کنترل ناخوداگاه و شرایط اخیر

جواب‌های «عقل‌کل»کنترل ناخوداگاه و شرایط اخیر
1

سلام دوستای عزیزم و استاد عزیزم،ازتون تشکر میکنم که هستید و ازتون کلی چیزای خوب یاد گرفتم و میگیرم و حالم کنارتون خوبه الهی شکر که همه چی خوبه،خواستم درباره شرایط اخیر باهاتون صحبت کنم و چنتا سوال بپرسم ، اینکه من قبلا فوق العاده میترسیدم از جنگ چون همیشه پدر مادرامون داعم پای اخبار هستن و یا از خاطرات دوران جنگ هشت ساله صحبت میکردن و این در ناخوداگاه من دقیقا نقش بسته به طوری که هرچقد تلاش میکنم اونجوری ک استاد گفتن توجهم رو بدم به خواسته هام و میدم ولی بازم ته فکرم میره به سمت این چیزای منفی که دست خودم نیست و خودم علاقه ای ندارم بهش فکر کنم ، وقتی جنگ شروع شد ،من خیلی ترسیده بودم و دائم نگران فردی بودم ک دوسش دارم و هم صداها منو میترسوند و اخباز و از وقتی فایل استاد درباره این شرایط رو گوش دادم حدود نود درصد حالم بهتر شد و از نگرانی و ترسم کم شد حتا وقتی سه تا انفجار کنار خونمون اتفاق افتاد الهی شکر زیاد نترسیدم در صورتی که تا قبل از اون فایل اگه اون انفجار رو شنیده بودم قطعا سکته کرده بودم و اینو میخوام بگم که من تا حد زیادی تونستم این مدت از اخبار دوری کنم فایل های بیشتری از استاد گوش بدم ، صبح ها و شب ها قبل خواب صمیمانه از خدا شکر گزاری کنم و بنویسم و هم دوتا کتاب درباره قانون جذب و شکر گزاری بخونم و تکرار کنم تکرار کنم تا وارد ذهنم شه ولی با این حال باز هم صدا های اخیر میاد تو ذهنم بازم اون حس ترس یه وقتا میاد یا وقتی حرفای منفی اطراف رو میشنوم میگن بازم قراره جنگ بشه یا از جنگ خوشحالن این جور چیزا باعث ترس و نگرانی من میشه ناخوداگاه و با اینکه به خدا گفتم تو قدرتمند ترینی و خودم و عشقم رو ب تو سپردم و در پناه تو محفوظیم ولی نمیدونم پس این ترس چیه ته دل من ، و چکار باید کنم ، خیلی دوس دارم دیگه به اون صدا ها انفجار ها و اون روزا فکر نکنم ،نه میتونستم کلاس برم نه پیش دوستم نه انتن و نت داشتم و هم شغل من به اینترنت وابستس و باعث شد یه مدت بیکار بشم و … و همه اینا و شرایط دیکه ای ک اتفاق افتاد واقعا همشون ترس های گزشته ی من بودن ، که اون دو هفته اونارو زندگی کردم و ب خودم گفتم یادته چقد ب این چیزا فکر میکردی؟ حالا میخام دوستای عزیزم کمکم کنن و بگن چکار کنم فکرم رو ب سمت چیزای مثبت و خوب ببرم اونم نه ظاهری بلکه عمیق و واقعی مثلا ترس از دست دادن یا دوری از عشقم یا توهمات بعد ازون اتفاقاو یا همه اون چیزایی ک گفتم نمیدونم چجوری کنترل کنم ، خیلی خیلی ممنونتون میشم که کمکم کنید ، عاشق همتونم هر وقت جایی کمک خواستم شما کمکم کردید و خداروشکر بابت وجود و سلامتی همتون

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
1

بنام خدا
سلام دوست عزیز
باور کن اون شرایط ناجالب مال کسانی هست که بهش توجه میکنند اگر شما تلاش کنید با کنترل ورودیها با تمرکز بر زیباییها با دنبال کردن فایلهای سفر به دور آمریکا وزندگی در بهشت، با کنترل کانون توجه ات احساس خوب وآرامش داشته باشید در دل همان شرایط به ظاهر ناجالب مبتونید خلق ثروت کنید در مورد کسی که دوسش دارید باور کنید خداوند محافظ همه هست وروی باور فراوانی کار کنید به خودت بگو هر اتفاقی پیش بیاد به نفع منِ ،همان باور به الخیر فی ماوقع، اگر شما وعشقت با هم هماهنگ وهم فرکانس باشید هرچقدر هم اوضاع ناجالب باشد ونتونید با هم ارتباط بگیرید جهان شما را به هم میرساند پس به جای ترس از دست دادن تمرکزت را بزار روی خودت وایجاد احساس خوب بیشتر
موفق باشید


1

به نام خداوند مهربانم سلام به دوست عزیزم
اینکه باید از همه مهم تر اینو بپذیریم که یه روزی پیش خدا میریم این درست
حالا اینکه وقتی ما بپذیریم هیچ برگی بدون اذن خداوند نمی‌افتد خیلی برامون راحت تر میشود و ترسهامون از بین می‌رود
گر نگهدار من آنست که من می‌دانم
شیشه رو در بغل سنگ نگه می‌دارد
مدام باید با خودمون تکرار کنیم که من در پناه امن خداوند هستم
فرزندانم و همسرم و خانواده ام در پناه امن خداوند هستن و اوست قدرته مطلق
و آرامش رو از او بگیر
فایلهای توحید عملی خیلی موثر هستن
در پناه خداوند مهربان باشین
خدایا برای امنیت و آسایش و آرامشم ممنونم سپاسگزارم


1

«الخَیرُ فی مَا وَقَع»
خیر در همانی‌ست که اتفاق افتاده…
جمله‌ای که از عمق ایمان برمی‌خیزه، نه از ظاهر ماجرا.
و باید اینقدر این جمله رو به خودت بگی که بره تو عمق وجودت

تو فقط از جنگ نترسیدی…
تو از خاطره‌های کاشته‌شده‌ی نسلی ترسیدی که سال‌ها کنار صدای آژیر، بمب، اخبار، و ترس بزرگ شده.
ترس تو «واکنشِ شخصی» نیست،
بلکه حافظه‌ی جمعییه که بی‌اجازه در ذهن و بدن ما کاشته شده.

تو داری با ترسی می‌جنگی که مال تو نبوده،
اما ناخودآگاه تو رو اسیر کرده.
ترسی که اول پدر و مادرت تجربه‌اش کردن،
بعد با هر جمله‌ی نگران، هر کانال خبری، هر تحلیل تلویزیونی، بهت منتقل شده…
بی‌صدا، اما عمیق.

و تو، توی این پیام، داری یه شجاعت بزرگ نشون می‌دی:
اینکه حاضر شدی نگاه کنی، بترسی، و باز ادامه بدی.
اینکه بعد از سه انفجار نزدیک خونه تون، شجاع تر شدی، آگاه‌تر شدی،
و هنوز می‌خوای «چطور»های درونت رو بفهمی.

و این یعنی تویی که داری از قربانی بودن خارج می‌شی…
داری مسئولیت آگاهیت رو می‌پذیری، حتی وقتی بدنت هنوز می‌لرزه.

اما بذار باهات روراست باشم:
ترس‌هایی که از بدن میان، فقط با تکرار جملات مثبت حل نمی‌شن.
باید برن توی «ریشه‌ی بدنی‌شون».
باید بتونی آروم‌آروم، دوباره به بدنت احساس امنیت بدی،
و به ذهن‌ت اجازه بدی بدونه:
الان دیگه اون اتفاق‌ها تموم شدن… من در امانم.

✦ چند راهکار عمیق برای رهایی تدریجی:

هر شب، دستت رو بذار روی قلبت و بگو:
«الان همه جا امن و آرومه. الان، من زنده‌ام.نفس میکشم . الان، صداها تموم شدن»
من در حمایت کامل خداوند هستم
خداوند مراقب منه و ناظر بر همه چیز و بی اذن اون هیچ برگی از درخت نمی افته
و اینو با دم و بازدم آروم تکرار کن. اجازه بده بدنت، نه ذهنت، بفهمتش

نوشتن ترس‌هات تا تهش
ترست رو بنویس. ولی تا ته تهش برو.
بنویس: «اگه جنگ بشه چی؟ اگه عشقم رو از دست بدم چی؟ اگه هیچ‌کس نباشه چی؟…»
بعد هر جمله، بنویس:
«و با این حال، هنوز خدا هست.»

بازنویسی باورها، نه فقط با تکرار، بلکه با «دلیل»
مثلاً ترس از جنگ رو این‌جوری بازنویسی کن:

ترس من واقعی بود، چون ذهنم تجربه قبلی داشت.

اما الان، من یاد گرفتم که خدا بالاتر از همه‌چی ایستاده.

«الخیر فی ما وقع» یعنی حتی اگر شد، برای رشد من بوده.

من روحم رو به رشد و تکامل خداوند می سپارم

و در آخر، یه یادآوری:
تو الان دیگه فقط یه آدم معمولی نیستی که از چیزی ترسیده؛
تو انسانی هستی که ترس رو نگاه کرده، لمسش کرده، ولی اجازه نداده زندگیش رو بگیره.

و این یعنی آگاهی.

«وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ»
و ما پیشِ روی‌شان سدّی نهادیم و پشتِ سرشان سدّی دیگر، پس چشمانشان را پوشاندیم تا نبینند. [یس: ۹]

اگه بخوای، خدا خودش بین تو و هر صدای ترس، سدی از نور می‌کشه.
تو فقط بگو: «من تسلیم نوری‌ام که آرامش می‌آره، نه صدایی که ذهنمو می‌لرزونه.»

همه چی داره خوب میشه…
نه چون بیرون بی‌نقصه،
بلکه چون تو داری «درونت» رو پاک و آگاه می‌کنی

یه عالمه نور و نعمت و سلامتی برای تو و تمام عزیزانت