چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟
در این فایل استاد عباس منش با توضیح ویژگی های شخصیت خوشبین و بدبین، مفاهیم زیر را مفصلا توضیح می دهد:
- ارتباط خوشبینی و احاطه شدن با نعمت های پادار، از دیدگاه قانون؛
- ارتباط بدبینی و احاطه شدن با ناخواسته ها، از دیدگاه قانون؛
- تعریف شاکر و ارتباط آن با خوشبینی؛
- تعریف کافر و ارتباط آن با بدبینی؛
- مفهوم تقوا و قدرت آن در تبدیل “بدبینی” به “خوشبینی”
- بدبینی چگونه ایجاد می شود و با چه منطق هایی می توان مانع شیوع آن در افکار و ذهنیت خود شد؛
- چه جنسی از کنترل ذهن سبب می شود تا فرکانس غالب ما به سمت خوشبینی گرایش پیدا کند و طبق قانون، جریان ورود نعمت ها به زندگی مان را جاری نگه دارد؛
آگاهی های این فایل به ما کمک می کند تا:
اول از همه، به درک درستی از مفهوم خوشبینی و مفهوم بدبینی برسیم بدون اینکه در این باره دچار سوء برداشت شویم؛
همچنین به ما کمک می کند تا بخش های بدبین در شخصیت خود را بشناسیم و با پرورش ویژگی خوشبینی در یک فرایند تکاملی، آن نقاط را بهبود دهیم.
آگاهی های این فایل را بشنوید. در مفاهیم آن تعقل کنید سپس در بخش نظرات این فایل بنویسید:
الف) با توجه به آگاهی های این فایل، دلایلی را لیست کنید که تغییر از بدبینی به خوشبینی را برای تجربه زندگی بهتر، ضروری می داند؟
این لیست، منطق های لازم برای تغییر نگاه از بدبینی به خوشبینی را، در دست ذهن شما قرار می دهد و اهرم رنج و لذت قوی ای برای ایجاد این تغییر، می سازد.
ب) چه راهکارهایی از آگاهی های این فایل آموخته اید که قصد دارید با اجرای آنها، ویژگی خوشبینی را در ذهنیت خود تقویت کنید؟ برای این منظور، چه قدم هایی – هرچند کوچک – را می توانید در برنامه روزانه خود بگنجانید؟
یادمان باشد که تغییر و بهبود شخصیت، یک شبه ایجاد نمی شود. بلکه یک فرایند است که باید با تعهد و قدم به قدم برداشته شود. قدم های کوچکی که به صورت مستمر بر می داریم، نه تنها این تغییر عمده را ایجاد می کند بلکه مسیر این تغییر را نیز بسیار لذت بخش می کند.
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟365MB70 دقیقه
- فایل صوتی چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟68MB70 دقیقه
سه قل خوابن
هوای سرد تبریز منو کشوند سمت آماده کردن مقدمات پخت آش
یک لیوان آب گرم واسه خودم ریختم و نشستم روی مبل ، روبروی منظره ای که هر لحظه میبینم و بهم یادآوری میکنه که رویاها ، رویا نیستند .( وسعت بینهایت آسمان و کوه زیبای عینالی ) آرزویی که همین چند ماه قبل خواسته بودم .
از پنجره ی پشت سرم نور آفتاب شونه هام و نوازش میده ، دستم و بردم سمت لیوان و جرعه ای نوشیدم ،
به یکباره برق دو فاز بهم وصل شد :
سالهاست این گلو کمکت کرده که بنوشی و غذا بخوری
آیا بهش فکر کردی ؟
شکر قلبی براش داشتی ؟
به خودم صدقانه جواب مثبت دادم که ظاهرا شکر کردم
ولی با قلب باز به عمق ماجرای این اتفاق شگفت انگیز هیچوقت فکر نکرده بودم !
به راستی چند سلول ، چند ماهیچه و استخوان و اعصاب و غدد و دستور و توجه و تمرکز و آگاهی و شعور در پشت این اتفاق به ظاهر ساده ، دست به دست هم داده اند تا من یک جرعه بنوشم ؟ و بعد از ورود این آب به گلو باز هم این قدرت شگفت انگیز دست به کار میشه و در ادامه ی مسیر هدایتش میکنه ،
به قدر فهم خودم
یک کوچولو
یک ریزه
از اعماق قلبم میگم :
چقدر شگفت انگیزه
چقدر معجزه است
و چقدر حیرت آوره
همزمان بوی خوش حبوبات و گندم در حال پخت رو استشمام میکنم
و همزمان پوست بدنم گرمای نور رو حس میکنه
و همزمان عصب بینایی نور و رنگ و نوشته ها رو میفرسته برای سطحی برتر و فرمان دیدن صادر میشه
و همزمان ماهیچه ها و استخوانهای بیشماری فرمان یافته اند که من رو روی مبل به صورتی که میخواهم نگه دارند و من بنشینم
و همزمان پلک هم میخورد
نفس کشیده میشود
قلب میتپد
کلیه کار میکند
کبد انجام وظیفه میکند
گردش خون لحظه ای تاخیر ندارد
همه فرمانبردارند
طبق قانون همه ی این اتفاقها همزمان در حال روی دادنه و من و همه ی وجود من و تمام میلیاردها سلول جسم من دارن هدایت میشن
حالا این فقط کالبد جسم است که میبینم
کالبد ذهن هم در حال فعالیته و کالبدهای دیگر هم ….
در هر لحظه معجزه های بسیاری در من روی میدهد
و اینجا وظیفه ی من چیست ؟
وظیفه ی به عنوان انسانی که هست و هنوز زیر خاک نرفته
آگاه بودنه
این که اون ذات مقدس رو هر لحظه در پس ذهنم بهش آگاه باشم
و آرامش ، شور ، شعف ، عشق ، تسلیم بودن ، ایمان ، توکل رو در خودم رشد بدم .
و چه زیباست حس رها شدن از پرت و پلاهای بی حساب و کتابِ ذهن آشوبگر
به خودم یادآوری میکنم :
من هستم
پس لاجرم ، من : خوشبختم
سپاسگزارم که مرا هستی بخشیدی
سپاسگزارم که مرا چشم بینا بخشیدی
سپاسگزارم که مرا پا بخشیدی
سپاسگزارم که مرا دست بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مو بخشیدی
سپاسگزارم که مرا دهان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا زبان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا گوش بخشیدی
سپاسگزارم که مرا دندان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا گلو بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حنجره بخشیدی
سپاسگزارم که مرا آب دهان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا لثه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا نای بخشیدی
سپاسگزارم که مرا شش بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کبد بخشیدی
سپاسگزارم که مرا انگشت بخشیدی
سپاسگزارم که مرا ناخن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مو بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مژه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا پلک بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مفصل بخشیدی
سپاسگزارم که مرا زانو بخشیدی
سپاسگزارم که مرا استخوان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا ماهیچه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قلب بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مثانه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا دستگاه دفع بخشیدی
سپاسگزارم که مرا رگ بخشیدی
سپاسگزارم که مرا پوست بخشیدی
سپاسگزارم که مرا گردن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا سینه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا روده بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کتف بخشیدی
سپاسگزارم که مرا شانه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قلب بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مغز بخشیدی
سپاسگزارم که مرا غدد بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کالبد جسم بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کالبد ذهن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا لب بخشیدی
سپاسگزارم که مرا گونه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کمر بخشیدی
سپاسگزارم که مرا باسن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا رحم بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مهره کمر بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حس لامسه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حس چشایی بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حس بویایی بخشیدی
سپاسگزارم که مرا بینی بخشیدی
سپاسگزارم که مرا غدد عرق بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قدرت تولید مثل بخشیدی
سپاسگزارم که مرا تکلم بخشیدی
سپاسگزارم که مرا صدا بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حس درد بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مچ دست و پا بخشیدی
سپاسگزارم که مرا روده بخشیدی
سپاسگزارم که مرا معده بخشیدی
سپاسگزارم که مرا لوزالمعده بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قدرت جویدن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قدرت فکر بخشیدی
سپاسگزارم که مرا لبخند بخشیدی
سپاسگزارم که مرا اشک بخشیدی
سپاسگزارم که مرا انسانیت بخشیدی
مهربانااا
جاناااااا
سپاسگزارم که این روزها سعیده جون ، در کنار دو دختر زیبا و دوست داشتنیش ثانیه ها رو میگذرونه و نوای عزیز رو با شکر گزاری شیر میده و سلامتیش رو شاکره
سپاسگزارم که آقا جمال ، کارو کاسبیش در مغازه لوازم خانگی سکه است و در شهر زیبای تبریز به مشتری مداری و صداقت ، شهرت داره
سپاسگزارم که آقای عادل مولانی شعبه ی سوم مغازه کامپیوتری رو راه اندازی کرده و موفقیت رو نوش جان میکنه
سپاسگزارم که سمانه جان لبخندهای حافظ کوچولو رو شاهده و هر لحظه به ایمانش اضافه میشه و همواره از موفقیت هاش مینویسه
سپاسگزارم که شهرزاد زیبا و قدرتمند روابط تجاریش رو با هند شروع کرده و در کنار مامان عزیزش ، با گسترش کسب و کار گردشگری دماوند شاکرتر از قبل هستند و حالشون عالیه
سپاسگزارم که ساناز جون به فکر سفر به چین افتاده و با خالقش بده بستون های خفن داره ، همواره عطر شادی ، جوانی و روابط عالی از نوشته هاش منعکسه
سپاسگزارم که اقای علی ابودردائی همچنان مینویسد ، مینویسد و مینویسد و جای قدمهای توحیدیش رو در بستر زمان پر رنگ تر میکنه
سپاسگزارم که سعیده جون برای دو تا وروجک نازش نیلا و نیکا با عملگرا بودنش در توحید ، الگویی مناسب و شایسته است
سپاسگزارم که آقای خاص هر روز خودش رو با دیروز خودش مقایسه میکنه و گامهاش رو محکم تر از قبل برمیداره و باور کرده که رها بودن و گام برداشتن ، کوچیک کوچیک ، کم کم جواب میده
سپاسگزارم که آقای عطار روشن خنده هاش از تمام وجود توحیدیش سرچشمه میگیره و شاخ و برگ موفقیتش در حال رشد به سمت بی نهایته و در کنار کنار چهار عزیز دلش در شهر زیبای دزفول حال خوش زندگی رو نوش جان میکنه
سپاسگزارم که آقای حمید امیری در غار حرای وجود عزیزش در حال ساختن ورژن بهتر و کاملتری از خودشه و با کلام سحر آمیزش منو به وجد میاره
سپاسگزارم که بهار نازنین در کنار دو عزیز دلش از موفقهای بیزینس آنلاین در آموزش زبان انگلیسیه و حال عالیه دلش میگه و من این خوب بودن واقعیش رو از ترکیه تا خونه ی دلم حس میکنم
سپاسگزارم که آقا حمید نارنجی ثانی هر روز عمیق تر و بهتر قانون رو درک میکنه و سلامتیش رو خدای زیباییها تضمین کرده
سپاسگزارم که سارا جون در کنار دختر نازش روزگارش عالیه و هر بار که انرژیش و از شمال هلند دریافت میکنم آسمون دلم نورباران میشه و منتظرم به زودی شرایطی فراهم بشه که بغلش کنم و حسش کنم
سپاسگزارم که آقای کفاش دوست در کسب و کار جدیدش در کنار چهار عزیز دلش موفقیت هاش روزافزونه و در مدار ثروت و آگاهیست و همه جوره روزگار بر وفق مرادشه
سپاسگزارم که مرضیه جون این مامان فوق العاده در حال استارت زدن بیزینس آنلاینه ، معلمی که مرزهای جغرافیایی رو شکست و کانادا با عشق ورودش رو خیر مقدم گفت و در حال کسب آگاهی های درونیست
سپاسگزارم که آقا میلاد شجاعتش رو به کائنات اثبات کرده و در بیزنس املاک نوش جان میکنه پاداش های بی حد و حصر رو
سپاسگزارم برای رشد صعودی آقا افلاطون ، مردی که با شجاعت قدم در راه هجرت گذاشت و از گذشته اش مهاجرت کرد به ورژن توحیدی و کارگرهاو استاد کارهای هم مدارش بهش یادآوری میکنن که تو فوق العاده ای مرد ، تو بی نظیری
سپاسگزارم برای نگاه زیبای آقای جزایری مردی که موشکافانه شاکره و به پاس این دقت از جاهایی که فکرش و نمیکنه ثروت وارد زندگیش میشه و برای من الگوی شایسته ایه
سپاسگزارم برای دختر نقاش و موفق سایت ، طیبه جون ، کسی که با خدای درونش حالش خوشه و قدم هاش به پشتوانه ی نیروی برتر محکم تر از قبل ، رو به جلوست ، بافتنی هاش ، رفتارش با مامان عزیزش ، تابلوهای محشرش همه شاهدن بر مسیر درستی که انتخاب کرده
و سپاسگزارم از خودم که با وسعت قلبم ، نور و شفقت رو به جهان هدیه میدم و حال دلم چراغانیست ، دوستت دارم زهره جون خیلی زیااااد .
من آفریده ای هستم که آفریننده هم هستم
من آفریده ای هستم که آفریننده هم هستم
من آفریده ای هستم که آفریننده هم هستم
معنایی ژرف و عمیق در این چند کلمه نهفته است که به قدر فهم خودم ، میفهممش
و باید بتوانم از این نیروی فوق العاده ای که ذهن در اختیارم قرار داده تا قبل از اتمام فرصت در جهان مادی ، استفاده های خوب ببرم و این فقط و فقط در صورتی اتفاق می افتد که بتوان ذهن را آگاهانه مهار کرد و شاهد عملکردش بود .
باید تمام توجه و تمرکزم را مصروف کنم برای :
مهار عملکرد های خارج از کنترل ذهن که به سه صورت خودش را نشان میدهد :
عملکردهای غیرارادی
عملکردهای غیر هدفمند
عملکردهای نا آگاهانه
الهی آگاهانه عرض بندگی میکنم که :
میپذیرم در این جایگاه و موقعیتی که هستم ، همه چیز درست و در سر جای خود قرار دارد و هیچ خطایی به قلم صُنع تو نرفته است ،
یاریم کن بر عملگرا بودنم چرا که تو یگانه قدرت حمایتگر و کمک کننده ای
آمین
تو مرا عشق بیاموز که خود سراسر عشقی ، نوری ، لبخندی و مرا دیوانه کن
سپاس که مرا شکر گزاری آموختی چرا که شکر آگاهانه نشانه ای بسیار عالی از خوشبین بودنه
سپاس که به من اجازه تجربه ی جسم دادی ، جسمی که از وقتی خودم را شناختم بسیار ارتباط عاطفی خوبی رو باهاش برقرار کردم و از تمام قسمتهای بدنم همیشه کیف کردم و لذت بردم و هزار بار شکر که همیشه برای خودم کافی بودم و تحسین برانگیز
سپاس که لذت زندگی را به من دادی ، همین زندگی که در اون غرقم مثل ماهی در آب ، و هیچوقت توان این را نخواهم داشت که برای تمامیت اون تو را شاکر باشم ولی باز هم سر تعظیمم و سجده ی شکر درونیم را به پاس ارادت بندگی بپذیر
سپاس که لذت خواب راحت در رختخواب راحت در فصول مختلف سال را در دنیای مادیت تجربه کردم ، وقتی سردم میشود ، پاهایم را در شکمم جمع میکنم و سرم را زیر پتو میبرم و کیف میکنم و یا وقتی گرمم میشود آزاد و رها با روکشی نازک در مسیر نسیم دراز میکشم
سپاس که لذت مادر بودن را به من چشاندی و مرا کامل و کاملتر کردی ، هر روز از کودکانم آموختم و خودم را بالا کشیدم ، بهم فهماندی که آنها به منبع نزدیک ترند و دلیل خنده های بی قید و شرطشون و دلیل گریه های بدون ترسشون همینه که پاکند و تو به عنوان مادر باید بیاموزی و رها کنی خودت را از گرد و خاکهای درون
سپاس که لذت دوش گرفتن را تجربه کردم ، لذت آب ، وقتی روی بدنم میریزد و سراسر نور میشوم و این من هستم که حتی توان سپاسگزاری واقعی از این قطرات فوق العاده مثبت ندارم مگر اینکه آگاهانه با حس خوب از اعماق قلبم تو را سپاس گویم
سپاس که لذت حضور در محضرت را دارم و در این مسیر بی انتها مرا ثابت قدم بدار و امیدم را به خودت گره کور بزن ، گرهی که همیشگی بشه و از حالت سینوسی و شل و سفتی در بیاد ، بَه که چه حظّی میبرند آنان که تو در درون جستند و یافتند و مستقر شدند .
نوش باد آنان با آگاهی هر لحظه در حال نیوشیدن جام شراب تواَند .
عیب کار از جعبه تقسیم نیست
سیم سیاردل ما سیم نیست
این خدا این هم هزاران طول موج
دیش احساسات ما تنظیم نیست
سلام سعیده جون
دستاااام بالا لطفا امنیت سایت رو به هم نزن ، پر جنب و جوش کلاس
بزار برم نوشته هام و نگاه کنم ، الان برمیگردم
.
.
.
.
.
.
.
ده دقیقه گشتم سعیده جون
یکی از نوشته هام و پیدا کردم که نمیدونم توی سایت ارسالش کردم یا نه
اما یه چیز خیلی عجیبه و اون اینکه : ( شکلک با چشمهای قلنبه )
نمیدونم چرا وسط اینهمه اسم ، نام شما سه مرتبه نوشته شده و داره میدرخشه ؟؟
خودم تعجب کردم ، شما رو نمیدونم ، باور کن اینها همش از فرکانسهای خودته گلم ،
این و بگم و کل نوشتم و برات بفرستم دقیق و دست نخورده !
توی دفترم اسم شما رو بیشتر از بقیه نوشتم مخصوصا زمانی کیش بودی .
انگاری هر اتفاقی برای شما می افتاد چند روز بعدش برای من روی میداد و من خیلی جالب دیگه میدونستم پلن بعدی من چیه !
الان هم با بعضی از بچه های سایت ارتباط هایی دارم که فقط درون منه و اصلا فیزیکی نیست .
امیدوارم اتفاقات درونی و واقعی برامون رخ بده مثل بیگ بنگ اول آفریتش که هنوز بعد از سیزده و هشت دهم میلیارد سال در حال خودگُستّریست و ما هم جدای از این جهان نیستیم .
متن دقیق یکی از نوشته هام به اسمت نگاه کن جانا :
زیبای من ، ای سکوت همواره جاری در تلاطم روزگارم ، شکر به درگاهت ،
تو مرا همچون خودت خالق قرار دادی شکر به بودنت .
وقتی از جایگاه یک خالق قدرتمند و با لیاقت به خودم و زندگیم نگاه میکنم : هم شاکر تر میشوم و هم امیدوارتر
من همان زهره ای هستم که توانستم خلق کنم هجرتم را
من همان زهره ای هستم که توانستم خلق کنم سه فرشته ی نازنینی را که در صحت و سلامتی کامل و الان مثل چهار خواهر و دوست پایه به لحظات روزگار لبخند میزنیم و شاکریم
من همان زهره ای هستم که عزیز دلم را خلق کردم ، مردی از جنس نور و مهربانی
من همان زهره ای هستم که خلق کردم آرامش را و شکر گزاری را
من همان زهره ای هستم که خلق کردم بیزینس جدیدم را و قدم گذاشتم به دنیای زیبای خارج از محیط کارمندی را
من همان زهره ای هستم که خلق کردم مدرسه ی خوب و عالی دخترکانم را
من همان زهره ای هستم که خلق کردم پاره کردن زنجیر پوسیده ی وابستگی و دلبستگی را
من همان زهره ای هستم که خلق میکنم مشتری های قدردان و دست به نقد و آسان گیر را
من همان زهره ای هستم که خلق کردم ماشین مهربانم را
من همان زهره ای هستم که خلق کردم واحد 200متری کلید نخورده در برجی زیبا را
من همان زهره ای هستم که خلق کردم افراد دور و برم را نورهایی از جنس خدا : شهرزاد ، افلاطون نوروزی ، رضا عطار روشن ، میلاد آمای ، زهرا مهدوی فر ، سعیده شهریاری ، بهار بختیاری ، سارا مرادی همت ، حسن کفاش دوست ، سعیده رضایی ، علی بردبار ، سعیده شهریاری ، عادل مولانی ، نسرین سیفی ، مرضیه ، سعیده شهریاری ، سید مهدی جزایری و ….
من همان زهره ای هستم که خلق کردم کیفیت خلوت سحرم را
من همان زهره ای هستم که هستم و همواره در تلاشم تا به او آگاه باشم
و چقدر عاشقانه خودم را دوست دارم الهی شکر
سلام جانا
وقت بخیر
سپاس از اینکه آگاهانه نوشتی از لذتهای زندگیه قشنگت و باز هم آگاهانه به داشته هات نگاه کردی و آگاهانه شاکر بودی .
شکر که هستیم
بودن واژه ایست که هر چقدر براش شکر کنیم به انتهاش نمیرسیم
کبری جان :
باید بود تا احساس کرد
باید بود تا شکر کرد
و چون او هست من بود شده ام
پس چون او هست :
امید هست
صبر هست
تسلیم هست
و نتیجه این میشود که من و او در هم تنیده ایم
و یکی هستیم .
شکر که هستم
شکر
عزیزی برام بانو
و ممنون که نوشتی قشنگم
درود آرزو جان
وقت بخیر مهربانو
اسم زیبای شما منو برد به 44 سال قبل ، چرا که اسم من هم تا 5 سالگی آرزو بود
دوسش داشتم و هنوز هم دوسش دارم
ولی نمیدونم چی شد که شدم زهره ،
از اینکه برام به زبان زیبای ترکی نوشتی ممنونم
از اینکه من رو همشهری خطاب کردی ممنونم
قصه زندگیم رو در کامنتهای قبل زیاد نوشتم و کوتاه برای شما میگم :
من 5 و نیم سال قبل با سه قل به تبریز مهاجرتی آگاهانه داشتم
همسر و خونه و پدر و مادر و ایل و تبار رو پشت سرم گذاشتم و زنجیرهای وابستگی و دلبستگی رو از قلبم کندم و سوار ماشینم شدم و زدم به جاده . تبریز شهری بود که اولین بار قدم در اون گذاشته بودم ، زبان رو بلد تبودم ، هیچ آشنایی نداشتم و به قول استاد خبری از فرش قرمز نبود . هم پدر بودم و هم مادر و سه قلوها که تازه کلاس دومشون رو تمام کرده بودن .
آرزو جان : خدا به خاطر شجاعتم برام دروازه ها رو باز کرد .
در شهر شما که از اون به بعد شهر خودم شد ، حالم خوب شد ، و روز بروز بهتر ، صدای سپاسگزاری هام به ملکوت رفت و همسری شایسته ( ایشون تبریزی نیستن ) برام فرستاده شد ، بچه ها مدرسه عالی ثبت نام شدن ، با استاد عباسمنش آشنا شدم ، بالا و پایین شدیم اما حالمون خوب بود ، هنوزم هست ،
بیزینس نو پام رو شروع کردم و هر روز قدم های عالی براش بر میدارم ،
طبقه نهم یک برج زیبا مستاجرم
و البته حال دلمون خوبه
هر پنج نفرمون با هم همدل هستیم و هر کسی برای خودش شاکر و سپاسگزاره و وقتی هم دور هم جمع میشیم باز هم حرف قانون و تسلیم بودن و رهایی حرف اول رو میزنه ،
خدا رو شکر زندگی حسابی روغن کاریه .
امشب دیدن روی ماهت رو خواستم .
بغل کردنت حتما میچسبه ،
ممنونم زیبا جان که برام نوشتی .
ممنونم .