چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

561 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی

    از خداوند سپاسگزارم به خاطر فایل جدید چقدر می‌توانند آگاهی و درک بالایی به من بدهد خدا را شکر می‌کنم چقدر قانون داره درست عمل می‌کنه

    اما در مورد این فایل آدم‌های بدبین به نظر من یک حسادت و طمع می‌تواند داشته باشند و هر چیزی را درست و مثبت به قضیه نگاه نکنند چون طبق قانون اگر منتظر اتفاق بدی باشیم جهان هم از همان اتفاق بد در زندگی ما نشان می‌دهد این نگاه بدبینی همیشه با من بوده ولی الان با کمک این برنامه‌ها کمرنگ‌تر شده از وقتی که این آگاهی‌ها را گوش کردم سعی کردم بدبین نسبت به چیزی نداشته باشم و به هر چیزی شک نکنم

    این هم به خاطر این بوده که تا تمام تمرکزم روی بدی‌ها و نقضهای طرف مقابل بوده و بدترین حالت را همیشه نگاه می‌کردم اما مثال خودم این است که من چند وقت پیش وقتی مسافر سوار کردم و می‌خواستم به مقصدش برسانم با اون کلی صحبت و با هم ارتباط خوبی برقرار کردیم و اون هم از من خوشش آمد و قول این را داد که یک کار خوب برای من جفت و جور کند اما به محضی که از ماشین پیاده شد این افکار در ذهن من بود که اون می‌خواهد کار برای من جور کند فقط به خاطر اینکه هر روز رفت و برگشت راحت ببرم و بیارمش و این طرز فکر باعث شد من ایرادها و منفی‌ها را بیشتر نگاه کنم و در ذهنم اون هم به خاطر افکار نادرستی که دارم و می‌دانم این ضربه باعث می‌شود که من علاوه بر اینکه رابطه خوبی نداشته باشم اعتماد هم به کسی نداشته باشم

    اما با قانون تکامل آرام آرام با دیدن زیبایی‌های آدم‌ها و رابطه و اعتماد خوبی داشته باشم و هر چیز زیبا رو به خوبی ببینم و این باعث شده که یه مقداری بهتر بشم نسبت به قبل چون از وقتی روی باورهام کار می‌کنم اصلاً به فکر این نیستم که بخوام از من سوء استفاده کنند چون اصلاً در مدار آدم‌های بدی مواجه نمی‌شوم

    با اعتماد به کسی باید برای ذهنم بیشتر آن را تربیت کنم یعنی نقاط مثبت و زیبایی‌های آدم‌ها را ببینم و آنها را تحسین کنند تا در مداری قرار بگیرم که آدم‌های خوب و عالی سر راه من سبز بشود استاد از شما بسیار سپاسگزارم بابت تمام صحبت‌ها و آگاهی‌های خوبی که برای ما انجام می‌دهی تا ذهن ما و درک ما نسبت به این قوانین بیشتر و بهتر باشد و همچنین منتظر کامنت‌های دوست داشتنی و خوب دوستان ‌میمانم تا تجربه و آگاهی‌های خوبی به داشته‌های من اضافه شود

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
  2. -
    ماهان زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1105 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز

    استاد چند وقتی هست که تنایجی که میگیرم و اصرار خدا که مدام میگه بیا کامنت بزار که نتایج یادت نره و نثبیت بشه مجبورم کرد وقت خالی خداروشکر گیر بیارم و با حال خیلی خوب و عشق کامنت براتون بزارم

    اول اینکه استاد من تمام عمرم از فصل پاییز و زمستان اصلا خوشم نمی آمد هم به خاطر باران و هوای بارانی که برای ذهن من دلگیر و تاریک تعریف شده بود و مهمتر از اون مدرسه که واقعا عذاب خیل خیلی سخت بود ولی امسال فرق کرد همه چیز. به لطف هدایت های خدای مهربان من امسال بر خلاف پارسال که مساله درس واقعا دردآور بود و تازه به دبیرستان رفته بودم با فیلم های اموزشی اشنا شدم که بهترین معلم های ایران با جزوه های خیلی خوب بدون هیچ هزینه ای در دسترسم قرار گرفت و دیگه هیچ مشکلی برای فهمیدن درس ها ندارم و خیلی عالی همه را یاد میگیرم و تست کار میکنم که برای کنکور اماده بشم. این هدایت و شرایت باعث شد که من برای اولین بار تو زندگیم از پاییز و زمستون لذت ببرم و یک حال خوب و فرکانس بالا دائمی رو تجربه کنم که قبلا به هیچ عنوان درس اجازه همچین کاری رو نمی داد. همه ی مار در هر دوره ای از زندگی حتی وقتی که با قانون و با شما اشنا نشده بودیم خاطرات خوب و شیرینی داریم که فرکانسمان خیلی بالا بوده ولی حال خوب من در پاییز و زمستان هیچوقت دائمی نبوده و فقط در عید و بهار و تابستان چون از درس کمی فاصله میگرفتم شیرین بود و فرکانسم و شکرگزاری ام به شکل قابل توجهی افزایش پیدا می کرد و به لطف خدای بزرگ که من گوشم را خیلی تیز کرده ام و همچینین باوری که کار خاصی لازم نیست بکنم و فقط بگویم خدا یا من خودم را دست تو میدهم کافی است و او هر چه لازم باشد سر راهم قرار میدهد و مرا به انچه می خواهم می رساند حالا حتی با درس خواندن هم لذت می برم و درس هایم را با حال خوب می خوانم. با این تغییرات و لطف خدا از باران ، هوای ابری ، هوای سرد و چیز های دیگر که قبلا دوست نداشتم حالا به شکل معجزه اسایی که برای خودم هم این تغییر جالب است را عاشقانه دوست دارم و وسیله برای شکرگزاری و بالا بردن فرکانسم می دانم.

    نتیجه ی این حال خوب و شکرگزاری چیست؟ سلامتی

    همیشه برایم سوال بود که چرا من اینکه با حرف ها گوش میدهم و عمل میکنم و حالم خوب است مریض میشوم با هوای سرد. حالا درمانش را فهمیدم که این موضوع بوده و من هیچوقت حالم به شکلی که از همه چیز در اطرافم مثل هوا و ویو کوهی که اتاقم دارم و اطرافیانم شکرگزار نبوده ام. من این سه ماه بار ها شد که سرمای وحشتناکی به مدت یک ساعت و بیشتر هم به من خورد و من فقط همون لحضه یه کم ابریزش بینی داشتم و به محض اینکه به جای گرمی می رفتم رفع میشد و اثری از مریضی و سرماخوردگی نبود در حالی که سال پیش من بالا ترین امادگی خودم رو تو وضعینت بدنی و ورزش داشتم اما یک سرماخوردگی من رو 1 ماه به زمین انداخت. الان با تمام وجودم معنی فرکانس بر سلامتی را میدانم و خدا را صدهزار باز شکر می کنم که از اول شروع سرما یک بار هم سرما نخوردم علی رغم جاهایی که لباس گرم مناسب نداشتم و بیرون خیلی سرد بوده و من سرما نخوردم و نهایت 10 دقیقه بوده. خدایا شکرت

    نتیجه بعدی که این مدت گرفتم این بوده که چند روزی به یک مسافرت به دوشهر نزدیک رفتیم با خوانواده. جالبی و حسی که حرف خدا را کامل در خودش داشت این بود که من در تصوراتم همیشه این زندگی را میخواهم با افرادی که دوستشان دارم با دوستانی که بسبیار انسان های پخته و شریفی هستند به سفرهای کاری یا تفریحی یا مهمانی برویم ، انجایی که با انها صحبت فوق العاده ای می کنم را تصور می کنم و از لحضات لذت میبرم . دوست دارم که دائم در حال سفر باشم و جاهای زیادی را برویم و شب هایی که پاسور بازی میکنیم ، فیلم میبینیم و راجع به مسائل کاری و حرف های جالب و شنیدنی با هم صحبت می کنیم را تصور می کنم.

    ان سفر بیشترین شباهتی که میشد در حال حاضر ، افراد خانواده ، سنم و محدودیت های دیگری که انشالله به مرور زمان برداشته می شوند را داشت و مرا بسیار ذوق زده و امید وار کرد.

    به دیدن دوستان قدیمی ام رفتم ، لحضات خوبی را با هم سپری کردیم ، فیلم نگاه کردیم ، بازی کردیم و شب به مهمانی که به خاطر ان به آنجا رفته بودم رفتم . فردایش با اعضای کل خانواده به سنندج رفیم به خانه شوهر خاله ام که خیلی دوستش دارم . همیشه با هم صحبت می کنیم را جع به اینده و کار و شغل و حس خیلی خوبی میگیرم. در انجا کلی با هم حرف زدیم و خوش گذشت بهت با خانه دایی رفتیم و فیلم دیدیم و بازی کردیم . بعد به بازار رفتم و قدم زدم و شب برگشتیم.

    این دوروز خیلی شفاف پیام خدا را داشت که شبیه به تصوراتت است. این مرا خیلی امیدوار کرد و جدی ترم کرد برای نوشتن شکرگزاری ها و حال خوب.

    نتیجه دیگر این بود که من افراد جدید در کلاسم صمیمی شدم و دوستی مان بهتر شد در حالی که همان کلاس پارسال بود. کیفیت ادم هایی که امسال با انها صمیمی شده ام از لحاظ مهربانی ، رفاقت ، خانواده خوب ، عفت کلام و… خیلی تفاوت دارند.

    از خدا برای شما بهترین هارو میخواهم استاد که من رو با خدای واقعی اشنا کردید و تصویر دیگری رو از زندگی رو به من نشان دادید

    برای تمرین این فایل بی نظیر می خواهم بر انسان های شریف و خوب زندگی ام تمرکز کنم و چند برگی شکرگذاری بنویسم، ویژگی هایشان را مرور کنم من یاداوری کنم که من لیاقت جذب انسان های پاک ، سالم ، خوب ، با خانواده و… بیشتری مثل این دوستانم را دارم چون من بنده و جاینشین خدا در زمین هستم ، او روحش را در من دمیده است و من هر چه بیشتر خود را لایق بدانم بیشتر اینچنین ادمهایی وارد زندگی ام می شوند، همچنین من هر چه خود را بیشتر به روح نزدیک کنم ، به زیبایی های اطرافم توجه کنم ، بیشتر جویایی خوبی و نکات مثبت باشم تا منفی به روح خدا یا همان روحی که در من دمیده نزدیک تر می شوم که تنیجه اش تجربه بهشت در دنیای مادی است

    بهترین ها را برای اعضای سایت ، استاد عباسمنش و خانم شایسته ارزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
  3. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2653 روز

    سلام

    سپاس از استاد عزیز و گروه توانمند عباس منش بابت این سلسله فایل های ارزشمند

    استاد تا قبل از این فایل خودم فکر میکردم آدم بسیار خوشبین و مثبتی هستم ،فکر میکردم لاعق مثل اکثریت جامعه فکر نمیکنم اما در بعضی از موارد افکار من بسیار شبیه همون آدمهای بدبین هست یعنی به شدت با توجه به بکگراند و گذشته افراد قضاوت میکنم و رفتار میکنم

    یعنی نمیتونم گذشته رو از حال جدا بدونم نمیتونم ذهنیت که از افراد دارم رو نادیده بگیرم ،اصلا فکر میکنم وقتی یه نفر یه اشتباه رو چند بار انجام داده ،دیگه اون انتخاب طرف هست نه اشتباه اش ، هر قدر هم قسم بخوره و فلان که تغییر کرده ،من مناظر همون رفتار قبلی هستم

    پس اینکه دوباره بیام در مورد اون آدم فکر درست کنم ،انگار خودم رو گول زدم ،تا این لحظه هم فکر میکنم که درست فکر میکنم مگه اینکه یکی منو توجیه کنه ،یا..نمی‌دونم

    من در مورد غریبه ها ،ادمهائ که کوه میبینم ،روابط کاری که با آدمها دارم کاملا دید مثبت دارم و همیشه هم بهم ثابت شده همه درست هستند ،همه خوبن واقعا خیلی خیلی کم پیش اومده که از این ذهنیت ضربه بخورم اما در مورد آشناها و حتی نزدیک ترین کسای خودم برعکسش خیلی پیش اومده ،

    وقتی میگن چطور تنهایی سفر میری ،کوه میری ،با مردهای غریبه قرار کاری داری تنهایی میری ،واقعا تعجب میکنم

    هیچ وقت بی‌احترامی ندیدم ،هیچ‌نگاه سنگینی حس نکردم ،حرف بی‌ربط نشنیدم ،تا بوده حمایت و کمک و اتفاقات خوب بوده و نمی‌دونم اصلا این نگاه اعتماد داشتن و خوشبین بودن نسبت به غریبه ها از کجا اومده اما در هر صورت من همیشه سود کردم ،بر خلاف این ذهنیت اشتباه که روی اطرافیان خودم حسابی باز نمیکنم ،انتظار کمک ندارم و البته که هیچ وقت هم حمایت و همراهی نشدم از سمتشان

    چنر‌روز پیش مهمون داشتم و طبق معمول صحبت شد که اره شنیدی فلان پارک روز روشن وسط شهر چه اتفاقی افتاده .

    …اوه…،خدا رو شکر که من با هیچ کس ارتباطی ندارم وگرنه کشور دیگه که نه ،شهر دیگه که هیچی ،کوه که هیچی ،جرعت نمی‌کردم برم پارک سر کوچه

    خدا رو شکر که ما با ذهنیتمون اتفاقات رو به وجود می آریم و خدا رو شکر که متوجه ذهنیت شتباه ام در مورد اطرافیان ام شدم

    طبق آگاهی های این فایل متوجه شدم که من مورد آخر از خصوصیات افراد بد بین یعنی ،تمرکز روی مشکلات و تجربیات منفی گذشته رو خیلی دارم و باید سعی کنم با دیدن الگو ها و رفتار های مناسب از همین کسانی که نگاه بدبین بهشون دارم این رفتار آسیب زننده رو از خودم دور کنم

    راستی استاد جان من اولین سفر کاری خودم رو به خارج از کشور استارت زدمو رفتم ، و تازه از سفر برگشتم هر چند که هنوز دور نما مه آلوده ،اما کلی به خودم افتخار کردم که در جهت اهدافم یکی از آرزوهایم که سفر تفریحی و کاری با هم باشه رقم خورد ..

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
  4. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2227 روز

    شعراء:62

    قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ

    [موسی] گفت: هرگز، بی‌تردید پروردگار من با من است، به زودی مرا رهبری خواهد کرد!

    سلام و صد سلام به دو استاد نازنینم و به دوستان و همراهان عزیز این سایت بهشتی… امیدوارم شنبه ی فوق العاده ای رو پشت سر گذاشته باشین و یکشنبه تون از شنبه هم بهتر شروع شده باشه… ساعت دقیقا نیمه شب بین شنبه و یکشنبه س… 12:00 یکشنبه در واقع. امروز شنبه بود و تعطیل… خدای مهربون و دوست داشتنی من، خدای عزیز و دلبرم، شکرت برای این روز پر برکت… همین یه خورده پیش شکرگزاریم رو نوشتم و اومدم تو تخت که بخوابم ولی از قبل تو ذهنم بود که به امید خدا کامنت هم بنویسم. خدای مهربونم بازم شکرت برای تک تک نعمت ها و رزق‌های امروز… چه اونها که نوشتم تو دفترم چه کلی رزق که ننوشتم… و تو خدای کریم و وهاب و رزاق، هی بیشتر می دی بهم و روزام رو پربرکت تر می کنی…

    خدایا شکرت که در مدار شنیدن این فایل و آگاهی های نابش قرار گرفتم… امروز بجز کلی کارای مفید که کردم یکیش هم این بود که رفتم از یوتیوب فایل مصاحبه با Sam Altman بنیانگذار شرکت Open AI رو دیدم… مصاحبه ی Jeff Bezos رو هم به امید خدا فردا نگاه می کنم… اولین نکته ای که به ذهنم رسید این بود که Sam Altman, کسی که شرکتش الان 157 میلیارد دلار ارزش داره فکر می کنین چه تیپی اومده بود؟؟ یه پلیور سبز بدون هیچ مارک یا لوگویی، شلوار جین و کتونی… در حالی که مجری یه کت و شلوار بسیار شیک پوشیده بود… چقدددر Sam رو تحسینش کردم، چقدر بی نیاز بود از هر تایید و تمجیدی… با اینکه اینهمه وقته دارم با آموزشهای استاد کار می کنم یه لحظه خودمو جاش گذاشتم و گفتم قطعا کت و شلوار می پوشیدم (ایموجی کوبیدن رو پیشونی). البته که باید شرایط اون آدم رو زندگی کنم تا ببینم چه انتخابی می کنم… بگذریم… خلاصه خیلی حال کردم که اونقدر ساده و راحت لباس پوشیده بود… چقدر حرفاش جالب و پر انگیزه و در عین حال افتاده و خاکی بود. خدایا شکرت.

    من تا جایی که یادم میاد در دوران جهالت آدم بدبینی نبودم ولی خوشبین هم فکر می کنم نبودم… راستش یه نکته رو خوب یادمه اونم اینه که بعد از اون اتفاق از دست دادن برادر دوقلوم تو بیست سالگی، همیشه با کوچکترین چیزی من تو ذهنم تا ته بدترین اتاق رو می رفتم… یعنی نه اینکه بخوام به آدما بدبین باشما نه، ولی چون برادرم رو تو یه اتفاق یهویی از دست داده بودم، و چون از قانون هم هیچچچچی نمی دونستم انگار این پترن شده بود که مثلا اگه زنگ می زدم به کسی جواب نمی داد سریع ذهنم سناریوی منفی می چید تا ته داستان… بیشتر فکر می کنم این یه بیماری روحی بود در اثر اون حادثه و یه جورایی ناآگاهانه افسردگی طور بود… که قربون خدا برم از طریق دستانش کمکم کرد از اون واقعه بگذرم ولی آثار کمرنگش تا زمانی که با سام ازدواج کردم بود… و باز همش با خودم فکر می کردم خدا چقدر منو دوست داشته که کسی مثل سام رو سر راهم قرار داد و من رو از اون دنیای غم آلودم (حتی بعد از 7-8 سال) دور کرد و شادی رو جایگزینش کرد… این بدبینی به وقایع هی کمتر و کمتر شد تا اینکه وارد این جمع و خانواده ی عزیز شدم… و بعد آهسته آهسته متوجه شدم من همیشه تو ذهنم درحال تعریف کردن ماجرا برای یه شخص خیالی هستم یعنی نمی دونم برای کی، ولی همیشه دارم هر اتفاقی رو ( اغلب نکات منفی) با آب و تاب تعریف می کنم… و خدا رو شکر می کنم که من رو به این بهشت زیبای روی زمین هدایت کرد که این سلف تاکینگها به مرور آروم‌تر شد آروم‌تر شد و دیگه نبود تاااا رسیدیم به دوره ی احساس لیاقت… اونجا بعد چندسال تازه فهمیدم که عههه من خیال می کردم نبود، من اصلا حواسم بهش نبود ولی اون نجواهای ذهنی بود اما نوعش فرق کرده بود،.. که دیگه داستانش مفصله و ارتباطی به این مقوله پیدا نمی کنه.

    اما حالا مدتهاست که خوشبینم به هرآنچه سرراهم قرار می گیره. ممکنه بعدش با یه ناخواسته احساس کنم عه اشتباه کردم که خوشبین بودم ولی استاد خیلی زود به خودم میام که هرآنچه اتفاق داره برای من میفته بازتاب باورهای خودمه… و الخیر فی ما وقع رو تمرین می کنم.

    استاد اجازه؟ همینجا بگم که داشتین می گفتین درمورد آدما بشینیم بنویسیم، ویژگیهای مثبتشون رو بنویسیم، استاد من اینو از دوتا ازاین شاگرد زرنگاتون چندوقته یاد گرفتم… به هیچ فاطمه جان و داداش رسولی هم اشاره نمی کنم خخخخ. یادمه اون اوایل ارتباطمون هر از گاهی عکسی از لیلین می فرستادم و فاطمه انقدر نکات مثبت از اون عکس یا فیلم می گفت که نگو. بعد چندین بار ازش شنیدم که یکی از تمرینایی که با داداش رسول می کنن اینه که از نکات مثبت عکس یا شخص یا هرآنچه می بینن می شینن می نویسن… و چقدر تحسینشون می کردم چون من فوقش تو ذهنم این کارو می کردم اما اینکه بشینم بنویسم نه. بعد کم کم تو شکرگزاریم از ویژگیهای مثبت تینا و همسرم نوشتم تا تمرکزم رو نکات مثبتشون بیشتر بشه. یادمه یه بار یه ویدیوی کوتاه از یاسی براشون فرستاده بودم فکرکنم تولد فاطمه جان بود و اون م‌قع یاسی خیلی باهاشون ارتباط مستقیم نداشت، بعد فاطمه جان روز بعدش نمی دونم صحبت چی شد که برام عکس لیستی از نکات مثبت که تو اون ویدیوی یک دقیقه ای از یاسی دیده بودن و براش شکرگزاری کرده بودن رو فرستاد… اصلا هوش از سرم پرید از اینهمه تعهد و تمرین و خوب کار کردن… اینجوری کار میشه و مدار بالا ایجاد میشه که وقتی کامنتا میاد مثل همین سری، بقول مامان کامنت سران قوم اون بالاست… سعیده جان، فاطمه جان و داداش رسول ( هر سه تون رو‌ خیییلییی دوست دارم). خلاصه که از اون موقع تو شکرگزاریم خیلی وقتا کوتاه در مورد فردی که تو روزم نقش داشته مثلا می نوشتم … اما تصمیم جدی گرفتم یه لیست از افراد دور و برم بنویسم، همونجوری که گفتین استاد، و در مورد ویژگیهای خوبشون بنویسم و خدا رو شکر کنم…

    بازم خدای مهربون و عزیزم رو شکررکه واقعا آدم خوب دور و برم خیلی زیاده… از مامان و خواهرام و ارتباط های بی نظیر با دوستان جان بگیر، تا همکارام و مدیران تو شکرت که به طرز باورنکردنیی خوب و مهربون و ساپورتیو هستن… وقتی مرخصی زایمان بودم، مدیرم باید پروژه های امسال رو مشخص می کرد و بدون اینکه من درخواستی بکنم خودش پروژه هایی برام گذاشت که تقریبا کار آزمایشگاهی نداره و من براحتی بعد از برگشتم سر کار، فقط دو روز پول پرستار می دم تا بتونم شرکت برم و بقیه روزا از خونه کار می کنم… پروژه ی پارسالم رو یه همکار دیگه داره جلو می بره و کلی تست باید انجام بده… مدیر ارشدم بارها بهم گفته تو بدرد منیجر شدن می خوری حتما در نظر بگیر،.. یا گاهی که گفتم به اندازه ای که دلم می خواد نمی تونم روزایی که خونه هستم کار شرکت رو بکنم میگه تا وقتی کارای مهم و ریپورتها داره انجام میشه بقیه ش مهم نیست، همه ی ما بچه ی کوچیک داشتیم و قابل درکه… که البته همه ی اینها از جانب خداست قطعا… خداجونم هزاران بار شکرت.

    خدای مهربان و رزاق و وهابم 55 دقیقه س که دارم می نویسم و کلی حس خوب دارم… خداجونم چی بهتر از اینکه تو رو پیدا کردم و دارم بهت نزدیکتر و نزدیکتر میشم… عاشقتم خداجونم.

    بازهم طبق معمول، سپاس فراوان استاد عزیزم برای این فایل با ارزش…

    یه جمله تون رو خیییلی دوست داشتم:

    سپاسگزاری راه حل همه چیزه

    عاشقتونم استاد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1288 روز

      آقاااااااا، یا منم بازی،یا بازی خرااااب :))))

      منم میخوام خودمو بتنگونم اینجا:)

      نامبرده یک خَبطی کرده،خودش توش مونده،یک مدت از روی تلگرام لاگ‌ اوت شدم،حالا هر کار میکنم لاگ این نمیشم:))) فیلتر شکن یاری نمیکنه:)))

      میگما،نکنه قراره بیام سرزمین توحیدی الله که اونجا،همه چیز بی قیدوشرطه؟!هوم؟!من چه میدونم خب!خدا میدونه!

      من فقط اینو میدونم که دلم براتون خیلی تنگ شده…خیلی زیاد!

      از خوبی های فاطمه جان گفتی و‌تحسینت کردم،فاطمه جان از خوبی های شما گفت و تحسینش کردم.

      ازون موقع قلبم میگه پاشو برو‌ وسطشون خودتو یک جوری جا بده:)

      خلااااصه که جااا خواستیم،جااانشین نخواستیم!!!:))))

      آها راستی میخواستم یک خاطره ای تعریف کنم!

      چندوقت بود داشتم درمورد رزق بی حساب حضرت مریم توی قرآن تحقیق میکردم و عمه جانم که یک خانوم ثروتمند خانه دار هست رو الگوی ذهنم قرار داده بودم که چطور ثروت و نعمت راحت وارد زندگیش میشه …

      خلاصه…توی همین تحقیق ها و تمرین ها،یک روز داشتم میرفتم از خونه بیرون،دیدم مادر بزرگم داره با عمه م حرف میزنه و میگه از فلان محصول باغ،انقدر میلیون تومن سهم توعه و میزنن به حسابت!

      خلاصه منم کلی توی قلبم تحسینش کردم که این زن انقدر باور های خوب داره که بدون هیچ تقلایی،پول به دنبالش میاد….

      تو همین حال و هوا بودم و لباس پوشیده بودم برم بیرون که خیلی یهویی،مامانم 200 هزارتومن پول نقد داد دستم،گفت امروز انقدر از محصولِ گوجه فرنگی باغ رو فروختیم،این سهم‌تو!

      آقا ما تا رفتیم بیرون،تلگرام رو باز کردیم شروع کردیم ویدئو‌مسیج گرفتن برای فاطمه جان.

      همینجوری که هِرهِر میخندیدم داشتم براش تعریف میکردم که ببین انقدر تمرین حل کردم،تحسین کردم،آخرش یک روزنه باز شد،200 هزارتومن پول اومد!!!

      یعنی کل نگاه من مسخره بازی و خنده بود!!!

      بعد فاطمه جان چی کار کرد!!؟؟؟

      رفت توی دفترش کلی سپاسگزاری نوشت از رزق بی حسابی که به من رسید!!!

      بِببیننننن!من اصلا هنگ کردم!!!!

      گفتم خدای بزرررگ!من چقدر کااار دارم تا مثل این بنده ت شکرگزار باشم و این همه به همه چیز مثبت نگاه کنم!!من چقدر کار دارم تا بتونم این شخصیتم رو توحیدی تر کنم!!!!!

      آره خلاصه …اینم یکی از هزاران درس هایی که من ازین زوجِ قشنگ و دلبر و توحیدی گرفتم…

      به قول آقای رضویان:

      اینجِی،سوووودش کجااااست؟!

      اینجِی، همهههه ش سووووووده!

      این کامنت شد تمرین ستاره قطبی امشب من+تنگوندن خودم وسط شما قشنگا+اخطار کلی که این وسط فقط جای منه،جامو به هیچکی نمیدم!به هیچ قیمتی فروشی نمیباشد.

      دوووستوووون دارم،بی قیدوشرط!

      راستی،رسیدم خاکِ امریکا خبرت میکنم که تا برسم پیشت، چاییت آماده باشه:)

      بوس به کله ی شما و تینا و لی لی همه بااااااهم!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2227 روز

        اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

        خدا نور آسمان‌ها و زمین است. مَثَل [=مقایسه قابل فهم] نور او، همچون چراغدانی است، که در آن چراغی است. آن چراغ در حبابی بلورین است و آن حباب همچون ستاره‌ای درخشان از [روغن] شجره مبارک زیتونی افروخته می‌شود که نه شرقی است و نه غربی. 32 نزدیک است روغنش، هر چند آتشی به آن نرسیده باشد، [خود به خود از شدت صفا] بدرخشد. نوری است بر فراز نوری [=سلسله مراتبی از هدایت]. 33 ‌خدا آن را که بخواهد [=شایسته بداند] به نور خود هدایت می‌کند و خدا مَثَل‌ها برای مردم می‌زند و خدا بر همه چیز آگاه است.

        +++++++++++++++++++++++++++++++++++

        سلاااام سلااااام به دو تا رفیق نازنینم… وای که چقدر دیروز خدا رو شکر کردم از اینهمه ذوقی که کردم… روز قبلش قلبم با محبتت و پاسخ دلنشین فاطمه جان روشن شد و صبحم رو آغاز کردم و دیروز هم با پاسخ سعیده جانم… خدای مهربونم شکرت که دوتا از توحیدی ترین نازنینای سایت تلگراف فرستادن از اون سر دنیا به این سر دنیا… چون دلامون بهم نزدیکه… سعیده خیلی خندیدم از اون یا منم بازی یا بازی خراب… و اون اخطار آخر پاسخت:)))) خیلی عزیزی و خیلی باحال… چشم، من که اعتراضی ندارم اون وسط همیشه مال تو… فاطمه تو اعتراضی نداری که نه؟ ولی خدایی چقدر قانون زیباست ها… من این کامنت رو که می نوشتم شب بود، صبح که پاشدم سایت رو چک کردم هنوز منتشر نشده بود کامنتا… بعد یه لحظه انگار بهم گفت امروز رها باش ولش کن… منم گفتم چشم… خدایا من این سری اصلا نمی خوام هی چک کنم ببینم کامنتم کجای کاره، صفحه چندمه، چندتا لایک خورده اصلا و اینجور چیزا… خدایا من اینو برای خودم و خودت نوشتم (ایموجی کوبیدن دست رو پیشونی چون هنوز نتونستم بی خیال باشم وقتی کامنتی رو میذارم). جالب بود که عصرش چک کردم دیدم اصلا پیامم اون وسط مسطا گمه… و یه لبخند رضایتی رو لبم بود که چقدر خوبه که من امروز تصمیم دارم رها کنم کامنتم رو… اونایی که باید بخونن خوندنش و بنابراین دیگه کاری باهاش ندارم :) بعد دیدین مامانا بعضی وقتا یه کاری رو از بچه می خوان ولی بعدش که درست انجام می ده بش جایزه می ده… کامنت شما دوتا جایزه ی خدا بود اصلا به من… بس که قلبم روشن و شاد شد… بس که عشق خدا رو دیدم… فاطمه جان واقعا دختر، همسر، مادر و دوست بی نظیریه… همه رو عاشق خودش کرده با این فرکانس زیباش… روزی نیست که ارتباط باهاش جزو شکرگزاریم نباشه. انقدر قشنگ و حرفه ای به نکات زیبا توجه می کنه و چیزای مثبت از یه عکس ساده می کشه بیرون که انگشت به دهان می مونی… داداش رسول هم که از اون طرف انقدر فرکانس زیبایی داره که اصلا صداش پر از شادی و توحیده… خدا حفظشون کنه برامون واقعا… سعیده جانم هم که الگوی عمل کردن به الهاماته… الگوی خوب کار کردن و تیز کردن شاخکا برای شنیدن الهامات… خدا رو هزاران بار شکر برای وجودتون در زندگیم… من انقدر از شما سه عزیز و خیلی دوستان دیگه یاد گرفتم که به خودم افتخار می کنم، می گم خدایا چقدر منو دوست داشتی که من رو تو ارتباط با این عزیزان قرار دادی… ولی الان که دارم فک می کنم می بینم دیگه شما سه تا شورش رو درآوردین از همزمانی و فرکانس بالا و پریدن به مدارای بالایی خخخخ. دیگه آدم تولدش هم با دوست هم مدارش تو دوروز پشت هم باشه؟؟؟؟ خخخخ خدا حفظتون کنه انشالله و نور هدایتش قلبتون و قلبمون رو هرروز روشن تر کنه… می دونم اون آیه ی اول کامنتم این روزا خیلی تو کامنتا رد و بدل میشه ولی دقیقا آیه ای بود که وقتی خواستم بنویسم تو ذهنم روشن شد و منم گفتم چشم… نوش جون هردوتاشون…

        آخ سعیده جانم عاشقانه منتظر اون روز بزودی زود هستم. چایی با هل بذارم یا با دارچین؟؟

        خاله سعیده لطفا زودتر تلگرامتون رو وصل بفرمایین کلی عکس و فیلم از لیلین خانوم منتظر شماست :)))

        بوس به هردوتون…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        لیلا رضایی گفته:
        مدت عضویت: 1086 روز

        سلام به عزیزای دلم

        سلام به کسانی که توی قلبشون فقط جای خداست و بس …

        من رو بگو که چقدددددر باید شکر گزاری کنم برای پیدا کردن کسانی که چند ساله باهاشون توی یه سایتم و الان میتونم فقط کامنتهاشون رو بخونم و عشق کنم

        من چقدررر به خدا سپاسگزاری بدهکارم فقط برای اینکه میتونم کامنتهای عاشقانه و دل و قلوه دادن های این عزیزان را به خدا ببینم و از اون دوره دوررررر ذوقشونو بکنم و بگم خدایااااا هزاااااران بار شکر

        هزااااران بار شکر برای این رزق غیر الحساب (به قول فاطمه توحیدی عزیزم)

        منو بگو که هنوز توی مدار فاطمه جان قرار نگرفتم حتی یه کامنت واسش بنویسم و تحسینش کنم

        آررررره تحسین کردن کسی هم خدا باید اجازه بده تا بتونی تحسینش کنی

        باید قلبت پاک باشه تا در مدار تحسین کردن قرار بگیری

        من چقدر باید این رو با خودم تکرار کنم که خدایا دوست دارم برای این اجازه ای که به من دادی فقط نگاهم به این کامتها بیفته

        خدایا شکرت برای بودنم در این مکان توحیدی

        خدایا شکرت برای شنیدن حرفهایی که قلبم باهاش آشنایی نداشت و الان میتونم بشنوم

        خدایا شکرت که کامنتهای این سه فرشته نازنینت رو نسیبم کردی

        خدایا چقدر راحت هدایت میکنی بندگانت رو به سمت مسیر هموار.

        که بتونم بفهمم با ذوق کردن و لذت بردن از شنای یک جوجه اردک میشه به خدا نزدیک شد

        میشه برای رزق 200 هزار تومن داشتن کسی شکر گزاری کرد

        خدایا چقدر بنده هایی که اینجا داری خالصن چقدر حس خوب میتونم ازشون بگیرم

        چقدر میتونم تو رو اینجا بفهمم

        اگر ساعتها کلاس قران و دینی و شب قدر و …. هم باشه بازم به اندازه کلمه ای توحید و عشق پاک به خدا در این سایت نمیشه

        اگر ساعتها و روزها بخوام نماز شب بخونم و عبادت کنم بازم به اندازه لحظه ای بودن توی این سایت برابری نمیکنه

        خدایا میدونم که جای منم بین این بنده هات خالی گذاشتی تا به موقش باهاشون هم نشین باشم

        میدونم منم جزع کسایی هستم که جز سلام از دهنشون بیرون نمیاد

        خدایا میدونم با بهترین انسانهای توحیدی نشست و برخواست میکنم

        چون این آرزوی قلبی منه و شنیدن صحبتهاشون حس آشنایی به من میده یه حسی که انگار قبلا اینها رو داشتم و باهاشون آشنام

        انگار قلبم رو میکشونه سمتشون که اینطور زندگی کردن و این دیدگاه ها رو داشتن توی وجووت فریاد میزنه

        پس به سمتش برو …

        قلبم خواستارشونه و حس خودم بودن رو بهم میده و

        یه یاد آوریه !!!

        فقط خودم و خدای خودم میدونه که منظورم چیه !

        چقدر تحسینتون میکنم چقدررر دوستون دارم و چقدر از صمیم قلبم عاشقتون هستم

        ممنون از خود افشایی ها تون که راه سعادت رو برای ما هم باز میکنین و طریقه درست زیستن را بهمون یاد میده

        ممنون از وجودتون در این سایت که همش برکت و برکت و برکته

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1084 روز

      سلام سمیه جاااااانم

      عااااااااشقتم رفیق جااااااانم

      همیشه برام تحسین برانگیزی عزیزم

      سپاسگزارم از مهربونی هات وقدردانت هستم

      ببببییییین خیلی دمت گرم که از نتایج قشنگ

      وتغییراتت نوشتی ولذت بردم از آسان شدن زندگیت

      خداروشکر هزاران بار شکر…

      ببببییییین من کسی رو میشناسم که

      تو سرکارش ،از شنا کردن یه جوجه اردک ، کلی لذت میبره و خدا به قلبش می اندازه که حتی ازش فیلم بگیره و بفرسته واسه یه آدم دیگه مثل من تا باورکنه که مثل این اردکه باید دنبال حال خوبش باشه ..

      من آدم توحیدی رو می شناسم که تو محیط کاریش ، وقت ناهار واستراحتش

      هرچند کم باشه کامنت میخونه یا فایل گوش میده …

      من دختری رو میشناسم که خیلی با خودش در صلح هست وباعث افتخاره..

      من دختری رو میشناسم که با هر شکرگزاری از خدا اشک ولبخندش قاطی میشه …

      من دختری رو میشناسم که با نورخدا

      به آدمها نگاه میکنه و دوستشون داره

      من دختری رو میشناسم که خیلی خشوع داره اتفاقا

      و خیلی داره با دقت خودش میشناسه خداروشکر

      من دختری رو میشناسم که نور خدا این روزها تو قلبش به قدری تابیده که با لبخند قشنگه خدا ،اشک میریزه

      این دختر توحیدی مامان سمیه است که وقتی لیلین قشنگ مون ، تو چشماش خیره میشه و باعشق نگاه میکنه ،مامان سمیه نگاه خدارو حس میکنه خدایا شکرت هزاران بار شکر و

      از اون قشنگ تر اینه که مامان سمیه مون

      به قدری رو خودش کار میکنه که لیلین جان این روزها با دستهای کوچولوش ..

      از طرف خدا هرروز بارها برای مامان توحیدیش دست میزنه وبشکن میزنه

      میگم شما تو بغلت این روزها

      تموم مهربونیهای خدارو یکجا داری

      در قالب وجود پاک لیلین جاااانم

      با هر نفس کشیدنش

      با هر بار حرف زدنش

      باهر بار ذوق کردنش

      با هربار بازی کردنش

      با هربار انداختن عروسکش

      باهر بار پریدن و بغل کردنش

      باهربار لمس کردنش

      احساس میکنی که خداهست وخداهست وخداهست

      خداروشکر هزاران بار شکر

      خدا حفظ تون کنه ان شاالله

      من خیلیییییییی زیاد دوستون دارم

      و خیلی زیاد از شما خانواده ی توحیدی قانون رو در عمل وتعهد یاد میگیرم و خداروشکر هزاران بار شکر..

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
      • -
        زهرا کاسه ساز گفته:
        مدت عضویت: 1489 روز

        سلام به فاطمه ی عزیزم.

        مادر شادو سالم برای بچه هاش

        همسری اروم و قابل تحسین

        چقدرخوب داری روی خودت کارمیکنی

        تحسینت میکنم فاطمه جانم افرین بهت دختر

        همیشه ازمثالهایی که درمورد بچه های نازت میزنی درس میگیرم

        بازم از تمرینهات وکنترل ذهنتات بگو برامون که الگوی خوبی هستی

        چقدرتو زیبا بین شدی چقدر خوب تغییر کردی که برای 200 تومن روزیه سعیده جان اینطورسپاسگزاری میکنی!!!

        افرین بهت فاطمه جان

        چقدر خوب داری رشد میکنی

        بهت تبریک میگم این حدازعمل کردن به قانون رو

        .الهی که روزبه روز کنار اقارسول عزیز مدارتون رشد کنه وهر روز بیشتر به نور وصل بشید

        به خدای مهربون میسپارمت فاطمه قشنگم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    شکوه فیروزی گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    درود بر استادعزیز بانو شایسته ی گرامی و هم فرکانسی های عزیزم.زیباترین و شیرین ترین اتفاقی که برای من در حال رخ دادن است همزمانی آگاهی های این سایت با اتفاقات این روزهای مسیر رشد و زندگی من می باشد. مدتیست بر اساس علاقه ی شخصی ام پیگیر مباحث علمی روانشناسی برای خودسازی و رفع مشکلات درونی خودم هستم.چند روز قبل در مورد طرحواره ها مطالعه داشتم و نتایج تست طرحواره سوء ظن برای من بالاترین امتیاز را داشت و فهمیدم علت خیلی از مشکلات ارتباطی و کاری من همین سوء ظن و بدبینی است.درست زمانی که به فکر درمان این مساله در خودم بودم استاد عزیز فایلی در این مورد روی سایت قرار دادند و شاید با کلمات نتوانم ذوقی که ازین همزمانی در دلم داشتنم را بیان کنم. چندین بار این فایل را دیدم و کمک بسیار زیادی به من کرد ازین جهت که روش درمان این بدبینی را از آموزه های استاد عزیز آموختم.

    بدبینی برای من از کودکی و خانواده شروع شد مادرم همیشه به پدرم بدبین بود و این بدبینی را در فضای خانه مطرح میکرد و بارها من از کودکی در مورد خیانتهای گذشته ی پدرم از زبان مادرم داستان های زیادی شنیدم و این موضوع در شرایط و زمان های مختلف ادامه داشت.تا جایی که من احساس نفرت نسبت به پدرم داشتم و تا سالها دیدگاه منفی من نسبت به او ادامه داشت.وقتی یک ورودی ذهنی تکرار می شود به قول استاد تبدیل به باور ذهن می شود.از آنجایی که اولین مرد در زندگی هر دختری پدرش است و برای من طبق ورودی های غلطی که از مادرم داشتم جنس مرد برایم تبدیل به شخصی غیر قابل اعتماد شد و در تمام روابطم در بزرگسالی با جنس مخالف دچار شک بودم تا جایی که حتی اشخاص صادق و قابل اعتماد در زندگیم را نمیتوانستم بپذیرم و به نحوی به رابطه های سالم خاتمه میدادم.

    این خصوصیت منفی که در وجودم نهادینه شده بود در زمینه شغل هم به من آسیب های زیادی زد و همیشه با این ذهنیت شروع به انجام پروژه های کاری می کردم که کارفرما از کار من ایرادات زیادی خواهد گرفت و در دریافت دستمزدم دچار مشکل خواهم شد.به طرز عجیبی همیشه این اتفاق در کارهای مختلف برای من رخ میداد.تا جایی که در دوران کارمندی همیشه حقوق من دیرتر از همه پرداخت میشد در حالی که ساعت کاری و حجم کار من از سایرین بیشتر بود.و تصورم این بود که مشکل از موقعیت شغلی من است و بارها محل کار خود را عوض میکردم.در صورتی که مشکل بدبینی و نگاه منفی من بود.این زنجیره پایان پیدا نکرد و من کسب و کار شخصی خود را راه اندازی کردم و اینبار مشکلات فراوانی در دریافت حق الزحمه از کارفرماها و رضایتشان از نوع کار داشتم و همواره درگیر شکایت بابت دریافت حق الزحمه ام بودم.

    این موضوعات خلاصه ای از اثر بدبینی من در جای جای زندگیم بود . از زمانی که با این مشکل درونم آشنا شده و در صدد حل کردن آن برآمدم جهان به بینهایت طریق راه حل در اختیارم گذاشته است.

    پیرو این آگاهی و آموزه های استاد عزیز به گذشته ی زندگی ام مروری داشتم و به یاد افرادی افتادم که به من کمک کرده و برایم قابل اعتماد بودند.من بابت ادامه ی تحصیل به شهری غیر از زادگاهم مهاجرت کردم و در ابتدای ورود مستاجر خانواده ای شدم که دختر نداشتند و به من مثل دختر نداشته شان محبت میکردندو حتی لحظه ای احساس تنهایی یا غریبه بودن به واسطه این اشخاص در شهر جدیدی که ناآشنا بودم نداشتم.مثال دیگر مدتی بود که در فروشگاهی مشغول به کار شدم و صاحبین فروشگاه به بهترین شکل با من رفتار میکردند و یکی از بهترین تجربه های شغلی من بود.در مورد دانشگاه هم میتوانم به زمانی اشاره کنم که بابت شرایط بد مالی قادر به پرداخت به موقع شهریه نبودم و مدیر امور مالی دانشگاه چندین ترم این به تعوق افتادن شهریه را برای من نادیده میگرفت و با اقساطی نمودن شهریه به من کمک شایانی برای ادامه ی تحصیلم کرد.مثال دیگر شخصی بود که برای راه اندازی کسب و کارم به من انگیزه شروع داد و دفتر و تجهیزات دفتر را برایم فراهم کرد تا من به استقلال شغلی برسم.

    این موارد فقط چند مورد کوچک از ورود افرادی بینظیر به زندگیم بود که شاهدی برای بدبین نبودن من در ادامه زندگیم می باشد.و تصمیمی که بعد ازین فایل گرفتم هم خوش بین بودن نسبت به اتفاقات و افراد زندگیم است.چون در همین چند ساعت هم نتیجه ی این خوشبینی را به شکل تغییر رفتار افراد نزدیک به خودم دیدم و از همه مهمتر آرامشی که در درونم با این دیدگاه جدید جاری شده است.

    در پایان هم از استاد عزیز سپاسگزارم که این روشهای کاملا علمی و اثبات شده را در اختیار همگان قرار میدهد و با توجه به مطالعاتی که من در زمینه ی برطرف کردن بدبینی داشتم روش برطرف کردن این بدبینی پیدا کردن موارد نقض این موضوع است که استاد عزیز هم این موضوع را به شکل جستن در گذشته و افراد قابل اعتمادی که در زندگی ما بودند مطرح فرمودند.

    برای همه عزیزان هم فرکانسی و استاد عزیزو بانو شایسته ی گرامی بهترینها را خواستارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
  6. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1959 روز

    به نام خدای رحمان و رحیم

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    جیف بیزوس یکی از ثروتمندترین افراد جهان : من موفقیت های بسیار زیادی تو زندگیم کسب کردم وقتی که آدم بد بینی نبودم

    راهکار دعوت اتفاقات خوب: امیدوار بودن ،خوش بین بودن ،منتظر اتفاقات خوب بودن ،توجه کردن به مثبتها

    من سودا بااااید یاد بگیرم فرکانس غالبم منتظر اتفاقات خوب بودن باشه

    ویژگی های شخصیتی افراد بد بین

    1_افراد بد بین شک دارند اگر کسی حتی رفتار درست و مناسبی دارند شک دارند

    تکه کلامشون اینه سلام گرگ بی طمع نیست ،همیشه میگند این محبت و تعریف و تحسین این قصد و نیت خوبی پشتش نیست میخواد بعدا از ما سو استفاده کنه ،حتی خوبی و محبت افراد رو نمی‌پذیرند و کمک افراد رو رد میکنند

    قرار نیست اعتماد 100٪به همه افراد داشته باشیم باید همیشه تکامل رو در رابطه با افراد رعایت کرد خیلی زود به ه افراد اعتماد نکنیم به خصوص تو بحث مالی اعتماد بی جا نکنیم

    2_افراد بدبین گرایش دارند تمرکز کنند روی نقص ها و مشکلات به جای تمرکز روی احتمالات مثبت و راه حلها

    مثلا در رابطه با فراد هزار ویژگی مثبت رو نمیبینند و توجه می‌کنند روی یه مورد نقص اون فرد

    تمرکز روی مشکل باشه اگر همش در مورد مسئله صحبت و توجه کنی به راه حل هدایت نمیشی اگر بگی الخیر فی ما وقع ،اگر به درسها و تجربه هایی که کسب کردی توجه کنی هدایت میشی

    این افراد موفقیتها و زیباییها و راه حلها رو نه در خودشون و نه در دیگران نمیبینند کلا گرایش دارند به نکات منفی نقص ها و مشکلات توجه کنند

    3_افراد بدبین خیلی براشون سخته به دیگران اعتماد کنند

    اگر کسی وعده کمکی بده میگند دروغ میگه نمیاد کمک کنه یا اگر این کمک و محبت رو میخواد بکنه باور ندارند که اون فرد بدون نقشه و نیت خاصی فقط میخواد کمک کنه

    باور داشته باشم که آدم‌های فوق العاده و بی نظیر و شریف بسیار زیاده ،هرچقدر ذهنیت من مثبت میشه افراد فوق‌العاده بیشتری میاد تو زندگیم ،وقتی ویژگی افراد مثبت رو میبینم تحسین میکنم هم به خودش میگم هم با خودم مرور میکنم هم در موردش با دیگران صحبت میکنم هدایت میشم به افراد مناسب و شریف و فوق‌العاده

    فیلترهای معقول و مناسبی در ذهنت از افراد بزار اگر افراد از اون فیلتر رد شدن رابطه رو تموم کن چشم و گوش بسته به کسی اعتماد نکن

    4_افراد بدبین آدم‌های طعنه زنی هستند

    هر وقت در مورد رویاهات و اهداف و خواسته هات باهاشون صحبت میکنی آرزوی خوب برات نمی‌کنند میگند شتر در خواب بیند پنبه دانه ،آرزو بر جوانان عیب نیست اصلا باور ندارند اتفاق خوبی برات بیافته

    خیلی خطرناکه که از آرزوها و رویاهات با این افراد صحبت کنی انرژی تو رو پایین میارن ،آرزوهات رو می کشند

    ………………………………………………………………..

    ذهنیت باید در مورد ثروت تغییر کنه وقتی تو ثروتمند میشی باعث ثروتمند شدن دیگران هم میشی به رشد افراد زیادی و جهان کمک میکنی و باید به خودت افتخار کنی

    نکته مهم: به جای اینکه تمرکز کنم چه کسی ثروتمندترین در جهان شده تمرکز کنم که اون فرد با ثروتمند شدنش باعث ثروتمند شدن و رشد چه تعداد از افراد جهان شده و جهان رو رشد داده

    نکته مهم: توجه نکنم فقط به مقدار ثروت ثروتمندان توجه کنم به اینکه این افراد با رویا و عشق خودشون زندگی کردن در تمام طول زندگی خودشون و کاری رو که عاشقش بودند انجام دادند کاری که اکثریت میکنند اینکه میزارند در سن پیری و بازنشستگی کاری رو که دوست دارند انجام بدند و اصلا برای پول اون کار رو نمی‌کنند

    نکته مهم : در محاصبه ثروتم به مبلغ پولم نگاه نکنم به ارزشی که خلق کردم و توان خریدی که با توجه به تورم میتونم داشته باشم توجه کنم

    ………………….‌.‌‌‌‌……………………………………………

    5_افراد بدبین یک دیوار دور خودشون بنا میکنند که ارتباط کمتری داشته باشند چون می‌ترسند بلایی سرشون بیاد یا از دیگران ضربه بخورند و بسیار تنها هستند

    حتی فرد خوبی رو که خدا براشون فرستاده محبت و کمکش رو رد می‌کنند و توهم توطئه دارند

    تعریف و تحسین کسی رو باور نمی‌کنند میگند مسخره میکنی ارتباط برقرار کردن با این افراد سخته و نه خودشون راغب به ارتباط هستند و نه اجازه میدند کسی بااونها ارتباط برقرار کنه

    6_افراد بدبین اگر یک اتفاق بد در گذشته بیافته همون یک مورد رو بارها مرور میکنه راجع بهش بارها صحبت می‌کنند و تمرکزشون روی همون یه مورد منفی هست

    وقتی یه اتفاق بد رو هزار تو ذهنت مرور میکنی مثل اینه که هزار بار رخ داده چون تو ذهنت تثبیت میشه

    خداوند میگه حتی در مورد اتفاقات بد با من هم صحبت و درد ودل نکن

    قانون جهان اینه توجه و تمرکز کردن روی منفیها فرکانسی رو ارسال میکنه که بارها تکرار میشه و برعکسش هم اگر روی خوبیها توجه و تمرکز کنی برات اتفاقاتخوبرخ میده

    چطور بدبینی اصلا ایجاد میشه ؟

    یک بار که اتفاق بد رفتار بد در هر زمینه ای چه روابط چه مالی چه سلامتی چه رفتار نامناسبی میبینه این باور رو میسازه : همه یا هیچ

    همه مردم بدند من همیشه شکست مالی میخورم به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد همه دروغ میگند همه خیانت میکنندو…..

    راه حل : هزار بار یه اتفاق خوب برخورد خوب رو تو ذهنم مرور کنم تا پررنگ بشه

    نزارم اتفاق بد گذشته سلطه کنه در ذهن من تمرکز نکنم روش فرااااموشش کنم

    اگر تقوی کنترل ذهن کنم زندگی من عالی میشه

    فکر نکنم با بدبینی و مراقبت زیاد بلا سر نمیاد اتفاقا چون می‌ترسی سرت بلا میاد

    اگر عاقل باشم وقانون رو بدونم سعی میکنم اینجوری فکر نکنم فرکانس رو درک میکنم توجه میکنم به خوبیها خوش بین تر میشم امیدوارتر میشم

    سپاسگزاری جواب تمام مسائله

    وقتی توجه مینی به روی بدیها کفران میکنی

    ویژگی افراد شاکر : تمرکز میکنند روی داشته هاشون نعمتها

    ویژگی افراد کفران کننده: توجه می‌کنند به نداشته ها و کمبودها

    خداوند خیلی زود به افرادی که افکارشون رو تغییر میدند کمک میکنه و همه چی هربار بهتر میشه

    تکامل من آروم آروم میتونم خوش بین تر بشم هر چقدر اهمیت خوش بینی رو با موفقیت و ثروت و خوشبختی درک کنم هم باز نمیتونم یه شبه خوش بین بشم باید جهاد اکبر داشته باشم و هربار بهتر بشم هرچقدر درک کنم کلید موفقیت و یکی از مهمترین دلایل موفقیت تو فردی مثل جیف بیزوس خوش بینی بوده بازم باید تکاملی بهتر بشم

    از افراد بدبین دور بشم با افراد خوش بین ارتباط برقرار کنم

    حتی اگر در شرایط بدبین بزرگ شدم باید تصمیم بگیرم مثل اون افراد زندگی نکنم از نتایج بد اونا انگیزه بگیرم که من تغییر کنم

    اگر ذهنیت بدبینی رو با خوش بینی تغییر بدم زندگی من پر از آرامش و شادی و حس سپاسگزاری قلبی هدایت به بهترین ثروتها و نعمته میشه خدایا تو با قدرت خودت هدایتم کن من خوش بین تر بشم من لایق اسون شدن برای اسونیها هستم و خوش بینی یکی از راه‌های تجربه خوشبختی در همه ابعاد برای من هست خدایا کمکم کن

    استاد و مریم عزیزم عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
  7. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    سپاس به خدای جهان آفرین، رفیق فابریک گلم که همیشه هوامو داره، بی منت.

    من از سالی که توی پیش دانشگاهی ترک تحصیل کردم، تصمیم گرفتم دیگه از زندگیم لذت ببرم و فقط شاد باشم. بیست و هفت سال پیش بود و زندگی از اون روز، روی خوش و بهترش رو بهم نشون داد.

    یه مدت فقط ورزش میکردم تا اثرات یک چالش سلامتی که در نوجوانی داشتم ، رفع بشه.

    بعد کار پیدا کردم. تحصیلم رو دوباره از سر گرفتم و کار کردم… دانشگاه رفتم و اونجا رو هم دوبار ول کردم!

    بدون اینکه قانون رو بدونم، دیگه فانوس هدایت من شد: حال کردن با زندگی!

    خواستم بگم در طی این سالها هزار بار دپرشن و حال بد رو هم تجربه کردم، همیشه گل و بلبل نبود، ولی بیشتر اوقات، پناه میبرم به خدا از شر انسانها و در درجه اول خودم!

    مکافاتی که از سمت بقیه آدمها نصیب زندگی من شده، قطعا به خاطر باورهای داغون خودم بوده…ولی چرا آدما اینجورین؟ خودمو میگم! نه! اطرافیان رو هم دارم تیکه میندازم! من، خیلی ساله سرم تو لاک خودمه. حتی نمی‌دانم برادرهام در فاصله چند کیلومتری من، چطور زندگی می‌کنند و کجا!!

    ولی….

    بگذریم، استاد، بعضی وقتا خیلی به شجاعتت حسودیم میشه که تونستی فک و فامیل رو اینطور جمع و جور کنی! جوری که دست فامیلها به سختی بهت میرسه!!

    دمت گرم!

    این کار، خیلی خیلی ورودیهای زندگیت رو محدود و سلکت شده کرده. دمت گرم!

    به هر حال، اینهمه پرحرفی کردم که آخرش بگم: دم خدا گرم که مثل همیشه برام معجزه کرد و یک چالش دور و دراز الکی فامیلی رو برام بعد از 8 ماه، دیشب ختم به خیر کرد.

    شنیدید مرغ و خروسها یا خرس‌ها یا مثلا ایگواناها یا پنگوئن ها، چالش فامیلی اذیتشون کنه؟

    فوتینا! منو اذیت کرده! دیدی من ایگوانا نیستم؟!! به هر حال دیشب خداجونم همه چی رو برام معجزه وار درست کرد!

    حالا دوباره بعد از ماهها، دلم سبک شده. برم مثه یه ایگوانای واقعی، تمرین ستاره قطبی بنویسم!!

    نوکرتم خداجونم. همیشه خوشبینم به رحمت و کرمت، چون باور دارم که هستی.

    خوش‌بینی اساطیری من ، از اونجاست که باور دارم بهتر از تو، نیست. و تو آخرین پناهی، نه یه مشت ایگوانا مثل خودم!!

    به ایگواناهای عزیز، جسارت نمیکنم. هر چی هست، مال بی وجودی خودم بوده. خودم، که فقط از او به خدا پناه میبرم!

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قل اعوذ برب الناس. ملک الناس. اله الناس. من شر الوسواس الخناس….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      رضا ملتفت گفته:
      مدت عضویت: 1983 روز

      سلام به آقا علی عزیز و دوست داشتنی، امیدوارم حالت عالی باشه.

      کارت درسته، تحسینت میکنم که اینقدر عالی داری روی خودت کار میکنی.

      چقدر عکس پروفایلت قشنگه، چقدر پرانرژی هستی، تحسینت میکنم عزیزم.

      اونجا که نوشتی ایگوانا، من به اسم نمیشناختم، متنت خیلی جالب و زیبا بود.

      شاد و سلامت باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1863 روز

        سلام رضا جون عزیزم

        قربون سیبیل مردونه ت، کاکو! عکس شما هم خیلی جذاب و قشنگه.

        واللو از شومو چه پنهون، اسم حیوون کم آوردم، یهو اقتدا کردم به پسرم که صب تا شب اسم انواع دایناسور و خزنده و اینا تو دهنش هست! وگرنه، خودمم تا بحال از نزدیک، افتخار آشنایی با ایگوانا ها رو نداشتم! همینجوری نوشتم!

        امیدوارم تا آخر زمستون و در این روزهای قشنگ پیش رو،چله ی کوچیک، چله بزرگ، سده و تا خود نوروز قشنگ،هر روز یه خبر خوب بشنوی و یه اتفاق رویایی برات بیفته.

        اینقدر که آرزو کم بیاری تو لیست آرزوها!!

        خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    زهره زیدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1387 روز

    تو مرا عشق بیاموز که خود سراسر عشقی ، نوری ، لبخندی و مرا دیوانه کن

    سپاس که مرا شکر گزاری آموختی چرا که شکر آگاهانه نشانه ای بسیار عالی از خوشبین بودنه

    سپاس که به من اجازه تجربه ی جسم دادی ، جسمی که از وقتی خودم را شناختم بسیار ارتباط عاطفی خوبی رو باهاش برقرار کردم و از تمام قسمتهای بدنم همیشه کیف کردم و لذت بردم و هزار بار شکر که همیشه برای خودم کافی بودم و تحسین برانگیز

    سپاس که لذت زندگی را به من دادی ، همین زندگی که در اون غرقم مثل ماهی در آب ، و هیچوقت توان این را نخواهم داشت که برای تمامیت اون تو را شاکر باشم ولی باز هم سر تعظیمم و سجده ی شکر درونیم را به پاس ارادت بندگی بپذیر

    سپاس که لذت خواب راحت در رختخواب راحت در فصول مختلف سال را در دنیای مادیت تجربه کردم ، وقتی سردم میشود ، پاهایم را در شکمم جمع میکنم و سرم را زیر پتو میبرم و کیف میکنم و یا وقتی گرمم میشود آزاد و رها با روکشی نازک در مسیر نسیم دراز میکشم

    سپاس که لذت مادر بودن را به من چشاندی و مرا کامل و کاملتر کردی ، هر روز از کودکانم آموختم و خودم را بالا کشیدم ، بهم فهماندی که آنها به منبع نزدیک ترند و دلیل خنده های بی قید و شرطشون و دلیل گریه های بدون ترسشون همینه که پاکند و تو به عنوان مادر باید بیاموزی و رها کنی خودت را از گرد و خاکهای درون

    سپاس که لذت دوش گرفتن را تجربه کردم ، لذت آب ، وقتی روی بدنم میریزد و سراسر نور میشوم و این من هستم که حتی توان سپاسگزاری واقعی از این قطرات فوق العاده مثبت ندارم مگر اینکه آگاهانه با حس خوب از اعماق قلبم تو را سپاس گویم 

    سپاس که لذت حضور در محضرت را دارم و در این مسیر بی انتها مرا ثابت قدم بدار و امیدم را به خودت گره کور بزن ، گرهی که همیشگی بشه و از حالت سینوسی و شل و سفتی در بیاد ، بَه که چه حظّی میبرند آنان که تو در درون جستند و یافتند و مستقر شدند .

    نوش باد آنان با آگاهی  هر لحظه در حال نیوشیدن جام شراب تواَند .

     

    عیب کار از جعبه تقسیم نیست

    سیم سیاردل ما سیم نیست

    این خدا این هم هزاران طول موج

    دیش احساسات ما تنظیم نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1288 روز

      سلام زهره ی قشنگم با اون عکس پروفایل بهشتیت.

      عالی نوشتی،بی نظیری،دمت گرم خانوم!

      ازت سپاسگزارم برای عشق بازی های قشنگت

      میگما!یک سوال!

      چندوقت پیش توی نوشته هات خوندم اسم چندتا از بچه ها رو نوشتی و براشون دعای خیر عاشقانه داااشتی!

      بِبیییین!

      یا منم بازی!

      یا بازی خراب!

      یا بیا بگو اسم منم وسط دعاهای قشنگت بود،یا زودی برو‌بنویس تا بازی رو خراب نکردم:)

      از کله شقی هام که خبر داری؟!یهو دیدی کپسول آموکسیسیلین خالی کردم تو بخاری سایت،اینجارم بردم روی هوا:)))خلااااصه از ما گفتن!

      و دیگه اینکه،خیلی دوووست دارم،بی قیدو‌شرط!

      خودت و عشقت و دخترهای قشنگت رو در پناه نور میسپارم رفیق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        زهره زیدآبادی گفته:
        مدت عضویت: 1387 روز

        سلام سعیده جون

        دستاااام بالا لطفا امنیت سایت رو به هم نزن ، پر جنب و جوش کلاس

        بزار برم نوشته هام و نگاه کنم ، الان برمیگردم

        .

        .

        .

        .

        .

        .

        .

        ده دقیقه گشتم سعیده جون

        یکی از نوشته هام و پیدا کردم که نمیدونم توی سایت ارسالش کردم یا نه

        اما یه چیز خیلی عجیبه و اون اینکه : ( شکلک با چشمهای قلنبه )

        نمیدونم چرا وسط اینهمه اسم ، نام شما سه مرتبه نوشته شده و داره میدرخشه ؟؟

        خودم تعجب کردم ، شما رو نمیدونم ، باور کن اینها همش از فرکانسهای خودته گلم ،

        این و بگم و کل نوشتم و برات بفرستم دقیق و دست نخورده !

        توی دفترم اسم شما رو بیشتر از بقیه نوشتم مخصوصا زمانی کیش بودی .

        انگاری هر اتفاقی برای شما می افتاد چند روز بعدش برای من روی میداد و من خیلی جالب دیگه میدونستم پلن بعدی من چیه !

        الان هم با بعضی از بچه های سایت ارتباط هایی دارم که فقط درون منه و اصلا فیزیکی نیست .

        امیدوارم اتفاقات درونی و واقعی برامون رخ بده مثل بیگ بنگ اول آفریتش که هنوز بعد از سیزده و هشت دهم میلیارد سال در حال خودگُستّریست و ما هم جدای از این جهان نیستیم .

        متن دقیق یکی از نوشته هام به اسمت نگاه کن جانا :

        زیبای من ، ای سکوت همواره جاری در تلاطم روزگارم ، شکر به درگاهت ،

        تو مرا همچون خودت خالق قرار دادی شکر به بودنت .

        وقتی از جایگاه یک خالق قدرتمند و با لیاقت به خودم و زندگیم نگاه میکنم : هم شاکر تر میشوم و هم امیدوارتر

        من همان زهره ای هستم که توانستم خلق کنم هجرتم را

        من همان زهره ای هستم که توانستم خلق کنم سه فرشته ی نازنینی را که در صحت و سلامتی کامل و الان  مثل چهار خواهر و دوست پایه به لحظات روزگار  لبخند میزنیم و شاکریم

        من همان زهره ای هستم که عزیز دلم را خلق کردم ، مردی از جنس نور و مهربانی

        من همان زهره ای هستم که خلق کردم آرامش را و شکر گزاری را

        من همان زهره ای هستم که خلق کردم بیزینس جدیدم را و قدم گذاشتم به دنیای زیبای خارج از محیط کارمندی را

        من همان زهره ای هستم که خلق کردم مدرسه ی خوب و عالی دخترکانم را

        من همان زهره ای هستم که خلق کردم  پاره کردن زنجیر پوسیده ی وابستگی و دلبستگی را

        من همان زهره ای هستم که خلق میکنم مشتری های قدردان و دست به نقد و آسان گیر را

        من همان زهره ای هستم که خلق کردم ماشین مهربانم را

        من همان زهره ای هستم که خلق کردم واحد 200متری کلید نخورده در برجی زیبا را

        من همان زهره ای هستم که خلق کردم افراد دور و برم را نورهایی از جنس خدا : شهرزاد ، افلاطون نوروزی  ، رضا عطار روشن ، میلاد آمای ، زهرا مهدوی فر ، سعیده شهریاری ، بهار بختیاری ، سارا مرادی همت ، حسن کفاش دوست ، سعیده رضایی ، علی بردبار ، سعیده شهریاری ، عادل مولانی ، نسرین سیفی ، مرضیه ، سعیده شهریاری ، سید مهدی جزایری و ….

        من همان زهره ای هستم که خلق کردم کیفیت خلوت سحرم را

        من همان زهره ای هستم که هستم و همواره در تلاشم تا به او آگاه باشم

        و چقدر عاشقانه خودم را دوست دارم الهی شکر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 910 روز

      به نام خدای عشق و دوست داشتن

      به نام خداوند بخشنده و مهربانم

      خدایا تو را شکر می‌گویم که امروز هم داری منو هدایت میکنی به سمته انسانهای خوب و آگاه مثل این دوست زیبا و خوش بینم زهره جانم

      خدایا من امروز لایق نعمت و ثروت بی کرانت هستم

      دوست عزیزم خواهر مهربونم ممنونم از کامنت پر از عشق و توحیدی

      لذت بردم از شکرگزاریت از خداوند مهربان

      سپاس ازاینکه لذت زندگی به من دادی

      سپاس که امروز به من فرصت دادی تا بچه هامو ببینم و از خندیدن و صحبت کردنشون لذت ببرم

      کامنتت خیلی به من انرژی داد که باید از چیزهای ریز هم که دیده نمی‌شوند و یادمون میره به این اندازه زیبا شکر خداوند رو بجا بیاریم

      خدایا شکرت برای داشتن این بهشت زیبا و ماندن در آن در طی روز

      که باعث کنترل ذهن و داشتن احساسه خوب می‌شود

      یاحق دوستتون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        زهره زیدآبادی گفته:
        مدت عضویت: 1387 روز

        سلام جانا

        وقت بخیر

        سپاس از اینکه آگاهانه نوشتی از لذتهای زندگیه قشنگت و باز هم آگاهانه به داشته هات نگاه کردی و آگاهانه شاکر بودی .

        شکر که هستیم

        بودن واژه ایست که هر چقدر براش شکر کنیم به انتهاش نمیرسیم

        کبری جان :

        باید بود تا احساس کرد

        باید بود تا شکر کرد

        و چون او هست من بود شده ام

        پس چون او هست :

        امید هست

        صبر هست

        تسلیم هست

        و نتیجه این میشود که من و او در هم تنیده ایم

        و یکی هستیم .

        شکر که هستم

        شکر

        عزیزی برام بانو

        و ممنون که نوشتی قشنگم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    بنام خدا

    خوشبینی

    بنظر خودم میومد ک ادم خوش بینی هستم

    ولی با این فایل فهمیدم که

    اون طوری که فکر میکردم نیست

    دقیقاااا ی سری الگوهای خراب ذهنی دارم

    مثلا

    اون زمان که توی پیج اینستام تبلیغات هم انجام میدادم

    اگر کسی توی دایرکت ب من ابراز محبت میکرد

    و از طرح های پیجم تعریف میکرد ( چندبار اون شخص اینکار رو انجام میداد)

    خوشحال میشدم اولش

    ولی سریع ی چیزی تو ذهنم میومد که

    حالا این طرف میخواد پیجش دلی استوری یا تگ کنم

    یا فلان پستش لایک کنم

    و ی احساس معذب بودن داشتم

    ٢) شنیده بودم و الگوش رو دیده بودم (یکی شون از افراد درجه یک خانواده پدریم یکیش مرد همسایمون بود که خیلی باهاشون رفت و امد داشتیم ( ورودی های خراب) )

    که با داشتن زن و بچه

    هرز میپرید

    و بعد هم زن دوم گرفت پنهانی

    الگو شد که مردها بعد از ازدواج که خرشون از پل گذشت و ب دختر مورد علاقشون رسیدن

    تازه دوباره یادشون میوفته برن دنبال رفیق بازی و دوران دوست دختر داشتن و هرز پریدن

    این الگو ها هنوز تو وجودم هست

    و با اینکه منطق میارم برای ذهنم

    که ببین فلانی

    ادم سالمی

    فلان دوستم و شوهرش از دوره نوجونوی باهم هستن و هنوزم عاشق هم هستن و متعهد

    ولی باز ی چی تو ذهنم میگه

    این درسته ولی

    اون مدلی ( هرز پر) بیشترن

    یا درمورد املاکی ها:

    از بینهایت ادم شنیدم که اینا کارشون درست نیست و …

    و سالها قبل از یکیشون بد ضرر کردیم

    ( البته فرکانس ما خراب بود)

    و ی زمین پرت رو ب دو برابر قیمت ی زمین توی محله داخل شهر ب ما انداخت

    یا اگه مثلا پسرم ی کم دیرتر از زمان همیشگی میومد خونه

    دلم هزار راه میرفت و میرفتم تو بالکن و خیابون نگاه میکردم تا برسه

    ی دلیل اصلی که بنظرم باعث خیلی از بدبینی هام هست اینه که :

    من اون جسارت اینکه راحت حرفم بزنم ندارم

    و همش نگران قضاوت دیگرانم

    مثلا روم نمیشد راحت بطرف بگم

    برات رایگان استوری نمیکنم

    چرا؟؟

    چون حالا انفالو میکنه ( شرک)

    میگه چ زن پولکی ( کمبود عزت نفس) ( احساس عدم لیاقت)

    چون ممکنه حرف زشت ب من بزنه ( دوست دارم همیشه مورد تایید و احترام باشم)

    و خیلی از جاها از ترس اینکه مبادا طرف ی درخواستی کنه ازم که نتونم نه بگم

    محبتم دریغ میکردم یعنی دوست داشتم محبت کنم

    چیزی که برام زحمت نداشت و حس خوب همراه داشت

    ولی از ترس سواستفاده بعدش

    و عدم توانایی در نه گفتن

    اون کار رو انجام نمیدادم

    یا اون حرف رو نمیزدم

    درمورد پسرم

    دلیلش اعتماد کامل نداشتن ب خداست و اذعان میکنم که ب کمک فایلهای استاد خیلیییی بهتر شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
  10. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1753 روز

    به نام خداوندی که هرآنچه دارم ازآن اوست

    سلام مجدد به استاد عزیز و ارزشمندم و تمومی دوستان عزیزم دراین مسیر پیشرفت الهی

    یکی ازویژگی های بدبینانه ی من حدود هفت سالِ پیش این بود که وقتی همسرم درمورد یه آدمِ پولدار یاخیلی ثروتمند صحبت میکرد چنان تو ذوق همسرم میزدم که اون دیگه به حرفش ادامه نمیداد

    مثلا اگه میگفت فلانی که انقدر پولداره و سوده‌ میلیاردی درماه از کسبوکارش به دست میاره چقدر آرامش داره،چقدر مسافرتای خوب میره،یعنی این نفر رو خدا قراره ببره‌ تو جهنم مارو تو بهشت؟

    همسرم درواقع براش جای سوال بود که مگه میشه آدم اینهمه با ثروتش آرامش هم داشته باشه ولی جایگاهش جهنم باشه…

    ومن با اطمینان خاطر میگفتم ببین ده سالِ دیگه فقط صبر کن ببین خدا چه زهرماری تو چشم این آدم میکنه،و هیچوقت فکر نمیکردم که اون شخص محترم ازراه درست پول ساخته باشه،همیشه فکرم این بود که در کنار کسبوکارش یه پول هنگفتی هم نزول میده و صدبرابرشو پس میگیره

    و خوب نتیجه چی میشد؟

    زندگی ما هر روز تا خطِ ریش زیر قرضو وامو بدهی میرفت و ایشون درکنارخانوادش سوت زنان بهترین زندگیو آرامش و رفاه رو هربار بیشترو بیشتر تجربه میکردن

    یعنی گاهی وقتا ازبس زیر فشار قرضو وام می رفتیم که ازخدا اینجوری درخواست میکردم که خدایا بابا من بهشتت رو نخواستم حداقل کاری بکن تواین دنیا اینهمه زجر نکشیم

    دیگه نمیدونستم که خودم باهمین دیدگاه دربوداغونم دارم خودم رو از خان نعمت الهی توهمین دتیا محروم میکنم و به خیال باطل خودم فکر میکردم عوضش دارم آخرتمو میسازم

    وقتی که استاد با منطق های درست آدمای ثروتمند رو خوب تو ذهنم جلوه دادن،فهمیدم که من چقدر نگاه بدبینانه ای به تک تک ثروتمندای شهرمون داشتم و همیشه انگار منتظر یه زمانی بودم که خدا اونا رو به یک زمینِ سردوگرمی بکوبونه…

    الان خداروشکر چنان از ثروتمند بودن افراد شهرمون به وجد میام چنان ذوقشونو میکنم که به خداقسم انگار خودم به اونهمه نعمتو ثروت رسیدم…

    حتی همین یک دقیقه فایلی که استاد از مصاحبه ی جف بزوس گذاشت حس کردم استاد یه خونه ی جدید خریده و کلی بابت این موضوع ذوق زده شدم جوری که انگار اون خونه رو خودم خریدم!

    یعنی تموم هوشو ذهنو گوشو چشمم شده دیدنِ موفقیتهای دورواطرافم و غریبه ترین افراد و کلی ذوقشونو میکنم کلی تحسینشون میکنم

    همین یک ساعت پیش بود باهمسرم توماشینمون توی خیابونای شهرمون تاب میخوردیم که یک ماشین بزرگ مدل اف اچ از جلومون رد شد و فکر کنم اون آقا تازه ماشینش رو خریده بود چون ظاهر نو و ترتمیزوتازه ای داشت،و اون آقا کلی باماشینش بوق میزدو خانمش هم کنارش نشسته بود و حس میکردم کلی ذوق میکردن ازینکه سوار این مدل ماشین شدن

    بخدایلحظه اون ذوقشون چنان ذوق رو درمن چند برابر کرد که انگار اون ماشین مال خودم بودم و چندبار تا ازکنارمون رد شد کلی دعای خیر بدرقه ی راهشون کردم و براشون آرزوی موفقیت بیشتری کردم

    اصلا خیلی این حسمو دوست دارم،قلبم بازمیشه وقتی موفقیت یک فردی رو میشنوم،بخدا واقعا حس عجیبی پیدامیکنم،برعکس اون روزا که منتظر بودم اینجور آدما رو خدا تواین دنیا یک عذاب الهی برشون نازل کنه

    چون آیه های قران رو همیشه برامون بد جا انداختن و میگفت ببینید قارونوفرعونو نمرود چقدر ثروتمند بودن آخرش خدا عذابش رو توسرشون نازل کرد و چه عذابی تو اون دنیا بکشن بااینهمه ثروتی که داشتن…

    هیچوقت کسی از شرک برامون توضیح نداد،هیچوقت کسی اصل قضیه ی نمرودوفرعون و قارون رو نگفت که ببینیم جریان ازچه قرار بود که این عذابها برسرشون نازل میشد

    هیچوقت بهمون نگفتن که بابا میشه مثل حضرت سلیمان هم ثروتمند باشی،هم اونقدر خدارو باور داشته باشی که اون خداهه هرچی رو اراده کردی توهمین دنیا بهت بده و آخرتت رو هم به همین شکل بسازی

    هیچوقت کسی بهمون نگفت هرچی تو این دنیا بکاری،تو سرای باقی همون رو برداشت میکنی

    خداروشکرمیکنم که تواین زمینه هم رشد خوبی داشتم و دیگه هیچ نگاه بدبینانه ای به هیچ ثروتمندی ندارم و این رو از لطف و سخاوتمندی آموزشهای استاد عزیز میدونم

    هرکجاهستیدشادوپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
    • -
      آسیه رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 2298 روز

      سلام به صفا جان با صفای عزیز و قشنگم

      قربونت برم که چقدر خوب توضیح دادی

      بخدا که به جرات میتونم بگم نود و نه درصد همه ی ما قبل از آشنایی با استاد همچین ذهنیت و تصوری داشتیم در مورد انسان های پولدار و ثروتمند و البته که بخاطر ورودی هایی بوده که داشتیم و تو اکثر فیلم و سریال ها ادم های پولدار همه شون قاچاقچی ها و آدمکش هایی بودن که خون مردم رو‌ میکردن تو شیشه و خیلی چیزهای دیگه که بهتر نگم

      و چقدر زیبا و قشنگ توضیح دادی از حس و حال و ذوق و شوق ت بعد از اشنایی با استاد عزیزمون

      برات دنیا دنیا آرامش و عشق و شادی و و ثروت و آزادی و صلح با خودت و جهان رو طلب میکنم از پروردگار مهربانی که بخشنده هست و بخشاینده .

      در پناه الله و فرمانروای کیهان باشی عزیزم ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محسن سلگی گفته:
      مدت عضویت: 514 روز

      سلام دوست عزیزم تبریک میگم که به این درجه از تفکر مثبت‌ و معرفت عالی رسیدین که به این شکل طرز تفکر خودتون رو بسمت عالی بودن کنترل میکنید و حال خودتون رو خوب میکنید

      مطمئنا بخاطر این حال خوب شما نتیجه های عالی در کار و زندگی کنار همسر محترمتون تجربه میکنید

      البته هنوز هم میتونید و میتونیم با توجه‌ به‌ توصیه های استاد عزیزمون جناب آقای عباسمنش واستاد محترم خانوم شایسته گرامی و هدایت خداوند متعال به درجات عالی تر در طرز تفکر و رفتار انسانی و موفقیت های بزرگتر در زندگی دست پیدا کنیم .

      با آرزوی عالی ترینها برای شما و همه اعضای این سایت الهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: