معرفی دوره «هم جهت با جریان خداوند» - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

429 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رامش فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 793 روز

    بنام تنها فرمان دهننده جهان هستی !

    خدا را بینهایت سپاسگذارم برای این خبر جدید و عالی دوره جدید معرفی دوره «هم جهت با جریان خداوند»

    درود و سلام بر شما استاد توحیدی و سلام بر شما استاد شایسته عزیز امید که هرکجایی دنیا باشید خوش و آرام باشد

    واقعین جای خوشحالی است بهترین دروه در بهترین زمان مدت بیشتر یک سال میشه منتظر این دوره خودم بودم و هر بار که میخاستم دوره دیگری را از سایت بگیرم وسوسه میشدم که نگیر دوره جدید میایه و یک روز هدایتی به کامنتی سر خوردم که باید همان موقع دوره را بگیرم و حالا از گشذت ان دوره هشت ماه میگذرد و حالا دوره جدید آمده

    چقدر خداوند در هر لحظه خداوند کنار ماست ولی ما هستیم که غفلط میکنیم خدا برایم توفیق بده برای انجام کار هایم به امید خودت حالا هم منتظر که هدایتی از جانب خداوند متعال شوم و در این دوره اشتراک کنم به امید خودت !

    میدانم که تمام دوره های استاد بهترین است چون تمرکزی کار میکنند

    هر آنچه خیر باشد برایم منتظرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 3015 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان گل

    این روزها خیلی دارم ذور میزنم خیلی دارم زجر میکشم واقعیت برای رسیدن به خواسته ها با وجود اینکه در دوره 12قدم هم هستم وقدم 10رو شروع کردم

    ولی خیلی عجله دارم برای رسیدن به خواسته هام

    مثال..من در حال ساختن خونه ای یک طبقه برای خودم هستم که برم تو خونه خودم

    وهنوز سقفش رو نگرفتم واین روزها کلی حساب و کتاب میکنم زجر میدم خودم رو عجله میکنم خلاصه نگرانی واسترس و عجله برای اینکه سقف خونم رو بگیرم

    و فشار میارم به خودم خلاصه حسابی توجهم رو ی ناخواسته ها میره و به ذور میام با حرف زدن با خودم ذهنم رو کنترل میکنم

    (و فقط اون موقع که دارم حرف میزنم یا فایلی گوش میدم یا مینویسم یا نکته برداری میکنم توجهم رو خواسته ها هست بعد از اون دیگه انگار یه دگمه رو فشار میدی و خاموش میشه و میره تو روزمره )

    هم دارم شرک میورزم احساس میکنم روی دیگران دارم حساب میکنم

    هم دارم بی ایمانیم رو نشون میدم

    هم عجولی میکنم

    هم فصار میارم

    هم زندگی رو سخت میکنم برای خودم

    خلاصه امشب بعد از حساب کتابی که با نفری که کار براش انجام میدم

    اونجوری که من حساب کرده بودم نشد

    چون من کلا احساس میکردم حسابی روی اون بنده خدا حساب کردم

    وشرکه این و حسابی من تو این مدت خودمو اذیت دادم

    ودرحال استفاده از دوره 12قدم هستم

    اما فکر میکنم دارم کار میکنم

    عمل من احساس من یه چیز دیگه ای داره میگه .

    ومن امشب بعد از اون حساب و کتاب اونجوری که میخواستم نشد

    انگار یک شوک حسابی بهم وارد شد و الهامی اومد و گفت

    چرا این همه عجله این همه شرک

    خدا شاهده انگار اب یخ ریختن روم

    و بخودم اومدم و رفتم تو سایت و این شد سر از این دوره در آوردم و انگار این نشونه ای حسابی بود برای خرید این دوره و البته الان هم هزینش کامل نیست برام و منطذر نشونه های بعدی هم هستم

    انشاالا اگر اماده باشم هدایت میشم به دوره

    ویک نشونه دیگه هم که اومد من سوال داشتم که آیا هنوز دوره 12قدم رو تموم نکردم اشکال نداره این دوره رو شروع کنم

    یعنی تمرکزم پراکنده نمیشه

    واین شد همین الان هدایت شدم به کامنت یک دوستی که به دوست دیگه جواب داده بود و گفت که استاد تو جلسه 2همین دوره گفتم مورری نیست که دو تا دوره رو باهم کار کنند بچه ها .اینم خودش نشونه خیلی خوبی هست برام

    تازه وقتی صفحه دوره همجهت با جریان خداوند رو میخوندم واقعا تمامشون در مورد منم صدق میکرد و حسابی درکشون میکردم و بهشون نیاز داشتم

    استاد جونم بازهم ازت ممنونم عاشقانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 522 روز

    سلام به همه توحیدمنش‌ها

    Trusting God

    یه زمانی بود که وقتی معامله می‌کردم

    همیشه عجله داشتم.

    انگار می‌ترسیدم یه چیزی رو از دست بدم،

    نکنه قیمت بالا بره،

    نکنه فرصت از دستم بره،

    نکنه دیر بجنبم و سودی که می‌خوام رو از دست بدم.

    اینقدر این فکر و خیال‌ها توی سرم می‌چرخید که کل آرامشم رو ازم گرفته بود. توی هر خرید و فروشی، همش استرس داشتم که نکنه ضرر کنم یا کمتر از چیزی که فکر می‌کنم گیرم بیاد.

    ■ولی یه جا بالاخره فهمیدم که اینجوری نمیشه. همش خودم رو وسط معرکه می‌ذاشتم و فکر می‌کردم همه چیز فقط و فقط به تلاش و حساب و کتاب‌های من بستگی داره. اما وقتی خوب دقت کردم، دیدم همیشه یه نیرویی قوی‌تر داره کارها رو می‌چینه، یه چیزی که از من خیلی بزرگتره. اون موقع بود که کم‌کم یاد گرفتم اعتماد کنم، نه به شانس، نه به بازار، بلکه به خدا.

    الان دیگه اون آدم عجول و نگران سابق نیستم. دیگه برای معامله‌ها عجله ندارم. هر وقت تصمیمی می‌گیرم، برنامه‌ریزی‌ام رو می‌کنم، تلاش خودم رو انجام می‌دم، ولی بعدش نتیجه رو می‌سپرم به خدا. نه فقط نتیجه، حتی زمان به ثمر رسیدنش رو هم. دیگه نمی‌گم «کی سودش میاد؟»، «چرا هنوز نرسیده؟»، «نکنه یه جای کار ایراد داره؟». نه! ==>> چون فهمیدم که هر چیزی در بهترین زمان خودش اتفاق می‌افته، درست وقتی که باید. این آرامش، این حس رهایی، واقعاً برام یه نعمت بزرگه.

    از وقتی اینجوری شدم، یه چیز خیلی مهم بهم اثبات شد:

    بیش از 99 درصد کارها رو خود خدا انجام میده. یعنی من فقط کمتر از 1 درصد ماجرا رو انجام می‌دم، اونم فقط در حدی که قدم اول رو بردارم، ولی بقیه‌ش با خداست. هرکار دیگه‌ای هم انجام میدم یا چیزی به ذهنم میاد هم هدایت خداست .

    》 ” اینو نه از روی حرف، بلکه توی تک‌تک معاملاتم دیدم و حس کردم.”

    》و از همه قشنگ‌تر اینکه، قشنگ حس می‌کنم خدا عاشقم هست. اونقدر که حواسش به همه چیزم هست. اینو توی تک‌تک سودهایی که کردم، توی اون موقعیت‌هایی که فکر می‌کردم دارم عقب میفتم ولی در نهایت بهترین چیز برام رقم خورده، حس کردم. یه وقت‌هایی شده که چیزی رو می‌خواستم و نشده، بعد فهمیدم که اگه می‌شد، شاید به ضررم بود. و این یعنی خدا دقیقاً همون چیزی که به نفعم هست رو برام می‌فرسته،

    》نه چیزی که من تو لحظه فکر می‌کنم بهترینه.

    》■ این روزها، توی یه آرامش عمیق غرقم. نه استرس سود و زیان دارم، نه ترس از دست دادن فرصت‌ها. چون دیگه فهمیدم که هیچ چیزی از دستم نمیره. هر چی که قرار بوده مال من باشه، توی بهترین زمانش میاد سراغم.

    و این فهمیدن، بهترین حس دنیاست.

    ——‐—————–

    ضمنا

    بنظرم احساس خودارزشمندی/احساس لیاقت

    یک اهرم خیلی قوی برای موندن توی ممنتوم مثبت هست .

    □○□ همه ما لایق هواداری تمام قد خداوند هستیم؛

    چه توی سختی‌ها و چه توی قوی‌تر رشد کردن‌ها @

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1343 روز

    هنوز با تمرکز درست و حسابی نتونستم بشینم این فایل ارزمشند و نگاه کنم اما میدونین یاد چی افتادم ،یهویی یاد این قضیه افتادم که قبلا توی هر شرایطی که بودم وسط مهمونی و سر و صدا نشسته بودیم یهویی اذان که میگفت همه باهم شاید نماز میخوندیم بعد یهو یکی میومد و کلی حرف و خنده و من وسط نماز حواسم به همه جا بود غیر از خدا و نماز خوندنم ، همه احوال پرسی ها همه سوال و‌جوابایی که صداشون میومد ، ولی از بعد از اشنایی با استاد و کم و بیش کار کردن فایل ها انگار یه صدایی بهم میگه واقعا منو اینجوری شناختی؟؟

    اینجوری میخوای تند تند دولا راست بشی که چی واقعا ؟؟

    نماز چیه واقعا؟؟

    همشو بلدیم فقط چند بار توی روز تکرارش میکنیم که بره توی ناخداگاهمون که یاد آوری بشه ،

    که بدونیم کسی هست که لحظه به لحظه حواسش بهمون هست و میتونیم هر‌ موقع دلمون خواست بخونیمش و اونم اجابتمون میکنه …

    این شد که دیگه توی مهمونی عجله ای ندارم تحت هر شرایطی نمازمو بخونم باید خلوت باشه باید ساکت باشه باید تمرکز داشته باشم، میخوام باهاش صحبت کنم میخوام صدای خودمو بشنوم برای راز و نیاز باهاش ، بعضی اوقات آدم چقدر از سجده کردن حالش خوب میشه ، و نزدیک ترین حالت به خداوند سجده کردنه ، برای همینه که وقتایی که بدن طاهر و پاک نیست نباید سجده کرد ،

    نمیدونم چرا ولی این مقدمه رو که شنیدم یاد این موضوع افتادم یاد نماز و توجه کردن ،

    الهی که نشانه های ورود به این دوره رو ببینیم و جز یاران خداوند و استاد قرار بگیریم ،

    امید به خودت خدای بزرگ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    نیلوفر مرادی گفته:
    مدت عضویت: 981 روز

    به نام خداوند رزاق

    سلام به بهترین و توحیدی ترین اساتید عزیزم

    سلام به دوستان گرامی

    خدا رو شکر واسه‌ی دوره جدید

    خدا رو شکر که دوباره روی ماه استاد رو دیدم

    من مطمئنم که این دوره بهترین دوره هست

    چون شما هر روز مدار تون بالاتر میره و حسابی روی این دوره کار کردید.

    امیدوارم منم هر چه زودتر در مدارش قرار بگیرم و بتونم همزمان با شما دوره رو شروع کنم‌

    هنوز دوازده قدم رو تموم نکردم دارم از قدم اول شروع میکنم. این بار میخوام حسابی کامنت دوستان رو بخونم و عجله نکنم واسه قدم بعدی

    نه قدم ها رو تموم کردم، نه مهاجرت به مدار بالاتر رو

    امیدوارم هر چه زودتر منم به استاد و دوستان عزیز ملحق بشم و سال پر از موفقیتی رو واسه خودم رقم بزنم.

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 522 روز

    احساس می‌کنم این خاطره برای تایید دوره هم‌جهت با جریان خداوند باید اینجا هم درج بشه‌ .

    چون‌ مبتلابه جامعه‌ست .

    _———‐—

    چقدر راحت معافیت سربازی گرفتم!

    راستش رو بخوای، از همون اول که بحث سربازی پیش اومد، خیلیا دور و برم شروع کردن به نگرانی و استرس. اما من یه تصمیم دیگه گرفتم؛ تصمیم گرفتم که به جای درگیر شدن با موج منفی، فقط روی انرژی و باورای مثبت تمرکز کنم. یادم افتاد که همیشه وقتی یه چیزی رو با آرامش و ایمان واقعی رها کردم، بهترین نتیجه ممکن رو گرفتم. پس چرا این‌بار متفاوت باشه؟

    ●●● آب روی آتشِ نگرانی‌ها

    اولین چیزی که باعث شد نذارم مومنتوم منفی شکل بگیره، این بود که اصلاً به سختی‌های احتمالی توجه نکردم. به جای این که توی فکرای ترسناک بگردم که “نکنه نشه؟”، “اگه کارای اداریش پیچیده بشه چی؟”، “اگه گیر بدن چی؟”، فقط با خودم گفتم: “همه چیز دقیقاً همون‌جوری پیش میره که به نفع منه.” باور داشتم که راه خودش باز میشه، چون بارها اینو تجربه کرده بودم.

    □□□ تایم‌اوت برای افکار منفی

    یه لحظه‌هایی بود که شیطنت‌های ذهن می‌خواستن شروع کنن به نجوا کردن و ترسوندنم، اما هر وقت این حسو می‌گرفتم، فوری یه تکنیک ساده رو اجرا می‌کردم: “اگه همین الان معافیتم قطعی شده باشه، چه حسی دارم؟” همون حسِ آزادی و سبکی رو توی بدنم ایجاد می‌کردم، انگار که دیگه کار تموم شده. این روش، مومنتوم منفی رو همون لحظه خاموش می‌کرد.

    ○○○رها کردن و آزادی دادن به مولفه‌ها

    یکی از مهم‌ترین چیزایی که یاد گرفتم، قانون رها کردن بود. یعنی به جای این که دائم چک کنم ببینم چی شد و خودمو درگیر نگرانی کنم، فقط مسیر رو باز گذاشتم. پیگیر کارا بودم ولی بدون استرس، بدون اینکه گیر بدم که “باید” فلان اتفاق بیفته. به جای این که به موانع فکر کنم، به راه‌های ساده و شگفت‌انگیز فکر کردم که ممکنه اتفاق بیفتن.

    نتیجه؟ خیلی راحت‌تر از چیزی که فکرشو می‌کردم!

    نهایتاً، همه چیز دقیقاً همون‌جوری پیش رفت که می‌خواستم. یه راهی که شاید برای خیلیا پیچیده و پر از دردسر بود، برای من یه مسیر کاملاً هموار شد. کارای معافیتم خیلی سریع‌تر از چیزی که فکرشو می‌کردم جور شد، بدون هیچ استرس یا مشکل خاصی. این فقط یه تجربه نبود، بلکه یه درس بزرگ بود که هر جا خودمو توی مومنتوم مثبت نگه داشتم و قوانین رهایی رو اجرا کردم، بهترین نتیجه‌ها رو گرفتم.

    هنوزم وقتی به چند سال پیشم فکر می‌کنم باورم نمیشه اینقدر راحت همه‌ چی جفت و جور شد ، بدون کمک هیییچ بنی‌بشری ، بدون یک ریال پول غیر بوروکراسی‌اداری خرج کردن.

    …امروز یادم اومد دوباره و یک لبخند از اعماق وجودم زدم .

    ■■■ نتیجه آخر؟ همه چیز همیشه به نفع منه!■■■

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    زهرا جوهری گفته:
    مدت عضویت: 2012 روز

    به نام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام به اساتید عزیزم ودوستان خوبم

    سپاس از استاد عزیز وخانم شایسته نازنین که در راستای شناخت بهتر وبیشتر مسیر وخودمون

    با فایله.ایی که اخیرا در سایت باتمرکز روشون آرامش بیشتر ونتایج روزانه‌ ای که هر روز شگفت زده مون میکنه،مسیر رو برامون هموارتر کردند

    نشونه ای که من امروز صبح زودتر از قبل بیدار شدم وفکر میکردم که خوندن قرآن رو شروع کنم ویا شکر گزاری رو با حضورم در سایت اول صبح شروع کنم،،،وارد سایت شدم وبدنبال نشونه ای که روز قبل بابت فعال بودن در سایت ومسیر دریافت کردم،،،این حس رو تقویت کرد که بدون تردید بخرم این دوره جدید رو ،،،چون با قرآن رفیق تر شدم،،،هر چند اول راهم ،ولی حس خوبی دارم

    دوست دارم خداوند کمکم کنه مصمم ادامه بدم واز همزمانی ها، برای قرار گرفتن در مسیر درست وتعهد بیشتر ازقبل ،به خودم کمک کنم وآرامش بیشتری رو تجربه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    پرنیا گفته:
    مدت عضویت: 282 روز

    سلام به استادعزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستانم

    بدلیل تغییرشخصیتم اتفاقات جالبی داره هروزبرام میوفته ومعجزاتی وارد زندگیم میشه .من بجزخداکسی روندارم وفقط روزی وقدرتموازخدامیگیرم وهمیشه باخودم میگم (خداتنها روزی رسان وصاحب قدرت است وبس )

    من امادگی واردشدن یک عشق متوکل ثروتمند وخوشتیپ و….را دارم .ودرمدارش هستم .

    ولی اتفاقی که دراین چندماهه اخیرافتاده نمیدونم چه باور وترمزی دارم که شخص بامن خیلی سربسته وخیلی غیرمستقیم درباره ازدواج وعشق صحبت میکنه ومن خیلی سردرگم شدم وازصحبتهاش چیز زیادی متوجه نمیشم من خیلی عاشق شفاف سازی ورک وپوست کنده صحبت کردن هستم تا بتونم درست تصمیم بگیرم ودرست فکرکنم .نمیدونم شاید چون هنوزمتاهلم بامن خیلی سربسته و غیرمستقیم وبانیت خیر وعاشقانه ازته دل صحبت میکنه ولی واقعا چیزی متوجه نمیشم !!اول گفتم زمان حلش میکنه ولی هرچی میرم جلوتر این روند صحبتهای درباره عشق وازدواج سربسته هست ومن نمیفهمم . استاد

    میفهمما ولی توشک میمونم که موضوع صحبت منم واقعا .البته خدابمن الهام میکنه موضوع صحبت منم چون نشانه ها خیلی واضحه ولی دارم اذیت میشم ازاین صحبتهای سربسته وخیلی غیرمستقیم وحتی بعضی وقتا سوبرداشت میکنم وبجای جلو رفتن عقب گردمیکنم !!!

    نمیدونم چه باوری باعث شده بامن اینقدرسربسته صحبت کنه ؟!

    امیدوارم این صحبتهارو خدابرام واضح کنه وشفاف بامن صحبت بشه اسمم براحتی برده بشه و من بتونم متوجه صحبتها بشم که بتونم راحتترتمرین کنم وتصمیمات بزرگ بگیرم .الان چندمدته خدابمن الهام کرده به شخص خیرخواه که باهات غیرمستقیم وسربسته صحبت میکنه ومیخاد بانیت خیربهت یه چیزایی بفهمونه خب بهش بگو (لطفا بامن واضح ورک صحبت کن من متوجه بشم )

    منم گفتم چشم امیدوارم این چالش حل بشه وخدامعجزشوبمن نشون بده چون خداهرچی میگه من چشم میگم وحرکت میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    پرنیا گفته:
    مدت عضویت: 282 روز

    سلام ودرود به همه عزیزان

    استادبهت قول داده بودم وزنم کمترشد یک عکس جدید برات بزارم این عکس برای امروزهست خیلی تغییرکردم باقانون سلامتی زیباتر پرانرژیتر شدم خدایاصدهزارمرتبه شکرت فعلا روی رژیمم تمرکزکردم بشدت و ادامه میدم تا به عدد100برسم و ازگوله برف کوچک پایین کوه بهمن بپابشه باتلاشهام .وروسفیدتربشم درکلاس شما.

    امروزتولد ویانا بود وحسابی جشن گرفتیم و سرمون گرم بود به جشن .

    این رژیمم که براحتی وسادگی پیش میره من خیلی حالم بهترمیشه وخیلی انگیزه میگیرم که خدابمن قول داده بقیه اهدافمو جایزه میده .منم منتظرم بوقتش بقیه خواسته های بزرگم وارد زندگیم بشه .وبه تلاش برای لاغری بیشترادامه میدم تا 55 کبلوبشم .وبیام دوباره عکس بزارم و بقولم عمل کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1346 روز

    به نام خدای وهابم

    سلااااام استاد بی نظیرم

    سلام خانم شایسته بانوی بی نظیر و دوسداشتنی

    سلام به همه بچه های بهشت

    من اعتقاد دارم که اگر ایمانت را حفظ کنی،

    اعتماد و نگرش صحیحت را حفظ کنی و همواره شکرگزار باشی،

    شاهد گشایش درهای جدیدی از جانب خدا خواهی بود…

    “جول اوستین”

    استاد خوبم تقریبآ یک ماه و یک هفته توفیق اجباری بود ک توی سفر باشم البته ک این تایم هفته ای یک روز من باید تهران بودم توی این تایم اینقد خدا کارها رو برام انجام داد ک من هاج و واج مونده بودم

    اتفاقایی افتاد ک توی طول عمرم برام نیفتاده بود ک این بماند برای بعدآ ک بگم

    دوم مشکل خونه بود ک لحظه ای ک رسیدم تهران به شکل معجزه آسا حل شد البته طی دو سالی تهران مدام کار داشتم این خونه در اختیارم بود اما این سری قرار بود نشه ک شد و چهار روز در بهترین حالت ممکن راحت بودم

    بدون هیچ هزینه ای

    برگشتم شهرستان و بار دوم ک رفتم یک روز موندم و برگشتم

    بار سوم ک رفتم باز بدون هیچ هزینه ای رفتم و برگشتم بماند ک بهترین جاها غذا خوردم و بدون کرایه و هزینه کامل

    از رفت و امدها نگم ک همش پر از معجزه بود و این خونه دو سال ک من مدام تهران کار داشتم در اختیارم بود دقیقا 30 بهمن من کارم تموم میشد قرار داد خونه هم دقیقا 1 اسفند تموم میشد یعنی این خونه رو خدا فقط برا من گذاشته بود

    از کسی مقداری پول طلب داشتم ک با من تماس گرفت و با ذوق گفت شماره کارتت رو بفرست

    اون لحظه من پول لازم داشتم بدون اینکه اقدامی کنم خدا اقدام کرد

    من ک رفتم شهرستان پشت سرم یه جشن روز جوان تهران برگزار شد ک من رفتع بودم شهرستان امکان حضور نداشتم و یک دفترچه 404 و یک بج سینه هدیه میدادن به کسانی ک حضور دارند و دو نفر اونجا بدون اینکه من درخواست کنم برا من گرفتن کسی ک همه تعجب میکنن ک چرا این کارو برا تو کرد ک وقتی من برگشتم تهران تو ترافیک تهران اورد امانت گذاشت جایی ک من باید میرفتم اونجا دنبال کارم و روش نوشت برسه به دست فلانی خدایا کی میتونه باور کنه جز بچه های این سایت بهشتی با وجود اینکه خیلیا گیرشون نیومده بود ک حضور داشتن ک یکیش به دستم رسید و یکیشو بخشیدم دقیقا قیمت کرایه ای ک دادم تا شهرستان شد دفترچه و بج

    و جالبه اونو ک بخشیدم اومدم خونه شهرستان یه صبح بیدار شدم دیدم گوشیم تماس داشتم تماس گرفتم یکی از دوستانم تو خدمات قضایی گفت بیا اینجا رفتم یه دفترچه خییییلی زیبا رنگ قرمز بهم داد گفت فقط 4 تا از اینا اوردیم مخصوص کارکنان اینجا اما اینو برا تو کنار گذاشتم گفتم کسی حق نداره اینو برداره برا دوستمه خدایا شکررررت

    یک نفر دیگه ک ازش طلب داشتم هم مقداری برام انتقال داد .

    سری اخر یعنی 30بهمن ک کارم میخواست تموم بشه دوستم تماس گرفت گفت اصفهانم بیا اینجا از اینجا با ماشین خودم بریم شهر خودمون

    من با اتوبوس اصفهان رفتم حدود ساعت 3شب میرسیدم دوستم گوشیش خراب بود در دسترس نبود ساعت دو تماس گرفت ک بیا خونه از ترمینال تا خونه حدود یک ساعت بود ک من ناراحت شدم گفتم چرا نگفتی وگرنه من نمیومدم چطور ساعت 3شب من یک ساعت مسافتو بیام میترسم با تاکسی حداقل بیدار بمون و ادرس خونه رو داده بود کدوم خیابون اما نگفت کدوم خونه و پلاک ناراحت شدم هی ذهنم نجوا میکرد ک تو ک میدونستی این دوستت ادم بیخیالیه خنگه چرا اومدی گفتم اگه خوابید چیکار کنم چرا اومدم بعد به خودم اومدم گفتم نگران نباش حتما خدا یه برنامه داره حسمو خوب کردم

    بعد ک رسیدم اسنپ میخواستم بزنم تماس گرفتم دوستم جواب نداد چند بار تماس گرفتم جواب نداد دیگه نمیتونستم برم چون نمیدونستم زنگ کدوم خونه رو بزنم

    دیدم ترمینال هم درش بسته و فقط تاکسیا بودن و حدود ده دوازده تا اقا یکی دو خانم بیرون بودن تو سرما دیدم هتل اونجا یه جوون توش نشسته اطرافش سکوریت بود رفتم جلو زدم از پشت شیشه اومد در رو باز کرد برا بقیه قفل کرده بود کسی نره تو

    یادم اومد از قانون درخواست استفاده کنم

    گفتم میتونم رو این مبلا بشینم دوسم جواب نمیده برم گفت بیا تو نشستم ازم پرسید دانشجویی و اینا بهش گفتم بعد فوری چای درست کرد گفت بیت اینجا راحتر بشین ک چای بخوری

    با هم چای خوردیم و کلی حرف زدیم ک کجا میرم و کجا بودم و اینا بعد گفت من دو تا اتاقم خالیه کلید یکیشو بهت میدم برو استراحت کن گفتم باشه هزینشو پرداخت میکنم گفت نه هزینه نمیخواد من رفتم اتاق بسیار مرتب گرم راحت استراحت کردم تو یخچالش هم خوراکی و نوشیدنی بود خوردم فردا صب دوستم اومد در هتل سوار شدیم و اومدیم

    خدا دوستمو خواب کرد ادرسو دقیق نداد ک بهم بگه همه جا هواتو دارم بجای یک ساعت تو‌ مسیر و هزینه هتل در اختیار من گذاشت بدون هزینه

    واقعا جز خدا کی میتونه اینقد دقیق برنامه ریزی کنه

    اصلا کی باور میکنه ک هتل دار ک شغلش اینه ک از مسافر پول بگیره خونه بده از من نگیره بدون هیچ توقعی و در کمال احترام با من رفتار کنه

    خیلی معجزه‌ ها تهران برام رخ داد ک بعدآ میگم و این جریان هتل خیلی برام جالب بود دوس داشتم الان بگم

    خیلی دوس داشتم تو این دوره همراه استاد و بچه ها باشم اما تو فرکانسش قرار نگرفتم امیدوارم به زودی بتونم

    استاد نمیدونید فایل سوم قدم سوم از 12 قدم چد روابط منو زیر و رو کرده

    من عمل بینی قبلش انجام دادم حتی یک بار دکتر منو ندید فقط توی اتاق عمل و اونجا من فقط به خدا سپردم الان از تماااااام ادمایی ک یا منو میبینن یا عکسمو رو پروفایلم پیام میدن میگن عااالیه عملت بدون استثنا همه میگن دکترت کی بوده شماره میگیرن یا ادرس من تو دلم میگم دکترم فقط خدا بوده ک مجدد به بینیم شکل و قالب داده بی نقص

    فرداشب ماه رمضان شروع میشه میخوام تو این ماه تعهد بدم کنترل ذهن کنم با توکل بر خدای وهابم

    خدایا با تماااام وجودم تو را شکر میکنم ک منو به این مسیر هدایت کردی و در جمع پاک سرشتان بهشتی قرار دادی

    الهی شکررررررت

    عاشقتونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: