پاسخ به سوالات تان درباره سریال زندگی در بهشت | قسمت 4

با سلام

پاسخ به سوالات ۴

خدایا شکرت که بعد از چند روز فرصتی رو برام فراهم کردی تا به بهشت برگردم و غرق در نعماتش بشم

خدایا شکرت به خاطر این فضای دلچسب و دلنواز این گفتگو که از مسیر یکتا پرستی بدست اومده تا من باور کنم که خدا همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان به شرط پاکی دل

خدایا شکرت به خاطر این سادگی و بی ریایی این بندگانت که به یادم میاره خدای سادگی ها رو

خدایا شکرت به خاطر مکان زیبای این گفتگو که تمنای وصال رو در وجودم بیدار میکنه :

هر کسی کو دور ماند ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

خدایا شکرت که با حرف زدن از خودت درونم دگرگون میشه و بیشتر درک میکنم طعم یکتاپرستی رو که استاد با عشق و علاقه ازش حرف میزنه

خدایا شکرت که دارم سعی میکنم ارزش این آگاهی های نابت رو که بر کلام این بندگانت جاری میشه رو هر روز بیشتر و بیشتر درک کنم

خدایا شکرت که با دیدن عکس این فایل پیام هماهنگی با جهان خداوند رو با دیدن لباس های این بندگانت و رنگ محیط اطرافشون بهم رسوندی و بهم فهموندی که اگر من تغییر کنم دنیای اطرافم مطابق با خواسته های من تغییر میکنه

خدایا شکرت که با این گفتگوها داری بهم سرنخ میدی که میشه آدمی به جایی برسه که کلامش، رفتارش و گفتارش همه نیک و محسن باشه. که میشه ذکرت خدا باشه نه با خدا خدا کردن زبانی بلکه با اعمال و رفتار و نیات

خدایا بهم قدرتی بده که درک کنم آگاهی های جدید این قسمت رو و هضم کنم آگاهی های اصلی رو که قبلا شنیده بودم و الان دوباره میشنوم

بنام تو یا مبدئ هر آغاز

اول گفتگو با صحبت از قطع کردن شاخ و برگ های اضافی بهشت شروع میشه .همون مبحثی که موضوع جلسه اول قدم پنجم دوره ی دواز ده قدمه. و همین جا استاپ میکنم چرا که میخوام برای خودم مرور کنم آگاهی های زیادی رو که فقط با همین موضوع کسب کردم که:

چقدر با مثالهای علف هرز و درخت های کاج مفهوم باورهای نامناسب و مناسب رو بهتر درک کردم. درک کردم که:

باورهای نامناسب همون علف های هرزی هستن که همیشه باید اونها رو بچینم اونم با ابزار مناسب و گرنه وجودم رو میگیرن و نمیذارن باورهای مناسب رو ببینم و کشفشون کنم

درک کردم که بار اولی که میفهمم باید روی باورهای نامناسب کار کنم باید وقت و انرژی زیادی بذارم اما دفعات بد خیلی راحته

درک کردم که اگر باورهای مناسب زیادی ایجاد کنم باورهای نامناسب فرصت هنر نمایی و بروز رو پیدا نمیکنن

درک کردم که حتی توی ایجاد باورهای مناسب هم باید تکاملم رو طی کنم چون باورهای نامناسب ی شبه ایجاد نشدن که ی شه از بین برن

درک کردم که باورهای نامناسب رو نمیشه ریشه کن کرد چون نتیجه ای جز نایود کردن خودم نداره بلکه باید کمرنگ و کمرنگشون کنم

سپاس دوست عزیزی که این موضوع رو مطرح کردی و دستی از دستان خداوند شدی تا من این آگاهی ها رو مرور کنم و هضمشون کنم

غلبه بر ترس ها و شناخت بهتر خود:

الگوی غلبه بر ترس ها و شناخت بهتر خودت همون بانو مریمه توی این سریال که الگویی شده برای من هم. همین چند روز پیش بود که بر یکی از ترسهام غلبه کردم. ترس از بالا رفتن پشت بام. من با الگو گرفتن از مریم جان بعد از شاید ۲۵ سال با نردبان کوتاهی رفتم رو دیوار و بعد هم از دیوار روی پشت بام و ی سری از کارهای به ظاهر مردانه رو انجام دادم .حرف مردم رو کنار گذاشتم و به جای اینکه از ی مرد بخوام بره بالا و اون کار رو انجام بده خودم رفتم و انجام دادم و بعد از انجامش کاملا درک کردم حس مریم جان رو از غلبه کردن بر ترس هاش حس قدرت و اعتماد به نفس. این فقط ی نمونه از این موارد بود .

ورود جوجه ها به پاردایس:

این جوجه ها فقط ی سری جوجه نبودن بلکه برای من از لحظه گذاشتن تخم مرغها توی ماشین تا الان پیام آور آگاهی های نابی بودن”

قدرت خالق این جهان و دقیق بودن و حکیم بودنش

قدرت انسان برای به تسخیر درآوردن دنیای اطرافش که شامل حیوانات هم میشه

فراوانی نعمت های مربوط به نگهداری و پرورش جوجه ها

دیدن سیر تکامل در عمل

قدرت ابزار خوب در راحت تر رسیدن به هدف

درک مفهوم تصاعد به دنبال طی شدن فرایند تکامل و …………………………

سواری گرفتن از برونی:

خدایا همه ی چیزها و اتفاقاتی که داره توی بهشت میا فته برای من یک پیامی رو به همراه داره و اینکه اگر ی مدت از ی اسب سواری نکشی دیگه عادت میکنه و بعدش خیلی سخت سواری میده داره به من این پیام رو میده که اگر ی مدت روی باورهام کار نکنم اونوقت کارم سخت میکشه و خودم اذیت میشم. همون چیزی که استاد توی قدم اول در مورد کنترل ذهن میگه که اگر ذهن کنترل نشه در مورد اتفاقات بد اونوقت زنجیره ای از اتفاقات بد رو به دنبال داره که دیگه کنترلش خیلی سخت میشه

صحبت در مورد بزها و گوسفندا:

اینجا چقدر بیشتر برام ثابت شد حرفهای استاد که می گفتن من برای انجام دادن هر کاری دلیل دارم . آخه من همش برام سوال بود که چی شد استاد ی دفه اینا رو فروخت اولش فکر میکردم شاید بخاطر رژیمشون بوده اما الان کاملا برام مشخص شد که استاد بدون دلیل هیچ کاری رو انجام نمیده

و چقدر با شنیدن داستان بزها یاد اون بز زخمی افتادم که خودشون رو رسونده بود کنار کلبه و همین اومدن اون و دیدنش با اون وضعیت باعث شد که موضوع جلسه اول قدم ششم بشه هدایت.مووضعی که با شنیدنش امید توی دلم بیشتر شد که اگر من طرف خودم رو که اعتماد کردن به هدایت رب هست رو درست انجام بدم خدا طرف خودش رو انجام میده. و چقدر مثال اعتماد ما به جی پی اس و اعتماد نکردن به همون اندازه روی خداوند من رو تکون داد که ما داریم چقدر خودمون رو از نعمت هدایت محروم میکنیم

چقدر توی داستان بزها باز هم صداقت و درست کاری آمریکایی ها برام یادآوری شد و تحسین کردم این ویژگی اون ها رو

عشق مریم جان به ثبت تصاویر:

چقدر مریم جان عشق و علاقت به اشتراک گذاشتن زیبایی هل من رو یاد فایل عشق از فایل های آرامش در پرتو آگاهی انداخت که انسان های آگاه و عاشق این ویژگی رو دارن که شادی ها و خوش حالی هاشون رو به اشتراک میذارن با دیگران در حالیکه انسان های نادان غم ها و ناراحتی هاشون و این نشون میده که شما عاشق هستی عاشق خودت عاشق خدا و عاشق بنده های خدا که همیشه سعی میکنی شادی رو در وجود خودت و دیگران گسترش بدی و ی جورایی داری زکات این عاشق بودنت رو میدی: زکات العلم نشره. علم به معنی هر نوع آگاهی

آره مریم جان حق با شماست از زمانی که سریال سفر به آمریکا و سریال بهشت رو ما داریم میبینیم خیلی از اون مفاهیم تئوری فایلها و دوره ها داره عملا توی زندگی استاد به ما نشون داده میشه و همین درک اون مفاهیم رو برای ما عمیق تر میکنه و با عث میشه ما این آگاهی ها رو در زندگی خودمون جاری کنیم یعنی ما با توحید عملی که در زندگی استاد داره پیاده میشه عملگراتر و توحیدی تر شدیم

استاد اون صحبت ها تون راجع به نقاب نزدن و خودت بودن پشت دوربین و جلوی دوربین رو با تمام وجودم درک میکنم چون قبلا با ی مربی که خودش رو به اصطلاح مربی موفقیت میدونست دیدم و لمس کردم این خود نبودن رو

چقدر من از این خودتون بودن شما الگو گرفتم تو زندگیم وتوی نهیه فایل های صوتی آموزشیم که با وجود اینکه کسی من رو نمی بینه اما سعی میکنم خودم باشم و چقدر این به بالا رفتن اعتماد به نفس من کمک کرده و الان اگر بخوام برم جلوی دوربین باز هم میخوام خودم باشم

خدای شکرت که با احساس خوبم بیان کردم اونچه رو که دیدم و درک کردم

سپاس استاد و مریم جان عزیز