سلام دوستان عزیزم
میخام تجربه خودم از درک این ایه رو به اشتراک بزارم
چون خودم خیلی بخاطرش اذیت شدم ولی ممکنه کمک کنه که بقیه دوستان زودتر درکش کنن
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام به دوستان عزیزم
وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ
ماه ها پیش که داشتم در دوره احساس لیاقت با تمرکز فراوان جلسات دوره رو کار میکردم با یک سد بزرگ مواجه شدم
توحید !!!
دوستانی که در دوره احساس لیاقت حضور دارند میدونن که بسیاری از جلسات تمرکز داره روی ساخت باور خود ارزشمندی
سال گذشته بعد از اتمام دوره شیوه حل مساعل من متوجه شدم درکم از خدا کاملا اشتباهه
و خود خدا برام تبدیل شده به یک مانع بزرگ ذهنی
بعد از اتمام دوره شیوه حل مساعل دوره ارزشمند کشف قوانین زندگی روی سایت قرار گرفت
و من با تمرکز بسیار زیاد داشتم روی این دوره کار میکردم
اما نمیتونستم
چون اصولا ذهنم مقاومت شدیدی داشت در مورد خلق زندگی توسط خودم
در مذهب برای ما مذهبی ها ( مذهبی سابق) تعریف شده بود تو هیچی نیستی و همه چیز خداست
اگر خدا بخواد فلان اتفاق میفته و اگر هم نخواد که نمیفته
تو اصلا کاره ای نیستی
پی طبیعی بود که ذهن من به یک سد بزرگ ذهنی برخورد کنه
با تلاش و تقلای فراوان تونستم تا جلسه سوم دوره کشف قوانین رو پیش برم ولی دیگه نتونستم ادامه بدم
چون واقعا ذهنم قفل قفل شده بود
خدا رو شکر همون روزها دوره احساس لیاقت روی سایت قرار گرفت
و من این دوره بینظیر رو شروع کردم
و تازه غهمیدم تمام زندگیم داشتم از کجا میخوردم
از احساس بی لیاقتی از احساس گناه و عذاب وجدان و از احساس خود بی ارزشی
در حال کار روی این دوره مقدس بودم که با فاصله کوتاهی دو تا فایل روی سایت قرار گرفت
توحید عملی ده و یازده
و اینجا همه چیز باز به هم ریخت
منی که فکر میکردم دیگه مشکلم با خدا حل شده دیدم بدتر شد داستان
توی تمرینات دوره احساس لیاقت باید این باورها ساخته میشد که من ارزشمندم من خالق زندگیم هستم و این منم که تاثیر گزارم منم که میتونم ذهنم رو کنترل کنم
و ازون ور تو توحید عملی گفته میشد همه چیز خداست
هر اتفاقی میفته اعتبارش به خدا میرسه
توی دوره گفته میشد باید به دست اوردهات افتخار کنی
توی فایل توحید عملی گفته میشد اعتبار همه نتایج به خدا میرسه
چندین روز صبح تا شب توحید عملی رو گوش میدادم
تا اینکه واقعا داشتم به مرز جنون میزسیدم
واقعا گریم میگرفت که چرا من نمیفهمم داستان چیه
اگر منم پس خدا چیه
اگر خداست پس چرا من به خودم و دست اوردهام افتخار کنم
اصلا نمیتونستم بفهمم
روزها و روزها من سعی میکردم ولی درک نمیکردم
هر روز حالم بدتر شد
یه روز واقعا داشتم از شدت ناراحتی منفجر میشدم و رفتم با خواهرم ( که با هم دوره ها رو کار میکنیم ) حرف زدم
هر چی اون صحبت میکرد من بازم سر جای اولم بودم
اخرش گفت بیا یه مدت اصلا توحید عملیو بزار کنار
و از خود خدا بخواه تا هدایتت کنه
انگار افتاده بودم تو یک دور باطل
همش میگفتم اگه منم پس خدا کجای ماجراست و اگر خدا همه چیزه پس من این وسط چه غلطی میکنم
یه مدت توحید عملیو بیخیال شدم
و ادامه دادم
ولی واقعا از عجز به خدا پناه بردم
و گفتم من نمیفهمم خودت هدایتم کن
دوره احساس لیاقت تموم شد و من کمی بهتر شد افکارم ولی واقعا متقاعد نشدم
چند روز پیش به لطف خدا دوازده قدم رو شروع کردم
تمام شوق و ذوق من واسه جلسات قرانیش بود
بالاخره رسیدم به جلسه پنجم : چگونه فکر خدا را بخوانبم
در طی این جلسه یه لحظه یه ترسی وجودمو فرا گرفت
یه ندایی درونم گفت ایا هنوز نگاه مذهبی به خدا و قران داری؟
من گفتم نه
ولی انگار داشتم دروغ میگفتم
دوباره گفت چرا داری
منم گفتم نه ندارم
گفت پس ……….. ( یه چیزی گفت که نمیتونم اینجا بنویسم ) فقط در همین حد بدونید که یجور بت شکنی مثل ابراهیم بود.
گقت اگر اینکارو نکنی پس هنوز نگاهت به من و قران همون نگاه تقدس و مذهبی گونست
اگر راست میگی برو بت ها رو بشکن
و من بعد از کمی مکث گفتم چشم انجامش میدم
و ادامه جلسه رو گوش دادم
طی اون جلسه واقعا احساس سبکی خاصی داشتم
انگاز در جدیدی باز شده بود
انگار منی که مدتهاست دارم رو قران تمرکز میزارم چیزایی رو فهمیدم که هزار بار خونده بودم ولی یه جور دیگه برداشت کردم
و الان میگفتم اااا اره دیگه درسته
و انگار جنس درک من متفاوت شده بود
خیلی احساسم تغییر کرده بود
و بعد ازون در تاپیک دیگه ای دوست عزیزی ازین ایه استفاده کرده بود
وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ
و تازه اونجا انگار فهمیدم داستان چیه
در طی روزهای قبل اتفاقاتی افتاده بود و تجربیاتی داشتم که با مرور اونها و قرار دادن تو فرمول وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ دیدم ارهخ کاملا درسته و مو لای درزش نمیره
و دیدم اصلا این دوتا موضوع اصلا ربطی به هم ندارن
احساس خودارزشمندی یا غرور و موضوع این ایه
یاد یه فایلی از استاد افتادم که میگفتن همه چیز خداست اون اتشی که به ابراهیم گلستان شد خود خداست نه اینکه اون بگه که اتیش سرد بشه نهههههه اون خودشه اون مشتری خود خداست اون فلان خود خداست
اینارو کنار هم میذاشتم و میگکفتم اره دیگه همینه
مثلا چند روز پیش صاحب خونم زنگ زد گفت باری سال جدید فلان مبلغ اجاره اضافه میشه
و منم خواهش کردم اگر میشه بجای اجاره تبدیل کنه به رهن و ایشون گفت باشه چشم تو هم مثل پسر خودمی
اون خود خدا بود
نه اینکه خدا اونو دستگاری کنه که جوابش مثبت بشه نهههههه اون خود خدا بود که گفت چشم
نه اینکه ابراهیم از بخواد اتش براش سرد بشه نهههههه اون اتیش خود خدا بود و به ایمان ابراهیم وانش نشون داد و گلستان شد.چطوری؟ چون اون خود خدا بود
من میرم فلان اداره و کارمند بصورت اعجاب انگیزی انگار کارمند منه نه کارمن اون اداره یجوری کاراری منو انجام میده انگار حق ماموریت گرفته که کارای منو ردیف کنه
اون کارمنده نبود هااا اون خود خدا بود
خدا تو این ایه میخاد بگه تمام ارکان دنیا منم
اون اتش منم
اون گلستانه هم منم
اون صاحب خونه منم
اون کارمنده منم
اون نونوا که واست نون سفارشی میزنه منم
مامانت که غذای طبق قانون سلامتی بصورت جداگانه واست درست میکنه منم
اون بوسه ای که عزیز دلت میزاره رو لبات اونم منم
اون پوله که مشتری بهت میده اونم منم
اصلا خود اون مشتریه هم منم
میگه اونا رو نبین اونا همشون منم
حتی به قول استاد تو فایل توحید عملی میگه اون خودت که تیرو انداختی یادته؟؟؟؟؟؟؟؟ میگه اونم تو نبودی اون هم منمممممممممم
میگی بابا اونو که دیگه من انداختم من تمرین کردم من کمان رو تو فلان زاویه گرفتم من دقت کردم من به فلان نقطه نشانه رفتم میگه اوکی اون تو بودی ولی بازهم تو نبودی چون اون هم منم
اماااااااا چه زمانی؟
زمانی که من رو اجابت کنی
زمانی که بفهمی اونا منم و نه اونها
از صاحب خونه تشکر بکن ولی اون فقط یه جسم بود اون دستی از من بود اون خود من بودم
از مامانت تشکر بکن ولی اون من بودم که اینکارو واست انجام دادم
اعتبار همه اینها ماله منه
پس این وسط نقش من چیه؟ احساس خودارزشمندی چیه؟ این که منننننننننننن توانایی تغییر زندگیمو دارم چی میشه؟
این که من باید خودمو ارزشمند بدونم چی؟
اگر همه چیز تویی پس چرا من باید به خودم افتخار کنم؟
این جا اصل ماجراست
من باید بخودم افتخار کنم که تسلیم شدم
من باید به خودم افتخار کنم که تو رو اجابت کردم
من باید بخودم افتخار کنم که تصمیم گرفتم هدایت بشم
من باید به خودم افتخار کنم که با قدرا اختیار انتخاب کردم که میخام تو رو ولی و سرپرست خودم انتخاب کنم
باید به خودم افتخار کنم در دنیایی که جریانش جریا ن کلا نمد هولائ و هولا ست من انتخاب کردم که وارد صزاط مستقیم بشم
اجباری وجود نداشته
منننننننن تصمیم گرفتم که به خدا اجازه بدم رهبری امور رو در دست بگیره
خدا که زور نمیکنه
خدا میگه من برات ثزوت هم میشم فقز هم میشم
من برات روابط زیبا هم میشم روابط سمی هم میشم
برات ارامش هم میشم برات تنش هم میشم
برات بیماری هم میشم برات فقر هم میشم
تو چیو میخای
من همون میشم برات
و باید افتخار کنم که دارم یاد میگیرم از خدا بخام برام نعمت و رحمت بشه نه غضب و خشم
فرعون به خدا اجازه نداد و سقوط کرد
گفت تو خدا نیستی من خدام
من اگر فکر کنم خودمم که میشم فرعون اگر تسلیم بشم و درک کنم اونه میشم موسی
فرعون تصمیم گرفت که خدا رو اجابت نکنه
موسی تصمیم گرفت اجابت بکنه
تصمیم
انتخاب
اختیار
همش همین جا نهفتست
درک همین میتونه زندگیتو زیر و رو کنه
خدا بجات تصمیم نمیگیره
راه غلط هم هست راه درست هم هست
تو کدومو انتخاب میکنی
اگر درست انتخابته پس به خودت افتخار کن
چون همین یعنی تسلیم یعنی با اختیار تصمیم گرفتی که ادم خوبه باشی
خدا که بجای تو نمیشینه چهار سال رو خودش تمکزی کار کنه تا ورژن بهتری از خودش بسازه تویی که انتخاب کردی پاتو این راه بزاری پس به خودت افتخار کن
خدا یه مشت خازن و مقاومتو نریخته کف زمین یهو گوشی ایفن طاهر بشه
متخصصین اپل تصمیم گرفتن تلاش کنن تخصصشون رو بزارن وسط تا این گوشیس خلق بشه
نه اینکه خدا تواناییشو نداره نههههه خدا خودش گفته من زمینو خلق کردم . گسترشش رو به عهده توی انسان قرار دادم
پس اگر بخشی ازین گسترشی به خودت افتخار کن چون رضایت خدا در اینه
وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ
همه چیز خداست ولی کی؟ وقتی که من بهش اجازه بدم برام خدایی کنه و من هم بندگی
اگر اجازه دادم پس به خودم افتخار میکنم چون خدا منو هل نداده من تصمیم گرفتم .
هنوز دوست دارم دوستان عزیزم با مثالها و راهنمایی هاشون منو اگاه تر کنن
من چندین ماه ذهنم اشفته همین داستان بود و یک روزه که ارام تر شدم
خدارو شکر
به نام خدا
خداجونم یاریم کن اونچه که در ذهنم می گذرد رابیان کنم…
سلاام
چقدر این دیدگاه مسئله ذهن من بود،از یه طرف میومدم باورکنم که من هرچی بخام و توجه کنم همون میشه،از یه طرف دیگه بحث تو حیدعملی بود….
خصوصا که استاد مثال کنکور رو زد،
چیزی که من الان درک کردم اینکه همش باور وفرکانسه،توی دام وتله ی اگر صلاحه خدا بهم میده نیفتیم.
خدا چیزی برامون نمیخاد جز اون چیزی که ما میخایم،برداشت من ازصحبت استاد این بود که گفتن،اگر به صلاحه کنکور قبول بشم،اگر که نه وارد دانشگاه نشه…گفتن برام مهم نبود که قبول بشم پس درنتیجه تجسم ونوشتن وصحبت کردن و ارسال فرکانسی که به خاطر حضور در دانشگاه باشه نبود،درسته آزاد بود اما رتبه تک رقمی شده بودن،من یادمه اون موقع ظرفیت ها هم کمتربود…..
یا این آیه حضرت موسی،خدایا من به هرخیری که می فرستی محتاجم….
چون خودم چندسال درگیر کنکور بودم بیشتر مسائل این چنینی برام بولد میشه…
یا خیلی از بچهها توی کامنت ها نوشتن اصلا هیچ تلاشی یا تلاش خیلییی خیلییی خیلییی کمی بود یعنی نه تمرکز زیاد گذاشته بودن وقبول شدن…
نمی دونم واقعا، شایدهم نتونستم اون گره ذهنم رو درست بنویسم…..
فقط می دونم خدایا عاجزم ازتغییر به تنهایی
سلام به حمید عزیز و دوست داشتنی
من همیشه کامنت هات و پاسخ های بینظیرت را در عقل کل دنبال میکنم و لذت میبرم از این درک و فهمی که نسبت به قوانین در خودت بوجود آوردی
این سوالت و پاسخ خودت و منطقی که برای این سوال مطرح کردی هم عالی بود و من لذت بردم
یک لحظه مثالی به ذهنم رسید که خواستم برای درک و فهم بیشتر خودم بنویسم
این مثال را استاد در یکی از فایلهاش هم عنوان کرده
من تصمیم میگیرم برم تهران تاکید میکنم من تصمیم میگیرم برم تهران
به آژانس هواپیمایی میروم و بلیط هواپیما تهیه می کنم و به فرودگاه رفته و سوار هواپیما میشوم
تا اینجا تماماٌ تصمیم خودم بود
وقتی سوار هواپیما شدم دیگر تمام امور بدست هواپیماست و خلبانی که این هواپیما را از زمین بلند کرده و در آسمان به پرواز در می آورد به چه منظور؟
به منظور اینکه من را به هدفی که داشتم و آن رسیدن به تهران بود برساند
استاد میفرمایند تا قبل از اینکه من سوار هواپیما شدم تماما اختیار داشتم که چه تصمیمی بگیرم
آیا سوار بشوم یا نه؟
ولی بمحض اینکه سوار هواپیما شدم اختیار از دست من خارج میشود و به دست خلبان سپرده می شود و اوست که علم به پرواز درآوردن هواپیما و امن حرکت کردن و سالم نشستن هواپیما در مقصد را دارد
من فقط تصمیم گیرنده بودم و خلبان کسی بود که من را به هدفم میرساند
تمام کارهای زندگی من هم بهمین شکل است و همانگونه که خودت به زیبایی بیان کردی…
من تصمیم میگیرم که به چه مقصدی پرواز کنم به سمت خوبی ها و یا بسمت زشتی ها
و خداوند در حکم همان خلبان و همان هواپیمایی است که من را کمک می کند تا به هر مقصدی که خودم تصمیم گرفتم برسم
تمام عواملی که نیاز هست در طول این مسیر من را کمک و یاری کنند نیز توسط خداوند تامین میشوند مثل همان مهماندارانی که در طی مسیرپرواز از من پذیرایی کرده و به من خدمت رسانی میکنند
بازهم ممنونم از سوال و پاسخ بسیار زیبایت
سلام و درود بر شما
این گره ذهنی خودم بود که وقتایی که هنگ میکردم میگفتم نگران نباش تو کلاس اول دبستانی هستی که میخوای انتگرال رو بفهمی،
آروم باش و رد شو
زمانش میرسه
که الان دیدم شما اینو نوشتین
نفهمیدم ولی بسیارررررر سپاسگزارم
نفهمیدم ولی چندباره میخونمش
نفهمیدم ولی دمتون گرم با تلاش تون در جهت باز کردن این مطلب
سلام و درود
حمید رضا عزیز گل کاشتی پرده ای از جلو چشمم کنار رفت
ممنونم بابت کامنت بسیار بسیار ارزشمندی که خلق کردی
هر لطفی که بمن میرسد از خدا ست
چون من اون لطف خلق کردم نه اینکه خدا الکی بمن بده. من انرژی خدا را تبدیل کردم به لطفش این حق انتخاب داشتم تبدیل اش کنم به اتفاق بد مریضی تصادف نگاه بد یک شخص
ولی انتخاب کردم که در مکتب استاد باشم و انرژی خدا را تبدیل به لطفش بکنم به رزقش بکنم به امنیت اش کنم
پس من ارزشمند هستم من لایق این هستم که همیشه انرژی خدا را تبدیل به اتفاق خوب شادی احساس خوب بکنم من لایق این هستم که عین برادرم ابراهیم حبیب خدا باشم فقط کافیست حالم را همیشه خوش نگه دارم و باور کنم که قدرت این را دارم که انرژی خدا را به همه چیز خوب تبدیل کنم
آره همه چیز خودشه من چی میخوام میخوام اون انرژی خدا به لطفش تبدیل بشه یا زجرش توی جهان هر دو نوع آش فراوان هست من کدوم میخوام
چقدر من گرامی هستم که توی این همه موجودات میتونم انرژی خدا را به هر چیزی که دلم بخواد تبدیل کنم پسر چقدر من ارزشمند هستم
سلام به همه دوستان عزیزم
در کل من فکر میکنم در این آیه بیشتر داره ماهیت انرژی گونه خودشو معرفی میکنه
میگه همه چیز انرژیه و اون انرژی که همه چیزه منم
یک انرژی واحد گسترده در تمام هستی
در کتاب رویاهایی که رویا نیست اسناد میگن زمانی خواسته ها رخ میده که ذهن با روح منطبق میشه
در واقع انگار ذهن منطبق بر روح میشه
روح اون بخش انرژی گونه متصل و واحده که همون خداست
اما ذهن یجورایی اختلال یا پارازیت وارد میکنه
اما زمانی که اختلال ها و پارازیت ها از بین بره و در واقع ذهن منطبق بر روح بشه ما همراستا میشیم با جریان خدا.
قانون خدا اینه : اراده کنی تا بشود.
اگر نمیشود چون ذهن اختلال ایحاد کرده
اختلال ها یا ترمزهاشو بردار تا بشود.
و اونجا ما هم میخواهیم و میشود
در واقع همونجا که تسلیم هستیم
همونجا که ما خدا رو اجابت کردیم
دیشب با خواهرم مشغول صحبت بودم
گفت ببین ذهن چه قدرتی داره که میتونه یه مساله رو کاملا بترکونه
یعتی مثلا یه کاری که نود و نه درصدش انجام شده با فرکانسهای مخرب یجوری بترکونه که کلا نابود بشه
گفتم حالا که ذهن چنین قدرتی داره
چرا آدم در راستای درست ازین قدرت ذهن استفاده نکنه
این قدرت رو خدا به ما داده
خودش هم با این آیه تضمین گرده همه چیز منم هنه چیز انرژیه و هیچ مانعی وجود نداره
در واقع من باید با قدرت ذهنم متصل بشم به منبع لایتناهی رب
تا پدیده خلق اتفاق بیفته
تا دنیا مسخر ما بشه
چرا خدا میگه هر کی متقی تره به من نزدیکتره و نزد من محبوب تره
متقی یعنی هر کی ذهنشون بهتر کنترل میکنه هر کی از قدرت ذهنش برای رسیدن به صراط مستقیم استفاده کنه
یعنی همون تسلیم و بندگی
کار ذهن فقط پریشانی و نخواست
اگر تو افسارشو در دست بگیری یعنی داری وارد راه راست راه کسانی که به اونها نعمت داده میشی
چه کسی اینکارو میکنه ؟ من و نه خدا
من
من
من
باز برگشتیم به همین مساله
که من با انتخاب و تصمیم خودم میتونم ذهنمو کنترل کنم
خدا بحای من کنترل ذهن نمیکنه
پس من باید به خودم افتخار کنم که دارم با کنترل ذهن نزد خدا محبوب تر میشم و نتیجه این محبوبیت لاجرم پاداشهاست.
سلام
وقتی همه چیز اونه من چرا باید احساس خودارزشمندی کنم؟؟؟؟
چون منی وجود نداره! چرا خدانباید احساس ارزشمندی کنه؟
دیشب کامنت خانم فروغ رو خوندم تو عقل کل که میگفت تو اینه به چشمام نگاه کردم انگار داشتم به چشمای خدا نگاه میکردم و خدارو از مردک چشمهام میدیدم
رفتم جلو اینه حس یه ادمی رو داشتم که حافظشو براثر فراموشی از دست داده و داره کم کم بیاد میاره انگار یادم رفته من کی هستم و اینجا چیکار میکنم اره همه فراموش کردیم
من باورم نمیشه که خدام من باورم نمیشه کی هستم چون همیشه در معرض این جملات بودم که تو بی ارزشی تو بدرد نخوری تو دوست داشتنی نیستی تو زیبا نیستی اره به همین دلیل یادم رفته خدام و خواستم وارد این جهان بشم
دقیقا حس کسی رو دارم چندین سال حافظشو از دست داده بود الان کم کم براثر یه حادثه یه اتفاق اشنا داره به یاد میاره مثل فیلمها
منصور حلاج یادش اومد و به یاد اورد که خداست که اونجوری داد میزد اناالحق
ما خداروگم نکردیم ما خودمونو گم کردیم خودمونو فراموش کردیم
اصلا بحث این نیست خدا برام این میشه خدا برام اون میشه بحث اینه من یادم بیاد که خدام من یادم بیاد که خدایی هستم که چه قدرتی داره
احساس ارزشمندی من باید به این دلیل باشه که من خودشم
سلام مجدد دوستان
هی دارم جوابها رو میخونم
و یه چیزایی میفهمم
بازی خیلی راحته
من تصمیم میگیرم که برم مثلا مشهد
تمااااام
تا اینجاش کار تو بود
همییییین ، فقط تا اینجاش کار تو بود.
بقیشو دیگه تسلیم باش
حالا تسلیم یعنی چی؟
تو همین که تصمیم گرفتی به خواستت رسیدی تمااااام
هر عامل هر نجوا هر فکر هر چیزی که میگه به هزار دلیل چرتی نه نمیشه دیگه یعنی تسلیم نیستی
تو به محض اینکه تصمیم گرفتی ، اون اتفاق افتاده
فقط باید ذهنتو از رفتن به سمت شیطان کنترل کنی
خدا میگه هر آنچه خواسته اید از قبل به شما داده شده است
داده شده یعنی بصورت بالقوه داریش اگر با کنترل ذهن بتونی بالفعل اش کنی
فاصله بین بالقوه و بالفعل همون کنترل ذهنه
همون که مامانت میگه نه دلار گرون شده
همکارت میگه نه دیگه فرصت تموم شده
دوستت میگه نه اصلا راه نداره
همسرت میگه بدون وامچطور ممکنه
نقش تو چیه
درِ ذهن و گوش و چشم و قلبت رو ببندی روی این افکار شیطانی
چرا چون ما رمیت و اذ رمیت
چون قیمت دلار و وام و بازار و فلان مهم نیست
چون هنه چیز اونه ، چون خودشه
تو بخواه و میشود
یه مثال خیلی نزدیک
چند روز پیش خواهر زادم دوست داشته بره تئاتر فلان بازیگر مورد علاقش تو تهران
حالا فاصله ما تا تهران حدود هفتصد کیلومتره
به خواهرم میگه مامان من خیلی دوس دارم برم اون تئاترو
آیا بابا میبرم؟
خواهرم گفته تو چیکار داری کی میخاد ببرت؟ تو خودتو ببین توی تئاتر که داری لذت میبری و به خواستت رسیدی؟
همین
به شکل جادویی باباش میگه آره عزیزم میبرمت
حالا نقش کنترل ذهن چیه
مثلا ممکنه بگه خوب شب کجا میری
تو تهرانو بلد نیستی
اونجا میخای چیکار کنی و هزار تا ترس دیگه
همه چیز معجزه آسا ردیف میشه
میره خونه دوستش تو به قصر شقک تو اقدسیه
ازونجا با دوستش میرن تئاتر
و زنگ زده بود به خواهرم و میگفت واااای مامان داره جواب میده
من فقط خودمو تجسم کردم توی تئاتر همین
و الان از تئاتر در اومدیم و من به یکی از آرزو هام که دیدن فلان بازیگر یود رسیدم
واقعا همینه
فقط مرحله خواستنش با ماست
بقیش دیگه میشه کار خدا
پس ما باید یاد بگیریم تو کار خدا دخالت نکنیم
سلام حمید عزیز چقدر لذت بردم از این نگاهت و ی جای کلام نابت که اون آتیش ابراهیم خود خداست نه اینکه ابراهیم بگه خدایا آتیش رو سردکن
چقدر لذت بردم و چقدر به موقع بود
بعد مدتها ی مناجات عالی داشتم با الله ربالعالمین و اون احساس باز دن دریچه قلب رو احساس کردم اون احساس آرامش و اون اطمینان قلبی و هدایت شدم به کامنت زیبای شما و واقعا درک این موضوع که تو که تیر ننداختی خدا تیر انداخت واقعا همین دوکلمه و موضوع شاید درکش ی مقدار سخت باشه اما شما جالب و کار آمد توضیحش دادی که همه چیز اونه تیر اونه
شمشیر اونه
مشتری اونه
صاحب خونه اونه
کارمند اونه
هوا اونه
اب اونه باد اونه خاک اونه
آتش اونه چشمه اونه
همه چیز اونه
درسته ما خالق زندگیمون هستیم درسته ما خلق میکنیم همه چیز رو
ولی کی هدایت میکنه
کی امید میده
کی شجاعت میده
کی دل ها رو نرم میکنه
کی میبخشه
اصلا نمیدونم متوجه شدیم وقتی اتفاقی میکنیم میبینیم که انکار چیزی از دست ندادیم هیچ و همه چیز سر جاشه و هی داره خود به خود اضافه میشه
وقتی محبتی میکنیم و بی دریغ محبت میبینیم وقتی غضبی میکنیم و خود به خود غضب میبینیم
اینها همه دست در دست هم میده تا بفهمیم که هم جهان اینه افکار و اعمال و کلام ماست هم خداونده که داره با ی نظم و تدبیر درست این جهان رو رهبری میکنه
خدایا شکرت
چقدر عالی توضیح دادی حمید عزیز این روز زیبا رو برام خوب به پایان رسوندی
و از تو سپاسگذارم
من تصمیم میگیرم که برم مثلا مشهد
تمااااام
تا اینجاش کار تو بود
همییییین ، فقط تا اینجاش کار تو بود.
بقیشو دیگه تسلیم باش
حالا تسلیم یعنی چی؟
تو همین که تصمیم گرفتی به خواستت رسیدی تمااااام
هر عامل هر نجوا هر فکر هر چیزی که میگه به هزار دلیل چرتی نه نمیشه دیگه یعنی تسلیم نیستی
تو به محض اینکه تصمیم گرفتی ، اون اتفاق افتاده
فقط باید ذهنتو از رفتن به سمت شیطان کنترل کنی
خدا میگه هر آنچه خواسته اید از قبل به شما داده شده است
داده شده یعنی بصورت بالقوه داریش اگر با کنترل ذهن بتونی بالفعل اش کنی
فاصله بین بالقوه و بالفعل همون کنترل ذهنه
دقیقا ۱۰۰۰۰۰۰٪ همش همینه
الحمد لله رب العالمین
سلام به آقا حمیدرضای عزیز
الان می فهمم وقتی استاد میگه آگاهی های کامنت های این سایت از صد ها کتاب موفیقت بهتره یعنی چی
کامنت تون رو کامل خوندم و وقتی به تهش رسیدم احساس می کردم به درکم از خداوند خیلی کمک کرده ، مشکلی که من توی درک درست خداوند داشتم اینه که خدا رو جدا از خودم می بینم انگار دوتا موجود مستقل و جدا هستیم برای همینه که از بچگی یاد گرفتم وقتی می خوام با خدا حرف بزنم به آسمون نگاه می کنم
کامنت شما این درک رو بهم داد خدا در ذره به ذره ، مولکول به مولکول ، اتم به اتم این جهان تجلی داره ، پس از سنگ ریزه های داخل خیابون گرفته تا رفیقم صمیمیم یا خانواده ام یا درخت های توی حیاط خونمون یا اون آدمی که ازش خوشم نمیاد یا حتی نور خورشید همه اینا جزئی از این خدا ان ، همه مارو خدا خلق کرده و ما بخشی از خدا رو تشکیل میدیم
کامنت تون رو ذخیره کردم تا بار ها و بار ها بخونمش و فک می کنم خیلی به درک بهتر من از خدا کمک می کنه ، خیلی ممنونم از کامنت زیبایی که نوشتین
سلام عزیزان
خداست همه چیز و بعد در کل جهان پخش میشه خدا در ذره به ذره.مولکول به مولکول ، اتم به اتم تجلی داره
و داستان یکی بود یکی نبود هم از اینجا شروع میشه
یکی بود که همه چیز بود ولی یکی نبود تو همه چی بود تو همه چی پخش بود
یکی بود که یکی نبود
بنام الله مهربان
دقیقا یکی بود و فقط او بود
همه از همان یکی آغاز شدن
خدایا من عاشقتم
که همه چی میشی برای هر کسی به شرط ایمان
یه شرط بندگی ، به شرط تسلیم
خدایا چقدر خوشبختم که چشمهام و بستم وتو من و میبری
خدا چقدر هر لحظه حواست به همه چی هست
چطوری بنده هات و میفرستی
خدایا سپاسگزارتم که آسونم کردی برای آسونی ها
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
خدایا تو برام کافی هستی
دوست عزیزم سلام
این تیکه که گفتی : اگر همه چیز تویی پس چرا من باید به خودم افتخار کنم؟
خواستم بگم من هم تویی!!!
یعنی ذات تو خداست! و تو با گفتن و ما رمیت اذ رمی … داری میرسی به اینجا که ذات تو هم خداست و تو من ذهنی رو که یه بته میشکنی تا خدای درونت رو ببینی، پس با عشق تمام منتو بشکن… خدا در وجود توست…اگه یه من در خودت ببینی تا قیام قیامت دلت آروم نمیشه چون تهش میرسی به یه دوئیت که نمیتونی حلش کنی، مث شیطان که نتونست درک کنه و آخرش من دروغینش زدش زمین
سلام به شما دوست عزیزم
حسین و نرگس نازنین
چقدر این نکنه درست و بجاست
که وقتی همه چیز خداست
خوب من هم بخشی از اون همه جیز هستم دیگه
بله من در واقع به خودم یعنی به اون خودی که خداست افتخار میکنم
خدایا شکرت
بینهایت سپاسگزارم از شما.
سلام به برادر عزیزم آقا حمیدرضا ممنون از جواب عالی تون و خدا روشکر که هدایتم کرد به این جواب خودمم مدتی همین سوال شما مدام تو ذهنم میچرخید اگه همه چیز خداست پس من چکاره ام اگر که این منم که خالق زندگیمم پس صلاح خدا چی میشه این وسط که خدای مهربونم بازم مثل همیشه دستم رو گرفت و هدایتم کرد…
حالا من هم میخوام با ی مثال از خودم به ی درک بهتری هم خودم برسم و هم کمکی بشه برای درک دوستان از این موضوع
الان خود من دوره عزت نفس رو دارم کار میکنم(داخل پرانتز بگم که با آیدی پسرم وارد شدم چون آیدی خودم از دسترس خارج شده)
و در جلسه یک استاد میگن که برا خودت وقت بزار تنهایی برو سفر تنهایی برو رستوران و این شد که من تصمیم گرفتم ی سفر تنهایی برم بدون همسر و بچه هام و حتی دوستام و در یک تور خانومانه ثبت نام کردم و خواسته م واقعا تجربه ی سفر عالی دیدن ی منطقه بکر و با دوستانی خیلی عالی همسفر شم و در اون سفری که ثبت نام کردم اون تور به دلیل حد نصاب نرسیدن کنسل شد و لیدر تور گفتن اگه که مایلید مبلغ رو برگشت بزنم ب حساب تون و من گفتم نه واسه سفر بعدی ک هفته آینده ست رزرو کنید و هفته آینده هم رسید و باز هم سفر کنسل شد و دوباره لیدر عزیز گفتن ک شماره کارت بدین ک مبلغ عودت داده بشه و من بازهم گفتم ک نه باشه واسه هفته آینده که این بار مقصد تغییر کرده بود و یک روز هم به سفر اضافه شده بود و این شد که من در ۱۱ مرداد اوج گرما تابستون راهی روستای زیبای پاقلعه در شهر رامیان شدیم و نگم براتون که خود بهشت بود هوای فوق العاده بود از وسط تابستون انگار یهو رفته بودیم تو دل اردیبهشت هوا بهاری مه آلود نم بارون منظره رو نگم آدم مبهوت میشد از دیدن اون همه زیبایی یه کلبه چوبی وسط جنگل اصلاً خوده خود بهشت بود…
از همسفرهایی که واسه بار اول باهاشون آشنا میشدم و میدم شون که نگم بقدری انسان های شاد و با خودشون کاملاً در صلح بودن و چقدر بودن در کنارشون لذت بخش بود و حتی به گفته خودشون که چندین بار با همون تور سفر کرده بودن ولی این گروه یکی از بهترین گروه ها و به اصطلاح پایه ترین گروه بود…
و این رو هم بگم که دلیل کنسل شدن دو سفر قبلیاین بود ک بعد متوجه شدم مکانی که قرار بود بریم یکی از دلایلش هوای خیلی گرم اون منطقه بوده و من واقعا تحمل گرما و زیر آفتاب بودن رو ندارم…
من در این مثال همانطور که گفتم خواسته ام تجربه ی ی سفر لذت بخش و عالی بود و تصمیم گرفتم و بعدش کنترل ذهن کردم و در تور ثبت نام کردم اینکه میگم کنترل ذهن آخه نجواها هی میومد که آخه تو کسی نمیشناسی دوستات باهات نیستن خونوادت نیست اونجا تنهایی لذتی نداره هرکسی که داره میاد حتما با خودش ی همراه و همسفر داره ولی توچی تنهایی میخوای چکار کنی و ….از این صحبتا ولی من میگفتم همراه و همسفر من خداست من و خدا دوتایی با هم میریم و خیلی هم خوش میگذره دقیقا همین جمله رو میگفتم و خودِ خدا واسم همسفر عالی شد هوای خنک و عالی شد، نم بارون شد،منظره بکر و زیبا شد،اقامتگاه تمیز و عالی در مکانی زیبا شد،خود شادی و نشاط شد همه چی شد برام
پس وظیفه ی من خواستنه تصمیم گرفتنه و وظیفه خدا اجابت کردنه از چ طریق و چطور شو دیگه باید تسلیم بود و سپرد به خودش…
باید پارو نزد وا داد
باید دل را به دریا داد
به هر کجا برد بدان ساحل همانجاست
در پناه خدا
حمید رضا جان سلام
تو دوره دستیابی به رویاها جلسه ۹ و ۱۰ استاد صحبت کرده در این مورد و نکات و آیه ها و مثال ها و منطق های خوبی آورده .منم با توجه به سابقه مذهبی بودن این دو جلسه برام سنگینه و هنوز مقاومت ها یی دارم.اما خب اصله دیگه اصل اینه که بعضی چیزهایی که بهمون گفتن و نسل اندر نسل به ما رسیده نادرسته.و بنا بر اون نادرستی انشعابات غلط و آدرس های نادرست یا دور داده شده.اصل اینه خداوند در همه چیز جاری است و کارها توسط او انجام میشه.تو سوره الرحمن هم داریم که میفرماید:
يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند از او تقاضا میکنند، و او هر روز در شأن و کاری است!
الرحمن – ۲۹
اینجا هم بحث سپردن کارها به او سوت زدن در جاده آسفالته در جنگل پیش می آد یا نه با عقل کوچک خود حرکت کردن که نهایتا با سختی به یک هزارم خواسته نمیرسیم.
امیدوارم هم من و هم شما و هم همه دوستان به این وصل برسیم و ……
سلام به دوست خوبم از بیان نظرات و اینکه اینقدر خوب داری روی خودت کار میکنی
من دوره هایی که شما استفاده کردید رو نداشتم ولی به عنوان دانشجوی 12 قدم که 7 قدم رو گذرونده
برام این مشکل شما خیلی بدیهی و واضح بود جوابش
تمام صحبت های استاد توی جلسات 12 قدم مثل یک گنج میمونه و منی که چندین سال توی مذهب غرق بودم و هیج کجا این آگاهی ها رو شبیه اش رو هم نشنیده بودم
و اما جواب که شما بهش رسیدی درسته و از نظر من پیچیدگی نداره خداوند خودش رو عزیز میدونه و والا و برتر و منی که فرمون هدایت رو میدم به دست خداوند و روشونه های خدا میشینم و اجازه میدم او من رو ببره و به خواستم بروسونه حتما باید به خودم ببالم چون من یه قطره هستم که به دریا وصل شدم و دیگه قطره نیستم و دریا شدم ، من وقتی به خدا وصل میشم دیگه من نیستم ، منی وجود نداره و اینجا خدا داره همه کار میکنه و خداوند ارزشمند هستش و با وجود همچین اربابی حتما من عزیز هستم
موفق باشید و ثروتمند در دنیا و آخرت
سلام دوست عزیز
چه جالب سوالی و چه حکیمانه جوابی
تحسین و تشویق برای شما
آره دوست عزیز تا قبل ما از خواستن و توانستن ترسیدیم
ما از اینکه از خدا بخواهیم ترسیدیم و منتطر بودیم خودش برامون رقم بزنه و خوب چیزی میشد جدای امیال ما
یا مثل رستورانی که سلف سرویس هست اگه اگاه باشیم خودمون هرچی میخواهیم برمیداریم واگه ناآگاه میشینیم اونجا هرکی هرچی میخواد برمیداره و در نهایت ته مانده ها یا چیزی که باب میل هیچکی نبوده به ما می دهند .
ضرب المثل طلایی از تووحرکت از خدا برکت اینجا خیلی معنا داره
بابد بخواهیم حرکت کنیم و خداوند برکت را برامون بیاره
مثال من از همسر ویژگی هایی مورد نظرم از خدا بخوام و حرکتم این هست که در خودمم این ویژگی ها را نهادینه کنم)مثلا من همسر کت و شلواری میخوام خوب خودمم باید مانتوهای اداری و رسمی پوش بشم)
و به خدا بسپاریم تا برکت و اون کیس مورد نظر رو بهمون بده
و اگه بخواهیم خودمون خدایی کنیم و برم در به در سراغ اون همسری با ویژگی مورد نظرم و حرکت نکرده باشم و اون ویزگی ها در خودم نهادینه نکرده باشم خوب به جدایی کشیده میشه
یه چیزی به ذهنم رسید توحید عملی یعنی هم خدا هم عمل ما باهم باید ترکیب بشه و اینبار معجزه آتش گلستان رخ میدهد.
واقعا سوال. جوابتون ارزشمند بود و من هم این کامنت رو بی تفکر الهامی نوشتم و چقدر برای خودمم جواب بود.
خدایا شکرت در حتی انگشت ما قرار میگیری و با ما حرف میزنی
خدایا صدها بار شکرت
در پناه حق ثروتمند و خوشحال باشی
سلام به حمیدرضا جان..
داداش ..هرچی گفتی رو پذیرا شدم..اعتبار همه چیز به خدا میرسه..
اما اینکه من سجاد اگه بخوام تمام سعیم رو بکنم و روی بهبود شخصیتم کار کنم..ولی یک نفر که شریک زندگیمه بخواد کلا رفتارش رو بامن تغییر بده و جوری برخورد کنه که سجادی توی خونه وجود نداره..درصورتیکه سجاد داره روی بهبود خودش کار میکنه..چه دلیلی داره کسیکه باهام زندگی میکنه بخوام؛رفتارش رو به نیت خدا ببینم..چه دلیلی داره سرد بودن رفتارش رو به نیت خدا ببینم..آیا این درسته که این دیدگاه رو داشته باشم؟!
.
.
فقط تنها چیزی که میدونم اینه که همه چیز ما در گرو احساس لیاقت و ارزشمندیمون هست..
من نمیدونم که چه میشه..ولی میدونم الخیر فی ما وقع..
خدای من همیشه هدایتگر من هست..اگر ازش بخوام که هدایتم کنه..
سلام سجاد عزیز
ما انسان ها بقول استاد ارواح مجردی هستیم که به این دنیا اومدیم که خودمون رو تجربه کنبم
پارتنر شما حق داره خودشو تجربه کنه
نگاه و نظر و درک ایشون لزوما نباید مثل هم باشه
دلیلی تداره شما به هم بچسبید
اگر هم مدار باشید ادامه میدید و اگر نباشید دنیا مسیرتون رو از هم جدا میکنه
البته اگر رها باشید براحتی راهتون جدا میشع
و اگر رها نباشید و بخواید به هم بچسبید دنیا که در نهایت کار خودشو میکنه ولی اول چک و لگدیتون میکنه بعد جداتون میکنه
دوست عزیزم
شما روی خودتون کار کنید و به خدا اجازه بدید هدایتتون کنه
سلام دوست عزیز
بسیار بسیار کامنتتون عالی بود
واقعا لذت بردم
چقدر زیبا توضیح دادید
و چقدر زیبا متوجه شدید مباحث رو
احسنت
به نام الله مهربان
سلام به دوست و هم فرکانسی عزیزم حمیدرضا
من از شما صمیمانه سپاسگزارم بابت سوال بسیار عالی ک پرسیدید و تحسینتون میکنم بابت اینکه پاسخ بسیار عالی و نتیجه تحقیق و بررسی خودتون رو برای ما قرار دادید.
شما با طرح این سوال و پاسخ دادن به اون یکی از مهمترین موضوعات رو برای من حل کردید و سپاسگزار خداوندم ک منو به سوال شما هدایت کرد تا پاسخ بگیرم
از شما هم بابت این تفکر به جا و این تعهد و این پشتکارتون برای حل مسائل سپاسگزارم
در پناه الله مهربان باشید.
سلام محمد رضای عزیز
منم به لطف الله چند ماهی میشه هدایت شدم به فایلای توحیدی بعد چند ماه هر روز گوش دادن بعد فایل های رایگان دیگه وبه لطف خدا قدم اول از دوازده قدم رو خریداری کردم وایمان دارم که خداوند بهم کمک میکنه ومنو یاری میکنه تا قوانین ثابتش وخودش رو بیشتر درک کنم
اصلا نمیدونید با کامنت شما یک غوغای درونی در من ایجاد شد چند بار خوندم انگار به قول استاد روحم لطیف شده بود وهر بار گریه وگریه
اون تو نبودی که نوشتی ومن خوندم اونم خود خدا بود
خدایا خوشحالم که به این اگاهی های ناب منو هدایت میکنی
ممنون محمد رضای عزیز در پناه خدای مهربان باشید
سلام به خانواده عزیز وبرادر عزیزم
ممنون بابت دیدگاه خیلی مهم وکاربردی انشالله که هرروز آگاهیهاتون بیشتر بشه به لطف خدا
منم میخواستم به همون اندازه که درک کردم بنویسم
من باگوش کردن به فایلهای استاد که میگن شما باید خودتون رو لایق الهامات ببینید خودتون رو به خداوند نزدیک ببینید میگفتم من و خدا یکی هستیم ومن و ابراهیم و استادو…هیچ فرقی نداریم ولی دیروز انگار یک چراغی توی ذهنم روشن شد که چقدر من خودم رو نالایق میدونم برای الهامات من چقدر خودم رو از خدا دور میبینم
چون من همیشه یه همچین نگاهی داشتم که بااااید چندین ماه روی خودم کار کنم تا بتونم وضع زندگیم رو درست کنم تا بتونم واضح صدای خدارو بشنوم واصلآ نمیشه فقط دوروز کارکنم باید بشینم بنویسم، شب تا صبح صبح تاشب به فایلها گوش کنم ویک احساس متفاوتی پیدا کنم اون موقع نتایج میان.
واین یعنی هنوز خودم رو لایق هدایت نمیدونم این همون احساس بی ارزشی ودوری از خداست.
من یک هفته پیش رفتم آزمون توشهری وقتی کنار افسر نشستم تمام ستون فقراتم از استرس میلرزید و طبیعتآ رد شدم ولی چیزی که خیلی حالم روبد کرد این بود که من افسر رو خیییلی بزرگ کرده بودم برای خودم ،خیلی باخودم صحبت کردم که مگه اون افسر کی بود یکی ازبنده های خدا اصلآ خود خداست ودیروز که دوباره آزمون داشتم باخودم قرارگذاشتم که فقط بسپارم به خدا وگفتم این افسر خودتی ومن هم بدون کمک تونمیتونم، خودت هدایتم کن قبل سوارشدن چند تانفس عمیق کشیدم و قلبم روآروم کردم وقتی سوارماشین شدم وشروع به حرکت کردم افسر غیرمستقیم به من گفت قبولی وجالب اینه که حتی راهنماییم کرد وطوری بامن صحبت کرد که انگار من رو میشناخت بااینکه بارددوم بود که من آزمون میدادم
ومن به این نتیجه رسیدم که وقتی میگیم که من باید خیییلی روی خودم کار کنم تانتیجه بگیرم یعنی من هنوز لایق نشدم درصورتی که هرررر لحظه خداوند ما روهدایت میکنه بصورت خیلی طبیعی که حتی باورمون نمیشه که هدایته.
برای خواسته ها مافقط میگیم چی میخوایم مثلآ چه ماشینی باچه آپشنهایی باچه رنگی خواسته ما یک ارتعاشه که ساطع میشه و ارتعاش مثل خودش رو جذب میکنه اون ارتعاشه خود خداست که گفته بخوان تااجابت کنم تورا،از چه راهی رو خودش میدونه من فقط یک درخواست کننده ام.
این درک من ازقوانین بود دوستان.
و ممنونم ازهمه بابت آگاهی هایی که به اشتراک میزارید وباعث رشد آگاهی میشید
شادوپیروز باشید
سلام حمیدرضای عزیز
چندروز پیش تو یکی از ریپلای های دوستان به یکی از کامنت هات خوندم نوشته بود من شمارو اقای ناجی میدونم
درلحظه من هم تحسینت کردم
تحسینت میکنم از درک زیبات از قانون
از انرژی بینظیر و پیوسته ای که داری گام به گام خیلی زیبا و ماهرانه ازش استفاده میکنی برلی رشد برای کمال برای رسیدن به اصل خودت
و چقدر سخاوتمندانه داری دانسته هات رو دراختیار دوستانت قرار میدی
به شخصه از کامنت هات لذت میبرم و بادقت میخونمشون
یه کانال ایجاد کردم تو تلگرامم
به اسم کامنت های اقای ثانی
و کامنت هایی که از خوندشون لذت میبرم رو
اونجا کپی میکنم تا بارها و بارها بخونمشون
یه کامنتی نوشته بودید
درمورد درسی که خدا بهتون داده در مورد راحت انجام شدن کارها
گفته بودید وقتی یه مقدار پولی رو خیلی راحت ساخته بودید و باخودتون فکر کرده بودید که مگه میشه انقدر راحت باشه همه چیز ؟
و خدا یه زنجیره اتفاقات بد رو براتون رقم زده که شمارو متوجه فرکانس بی لیاقتی تون کرده باشه
و شما متوجه شدید که این باور بی لیاقتی بوده که شما خودتون رو لایق اینهمه اسایش وراحتی نمیدونستید…
من ازاون کامنت خیلی لذت بردم و خیلی قشنگ درکش کردم
تااینکه دیروز یه سلسله اتفاق مشابه موقعیتی که برای شما رقم خورده بود برای من هم اتفاق افتاد
من حدود ۷،۸ روزی بود ک واقعا داشتم خیلی زیبا طبق فرمون هدایت الهی میروندم و خب نتیجه هاطبق قانون داشت عالی رخ میداد
و من اسون شده بودم برای اسونی ها
تااینکه دیگه طاقت نیاوردم و وقتی یجاهایی اطرافیانم رو توی خونواده میدیدم که داره چقدر مسیرشون سخت پیش میره
تو دلم میگفت چرا برای من انقدر اسونه و برای اینها مسیر شده کور گره
حتی به زبون نیومد فقط توی دلم بود
جالبه همزمانی های الهی خیلی دقیقه
دوسه روز پیش هم استاد فایل درس های زندگی از یک بازی رو توی سایت بارگزاری کرد
من ازون فایل هدایت شدم به سمت قسمت اولش که مدتها پیش در سایت بارگزاری شده بود
اونجا توی فایل درسهای زندگی از یک بازی قسمت ۱
یه جایی خانم شایسته میگه
من حین بازی پینگ پنگ وقتی بازی خیلی خوب پیش میره تو دلم میگم ک اینهمه راحتی حق من نیست و دقیقا ازهمون لحظه بازی به ضرر من پیش میره و شکست ها اتفاق میوفته
وقتی دیروز اون جمله رو شنیدم
چراغه تو مغزم روشن شد
خدا شروع کرد ب حرف زدن
بهم گفت حالا فهمیدی
چرا این سلسه اتفاقات ناخواسته رو دعوت کردی ب زندگیت ؟
حالا علتش رو فهمیدی؟
همونجا یاد کامنت شما افتادم که مدتها پیش درس بزرگی رو بهم داده بود
خیلی گشتم ولی متاسفانه توی ارشیو کامنت هاتون سیوش نکرده بودم
اما هرانچه که ازتون اموخته بودم رو باخودم مرور کردم و خوشبختانه از اون چالش گذر کردم و تونستم به راحتی کنترل ذهن کنم و اتفاقات خداروشگر زیاد نتایج بد به بار نیاورد
امیدوارم دوباره خدا اون کامنت رو بزاره سرراهم و من بتونم سیوش کنم
درنهایت ازت ممنونم واسه درسی ک بهم دادی
و من امروز طبق ندای قلبم تصمیم گرفتم ک همینجا برات بنویسم.
و ازت تشکر کنم
در پناه حق باشی
به نام خدای مهربان
سلام دوست عزیز
ممنونم و سپاسگزارم که اینقدر زیبادتوضیح دادی تا برای ماهم واضح بشه و اگر مبهمی در ذهنمون هست آشکار یشه
خیلی شکر میکنم خدای خوبم رو که منو هدایت کرد به کامنته شما
چقدر زیبا و قشنگ گفتین درباره احساسه لیاقت و درباره خدا
درباره توحید واقعا من چشمانم و ذهنم بازشد آره همه چیز خداست ما هیچیم
هر دستاوردی همه از خداست هر مشتری میاد خود خداست
متشکرم سپاسگزارتون هستم دوست خوبم
که وقت گذاشتی و نوشتی برامون
نوشته شما رو با دل و جون میپذیرم که عالی گفتین و میدونم حتما این حرفها رو خداوند به ذهن و قلب شما آورده و هدایت کرده که اینا رو بنویس و شما هم با ایمان قبول کردی و نوشتی
که برای امثال من درس باشه و ایده و راهکار
خیلی احساسه خوبی دارم
در پناه خداوند بزرگ و قدرتمند باشین
با سلام خدمت شما دوست عزیز باز هم مثل همیشه پاسخی در خور و ارزشمند و کاملا مفصل و واضح فرمودید حق یارتان جناب ثانی
بنام خداوندی که زنده میکند و می میراند
سلام به روی ماهت حمید رضای عزیزم
دیشب که سوال و پاسخ تو خوندم لذت بردم از جهاد اکبری که راه انداختی تا به درک و فهم درستی برسی ، تحسینت میکنم عزیزم
حمید رضا میدونی دیروز موقع پیاده روی طی صحبت هایی که با خدا داشتم یک موضوعی رو برام توضیح داد که بی ربط نیست به سوال شما
با اینکه اصل یکیه اما چرا هیچ کدوم از معجزات و داستانهای قرآن شبیه هم نیست ؟؟؟!!
چون هدایت و خدا در لحظه بنا به شرایط عمل میکنه
خدا در لحظه وجود داره
هر آنچه ، یعنی هر آگاهی و هر دانشی هر دانسته یی که داریم مربوط به گذشته اس و عملی که از سمت ذهن رخ میده .
تقوی یا همون کنترل ذهن که خیلی هم کار مهمی و منجر به بندگی و تسلیم میشه یعنی تمام آنچه از گذشته حتی لحظه قبل یاد گرفتی و تحت قدرت لحظه اکنون دربیاری .
این میشه که خدا میگه باشه تو تمرین کردی و تیر اندازی یاد گرفتی اما اون علم مربوط به گذشته بوده و چون تو ذهنت و تسلیم من کردی در لحظه من بودم که برات انجام دادم .
مثال آخر استاد در فایل چگونه ذهن فریب میده
رونالدو استاد ضربه پنالتی ، اما وقتی میگه خدایا من تسلیمم خدا در لحظه شرایط و تحت امرش هدایت میکنه که بنده تسلیمش راضی باشه .
حمیدرضا استاد نقشه کشی و اصلا نابغه در کارش ، اما اگه تسلیم باشه هر بار که شروع به کار میکنه تو قلبش میگه خدایا من تسلیمم هدایتم کن ، بعد خدا میاد و نقشه یی و میزنه که نتیجه اش راضی باشی
یه مالک میخواد ملک بفروشه ، لحظه فروش میگه خدایا تسلیمم خودت هدایت کن و نتیجه میشه ثروت راحت و فراوان
اینجاست که خدا میگه تو که نیستی منم
چون در لحظه عمل تو گفتی خدایا من تسلیمم
به حرف راحته ها ، باید در عمل انجامش داد
وگرنه ابراهیم میگفت تسلیمم و زن و بچه رو رها نمیکرد
نوح میگفت تسلیمم اما کشتی نمیساخت
من بگم تسلیمم اما در لحظه عمل بترسم و انجامش ندم
یادمه روزی که میخواستیم بریم طلاق بگیریم با اینکه از چند ماه قبلش اعلام کردم که بریم طلاق توافقی بگیریم و خدا قلبم و آروم کرده بود اما روز رفتن جلو در و گرفتم و هق هق گریه میکردم که من میبخشمت اگه از تمام کارهای گذشته دست بکشی ،
در واقع لحظه عمل، تمام ترس های گذشته دست به عمل شده بودن که خداروشکر خداوند خودش امور بدست گرفت و کار به آسانی انجام شد .
تمام این دوره ها ، کتاب ها ، فایل ها ، کامنت ها رو میخونیم که مهارت مون بالا بره که بتونیم در لحظه عمل بتونیم بگیم تسلیمم .
از صبح تا شب بگو تسلیمم اما لحظه موعود حواست نباشه به هیچ دردی نمیخوره .
قطعا که محمد لحظه تیر انداختن گفته خدایا تسلیمم و خدا براش انجامش داده
خدا در تمام لحظه ها حضور داره منتهی زمانی که میگی تسلیمم اون انجامش میده برات
همه آدم ها زندگی عاشقانه میخوان
همه آدم ها آزادی مالی میخوان
همه آدم ها سلامتی و انرژی میخوان
اما چرا همه گرفتار و پریشان هستن ؟؟؟
خداروشکر که همه آدم ها موقع حرف زدن هم علامه هستن و از تمام علوم خبر دارن و تو حرفهاشون خدا تنها قدرت هست
پس چرا زندگی هاشون چرخه تکرار درد و بدبختی و بدو بدو ، کمبود ِ ؟؟؟؟؟؟؟
چون لحظه موعود تسلیم نیستن و روی مغز محدود و توانایی های خودشون حساب میکنن واسه همین زندگی میشه جهنم .
اولوالباب کسانی هستن که انجام تمام امور و به خدا واگذار میکنن .
اره ترس هست ، نگرانی هست اما پناه میبری به خودش و میگی خدایا از شر شیطان درونم و ترس هام به تو پناه میبرم خودت امور و بدست بگیر .
تمام کسانی که به خواسته هاشون رسیدن برای اینکه مهارت در تسلیم شدن داشتن
دقت کردی بچه ها چقدر زود به خواسته هاشون میرسن ؟؟؟
چون اصلا ذهن قدرتی نداره که بخواد مانع بشه
هر بار که میخوای تیر و رها کنی باید بگی من تسلیمم تا خدا تیر و بزنه
همه میگن لحظه حال ، همه میگن مدیتیشن ، نماز ، بی ذهنی
همه اینها برای اینکه بتونی به نقطه تسلیم برسی
وقتی من از صبح تا شب مدیتیشن میکنم اما با یه حرف شوهرم بهم میریزم تمام اون مدیتیشن و بده آب ببره
وقتی من قرآن میخونم و مادر موسی رو تحسین میکنم عجب کاری کرد بعد خدا بهم میگه برو استعفا بده میگم وای چطوری ؟ مگه میشه ؟؟
پس چطور که مادر موسی رو به به میکنی اما خودت نمیتونی اعتماد کنی ؟؟؟
داستان سلیمان و میخونم میگم خدایا تو وهابی به منم ثروت بغیر الحساب بده بعد خدا بهم میگه خوب کاری و که دوست داری و انجام بده بجای سرمایه گذاری تو کوفت و زهر مار تا منم بیشتر از سلیمان بهت ثروت بدم بعد من میگم خدایا اون که کاری نداره خودش یه گوشه یی داره کار میکنه اما ته دلم هر روز میگم چه حالی میده فلان سرمایه گذاریم سود کنه و زندگی ام از این رو به اون رو بشه !!!
نمیشه آقا جون نمیشه
یا باید تسلیم باشی و به آنچه خدا میگه عمل کنی
یا مثل ۹۹ ٪ آدم ها زندگی کنی
اگه تسلیم بودی اونجاست که تو هیچ کاره یی و همه اوست
و تو پاداش تسلیم بودنت و میگیری و لذت میبری از زندگیت
این خدایی که من شناختم و هر روز تمام تلاشم اینکه بتونم در عمل تسلیم بودن رو اجرا کنم
حمید رضا تو همه کاره هستی یعنی همه کاره که تمرین کنی در تمام امور تسلیم باشی
حمید رضا تو هیچ کاره هستی هیچ کاره چون تسلیم هستی خدا کارها رو انجام میده
اون وقته که تمام هستی مسخر تو هستن و تو میشی اشرف مخلوقات و خداوند سلام بر تو میفرسته و مصداق کن فیکون میشی
عاشقتم که این سوال جذاب و پرسیدی و خداوند گفت و ما یاد گرفتیم
سلام سارای نازنینم
کاملا فهمیدم چی گفتی
قبلا نمیفهمیدم
اما دقیقا دیشب که خدا بهم گفت اگر فلان کارو انجام ندی یعنی هنوز منو نشناختی
اگر بتها رو نشکنی یعتی هنوز منو یه موجود مذهبی مقدس میدونی
دقیقا یاد ابراهیم افتادم
دقیقا یاد اون کامنت زیبات افتادم که توحید برای هر کسی یه جور خاصیه
آره به خود خدا قسم از لحظه ای که به خدا گفتم چشم انجامش میدم انگار درهای قلبم که مهر بهش خورده بود باز شد
از دیشب دارم بمباران میشم با کامنت های بچه ها تو صفحه های مختلف
که به خدا قبلا نمیفهمیدمشون
الان بهتر میفهمم
کی خدا برات خدا میشه وقتی تو براش بنده بشی
خدا خدایی رو بلده ، تو بندگیو بلدی ؟
بنده بشو تا ببینی خدا تا کجا بالا میبردت
چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت
به فلک رسد کلاهت که سرِ همه سرانی.
سلام ساراجانم
ممنونم بخاطر این کامنت
تسلیم بودن همه چیزه
تسلیم نقطه ی بعد ایمانه
ایمان که بیاری تسلیم میشی
وقتی تقلا میکنیم با ذهنمون کارهارو انجام بدیم تسلیم نیستیم وقتی تسلیم نیستیم کارها به سخت ترین شیوه پیش میره
البته به این راحتی هم نیست یه نگاه توحیدی وسیع میخواد ، باید به معنی این جمله برسی که همه چیز خودشه وگرنه مگه میتونی بچتو بسپری به اب رودخونه اگر درک نکرده باشی اب رودخونه اونه مگه میتونی بچتو ول کنی تو بیابون اگر درک نکرده باشی بیابون اونه مگه میتونی وارد اتش بشی اگر درک نکرده باشی اتش اونه
سلام سارا جان
دوباره داشتم این کامنتت رو میخوندم
یاد یه مطلبی افتادم تو دوره عزت نفس بود فکر کنم
استاد میگفت بین نفر اول و دوم مسابقات دو میدانی در المپیک اونی برنده اس که کنترل ذهن بالا تری داره
تمرین رو که هر دو کردن
عضلات شون رو که هر دو روش کار کردند
بحث اینجا دیگه اصلا بحث فیزیک نیست
بحث قدرت ذهنه
اونی اول میشه که کنترل ذهن بالاری داره
آره واقعا
منم درس خوندم تلاش کردم تو کار خودم تخصص دارم
ولی اگر تقوی نداشته باشی به هیچی نمیرسی
تهش اینکه مهم نیست چقدر عوامل بیرونی رو درست کردی مهم اینه که چقدر عوامل درونی رو بهش پرداختی
سلام دوستان عزیزم
خیلی اتفاقی و هدایتی خدا هدایتم کرد به کامنتی که حدود یک سال و نیم پیش تو دوره شیوه حل مساعل گذاشته بودم
و دیدم چقدر مرتبط با محتویات این صفحه است:
حل مساله ای در مورد یک سگ:
همه این جریان در عرض چند دقیقه اتفاق افتاد:
سگی در ابعاد خرس تو باغ یکی از دوستان که حتی صاحبش میترسید بهش نزدیک بشه و به شکل عجیبی زنجیر و قلادش آزاد شده بود.و همه شوکه شده بودن
در حدی که سبنا ( صاحب باغ )میخاست زنگ بزنه از تو شهر باباش یا برادرش بیان تا زنجیرشو ببندن.ولی یک لحظه یه ندایی درونم گفت حمید برو ببندش.
من خودم تا اون لحظه جرات نکرده بودم از ده قدمیش نزدیک تر برم.کلا از سگها زیاد نمیترسم ولی این سگ واقعا وحشتناک بود و کلا سگ نگهبان بود و کارش همین بود که همه بجز صاحبشو بگیره.
حدود پونزده نفر بودیم مشغول خوشگزرونی و از لحظه ای که فهمیدیم قلادشو باز کرده کسی جرات نداشت تکون بخوره.
همیشه نزدیک شدن به این سگ جزو چالش هایی بود که دوست داشتم امتحانش کنم ولی واقعا جراتشو نداشتم.
یاد کتاب رویاهایی که رویا نیست افتادم و افکاری که تو ذهن استاد بوده دقیقا داشت تو ذهنم میچرخید.
اینکه حمید اگه بری قطعا کشته میشی. قطعا تیکه پاره میشی .تقرییا همه همینو گفتن .میگفتن اکه بری تیکه پارت میکنه.ولی همون خدایی که تو چادر به استاد گفت برو. به من هم گفت برو.هیچ برگی بدون اذن من به زمین نمیفته.تمام این گفتگوها در چند ثانیه اتفاق افتاد.و بمن قدرت داد که برم .تمام وجودم پر از ترس بود.اما ایمان داشتم اتفاق بدی نمیفته.سگ از زنجیرش خیلی فاصله گرفته بود.و من هیچ ایده ای نداشتم ولی فقط رفتم.
سگی که قبلا حتی جرات نمیکردم تو چشماش نگاه کنم .چشماش همیشه قرمزه.رفتم جلوشو واقعا تمام وجودم از ترس پر بود و میلرزیدم و در کمال ناباوری تا رسیدم بهش جلوم دراز کشید و شروع کرد به لوس کردن خودش. سگه با اون هیکل با اون ابعاد و با اون چشاش خودشو برام لوس کرد .انگار دقیقا خود خدا داشت بهش فرمان میداد که چیکار کنه و به منم گفت نوازشش کن.( طبق ایه مورد بحث باز الان فهمیدم که اون هم خود خدا بود)
من هم نشستم کنارش .دست و پام داشت میلرزید .و شروع کردم به نوازش کردنش.چندتا از بچه ها داشتن فیلم میگرفتن احتمالا بعنوان آخرین فیلم از من. ولی یدفعه همشون از دیدن اینکه سگ منو نگرفت داشتن دست میزدن و خوشحال بودن.یکی از بچه ها گفت سعی کن ببریش نزدیک زنجیرش.من هم پاشدم و آوردمش نزدیک زنجیر.از شدت ترس آنچنان دستهام میلرزید که شاید نزدیک به ده بار خواستم قلاب زنجیرو بندازم زیر گردنش که محل حلقه زنجیر بود ولی انقدر دستام میلرزید که حلقه جا نمیرفت.
ولی خداروشکر بالاخره انجام شد.
و من یکم دیگه کنارش نشستم و نوازشش کردم.
هیچ وقت فکر نمیکردم که بتونم این کارو انجام بدم.
ولی باز هم خدا کارها رو آسان کرد.
چند ساعت بعد کلی غذا براش بردم و با آرامش بیشتر و مقدار بسیار کمی ترس نشستم کنارش شاید بیشتر از نیم ساعت اون غذا خورد و من تو تنهایی کنارش اشک ریختم و گفتم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
انگار یه بار دیگه خدا بهم گفت قدرتو به کی دادی؟ اگه من نخام برگی بدون اذن من به زمین نمیفته. و من فقط اشک ریختم و به غذا خوردن این موجود رام و آرام و زیبا نگاه کردم.
حمید قدرتو به کی دادی؟
جواب: احتمالا به همه بجز خدا.
حمید رضا عزیز سلام
چه جسارتی به خرج دادی و رفتی جلو.داستان رو تجسم کردم تو ذهنم نتونستم برم جلو.اینجا اختلاف ایمان من و ایمان شما برام مشخص شد.کسی که میگه توحیدی ام و ایمان دارم .اینجوری عمل میکنه و نهایتا ایمان در عمله و حرف مفت نیست.اینکه خدا همه چیزه و برگی بدون اذن او بر زمین نمی افته در حرف نیست بلکه عمل کردن به ایده ها و هدایت هاست.حمید رضا خدا ایمانت رو بیشتر کنه
بنامخدایی که کافیه برای بنده اش
سلام آقا ابراهیم عزیز
حدود یک ساعت پیش داشتم کارها مو انجام خدا بهم گفت برو برای ابراهیم بنویس روی عقل خودت حساب نکن تا راهی رو که دنبالشی پیدا کنی و مسئله حل بشه
ی کم مقاومت کردم و خدا دوباره گفت و منم گفتم چشم
حتما منتظر نشانه و پیامی بودین و خداوند هم از هزاران راه هدایت میکنه
ایشالا خوب است و خیر
سلام سارا عزیز
سپاسگزارم از پیامت و نوشتن هات.در همه بخش ها خداوند زیباترین و توحیدی ترین پیامها رو از دستت بر سایت جاری میکنه و من همیشه مسرورم که میتونم پیام های شما رو دریافت کنم.بله درسته سپردن به الله و تسلیم بودن و اینکه روی عقل خودم حساب نکنم کاملا درسته و منو به جاهای خوبی میکشونه که دوست دارم.کنترل ذهن قوی میخاد که انشاالله بتونم داشته باشم و توکلت علی الحی الذی لا یموت میکنم .از شما سپاسگزارم که زحمت کشیدید و برام نوشتید.
سلام دوباره به دوستان عزیزم
خدارو هزاران بار شکر میکنم باز هم بخاطر هدایتهای ناب و بینظیرش
خداروشکر میکنم که با چنین انسانهای فوق العاده ای احاطه شدم
واقعا از ته دل دوستون دارم
یک هدایت ناب الهی
خدا خودش داره درهارو برام باز میکنه و گره هارو یکی یکی پشت سر هم باز میکنه تا من به خواسته ام برسم
خواسته ای که وقتی من درخواستش کردم دیگه خواسته من نیست بلکه خواسته خدایت و باید انجام بشه
امروز عصر که کامنت سارای عزیز رو خوندنم گفتم چقدر دوست دارم نگاهم و ذهنیت ام اینطوری بشه
یعنی بتونم اینجوری به خودم و ویژگیهام نگاه کنم
بتونم به خودم افتخار کنم
و خدای مهربونم گفت برو دوباره جلسه پنج قدم یک رو با دقت بیشتر ببین و نکته هاشو بنویس
منم گفتم چشم
در سوره بقره خدا میگه
گفتیم همگی از بهشت فرود ایید
اگر هدایتی از من بسوی شما بیاید ، آنها که از هدایت من پیروی کنند نه غمی دارند و نه ترسی
خیلی نکته اینجا نهفتست
خدا در سوره حمد به ما یاد داد که از من بخواهید که شما رو هدایت کنمبراه راست به راه کسانی که به اوناا نعمت داده ام
پس اولا من باید درخواست کنم چون همه جیز به تصمیم من بستگی داره
دوما اینکه راه راست و ضراط مستقیم راهیه که نعنت ها در اون مسیره
سوما اینکه کسی که در راه هدایت داره قدم برمیداره نشانه اش اینه که نه غمی داره و نه ترسی
کسی که در نهایت تبعیت کنه از هدایت خدا بقول استاد سرش بالاست
دوستان عزیزم من خودم به شخصه تا حالا اینطوری به موضوع نگاه نکرده بودم ،شمارو نمیدونم
آیا یک ویژگی اخلاقی خوب مثل راستگویی و صداقت نعمت نیست ؟
قطعا هست
اگر بزاریم تو این فرمول که سه تا مشخصه داشت چی پیش میاد ؟
اولا اینکه من به دلخواه و با تصمیم خودم درخواست کردم که میخام آدم راستگو و صادقی باشم
دوما راستگویی یک نعنت بینظیره
سوما ، نشانه راه درست و تبعیت از هدایت هم این بود که نه غمی داری و نه ترسی
اره دیگه آدم راستگویی نه ترسی از گذشته داره که بخاطر دروغهاش یکجایی گندش در بیاد و نه غمی داره که در آینده واسه فلان موضوع چه حرفی بزنم ، چون اون صد در صد راستش رو میگه
در حالت کلی اینجوری توضیح میده که کسی که در صراط مستقیمه و از هدایت ها تبعیت میکنه حالش خوبه احساسش خوبه
پس من چرا تا حالا واسه راستگویی و صداقت بیتظیر و بی مثال خودم ارزشی قاعل نمیشدم؟؟؟؟
چون فکر میکردم این یعنی غرور
در صورتی که با وجود این تعاریف هر ویژگی اخلاقی خوب من در واقع یعنی تبعیت از هدایت و تسلیم شدن و سرسپردگی در برابر خدا در صراط مستقیم
در واقع راست گویی یعنی توحید یعنی تسلیم
آیا این ارزشمند نیست ؟ آیا قابل افتخار نیست ؟
معلومه که هست
من هر ویژگی خوب اخلاقی رو که در این فرمول قرار دادم دیدم نتیجش شده احساس خوب
هیچ ویژگی خوبی نیست که بشه با احساس بد همنشین اش کرد
مثلا تعهد در روابط
خوب معلومه که آدم متعهد حالش و احساسش خوبه و ترس و غمی نداره از گذشته و آینده
پس این یعنی تسلیم خداست
یعنی توحید رو داره رعایت میکنه
مثلا آدمی که دستش پاکه
باز هم این یک نعمته
و باز هم آدم دست پاک نه ترسی داره نه غمی
مثلا خوش خلقی
صبوری
آرام بودن
آن تایم بودن
اقااااا هر چیزی که شما فکرشو بکنید که یک ویژگی اخلاقی خوب بحساب بیاد تو این فرمول جواب میده
یعنی نتیجه احساسی اش ، احساس خوبه
پس یعنی یک حرکت توحیدی
یعنی تسلیم هدایت رب بودن
و هررررر نقص اخلاقی یا ویژگی بد اخلاقی تو این فرمول هم نعمت نیست و هم نتیجه اش احساس بده
مثل حسد ورزی
مثل حسرت
مثل دروغ
مثل بدخلقی
مثل تندخویی
مثل بی تعهدی
و هزاران مورد دیکه
اینها نعمت نیست بلکه دقیقا راه کسانی هست که مغضوب هستند
پس اگر ما ویژگیهای خوبی داریم یعنی موحد و تسلیم هستیم و سرمون پیش خدا بالاست.
پس چرا بهش افتخار نکنیم
بقول سارای عزیز
اقاااا
مادر خوبی هستی
شنونده خوبی هستی
آدم منعطف هستی
حتی من میگم پارو میشه فراتر گذاشت
آدم خوش پوشی هستی
آدم خوش بویی هستی
ادمخوش صحبتی هستی
نتیحه حضورت در جمع باعث ایحاد احساس خوب میشه و نه غم و ترس
پس به این ویژگی افتخار کن
این نشانه یک بنده تسلیم و موحده
دیدی بعضیا با خودشون نگرانی و ترس و استرس رو انتقال میدن به تمام جمع
این یعنی هدایت رو نپذیرفتن
یعتی شیطان رو ولی و سرپرست خودشون گرفتن نه رب رو
اگر تو کارت توانا و متخصص هستی
اگر نتیجه کارت نتیجه مثبت و ارزشمندیه
اگر کارمند خوبی هستی
اگر خوب بلدی اوضاع رو مدیریت کنی
در کل هر کاری هر رفتاری هر نگاهی هر عقیده ای هر توانایی و تخصصی هررررررر چیزی که نتیجه احساسی اش ، احساس خوبه یعنی یک نعمته پس یعنی تو در اون زمینه در صراط مستقیمی و باید بهش افتخار کنی و سرتو بالا بگیری و بگی خدایا تو هدایت کردی و من تبعیت کردم
خدایا من تسلیم تو بودم
من به روش تو عمل کردم
پسسسسس مایه افتخار منه
پس میدونم که این قابل تحسینه و ارزشمنده
الان یاد یه آیه ای افتادن تو سوره مریم
عیسی تا بدنیا اومد به اطرافیان گفت :
من مایه فخر و مباهات جهانیان ام
وجود من مایه خیر و برکته
ببین چه ارزشی واسه خودش قاعل بود
حالا ماچی ؟
هنوز دنبال حرفهای فلسفی هستیم
پیامبر خدا به وجود خودش میباله
من تا دیروز فکر میکردم اگر بگم من معمار خوبی هستم خدا از وسط نصفم میکنه
خدارو شکر
خداروشکر
خداروشکر بخاطر تمام هدایتهاش
خدارو شکر بخاطر تمام الهامات بیواسطه اش
خدارو شکر بخاطر حضور تک تکشما فرشته های خدا
سلام به دوستان خوبم
تحسینتون میکنم حمیدرضا ی عزیز که خوب احساس ارزشمندیتون رو با کارکردن روی دوره احساس لیاقت توصیف کردین
دوره ای که نیازه تمرکزی روش کار کنم
دقیقا خصوصیاتی که گفتین
صداقت
خوش قولی
انرژی خوب وتاثیر گذاری روی جمع وبازتاب خوبی که با حال خوب دریافت میشه
صبوری
مصمم بودن وادامه دادن
تخصص ومهارت در کار بدون وابستگی به نتیجه با مسئولیت پذیری
حتی
خوش پوش بودن
خوش اندام بودن
تحسین زیبایی ها در خودمون ودیگران وانتقال حس خوب
مدیریت کردن صحبت در جمع به سمت احساس خوب بیشتر
همه خصوصیاتی هستن که باید با افتخار مطرح بشه ویادآوری بشه وتقویت بشه
سپاس از کامنت زیبای شما وسایر دوستان
سلام مجدد به دوستان عزیزم
الان داشتم دوباره همین کامنت رو میخوندم
و عبارت عمل صالح آوند تو ذهنم
چرا خدا عمل صالح رو تعریف نکرده چرا بصورت ایستا و ثابت چیزی نگفته
شاید بخاطر اینه که عمل صالح برای من یک چیزه
برای سارای عزیز یک چیزه
برای زهرای عزیز یک چیز
برای محمد رضا جان یک چیز
و همینو برو تا آخر دنیا
عمل صالح برای من معماریه
چون احساسم باهاش خوبه
چون وقتی دارم طراحی میکنم متوجه گذر زمان نمیشم
چون من قبلا کامپیوتر میخوندم ولی انصراف دادم و وارد رشته ای شدم که عاشقش بودم
چون این کارو دوست دارم
براش مطالعه میکنم براش تلاش میکنم
واقعا برای من معماری، عمل صالحه
پس طبق فرمول باید بهش افتخار کنم
چون هم خودم ازش لذت میبرم و هم نتیجه کارم باعث لذت بقیه شده تا الان
پس چرا بهش افتخار نکنم
طبق ایات قرآن هم پاداش ها از ان کسیست که عمل صالح داره
بخاطر اینکه این قانونشه
اون احساس خوب باعث اتفاقات خوب میشه
اون احساس اعتماد بنفس بخاطر داشتن تمرکز و توانایی که تو کاری که دوسش داری میزاری باعث خلق شرایط خوب میشه
حالا میفهمم منی که هررررررررررررررر مشتری
هررررررر مشتری اومده سراغم بهم گفته آقا تو چرا تو دبی چرا تو فلان کشور نمیری کار طراحی کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و من الان فهمیدم چرا ؟
چون به همون دلایل مذهبی فکر میکردم آدم نباید به خودش و دست اوردهاش افتخار کنه
و نتیجه شده اینی که هست
اگر دوستان هم راهنمایی دارن ممنون میشم به اشتراک بزارن.
بنام خدای مهربان و بخشنده
سلام به روی ماهت حمید رضا ی عزیز
سپاسگزارم از کامنت و آگاهی های نابی که با ما به اشتراک گذاشتی
مگه ما تو زندگی دنبال چی هستیم ؟؟
یه خانوم دنبال اینکه مورد احترام و عشق شوهرش باشه ، بچه های سالم و صالحی داشته باشه ،
تو کاری که دوست داره کسب درآمد کنه
وجودش مایه عشق و آرامش باشه تو خونه
از زندگی اش لذت ببره
همین
خب موضوع ساده اس
باید ببینه چه افکاری و اگه با خودش داشته باشه به این نتایج میرسه
اگه شوهرش دیر اومد خونه به خودش بگه این مورد اعتمادترین مرد دنیاست ، وقتی رسید با لبخند و روی خوش ازش استقبال کنم تا خونه برامون زیباترین مکان دنیا باشه
اگه بچه اش تو سن بلوغ یا جوان یا قرار ازدواج کنه ، بره دانشگاه یا هر تصمیم مهمی که قرار بگیره تو به خودت بگی این بچه هدایت میشه به تصمیم درست من عقلم محدود و میسپرمش به علم نامحدود
تو کسب و کارت میگی من این کار مورد علاقه مو هر روز بهتر انجامش میدم ، خدا هم خیر و برکت میاره تو زندگیم
بعد نگاه میکنی میبینی یه زندگی بهشتی داری که هر روز داری با لذت زندگی میکنی
اصلا زندگی بهشتی داشتن پیچیده نیست
اینقدر یه زندگی طبیعی و آرام و شاد برای همه ما ها وجود نداشته که بدیهی ترین چیزهای زندگی شده بزرگترین آرزو هامون و به جایی رسیدیم که خدا و زمین و زمان میخوایم دل روده شو بکشیم بیرون که تازه به یک زندگی طبیعی برسیم !!!
بجای پیچیده کردن موضوعات ، ساده به همه چی نگاه کنیم و هر کاری که خواستیم انجام بدیم به لذتش توجه کنیم و این روند و هر روز تکرار کنیم تا یک زندگی طبیعی و دلخواه داشته باشیم
تمام این دوندگی ها و بدو بدو کردن ها از جایی شروع میشه که بجای لذت از نعمت ها همش به نداشته ها توجه میکنیم
من خودم و میگم
بجای این همه نعمتی که دارم که قابل شمارش نیست به یه مورد که ندارم تمرکز میکنم و مغزم و سوراخ میکنم که چطوری باید بهش برسم
خب حالا رسیدی ، که چی ؟؟
اگه ماهی ۱ میلیون داری یا ماهی ۱۰۰ میلیون ببین ازش داری لذت میبری یا نه ؟
اگه متاهلی یا مجرد ببین از شرایطت لذت میبری یا نه ؟
اگه پولت به اندازه ی رفتن به امام زاده داوود یا رفتن به سواحل شمال یا کشورهای دیگه آیا داری لذت میبری ؟؟؟
بخدا که مهم لذت بردنه تا خودمون و کشتن برای رسیدن
فکر کنیم شب که خوابیدیم دیگه فردا قرار نیست باشیم !!!
من قول میدم به تک تک بچه ها اگه از لحظه ات لذت ببری به هر آنچه که بخوای هم به راحتی به راحتی به راحتی که حتی باورت هم نمیشه میرسی .
فکر کن از کرج میخوای بری تهران
اول اتوبان هستی ، خیالت راحته که بعد از نیم ساعت میرسی
حالا موزیک گوش بدی ، لذت ببری
یا عصبی و نگران باشی
کدومش بهتره ؟؟ بالاخره که میرسی
اگه عصبی باشی وقتی برسی تهران هم میگی این تهران که خودم و کشتم تا بیام همینه ؟؟؟؟
اما اگه تو مسیر لذت برده باشی وقتی برسی هم ۱۰۰۰۰٪ شرایطی و در تهران تجربه میکنی که لذت میبری
مثل خانوم هایی که با هزارتا قرص و آمپول باردار میشن و کل زمان بارداری استراحت مطلق هستن بعد ی بچه گریه یی هم گیرشون میاد و روزی ۲۰ بار میگن چه غلطی کردیم چقدر سخته و خلاصه در تمام مراحل بچه داری عذاب میکشن چون شروعش و مسیرش با عذاب بوده
و در آخرت عذاب سخت تر خواهد بود
بابا بیخیال شیم بزاریم نعمت ها به راحتی بیاد تو زندگی مون
این درک من در این لحظه اس از راه راست
ایشالا که همگی سوت زنان نعمت ها رو دریافت کنید و لذت ببرید و با قلبی آرام و ضمیری مطمئن به جهان بعدی قدم بزارید
سلام به همه دوستان نازنین .
اول به حمیدرضا جان که سوال به این خوبی مطرح کردید .
امروز روز غریبی هست . من در لحظه حالم داره تغییر میکنه . مرتب خدا داره بهم میگه کجا برم چی بخونم. نشونه ها چقدر امروز زیادن .
نتیجه هدایت و عمل بهش همیشه حال خوبه .
و همیشه خدا میشنوه و اجابت میکنه .
حمیدرضا جان درسته چقدر ویژگی های خوب داریم و نمی بینیم و وقتی خودمون رو تحسین میکنیم خدا لبخند میزنه .
سارا جان چقدر زیبا گفتید . فرمول خوشبختی خیلی ساده ست. خیلی طبیعیه .
خوشحالم که اینجا هستم خداروشکر که وقت باارزشم رو در سایت میگذرونم .
به نام خدای رحمان
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
سلام به حمیدرضا عزیزم
خیلی تحسینت میکنم جواب هات در عقل کل بی نهایت زیبا و درست و لذت بخشه دمت گرم خدا قوت.
آقا عجب سوال و جوابی به راه انداختی توی عقل کل مطمئنم مسئله ای که گفتی سوال خیلی از بچه هاست از جمله خود من
میدونی تا قبل از این سوالت من به یه پاسخ هایی رسیده بودم و تقریبا یه پازل با تصویر مبهمی برام درست شده بود ولی چندتا تکه اش کم بود که اتفاقا اون تکه ها از تکه های اصلی پازل بود که با تکمیل اون ها پازلم تکمیل و تصویرم شفاف میشد و ازت ممنونم بابت جوابی که نوشته بودی و باعث شدی با خوندن جوابی که نوشته بودی پازلم رو تکمیل کنم و هی میخوندم و هی میگفتم آره آره راست میگی درسته آره خودشه همینه و . . .
من هم از خدا کمک میخوام که هدایتم کنه به اندازه ظرف درک الآنم جواب این سوال رو بدم:
به نظرم برای جواب این سوال که اگه من ارزشمندم و خالق پس خدا چیکاره است؟
اگر خدا همه کاره است پس من چرا باید احساس ارزشمندی کنم؟
باید برگردیم به آیات خلقت انسان که اصلا چی شد که من خلق شدم؟ چرا من ارزشمندم؟
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
و آن زمان را یاد آر که پروردگارت به فرشتگان گفت: به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم. گفتند: آیا موجودی را در زمین قرار می دهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خون ریزی کند و حال آن که ما تو را همواره با ستایشت تسبیح می گوییم و تقدیس می کنیم. [پروردگار] فرمود: من [از این جانشین و قرار گرفتنش در زمین اسراری] می دانم که شما نمی دانید.
روزی روزگاری خدا تصمیم گرفت برای خودش جانشین تعیین کنه به کوه و آسمان و فرشته ها گفت آیا حاضرید جانشین من بر روی زمین بشید؟
همه گفتند نه خدایا ما هرگز طاقت دوری تو رو نداریم و ترجیح میدیم همینجا بشینیم و تسبیح تورو بگیم.
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند…
ما که ارواحی بودیم از جنس خود خدا داشتیم اون وسط مسطا میپلکیدیم که بعد از جواب منفی آسمان و کوه و…خدا صدامون زد …
…
گفتیم:جانم خدا جون
گفت:میخوام تو رو جانشین خودم در زمین قرار بدم قبول میکنی؟
گفتیم: خدایا خیلی دوری ات برام سخته
گفت: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ(ما به او از رگ گردن نزدیک تریم)
گفتیم:عهه خوب حله دیگه پس بریم یهو ایستادیم گفتیم راستی خدا من که چیزی بلد نیستم اصلا باید چکار کنم؟
گفت:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ
و خدا همه نام ها [یِ موجودات] را به آدم آموخت؛ سپس به فرشتگان ارائه کرد و گفت: مرا از نام های ایشان خبر دهید، اگر [در ادعای سزاوار بودنتان به جانشینی] راستگویید.
گفتیم باشه خدا من آماده ام:
گفت:
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ
پس زمانی که اندامش را درست و نیکو نمودم و از روح خود در او دمیدم، برای او سجده کنید.
بعد خدا ما رو آفرید و بهمون از قدرت خودش یعنی قدرت خلق و قدرت اختیار بهمون بخشید و به فرشته ها گفت سجده کنید فرشته ها گفتن خدااااایااااا منی که صبح تا شب تسبیح تورو میکنم باید به کسی سجده کنم که میخواد بره روی زمین و خون و خونریزی راه بندازه؟
خدا گفت من چیزی میدونم که شما نمیدونید
آقا حمید اینجا همون جاییه که شما بهش اشاره کردی یعنی قدرت اختیار
یه مثال میزنم تو میری چلو کبابی و کباب میخوری بعد میای برای من تعریف میکنی میگی احمد کباب خیلی خوشمزه اس میگم راست میگی چه مزه ایه؟ تو هرچقدر هم برام توضیح بدی من نمیفهممش تا خودم مزه نکنم
فرشته ها هم قدرت اختیار ندارند یعنی جناب حضرت عزرائیل نمیتونه بگه خدایا من خسته شدم از فردا دیگه نمیام سرکار و جون کسی رو نمیگیرم اون قدرت اختیار نداره ولی من فسقلی قدرت اختیار دارم میتونم بزنم زیر میز و بازی و خراب کنم و کلا به خدا بگم من خدام تو هیچی نیستی مثل فرعون که مثال زدید!!!!! اینجا هم خدا همین رو به فرشته ها گفت وقتی فرشته ها گفتن چرا سجده کنیم خدا گفت بابا این انسان یه قدرتی داره که شما ندارید و نمیفهمید هرچقدر هم توضیح بدم درکی ازش ندارید پس سجده کنید.
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست فتنهای حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطرهٔ خون چکید و نامش دل شد
پس طبق این آیات جواب سوال اول که چرا من باید احساس ارزشمندی کنم مشخص شد که:
من از روح و جنس خدا هستم پس ارزشمندم
اشرف مخلوقاتم به دلیل اینکه همون قدرتی که خود خدا داره من هم دارم یعنی قدرت انتخاب و اختیار و خلق یعنی چیزی که به جز انسان هیچ موجودی این قدرت رو نداره پس من ارزشمندم.
حالا با این قدرت اختیار تصمیم میگیرم همون صراط مستقیم رو انتخاب کنم که پر از نعمت و ثروته پی ارزشمندی ام چند برابر میشه چرا چون اون مسیر خداست یعنی دارم برمیگردم به اصل خودم. پس خیلی ارزشمندم
حالا چرا من باید توحید داشته باشم و همه چیز رو از خدا ببینم؟
دو پادشاه در یک اقلیم نمیگنجد
اگر هم قدرتی داریم خدا به ما داده
پس اون رب و رئیس و فرمانرواست
ما با خدا پیمانی بستیم بنام پیمان الست:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ
و پروردگار تو از پشت بنىآدم فرزندانشان را بیرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهیم. تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بىخبر بودیم.
روز الست خدا گفت بیا با هم پیمان ببندیم درسته از قدرت خودم بهت بخشیدم ولی یادت باشه کی رب هست آیا قبول داری که من رب تو هستم دیگه؟
ما هم گفتیم :
بله ارباب تو ربی تو پادشاهی
خدا گفت یادت نره
گفتیم چشم ولی خدا اگه یادم رفت تو یادم بنداز
و خدا گفت:
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
مالکیّتِ مشرق و مغرب فقط ویژه خداست؛ پس به هر کجا رو کنید آنجا روی خداست. یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست.
آره داداش خدا همه جا نشانه ها رو گذاشته ولی این ما هستیم که فراموش کردیم
اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ
نعمتهایم را که بر شما ارزانى داشتم به یاد آرید، و به پیمانم وفا کنید، تا به پیمانتان وفا کنم، و تنها از من بترسید.
آره این ما هستیم که فراموش کردیم هم ارزشمندی خودمون رو هم رب بودن الله رو و هم پیمانی که با خدا بسته بودیم یادمون رفت که همه چی از خداست به این دلیل که داره میگه:
وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ
و آنگاه که تیر مىانداختى، تو تیر نمىانداختى، خدا بود که تیر مىانداخت
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ
ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟
بله دوستان
خدا رب و پادشاه و فرمانرواست
یه کوچولو از قدرت خودش به ما داده ما میتونیم خلق کنیم ولی وقتی خلق کردیم یادمون باشه که اعتبارش مال خداست.
امیدوارم همه مون در صراط مستقیم باشیم صراطی که پر از نعمت و ثروت و رنگ و بوی خداست یعنی اصل خودمون.
حمید عزیز باز هم از سوال زیبات ممنونم.
سلام احمد عززیز
واقعا چقدر زیبا و هوشمندانه ایات رو کنار هم آوردی تا بیاد بیاریم که چقدر ارزشمندیم.
واقعا ممنونم ازت
خدارو شکر میکنم که خدا هر لحظه داره هممون رو هدایت میکنه به راه راست
بقول سارای عزیز به اولی الاباب شدن
به درک علم و حکمت
ایات بسیار واضحه ولی انسان فراموشکاره
سلام به دوستان عزیزم. من مدتها بود دست به نوشتن نشده بودم چون به شدت مشغول سر و سامون دادن به زندگی خودم بودم و هر بار می گفتم زمانی می نویسم که بهم گفته بشه. امروز که کامنت ها رو می خوندم و مثل همیشه لذت می بردم دلم می خواست یک نکته های ریزی رو به گفته ها دوستان عزیزم اضافه کنم که یک دفعه چشمم خورد به کامنت رویای عزیز که اشاره داشتن به یکی از کامنت های خودم که مدتها پیش تو یکی از تحولات جدی ذهنی ام بهم الهام شده بود.
واقعا ممنون حمید رضای عزیز از عنوان همچین سوالی و اینکه این همه کامنت با ارزش از توش در اومده. نکته ای که رویای عزیز اشاره کردن رو دست کم نگیریم. من تو صحبتهای اولیه اتون حس کردم تفکیکی بین خودتون و خدا هست. این اراده و خواستن ها رو کاملا می فهمم و می دونم که یکی از ارکان مهمی است که تا نباشه خواسته ای به واقعیت نمی انجامه. ولی ته دلم دوست دارم تاکید کنم که خدایی که ازش صحبت می کنیم انقدر نزدیکه که باور خیلی هامون نیست. این موضوع که من ذره ای از خدا هستم به من به شخصه چنان اعتماد به نفسی می ده که باور کنین بعضی وقت ها حس می کنم هر کاری که دلم بخواد می تونم انجام بدم. دوست دارم اینجا یکی از کارهای عملی که کردم رو براتون بگم چون مطمینم نمونه عملی است که من فقط و فقط با ایمان به این قضیه بهش برسدم:
من برای مدت طولانی شغلی داشتم (مهندسی) که مدتها بود حس خوبی باهاش نداشتم، تا اینکه با استاد آشنا شدم، شیفته قوانین و نوع بیانشون شدم تو تمام وقت های ازادم با عطش گوش می دادم گره های ذهنی ام رو کم کم پیدا کردم روشون کار کردم و رسیدم به موضوع خودارشمندی… و دیدم اینجاست.. همون موقع ها بود که کامنتی رو که دوست عزیزم رویا خانوم اشاره کردند رو نوشتم. تا قبل از اون من تو آینه نگاه می کردم و یک مادر خسته و گیج و ناراضی می دیدم که نه از زمانی که با کودکش می گذرونه لذت می بره نه از کارش نه از درامدش و نه از خودش… من خودم رو تو اینه می دیدم ولی هیج ارزشی برای اونی که می دیدم قایل نبودم…تا اینکه فرکانسم عوض شد. خیلی شیرین.. به شهود رسیدن یا به قول شما که از زبان استاد گفتین وقتی روح به بالاترین درجه ها می رسه و خالص می شه و از ذهن چموش رها می شه همون مرحله ای است که دیگه شما به جواب می رسین و اون لحظه ای که رسیدین دیگه اروم می گیرین.. من اون زمان ها چندین و چند بار جواب سوالاتم رو تو لحظاتی که اصلا انتظارش رو نداشتم گرفتم. یکیش همین بود. که توی اینه نگاه کردم و اشک ریختم و شرمنده شدم از اینکه من چه قدر به این قسمتی از خدایی که در منه کم توجه کردم. اصلا چه طور تونستم… دیگه چی از خدا برای من بالا تر. کی از اون برای من محترم تر. جذاب تر.. کی عزیز تر. اونجا بود که احساس کردم ارزشم چه قدر زیاده، نه به خاطر اینکه به خودم افتخار کردم چون تسلیمش شدم، این هست ها ولی همه چیز نیست، دلیل اصلیش اینه که من ارزشی دارم خداگونه. چون اون همینجاست نزدیکتر از رگ کردن همین جا در اعمال من. فقط می خوام این حس رو منتقل کنم که من با این دید چه قدر ارزشمند شدم از دید خودم. و زندگی من از اون موقع تغییر کرد.تمام خودم رو بعد از اون حال جمع کردم. به خودم اومدم. و تعهد دادم که یادم نمی ره چه قدر ارزشمندم. و دنیا این تغییر رو در من دید…
یک سال و نیم پیش من هیچ ایده ای نداشتم چه طور اما می خواستم تکون بخورم از اونی که بودم به یک انسان قدرتمند که اراده می کنه و رها می شه انقدر ایمان داره که به سادگی به خواسته اش می رسه. این فرمول دنیاست فرمولی که خدا بناش کرده و چه قدر دقیقه این خدا. همه قوانین مثل قانون جاذبه زمین بدهیه که اتفاق می افته و هیچ شکی توش نیست، الله اکبر از این ارامش. چی اصلا از این جالب تر. بشینی بنویسی برنامه ریزی کنی و بوم… بعد رها کنی. تموم شد. بقیه اش تو مسیر موندنه و صبر و تکامل و حرکت و عشق به تولید به مولد بودن عاشق کارت بودن. درخواست کردن رها کردن بوم… رسیدن…. دوباره خواستن رها کردن کدهای خراب رو اصلاح کردن لذت بردن…بوم رسیدن
من اون روزها حتی نمی دونستم به چه موضوعی علاقه دارم. یعنی فکرش رو بکنین من سالها بدون اینکه اصلا یادم باشه علاقه چیه فقط مثل ربات زندگی کرده بودم، موفق هم بودم ها، ولی خوشحال….؟ نه نبودم. یعنی صبح که بلند می شدم نمی دونستم برای چی باید باز برم سر اون کار.. باز یک روز دیگه…
الان اما همه چیز عوض شده، یک سال و نیمه که لذت بردم. از لحظه لحظه اش. اولش از کارم استعفا دادم. با اینکه رییسم شکه شد، گفت هر وقت خواستی برگرد، برای دلایلم یه جورایی مسخره ام کرد اما من حسم خوب بود. شجاعت می خواست کلی سوال تو دهنم بود اما می دونستم ارزش من این جا و این کار نیست باید تغییر بدم من نه مادر مناسبی بودم تو این مسیر نه انسان خوشحالی نه مهندس عالی، همه چیز روزمرگی. زدم بیرون اما یک پلن خوب داشتم، از یک امکانی که اونم یک دوست از ناکجا مطلعم کرد استفاده کردم، البته اون اولش حتی مطمین نبودم این امکان شامل حالم می شه یا نه ولی می دونستم بابد بزنم بیرون تا بفهمم. این امکان بهم این اجازه رو می داد تا مدتی مجدد تو زمینه ای که کم کم فهمیده بودم علاقه مندم بهش تحصیل کنم و مدرک هم بگیرم خودم یک ذره هم خرجی نداشت برام. و باید بگم هزینه کلاسها بسیار بالا بود و تنهایی از عهده اش بر نمی اومدم…با همین فرمون رفتم جلو، خواستم، رها کردم بوم……. الله اکبر. اول تایید گرفتم از اداره مورد نظرم که پشتیبانی مالی می کنن بعد دنبال یک جای مناسب برای تحصیل گشتم چون به خاطر کوچولوم فقط می شد نیمه وقت بخونم. جاشم پیدا شد همه چیز تایید شد من بعد از دو ماه رفتم سر کلاسی که شرایطش برای من مادر عالی بود. بعد از مدتی طولانی مدرکم رو گرفتم و گشتم دنبال کار. اینجا بود که زمزمه های ذهنی شروع می شد…. توی تازه کار با این همه سابقه کاری نامرتبط… بگرد تا بگردی…هیچ جواب مثبتی نمی گرفتم…ولی ارزش کارم رو می دونستم نمی تونستم دوباره برگردم سر کار قبلی یا یک چیزی شبیه اون، پای انتخابم و علاقه ام وایسادم، بهم الهام شد شاید کاری پیدا بشه با شرایط و وظایفی تلفیقی از کار قبلیم و علم جدیدم. سوال کردم چی؟ هدایت شدم، هیچ کدوم از ادمهایی که می شناختم امیدی بهم نمی دادن، می کفتن اصلا تلفیقی چی می شه، دنبال جه عنوان شغلی هستی اصلا… ولی خدای من کارش رو بلده! شک داری هنوز؟؟؟؟ بعد این همه هدایت و مثال عینی و عملی که با چشمهای خودت دیدی و تجربه کردی؟؟؟ اون منو هدایت می کنه. تمام. یعنی الان اصلا نمی دونم و یادم نیست چی شد ولی یک شغلی پیدا کردم که حقوق و مزایاش عالی بود و نگم براتون که تلفیقی بود از همه جور کاری که من هم در ایران کردن بودم هم محل زندگی فعلیم. و هم در زمینه تحصیل جدیدم. رفتم مصاحبه دادم و شد. تمام. اصلا نمی دونم چه جور. اما چالش اینجا تموم نشد. همزمان یک شرکت دنبال من اومد، خودشون تماس گرفتن و پیشنهاد دادن برم مصاحبه. انقدر پیگیری کرد که مصاحبه رفتم و تو مصاحبه با همه شرایط من و حقوق و مزایای عالی موافقت کرد. باورم نمی شد، من ارزش خودم و فهمیدم و دنیا دنبال من کارفرما رو فرستاد… الله اکبر. برای من این جذاب بود. اما عجیب نه دیگه… تنها مسیله این بود که کار اون شرکت، همون جنس کار شغل قبلی بود…. وقتی فهمیدن که کار دیگه ای هم هست که من دارم بهش فکر می کنم ( شغل مورد علاقه ام) حقوق رو زیاد کردن… و من زمزمه های فکری ام دوباره شروع شد… حقوق و مزایای بیشتر…. وسوسه کننده بود. اما همون هفته ای که باید تصمیم می گرفتم هر جا روم رو بر می گردوندم صحبت از موندن روی هدف ها و رها نکردن اهداف و این جور موضوعات بود. اخه هدایت دیگه چه جوری… به خودم گفتم، ایمان یعنی پای هدفت موندن. پیشنهاد شرکتی رو که حقوق بیشتر رو می داد رد کردم و حسم عالی بود….خدایا شکرت. الان منتظرم بعد از یک جهاد نسبتا طولانی مسیر جدیدی رو شروع کنم و خدا می دونه که هدف اصلی من چیزی فرا تر از اینهاست.
البته ناگفته نمونه که من تو این مدت با دخترم عشق کردم لذت بردیم و کلی زندگی رو زندگی کردیم.
عهد کرده بودم تا زمانی که نتیجه ای تو دست نداشتم چیزی ننویسم که فقط حرف نباشه. ولی امروز فکر کنم زمان مناسبی بود که بگم، این مسیر واقعا درسته.با یک مثال عملی. ایمان به الله و عاشقش بودن یه جوری زندگی رو عوض می کنه که تو رو ارزشمند می کنه فارغ از کمی ها و کاستی هات. ارزشی رو بهت می ده که فقط خودت و خدای خودت می فهمین چه قدر توانایین. فقط چون تو هستی، موجودی،به این معنی که تو می تونی اراده کنی سوال کنی و رها کنی و بعد بری سراغ هزاران لذتی که از صبح تا شب دور و برت هستن و فقط کافیه ذهنت رو کنترل کنی که ازشون استفاده کنی تا توی مسیر بمونی… و ناگهان… بوم. و جذابیت قضیه اینه که همه این قدرت رو دارن که تغییر بدن بهتر کنن بهبود بدن…همه.
امیدوارم تو صحبتهایی که کردم یکی شدن با الله رو خس کرده باشین. قلب من که الان داره از سینه جدا می شه…
خوشبخت باشین
دوستدار شما فروغ
سلام فروغ عزیز
اقرار میکنم که صحبتای اونروز رویای عزیز رو که خوندم انگار هنوز مقاومت دارم
از همونروز ذهنم درگیره
و انگار کلام شما هدایت خدا بود برای من
ظهر داشتم دوباره جلسه پنج قدم اول رو میخوندم
احساس کردم خدا بهم گفت کلید گم شده تو ایمانه
گفتم مم که ایمان دارم
گفت جاهایی که داشتی نتایج تو زندگیته مگه نه ؟
گفتم آره
گفت تو کار و کسبت و تو ثروت چطور ؟
فکر کنم ندارم
بینهایت از شما ممنونم
که دوباره خدا توسط کامنت شما انقدر ظریف و مو به مو همه چیزو توضیح داد
سپاسگزارم.
سلام به تمام دوستان
واقعا ممنون از آقا حمید رضای عزیز از عنوان همچین سوالی و اینکه این همه کامنت با ارزش از توش در اومده. نکته ای که رویای عزیز اشاره کردن رو دست کم نگیریم.وممنون ازشما فروغ خانوم عزیز.( من مدتها بود دست به نوشتن نشده بودم چون به شدت مشغول سر و سامون دادن به زندگی خودم بودم و هر بار می گفتم زمانی می نویسم که بهم گفته بشه)
ممنونم از خدا که بهتون گفت که بنویسید میخوام یه داستانی را براتون تعریف کنم
من حدود 2ماه پیش از سر کارم اخراج شدم و اون تایم داشتم روی دوره عزت نفس و لیاقتم کار میکردم.وفقط تلفنی کار میکردم و قرارداد مینوشتم.
بعد از 8سال کارتوی املاک با سمت مدیر قرارداد اخراج شدم و سعی کردم حالم رو خوب نگه دارم و با خودم گفتم الخیر و فی ماوقع واین دوماه صبح تا شب فقط داشتم روی خودم کار میکردم بعد از یه مدت از طریق نشانه ها رفتم یه املاک دیگه و از مشاوری شروع کردم تقریبا به مدت 2هفته و تو این دوهفته اتفاق های خوبی برام افتاد
تا اینکه چند روز پیش صاحب دفتر باهام تماس گرفتند و گفتند برگرد دفتر به کمکت نیاز داریم برای جذب منابع انسانی
دفتر ما 5تا شعبه فعال داره و مدیر دیجی لند هم ریس منابع انسانی دفتر ما هستش منتهی جذب نیرو املاک جذب نیروش با اداره جات خیلی فرق میکنه و طبق آماری که گرفته شده من بهترین افراد رو توی این چند سال جذب کرده بودم البته همه اش لطف خدا بوده و بس.
خلاصه
از خدا هدایت خواستم و یک هفته همه اش داشتم با خدا صحبت میکردم و ازش هدایت خواستم تا بتونم تصمیم بگیرم و شروع کردم به سرچ کردن تو عقل کل و سوالی که آقا حمید رضا پرسیده بود و دوستان جواب دادند وکامنت شما که دوست داشتید کاری که انجام میدید به صورت تلفیقی باشه
و احساس کردم که این نشونه ای برای من هستش
چون منم برای کاری که توش بودم چند سال زحمت کشیده بودم ودوست نداشتم رهاش کنم.
مخصوصا اون قسمت آخر کامنتتون که فرمودید.
امیدوارم تو صحبتهایی که کردم یکی شدن با الله رو حس کرده باشین. قلب من که الان داره از سینه جدا می شه.
یه همچین حسی هم من داشتم.
امروز تو تمرین ستاره قطبیم نوشتم که خدایا دوست دارم امروز که رفتم دفتر با این شرایط کار من به صورت تلفیقی موافقت بشه.
و امروز وقتی رفتم خود مالک دفتر اصلا نزاشت من صحبت کنم
و خودش گفت حقوق ثابت +
پورسانت در جذب نیرو + کاری که قبلا انجام میدادی
و اینکه تو قسمت جذب نیرو آزادی زمانی و مکانی هم داشته باشم.
فقط میتونم بگم خدایا شکرت
فقط شکرت
از همه دوستانی که با به اشتراک گذاشتن آگاهیهاشون که مثل دانه های زنجیر بهم وصل شدند و دستی بودند از طرف الله یکتا تا منو هدایتم کنندبه سمت این ایده الهام بخش سپاسگزارم سپاسگزارم
سپاسگزارم
سلام فروغ عزیزم
درخواست کردن ، رها کردن +کار رو ترمزها، دریافت کردن
چقد همین نیم خط خیلی چیزارو برام شفاف سازی کرد
رها کردن همراه پیداکردن ترمز ها و درست کردن باورها وگرنه هزارتا خواسته داشتیم که رها کردیم و اتفاقیم نیفتاده چون کلی باور منفی جلوش رو گرفته بود
این جمله رو همون اول یه هفته پیش کامنتت رو خوندم خیلی به دلم نشست اما الان که دوباره خوندم دوست داشتم برات کامنت بزارم
رها کنی و بری دنبال هزاران لذتی که در اطرافت هست
سلام رویای عزیزم،
ممنون که کامنت گذاشتی برام، و چه قدر همین یک جمله توش حرفه… و کاش واقعا کار ساده ای بود عمل کردن به همین یک جمله….اما اعتراف می کنم هر چی تمرین می کنی بهتر و بهتر می شی، انگار یکی تو ذهنت می گه، شاید این جوری عجیب باشه اما کار می کنه دیگه، مگه نه؟ مگه یادت نمیاد؟ مثل دفعه قبلی و دفعه قبل ترش و …. و اینجوری دلت قرص تر می شه و اصلا اتفاقا این بار کارت راحت تر هم پیش می ره، واقعا فقط زمانی که عملی انجامش می دی می فهمی عجب راه جالبیه ها، چرا من تا حالا اینجوری می کردم، چرا تا حالا همه اش خودم رو عذاب می دادم. چرا بقیه این کار رو انجام نمیدن، چرا اصلا این چیزا رو کسی به من یاد نداده بود تا الان. چرا اصلا من اینهمه چیز تا به امروز خوندم و یاد گرفتم، تو مدرسه تو خونه، ولی هیچ کس این چیزای مهم رو نگفته و یادم نداده…
به نظرم بیشترین و پر زحمت ترین کار آدم تو قسمت کنترل ذهن و بحث تقواست. راهش رو هم که یاد بگیری کم کم بهتر و بهتر می شی..ولی همیشه اهمیت خودش رو داره
خوشبخت و شاد باشی
فروغ
سلام آقا حمید رضا
یه موردی به ذهنم رسید که خواستم با شما هم به اشتراک بذارم.
منم یه مدت با این موضوع درگیر بودم که:
آیا بعد از انجام و موفقیت در کاری، باید خودم رو تحسین کنم؟ نکنه اینجوری دارم اعتبارش رو به خودم میدم؟ باید فقط از خدا تشکر کنم و همش تکرار کنم من این کار رو نکردم تو کردی؟
و یه تعارضی بین این ۲ تا، در وجودم میدیدم. قبلا هم فکر کنم یکی از دوستان توی عقل کل یه همچین سوالی پرسیده بوده و منم پاسخی مثل چیزی که شما نوشتید رو براش نوشتم و گفتم که ما باید خودمون رو به خاطر انتخاب کردن راه درست و برای انتخاب کردن هدایتها تحسین کنیم، و از خدای به خاطر انجام تمام و کمال اون کار، سپاسگزارم باشیم و اعتبار انجامش رو به خدا بدیم.
حالا مطلب دیگه ای که بعد از خوندن کامنتها به ذهنم رسید اینه:
اون ویژگی و ماهیت درونی هر موجود، شیء، وسیله یا هر چیزه دیگه ای رو خدا در اون قرار داده، که به واسطه ویژگی ما ازش استفاده میکنیم. (یا حتی میتونم بگم اگر اون ویژگی رو به عنوان انرژی درونی اون موجود در نظر بگیریم، اون ویژگی خداست).
یعنی اگر ما انتخاب کنیم که طبق قوانین الهی و مشیت خداوند تصمیم بگیریم و اقدام کنیم، اون ویژگی (انرژی درونی اون چیز) به نفع ما عمل میکنه، حتی اگر آتش باشد. (در مورد انتخاب کردن هم آخر کامنتم بیشتر توضیح میدم)
یکم بیشتر این موضوع رو باز میکنم. (هر کدوم از مثالها رو که میخونید، در انتهای مثال به خودتون یادآوری کنید که خودِ این ویژگی، خداست)
منظورم از ویژگی درونی، خاصیت اصلی هر چیزه… مثلا ویژگی اصلی بذر یک گیاه اینه که اگر شرایط مناسب قرار بگیره، رشد کنه و جوانه بزنه و تبدیل به درخت یا بوته اون گیاه بشه…
و ما نمیتونیم این ویژگی رو به چیز دیگه ای اضافه کنیم…. یعنی، مثلا نمیتونیم یه تیکه از پوست یا پشم حیوانات رو بکاریم و بگیم که این بزودی رشد و گسترش پیدا میکنه و تبدیل به فضایی پر از این پوستها یا پشمها میشه…نه…. این ویژگییه که فقط در بذر گیاهان قرار داده شده.
خوب حالا به این آیه توجه کنید:
إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ ﴿انعام/۹۵﴾
بی تردید خدا شکافنده دانه و هسته است؛ زنده را از مرده بیرون می آورد، و بیرون آورنده مرده از زنده است؛ این است خدا، پس چگونه منصرفتان می کنند؟
اصلا فالق یکی از اسامی خداونده. حتی من خودم گاهی اوقات توی درخواستهامم برای خدا مینویسم «ای شکافنده دانه»، تا یادم بیاد این ویژگی رو فقط خداوند میتونه اضافه کنه.
یه مثال دیگه:
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ ﴿یس/۸۰﴾
همان کسى که براى شما از درخت سبز آتشى پدید آورد، که آنگاه از آن آتش مىافروزید.
این ویژگی که چوب وجود داره و میشه آتشش زد و ازش گرما بدست آورد رو ،که از بیرون بهش اضافه نکردیم…. این ویژگییه که خداوند براش قرار داده.
مثلا ما نمیتونیم بریم یه سطل آب از رودخونه بیاریم بگیم میخوایم باهاش آتش روشن کنیم. این ویژگیِ سوختن در آب قرار داده نشده. یا حتی خود ویژگی گرما بخش بودن هم که در آتش هست، همینطوره.
من فکر میکنم تمام آیات این چنینی که خداوند داره به چیزهایی از طبیعت مثال میزنه (که ممکنه خیلی عادی باشن برای مااز بس که دیدیمشون)، در واقع داره میگه:
«توجه کنید این ویژگی رو من در اینها قرار دادم، که اگر شما انتخاب کردید که به هدایتهام عمل کنید، بتونید از این ویژگی ها بهره مند بشید وگرنه بدون این فضل خداوند ما از اینها بهره ای نداشتید»….
وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَرَاکِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَهٌ وَجَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَلِکُمْ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ﴿انعام/۹۹﴾
او کسی است که از آسمان آبی نازل کرد و بوسیله آن گیاهان گوناگون رویانیدیم، از آن ساقه ها و شاخه های سبز خارج ساختیم و از آنها دانه های متراکم، و از شکوفه نخل خوشه ها با رشته های باریک بیرون فرستادیم و باغها از انواع انگور و زیتون و انار شبیه به یکدیگر و بیشباهت هنگامی که میوه میکند به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن نشانه هائی برای افراد با ایمان.*
یعنی ما خودمون نمیتونستیم با میل و اختیار و با قدرت خودمون، این ویژگی رو به اونها اضافه کنیم.
به خاطر همین هم هست که انتهای اغلب این آیات میبینیم که خداوند میفرماید: آیا نمی اندیشید؟ آیا تعقل نمیکنید؟ آیا نمیبینید؟ یا میفرماید: اینها برای قومیست که تعقل میکنن… می اندیشند.
قَدْ جَاءَکُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ ﴿۱۰۴﴾ وَکَذَلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ وَلِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿انعام/۱۰۵﴾
به راستى روشنگریهایى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است، پس هرکس به دیده بصیرت بنگرد به سود خود اوست، و هرکس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود اوست، و من نگهبان شما نیستم. و بدینسان آیات را گونهگون بیان مىداریم براى آنکه مبادا بگویند درس گرفتهاى، و براى آنکه آن را به روشنى براى اهل معرفت باز مىگوییم.
یعنی باید بفهمم که بابا جون این از فضل خدا بر مردم بوده که این ویژگی ها به اینها اضافه بشه. اصلا به همین واسطه است که مسخر ما میشن:
وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَهً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَهٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ﴿۲۱﴾ وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ ﴿مومنون/۲۲﴾
و به یقین برای شما در دام ها عبرتی است، از شیری که در شکم آنهاست به شما می نوشانیم، و در آنها برای شما سودهای فراوانی است، و از آنها می خورید. و بر آنها و بر کشتی ها حمل می شوید؛
میخوام بگم، من به عنوان یک انسان، و به عنوان بنده این خدا، باید بدونم که این قدرت رو ندارم که این ویژگی رو به این دانه، به اون چوب یا به اون کشتی یا چهارپایان اضافه کنم.
این از فضل خدا بر من بوده که اینا این ویژگی ها رو دارن. و خدا بارها میگه که خداوند (سیستم) نسبت به انسانها فضل عظیمی داره:
وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ ﴿یونس/۶۰﴾
و آنان که بر خدا دروغ میبندند مگر چه گمان دارند به روز قیامت؟! البته خدا را با بندگان فضل و احسان بسیار است ولی اکثر مردم شکر نمیکنند.
یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿آل عمران/۷۴﴾
هر که را مشیّت او تعلّق بگیرد مخصوص به فضل و رحمت خود گرداند، و خدا را فضل و رحمت بیمنتهاست.
پس من چیزی که خودم تا اینجای کار دریافت کردم اینه که من باید به واسطه این ویژگی که در اون حیوان یا گیاه یا حتی انسانی که به من لطف یا مهربانی میکنه، و در مسیر من قرار میگیره، از خدا سپاسگزار باشم…
وهمینطور، به واسطه عمل کردن به الهاماتم هم خودم رو تشویق کنم. ارزشمند بدونم، و بابت موفقیتهام جشن بگیرم.
توی داستانهای قرآنی پیامبران هم ما همین رو میبینیم:
یعنی مثلا در مورد حضرت ابراهیم که اینقدر تحسین شده توی قرآن، چیزی که ما میبینیم اینه که تنها کاری که کرده این بوده که به الهاماتش عمل کنه…. انتخاب کرده که به الهاماتش عمل کنه…. دیگه بقیه اش رو خدا براش انجام داده….
آتش رو که حضرت ابراهیم سرد نکرد….
چشمه زمزم رو که حضرت ابراهیم بوجود نیورد….
اسماعیل رو که اون آروم نکرد برای قربانی کردن…
تمام این کارها رو خدا براش انجام داد… ولی فقط به واسطه اینکه انتخاب کرد که به الهامات خداوند عمل کنه، اینقدر تحسین شده و مقام خلیل اللهی بهش داده شده.
میخوام بگم که این عمل کردن به الهامات، یک ویژگی باارزشه. انتخاب کردنِ این روش و سبک زندگی، ارزشمنده.
(البته بازم میگم چون خودم هم با این موضوع درگیر بودم، با اینکه الان دارم این مطالب رو مینویسم بازهم یه سری مقاومتها در خودم حس میکنم. اما همین چند ساعتی که مشغول این کامنت بودم و توی قرآن میگشتم و فکر کردن و مثال آوردن براش، باعث میشه که راحتتر بپذیرمش).
همه اینا رو گفتم، یه چیز دیگه هم باید بگم….
بله تمام این ویژگی ها رو خدا در این مخلوقاتش قرار داده و اونها رو مسخر انسان کرده…
بله من در هر لحظه میتونم انتخاب کنم که کدوم مسیر رو انتخاب کنم و به الهاماتم عمل کنم یا نه. و باید به خاطر عمل کردن به الهاماتم از خودم قدردانی کنم.
ولی
یادم باشه:
این ویژگی رو هم خدا در من قرار داده…
اینکه اینقدر ارزشمند باشم که خداوند این ویژگی ها رو در آسمان و زمین و هر چه بین آنهاست قرار بده، و اونها رو مسخر من بکنه رو هم، خدا در من قرار داده… وگرنه انسان ابتدا یک گل بی ارزش خلق شده:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ﴿حجر/۲۶﴾
و انسان را از گل خشک بازمانده از لجنى بویناک آفریدهایم
و همون انسان پس از اینکه از روح خدا درش دمیده شد، اونقدر ارزشمند شد که خدا میفرماید:
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۲۹﴾
پس چون او را سامان دادم و در آن از روح خود دمیدم در برابر او به سجده در افتید.
یه آیه دیگه هم یادم اومد که دوست دارم بنویسمش. برای اینکه کمتر نگران لغزش باشم و ترسهام در این زمینه کمتر بشه و خدایی که برای خودم میسازم رو هرچه مهربان تر و به قول استاد باحالتر بسازمش:
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا ﴿نساء/۱۱۳﴾
و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، گروهی از عشیره و قبیله خائنان تصمیم داشتند تو را منحرف کنند، جز خودشان را منحرف نمی کنند، و هیچ زیانی به تو نمی رسانند. و خدا کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد، و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت؛ و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است.
یعنی اگر ما در مسیر درست باشیم، حتی اگر یه جایی هم پامون بخواد بلغزه، باز هم به واسطه همون فضل و رحمت خداوند بر ما، خودش ما رو به مسیر درست هدایت میکنه.
به قول اون شعره: فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد.
به واسطه فضل خدا بر ما، این ارزش به انسان داده شده….
اینکه مامانم غذای مبتنی بر قانون سلامتی برام درست میکنه، خدا این ویژگی رو درش قرار داده…
اینکه صاحب خونه با شرایط مطرح شده اوکیه، خدا این ویژگی رو درش قرار داده…
اینکه کارمنده همه کارهاش رو ول میکنه تا کار منو راه بندازه،….خدا خدا خدا این ویژگی رو درش قرار داده….
این وسط من چکارم؟؟؟؟
من همون چیزیم که باید باشم:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿ذاریات/۵۶﴾
من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند
خودش گفته تو فقط عبادت کن…. بقیه کارها بامن… حالا اینکه من ایمان و عبادت و عمل صالح رو چجوری معنی میکنم هم، مهمه.
یکیش از نظر من همون عمل کردن به الهامته….
به واسطه همینه که خدا مارو شایسته بهشت دونسته…. حالا دیگه من (خودم رو میگم) چرا فکر میکنم تا زمانیکه شق القمر نکردم، شایسته نیستم، خدا اعلم است.
با اینکه کامنتم یکم طولانی شد، این آیات پایانی رو هم دلم نیومد ننویسم.
وقتی میخونیدش، به اون جایی که گفته شده «آیا دیده اید»، و اون جاهایکه که گفته «شما فلان کار رو کردید یا ما»، دقت کنید. دقت کنید چه مثالهایی زده:
سوره واقعه:
نَحْنُ خَلَقْنَاکُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ﴿۵۷﴾
ما شما را آفریدهایم، پس چرا تصدیق نمىکنید؟
أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿۵۸﴾
آیا آنچه را فرو مى ریزید دیده اید
أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿۵۹﴾
آیا شما آن را می آفرینید یا ما آفریننده ایم؟
نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ ﴿۶۰﴾
ما در میان شما مرگ را مقدر ساختیم و هرگز کسی بر ما پیشی نمیگیرد.
عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾
در اینکه شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی که اکنون از آن بیخبرید برانگیزیم.
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَکَّرُونَ ﴿۶۲﴾
و قطعا پدیدار شدن نخستین را شناختید پس چرا سر عبرت گرفتن ندارید
أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿۶۳﴾
آیا دیدید آنچه را که میکارید؟
أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿۶۴﴾
آیا شما آن را مىرویانید یا ما رویانندهایم؟
لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ ﴿۶۵﴾
اگر بخواهیم قطعا خاشاکش مى گردانیم پس در افسوس مى افتید
إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿۶۶﴾
مسلماً ما خسارت زده ایم،
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۶۷﴾
بلکه ما محروم شدگانیم
أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ ﴿۶۸﴾
آیا آبى را که مى نوشید دیده اید
أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ﴿۶۹﴾
آیا شما آن را از ابر فرو فرستادهاید یا ما فرو فرستندهایم؟
لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْکُرُونَ ﴿۷۰﴾
اگر بخواهیم آن را تلخ مى گردانیم پس چرا سپاس نمى دارید
أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ﴿۷۱﴾
آیا آن آتشى را که برمى افروزید ملاحظه کرده اید
أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ﴿۷۲﴾
آیا شما درخت آن را پدیدار کرده اید یا ما پدیدآورنده ایم
نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْکِرَهً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ ﴿۷۳﴾
ما آن را وسیله تذکر و مایه استفاده برای صحرانشینان و بیابانگردان قرار داده ایم.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ﴿۷۴﴾
پس به نام پروردگارت که بزرگ است تسبیح گوى
ممنون از سوال خوبتون دوست من. خیلی این وقتی که گذاشتم و برای این آیات سرچ کردم، برام مفید بود.
وقتی شروع کردم این کامنت رو بنویسم، خیلی برام گنگ و مبهم بود… یه چیزایی توی ذهنم میومد اما نمیدونستم چطور باید کنار هم بزارمشون….
وسط نوشتن احساس کردم مغزم داغ کرده…. رفتم و دوباره برگشتم…. دوباره متن و خوندم و ویرایش کردم تا این شد.
خدایا شکرت
امیداورم که برای بقیه دوستان هم راهگشا باشه.
سلام مهشید عزیز و نازنین
فقط میتونم بگم خدایا شکرت
انقدر مثال ها و آیه ها بجا بود
تو همین یک کامنت درکم گسترش پیدا کرد
وافعا نمیدونم چطوری خدا زو شکر کنم
که اون روز الهام شد این صفحه رو ایجاد کنم
که خدا توسط فرشته هاش توسط آدمهای عقل کلش توسط آدم خوباش توسط تک تک دوستانی که اینجا عشق رو گسترش میدن ابهامات من رفع بشه
بینهایت ازتون ممنونم
خدا رو شکر
سلام مهشید جان
خیلی کامنتت بی نظیر بود. واقعا که باید تحسین کرد وجود این همه ادمهای فوق العاده و بی نظیری مثل شما و دیگر دوستان را, سپاسگزارم
وقتی این تیکه کامنت شمارو خوندم یاد یه چیزی افتادم,
"وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ﴿حجر/۲۶﴾
و انسان را از گل خشک بازمانده از لجنى بویناک آفریدهایم
و همون انسان پس از اینکه از روح خدا درش دمیده شد، اونقدر ارزشمند شد که خدا میفرماید:
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۲۹﴾
پس چون او را سامان دادم و در آن از روح خود دمیدم در برابر او به سجده در افتید."
همین انسان از گل و لای بد بو یا لجن بویناک که خداوند افریده بعد از اینکه روح خودشو بر اون دمیده ارزشمند شده, و وقتی ما میمیریم به چندساعت نکشیده اون گل و لای دوباره بوی بد خودشو میگیره و هیچ ارزشی نداره, یا میره زیر خاک یا مثل دیگر کشورها اونو میسوزونند و خاکسترشم حتی تو اب میندازن, یعنی تمااام ارزشی که داشتیم و داریم الان بخاطر روح خداگونمونه ولی فکر کردنش هنوز برام سنگینه که همون ذات اقدس رو دارم من و اگه فقط چندساعت اون نباشه باز هیچ ارزشی ندارم و تبدیل به گل و لای بد بود میشم, انقدر این اگاهی بزرگ و عظیمه که اگه جایی غیر اینجا گفته بشه میگن تو دیوانه شده ای, اون ارزشمندی واقعی من حتی پیدا هم نیست نمیتونم ببینمش ولی درستش این بوده که لحظه ای جدا نیستیم, همیشه هست و هست و هست تا لحظه مرگ! برای پرسیدن بهش میریم روی فرکانسش فقط و اگاهی ها و جواب ها و علم ها و خلاقیت ها داده میشه بهمون! هیچوقت برای جواب های عجیب کارهای عجیب نخواستیم انجام بدیم نباید میرفتیم روی کوه طور که جواب بده, احساس نزدیکی خیلی عجیبی میکنم و احساسی دارم که نمیتونم خدارو بیرون خودم ببینم, خدارو خیلی خیلی درون میبینم و وقتی به صفاتش فکر میکنم میگم شاید باید همون ویژگی هارو منم داشته باشم اگه از جنس اونم ,نمیدونم امیدوارم فقط خودمو گیج نکنم
ولی این باور از جنس خدا بودن خیلی عجیبه حسش, اینجوری احساس پاکی و ازادی عجیبی میده!
فاطمه جان سلام
چه آگاهی ناب و جالبی رو در مورد این آیه برام نوشتی.
اصلا از این زاویه به این موضوع نگاه نکرده بودم که وقتی روح از بدن ما خارج میشه، دوباره تبدیل به همون گل بویناک میشیم…
آفرین به این درک و آگاهیت
بله واقعا همینطوره… منم فکر میکنم ما تمام ویژگی هایی که در خدا وجود داره رو در درون خودمون داریم… من گاهی که میخوام به زبان عامیانه با خودم صحبت کنم، به خودم میگم: با اون روحی که در ما دمیده شده، انگار بخشی از DNA خداوند وارد وجود من شده و اینجوری تمام ویژگیهای خدا رو همراه با خودش آورده. و من باید سعی کنم همیشه خداگونه تر و منطبق با صفات الهیم رفتار کنم. اینجوریه اون فاصله ذهن و روح کمتر و کمتر میشه.
ممنونم که برام نوشتی و خدارو شکر میکنم که در این سایت و فضای الهی هستم.
سلام مجدد به دوست ارزشمندم
مهشید عزیزم الان چندمین باره میام تو این صفحه و میخونم و انگار اولین باره با همچین چیزایی روبرو شدم, حتی کامنتی ک خودم تو این صفحه و کامنتی ک برای شما هم نوشتم رو هم میخونم
میون همه ی چیزایی که ما تو دنیا داریمش هیچ چیز با ارزشتر از جونمون نیست, و جون ما چیه همون روح الله که وقتی باهاش هماهنگم اصلا خود به خود کارهام بهتر شدن. اصلا اگه جون ما نباشه که بقیه چیزای دنیایی هم ارزشی ندارند اگه باشه همه چیز هست و نباشه هیچ چیز نیست و ارزشی ندارن
هیچ چیز اتفاقی نبود اصلا الان که دارم مینویسم انگار تاااازه همه چیو فهمیدم, نوشتی افرین به این درک و اگاهیت من رفتم خوندم و یکم تعجب کردم از نوشته هام, همیشه وقتی بچه ها میگفتن اعتبار کلام من از خودم نیست از الله هست منم ازین شیوه استفاده میکردم و قبل هرکاری تا جایی که یادم بود و حواسم بود از خداوند کمک میخواستم و نتیجه خوبی هم میداد
اما الان موضوع بیشتر از اینها شد که باعث شد یکم بیشتر باور کنم خدا درون منه ,نوشتی فاصله ذهن و روح کمتر بشه, الان حدود یک هفتست رو جلسه اول عشق و مودت کار میکنم و کل اگاهی اون جلسه اینه که استاد میگن ذهن و روحمان را یکی کنیم اونوقت خودبخود همه چیز باهامون هماهنگ میشه, ما با خدا که هماهنگ بشیم رفتار درست ازمون سر میزنه, دیدی همش با الفاظ مشکل داریم میگیم طرف این همه میگ خدا این همه میگه کمکم میکنه ولی نمیکنه و بعد میگیم ایمان نداره!؟ ولی الان یه پله بالاتره اون ذهن و روحش باهم یکی نیست
خیلی اگاهیش ترسناکه که فکر میکنی واقعاااا واقعااا واقعااا اون خدایی که کهکشانهارا افریده, اون خدایی که بقول مهشیدجان فالق هست همون خداااا درونمه, و من باید هر لحظه برم رو فرکانسش تا خود بخود ازم سرازیر بشه همه چی! حالا تازه میفهمم چرا این هفته همه چیز درست بود, پول بود, مشتری بود, احترام بییییش از حد بود,عشق و توجه بود و مهمتر از همه اگاهی هایی که تراوش میشد
شاید خیلی عجیب باشه, حتی الانم شیطان ذهنم میخواد بگه نه به اون پاکی الله نیستی ولی این چندروزه هی خداوند میخواد به من بگه هستی, اینکه استاد انقدر تاکید دارند که مهمترین رابطمون هماهنگ کردن ذهن و روحمان باشه و کم کردن فاصله ذهن و روح مهمترین کاره!!
ازت سپاسگزارم بخاطر نوشته های ارزشمندت. با اینکه تابحال ندیدمت ولی از اگاهیهات معلومه چه انسان خداگونه ای هستی. شاد باشی و درفرکانس الهی
عاشقتم فاطمه جان
نمیدونی چقدر از اون روزی که اون کامنت رو نوشتی تا حالا به این موضوع فکر کردم….
وقتی روح از بدن ما خارج میشه دوباره تبدیل میشیم به همون گل بویناک…
همش با خودم تکرارش میکنم و میگم چطور من متوجه موضوعی به این واضحی نشده بودم….
راست میگی… آگاهیه عظیمیه….
از همون نیرویی که درون دانه ای که در حال شکفتن هست، در درون منم وجود داره….
از همون نیرویی که خورشید رو در مدار خودش ثابت نگه داشته، در درون منم وجود داره….
از همون نیرویی که به مورچه ها مسیر خونشون رو نشون میده که راهشون رو گم نکن، در درون منم وجود داره….
از همون نیرویی که راه رو به پرنده های مهاجر نشون میده، در درون من هم وجود داره….
همه اش یه نیروئه….
که در درون منم وجود داره….
از کجا میدونم که در درون منم وجود داره؟
از اونجا که نشونه اش اینه که زنده هستم و تبدیل به اون گل بویناک نشدم. پس یعنی اون روح خدایی رو در جسمم دارم. باید قدر این لحظات رو، تا اون موعد مقرر که به من داده شده، بدونم و بیشتر و بیشتر سپاسگزار باشم.
دوست خوبم ازت سپاسگزارم که بازم برام نوشتی تا دوباره این آگاهی ها رو بخونم و مرورشون کنم.
سلام مجدد به همه دوستان عزیزم
میخاستم جدا جدا به کامنتها جواب بدم
ولی دیدم بهتره درک خودم رو تا این لحظه بصورت کلی از تمام کامنتها بنویسم
چقدر باید خدا رو شکر کنم
که وقتی از خودش خواستم ، خدا ، همون نیرویی که همه چیزه ، انسانهایی رو هدایت کرد که هر کدومشون از یک نقطه از این دنیای پهناور بیان و منو راهنمایی کنن.
و من فقط میتونم بگم خدایا شکرت
و دست تک تک تون رو میبوسم و واقعا دوستون دارم
اینها جیزی جز فضل و هدایت خدا نیست
بریم سر موضوع اصلی
امروز صبح که داشتم ورزش میکردم روز عضلات پشت بود
تا شروع کردم فکرم درگیر شد که آیا اگر من تصمیم نمیگرفتم اقدام نمیکردم عضلاتم رشد میکرد؟
قطعا خیر
یک بار بهتره به این جمع بندی برسیم که بله همه چیز خداست
هر سلول ما و هر عضو در بدن ما و …
یعنی بپذیریم که آنچه در این دنیای مادی وجود داره قطعا و یقینا یک انرژیه که البته یک انرژیه واحده و اون انرژی واحد اسمش خداست که پیوسته و جاری در همه چیزه
اینو گفتم که فکر نکنیم چیزی در این دنبا میتونه باشه که ما اونو جدا از خدا فرض کنیم
اما نکته اینجاست
دنیا داره بر اساس قوانین بدون تغییر اداره میشه
یک مثال
من قبلا دیابت داشتم
قبلتر که از خدا میخاستم خدایا بهم سلامتی بده هیچ وقت فکر نمیکردم که من باید تغییر کنم تا سلامتی اتفاق بیفته
یعنی تو این توهم بودم که من مثل گذشته رفتار کنم ولی دیابت ام خوب بشه
این یک توهم است . تمام.
خدا خودش هم از قوانینش تخطی نمیکنه
خدا رفتار ژن ها رو بخاطر من تغییر نمیده من باید رفتارمو بر اساس خواص اونها تغییر بدم
پس منو هدایت میکنه که بر اساس قابلیت های اون ژن ، روش های تغذیه جدیدی رو پیش بگیرم تا رفتار من همسو بشه با رفتار ژن ها تا سلامتی اتفاق بیفته
این یعنی من موثر هستم ، من تصمیم گیرنده هستم.
قوانین که از قبل بوده
پس چرا من بیمار بودم؟
همه چیز خداست ولی نمیشه نقش انسان رو در اتفاقات نادیده گرفت
یا مثلا نمیشه انتظار داشته باشم من طبق روال سی و نه سال زندگی قبلم هیچ ورزش و تحرکی نکنم ولی ماهیچه ها و عضلاتم بشه مثل آرنولد
این هم یک توهم است
وقتی من تصمیم گرفتم که میخام عضلاتم شکل بهتری داشته باشم خدا قوانین سلولی و مولکولی رو که تغییر نداد بلکه منو هدایت کرد به انجام حرکاتی که بواسطه اون حرکات عضلات و ماهیچه های من رشد کنه
یعنی باز هم من موثرم
خدا همیشه بوده و هست
خدا در تک تکسلول های من بوده و هست
ولی تا دیروز که تصمیم من عدم تحرک و ورزش بوده به یک شکل، و امروز که مننننن تصمیم گرفتم ورزش کنم به یک شکل جدید
خدا همون خداست فقط واکنشش به تصمیمات و البته اقدامات من تغییر کرده ، چرا ؟ چون من موثرم
بحث خوب یا بد نیست
خدا قضاوت نمیکنه ، دخالت هم نمیکنه فقط واکنشش نشون میده به درخواستهای تو
تو میخای بازوهای عادی داشته باشی هدایتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ات میکنه به تصمیمات و اقداماتی که نتیجه بشه همونی که تو میخای
بخای بازوهای حجیم و ورزیده داشته باشی باز هم هدایتتتتتتتتتتتتتتت ات میکنه به تصمیمات و اقداماتی که نتیجه بشه همونی که تو درخواست کردی
اینکه فکر کنیم من در اتفاقات دنیای اطرافم بی تاثیر هستم هم دقیقا یک جور شرکه
همون طور که دیروز مهشید جان گفت تو کامنتش :
هر ویژگی که به مخلوقات خدا نسبت داده شده از طرف خداست و ما نه میتونیم ذره ای جیزی بهش اضافه کنیم نه کم کنیم
انسان هم ذاتا خالق خلق شده
ذاتا دارای قوه اختیار و انتخاب خلق شده
اصلا وجه تمایزش هم همینه
حتی دلیل برتری اش هم همینه
اینکه ما بگیم همه چیز خداست و مسئولیت خودمون رو از خودمون صلب کنیم مثل اینه که مسئولیت رشد رو از بذر صلب کردیم
خدا به بذر قابلیت شکافتن و رشد کردن عطا کرده
به من قابلیت انتخاب و تصمیمگیری
خدا شرایط رشد اون بزر رو هم براش فراهممیکنه
شرایط رشد من در راستای انتخابم رو هم فراهممیکنه
تفاوت منِ انسان با بقیه مخلوقات همینه
اوناا محکوم هستند به انجام تنها یک عمل
اما من محکوم نیستم و میتونم تصمیم بگیرم که میخام صعود کنم یا سقوط
فقط همین تصمیمه مهمه و دیگه بقیه شو خدا هدایت میکنه
مثلا ظهر داشتممستند ایلان ماسک رو میدیدم
اینکه بیایم بگیم خدا همه چیزه و ایلان ماسک کاری نکرده واقعا بدور از تفکر و تعقله
ایلان ماسک هممثل تمام موجودات هدایت شده اما به چی؟ به تصمیمات و انتخابهاش
نیروی خداوند مثل یک انجین پونصد اسب بخاری زیر پای همه ما هست ولی چه کسی میتونه ازش استفاده کنه؟ اونی که مهارت رانندگی رو آموخته
بله میدونم که در مسیر ماهر شدن هم خدا هدایتش کرده
ولی در نهایت تصمیم گرفته و خدا هدایتش کرده و الان میتونه ازون قدرت پونصد اسب بخاری استفاده کنه و لذت ببره
نیروی خداوند در همه چیز جاری و ساریه
ولی چرا ایلان ماسک تونسته چنین اتفاقات بزرگی رو رقم بزنه ؟
چون خودش انتخاب کرده
مگه خدا زورش کرده
مگه خدا کمتر یا بیشتر از بقیه اونو هل داده
باطری ها سالهای ساله که وجود داشتند چرا ایلان ماسک هدایت شده به ساخت ماشین برقی
چون تونسته کنترل ذهن کنه
چون بحای پرداختن به عوامل بیرونی مثل بازاریابی و تبلیغات و …. پرداخته به تحقیق و توسعه
ما فکر میکنم تقوا یه عمل مذهبی یا روحانیه ، نههههه
وقتی همه دنیا میگن تو نمیتونی تو شکست میخوری افکارت خیلی احمقانه است ولی ایلان ماسک ادامه میده ، دلیل ادانه دادنش چی بوده؟ کنترل ذهن
وقتی همه دنیا میگن دیابت درمان نداره چرا استاد هدایت میشه به راه درمان این بیماری ؟
چون به هدایتهای خدا ایمان داشته
چند روز پیش یک برنامه جدیدی به اسم گل یا پوچ توسط آقای مهران مدیری پخش شد
و نکته جالبیو گفت
گفت این برنامه اصلیه و کپی هیچ برنامه ای نیست
و برای اولین بار در دنیا داره اتفاق میفته
اقااااااااا گل یا پوچ که یک عمره تو ایران وجود داشته
چرا ایشون هدایت میشه به ساخت چنین برنامه ای ؟
چون طبق شناخت کمی که ازش دارم ذهن ثروتمندی داره
عوض اینکه مثل بقیه بگه پول نیست مجوز نمیدن فلانی نمیزاره سرش تو کار خودشه تو شبکه های مجازی نیست
و خدا هدایتش میکنه تا از یه بازی به ظاهر چیپ و کوچه بازاری پول بسازه
از کجا معلوم شاید خیلی از کشورها از ایده اش خوششون اومد و حق امتیازش ازش خریدن
مگه میشه نقش انسان رو حذف کرد و بگیم همه چیز خداست؟
کلیت سوال من همون اول هم همین کج فهمی خودم بود
که بله همه جیز خداست ولی این که همه چیز خداست هیچ ربطی به نقش و جایگاه انسان به عنوانخالق زندگیش نداره
این دو تا موضوع هر دو صادق هستند ولی به موازات هم هستند و هیچ کدوم دیگری رو نفی نمیکنه
من تاثیر گزارم من خالقم اما اگر فکر کنم همه چیزو من خلق میکنم سقوط میکنم مثل فرعون و قارون
قدرت خلق رو هم خود خدا به من داده
اعتبارش به خدا میرسه
ولی من تصمیم میگیرم که در راستای نابودی زندگیمو خلق کنم یا در راستای بهبودی
همه چیز خداست ولی باز اگر فکر کنم چون همه چیز خداست پس من هیچی نیستم اینم میشه یک آدم مفلس علاف بیکار که یادش رفته انسان خلق شده با قابلیت خلق
حتی خود خدا مثال میرنه میگه :
برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست، و انسانی را که رزق نیکو به او بخشیده است، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده انفاق میکند، آیا این دو نفر یکسانند؟ شکر خدا را است، ولی اکثر آنها نمیدانند
قوانین خدا ثابته
شرلیط زیستن هم ثابته
پس چرا هیچ دو نفری مثل هم زندگی نمیکنند؟
چون درخواست هاشون متفاوت بوده
و هر کدوم در راستای درخواستهاشون نتایج متفاوتی میگیرند
من فکر میکنم این کج فهمی در نود و نه درصد آدمهای دنیا وجود داره و البته در مذهبیون ( چون خودم قبلا مذهبی بودم ) بسیار بسیار بیشتر
حتی من دوستان مسیحی دارم که اونا هم وضعشون خیلی خرابه خخخخخ
مثلا همین دیشب باهاشون کافه بودم و دوستم پول کافه رو حساب کرد
و من ازش تشکر کردم و گفتم دمت گرم
و همیشه این جوابو میده : دم خدا گرم.
باباااااااا دم خدا گرم اون سر جاش
ولی تو قدرت انتخاب داشتی و میتونستی اینکارو بکنی یا نکنی
اگر کردی پس دمت گرم
ولی اونباز میگه نه من کاری نکردم خدا کرده پس دم خدا گرم.
در نهایت
اگر بخام یه نتیجه گیری کلی بکنم اینه که:
این آیه داره چیزیو بیان میکنه که هیچ منافاتی با نقش و تاثیر انتخاب و اختیار انسان در زندگیش نداره
اینکه اگر یادمون باشه خداوند در هر لحظه داره کارهارو در راستای درخواستهای ما پیش میبره و این باعث میشه ما اعتبار انجامش رو به خودنون ندیم و مغرور نشیم
اینکه من چه بخام چه نخوام خالق خلق شدم
فقط قبلا چون نمیدونستم داشتم ناآگاهانه شرایط بدیو در زندگی برای خودم خلق میکردم ولی الان باید درک کنم من موثر هستم و افسار کار رو در دست بگیرم و ازین قوانین در راستای سعادت خودم استفاده کنم
و این که من و خدا جدا از هم نیستیم
من بخشی ازین انرژی پیوسته و واحد هستم و چون بخشی از وجود خود خدا هستم ارزشمندم
و مهمتر از همه علاوه بر اینکه مثل تمام مخلوقات خدا در من جریان داره ، خود خدا ویژگی های خاص تری به من بخشیده که به هیچ مخلوق دیگه ای عطا نکرده
پس باید به خودم افتخار کنم
و هر جا تونستم دست آوردی داشته باشم ، جدا ازینکه خدا همه چیزه و اونه که هدایتم میکنه و اعتبارش به خدا میرسه درک کنم که من بودم که تصمیمگرفتم و اقدامکردم اگر من انجام نمیدادم خدا همون نتایج قبلیو وارد زندگیممیکرد
نقش من انتخاب کننده و درخواست کننده اس
دیگه همین که تصمیمگرفتم خدا تمامپلن رشد منو در مسیری که انتخاب کردم قدم به قدم برام مشخص میکنه
و اگر من درگیر نجواها نشم و ادامه بدم و تبعیت کنم از هدایتهای رب نتیجه قطعا طبق درخواست های من رخ خواهد داد.
قبلا داشتم از خدا هدایت میخاستم که بدبختم کنه البته ناآگاهانه
ولی الان آگاهانه میخام منو به سعادت برسونه
سلام حمید رضای عزیز
دقیقا…
تو الان حق مطلب رو ادا کردی.
اون مفهومی رو که من نمیتونستم تو قالب کلمات و جملاتم برسونم تو دقیقا بیان کردی.
ممنونم.
ارادت
آقا سپاسگزارم
حق مطلب رو ادا کردی
پاسخ اولتون ذهنم رو آبیاری کرد
این پاسخ قشنگ موضوع رو مهر و موم کرد
مخلص کلام
ساندویچ شده و مرتب حرف نهایی رو زدین
سلام pv عزززیز
خودم احساس بهتری دارم با این درک تا این لحظه
خدای سیستمی
که گویی خیلیها از جمله خودم پزیرشش برامون سخته
نقش خدا سر جاش
نقش من هم سر جاش
هیچ کدوم دیگری رو نفی نمیکنه
من و خدا یکی هستیم
اصلا خدا منو اینطوری خلق کرده
و دنیا رو سپرده دست من تا رشد بدم
خودش اینو خواسته ازم
اگر من بگم من هیچی نیستم زیر چرخهای جهان له میشم تا یکی که ارزشمنده بیاد و کارو ادامه بده
در پناه خدا باشی دوست عزیز و نازنینم
سلام اقای ثانی
این نتیجه گیری ها زمانی بوجود میاد که ما خدا و انسان رو جدا میدونیم فرعون و قارون هم خدا و انسان رو جدا دونستن که گفتن من خلق کردم من خودم همه کاره ام
اما بیا اینطور از نگاه علم به قضیه نگاه کنیم بدن من از میلیارها میلیارد سلول تشکیل شده اون سلولها از میلیونها یا میلیاردها اتم تشکیل شدن هر اتم انرژی خالصه انرژی خاموش نشدنی مدارها دور هسته با انرژی نامیرایی دارن دور هسته میچرخن همه ی جهان اینطور تشکیل شده چه من چه یه درخت چه خاک چه سنگ چه هوا چه فضا همه چیز از انرژی تشکیل شده انرژی و نیرویی که ما بهش میگیم خدا
اون وقت چطوری بیام جسمم رو از روحم جدا کنم؟؟ اون وقت چطوری بگم انسان یه چیزه خدا یه چیزه؟ چطوری بگم خلق انسان در موازات خلق خداست و اینارو جدا بدونم؟ مغز من که جایگاه ذهن و نجواها و باورهای اشتباهه هم از همین ترکیب انرژی ساخته شده
اصلا من و شما میدونی از چقدر فضای خالی تشکیل شدیم؟؟؟؟ اگر کل جهان رو فضاهای خالیش رو از بین ببریم شاید تو یه قاشق چایخوری جابشه!!!
سوتفاهم وقتی بجود میاد که من یادم میره من خوده خدام من و مجموعه ی این جهاااان همگی یک چیزیم و اون قدرتی هستیم که در قران ازش «ما» یاد میکنه
من و شما هم عضوی از این ما هستیم
ما همه جزیی از این سیستم هستیم یعنی خودشیم
خدا به من انسان ویژگی خلق کردن زندگیمو نداده من خود خدا هستم که ویژگی خلق کردن رو دارم
فرعون چرا سرکش شد؟؟؟ چون فقط ویژگی انسانیش رو دید و خودش رو از این انرژی جدا دید ولی وقتی قبول کنی تو خودشی همه چیز انگار میشینه سرجاش
ولی خب درکش سخته
بخاطر همین خدا میگه من تیرانداختم! چون واقعا اون تیر انداخته تمام ذرات من اونه اتم به اتم من اونه
مثل این که با لگو یه خونه بسازی الان این خونه است یا قطعات لگو؟؟؟؟ خب خونست چون شبیه خونست اما اصلش لگوعه چون جنس و ذاتش لگوعه
حالا لگوها میان میگن ما هستیم که خونه شدیم تو در اصلت خونه نبودی و خونه ای نیستی! این ماییم که هستیم
نمیدونم منظورمو واضح رسوندم یا نه ولی الان که نوشتم برای خودمم معنا گرفت چون از صبح داشتم بهش فکر میکردم و ازش هدایت میخواستم
بنام خدای مهربان و بخشنده
سلام به روی ماهت حمید رضا ی عزیز
یعنی عاشقتم ،اینقدر سماجت کردی تا ته داستان و بفهمی ، دمت گرم
کامنت قبلی که در پاسخ زهرا جون دادی عالی بود
دقیقا همینه ،
من باید برای تک تک ویژگی های خوبم ارزش قائل باشم
اگه انسان مهربانی هستم برای ویژگی مهربانی ام ارزش قائل باشم
اگه مادر منعطفی هستم برای منعطف بودنم ارزش قائل باشم
اگه زن شجاعی هستم و اهل ریسکم برای این ویژگی ام ارزش قائل باشم
اگه دست و دلباز و بخشنده ام برای این ویژگی ام ارزش قائل باشم
این همون تمرین آگهی بازرگانی که تو دروه عزت نفس باید انجام داد
چقدر توانایی های خودمون و میشناسیم و اون توانمندی ها رو نقطه برتری خودمون میدونیم ؟؟؟
اگه من برای تک تک ویژگی های فوق العاده شخصیتی که دارم ارزش قائل باشم
هر انسانی که در مقابلم قرار بگیره با احترام و ارزشمند با من برخورد میکنه
و تازه میرسیم به نقطه یی که چون من خودم و ارزشمند میدونم خداوند هم مثل اشرف مخلوقات با من رفتار میکنه و این انرژی که خداست به شکل آسانی ها و لذت ها در زندگی ام نمایان میشه
همسر مهربان و هماهنگ همون خداست که به شکل این نعمت در زندگی ام نمایان شده
شغل دلخواه و پر درآمد همون خداست که به شکل آسانی شغل و ثروت در زندگی ام نمایان شده
بچه قدرشناس و هماهنگ همون خداست که به شکل نعمت فرزند صالح در زندگی ام نمایان شده
و میفهمیم که وقتی من برای ذات و شخصیتم ارزش قائل هستم جهان رام و مسخر این احساس ارزشمندی من میشه و در مقابل خواسته های من کُرنش میکنه
واسه همینه احساس ارزشمندی ربطی به عوامل بیرونی نداره و کاملا گویای احساس درونی خودت نسبت به خودته
تازه مفهوم شعر مولانا رو میشه درک کرد
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
چون اگه تو درونت برای هر ویژگی ، هر ویژگی زیبایی که داری احترام و ارزش قائل باشی انعکاس شو در جهان بیرون میبینی
حالا کسی که احساس بی ارزشی داره میگه
مگه سریع غذا پختن ارزش حساب میشه ؟؟
من شنونده خوبی بودن ارزش حساب میشه ؟؟
من تمیز و مرتب بودن ارزش حساب میشه ؟؟
مگه دستپخت خوشمزه داشتن ارزش حساب میشه ؟؟
مگه دست فرمون خوبی داشتن ارزش حساب میشه ؟؟
مگه آرام بودن و شاد بودن ارزش حساب میشه ؟؟
و هزاران ویژگی عالی که اصلا بهشون توجه هم نمیکنه چه برسه که نقطه ارزشمندی خودش به حساب بیارشون
اره خداوند بجای کسی سنگ میزنه که برای خودش ارزش قائل باشه
محمد برای داشتن شخصیتش ارزش قائل بود که در خلوت تو دل کوه در سکوت تمرین میکرد که صدای خدا رو بشنوه و خدا هم برای این حس ارزشمندیش بهش قرآن و وحی کرد وگرنه هزاران آدم تنها میرن تو کوه و طبیعت و نه تنها وحی دریافت نمیکنن بلکه گاها لقب دیوانه هم بهشون میدن
پس اون حس ارزشمندی که به خودت داری باعث میشه آسان بشی برای آسانی ها
استاد عباسمنش وقتی میگه من هنوز که فایل های خودم و گوش میدم یعنی داره میگه من برای گفته های خودم ارزش قائل هستم خب معلومه هر چقدر قیمت هم بزاره روی محصولاتش ملت با عشق میخرن
من آدم هایی رو میشناسم که بسیار مهارت بالایی در کار دارن اما دریغ از درآمد های خوب
چون طرف اصلا برای خودش و کارش ارزش قائل نیست
حمید رضای. عزیزم بهت تبریک میگم که قطعه گمشده پازل و پیدا کردی
حالا دیگه باید تمرین کنی و تکرار کنی تا جهان به احساس ارزشمندیت پاسخ بده
پیشاپیش آسان شدن برای آسانی ها رو از صمیم قلبم بهت تبریک میگم عزیزم
سلام رویای عزیز
نه من تازه دارم میفهمم که خدا در درون منه یعتی چی
من ارزشمندم چون بخشی هز خدا هستم و هرگز از خدا جدا نمیشم
و این که من تصمیم گیرنده ام من انتخاب میکنم من درخواست میکنم ، من تقوی میکنم ، من به خدا اجازه میدم که خدا هدایتم کنه ، تمام قرآن داره میگه :
تو
تو
تو
تو
تو
تو ای انسان
تو باید عمل صالح داشته باشی
تو باید صلاة کنی
تو باید زکوه کنی
تو باید احساستو خوب نگه داری
همش داره میگه تو عاملی تو اقدامکننده ای توووووو
دیگه ازین واضح تر نمیتونم توضیح بدم
خدا همه چیره
طبق فایل انرژی که ما آن را خدا مینامیم
خدا همه چیره
ولی به شکلی در میاد که تو میسازیش
تو تو تو
البته که قبول دارم پزیرشش کار راحتی نیست
چون شیطان همواره در لفافه های زیبا وارد ماجرا میشه
تمام تلاش خدا در قرآن اینع که به پیامبران بگه که به مردم بگن که شماها باید تغییر کنید
شماها باید درخواست کنید
شماها باید اعمال صالح داشته باشید
اگر خدا همه چیز باشه و ما هیچ نقشی نداشته باشیم پس خدا یه اسکله که داره حرف چرت میرنه
اگر خودش بود و قرار بود بحای ما تصمیمبگیره که دیگه تلاش پیامبران برای تغییر رفتار ادماا واسه چی بود
اصلا اگر قرار بود اینجوری باشه چرا به ما قدرت انتخاب داد
خوب ما هممثل بقیه حیوانات بودیم دیگه
چه فرقی بین ما و گاو
بین ما و الاغ
اون تصمیم نمیگیره
اون طبق برنامه ریزی خدا که همون غریضه شه پیش میره
اگر همه چیز خداست
یه پیشنهاد
شما از فردا تصمیمبگیر غذا نخوری
بعد که جسارتا مردی میخای مسئولیت غذا نخوردنت و مرگت رو بندازی گردن خدا ؟
شما از فردا تصمیم بگیر بری زیر آب زندگی کنی
وقتی مردی میخای مسئولیت مرگت رو بندازی گردن خدا؟
بگی خدایا من که از تو جدا نبودم
من که تفکیک نکردم
بگو خدایا من ارزشمند بودم
پس چرا من مردم ؟
خدا میگه من نکشتمت خودت خودتو کشتی
چون فکر کردی میتونی مسئولیت تصمیمات رو بندازی گردن من
گفتم که واقعا قبول دارم پزیرشش برای همه راحت نیست
من این دیدگاه رو تو انجمن معتادان گمنام زیاد دیدم
میگن خدا خواست که ما پاک شدیم
این یک شمشیر دولبست برای فرار از مسئولیت
اینطوری میخان بگن اونی هم که رفت معتاد شد خدا نخواست که پاک باشه
این یعنی همون نگاه مذهب به خدا
خدا اگه بخاد من پاک میشن
خدا اگه بخاد من سلامت میشم
خدا اگه بخاد من عضلاتم رشد میکنه
خدا اکه بخاد من غذا میخورم
اگر همنخواد که برعکسش اتفاق میفته
خدا یک انرژی و قدرت بی انتهاست در اختیار من
منم که تصمیممیگیرم درخواست کنم
منم که تصمیممیگیرم رشد کنم
منم که تصمیم میگیرم و خدا فقط به درخواست های من پاسخ میده
نه دخالت میکنه نه قضاوت
فرعون و قارون گفتند ما خودمون خداییم
آنا ربکم الاعلی
گفت من خدای برترم
اون خودشو خدا میدونست
اما موضوع این آیه کلا یه چیز دیگست که کلی راجع بهش صحبت شد
سلام سارای زیبای دوست داشتنی
همیشه بهت گفتم
کامنت هات برای من یه جور دیگست
به جنس متفاوتی داره
انگار خود خدا نوشته
فقط اشک ریختم
و تحسینت کردم
عاشقتم.
سلام به دوستان عزیز و توحیدیم
زبانم از تحسین شماها قاصره
واقعا لذت بخش ترین کار دنیا شده برام خوندن کامنت های توحیدی شماها
عاشقتونم
سپاس گذار استاد عزیز هستم برای این قسمت عقل کل
که باعث میشه موشکافانه مسائل رو برسی بکنن تا به هیچ نجوای قدرت حمله ندهد ودر دم نابودش کنه با ایجاد باور قدرتمند کننده توحید
ممنون از حمید رضای عزیز و سارا خانم
سلام اقای ثانی عزیز
ما در ضمیر ناخوداگاهمون این مسئله هست که خدارو یه چیز جدا میبینیم و خودمونو جدا و این باور خیلی ریشه ایه خیلی بخاطر همین وقتی فکر میکنیم تمام سلولهای من خداست و من خودش هستم دوباره میخوایم مسئولیتو بندازیم گردن خدا !!!!!! بگیم من که کاره ای نیستم خدا خدا خدا
چون همه در پس ذهن دیدگاه انسانی داریم بخدا
وقتی من خودش هستم شما خودش هستی وقتی اینو بیاد بیاریم خدایی بیرون از ما نیست پس میخوایم گردن کی بندازیم مسولیت کارهامونو جز خودمون؟؟؟
استاد تو فایل انرژی که خدا نامیده ایم میگه؛ خدا منم خداتویی خدا یه حشرس خدا یه درخته یا هر چی خدا به اون شکلی درمیاد که تو بهش باور داری، میگه ما هر کدوممون یه خداییم …
به نام خدای مهربون.
چقدر ذوق دارم تا ی کامنت برای این سوال بیاد.
اصلا خیلی خیلی خوشحالم مثل دیدن قسمت بعدی یک سریالی که دوستش داری و شوق داری بدون قسمت بعدی چی میشه.
حمید جان دمت گرم.
دوستان واقعا سپاس گذارم برای این پاسخ ها.
از خدا میخوام این پاسخ ها تک تک ماها که الان اینجا هستیم رو به حقیقت و درک درست از خدا برسونه و بتونیم الان در زندگی حالمون استفاده کنیم و خدا نکرده به بیراهه نریم. و دنبال ثابت کردن دیدگاهمون به هم دیگه نباشیم .
ما همه جز این خانواده ایم که داریم توی این مسیر پیش میریم و از هم دیگه کمک و ایده میگیریم برای اینکه بتونیم خودمون و خدای خودمون رو بهتر بشناسیم و مثل استاد معنای دقیقی از بودنمون در این دنیا پیدا کنیم.
بچه ها استاد توی فایل انرژی که خدا نامیدیم میگه.
خیلی طبیعی هست که ما نگاه انسانی به خدا داشته باشیم .چون ما انسانیم و در زمان و مکان هستیم. پس اینو باید فراموش نکنیم تا از مسیر هم خارج نشیم.
ی جای استاد میگه مثلا مرتض های هندی به انرژی درونی خودشون رسیدن و میتونن کار های بکنند که آدم های دیگه نمیتونن مثل نگاه داشتن قطار در حین حرکت و….
ولی جالب که از این انرژی و قدرتشون نتونستند پول در بیارن و در وضعیت مالی خوبی نیستند …
آقا کل حرف من اینکه ما باید از خود خدا هدایت بخوایم با درک این قوانین و این انرژی که در ما هست زندگی مون رو تغییر بدیم .بتونیم درست زندگی کنیم
بتونیم موفق بشیم.
چون همین طور که نمیشه خدا رو توصیف کنیم .
مهم ترین کار اینکه بدونیم باور هایی که از خدا میسازیم و بواسطه اون ها آرامش میاد توی زندگیمون.
ثروت و سلامتی میاد
خوشبختی رو تجربه میکنیم.
خود استاد با این همه نتایجی که گرفته میگه من هنوز نمیتونم بگم ۱ساعت کامل تونستم ذهنم رو کنترل کنم.ولی سعی کرده و همیشه داره سعی میکنه و به واسه همین هم هست که نتایج توی زندگی استاد خیلی بزرگه .
…
من واقعا خوشحالم که توی این مسیرم توی مدار دریافت این آگاهی ها هستم
خیلی خوشحالم با تمام مقاومت های ذهنی که دارم ولی دارم حرف های استاد رو گوش میدم با اینکه عملکردم پایینه ولی همین حس هدایت خداوند برام ی جور قدرته که در مسیر درست هستم .
مثل اینکه داخل ی ماشین آخرین مدل هستم فقط باید سعی کنم یاد بگیرم که چطور روشن کنم چطور باهاش رانندگی کنم و بهترین مسافرت ها و لذت ها رو ببرم.
از خدا میخوام به درک و آگاهی تک تک ما اضافه کنه .
خدا رو در درونمون پیدا کنیم و خوشبخت بشیم.
من خیلی لذت بردم از کامنت آقای ظاهری در دوره احساس لیاقت
بعد اینکه تا در آمد روزی ۵۰۰میلیون رسیده کلی پول ساخته کل دنیا رو گشته
۵۰۰تا کتاب در مورد خوشبختی خونده بعد رسیده به خدای درونش.
و میگه پیدا کردن خدا در درونمون یکی از نتایج کوچیک فرعیش ثروته.
و چقدر لذت بردم و کیف کردم از این درک و آگاهی که بهش رسیده.
بعد همین آدم با این همه نتایج نشسته پای درس استاد عباس منش و داره هی بهتر درک میکنه قوانین رو.
داره مثل کلاس درس استاد و دانشجو با لباس رسمی فایل های دوره های استاد رو کار میکنه .
پس بیایم هر آنچه از گذشته ها به ما گفته شده رو زیر سوال ببریم و رد کنیم با دلیل منطق درست تا باور های جدیدی بسازیم تا خودمون زندگی مون رو اون جوری که میخوایم رقم بزنیم.
از حاشیه ها دوری کنیم .
خودمون رو یک انسان قبول کنیم
با تمام خوبی ها و بدی ها
با تمام نقاط قوت و ضعف
و اینو بدونیم که خیلی طبیعی هست که ما خدا رو کامل درک شاید نتونیم بکنیم
ولی سعی کنیم خودمون مثل حمید جان دنبال چرا های ذهنمون بگردیم تا به جواب برسیم .
خدایا شکرت برای همه چیز
سلام اقا حمید رضا
مگه جهان طبق سیستم عمل نمیکنه
پس چطور میاد جلوی فرعون رو میگیره
خب اگه طبق سیستمه که نباید کاری به کارش داشته باشه
و فرعون هم تو مدار خودش طبق سیستم بُکشه بره جلو دیگه تو مدار خودش
اگر خداوند کاری نداره ب کسی و هرکسی نتیجه اعمالش رو میگیره پسچرا میاد وسط فرعون رو غرقش میکنه
میدونم سوالم رو چون جوابش رو الان ندارم نباید بپرسم وشاید اصلا اشتباه باشه سوالم ولی میخام به درکش برسم چون من هم میخام به فهم درست برسم
ممنون
سلام مصطفی عزیز
یجورایی مساله ای که عنوان گردید ارتباط داره با اینکه خدا همه چیزه
ببینید دنیا جلوی فرعون رو نگرفت
بلکه فقط طبق مداری که بود با یک واقعه اصابت پیدا کرد
واقعه ، یک واقعه ثابت بود
اما نتیجه برای موسی که در مدار درست بود شد نجات
برای فرعون که در ندار نادرست بود شد هلاکت
خدا دخالتی نداره
اصلا به اسمها کاری نداره
میخای فرعون باش میخای محمد در اون جنگی که مغلوب شد
از قوانین پیروی نکنی شکست و هلاکت در انتظارته
فرعون در مدار شرارت بود پس لاجرم با اون اتفاق اصابت کرد
خدا اینکارو نکرد
خدا همه چیز بود و برای فرعون به شکل شرارت تجلی کرد
و دامن خودشو گرفت
موسی که نخواست با فرعون بجنگه
فقط بهش گفت اجازه بده ما بریم
ولی فرعون گفت بیخود میکنی بری من همتونو از بین میبرم
و چون در این مدار بود خودش از بین رفت
یه ماجرایی یادم افتاد که واقعا هنوز بعد از حدود بیست سال که بهش فکر میکنم مخم سوت میکشه
حدود بیست سال پیش شخصی به اسم آقای ایکس و خانواده اش که مدتها بود در شهر دیکه ای زندگی میکردن به شهر ما یعنی زادگاهش برگشته بودن
ایشون شرایط مالی بسیار بدی داشت
اوایل یجوری رفتار میکرد انگار میخاد کسب و کاری راه بندازه
پدر من هم که طبق معمول جانفشانی کرد و به رایگان یک ساختمان در اختیارش گذاشت تا توش زندگی کنه
مدتی گذشت و این آقا گفت من تو کار تجارت زعفران هستم
و مقدار بسیار زیادی زعفران رو با یک ملک چند طبقه با پدرم معامله کرد
پدر من اصلا تخصصی تو زمینه زعفران نداشت
ولی این معامله رو کرد
و به روز با چندین کیسه نایلنی بزرگ پر از زعفران اومد خونه و گفت اینارو بزار تو کمد که جاش امن باشه و تکون نخوره
خلاصه کنن داستان رو
بعد هز مدتی پدرم متوجه شد که این ها اصلا زعفران نبوده و ساقه گیاه سویا رو رنگ کردن و به شکل بسیار حرفه ای شبیه به زعفران در آوردن و در واقع اون ملک چند طبقه رو با جیزی معامله کرده که تقریبا دوزار همنمیرزه
این موضوع یجورایی انقدر بزرگ شد که مای اطلاعات آوند وسط
چون فهمیده بودن که چنین کلاهبرداری داره اتفاق میفته و چندین نفر از تاجران زعفران گفتند که چنین جنس تقلبی تو بازار اومده
خلاصه پدر من هر طور بود معامله رو فسخ کرد و آرون بابت متضرر نشد
اما جالبیش این بود که اون شخص تو همون خونه ای زندگی میکرد که پدرم به رایگان بهش داده بود
و وقتی بسته های زعفران رو باز کردیم دیدیم برای اینکه وزن همون زعفران های تقلبی زو هم بالا ببره موازییک های خونه خودنون رو شکسته و دورش کاغذ رنگی قرمز رنگ پیچیده و تو هر بسته چند تا تکه گذاشته
علت اینکه گفته بود بزارید تو کمد و تکون اش هم ندید همین بود که یوقت موزائیک ها دیده نشه خخخخخخخ
مدتی گذشت و این آقا باز ظاهرا واسه یه نفر دیگه نقشه کشیده بود
زنگ زده بود به آگاهی و گفته بود ینفر میخاد منو بکشه و تهدید به قتل کرده
اونا هم طبق یک برنامه ریزی گفتند باهاش قرار بزار و بقیه شو بسپر به ما
ایشون با اونشخص قرار میزاره تو خونه خودش
و هز قبل کل اون منطقه و کوچه ها و داخل خونه پر بود از مامورهای مخفی و مسلح
لحظه ای که اون شخص در میزنه با هماهنگی پلیس ، این آقا میره در رو باز کنه و یکی از مامور ها هم اسلحه شو در میاره که ازین آقا محافظت کنه
اما
ازونجایی که دنیا خطا نداره
ازون جایی که وقتی در مدار شر هستی بالاخره شر وارد زندگی خودت میشه اون مامور هول میشه و تیر از اسلحه خارج میشه و خود همین آقا در دم کشته میشه
این مساله انقدر باور نکردنی بود اون زمان برای من که تازه الان دارم میفهمم چرا چنین اتفاقی افتاد
اون کسی همکه پشت در بود معلوم شد بیچاره به مبلغ کمی حدود دویست هزار تومان ( البته اون زمان ) طلب داشته و مقتول بهش گفته بیا پولتو بهت بدم
ولی در واقع میخاسته اینطوری از شرش خلاص بشع
که شر یقه خودشو گرفته بود
این ماجرا در تمام خبرگزاری ها نقل شد
و اونمامور هم بعد از چند ماه تبرئه شد
آیا در این ماجرا خدا دخالتی داشت؟
بله خدا همه چیره
ولی دخالت نمیکنه
آیا خدا بلا سر اون شخص آورد
خیر خودش در مدار نادرستی بود و طبق قانون بلا سرش آورد
آخه چطوری ممکنه یه نفر اینهمه نقشه بکشه چنین سناریویی بنویسه با چرب زبانی اون همه مامور و پلیسها رو خام کنه کل منطقه غرق بشه و در آخر مامور هول بشه و اسلحه تو اون لحظه خاص تو حالت ضامن نباشه و دستش بره رو ماشه و صاف بخوره به اسن آقا و در لحظه کشته بشه ؟
این نشونمیده ما نمیتونیم از مداری که درش هستیم فرار کنیم
نمیتونیم از باورها مون فرار کنیم
و بقول قرآن باورهای شما به گردنتان آویخته
اگر در مدار بدی باشه این شرلیز برات رخ میده
و اگر در مدار درست باشه در دل یک ماجرای به ظاهر بد همه چیز برات درست پیش میره
خدا فقط واکنش نشون میده به افکار و باوراای ما و تمام اتفاقات دنیای ما بر اساس باورهامون رخ میده
چرا ؟
چون خدا همه چیزه و شکل میگیره به اون شکلی که تو بهش میدی
افکار غالب ما رفتارهای غالب ما دارن زندگی ما رو میسازن
و ما خدا زو به شکل اتفاقات خوب یا بد در زندگی ملاقات میکنیم
موسی باشی به شکل عبور از آب
فرعون باشی به شکل گیر کردن در آب
براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
سلام به دوستان عزیزم
یعنی عاشقتم خدا
که لحظه به لحظه داری با سرعت نور هدایتم میکنی تا بفهمم و بشناسمت
اواخر جلسه پنجم قدم اول
آیات ۱۵۵ تا ۱۵۷ سوره بقره
خدا میگه قطعا شما با تضادهایی مثل بیماری گرسنگی فقر هز دست دادن عزیزان و …. اصابت میکنید و بشارت بده به صابرین
چرا من باید طبق آموزه های دوره احساس لیاقت به خودم و دست آورد هام افتخار کنم
چون هر دست آوردی طبق این آیات نتیجه برخورد با تضادی بوده
دو دسته هستند که در برخورد با تضاد یا سقوط میکنن یا سعود
اگر در نقطه صعود هستی ، یعنی جزو اون دسته ای بودی که از تضاد بزرگتر شدی و توکل کردی و کنترل ذهن گردی و تسلیم بودی و خدا بهت بشارت پاداش داده
پس کاملا به خودت افتخار کن که خدا بهت افتخار کرده
سلام خدمت دوست عزیزم حمید رضا جان
آقا امروز من کن فیکون بوده و الان هم از ذوق و احساس خوبم خوابم نمیبره
و خداوند هم دستور داد که اینجا موضوع رو بنویسم و منم اطاعت کردم
خدایا شکرت که هر لحظه باهام هستی و هدایت گر من هستی عاشقتم
من امروز با معجزات زیادی روبه رو شدم چون دیشب کلی شک کرده بودم به مسیرم که آیا دارمدرست میرم یا نه چرا پس نتایج بزرگ و اون رابطه ی عاشقانه و اون دوستی های فوق العاده اون ثروت رو هنوز نتونستم بسازم
و از اونجایی که پاشنه ی آشیل روابط هستش و خلق یک رابطه ی عاشقانه تمرکزم رو گذاشتم روی لین موضوع
امروز قرار بود برمبرای مامانم کادوی تولدشو بخریم با سلیقه ی خودش کیف مورد علاقش که چرم طبیعی هستش بخریم باهم
من توی ماشین که بودیم به سمت مغازه ی کیف و کفش فروشی یه گفت و گوهایی داشتم با خودم
که آیا انقدر پول داری که بتونی این کیف رو برای مامانت بخری و به فکر هیچی نباشی آیا به فکر این هستی که پولت کم نیاد
بعد یه نفر دیگه میگفتش(تو ذهنم)مگه تو نمیگی خدا روزی بیحساب میده مگه تو نمیگی خدای من خیلی ثروتمند و بهم بینهایت پول میده و هر چی پول خرج میکنی ده برابرش میاد جاش خب پس بخر دیگه پس چی میگی
خلاصه من به حرفش گوش کردم و رفتیم این مغازه که کیف و بخریم
جالبه که اون آقاهم که با پسرشون توی مغازه کار میکنن و صاحب مغازه پسرشونه هم فرهنگی هستن و آدم بسیار متشخص و در عین باحال و مشتی و خاکی
من خیلی خوشم اومد از این پدر و پسر واقعا فوق العاده با ذهنی ثروتمند واقعا خدا هدایت کرداااا
واقعا همه کاره خودش بود
خودش باعث شد که من امروز برم این مغازه خرید کنم
و این آقا منو برای پسرشون خواستگاری کردن
و من الان چقدر بیشتر به این قوانین ایمان آوردم که همه چیز خودشه
حالا من وابسته ی این دست نمیشم ولی میخواستم از قدرتش و اینکه همه چیز خودشه و میخواست به من ثابت کنه که ببین جوجه کوچولوی من سوگولی من
تو چی میدونی از قدرت من
تو چی میدونی که من برات چیا در نظر گرفتی
وابسته ی هیچکس نشو
فکر نکن که یه بار جدا شدی قراره بازم تلخی تو زندگیت تجربه کنی
نه تو اومدی تو این مسیر برای خودت ارزش قائل شدی پس منم برای تو ارزش قائل میشم و برات بهترین ها رو در نظر میگیرم
تو فقط بندگی منو بکن و دیگران رو بزرگ نکن تو ذهن خودت تو دست منو باز بزار تا بهت نشون بدم دنیا و قوانینش دست کیه
خداروشکر که هرلحظه نجاتم میده
خداروشکر که هر لحطه بهم امیدواری میده و همه چیز خودشه
مرسی بابت کامنت بینظیر تو دوست عزیزم و سارای نازنین که برای من خیلی درس دارن و درس های استاد و بهتر و عمیق تر درک میکنم
سپاس از وجودتون دوستای نازنینم
گفتم یه رد پای عالی از خودم بزارم برای ادامه ی مسیر بهشتی خودن
خدایا شکرت
سلام مهدیه جان
مرسی بابت کامنت فوق العاده ای که گذاشتی و ی جورایی برای من بود کامنت تون
چون منم پاشنه آشیلم روابطه و احساس میکنم هرچی کار میکنم باز ی جای کار میلنگه
دیروز 6 صفحه در مورد کسی که مورد نظرم بود رو نوشتم و تجسم کردم و خیلیییی حالم خوب شد
و حتی شبش از یکی از دوستانم که سالها میشناسمش اما تقریبا ی دو هفته ای هست که بخاطر فرکانس هامون باهم در ارتباطیم و دیشب هم به نوشیدنی دعوتم کرد ولی خب مردد بودم اول گفتم باشه اما بعدش لغو کردم چون گلوم درد میکرد و حس کردم باید صبر کنم و قرار شد امشب بریم اگر که من اوکی باشم.
صبح طی پیام هایی که رد و بدل کردیم متوجه شدم خیلییی افکار و نظر مردم براش مهمه و مهمه براش که چه کسی در موردش چه فکری داره و بقولا براش آبروش خیلیییی مهمه ولی من برام مهم نیست و دوست داشتم کسی هم که باهاش در ارتباط باشم این ویژگی رو داشته باشه و وقتی متوجه شدم که این هم خط خورد، خیلی بهم ریختم و گفتم به خدا آخه چرا به تموم کسایی که دور و برم هستن اون ادمای مورد نظرشون دادی. مگه نه میگی قانون ثابته پس کی نوبت من میشه؟ و بعدش اومدم تو سایت و کامنت بینظیر شما رو خوندم که آره ندا این ی نشونه ست و صبر داشته باش. خدا برات بهتر از اون چیزی که حتی تو درخواست کردی قراره بهت ببخشه پس فعلا از زندگی و مسیری که داری میری لذت ببر.
خدااایاااا شکرت که اینقد عااالی داری هدایتم میکنی.
سلام دوست عزیزم…
من به عنوان کسی که یه دوره طولانی و تمرکزی روی دوره احساس لیاقت کار کردم، خدارو شکر شخصیتم رو زیر و رو کردم، از درون احساس ارزشمندی رو در خودم بیدار کردم و واقعا لذت بخش ترین روز ها و لحظه های زندگیم رو دارم تجربه میکنم،این احساس خودارزشمندی به قدری از درونم پرم کرده که واقعا احساس نیاز به هیچ چیزی نمیکنم
حالا به عنوان کسی که فایل های توحید عملی رو هم چندین بار از اول گوش کردم، تقریبا به درک خوبی از این مسأله رسیدم که:
مشکل از جایی شروع میشه که ما بعضی مساعل رو در تضاد با هم میدونیم، مثلا اگه احساس ارزشمند بودن کنیم فکر میکنیم این یعنی داریم به خدا دهن کجی میکنیم و یجورایی سرکشی میکنیم
و اینجا قرآن به عنوان مرجع، خیلی روشن و واضح راه رو نشونمون میده
که خود خدای یگانه به من و تو لقب خلیفه الله داده
حالا اینجا مشخص میشه که فکر خدا اینه که ما ارزشمندیم، و اگه ما دغدغمون خداپرستیه، باید بدونیم اونی که میپرستیمش چه نگاهی به ما داره، پس وقتی ما هم همون نگاه ارزشمند بودن رو به خودمون داشته باشیم این یعنی توحید
یا درباره مسأله غرور، استاد توی جلسه نهم دوره احساس لیاقت واضح و ساده تفاوت بین احساس غرور و احساس ارزشمندی رو بیان کردن،که بنا به باور های مذهبی و فرهنگی غلط به ما خوراندند که اگه برای خودت ارزش قاعل باشی یعنی آدم مغروری هستی در حالی که
غرور یعنی فقط منم که ارزشمندی و دیگران اصلا آدم نیستند
و احساس ارزشمندی خالص یعنی من ارزشمندم همانطور که بقیه ارزشمندند
یا در مبحث احساس گناه، ما فکر میکنیم اگه احساس گناه داشته باشیم آدم خوبی هستیم، در حالی که تنها گناه از دید خداوند شرکه، که اتفاقا احساس گناه ریشه در شرک داره،چون قدرت رو ، قدرت خلق کنندگی که خدا به من و تو هدیه داده تا به عنوان دستان خودش جهان رو گسترش بدیم،با احساس گناه از خودمون سلب میکنیم و دو دستی تقدیم عوامل بیرونی میکنیم
و اما حالا نقش خدا توی مبحث خود ارزشمندی چیه؟
خب خیلی سادست،تو وقتی از درون احساس لیاقت میکنی،یعنی وجه خدایی خودتو بیدار کردی،یعنی این تویی که با کارکرد و تلاش و ساخت و مرور باور های درست ،لایه لایه باور های غلطی که تورو از اصل وجودی ارزشمندت دور کرده بود رو از ذات خودت جدا میکنی
و اینجاست که میشی تجلی خود خدا، اینجاست که لاکن الله رما معنی پیدا میکنه ،یعنی تو میشی تجلی ذات خدا ،نه خود خدا
یعنی اون احساس ارزشمندیه هم خود خداست که تو با انتخاب خودت در خودت بیدارش کردی
میگم که همین باور های فرهنگی و مذهبی غلط تو سر من و شما فرو رفته که یا اصلا خودمون رو هیچی حساب نمیکنیم،یا اگه احساس ارزشمندی بکنیم فکر میکنیم آدم مغروری شدیم،از خدا دور شدیم….
الهی شکرت
سلام امیر حسین عزیز
همیم چند دقیقه پیش داشتم به خدا میگفتم نمیدونم چرا وای انگار خودمو لایق نمیدونم
و خدا باز جوابمو داد
گفت تو لایق خلق شدی
تو خلیفه الله خلق شدی
برای لایق بودن به چیزی نیاز نداری
تو وجودت لیاقت بصورت ذاتی وجود داره
تو براش کاری نمیخاد بکنی
بقول شما لبیک ما به خدا درک احساس لیاقت مونه
یعنی من درک کنم که لایق خلق شدم
و این یعنی توحید
ممنون بخاطر این کامنت زیبا و ارزشمند
به امید بهبود گرایی همیشگی
سلام اقای ثانی عزیز
چقد خوشحالم به این سوال برخوردم چون دیشب تجربش کردم و داشتم به این ایه فکر میکردم
دیشب نشسته بودم زیر دراور داشتم به پسرم لباس میپوشوندم نگو من دراورو زیادی پر کردم وقتی داشتم تقلا میکردم یکی از کشوهارو باز کنم همه کشوهاش باز شد و دراور تعادلشو از دست داد و من فقط دیدم داره دراور به اون سنگینی میفته رومون! من فقط داشتم نگاه میکردم و هیچ عکس العملی به ذهنم نرسید ولی خود به خود دستام به کار افتاد و تونستم جلو چپه شدنش رو بگیرم و بعد شوهرمو صدا زدم و اومد کنترلش کرد و گذاشت سرجاش البته همه اینا تو ثانیه اتفاق افتاد ولی من اصلا یادم نمیاد ذهنم تصمیم گرفته باشه که جلوی افتادن اون دراورو بگیرم اصلا من نبودم که اینکارو کردم من فقط یادمه از افتادنش داشتم تعجب میکردم خخخخخ بعدش من نبودم
شاید یکی از دور بگه ناخوداگاهت اینکارو کرده این یه عمل دفاعی بوده ولی خب من میدونم کسایی که چیزی سر درنمیارن این اسمارو روش میذارن چون نمیدونن
شوهرم دیشب گفت خوبه حواست بود گرفتیش ولی من تو دلم گفتم من حواسم نبود خدا حواسش بود
سلام رویای عزیز
کاش همیشه هواسمون باشه که هواسمون نباشه
تا خدا هواسش باشه
انقدر خواستیم خودنون ادای آدمای هواس جمع رو بازی کنیم یادمون رفته خدا هواسش هست
مثلا در گفتگوی عامیانه میگیم مثلا بچه رو سپردی به امون خدا و رفتی؟
یجوری میگیم به امون خدا انگار خدا مترسکه
اقااااا ابراهیم بچه و هاجرو سپرد به خدا ببین خدا براش چیکار گرد
خوب منم یاد بگیرم بسپارم به خدا تا ببینم خدا چیکار میکنه برام
اتفاقا چند روز پیش بچم داشت دم پنجره بازی میکرد و من تو دلم گفتم الان دستش میمونه لای در پنجره گریه میکنه و دقیقا چند ثانیه نشد این اتفاق افتاد … بعد بلند شدم رفتم کنار به کارام برسم گفتم این ذهن و نجواهاش نمیذاره بچم بازی کنه بهتره بیپرمش به خود خدا و با اینکه من حواسم بهش نبود داشت واسه خودش اونجا بازی میکرد چیزیم نشد
سلام دوست هم فرکانسی ام رویا جان
من همچنین تجربه ای داشتم حالا از نوع دیگه
توتاکسینشسته بودم ،پشتماشین
یهویی بی دلیل توجایی که ترافیکه ماشین ترمز زد
باماشین جلویی تصادف کرد دختر خانمی که جلو بود با سر رفت تو شیشه و شیشه ترکخیلی بزرگی گرفت
خانمی که بغل من بود پرتاب شد سمت صندلی جلو و دوباره درست نشست
اما من خدای من سپاسگذارم
ب همون خدا قسم یهویی
انگار دستاممیدونستن در همونلحظه جفتشون بلند شدن رفتن سمت صندلی جلو یعنیدوتا کف دستمخوردبه قسمت سر صندلی و من از جامتکوننخوردم
من اصلا تعجب کردم که چجوری این دوتا هماهنگشده بودن باهمدیگه ،بدونمکثی ،بدون ۱ ثانیه دیرکردن
اوووه خدای من ،شکرت ،همه چیز فرکانس و باوره
إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّىٰ إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ ۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
مثال زندگی دنیا شبیه این میمونه که
باران میاد و همه جا سبز میشه و این گیاهان غذای حیوانات هستن و انسانها بعد انسان فکر میکنه که خودش باعث این سرسبزی و نعمت هاست
حالا که اینطوری فکر میکنه ما هم به امر خودمون یه شبی یا روزی همه رو خراب میکنیم حالا اگه راست میگی ای انسان خودت آبادش کن !!!
آخر آیه هم خدا میگه این آیات برای کسانی که فکر میکنن
سلام به روی ماه تمام بنده های هدایت شده به راه راست
چون از صبح ایمیل این کامنت برام اومده ناخودآگاه ذهنم روی موضوعش متمرکز ِ و البته که خدا هدایت میکنه به آنچه ما بهش توجه میکنیم
این آیه اینقدر واضح جریان تسلیم بودن و شرح میده که دیگه حرفی برای گفتن نیست فقط باید سکوت کرد و به یاد آورد که باید هر لحظه تسلیم باشم تا خدا سنگ ها رو پرتاب کنه همین وگرنه همه چی نابود میشه و منم که با تسلیم نبودن به خودم ظلم کردم حالا بیا و درستش کن اگه میتونی !!!!!
سلام سارای عزیز
آره واقعا اقرار میکنم هزار بار این آیه رو خوندم ولی فکر نکردم
همش داره فریاد میزنه همه چیز منم
تو تواتایی نداری این چیدمان دقیق و منظم رو مدیریت کنی اگز میتونی ببینم چیکار میکنی.
ولی بقول رویای عزیز و احمد عزیز انگار هنوز خودم رو جدا از کلیت خدا میدونم
بابا تو هم از خدایی
چرا خودت رو جدا میدونی
تو ارزشمندی
خدا تو رو خالق خلق کرده
فقط با یک پدیده ، اونهم پدیده تصمیم و انتخابه
بقول استاد میگه داره تو سوره حمد بهت تقلب میرسونه
میگه ازم بخاه وارد مسیر مستقیم بکنمت
راهی که پر از نعمته
تصمیم با توعه
ولی میگه اینجوری بخواه
حالا اگه خواستم دمم گرم از تقلب خدا به نفع خودم استفاده کردم
اگرم نکنم به خودم ظلم کردم
خدایا شکرتتتتت
با سلام به دوستان عزیزم
تسلیم شدن در برابر خداوند ،،چه زمانی که کارها خوب پیش میره وچه زمانی که با تضادها روبرو ميشيم احساس آرامش داریم
چون تقلا نمیکنیم با شرایطی که بهش علمی نداریم وآگاهی کافی نداریم روی خودمون حساب کنیم وخیالمون راحته که خودش هدایتمون میکنه وراه رو در هر شرایطی بهمون نشون میده
ولی وقتی تسلیم خداوند در برابر اتفاقاتی که برامون رخ میده نیستیم وخودمون رو عامل میدونیم که نتیجه رو میتونه تغییر بده،،
اگه کارها خوب پیش بره واتفاق خوبی رو تجربه کنیم مثلا در روابط با شرک ورزیدن در صدد جبران هستیم وتمرکزمون رو از ارتباطی که با خداوند داریم نا خودآگاه بر میداریم واین باعث میشه نتیجه برعکس انتظاری که داریم پیش بره،چون ما نمیتونیم بدون هدایت خداوند در هر لحظه اتفاقات زندگیمون رو طبق خواسته ای که آرامش میده بهمون رقم بزنیم
اگه کارها خوب پیش نره وبا تضاد مواجه بشیم چون روی خودمون حساب میکنیم
وتوانایی درک شرایط وحل اون رو نداریم ونمیتونیم شرایط رو به نفع خودمون تغییر بدیم ،زود نا امید ميشيم وپشت سر هم اشتباهات واتفاقات نازیبای بیشتری تجربه میکنیم
در انجام تمرینات آگاهی هایی که دریافت میکنم رو مینویسم ولی زمان عمل کردن تسلیم نیستم وترسها وترمزهایی که از گذشته وجود دارند مانع حرکت درست میشوند، هرچند آگاهانه با دیدن نرم کردن دل افراد برای راحتی انجام کارهام توسط خداوند شکر گزاری میکنم وسعی میکنم صبورانه در برابر تضادها نجواهای ذهنی ام را کنترل کنم وهدایت خداوند را دریافت کنم
وتکاملم را در این مسیر زیبا برای تسلیم بودن در برابر خودش طی کنم
سلامت وبرقرار باشيد
سلام استاد عزیزم ومریم جان شایسته وهمه همخانواده ایهای عزیزم
ممنون از حمید رضای عزیز بابت طرح این سوال که واقعا ما رو به فکر برد تا بیادمون بیاد خداوند چطور همیشه کمکمون کرده وما فراموش کردیم .
امشب تو ماشین بودم پسرم اهنگ نسیمی از سامی یوسف رو گذاشته بود هوای غروب خنک وروحنواز چراغهای روشن ورنگی شهر درختهای رقصان در باد همه چی دست به دست هم داده بودن که یه حس روحانی خاص داشته باشم باچشمانی اشکبار از حس دیدن زیباییها وسپاسگزاری که رسیدیم به یه فلکه که خاطرات گذشته منو زنده کرد بله عزیزان دقیقا پارسال یه همچین موقعی بود که من به این فلکه رسیدم وبا وجود شلوغی ماشین دنده خالی کرد و هیچ کاری از دستم نمی اومد ماشینها بوق میزدن ومن خیلی جالبه بدون هیچ عجله واضطرابی فقط اشاره کردم که ماشین خرابه وباور میکنید توچند لحظه دیدم چند تا ماشین ایستادن وچند تا جوون از ماشین پیاده شدن واومدن راهنمایی کردن ماشینو بردیم کنار جاده و گفتن کاری از دستشون برمیاد که تشکر کردم گفتم الان زنگ میزنم همسرم بیاد ورفتن باور میکنید اینقد سریع این افراد اومدن انگار میدونستند این مشکل پیش میاد ومنتظر کمک بودن وبعدشم یه اقای مسن محترمی اومدن وکنار پارک کردن گفتن منتظر میمونم همسرت بیاد هرچی گفتم برن من مشکلی ندارم گفتن نه قبلا این مشکل برا همسرم پیش اومده وخیلی نگران شده نمیخوام دخترم شما هم نگران بشید وموندن تا همسرم اومد بعد که خیالشون جمع شد که نیاز به کمک ندارن رفتن اینها رو که میگم اینقد سریع اتفاق افتاد که مات ومبهوت بودم اخه چه جوری خدا به این زودی کمکشو فرستاد حتی گفت نمیخواد نگران باشم ومدتی که تو ماشین منتظر همسرم بودم فقط اشک شوق میریختم وخدارا سپاسگزاری میکردم که اینق بزرگه وهوای بنده هاشو داره ونمیزاره اب تو دلمون تکون بخوره شاید اگه کس دیگه به موضوع نگاه میکرد میگفت طبیعیه این افراد اومدن کمک کردن ولی به خداوندی خدا اینها فرشته های از طرف خدا بودن اخه با مکث ماشین اونا رسیدن وکمک کردن ورفتن هنوز هر وقت اون لحظات یادم میاد فقط اشک میریزم واز خدای عزیزم تشکر میکنم که تنهام نذاشت تواون شلوغی وفورا دستانشو به کمکم فرستاد .
خدایا شکرت .
سلام مژگان عزیز
نمیدونم چی بگم
فقط اشک ریختم
و غبطه خوردم به شما
امیدوارم بتونم خدا رو پیدا کنن
سلام حمیدجان
سپاسگزارم بخاطر کامنت خوبت, من هم در حد درک و تجربه خودم بنویسم
اشاره کردی به دوره لیاقت, جلسه چهار را یادته ؟ فکر کردیم! کلی کنکاش کردیم! که داریم به چی تو وجود خودمون مینازیم! یکی دید به قدش, به هیکلش, خانواده اصیلش,شهرش ,ماشینش, پولش, رابطش, شغلش و…. و مینازه و هی عمیق تر و عمیق تر شدیم من اصلا خودم چندوقت پیش که بازم رو این جلسه کار میکردیم دیدم خداااای من! من حتی دارم به مهارتها و هنرامم مینازم, بعد استاد اومد گفت چی؟ گفت تو اینا نیستی ارزش تو به اینا ربط نداره به درونته! بازم گفتم درونم چیه ادبم؟ اخلاقم؟گفت نههههه درون تو یعنی خدای درونت
یعنی چی یعنی من احساس ارزشمندی دارم بخاطر اینکه خدام, خدا ضربه ناپذیره چقدر تا الان تضاد داشتیم ولی خودمونو تکوندیم و دوباره بلند شدیم ,خدا عشقه تا حالا چقدر شده ادمهایی ک خیلی ناراحتمون کردن رو راحت بخشیدیم, اینا کار ذهنه یا روح؟
حالا بریم سراغ جلسه اول دوره عشق و مودت یا فصل سه و چار کتاب رویاها. خیلی جدی استاد میاد میگه که ما روح و ذهنیم و روح ما همان خداست
تموم شد! با همه ی این اگاهیا میخواهیم ازش استفاده کنیم, مثالاشو خیلی دوستان زدن تو پرسشی که چند روز حبیب الله عزیز گذاشته بود, یکیشم خودت بودی راجب فروختن و خریدن ماشینت. میام ازین اگاهی استفاده میکنم و میگم بخش خداگونه ی من بنظرت راه حل چیه و یه راه حل اسوووون و غیر منطقی میگه!!! و عمل میکنیم و شاید بزاریمش جزو لیست موفقیت هامون ولی بیا قبول کنیم همه ی موفقیت های قشنگمون وقتی بوده که ارام بودیم, پرسیدیم, تسلیم بودیم, شاد بودیم اقااااا در کل تو فرکانس روح بودیم
ولی گاهی یادمون میره ,از گاهی هم بیشتر هنوز یاد نگرفتیم مثل استاد برا رانندگی هم هی بپرسیم و بریم رو قسمت روح و روح گونه عمل کنیم, تو مثال ماشینت با چیزایی که شنیدی و قبلا دیدی میخوای ماشینت رو عوض کنی اول میری پولو جمع میکنی تاریخ ثبت نام خودرو را پیدا میکنی و این روندی ک خودت و خودم میییدونیم از دیده ها و شنیده ها
خلاصه کنم, نمیدونم تونستم منظورم را برسونم یا نه ولی وقتی میاییم تنظیم میکنیم خودمون رو فرکانس روح و هی حواسمون هست و نگهش داریم احساس لیاقت بی قید و شرط بوجوط میاد و ما رمیت اذ رمیت میشیم و اتفاقات خوبی رو رقم میزنیم, میبینم حرفهامون قشنگ شده, کارامونو درست تر انجام میدیم, نقاشی ای ک میکشیم دلچسب تر شده
واسه همیناست که همه ی مباحث استاد راجب حس خوبه
این مبحث خیلی سنگینه !اگه با تمام وجودمون قبول کنیم خداییم, روح خدارو داریم همون همون همونیم و اینو یادمون بمونه و حرکت کنیم مگه احساس بی ارزشی میاد! مگه احساس گناه میاد! ولی درکش سخته, فکر کردن بهش هم ترسناکه قشنگه ها ولی بازم سخته! منصور حلاج رو چرا کشتن!؟ از بس ترسناکه قبول صد درصدش, دیدی میپرسیم و میگه ,وقتی یه سوال بیخود هم میپرسیم که فلان گیر مو رو گم کردم کجاست هیچوقت درهای اسمون باز نشد و جواب با صدای غرش رعد و برق گفته بشه, جواب میاد تو قلب تو ذهن! این یعنی نحن اقرب من حبل الورید!
شاد باشی دوست خوبم
سلام فاطمه عزیز
اینحا بنظرم مساله خیلی از ماست که هنوز نمیتونیم تفکیک قاعل بشیم بین دو تو موضوع
خودم هم چنین مساله ای رو دارم هنوز
ببینید اینکه ارزش ما هز خداست درسته و جای خودشه
اینکه ما نباید ارزشمندی خودنون رو دقیقا طبق جلسه چهار گره بزنیم به شغلمون به رابطه مون به موفقیت و تحصیلات فرزندمان و …
اینها همش درست
اما یه مرز باریک وجود داره
ما ارزش مندیم نه بخاطر اینها بلکه بخاطر اینکه انسان خلق شدیم ، و از قضا برتر هم خلق شدیم
ولی ولی ولی
تو موضوع سوال من ما ارزش درونی خودمون رو پزیرفتیم که از خداست
و نمیخایم ارزش خودمون رو مدیون عوامل بیرونی بدونیم
اما ما قدرت انتخاب داریم
میتونیم بشیم کارتن خواب
میتونیم بشیم ایلان ماسک
آیا فرقی بین این دو نیست ؟
میتونیم بشیم نوح میتونیم بشیم پسر نوح ،
آیا فرقی بین این دو تا نیست ؟؟؟؟
خوا که زور نکرده
هلمون هم که نداده
ما انتخاب کردیم که راه نوح رو بریم نه پسر نوح
همین انتخابه ارزشمنده
مثل انتخاب ابراهیم
مثل انتخاب موسی.
مثل انتخاب استاد
ما ارزش خودنون رو گره نگودین به دست آورد هامون
ولی نباید دست آورد ها مون رو نادیده بگیریم به این نیت که همه چیز خداست و من هیچم
شما ورزش نکن ببینم عضلاتت چطوری میخاد رشد کنه
خدا که به جای ما ورزش نمیکنه
شما غدای بد بخور ببینم سلامتیت چطوری میخاد حفظ بشع
شما باور بد راجع به پول داشته باش ببینم پول چطور میخاد وارد زندگیت بشه
اصلا خود خدا میگه تو باید تغییر کنی
تو تو تو
همه کج فهمی من دقیقا همیننقطه یود
خودنو فاقد ارزش میدونستم
میگفتم فقط خدا
خدا قدرت کل جهانه
ولی در اختیار کی قرار میگیره ؟ اونی که خودش بخاد
تا من نخوام قدرت خدا برای من زوری کاری انجام نمیده
فاطمه جان خیلی لذت بردم از جوابت
اصلا تازه درک کردم چی میگه استاد تو جلسه چهار لیاقت
ممنونم
سلام به همه دوستان
من بعد از شنیدن توحید عملی ۱۰ هر روز سعی میکنم بگم. خدایا هر آنچه دارم از آن توست.
من به هر خیری از تو برسد فقیرم.
من فقط این حرف به زبان میارم همین گفتنش انقد حالم خوب میکند و انقد اتفاق خوب میفتد که خودم باور نمیکنم. میگم خدایا من فقط به زبون میارم هنوز نمیتونم بگم انسان توحیدی هستم .
یک مثال از زندگی بگم. من یک مشکل در محل کارم داشتم و حالم خوب نبود. بخدا گفتم خدا من میرم این اداره دیگه و در خواست کار میدم.خدایا ببینم چیکار میکنی . من میخام بهم نشون بدی. رفتم یک اتاق اون مسول گفت الان نیرو نمیخام شاید چندماه دیگه بیای نیرو بخواهم. من ناراحت شدم خواستم برگردم . خدا گفت برو طبقه اول .برو فلان اتاق. من دو دل شدم گفتم اگر اونم بگوید نه چیکار کنم. یهو گفتم خب بگوید نه مگه چی میشود .برو
رفتم. یک نفر داشت با اون فرد مورد نظر حرف میزد.دودل شدم خواستم برگردم اما یک چیزی بهم گفت بمون نترس .منم صبر کردم تا کارش تموم شد. به این آقا گفتم انقد خوشحال شد که داشت بال در میآورد گفت من دنبال همچین نیرویی بودم .من فرستاد پیش رئیس مافوق و….
شاید تمام این اتفاقات در کمتر از یک ساعت رخ داد.برای هرکسی تعریف کردم باورش نمیشد.
خدایا من هر آنچه دارم از آن توست. خدایا کمک کن توحیدی باشم.
ممنون
سلام سحر عزیز
خیلی هدایتی از کامنت اقای ثانی هدایت شدم به کامنت شما
امروز صبح وقتی نشستم تو اتوبوس وقتی گوشیم رو دراوردم ک شکرگزاری مو بنویسم ودر ادامه تمرین ستاره قطبی ،
گوشیم رو ک روشن کردم صفحه این کامنت باز بود چون دیشب نصفه نیمه کامنت اقای ثانی رو خونده بودم و خوابم برده بود
و امروز شروع کردم ادامه ش رو خوندن
احساس خوبی ک بهم داد باعث شد ادامه بدم ب پاسخ بقیه دوستان رو خوندن و این شد ک رسیدم ب کامنت شما
الله اکبر ازین هدایت دقیق خداوند
الله اکبر
الله اکبر
بزار از خودم بگم
من یک خیاطم که این دوماه مونده به عید حسااااااابی سرم شلوغه همین دوهفته پیش طی تضادهایی ک برخوردم و طبق الهاماتم نیرویی ک به عنوان همکار چرخکار باهم کارمیکردیم رو مرخصش کردم چون احساس میکردم ک من دارم باج میدم بهش
و سعی کردم طبق قانون فراوانی نچسبم به فردی ک میدونم هنوز اونقدر مهارت نداره و باخودم تکرار کردم ک نیروی کار ماهر زیاده
فرشته های خدا زیادن اونها عقط در مدارهای دیگه ای هستند اونها اماده اند فقط کافیه تو بااونها هم مدار بشی و درخواست کنی از خدا و رهاش کنی
اون وقت یاد جلسه ۳ ثروت ۳ افتادم ک استاد ماجرای اشنایی شون رو با اقا ابراهیم تعریف میکنند
همون جا خدا بهم گف
بهش بگو از فردا نیا
یا وجود اینک من واقعا سفارش زیااااد قبول کرده بودم و نمیدونستم چطور تنایی اونها رو انجام بدم ولی صدای هدایت خیلی واضح بود
گفتم حالا وقت عمل
و به همکارم گفتم باهات تسویه میکنم دیگه لازم نیس از شنبه بیای
حالا جریان این احراج هم خیلی باحال بود من روم نمیشد بهش بگم خدا خودش یک ماحرایی رو درست کرد ک من به همون بهانه بگم دیگه نیاااااا ..
الله اکبر
بعدش ب خدا گفتم حالا چیکار کنم
الان از کجا یک نیروی ماهر گیر بیارم ک
این سفارشا ب دست مشتری برسه
خدا گفت فقط مشخصات همکار جدیدت رو بنویس درخواستت رو بده و رهاش کن همیننن
من هم نوشتم و مدام درموردش باخدا حرف میزدم تضادهایی ک طی همکاری با این همکارم داشتم خیلی ویژگی های همکار مورد نظرم رو پررنگ تر کرده بود و من خیلی دیتیلی همشون رو ب خدا گقتم
خیلی استرس داشتم ک کارهام بمونه ولی خدا گفت تو خودت ب تنهایی از پس همشون برمیای و در درست ترین موقع همکارت هم میاد
دیگه استرس نداشته باش
روزای اول ینی دوهفته پیش بازهم نگران بودم
ولی به خودم دلداری میدادم ک خدا خودش گفته فعلا از پس کارها برمیام
هی میخواستم یک اگهی بزارم
و هی میخواستم خودم دنبال نیرو باشم
ولی صدای هدایت در قلبم اژیر قرمز میداد ک داری مسیر رو اشتباه میری
بارها خ ا جلوی راهم ایستاد و گفت تو چه قدرتی داری
تو فک کردی میتونی کسی رو پیدا کنی
تو دوس داری اذیت شی
ومن هربار بهش میگفتم ببخشید
من دیگه دخالت نمیکنم
وسعی کردم تو دست وپاش نباشم ک اون خودش کارش رو درست انجام بده
بعد رو کردم ب خدا گفتم حالا اینهمه کار داریم از کجا شروع کنیم
واضح صداشو شنیدم ک گفت تو هرروز برو سرکار برنامه ت رو همون روز بهت میگم
و توفقط برای همون رور کارهایی ک میگم رو انجام بده
ففط برای همون رووووز
لازم نیس به اخرش فک کنی
و به اون حجم پارچه و سفارش
تو کارهایی ک همون روز میتونی رو ب درستی انجام بده همین .
و از هفته پیش تا اول همین هفته من طبق هدایت های خدا عمل کردم
الان حدود نصف کارها ب خوبی انجام شده
این نتایج رو ک دیدم ایمانم قوی تر شد
و حالا نمیگم اصلاا نگران نیستم ولی درصد نگرانیم خیلی خیلی خیلی کمتر از روز اول شده
از خدا خواستم هدایتم کنه قلبم رو اروم کنه تا من بتونم بسپارم به خودش که یک همکار فوق العاده بزاره سرراهم
وامروز وقتی تو کامنت شما رسیدم به اون قسمت ک گفتید
اون اقا انقدر خوشحال شد که داشت بال در میآورد گفت من دنبال همچین نیرویی بودم
یه آن یک تصویر جلو چشمام نقش بست
خودم رو دیدم ک جای اون اقا نشسته و یک فردی مثل شما مقابلشه و میگه من میخوام کمکتون کنم
ومن از خوشحالی بال دراوردم
و خدا گفتما میتونیم برای تو هم همین طوری
یک همکار فوق العاده بفرستیم
فقط صبر کن
فقط همه چیز رو بسپار به ما
فقط توکلت رو نشون بده
فقط ایمان داشته باش به رب العالمین
کسی ک تمام قدرت ها از آن اوست
هرروز تو ستاره ی قطبیم میگم به خدا ک
خدایا نشونه ای چیزی بفرس ک قلبم رو اروم کنه
خدارو شکر یه عالمه مشتری برام پیدا میشه ولی من دیگه نمیتونم تنایی از پسشون بر بیام
به خدا میگم خدایا تو که مشتری ها شو جور کردی خودت هم یه نیروی کمکی بفرس
نیرویی ک همین الان اماده باشه و نیازی به اموزش دادن من نباشه
اون خودش بیاد و فوق العاده حرفه ای تو کارها کمکم کنه و سرعتمون دوبرابر بشه
..
خدارو شکر کامنت شما سحر عزیز باعث شد من هم یک ردپایی بگذارم
از شرایط این روزهام
ممنونم عزیزم برای شما هم از خدا میخوام ک
همیشه هم جهت با هدایت های رب العالمین باشید.
سلام مجدد
امروز به یه آیه دیگه برخوردم که دیدم اینم به یه جنبه دیگه از همون چیزی که دیروز نوشتم داره اشاره میکنه.
آخر اون کامنتم نوشتم که درسته ما خودمون انتخاب میکنیم که کدوم مسیر رو بریم، ولی همین ویژگی رو هم خدا در وجود ما قرار داده. درکنار این موضوع، این ارزشمند بودن انسان و به تسخیر دراومدن همه چیز در دنیا برای انسان هم از فضل خدا بر مردم هست.
حالا امروز خیلی هدایتی این آیات رو دیدم:
سوره حجرات:
وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴿۷﴾
و بدانید که پیامبر خدا در میان شماست اگر در بسیارى از کارها از شما پیروى کند قطعا دچار زحمت مى شوید لیکن خدا ایمان را براى شما دوست داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت آنان ره یافتگانند.
فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَنِعْمَهً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿۸﴾
بخششى از خدا و نعمتى و خدا داناى سنجیده کار است.
اینکه در آیه ۷ گفته شده: «لیکن خدا ایمان را براى شما دوست داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت»، یه مثال دیگه از همین موضوعه. و دقیقا داره توی آیه بعد اشاره میکنه اینم یک بار دیگه نمونه ای از فضل خدا بر شماست و خود این ویژگی هم یک نعمته.
یعنی اینکه برای شما که ایمان آوردید، از فضل خدا بر شما، یک سری کارها در نظرتون انجامشون خوشایندتر شده و انجام یه سری کارها براتون ناخوشایند شده.
یعنی این ویژگی به شما داده شده (اضافه شده).
و این از فضل خدا بوده… خودتون به تنهایی نمیتونستید این رو در خودتون ایجاد کنید.
…………………………………………………………………………….
امروز وقتی پاسخ سارا جان رو خوندم، نشستم با توجه به توضیحات کامنت قبلیم، به این آیه فکر کردم.
دیدم اینجا هم باز همون داستانه. یعنی تمام این ویژگی ها رو خداوند در تک تک این اجزا قرار داده که باعث میشه این سنگه بره و به هدف بخوره.
از قوانین فیزیک گرفته که باعث پرتاب سنگ میشن….
تا هوایی که در مسیر سنگ شکافته میشه تا سنگ بتونه ازش عبور کنه…
تا قدرتی که در دست برای انجام این کار وجود داره….
تا چشمی که داره به هدف نگاه میکنه….
تا تمرکزی که برای نشانه گیری ایجاد میشه.
تا قلبی که همچنان داره میتپه تا من رو در طی انجام این کار زنده نگه داره…. تا نفسم….
تا هر عامل دیگه ای که تاثیری روی این قضیه داره.
کدوم یک از اینها رو یک انسان میتونه به تنهایی ایجاد کنه؟
آیا انسان میتونه به قوانین فیزیک چیزی اضافه کنه؟
آیا خودش به تنهایی میتونست کاری کنه که یه عضوی در بدنش ایجاد بشه که باهاش بتونه مسیر هدف رو ببینه؟
آیا خودش میتونست عضوی ایجاد کنه که باهاش پرتاب کنه؟
اصلا بیاید همین موضوع «مهارت پیدا کردن» رو بیاید بررسی کنیم:
درسته که ما با تمرین و تکرار در یک ورزش یا کاری میتونیم در اون مهارت پیدا کنیم، ولی آیا این ویژگی رو ما در خودمون ایجاد کردیم که وقتی یک کاری رو چندین و چند بار تکرار کردیم، توی اون مهارت پیدا کنیم و دیگه درست انجامش بدیم؟
یعنی مثلا قبلا یه انسانهایی بودن که اگه ۱۰۰ هزار بار هم یه کاری انجام میدادن، توی اون کار هیچ مهارتی پیدا نمیکردن و نمیتونستن درست انجامش بدن، اما الان ماها یه انسانهایی هستیم که این ویژگی و مزیت رو خودمون به دی ان ای خودمون اضافه کردیم که وقتی یه کاری رو چندین و چند بار انجامش دادیم، دیگه به صورت حرفه ای و درست انجامش بدیم؟
این ویژگی رو خدا از فضل خودش به ما داده.
تازه بعد از همه اینها، میرسیم به اینکه حتی اگه رونالدو هم باشه، (که دیگه مثال کاملی از حرفه ای بودن و کامل بودن در کار خودشه)، باز نتونست پنالتی اولش رو گل کنه.
بعد، اینجا میرسیم به همون تسلیم بودن که سارا جان توی کامنتش اشاره کرد. و به یادآوری اینکه:
این کارها رو خدا داری انجام میدی نه من. من، از فضل خدا بر خودم، تونستم انتخاب کنم که به هدایت تو عمل کنم. و تو هم، باز هم به واسطه همون فضلت بر من، داری کارها رو برای من انجام میدی.
درنهایت، نتیجه ای که من میگیرم اینه که این ارزشمندی من نه به واسطه مهارت و تسلط من در اون کاره، بلکه به واسطه در هر لحظه قدم برداشتن در مسیریه که خدا بهم الهام کرده. حالا اگه توی این مسیر باید یه کاری رو هم با مهارت انجامش بدم، خود خدا برام ردیفش میکنه.
یعنی همون مثالی که خودتون در مورد نفر اول و دوم المپیک اشاره کردید… اینا از نظر مهارت و آمادگی جسمانی ممکنه تفاوت خاصی باهم نداشته باشن. اما درنهایت اونی که کنترل ذهن بیشتری داشته، موفق میشه.
یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿بقره/۲۶۹﴾
حکمت را به هر کس بخواهد می دهد، و آنکه به او حکمت داده شود، بی تردید او را خیر فراوانی داده اند، و جز صاحبان خرد، کسی متذکّر نمی شود.
وقتی تو این آیه، منظور از یشاء رو، همون طبق قوانین الهی عمل کردن، قرار بدیم، یعنی کنترل ذهن و توحید و ایمان و عمل صالح و غیره قرار بدیم، یعنی اگر این کارها رو بکنی، جز صاحبان خردی. در نتیجه خود به خود، (بازم طبق قوانین بدون تغییر خداوند)، بی تردید خیر فراوانی بهت داده میشه. حالا اون «خیر فراوان»، میتونه نتیجه مثبت هر کاری باشه که داری انجام میدی.
اینارو دارم برای خودم اینجا مینویسم که چیزایی که توی مغزم هستن رو بریزم بیرون و موضوع برام شفاف تر بشه. خدایا شکرت برای آگاهی های امروز
امیدوارم برای شما هم مفید باشن.
سلام دوست خوبم
من هم مثل شما مدتی به این تضاد برخورده بودم و کنجکاو بودم که به درک درستی برسم از این مسئله .و اینو به اشتراک میذارم
آقای حمید رضا شما اگر به فایل هدیه ی ای که تو سایت هست به نام رابطه ما با انرژی که خدا نامیده ایم گوش بدین
اگر به جلسات هفت تا ده دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها گوش بدین خیلی کمکتون میکنه تا به این نتیجه برسید که الان رسیدید
خدا خودش میگه که من از خودم در تو دمیدم
من تورو جانشین خودم کردم روی زمین
اینا چیو میخواد بگه؟ چی رو میرسونه؟
یه نیرویی هست تو وجودمون یکی بهش میگه حس ششم یکی بهش میگه نیروی درون ،قطب نمای درون، و اسم های مختلفی روش میذارن
این نیرو همون خدای درونمه
خدا از خودش خدا از جنس خودش خدا تیکه ای از خودش رو، خدا خودش رو درون ما تعبیه کرده
حالا اینکه ما چقدر از این خدای درون استفاده میکنیم یا نمیکنیم رو به عهده خودمون گذاشته
اینکه به چه شکل درش میاریم رو به عهده خودم.ن گذاشته
در نبود خدا شیطان و ذهن و تاریکی ورود پیدا میکنه .ما خدا و شیطان رو درون خودمون داریم
و این مهمه که خودمون رو به کدومش میسپاریم؟
در نبود خدا آرامش انرژی و افکار مثبت در نبود خدا
ذهن شیطان نگرانی خصومت بدی ظلم میاد مارو احاطه میکنه
هر دو تو وجودمونن
هر دو جزئی از تو هستن
خودت رو به کدومش میسپاری
مهم اینه
یه مثالی بزنم اخیرا اتفاق افتاد
شوهرم یه نگین فیروزه داشت خیلی خوشگل تو کشو بود، گم شد کل خونه رو گشتیم دنبالش تو کیسه جارو برقی رو حتی ،اما پیدا نشد
چند شب پیش شوهرم سر مبل نشسته بود دستشو همینجوری کرد لای مبل،و فیروزه پیدا شد
به قول استاد الان قلبی که خودش داره کار میکنه بدون اینکه ما دخالتی داشته باشیم تو کارکردش،کی داره این کارو میکنه؟
حالا تو مثال خودم،کی دست شوهرمو هدایت کرد به سمت فیروزه؟
این مثال ساده ایه اما خب کمک خدا مسائل کوچیک و بزرگ نمیشناسه..
کی بود “درون شوهرم”که بهش فرمان داد به سمت فیروزه بره؟
این مهمه..
سلام دوست عزیز
چقدر این سوال عالی و بجا بود و چقدر شما و دوستان خوب پاسخ دادند
بله خداوند همه چیز می شود
از قدیم چه به ما گفتند و چگونه با ترس و ترساندن و عذاب و دوزخ خدا را به ما شناسانند
در حالیکه آن خدا هیچ چیز نیست جز یک مهربانی
یک حال خوبی
یک احساس خوب
یک حس کمک
یک دوستت دارم
یک عشق و علاقه
که همه و همه را خود او بر زبان ما جاری ساخته است و یاد ما داده است
مثل مادری که یاد کودک خودش می دهد چگونه نام مادر را بر زبان بیاورد
حال این خدا نه عصبانی می شود و نه قهر می کند
وقتی از او کمک می خواهی بیشترش را بهت می دهد
وقتی از او چیزی را می خواهی چیزی را بهت می دهد که در خواب هم نمی دیدی
همین دیروز از او خواستم که یک قرارداد جدید ببندم و آنهم با کسی که در مدار درست و خوب باشد
دیگر فراموش کردم
من فقط از او خواسته بودم
امروز با دوستم کافه بودم و آن قرارداد بدون هیچگونه دخالتی از سمت من بسته شد
من هیچ کاره بودم
من صحبت نمی کردم
کسی دیگر حرف می زد و من فقط نظاره گر بودم و او کسی نبود جز دستهای هدایتگر خودش
دقیقا تنها راهی که می توانیم ایمان و اعتماد و توکل خودمان را به او ثایت کنیم و نشان بدهیم داشتن حال خوب در خودمان است
این خدا فقط از ما به ای چشم گفتن حال خوب می خواهد
این حال خوب همان چشم در برابر دستورات و قوانین این جهان زیبا است
ممنون دوست عزیز که با این پرسش خودتان سب شدید باز یاد او بیفتیم و برای او دلبری کنیم
سلام
درک من در مورد این موضوع اینه که با توجه به اینکه هر لحظه همه چیز در حال تغییره وما هم نسبت به قبل تغییر میکنیم چه به سمت خواسته هامون وچه به سمت نا خواسته ها وبا توجه به وجود مادی مون در این دنیا وحتی فراموشی آگاهی های هرلحظه مون با تسلیم بودن در برابر خداوند واحساس خوبمون راحت تر در مسیر درست به سمت خواسته هامون قرار میگیریم
تجربه ای که از شناخت خودمون در این مسیر خلق میکنیم وآگاهانه مسئولیت اتفاقات زندگیمون رو به عهده میگیرم
درک میکنیم که با تقلا کردن اگر روی خودمون حساب کنیم وتسلیم خداوند نباشیم خیلی مسیر رو به جلو سخت پیش میره ونتیجه ها کم کم خودشون رو نشون میدن
ولی وقتی آگاهانه با احساس خوبمون باورهای اشتباه رو با هدایت خداوند به سمت تجربه زیبایی های بیشتر ودرلحظه زندگی کردن وبدون وابستگی به داشته هامون به باورهای قدرتمند کننده در مسیر خواسته تغییر میدیم با آرامش لذت بیشتری از زندگیمون میبریم وراحت تر تسلیم خداوندهستیم والخیر فی ماوقع را میپذیریم،،نه به اتفاقات خوب وابسته میشویم ونه بااتفاقات ناخوشایند خیلی بهم میریزیم
چون رهاتریم ومیپدیریم این نیز بگذرد
وباز همان تغییر در هرلحظه همه چیز،، بهمون کمک میکنه که تسلیم باشیم ودرک کنیم هیچ چیز ماندگار نیست
البته به نظرم تسلیم بودن در برابر خداوند در هر زمانی باید باشه حتی در زمان کودکی وروی علم خودمون حساب نکنیم
تجربه ای که از دوران مدرسه دارم
یادمه که معلم در کلاس از یکی از دانش آموزان مسئله ریاضی پای تخته پرسید واون نتونست حلش کنه
من چون همیشه همه مسائل رو با علاقه حل میکردم ومورد توجه بودم ووقتی نشسته بودم کامل مسئله رو بلد بودم ولی وقتی پای تخته رفتم همه چیز فراموشم شد وخجالت کشیدم درعین اینکه خیلی هم تعجب کردم
معلم بهم گفت مغرور شدی نه!!!
من سکوت کردم وبا راهنمایی معلم یادم اومد ومسئله رو حل کردم
سپاس از کامنتهای زیبای دوستان
بنام خدایی که خاشع در مقابل درخواست ها
سلام به روی ماهت زهرا جونم
کامنتت بینظیر بود عزیزم
چقدر باید هر لحظه به خودم یادآوری کنم
هیچ چیز جز بندگی رب به دردم نمیخوره
نه به شادی وابسته بشم
نه در غم غرق بشم
این جهان هر لحظه در حال حرکت و تغییر ِ
پس باید منم در لحظه حضور داشته باشم و با جریان هدایت همراه و رها باشم
چقدر زیبا خداوند میگه مومن نه غمی داره نه ترسی
عاشق اون مثال خداوندم درباره دو مرد باغدار
که یکی شون مغرور میشه و فکر میکنه علم خودش این باغ و پربار کرده و یک شب تمام باغ نابود میشه
و اون یکی که ایمان داشته به نعمت هدایت میشه
بخدا که من نه علمی دارم نه توانایی دارم
من بدون هدایت خداوند هیچ هیچ هیچم
رسم عاشق نیست ، با یک دل ، دو دل برداشتن
یا ز جانان ، یا ز جان ، باید که دل برداشتن
سلام زهرای عزیز
من احساس میکنم همون ابهامی که تو من وجود داشت در شما هم دیده میشه
ببینید شما از چنین کلماتی استفاده کردید تو کامنت ارزشمندتون :
۱ شناخت خودمون
۲ آگاهانه
۳ مسئولیت پزیرفتن اتفاقات
۴ ایجاد احساس خوب
۵ تسلیم بودن
هنه جیز همینجاست
ایتها رو شما انجام دادی نه خدا زوری بجای شما انجام داده باشه
خدا همه چیزه درست ، این بحای خودش
ولی اگر شما آگاهانه انتخاب نمیکردی که تسلیم باشی و احساست رو خوب کنی و مسئولیت اتفاقات رو نمیپزریفتی که همین پزیرفتن قدرت میخاد آیا شرایط برای شما تغییر میکرد؟ قطعا خیر
هر کدوم از همین موارد میلیارد دلاری ارزشمنده ولی ما یادمون رفته ارزشمنده
شما انتخاب کردی که آگاهانه زندگی کنی و خدا بجای شما تصمیم نگرفته
شما انتخاب کردی که مسئولیت پزیر باشی
شما انتخاب کردی که در شرایط سخت احساست رو خوب نگه داری
شما انتخاب کردی که تسلیم باشی
اینها وجه تمایز انسانیه که انتخاب میکنه این کارهارو انجام بده و بشه ابراهیم و انجام نده و بشه نمرود
انجام بده و بشه موسی انجام نده و بشه فرعون
انجام بده و بشه نوح ، انجام نده و بشه پسر نوح
همه گیر من همینجا بود
و اینو فهمیدم که تا برای همین ها هرزش قاعل نشم و خودم رو فاقد ارزش بدونم و بگم من که کاری نکردم ، بابام آدم خوب و متعهدی بود منم اینجوری بار اومدم
من که کاری نکردم بابام آدم صادقی بود منم اینطوری یاد گرفتم
اینا که چیزی نیست
اینا که ارزشی نداره
دقیقا استاد تو دوره احساس لیاقت به اینها اشاره میکنه
نه دوست عزیزم
اینکه بابام صادق بود منم راستگو بار اومدم یعنی برای راستگویی خودت ارزش قاعل نیستی
و دنیا هم بهت ثابت میکنه تو که هیچی نیستی
بابات خوب بود
اینکه که من آدم خوبی هستم ولی من که کاری نکردم ، یعنی واسه ویژگیهای اخلاقی خودت ارزش قاعل نیستی
دنیا هم زیر چرخ هاش لهت میکنه
دنیا فقط به فرکانسهای تو و نگاه خودت به خودت کار داره
قطعا ابراهیم واسه تسلیم بودنش ارزش قاعل بود وگرنه الان اسمش وجود نداشت
قطعا موسی واسه انتخاب خودش ارزش قاعل یود وگرنه الان اسمش زیر خاک مدفون شده بود
طبق قانون بدون تغییر خدا
قطعا تمام انسانهای ماندگار برای خودشون و دست اوردهاشون ارزش قاعل بودن و افتخار کردن بهش که امروز ما بهشونافتخار میکنیم
بنظرم مرز بسیار باریکی وجود دارا بین احساس خود ارزشمندی و افتخار کردن به دست آورد ها و موضوع این آیه
نه این اونو نفی میکنه و نه اون اینو
هر دو صدق میکنن ولی به موازات هم
من یک عمره آن تایم هستم
به جرات میتونم بگم در تمام سی و نه سال عمرم روی هم مجموعا سی ثانیه تاخیر در قراری نداشتم
ولی هر کی به تور من خورد سه ساعت معطل اش شدم
چرا؟
چون برای ایم ویژگی خودم ارزش قاعل نشدم
دنیا اینجوری کار میکنه.
انجامگار درست باید باشه اما اگر واسه انجام کار درست ات ارزش قاعل نشی هیچکس براش ارزش قاعل نمیشه
کل دوره احساس لیاقت میخاد همینو بگه دقیقا
براتون بهترینهارو آرزو میکنم دوست عزیزم
سلام به سارای عزیز وزیبابین
سپاس از کامنتهای زیبا وتاثیر گذاری که مینویسین وبا تامل میخونم وشکر گزار خداوند بابت هدایتم به این سایت ومسیر زیبا هستم
تکاملمون در مسیر تغییر وپذیرش اتفاقات اگر آگاهانه باشه هیجانی عمل نمیکنیم،،برای همین نه در برابر تضادها غمگین میشویم به حدی که احساسمون بدتر بشه وتجارب بدتری رو تجربه کنیم
ونه در برابر اتفاقات خوب، از نظر ما در اون لحظه، به حدی خوشحال میشیم که باعث خروج از مسیر هدایت بشه،،واگر اون شرایط پایدار نباشه ،،احساس ناخوشایندی رو تجربه کنیم
در حال زندگی کردن خیلی خوبه اگه نجواهای ذهنی بذاره وبتونیم مدیریتش کنیم
به خودم یادآوری میکنم که بتونم آگاهانه با حضورم در سایت وخواندن کامنتها، بهتر از قبل در مسیر درست قرار بگیرم وهدایت خداوند را ببینم وبشنوم وعمل کنم
پایدار وبی قرار در این مسیر زیبا هر لحظه آگاه تر از قبل باشيم
سلام به دوستان خوبم
سپاس از حمیدرضا عزیز وسارای عزیز
درسته،، احساس ارزشمندی وتوجه به توانایی ها ومهارتها وشخصیتی که هر لحظه آگاهانه داره تغییر میکنه ومن با دیدن این تغییرات
وبازتابی که از کامنتهای زیبای دوستان میگیرم نشانه خوبیه
مطمئنا این آگاهی کمکم میکنه شکر گزار باشم ورها یی بیشتری تجربه کنم وترس از قضاوت شدن وقضاوت کردن رو با شناخت بیشتر از خودم کنار بذارم
هرلحظه ببینم که چقدر دوستانم از رابطه من وفرزندم با احساس خوب تعریف میکنن
پسری که در سن ۱۲ سالگی مستقله واز آشپزی ومهارت در پخت انواع کیک گرفته
تا مهارت در علم رباتیک وکامپیوتر وغیره که اکثرا با سرچ کردن وعلاقه مشتاقانه پیگیر هست ،رو بدنبال رها کردنش توسط من تجربه کرده وحتی خودم هم لذت میبرم
وهمه میگن چقدر باهاش همراهی
ببینم استقلال خودم رو برای تجربه زندگی
وچالشهای رهن دادن خونه خودم ورهن کردن خونه جدید که بخوبی با هدایت خداوند وتسلیم شدن من کارم براحتی وبا احساس خوب انجام شد( بدون قرض ووام)
به یاد بیارم مسئولیت پذیری وصداقت ومهارتم در زمینه کاری بدون وابستگی به نتیجه ورشد مالی ام وتجربه پس انداز میلیاردی که خلقش کردم
که مطمئنا با تمرکزم روی دوره احساس لیاقت وعزت نفسم تغییرات بزرگی در شخصیتم ومهربان تر بودن با خودم رو تجربه میکنم
سپاس از کامنتهای زیبا وتاثیر گذار دوستان