سلام دوستان
من میدونم احساس خوب و شکر گذاری=اتفاقات خوب و عالی
احساس بد =اتفاقات بد
خیلی سادست و همه هم اینو میدونن
ولی تو شرایطی که اوضاع اصلا بر وفق مراد نیست
چطور میشه احساس خوب داشت ؟
میدونم الان همه میگن با باورهات خودت ایجاد کردی شاید شما راست میگید ولی الان چطوری میشه تو این شرایط احساس خوب داشت
همه میگن احساستو خوب کن تا اتفاقات خوب اتفاق بیافته ولی هیچ کس نمیگه چطوری؟
چطوری میشه تو شرایطی که طوفانی ارامش داشت ؟
به امیدهای از دست رفتت نگاه کنی و احساس خوب داشته باشی به تلاش هایی که نتیجه نداد نگاه کنی و بخندی
زیر فشار اقتصادی و روحی و روانی باشی و قهقهه بزنی
به نظرم خیلی راحت گفتنش ولی…….
اون روزی که صبح از خواب پا میشی و احساس خوب نداری کل روز اتفاقای بد پشت سرهم میاد و بد بیاری پشت بد بیاری
ولی اون روزی که با حس فوقالعاده عالی روزت رو شروع میکنی اتفاقای خوب پشت سرهم برات نمیافته واقعا چرا؟
چرا نتیجه احساس خوب زمانبره ولی نتیجه احساس بد ت همون روزه؟
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام ستاره!
دنبال یه سوال میگشتم تا انرژیم رو تو اون سوال خالی کنم.
دیشب اومدم که سوالتو جواب بدم ولی قلبم گفت که هرچی نوشتی پاک کن و تو کامنتهای فایل تهمت قسمت ۲ بنویس.
اگه دوست داشتی برو کامنتم رو زیر اون فایل بخون.
این از این اما اینجا از خدا میخوام کلامش رو بر قلمم جاری کنه.
شما راست میگی!
سخته زیر فشار للله بشی اما لبخند بزنی!
شما راست میگی!
سخته بده کار باشی اما احساست رو خوب نگه داری!
سخته یکی تو جمع یه رفتاری باهات کنه که خیلی بهم بریزی اما بتونی خودتو کنترل کنی!
اتفاقا واسه سخت بودنشه که هر کسی تو این مسیر تا جاهای خوب نمیمونه!
واسه سخت بودنشه که هر کسی نمیتونه تعهد داشته باشه به ادامه ی این مسیر!
اما یه سوال!؟
سخت تر از کنترل دهن و تغییر شخصیت میدونی چیه!؟
اینه که بدونی سال دیگه این موقع اوضاع خیلی بدتر از الانه اگه تغییر نکنی!
سخت تر از کنترل ذهن اینه که بدونی سال دیگه این موقع دستت خالی تر از الان میشه و شخصیتت ضعیف تر از همینی که الان هستی میشه اگه تغییر نکنی!
اگه شخصیتت رو عوض نکنی!
امروز جایی بودم ،دوتا زن و شوهر بهم گفتن یه موضوعی هست خواستیم نظر ت و رو بدونیم و راهنمایی کنی.
متاسفانه اون مرد و زن که ازم راهنمایی میخواستن در طول تمااامه دوران زندگیشون هیییچ گونه تلاشی برای رشد شخصیت، مهارت،تغییر خودشون انجام ندادن!
و بعد از ۱۵،۱۶ سال زندگی مشترک از نظر مالی به شرایط سختی دچار شدن!
و وقتی در مورد اون موضوع از من راهنمایی خواستن من چیزه خاصی نگفتم و گفتم خودتون تصمیم بگیرین
چون میدونستم هرچی بگم،هیچی از حرفای من رو درک نمیکنن و نمیدونن وقتی میگم تغییر شخصیت یعنی چی!
همه ی اینارو گفتم که بدونی مهم نیست چقدر سخته که احساست رو خوب نگه داری تو شرایط سخت مهم اینه که اینقدر فهم داشته باشی که بدونی اگه این کار رو نکنی اوضاع دوبرابر بدتر میشه!
دختر زیبا!
مهمترین و اصلی ترین چیزی که کمکت میکنه که بتونی ذهنت رو در شرایط سخت کنترل کنی، فهم و درک این موضوعه!!!
این از این
موضوع بعدی که مبونمی احساست رو خوب نگه داری در شرایط سخت اینه که بدونی تو نمیتونی تو شرایط سخت ،لبخند بزنی!
اینو درک کن لطفا!
به هیچ عنوان نمیشه وقتی بدهکاری،وقتی دلت گرفته و دلتنگی برای کسی که دوستش داری،وقتی با یکی بحثه شده، نمییییشه لبخند بزنی و حالتو خوب کنی و به شادی برسی!
تو فقط باید در اون شرایط سخت به اندازه ی یک قدم فاصله بگیری!
به هر شکلی که شده از اون جو و فضا و اون افکار به اندازه ی یک قدم بیای عقب تر
بیای عقب تر
بیای عقب تر
تا جایی که از احساس بد و خشم به احساس ناراحتی برسی!
از احساس ناراحتی به احساس معمولی برسی
از احساس معمولی به احساس امید و احساس خوب برسی!؟
چطور!؟
مثلا وقتی بشدت ناراحتی و بیا تو گوگل سرچ کن بزگترین درختهای جهان!
سرچ کن عجیب ترین ماهی های دریا!
عجیب ترین قوانین کشور ها!
و کم کم ذهنت از اون فضای سمی فاصله میگیره !
بعد که بقدری آروم شدی دوتا کار کن!
۱/نقاط ضعف شخصیتی خودت رو که در این مشکل دخیل بوده رو بنویس و سعی کن کم کم بر طرف کنی
۲/با دلایل منطقی خودت رو قانع کن که با عصبانیت ،با ترسیدن،با خشم،با دستپاچگی، با نگران بودن،با ناراحت بودن مشکل من حل نمیشه!
چجوری خودت رو قانع کنی!؟
با یادآوری اتفاقات واقعی!
مثلا توجه کن به زندگیه آدمای اطرافت و مقایسه کن شرایط عاطفی،مالی،خوشگذرونی، بیماری و …آدمایی که آرامش دارن با آدمایی که عصبانی و دستپاچه و ناراحت و سردرگمن !
میدونی چی میگم!؟
با منطق و با واقعیت با خودت حرف بزن و به خودت بفهمون که واااقعا جدا از این کامنت ها،این فایلها،این قوانین، کلا هیچ کاری با ناراحتی و نگرانی و ترس،نتیجه ی خوبی در پی نداره!
اما اگه بخوام یه پله بالاتر باهات صحبت کنم ستاره جان، باید بگم که مهمترین دلیل نگرانی، ترس،غم،ناراحتی،استرس و …به دوتا چیز برمیگرده و با این دوتا موضوع برای همیشه (برای همیشه)تا زمانی که روی این دوتا موضوع کار میکنی هیچ چیزی در دنیا(هیچ چیزی در دنیا)
باعث نمیشه تو ناراحتیت و نگرانیت بیشتر از چند روز زمان ببره(این چند روز هم منظورم اتفاقاتی مانند مرگ یک عزیزه! اتفاقاتی مثله نقص عضوه!اتفاقاتی مثله رفتنه تماااامه سرمایه و…)وگرنه چیزای دیگه که واست خنده داره!!!
و اون دوتا موضوع چی هستن!؟
۱/شناخت خداوند و ارتباط با خداوند
۲/شناخت خودت و ارتباط با خودت
نمیدونم تو چه مرحله ای از آگاهی هستی که واست بیشتر توضیح بدم اما من روی این دو موضوع خداروشکر شرایط خوبی دارم و اگه بری کامنتی که زیر فایل تهمت قسمت ۲ نوشتم، متوجه میشی که من در چه شرایطی همین ۲ روز پیش داشتم مرغ محلی کباب میکردم و نکشه جانم میکردم!
متوجه میشی تو چه شرایطی، با بابام نشسته بودم و بازی پرسپولیس با ذوب آهن رو میدیدم و تخمه میخورم!
متوجه میشی تو چه شرایطی با دلفین رفتم دیدنه ستارهها!
و برای کنترل ذهنم رفتم روی بلندیه یه کوه که هیچکس نبود ساعت ۸ شب و داشتم
مریخ رو میدیدم،ستاره ی قطبی رو میدیدم،خوشه ی پروین رو مدیدم،زهره رو میدیدم،جبار رو میدیدم،ذات الکرسی رو میدیدم و از دیدنه ستاره ها ذووووق میکردم!
منی داشتم لذذذذت میبردم از دیدنه ستاره ها که ظهر همون روز بخاطر رأی دادگاه و محکوم شدنم (البته بهم تهمت زدن و دروغ بهم بستن)وکیلم بشدت بشدت بهم ریخت اما من اشک بود که از عشق بازی با خدا داشتم میریختم…
یه جمله ای میخوام بگم نمیدونم بگم یا نه اما قلبم میگه بگو!
منظورم خودمم!
ببین!
کسی که شعور داشته باشه تو احساس بد نمیمونه!
به خدای واحد من اینو با تمامه وجودم بهش رسیدم!
آدمه باشعور هیچوقت و هیچوقت تو احساس غم،ناراحتی،آشفتگی، ترس نمیمونه!!!
میدونی چرا!؟
چون کسی که با چاقو روی بدنش خط میندازه و آسیب میزنه بیشعوره!
چون کسی که تف میکنه تو جمع و یا اشغال میندازه تو خیابون بیشعوره!
چون کسی که اشتباهش رو نمیپذیره و کوتاه نمیاد از حرفش بیشعوره!
چون کسی که به کسی توهین میکنه و تحقیر میکنه ،بیشعوره!
تمامه این مثالهایی که زدم همه آسیب زدن به دیگران و جامعه است و یا اسیب زدن به جسمه که اونم بعد از مدتی ترمیم میشه!!!
اما کسی که تو احساس بد(هر احساسی که حالتو بد میکنه کینه ترس،غم،نگرانی،استرس،قضاوت،غیبت و …)بمونه داده به روحش و درونش و ذهنش و آرامشش آسیب میزنه!
و همچین آدمی بیشعوره!
چون یک آدمه با شعور هیچوقت از روی عمد به خودش که هیچ،به هیچ کسی آسیب نمیزنه!
و برای رشد این شعور باید شخصیت تغییر کنه!
من یه مثال بزنم!
من قبلا شعور نداشتم!
(بیشعور معنیه واقعیش یعنی درک و فهم نداشتنه!)
مثلا چکار میکردم!؟
تو خیابونا آشغال میریختم تو ماشینم آشغال میریختم!
اما آلان چی!؟
اینقدر خودم رو تربیت کردم ،اینقدر روی تغییر شخصیتم کار کردم که امشب وقتی رفتم با خدا پیاده روی و قدم بزنم،دو سه تا برگه از اینا که کارت میکشی رسید رو بهت میدن تهه جیبه کاپشنم بود،از کنار یه منقلی زد شدم،ذهنم گفت بن بندازشون تو منقل!
اما این کارو نکردم!
گفتم ببین!
اینا آشغال هستن و من باید روی خودم کار کنم که کار اشتباه مهم نیتس چقدر کوچیک باشه، من نباید انجامش بدم،چون اگه الان این کاره کوچیک اشتباه رو انجام ندم،هیچوقت کارای اشتباهه بزرگ رو هم انجام نمیدم و من باید خودم رو تربیت کنم و رفتم انداختمشون سطل زباله!
و بعد از ۳ سال کار کردن روی خودم یک انسان بسیار بسیار بسیار با شعورم!
ستاره جان اسمت خیلی قشنگه یا چیزه جالب هم دوست دارم در مورد ستاره ها بهت بگم.
میدونی فرق ستاره با سیاره چیه!؟
هر کهکشان فقط یه دونه ستاره داره و سیاره ها به دور ستاره ها میچرخن و ستارهی، کهکشان ما خورشیده!
ایشالا دلت به روشنیه ستاره ی خورشید باشه.
دوست دارم با قلبم اینو با همه ی وجودم میگم نه اینکه یک جمله باشه
در پناه خدای واحد موفق باشی،ممنونم بابت سوال قشنگت
سلام اقا ابراهیم برادر عزیزم چطوری خوبی خدای من چه کامنتی راستش کامنتتو خوندم الان با چشمایی اشکی و قلبی باز و سرشار از عشق سپاسگزار خدایم که انقدر کمکم کرد تا از بیشعوریم کم بشه من تغیراتمو با خوندن کامنتتون فهمیدم و ایستادع برای خودم دست زدمو گفتم محدثه دسخوش با این تغیراتت
من هروقت اتفاقی میوفته که احساسمو بد کنه سریع یاد اور خودم میشم که دارم از خدا دور میشم بزرگترین ترس من دوری از خداوند
و تموم تلاشمو میکنم تا بخدا نزدیکو نزدیکتر بشم واقعا قلبم بازه احساسم خوبه اصلا نگرانی برام کمرنگ شده
پدربزرگم یک مدته خیلی حالش بده و من عاشقشم مرد شریف و عالی هست همیشه لبخند داره و قلبی پر از عشق و دکترا جوابش کردن من با اینکه خبر میشنوم عموهام و غیره حالشون بخاطر پدرشون بده و احساسی تصمیم میگیرن پدرمم بیست ساله عضو موتادان گمنامه و منم که یکسال هست توی مسیر الهی هستم خب منو پدرم طرز فکرمون و رفتارمون عجیب با بقیه فرق داره من که حتی به پدربزرگمم سر نزدم چون باعث میشه احساسم بد بشه و منو برای یک لحظه از خدا دور کنه حتی و هر خبری ازش میشنوم سریع یاد اوری میشم و قانونو باخودم مرور میکنم که هرکی هرجایی هست جای درسته و خدا هرچی بخاییم بهمون میده پدربزرگم بخاطر عقاید بشدت مذهبی دلش بیماری سختو میخاست چون معتقده بیماری و زجر بکشه خدا گناهاشو میبخشه و پاک از این دنیا میره منی که قانونو میدونم دلم نمیسوزه براش اشک نمیریزم تا نجواهای ذهنم شروع میشه سریع میگم خدایا بامن حرف بزن بعد سریع قلبم میگه الان تو ناراحت باشی اصلن خودتو بزنی موهاتو بکشی بشینی گریه کنی چیزی عوض میشه؟ میگم نه
بعد اهنگ میزارم جلو ایینه براخودم میخونمو میرقصم
من خشحالم توی این سایت هستم خشحالم الگوهای خوبی مثل شما دارم
خشحالم استاد عباس منش اولین و اخرین استادمه خشحالم ک قلبمو برای شنیدن سخنان خدا باز گذاشتم
داداش ابراهیم امیدوارم همیشههه شاد باشی و خبرهای خوبی بهمون بدی و دستی شما دستان خدا هستین برای درک بهتر من از عشق به خداوند دوستون دارم
سلام آقای خسروی عزیز
چقدر با خوندن مطالب زیباتون قلبم آروم شد ممنون که براتون خوب کردن احساس ی نفر انقدر مهم بود که با صبر و حوصله وقت گذاشتین و جواب دادین
با این که چالش ها ادامه داره ولی الان قلبم آرومه و این به خاطر لطف شما و تمام دوستانی هست که وقت گذاشتین
خیلی خیلی ازتون ممنونم
قطعا برا منی که تازه دارم قانون رو میفهمم و ذهنم انقدر مقاومت داره تلاش بیشتری نیازه ولی من با قدرت ادامه میدم و ی روزی میام از موفقیت هام مینویسم
سلام خدمت شما اقا ابراهیم عزیز
من به شخصه خیلی درس های بزرگی از تجربیات و از کامنت های شما گرفتم و بارها و بارها همشون رو میخونم و مثل فایل های استاد عزیزم هیچوقت کامنت های شماهم تکراری نمیشن و همیشه با دوباره خوندن باعث یه آگاهی جدید برام میشه
راستش تغییر شخصیت بیشعور به ادم با شعور واقعا همت و تلاش میخاد
تلاش برای بهتر شدن و رشد کردن
ولی این تلاشه ابدا با سختی نیست ها
خیلیم شیرینه وقتی درکش کنی
منم راستش جزو دسته اول بودم ولی الان با افتخار جزو دسته دومم و هرچقدر خدارو بابت این قضیه شکر کنم بازم کمه
بزارید داستانشو بگم
داستان منم اینه که همیشه تو احساس بد بودم نقش قربانیو بازی میکردم و ته دلم دنبال توجه دیگران بودم و با همین احساسات بد اتفاق های بدی برام افتاد
یک تضاد بزرگ و وحشتانک و غیر منتظره که همش بر میگشت به باورهای خودم و بارها و بارها این شرایط رو تو ذهنم ساخته بودم توی ذهن خودم همیشه حال بدی بودو خیلیم احساسم بد بود یادمه هیچ چیزی نه خوشحالم میکرد نه بهم حس خوبی میداد و دائم این حال بد بود و من فکر میکردم عادیه تازه حس میکردم سوزش کمه اهنگ غمگینم میزاشتم که بیشتر حس و فاز بگیرم (با اینکه دوس ندارم بگم اینو ولی باید اعتراف کنم یه بیشعور به تمام معنا بودم 😂)
مدام استرس و نگرانی برای اینده ،برای بقیه برای رابطه عاطفی به جای تمرکز روی خوبی ها و نکات مثبت
و تنها چیزی که یکم دلگرم کننده بود رابطه عاطفی بود (بیشتر وابستگی)که اونم طبق قانون خداوند با اون همه احساس بد و وابستگی زیاد در عرض یک شب خراب شد
و من واقعا بدترین احساسی که میشد تو عمرم تجربه کنم رو همون شب و پشت بندش روزای آینده بعد از خراب شدن رابطه عاطفیم تجربه کردم
اینقدری حالم بد بود که واقعا به خودم اومدم گفتم خدایا من تسلیمم کمک کن که چیکار کنم
اون موقع ها با استاد اشنا بودم کمی
در حد چند ماه یبار اونم به زور فایل گوش میدادم اونم نصفه و نیمه خلاصش که
همون لحظه به ذهنم رسید بیام اینجا
و توی عقل کل رفتم تو قسمت روابط و شروع کردم به مطالعه
اونقدر خوندم و خوندم که متوجه شدم که کلا بنده از پایه ویرانه همه چیزم مخصوصا در مورد روابط
شاید باورتون نشه ولی برای اولین بار مفهوم وابستگی رو شنیدم از زبون دوستان و بقیه
یه چیزی همش تو ذهنم میگفت یه دفتر بخر بیا بنویس منم با اینکه اهل این کارا نبودم رفتم یه دفتر و خودکار خریدم
برای اولین بار میخواستم به جای مقصر دونستن بقیه خودمو مقصر بدونم و درست کنم شرایط رو و شروع کردم از همین عقل کل و خوندن کامنتا
اونقدری که تکاملی هدایت شدم که یک دفتر۲۰۰ صفحه ای رو یک ماهه پر کردم از نوشتن و تلاش برای تغییر شخصیت قبلی و الان که دارم این کامنت رو مینویسم دارم چهارمین دفترمو پر میکنم
خیلی داستان طولانی داره انشالله بعدا بازم فرصت بشه و از دلم بیاد بگم همش رو
اما نتیجه این شد
با لطف خدا و هدایت خداوند
الان به جایی رسیدم که میتونم ادعا کنم در طول روز حتی ۱۰ دقیقه ام احساسم بد نیست
هر اتفاقی بیفته و ماه هاست که این احساس خوبه تدوام داره و یه جورایی مثل یک مادر حواسم بهش هست که نذارم بد بشه
استاد میگن که احساس بد داشتن مثل این میمونه که دستتو عمدا بذاری تو آتیش
اخه کدوم مادری میاد دست بچشو میزاره تو اتیش تا بسوزه ؟
هر اتفاقی بیفته به ظاهر نا خوشایندمثل یک دوست با خودم حرف میزنم
خودمو دلداری میدم
هر موقع احساسم بد میشه از خودم میپرسم کوثر چرا حالت بده؟ دلیلشو بگو
وقتی دلیلشو پیدا میکنم
بازم ذهنمو کنترل میکنم و از زوایه های دیگه ایی به اون موضوع نگاه میکنم
این نگاه توحیدی که الخیر فی ما وقع باعث شده هیچ ترس و حال بدی رو به دلم راه ندم
کامنت های شما اقای ابودرائی اقای ژوبیک به من خیلی کمک کردن
یکی از کامنت های شما در این رابطه رو میخام هم به دوست عزیزم که این سوال رو پرسیدن بگم و هم به خودم بازم یادآوری کنم
شما زیر یک سوال در رابطه با احساس بد و خوب و اینکه چرا مهمه این قانون گفتین :
(پس در اینجا یک مسئله ی خیییییلی خیییییییییییلی مهم، حیاتی، اساسی و ریز هست که باید آن را انجام بدهم، مسئله ای که 97%مردم اطرافم انجام نمیدهند و برای همین است که 97%مردم اطرافم احساس خوشبختی کامل نمیکنند و در زندگی شان حددداقل یک چالش بسیار بزرگ دارند که آنها را ازار میدهد و هر روز با آن چالش و اتفاق آزار دهنده زندگی میکنند و آن یک مورد هم این است که:
تنها راه رسیدن به هدف دلخواه و مورد نظر، رفتن راهی است که تو را به همان هدف مورد نظر و دلخواه میرساند !
نه بی راهه هایی که هیچکس با رفتنشان به اهدافشان نرسیدند!
و انجام این موضوع بسیار سخت است!!!
چون باید دقققیقا برخلاف جریان رودخانه شنا کنی!
باید بقدری ایمان به حکم خداوند داشته باشی که بتوانی عمل کنی!
و آنقدر انجام این کار سخت است که ما حتی زمانی که به ده ها تجربه ای که در زندگی مان توسط این اتفاقات رخ داد را به خودمان یادآوری کنیم، باز هم نمیتوانیم باور کنیم که تنها مسیر درست همین است!!!
برای همین حضرت علی فرمود:
ایمان انسان کامل نمیشود مگر زمانی که به چیزی که در دستان خداست و نمیبیند، بیشتر ایمان داشته باشد نسبت به چیزی است که دستان خودش است و میبیند!
برای همین است که تعداد خیییییلی خیییییییییییلی کمی از افراد آرامش دارند چون نشانه ی آرامش ایمان به همان یک جمله بود که گفتم :
(تنها راه رسیدن به هدف دلخواه و مورد نظر، رفتن راهی است که تو را به همان هدف مورد نظر و دلخواه میرساند !
نه بی راهه هایی که هیچکس با رفتنشان به اهدافشان نرسیدند!)
برای همین خداوند در قرآن میفرماید هر یک نفر شما بر ده نفر آنها حریف است اگر(صبر) داشته باشید!
برای همین است که خداوند تو قرآن میگه برخی از سما میگید ایمان اورده ایم اما در حقیقت شما ایمان نیاورده اید!
برای همین خداوند تو قرآن بارها و بارها با دوستانش صحبت میکند و میگوید
ای کسانی که ایمان آورده اید!!!
اتفاقا برای همینه که خدا با حضرت ابراهیم مثله دوست و عزیزه خودش صحبت میکنه و به تماااامه عالم و آدم میگه این الگوی شماست!!!
مثله این باشین
چرا!؟
چون حضرت ابراهیم گوسفند رو ندید و چاقو گذاشت پای گلوی بچه اش!
چون حضرت ابراهیم گلستان رو ندید اما رفت تو منجنیق که برا تو آتیش
چون حضرت ابراهیم آب رو ندید اما زن و بچه ی شیر خوار رو گذاشت تو بیابون و رها کرد
و اینه دلیله اینکه حضرت ابراهیم عزیزه خدا شد، چون اون ایمان داشت، و بنظر من ایمان یعنی عمل به انجام کاری که نتیجه ای پیش رو نمیبینی اما میدانی عملت تو را به خواسته ات میرساند فارق از اینکه الان در چه شرایط فقر مالی، دعوا و شرایط افتزاح زناشوئی، چه بیماری حادی هستی!!!
بنظر من چند تا عامل هست که باعث میشه ما با اینکه خودمون با چشمای خودمون نتیجه رو دیدیم اما بعد از مدتی باز هم شک کنیم و عمل کنیم!
1/ما انسان ها از محیط اطرافمون خیلی تأثیر میگیریم و خیلی سخته بر خلاف آنچه که سالها دیدیم، شنیدیم و دیگران تو عمل اجرا کردند ما عمل کنیم!
دقققیقا شبیه شنا کردن بر خلاف جریان مسیر رودخانه است!
2/ما زمانی که در یک شرایط ناجالب هستیم خیلی برامون سخته که امیدمون رو زنده نگه داریم و باور
دقیقا مثله اینه که تو تابستون به امید بارون با خودت چتر ببری بیرون!
3/به قول قرآن (و مبادا شیطان شما را از راه به در برد زیرا او براى شما دشمنى آشکار است)
نجواها ترس ها نگرانی ها، قضاوت ها، افکار منحرف کننده و گمراه کننده همه و همه از ابزار شیطان برای گمراه کردن انسان است چون خوده شیطان قسم خورده که :
(به عزتت سوگند همه آنان را گمراه می کنم،مگر از میان آنان، آن بندگانت را که اخلاص یافتهاند)
و خداوند هم در جای دیگر قرآن به بنده اش قوت قلب داده و راهنمایی رسانده که :
(این فقط شیطان است که پیروان خود را میترساند. از آنها نترسید! و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید، (این قرآن نیست جز اندرز و پند برای اهل عالم) ))))))
این یکی از هزاران نظر توحیدی و پر از اگاهی شماست که ازتون بی نهایت سپاس گذارم
و خداروشکر میکنم بابت استاد عزیزم و دوستان اگاهی مثل شما
این تغییر شخصیت این حس و حال خوب این اگاهی های ناب الهی اینقدر ارزش دارن
که امیدوارم به لطف خداوند
همه کسانی که در احساس بد هستند سریع تر تجربه اش کنن
و شیرینی وجودش رو بچشن
و اونوقته که میفهمن
چرا حال خوب =اتفاقات خوب
و حال بد =اتفاقات بد
در پناه خدا باشید و همیشه شاد و سالم و خوشبخت و عاقبت بخیر باشید همگی
خیلی دوست داشتم یک مورد دیگه از اتفاقاتی که تازگی افتاد و من واقعا خوب تونستم احساسمو خوب نگه دارمو بگم و قانونو برای خودم و شما عزیزانی که این کامنتو میخونین مرور کنم
من چندوقت پیش برای ژلیش و مانیکور ناخونام رفتم اولین بار بود میخاستام ژلیش کنم( همون لاک خودمون) رفتم ارایشگا و حسم خیلی محکم و عمیق میگفت اینکارو انجام ندم و از ارایشگاه برم و منم جو گرفت یا هرچی به حسم گوش ندادم و نشستم برای مانیکور ناخونهام خلاصه خانومه خیلی بد سوهان کشید و ناخونام زخم شد و من میگفتم خیلی درد داره ایا طبیعیه ؟ و ایشون میگفت اره چون بارداری پوستت و ناخونهات نازکه منم گفتم بقیه رو سوهان نکش همون لاکو بزن خلاصه دوتا انگشت کوچیکام خیلی میسوخت و دیدم زخم سده و زخمش عفونت کرده اولش حالم گرفته شد نجواها گفت زنگ بزنم هرچی به دهنم اومد بهش بگم و بگم عفونت کرده دستم و پولمو پس بده تو باید بدونی مشتریت حساسه پوستش و این نجواها بهم حمله کرد ……. انقدر سوهان کشید ک صدف یک ناخونم داره کنده میشه و در لحظه چشامو بستمو نفس عمیق کشیدم گفتم اشتباه من بود حسم خدا بهم گفت اینکارو نکنم و من گوش ندادم اصلن من در چه مداری بودم ک به اونجا هدایت شدم اگر زنگ بزنم سروصدا کنم اصلن برم شکایت کنم ازش یعنی توجه گذاشتم و اصلا این ارایشگررو دهنشم سرویس کنم با توجه ای که به این قضیه گذاشتم بقیه رو چکار کنم؟ ارایشگرای بعدی چی؟ جهان همه اینجور افرادو سمتم میاره
خلاصه خودمو اروم کردم که خود کرده را تدبیر نیست و به خوبیهای ارایشگره فکر کردم که چقدر از من تعریف کرد چقدر میگفت پوستم قشنگه و هر رنگ لاکی بهم میاد و میگفت چقدررر خوب موندم اصلا نمیخوره بهم یک پسر هفت ساله داشته باشم و میخاستم اسنپ بگیرم گفت نمیخاد دخترم و خوده خانومه منو تا دم در خونمون با ماشینش رسوند و تحسینش کردم با اینکه بلد نبود عذت نفسشو داشت که مشتری قبول کنه و ثروت زیادی بسازع ( ارایشگاهش قیمتاش بالا بود و جای خوبی بود)
خلاصه به همسرم و مادرم و هیچکس هیچی نگفتم و رفتم داروخونه و یک پماد برای عفونت گرفتم و توجه نکردم فقط زیبایی ناخونهامو میدیدم
توجه نزاشتم میدونستم اگر توجه کنم اگر حالمو بد نگه دارم اگر برم همه جا بگم من رفتم ارایشگا گندزد به ناخونمو پول تو پاچم کرد جهان کاری میکنه همیشه قربانی باشم همیشه به اینجور آرایشگاها جذب بشم همیشه حسم بد بشه و از خدای بزرگ دور بشم
پس گفتم انتخاب خودم بوده اتفاقیه که افتاده الان چکاری میتونم انجام بدم تا حالم خوب بمونه ؟
نگاه به دستام کردم و کلی زیباییمو تحسین کردم و شروع کردم به خوبیهای ارایشگره فکر کردن تا توجهم روی خوبی ها بره اولش یکم سخته بعدش خداوند و جهان کلی کمک میکنن تا زیبایی های بیشتری ببینیم تا از اون مدار غم و قربانی بودن بیاییم بیرون تا با حال خوب و توجه به خوبیها خودمونو اماده دریافت کلی زیبایی ها کنیم
این تضاد برای من درس بزرگی داشت باعث شد حسامو بهتر بشناسم باعث شد تا دفعه بعد بهم گفت اینکارو نکن بدونه اینکه لج کنم یا دنبال دلیل باشم به حرف حسم گوش بدم
باعث شد بفهمم خودم برای خودم لاک بزنم هیچ فرقی با ژلیش نداره و خودم بهتر میتونم انجامش بدم و عذت نفس گرفتم
باعث شد بفهمم دیگه تو رودرواسی بخاطر عذت نفس پایین گیر نکنم و دیدم طرف کارش بده با احترام بلندشمو برم……….
خدایا عاشقتمممم
سلام اقا ابراهیم.
ممنونم از پاسخ فوق العاده تون.
مخصوصا قسمتی که مربوط بود به بهبود حال بد به خوب، و روند و تکاملی باید طی کرد تا از حال بد به خنثی و بعد به خوب رسید.
یاداوری بسیار عالی بود برای خود من.
که انقدر چالش هارو سختش نکنم و فکر نکنم دنیا به اخر رسيده.
اتفاقا با کمی تغییر فکر و نگاه، یه کم که میگذره میبینم که اوضاع به اون بدی که ذهن من ساخته نیست.
ممنونم برای وقتی که میذارین و با مثال انقدر قشنگ و شیوا مینویسین.
برای کنترل ذهننتون در رابطه با چالشتون هم بسیار تحسینتون می کنم.
شجاعت میخواد وقتی چالش میاد اول آدم کنترل ذهن کنه، بعدش بره دنبال لذت بردن از زندگی و تفریح و خلق حال خوب برای خودش.
وقتی نجواها حمله میکنن کنترل ذهن خیلی سخته.
شجاعت از ایمان و توکل قوی میاد.
ایمانی که ذره ذره ساحته شده و میشه.
اینطوری نیست که یه ادم یهویی با ایمان و متوکل باشه، یه عقبه ای پشتِ اون ایمان و توکل هست حتما.
همه مون چالش های خودمون رو داریم که بر اساس افکار و اعمال و شخصیت خودمون پیش میان و باید حلشون کنیم.
به خودم یاداوری میکنم قرار نیست چالش های ادمها یکسان باشه و برخورد ادمها با چالش ها هم یکسان باشه.
هر چی بهتر رو شخصیتم و باگ هام کار کنم، مقابله ام با چالش هام و حلشون هم بهتر و بهتر میشه.
با کامنتتون یاد اون قسمت از سفر به دور امریکا افتادم که استاد پله ی جدید RV رو نصب کردن، بعد متوجه شدن برعکس عمل میکنه.
بعد رهاش کردن رفتن دریا شنا و تفریح.
بعد با انگیزه بهتر برگشتن تا مسیله رو حل کنن، که یه بنده خدا رسید و بهشون کمک کرد و مسیله با ارامش حل شد.
تو فایلها و کامنتها همیشه کلی درس و نکته وجود داره.
ممنونم از استاد جان و همه ی اونایی که کامنت مینویسن در سایت.
در پناه الله باشین.
مطمینم میاین کامنت مینویسین و میگین که همه چیز برای شما خیر شد در مورد چالشتون.
به امید الله یکتا.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام، تشکر از پاسخ زیبا و مفیدتون. کامنت تهمت رو خوندم و همچنین پروفایلتون مدتها تو فکر بودم. من چهل سالمه، ازدواج نکردم مشکل دادگاه و مهریه ندارم خونه دارم دوتا ماشین دارم شغل نسبتا خوبی دارم ولی حال خوبی ندارم نه الان چهل ساله حال خوبی ندارم و توش گیر کردم، این واقعا عجیبه ، چیزی که به ذهنم میرسه کودکی بدی رو داشتم شرایط محیطی ناهنجار و البته ادامه دار تا نوجوانی و جوانی و حال حاضر . چیزی که یادم میاد از بچگی افسرده و منزوی بودم وهرچه رفت جلو این چاه افسردگی عمیق تر شد و هیچ زمانی هیچ خوشحالم نمیکرد و نمیکنه و به هیچی علاقه نداشتم و ندارم. فایل و جملات انگیزشی و کتابای مختلف هیچ تاثیری روم نمیزاره. نمیدونم شاید تاوان زندگی قبلیم رو دارم میدم. دلیل دیگه ای واسش پیدا نمیکنم.
سلام ستاره ی نازنین …. امیدوارم حس وحالت الان خوب باشه چون دو هفته از این کامنتون گذشته وجواب قشنگی که اقا ابراهیم دادن به نظرم بهترین جواب وکاملترین جواب بود …. اما منم دلم میخواد نظر خودمو بنویسم برای شما…. من یه مثال از خودم برات میزنم … من به شدت آدم استرسی و نگرانی بودم به دلیل مشکلات وحشتناکی که همیشه داشتم این نگرانیها و احساسات بد همیشه همراهم بود و با ادامه دادن این نگرانی ها اگه شرایطم اوکی میشد و اون مشکلم حل میشد مشکل بعدی بلافاصله اتفاق میفتاد مشکلی که اصلا نمیدونم از کجا پیداش میشد ….. اما بعدها وقتی با قوانین جهان هستی آشنا شدم البته بگم هنوز اون موقع هدایت به سایت استاد عباسمنش نشده بودم فقط از طریق استادای دیگه دست و پاشکسته یه چیزایی متوجه شده بودم که حس و حال آدم باعث به وجود آوردن مشکلات میشه یا اتفاقات خوب میشه……. به قول شما خیییییلی سخته آدم احساسشو رو خوب کنه وقتی توی اوج مشکلات داره دست و پا میزنه کاملا درک میکنم شمارو چون قشنگ با تمام وجودم لمسش کردم ….. اما من کم نیوردم وقتی قوانین رو متوجه شدم رو آوردم به مدیتیشن و مراقبه با سفارشایی که از استادای که دوره هاشونو تهیه میکردم اما رو من راستش خیلی افاقه نمیکرد …. خلاصه اینکه به صورتی هدایتی با قطعا خواست خدا هدایت شدم به خوندن کتاب صوتی ماورای طبیعی از دکتر جو دیسپنزا…. اپ Rah book رو از قبل نصب کرده بودم رو گوشیم واین کتاب رو دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادنش….. این کتاب رو چندین بار گوش دادم و تمرین تنفسی که دکتر جودیسپنزا توی کتاب داده بودم انجام دادم به جرات میگم بهتون تنها کتابی بود که با انجام تمرینش اضطراب من هر روز کم وکمتر شد حتی با وجود مشکلات دیگه خبری از اون استرسهای وحشتناک نبود بصورت مرتب انجام دادم و الانم هنوز هر روز انجام میدم که دیگه بعد از هدایت شدنم به سایت استاد عباسمنش کلا استرس های من ناپدید شد…..برای خودم خیلی عجیب بود یهو یادم میومد میگفتم عععع چرا من الان پس استرس ندارم!!!!! چرا الان حالم همینجوری خوبه به چه دلیل آرومم!!!!!!!! انقد که عادت کرده بودم به حس بد داشتن و استرس، برام تا مدتها عجیب بود ……..حالا عزیزدلم شما هم امتحان کنید بد نیست چون تماما به هورمونهای بدن آدم ربط داره و استرس و حال بد ترشح هورمون استرس رو توی بدنتون به شدت بالا میبره و فکمیکنم راه حلش کتاب دکتر جو دیسپنزا باشه چون با تمرین اون تنفس جلوی ترشح هورمون استرس زا رو میگیره و به مرور زمان بهتر و بهتر میشید و ترشح هورمون شادی اور و خووب رو توی بدنتون شروع میکنه با فعال کردن غده ی پینه ال…… امیدوارم بعد انجام این تمرین نتایجشو البته اگه انجام دادید کامنت کنید ومارو خوشحال کنید از اینکه خداروشکر برای شما هم جواب داده و با ترکیب فایلهای دانلودی استاد دیگه اثرش چندین برابر میشه …..موفق باشی عزیزم در پناه خدا ……
سلام ستاره جان
اسمتون به شدت زیباست مثل اسم خودم.
در واقع دارم به خودم جواب میدم و قانون رو برای خودم یادآوری میکنم . اول تشکر میکنم از سوال بینظیری که پرسیدی .
یه چیزی رو در زندگی ام خوب یاد گرفتم که جواب هر سوالی در داخل اون سوال هست .
و یه مورد معرکه هم از استاد جانم یاد گرفتم که نسخه زندگی هر کس خیلی متفاوته باورهامون شرایط زندگی مون و ….
بر این اساس دارم در مغز کوچیک میگردم که خدا بهم بگه اینجا بنویسم که لیلی چیکار میکنه که میتونه حالش رو خوب نگه داره .
به این دلیل که دارم در خانواده ای زندگی میکنم که همیشه خدا اسباب شرایط حال بد رو فراهم میکنن و من لیلی همیشه خدا در یه جنگ و آشوب ذهنی هستم که فقط حواست به خودت باشههههه . مهم احساس درونی خودته .
به خودم میگم ببین عزیزم اگه نتونی خودتو کنترل کنی اگه نتونی آروم بمونی اگه نتونی زیبایی ها و نعمتهای زیاد زندگی ات رو ببینی
اگه نتونی به یاد بیاری از کجا به کجا رسیدی اگه با خودت نتونی مهربونتر باشی اگه اگه اگه
اگه یاد بگیری بیشتر سکوت کنی و بیشتر در سایت وقت بگذرونی اگه بتونی بشینی هر روز سریال سفر به دور آمریکا ببینی اگه بتونی وقتت رو بیشتر مدیریت کنی و از ترمز کمال گرایی و بی نقص انجام دادن کارهات بیشتر فاصله بگیری
اگه نگاه نکنی اگه نشنوی اونچه رو که دوست نداری
پس میشه حتما میشه . همونطور که تا حالا شد .
همینطور که از آیینه قبلا متنفر بودم الان برای خودم تو آیینه بوس می فرستم .
من خیلی خیلی خوب معنی و عمق سوال شما رو درک میکنم ولی اون جوابی که می نویسم برای خودمه .
میدونی چرا عزیزم ؟ چون من یه آدم دیگه هستم و خدای من طبق باورهای منه .
خدای من بهم میگه عیب نداره عزیزم اگه باز فریاد زدی مهم اینه که الان در اتاقت رو می بندی و چنان غرق میشی در دنیای خودت که دیگه هیچی آزارت نمیده .
حس میکنم دارم دو تا بال در میارم و آماده پریدن و پرواز میشم از این شرایط.
جواب ابراهیم جان بینظیر بود ستاره جانم.
بدتر از این شرایط بعدش هست که اگه تغییر نکنیم تازه بدتر هم میشه .
ببین خدا اونقدرررررر بزرگ اونقدرررررر بخشنده و اونقدرررررر مهربونه و ما رو دوست داره که حتی اگه ماها بلد هم نباشیم و فقط آرزو کرده باشیم کمکمون میکنه تغییر کنیم و شرایطمون رو تغییر بدیم .
من اینو باور دارم و بهش ایمان دارم که خدا عاشق منه و فقط دلش میخواد من بخندم و با عشق به پرنده های روی درختها نگاه کنم و بگم ببینید خوشگلا منو بیشتر دوست داره .
و اینها شعار نیست . اینها شعور هستن . اینها تکرارهای درسهای استاده . اینها قوانین قرآنه .
اینها وقتی هست که من مستاصل و داغون دلشکسته ام و قرآنم رو باز میکنم تا خدا باهام حرف بزنه و اون مثل یه عاشق واقعی نوازشم میکنه و لبخند میزنه میگه :
قوربونت برم من اینجام ببین هستم چشماتو ببند منو می بینی منو میبینی .
دیگه اشکام نمیذارن بنویسم ستاره جان .
برات بهترین بهترین هارو آرزو میکنم
به نام خدای مهربانم
سلام به دوست مهربانم
استاد عزیزمون تو فایلهاشون میگن وقتی شرایط بر وفق مرادت نیست و اوضاع و شرایط خیلی بده تو اون موقع هیچ کس نمیتونه از صفر خودشو به صد برسونه هیچ کس
اما کم کم و درجه به درجه میتونی با بعضی از کارها خودتو هی یکم بالا بکشی
چطوری ؟
یه جدول بکشی این طرف جدول بنویس اگه تو احساسه بد بمونی نتیجه ماهه دیگه و ساله دیگه ات چی میشه
و اون طرفه دیگه بنویس اگه احساسه تو خوب نگه داری به چه نتیجه ای مرسی ماه دیگه یا ساله دیگه
میگه به این طریق وقتی شروع میکنی به نوشتن حواست از اون موضوع پرت میشه و برای خودت هم واضح میشه و
با شکر گزاری داشته هات کم کم و آرام آرام برمیگردی به مسیر و هر لحظه حالت بهتر میشه ووقتی به احساسه یکم خوب میرسی میبینی خداوند برات مسله تو حل کرده و دستانشو فرستاده فقط باید بسپاری به خودش ما که توانایی نداریم و بپذیریم به جای دست و پا زدن
اگر هر کسی به گذشته اش برگرده و بمونه در آن حالش بد و بدتر میشه چون اون موقع آگاه نبودیم و اشتباهات بسیاری انجام دادیم
چرا بعضی اوقات لازمه خودمون رو با یه ماه قبلمون بسنجیم ولی برگشتن به گذشته کاملا اشتباهه
دوست عزیزم وقتی از خواب بیدار میشی با احساسه خوب روزتو شروع میکنی بعد میبینی اتفاقات بد پشت سرهم برات میش میاد اونا ماله فرکانسهای قبله که فرستادی
قانون خداوند تغییر نمیکنه تو همون احساسه خوب رو ادامه بده نذار هیچ چیزی تو رو تکون بده بعد نتایج رو میبینی
ولی اگه دو روز خوب باشیم سه روز بد همینطور که میگی میشود
اول کنترل ذهن و ورودیهاش
دوم باور ست که تو رو در احساسه خوب مداوم نگه میدارد
خدایا شکرت سپاسگزارتم
دوستان عزیزم در پناه خداوند باشین
سلام دوست عزیزم همه ی ما تو شرایط بد بودیم وقتی میخواییم از اون حس در بیاییم باید نگاه کنیم که کجا حال دلم را یه درجه بهتر میکنه اون جا بریم بیا درباره چیزهایی که دوست داری اتفاق بیفته و نجات پیدا کنی بارها و بارها بلند توی دلت با خودت و خدای خودت بگو
مثلا من با دوش گرفتن یکم بهتر میشم با تنهایی یکم بهتر میشم با مثلا خوردن یکم بهتر میشم
من بیشتر وقتا که با خدا درباره اتفاقاتی که دوست دارم حرف میزنم میگم من این میخوام من این ادم میخوام یا این کار میخواهم چون توجه میکنم ب چیزهایی که دوست دارم مدام بخودم میگم ب خدای خودم مینویسم و اون موقع درهای نعمت ب روی تو باز میشه شاید نه صددر صد سخته ولی شدن داره
از کوچیک ترین موضوع که یکم خوشحالت میکنه شروع کن دیدن کسی یا رفتن ب مکانی و از اون فاز کم کم بیرون میای نه یهویی کار کنی نتیجه را میبینی لطفا تمرین کردید و نتیجه گرفتید کامن بزارید
سلام ستاره جان امیدوارم حالت بهتر از همیشه باشه راستش هرسوالی رو از عقل کل نمیخونم امروز به دنبال ردپاهای اقا ابراهیم به سوال شما هدایت شدم
میدونی تمام حرفای که گفتی درسته و منطفیه البته برای کسی که وقتایی که همه چی روبراه بوده همه چی بر وفق مرادش بوده سپاسگذاری نکرده به اتفاق های مثبت زندگیش بال و پر نداده برای اون داشته هاش ذوق خاصی نکرده برا اون دسته ادمها اره سخته که تو مواقع سخت بتونن ذهنشون روکنترل کنن میدونی اگه ماها تمرین کنیم و استمرار داشته باشیم در انجام توجه به نکات مثبت زندگیمون و سپاسگذار داشته هامون باشیم مطمئن باش اگه یه اتفاق به ظاهر ناخوشایندم برامون بیوفته خیلی راحت تر میتونیم تمرکزمون و بزاریم روی مابقی نعمتهامون چون ما در شرایط خوب یا نرمال زندگیمون یاد گرفتیم و تمرین کردیم که به نکات مثبت زندگیمون توجه کنیم و کافیه اینجوری ذهنمون رو تربیت کنیم اونوقت کاری که برا ذهن سخت میشه اینه طبق روال روزانه اش پیش نره اتفاقا برا ذهن سخته که بخای زوم کنی رو یک اتفاق به ظاهر بد شاید لحظه های اول یک اتفاق و شرایط نادلخواه یه سری نجوا داشته باشه ولی خیلی رام تر از این حرفا شده که بخاد خودشو غوطه ور افکار منفی کنه و جالب اینجاست چون شماهم در طول روزمره توجهتون رو بینهایت داشته های زندگیتون بوده حتی اگه یکی از اون داشته هاتو از دست بدی تو هزار خیریت در اون اتفاق برای خودت تعبیر میکنی و بازهم میگم برای ذهن تربیت شده ات اسون تره توجه شو بزاره رو مابقی نعمتهای زندگیت حتی اگه کل دارایی تو از دست بدی تو همچنان از نعمت دیدن اسمون بهره مندی از دیدن پارک محله تون بهره مندی و از دیدن و لذت قدم زدن در باران خودتو ثروتمندترین فرد جهان میدونی
همه چی به نوع نگاه ما و استمرار ما در انجام این تمرینها بستگی داره بنظر شما چرا اقا ابراهیم بعد از حکم دادگاه انقدر اروم بودن انقدر خوش گذرونی کردن؟؟اگه بری ردپاهای این چندساله شو بخونی متوجه میشی که استمرارش در انجام این تمرینها باعث شده انقدر خونسرد باشه و حتی تو همچین شرایطی بگه ته تهش برم زندان اتفاقا اونجا بیشتر با خدا عشق بازی میکنم و تنها ترم…میبینی کسی که به احساس خوب و به صلح با خودش برسه حتی موندن تو زندان و چطور قشنگ توصیف میکنه اینو کسی گفته که بخاطر یه حرف و یا رفتار نامناسب خانم سابقش ماه ها تو احساس بد میموند و تو سخت ترین شرایط زندگیش تصمیم گرفت تغییر کنه و خداروشکر الان تو بهشت خودساخته اش داره زندگی میکنه این مثال و براتون زدم که بدونین تو هر شرایطی که باشی کافیه که بخای به زندگیت یه رنگ بهتری بدی اونوقت حمایت خدا رو تو تک تک ثانیه های زندگیت حتی تو اون شرایط سخت میبینی و همه چی برات لذت بخش خواهد بود بهت پیشنهاد میکنم فایلهای توحیدی عملی رو بارها ببینی و وجودتو با یاد رب اروم کنی به دستای پرمهرخدا میسپارمت
سلام بر ستاره عزیزم
الهی و ربی من لی غیرک/ خدای من و فرمانروایم، من غیر از تو چه کسی را دارم
ستاره جان من که هر روز در سایت بودم و کامنت میخوندم و تا حدودی کامنت هم مینوشتم، الان حدود ده روزی است که به خاطر تضاد سختی که درونش هستم، نتونستم و این اولین نوشته ام بعد از اون تضاد است و اولین بار است که جسارت نوشتن پاسخ در عقل کل را کرده ام ….خدا رو سپاس
خدا جون توسط پاسخ اقا ابراهیم، هدایتم کرد به خواندن سوال شما و … هدایتم کرد که شیما اینجا باید بنویسی …. یرای کنترل ذهنت ….
حالا برات بگم: من الان در ششمین روزی هستم که پدر نازنینم که خیلی خیلی خیلی دوستش داشتم و عشق می ورزیدم بهش را از دست داده ام … و یک سالی بود که پدر به خاطر بیماری سختش، کلا شرایطشون خوب نبود و البته ۴ ماهی هم بود که خیلی خیلی خیلی شرایطشون وخیم بود …
کل خانواده یعنی مادر و خواهر و برادرها، همه بسیج بودیم که به این پدر مهربان و عزیز، خدمت کنیم که بهتر شوند ….با اینکه دکترها جواب کرده بودند…..
حالا بهت بگم که من در این دوران ها، مثلا قبلا که پدر بیمار بودند و اما شرایط شروع شد به یکم بدتر شدن… من نتونستم کنترل ذهن خوب داشته باشم و کارم گریه شده بود … و دچار معده درد شدیدی شدم و … دیگه به حدی رسید که اصلا نمیتونستم اندک کمکی باشم برای خانواده …. بعد اینقدر حالم بد شد که یکدفعه به خودم گفتم ای بابا شیما بانو پاشو …. این چه وضعیه که برای خودت ایجاد کرده ای …. تو که از قانون باخبری و … به لطف پروردگار پا شدم و با نوشتن ها و کنترل ذهن ها …. تمام تلاشم را کردم که بهتر بشم و بگم که اینقدر غیر محسوس من در مدار بد قرار گرفته بودم که راحت نبود برگشتن به مدار درست …. و اما من باز هم تلاش کردم، چون بد ضربه خورده بود …. کلی مسافرت و تفریح با همسرم و فرزندم میرفتم و … کلی پیاده روی های طبیعت گردی میرفتم و … و خلاصه به لطف خودش، خیلی بهتر شدم …
و اما چهار ماه اخیر که شرایطشون خیلی خیلی بدتر و بدتر شد و برای بار اول به کما رفتند، من خیلی آرام تر از دفعه پیش بودم که حال پدرم بهتر هم بود و وقتی به منزل برگشتند، من پنجشنبه ها و جمعه ها نوبتم شد که از بابا جانم، نگهداری کنم، چون روزهای دیگه شاغل هستم و فقط فرصت میکردم، عصرها سر بزنم ….به خودم میگفتم حالا چه طوری کنترل ذهن کنم … گفتم شیما جانم، تو باید یاد بگیری که حالا در این شرایط اینطوری ات چطور میتونی کنترل ذهن کنی … مثلا ورزشم در باشگاه را ادامه دادم … قلاب بافی ام را به منزل پدرم می بردم و انجام میدادم … جمعه ظهر به بعد که خواهرم می رسید خانه، دیگه من میگفتم که پس من برم خانه که به کارهای خودم و پسرم و خانه برسم و برای شروع هفته اماده بشم …. و میرفتم که بیشتر فرصت کنترل ذهن داشته باشم و به خودم میگفتم که حالا که الان کسی هست که پیش پدر باشه، بهترین فرصت است …. میرفتم که مثلا یک تفریحی با خانواده درست کنیم … مثلا با هم غذا درست کنیم …با هم کیک درست کنیم و … فیلم طنز بزاریم کنار هم بشینیم و ببینیم و بخندیم …. این هم بگم ، در این شرایط سخت، این ها برای من تلاش بود … نه خیلی راحت ….دایم در نوشته هایم مینوشتم که خدا جونم، من رو هر روز تسلیم تر و راضی بودن هر چه بیشتر به رضای تو، قرار بده ….. به خاطر خودم که حال خوب تری داشته باشم و انرژی برام بمونه که به زندگی ام ادامه بدم و به پدر نازنینم بتونم کمکی کرده باشم و به خاطر فرزند و همسرم …. ادامه دادم ….. تا اینکه یک ماه پیش شرایط خیلی خیلی بدتر شد و پدر برای بار دوم به حالت بدتر، به کما رفتند و ما یک هفته ای تلاش کردیم که در منزل حالش را بهتر کنیم، چون از بیمارستان خوششون نمیومد…. و اما دیدیم که نمیشه و دو هفته ای بیمارستان بستری شدند …. و دیگه شرایط خیلی سخت تر شد و اما پدر چون در ای سی یو بودند، ما فقط روزی یک ساعت میتونستیم ایشون رو ببینیم و دیگر ساعت ها فقط تلفنی حالشون رو می پرسیدیم … کمی فرصت ایجاد شد که کنترل ذهن کنم … مثلا دو جمعه ای که پدر در بیمارستان بود، به خودم گفتم که شیما بانو حالا که اصلا نمیتونی پیش پدر باشی، بیا هم به خاطر روح خودت و هم به خاطر کمک به روح فرزندم که این روزها کمتر تفریح و شادی داره …. بیرون برو … مثلا یک جمعه کیک درست کردم و با چایی به پارک ساعی رفتیم و کلی پیاده روی کردیم … یا مثلا جمعه ای دیگر، با پسرم رفتیم دوچرخه سواری دور دریاچه چیتگر …. با سختی به ورزش باشگاهم ادامه دادم …. باز هم میگم که این کارها در این شرایط خیلی سخته … اما به قول اقا ابراهیم، به همین خاطر است که همه در این مسیر نیستند … و اما با اینکه به خاطر شاغل بودنم و بچه داشتم نسبت به بقیه خواهر و برادرها، کمتر میتونستم به پدر برسم، اصلا اصلا خود سرزنشی و عذاب وجدان در خودم ایجاد نمیکردم … چون میدونستم که این کار خود شیطان است …. میگفتم شیما بانو جان، تو تو این شرایط فقط اینقدر میتونی … و وقتی فرصت بیشتر باشه به امید خدا بیشتر هم میتونی …. مثلا یه دو هفته ای چهارشنبه ها تعطیل شدیم، من چهارشنبه ها هم کمک بودم و میگفتم ببین، الان این روزها هم روزیت شده …. ولی هر کاری در توانم بود انجام دادم …. در توانم … نه بیشتر از توانم …. میگفتم که ببین چقدر میتونی … قرار نیست شکنجه بشی …. در حد توانت خدمت کن …. در واقع خدمت به این پدر، عشق بود …. عشق …..که خدا نصیب من هم کرد …..
و حالا بگم که رسید به رفتن پدر نازنینم که سه روز قبل رفتنشون، پدر هوشیار هوشیار بودند و نسبتا پر انرژی کلی با ما خندید و حرف زد و به ما گفتند به احتمال بیشتر تا فردا مرخص می شود … البته نوع صحبت هاشون فرق داشت و انگار در این دنیا حضور نداشتند …. و ما کمی نگران شدیم و اونجا مسیولین آی سی یو گفتند که این مدل صحبت کردنشون، به خاطر محیط اینجا است و اکثر بیمارها، این طوری میشوند و وقتی به بخش و خانه بیاید به مرور بهتر میشود ….یک صحبت های خیلی عجیب میکردند و اما کلی شاد بودند ….. و ما غافل از اینکه پدر دارند وداع میکنند …. و دقیقا بعد از یک سرحالی زیاد، فرداش ایشون فوت شدند….. این هم بگم که وقتی پدر خیلی شرایطشون وخیم شد و یک دور احیایشون کردند و اجازه دادند فقط یک نفر، بدون گریه و زاری، ایشون رو ببینن….. چون بقیه بیمارها هم بودند در شرایط ید ….و همه خواهر و برادرهایم، من که در واقع دختر کوچولوی لوس بابایی بودم، اجازه دادند که بروم …. چون همه حس کردن. که من قوی تر هستم و تو اون محیط شیون نمیکنم … من با آرامشی که البته حال بد هم همراهم بود و اصلا خودم رو سرزنش نمیکنم که در اون شرایط سخت، بتونم برم پیش بابا و حالم گلستون باشه، رفتم ….ثانیه های اخر زندگی در این دنیای پدر بود ….. اما من باز باورم نمیشد و رفتم کنار گوشش و کلی باهاش صحبت کردم و باز هم بهشون گفتم که بابا عااااااشقتم ….. و دستان لرزانم را بروی سینه شان که تکان های بدی میخورد گذاشتم و سوره حمد را چند مرتبه با تامل براشون خواندم و از خدا جون طلب ارامش کردم براشون …. و اما دیگه بهم اجازه ندادند که انجا باشم و برگشتم …. و بعد از یک ساعت، در حالی که داشتم دایم آیت الکرسی را با معنی بارها تلاوت میکردم…. اطلاع دادند که پدر مهربان، خوشرو و عزیز دل که خدا را سپاس میگویم که من رو فرزند این پدر قرار داد و ۴۱ سال از عمرم را نعمت داشتن همچین پدری رو بهم داد، آسمانی شد و زندگی ابدی شان را آغاز کرد …… و دو روز اول که حالم خیلی دگرگون بود و الان بعد از ۶ روز توان نوشتم برایم امد ….
الان نسبتا خیلی ارام تر هستم …. و به خودم فرصت میدهم که از این تضاد زندگی با ایمان به پروردگار عالم، با توکل و امید و تلاش برای کنترل ذهن، بگذرم که پاداشی عظیم خواهم داشت ….
ای همه هستی زتو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده
امید به ادم صبر میده، صبر قدرت میده، قدرت توانایی انجام سخت ترین کارهارو میده.. هیچی تو این دنیا وجود نداره که قابل حل نباشه، جز مرگ که تنها عدالت این دنیاست…
ستاره نازنین امیدوارم حتی کوچکترین کمک در پاسخ گرفتن از سوالت را کرده باشم ….. و ممنون که با سوالت باعث شدین من هم کمی خودم رو خالی کنم و کمکی باشه برای کنترل ذهنم ….
در پناه خود خودش باشین
شیما بانو
سلام ستاره جون
من با فایلا و مسیر استاد حدود چهار سال آشنام و تلاش کردم تو مسیر بمونم و به اندازه ای که تلاش میکردم و کنترل داشتم نتیجه هم میگرفتم و تو این مسیر خیلی حرفا رو شنیدم و تکرار کردم و گفتم به خودم و کسایی که با من هم فرکانس بودن اما به درک بعضی کلمه ها الان حدودا بعد چهار سال که فک میکردم عالیم رسیدم
۱-من یک انسانم که همیشه هر روز و تا وقتی زندم نیاز به کار کردن رویه ذهنه خودم دارم
۲-تو شرایط بد احساسی و اتفاقات میتونم بفهمم چقدر باورای من تغییر کرده و من چقدر تغییر کردم چون وقتی حالم خوبه که همه جی گل و بلبله و حرف زدن راحته اما وقتی یک مساله پیش اومد و تموم شد حالا یک روز دو روز که گذشت آروم شدم بشینم به واکنشتان حرفام فک کنم چون اونجا من خوده واقعیم بودم اونجا معلومه چقدر تغییر کردم
۳-من انسانم با احساساته مختلف گریه خنده شادی عصبانیت طبیعیه که تو وجودم باشه اما احساساتی که به من ضربه میزنن باید کنترل شن هر دم سر هر چیزی عصبانی شدن که معلومه اصلا تو مسیر نیستم اون که مسالش جداس اما وقتی رو ذهنم کار میکنم اگه بعد چند وقت یک مساله ای منو ناراحت کرد عصبانی کرد باید سریع خودمو جمع کنم من که میدونم عصبانیت و احساس بد یعنی دست کردن تو آتیش پس میام میگم اکی ناراحت شدی عصبانی شدی اشکالی نداره تموم شد رفت یک روز دو روز دیگه بسه تموم حالا دیگه ببینم نقش خودم چی بود تو اون مساله حالا چه جوری به اون مساله نگاه کنم که احساس خوبی به من بده حالا که باورای اشتباهمو در اوردم بیام تغییرش بدم اگه متوجه شدم رفتارم خسارت احساسی مالی زدم بیام جبرانش کنم اگه حالمو خوب میکنه اگه نه همتوبه کنم و به خودم قول بدم تکرارش نکنم و بفهمم که خدا بخشنده و مهربونه من خودمو میبخشم درسمو برمیدارم تکرار نمیکنم اونم میدونم که درون منه و میبخشه و اگه از بقیه ناراحت شم درک کنم که اونم انسانه همونقدر که من نقص دارم و نیاز به تغییر دارم اونم داره تکاملشو طی میکنه میبخشم و از موضوع رد میشم
ستاره جان من بعد چهل سال کار کردن فک میکردم چون خیلی خوشگل دیگه حرف میزنم یه سری نتایج عالی هم گرفتم دیگه نیازی به اون قدر کار کردن و کنترل ذهن نیس اماااا به قول استاد وقتی تمرکز نصف میشه نتیجه صفر میشه
من وقتی به تضاد میخورم اول میگم ببین تو چه فرکانسی بودی سحر و سریع مصمم میشم تا بیشتر رو خودم کار کنم نه اینکه عذاب وجدان داشته باشم که من چقد دختر بدی هستم که تو این فرکانسم نه من میام میگم باورای غلط این شرایطو برام به وجود آورده بیام باورامو با تغییر فرکانسم به حال خوب عوض کنم
من چند روز پیش یک درد طولانی کشیدم نزدیک هفت روز درگیر بودم شبو روز که بخاطر اون درد جسمانی نمیتونستم کنترل ذهن داشته باشم و با کلامم با رفتارم به چند نفر بی احترامی کردم خسارت شاید مالی هم زدم و خیلی هم خوشحال بودم تا یکی دو ساعت که اخیش حقشون بود حقمم گرفتم به چند ساعت نگذشت همونطور که درگیر درده بودم که بیشترم شد به خودم اومدم گفتم خدایا توبه میکنم کن چه فرکانسی فرستادم من چه احساسی فرستادم که باعث دردم شده من مسئول این دردمم نه اون آدمایی که باهاشون بد حرف زدم نه اون کسی که بهش خسارت زدم من توبه میکنم من اشتباه کردم گذشت واقعا آروم تر شد دردم بعد دو روز کمکم به این نتیجه رسیدم که من چقدر باورای مخرب داشتم که همچین رفتاری کردم حالا که باورامو فهمیدم خودمو شناختم که باید رو چه زمینه هایی و چه دوره هایی بیشتر کار کنم به این نتیجه رسیدم برم خسارت مالیو جبران کنم برم خسارت احساسی که به اون ادما زدم رو جبران کنم و مسئولیتش بپذیرم و این حالمو خوب میکنه که دیگه بابتش عذاب وجدان نداشته باشم که چند سال پیش چه کاری کردمو چی بودو چی شد من بعد چند سال پیش اومد که یه اشتباهی که شاید یک هفته پیش میگفتن تو همچین حرفایی همچین رفتاری میکنی تو جمع از عصبانیت میگفتم نه بابا من تغییر کردم اصلا از من بعیده ولی دیدم نه من کامل نیستم من انسانم و ممکنه با کار نکردن روی نقاط ضعفیم رفتار اشتباه بکنم و حالا درسمو بردارم و دیگه تکرارش نکنم
میخام اینو بگم احساست و تضاد ها هستن تضاد مالی ،سلامتی،روابط میان ولی ما باید اونقدر قوی شیم که بتونیم بهتر درک کنیم و با احساس خوب درک و حل کنیم و اگه مثه من یک جایی به خاطر شرایط جسمی یا هر چیزی واقعا نشد درست رفتار کنیم تو احساس بد نمونیم سریع خودمونو با تغییر دید به مساله تو ذهنمون که حالمونو بهتر کنه حلش کنیم و رد شیم که فرکانسش قوی نشه
در پناه الله یکتا شاد باشین
سلام به ستاره خانم عزیز و نازنیم.. ورودتون به این سایت مبارک باشه .. وقتی پروفایل تون را دیدم فهمیدم شما تازه وارد این سایت و آگاهی ها شدید . بخودم گفتم چقدر خداوند شما رو دوست داشت که به این سایت و این فایل ها و این آگاهی ها و چنینی استاد عباسمنش و خانم شایسته و این جمع دوستان هدایت شدید تبریک و تحسین تون کردم خدا و شکر..
ستاره جان منم اولش که تازه وارد این سایت شده بودم اصلا حالم خوب نبود . یعنی خیلی خیلی حالم نامناسب بود . اگر برید پروفایل منو بخونید آنوقت بخودتون امیدوار میشید .. یعنی من از همین الان برق نور و شادی را در چشمان شما میتونم تجسم کنم یعنی تا این حد به حال و احوال خودتون امیدوار میشید . . ولی با تمرین های استاد و تلاش و کوشش های خودم و دیدن این فایل های استاد سعی کردم خودمو از آن بحران ها ورشکستگی های مالی و پولی و غیره . تضاد در روابط با فرزندانم و آن تضادهای بیماری و هر آنچه که تصورش را بکنید من یکجا با هم داشتمشون نجات بدم .. یعنی میخوام بگم اگر خودتون رو یک مقایسه ی کوچولو با شرایط و مسایل گذشته ی من بکنید میبینید صد پله از من جلوتر هستید ..
من در آن شرایط فقط و فقط به همین فایل های استاد که در تلگرام بود هدایت شدم و به همین ریسمان الهی چشم و امید دوختم و خدا رو شکر تونستم پله پله از آن مسایل عبور کنم .. هر چند هنوز هم چالش هایی پیش میاد ولی میدانم که تقصیر کم کاری های خودم هست پس باید دوباره تمرین هامو بیشتر کنم .. خدا رو شکر از آن چالش ها و تضادهای گذشته ام مدت هاست که فاصله گرفتم ..
تنها کاری که میتونم به شما پیشنهاد بدم شکرگذاری از داشته هاتون هست تا بتونید به احساس خوب برسید ..
و این شکرگذاری هاتون میتونه از چیزهای خیلی خیلی ساده باشه ..
میتونه از نوشیدن یک لیوان آب گوارا باشه
میتونه از انگشتان دست تون تشکر و قدردانی کنید
از سقف بالای سرتون تشکر و قدردانی کنید
از اینکه در این فصل سرما در خانه ای گرم و نرم زندگی میکنید
از بالشت زیر سرتون
از مقدار پولی که در حساب تون دارید هر چند ممکنه خیلی به چشم تون نیاد ولی از همون مقدار هم تشکر کنید
از آب لوله کشی سرد و گرم
از دوش حمام
از مسواک و خمیر دندان تون و هزاران هزار نعمت و برکت هایی که دارید
شاید باورتون نشه من حتی در بدترین شرایط سعی کردم به گلهای فرش نگاه کنم و لذت ببرم و کمی حواسمو پرت کنم..
من به کلید پریز های برق نگاه میکردم و تشکر میکردم
از دیک و قابلمه ها
از یخچال فریزر
از لباس هام
از کفش هام
از راه رفتنم
همش از خودم تشکر میکردم
خودمو توی آینه نگاه میکردم و با خودم حرف میزدم
از دستشویی و توالت و فاضلاب تشکر میکردم
از دیدن طلوع خورشید و ابرها و آسمان ها تشکر میکردم و با لذت بهشون نگاه میکردم و صحبت میکردم
از دیدن ستارهای آسمان . از دیدن شب
از دیدن چراغ های شهر و همسایگان
از نعمت خوردن غذا
از دیدن فایل ها و از دیدن چهره ی استادم اشک ها میریختم و تشکر و قدردانی میکردم
تا همین الان هم دارم همین کارها رو انجام میدم و این راه تا ابد برای من ادامه داره و باید اعتراف کنم که همیشه هم نتیجه داشت
کتاب معجزه ی شکر گذاری ۲۸ روزه ی خانم راندا برن را بارها و بارها و بارها انجام دادم و دفترها پر کردم
با تمام این حرفها هنوز فکر میکنم هیچ کاری انجام ندادم .. هنوز فکر میکنم اول راهم .. هر روز بیشتر میفهمم که هنوز هیچی نمیدونم ..
چند وقت پیش اتفاقا دچار یک تضاد فوق العاده چالش برانگیز با دخترم داشتم یعنی آنقدر این چالش عمیق شده بود که فکر کردم کارم تمامه و دیگه باید غزل خداحافظی رو بخونم یعنی آنقدر غیر قابل تحمل بود که اصلا دوست ندارم به یاد بیارم ولی این تضاد چشم و گوش منو باز کرد و خواسته ام را برام شفاف کرد و توانستم یک تصمیم مهم بر خلاف میل باطنی ام بگیرم و یک درخواست درست و مناسب از جهان هستی برام شفاف شد . با اینکه اصلا حالم مناسب نبود و داشتم از مسیرم دور میشدم و ایمانمو از دست میدادم ولی سینه خیز دوباره با همین شکرگذاری ها و کلمات تاکیدی دیدن فایل ها و خواندن کامنت های دوستان باورهای محکم و قدرتمندی رو با خودم تمرین کردم ( هر چند اصلا حال مناسبی نداشتم ولی سعی کردم ذهنمو آگاهانه کنترل کنم ) …و خدا رو شکر بعد از یک مدتی تمام آن چالش ها تمام شد ولی از تصمیم خودم بر نگشتم یعنی با اینکه اوضاع خیلی هم خوب شد ولی این چالش یک نشانه و یک هدایت از طرف خداوند بود که بفهمم باید مسیر زندگی مو تغییر بدهم.
بقول استاد عزیزم چالش ها و تضادها دوستان ما هستند آنها آمدند که خواسته های ما شفاف و واضح بشن حالا شما هم با تمام آن تضادها آیا فکر کردید که چه چیزی را میخواهید ؟؟؟؟
اگر فکر کردید که چه چیزی خواسته ی شماست پس فقط و فقط به همان خواسته توجه کنید و برای همون خواسته تون تمرین پیدا کنید و بنویسید .. آنقدر بنویس که هیجان زده بشی و احساس کنی که داری به خواسته آت میرسی . و با همین کار احساس نامناسب شما کمی بسمت خوب تغییر جهت میدهد!!!!
و کم کم حالت خوب میشه ..
از خداوند کمک بگیرید
از هدایت های خداوند غافل نباشید که هر آنچه پیش آید خوش آید بقول استاد الخیر و فی ما وقع یعنی حتما بنفع شما خواهد بود . حتی مسایلی که ما فکر میکنیم بد است ولی آنها بنفع ما پیش میروند . شک نکنید .. مطمعن باشید که همه چی براتون روشن و شفاف خواهد شد
اگر این تضاد و چالش با دخترم پیش نمییومد شاید بعدها پیش می یومد و من بیشتر ناراحت میشدم هر چند این تصمیمی که گرفتم قبلنا جزو خواسته هام بود ولی هیچوقت به این اندازه مصمم نبودم ..ولی حالا کاملا مطمعن شدم که باید بدنبال همین خواسته و تصمیمم باشم و از خداوند کمک و هدایت خواستم
موفقیت و پایداری و سلامتی را برای شما و برای همه مون آرزومندم
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
و کم کم اون مسایل برای شما حل خواهد شد .
به نام خدای معجزه ها
سلام ستاره زیبا
شبت بخیر
به عنوان ی دختر که هم در زمینه مالی هم در زمینه فوت عزیز هم در زمینه روابط تجربه بدی داشتم میخوام به سوالت جواب بدم
ببین عزیز وقتی ما داریم درباره ی اتفاق بد صحبت میکنیم باید اندازه ظرفیت طرف رو در نظر بگیریم که قطعا اصلا غیر قابل فهم و یا اندازه گیری هست
چون از نظر من ظرفیت ادما فیزیکی نیست که روحی هست و شناخت روح ادما اصلا غیر ممکنه
پس وقتی من نوعی بخوام به سوال شما درباره احساس بد جواب بدم قطعا دارم اندازه ظرفیت خودم به احساس بد شما نگاه میکنم که نمیتونم جواب قاطع بدم
اما در کل ی قانونی اینجا هست که فهمیدن این قانون راه نجات ماست
قانون زمان پذیرش و تایم سوگواری
هرچه شما بخوای دیرتر ی موضوع رو بپذیری قطعا زمان سوگواری شما طولانی تر میشه
این ی قانونه
دیدین ی نفر سالیان سال بابت فوت ی عزیزی هنوز گریه میکنه؟
چون نداشتن اون شخص رو باور نکرده چون نبودنش رو درک نکرده اصل موضوع رو درک نکرده یعنی پذیرش نکرده
اما دیدین ی سری افراد به راحتی با هر قضیه ای کنار میان؟
چون راحت اصل قضیه رو پذیرفتن
که اینجا هم بگم پروسه پذیرفتن هم کشکی رخ نمیده باید هزاران فکت بیاری وسط تا ذهنت قانع بشه اون موضوع رو بپذیره
الان هم هیچکسی اندازه خودت تورو نمیشناسه
ببین موضوع اصلی چیه؟ و چجوری میتونی ذهنت رو قانع کنی که بپذیره حالا با هر منطقی که میدونی راضی میشه
من خودم ی برهه زمانی ورشکست کردم و بدهکار شدم ی وقتایی به دفتر حسابام نگاه میکردم و کارکرد ماهانمو نگاه میکردم شکه میشدم که چی شده اما به ذهنم فهموندم که رفتن من به حاشیه و اولویت قرار دادن ی سری مسائل بی اهیمت باعث شد من ورشکست کنم و همیشه میگفتم ببین تو بودی این درامد رو ساختی قطعا بازم میتونی که حتی میگفتم با این تجربه قطعا بیشتر هم میسازی
یا زمانی که در رابطه عاطفی ام وقتی همه چیز به شدت گل و بلبل بود من ریجکت شدم ماها افسردگی گرفتم اما ی روز گفتم چرا من ریجکت شدم همه چیز که عالی بود
اومدم به ذهنم گفتم مگه تو از درون اون شخص خبر داری؟میگه میدونی چی تو ذهنش بود؟شاید اصلا واقعا دوستت نداشت مث ده ها ادمی که به من پیشنهاد میدادن و من ازشون بدم می اومد. شاید تو فشار خانوادش قرار گرفت شاید اصلا پشیمون شده به هر دلیلی و دقیقا هزاران دلیل اینجوری حال منو خوب کرد
الان هم هر جای ناراحتی هستی بیا به خاطر اتفاقاتی که رخ داده اول بپذیر برای ذهنت دلیل بیار
اصلا من خودم ی جمله معروف دارم همیشه هم به همه میگم
میگم هر کاری که درگذشته کردم حتی ی ساعت قبل که الان میبینم نتیجش بده قطعا تو زمان خودش بهترین تصمیمی بوده که به ذهنم رسیده. و اینو هم میدونی که هیچکس عمدا اشتباه نمیکنه و الانم نمیتونم با عقل و درک الانم بخوام اشتباهات گذشتمو قضاوت کنم. اگه خداوند بهم فرصت زندگی داد تک تکشون اصلاح میکنم مسیر درست میرم.
وقتی بتونی ذهنتو قانع کنی که به هر دلیلی بپذیره قطعا زمان سوگواریت خیلی خیلی کوتاه میشه و وقتی زمانش تموم شد به راحتی به حس و حال خوب میرسی. و حتی خودتم میتونی کمک کنی زمان سوگواریت خیلی خیلی هم کمتر شه.
خود استاد میگه شما حق داری ناراحت باشی حق داری گریه کنی حتی ی ساعت حتی دو ساعت یا حتی بیشتر اما این حق رو نداری تو حال بد بمونی به هر شکلی شده باید ذهنتو کم کم ببری سمت اتفاقاتی که حتی شده ی ذره حالتو خوب کنه
مثلا خود من ی ذره میزنم جاده خاکی و حالم بد میشه سریع میرم سمت کلیپ های خنده دار و چندتا کلید که میبینم و میخندم حالم اوکی میشه و هر لحظه هم از خدا بابت حال خوبم شکرگزاری میکنم.
زمانی که افسردگی داشتم با خودم عهد کرده بودم ی ذره حالم بد شد سریع بلند بگم خدایا شکرت
و این شده بود سرمشق هر روز من
یهو وسط افکارم بلند بلند میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت و همین پرت کردن حواس و ذهن نمیزاشت من برم سمت افکار منفی
دوست عزیزم امیدوارم خیلی سریع از این افکار پوچ و بی محتوا نجات پیدا کنی.
در پناه لطف بی نهایت خدا شاد و سرمست باشی ستاره جان
سلام ستاره جان
شما درست میگی این کاره خیلی سختی هست که تو شرایط که نامناسب هست حالتو خوب نگه داری ،اینفایل گوش کردن خیلی زیادی میخواد و مربوط میشه به کنترل ذهن ،باید کنترل ذهن قوی داشته باشی که بتونی توجهتو از روی ناخواسته برداری و روی خواسته بذاری
من این کارو انجام دادم ،هر روز بابت داشته هام شکرگذاری کردم ،اینقدر شکرگذاری کردم که حالم خوب میشد ،احساسم خوب میشد و هر روز فایل های توحیدی را گوش دادم که بتونم ایمانم رو به خدای خودم قوی کنم و بتونم مسیئولیت انجام کارهامو به خدا بسپارم ،این خیلی به من کمک کرد که بتونم توی شرایط سختی که داشتم رو گذر کنم و به وضعیت بهبود عالی برسم ،و میدونستم که خدا واسم اگر سختی میاره بعدش یه آسونی هم میاره این باوری که من ساختم و بزرگ کردم برای خودم کمک کرد تا راحت تر این شرایط را رد کنم ،و یه کاره دیگه ای که باید انجام بدی اینه که مسیولیت کارهاتو به عهده بگیری
مثلاً من توی کسب و کارم یه مدت بدهی زیادی داشتم و تا زمانی که قبول نکرده بودم که این خودم هستم که این شرایط را برای خودم به وجود آوردم هیچی جلو نمی رفت و انگار داشت همه چی بدتر میشد تا اینکه اینو قبول کردم برای زندگیم و شروع کردم به شکرگذاری و کار کردن روی فایل های توحیدی تا تونستم کم کم از این شرایط بیام بیرون ،توی این شرایط بیشتر از قبل باید روی خودت و باورهات کار کنی تا پیشرفت بیاد توی زندگیت
با نام و یاد خدایی که فقط باید از او التماس کرد
هیچ جوابی نیست که شما بخوانید و مثلِ یک دکمه زدن بلافاصله تغییر کنید
و هیچ ذره ای در عالم نمی توان یافت که تکامل را طی نکند و آن کسی که می بینی حالش خوب و احساسش خوب است ، حتماً یک رَوَندی را طی کرده است.
شرایط بد را ریشه یابی کنیم
که حتما عواملی در قبل ، روزهای قبل ، ساعات قبل ، هفته و ماه های قبل داشتم که اکنون حالم بد شده است
رفت و آمدِ کدام نجواها در درونم بوده که اکنون مرا به این روز انداخته است ؟
وگرنه انسان باید بصورتِ طبیعی در حالِ خوب و خرم باشد
مغز هر انسان مثل یک رادیو است
و به کانال های مختلف و امواج مختلف در می آید و هیچ وقت توقف نمی کند
و در مسیرِ طوفانِ انواعِ نجواهایِ درونی است
و ما اگر کمی برگردیم و بررسی کنیم
می توانیم به ریشه یِ اصلی برسیم
همین که ریشه را دریابیم
حالِ ما در جهتِ منفی ، آتش بس می کند
همواره اگر یک درصد (۱٪) خود را بشناسیم
و لحظهای بایستیم و ببینیم دقایق پیش به چه چیزی فکر کردیم
دقیقاً میتوانیم درک کنیم که همواره دو نوع صدا در درون ما در حال شعله کشیدن هستند ،
که ما اسم آن را صدای خوب و بد میگذاریم
همه دارند این مکانیزم درون رو
همه بلا استثنا دارند و میخواهم مثالهایی که خودم در طول روز دارم تجربه میکنم را بنویسم و درک این فرایند درونی یتواند احساس شما را عالی کند :
خیلی از موقعها صدایی به من میگوید اوضاع آینده خراب است
ثروت کم است
آب کم است
باران کم است
ممکن است نتوانی به خواستههایت برسی
بیماری زیاد است
آسایش و امنیت کم است
زندگی در خطر است
گرانی بیشتر می شود
تفریح کردن و مسافرت کم است
شُغل و کسب و کارَت کِساد است
این افکار که بصورتِ یک هاله یِ فکری بر وجود همه می آید
و ما باید به خود یک ضربه بزنیم که بیدار شویم و تا متنِ این صداها ، غرق نشویم
اما خیلی ها بیدار نمی شوند
و گوش می گیرند به همین صداها
و حتی صدایِ اکثر مردم جامعه و کوچه و بازار هم ، همین است
و حالِ بد و احساس بد ، سرمنشا آن ، شنیدنِ همین صداهاست
همواره این صدای بد و خوب در وجود ما هست
و همواره تا ابد ما در بین این دو هستیم
اما :
اگر به این قضیه پی ببریم
گوش و چشم و وجود خود را به همین صدای خوب ، آن صدای خُدا ، باز میکنیم
صدایی هست که می گوید :
همه چیز عالی است
امنیت در تمام وجودم حاکم است
من سلامتم ، چون دست آموز و مجسمه ای ساخته شده به وسیله یِ دستان پروردگارم هستم
از آنجایی که همه چیز نسبت به قبل پیشرفتِ عظیمی داشته ، فردا و آینده هم عالی و پیشرفته تر می شود
تمام نعمت ها هر روز تکثیر یافته تر و حجیم تر و بیشتر می شوند
همه چیز زیادتر از حد تصور و زیادتر از حدِ نیاز است
واقعاً تمامِ شیرازه یِ شب و روزِ ما چیزی جز این نیست
هیچ علم و اقتصادی بهتر از این نیست که ما در طولِ روز و شب ، گوش به آهنگِ زمزمه هایِ درون باشیم و آن هم آهنگِ آن چه که نجواهای درون می گویند.
پس من فارغ از اینکه کارم چیست
فارغ از اینکه در طول روز به چه کاری مشغول هستم
در کجا هستم
در کدام منطقه هستم
در کدام اوضاع هستم
با چه کسی هستم
یک کار اصلی همیشه باید در دستور لحظههای من باشد
و این کار نیاز به جا و مکان و زمان و سواد و هیچ چیزی ندارد
و آن این است که من مواظب باشم
که هر لحظه کدام صدا از من بلند میشود
و من با آن صدای مثبت گوش فرا بدهم
و با آن هم نوا و هماهنگ شوم
و من به خودم یادآوری می کنم که این مساله ، سر تیترِ اولِ هر روزم باشد ، که امروز قرار است چه نواها و صداهایِ بی نظیری به من گفته شود؟
همین یک کار را اگر خوب بتوانیم انجام دهیم ، روزها و ساعت و زندگیِ قشنگی را تجربه می کنیم
کارِ اصلیِ ما که هیچ بهانه ای برای انجامِ آن نیست و هیچ مانعی در جلو آن نیست :
گوش دادن است
سلام علی اقای عزیز
در مورد صدای درونی گفتین که بهش گوش بدیم ولی استاد میگن که شما باید گفتگوهای مثبت رو ایجاد کنید انقدر تا نجواها یا گفتگوهای ذهنیتون مثبت بشن
ولی شما میگین به صدای که داره از خوبی میگه گوش کنیم من متوجه نشدم منظورتون چی هستش میدونم ی ندایی میاد راهنمایی میکنه ولی خب تمرین که استاد دادن رو من مد نظرم هست و سوال برام پیش اومد از کامنت شما
مثلا یکی که ذهنش پره افکار منفیه چیو گوش بده
باید تکاملی گفتگوهای مثبت بسازه به چیزای مثبت فکر کنه تا فضای ذهنش مثبت و ارام بشه ؟؟
سلام دوست عزیز
همه ما با این تضادها و چالشها روبرو میشیم، هیشکی از این قاعده مستثنی نیس چون در جهان فرکانسیک قرار داریم
البته به میزانی که روی باورها کار کرده باشیم، هم کنترل شرایط راحت تر میشه و هم کمتر با شرایط بحرانی برخورد میکنیم
در شرایط سخت، کنترل ذهن سخته، برای همه ما خیلی سخته ولی جهان کار نداره ما چقدر دلایل منطقی داریم برای منفی بافی و ناراحتی پس باید هر چه سریعتر به خودمون بیایم و کنترل شرایط رو در دست بگیریم
در ابتدای مسیر که خیلی سخته اما باید فابل های کنترل ذهن و کانون توجه انقدر کار بشه که به مرور ذهنمون رو بشناسیم و قلق کار دستمون بیاد… مثلا من در ساعات ابتدایی یا روز اول اگه واقعا شرایط خیلی سختی باشه، اگه بخوام تمرکز روی زیبایی ها و نکات مثبت بذارم خیلی جواب نمیده برام، عملا مقاومت بیشتر میشه و اون بحران پررنگتر … برای همینم باید حواسمو پرت کنم، مثلا با فیلم دیدن، بازی های کامپیوتری، تنها نبودن، بیرون رفتن، خواب و … کم کم که ذهنم به اون شرایط نپردازه، انگار اون بحران کمرنگ تر و شدت کمتری داره در نظرم و بعدش راحتتره کنترل ذهن
شما هم با تکرار و تمرین به مرور متوجه میشی باید چیکار کنی اما شرط موفقیت «استمرار و پیوستگی» هست
به نام خدا
سلام ستاره جان امیدوتارم که حالت خوب باشه
قانون رو به خودم و تو و همه کسایی که این کامنت رو میخونن یادآوری میکنم چون درک همین قانون خودش احساس خوب رو میاره
بدون استثنا تمام نتایج زندگی ما حاصل افکار و باورهای خودمونه و هرآنچه که داری تجربه میکنی و تجربه کردی و تجربه خواهی کرد رو خودت داری خلق میکنی
حالا چرا میگم احساس خوب میاره درک اصل و اساس همین قانون چون اون موقع تی همچین شرایطی دیگه اگه حالتم بد باشه میگی خوب خودم باعث این شدم حالا منکه میتونم احساس بد داشته باشم و خودم خلق کردم چرا نیام نبرمش سمت مثبت منکه میتونم خلق کنم چرا اتفاقات بد رو خلق کنم بیام اتفاقات خوب رو خلق کنم
من نمیدونم چقدر رو خودت کار میکنی یا چند وقته تو سایتی اما اینو میدونم احساس خوب با تغییر باورها ایجاد میشه . وقتی تو باورهای درست داشته باشی افسار ذهنت رو در دست میگیری و به مراتب تو مسائل های مختلف هی بزرگ و بزرگتر میشی و راحت تر میتونی کنترل کنی
اگه قبلا سرهرچیز کوچیکی اذیتت میکرد اما هرچقدر که تو رو خودت کار کنی هر چقدر که فکت های بیشتری برای ذهن داشته باشی دیگه مسائل های کوچیک اذیتت نمیکنن
اولین چیزی که واقعا به من تو حال خوب کمک کرد و صد البته اساس همه چیه توحید و ایمان داشتن به خدا
آیه های قرآن
شیطان کارش اینه که نجوا کنه احساست رو بد کنه قسم هم خورده که دست از این کارش برنداره خوب منم قسم میخورم که تو مسیر توحید باشم و هرلحظه از خدا بخوام که کمک کنه تا از شر وسوسههاش به خودش پناه ببرم
الان اگه اول راه باشی ممکن ذهنت اینم بیاره که نه این درست نمیشه نه این سخته . بعد تو بهش میگی من قبلا از این سخت هارو هم گذروندم میدونی چی میگه: حالا اون فرق داره این یکی دیگه نمیشه کاریش کرد
نمیشه، نمیتونی، سخته ، داری بدبخت میشی، اینا حرفای شیطانه و باید بفهمی و اونجا تقوا کردنت شروع میشه
اینو بدون با هربار کنترل کردنش نه تنها نتیجه رو به نفع خودت رقم میزنی بلکه ظرفت بزرگتر میشه یک قدم دیگه در مسیر لذت بخش زندگیت برداشتی ، خداوند پاداش این تقوا کردنت رو میده پاداش این کنترل ذهنت رو میده و میدونی بعد چند وقت میرسی به این استیت که اگه احساست سر یه چیزی هم بد بشه حالا یا تضاد یا هرچیزی اول شروع میکنی قانون رو یادآوری بعد به خودت میگی اینم درست میشه مطمئنم و اونجا دیگه ذهنت نمیگه نه این سخته اونجا همینکه بگی اینم درست میشه باید آروم باشم و راه حلش رو پیدا کنم و دیگه اینجوری نمیشی
و اینو بدون ذهن کارش اینه سر هرچیز کوچیکی اذیتت کنه یه مثال از خودم برات بزنم
چند وقت پیش یه ماگ خریدم وقتی اومدم ازش استفاده کنم دیدم درشو که میبندم ازش آب میچکه بردم مغازه چند تا در هم عوض کرد اما نشد انگار خود بدنش مشکل داشت و آقاهه تعویض هم نکرد گفت جنس چینیه گارانتی هم نداره . میدونی ذهن من داشت شروع میکرد سرهمچین چیزی احساس منو بد کردن و چیا میگفت: آره اون همه پول دادی الان باید بزاری گوشه خونه. هی بگو دارم رو خودم کار میکنم اگه درست رو خودت کار میکردی چرا ضرر کنی پولت رو ریختی تو جوب و حرف و حرف و حرف . ولی من همون اول مچشو گرفتم و خودمو آروم کردم و گفتم هر مسئله ای راه حل داره و من به خدا میگم خلاصه که آروم شدم یهو خدا گفت بیا و زیر قسمت لاستیک درش چند دور نوار تفلون بپیچ درست میشه همون کارو کردم و الان ماگ خوشگلم جلومه و هرروزم توش قهوه میخورم و لذت میبرم و یاد هدایت خدا میافتم یاد کنترل ذهنم میافتم یاد این میافتم که همه مسائل راهکار دارند
میخام بگم ذهن اینه سر هرچیز کوچیکی میخاد خرابت کنه میخاد اوضاع رو برات بد کنه و تو نباید بهش این اجازه رو بدی تو باید متعهدانه روی خودت کار کنی تو باید انقد کار کنی تا بری توی فرکانس خدا اون وقت میفهمی که چقدر خدا بیشتر از تو دوست داره تو همیشه حالت خوب باشه
الان ذهن من گیر میده به رابطه ای که خواستم و نیومده اوایل شروع میکرد اما من بهش فهموندم که در زمان مناسب و مکان مناسب میاد من بهش فهموندم که اگه خواستم نمیاد من گیر دارم و گرنه خدا داده خواسته منو من هرچقدر بیشتر رو خودم کار کنم زودترم میرسم و تکامل به معنای زمان بردن نیست به معنای راحت شدن با اون موقعیت اینو یادت نره
خلاصه که بگم خواهر قشنگ همینو مسیرو برو کم کم بزرگ میشی تو این مسیر و یاد میگیری
و من این حرفتو قبول ندارم که نتیجه احساس بد همون موقع است احساس خوب زمانبره نه اصلا اینطوری نیست
تو محض اینکه شروع میکنی رو خودت کار کردن خدا نشونه هارو میاره از ارامشت باید بفهمی که اون احساس خوبت نتیجه داده و تو هرچقدر این احساس خوب رو داشته باشی به همون نسبت هم اتفاقات قشنگی برات رخ میده
اگه تو احساس بدت داره نتایج بد رقم میزنه تو فرکانس ارسالیت درست نیست و اینو بدون احساس خوب داشته باشی این نیست که از روز بعد همه چیزت اوکی بشه خونه و پول و ماشین مورد علاقه ات بیاد نه همینکه احساست از روز قبل یکم بهتره همینکه هدفمند از رخت خواب پا میشی همینو بچسب و ادامه بده و رو خودت کار کن و به یه حدی از ثبات فرکانسی که برسی نتایجی هم که بخوایی وارد زندگیت میشه.
به نام خداوندی که بزرگ و قدرتمند ست به نام خداوندی که غفور و رحیم ست سلام به دوستان نازنینم
ممنون و متشکرم از دوست عزیزم با این سوالی که پرسیدن
اکثرا شاید درگیر همین موضوع باشن که اولش کار خیلی سختیه اما وقتی ذهن رو کنترل میکنی و به این کنترل کردنش استمرار میبخشی کار کم کم راحت میشود
و هی به مرور زمان بهتر میتونیم
ما هم میدونیم اینارو اما دوست خوبم جهان به دونستن ما کاری نداره جهان به اون احساسه ماست که پاسخ میده ما با احساسمون فرکانس میفرستیم پس همون عمل کردن اصله موضوع ست ما باید تلاش کنبم به اون چیزی که یاد گرفتیم و میدونم عمل کنیم به قول استادمون ایمان بدون عمل حرفه مفت ست
منم خودم چون مغازه پوشاک دارم و خانم هم هستم به هر دلیلی مغازه رو باید ببندم یا خرید خونه ست یا مهمون و….
زمانی که مغازه رو میبندم احساسم بد میشه یکم مثلا ۴۰ درصد و سریع میام با شکر گزاری یا کاری میکنم که حواسم پرت بشه با با یاد آوری کارهایی که خداوند برام انجام داده شکر گزاری میکنم و خودمو به احساسه خوب میرسونم
انسان یه دفعه ای از احساسه بد به اوج احساسه خوب نمیرسه کم کم باید کارهایی که میدونی یکم حالتو خوب میکنه رو انجام بدی
ممنونم از همه عزیزان ان شاالله دوست عزیزم با تلاش خودت و کمک و هدایت خداوند به احساسه بهتر و بهتری برسی
یاحق
ستاره خانم سلام
امیدوارم سلامت و شاد و غرق در شادی باشید
خیلی جالب بود من خودم الان به یک تضادی خوردم و احساسم یک مقدار بد شد و بهم ریخت
داشتم تلاش میکردم که احساسم را برگردونم به آرامش و حس سپاسگزار بودن که از این فضا خارج بشم
یک لحظه ایده اومد که تو عقل کل سوال کنم ببینم بچه ها تو این شرایط از چه راهکارهایی استفاده میکنند
که اومدم قسمت عقل کل و دیدم چه جالب شما این سوال را پرسیدید
واقعا سپاسگزارم بابت عنوان کردن این سوال کلیدی
من خودم چند تا روش دارم در این جور مواقع که یکی از روش هام را از استاد یاد گرفتم
تو فایل یکی از محصولات استاد یه راهکاری دادند که به من خیلی کمک میکنه در شرایطی که استرس دارم و احساسم بد میشه
به گفته استاد عزیز همیشه بر میگردم به گذشته و میگم خدایا من این اتفاق یا این درگیری ذهنم را میسپارم به خودت چون بارها همین استرس و احساس بد را داشتم ولی به خوبی گذشته و هیچ اتفاق نادرستی رخ نداده
پس اینبار هم انشالله به خوبی میگذره و این به من قوت قلب میده که خداوندحواسش به همه چیز هست
که البته بارها از این روش نتیجه گرفتم و الان تو این زمینه خیلی قویتر از گذشته شدم خداروشکر
یه تجربه بینظیر هم دارم که حدودا پارسال اتفاق افتاد
و من سپردم به خدا و یکمی هم قرآن خوندم و سعی کردم با خدا صحبت کنم و به خودش بسپارم و ایمان داشته باشم در لحظه تا خبر خوبی بهم برسه و آرامش بگیرم
ستاره خانم در اینجور مواقع که کاری از دست من بر نمیاد چاره ای جز تسلیم بودن ندارم
و خداوند هم همیشه خبرهای خوبی بهم داده
خدای بی همتا سپاسگزارم ازت
یه شب برادر عزیزم با چند تا از دوستانش رفته بودن یه مهمونی و دور همی که خیلی شلوغ بود و احتمال دعوا و درگیری زیاد بود اونجا
من خبر دار شدم که رفتن اونجا
با اینکه خیالم راحت بود که کسی نمیتونه آسیبی بهشون بزنه ولی کلا تو اون لحظه استرس گرفتم
و امکان اینکه خودم برم اونجا هم نبود
چون اگر خودم میرفتم دیگه اونجا بودم و خیالم راحت میشد
آخرای شب بود رسیدم خونه یکم قرآن خوندم و بعد هم با خداوند صحبت کردم و گفتم خدایا بچه ها قبلاً هم زیاد رفتن از این جور مهمونی ها و من برادر عزیزم را و دوستانش و همه کسایی که اونجا هستند را به تو میسپارم
چون همه اون جمع آشنا بودند
خلاصه همش به خودم یادآور میشدم که خداوند مراقب بچه ها هست و قبلاً هم بوده و به خوبی گذشته
فقط به خدا گفتم یه خبر خودت بهم بده که من آرامش بگیرم و بخوابم
شاید باورتون نشه حدودا نیمساعت بعد برادرم پیام داد که ما داریم میریم خونه و صبح هم میرم سر کار
اصلا برادر من عادت نداشت که به من پیام بده بگه ما رفتیم یا اینکه الان کجا هستیم
چون ایشون با مادرم زندگی میکنند و من هم زندگی مستقل خودم را دارم و دلیلی نداشت که به من بگه کجا هست یا اینکه داره میره خونه و حتی اینکه بگه فردا میره سر کار یا نه
در کل خداوند برای پاسخ به ایمان من به دل برادر عزیزم انداخته بود که به من پیام بده و من در اون لحظه آرامش گرفتم و سجده شکر به جا آوردم و خوابیدم و بارها این تجربه را دارم و سپاسگزار خداوند هستم که مراقب بندگانش هست و سپاسگزار استاد عزیز هستم که این راهکار زیبا را به ما یاد دادند
در مورد یک سری اتفاقات هم که کلا احساسم بد میشه
من یه وقتهایی اگر امکانش باشه میخوابم
چون بعد که بیدار میشم احساس میکنم که کلا از اون فضای ناآرام دور میشم و احساسم بهتر میشه
یا من خیلی خیلی علاقه دارم به دوش گرفتن و تو حمام ساعتها میشینم زیر دوش و با خدا صحبت میکنم
و کلا تو حمام آواز میخونم
حتی شده تا چهار پنج ساعت طول کشیده و بعد آرام میشم و احساسم تغییر میکنه
یا گاهی وقتها میرم پیش یک دوستی که حسم باهاش خوبه و با اون حال و هوامو عوض میکنم
و البته این هم بگم تو همه این روش ها به خداوند پناه میبرم و با یاد خدا سعی میکنم یکم آروم بشم ولی از ابزارهایی هم که دارم استفاده میکنم که زودتر فضا را تغییر بدهم
عرض کردم ابزارهایی مثل قرآن خوندن
مثل در کنار یک دوست عزیز بودن
مثل دوش گرفتن
مثل خوابیدن
و البته این هم بگم در هر حالت هم زمان میبره تا احساسم تغییر کنه که البته به اون داستان هم بستگی داره که باعث شده من ناراحت بشم و استرس بگیرم
ولی این یکی دوسال به لطف آموزه های استاد
و به لطف خدای بی همتا خیلی تکاملم را طی کردم و بهتر شدم
قبلاً برای یک ناراحتی شاید تا یک هفته هم میشد که جنگ اعصاب داشتم
خیلی خیلی سپاسگزارم از شما بابت سوالی که عنوان کردید
موفق باشید
با آرزوی تندرستی برای شما و همه دوستان عزیزم در سایت
سلام دوست عزیز . واقعیت اینه که تو شرایط سخت کنترل ذهن و احساس خب حتما سختتره. از تجربه خودم برات بگم چند سال قبل یه چالش و مشکل سختی برام پیش اومد شبا با استرس از خواب بیدار میشدم ولی در عین حال با این باور که هیچ کس و هیچ چیز هیچ تاثیری در زندگی من نداره و فقط احساسمه که زندگی مو میسازه و تا وقتی که بتونم احساسم رو خوب نگه دارم حتما اتفاقات خوبی میفته تمام تلاشم رو میکردم .مثلا ورزش میرفتم. میرفتم بیرون. فیلم میدیدم مرتب تو طبیعت بودم. خونه فامیل میرفتم و واقعا هر کاری که برام امکان داشت برای اینکه جلوی بد شدن احساسم رو بگیرم انجام دادم اونم به مدت شاید یک سال که خدا کمک کرد و معجزه وار مسیله حل شد . و البته باور بعدی که همیشه تو سختی ها به من کمک میکنه اینه که این نیز بگذرد . همه چی گذراست و نباید زندگی رو خیلی جدی گرفت بخصوص اینکه با احساس خوب میشه تا حدی کنترلش کنیم. پس کارهایی که میتونی باش افکار منفی رو از خودت دور کنی حتما انجام بده. موفق باشی دوست عزیز
سلام به استاد نور و عشق و شما دوست عزیز
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی تویی
و از آئین پدرانم ابراهیم(خلیل)و اسحاق و یعقوب(که دین توحید و خداپرستی است)پیروی کردم؛در آئین ما هرگز نباید چیزی را با خدا شریک گردانیم،این از فضل و عطای خداست بر ما و بر همه مردم؛لیکن اکثر مردمان شکر بجا نمی آورند.(و لکن اکثر الناس لا یشکرون) سوره یوسف آیه(38)
الف لام راء این سوره از آیات کتاب بزرگ آسمان است و آنچه از این قرآن از سوی پروردگارت بر توی پیامبر نازل شده است حق است و جای هیچ گونه شک و تردید در آن نیست ولی بیشتر مردم(و لکن اکثر الناس)بخاطر آلوده بودن به گناه و نهایتا بخاطر محروم ماندن از حقایق و معانی نورانی قرآن به این کتاب آسمانی و دستورات آن ایمان نمی آورند. سوره رعد(1)
خردمندان کسانی هستند که بخاطر جلب رضایت پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند،نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان از نعمتهای مادی و معنوی روزی داده ایم،در پنهان و آشکار انفاق می کنند و بوسیله حسناتی که برای خود کسب می کنند بدیها را جبران میکنند و از بین می برند،ایشان همانهایی هستند که خانه آخرت از آن ایشان است.سوره رعد(آیه22)
آن عده که ایمان نمی آورند در حقیقت چشم باز و بینا و گوش شنوا ندارند،به همین جهت بسیاری از آیات خدا مثل:طلوع و غروب خورشید،رویش گیاهان،پرواز پرندگان،حشرات،زمزمه جویباران و گردش زمین که در آسمانها و زمین وجود دارد؛آنها از کنار آن بی تفاوت عبور می کنند و از تفکر درباره آن رویگردانند.سوره یوسف(آیه105)
(در روز قیامت گناهکاران از خداوند می خواهند تا شیطان را که باعث گمراهی ایشان شده،عذاب کند و آنان را ببخشاید،شیطان نیز در پاسخ به پیروان خود می گوید:)من که بر شما تسلط و اجبار نداشتم،تنها از شما دعوت کردم و شما هم با میل و اراده خود پذیرفتید،بنابراین هرگز مرا سرزنش نکنید(که من شایسته سرزنش نیستم بلکه)خودتان را سرزنش کنید(در اینجا کار از کار گذشته و)نه من می توانم به فریاد شما برسم و نه شما می توانید فریادرس من باشید.من اکنون اعلام میکنم که از شرکی که قبل از این درباره من داشتید(و اطاعت مرا در ردیف اطاعت از خدا قرار دادید و از اینکه شرک از اطاعت داشتید)بیزارم و انکار میکنم(حقیقت وعده خدا هم اکنون آشکار شده است)و بدرستی برای ستمکاران عذاب دردناکی است.
سوره ابراهیم(آیه 22)طبق سند موجود در قرآن کریم؛ استناد به آیه فوق؛ حضرت ابلیس در دادگاه الهی و در پیشگاه خداوند از تمامی اتهاماتش تبرئه می شود.
هر آینه مردم سرزمین حجر(که قوم ثمود در آن مقیم بودند)پیامبران خود را تکذیب کردند(و رسالت آنان را دروغ دانستند)ما آیات(و معجزات)خود را برای آنها فرستادیم ولی آنها از آن روی گردانند(حتی حاضرنبودند این آیات را بشنوند و یا نگاه کنند)(قوم ثمود در کار زندگی دنیایشان آنقدر سخت کوش بودند که)برای خود خانه های امن در دل کوهها می تراشیدند(تا از هر آسیبی در امان بمانند)سرانجام(زمان مقرر شده جهت توبه و بازگشت قوم ثمود از گناهان تمام شد)صبحگاهان صدای وحشتناک(و صاعقه آسمانی بر خانه های آنها)فرود آمد(و اجساد بی جانشان را به روی زمین افکند)پس آنچه را (از مال و ثروت و دارایی)بدست آورده بودند آنان را (از عذاب الهی)بی نیاز نکرد. سوره حجر(آیات80تا84)
طبق فرموده خداوند در قرآن کریم:کسانی(عده قلیلی) هدایت(به سمت نور و موفقیت) می شوند که نماز بخوانند،در سختیها و مشکلات صبر پیشه کند،به تهی دستان و فقیران انفاق کنند و حرف و عملشان یکی باشد.
بزرگترین گناه نا امیدی و بالاترین و برترین عبادت امید به رحمت و بخشش خداوند است.
لازم میدانم اشاره کنم؛ با تعهد به انجام مراحل خودشناسی و اصلاح باورهایتان به مراتب میتوانید جذبی فراتر از رفع رنجشها و کسب نیازهایتان داشته باشید؛بزرگ فکر کنید ولی با قدمهای کوچک حرکت کنید؛این یک قانون است.
جهان آئینه باورهای ماست؛خداوند به صراحت در قرآن می فرماید:ما انسان را در رنج و سختی آفریدیم و در جایی دیگر می فرماید:بعد از هر سختی آسانی است؛قرار نیست همه شرایط 100% فراهم بشود برای اینکه شما به آرزوها یا خواسته هایتان برسید،اصلا یک چنین چیزی محال و نشدنی است؛امیدهای از دست رفته،زیر فشار اقتصادی و روحی و روانی و خیلی از موانع ذهن فقیر و نجواها و وسوسه های شیطان درون که آرامش را از شما صلب و ترس و دلهره و اضطراب را با جسم و روح شما عجین و آلوده میکند؛ عدم آشنایی و توجه به دستورات خداوند در قرآن کریم و قوانین جهان هستی،عدم سپاس گذاری از تمامی داشته ها و نداشته ها،عدم ایمان قوی و باورهای ثروت ساز و عدم رهاسازی خواسته ها و آرزوها؛ در آرامش و با کمی صبر و تامل متوجه می شوید که دلیل اصلی این همه احساس بد چیست!!!
مهم ترین موضوع حس و حال خوب شماست که از نجواها و وسوسه های شیطان درون خلاص شده تا به رنجهای درونی خاتمه داده و به ندای خدای درون گوش دهید تا به آرامش و لذت برسید؛انسان می بایست از زمانی که در آن قرار دارد با موفقیت و به سلامتی و با کسب تجربه عالی عبور کرده و نسبت به آن بی تفاوت نباشد تا در همان زمان متوقف نشود؛چونکه باید از زمان حاضر عبور کرده تا به لذت و لحظات شاد آینده برسید؛ پس لازمه برای فهم بیشتر این موضوع کمی درنگ کرده و در گذر شب و روز؛ گردش کرات و سیارات بیندیشید و پی به راز زیبای خلقت جهان آفرینش ببرید،زندگی و گردش ایام خیلی زیباتر از اون چیزی است که ما انسانها با چشم ظاهربین بهش نگاه میکنیم باید با چشم دل؛ با عشق و با معرفت به همه نعمتها و ثروتهای خداوند نگاه کرد و لذت برد نه اینکه بی تفاوت از کنارش رد بشیم؛ خوب از همین جا شروع به کار کردن روی باورهای مثبت و صحیح بکنید؛از چیزی که می خواهید تصویر سازی کرده یا با ذکر جزئیات کامل سناریو نویسی کنید تا با حس مطلوب و شادی که میگیرید بهترین فرکانس را به جهان هستی ارسال کرده،سپاس گذاری بابت تمامی داشته ها و نداشته هایتان بکنید و سپس رها کنید تا جهان هستی آرام آرام شروع به مهیا کردن خواسته شما بکنه ولی لجاجت و پافشاری بیش از حد نسبت به جذب و دریافت این موضوع و خواسته نداشته باشید زیرا لاجرم همین کمبودها را جذب کرده و به نتیجه دلخواه و مطلوبی نمی رسید؛پس مواظب افکار و باورهایتان باشید.
جهان هستی مجموعه منظمی از نامنظمی ها و آشفتگی هاست.تمام چرخه کائناتی و جهان هستی که نظاره میکنید،حول و محور همدیگر و در یک مدار منظمی توسط یک خالق زیبا،قدرتمند،رحمان و رحیم اداره و هدایت می شود.
بر طبق قوانین جهان هستی و کائنات خداوند شما ذهنتان را بر هر چیزی متمرکز کنید و به آن توجه کنید همان را در زندگی و کسب و کارتان جذب می کنید؛رنجش و مانع ذهنی شما از تمام احساسات بد و منفی و بدتر از همه این حس نا امیدی؛ نشان از تغییرات جدی و اساسی در باورها و نوع نگرش درست شما به قوانین حاکم بر نظام و جهان هستی است به همین دلیل این رنجش را کوچک و بی اهمیت نشمارید؛ ولی برای رسیدن به تمام خواسته ها و آرزوهایتان می بایست ورودی های ذهنتان را مدیریت کرده و افکار و اندیشه هایتان را به سمت رشد و پیشرفت و نور هدایت کنید، در مسیر جذب و موفقیت برای بدست آوردن تمام خواسته هایتان اول از همه آرامش داشته باشید و بعد در سایه ایمان و توکل به خداوند به سمت هدفهایتان حرکت کنید،ایمانی درست و صحیحه که جسارت و شجاعت برای شما به همراه داشته باشد با احساس خوب و عالی؛ به فرمایش امام علی(ع)دو نوع رزق داریم:رزقی که شما به دنبالش می روید و رزقی که اون دنبال شما می آید؛در موردجذب جفت روحی مناسب؛روابط و دوستی های سالم و موفق؛ کسب و کار موفق و کسب ثروت و معرفت نیز به هم همین گونه است و از همین فرمول و قانون تبعیت میکند؛ کاری کنید که بقیه بدنبال جذب شما باشند نه اینکه شما بدنبال جذب دیگران باشید؛کاری کنید تمام کسانی که شما را می شناسند از اتفاق خارق العاده ای که خودتان برای خودتان رقم زده اید؛ انگشت به دهان،مات و مبهوت بمانند؛پس خودتان را دست کم نگیرید؛ روح و جسم و ذهن با ارزشتان را بازیچه و ملعبه دست دیگران قرار ندهید؛شخصیت داشته باشید،مودب باشید و برای وجود انسانها ارزش قائل باشید تا برای شما و شخصیت شما ارزش قائل باشند،این یک قانون است.
رهایی از رنجشهای ذهنی و تمام احساسات منفی و رسیدن به کمال و آرامش درونی خصوصیت بارز شماست؛ پس این خودش یک نشانه است برای اینکه شما دست به تغییرات عمده ای در درون خودتان بزنید تا به آرامش؛موفقیت و خوشبختی برسید،وقتیکه تصمیم میگیرید تغییر کنید؛در مدار جذب قرار میگیرید و شروع به کار کردن روی باورهایتان میکنید؛ میزان آگاهی شما و درک متقابل شما نسبت به قوانین جهان هستی و کائنات خداوند به میزان و مقدار ایمان شما به خالق جهان هستی بستگی دارد؛نیروهای غیبی در صورتیکه شخص در مسیر و مدار درستی قرار داشته باشد به کمک شما می آیند؛تنها کسی که می تواند در این وضعیت سرنوشت ساز به شما کمک کند خودتان هستید، پس دست کمک بسوی کسی دراز نکنید.
به هیچ وجه نگرانی نسبت به آینده از نظر داشتن آرامش جسم و روح یا داشتن زندگی مشترک ایده آل و سالم؛مقابله و رفع ترسها،رفع نیازها و کمبودها؛روابط درست؛تحصیل؛ کسب و کار ؛ تولید ثروت و کسب معرفت نداشته باشید؛با تغییر شما و قرار گرفتن در مدار جذب حالتها و رفتارهای شما تغییر کرده وشخصیت شما شکل می گیرد؛ دوستان و اطرافیان شما و آنهایی که در مدار شما قرار ندارند؛ حتی اگر در مکانهای نادرستی قرار داشته باشید؛تمامی اینها از مدار شما حذف می شوند حتی نزدیک ترین فرد به شما و بدون دخالت شما؛ در صورتیکه با ایمان کامل به مسیرتان ادامه دهید و شک و تردیدی برای ادامه مسیر به خودتان راه ندهید؛ به مراتب در مدار جذب ارتقاء پیدا کرده و با قوانین موفقیت بیشتری آشنا می شوید؛ ممکن است در طول مسیر جذب با انواع اتفاقات گوناگون و ناشناخته ای مواجه شوید؛نترسید،بی جهت دلهره و اضطراب به خودتان راه ندهید؛با آگاهی کامل و چشمانی باز به پیامها و هشدارهایی که این اتفاقات برای شما در پی دارید توجه کنید تا ادامه مسیر برایتان مشخص و واضح شود؛پس نگران اتفاقات حال و آینده و اینکه چطور می شود نباشید.
وقتیکه می ترسی؛شک و تردید و اضطراب سر تا پای وجودت را میگیرد،ایمانت رو از دست می دهی و شیطان درونت قدرت میگیره،اتصالت با کائنات هستی خداوند بزرگ قطع شده و نهایتا کم آورده؛ افسردگی؛ انزوا و نابودی…
همیشه به یاد داشته باشید تغییر کردن و قدم در مدار جذب و موفقیت گذاشتن کار ساده و آسانی نبوده و کار هر کسی هم نیست؛ سخته ولی محال و دور از ذهن نیست،پس باورهایتان را بر اساس واقیعتها بسازید نه خیالی،پوچ و تو خالی.
در قدم اول برای رهایی از رنجها و مشکلات می بایست از اهرم رنج و لذت استفاده کنید یعنی با کار کردن مداوم و پیاپی روی باورهای مثبت رنجش درونی اتان را به لذت تبدیل کنید که نشانه آن رسیدن به آرامش است.
در قدم دوم بعد از رسیدن به آرامش و خودشناسی؛روی خودتان و علایق شخصی اتان سرمایه گذاری میکنید تا باورهایتان شکل صحیح گرفته و به موفقیت و خوشبختی برسیدو قدمهای بعدی از درون به شما الهام شده و مسیر مشخص میشود.
با آرامش؛تامل و تفکر عمیق از زمانهای پیش رو با موفقیت عبور کنید تا لحظات شاد آینده را تجربه کنید؛این شما هستید که بر اساس باورهای درست؛تلاش مستمر؛توکل و ایمان به خداوند؛ حد و مرزهایتان را مشخص می کنید به همین دلیل حد و مرزها برای همه انسانها یکسان و مشخص نیستند؛شما بر اساس تعالیم و آموزشهای استاد به یکسری از باورهای قدرتمند که منشاء آن از درون شماست می رسید و با سرمایه گذاری روی علایق و کار کردن شبانه روزی روی افکار و باورهای صحیحی که داریدآرام آرام شخصیت شما شکل گرفته و مسیر واقعی و درست به شما از درون الهام می شود و نشانه های هدایت برایتان در طول مسیر مشخص و روشن می شود البته اگر با ایمان حرکت کنید و منتظر کسی نباشید؛در این مسیر بغیر خدا به کسی توکل و تکیه نکن؛ خودت را حقیر نشمار و صبر و تلاش بسیار داشته باش؛هر اتفاقی که برات افتاد فقط با قدرت حرکت کن ولی تسلیم نشو،تسلیم نشو،تسلیم نشو…
خیلی چیزهایی که در طول مسیر بهشون آگاهی پیدا میکنی را برای هیچ کسی تشریح نکن و انرژی هدر ندهید؛ برای رسیدن به اهدافی که از قبل مشخص کردید نسبت به تک تک اونها باید متعهد باشی؛ مثل یک انسان متاهل که به همسر و فرزند و زندگی مشترکش تعهد دارد؛شما هم برای رسیدن به اهدافت هم به خودت و هم به تمامی قوانین جهان هستی می بایست متعهد باشید؛اگر خلاف قوانین کائناتی قدمی برداری و خطایی مرتکب شوید هر چی که رشته کردی پنبه می شود و تمام تلاش های شبانه روزی شما اعم از انجام تمرینات استاد یا مراقبه هایی که انجام دادی یا کتابهایی که برای رسیدن به موفقیت خواندی بدون نتیجه می شود؛پس وقتیکه در مدار جذب و موفقیت قرار میگیری آن هم به اراده و خواست خودت و نه به اجبار و زور؛خواه ناخواه برای به ثمر رسیدن تلاشهایتان باید از قوانینی که در جهان هستی به فرمان خداوند وضع شده است احترام گذاشته و متعهد باشی؛ برای مثال یک شخصی که به باشگاه بدنسازی و پرورش اندام مراجعه میکند یهویی بهش نمیگن بیا این آمپول عضله را بگیر و به بدنت تزریق کن تا بدنت یک روزه ساخته بشه؛ باید وقت و زمان بگذاری،باید به باشگاه مراجعه،ثبت نام کرده،هزینه باشگاه و مربی را پرداخت کنید و هر روز یا یک روز در میان در باشگاه تمرین کنی و با وزنه های آهنی و فلز سرد دست و پنجه نرم کنید،با برنامه های تمرینی و غذایی که به شما می دهند پیش بروی تا بدن شما آرام آرام و در زمان خودش به یک اندام زیبا و تراشیده بدنسازی مبدل شود؛خلاصه اینکه یا به عبارت ساده تر چاه باید خودش آب داشته باشد نه اینکه آب داخلش بریزید؛ باز هم تاکید میکنم در صورتیکه باور قوی و پشتکار محکمی در رسیدن به اهدافت داشته باشی به موفقیت می رسی؛ بی هدف و بدون باور و اراده قوی چیزی بدست نمی آوری یعنی آب در هاون کوفتن؛ پس خیلی باید مواظب وسوسه های حضرت ابلیس باشی(هزاران سال عبادت شیطان را دست کم نگیرید؛هر لحظه با نجواهای وسوسه انگیز و نابود کننده شما را به سمت پوچی و نابودی می کشاند) و به بیراهه نروید مانند گفتن دروغ مصلحتی؛اصلا هم جایی معلوم نیست ولی در این مسیر نقض قوانین و خطای بزرگی است.
شما نمی توانید قوانین حاکم بر نظام جهان هستی را به نفع خودتان تغییر دهید بلکه باید طبق اصول و قوانین کائناتی در مسیر درست گام برداشته تا به آرامش و نتیجه دلخواهتان برسید؛ لاجرم برای داشتن یک ذهن ثروتمند نیاز دارید که ورودی های ذهنتان را کنترل کنید تا بر ترسهایتان غلبه کرده؛ به آرامش برسید و بتوانید با قوانین جهان هستی ارتباط صحیح و درستی برقرار کنید و در مدار واقعی خودتان قرار گرفته و پیشرفت کنید؛ رنجشهای بی مورد و ذهنیت غلط در بابت تمامی باورهای نادرستی که ترس در شما بوجود می آورد را از خودتان دور کنید تا ندای خدای درونتان را بشنوید؛سپس آرامش گرفته و اعتماد به نفس پیدا کنید؛طبق قوانین جهان هستی هیچ وقت همه اوضاع و شرایط برای رسیدن به اهدافتون کامل نیست پس با چشمانی باز،دلی آرام و ایمان محکم و قوی قدم اول به سمت خود شناسی را بردارید؛ برای قدمهای بعدی عجله نکن تا به درجه و مقام معرفت و شناخت دست پیدا نکنید،رشد و پیشرفتی حاصل نمی شود.
شکر گذار تمامی نعمتها؛داشته ها و نداشته هایتان باشید؛ با حس عالی و مناسب بهترین فرکانس را برای جذب آرزو و خواسته خودتان به جهان هستی ارسال کنید؛ با سبک بالی و خیالی آسوده از تمامی رنجها و مشکلات خودتان را در آغوش خداوند رها کنید و عاشقانه با معبود و معشوق خودتان عشق بازی کنید و لذت ببرید تا تمامی درها به روی شما باز بشه؛نه اینکه درهای زندگی،خیر و برکت براتون بسته شده؛منظورم نور الهی را درون خودتان روشن نگه دارید تا سعادتمند و خوشبخت باشید؛ باید تغییر کنی؛ شما می بایست احساسات و هیجانات خودت رو تحت کنترل بگیری؛تا خودت و خصوصیات مثبت و منفی خودت را نشناختی به هیچ کسی اعتماد نکن؛همانطوری زندگی کن که دوست داری؛ به چشم خودت زیباست و لذت می بری؛ به زندگی عادی خودت مشغول باش وتقلای بیش از اندازه نکن که یه شبه به همه چی برسی و به هیچ انسانی اجازه سوء استفاده از احساسات پاک و ناب خودت را نده و نور الهی را درون خودت زنده نگه دار و تا میتوانی از معصیت و گناه دوری کن.
زیبا سخن بگو،شیک پوش،منظم و با ادب باش؛اراده داشته باش،ترسو و ضعیف نباش،احساساتی نباش،شخصیت داشته باش،قدرت داشته باش،دنبال این نباش که یکی کمکت کنه، نیازی به این نداشته باش که مهر تایید دیگران رو بگیری و اینکه دیگران در موردت چی فکر میکنن؛به خودت و به ندای خدای درونت گوش کن و به مسیری که باید ادامه بدی تمرکز کن تا به لذت و آرامش برسی.
وقتی در مدار واقعی خودت قرار میگیری با احساس خوب و عالی که نشاط و شادی را برات بهمراه داره؛خودبخود جهان هستی مکانهای نادرست، آدمهای ناهمگون و ناجوری که با تو هم فرکانس نیستند رو از مدارت حذف میکنه؛حتی امکان دارد با تغییر مدار شما در یک مقطع زمانی تنهای تنها بشوید؛ با تغییر مکانی یا حذف اطرافیانتان ترسی به خودتان راه ندهید باید این تنهایی را مدیریت کرده و از این زمان تنهایی به سلامت عبور کنید؛ دنبال نگرانی و رنج کشیدن رفتار دیگران با خودت هم نباش و به این ترتیب جهان هستی آدمهای با شخصیت و هم فرکانس با خودت رو در مدارت قرار میده و با دوستان جدیدی آشنا میشی که از مصاحبت با اونها لذت می بری و شاد و خوشحال هستی،دیگه خودت رو خسته نکن و ذهنت رو بیشتر از این درگیر افکار نادرست و آدمها ناجور و رابطه های پوچ و بی پایه و اساس نکن؛خودت رو بقل کن و شکرگزار خداوندی باش که انسان رو اشرف مخلوقات قرار داد و تمامی فرشتگان بجز ابلیس در پیشگاه خداوند و به فرمان خداوند به انسان سجده کردند،پس خودت رو دست کم نگیر و بزرگ فکر کن.
هر انسانی به محض اینکه خواسته ای رو در ذهنش به تصویر میکشه(خوب یا بد،زشت یا زیبا،خیر یا شر) فرکانسی به جهان هستی ارسال میکنه که سریعا شروع به ساخته شدن میکنه و رسیدن به این خواسته بستگی به قدرت ذهن و قدرت باور شما نسبت به اون خواسته داره؛مثلا کسی که ذهنش حول و حوش مریضی و بیماریه به هزار بیماری مبتلا میشه و کوله باری از قرص و دارو را مثل غل و زنجیر هر روز به دوشش میکشه و این طرف و اون طرف می بره؛ یا کسی که همش با ترسهایش زندگی میکند دچار اضطراب و نگرانی شدیدی شده و هر روز رنجشش بیشتر از روز قبلش می شود؛این باورهای مخربیه که از یک ذهن فقیر و بیمار ناشی میشه و نقطه مقابلش باورهای مثبت و سازنده یک ذهن ثروتمند و قدرتمند است که هر فردی می بایست ابتدا برای رسیدن به خواسته اش شکرگذار تمام داشته ها و نداشته هاش باشه و ایمان و یقین محکمی داشته باشه که به تمام خواسته هاش میرسه مثل خریدن بهترین ماشین،خانه،ویلا،ازدواج موفق،پولدارشدن و …؛ این یک نشانه است برای اینکه انسان تغییر کنه و پای خواسته هاش بایسته،بدون اینکه به کسی نیاز داشته باشه و منتظر کسی باشه؛شهامتش رو داشته باشه و تغییر کنه؛در برابر تغییرات مقاومت نکند بلکه از تغییرات استقبال کنه.
سخت ترین مرحله قانون جذب تغییر کردنه؛به نسخه ای از خودت تبدیل بشی که تا حالا نبودی و آرزوش رو داری؛زبان؛احساسات و هیجانات را تحت کنترل خودت بگیر و رازهای زندگیت رو به هیچ کسی نگو،پا شو و حرکت کن…
اگر در کاری که داری انجام میدی و روی خودت و باورهات کار میکنی؛ داشتن عزت نفس یا اعتماد به نفس بالا یا هر کار دیگه ای؛بایدهر روز سپاسگذار نعمتهای خداوند باش؛نگرانی و غم و اندوه رو از درونت بریز بیرون؛تا برای خواسته هات تلاش نکنی و بهاش رو پرداخت نکنی (بهای معنوی و مادی)چیزی بهت نمیدن؛تلاش کن تا به آرزوهات برسی؛در برابر سختیها و مشکلات زندگی صبور باش؛ دلت را به خدا بسپار وقتیکه می دانی بدون حکمت او برگی از درخت نمی افته؛به آرامش برس تا بدونی میخوای چیکار کنی؛سفره دلت رو برای هر کسی باز نکن تا ازت سوء استفاده نشه.
برای اینکه به آرامش و ثروت برسید ورودی های ذهنتون رو کنترل کنید تا بهترین فرکانس رو به کائنات خداوند ارسال کنی و به خواسته ها و آرزوهات برسی؛بهترین،عالی ترین و نزدیک ترین فرکانس به جهان هستی،فرکانس شکرگذاری از تمام نعمتهای خداوند است؛شکرگذاری از تمام داشته ها و نداشته هاتون؛ برای اینکه هر روز خداوند به شما اجازه نفس کشیدن و زندگی کردن می دهد تابنده ای باشید که سپاس گذار نعمتهایش است.
به خدا توکل کن و تسلیم امر و اراده قدرتمند خداوند باش و منتظر کسی نباش که نجاتت بده؛تنها کسی که میتونه کمکت کنه فقط و فقط خودت هستی؛دوست و دشمنت درون خودت هستند…
تو مسیر رسیدن به اهداف و خواسته هات اوضاع سخت میشه ولی مسائل و سختیها جزیی از زندگی هستند؛اونها اومدن تا تو خواسته هات رو بهتر و واضح تر بشناسی و به آرزوهاتون برسی.
سختیها و رنجها دوست تو هستند؛اگه به گذشته ات فکر کنی متوجه میشی بزرگترین پیشرفتها و موفقیت هات موقعی بوجود اومدن که با تمام وجود به مشکل و رنج برخورد کردی،اونها نقطه عطف تو شدند،رنجها باعث پیشرفت و حرکت تو شدند؛اگر همیشه همه چیز بر وفق مرادت باشه تو هیچوقت حرکت نمیکنی؛مثل مرداب فاسد و متعفن میشی،اما یادت باشه مثل رود جاری باشی؛جاری باش و حرکت کن؛به سنگها و موانع سر راهت برخورد بکن،زخمی بشو اما نا امیدنباش؛خسته بشو اما نشین گریه کن،افسرده نشو؛عصبانی بشو اما توی خشم باقی نمون و باز حرکت کن…
برای اینکه به اعتماد به نفس بالایی برسی و خودت رو دوست داشتی باشی و برای خودت ارزش قائل باشی؛ از تمرین آئینه استفاده کن؛ روزی 10 تا 15 دقیقه جلوی آئینه بایست،خداوند رو از این خلقت شگفت انگیز ستایش کن و این عبارت تاکیدی رو تکرار کن:من تو را دقیقا همانطور که هستی دوست دارم و می پذیرم.
مرتب این عبارت تاکیدی رو تکرار کن و بنویس: می خواهم ؛ می توانم ؛ می شود.
اگر میخوای به آرامش برسی و ذهنت رو بر باورهای مثبت برنامه ریزی کنی؛از زمان طلایی(گلدن تایم؛طلوعین )نیم ساعت قبل از اذان صبح و نیم ساعت بعد از اذان صبح؛زمان طلوع خورشید که بیشترین انرژی از آسمان به زمین ساطع میشه استفاده کن؛مراقبه و راز و نیاز کن تا از مرحله زنج بگذری و به بیداری درونی برسی…
روی خودت و باورهای مثبت بیشتر کار کن و تمام فایلهای دانلودی و رایگان استاد رو گوش کن،چندین و چند بار گوش کن تا ملکه ذهنت بشه و برای خودت ارزش قائل باش تا دیگران برات ارزش قائل باشند.
هیچ کس به آدمی چیزی نمی دهد مگر خود او،هیچ کس از آدمی دریغ نمی دارد مگر خود او،بازی زندگی یک بازی انفرادی است،اگر خودتان عوض شوید همه اوضاع و شرایط به نفع شما عوض خواهد شد.(فلورانس اسکاول شین)
تخیل همه چیز است؛تخیل پیش درآمد تمام داشته های ما در آینده است.(آلبرت انیشتین)
فرشتگان به ساکنین بهشت می گویند:سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان در برابر سختی تکالیف الهی چه عاقبت خوبی دارید در خانه آخرت. سوره رعد(آیه24)
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو،بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید،زنجیر پی زنجیر
خداوند زیبائیها یار و نگهدار استاد مهربانی ها، شما و همه دوستان دوست داشتنی
این سؤال واقعاً عمیق و پر از احساسات انسانی است، و من کاملاً درک میکنم که در چنین شرایطی حس خوب داشتن چقدر دشوار است. قانون جذب یا هر اصل دیگری که بر احساسات تأکید دارد، شاید در سطح نظری ساده به نظر برسد، اما پیادهسازی آن در زندگی روزمره، بهخصوص در سختیها، بسیار چالشبرانگیز است. بیایید منطقی و کاربردی به این موضوع نگاه کنیم:
۱. پذیرش شرایط به جای انکار
اولین قدم برای رسیدن به احساس بهتر، پذیرش شرایط کنونی است. تلاش برای سرکوب حسهای منفی یا وانمود کردن به حس خوب، اثر معکوس دارد. به جای اینکه با خودت بگویی “من نباید ناراحت باشم”، به خودت اجازه بده که این احساسات را تجربه کنی. وقتی این حسها را بپذیری، ذهن آزادتر میشود تا تغییرات مثبت را شروع کند.
۲. تغییر تمرکز: کوچک، نه بزرگ
گاهی ما به دنبال تغییرات بزرگ و فوری هستیم، اما قدرت واقعی در تغییرات کوچک و تدریجی است. مثلاً:
روی لحظات کوچک شکرگزاری تمرکز کن: شاید صبح یک لیوان چای گرم یا یک لبخند کوچک از طرف یک دوست. اینها چیزهای کوچکی هستند، اما احساسات مثبت میتوانند از اینجا شروع شوند.
موفقیتهای کوچک را ببین: اگرچه ممکن است به نظر ناچیز بیایند، اما کوچکترین قدمهایی که در زندگی برداشتی، ارزشمندند.
۳. قابلیت کنترل را پیدا کن
ما اغلب به چیزهایی فکر میکنیم که خارج از کنترل ما هستند، مثل اقتصاد، گذشته یا رفتار دیگران. اما همیشه چیزهایی وجود دارد که تحت کنترل ماست:
به خودت استراحت بده: یک پیادهروی کوتاه، موسیقی گوش دادن، یا حتی چند دقیقه نفس عمیق میتواند تفاوت ایجاد کند.
محیطت را عوض کن: مثلاً اگر یک فضا یا شرایطی تو را ناراحت میکند، حتی تغییر یک اتاق یا چیدمان وسایل میتواند حس متفاوتی ایجاد کند.
۴. دست از قضاوت خودت بردار
وقتی روزی بد پیش میرود و همه چیز اشتباه به نظر میرسد، ذهن شروع به سرزنش کردن میکند: “چرا من اینقدر بدشانسم؟” یا “این همه تلاش بیفایده بود.” این افکار چرخه منفی را تقویت میکنند.
به جای قضاوت، با خودت مهربان باش. بپذیر که انسان هستی و روزهای سخت بخشی از زندگیاند.
۵. چرا نتیجه حس بد فوری است و حس خوب زمانبر؟
این موضوع شاید به دلیل طرز کار مغز انسان باشد. مغز ما بهطور طبیعی بیشتر به تهدیدها و اتفاقات منفی واکنش نشان میدهد تا مثبتها (اثر منفیگرایی). این واکنشها از زمان اجداد اولیه ما بودهاند، چون بقا به توجه به خطرات وابسته بود.
اما برای تغییر این الگو، نیاز به تمرین و استمرار است. حس خوب و اتفاقات مثبت نیاز به زمان دارند تا بهصورت الگوی ذهنی و رفتاری در زندگی ما جا بیفتند.
۶. ایجاد لحظات خوب در شرایط بد
نوشتن روزانه: هر شب سه چیز کوچک که در روز خوب بودند، بنویس. حتی اگر کوچکترین چیزها باشند.
با خودت صحبت کن: یک جمله مثبت برای خودت تکرار کن. نه برای گول زدن ذهن، بلکه برای تقویت امید.
از منابع حمایتی استفاده کن: صحبت با یک دوست، یک گروه حمایتی یا حتی یک مشاور میتواند به آرامش ذهنی کمک کند.
در نهایت:
تو تنها نیستی. سختیها بخشی از زندگیاند، و گاهی حتی با بهترین تلاشها، احساسات منفی باقی میمانند. اما قدمهای کوچک و تمرین مداوم میتوانند به مرور ذهن و احساسات را در مسیر مثبتتری قرار دهند. زندگی، ترکیبی از لحظات تلخ و شیرین است، و گاهی فقط باید به خودمان یادآوری کنیم که طوفانها هم گذرا هستند.
این سؤال واقعاً عمیق و پر از احساسات انسانی است، و من کاملاً درک میکنم که در چنین شرایطی حس خوب داشتن چقدر دشوار است. قانون جذب یا هر اصل دیگری که بر احساسات تأکید دارد، شاید در سطح نظری ساده به نظر برسد، اما پیادهسازی آن در زندگی روزمره، بهخصوص در سختیها، بسیار چالشبرانگیز است. بیایید منطقی و کاربردی به این موضوع نگاه کنیم:
۱. پذیرش شرایط به جای انکار
اولین قدم برای رسیدن به احساس بهتر، پذیرش شرایط کنونی است. تلاش برای سرکوب حسهای منفی یا وانمود کردن به حس خوب، اثر معکوس دارد. به جای اینکه با خودت بگویی “من نباید ناراحت باشم”، به خودت اجازه بده که این احساسات را تجربه کنی. وقتی این حسها را بپذیری، ذهن آزادتر میشود تا تغییرات مثبت را شروع کند.
—
۲. تغییر تمرکز: کوچک، نه بزرگ
گاهی ما به دنبال تغییرات بزرگ و فوری هستیم، اما قدرت واقعی در تغییرات کوچک و تدریجی است. مثلاً:
روی لحظات کوچک شکرگزاری تمرکز کن: شاید صبح یک لیوان چای گرم یا یک لبخند کوچک از طرف یک دوست. اینها چیزهای کوچکی هستند، اما احساسات مثبت میتوانند از اینجا شروع شوند.
موفقیتهای کوچک را ببین: اگرچه ممکن است به نظر ناچیز بیایند، اما کوچکترین قدمهایی که در زندگی برداشتی، ارزشمندند.
—
۳. قابلیت کنترل را پیدا کن
ما اغلب به چیزهایی فکر میکنیم که خارج از کنترل ما هستند، مثل اقتصاد، گذشته یا رفتار دیگران. اما همیشه چیزهایی وجود دارد که تحت کنترل ماست:
به خودت استراحت بده: یک پیادهروی کوتاه، موسیقی گوش دادن، یا حتی چند دقیقه نفس عمیق میتواند تفاوت ایجاد کند.
محیطت را عوض کن: مثلاً اگر یک فضا یا شرایطی تو را ناراحت میکند، حتی تغییر یک اتاق یا چیدمان وسایل میتواند حس متفاوتی ایجاد کند.
—
۴. دست از قضاوت خودت بردار
وقتی روزی بد پیش میرود و همه چیز اشتباه به نظر میرسد، ذهن شروع به سرزنش کردن میکند: “چرا من اینقدر بدشانسم؟” یا “این همه تلاش بیفایده بود.” این افکار چرخه منفی را تقویت میکنند.
به جای قضاوت، با خودت مهربان باش. بپذیر که انسان هستی و روزهای سخت بخشی از زندگیاند.
—
۵. چرا نتیجه حس بد فوری است و حس خوب زمانبر؟
این موضوع شاید به دلیل طرز کار مغز انسان باشد. مغز ما بهطور طبیعی بیشتر به تهدیدها و اتفاقات منفی واکنش نشان میدهد تا مثبتها (اثر منفیگرایی). این واکنشها از زمان اجداد اولیه ما بودهاند، چون بقا به توجه به خطرات وابسته بود.
اما برای تغییر این الگو، نیاز به تمرین و استمرار است. حس خوب و اتفاقات مثبت نیاز به زمان دارند تا بهصورت الگوی ذهنی و رفتاری در زندگی ما جا بیفتند.
—
۶. ایجاد لحظات خوب در شرایط بد
نوشتن روزانه: هر شب سه چیز کوچک که در روز خوب بودند، بنویس. حتی اگر کوچکترین چیزها باشند.
با خودت صحبت کن: یک جمله مثبت برای خودت تکرار کن. نه برای گول زدن ذهن، بلکه برای تقویت امید.
از منابع حمایتی استفاده کن: صحبت با یک دوست، یک گروه حمایتی یا حتی یک مشاور میتواند به آرامش ذهنی کمک کند.
—
در نهایت:
تو تنها نیستی. سختیها بخشی از زندگیاند، و گاهی حتی با بهترین تلاشها، احساسات منفی باقی میمانند. اما قدمهای کوچک و تمرین مداوم میتوانند به مرور ذهن و احساسات را در مسیر مثبتتری قرار دهند. زندگی، ترکیبی از لحظات تلخ و شیرین است، و گاهی فقط باید به خودمان یادآوری کنیم که طوفانها هم گذرا هستند.