، چون اونا میترسیدن و خق داشتن که رفتار و تصمیمات من براشون عجیب و غریب باشد
و بتجربه فهیمدم شجاعت در تصمیم گیری و جسارت در تغییر و قدم گذاشتن در ناشناخته ها باعث تحولات بسیار بزرگ و ژرف در زندگی ما انسانها میشود
و شاید مصداق جالب پرسش فرشته گان از بندگان که در زمین چگونه بودی ، و در پاسخ میگویند مردمانی فقیر و مظلوم بودیم
اینکه نترسیم و حرکت کنیم ، نمونیم تا ببینیم بعد باور کنیم باور کنیم تا ببینیم
این وعده خداوند است که از تو حرکت از من برکت
خدایا شکرت که امروز آگاهانه میتوانم با آموزش های الهی استاد عباسمنش تصمیم بگیرم و تغییر کنم
استاد عباسمنش عزیز از تو صمیمانه سپاسگزارم که بمن آموختی جسارت داشته باشم الان آگاهانه اقدام کنم
برای همه شما همراهان هم فرکانسی ام بهترین ها را در پرتو آگاهی از خداوند متعال خواهانم .
به نام خداوند متعال کسی که بهم جراعت حرکت بسوی ناشناخته ها رو داد و قدرت خلق رویاهامو در قلب و ذهنم شعله ور ساخت ….
به نام خدای که منو به خوبی پرورش داد تا رسالتم رو انجام بدم …
سسسسلام پر انرژی من به استاد بزرگوارم 🤩🤩
سلام سلام بانو شایسته مهربان…..😍
روز پنجم تغییر شخصیت جسارت میخواد…💪
حقیقتی که در 🧠 شما شکل می گیرد روزی تبدیل به واقعیت خواهد….🚘💸📱🧑💻🏞🛫🛣🤩
پیامی از صاحب کائنات 🌠
اینقدر بهت نعمت و ثروت خواهم بخشید
که روزی سان هزاران بنده دیگه باشی
تو دیگه اجابت شده ای
خدایا رسالت سنگینی روی دوشم گذشتی پس نیروی عظیم بهم عطا کن تا این کار بزرگ رو انجام بدم….
…………………
تغییر درد داره ترک عادت های گذشته، ترک رفتارهای غلط و اشتباهی که از زمانی بچگی با آنها بزرگ شدیم جز وجودمون درآمده سالهای سال با همین رفتارها زندگی کردیم وقتی که به حقیقت جهان هستی پی ببریم که ما یه عمر راه رو اشتباهی رفتیم توسط باورهای جامعه، خانواده، دوستان،خودمون خیلی دردناک میشه برامون که یه من جدید بسازیم ولی چقد شیرینه این تغییر وقتی بفهمیم ما خلق صد درصد اتفاقات زندگیمون هستیم و در هر لحظه میتون تغییرشون داد و یه زندگی کامل در تمامه جنبه های زندگی برا خودمون بسازیم چقد واسه شگفت انگیز هر آنچه بخوام داشته باشم از بهترین برند ها تا ماشین خونه کسب وکار ولی مهمترین چیز لذت بردند از مسیر تعییر باورها هست ….
از زمانی که تصمیم گرفتم به صورته بنیادین تغییر کنم وقتی تعهد دادم یه بروزرسانی کنم خودمون خداوند هدایتم کرد به فصل 1 رور شماره تحول زندگی میلاد وقته تغییر رسیده قبل اینکه جهان بهت سیلی های محکم بزنه استاد درست فرمودید خودتون 10 دگه تصویر کن ، من سفر کردم به 10 آینده ، وقتی خودمو دیدم چقد افسوس بودم یه زندگی زیر صفر بدون خونه حسرت ها، رویاهای دست نیافته ، غمگین ، حس بد وقتی به حال برگشتم گفتم این میلاد که میخوام نیست …
باید جهاد اکبر شروع کنم خدایا سپاسگزارم بابت برکت زندگیم استاد که چراغ هدایت الهی هستند برای کسانی که خواهان تغییرند …
افرادی که اونقدر دیوونه هستن که فکر کنن میتونن دنیا رو عوض کنن کسایی هستن که واقعا اینکار رو انجام میدن
استیون جابز….
آدم های که شجاعت به خرج میدند وارد ناشناخته میشن اونها حقشون هست به بهترین چیزهای هستند برسند خداوند پاداش بزرگی بهشن عطا میکنه هم در دنیا و در سرای آخرت ….
خدایا سپاسگزارم بابت الهامات و ایده های بسیار ناب که به سوی ذهنم هدایت میکنی سرآغاز تغییرات شگفت انگیز در دنیا میشن مطمن هستم وعده خداوند حق هست وقت باید هر روز احساس خوب مساوی هست با اتفاقات شگفت انگیز خوب بیشتر و در هر لحظه تو وجودم بوجود بیارم از زمان تعهد که دادم دورنم سرشار از شادی خوشبختی لذت شده ….
گریه نکن، تاسف نخور به دنبالم بیا!
بیا همراه من امشب این رویا را ببین ترسی نداشته باش
با هم پرواز خواهیم کرد و آسمان را از آن خود میکنیم اگر چه تاریکی وجود دارد اما راه نجات را پیدا خواهیم کرد هنگامی که شب تاریک روز را با خود می آورد…..
من نور میشم توی تاریکی برات 🌠
و در آخر این کامنت فوقالعاده ام …….
میلاد جوری زندگی نکن که دستت جلوی کسی دیگری دراز باشه و این جمله شد راهنمای من توی زندگی خودم
من در آن روز مقدس به خودم قول دادم که جوری زندگی نکنم دستم جلوی کسی دراز بشه …
به خودم قول دادم الگوی بشم برای بقیه
به خودم گفتم درسته این مسیر برات ناشناخته هست ولی احساس فوقالعاده ای داشتم به راهم میدونستم خدای درونم به موقع الهامات رو به قلبم هدایت میکنه درست انجام داد ….
این نوشته های که من در یادداشت های موبایل مینویسم حسم گفت تو این کامنت منتشر کنم
قبل از نوشتن این کامنت هیج ایده ای نداشتم رب العالمین گفت من هم نوشتم
به نام خدا
سلام میکنم به تمامی همسفران عزیزم
پنجمین روزازسفرمن
ازخیلی وقت پیش بایدتغییرمیکردم امابی ایمانی باعث شداینکاررونکنم اماالان میدونم اگه تغییرنکنم مخصوصادرزمینه ی باورهام ده سال دیگه که هیچی یکسال دیگه به شرایط خیلی خیلی سختی برمیخورم
این عدم تغییرباعث شدکه من در4 سال گذشته درجابزنم والبته هرروزشرایطم خیلی بدتربشه وبارهاخیلی سخت شکست بخورم
امامن تصمیمم روگرفتم
ازروزی که این سفرروشروع کردم این تصمیم روگرفتم وخداروشکر5 روزاست که متعهدم
بایدتغییربدم این باورهایی که میدونم ازاینجابه بعدزندگیم شرایطم روبدتروبدترمیکنن
مگه من خالق زندگی خودم نیستم پس چرااین روندروادامه بدم وقتی اگاهم به نتیجه اش
ایمانم روقوی میکنم، توکلم روهرروزبیشترمیکنم، بااهرم رنج ولذت انگیزه وشوروشوقم روبیشترمیکنم وباهمه ی وجودوامیدویقین به سمت ساختن زندگی زیبام حرکت میکنم وهمواره تمام تلاشم رومیکنم که تسلیم خداوندباشم والهامتش رادریافت کنم وبه نجواهای شیطانی بهاندهم
خدایاشکر
به نام پرودگاریکتا
سلام به همه ی دوستان عزیزم???
پنجمین برگ سفرنامه ی زهره ی عزیز?
1-کسب درآمدم
باور به اینکه میتونم با ساعت کاری کمتر و خسته نشدن از کار و لذت بردن از کارم درآمد بیشتری کسب کنم.
باور به اینکه خداوند بیشتر ازخودم میخواد که من راحتتر و سریعتر و بالذت بیشتر پول دربیاورم.
باور به اینکه ثروت در حال سرازیر شدن به سمت منه و تنها باید ظرف وجودمو بزرگتر کنم.
باور به اینکه من توانایی های زیادی برای کسب ثروت دارم و کم کم در مسیر تغییرم توسط خدای درونم بهم گفته میشه.
2-ذهنیتم در مورد ازدواج و پسرها
باور به اینکه ازدواج موفق هم وجود داره.
باور به اینکه پسرهای زیادی هستند که دوستدار زندگی مشترک و آرامش زندگی مشترک هستند.
باور فراوانی موردهایی با معیارهای من.
???????????
سلام خدمت همه عزیزای دلم
من صوتی ها رو رفتم جلو روز ۱۵ولی کامنت ها رو نخونده بودم و نظر نذاشته بودم و امروز کامل به این موضوع اختصاص دادم تا برسم به روز۱۵
و ی نکته لازم میدونم عنوان کنم من امروز رفتم کل دیدگاه هایی که تا گذاشتم رو خوندم متوجه شدم واااای من چقد تغییر کردم و بیشترین تغییری گه به چشمم اومدو مهمتر از همه که من خودم خالق شرایط خودم هستم و… و ازتون میخام حتما نظر بزارین تا از
دیدگاهامون متوجه تغییراتمون بشیم و ی شناسنامه تکاملی داشته باشیم.
در رابطه با تغییر من جز دسته دوم هستم
و در همخ زمینه ها روابط و ثروت و معنویت و سلامتی نیاز به تغییر دارم هر چند تا الان هم خیلی تغییر کردم.
۱.روابط:هنوز باورهای مخربی دارم که از دیروز بالاخره متوجه شدم که به چی میگن باور مخرب و چطوری پیدا کنم باورهامو
(هر فکری که حالمون رو بد میکنه باور مخرب یا محدود کننده هست و فورا یادداشت کنیم)
و امروز ی تعدادی نوشتم و باورهای قدرتمندرو جلوش نوشتم و دارم تکرار میکنم
و همچنین داخل نت زوج های موفق رو سرچ کردم و اسامی با عکس بود و سال های سال خیلی زیبا و عاشقانه زندگی میکردن
و خیلی برا جالب و شیرین بود
وهنوز باید بیشترو بیشتررو باورای روابطم کار کنم.
۲.مالی:من به گفته یکی از دوستان زیاد دنبال ثروت نبودم ولی خداوند هولم میده و بیشترین حس خوبی که بهم داد ثروتمند شدن یکی از تمرین های کتاب دخواست کنید تا به شما داده شود صندوق ارزوها رفتم عکس هایی از نت بگیرم واقعا عکس خونه و امکاناتش ی حسی در درونم بیدار کرد که خیلی شیرین بود و گفتم میخام و من لایقشم
و بعد از اون بود که به ثروت علاقه مند شدم البته پیش زمینه داشتم از فایل های استاد که گفتن ۲۷جای قرار گفته خداوند ثروتمندان رو دوس داره خداوند بیشتر میخاد ما قروتمند بشیم و… و باید وام هایی که دارم هر چه زودتر بروز کنم و پس بدم
۳.معنویت :هنوز بعضی وقتا باورم نمیشه که من وارد مسیر جدیدی شدم که این خداشه
تا امروز ظهر موقع نماز هم خودم رو بغل کردم البته حس کردم خدا تو وجودمه حسش کردم و اونو بغل کردم و باز زار زدم البته این زار زدم این گریه کردم این اشکای جدیدم ترسی نداشتم دلهره ای نبود همش از سر عشق و ایمان بود از سر شناخت و یگانگی بود
و برا چندمین بار چیزایی که میخام رو باز به خودم در برابر ربم بازگو کردم و همه رو دو دستی تقدیم کردم به عشقم وبهش گفتم به برسون حالا هر طور خودت صلاح میدونی مسیر رو خودت تعیین کن من فقط میخام و مطمئنم میدی بهم نمیپونم چطوری ولی بهم میدی
۴.سلامتی:
در این حوزه هم نیازبه تغییراتی دارم هرچند خدا رو شکربا ورودم به این وادی مدتهاست دیگه پسر۲سالم بیمار نمیشه خودمم خدا روشکر عالیم
خانم شایسته عزیز اقای عباسمنش
و دوستای عزیزم ی دنیا ممنونم
غزل عزیز سلام
ابتدا از شما تشکر میکنم بابت ایکه وقت گذاشتین تجربیات تون را همرای مون شریک سازید و دوما خیلی از کامنت تان لذت بردم و حس خوشایندی برایم داد ایکه خود را خوب شناختین پی بردن به نقاط ضعف و قوت از جمله بارزترین نشانه های انسان ها با عزت نفس بلند است و از جملات تان دیده میشه که مدار تان تغییر کرده و دوره تکامل خود را دارین بخوبی طی میکنین و همچنان صلح روحی و روانی تان ستودنی است
در خدا شاد و با نشاط بمانید!
سلام اقای عثمانی عزیز
اره درست متوجه شدین مدارم به کلی تغییر کرده
و باورتون میشه یکی از موارد تمرین ستاره قطبیم قسمت دوم قدم اول از 12 قدم بود که روی کامنتام نظر بزارن و خیلی دوس داشتم کامنتام برا بقیه عزیزان مفید باشه
و امروز هدایت شدم و دیدم چندتا نظر اومده بوده و من امروز دیدم
سپاسگزارم همفرکانسی
سلام به همه دوستان عزیزم و استاد و خانم شایسته عزیز
من ازون دسته ادماییم که تا شرایط سخت نشه بفکر تغییر نمیفتم
تا مشکل نداشته باشم بفکر راه حل نیستم
تا پول کم نیارم ب فکر پول نیستم
تا وزنم زیاد نشه بفکر تناسب اندام نیستم
تا جوش نزنم بفکر صورت صاف نیستم
تا مریض نشم بفکر باورای سلامتی نیستم
اما دیگ نمیخام اینجور باشم این فایل تلنگری بود برام هر فایل از سفرمونو ک گوش میدم حس میکنم این یه نشونست برا من و مواب سوالامو میگیرم
من خیلی باید تغییر کنم اینجا مینویسم ک یروزی اومدم و دوباره خوندم ببینم به همش رسیدم:
*باید برم باشگاه هی از شنبه شروع میکنم میگفتم و شروع نمیکردم ولی ازفردا من شروع میکنم و منظم به باشگاه میرم
*باید برا هر روزم از شب قبل برنامه بریزم و صبحها زودتر و با برنامه و پر انرژی از خواب بیدار شم
*باورهای خرابمو راجب روابط شناسایی کنم و تغییرش بدم ک روابطم روز ب روز بهتر شه
*تمرکزم فقط رو ویژگیای مثبت و اتفاقات مثبت اطرافم باشه
*غیبت نکنم
*زبان بیشتر بخونم تا کلاسی ک میرم سودمند باشه برام
*باورهای ثروت بسازم
*هر روز جملات تاکیدی رو تکرار کنم
*جملات تاکیدی رو چاپ کنم و یه اتاقمو پر کنم از جملات تاکیدی و ارزوها
*هر روزم باید متفاوت از دیروز باشه
*باور فراوانی و لیاقت بسازم و تکرارش کنم
*وقتمو مفید بگذرونم
*دیگ اینستا نرم اصلن چون مفید نیست برام
*کامنتای بچها رو بیشتر بخونم چون مفیده برام و کلی مطلب جدید یاد میگیرم
*خونم همیشه مرتب و منظم باشه
در اخر ممنونم از استاد و خانم شایسته عزیزم
و همینطور تموم دوستانی ک کامنت میزارن وباعث میشن ما استفاده کنیم و یادبگیریم از کامنتای دوستان
به نام خداوندمهربانم
استادعزیزم سلام
خانم شایسته عزیزم سلام
اعضای خانواده بی نظیرم سلام
???
پنجمین روزسفر:
وقتی به گذشته م نگاه می کنم می بینم من هم جزو اون دسته افرادی بودم که بعدازسخت شدن شرایط به فکرتغییر می افتادم. وبارهاوبارهااین اتفاق برام افتاد، وبعدازتجربه روزهای خیلی سخت دست به تغییراتی دروجودخودم زدم…اماخوشبختانه تغییرمیکردم.
احساس می کنم الان به لطف هدایت پروردگارم وآموزش های استادعزیزم وبودن توی این مسیرباشکوه، هرروز وهرلحظه آگاهیام بیشترمیشه وخیلی دارم بهترازگذشته عمل می کنم.?? اصلا همین که الان اینجام، توی این سایت الهی ودارم این آگاهی های ناب رو هرروز دریافت می کنم، یعنی اینکه یک روز باتمام وجودم خواستم تغییرکنم ومثل اکثر مردم نباشم.?
.
این اواخرهم به تضادهای خیلی شدیدی برخوردم وبرای روزهایی خودمو باختم. ولی خیلی خیلی خوشحالم که خیلی سریع ترازگذشته تونستم دوباره بلندبشم وادامه بدم وحال خودمو خوب کنم. وتونستم موهبت هایی که تودل این تضادبود روببینم وتشخیص بدم درچه جنبه هایی باید تغییرکنم….درحالی که اگرهمین اتفاق پنج شیش سال پیش افتاده بودماه ها وماه هامنو افسرده میکردوتوان هرفکروحرکتی رو ازمن میگرفت!
این روزهاحضور خداروبیشترحس می کنم. واین تضادبه من فهموند بزرگترین تغییری که بایدبکنم اینه که به صورت جدی روی باورام کارکنم، نه اینکه هرازگاهی وهروقت حوصلشو داشتم.
این موضوع که( خداوندهرلحظه بامنه وازمن مشتاق تره که من پیشرفت کنم توی همه ابعادزندگیم، وهرلحظه داره منو هدایت وحمایت می کنه) رو نه به عنوان یه حرف قشنگ یایک جمله تأکیدی آرامش بخش یاجمله ای که گاهی به خودم بگم تاانرژی بگیرم، بلکه به عنوان یک “حقیقت” با بندبندوجودم باورکنم.
من توی شغلم نیازبه ایجادتغییراتی دارم که مدتهاست بهم گفته شده ولی پشت گوش انداختم.
درمورد روابط اوضاعم خیلی خوبه وروابط خوبی باهمه دارم. ولی میخوام بازم عالی تروعالی تر بشه.
درمورد سلامتی، به جز سردردایی که گهگاهی دچارش میشم خداروشکر هیچ مشکلی هیچ وقت نداشتم وندارم. ولی همینم میخوام برطرف بشه برای همیشه.
درمورد مسائل مالی باورام خیلی مشکل داره که بایدتغییرات وسیعی توی باورام ایجادکنم.
درمورد موفقیت های فردی، خودمو خیلی آدم موفقی میدونم توی کارم، خیلی خیلی زیاد.امابازم میخوام عالی تروعالی ترباشم.
ودرمورد ارتباطم باخداوند، همونطورکه گفتم این روزا دارم به شدت روی خودم کارمی کنم ورابطه مو عالیتر وصمیمی ترمی کنم باپروردگارم.???
اما همه این تغییرات به نظر من باایجاداین باورکه( خداوندعاشق منه وهرلحظه بامنه وازمشتاق تره که من توی همه جنبه های زندگیم پیشرفت کنم وهرلحظه داره منوهدایت وحمایت می کنه)، خیلی خیلی راحت اتفاق می افته. من وقتی بتونم به این جمله باذره ذره وجودم ایمان بیارم وهرروز تقویتش کنم دیگه همه چیزحله!?
درپناه خدای مهربان باشیم هممون…آمین
???
سلام به همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم.این فایل بهترین فایل از استاد عباس منش بود که من این مدت از ایشون شنیدم و دیدم. به نظرم نقطه قوت فایل های استاد اینه که نکات مهم و باور های قدرتمند کننده رو با ذکر مثال های واقعی از زندگی خودشون و اطرافیانشون بیان می کنند. احساسات واقعیم که با شنیدن این فایل در وجودم ایجاد شدند را نمیتونم در قالب کلمات بیارم فقط میتونم بگم منم شدیدا به دنبال تغییر و دنبال کردن نشانه ها از سمت خداوند هستم و حس میکنم شنیدن همین فایل نشانه ای از سوی خداوند است که به من یادآوری کند مسیری که مدت هاست به دنبال تغییرش هستم باید تغییر دهم.
سلام به استاد جونی خودم و خانم شایسته عشق و خانم فرهادی عزیز و تک تک اعضای خانواده صمیمی عباسمنش
تمرین روز پنجم این سفر پربرکت:
من از وقتی با سفرنامه همراه شدم انگار دارم بیشتر قوانین رو درک میکنم توضیحات خانم شایسته و کامنتها هم بهم کمک میکنه صحبتهای استاد عزیز رو بهتر بفهمم. واقعا از همتون سپاسگزارم.
من به این نتیجه رسیدم که باید بیشتر از همه روی باور لیاقت و باور فراوانی کار کنم چون بنظرم این دوتا پاشنه آشیلم هستن. چون نشانه هاشو دریافت کردم توی شغلم، روابطم به یه سری تضادهایی برخوردم.
همیشه برام سوال بود خداوند از چه طریقی داره هر لحظه مارو هدایت میکنه؟ و اگر واقعا هدایت میکنه پس چرا من خیلی وقتا نمیدونم باید چیکار کنم تو شک و تردید به سر میبرم؟ و متوجه شدم که علتش نبود عزت نفس و ایمانه که پرده ضخیمی از جنس ترس و تردید در برابر چشمهام قرار میده و نمیذاره نشانه های خداوند رو درک کنم.
پس راهش اینه که ایمانمو به خداوند قدرت بینهایت جهان تقویت کنم. چجوری؟ با قدم برداشتن با رفتن تو دل ترسهام، با دل کندن از وابستگی هام. با این باور که من خودم شرایطمو خلق میکنم و هر تصمیمی بگیرم درنهایت به نفع من میشه.
یه سری ایده که به ذهنم رسیده ایناس:
اولین ایده ای که به ذهنم رسید انجام بدم حتما اینه که تمام وسایلی رو که زیاد ازشون استفاده کردم و کهنه شدن یا دوسشون ندارم رد کنم بره با این ایمان که بهترشو میخرم. این به تقویت باور لیاقت هم بهم کمک میکنه. چند ماه پیش هم این کارو کردم و الان خیلی راضیم از این کارم.
دوم اینکه دیگه هیچوقت غذای مونده نمیخورم و غذای اضافیمو با خیال راحت و بدون عذاب وجدان مسخره که اصراف میشه میریزم. با این باور که من برای خودم ارزش قائلم و غذای مونده نمیخورم.
سوم اینکه حتما برای لباس شستشو از دستکش استفاده میکنم.
چهارم هیچوقت دنبال جنس ارزون نمیگردم دنبال جنس با کیفیت (با قیمت مناسب البته فعلا) میگردم. همچنین دیگه هیچوقت برای پزدادن چیزی نمیخرم بلکه اون چیزی رو که واقعا نیاز دارم و باهاش راحتم میخرم.
پنجم همیشه وسایل و لباسهام رو ترو تمیز و مرتب نگه میدارم. و به لپ تاپ و موبایلم هم نظم میدم. وقتی محیطم نظم داره ذهنمم منظم و آروم میشه.
ششم هر روز جورابامو میشورم دوبار از یه جوراب استفاده نمیکنم و حتما میشورمش. جدی این خیلی مهمه هااا
هفتم باید سعی کنم تحت هر شرایطی مثبت اندیش صرف باشم. یعنی اگه اوضاع خوبه که شکرگذار بودن راحته ولی وقتی اوضاع خوب نیست و یه تضاد برام پیش میاد باید سعی کنم ببینم این تضاد داره چه درسی بهم میده و بدونم این تضاد اتفاقا خوبه چون خدا داره با همین نشونه ها با من حرف میزنه و خواسته هامو برام واضح تر میکنه. این جور موقعا باید تمرکزمو از رو تضاد بردارم بذارم رو خواستم. شکارچی نکات مثبت باشم حتی کوچکترین و کم اهمیت ترین نکات مثبت. سپاسگزاری کنم. به آرامش و احساس خوب برسم تا الهامات خداوند رو از طریق نشانه ها دریافت کنم. مثلا اگه تو سلامتیم مشکلی پیش میاد باید تمرکزمو از روی بیماری بردارم بذارم روی خواسته ام که سلامتیه و بابت بقیه بدنم که سلامته و بقیه نعمتهایی که دارم ریز و درشت خدارو شکر کنم. نه اینکه با همه درمورد مشکلم صحبت کنم و هی بهش انرژی بدم. یا اگه تو کارم تضادی پیش میاد معنیش اینه که من باید یه جایی از باورهامو تغییر بدم نه مدیرم یا هیچ کس دیگه.
کلا تصمیم کبری گرفتم که تا جایی که میتونم در مورد چیزهایی که دوس ندارم صحبت نکنم و هر وقت ناخودآگاه دیدم بازم طبق عادت دارم درمورد ناخواسته حرف میزنم بلافاصله حرفمو عوض کنم و یا سکوت کنم. این یکیو واقعا باید روش کار کنم. ترک عادت بد صحبت کردن درمورد ناخواسته ها
هشتم میخوام هر روز حتما تحت هر شرایطی چند ساعتی بیام توی سایت و فعال باشم به اضافه اینکه هر روز چند تا فایل استادو گوش بدم. واقعا اینجا یک بهشته پر از آگاهی های ناب باید قدرشو بدونم.
نهم تو زمینه کسب و کارم ایده دارم ولی تمرکز ندارم چون تمرکزم روی نوشتن پایان ناممه. ولی میدونم که باید حتما ایده هامو در اولین فرصت پیاده کنم وگرنه چند سال دیگه قطعا از وضعیتم راضی نخواهم بود. باید باورهامو درمورد اینکه درس خوندن مانع از کسب درامد میشه عوض کنم و به احساس بهتری نسبت به درس خوندنم برسم. چون فهمیدم علت اینکه من از لحاظ مال پیشرفت نکردم درس خوندنم نبوده باورهای اشتباهم در مورد پول و کمبود عزت نفس بوده و چه درس میخوندم چه نمیخوندم اوضاع همین بود. پس بجای انصراف از تحصیل باید به فکر تغییر باورهام باشم. میتونم تو این زمینه بیشتر بخش راهکارها و کامنتهای دوستانو بخونم و ایده بگیرم که چطور میشه همزمان هم درس خوند هم کسب درآمد کرد؟ یعنی چزور میشه این دوتا رو مدیریت کرد؟ الان این ایده به ذهنم رسید که از عقل کل هم میتونم بپرسم.
خدایا ای انرژی بینهایت که من بهت شکل میدم ازت سپاسگزارم بخاطر همه چیزهای خوبی که خودم خلق کردم.
سلام سلمای عزیز
امیدوارم که سلامت باشی و پایان نامه ات را هم تحویل داده باشی و کسب و کارت را راه انداخته باشی.
کلی نکته توی متنت هست که استفاده کردم و با اجازت برای خودم اینطوری نوشتم:
۱)دور ریختن وسایل کهنه یا وسایل و لباسهایی که زیاد استفاده نمیکنیم.
۲)خوردن غذای مانده ممنوع
۳)استفاده از دستکش هنگام شستشو
۴)خرید جنس با کیفیت
۵)نظم در محیط پیرامون
۶)شستن جورابها بطور روزانه و استفاده از دو جوراب از صبح تا شب. بخصوص وقتی میرویم بیرون برای کار و دوباره برمیگردیم به خانه.
۷)شکرگذار بودن در اوضاع خوب،دنبال نکته ی مثبت گشتن هنگام تضادها،تمرکز از روی تضاد برداشته شود و روی خواسته گذاشته شود.شکارچی نکات مثبت بودن
۸)صحبت نکردن درباره ی ناخواسته ها
۹)فعال بودن در سایت
۱۰)باورهای غلط در مورد درس خواندن و در عین حال کسب و کار راه انداختن و آنرا پیش بردن
وقتی میخواندم چک میکردم من کدام این کارها را انجام میدم …
شماره های ۱،۲،۴،۶ را همواره انجام میدهم. البته یه مدت خیلی کوتاه شماره ی ۴ داشت در من تغییر میکرد و به سمت بدتر شدن میرفت.خوشبختانه مادرم همیشه هر وسیله و لباسی که میگرفتن به جنسش اهمیت میدادن و این باور در من خوب نهادینه شده. اما دیدم حتی باوری که از کودکی شکل گرفته میتونه به سمت اشتباه بره به راحتی. خدا را شاکرم که در مسیر این باور قرار دارم هنوز.
بقیه ی شماره ها باید حسابی کار کنم روشون. خیلی ضعیفن. یعنی الان با یه دید دیگر بهشون نگاه کردم و درک کردم که کم کاری کرده ام.
شماره ی ۷ خیلی خیلی خیلی مهمه اگه من درکش کنم.
شماره ۸ که شما بعنوان تصمیم کبری ازش یاد کردین اراده ی پولادین میخواد.
شماره ۹ برای خودم متأسفم که با تمرکز انجامش نمیدهم.
شماره ۱۰ ، سلما سال گذشته با فردی آشنا شدیم که هم دانشجو بود هم کسب و کار خیلی خیلی خیلی به درد بخور راه انداخته بود.طوری که واقعا حس میکردم شاخ درآورده ام. آره این باور رو خیلی تقویت کن.چون واقعا میشه اینطور بود.
سلمای عزیز نمیتونم بگم چقدرررررر بهم ایده دادی. تیتر این شماره ها را در دفترم نوشتم (برای تقویت باور لیاقت و ارزشمندی) یعنی تمرین دادی در حد بنز. نمیتونم تشکر کنم. برات آرزوی سلامتی و شادی دارم.
خیلی عاالی بود دوستت عزیز ممنونم بابت کامنت زیبااتون نکاات فوق العاده ای دااشت استفااده کردم و اینقد خووب بود ک تو کامنتااای منتخبم گذااشتم تا دوبااره هم صددر صد مطالعش کنم.
آرزوی بهتریناا برااتون موفق بااشید
سلامم به هم فرکانسی های عزیزم و استاد عزیزم و خانم شایسته جون
من دارم این کامنتو یکو نیم شب میزارم پس بامداد همگی بخیرررر
تغییر باور را به محض برخورد با اولین تضاد بنظرم باید شروع کرد
من اینقدر دیر اقدام کردم که کار به جایی رسید که دنیا اینکارو با زور برام انجام داد بزارین براتون بگم
– من در رشته ای تحصیل کردم که بعد یه مدت فهمیدم اصلا بهش علاقه ندارم با دونستن این و گرفتن نمرات پایین و نفهمیدن مطالب و مشروطی و مسخره شدن و تحقیر شدن بازم حاضر به عوض کردن رشتم و گرایشم نشدم بخاطر حرف مردم و مادرم
– یا در شغلم و محل کارم با اینکه در اون کار مهارتی نداشتم و علاقه هم نداشتم فقط از روی حسادت میخواستم یاد بگیرم و با شرایط سختی که برام پیش میومد و رفتارهای ناشایست و خستگی زیاد که کلا زندگیمو گرفته بود و با چشم گرون برمیگشتم خونه بازم حاضر نشدم تغییر شغل بدم یا محل کارمو عوض کنم البته چند بار اقدام کردم بخاطر باورهای اشتباهم که کار نیست و کار پیدا نمیشه به من که مهارت و سابقه ندارم کار نمیدن ومن رشتم به کارای دیگه نمیخوره و مدرکشونو ندارم و ٫٫٫ کار پیدا نمیشد منم بیخیال میشدم و اگر قدمی برنمیداشتم برای تغییر یجورایی هم پذیرفته بودم شرایط سختو هم نه یجور بلاتکلیفی آزار دهنده بود
یا در روابطم یک سیکلی که هنوزم ادامه داره سال هاست همیشه جروبحث و دعوا و قهر و جنگ اعصاب دارم هر شب با گریه میخوابیدم
اما داستان تغییرات من از اینجا شروع میشه :
من از دوران راهنمایی احساس خلا های زیادی در وجودم پیدا کرده بودم یکی ازخلاهای اصلی که تا امسال هم ادامه داشت این بود که دنیا فقط این روالی که اکثریت پیش گرفتن نیست و شدیدا این حس منو به پوچی رسونده بود همش میگفتم خوب آخرش که چی و من این روال رو دوست ندارم من نمیخوام مثل بقیه زندگی کنم و بعد از مدتی شروع کرم به خواندن کتاب های موفقیت شاید باورتون نشه تاحالا یک دونه رمان هم نخوندم همیشه برای خوندن و یادداشت برداری وتمرین کتاب های موفقیت توسط مادرم مسخره میشدم اما قلبا فقط این کتاب هارو دوست داشتم و شور و شوقی در من ایجاد میکرد که این اواخر کتاب های مثبت اندیشی هم بهشون اضافه شده بود حتی توی تلگرام هم کانالهای موفقیت و مثبت اندیشیم زیاد بود و مطالبشو میخوندم
اصل داستان من از اینجا شروع میشه که دیگه تحملم تموم شده بود دیگه یجورایی بریده بودم چندین بار تصمیم به خودکشی داشتم ولی در این قضیه خیلی ترسوووو بودمو اینکه همیشه یه امیدی به خدا ته دلم داشتم یک شب بعدکار با همکارم برمیگشتیم خونه که بحث کار و علاقه من و زندگیم شد تا دوازده شب صحبت کردیم باورم نمیشد به جایی رسیدم که بیخیال همه چی شدم و این قضیه جنگیدن برای رسیدن به چیزی فرای این زندگی عادی رو بیخیال شدم
ولی طبق معمول هر شب بعدکار تو اینترنت دنبال پیداکردن شغل مورد علاقم سایت هارو جستجو میکردم واشک میریختم باتمام وجود طوری شده بود که مادرم گفت اینقدر به خودت سخت نگیر شنیدن این جمله ازش خیلی بعید بود خلاصه در همین حین به سایت یه اقایی برخوردم که یسری توضیحات امیدوار کننده نوشته بود و یه محصول به قیمت شیش میلیون و خورده ای داشت که گفته بود سریع به موفقیت میرسیم حرفاش خیلی گول زننده بود اولش قبل دیدن محصول خیلی امیدوار شدم چشام برق میزد اخر توضیحاتش قیمتو دیدم نا امید شدم یهو، بعد بهش یه پیغام دادم که یجورایی قیمتو خیلی پایین بیاره و کلی توضیح دادم براش توی اکانت تلگرامیش و اینم بگم حس خوبی نداشتم در کل نسبت به محصولش و سایتش ، علامت سایتش یه ادم بود ک به یه چشم تعظیم کرده بود داخل یه مثلث اینو علامت شیطان پرستی من برداشت کردم فرداش اومدم دیدم پیامو خونده جواب نداده بعد کامنت های سایتشو دیدم که نقطه عطف زندگی من شد:))))))))) اثری از یکی از اعضای خانواده صمیمی عباس منش که در کامنتش نوشته بود که این زود رسیدن به خواسته اشتباهه و طبق گفته استاد عباس منش همه چیز قدم به قدم باید بدست بیاد و تکاملش طی بشه دقیق یادم نیست جمله رو ولی کلیتش همین بود خلاصه من بی میل رفتم سرچ کردم اسم استادو وارد سایت شدم درست دوشنبه شب ۲۹ مرداد ماه سال ۹۷ با دیدن همه قسمت های سایتو خوندن کامنت های سایت رفتم سراغ محصولات رایگان و دانلودشون کردم من ازاون شب یه فاطمه دیگه شدم تغییرات به سرعت رخ داد عرض دو ماه فکر کنم
* از ترک تحصیلی که بخاطر شرایط بدی که داشتم خیلی ناراحت بودم و داشتم دوباره در رشته ای اسون تر که بهش بازم علاقه نداشتم ثبت نام میکردم ((در دانشگاه جدید که رفته بودم برای ثبت نام و کلی دوندگی گفتن ظرفیت این رشته تکمیل نشده و بفرستن برم یه دانشگاه دیگه من گفتم نه باشه پس مهر بیام همین جا ثبت نام کنم مسئول ثبت نام موقع رفتن بهم گفت حتما خیری در این اتفاق هست و به فال نیک بگیرم منم حرفشو تاید کردم حس خوبی هم داشتم ))
اما بعد آشنایی با سایت دیگه ناراحت نبودم بلکه خوشحالم بودم
* کلاس در راستا کارم رفته بودم که هیچ علاقه ای بهش نداشتم وبزور برای اثبات خودم رفته بودم انصراف دادم یه هفته ای میشد که شروع شده بود
* اصلا همچین آرامشی گرفته بودم و حس آزادی و سبکی میکردم شنگول شده بودم :)))))))
* خیلی تصمیم داشتم استعفا بدم ولی نمیشد در نهایت کارفرمام منو تعدیل کرد که خیلی خوشحال بودم از این موضوع
* بلافاصله هفته بعدش مصاحبه کاری با علیرضا قیطاسی برای کار در بانک داشتم
* مادرم با یه استاد موفقیت درتلگرام رو ب روشد که البته خودم براش محصولشو گرفتم ، چون میگفت فایلای استاد و حرفاشو کامنتارو نمیفهمه خیلی سنگینه براش با اینکه من برام خیلی قابل فهم بود تعجب میکردم
با گوش کردن فایلا کمی زاویه دیدش تغییرکرد واز این بابت خوشحالم
* با مشکلاتی که برای سلامتی مادرم پیش میومد و میاد هنوزم خودمو نمیباختم و سعی میکردم از قوانین استفاده کنم و نتیجه هم میداد
* جذب ثروت داشته ام کم ولی تونسته بودم
* قبل اشنایی با استاد به قول مادرم کافر شده بودم حتی میگفتم قران هم تحریف شده نمیخونم کلا به هیچی و هیچکس اعتقاد نداشتم فقط میگفتم یه خدایی هست که خالق همه چیزه و بهشت و جهنم اونطور که میگن نیست و خدا هم اینطور که تصور میکنند نیست
حتی کلاس های عرفان طاهری هم رفته بودم یواشکی میرفتم فکرشو بکنید ذره ذره پول جمع میکردم تو ماه یا هفته دقیق یادم نیست وکلاسارو میرفتم اخه مادرم قبول نداشت نمیزاشت برم اینقدر سر این موضوع دعواها پیش اومد کتک ها که نخوردم آخرش خودم به نتیجه رسیدم که درست نیست یسری چیزا در این کلاسها و ادامه ندادم
* حس حسادت شدیدی که از موفقیت های همکارام و هم سن و سال های خودم داشتم که به شدت روحمو ازار میداد و بارها برای خدا از این حسم مینوشتم و درخواست هدایتشو داشتم با آموزه های استاد خیلیییی کم شده و جاش رو به حس آرامش داده خداروشکررررر دیگه عجله ندارم و احساس عقب موندن از کسای دیگه رو ندارم
* و٫٫٫
خلاصه تغییر باورهای من قبل آشنایی با استاد بزور کائنات بود بعد آشنایی آگاهانه است
از استاد خیلی ممنونم وخدارو صدهزار مرتبه شکر که منو هدایت کرد به مسیر درست مسیر حقیقت مسیر توحید
برای همه ی اعضا خانواده صمیمی که دارم و استاد آرزوی سلامتی و خوشبختی روز افزون دارم
در پناه الله یکتا
شاد باشید
سلامت باشید
ثروتمند باشید
سعادتمند در دنیا وآخرت باشید
بنام خدای مهربان
تغییر شخصیت جسارت میخواهد ، چه عبارت تاثیر گذاری
باسلام و ادب خدمت استاد عباسمنش عزیز، خانم مریم شایسته، شما دوستان بسیار خوب و ارزشمندم
معمولا من همیشه سعی میکنم هر مطلب ارزشمندی که دوست دارم درکش کنم و ازش تجربه ای کسب کنم را ، بدقت بخونم و یا چراغ راه آینده قرارش بدم ، یا ببینم با گذشته من چه ارتباطی پیدا میکند
از انجایی که به نوشتن علاقمندم ، در تمام نوشته هام مطالب مربوطه به سرگذشت یا تجربیات و یا دلمشغولی های خودم ارتباط داشته باشد
و هر گاه کامنتی در سایت میزارم بنحوی در ارتباط با تجربیات خودم هست
اما پاسخ به این فایل و صحبت های ارزشمند استاد عباسمنش عزیز
روز پنجم
برگی دیگر از روزشمار تحول زندگی من
( تغییر شخصیت جسارت میخواهد )
مرسی ، هزاران درود استاد عزیز ، عجب تشری به کسانی که میخواهند تغییر کنند ،و از ترسهاشون بگذرن ،
واقعا من را تکون داد این حرف شما ، تا کی باید امروز و فردا کرد ، نمیدونم گاهی من خییییییلللللییی بسختی حرکت میکنم بهانه های زیادی برای موندن دارم خصوصا در این چند سال پیش
اما اگر بخواهم به گذشته از حدود ۳۰ سال پیش که وارد بازار کسب و کار شدم مروری داشته باشم ، هیچ کسی را سراغ بانداره من جسارت حرکت و تغییر بموقع شغل خودش را داشته باشد ، هر چند بعضی تغییراتم باعث شکست بوده ولی از یه نظر شجاعت خودم را بخاطر تصمیمی که گرفته بودم تحسین میکنم ،
من امروز که آگاهی بسیار بیشتری نسبت به تغییر دارم میدونم که در گذشته هر بار فقط ندای درونم را میشنیدم و تصمیم میکرفتم و بمحضی که تصمیمم قطعی میشد بلادرنگ عمل مبکردم اینجا به چندین مورد از انها بطور مختصر اشاره میکنم که هم یادآوری برای خودم باشه هم ممکن به بعضی از دوستان انگیزه بدهد و البته تجرببات بسیار خوبی در بعضی ازتغییراتی که در هر یک از تجارتهایم میدادم کسب میکردم و هنوز میتوانم بعتوان مرجع به انها رجوع کنم و از درون قویتر بشوم
یادم هست سال ۱۳۵۹ که دیپلم گرفتم ، خیلی از همکلاسیهایم میرفتتد در ارتش ، سپاه ، یا معلم میشدن ، من به ادامه تحصیل خیلی علاقمند بودم اما دانشگاه ها بخاطر تغییر حکومت تعطیل شده بودند ، من هم برای دانشکده افسری ژاندارمری قبول شدم ، هم برای تربیت معلم، ولی از درونم هیچ احساس خوبی راجع به استخدام اداری نداشتم ، در صورتیکه که در اون زمان تمام مردم الویت اولشون این بود فرزنداتشان استخدام بشن و حقوق ماهیانه داشته باشند ،
اما من هیچ علاقه ای نداشتم و رفتم سربازی، چون شغل آزاد را دوست داشتم
بعد از سربازی همون روز اول رفتم بوتیک مرحوم پدرم و مشغول بکار شدم ، ۶ ماه بعد رستوران داری را شروع کردم و بدون تجربه شدم مدیر رستوران بین راهی ، ۱۴ ماه بعد وارد تجارت شدم با یه عالمه شور و شوق خیلی سریع موفقیت های زیادی بدست اوردم ، دفتر تجارتم را ایجاد کردم، کارت بازرگانی گرفتم ،
ابتدا با صادرات محصولات کشاورزی مثل خرما و پسته و نخود و شروع کردم ، کمی بعد به واردات لوارم خودرو وارد شدم ، مواد غذایی ، لوازم ساختمانی، لوله آب و گاز و اتصالات،
و همینطور مرتب براساس نیازهای بازار تغیبر شغل میدادم
اونروزا هر کسی برای خودش فقط یک حرفه داشت و این فرهنگ آبا و اجدادی تجار جنوب کشور بود ، و اگر کسی تغییر شغل میداد همه متجب میشدند و میگفتن این شاخه به اون شاخه نکن
ولی من بدون دغدغه و خیلی راحت هر زمان تغیبرات لازم را میدادم ،البته جوانی ، علاقه و انگیزه هم چاشنی کار بود
بعد از ۴ یا ۵ سال شروع به تجارت در اثر بی احتیاطی دچار ورشکستگی شدم ، رفتم دبی ، یه روز بدعوت یک دوستی باتفاق رفتیم راس الخیمه ، کنار اسکله دیدم قایق ها از ایران گوسفند میارن ، هر قایقی ۵ الی ۱۰ راس گوسفند
همبن صحنه برای منی که با هوشیاری کامل دنبال راهکاری برای برون رفت از مشکلاتم بودم شد یک تجارت جدید
سزیع اومدم تهران از اون روز یک سال تمام هر روز میرفتم وزارت جهادسازندگی و بازرگانی و معاونت امور دام ، برای اولین بار در تاریخ ایران مجوز صادرات دام زنده گرفتم ، و شدم اولین وبزرگترین تاجر صادرات دام زنده از ایران به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس
از بندر دمام عربستان سعودی تا عمان ، هر روز نرخ دام زنده را در این کشورها من تعیین میکردم مثل بورس لندن ، بمدت ۲/۵ سال بیش از ۲ میلیون راس دام زنده صادر کردم ضمن اینکه درامد بسیار عالی داشتم همین شغل موجب شد اعتبار و اشتهار زیادی کسب کنم در داخل و در خارج از کشور،
همینکه بقول استاد دست زیاد شد و احتمال کسادی بازار بود تغییر شغل دادم
تونستم با رایزنی و پیگیری حقوق مرزنشینان کشور سهمیه مبادلات مرزی انها را احیا کنم و هم خودم بعنوان مدیر عامل اتحادیه یکی از استانهای مرزی که تجارت و صادرات و واردات میکردم درامد و منافع خوبی کسب کنم هم موجب رونق و ایجاد درامد برای مردم ساکن در مناطق مرزی باشم و هم با سکونت مرزنشبنان امنیت مرزهای کشور بیشتر بشود
و……… از این تغیبرات در روند زندگی و کسب کارم بسبار زیاد است و همینطور تجربیات بسیار بسیار عالی و ارزشمندی که از هر تغییری میدادم و همه انها باعث شد من در تمام حوزه های کاربم یک شخصیت صاحب سبک و مقتدر و تعیین کننده در کسب و کار خودم و همکارانم باشم
و بعنوان آخرین تجربه در این مجال کم ، که شاید باورش برای همه سخت باشد با حداقل ۱۵ سال تجربه تجارت های متعدد بکلی از تجارت به بسمت بازارهای مالی و بانکی شیفت دادم
فقط برای خودم قابل باور بود ، و در این بازار جدید شغلی اونهم در بین الملل در مدت زمان خیلی کوتاهی مسلط شدم و دو تا بانک خصوصی خریدم ،
جالب هیچ ترسی نداشتم و با قدرت و جسارت تمام تغییرات را به سادگی انجام میدادم
و الان که اگاهانه با صحبت های استاد عباسمنش گذشته را بررسی می کنم میدانم فقط هدایت خداوند و گوش دادن به ندای درون باعث این همه تغییر و تحولات فارغ ازموفقیت یا شکست من انجام داده ام
خیلی ها بمن میگفتن تو خیلی شجاعتت زیاده و ریسک میکنی ، ولی من اصلا معنای حرفشون را نمیفهمیدم ، چون اونا میترسیدن و خق داشتن که رفتار و تصمیمات من براشون عجیب و غریب باشد
و بتجربه فهیمدم شجاعت در تصمیم گیری و جسارت در تغییر و قدم گذاشتن در ناشناخته ها باعث تحولات بسیار بزرگ و ژرف در زندگی ما انسانها میشود
و شاید مصداق جالب پرسش فرشته گان از بندگان که در زمین چگونه بودی ، و در پاسخ میگویند مردمانی فقیر و مظلوم بودیم
اینکه نترسیم و حرکت کنیم ، نمونیم تا ببینیم بعد باور کنیم باور کنیم تا ببینیم
این وعده خداوند است که از تو حرکت از من برکت
خدایا شکرت که امروز آگاهانه میتوانم با آموزش های الهی استاد عباسمنش تصمیم بگیرم و تغییر کنم
استاد عباسمنش عزیز از تو صمیمانه سپاسگزارم که بمن آموختی جسارت داشته باشم الان آگاهانه اقدام کنم
برای همه شما همراهان هم فرکانسی ام بهترین ها را در پرتو آگاهی از خداوند متعال خواهانم .
به نام خداوند متعال کسی که بهم جراعت حرکت بسوی ناشناخته ها رو داد و قدرت خلق رویاهامو در قلب و ذهنم شعله ور ساخت ….
به نام خدای که منو به خوبی پرورش داد تا رسالتم رو انجام بدم …
سسسسلام پر انرژی من به استاد بزرگوارم 🤩🤩
سلام سلام بانو شایسته مهربان…..😍
روز پنجم تغییر شخصیت جسارت میخواد…💪
حقیقتی که در 🧠 شما شکل می گیرد روزی تبدیل به واقعیت خواهد….🚘💸📱🧑💻🏞🛫🛣🤩
پیامی از صاحب کائنات 🌠
اینقدر بهت نعمت و ثروت خواهم بخشید
که روزی سان هزاران بنده دیگه باشی
تو دیگه اجابت شده ای
خدایا رسالت سنگینی روی دوشم گذشتی پس نیروی عظیم بهم عطا کن تا این کار بزرگ رو انجام بدم….
…………………
تغییر درد داره ترک عادت های گذشته، ترک رفتارهای غلط و اشتباهی که از زمانی بچگی با آنها بزرگ شدیم جز وجودمون درآمده سالهای سال با همین رفتارها زندگی کردیم وقتی که به حقیقت جهان هستی پی ببریم که ما یه عمر راه رو اشتباهی رفتیم توسط باورهای جامعه، خانواده، دوستان،خودمون خیلی دردناک میشه برامون که یه من جدید بسازیم ولی چقد شیرینه این تغییر وقتی بفهمیم ما خلق صد درصد اتفاقات زندگیمون هستیم و در هر لحظه میتون تغییرشون داد و یه زندگی کامل در تمامه جنبه های زندگی برا خودمون بسازیم چقد واسه شگفت انگیز هر آنچه بخوام داشته باشم از بهترین برند ها تا ماشین خونه کسب وکار ولی مهمترین چیز لذت بردند از مسیر تعییر باورها هست ….
از زمانی که تصمیم گرفتم به صورته بنیادین تغییر کنم وقتی تعهد دادم یه بروزرسانی کنم خودمون خداوند هدایتم کرد به فصل 1 رور شماره تحول زندگی میلاد وقته تغییر رسیده قبل اینکه جهان بهت سیلی های محکم بزنه استاد درست فرمودید خودتون 10 دگه تصویر کن ، من سفر کردم به 10 آینده ، وقتی خودمو دیدم چقد افسوس بودم یه زندگی زیر صفر بدون خونه حسرت ها، رویاهای دست نیافته ، غمگین ، حس بد وقتی به حال برگشتم گفتم این میلاد که میخوام نیست …
باید جهاد اکبر شروع کنم خدایا سپاسگزارم بابت برکت زندگیم استاد که چراغ هدایت الهی هستند برای کسانی که خواهان تغییرند …
افرادی که اونقدر دیوونه هستن که فکر کنن میتونن دنیا رو عوض کنن کسایی هستن که واقعا اینکار رو انجام میدن
استیون جابز….
آدم های که شجاعت به خرج میدند وارد ناشناخته میشن اونها حقشون هست به بهترین چیزهای هستند برسند خداوند پاداش بزرگی بهشن عطا میکنه هم در دنیا و در سرای آخرت ….
خدایا سپاسگزارم بابت الهامات و ایده های بسیار ناب که به سوی ذهنم هدایت میکنی سرآغاز تغییرات شگفت انگیز در دنیا میشن مطمن هستم وعده خداوند حق هست وقت باید هر روز احساس خوب مساوی هست با اتفاقات شگفت انگیز خوب بیشتر و در هر لحظه تو وجودم بوجود بیارم از زمان تعهد که دادم دورنم سرشار از شادی خوشبختی لذت شده ….
گریه نکن، تاسف نخور به دنبالم بیا!
بیا همراه من امشب این رویا را ببین ترسی نداشته باش
با هم پرواز خواهیم کرد و آسمان را از آن خود میکنیم اگر چه تاریکی وجود دارد اما راه نجات را پیدا خواهیم کرد هنگامی که شب تاریک روز را با خود می آورد…..
من نور میشم توی تاریکی برات 🌠
و در آخر این کامنت فوقالعاده ام …….
میلاد جوری زندگی نکن که دستت جلوی کسی دیگری دراز باشه و این جمله شد راهنمای من توی زندگی خودم
من در آن روز مقدس به خودم قول دادم که جوری زندگی نکنم دستم جلوی کسی دراز بشه …
به خودم قول دادم الگوی بشم برای بقیه
به خودم گفتم درسته این مسیر برات ناشناخته هست ولی احساس فوقالعاده ای داشتم به راهم میدونستم خدای درونم به موقع الهامات رو به قلبم هدایت میکنه درست انجام داد ….
این نوشته های که من در یادداشت های موبایل مینویسم حسم گفت تو این کامنت منتشر کنم
قبل از نوشتن این کامنت هیج ایده ای نداشتم رب العالمین گفت من هم نوشتم
میلاد پسری از نور الهی
………..
7 December
2022