اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خیلی خوشحالم وخداروشاکرم که وقتموبرای کارموردعلاقم میزارم
وواقعاتوجه به گذرزمان ندارم وقتی دارم نقاشی میکشم وِهیچ لذتی نمیتونه وجودداشته باشه وقتی که تابلوی نقاشی کامل شدتو میبینی وازدیدنش سیر نمیشی وقتی که حس خوب رودروجود خودت وبقیه بیدارمیکنی وقتی که رنگ میپاشی به دنیای سیاه و
افسرده ی خودت وبقیه وقتی که به خودواقعی وخداگونت نزدیک میشی وقتی خودت روخالق میبینی
منم مثل استادعباسمنش هرچیزی روکه فکرشوکنیدخلق کردم امادردنیای کاغذی
من باوردارم که آرزوهای من فقط دریه دنیای کاغذی باقی نمیمونه اونایه روز واقعیت زندگی من میشن
من باوردارم که باباورهای ثروت ساز وتوانایی فوق العاده ای که درعلم هایپررئال نقاشی دارم به بی نیازی مالی میرسم چون یه نفر تونسته من هم میتونم وگرنه خدامنوبه این مسیر هدایت نمیکرد.
من قبل ازاشنایی باقوانین دردفترچه ی یادداشتم نوشته بودم که دوس دارم کلاس هایپررئال ثبت نام کنم وحرفه ای بشم تمام ابزاروسایلشوتهیه کنم دوس دارم خودم رودوس داشته باشم دوس دارم استقلال مالی داشته باشم و… تمام این خواسته هام الان شده داشته هام فقط به غیرازدومورداخر که الان درمسیرش هستم تااوناهم تیک بخورن وبره تولیست داشته هام .
سلام به استادعباس منش ودوستان عزیزم خیلی خوشحال هستم که درجمع شماهستم میخواستم درباره روزسی دوم ام روزشمارتحولات زندگی صحبت کنم اخه من چندروزپیش عزت نفس هم خریدم وفقط یکی ازفایلهایش راگوش کردم ویکی ازتمریناتش راعمل کردم ازبس اتفاق های خیلی عالی وثروت افتاد بخدانمیدانم ازکجا شروع کنم ای کاش این سایت ویث داشت من راحترمیگفتم اخه بانوشتن کمی مشکل دارم بازهم خداراشکرمیکنم که من رادراین مسیرقرارداده وراحت هدایتم میکنه فقط یکی ازان تمرین که استاددادگفت کارهای که قبلا باید انجام میدادی ندادی راانجام بدهید ومن چندتاازاون کارهارانوشتم وشروع کردم به انجام دادن وای خدای من چقدربموقع خیلی هاش انجام شدوگرنه به چه مشکلاتی بخوردمیکردم وای خدای من چقدرخیلی ازکارهاراحت انجام شد هی به خودم می گفتم ای کاش زوترانجام میدادم چقدرراحت ولی خوب خداراشکرهراتفاقی که می افتد به نفع من است وبعضی ازکارها نشان داد که اگه تعویق بیفتد چه ضررهای دارد وانجام کارهای که به موقع انجام بدم چقدرهزینه های اضافی ازبین میرود وثروت عالی سمت من میاید که الان فهمیدم وامدم پیداکردم باورهای که در وجودمن بود وکارهاعقب میفتاد ورسیدم بهش فراوانی پول وثروت بینهایت است واحساس لیاقت خداراشکر میکنم ودارم روی این دوباورکارمیکنم وخودبه خود وراحت همشون انجام میشود براحتی ودوستان عزیزم تاکامنت بعدی بای بای بای
سلام خیلی روز نبودم… امروز اومدم دوباره جای پایی بذارم، یه چیزی جور در نمیاد برام، من دارم درس میخونم برای یه آزمونی ولی همه فایل ها دارن از ایجاد کسب و کار صحبت میکنند…
نمیفهمم چرا ولی اتفاقات جالبی برام افتاده، دیشب داشتم درمورد هدفم فکر میکردم و مسیرم که هرچی پیش میرم انگار فاصله ام بیشتر میشه ولی میدونم این تصور ذهنی منه، بعد رسیدم به این نتیجه که همین که قدم بعدی رو میدونی ادامه بده و برو تو نمیدونی موفقیت در گام بعدیه یا پنجاه قدم اونطرف تر…
ولی میدونی قدم بعدی چیه، همون ادامه بده…
امروز که داشتم متن قبل از فایل رو میخوندم، یه صدای آشنا و به حس قدیمی بهم گفت (پس کی) یادم اومد صدای شیطان وجودم، یا شایدم اگر نخوام سختگیر باشم یه سرکوب شده وجودم که همیشه دوست داشته بتونه زندگی، موفقیت، عشق، شادی ،لذت و ثروت تجربه کنه، ولی نکرده و همیشه بهش قول بعدا دادم، ولی این صدا آشناست یادم اومد جاهایی دیگه هم داد کشید و منم جوگیر شدم و داد کشیدم و بعدش بریدم و بعدش هدفی که شاید خیلی از مسیرش را سپری کرده بودم را خراب میکردم، ولی امروز با آرامش باهاش حرف زدم، گفتم آرام باش، داریم پیش میریم به اهدافمون میرسیم برای زندگی و لذت بیشتر، مسیرمون رو پیش میریم برای خواسته مون، درسته که خواسته هامون خیلی بزرگه ولی ماهم بزرگیم، و باید بزرگتر بشیم، باید بیشتر یاد بگیریم و تلاش کنیم در زمینه تخصصی خودمون، همیشه یکی از موضوعاتی که نگاه میکنم اینه عباسمنش توی بیست سال به اینجا رسیده، من تقریبا هفت ساله شروع کردم، که بعد از سه سال روی خودم کار کردن دیدم عاشق وکالتم و دوست دارم از اول شروع کنم برای وکالت، کارهای دیگه رو گذاشتم کنار حتی اون موقعی که همه میگفتن برو دنبال یه شغل با بیمه و درآمد سالم اونارو هم گذاشتم کنار، رفتم دانشگاه شروع کردم درس خواندن و فعالیت تازه فارق التحصیل شدم یعنی چهار سال از این هفت سال را داشتم درس رشته مورد علاقه ام رو میخوندم و حالا هم برای آزمون وکالت میخونم، روزگارم قشنگه، یه چیزی برام جذاب بود، موفقیت های این چند سالم کوچک و بزرگ برام زیاد بود ولی وقتی تصمیم گرفتم که برم برای حقوق به جز یکبار که یه شغلی برای خودم راه انداختم و خیلی موفق شدم بعدش گفتم عشقم حقوق و برگرد بعدش واگذار کردم و اومدم ادامه دادم در باقی موارد هیچ وقت کار نکردم و فقط در مواقع لزوم برای یه سری هزینه هام جذب میکردم و به یه درآمد هایی میرسیدم، اوضاع زیبا و قشنگه…
اون فکر کذایی و حس درونیم را تونستم کنترل کنم، نمیدونم تاثیر رشدمه یا عشقم به هدف و مسیرم…
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان خوش قلبم در خانواده عباس منش
خداوند رو به خاطر تمامی نعمت هایی که در زندگی به من عطا کرده بی نهایت سپاس گزارم
واقعا ترس و تردید اسلحه اصلی شیطانه برای اینکه ما رو از خواسته ها مون دور کنه و اجازه تجربه یک زندگی لذت بخش رو به ما نمی ده ولی هر چقدر آدم ایمانش قوی تر میشه روز به روز ترس هاش کمتر و کمتر میشه و قدرت ورود به دل ترس ها رو پیدا می کنه
انسان با ورود به ناشناخته ها و رفتن به سمت ترس ها به جای فرار از اون ها توانایی های جدیدی رو در خودش کشف می کنه که این توانایی ها می تونن زندگی آدم رو در تمامی ابعاد گسترش بدن و کیفیت زندگی رو بالاتر ببرن
واقعا راه حل هر تضادی در زندگی در دل همون تضاد نهفته است و یک فرصت برای پیشرفت بیشتر
فقط انسان باید توکل کنه و به جای ترس سعی کنه درس اون تضاد رو یاد بگیره که تنها راه حل تضاد ها و رد شدن از اون ها فقط همینه و به شدت دارم روی این باور کار می کنم و سعی می کنم به هر تضادی در زندگیم مثل یک کلاس درس نگاه کنم
امیدوارم.روز به روز ایمانمان قوی تر و ترس هامون کمتر و کمتر بشن
سال های سال است که بخاطر باورهای محدود کننده، خودم را از تجربه لذت بردن از انجام دادن کارهای مورد علاقه ام محروم کردم. چرا؟
بخاطر اینکه باورهای محدود کننده ام را نمی ریزم بیرون و اون ها کما فی السابق چسبیدن به در و دیوار روحم و وجودم. بخاطر اینکه جرات ندارم تا بدون اونها زندگی کنم. چون می ترسم کاملا متفاوت با گذشتم زندگی کنم. چرا؟
خب لااقل زندگی اون مدلی رو میشناسم ولی نمیدونم اگر بخوام اونا رو دور بریزم قراره چیکار بکنم. نمیدونم چی در انتظارمه. البته تلویحا میدونم اتفاق خوبی قراره بیفته اما فعلا ذهن و روحم ترجیح میدن توی اون حالت آپدیت نشده و ابتدایی، واکنش بدن و با اون فورمت قدیمی جلو برن. و……… اینجا می رسیم به مبحث بسیار جذاب احساس لیاقت.
چه ربطی داره؟
بذارین بگم چه ربطی داره. چون من احساس لیاقت نمی کنم که زندگیم بی نهایت فوق العاده باشه، ارتباطاتم فوق العاده باشه و بهترین خودم باشم و تبدیل بشم به اون ادمی که همیشه دلم میخواسته و بنابراین ذهن ناخوداگاهم میگه، همین که یکم پیشرفت می کنی هم خوبه، قرار نیست که اون همه پیشرفت کنم.
واین عدم احساس لیاقت از کجا نشات می گیره؟
از ورودی هام، آدم هایی که ازشون مشورت می گیرم و افراد تاثیر گذار زندگی. حالا چرا نمیتونم اینا رو هندل کنم که نتونن باورهای مخرب بهم تزریق کنن؟
چون توانایی اعراض کردن ندارم. یعنی یا باید شمشیر بردارم و باهاشون بجنگم یا هم که سعی کنم هی متقاعدشون کنم و چقدر خوبه که توی همین چند خط نوشتنم متوجه ایراد های پشت این تفکر شدم و بهم نشون میده که همچنان باید روی این باورهای محدود کننده کار کنم و وجود همون احساسات و افکار نشانگر این هست که آن طوری که باید کار می کردم ، تلاش نکردم و نتیجه اکنونم صد در صد نشانگر تلاش هام هست.
استاد برام عجیبه که مثلا من امروز دچار یه تضاد فکری میشم و دارم دنبال راه حل می گردم و شما توی فایل فردای همون روز کامل در مورد اون مساله من صحبت می کنین. قشنگیش هم اینجاست که انگار سوال منی که شش هفت سال بعد این سوال توی ذهنم ایجاد شده رو شما شش سال قبل توی فایلی که فردای همون روز قراره بشنوم گفتین و این چیزی نیست جز هدایت الهی.
دیروز داشتم به این فکر می کردم که اگر سه ماه یا چهار ماه پس انداز کنم میتونم ثروت یک رو بخرم و راستش خیلی هیجان دارم برای داشتن این دوره.
اما یه صدایی همش میگفت که نه یه دیقه آروم بگیر دیگه، تا پارسال که درآمد نداشتی هی ارزو می کردی دوره بخری امسال هم هی افتادی روی دور دوره خریدن و تند تند دوره میخری و بدون اینکه کاملا روی اون تمرکز کنی دوباره میری سراغ یه دوره دیگه. نه این کار درستی نیست.
تازه شم تو میتونی کلی کار دیگه بکنی با پولی که میخوای برای دوره بخری. اما همچنان یه احساسی بهم میگه که بخر بخر. پول جمع کن بخر. یکمی به خودت سخت بگیر و بخر. نتیجه شو می گیری بخر دیگه.
اینم بگم که اصلا خواهشم نمیکنه، دستور میده. بعد نمیدونم این کدوم طرف وجودمه که میره بالای منبر و قیافه فیلسوفانه می گیره و میگه. نه! این درست نیست باید این محصول به راحتی به دستت برسه و قص علی هذا. اصلا استاد میگه که نباید به خودتون سخت بگیرین و این درست نیست.
خب این قضیه ادامه داشت تا این که شما توی فایل های قبلی گفتین که منظورتون اینه که وام و قرض نگیریم برای این کار.
اما این ذهن من قبول نمی کرد که. تا اینکه امروز گفتین که اگه یکی میگفت که حاضری این پیکان دنده آرژانتینی مشهورت رو بفروشی و در عوض من بهت راه و رسم ثروتمند شدنم رو بگم و شما گفتین که حتما درجا میفروختینش تا سال بعد پونصد تا از اون پیکان ها رو بخرین.
وای استاد ممنونم. ممنوم از شما و از خودم که رفته رفته زنگارهای قلبم داره کنار میره و من دوباره میتونم اکثر حرف های شما رو بفهمم و تجزیه تحلیل کنم.
بعضی اوقات به این فکر میکنم که قلبم زیادی خوش باوره و شرایط اطراف و باورها و حرف هایی که میشنوم آزار دهنده است اما الان فهمیدم که نمی بینم اون چیزی که آزار میده، نمی شنوم اون چیزی که قلبم رو ازار میده و حرف نمیزنم از روی ترس و ناآگاهیم و اینطوری رفته رفته و قدم قدم دارم از پینوکیو به یه ادم واقعی تبدیل میشم.
میخوام دنیای خودم رو با سایت شما بسازم و اون قدر توجه و تمرکزم رو به سمت خوبی ها ببرم و خالص کنم که از این مدار کنونی که یکسری رفتارهای نژاد پرستانه هم زبان ها و هم قومی هام و قوم های دیگر که من رو واقعا آشفته کرده کنده بشم و برم توی مداری که همه ادم ها به انسان های دیگه عشق می ورزن.
میخوام فقط خوبی ها، همدلی ها و محبت و عشق رو ببینم و این آرزو رو توی دلم سرکوب نکنم زیرا قلب و دلم جایگاه روح الهی هست که از واقعیت همه چیز خبر داره و داره هدایتم میکنه. ممنون بخاطر فایل امروز.
سلام به خونواده ی بزرگ عباسمنشیم .هربارباشنیدن حرفهای استاد به قدرت درونی خودم وقدرت باورهام بیشترپی میبرم وحس قدرت بیشتری میکنم که همه چیز خودمم وشرایط فعلی من چیزی جزفرکانس های خودم نیست که به جهان ساطع کردم .راستش میخواستم سال جدید رو سال استقلال مالیم قراربدم ومیخواستم روانشناسی ثروت ۱رو ازخواهرم بگیرم اما حالا تصمیم گرفتم از فایلهای دانلودی استاداستفاده کنم تا خودم در مدارخریدش قراربگیرم وبا عشق بیشتری از این دوره استفاده کنم امیدوارم که بزودی بیام وبگم که این دوره ها رو خودم خریدم وازنتایج عالی استفاده ازش براتون بنویسم.خداروشاکرم بخاطربودن واستفاده کردن از گوهرهای ارزشمند استاد عزیزم که به رایگان در اختیارم قرارداره.
به نام خدا
خداروشکرمیکنم برای روز۳۲ ازسفرم
سلام دارم به تمامی عزیزان
خیلی خوشحالم وخداروشاکرم که وقتموبرای کارموردعلاقم میزارم
وواقعاتوجه به گذرزمان ندارم وقتی دارم نقاشی میکشم وِهیچ لذتی نمیتونه وجودداشته باشه وقتی که تابلوی نقاشی کامل شدتو میبینی وازدیدنش سیر نمیشی وقتی که حس خوب رودروجود خودت وبقیه بیدارمیکنی وقتی که رنگ میپاشی به دنیای سیاه و
افسرده ی خودت وبقیه وقتی که به خودواقعی وخداگونت نزدیک میشی وقتی خودت روخالق میبینی
منم مثل استادعباسمنش هرچیزی روکه فکرشوکنیدخلق کردم امادردنیای کاغذی
من باوردارم که آرزوهای من فقط دریه دنیای کاغذی باقی نمیمونه اونایه روز واقعیت زندگی من میشن
من باوردارم که باباورهای ثروت ساز وتوانایی فوق العاده ای که درعلم هایپررئال نقاشی دارم به بی نیازی مالی میرسم چون یه نفر تونسته من هم میتونم وگرنه خدامنوبه این مسیر هدایت نمیکرد.
من قبل ازاشنایی باقوانین دردفترچه ی یادداشتم نوشته بودم که دوس دارم کلاس هایپررئال ثبت نام کنم وحرفه ای بشم تمام ابزاروسایلشوتهیه کنم دوس دارم خودم رودوس داشته باشم دوس دارم استقلال مالی داشته باشم و… تمام این خواسته هام الان شده داشته هام فقط به غیرازدومورداخر که الان درمسیرش هستم تااوناهم تیک بخورن وبره تولیست داشته هام .
سلام به استادعباس منش ودوستان عزیزم خیلی خوشحال هستم که درجمع شماهستم میخواستم درباره روزسی دوم ام روزشمارتحولات زندگی صحبت کنم اخه من چندروزپیش عزت نفس هم خریدم وفقط یکی ازفایلهایش راگوش کردم ویکی ازتمریناتش راعمل کردم ازبس اتفاق های خیلی عالی وثروت افتاد بخدانمیدانم ازکجا شروع کنم ای کاش این سایت ویث داشت من راحترمیگفتم اخه بانوشتن کمی مشکل دارم بازهم خداراشکرمیکنم که من رادراین مسیرقرارداده وراحت هدایتم میکنه فقط یکی ازان تمرین که استاددادگفت کارهای که قبلا باید انجام میدادی ندادی راانجام بدهید ومن چندتاازاون کارهارانوشتم وشروع کردم به انجام دادن وای خدای من چقدربموقع خیلی هاش انجام شدوگرنه به چه مشکلاتی بخوردمیکردم وای خدای من چقدرخیلی ازکارهاراحت انجام شد هی به خودم می گفتم ای کاش زوترانجام میدادم چقدرراحت ولی خوب خداراشکرهراتفاقی که می افتد به نفع من است وبعضی ازکارها نشان داد که اگه تعویق بیفتد چه ضررهای دارد وانجام کارهای که به موقع انجام بدم چقدرهزینه های اضافی ازبین میرود وثروت عالی سمت من میاید که الان فهمیدم وامدم پیداکردم باورهای که در وجودمن بود وکارهاعقب میفتاد ورسیدم بهش فراوانی پول وثروت بینهایت است واحساس لیاقت خداراشکر میکنم ودارم روی این دوباورکارمیکنم وخودبه خود وراحت همشون انجام میشود براحتی ودوستان عزیزم تاکامنت بعدی بای بای بای
سلام خیلی روز نبودم… امروز اومدم دوباره جای پایی بذارم، یه چیزی جور در نمیاد برام، من دارم درس میخونم برای یه آزمونی ولی همه فایل ها دارن از ایجاد کسب و کار صحبت میکنند…
نمیفهمم چرا ولی اتفاقات جالبی برام افتاده، دیشب داشتم درمورد هدفم فکر میکردم و مسیرم که هرچی پیش میرم انگار فاصله ام بیشتر میشه ولی میدونم این تصور ذهنی منه، بعد رسیدم به این نتیجه که همین که قدم بعدی رو میدونی ادامه بده و برو تو نمیدونی موفقیت در گام بعدیه یا پنجاه قدم اونطرف تر…
ولی میدونی قدم بعدی چیه، همون ادامه بده…
امروز که داشتم متن قبل از فایل رو میخوندم، یه صدای آشنا و به حس قدیمی بهم گفت (پس کی) یادم اومد صدای شیطان وجودم، یا شایدم اگر نخوام سختگیر باشم یه سرکوب شده وجودم که همیشه دوست داشته بتونه زندگی، موفقیت، عشق، شادی ،لذت و ثروت تجربه کنه، ولی نکرده و همیشه بهش قول بعدا دادم، ولی این صدا آشناست یادم اومد جاهایی دیگه هم داد کشید و منم جوگیر شدم و داد کشیدم و بعدش بریدم و بعدش هدفی که شاید خیلی از مسیرش را سپری کرده بودم را خراب میکردم، ولی امروز با آرامش باهاش حرف زدم، گفتم آرام باش، داریم پیش میریم به اهدافمون میرسیم برای زندگی و لذت بیشتر، مسیرمون رو پیش میریم برای خواسته مون، درسته که خواسته هامون خیلی بزرگه ولی ماهم بزرگیم، و باید بزرگتر بشیم، باید بیشتر یاد بگیریم و تلاش کنیم در زمینه تخصصی خودمون، همیشه یکی از موضوعاتی که نگاه میکنم اینه عباسمنش توی بیست سال به اینجا رسیده، من تقریبا هفت ساله شروع کردم، که بعد از سه سال روی خودم کار کردن دیدم عاشق وکالتم و دوست دارم از اول شروع کنم برای وکالت، کارهای دیگه رو گذاشتم کنار حتی اون موقعی که همه میگفتن برو دنبال یه شغل با بیمه و درآمد سالم اونارو هم گذاشتم کنار، رفتم دانشگاه شروع کردم درس خواندن و فعالیت تازه فارق التحصیل شدم یعنی چهار سال از این هفت سال را داشتم درس رشته مورد علاقه ام رو میخوندم و حالا هم برای آزمون وکالت میخونم، روزگارم قشنگه، یه چیزی برام جذاب بود، موفقیت های این چند سالم کوچک و بزرگ برام زیاد بود ولی وقتی تصمیم گرفتم که برم برای حقوق به جز یکبار که یه شغلی برای خودم راه انداختم و خیلی موفق شدم بعدش گفتم عشقم حقوق و برگرد بعدش واگذار کردم و اومدم ادامه دادم در باقی موارد هیچ وقت کار نکردم و فقط در مواقع لزوم برای یه سری هزینه هام جذب میکردم و به یه درآمد هایی میرسیدم، اوضاع زیبا و قشنگه…
اون فکر کذایی و حس درونیم را تونستم کنترل کنم، نمیدونم تاثیر رشدمه یا عشقم به هدف و مسیرم…
ولی آرامش کردم من ادامه میدم…
مسیر برام خیلی جذابه…
امروز از خدا خواستم در مسیر درست هدایتم کنه…
روزتون شاد
به نام خداوند یکتا
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان خوش قلبم در خانواده عباس منش
خداوند رو به خاطر تمامی نعمت هایی که در زندگی به من عطا کرده بی نهایت سپاس گزارم
واقعا ترس و تردید اسلحه اصلی شیطانه برای اینکه ما رو از خواسته ها مون دور کنه و اجازه تجربه یک زندگی لذت بخش رو به ما نمی ده ولی هر چقدر آدم ایمانش قوی تر میشه روز به روز ترس هاش کمتر و کمتر میشه و قدرت ورود به دل ترس ها رو پیدا می کنه
انسان با ورود به ناشناخته ها و رفتن به سمت ترس ها به جای فرار از اون ها توانایی های جدیدی رو در خودش کشف می کنه که این توانایی ها می تونن زندگی آدم رو در تمامی ابعاد گسترش بدن و کیفیت زندگی رو بالاتر ببرن
واقعا راه حل هر تضادی در زندگی در دل همون تضاد نهفته است و یک فرصت برای پیشرفت بیشتر
فقط انسان باید توکل کنه و به جای ترس سعی کنه درس اون تضاد رو یاد بگیره که تنها راه حل تضاد ها و رد شدن از اون ها فقط همینه و به شدت دارم روی این باور کار می کنم و سعی می کنم به هر تضادی در زندگیم مثل یک کلاس درس نگاه کنم
امیدوارم.روز به روز ایمانمان قوی تر و ترس هامون کمتر و کمتر بشن
لظاتتون پر از آرامش و احساس خوب
سلام به دوستان دوست داشتنی
روز سی و دوم سفرنامه را شروع میکنم و خدارو شاکرم که بدون وقفه دارم جلو میام
استاد از ترس گفتید منم میترسم منم جرات حرکت ندارم منم شاید به ظاهر در دید مردم آدم نترسی باشم ولی یه ترسو هستم که جرأت نمیکنه از منطقه امن بیرون بیاد
میترسم برم به کسی که دوستش دارم ابراز علاقه کنم
میترسم که اگر کسی ببینه چه فکری میکنه درباره
من؟
میترسم که طرف مقابل پسم نزنه
عادت کردم به عادتهام
گاهی خودم از رفتارهای خودم میفهمم که دارم به خاطر به به و چه چه دیگران کاری انجام میدم خیلی این ترسها تو وجودم نهادینه شده
خیلی خواسته دارم درعین حال خیلی ترس هم دارم (ترس از نرسیدن / ترس از نظر دیگران / ترس از دارایی و شهرداری / ترس از خرج کردن و…)
♦️من نظر مردم برام مهمه از بس که شنیدم و دیدم که
🧶حواستو جمع کن فلانی داره نگات میکنه
🖍️حواست باشه گاف ندی
🧶حواست باشه زیاد نخوری زشته
🖍️نگاه نکن میگن هیزی
🧶پسر خوب پسریه که سرش پایین باشه
🖍️اینو با این بپوش که ست بشه وگرنه میگن امبلی
و ……
نتیجه شده اعتماد بنفسم شده شبیه پول بدون گوشه
دارم روش کار میکنم ولی هربار از یه جا میزنه بیرون
دارم رانندگی میکنم احساس میکنم کسی نگاه داره میکنه سریع ماسک (ادا درآوردن) شروع میشه قشنگ میفهمم دارم آدا درمیارم ولی سختمه جلوشو بگیرم
استاد خیلی راه نشون دادن ولی متاسفانه من خیلی فراموشکارم
یادمه خانم شایسته یه جایی گفتن وقتی میخوام حرفی بزنم که احساس کنم بخاطر نظر مردمه سریع آگاهانه جلوی زبونمو میگیرم
رد پای سی و دوم:
سال های سال است که بخاطر باورهای محدود کننده، خودم را از تجربه لذت بردن از انجام دادن کارهای مورد علاقه ام محروم کردم. چرا؟
بخاطر اینکه باورهای محدود کننده ام را نمی ریزم بیرون و اون ها کما فی السابق چسبیدن به در و دیوار روحم و وجودم. بخاطر اینکه جرات ندارم تا بدون اونها زندگی کنم. چون می ترسم کاملا متفاوت با گذشتم زندگی کنم. چرا؟
خب لااقل زندگی اون مدلی رو میشناسم ولی نمیدونم اگر بخوام اونا رو دور بریزم قراره چیکار بکنم. نمیدونم چی در انتظارمه. البته تلویحا میدونم اتفاق خوبی قراره بیفته اما فعلا ذهن و روحم ترجیح میدن توی اون حالت آپدیت نشده و ابتدایی، واکنش بدن و با اون فورمت قدیمی جلو برن. و……… اینجا می رسیم به مبحث بسیار جذاب احساس لیاقت.
چه ربطی داره؟
بذارین بگم چه ربطی داره. چون من احساس لیاقت نمی کنم که زندگیم بی نهایت فوق العاده باشه، ارتباطاتم فوق العاده باشه و بهترین خودم باشم و تبدیل بشم به اون ادمی که همیشه دلم میخواسته و بنابراین ذهن ناخوداگاهم میگه، همین که یکم پیشرفت می کنی هم خوبه، قرار نیست که اون همه پیشرفت کنم.
واین عدم احساس لیاقت از کجا نشات می گیره؟
از ورودی هام، آدم هایی که ازشون مشورت می گیرم و افراد تاثیر گذار زندگی. حالا چرا نمیتونم اینا رو هندل کنم که نتونن باورهای مخرب بهم تزریق کنن؟
چون توانایی اعراض کردن ندارم. یعنی یا باید شمشیر بردارم و باهاشون بجنگم یا هم که سعی کنم هی متقاعدشون کنم و چقدر خوبه که توی همین چند خط نوشتنم متوجه ایراد های پشت این تفکر شدم و بهم نشون میده که همچنان باید روی این باورهای محدود کننده کار کنم و وجود همون احساسات و افکار نشانگر این هست که آن طوری که باید کار می کردم ، تلاش نکردم و نتیجه اکنونم صد در صد نشانگر تلاش هام هست.
استاد برام عجیبه که مثلا من امروز دچار یه تضاد فکری میشم و دارم دنبال راه حل می گردم و شما توی فایل فردای همون روز کامل در مورد اون مساله من صحبت می کنین. قشنگیش هم اینجاست که انگار سوال منی که شش هفت سال بعد این سوال توی ذهنم ایجاد شده رو شما شش سال قبل توی فایلی که فردای همون روز قراره بشنوم گفتین و این چیزی نیست جز هدایت الهی.
دیروز داشتم به این فکر می کردم که اگر سه ماه یا چهار ماه پس انداز کنم میتونم ثروت یک رو بخرم و راستش خیلی هیجان دارم برای داشتن این دوره.
اما یه صدایی همش میگفت که نه یه دیقه آروم بگیر دیگه، تا پارسال که درآمد نداشتی هی ارزو می کردی دوره بخری امسال هم هی افتادی روی دور دوره خریدن و تند تند دوره میخری و بدون اینکه کاملا روی اون تمرکز کنی دوباره میری سراغ یه دوره دیگه. نه این کار درستی نیست.
تازه شم تو میتونی کلی کار دیگه بکنی با پولی که میخوای برای دوره بخری. اما همچنان یه احساسی بهم میگه که بخر بخر. پول جمع کن بخر. یکمی به خودت سخت بگیر و بخر. نتیجه شو می گیری بخر دیگه.
اینم بگم که اصلا خواهشم نمیکنه، دستور میده. بعد نمیدونم این کدوم طرف وجودمه که میره بالای منبر و قیافه فیلسوفانه می گیره و میگه. نه! این درست نیست باید این محصول به راحتی به دستت برسه و قص علی هذا. اصلا استاد میگه که نباید به خودتون سخت بگیرین و این درست نیست.
خب این قضیه ادامه داشت تا این که شما توی فایل های قبلی گفتین که منظورتون اینه که وام و قرض نگیریم برای این کار.
اما این ذهن من قبول نمی کرد که. تا اینکه امروز گفتین که اگه یکی میگفت که حاضری این پیکان دنده آرژانتینی مشهورت رو بفروشی و در عوض من بهت راه و رسم ثروتمند شدنم رو بگم و شما گفتین که حتما درجا میفروختینش تا سال بعد پونصد تا از اون پیکان ها رو بخرین.
وای استاد ممنونم. ممنوم از شما و از خودم که رفته رفته زنگارهای قلبم داره کنار میره و من دوباره میتونم اکثر حرف های شما رو بفهمم و تجزیه تحلیل کنم.
بعضی اوقات به این فکر میکنم که قلبم زیادی خوش باوره و شرایط اطراف و باورها و حرف هایی که میشنوم آزار دهنده است اما الان فهمیدم که نمی بینم اون چیزی که آزار میده، نمی شنوم اون چیزی که قلبم رو ازار میده و حرف نمیزنم از روی ترس و ناآگاهیم و اینطوری رفته رفته و قدم قدم دارم از پینوکیو به یه ادم واقعی تبدیل میشم.
میخوام دنیای خودم رو با سایت شما بسازم و اون قدر توجه و تمرکزم رو به سمت خوبی ها ببرم و خالص کنم که از این مدار کنونی که یکسری رفتارهای نژاد پرستانه هم زبان ها و هم قومی هام و قوم های دیگر که من رو واقعا آشفته کرده کنده بشم و برم توی مداری که همه ادم ها به انسان های دیگه عشق می ورزن.
میخوام فقط خوبی ها، همدلی ها و محبت و عشق رو ببینم و این آرزو رو توی دلم سرکوب نکنم زیرا قلب و دلم جایگاه روح الهی هست که از واقعیت همه چیز خبر داره و داره هدایتم میکنه. ممنون بخاطر فایل امروز.
سلام به خونواده ی بزرگ عباسمنشیم .هربارباشنیدن حرفهای استاد به قدرت درونی خودم وقدرت باورهام بیشترپی میبرم وحس قدرت بیشتری میکنم که همه چیز خودمم وشرایط فعلی من چیزی جزفرکانس های خودم نیست که به جهان ساطع کردم .راستش میخواستم سال جدید رو سال استقلال مالیم قراربدم ومیخواستم روانشناسی ثروت ۱رو ازخواهرم بگیرم اما حالا تصمیم گرفتم از فایلهای دانلودی استاداستفاده کنم تا خودم در مدارخریدش قراربگیرم وبا عشق بیشتری از این دوره استفاده کنم امیدوارم که بزودی بیام وبگم که این دوره ها رو خودم خریدم وازنتایج عالی استفاده ازش براتون بنویسم.خداروشاکرم بخاطربودن واستفاده کردن از گوهرهای ارزشمند استاد عزیزم که به رایگان در اختیارم قرارداره.
به نام خداوند وهاب و رزاق
سلام به استاد و دوستان عزیز
ردپای ۳۲
من آدمی هستم که کسب و کار داره و کارشم دوست داره.اما در حال حاضر کار ندارم یعنی مشتری ندارم البته فعلا و دارم روی باورهام کار میکنم.
و به قول معروف خودمو بستم به سایت و آموزه های استاد.و باید به زودی نتیجه بگیرم
چون من کسی نیستم که برای دیگران کار کنم وچشم به دست اونا باشه تا آخر ماه حقوقی،به من بدن.من باید خودم مولد ثروت باشم.
و کارم رو به کمک خداوند گسترش بدم و ازین طریق برای افراد بیشتری ایجاد شغل و درآمد کنم. وبا این کار به گسترش جهان کمک کنم
وبرای افراد زیادی الگو باشم وتحولی عظیم در صنعت ساختمان ایجاد کنم.منتظر نتایج حیرت انگیز من باشید.
خدایا بابت رسیدن به بی نیازی مالی،زمانی و مکانی سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم.
سلام دوستان عزیز
وقتی استاد داشت از دوره ثروت 3 صحبت میکرد یک حسی داشت بهم میگفت همینه
دوره ای که باید تهیه کنی و روش کار کنی.
چون من کارم ازاده و تا حالا کارمندی نکردم.
یکی دو بار اونم نه کارمندی با یکنفر شریک کاری شدم که متاسفانه…..
چند تا شغل و انجام دادم ولی اون نتیجه ای که میخواستم و نگرفتم.
از چند وقت پیش که با استاد اشنا شدم کارم و عوض کردم خیلی هم ازش راضیم ولی میخوام خیلی پیشرفت کنم.
ممنونم استاد عزیزم
روز سی و دوم
سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دیگر دوستان عزیز
من قبل از ورود به سایت صحبت ها و تعاریف زیادی از دیگر دوستانی که در مدار بودن رو راجع به دوره ثروت ۳ شنیده بودم.
از خداوند میخواهم که هدایتم کنه برای تهیه این محصول .
چون در حال تعقیر شغل هستم و تمام سرمایه خودم رو بدون ترس میخواهم در بیزنس جدیدم سرمایه گذاری کنم.
من میخواهم چند بار دیگه این فایل رو گوش بدهم بعد دیدگاه خودم را یادداشت کنم.
حق نگهدارتان