آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عاطفه زارعی گفته:
    مدت عضویت: 825 روز

    به نام خدا که رحمتش بی اندازه و مهربانیش همیشگیست و درود و سپاس خدمت استاد گرامی و مریم خانم گل و دوستان همفرکانسیم

    ابتدا بر خودم واجب می دونم که بابت آگاهی های ناب این فایل نهایت تشکر رو از استاد عزیز داشته باشم.

    و در ادامه در خصوص فایل بگم که، من از همون اول که از فایل های استاد استفاده کردم و استاد تاکید داشتند، شما روی خودتون کار کنید و کاری به دیگران نداشته باشید، جهان آدمها و شرایط هم فرکانس شما رو براتون مهیا می کنه با جان و دل گوش کردم و عمل کردم.

    واقعاً نتایج عالی بود، آدمهای منفی خود به خود دور و دورتر یا کاملا حذف شدن، زمانم بیشتر شد، آگاهی های بهتر و بیشتری رو دریافت کردم، در بیشتر مواقع در شرایط فرکانسی خوبی قرار می گیرم، تمرکزم بالا رفته، حتی اگر تو شرایط منفی قرار بگیرم اون شرایط روم بی تاثیره و اگر چیزی هم اتفاق بیفته که ناجالب باشه با اعراض بعد مدتی اون اتفاق به نفع من تموم میشه.

    یکی از لذتبخشترین دستاوردهای من از عمل به توصیه های استاد اینکه به کارهام دید حرفه ای و علمی دارم و این برای من بسیار ارزشمنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  2. -
    مهدی حوازاده گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز

    تجربه ای که من توی این موضوع داشتم این بود که اون اوایل که خب سن سال کمی هم داشتم و احساس میکردم داشتن این اگاهی ها موجب برتری من نسبت به هم سن و سال هام شده نا خودآگاه دوست داشتم افرادی توی زندگیم باشن که اینارو نمیدونن و من با آموزش دادن بهشون رو یاد دادن مسیر درست احساس ارزشمندی و غرور کنم

    و این باعث شده بود ادمایی رو جذب کنم مخصوصا در روابط عاطفی که مشکل دارن البته اینو بگم که خیلییی ادمی نبودم حتی از همون بچگی که کمک به دیگران برام ارزش باشه در واقع نه انتظار کمک داشتم و نه خیلی اهل این بودم که بخوام خودمو به اب و اتیش بزنم برای بقیه ولی چون توی موضوع قوانین خداوند این سبک زندگی برام خیلی جالب بود و زندگی خودمو عوض کرده بود دوست داشتم به فردی که باهاش توی رابطه هستم بگم و این مسئله پیش اومده بود که من ادمی رو جذب کردم که نیاز داشت به اون اگاهی ها

    و اما بعد از اتمام اون رابطه همون روز ها فهمیدم که ایراد کار از کجا بوده و من ناخوداگاه میخواستم ادمی باشه که اگاهی کمتری از من داشته باشه از زندگی تا یه جورایی من اون فرد برتر باشم توی رابطه

    و یه روزی به خودم گفتم من نمیخوام معلم باشم توی رابطم من میخوام رابطه ای داشته باشم که ازش چیز یاد بگیرم فردی باشه که من از اعمال و رفتار اون یاد بگیرم و به قول شما یه تیکه سرب نباشه توی زندگیم و بلکه پر پروازم بشه

    و بعد از اون طی یه روندی هیی افرادی که اومدن بهتر و بهتر شدن

    یادمه توی اون رابطه من سعی داشتم که نقش یه قهرمان رو بازی کنم و به طرف بگم راه درست چیه و راه غلط چیه در صورتی که به قول قران وضیفه تو هدایت نیست بعد اینو به پیامبر میگه که شغلش رسالت بوده و در مورد من حتی وضیفه من علاوه بر هدایت رسالت هم نیست

    باید این رو با خودم مرور کنم که هر کس هر نتیجه ای میگیره بخاطر خودش بوده و من به اندازه سر سوزنی درش نقش ندارم

    و واقعا چرا ادم وقتی میتونه فردی رو در زندگیش داشته باشه که باهم دیگه پرواز کنن چرا باید به خودش یه گاری ببنده و بخواد توی سر بالایی با پای برهنه بالا بره

    چقدر با افزایش احساس لیاقتم این موضوع توی من کمتر شد که بخوام با توضیح دادن این مسائل به بقیه به احساس ارزشمندی برسم و البته که هر روز میتونه بهتر و بهتر بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 870 روز

      به نام الله یکتا

      سلام به دوست عزیزم با خوندن کامنتتون یک سری خاطرات قدیمی در ذهنم تداعی شد و تازه الان فهمیدم دلیل اون ضربه ها چی بودن….

      سالها پیش من به خاطر اینکه خودم رو در رابطه برتر و موفق تر جلوه بدم تا یه جورایی هم احساس ضعفم پوشیده بشه و هم بقیه حرفم رو بپذیرن و تائید کنن و هم یک نصیحت کننده باشم تا نصیحت شونده،همیشه با آدمهایی ارتباط میگرفتم که بدبخت و بیچاره بودن یا در ظاهر و تیپ و یا در مسائل مالی و اگر پولدار بودن بی اعتماد به نفس و ضعیف بودن و پول باباشون دستشون بود،نتیجه این میشه که بعد از چند ماه اونا تبدیل میشدن به یک آدم موفق تر و خوشتیپ تر و بهتر از من و من میدیدم که دیگه با من نمیان بیرون و میروند با کسانی که در ظاهر و باطن خیلی بهتر و قویتر از من بودن و همیشه برام سوال بود که منی که این همه راه و چاه به اینا نشون دادم و اینقدر به اینا خوبی کردم و وقت گذاشتم براشون،چرا اونا اینجوری رفتار کردن و به خودم میگفتم ببین فلانی چقدر بی لیاقته،هیچکس محل سگ به این نمی‌داد من آدمش کردم با خودم اینور اونور میبُردمش تا بقیه بشناسنش،حالا ببین چطوری خودش رو برای من میگیره و…

      عدم عزت نفس و احساس لیاقت من برای رابطه بهتر با آدم های بهتر از خودم باعث می‌شد که من با آدم‌های ضعیف ارتباط بگیرم تا خودم رو بهتر و برتر از اونا بدونم چون فکر میکردم من کافی نیستم و من ارزشمند نیستم تا با بهتر از خودم باشم،در حالی که هم خوشتیپ بودم هم ظاهر خوبی داشتم،یعنی اون احساس کمبود لیاقت،درونیه و کاری به شرایط بیرونی نداره و این قضیه بارها و بارها به من ضربه زده در گذشته…

      چقدر خوب شد که یادم اومد تا هم برای خودم قانون تداعی بشه و هم اینجا چراغ راهی باشه برای بقیه از طرف الله یکتا

      اون موردی هم که بهش اشاره کردی رو من الان درک کردم که،خدا به پیامبر میگه تو فقط ابلاغ کننده ای و کاری به کارشون نداشته باش چون باعث می‌شد وارد فرکانس اونا بشه

      اونا خودشون هستند که تصمیم میگرند به چه راهی بروند و تو دلسوزی نکن و ولشون کن….

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی بهره ور گفته:
      مدت عضویت: 3232 روز

      سلام و درود بر آقا مهدی

      کامنت زیبایی نوشتید ازتون سپاسگزارم.

      مخصوصا اونجایی که گفتید ما نه وظیفه رسالت و نه وظیفه هدایت بر گردن داریم و باعث شد تا حجت بر من تمام شود…و اینکه هر کس هر نتیجه ای میگیره به خاطر خودش هست و من به اندازه سر سوزنی تاثیر ندارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 405 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم ومریم عزیزم با این پیشنهاد فوق العاده

    واقعاچه قدر عاشق همزمانی های خداوندم که بهم میگه بسه تقلا نکن بسه این حمایتگری بی جا بسه این همه نشت انرژی برای متقاعد کردن دیگران دقیقا من وقتی میبینم انقدر حالم با عمل به قوانین بهتر شده دلم میخواد خانواده مو هم آگاه کنم وبهشون بگم تااونا هم حالشون خوب بشه و دقیقا ساعتها وقت وانرژی صرف کردم که ناجی باشم که خدابهم گفت عزیزدل من خودت داری غرق میشی خودتو نجات بده وقتی خودتم بااونا درحال غرق شدنی چطور میتونی نجاتشون بدی حتی اگه بخوای هم نجاتشون بدی اوناباید دستشونو بهت بدن واینکه هربار که خواستم به کسی بگم که چجوری میتونه حالشو خوب کنه مسخره ام کردن و تحقیرم کردن ونه تنها تاثیری نداشته بلکه احساسم رو هم بد کرده ،پس سعی میکنم تاجایی که بتونم خداجونم زیپ دهنمو بکشمو نخوام برای هیچکس توضیحی بدم یاکسیو متقاعد کنم فقط انرژیم بزارم روی خودم رو حال خوب خودم و تغییر وکمک به خودم خدایا شکرت.

    خدای خوبم ازت ممنونم و سپاسگزارم که هدایتم کردی.

    استاد عزیزم و مریم نازنینم و تمام بچه های سایت عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2168 روز

    بنام الله یکتا

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان ارزشمندم

    واقعا چقدر سپاسگزار این سایت هستم و عجب نعمتی هست این سایت، آگاهی های داخل سایت که باید هر بار رصد شون کنیم و کامنت های دوستان و راز و نیازها و ارتباط هایی که با خداوند توی کامنت ها میتونه ببینه.

    چقدر سپاسگزار شما استاد عزیزم هستم که باعث و بانی همچین فضا و سایتی شدید که اینقدر از در و دیوارش دُر و گوهر میباره.

    چقدر بیشتر سپاسگزارم از اینکه خداوند فرصت و زمانی به من میده تا بتونم اینجا باشم یا ردپاها و کامنت دوستان رو بخونم یا خودم در حد توانم مقداری بتونم از خودم بنویسم و ردپا بذارم. واقعا اینجا بودن و اینجا ردپا خوندن و ردپا گذاشتن هم یک مدار دیگه است منی که هر دو حالت رو تجربه کردم میتونم بگم لول بودن در بین دوستانی که اینجا صادقانه دارند فعالیت میکنن و عاشقانه مینویسند خیلی فرق میکنه که از دور فقط ببینی یا از کنار این کامنت ها بی تفاوت رد بشی و به دنبال صرفا آگاهی های متن یا صوت و تصاویر فایل ها باشیم. خیلی فرق میکنه وقتی میایم بی قضاوت کامنت های بچه ها که هر کدوم میتونن کامل کننده همدیگه باشند در یک اسکیل بزرگتر یک دید وسیع تری رو به ما میده در مورد اگاهی و تجربیاتی که استاد عزیز درموردش صحبت میکنه و این مشارکت و این بودن در جمعی عاشق و متعهد واقعا لولش یا بهتره بگم جنس مدارش فرق میکنه. مسیری که بی قضاوت فقط در جمع افراد متعهد حضور پیدا میکنه و ردپاهاشون رو میخونه و یکجاهایی تحسین شون میکنه، یکجاهایی فرکانس های ناب شون رو از لابه لای نوشته ها دریافت میکنه. واقعا جنسش فرق داره. نمیدونم شاید یک لایه ایی عمیق تر از خودآگاهی و کنترل ذهن رو میطلبه. چون ذهن نجواگر و قضاوت گر و مقایسه کن میاد تا تو رو گول بزنه(که برای خودم اتفاق افتاده و مواقعی که با جنسی خالص تر و صرفا دریافت کننده تجربیات و آگاهی ها کامنت ها رو خوندم یا کامنت نوشتم انگار شسته شدم از هر آلودگی در بازار و آماده تر شدم برای دریافت آگاهی های همون فایل… و وقتی که دوباره اون فایل رو گوش کردم اصلا لول آپ آگاهی در تک تک کلمات برام توی ذهنم ایجاد شده و چنان عمیق تر توی دلم آگاهی ها نشسته که میتونم بگم فایل هایی که اینجوری درس هاشو استخراج کردم با این ترکیب که یکبار گوش کردم و سعی کردم کامنت بنویسم و بعد کامنت دوستان رو تا حد توانم خوندم و یکبار دیگه هم مثلا فردا یا پس فرداش اون فایل رو دوباره گوش دادم اصلا اگاهی ها رفته جای درستش توی ذهنم نشسته و از یک زاویه بزرگتر تونستم دریافت کنم و بشنوم.)خلاصه که خواستم استاد جان بگم من عاشق شما و همه دوستان در سایت هستم که اینقدر عالی هستید و اینقدر شما ناب بودن رو به ما در عمل دارید نشان میدید. حتی چطور فعالیت کردن و کامنت خوندن و کامنت نوشتن رو هم بهمون یاد میدید. استاد واقعا خیلی خیلی سپاسگزارم. با تمام قلبم از تمام وجودتون سپاسگزارم و واقعا دلم براتون تنگ شده. منی که با شما از سفر به دور آمریکا قسمت های اول همراه شدم و منِ اکنونم با اون فهیمه خیلی فرق داره. حتی از اون سفرهایی که با شما داشتم جایزه هم گرفتم پاداش هم گرفتم و خدا هدایتم کرد که بعد از سالها دوباره در مسیر علاقه ام قدم بردارم.

    ——————————————————————————————-

    آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟_قسمت 1

    چقدر همین عنوان لازمه که بارها به یاد بیارم و به خودم یادآور بشم که خداوند به من تنها توانایی تغییر افکار و باورهای خودم رو داده و این عدل خداونده، این قانون بدون تغییر خداست. من هیچ توانایی تغییر زندگی یا فکر شخص دیگری رو ندارم. هیچ کس هم نمیتونه منو و زندگی منو تغییر بده.

    اگر غیر از این فکر میکنیم یک جایی در فکر ما ایرادی هست.

    یکجایی در باورهای ما محدودیتی هست.

    یکجایی در قلب و روح من ناهماهنگی با اصل قانون خدا وجود داره..

    دقیقا همین یک جمله و عمل کردن به این جمله در لایه لایه های ذهن من و رفتارهای من میتونه نشان بده چقدر خدا و عدل خدا رو درست درک کردم.

    وقتی من با این نگرش با شما آشنا شدم که “هرکسی هر جایی هست جای درستشه.” اصلا یک ترک عمیقی بعضی از ذهنیت ها و باورهای من پیدا کرد. گفتم یعنی اونی که معلوله اونی که فقیره جای درستشه…یعنی چی آخه…اونی که من میتونم بهش کمک کنم و راهنمایی اش کنم تا تغییر کنه ولی الان در منجلاب افکار داغون خودش گیر کرده، یعنی جای درستشه. یعنی من ناتوانم در تغییرش. یعنی هر کسی باید خودش بخواد. یعنی هر کسی نتیجه افکار و اعمال خودش رو داره میبینه.فرکانس هایی که پیشاپیش فرستاده شده من تازه این جاها بود یکم دوزاریم جا افتاد که خدا تو قرآن منظورش از پیشاپیش چیه و هیچ ربطی به تقدیر و سرنوشت از قبل مشخص شده نداره…هیچ ربطی به بی عدالتی و ازمایش های خدا نداره. بابا خودمون هستیم که مسئول کلی زندگی و اتفاقات و تجربیات زندگی خودمون هستیم. همین مسئولیت تمام و کمال کل زندگی بودن خودش داستانیه و بنظرم با اینکه اون اوایل متعهد شدم مسئولیت کل زندگی خودمو به عهده میگیرم اما یک که جلوتر رفتم دیدم چقدر ریز من مسئولیت ها رو داره ذهنم ربطش میده به یکسری عوامل بیرونی و یکجاهایی نقش قربانی به خودم میگیرم یکجاهایی میخواد ذهنم بگه تو خیلی سرسخت هستی پس اینا هم هست. این سختی ها رو هم تحمل کن. اما دیدم نه، من باورهای ریزم داره جوری کار میکنه و جوری توجیه میاره که واقعا مثل اون پیچک های هرز اصلا اجازه ورود و شناسایی رو بهم نمیده و اینجور مواقع من شجاعانه مشعل برمیدارم و یکهو میسوزونمشون تا راه باز بشه و حالا اگر ریشه اون باور ریز رو دیدم از کجا بوده که میرم از دل خاک میکشم بیرون اما اگر ندیدمش متوقف نمیشم و پیش میرم و حرکت میکنم و ادامه میدم و متوقف نمیشم.آره من فقط توانایی اینو دارم که جنگل ذهن و دنیای خودمو رو حرص کنم، خودمو آباد کنم، راه خودمو از شرِ این علف های هرز پاکسازی کنم. چون من فقط در دنیای مادی میتونم انرژی خودمو در یکجا متمرکز کنم. چون اصلا طبق قوانین ثابت خدا اجازه ندارم برم به تغییر بقیه چیزها دستی بزنم مگر اینکه اینقدر قدرتم، تاثیرگذاری هام، نتایجم بزرگ شده باشه که ارتعاشاتش مثل بمب بقیه اطرافیان منو هم تکونی بده. فقط در حالتی میتونم که اون شخص خودش بخواد و از من کمکی برای تغییر بخواد تازه همینجا هم باید حواسم باشه خوشحال نشم که فکر کنم به به من شدم دست خدا، شدم آدم خوبه ماجرا و حالا منم که دارم تاثیر میذارم. نه این خبرا نیست تو در حد ایده و یک جرقه لحظه ایی به یک فرد شاید کمکی کنی و بعد باید بتونی برگردی و تمرکزت روی خودت باشه وگرنه گمراه میشی. جوگیر میشی و شاید باعث بشه هم راه خودتو و هم راه طرف رو دور میکنی.(برای خودم پیش اومده قبلا وقتی کمک کردن رو در حدی که طرف خواسته و انجام دادم و ادامه دادم و باز هم ادامه دادم باعث شده اون طرف تکاملش رو به مدل خودش طی نکنه و از یکطرف هم ذهن منم درگیر پیشرفت اون شخص شده که چطوری پیش رفته…بابا کمک هم خواستن باشه کمک کن اما در حد و محدوده خودت و طرف. بیشتر از این یا به خودت آسیب میزنی یا به طرف. اینا رو دارم به خودم میگم که قبلا چقدر جاهلانه عمل میکردم.)

    _وقتی از یک جایی به بعد هم وقت زیادی صرف کنم و درگیر مسائل و کمک کردن و تغییر دیگران میشم. عواقب داره اینکه باعث میشه: من احتمالا مشرک میشم. من از مسیر اصلی خودم فاصله میگیرم و راه رو باز میکنم و اجازه میدم شیطان بیاد تا منو بیشتر منحرف کنه. ذهنم بیشتر جوگیر میشه که بابا چقدر من آدم خوبی هستم و بنظرم با حس معنویت و انسان دوستانه هم قاطی میشه و…

    نکته دیگه اینکه وقتی زیـــادی برای کسی مایه میزاریم و از انرژی خودمون برای فردی خرج میکنیم یواش یواش تبدیل به یک قرص مسکن میشیم. چرا مُســکن چون عملا مسئله اصلی طرف که ریشه در درون خودش داره حل نمیشه، چون اون شخص هم راحت تر هست، مسئولیت خودشو با شخص دیگری تقسیم کنه.یا اصلا خودش هم دیگه تلاشی نکنه و فکر نمیکنه.

    اینم تکامل میخواد،منم رسیدم به این نکته که فقط باید تمرکزم رو بزارم روی خودم. واقعا تکامل میخواد و از حالت هیجانی در مورد این آگاهی ها بیایم بیرون و جاهلانه عمل نکردن رو یاد بگیریم.

    _یکسری افراد هم هستند که نصیحت کننده های خوبی در زمینه های مختلف هستند. اما اگر به نتیجه و کیفیت زندگی این افراد نگاه کنیم متوجه میشیم که خودشون عمل کننده حرف های خوب و قشنگ خودشون نیستند.چون اگر عمل کننده بودند وقت برای حرف زدن نداشتند.

    عالمان بی عمل

    اگر میدونی خوبـــه،خُب چرا خودت عمل نمیکنی آخه…اگر لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمیبره.

    _ یک نکته جالب از استاد که گفتن این همه تقاضای مشاوره با مبالغ بالا دارند، اما روی اصول خودشون هستند و به هیچ عنوان به کسی مشاوره نمیدهند.

    چه منطق قشنگی رو استاد جان گفتین: اگر افراد آماده تغییر باشند، خودشون تغییر میکنن و نیازی به من نیست.خداوند از بی نهایت طریق بهشون میگه که باید مسیر بعدی رو چطور حرکت کنند و بهشون گفته میشه.(چقدر این جمله رو استاد بهش باور داره که میتونه اینجوری بگه و اینجوری عمل کنه؟ من چقدر باور کردم که خداوند به بی نهایت طریق همه رو هدایت میکنه و هر کسی که اماده باشه هدایت میشه.)

    من اصلا نمیخوام مُـسکن باشم…

    _وقتی شما گوش شنوا میشی تا درد و دل های دیگران رو بشنوی. از جنس همون بیشتر وارد تجربه زندگی تو میشه.

    (طبق قانون توجه)

    به هر آنچه که تــوجــه میکنی از جنس همون و از اساس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگی تو میشود.به جهان درخواست میدی از همون جنس برام بازم بفرست.

    من قرار نیست حلال مشکلات دیگران باشم.

    اخر و عاقبت مسئله دیگران رو حل کردن اینه که باز هم وارد یک جریانی از همین جنس آدم ها و حل کردن ها میشویم. آقا این جریان رو نمیخوای باید ازش بیای بیرون…خدایا شکرت که من هر لحظه انتخاب میکنم کجا میتونم باشم.

    همه ی ما به یک ادازه دسترسی داریم به خداوند و رزق خداوند…

    باید بپذیریم که ما هرگز و هرگز توانایی تغییر دیگران را نداریم.

    ما بصورت 100% توانایی تغییر زندگی خودمون رو داریم.

    خب انتخابت چیه؟ میخوای انرژی ات رو کجا خرج کنی؟ میخوای جایی خرج کنی که هدر بره؟…

    استاد شما چقدر حواست به اصل ها هست، چقدر حواست به رفتار و باورهایی که میخوای در ذهنت پرورش بدی هست. اینکه گفتین بقیه میگن استاد عباسمنش کلامش خیلی نفوذ پذیر و تاثیر گذاره و شما این حرف ها رو نمیخواید قبول کنید و باور نکردید. تا از اصل دور نشید تا وارد مسیر انحرافی نشید واقعا تحسین تون میکنم استاد جان. چقدر استاد هستید.

    شما اینو باور دارید که تنها افرادی از حرف ها و برنامه های شما نتیجه میگیرند که “آماده هستند” نه اینکه چون شما آمادگی بالا و تاثیر پذیری بالایی دارید.خدایا چقدر شما تحسین برانگیزی. چقدر قشنگ حواس تون هست.

    بحث بحثه آماده بودن افراد هست.

    بحث بحثه آماده بودن استاد و در مسیر درست بودن و عمل کردن خودشون به آگاهی هاست.

    چون استاد همیشه یا بهتره بگیم اغلب مواقع در مسیر درست و مناسب خودشون رو قرار دادند که تو اون مسیر هدایت و پیشرفت بوده و خداوند هم آدم ها و افرادی رو در مسیر ایشون قرار میده که با ایشون “هم کفو” هست.

    چرا یک فردی که اصلا تبلیغات نداره، چطوری میشه که اینقدر این فرد دیده میشه و شناخته میشه؟!

    (دقیقا چند روزه روی یک فایلی از شما استاد عزیز هستم که میگین به همین دقت کنید که شما چطور با سایت من آشنا شدین؟هزاران داستان مختلف هست از اشنایی افراد با سایت و برنامه های شما؟ آیا من کار خاصی کردم؟ تبلیغ خاصی کردم؟…من هیچ کاری نکردم، خدا انجام داده…)

    کبوتر با کبوتر باز با باز

    دقیقا تا حالا نشنیدم که استاد همچین جمله ایی رو بگن که : “من را دنبال کنید.” چقدر یک عده تقلا میکنن با اینجور جملات که واقعا مسخره بنظرم میرسه.چقدر تقلا….اما استاد اصلا اینجوری عمل نمیکنن.

    چقدر استاد باور قوی دارند که من خودمو در مسیر درست قرار بدهم، آدم های درست و مناسب در مسیر من قرار میگیره.

    _ خیلی موقع ها هست که ما خودمون رو ارزشمند نمیدونیم مگر اینکه بقیه ازمون تعریف کنند.

    احساس ارزشمندی نمیکنم،خلا دارم و به دنبال اینم که بقیه بگن برامون یک کاری کرده و احساس ارزشمندی بدست بیاریم و خلا خودمون رو پر کنیم.

    به دیگران میخواهیم کمک کنیم چون ما خودمون رو ارزشمند نمیدونیم و میخوایم اینجوری حس ارزشمندی بدست بیاریم.در اینجور مواقع نه تنها ما احساس ارزشمندی نمیکنیم بلکه بیشتر و بیشتر احساس بی ارزشی میکنیم. این قانون جهانه.(سپاسگزارم عجب نکته ظریف و مهمی رو استاد گفتین. دقیقا ارتباط داشت با یکی از اتفاقات همین چند روز قبل من. و خیلی از خداوند درخواست کردم که بهم بگه کجای کارم ایراد داره و یک باگ ریز اما مهم خودمو فهمیدم و اونم به چه شکلی خودشو نشون میداد که من اصلا ربطش رو با این موضوع ب خوبی درک نمیکردم. استاد سورپرایز شدم…)

    ما تنها چیزهایی رو میشنویم که آماده ی دریافتش هستیم.

    و باز هم سورپرایز دیگه….

    اشکم در اومد استاد جان…میدونید چی شد. رفتم تمرین هامو چک کردم ببینم دقیقا چه جمله ایی نوشتم. چند روز قبل اگر تاریخ بدم و تاریخ و این زنجیره ها رو کنار هم بزاریم میبینم که چطور خدا هدایت کردن اون دوست عزیز رو که همچین کامنتی بنویسه و مریم جان رو هدایت کرد که از شما بخواد اینو تبدیل به یک فایل کنید و نشانه ها رو دنبال کنید و متقاعد بشید که این فایل رو ضبط کنید با این عنوان که اصلا صبح دیدم سورپرایز شدم و همزمانی ها و اتفاقاتی که توی دانشگاه برام افتاده و تعامل و ارتباطاتم با بچه های دانشگاه و حرکتی که زدم و از گروه بچه ها و هم کلاسی هام با جسارت و فارغ از قضاوتی که میشم یا شدم خارج شدم و استاندارد های بالای خودمو حفظ کردم و این درخواستی که از خدا خواسته بودم..عین جمله رو مینویسم.

    خدایا ازت میخوام تا منو آماده ی دریافت نعمت ها کنی.

    خدایا ازت میخوام منو آسان کنی برای آسانی ها.

    خدایا ازت میخوام به من بگی چطوری حواسم به خودم باشه هدایتم کن.

    _وای استاد برای منم پیش اومده و دردم گرفته که چقدر اون فرد آماده نبوده و من چقدر حرف های با کیفیت زدم و چقدر وقت براش گذاشتم و توضیح دادم و گوش نمیکنه و در عمل تغییری ایجاد نکرده و بعد اومده گفته فلانی در مورد پس انداز و مدیریت خرج فلان چیز رو گفت خیلی خوب بود.(آره چقدر حرص خوردم خخخ…اما الان برام جا افتاد مربوط میشه به بحث آماده بودن یا آماده نبودن فرد…پس نتیجه میگیرم انرژی خودمو بزارم روی خودم و هدرش ندم مخصوصا وقتی میبینم فردی آماده نیست.)

    خـــــــدایا شکرت

    خدایا بی نهایت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  5. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2234 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام

    در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

    از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید

    یه مدتی پیش ، حدوداً دو ماه پیش مادر عزیزم به خاطر یه شوک عصبی از حال رفت و (فقط من و پدرم خونه بودیم) ما با آمبولانس ایشون رو بردیم بیمارستان

    « این حقیقت که به شکل مثبت من نوشتمش خیلی می توانه برای شما ، اگر در همچین شرایطی هستی الهام بخش باشه »

    تو این پروسه … اعضای خانواده‌ام خیلی دل نگران شدن و دست به دعا شدند و خیلی هم غصه می خوردند

    بماند که من همون شب هم تو بیمارستان چند ساعت تو اورژانس بودم ، همراه بیمار یعنی مادرم بودم ، هیچکس باورش نمی‌شد… ولی ما هر دومون حالمون خوب بود :)) یعنی من با مادرم می گفتم و می خندیدم و آگاهانه تمرکز خودم و مادرم رو می گذاشتم روی نکات مثبت

    ولی … ولی … همون آدم یعنی مادرم … رفتارش تغییر می کرد وقتی که پدرم یا دیگر اعضای خانواده می اومدند …

    و دیگه اونجا کاری از دست من ساخته نبود … فقط تا جایی که می توانستم اون شب و روز بعدش توی بیمارستان و تا یکی دو هفته بعدش … تا اونجایی که می توانستم خودم رو از جمع دور می کردم و به صحبت ها … که همه پزشک شده بودند :) و علامه دهر :) … که ما می دونستیم و حس کرده بودیم که مامان … (این قصه سر دراز داره دیگه … نگم براتون …)

    اوکی حالا چه اتفاقی برای من افتاد ؟؟ هیچی … به خدا هیچ خللی در زندگی من پیش نیومد و من به زندگیم ادامه دادم

    ولی برای پدرم و خواهرم و البته خواهر زاده بزرگم که حدود 13 سالشه مسائلی از قبیل بیماری یا تنش های وحشتناک پیش اومد که … البته طبیعی هم بود که با اون حجم از تمرکز بر ناخواسته پیش بیاد

    ببینید… حقیقتا آزمونی الهی بود برای من … کار آسونی نبود که بتوانم از این حجم از ناخواسته که تو گوش و چشمم بود اعراض کنم … در نظر داشته باشید که الانی که دارم این متن رو می نویسم و همون دو ماه پیش هم هنوز من تو همین خونه زندگی می کنم

    یعنی این نبود که خونم جای دیگه ‌ای باشه ها … ولی خب دیگه در حد توانم تمام تمام تمام تلاشم رو کردم

    گواه عملکرد درستم هم این بود که نه بیماری خاصی حتی یه سرما خوردگی ساده سراغم اومد… نه مشکلات در روابط عاطفی یا شغلی برایم پیش اومد … نه هیچگونه گرافتاری دیگه ای (یا هر چیزی که بشه اسمش رو گذاشت ناخواسته و تضاد)

    میگم زندگیم روتین خودش رو داشت

    تازه الان داره یادم میاد که این ناخواسته ها باعث شد من قوی تر و بیشتر همه جوره به قانون عمل کنم و حدود یک ماه بعدش من یک رشد حدوداً 3.5 برابری در درآمدم هم داشتم

    من با این دوتا باور خیلی توانستم ذهنم رو کنترل کنم و به قول قرآن تقوی پیشه کنم

    1- هرکسی هر جایی هست سر جای درستش هست ، من از فرکانس های افراد و افکار تکرار شونده‌ی اون ها نه اطلاع دارم نه می توانم اطلاع داشته باشم ولی عدل خدا زیر سوال نرفته

    2- همه‌ی آدم ها به یک اندازه به خداوند دسترسی دارند ، من یه روزی خالصانه از خداوند هدایت خواستم و از اون سر درگمی و گیجی هدایت شدم به مسیر راست … هدایت شدم به استاد عباس منش و درک قوانین و زندگیم رو به لطف الله… تأکید می کنم به لطف الله تغییر دادم … بنابراین همونطور که من دستم رو به سمت خدا بلند کردم و از بقیه دست کشیدم ، خدا دستم رو گرفت و زندگیم تغییر کرد ، دیگران هم می توانند دستشون رو به سمت خدا بلند کنند و از شرک ها دست بشورند و زندگی خودشون رو تغییر بدهند «من نباید در کار خدا دخالت کنم»

    —————————————————————–

    در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

    همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید

    من به لطف الله به خاطر باورهای خوبی که در جنبه سلامتی ساختم همیشه در سلامتی به سر می برم و مریضی خاصی ندارم

    این در صورتی هست که قبلاً ها داشتم ها … به لطف الله چند سال هست که نه قرص و شربت خوردم و نه دکتر رفتم و نه آمپول و سرم … هیچی … اصلا نیازی هم نداشتم به این ها

    اما من سالی دو یا سه بار شاید هم یکبار یه سرما خوردگی عجیب و غریب و یه کم به هم ریختن جسمم رو می بینم و حدود یه هفته ده روز من رو خونه نشین می کنه

    خودمم تعجب می کنم که چی میشه که من اینطوری میشم ؟؟ بعد خودم رو می بندم به آبلیمو عسل و لیمو شیرین و پرتقال ولی همونطور که حدس می زنید تاثیر زیادی هم نداره :))

    طی ده روز اخیر هم همین اتفاق افتاده و من به لطف الله امروز سحر بیدار شدم … ساعت 4 صبح این فایل رو دانلود کردم و یک بار با تمرکز بالا گوش دادم و دیدم و پیدا کردم جواب را

    از الگوی تکرار شونده‌ای که داره فهمیدم من هر بار اینطوری مریض میشم دلیلش اینه که طی چند روز یا چند هفته‌ی قبلش خیلی درگیر زندگی دیگران میشم و احساس می کنم چقدر این ها آدم های اشتباهی ای هستند …

    همش تو ذهنم با خودم کلنجار میرم که باید به فلانی فلان حرف رو بزنم تا بشونمش سر جاش …

    یا احساس می کنم در حقم ظلم شده و چرا با فلانی یا فلانی ها که اینقدر با خودشون و دیگران در جنگ هستند هم مدار شدم ، آخه من که با خودم در صلحم چه گناهی کردم ؟؟ دقیقاً یه همچین مظلوم نمایی هایی ذهنم می کنه ها؟!

    نمی خواهم دیتیل وار توضیح بدهم که شرایط دو الی سه هفته پیشم در محل کارم چی بوده

    ولی قشنگگگ می فهمم که از خودم خوردم !! و این مریضی هیچچچچ ربطی تأکید می کنم هیچ ربطی به سرمای هوا نداره

    به اینکه بگم از فلانی یا فلانی ها وا گرفتم هم نداره

    من دقیقا به خاطر خوراک بیمار و نا مناسبی که حدود دو الی سه هفته پیش به خورد ذهنم دادم … به خاطر اون حجم از اعصبانیت و خود درگیری در ذهنم … و اون حجم از احساس ضعیف و مظلوم بودن … فیلم هایی که ذهنم برایم می ساخت با کیفیت 8k …

    به خاطر همین چیزها مریض شدم و الان به لطف الله حالم خیلی بهتر هست و از فردا می خواهم برم سر کار :)

    استاد عزیزم شما راست میگی ، هیچ حسی زیبا تر و آرامش بخش تر و قدرتمند کننده تر از این نیست که : «من خالق زندگی خودم هستم» خداوند شاهده هر بار که این باور رو طی چند روز پشت سر هم رویش کار کردم و توحیدی رفتار کردم … طی یکی دو روز یا چند روز آینده‌اش چنان آرامشی رو تجربه کردم و چنان احساس خوبی رو احساسش کردم که … قشنگ می فهمیدم این احساس توحیدی بودن با تمام احساس های دنیا فرق داره

    استاد جانم خیلی خیلی ازتون ممنونم ، خدا به شما خیر بده ان شا الله

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر به خاطر این فایل زیبا و تأثیر گذار ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر به خاطر این صلاه زیبا

    منتظر قسمت بعدی از این فایل تاثیر گذار هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  6. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2413 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی و همه دوستان گلم

    آیا من می‌توانم زندگی دیگران را تغییر دهم.

    وقتی داشتم به حرف های استاد گوش میدادم، همزمان داشتم فکر میکردم که کجاها منم تلاش کردم که زندگی اطرافیانمو تغییر بدم. یاد دورانی افتادم که معلم بودم، چه روزهای زیادی رو برای زندگی بچه هایی که مشکلات خیلی زیادی داشتن غصه میخوردم. و چقدر حرف استادو تایید میکنم که آدما تا تو مدار درک چیزی نباشن، اون موضوعی که تو داری زور میزنی بهشون بفهمونی رو اصلا نمیشنون، چه برسه به اینکه بخوان درک کنن.

    بعد یاد رابطم با یکی از نزدیکانم افتادم که چقدر آدم متوقعی بود و هر چقدر به توقعاتش پاسخ مثبت میدادم طلبکارتر می‌شد و شاکی تر و همش ورد زبونش بود که من هیچ کسی رو ندارم و هیچ کس به فکرم نیس. نمیخوام بیشتر از این توضیح بدم چون یکمی شخصیه، ولی جزو بدترین تجربه هام بود که تلاش میکردم اون طرفو شاد نگه دارم، مسیر زندگیشو تغییر بدم و هر چی بیشتر تلاش میکردم، بیشتر از طرف اون آدم، آدم ظالمی به حساب میومدم.

    اون سال ها من استاد رو نمیشناختم و هنوز ایران زندگی میکردم. توی سال اول مهاجرتم با استاد آشنا شدم. الان که فکرشو میکنم چه همزمانیه خوبی بوده،.من تنها شدم، یهو دورم از همه خونواده و دوستام خالی شد و جای همشونو صدای استاد و دوره هاشون گرفت. خدا خودش شاهده وقتی اولین بار این جمله رو از استاد شنیدم که گفتن با کسی در مورد این که تو این دوره دارین شرکت میکنین صحبت نکنین، چقدر ذوق کردم. چرا؟ چون من کلا شخصیتم این مدلیه که تا کاری رو به سرانجام نرسونم، در واقع تا هدفی برام تیک نخوره، هیچ کس از اطرافیانم، حتی نزدیکترینشون باخبر نمیشه، (در این حد که وقتی که میخواستم بیام کانادا، وقتی که داشتیم وسایل خونه رو جمع و جور میکردیم که خونمونو تحویل بدیم و چمدونامونو میبستیم، اونموقع خونواده هامونو مطلع کردیم، همشون تو شک بودن و فکر میکردن شوخی میکنیم:)). چون اعتقاد دارم به جای تحلیل رفتن انرژیم برای اینکه به بقیه از پروسه رسیدن به هدفم بگم، تمرکز کنم روی هدفم و وقتی که تیک خورد‌ دیگه بقیه خودشون مطلع میشن. وقتی پای تغییر شخصیت اومد وسط و استاد این درخواست رو اول دوره کردن، اینقدر خوشحال بودم که نمیتونم درست حسم رو بیان کنم. فکر کنین منی که همیشه بذاته اینطوری رفتار میکردم، حالا اول دوره استادم ازم خواسته بود، که در مورد این موضوعات با کسی حرف نزنم و یه جوری برام مهر تایید به درست بودن رفتار ذاتیم بود. پس نه تنها برام سخت نبود بلکه اصلا موتور انگیزه منو بدجوری روشن میکرد اول هر دوره.

    دلیل دومم از ذوق کردنم از شنیدن این جمله که نباید در مورد این آموزه ها با کسی صحبت کنم، تجارب تلخی بود که از تلاش های بی وقفه برای کمک به دیگران داشتم. حالا دیگه بعد از مهاجرتم، از مواردی که برای خونواده و دوستانم تو ایران اتفاق میفتاد بی خبر بودم. و این همزمانی مهاجرتم با آشنایی با استاد کمک کرد که بیشتر و بیشتر تو خودم غرق بشم. پس آگاهانه هر خبر کوچیکی که هم که بهم میرسید و ایگنور میکردم.

    انصافا من برای رسیدن به این نقطه که من نمیتونم زندگی کسی رو تغییر بدم بهای سنگینی پرداخت نکردم. خدا خیلی هوامو داشت که با چن تا تجربه تلخ، بهم یاد داد که من هیچ کنترلی رو زندگی بقیه ندارم و هیچ قدرتی برای خوشبخت کردنشون ندارم.

    من الان حدود 6 ساله که با استاد هستم و دوره های زیادی رو از ایشون دارم. توی این 6 سال که اگر اغراق نکنم 80 درصد مواقع صدای استاد توی گوشم پخش میشده، حتی یک بار هم همسرم صدای ایشون رو نشنیده. فقط یه چن باری که ماشین رو استارت زدم و گوشیم به ماشین وصل شده، ( چون فایل صوتی یکی از دوره ها تو گوشیم در حال پخش بوده، و اول فایل که استاد با این جمله شروع میکنن، من سید حسین عباسمنش هستم)، همسرم جمله اول رو شنیدن و من سریع بلوتوث گوشیمو قطع کردم که بقیشو نشنون. اتفاقا خیلی هم کنجکاوه که من چی گوش میدم، ولی هیچ وقت قولم رو با خودم و استاد و خدا زیر پا نذاشتمو متعهدانه سرش ایستادم. به خودم قول دادم اینقدر نتایجم باید بزرگ و پایدار بشه که وقتی که ازم پرسید چیکار میکنی اونموقع فقط آدرس سایت رو بدم بدون اینکه ذره ای در موردش توضیح بدم. چون من خودم به شخصه تحت تاثیر نتایج بقیه قرار میگیرم تا حرفاشون، و یقین دارم که همه آدما اینطوری بیشتر تحت تاثیر قرار میگیرن اگر قراره من تاثیری توی تغییر مسیر زندگیشون داشته باشم.

    امشب همسرم بهم میگفت، ازت ممنونم که اینقدر از حاشیه دوری، و ازت بیشتر ممنونم که حتی اجازه نمیدی منم وارد حاشیه بشم. تو دلم یه لبخند ملیح زدمو و تو دلم گفتم که تو خبر نداری من شاگرد یه استادیم که استاد تشخیص اصل از حواشیه، و علت دوری من از حواشی هم همینه. و با یادآوری این حرف استاد که شما تغییر کنین، آدمای اطرافتون در 99 درصد مواقع با شما همراه میشن و تغییر میکنن، یه لبخند قشنگی روی لبم نشست و تو دلم گفتم عزیزم خوشحالم که تو هم از حواشی دور شدی و حرف استادم تایید شد برام.

    اصلا قشنگیه موفقیت به اینه که چراغ خاموش بری جلو، بی سر و صدا کارتو بکنی، به دور از هیاهو و شلوغ بازی. حالا اگر این موفقیت تغییر شخصیت و پیشرفت شخصی باشه که نور علی نوره اصلا. چون جهان هم همراهیت میکنه و آدما و شرایطی که دیگه با تصمیمات جدیدت همخونی ندارنو ازت دور میکنه، بدون درد و خونریزی:) ، بی سر و صدا. دیگه تویی و صدای استاد و یه دنیا پلن و تمرین برای بهبود شخصیتت و البته کلییییی معجزه که جهان به عنوان جایزه هر روز بهت نشون میده.

    خانم شایسته عزیزم ازت ممنونم که استادو موتیویت کردین برای ضبط این فایل، کلییییی دلم تنگ شده بود، استاد گلم مرسی که هستین و اینقده لبخندتون قشنگه، تنتون سالم، دلتون شاد و خونتون آباد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  7. -
    ثریا آرامیان گفته:
    مدت عضویت: 1492 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    سلام استاد عزیزم و مریم خوبم

    و دوستان عزیز

    دقیقا فایل برای خود من ضبط شده بود من سالها بود که مشاور اعظم تو همه زمینه بودم ولی برای خودم کاری نمی‌تونستم بکنم

    دقیقا دلیلش این بود که 4تا کتاب خونده بودم و فکر میکردم دیگه همه چی بلدم چقدر هم خوشحال بودم که اطرافیان نمی‌دونم چرا به من که می‌رسند سریع باهام راحت هستند و درد و دلشون را پیش من میکنند و منو راز دار خودشون میدونند

    اما نمی‌دونستم این خوب نیست تو چرخه و فرکانس منفی هستم

    و الا ماشاالله هم که خودم مشکل ریخته بود رو سرم آخ آخ که چقدر تلاش میکردم همسرم را تغییر بدم همیشه فکر میکردم چون من یکم مطالعه داشتم همه چی دان هستم و همسرم باید تغییر کنه تا زندگی ما درست بشه هر روز دعوا داشتیم

    چون من می‌گفتم تو باید اونطور که من میگم باید باشی

    تو باید درست بشی تا زندگی ما درست بشه

    و امان از روزی که انگشت اشاره به سمت همه بود

    ولی 4 انگشتی که به سمت خودم بود را نمی‌خواستم ببینم

    تا اینکه با این قانون ها با استادها دیگه آشنا شدم دست برداشتم از تغییر دیگران ولی نه صدرصد

    اما از وقتی که با استاد عزیزم آشنا شدم دیگه به اندازه ای که دست کشیدم از تغییر دیگران مخصوصا همسرم زندگی هر روز بهتر و بهتر شد

    و تلاش کردم خودم تغییر کنم

    متاسفانه ما تو کشوری زندگی میکنیم همه ی مردم متخصص هستند در هر زمینه که فکرش را بکنی کمتر کسی دیدم که ازش سوال بپرسی بگه نظری ندارم

    چون در این زمینه اطلاعات کافی ندارم

    سخته تغییر کردن و چه آسان هست تغییر دادن دیگران

    باید آسان شوم‌ بر تغییر دادن خودم

    دقیقا آخر فایل که استاد جان گفتین همین الان به این فکر نکنید این فایل را به مادرتون یا کسی که زندگی خودش را برای تغییر دیگران میزارن بدم گوش کنه من به همین فکر میکردم که به یکی از دوستام که خیلی تلاش می‌کنه همه را تغییر بده نشون بدم در همین حوالی بودم که اینو از زبان شما شنیدم استاد جان

    خندم گرفت گفتم ببین چقدر زود میتونیم فراموش کنیم باز هم دارم فکر میکنم که یکی دیگه را تغییر بدم

    اول خودم باید کامل تغییر کنم تا نتایجم صحبت کنه

    و همینطور همیشه تلاش کردم مادرم را تغییر بدم انقدر دلسوزی بیش از حد نکنه برای داداشم اما این فایل یادم داد حتی نباید به مادرم هم بگم چون اون این زندگی را انتخاب کرده هر چند که دلسوزیش باعث بدبختی داداشم میشه اما باز هم به من مربوط نیست چون سالهاست مادرم بهتر که نشده بدتر هم شده

    ممنون استاد که باز و باز چشمم و گوشم را باز کردی امیدوارم عمل کننده باشم

    ممنون استاد بخاطر این فایلها که این روزها میزارید و چقدر به من در درک قانون کمک می‌کنه

    خدایا شکرت بابت قوانین قشنگ خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  8. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2231 روز

    بسم الله النور الغفور القریب المجیب الحی القیوم

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته ی مهربان ام و دوستان توحیدی ام در این سایت الهی و مقدس

    اول از همه از مریم جان، استاد عمل به قوانین، تشکر کنم که باعث شد این فایل بینظیر روی سایت بیاد و هم دلمان شاد بشه، هم تکراری دوباره بر آگاهی های ناب این موضوع بسیار مهم باشه.

    من به شخصه استاد نصیحت و وقت گذاشتن برای دیگران بودم و بعضی وقتها هستم، همین دیشب لینک دوره قانون سلامتی رو برای کسی فرستادم که شاید با گوش دادن و عمل به آن سلامتی خود را باز یابد. جالب اینجاست برای هر کس فرستادم اصلا حتی لینک رو باز نکرده ببینه چیه؟ و من باز این کار رو تکرار کردم، چرا؟ چون دوست داشتم اون شخص سلامتی اش رو باز یابد یا لینک مربوط به مشکلش، را می فرستادم تا مشکلش حل شود. مرحله لینک فرستادن، بعد از کلی دریافت آگاهی که بابا ما هیچ تأثیری در تغییر دیگران نداریم، و خودشون باید بخوان که تغییر کنند. صورت گرفت در صورتی که قبلا مثل استاد کلی وقت میذاشتم با طرف صحبت می کردم و پیگیر کاراش بودم چرا چون میگفتن وقتی باهات صحبت می کنیم آرام میشویم، غافل از اینکه من دارم اتفاقات ناجالب رو به سمت خودم می کشیدم.

    یکی از آشناها بود خیلی با هم دوست بودیم و کلی در مورد سایت و قوانین با او صحبت می کردم و به خیال خودم، اون تغییر کرده تا اینکه بعد از مدتی رفتم خونشون دیدیم، این همه مدت آب در هاون کوبیدم و طرف همون خودشه، با همون کارا و رفتارهای قبلی.

    یا یکی دیگه از دوستام که با نامزدش مشکل پیدا کرده بود فایل های هدیه استاد رو بهش معرفی کردم، و تا قبل از حل مشکلش گوش میداد، مشکلش که حل شد کامل گذاشت کنار.

    من وقتی با قوانین آشنا شدم، مرتب با همسر و فرزندانم در مورد آنها صحبت می کردم و نتیجه ای جز تمسخر من توسط آنها نداشت، تا این که در یکی از مصاحبه های استاد، دوستی گفت: اگر خواستی یک مسئله رو برای کسی توضیح بدی، بدون اون مسئله رو هنوز یاد نگرفتی. و یا اینکه اگه بخوام صحبت کنم اول ببینم نتایج خودم چی هستند، بعد با نتایج حرف بزنم نه بگم فلانی و بهمانی با عمل به این قوانین به فلان جایگاه و مقام رسید. و این دو مورد کمک کرد کمتر بخوام برای تغییر دیگران قدم بردارم یا بخوام قوانین رو برای کسی توضیح بدم.

    در پناه ایزد منان همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  9. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2979 روز

    بنام خداوند بخشنده ومهربان،بنام او که هر چه دارم از اوست

    سلام به استاد ارجمندم ومریم بانوی نازنین ودوستان الهی ام

    خداراسپاسگزارم به خاطر این فرصت

    خداراسپاسگزارم که با جریان آگاهی‌های این فایل هم مدار هستم

    استاد جان صمیمانه از شما سپاسگزارم واز مریم جان که چنین پیشنهادی را مطرح کردند

    دیشب وقتی متوجه فایل جدید شدم با دقت گوش دادم هر چی فکر کردم دیدم من هیچ وقت در مورد آموزش‌های شما با کسی حتی نزدیکانم صحبت نکردم

    قبل از آشنایی با شما واین قانون که به هر آنچه توجه کنم اتفاقات وشرایطی بر پایه ومبنای همان را به زندگی ام دعوت میکنم اجازه می دادم دیگران با من درد دل کنند درواقع سنگ صبور دیگران بودند ولی از وقتی قانون را درک کردم نه برا دیگران دردل کردم ونه به درددل دیگران گوش دادم ووقتی چنین رفتاری را دیگران از من دیدند خیلی کم پیش میومد با من در مورد مشکلاتشون صحبت کنند وقتی من در جمع آنها بودم فقط صحبت‌ از خوبیها وخریدهایی که می‌کردند و آشپزی بود

    وقتی صبح دوباره فایل را گوش دادم آگاهیهای جلسه 6 قدم 4 در ذهنم مرور شد شما فرمودید اگر باوری در ما درونی شده وجزئی از ما باشد ما ناخودآگاه داریم طبق همان باور رفتار می‌کنیم

    آخرین باری که به حال کسی دلسوزی کردم که آن شخص داداشم بود بر میگرده به یکسال قبل که اتفاق جالبی افتاد آن شب زن داداشم با من تماس گرفت واز آبجیم گله وشکایت کرد گویا بین ایشون وآبجیم بحث شدیدی پیش آمده بود وبعد از داداشم گفت واز ایشون هم گلایه کرد من بهش گفتم آماده شو الان میگم آقا بیاد دنبالت که بیای اینجا گفت نه گفتم نه بیا اینجا صحبت می کنیم آروم میشی آنطرف با داداشم هم تماس گرفتم وازش خواستم بیاد خونه ما وقتی هر دو آمدند زن داداشم شروع کرد از آبجیم وداداشم گله کردن من آنشب فقط یه حرف به داداشم زدم که تو مسئول زندگی خودت هستی برا فردا صبحش نوبت نوار مغز داشتم وقتی نوار مغزم را دادم ودکتر نگاه کرد گفت دیشب دعوا ومشاجره یا استرس چیزی داشتید گفتم نه گفت نوار مغزت اینو نشون میده همان روز به همسرم گفتم زندگی

    داداشم به من ربطی ندارد (وهرکسی هرجایی هست سر جای درست خودش هست ومن فقط قدرت تغییر خودم وزندگی خودم را دارم ،تودلم به خودم گفتم ) وتصمیم گرفتم تا وقت وانرژی ام را صرف تغییر شخصیت وزندگی خودم کنم واز آن روز تا الان من دیگه به حال کسی دلسوزی بیجا نکردم خیلی مواقع تو گفتگوهامون با همسرم یا دوستم میگن برا فلانی این اتفاق افتاده میگم خب بی خیال این حرفا میگه یعنی ناراحت نشدی میگم مگه ناراحت شدن من مشکلی حل میکنه فقط میتونم بگم خدا کمکشون کند همسرم که بهم میگه تو خیلی سنگدل هستی منم سکوت میکنم

    استاد الان همسر من شرایط مالی خیلی بدی را تجربه می کند ومن قشنگ نمونه عینی عمل نکردن به قانون را در زندگیم می‌بینم ولی حتی یکبار وسوسه نشدم از قانون براش بگم وبه ایشون بگم تمام این مسائل راه داردو فقط،کافی است شما طرز فکر وزاویه نگاهتون را عوض کنید بقول شما هر موقعه آماده باشند خداوند خودش هدایتشون می‌کند

    خدایا شکرت…شکرت…شکرت

    درپناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 601 روز

      سلام به فهمیمه ی عزیز

      فهمیمه جان بی نهایت تحسینت میکنم برای اینکه اونقدر کنترل ذهن عالی داری

      که تونستی ذهنتو کنترل کنی و از قانون براشون نگی

      برای اینکه دقیقااااااا همین موضوع برای من پیش اومده و میدونم چقدر سخته کنترله ذهن

      چقدر سخته ببینی عزیزت به خاطر طرز فکر اشتباه هر روز و هروز بیشتر داره غرق میشه

      وای فهمیمه جان من نتونستم و کلی انرژی هدر دادم

      جوری که از بهترین حالت ارامش به پایین می اومدم و دوباره با کمک سایت دست و پا میزدم و خودم می اوردم بالا

      تهشم هیچی تغییر نمیکرد

      خواستم بگم واقعا دست مریزاد

      افرین به این کنترل ذهنت

      و خوشحال دوستان قوی مثل شما تو این سایت دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    نوید گفته:
    مدت عضویت: 3131 روز

    یا رحمان

    سلام به دوستای عزیزم

    استاد، خانم شایسته و تمام دوستان در این سایت الهی

    برای بودن در جمع شما از صمیم قلبم خوشحال و سپاس‌گزارم

    خدا رو شکر برای امکانات و زمانی که دارم و می‌تونم با آرامش و لذت فایل گوش کنم، کامنت بخونم، کامنت بنویسم

    خدا رو شکر برای این نعمت میلیاردی

    وقتی که شما گوش شنوا می‌شید، ذهن شما درگیر مسائل و مشکلات اونا می‌شه

    ذهن شما؟؟؟؟؟

    تمام وقتم، تمام اعضای بدنم درگیر اون مسائل شدن

    ذهنم

    چشمم

    گوشم

    زبانم

    دستم

    پاهام

    وقتم

    اصلا کلا رفته بودم وسط بازی اونا

    این تجربه همه چیزایی که به دست آورده بودم و از من گرفت

    من سال 401 رفتم با یکی از دوستان تهران کار کنم

    روزهای اول متوجه شدم که این فضایی که اینا دارن کار می‌کنن اصلا از اصل قانونی که از استاد یاد گرفتم کیلومترهااااا فاصله داره

    ولی نتونستم بیام بیرون

    دقیقا استاد به نکته درستی اشاره کردی

    اونا دیدگاهای منو تایید می‌کردن

    هندونه زیر بغلم می‌ذاشتن

    منم هی گاز می‌دادم

    کتاب و آگاهیایی که داشتم و می‌ریختم وسط و حال می‌کردم

    اونا هم هندونه‌ها رو تمدید می‌کردن

    آیه قرآن میاوردم براشون

    اونا هم افراد مشکل دار و می‌فرستادن پیش من که مشاوره بدم

    منم حال می‌کردم

    توهم زده بودم که بیام بابت مشاوره ازشون پول بگیرم

    یک آن به خودم اومدم و دیدم،،،،،!

    هیچی ندارم

    هیچی

    صفر صفر شدم

    مسخره‌م می‌کنن

    شده بودم ملعبه دست اونا

    به جایی رسید که فرار کردم از دست‌شون

    در واقع از دست خودم فرار کردم

    چون خودم با حرف زدن در مورد این مسائل در حضور اونا، این شرایط رو خلق کردم

    فرار کردم تا بتونم دوباره به خودم برگردم

    این به خودم برگشتن تا به امروز ادامه داره هاااا

    امروز به نویدی برگشتم که بیشتر تمایل داره تو سایت باشه، ساکت باشه، حرف نزنه، قایمکی فایل ببینه، در مورد این حرفا با هیچکس حرف نزنه.

    درست مثل روزای اولی که با استاد آشنا شده بودم

    منی که با کار کردن رو خودم به جایی رسیده بودم که داشتم با بشکن پول درمی‌آوردم،

    ماهی یک بار مسافرت بودم

    هر چی که می‌خواستم و بدون توجه به قیمتش می‌خریدم

    کادو می‌گرفتم

    و…..

    اون گوش شنوا شدن ها منو جوری زد زمین که هنوز نتونستم رو پا بشم

    پرهیز از جهل

    نمی‌دونستم از کجا دارم می‌خورم هااااا

    اصلا خودمم مونده بودم که چرا یهو همه چی خراب شد؟!؟!

    الان شکر خدا جوری شده که اصلا تمایلی ندارم پای صحبت‌های افراد بشینم

    به من چه، کی داره چی کار می‌کنه

    به من چه، کی می‌خواد چی کار کنه

    به من چه اصلا…

    الان مدتی هست که بیشتر دارم بچه‌های موفق سایت رو دنبال می‌کنم

    کامنت‌های موفقیت‌شون رو می‌خونم

    سعی می‌کنم ذهنم درگیر داستان موفقیت اونا بشه

    و خدا داره مسیرم رو به سمتی می‌بره که بیشتر در اختیار خودم هستم، تو سایت هستم، فایل می‌بینم، کامنت می‌خونم، کامنت می‌ذارم و می‌دونم که قدم‌های بعدی مسیرم هموارتر می‌شه

    من زمانی که دوره جهان‌بینی توحیدی آنلاین روی سایت بود تو اون دوره بودم و اصلا در مورد این مباحث با کسی صحبت نمی‌کردم

    حتی مواظب بودم در و همسایه و دوستان چیزی در مورد فایل‌هایی که من دارم گوش می‌دم نفهمن

    و اون زمان بهترین و تاپ‌ترین زمان زندگیم بود

    همه چی برام به راحت‌ترین شکل ممکن انجام می‌شد

    مشتریا خودشون می‌اومدن استاد

    پیشنهادای پول ساز از هزاران طریق می‌اومد

    افراد خوب و مناسب از هزاران طریق می‌اومدن

    من اون زمان سه سال تو بازر بودم و حتی یک دونه چک برگشتی نه خودم داشتم، نه مشتریام داشتن

    همه مشتریا یا نقد خرید می‌کردن یا چک‌شون آن‌تایم پول بود

    بدون اینکه من زور بزنم

    همه چی عالی بود

    کامنتام رو دوره جهان‌بینی توحیدی هست

    من اون موقع با تیشرتای 15-20-25 تومنی روزی 15 میلیون 20 میلیون فروش داشتم

    الانش که همون تیشرتا شده 300-400 تومن اگه کاسبی 20 میلیون بفروشه ذوق مرگ می‌شه

    تو دوره 12 قدم هم مغازه رو جمع کردم

    همه جنسام‌و نقد و با سود دادم

    بدون اینکه حتی روی یک جنس 1000 تومن ضرر کنم

    میز و صندلی و رگال و لامپ و مانکنای مغازه رو هم نقدی پول گرفتم

    استغفرالله ربی

    خدایا

    من اقرا می‌کنم به جهل خودم

    من اقرار می‌کنم که هیچ قدرتی برای تغییر دیگران ندارم

    من اقرار می‌کنم که ناتوانم در برابر تغییر زندگی افراد

    من اقرار می‌کنم و طلب مغفرت می‌کنم

    این جهل رو از من پاک کن و رحمتی از جانب خودت در زندگیم جاری کن

    إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای: