یکی از ملموس ترین جاهایی که «باور احساس عدم لیاقت» خود را نشان میدهد، رفتاری است که نسبت به پرداخت بهای خواستههایمان داریم.
از ملموسترین لحظاتی که میتوانیم «باور احساس عدم لیاقت» و «باور به کمبود» را در خود شناسایی نماییم، لحظاتی است که به شدت بر سر بهای کالای مورد علاقهمان چانه میزنیم یا بدتر از همه، با اینکه توان تهیهاش را داریم، اما به دنبال راهی برای نپرداختن قیمت واقعی آن و تخفیف گرفتن هستیم. یعنی همیشه داشتن خواستههامان را موکول به زمانی میکنیم که یک جنس تخفیف بخورد.
در یک کلام، پرداختن بهای خواستههامان برای ما کاری بسیار سخت است.
به خاطر این کد مخرب در ذهن، وقتی بابت کالا یا تجربه ای پول می پردازیم که دوست داریم، گویی جان از بدنمان خارج میشود و به شدت احساس بدی پیدا میکنیم و این بدترین فرکانس درباره «کمبود ثروت» است که یک آدم به عنوان خالقی که با فرکانسهایش، تجربههایش را خلق میکند، میتواند ارسال کند. فرکانسی که از یک طرف ما را وارد مدار کمبودهای بیشتر میکند و همزمان از نعمتهای بیشتری دور میکند.
اگر خوب خودمان را بشناسیم و ریشه ی رفتارها و واکنش هایمان را بدانیم، می فهمیم که موضوع تخفیف گرفتن نیست بلکه پای چند ترمز جدی در میان است که خودشان را به شکل تلاش برای به دست آوردن خواسته هایمان با تخفیف، نشان میدهند.
به همین دلیل دوست دارم یک نکته اساسی را اول از همه به خودم و سپس به همه افرادی که این متن را میخوانند و به دنبال موفقیتهای مالی پایدار هستند، یادآور شوم و ترمزی را به آنها نشان دهم که شناختن و رفع کردنش، از هر تخفیفی که بخواهی بدست بیاوری، سودمندتر است و می تواند عاملی باشد برای ورود ثروتهای بسیار به زندگی ات.
در واقع این جنس از رفتار که برنامه ریزی می کنیم تا تجربه خواسته هایمان را به زمانی موکول کنیم که یک جنس تخفیف می خورد یا به طور کلی به دنبال داشتن خواسته هایمان به صورت رایگان، تخفیف و… هستیم یعنی پرداخت بهای خواستههایمان برایمان سخت است، این رفتار خبر از دو باور بسیار مخربی می دهد که سرمنشأ تمام کمبودها و نداشتن هایی است که در زندگی خود تجربه می کنیم.
سردسته ی این دو باور، «باور به کمبود» است.
باور به کمبود نعمت، ثروت، عشق، موفقیت و هر چیزی است که ما آن را ارزشمند میدانیم.
سپس در ادامه کار به همین جا ختم نمیشود و این باور مثل یک دستگاه مولد، شروع به تولید هزاران باور محدود کنندهی دیگر نیز مینماید که در تمام تار و پود وجودمان ریشه میدواند و ما را وارد مداری میکند که از مدار ثروت فرسنگها فاصله میگیریم.
به همین دلیل، حتی تجسم کردن ثروتمند بودن هم برایمان سخت میشود.
قانون این است که مدار تخفیف خواستن، با مدار خواستنِ ثروت، از هم جدا هستند. نمیتوانی هم به دنبال تخفیف باشی و هم باور فراوانی را بسازی.
نمیتوان به فراوانی باور داشت اما مرتب به دنبال تخفیف نیز بود. این دو مسیر، خلاف جهت هم هستند به همین دلیل تو مرتبا در این مسیر در حال رفت و برگشت هستی.
دومین باور محدود کننده در این باره، «باور احساس عدم لیاقتِ داشتن ثروت» است. به این معنا که، درباره تجربهی نعمتهای بیشتر، احساس لیاقت نداری. خصوصاً هرچه آن نعمتها تجملیتر باشند، به خاطر احساس عدم لیاقت، راضی کردن خودت برای تجربهی آن نعمتها سختتر خواهد بود، حتی اگر مشکلی در پرداخت بهای آن نداشته باشی.
در واقع این باور، یعنی احساس عدم لیاقت، زاییدهی باور به کمبود است. یعنی باور به اینکه پول درآوردن، کار سختی است. حتی اگر آدمهایی را ببینی که به راحتی در حال پول ساختن هستند، به خودت خواهی گفت:
خوب، من آنقدرها خلاق نیستم که از عهدهی این کار بر بیایم(که خودش نشانهای محکم از عدم لیاقت و باور نداشتن تواناییهایت است). در نتیجه تنها راهکار برایت این خواهد بود که :
مراقب باشی در خرج پول، از هرگونه اسراف پرهیز نمایی و با این نگاه، آنقدر خودت را در مدار کمبود ثروت پش میبری که، ترجیح میدهی فقط برای نیازهای فوق ضروری هزینه نمایی. سپس آنقدر درباره نیازهایت دچار سوء تفاهم میشوی که نیازهای ضروری را نیازهایی تعیین میکنی که به زندهماندن وابسته است و هرگونه تجاربی که مربوط به روح و روانت است و اصلاً برای تجربهی آن نعمتها به این جهان آمدی را غیر ضروری میدانی مثل:
تجربه اقامت در یک هتل زیبا برای چند روز
یا تجربه خوردن غذا در یک رستوران که بهایش به اندازه هزینه یک ماه غذا در منزل است
یا تجربه سفر با بلیط فرست کلاس که بهایش به اندازه چندین سفر است
یا تجربه …
یا حتی تجربه استفاده از مبلمان چرم به جای اجناس چینی.
در حالیکه بی خبری دلیل اینکه هر روز از تجربهی این نعمتها فاصلهی بیشتری میگیری، همین نوع نگاه است و نه عدم توانایی ات در ساختن ثروت!
سپس باور محدود کنندهی «احساس عدم لیاقت در تجربه نعمت و ثروت» بیشتر در تو ریشه میدواند و تو را بیشتر در مدار عدم لیاقت فرو میبرد.
مثلاً ترجیح میدهی خودت از وسایل بیکیفیت استفاده نمایی و وسایل گرانبها و با ارزش را برای میهمان بگذاری…
به همین دلیل وسایل زندگیِ تو شامل دو دسته است:
ظروف دَمِ دستی بیکیفیت برای خودت و ظروف لاکچری زیبا برای میهمان
ملافه پاره و پوره و بی کیفیت و قدیمی برای خودت و ملافه نخی و خوشبو و خوشرنگ برای میهمان
و…
یا حتی بدتر از آن، این رفتار را درباره خودت و اعضای خانواده مثل همسر و فرزند نیز تعمیم دادهای
مثلا در خرید لباس موارد غذایی، مواد شوینده و تمیز کننده و … اولویت را با سایر اعضای خانواده قرار میدهی و سعی میکنی همواره نیازهای خودت را کاهش دهی و کمخواهتر شوی.
مثلا از آنجا که همسر و فرزندانت زیاد از دستمال های یکبار مصرف برای خشک کردن دست و … استفاده میکنند، تو ترجیح میدهی برای برقراری تعادل در مصرف دستمال حولهای، برای تمیز کردن خانه از دستمال های پارچهای استفاده نمایی.
یا لباس های ارزانقیمت و بیکیفیت بخری و به هر ترتیبی همواره هزینههای خودت را کاهش دهی تا کمتر اذیت شوی. چون به اندازه کافی احساس لیاقت تجربه بهترینها را نداری.
چون درباره لایق بودن و انسان خوب و باگذشت بودن، دچار سوء تفاهم شدهای. چون همواره برای راضی کردن خودت در استفاده از یک نعمت، به دنبال یافتن دلایل قانع کننده هستی. یعنی خودت را لایق نمی دانی تا برای خودت تا این حد هزینه کنی و فکر میکنی آنقدر ارزشمند نیستی که پول نازنینات را صرف این خواسته نمایی. در نتیجه یا از آن چشم میپوشی و یا به دنبال شیوههایی هستی تا دلایلی منطقیتر از لایق بودنت، پیدا کنی. یعنی به این شکل که:
«من توانستم تخفیف بگیریم
من رایگان این را به دست آوردم
من بهای واقعی اش را نپرداختم و …»
این احساس گناه را که برای خودت پول خرج کردهای، از خود دور می کنی و یا به خاطر این کار احساس قدرت هم میکنی در حالیکه نمیدانی ریشه این رفتار که در اصل باور کمبود و باور احساس عدم لیاقت است، چه نعمتهایی را از زندگیات دور نموده است.
نعمتهایی که قابل مقایسه با هیچ تخفیف و هدیه ای نیست. و تازه ماجرا به همین جا نیز ختم نمیشود و حتی اگر به خاطر یک باور قدرتمندکنندهی دیگر، نعمتی وارد زندگیات شود، این باورِ محدودکننده، به شکل یک اتفاق غیر مترقبه، آن نعمت را از زندگیات حذف میکند.
من داستانهای بسیاری درباره این موضوع از افراد زیاد داشتهام که نوشتهاند، ماشینی که آن همه سال دوست داشتم سوار شوم را خریدم اما اوضاع به گونهای پیش رفت و هزینههای غیرمنتظره به گونهای روانه زندگیام شد که مجبور شدم به خاطر آن هزینههای غیرمترقبه، که اصلا هیچ وقت در زندگیام وجود نداشتند، نهایتا ماشینم را بفروشم.
و بسیار حسرت میخورَد که ای کاش حداقل از امکانات آن ماشین مثل کولر و… استفاده کرده بود… ای کاش حداقل کاور پلاستیک صندلیها را در آورده بودم و لذت نشستن روی چرم صندلی را تجربه کرده بودم و…
در حالیکه خبر نداشت، همین رفتارها که نشانهی باور احساس عدم لیاقت و در نگاه وسیعتر، باور به کمبود است، آن نعمتها را از زندگیاش خارج ساخته است.
در واقع، « مأموریت باور احساس عدم لیاقت»، دور کردن نعمتها از زندگی شماست و حتی اگر به خاطر یک باور درست، نعمتی وارد زندگیات شود، این باور کاری میکند که آن نعمت بار و بنه اش را از زندگیات بَربندد و به شکلی باورنکردنی و غیرمنتظره از زندگیات بیرون برود.
این رفتار که همیشه به دنبال یک تخفیف ویژه هستیم تا به خواستههایمان برسیم، معنایش دقیقا این است که:
«من که به صورت طبیعی امکان تهیه این جنس را ندارم. مگر اینکه تخفیف بخورد. مگر اینکه ارزان شود. مگر اینکه وام بگیرم. مگر اینکه قسطی بپردازم.»
یعنی از یک طرف آن خواسته آنقدر شدید است که نمیتوانی بی خیالش شوی، از طرفی آن باورها آنقدر مخرب است که نمیتوانی به داشتنش به صورت طبیعی فکر کنی. به همین دلیل به جای تغییر این کد مخرب و این ترمز قوی، خودت را با این کد مخرب، هماهنگ میکنی.
درحالیکه این ماجرا نهتنها کمکی به افزایش توان مالیات نخواهد کرد، بلکه شروع به، برباد دادن نتایج سایر باورهای قدرتمندکنندهات نیز میگردد.
دلیل اینکه افراد پس از اینکه نعمتی را به دست میآورند و پس از مدت کوتاهی به شکلی عجیب و غیر منتظره آن را از دست میدهند، همین باور عدم احساس لیاقت است.
به قول استاد عباس منش که می گوید “بیشتر افراد، باورهای خود را تغییر نمیدهند بلکه، می خواهند خواستههای جدیدشان را بر آن باورها منطبق سازند” و این اصلا امکان ندارد و نتیجهاش ساخته شدن یک باور محدودکنندهی دیگر است که باید بپذیری چنین چیزی در سرنوشت تو نیست و این برای از-ما-بهتران است!
به نظر شما، «از ما بهتر هم مگر هست!».
اگر همهی ما به یک اندازه به منبع ثروت وصلیم و به یک اندازه توان خلق زندگیمان را داریم، از ما بهتر کیست؟ چه کسی لایقتر از خودم برای استفاده از این نعمت میتواند وجود داشتهباشد.
بنابراین، اگر به دنبال تجربهی موفقیت مالی پایدار هستی، توصیه میکنم، خیلی جدّی تعهدی غیر قابل مذاکره را برای ریشه کن کردن این باورها و این رفتارها شروع کن.
خصوصاً در مواردی که مربوط به آموختن قوانینی است که زندگیِ ما را متحول میکند، حتی پرداخت تمام دارییمان نیز در برابر نتیجهای که کسب می شود، مبلغ ناچیزی به حساب میآید و حتی یک دقیقه به تعویق انداختنِ شروعِ این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید، چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد.
خشت اولِ موفقیت پایدار، از ساختن «باور به فراوانی و باور به لیاقت داشتن ثروت»، شروع میشود.
باور احساس عدم لیاقت در تجربه ثروت، یک شاهترمز است که، اگر بتوانی روی این ترمز کار کنی و آنرا اصلاح نمایی ترمزهای بسیارِ دیگری، به خودی خود برداشته میشود.
زیرا باور احساس لیاقت، شاهکلید عزت نفس است و از آنجا که عزت نفس، مهمترین توانایی است که به شما قدرت میدهد تا خودت را باور کنی و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و بخواهی از آنها ثروت بسازی، وقتی این ترمز برداشته میشود به مداری هدایت میشوی که میتوانی از تواناییها و علائقت ثروت خلق کنی.
به همین دلیل استاد عباسمنش همیشه شروع موفقیتهایش را به ساختن عزت نفسش مرتبط میداند و به این دلیل، صرف نمودنِ وقت برای ساختن باور احساس لیاقت، تا این حد برای شما مهم است.
خصوصاً اگر صاحب کسب و کار خودت هستی، داشتن راهنمایی مثل روانشناسی ثروت۳، برای رونق کسب و کارت، یک ضرورت است. در جلسات این دوره، استاد عباسمنش بهتر از هر جای دیگری، چگونگی ساختن باور احساس لیاقت را آموزش داده است.
زیرا تا زمانی که باور احساس لیاقت را بعنوان مدیر کسب و کارت نسازی و این باور را به روح و روان کسب و کارت منتقل ننمایی، فارغ از انیکه چقدر خدماتت عالی است و چقدر محصولت باارزش است، هیچ راهی به مسیر کسب و کارها سودآور نداری.
پس واقعاً ارزشش را دارد که چنین سرمایهگذاری سودآوری برای خودت و کسب و کارت انجام دهی.
زیرا این، مهمترین سرمایهی اولیه تو برای شروع و رونق دادن به کسب و کارت است.
زیرا اگر میدانستی نداشتن باور احساس لیاقت، مانع ورود چه نعمتهای بزرگی به زندگیات شده، اگر آب دستت بود، آن را کنار میگذاشتی و جهادی اکبر برای ساختن باور احساس لیاقت، به راه میانداختی.
فقط مسئله این است که ما هنوز هم درک نکردهایم که ما، خالقی هستیم که تمام اتفاقات لحظات بعدی را با فرکانسهای این لحظه خلق میکنیم. فرکانسهایی که خود را به خوبی در رفتارها و واکنش ما به موضوعات مختلف افشاء می کنند و حقیقت باورهای ما را به ما نشان میدهند .
اگر برای ریشهکن کردن این باورهای مخرب جهاد به راه نیاندازی، هر دقیقه و ثانیهای که با این باورها پیش میروی، این ریشههای محدودکننده، در وجودت عمیقتر میشود و شاخ و برگهای بیشتری تولید میکند و نتیجهاش این است که:
احساس میکنی سالهاست که در یک سطح متوقف ماندهای و هنوز پس از اینهمه تلاش، اوضاع مالی رضایتبخشی نداری. نتیجهاش این است که همیشه درگیر پرداخت قسطهای تمامنشدنی میشوی.
نتیجهاش این است که همیشه درگیر جور کردن هزینههای زندگیات خواهی بود. همیشه درگیر تلاش برای اخذ یک وام دیگر برای پرداخت قسط چند وام قبلی هستی و به این شکل اوضاع مرتباً پیچیدهتر و غیرقابلکنترلتر میشود و نمیدانی که این موضوع اول از همه از اینجا شروع شد که مشتاق داشتن خواسته هایت به صورت رایگان، ارزان و یا بهره مندی از یک تخفیف ویژه بودی.
این مانع خیلی ریز است و خودش را در قالب سود، زرنگی و زیرکی نشان میدهد اما خودمان بهتر میدانیم که این حقیقت ندارد.
حقیقت این است که هیچ لذتی بالاتر از این نیست که آنقدر ثروتمند باشیم که برای داشتن خواستهای، نیازی به حتی دانستن قیمت آن نداشته باشیم و فقط اگر آن را نیاز داریم، تهیهاش نماییم.
خصوصاً کالاهایی که ارزش افزودهشان بینهایت است. مثل کالاهایی که روح و روان ما را متعادل میکند و ما را به طبیعت ثروتمند و بینیازمان باز میگرداند و آن را به یادمان میآورد و ما را در مدار آن ثروتها قرار میدهد.
به همین دلیل تأکید میکنم حتی یک دقیقه به تعویق انداختن شروع این آموزشها نیز زمان زیادی به حساب میآید چه برسد به اینکه منتظر بمانیم تا تخفیف بخورد. زیرا هر ثانیهی شروع نکردن تغییر این باورها، بسیار برایمان گران تمام میشود و در هر ثانیه، ما را از ثروتهای بیشتری دور میکند و به ضررهای بیشتری نزدیک میکند.
فقط وقتی این ریشه را در وجودت دنبال میکنی، می فهمی که چه شاخ و برگهای تمامنشدنی ای دارد.
به همین دلیل است که استاد عباس منش در دوره ثروت ۱ و جلسات اولیهی ثروت ۳، تا این اندازه بر ساختن باور فراوانی تاکید دارد و می گوید وقتی این باور ساخته می شود، هزاران باور محدودکننده خود به خود از وجودت حذف می شود.
تا زمانی که این باور در وجود ماست، راهی به سوی موفقیت مالی پایدار و استقلال مالی پایدار به معنای واقعیِ بینیازی، نخواهیم داشت. زیرا ثروت یک امر ذهنی است؛ اول ذهن شما ثروتمند میشود و سپس آن ذهن ثروتمند، ثروت را وارد زندگی شما میکند.
ذهن ثروتمند، یعنی ذهنی که فراوانی را باور دارد و میداند که بینهایت ثروت برای همه در جهان وجود دارد، هرگز برای داشتن خواستههایش انتظار تخفیف را ندارد و با عشق، بهای خواستههایش را تمام و کمال میپردازد.
ذهن ثروتمند هرگز تجربهی خودش را به خاطر گرفتن تخفیف، به تعویق نمیاندازد.
ذهن ثروتمند هرگز داشتن خواستهاش را منوط به گرفتن تخفیف نمیداند و چنین ذهنی سبب هدایت فرد به مسیر ایدههای ثروتساز میشود.
به شما هم توصیه می کنم که اگر میخواهی که به موفقیت مالی پایدار برسی و به مدار ثروت دسترسی داشته باشی، کلا از همین حالا ذهنت را به روی دنبال تخفیف بودن برای داشتن خواستههایت ببند و آن را جزو خطوط قرمز زندگیات بدان.
بهتر است همیشه به جای اینکه بخواهی چیزی ارزان یا رایگان شود تا بتوانی آن را بخری یا داشته باشی، این باور را بسازی و این درخواست را از جهان داشته باشی که توان مالی تو بیشتر شود تا بتوانی هر چیزی را که میخواهی بخری. نه فقط دربارهی محصولات ما، بلکه در مورد همهی مسائل زندگیات و همه خواستههایت این باور را بساز.
زیرا وقتی این کار را انجام میدهید، و جهان جدیت شما در این موضوع را میبیند، دیگر شما را در مداری قرار میهد و شرایطی را تجربه میکنید که اول به شما توانایی خرید را میدهد و بعد آن خواستهی مورد نظر را به شما نشان میدهد.
زیرا این باور به تو احساس قدرت بیشتری میدهد و تو را به مسیرهایی هدایت میکند؛ و به استقلال مالیای میرسی که میتوانی در هر زمان، هر آنچه که مورد نیازت هست را بخری، بی آنکه نگران قیمتش باشی یا اصلا حتی به قیمتش نگاه کنی.
در هر صورت، اگر درباهی برداشتن این ترمز و ساختن باور احساس لیاقت، متعهد و مصمم هستی، دوره روانشناسی ثروت۳، منبعی کامل از آگاهیها خالص و ورودیهای مناسب برای ساخته شدن باور لیاقت داشتن برای نعمتها است.
هرچه بیشتر روی ساختن این باور کار کنی، احساس خودارزشی بیشتری میکنی. و این احساس به شما کمک میکند تا خودت و تواناییهایت را ببینی و ارزشمند بدانی و مهمتر از همه، به این فکر کنی که چطور می توانی از این توانایی ها ثروت بسازی و مهم تر از آن، ایده هایی را جدی بگیری و اجرا کنی که به خاطر این طرز تفکر به ذهنت خطور می کند.
حتی نمیتوانی تصور کنی که با ساختن باور خودارزشی،، چه سایه سنگینی از سر توانمندیهایت بر میداری که تا حالا اجازه شکوفا شدن به آن تواناییها را نداده بود.
زیرا بارها، خواستههایی در وجودت شکل گرفته بود تا بخواهی بخشی از توانمندیهایت را بروز دهی. هزاران ایده در راستای آن خواسته ها آمده بود، اما از آنجا خودت را ارزشمند نمیدانستی و از آنجا که فکر میکردی موفق ها همان از شما بهتران هستند، آن ایدهها و آن تواناییها را جدی نمیگرفتی که بخواهی برایشان اقدام نمایی. در نتیجه آنهمه شور و شوق که با آن خواستهها آمده بود، با سمّی به نام «باور احساس عدم لیاقت» در نطفه خفه میشد و به این ترتیب خواستههای بسیاری در وجودت تبدیل به رویایی دور و دراز شده است. صدهایی ایدهای که هرگز فرصت تحقق یافتن نیافتند و زیر سایهی سنگین باور عدم لیاقت ماندند و هرگز فرصت ابراز وجود نداشتهاست.
حالا زمان آن است که جهادی اکبر برای ریشه کن کردن کدی مخربی به نام «احساس عدم لیاقت در داشتن نعمتها» را در وجودت اصلاح کنی.
به همین بخش اعظمی از آموزش های دوره روانشناسی ثروت 1 اختصاص دارد به شناسایی این دو باور مخرب «باور به کمبود و باور احساس عدم لیاقت» و راهکارهای و تمریناتی برای تغییر این دو باور.
در دوره روانشناسی ثروت 1، شما به وسیله ی آموزش ها و تمرینات این دوره و خودشناسی ای که در این روند طی می شود، فرایندی تکاملی را طی می کنی برای تغییر شخصیت خود.
این تغییر ابتدا در ذهن و افکارت ایجاد می شود و سپس به اندازه ای که این نوع تفکر را جدی می گیری و در ذهنت می پرورانی و تمرینات را به همان شیوه ای که استاد از شما خواسته است انجام می دهی، رفتارها و راهکارهایت را تغییر می دهد. نگاهت به مسائل زندگی ات را تغییر می دهد. نگاهت به توانایی هایت را تغییر می دهد و مهم تر از همه ایمانت را برای قدم برداشتن، مسائل را حل کردن و مولد ثروت بودن تقویت می کند و در طی فرایندی تکاملی، به زندگی ات آنچنان کیفیت می دهد که ربطی به شرایط کنونی ات نداشته باشی.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نتیجه ای که می توانی با عمل به آنها بسازی
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام به استاد عزیز ،چقدر این متن عالی بود بارها خوندمش هربار که خوندمش متوجه شدم من چقدر باورهای اشتباه دارم با ایکنه شغل خودم کاسبی هست و الان مدتهاست درآمدم روی یک محور میچرخه و اصلا تغییری نمیکنه و این خواست خداوتد بود من به این متن عالی هدایت بشم و نظرهای دوستان رو بخونم ودرس بگیرم مرسی استاد عزیز مرسی که هستید و به ما کمک میکنید
به نام فرمانروای جهانیان
درود بر استاد عزیزم عباس منش و خانم مریم شایسته و تمامی دوستان گلم در این سایت عالی
با تشکر فراوان از خانم شایسته که واقعا استادی برازنده ایشان هست که این متن عالی را نوشتند
الان که دارم این متن را می نویسم پر از هیجان پر از عشق هستم و سپاسگزار خداوندم
دوستان عزیز من با خوندن متن بالا و کامنت های دوستان در این 3 روز گذشته دیدم که واقعا چقدر راحت خودم را به سمت باور کمبود و عدم احساس لیاقت سوق داده بودم و چقدر این ترمز عدم احساس لیاقت درون من قوی هست به خودم قول دادم و تعهد دادم که هرگز هرگز دنبال تخفیف گرفتن و حراج ها نباشم اگر می توانم جنس خوب بخرم و اگر نمی توانم پول خلق کنم و بعدش بخرم و با تمام وجودم خودم را متعهد کردم امروز وقتی از خواب بیدار شدم روی گوشیم دیدم چقدر زود قانون جواب داد و پولی که قرار بود چندروز دیگه به حسابم بیاد دیشب واریز شده و بعدش از طرف استاد عباس منش هدیه ای برایم گذاشته شده واقعا اشک شوق ریختم باتمام وجودم سپاسگزار فرمانروای جهانیان هستم. دوست عزیز که این سوال را پرسیدی و دوستانی که این جواب های عالی را دادید ازتون سپاسگزارم. عزیزان قانون های خداوند خیلی ساده و راحت هستند فقط کافیه متعهد بشویم و عمل کنیم خداوند خودش هدایت می کنه به سمت بهترین ها
استاد گرامی خانم شایسته از شما هم ممنونم
به نام خدا و سلام بر دانشجویان راه زیبای زندگی
من نیز درباره شناخت رفتارهای نشاندهنده این باورهای مخرب مشکل داشتم که به لطف خدا ازطریق شما برمن شناخته شد، لذا می خواستم ازتون تشکر کنم. یک سوال هم تو ذهنم شکل گرفت و میخواستم دراین باره لطفاً توضیح بدین . با عنایت به اینکه در گفتارتان موضوع تخفیف را به زعم من نکوهیده برشمردین چرا دوره های آموزشی درسایت استاد عباس منش به مناسبتهای خاص تخفیف خورده و نیز پس از خرید دوره ای کد تخفیف به آن تعلق گرفته و تا ۵ روز فرصت استفاده از آنرا داریم، لذا به نظرم این دو با هم درتعارض هستند.
به نام خدا
سلام
به شخصِ بگم بیشترین عللی که موجب میشه نتونیم احساس لیاقت را در خودمون درست کنیم خلع های شخصیتی من هست که موجب احمالکاری هم میشه و در نتیجه عامل عدم تقویت احساس لیاقت میشه
امروز من با مطالعه ادامه مبحث احساس عدم لیاقت به چند باور مخرب که تا الان بهش فکر نکرده بودم برخوردم حس میکنم با هر بار تکرار و مطالعه باورهای مخرب بیشتری از عمق ضمیر ناخودآگاهم بالا میاد یادمه چند سال پیش برای بهتر شدن شرایط فروشم تصمیم به خرید دوره ی اینستاگرامی یکی از اساتید گرفتم مدت زمان تخفیف محدود بود و من هرطور که بود میخواستم این دوره رو خریداری کنم با دوستم مشارکتی تصمیم به خرید دوره گرفتیم مدتی هم طبق دوره پیش رفتم ولی فروشم از پیج تغییری نداشت بعد متوجه شدم فروشم ربطی به خرید این دوره نداشت و نیاز به اصلاح باورم داشتم و یکی از اتفاقات اخیر که مجدد تکرار شد با یک پیج اموزشی اینستاگرام برخورد کردم تصمیم گرفتم با پولی که از صندوق خونگی به دستم میاد حتما این دوره رو خریداری کنم و این سرمایه گذاری رو انجام بدم بهم گفتن مهلت تخفیف فقط تا چند ساعت دیگه ادامه داره و من با کلی استرس برای به موقع واریز کردن مبلغ بالاخره این دوره رو خریداری کردم و بعد از تحویل گرفتن دوره متوجه شدم مطلبی که قبلا درموردش صحبت شده بود داخل دوره وجود نداره و بخاطر هزینه ای که کردم خیلی ناراحت شدم چون حس میکردم این مبلغ رو دیگه نمیتونم بدست بیارم یا این مبلغ رو نمیتونم از سود فروشم به دست بیارم یا این مبلغ رو میتونستم طلا بخرم پس انداز کنم که الان ارزش پولم بیشتر میشد و یا باهاش جنس بخرم و کسب و کارمو شروع کنم و هر روز ذهنم به این مبلغ چسبیده بود و حس از دست رفتن پولم اذیتم میکرد تا اینکه تصمیم گرفتم کلا این موضوع رو رها کنم و هر ردپایی از این موضوع رو پاک کنم با انرژی بیشتری مجدد کارمو استارت زدم تصمیم گرفتم این مبلغ رو از فروشم بدست بیارم، تمام این اتفاقات بخاطر عدم احساس لیاقت و عدم اطمینان به توانایی خودم برای پول ساختن اتفاق افتاد و میدونم تا از این اتفاقها درس نگیرم بازهم تکرار می شه
با نام و یاد خداوند آفرینش و مالک هر آنچه در هستی میبینیم و نمیبینیم
با سلام و درود
در رابطه با موضوع مطروحه بنظرم آمد، چیزی که خودم جدیدا بهش رسیدم رو با عزیزان به اشتراک بگذارم، شاید به خواست خداوند جواب سوال کسی باشه و بتونه موثر واقع بشه
میخوام اسلام رو ارتباط بدم با نحوه برخورد ما با پول و ثروت و مادیات! دوستان اسلام یک دین نیست، یک لایف استایله که تمام رهنمودهاش برای رسیدن به بی نیازی مطلقه و هرکدوم حکمتی توش نهفته ست. اسلام یعنی فقط در برابر خالق هستی، تسلیم باش و تسلیم هرچیز دیگری جز خدا شوی شرک ورزیدی و حتی اگر زبانت بگوید مومنم به خدا، مشرک عملی هستی و در عمل شرک میورزی! یکی از شرک های عملی انسان، بندگی در مقابل پوله!
ریشه بندگی در مقابل پول هم، در واقع عدم بندگی در مقابل خدا و عدم باور این هست که اون پول و ثروت منشاءش خداست و خدا بهم هدیه داده، وقتی این باور رو درباره پول نداریم و فکر میکنیم خودمان بدست آوردیمش، و از خدای بی نیاز به ما نرسیده! پس چون فکر میکنیم خودمان بدست آوردیم، به دلیل محدود بودن منابع خود فرد، گمان میکند اگر آن را برای کاری هزینه کند، ممکن است دوباره خود فرد نتواند جایگزین کند! و اتفاقا چون چنین باوری دارد، خدا حمایتش را از ثروت وی برمیدارد و میگوید حالا که گمان میکنی خودت بدست آوردی، من دیگر در جایگزین شدنش راهی برات باز نمیکنم!
درواقع این فرد اول بنده خودش شده و خودخواهانه گمان کرده اراده کسب ثروت از خودش است نه خدای نامحدود بی نیاز و از طرف دیگر بنده پول شده و آن پول را به قدری بت قرار داده که برای خود پول بیشتر از قدرت خدا، قدرت متصور شده و قدرت خدا را در جایگزین شدنش نادیده گرفته است. این جنبه و بعد الهیشه، که در علم متافیزیک زبان انسانیش میشه همین فرکانس کمبود و محدودیت صادر کردن! ترس از دست دادن بعد مادی هر چیز، یعنی عدم ایمان به قدرت خدا در اینکه آن هدیه از خدا بوده و خودش قدرت جایگزین کردنش را برای بنده های با ایمانش دارد.
حالا اینکه میگم اسلام لایف استایله، توی قرآن برای تمرین عدم بندگی در مقابل پول تمرین داده شده به انسان، ما در قرآن تکلیف انفاق، خمس و زکات داریم! اینا با هدف دلسوزی برای مستمندان تکلیف نشده، اینا برای تمرین عدم بندگی در مقابل پول و تمرین این باوره که هر چیزی در این جهان است، ملک خدا و از خداست و اینکه به دست من هدیه رسیده، نباید گمان کنم خودم بدست آوردم و دیگر بدست نخواهم آورد پس، بجای بنده خدا بودن، بنده پولم بشوم و بجای خدا پرستی، پول پرستی و خساست رو پیشه قرار بدم
در قرآن آیه داریم، در ازای هر انفاقی که از مالتون بکنید مثل خوشه گندم یا انگور اگر اشتباه نکنم، به ازای هر واحد گندمی که ببخشید یک خوشه به مالتون به واسطه خدا اضافه میشه. و مولانا هم یه بیتی در این مورد داره که میگه عاشقان آنگه شراب جان کشند که به دست خویش خوبانشان کشند، منظورش اینه که زمانی به وصال و بندگی حقیقی و عشق پروردگارت میرسی که بتونی با دست خودت از چیزهایی که دوستشون داری و برای خودت بت ساختی بگذری!
و به واسطه اون گذشتن، بی نیازی و اعتماد به خدای بی نیاز رو به خودت ثابت میکنی و از اعتبار نامحدود حمایت خالقت که بهش اعتماد کردی و دستت رو در دستش قرار دادی، آن قدر احساس قدرت و لیاقت خواهی کرد که خود خدا الطافش رو به زندگیت به پاس اعتمادت جاری خواهد کرد که اصطلاح متافیزیکیش در این حالت میشه فرکانس احساس لیاقت و فراوانی صادر کردن
سلام و خدا قوت به شما عزیزان
واقعا پاسخ به سوال عدم لیاقیت چقدر قشنگ باز کردید با توضیح و مثال و من شخصا مورد هایی رو توی وجود خودم دارم و الان متوجه شدم با اینکه شاید خیلی نکات ریزی باشه و ادم بهش توجه نکنه ولی همین نکات ریز چقدر ثروت رو ازمون دور میکنه ولی خدا رو شکر که با شما اشنا شدم
به قول معروف ماهی رو هر وقت از اب بگیریم تازست
سلام واقعا مطالب آموزنده ای دراین سایت هستش من فقط برنامه رایگان استاد گوش کردم ونزدیک به دوسال میشه وباور این داشتم که قبل ازاینکه دورهای روانشناسی ثروت رو بخرم میتونم به این آگاهی برسم وکم کم توسط این سایت نشانهای برامن ظاهرمیشه واحترامی که به استاد وسایت ومجموعه ایشون دارم به قول استاد شما دستان خداوند هستین ورزبه روزعالی وعالیترمیشیم همه (ما) ومن چیزی رو نمخوام ثابت کنم فقط می خوام تکا مل پیدا کنم رشدکنم وخودم رومثله باغی می بینم که هرروزرسیدگی می خوادوبه نظرمن خاک منم وبا بارانها نعمت فراوان خودم روآبیاری میکنم وبا کرمهای که دارم انها روتبدیل به کودمیکنم تامحصولات عالی وعالیتر داشته باشم وشاخ برگهایه سبزوزنده ومیوهای سالم داشته باشم ودرزمستان سردآرامش داشته باشم البته در هر فصل خود آرامش دارم این ازلطف الله یکتا هست من هروزبا خاک وآب باد درختان اکسیژن درهوای تهران روی موتور حرف میزنم وهروز سالمتر میشوم وهرثانیه شکر گزاری میکنم وبازم نمیتوانم شکر خداروبه جا بیاورم ما درخدا شنا میکنیم بایدهواسمان باشد نیاز به دکترنداریم نیازبه دارو نداریم ما روح مقدس خدا هستیم ما جانشین خدا درروی زمین هستیم ماثروتمند هستیم خدایا شکرشکرشکر…
سلام خدمت استاد عزیزم و همه عزیزانم در این خانوادع بزرگ
من این باگ بزرگ داشتم و دارم الانم، اما دارم روش کار میکنم و کمترش میکنم ک هرچیزی خواستم رو بخرم در خد توانم باشه. و از خرج کردن نترسم و این باور کمبود رو از خودم دور کنم.
راجب کامنت یکی از دوستان راجب کمک ب خانواده. من شرایطم کمی متفاوته. الان باید کمک کنم چون خواهر مجرد دارم تو خونه و پدرم تازگی فوت کرده، ناگفته نماند توی خونه ما هماه برا تامین مخارج خونه بهم کمک میکنیم و این نیست به عهده من تنها باشه. البته دنبال راه اندازی یک کسب و کار شخصی هستم ک خیلی وقت بود نشانه هاش بهم داد شد ولی قوانین رو رعایت نکردم و خیلی ب تاخیر افتاد اما اینبار متفاوته شرایط برام و حتی نشانه بزرگتری ک بهم داده شد این هست ک خواهرم اخیرا وارد اموزش ساخت یک سری چیزا شده ک دقیقاً در راستای این کاری هست ک من میخواستم شروع کنم و توفکرم اورد ک خواهرمو وارد کنم و از محصولاتش برای این کسب وکار استفاده کنم.
اما باگ بزرگ من همین خرج کردن و ترس از خرج کردن بوده و هست همین الانم و میخوام آگاهانه روش کار کنم از این ب بعد به امید خدا ک لطف اموزه های استاد توی دوره12 قدم این باگو و پاشنه اشیل رو از خودم دور کنم و روش کار کنم، بقول استاد پاشنه های اشیل هرگز برطرف نمیشن، اما اگر روشون کار کنیم کمرنگ میشن و نتیجه میگیریم ب امید خدا.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان عزیز هم مسیر.
با قاطعیت تمام میتونم بگم داشتن عزت نفس و احساس خود ارزشمندی و احساس لیاقت پایه و اساس موفقیت هر فردی در هر زمینه ای میتونه باشه.
در گذشته ای نچندان دور وقتی هر چیزی رو که میخواستم بزای خودم تهیه کنم چنان با ترس و لرز کارت میکشیدم که گویی جان از بدن من بیرون رفته و تا وقتی این رفتار رو داشتم و در حال ارسال فرکانس کمبود و ترس از دست دادن رو به جهان ارسال میکردم جهان اتفاقات و شرایط رو طوری رقم میزد که هر ماه درآمد من کم تر میشد.
بعد از پرداخت بهای دوره عزت نفس از روی دل و جان و گوش دادن به آگاهی های اون جلسات و انجام تمرینات خداوند رو گواه میگیرم چنان تغیرات عضیمی در زندگی و در رفتار من شکل گرفته که باور نکردنیه.
الان ۲ ماه و خورده ای میگذره از شروع دوره عزت نفس که من برای بار دوم دوباره شروعش کردم و تغیرات نسبت به گذشته من زمین تا آسمونه من این تغیرات رو توی جاهای دیگه ام نوشتم و اینجاهم مینویسم که همش تکرار کنم و به احساس خوب برسم و بیشتر باور کنم که قوانین کار میکنه.
از وقتی دوره رو شروع کردم به صورت معجزه آسایی شرایط مهاجرت من به تهران فراهم شد و من اومدم تهران.
قبل از اینکه بیام تهران شرایط یک سفر برام فراهم شد که رفتیم با یکی از دوستان سمت جنوب و کلی لذت بردیم و عشق و حال کردیم.
وارد یک رابطه عاشقانه شدم با یک فرد فوق الاده عالی که از کنار هم بودن نهایت لذت رو میبریم.
الان وقتی میخوام چیزی رو لازم دارم به راحتی و با احساس خوب و این باور که من با خرج کردن باعث رشد جهان میشم و ۱۰ برابر این پولی که خرج کردم وارد حسابم میشه کارت میشم و با رضایت کامل بهای چیزی که میخوام رو پرداخت میکنم.
احساس ارزشمندی و احساس لیاقت در من خیلی خیلی بیشتر شده و باعث شده که انسان های خوب بسیاری وارد مسیر زندگیم بشن و با بهترین وجه رفتاریشون با من رفتار کنن.
رفتار آدم های اطرافم به کلی با من عوض شده و همه بهم احترام میزارن و فهم محبت میکنن و بدون چشم داشت بهم کمک میکنن.
آدم های سمی زندگیم به صورت کلی از زندگیم خارج شدن و آدم های عالی و فوق الاده ای که هم فرکانس من هستن وارد زندگیم شدن.
عزت نفس و اعتماد به نفس من به درجه خیلی خوبی رسیده که میتونم هرجایی که میرم به راحتی درخواست کنم به راحتی کمکبخوام از افراد با دیگران با اعتماد به نفس بالا صحبت کنم و ارتباط برقرار کنم.
میتونم به راحتی از توانایی هام در جمع ها صحبت کنم و در جایی که باید نظر بدمبه راحتی نظرمرو بیان کنم.
این تغیرات و خیلی از تغیرات دیگه که ننوشتم فقط در طی ۲ ماه بوده و خدامیدونه با تکرار کردن این آگاهی ها و طی کردن روند تکاملی چه اتفاقات عالی دیگه ای قراره در آینده رخ بده.
یکی دیگه از تغیرات اساسی که باید بگم ارتباط عالی من با منبع خداوند هست که از وقتی شروع به ساخت عزت نفس در خودم کردم چنان رابطه من با خداوند عالی شده چنان آرامشی درون قلب من شکل گرفته که باورنکردنیه و میتونم بگم اصلی ترین و مهم ترین و لذت بخش ترین قسمت این تغیراته که چنان ایمان و اعتمادی به خداوند پیدا کردم که ترس های من بسایار تا بسیار کم شده و خیلی راحت میتونم به ایده های الهامی عمل کنم و خداروشکر تا به الان به هر ایده ای عمل کردم با اینکه اولش ترس داشتم اما با ایمان و توکل رفتم توی دل ترس نتیجه چنان لذت بخش بوده و دقیقا همان اتفاقی که من میخواستم برام رقم خورده و همین باعث شده که دیگه ترس چندانی نداشته باشم برای عملی کردن ایده ها.
خیلی خیلی خوشحالم از اینکه اینجام توی این مسیر الهی و لذت بخش و امیدوارم که بتونیم با طی کردن روند تکاملی و عمل به آگاهی ها و خودشناسی به هرآنچه که میخوایم برسیم.
عاشقتونم.
خدانگهدار.
سلام به استاد بی نهایت عشق و مریم بانو شایسته
سلام به دوستان زیبایم
واقعا سپاسگزارم استاد جان و مریم عزیزم بخدا هر جا بگردیم این مطالب به این واضحی هیچ جا گفته نشده به تمیزی و زیبایی که استاد گفتن مرحبا من شما رو تحسین میکنم و اجرتون با خدا
از زمانی که به اینجا هدایت شدم خیلی از باورهای ضعیف و ترنزهامو پیدا کردم که از جمله باور عدم احساسه لیاقت و باور کمبود رو
منم تخفیف گرفتن رو دوس داشتم کلی هم ذوق میکردم که چقدر من زبونم خوبه طرف آخر تخفیف داد و الان وقتی به عقب برگشتم دیدم همه کاملا اشتباهه واز عدم احساسه لیافتم بوده دیگه تکرار نمیکنم البته یه ماه هست که هر جا میرم تخفیف نمیگیرم و چیزهایی که لازم دارم رو تهیه میکنم
و کلی بهتر شدم احساسم بهتر شده
وقتی من تمرکزمو گذاشتم روی فایلها نتایج کم کم اومد و ابن یعنی نظیر درست
حالا هر اندازه من تلاشمو بیشتر کنم و از حواشی دوری کنم و عمل کنم به قوانین نتایج هم بزرگتر میشه
من باید خودمو لایق بدونم برای تمام زیباییها و ثروتها و فراوانیهای جهان و وقتی جهان لایق بودن منو ببینه بعد درها باز میشوند به رویم و به طور معجزه واری زندگیم سراسر نعمت و ثروت میشود
پس تلاش میکنم تا نسخه بهتری از خودم بسازم هر روز بهتر از روز دیگر خدایا تو هم کمکم کن
خدابا شکرت سپاسگزارتم
واقعا چیبگم حسم خیلی خوب کرد خداروشکر عالی بود
انگارسالیان سال روحم دنبال این مطالب بود تا کمی آروم بشه. مرسی
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربان
من امروز خیلی اتفاقی بعد از مدتها که عضو سایت هستم وارد قسمت عقل کل شدم و مطلب احساس عدم لیاقت رو دیدم امروز تصمیم داشتم با هر مطلبی که داخل سایت مواجه میشم شروع به نکته برداری کنم همونطور که به خودم قول داده بودم البته بعد از چالشهایی که با ذهنم برای نوشتن داشتم شروع به نوشتن کردم تا نیمه ی مطلب رو نویسی کردم و جقدر به نکات ریز و مهمی برخوردم که روزانه واسمون اتفاق میفته ولی ما بدون اینکه این اتفاق از خس عدم لیاقت درونی نشات میگیره ازش نی گذریم. من خودم همیشه بهترین وسایل و بهترین لباسهامو بعد از خرید سریع استفاده میکنم و معتقدم خودم باید ازش لذت ببرم و هیچ چیزی برای اینکه زمانیکه مهمان میاد و یا بخاطر وجود مهمان ازش استفاده کنم ندارم ولی با خوندن مطلب امروز حس کردم موانعی درونم هست که باید اصلاح بشه حس کردم این باور کنج ذهنم جایی که ضمیر خوداگاهم ازش بی خبره ریشه داره به اتفاقات روزمره فکر کردم دیدم تو خانواده چقدر برای ما این اتفاق میفیته که یک لوازم خونه نیاز داریم و موقعیت خوبی برای خرید اقساط پیش میاد سریع اقدام به خرید میکنیم بعد با خودمون میگیم چقدر خوب شد از این فرصت برای خرید این وسیله استفاده کردیم وگرنه معلوم نبود چه زمانی بتونیم تهیه کنیم، این جمله در مورد موضوعات مختلف مداوم در حال تکرار شدنه وقتی فکر کردم دیدم منم اون لحظه که این وسیله خریده میشه دقیقا همین جمله رو بیان میکنم، با اینکه اصلا دنبال تخفیف نیستم و حس میکردم خودم رو ارزشمند میدونم ولی امروز خیلی فکر کردم و این احساس عدم لیاقت رو خیلی تو زندگیم در مورد بعضی مسائل پیدا کردم.
خیلی خوشحالم بعد از مدتها مقاومت بالاخره تونستم مطالب سایت رو مطالعه کنم و اولین تجربمو به اشتراک بذارم چون همیشه لذت می بردم و تعجب میکردم دوستان چطور چندین صفحه از تجربیاتشون می نویسن ولی من نمیتونم خوشحالم که بالاخره این اتفاق افتاد.
سلام خدا قوت استاد به نکتهء بسیار مهم و بزرگی اشاره کردی و از همه چیز مهم تر اینکه این احساس جلوی چشمم بود و نمیدیم .
به نام الله یکتا—سلام ویژه خدمت استاد عزیزم که سخنانش باعث دید توحیدی در من شده است وخانم شایسته که بهترین عمل کننده دوره ها هستند—اینکه کالایی تخفیف دارد و من بخرم نشان دهنده ی باوری در ماست که من توانایی خرید این کالا را ندارم و اینکه من شایسته این محصول نیستم که دنبال تخفیف هستم و باوری که ثروت در دنیا محدود است و من به جای اینکه خودم را رشد بدهم و ثروتمندتر شوم بدنبال خرید محصولی هستم که بهای کمتر از ارزش آن را بپردازم—این خود یک نشانه است که من باور مخرب عدم فراوانی دارم و احساس عدم لیاقت دارم و خود را لایق این محصول نمیدانم و به توانایی ام ایمان ندارم و یا حداقل تلاشی برای رشد خودم نمیکنم که بهتر شوم تا به سادگی این محصول را تهیه کنم ولی بجای آن میخواهم با تخفیف بهای واقعی محصول را پرداخت نکنم—این خود در زندگی من در رابطه با خرید دوره استاد پیش آمده که من دو سال بود که دوست داشتم دوره 12قدم استاد را تهیه کنم ولی این باور که گران است من توانایی پرداخت ندارم باعث شد که من نتوانم بدان برسم–شروع کردم به فایل های دانلودی استاد و عمل به آنها تا اینکه من طبق عمل به آموخته های فایل دانلودی به درآمدی دوبرابری رسیدم و هدف قرار دادم بعد از پرداخت کامل بدهی ها قدم اول را تهیه کنم که بدهی من در همین هفته تمام میشود و سه روز دیگر قدم اول استاد را با اینکه افزایش قیمت خورده است به سادگی تهیه میکنم—در حقیقت من خودم را رشد دادم تا اینکه با تخفیف دوره ها را داشته باشم—وقتی ایمانم را نشان دادم ظرف من بزرگتر شده نه تنها دوره را بسادگی میخرم بلکه توانایی مالی من در همه ی ابعاد زندگی ام تحت الشعاع قرار داده در صورتیکه اگر با تخفیف میخریدم دیگر اینهمه توانایی و با این ایمان وارد دوره جدید نمیشدم –خدا رو شاکرم بابت نعمت وجود استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
من چند وقت پیش اینجا به سوال یکی از دوستان جواب دادم و بحث کمی چالشی شد، خواستم این مطلب کلی رو بیرون از تاپیک سوال اون دوست عزیز بنویسم که افراد بیشتری بتونن ببیننش، چون فکر میکنم خیلیها قوانین جهان رو درست متوجه نشدن و دارن از راهنمایی های انگیزشی کلیپ ها سوء برداشت میکنن.
تو قرآن آیه داریم به کسانیکه صرفا متاع دنیا رو میخوان، متاع دنیا رو میدیم ولی اونا دیگه بهره ای از متاع آخرت که همانا بهشت عالم معناست نخواهند برد ولی اگر متاع دنیا رو وسیله ای برای رسیدن به هدف معنویت و وصل بیشتر خدا بخواید، اونوقته که خواسته تون خداپسندانه و درخور شان انسانه و با وصل شدن به قدرت نامحدود الهی هم از نظر ثروت مادی و هم از نظر ثروت معنوی به حد اعلا میرسید چون خودتونو به خدا که منشاء همه ثروتهای جهانه وصل کردید و قراره از جیب بی منتهای خدا در هر مسیری هزینه کنید و این جیب، ثروتش پایانی نداره ! انسان قرار بوده موجودی بی نیاز باشه و خودخواسته اتصالش با خدا رو به وسیله همون اختیاری که خدا در وجودش قرار داد، قطع کرده و تبدیل به یک موجود نیازمند شده و از بهشت و عالم بی نیازیِ معنا اخراج شده و مثل بقیه موجودات و حیوانات نیازمند اومده حیات مادی رو روی زمین تجربه کنه که در پس نیازمندیهایی که عقل ناقصش بدون درخواست هدایت از خدا، براش ترسیم میکنه و نیازهای مادی و حیوانیِ صِرف بدون در نظر گرفتن ابعاد معنوی هستند به رنج برسه تا در پس اون رنج های ناشی از انتخاب های بدون هدایت و خودسرانه، به این نتیجه برسه که بدون هدایت خدا به رنج خواهد رسید و تنها راه رهایی از رنج، وصل به خدا و درخواست هدایت مغز ناقص توسط خالق مغز و جبران نواقص و محدودیت های مغز با الهامات الهیه و از این رو وصل و عشق و هدایت خدا را انتخاب کند و زندگی مادی را وسیله کشف معنویت و بی نیازی روح الهی که در وجودش قرار داده شده و ازش فاصله گرفته، قرار بده! ولی متاسفانه خیلی از این کلیپ های انگیزشی شما رو به خواستن صِرف مادیات تشویق میکنه و بجای کشف روح الهی درون و از بین رفتن منیّت به واسطه اینکه اراده مون رو از خدا میدونیم و میدونیم خداست که ما رو خلق کرده و هدایت میکنه و بدون هدایت خدا ما یک جانور گمراه، بیش نیستیم، پس کلمه “من” مفهومی نداره و اراده ام از خداست نه خودم و من بنده و مطیع و تسلیم خدا هستم، در عوض تبدیل میشیم به یک انسان خودشیفته که مدام منم منم میکنه و نتایجش رو از آنِ خودش میدونه، نه هدایت خدا! و مادیاتی که بدست میاره رو هم مالِ خودش میدونه، نه هدیه خدا که قراره تو زندگی استفاده کنه و حین مرگ دوباره به خدا پسشون بده! و برای مادیات چنان قدرتی بیش از قدرت خدا قایل میشه که ترس از دست دادنشونو داره و زندگی بدون اونا رو مساوی با مرگ میدونه. در واقع اون آدم بجای بندگی خدا، بنده مادیات و از سویی هم بنده منیت خود شده و خود و مادیات رو هدف زندگی قرار داده و بعد از مرگش قطعا توشه ای برای حیات بعدیش نخواهد داشت و چه بسا در کالبد بعدیش در شرایط بسیار سخت و با محدودیت های زیاد برای زندگی بعدیش به دنیا بیاد. خدا در قرآن میگه بارها میمیرانم و زنده میکنم!
انسانی هم که فکر میکنه مادیات رو یا خودش به تنهایی و بدون هدایت خدا بدست آورده یا یک مخلوق دیگر بهش هدیه داده، نه خالق اون مخلوق و و به این حقیقت توجه نداشته باشه که اون مخلوق واسطه اراده خالق بوده و ترس از دست دادنشون رو داره هم شرک عملی داره، هرچند در کلام بگه من خدا پرستم و به خدا ایمان دارم! خدا تو قرآن تو آیه ۱۰۶ سوره یوسف میگه اکثر مخلوقات ایمان نمیاورند مگر اینکه مشرک باشند، منظورش همین شرک عملیه یعنی زبانت میگه ایمان دارم ولی عمل پر از ترس و اضطرابت میگه برای مخلوقات و چیزهای دیگه قدرتی بیش از قدرت خدا قایلم.
ترس از دست دادن هر چیزی یعنی عدم ایمان به قدرت خدا در فراهم کردن اون. در چنین شرایطی خدا حمایتش رو از اون اموال برمیداره و میگه اگر فکر میکنی خودت بدستشون آوردی من حمایتی از اموالت نمیکنم تا ببینی بدون حمایت من اموالتو از دست خواهی داد! و حالا که از دست دادی، اگر این تو بودی که اونا رو بدست آورده بودی و انقدر منم منم میکردی و هدایت من بی تاثیر بوده حالا دوباره برو و بدستشون بیار و اتفاقا خواهی دید که دیگر بدست آوردنشون غیر ممکن میشه! فلسفه ورشکستگی تجار و ثروتمندان از دیدگاه خداشناسی دقیقا همینه!
پس صرف اینکه چه خواسته مادی دارم اهمیتی نداره! باید بدونم اون خواسته مادی قراره چه تاثیری در ارتقای معنوی من و روح من بگذاره و هویت معنوی من رو تقویت کنه و از منیّت من کم کنه و من خودم رو اون هدایت خدا بدونم نه انسان مستقل از خدا که میتونه برای خودش منیّت قائل باشه! و مادیات رو صرفا برای ساختن ظاهر عوام فریبانه و فاخر که زرق و برقش فقر هویت معنویم رو بپوشونه و بقیه رو فریب بدم که خریدار و بنده ظاهرم بشن و من رو برای خودشون بت کنن نخوام.
ما حق نداریم روی زمین خدا راه بریم، از ثروت و هدایای خدا استفاده کنیم، اونوقت با غرور و تکبر دیگران رو وادار به بندگی نسبت به خودمون و زرق و برق هامون بکنیم! چطور میتونیم با اموال خالق یگانه، فخر فروشی کنیم و اونا رو به اسم خودمون بزنیم و بجای تواضع و بندگی در برابر خدا، خودمونو لایق بت شدن بدونیم و از اینکه دیگران به واسطه تکبرمون بنده ثروتمون میشن لذت ببریم! آیه داریم روی زمین با غرور و تکبر راه نرو! ولا تمش فی الارض مرعا! یعنی اینکه فکر نکن توی x یا y هستی که داری راه میری یا موفقیتی کسب میکنی! تو بدون هدایت من همون حیوان ناطق هستی، نه انسان! وقتی هدایت منو دریافت میکنی و از راه درست موفقیت و ثروتی کسب میکنی، اون موفقیت و ثروت، منشاء ش منم نه تو! پس به چه حقی با غرور به خودت مینازی و به خودت افتخار میکنی و کبر میورزی؟
این عین شرکه! و کسی که چنین رفتاری داره باید منتظر از دست دادن ثروتش باشه!
ثروتمند با ایمان، انسان بی نیازیه که نیازی به جلوه گری و فخر فروشی نداره و از عشق و ارتباطی که با خدای خودش داره مست و خوشحاله و نیازی نداره تایید مخلوقات رو کسب کنه و براش تایید خالقش کافیه و اتفاقا بسیار متواضع و فروتنه، چون آگاهه هرچه که داره از خداست و بدون هدایت خدا محال بود به چنین موقعیتی دست پیدا کنه. و کسی که کردیت موفقیت هاشو به خدا بده، به خودش اجازه نمیده با ثروتی که خدا در اختیارش قرار داده جلوه گری کنه و در صدد الهه شدن بربیاد! و میدونه که الهه ای جز خدا وجود نداره
کسی که خودشو نیازمند تایید یک مخلوق دیگه میدونه، هنوز ایمان و یقین کافی به خالقش نداره و نمیدونه که تایید اون لازم و کافیه و در جایی که امکان گرفتن تایید خالقمون، وجود داره ما نیازی به تایید مخلوقاتی که خودشونم سرگردانند نداریم! پس نیازی هم به جلوه گری و خود برتر پنداری و کبر هم نداریم. و میتونیم از نعمات خدا استفادی کنیم و لذت معنویشونو ببریم و رضایت و تایید خالقمون برامون کافی باشه
ریشه عمده احساس عدم لیاقت هم، عدم ایمان به خالق و عدم کشف روح بی نیاز الهی که خدا در وجودمون قرار داده هست. چون ماهیت ارزشمند هویت الهیمون رو نشناختیم و خودمون رو با ابعاد ظاهری سایر مخلوقات مقایسه میکنیم و نیاز به تایید انسانهایی داریم که فکر میکنیم از هر نظر بهتر از ما هستند! در حالیکه خداوند با وحی قرآن به رسولی از جنس بقیه انسان ها که سواد خواندن و نوشتن هم نداشت، خواست این پیام رو بده، که مهم نیست در چه شرایطی هستی و فکر میکنی بقیه مخلوقات درجه و موقعیت بهتری نسبت به تو دارند، اگر محمد با بی سوادی به مشیت و اراده خدا تونست حامل وحی خدا در قالب قرآن بشه و کلمات و جملاتی از جنس نور و آگاهی رو به مردم ابلاغ کنه و این نور و آگاهی حاصل مطلق هدایت خدا، در نتیجه اتصال با خدا و درخواست هدایت از او بود، پس ایمان واقعی و به رسمیت شناختن قدرت خدا و باور عمیق الله اکبر یعنی قدرت خداوند از هر آنچه که در تصورت بگنجد بزرگتر است، میتواند در وجودت معجزه کند و تو را تبدیل به انسانی کند، در جایگاه و درجه ای بسیار بالاتر از آن مخلوقات دیگر، که حسرتشون رو میخوردی و گمان میکردی صد سال هم بگذرد به گرد پایشان هم نمیرسی و به واسطه این حسرت و عدم باور و ایمان به قدرت خدای درونت، خودت را ضعیف و بی اراده میدیدی!
بله ریشه واقعی عدم لیاقت، در عدم ایمان عمیق به قدرت خدا و عدم ایمان به اینکه هر آنچه لازمه رشد و تکامل من هست در وجودم قرار داده شده و به واسطه هدایت الهی به مسیر درست سعادت هدایت میشوم و این مستلزم تایید و تحسین بقیه نیست و نیازی به این تایید و تحسین انسانهای دیگر ندارم.
به نام الله یکتا
از شما بابت این نوشته زیبا بسیار متشکرم
کاملا هدایتی به این صفحه رسیدم اونم بعد چندشب که از خدا خالصانه درخواست کردم که منو هدایت کن به سمت ثروت یکساله دارم فایل های استاد رو دنبال میکنم می شنیدم لابه لاش چندتا کامنت هم می خوندم و سریع رد میشدم در این مدت خب خیلی تغییرات برام اتفاق افتاده ولی به لحاظ مالی قفل بودم
و تغییری اتفاق نمی افتاد تا اینکه از خدا خواستم خودش منو هدایت کنه
اول از همه تصمیم گرفتم به جای اینکه فقط فایل ها رو گوش بدم کامنت هم زیاد بخونم و بعد از اینکه امروز یک ترمز اساسی رو کشف کردم که در قسمت استعاره گاز و ترمز در سایت قرارش دادم و بعد از کشف این ترمز دارم پرواز می کنم مدام دارم تمرین انجام میدم و دیگه کارم رو به تعویق نمی اندازم
(لینکش : https://abasmanesh.com/fa/accelerator-brake-metaphor/#comment-1182438)
از صبح فقط دلم می خواد کامنت بخونم و توی سایت بچرخم و بخونم و یاد بگیرم و ترمز پیدا کنم و دارم احساس می کنم قرار بزودی اتفاقات خیلی جدید و خوبی رو تجربه کنم
==========================================================
در مورد این مقاله هم باید بگم واقعا یکی از ترمز های اساسی منه چون از بچگی پدرم برای خرید هر چیزی تقاضای تخفیف می کرد و بعضی وقتا 5 -10 دقیقه با صاحب مغازه چونه می زد تا یه تخفیفی بگیره
هر وقتم که من یه چیزی می گرفتم بعد از نظرش گرون بود می گفت چرا اینو گرفتی بعد با مامانم حرف می زد که ببین بلد نیست خرید کنه سرش کلاه گذاشتن قیمتش و چند جا نپرسیدی رفتی خرید کردی حتی اگر مثلا یک کیلو گوجه می خردیم که 2 تومن اختلاف قیمت با یه جای دیگه داشت بازم اینو میگفت. البته برای بقیه هم میگفت و میگه که مردم میان خرید میکنن فروشنده داره با یه قیمت بالایی سرشون رو کلاه میذارن مردم هیچی نمی فهمن اصلا براشون اهمیت نداره همینطوری کارت میکشن و کلی غر دیگه
و الان و امشب فهمیدم این حس از کجا میاد که من همه همیشه از یه سنی به بعد دیگه خیلی علاقه ایی به خرید نداشتم و همیشه موقع خرید همین الانم احساس بدی پیدا میکنم و همش نگرانم که نکنه اینو الان من گرون بخرم و صاحب مغازه سرم کلاه بذاره بعد برم برای بابام تعریف کنم که و دوباره غر بزنه که چرا همچین چیزی خریدی و بلد نیستی خرید کنی حتی گاهی برا اینکه غرهاش رو نشنوم تصمیم به دروغ گرفتم تا بی خیال خرید به ظاهر اشتباه من بشه ولی من اصلا نمی دوستم این باور کمبود لیاقت و نعمت هست و یه همچین ترمز عجیبی در من ایجاد کرده ولی با هدایتم به لطف خداوند به این مقاله فکر کنم گام بزرگی در تغییر خودم برداشتم
=============================
البته می دونم پدرم هم مقصر نیست و این یه باور فراگیر توی فامیلم هست و قطعا پدرم هم از بزرگتر های خودش این رو دریافت کرده
========================
خدایا صد هزار مرتبه شکر که تصمیم گرفتم تا می تونم کامنت بنویسم و بخونم تا اینجوری تکاملم رو سریع تر طی کنم و خدا می دونه چقدر دارم تغییر می کنم شاید همین دو ، سه روزه بیشتر از این یه سالی که دارم روی خودم کار می کنم تغییر کردم اونم فقط با کامنت خوندن و کامنت نوشتن درکم از قانون می تونم بگم 1000 برابر شده و الان تازه فهمیدم قانون چیه البته هنوز خیلی کار دارم
======================================
واقعا اتفاق عجیبه وقتی یه دفعه قفل آگاهی ها برات باز میشه و یه دفعه کلی مطلب درک می کنی و الان که درست قانون رو درک کردم و قتی میرم فایل های گذشته می شنوم یا می بینم دهنم وا میمونه از این اطلاعات جدیدی که دارم دریافت می کنم .استاد می گفتن وقتی بری فایل های قبلی رو بشنوی چیزایی می شنوی که قبلا نشیدی من فکر می کردم منظورشون همون چند تا جمله هست که مثلا یه لحطه تمرکزت میرفته یه جای دیگه و اون لحظات رو توی فایل از دست میدی و سری بعد که روی اون لحظه تمرکز داری چیزی های جدید می شنوی ولی خدای من این فراتر ی لحظه است این فراتر چند جمله جدیده ، این یک جهان مجزاست این یک پوست اندازی اساسیه دیگه داره گریه م میگیره
اصلا قرار نبود انقدر بنویسم اونم این ساعت(1:22نصف شب ) ولی اصلا دلم نمی خواد بخوابم خدایا شکرت
از همه متشکرم به خصوص از شما خانم شایسته و استاد عزیز عاشقانه دوستون دارم و می بوسمتون ❤❤🌹🌹😘
انشالله بتونی هر روز بیشتر و بیشتر ازاین ترمزها دور شوی دوست خوبم محمدآقا دعا میکنم هممون همه ووهمه هرچه زودتر ازین بند فقر ازین مدار ترس و نگرانی و وحشت دور ودورتر بشیم طوری که انگار هیچوقت دراین مدار نبودیم غرق در ثروت و شادی و خوشی باشیم الهی آمیـن…موفق و پیروز باشی دوست خوبم
دمتگرم آقا مجید ممنون از دعای قشنگت
از صمیم قلب امیدوارم که این اتفاق بیفتد
و ایمان این اتفاق خواهد افتاد
موفق و سربلند باشید
سلام دوست عزیز، من هم در حال تجربه کردن این حس هستم.
این که توی این دو هفته اندازه یک سال از نظر آگاهی پیشرفت کردم. کلی کامنت خواندم و کلی مطلب توی عقل کل. البته که مطمئنا این تغییر نتیجه همون یک سالیه که روی خودمون کار کردیم و این آمادگی رو پیدا کردیم و الان داریم تکامل پیدا میکنیم. خدا رو بابت این حس و حال خوب سپاسگزارم،
سلام به شما چقدر عالی
خیلی خوشحالم که این اتفاق رو تو هم تجربه کردی دقیقا درست داری میگی شاید چند روزه که فقط این حس متفاوت رو تجربه میکنیم و مفاهیم رو عمیق تر متوجه میشویم اما این حاصل تکامل بوده و دراین چند روز خلاصه نمیشه
و از صمیم قلب برات آرزوی موفقیت و حال خوب می کنم
ب نام الله یکتا
یه باگی ک الان دراوردم،بعد خوندن مطالب این قسمت و کامنتای دوستان این بود ک یکی از دوستان عزیز،خانوم ‘مریم هلند’ نوشته بود ثروت زمانی بهت داده میشه ک برا خودت بخوای ش،وقتی براخودم خواستم ب وفور رسیدم،
جالب بود خیلی،جایی نخونده بودم ش قبلا،من خودم متوجه شدم ک این باگ و دارم،من تو خونواده ای بزرگ شدم ک از لحاظ مالی همیشه ب لطف الله اوضاع مون خوب بوده،تو فک و فامیل همیشه ب عنوان کسایی بودیم ک پولدارن و اوضاع مالی شون خوبه،دست شون ب دهنشون میرسه و حتی خیلیا برا کمک مالی ب پدرم مراجعه میکردن و میومدن پیش ایشون،فقط از وقتی ک یادم میاد همیشه مامانم پول لازم داشت،مامانم خانه دار هست و یه اختلاف نظر بزرگی ک همیشه با پدرم داشته این بوده ک مامانم بسیار بسیار ولخرجه و ابدا مدیریت پول و پس انداز و بلد نیست(باگی ک تو من و دوتا برادرای دیگه مم هست)،پدرمم همیشه سر پول دادن ب مامانم باهاش دعوا و اوقات تلخی داشت چون حتی اگه هر روز صبح ۵۰ میلیون تومن ب مامانم پول بده،میدونه ک اخرشب تمام پول هارو خرج کرده ک هیچی،ده میلیون تومنم بدهکاره،براهمینم مامانم همیشه متوقع و بدهکاره از همه و من یادم میاد حتی موقعی ک بچه بودم پول توجیبی هایی ک من و برادر بزرگترم از پدرم میگرفتیم ک مبلغ کمی هم بود ( یادمه هفته ای ۳۵۰ تومن بود) همونم مامانم ازمون میگرفت برا هزینه های خودش،درواقع اینطوری نبود ک ب زور ازمون بگیره ها،نه اصلا،ولی انقد از ندارم و پول لازم دارم و این حرفا بهمون میگفت ک از سر ترحم و دلسوزی پولامونو بهش میدادیم،بعدها ک من بزرگتر شدم یادم میاد ک حتی اگه یه چیز خوشمزه تو مدرسه بهمون میدادن یا بیرون با دوستام میخاستم بخورم این احساس گناه ک مامانم نیست ک اونم این خوراکی رو بخوره بامن بود و من و برادرم با این احساس گناه بزرگ شدیم،هنوزم مامانم همین جوری هست و من الان ک داشتم کامنتارو میخوندم یاد ماجرای زندگی خودمون افتادم،من الانم ک بزرگ شدم و دستم تو جیب خودمه و سالهاست دارم کار میکنم هم همینطوری م،یعنی یادمه خیلیی وقتا حقوق مو ک میگیرم برا مامانم واریز میکنم یه مبلغی شو،هنوزم ک هنوزه مامانم خیلی وقتا ک داریم صحبت میکنیم باهم مدام میگه ک پول برا لیزر و بوتاکس و مانیکور ناخن و مخارج دیگه م ندارم،با بابام هنوز دعوا میکنه سر پول گرفتن و همین ک ب کارتش پول میزنه پدرم بعد از کلی جروبحث و ماجراهای قهرهای طولانی مامانم،ب دو سه روز ک میکشه هیچی ازون پول نمونده و از مامانم ک سوال میکنم اون پول چی شد یه لیست بلند بالا از مخارج شو ردیف میکنه ک اصلا و ابدا توجیه نداره ب نظرم،مثلا یبار ک من ب کارتش پول زده بودم با پولای من رفته بود دخترخاله مو مهمون کرده بود و سگ شو برده بود برا کوتاهی موهاش (سگ دخترخاله مو) و براش تشویقی و لباس و فلان خریده بود،درصورتی ک خودش همیشه اظهار نیازمندی و بی پولی میکنه ولی باوجودی ک خودش هیچ شغلی نداره و هیچ پولی نمیسازه،از هیچ لارج بازی و لاکچری بازی و مهمون کردن دیگران هم نمیگذره،طوری رفتار میکنه ک انگار همین الان کلی پول تو حسابشه یعنی ثانیه ای ب فکر بعدش نیست ک اگه پولاش تموم شد چیکار میخاد بکنه چون میدونه ک همیشه یه منبع مالی هست براش،حالا یا با غرغر کردن از پدرم پول بگیره یا با برانگیختن احساس ترحم از من یا برادر بزرگترم یا بهرحال ب هر شکلی ک بود و تونست،البته ک چندوقتیه میونه شون با برادر بزرگترم بهم خورده و مامانم ازش خیلی شاکیه ک ایشون فرایند پول دادن ب مامانم و متوقف کرده و تو یه مغازه ی شال و روسری فروشی باهم کار میکردن و ب اختلاف مالی خوردن و مامانم دستگاه کارتخوان ب اسم حساب خودشو برده اونجا و برادرم دادبیداد کرده و درواقع خیلی محترمانه مامانمو از مغازه بیرون کرده،من و پدرم و خیلی دیگه وقتی ماجرا رو شنیدیم از زبون مامانم این کار برادرم و ب شدت محکوم کردیم ولی الان دارم فک میکنم ب اینکه من پای حرفای برادرم هیچ وقت ننشستم و نمیدونم مامانم چیکار کرده ک کارد ب استخون اون رسیده اخرش،یه اخلاق دیگه ای هم ک مامانم داره اینه ک هیچ وقت مسئولیت سرنوشت شو ب عهده نمیگیره،از وقتی ک یادم میاد همیشه داستان ازدواج و بچگیاشو زندگیشو جوری برامن و همه تعریف میکرده ک خودش در نقش یه قربانی بی گناه و بیچاره قرار بگیره و هیچ چاره و راه دفاعی از خودش نداشته و مجبور بوده تا الان ب این زندگی و این شرایط ادامه بده،درواقع تو حرفاش راجع ب داستان زندگی ش شما هیچ اثری از احساس مسئولیت،پذیرش اشتباه شخصی و باور ب خالق زندگی خودمون بودن نمیبینید،الان ک دارم فکر میکنم میبینم اگه هزینه های مامانم و برادر کوچیک ترم از رو دوش من برداشته شه،خیلیی خیلیی آسوده خاطر میشم و کلی میتونم براخودم و خواسته های خودم هزینه کنم و آرامش داشته باشم تو زندگی مالی م،انگار ک من همیشه تحت فشار بودم برا تامین هزینه های مالی خانواده م و باوجودیکه کسی مجبورم نکرده بوده ها ولی انگار خودم،خودمو موظف ب تامین هزینه هاشون میدونستم بخاطر احساس ترحم و گناهی ک در قبالشون داشتم ولی دارم فکر میکنم لزومی نداره ک من خودمو اذیت کنم و آزار بدم برا تامین هزینه های کسی،باید این باور و در وجودم ایجاد کنم ک هیچ کس،مسئول زندگی دیگران نیست و هرکسی ب همون اندازه ب نعمت ها و ثروت های بی کرانی ک تو جهان هست دسترسی داره ک من دارم،چون خدای من و خدای اونا هردو یکی هستن و خدا وهابه در هر صورت،برادر کوچیک ترم هم میتونه بره و کار کنه و هزینه های خودشو تامین کنه،درواقع اگه من فرایند پول دادن بی حساب و کتاب بهشو متوقف کنم حتی بهش کمک میکنم ک بخاطر رفع نیازهاش دنبال راه حل بگرده و کارکنه و پول بسازه براخودش چون سن و سالش طوری هست ک از الان میتونه و باید رو پای خودش واسته (۱۵ سالش هست)،درواقع این باگ امشب اومد تو سرم و همین الان ک دارم مینویسم صرفا و ب تصمیم جدیدی ک برا زندگی مالی م گرفتم فکر میکنم یه نفس از سر آسودگی میکشم،انگار ک بعد سالها شونه هام از زیر بار مسائل مالی خانواده م خارج شدن و من مجال اینو دارم ک براخودم بخام ثروت رو و براخودم خرج ش کنم،ایمان دارم ک اینطوری ب خیلی از خواسته هام میرسم و خیلی از خواسته هام محقق میشن،من حتی مسافرت های زیادی ک تنها میرم و غالبا تو بهترین هتل ها اقامت دارم،یه حس گناه همیشگی تو وجودم هست ک من براخودم پول خرج کردم و الان مامانم و برادرم نیستن اینجا کنارم تا باهم ازین سفر لذت ببریم،الان متوجه شدم ک کمک کردن ب خانواده خیلی خوبه ولی فرق میکنه ک با چه باوری بهشون کمک کنی،با احساس ترحم و گناه یا با باور فراوانی و حس سپاسگذاری و خوشحالی ک من خداروشکر پول میسازم ب وفور و کادو میدم مقداری شو ب خانواده م،نه اینکه وظیفه مه،نه اینکه با احساس گناه،با حس خوب و وفور نعمت،ازتون متشکرم دوستای عزیزم ک کامنت های زیباتونو بامن ب اشتراک گذاشتید،ممنونم استاد عزیزم و خانوم شایسته ی دوست داشتنی ❤
سلام به همگی ،سلام به استاد قشنگ و بانو بی نظیر بهشت،من هم این حس رو داشتم که باید به یکی از نزدیکانم کمک کنم تا هم آدم بهتری باشم و هم اینکه وظیفه انسانی ام هست با این باور که اون الان جایگاهش اینجا نیست و با کمک کردن من ،پیشرفت خواهد کرد اما بعدا با این باور که همه ی ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم،و هر کسی خدای خودشو داره که کمکش میکنه، این کمک رو قطع کردم ،هم من هم آبجی ام،و الان اون شخص خودش داره روزیشو از خدای خودش میگیره در کمال تعجب من و خواهرم که می گفتیم شاید نتونه،اما با قطع کمک های من و خانواده ام اون تونست به قول استاد بی پولی ،دربدری،گشنگی نیازه برای یه سری افراد تا به خودشون بیان،این مطلب رو در پاسخ به دوست خوبم نگار خانم نوشتم که من هم این تجربه رو داشتم اما در مورد دو باور احساس عدم لیاقت و باور کمبود ،میتونم بگم شروع آشنایی من با کلا این مسائل چه قانون جذب و چه بعدا سایت بی نظیرمون، همین داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی بود که شروع کردم به ساخت این باور ،این موضوع مال حدودا ۵ سال یا بیشتر هست ،که شروعش با یه تلنگر بود برام که من فکر میکردم چون مادر هستم و در تمام سالهای زندگی ام به من یاد داده شده بود که مادر خوب و شایشته مادری هست که از خاسته های خودش بخاطر فرزندانش بگزره،و من باور کرده بود فقط این جوری مادر نمونه ای هستم ولا غیر،یه روز که طبق معمول برای خودم کم گذاشتم تا به دخترم بیشتر برسه مثلا شلوار ۱۰۰ تومنی مال من شلوار ۱۵۰ تومنی برای تو،یا مثلا این ماهی که خوب سرخش کردم برای همسرم باشه این ماهی شل و وارفته برای خودم ،به خودم اومدم دیدم این گذشت های من حالت وظیفه به خودش گرفته اصلا هیچ کس متوجه این گذشت من نمیشه که هیچ یه جورایی اگه انجامش نمی دادم مادر بدی بود آدم بده میشدم ،اون زمان اصلا قوانین رو نمی دونستم ولی یه نوری در قلبم همیشه بود که بهم رسوند که مسیرت اشتباه ،اشتباهی داری راه رو میری،برگرد از هر جا که رفتی برگرد اولش خوب سخت بود، آدم بده شدم ،مامان خود خواهی شدم ولی انجامش دادم هر چند اگه قانون رو میدونستم خیلی راه آسون تر میشد ولی شروع شد احساس لایق بودن احساس خود ارزشمندی،احساس اینکه هیچ کس از خودم ارزشمند تر نیست و همین جور رفت و رفت تا با استاد بی نظیرم آشنا شدم،که الان وارد سال سوم آشنایی ام با استاد جانم شدم،و روزی نیست که تا چشمهایم رو باز میکنم و بعد از سپاسگزاریهایم از ربم، بخاطر آشنایی با ایشون و بانوی بهشت ،از ربم تشکر نکنم،
احساس ارزشمند بودن احساس مهم بودن،برای خودمون ،نه برای دیگران ،فقط برای خودم ،وقتی تنهام وقتی هیچ کس خونه نیست بهترین نهار رو میپزم ،قبلا اصلا نهار نمی پختم می گفتم حالا یه چیزی می خورم ولی یاد گرفتم من ارزشمندم،وقتی میرم خرید بهترین جنس رو میخرم چون یاد گرفتم ارزشمند ،و الان بعد از دو سال کار کردن روی خودم متوجه یه باور بسیار محدود کننده شدم که اصلا فکرشو نمی کردم و اونم این باور بود که همیشه تو جمع دوستا،یا فامیل های نزدیک که صحبت از طلا به میون میومد من می گفتم، من طلا دوست ندارم، حالا مگه طلا چی هست😄😄😄امسال که در خودم احساس ارزشمندی رو بالا بردم و برای خودم به پلاک زنجیر طلا خریدم ،فهمیدم ای بابا من عاشق طلام،چون فکر میکردم من که نمی تونم بخرمش پس ذهنم میومد میگفت اصلا تو طلا دوست نداری،(قضیه گربه که دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف بو میده)این یه ترمز قوی بود که با رسیدن به احساس ارزشمندی رفع شد،که البته باید روش کار کنم تا آخر عمرم،پس بازهم می رسیم به حرف بانوی بهشت خانم شایسته ی عزیزم که با رفع این احساس عدم لیاقت خود به خود خیلی از ترمز های دیگه حل میشن،خداوند رو سپاس گزارم که تونستم این تجربه رو به اشتراک بزارم امید و ارم مفید باشه برای خودم و بچه ها،سپاس فراوان از استاد قشنگ و خوش تیپم و بانوی بهشتی ،خداجون عاشقتم🌺🌺🌺
سلام نگار عزیز..
چقدررجالب منم دقیقا همین تیکه از کامنت یکی از دوستامون که نوشته بود (اگه ثروت رو برای خودتون بخواین وارد زندگیتون میشه)قفل کرده بودم و چه قدر منو ب فکر فرو برد و دیدم شما هم دقیقا در مورد همون تیکه از اون کامنت صحبت کردین…
من چقدر از کامنت شما درس گرفتم…
این ترمز کمک به دیگران و خانواده در من هست البته کمرنگ ترش کردم ولی میدونم هنوز هم بعضی جا ها این ترمزه خودشو نشون میده مثلا من میخوام برم مسافرت ولی دلم پیش خانواده ام هست و میگم کاش میتونستم اونا رو هم با خودم ببرم و این عذاب وجدان باعث شده ک من از مسافرتی که هنوز نرفتم لذت نبرم و یه بارم حتی میخواستم برم مسافرت ولی چون این احساس و این ترمز رو داشتم دقیقا ۹۰ سفرم کنسل شد….چ جالب الان که دارم اینا رو مینویسم متوجه این موضوع شدم…
و یه جا گفتین که همه ما به یه اندازه به نعمت ها دسترسی داریم (که این خودش باز داره عادل بودن خدا رو نشون میده) من با این حرفتون حس گناهم کمتر شد و حالم بهتر شد از سفزی ک در پیش دارم .خانواده من هم نیتونن هر کدوم از این نعمت هایی که خدا بهشون داده استفاده بکنن و اگه تضاد هایی براشون پیش میاد هیچ عیبی نداره چ بسا که این تضاد باعث پیشرفتشون بشه …
چقدر حالم الان بهتره…منم قبلا همیشه میگفتم پول در بیارم برا مامانم این کار رو میکنم برا خواهرام اینکار رو میکنم ولی الان رها تر هستم نسبت به قبل و اینکه گفتی فرق میکنه که با چه نیتی داری به خانواده ات کمک میکنی..با حس ترحم یا با حس سپاسگزاری به خاطر داشته هات … این حرفت خیلی به دلم نشست…
و من سعی میکنم روزی که خواستم به کسی کمک بکنم ب شکرانه داشتم نعمت هام باشه نه به خاطر اینکه دلم براش میسوزه …
چقدر این سایت خوبه و چقدر برای حضور شما دوستان عزیزم توی این خانواده سپاسگزار خداوندم هستم…
سلام نگار جان خیلی خیلی خیلی ممنونم که انقد واضح و صریح نوشتی چون این ترمزهایی که داری رو منم دارم و دقیق درک میکنم انشاالله که تا الان این حس هات رفته باشه و منم تلاش میکنم خیلی عالی تر بشم
سلام نوشای عزیزم
ممنون بابت این قدر آگاهی خوبی که به من دادی
منم دقیقا مثل شما احساس گناه دارم
مخصوصا نسبت به پدرم
مثلا زمانایی که با مادر و خواهر و برادرم بیرون میریم و ایشون سرکارن این حس گناه که ما درحال تفریح هستیم ولی ایشون دارن کار می کنن بیشتره
مرسی که منو متوجه این باور کردین
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیییز
اول از همه ممنونم برای این مقاله عالی که چشم هامون رو به روی خیلی مسائل باز کرد و دیدهای جدیدی رو ارائه داد.
در مرحله بعدواقعا از صمیم قلبم سپاسگذار خداوند هستم برای آشنایی با استاد بزرگوار ک این سایت آگاهی بخش. این مورد جزو شکرگزاری هایی هست که من هرروز انجام میدم.
به نظرم رسید چندمورد شکرگزاری که در کتاب معجزه شکرگزاری خانم راندابرن خوندم و عمل کردم و خیلی تأثیرگذار بود رو اینجا با عزیزان به اشتراک بزارم.
چون من خودم هم همیشه موقع خرج کردن خیلی حس بدی بهم دست میداد که پولام داره تموم میشه و سریع چک میکردم چقدر باقی مونده و از طرفی فکر میکردم افرادی که همیشه توی تخفیف خرید میکنن چقدر از نظر فکر اقتصادی قوی هستن در صورتیکه بعد فهمیدم لزوما اینطوری نیس.
۱_اولین شکرگزاری اینکه بعد از هرخرید به فاکتور و یا فیش نگاه کنید و بابت این قدرت و توانایی مالی که دارید برای رفع نیازها یا آرزوهاتون از خدا سپاسگذاری کنید و احساس شور و شوق و شادی داشته باشین.
۲_ یک اسکناس با هر مبلغی که دوست دارین و راحت هستین رو همیشه توی کیف پولتون بزارین یا همراهتون داشته باشین. میتونین هرروز اون پول رو نگاه کنید و بابت تمام پولهایی که به شما داده شده یا برای شما هزینه شده احساس سپاسگزاری کنید.
۳_یکی از اهداف و میزان پولی که برای تحقق اون نیاز دارین رو درنظر بگیرید، در دفترچهتان یادداشت کنید و خودتان را در حالی تصور کنید که همان میزان پول را داشته و در حال تحقق رویای خود و یا رفع نیازتان هستید سپس احساس لذت، فراوانی و قدردانی کنید.
ممنونم از استاد عزیزم و دوستان که تجربه های خودشونو به اشتراک میزارن. امیدوارم که مفید باشه
سلام نوشای عزیز
این اولین باری هست که دارم چیزی توی سایت استاد عباسمنش مینویسم. انگار بعد از چند ماه تازه دارم خودم رو جزو این خانواده میدونم و شما ها رو دوستان خودم. و برای اولین بار خواستم که آقای عباسمنش رو استاد خطاب کنم. واقعا هم کلمه استاد برازنده ی شون هست. من چند ماهی هست که عضو سایت شدم و با دیدن زندگی استاد و مریم عزیز حس آرامش و رهایی میگیرم. چیزی که خودم سالهاست که دنبالشم. یک زندگی آرام و ذهنی رها. من همیشه از وقتی که خودم رو شناختم عاشق طبیعت بودم، سفر به طبیعت و زندگی در طبیعت، و با دیدن تصاویر زیبایی که استاد از سفرها و محل زندگی شون میزارن دارم کم کم این باور رو که منهم میتونم این آرزوم رو زندگی کنم رو بوجود میارم. و دارم کم کم حس حسرت از نرسیدن رو تبدیل میکنم به حس لذت بردن و شوق رسیدن به آرزوهام.
نوشای عزیز این شوقی که در نوشته هاتون از باری که از روی دوشتون برداشتین رو حس کردم و خییلی براتون خوشحال شدم و ذوق کردم.
البته این پاسخ شما مال 2 سال پیش بوده و خیلی دوست دارم از وضعیت الان شما بدونم..
هرچند اگر در این مسیر قدم گذاشته باشید قطعا باید الان به جاهای عالیی رسیده باشید.
برای شما و برای همه ی دوستانم در این مسیر هدایت آرزوی موفقیت رو دارم.
و از استاد عباسمنش و مریم عزیز خیلی ممنونم که ما رو در این مسیر راهنمایی میکنن و دست هدایت خدا شدند.
خیلی خوشحال و سپاسگزار خدای مهربانم هستم. 🌹❤️
سلام بر استاد عزیز و دوست داشتنی،و خانم شایسته گل همتونو دوست دازم هم خانواده هایم را دوست دارم و خوشحالم که اینجام شکرگزارم که اینجام حالم اینجا خیلییییی خوبه نمازجماعت به زیبایی در اینجارو دوست دارم..
خیلی،لذت بردم ازین مقاله عالــــــــــی تون بیگ لایک
عدم لیاقت احساس کمبود هر دوتا شبیه بهم هستن وقتی به کمبود باور داشته باشی عدم لیاقتم باهاش میاد که ول کن الان پولم اگه تموم بشه با خرید فلان وسیله ای که دوست دارم بعدا فردا چیکار کنم پول ندارم در این قسمت احساس کمبود داشتن عدم لیاقتم با خودش آورد که قبلانا خیلــــــــــی ازین مورد توزندگیم داشتم که خداروشکر الان خیلی،کمتر شد قبلا که میخواستم چیزی بخرم اینقدر حالم بد میشد اینقد حس بدی بهم دست میداد که عصبی میشدم ترس وجودمو میگرفت میگفتم پولم اگه تموم بشه چی و همین چی گفتن کمبود،بیشتری رو بهم جهان نشون میداد و یوقتی بچهام ازم پول میخواستن خیلی عصبی میشدم همسرم زنگ میزد داری میای فلان چیزو بخر اگه پولشو نداشتم واااااای خیلی بهم میریختم ولی خداروشکر با وجود،اینکه اوضاع مالیم هیچی تغییری نکرد ولی دیگه حسم اونجوری بد،نمیشه و این نشانه موفقیت منه البته هنوز نتونستم دوره ای رو بخرم فعلا با کمک کامنت ها و مقاله ها و فایل های رایگان استاد جان و سایت بینظیرش دارم خودمو رشد میدم تا انشالله بزودی توان مالیم عالی میشع که بتونم بدون نگاه کردن به حساب بانکیم برم خرید و اصلااااا اسم تخفیف و نیارم هر چتد الان خداروشکر چند وقته میرم خرید اصلاااا اسمی از تخفیف نمیارم و اگه حتی بفهمم گرون خریدم مثل قبل ناراحت نمیشم یه راه حل از خودم یاد گرفتم اینجور موقعها به ذهنم میگم نوش جونش ازین جیب،به اون جیب وقتی پول از جیب من رفت تو جیب فلان مغازه دار اونم واسه زن و بچهاش یا خودش خرج میکنه که انگار زن و بچهای اون زن و بچهای من هستن و این طرز فکر که تازه گی ها یادگرفتم حالمو خوب میکنه و دیگه نمیزاره ذهن منفی اذیتم کنه که چرا بهم گرون فروخت و نجواهای دیگه خداروشکر جلوشو اینجوری میگرم
بازم سپااااااس ازاین مقاله بسیاااااار آموزندتون خانم شایسته عزیز سپااااااس که کدهای عالی بهم داد تا ازین بعد بیشتر در خریدهام دقت لازم و بکنم و با ذهنم جلوی رودخانه رحمت خدارو سد نکنم متشکررررررررم از شما دوستتون دارم
یه راه حل دیگه الان به ذهنم رسید،برای خودم و اون دسته از دوستانی که میگن سخته وقتی پول نداری یا کم داری موقع خرج کردن حالت بد میشه چیجوری حالمونو خوب کنیم برای اینکه به عمل برسه هر کار درست یا غلطی اول تو ذهن با تکرار مکرررررر یا با دیدن فیلمی شنیدن بحثی در محفلی مهمونی جمعی یا خوندن مطالبی مقاله ای شکل میگیره بعد ما بصورت عمل در زندگیمون تجربه اش میکنیم و برای اینکار باید سعی کنیم مطالب در این باره که فراوانی هست بیشتر بخورد ذهنمون بدیم و نباید با دیدن فیلمهای بیخود و نشستن تو محفلهایی که همش دارن از گرونی جنسها مینالن و از ضعف مالی کسادی بازار مینالن نشست و به حرفاشون گوش داد تا میتوتیم باید مطلب بخونیم بخونیم بخونیم تا ذهن ما فراوانی رو باور کنه و میایم بیرون هرچی و نیبینیم و نمیبینیم بگیم ببین چقد از همه چی اینجا زیاد حتی یک درخت یه بوته گل کلی شاخ و برگ داره رو میشه نمونه فراوانی قرار داد چه برسه آدما که از بینهایت سلول ساخته شدیم و ماشین و مغازه و خونه و ابرها و آسمون و نور و ……که یواش یواش با تکرار ذهنت که قبول کنه دیگه موقع خرید اگه حتی رشد مالی هم نداشته باشی با پول کم حالت خراب نمیشع با ته کشیدن پولت حالت بد نمیشه و این یواش یواش درهارو برومون باز میکنه من دقیقا الان فهمیدم چرا با وجود حل نشدن مسله مالیم دیگه مثل قبل حالم بد نمیشه وقتی پولم ته میکشه دیگه نمیترسم نگران نمیشم بخاطر همین تکرارها و مطالب زیاد،دراین باره خوندنه دقیقا همینطوره چون امروز مطلبی خوندم درکامنت عزیزی نمیدونم کی بود همینجا بود گفت….
ثروت *یک امر ذهنی است، اول ذهن ما ثروتمند میشود و سپس آن ذهن ثروتمند،
ثروت را وارد زندگی ما میکنـد
دقیقا همینطوره صدرصد اینه
پیروز باشید
سلام به استاادم بقیه عزیزان
درموردعزت نفس شایسته جان بسیاارعالی توضیح دادن واقعاا
وقتی مریض میشی وخودتوشل ووارفته ترمی گیری یعنی داری لطمه می زنی به عزت نفس
یعنی ای ملت من گناه دارم ضعیفم برام دلبسوزونین
وقتی همششش مشکلاتتومی گی برای همه که برات دل بسوزونن
وقتی حتی ازخستگی چشات نمی بینه ولبخند روی لباته
یعنی خودتونمی بینی
وقتی
ازهمون کودکی تابحال همممیشه موردتخسین قرارگرفتی
وتو اون حرفا روبه خودت نگرفتی
ولی وقتی مادرت یه حرفی زد
تومچاله شدی زجرکشیدی واونوپذیرفتی
یعنی نهال عزت نفس سوخت
وقتی می خوای پول خرج کنی وعصبی میشی یعنی اینکه خودتولایق این پولی که دراوردی نمی دونی
والبته برای اطرافیان خوب خرج می کنی
فراوانی روهم باورنداری
وقتی مهرومحبت پددر ومادری که الان برای بقیه فرزندانشون ابدیت شدن می بینی
وزجرمی کشی میری توگذشته ها وخودتوقربانی وناکام می دونی این یعنی داری تخریبش می کنی عزت نفسو
وقتی می بینی همسراونجورکه حقته نبوده ونیست اتیش می گیری وقصه می خوری
وبازخودتوقربانی می دونی
وبرای خودت دل می سوزونی
این فاجعه است
بایدبدونی که همیشه راهی هسست
وقتی خودتودرچهارچوب سنت ببینی وبپذیری همینی که هست
یعنی توخودتوعاجزوناتوان دیدی وتوقربانی شدی
وقتی برای خودت کسی بشی ازنظرمالی وبازبخاطرحرف مردم شرایط روابطی افتضاح روبپذیری یعنی خودت رولایق نمی دونی وترس ازحرف مردم داری شرک داری وخودتومی پذیری که این شرایطوتحمل کنی
وقتی به این نسعله فک کنی که اینده ی بچه ها وحتی خواهران مجردم باطلاق من تهت شعاع قرارمی گیره
یعنی اصلا توداری یه خط دورخودت می کشی که تونمی تونی لایق فراترازاین نیستی
وقتی باوجودزیبایی وخوشتىپ بودن
ویک شخص که تونسته توی اجتماع برای خودش کسی باشه بازم می گی می میاد سراغ من اخه
وقتی همسرت هییییچ چیزی درزندگیت نیست جزیک هم خانه
اونم خونه وزندگی که همش بادستان هنرمند وتوانای توساخته شده
داره زندگی می کنه خیییلی عادی
انگارهمه چی براش عادی وعااالیه
وتوفقطط به دلیل اینکه بگم بره ازاینجا جایی رونداره
این حس دلسوزی
چیکارت کرد
جزبی احترامی ومعذب بودن خودت چیکارت کرد؟!!
وقتی نی بینی حتی شناسنامه ات مال خودت نیست
!!!
وتواصلااا نمی دونی کی بدنیا اومدی
چه تولدها که ندیدی ونسوختی
رفتی ازپیرزنها وپیرمردها پرسیدی واونها گفتن تقریبا قبل عیده بوده
وقتی می بینی سفف این خونه یورهست وفشارش روی یه ستونه
ومی گی اشکالی نداره حتما خداخواسته
وقتی هییییچ وقت هیییییچ درخواستی ازکسی نداری
واحساس می کنی زشته
ولی به محض درخواست یکی
چقدباسرعت عمل می کنی
این یعنی چه
جزاینکه خودت رولایق نمی دونی
وبرای همین وقتی گفتی وخواستی برای خودت کاری کنی همممه روبرگردوندن
قهرکردن
طلبکارشدن
پشت سرت حرف زدن
وهزالران نکته ی دیگه که اشک محلت نمی ده
حتی همین اشک
اصلا توچته؟
چرابرای خودت اشک می ریزی؟!!!
بگوببینم تووو توانایی کدوم کارونداری؟!!!!
بگو
اصلا بگوببینم ایابه کسی جزخداااحتیاجی داااری؟!!
تاحالا شده جایی کم بیاری؟!!
تاحالا شده ازپس یه کاری برنیای
اونم کارهایی که مثلا زنانه نیستن!؟؟
الله اکبر
تودیگه کذت نیستی
تودخترهمون خدایی هستی
که اومدبه خوابت وگفت شااادباش
رهاا باش
دیگه خدابایدچیکارکنه که بفهمی چقددبراش مهمی
اصلا چقدتومهمی
تویه بنده ی خوب خدایی
یه خالق قدرتمند
کلی خدمت کردی
پس عزیزترهم هستی
تازه توحتی اگه گناه هم بکنی باز خدادوستت داره
بابا توخییلی خوشبختی
قدرخودتوبدون
تودردونه ی خدایی
سلام ترلان زیبای من
هیچ کار خدا بی حکمت نیست رو امروز از هدایت معجزه آسای خودم به کامنت زیبای تو که انگار تک تک جملاتش رو با پوست و خون و رگ درک کردی و نوشتی، فهمیدم
واقعا تک تک ابن جملات ، تک تک شون من بودم الّا اون جمله خواهران مجرد که من خواهر ندارم
انگار خدا این روزها داره ترمز رسیدن من به خواسته هام رو احساس عدم لیاقت میدونه و میگه برو روی احساس لیاقتت کار کن
من همه ی اون چیزایی که خواستی رو برات فرستادم پشت در خونه ت بسته های پستی من تلمبار شده
ولی درب آهنین عدم احساس لیاقت چنان قفل شده که قفلهاش زنگزده
برو زنگار از اون قفلها بردار و راه رو باز کن برای سرازیر شدن نعمتهایی که خواستی و فرستادم
اونوقت ببین که چطور نعمت از در و دیوار سرازیر میشه برات عزیزم
از شما ترلان زیبادل و زیبا سیرت بسیار بسیار ممنونم که دستی شدی از دستان پرمهر خدای رحمان مهربانم که ترمز بزرگ من رو به من نشون دادی
و
از خدای مهربونم میخوام که تماااااام راههای برداشتن سریع و راحت این ترمز رو بهم نشون بده و واضح و بلند بهم بگه که چیکار کنم تا قفلهای این درب آهنین و محکم زنگار گرفته عدم لیاقت رو باز کنم و سرازیر شدن نعمتهاش رو با چشمهای بسیار زیبایی که بهم داده ببینم و غرق لذت بشم
خداااایااااا شکرت
خدایااااا شکرت
الحمدلله کما هُوَ اَهلُه بِعَددِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُک
خدایا شکرت همانگونه که سزاوارش هستی به تعداد عددی که خودت به آن ( آخرین عدد هستی ) علم داری