اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
امسال پرای همه پر از عشق و ثروت و خلاصه فراوانی در همه جهات باشه
از اخرین باری که کامنت گذاشتم و فایل جدید دانلود کردم یه هفته ای میگذره. سرم به شدت شلوغ بود و بخاطر تعهدم به اینکه اروم پیش برم و هر فایل بارها گوش بدم و کامنت هارو بخونم فایل جدید دانلود نکردم و وقت ازاد کمی که داشتم فایل قبلی هارو گوش میدادم(من همیشه عجول بودم که به اخرش برسم ولی از شروع سفر نامه متعهد شدم که عجله نکنم و اروم پیش برم تا تکاملم رو طی کنم)
امروز که این فایل رو گوش دادم چیزی رو فهمیدم که اشک به چشمام اورد. همیشه میگفتم من که خیلی وقته قانون جذب میدونم و کتاب خوندم و فایل گوش دادم چرا نتایج ان چنان خوبی نمیگیرم همش با خودم در گیر بودم.
فایل قبلی ها در مورد توجه به نکات مثبت و زیبا ها که گوش دادم خیلی سعی میکنم گوش ذهن بازی گوش و شیطونمو بگیرم که به نکات مثبت توجه کنه و راهای توجه کردن نوشتن و دیدن و خوندن و حرف زدنو… است
ولی واقعیت در مورد توجه با حرف زدن امروز با این فایل فهمیدم که چرا همه تلاش و کار کردن روی خودم به فنا میره و نتیجه دلخواه مو نمیگیرم😑😑
من و همه اطرافیانم همیشه در مورد اتفاقات بد رخ داده برامون با آب و تاب حرف میزنیم😑یا غیبت کردن که من خودم خیلی وقتا ناخوداگاه همراه جمع میشم و غیبت میکنم ( درد و دل کردن )
همه دوست دارن مرکز توجه باشن ولی خیلی از ماها میخوایم با تعریف اتفاقات بدی که برامون رخ داده وخودمون رو قربانی و مورد ظلم واقع شده نشون بدیم و جلب توجه کنیم
نمیدونیم با همین کار چه بلای سر زندگیمون میاریم😭همیشه بهمون یاد دادن حرف زدن در مورد اتفاقات خوب فخر فروشیه و پز دادن محسوب میشه یا اگه در مورد زندگیمون خوب بگیم مارو چشم میزنن
وقتی داریم در مورد زندگیامون حرف میزنیم مسابقه کی بدبختره میزاریم😑 همه فقط از بدیا میگن و حتی تو ذهن خودمون هم اتفاقات رو بازسازی و مرور میکنیم (خودم بیشتر از حرف زدن با دیگران تو ذهنم بارها اتفاقات رو مرور میکنم و همیشه شاکی بودم چرا این اتفاقات عجیب و غریب برای من پیش میاد)
من از امروز با خودم عهد بستم که در مورد اتفاقات بد نه با خودم نه با دیگران حرف نزنم(البته میدونم با کار کردن روی خودم این اتفاقات دیگه رخ نمیده اگه بهش توجه نشه)
بله دقیقا من و فکر میکنم بیشتر ما زمانهایی هست که با این سد روبه رو میشیم .
اینکه به نکات مثبت توجه کنیم ، از هیچ چیز و هیچ کس گلایه نکنیم (زیرا حتی این اتفاقات به ظاهر بد امده اند تا باعث پیشرفت ما بشوند اما ما با دیدگاه بد و ناجوری که داریم فکر میکنیم بی عدالتی رخ داده در حالی که هیچگونه بی عدالتی در جهان هستی وجود ندارد .)
کلمات ما حس منفی مارا چندبرابر میکنند پس اتفاقات منفی چندبرابر میشوند .
اینکه عجول نباشیم و به قول قدیمی ها عجله کار شیطونه ( بالاخره ی باور درست حسابی پیدا کردیم از قدیمی ها😄)
عجله داشتن یعنی تکامل خود را طی نکردن .
و بله سخت هست
فیلتر کردن ادمها و دوستهایی که میخواهند مارا به دام غیبت کردن و آه و ناله کردن از شرایط منفی بیاندازند سخت است .
فیلتر کردن و ترک کامل تلویزیون و فیلمهایی که چندین سال است میبینیم سخت است
ترک اینستاگرام و شبکه های اجتماعی که به دنبال کوچکترین نکته ی منفی برای به راه انداختن جنبش و جنگ جدیدی هستند
سخت است سخت
امااااااااااااا شـــــــــــــدنی
زیرا اشتیاق ما برای رسیدن به اهداف مان و ایمانی که به این مسیر داریم بیشتر هست .
و من با خواندن کامنت شما برای چندمین بار میخواهم با خودم عهد کنم که از موضوعات منفی و فرع زندگی بی توجه گذر کنم .
ممنون از کامتتون
در پناه الله یکتا همگی در ارامش و لذت به سمت اهدافمان .💓💓💓💓💓💓💓💓❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌷🌷🌷🌷🌷🌷
سلام به بهترین استاد ومریم زیبا ،استاد این متن رو مینویسم چون یکی از بهترین اتفاقات زندگیم رو خلق کردم ،
داستان از جایی شروع میشه که من سال ۱۴۰۰ تولد همسرم هشتم تیر که بود فقط یه تبریک ساده بهش گفتم ،واون لحظه از خدا خواستم سال دیگه برای تولد همسر یه اتفاق عالی رخ بده یه شرایط جدید ،الان که این متن رو مینویسم دقیقا تو اون شرایط خاص خداوند هستم من وهمسر م ۶ تیر ۱۴۰۱ از شهرمون به قصد سفر به صورت هدایتی اومدیم شیراز،دقیقا ظهر از سرکار اومد خونه یهویی گفت بریم سفر شیراز یه مشتری امروز اومده گفته شیراز هوا عالیه به ذهنم یه دفعه ایی اومده دوتایی بریم سفر منم گفتم باشه ،دوتا پسرای دوقلوم رو هم مادر مهربونم ومادر همسرم توی این چند روز مراقبت کردن ومن با ارامش وخیال راحت از این سفر هدایتی دارم لذت میبرم ،این سفر رو خودم جذب کردم ،چرا ؟وچطوری ؟به لطف مریم جان عزیز که فیلم سفر به هاوایی رو گذاشتن چقدر من شما واستاد رو تحسین کردم چقدر از لذت بردن شما منم لذت بردم چقدر از همدلی وعشق شما من لذت بردم ،مرسی از تو مریم قشنگ وزیبا ،عاشقتم الگوی بی نظیر والان تولد همسرم رو تو بهترین شهر وهتل جشن گرفتیم ،واقعا خدایا شکرت ،هنوز این سفر یه زاویه دیگه از هدایت رو داره که باید اونم تعریف کنم عید امسال ۱۴۰۱ همسرم بهم گفت رقیه از خدا میخوام یه عیدی یا سال تحویل سال بعد ما شیراز باشیم ،والان خداوند هدیه تولدش رو داد وبه شیراز آوردش، خدایا سجده شکر که که تو چه خوب جواب درخواست کننده رو میدهی، این قانون بدون تغییرت الحق که بی نظیر عمل میکنه .مرسی مرسی استاد قانون رو درک کردی وبه من شاگرد وجویای خدا شناسی درس زندگی رو یاد میدی خدا عمر باعزت بهت بده ،استاد توی این سفر من قانون سلامتی رو خوب اجرا میکنم دیگه اون حرص وولع های انواع پفک و.. رو ندارم ،فقط انرژی بی نظیر واسه قدم زدن در دل تخت جمشید رو دارم ودارم از شادابیم لذت میبرم ،استاد فقط من از دوره قانون سلامتی شما استفاده میکنم وهمسر هنوز در مدار راه حقیقی وثابت قدم شما نیست ومن هم یه کلمه از این آگاهی های ناب شما بهش نگفتم تا خداوند خودش هدایتش میکنه . این فایل هدایت من امروزم بود وچه همزمانی عجیبی با فایل شما داشت ،استاد دست به خاک میزی برات طلا بشه ومریم جون مرسی بابت فیلم هایی که باعشق واسمون میگیری وممنونم واسه ژست هایی که واسه عکاسی میدی من توی این سفر تمام عکسهایی تو مسافرت هاتون گرفتی من هم تو این سفرم باعزت نفس وبدون هیچ ترسی از قضاوت شدن تمامشون رو اجرایی کردم .وبهترین صحنه ها وعکسها رو گرفتم
10 روز گذشت از شروع روزشمار تحول زندگی من و خوشحال و سپاسگزارم که تونستم در این ده روز متعهدانه به فایلها گوش بدم و در حد توانم عمل کنم و از خودم رد پایی برای هر فایل به جا بذارم
در این 10 روز خدارو بی نهایت شکر برکات و نعماتش بیش از پیش ب زندگیم جاری شده و من واقعا دارم میبینم ک وقتی متعهد میشی برای تغییر برای رشد برای پیشرفت، چطور خداوند بهت پاداش میده و میگه دمت گرم بنده نازنینم حالا که اینقدر مشتاق خداگونه شدنی پس بگیر که اومد پاداش ها و نعمتهای بی انتهای منو
البته که من به اندازه ظرفم نعمتهاشو دریافت میکنم اما هرچقدر دارم روی خودم روی باورهام روی فایلها و گوش دادنشون و عمل کردن بهشون کار میکنم، دارم پیشرفت بهتری در تمام جنبه های زندگیم میکنم
استاد میدونید چیه این فایلها و کلا زندگی بر پایه قانون داره منو در تمام جنبه ها رشد میده و ب وضوح میرسونه
به من ایده کسب و کار داد.
به من جرات حرکت کردن داد.
به من مشتری و اعتبار داد
به من ایمان ب محصولم رو بخشید
به من اعتماد به نفس برای ارائه محصولم رو بخشید
به من وضوح بیشتر و بهتر در مورد خواسته هامو بخشید
به من باور فراوانی رو به اندازه ظرف الانم بخشید
و من مطمئنم همه چیز ازین بهترم میشه
همیشه میتونه اوضاع از این بهترم بشه
اینکه چیزی نیست..
خدارو شاکرم اما قانع نیستم
حرکت میکنم ادامه میدم و هر روز بهبود دائمی و هر روز تست کردن ایده های جدید در کسب و کارم و هر روز پیشرفت و پیشرفت و پیشرفت…
.
خب بریم سراغ فایل ارزشمند امروز:
توی این فایل من فهمیدم که نباید راجبه اتفاقات ناگوار و تلخ زندگیم و روزمرم با کسی صحبت کنم
باید بتونم کلامم رو، زبانم رو کنترل کنم و کلام ابزار قوی برای کنترل ذهنه
اگر من ناآگاهانه بیام از اتفاقات تلخم برای خانوادم برای دوستام تعریف کنم از همون جنس اتفاقات رو بیشتر و بیشتر دارم ب زندگیم دعوت میکنم و این فاجعه ست!!
من واقعا سعی کردم و از این به بعد بیشتر سعی میکنم که فقط و فقط از اتفاقات خوبم از زیبایی ها از نکات مثبت برای بقیه تعریف کنم
استاد من واقعا اینو بارها و بارها تجربه کردم که وقتایی ک نتونستم ذهنمو در مقابل رفتار بد طرف مقابلم کنترل کنم و اومدم اون رفتار بد رو اون تجربه تلخ رو در مورد اون شخص برای خانوادم تعریف کردم، چقدر دیدِ خانوادم رو ب اون آدم منفی کردم که حتی بعدش وقتی من رابطم با اون آدم خوب شد، خانوادم همچنان دیدشون منفی بود و بک گراند داشتن نسبت بهش!
وای چقدر مهمه این کنترل کلام
زبان سرخ سر سبز را میدهد بر باد!
بااااااااید حواسم باشه چی دارم میگم
باید خیلی بیشتر مراقب باشم
میدونید باید تمرین کنم از این به بعد وقتی جایی میرم پیش کسی میرم تجربه ای دارم حتی مثلا پیش دندون پزشک میرم، وقتی میام خونه فقط و فقط از خوبی ها از نکات مثبت اون اتفاق و اون آدم بگم و اینطوری هم احساس خودم بهتره هم احساس کسانی ک دارم باهاشون صحبت میکنم و هم اون اتفاق خوب بیشتر و بیشتر به زندگیم میاد
موضوع اینجاست که وقتی میای از یه اتفاق منفی تعریف میکنی ، به همینجا ختم نمیشه
بازم تو موقعیت های مختلف حتی اگه خودت کوتاه بیای، اونایی ک شنونده اون اتفاق تلخ از زبان تو بودن، باز بیادت میارن که آره یادته اون تجربه منفی رو داشتی یادته اون آدم چیکار کرد و باز بیشتر در این باتلاق فرو میری!
خیلی دیدم افرادی که تا میشینن تو جمعی، فقط از مسائل زندگیشون میگن که آره فلان زمین رو خریدم مشکل پیدا کرد یارو سرم کلاه گذاشت، یا فلانی پولمو بالا کشید یا فلانی خونمو بد ساخت تحویل داد و …
فارغ از بار منفی این حرفا، اصلا به نظرم این حرفا اون شخص رو انسان ضعیفی جلوه میده و طرف داره عملا میگه من بدبختم و بقیه مرتب دارن گولم میزنن!
وای چقدر بده احساس ترحم بقیه رو برانگیختن… حالم بد میشه ازینکه کسی بهم بگه آخی طفلکی و بخواد برام دلش بسوزه!!!
پس باید به خودم قول بدم که با کلامم فقط و فقط قدرت رو مرتعش کنم نه ضعف و ترحم
از کلامم از این عصای معجزه گر فقط برای رشدم و احساس خوبم استفاده کنم
.
خدایا بهم کمک کن در این مسیر مستقیم ثابت قدم بمونم
خدایا هدایتم کن به آسانی ها و نعمتها
خدایا هدایتم کن که بیشتر تسلیم تو باشم و تو بهم بگی و من بگم چشم انجامش میدم و تمام
.
سپاسگزارم استاد عزیزم عاشقتونم بی اندازه. خیلی قدرتون رو میدونم خیلی زیاد…………
سلام خدارو شکر میکنم که من جزو آدمای خوشانسی هستم که با این سایت و شما دوستان موفق در ارتباطم و هم فرکانسیم.
من امروز واقعا روز شگفت انگیزی داشتم کانون توجهم رو ارتباط با خدای خودم بود و لحظات بیشتری نسبت به روزای قبل حسش کردم خیلی جالبه امروز که خوندنی های این فایلو خوندم و گوشش کردم با انسانها درلحظه ایی برخورد کردم که داشتن از اتفاقای عجیب غریبی که براشون اتفاق میوفته و ناخواسته هاشون صحبت میکردن سریع هدفونمو گذاشتم تو گوشم موزیکمو پلی کردم و به خودم گفتم ببین این خودش یه نشونس ها که داره قانونو تایید میکنه که به هرچی توجه کنی همونو جذب میکنی.
خدارو شکر که نشونه هارو متوجه میشم*
هرلحظه دارم قدرت ذهنو بیشتر باور میکنم خدارو شکر میکنم که همچین ذهن قدرت مندی دارم* شب موقع برگشتن به خونه خیلی سریع تاکسی گیرم اومد با راننده تاکسی و مسافرای دیگه یه ارتباط دوستانه برقرار شد که خیلی لذت بردم یه تیکه سنگک خوشمزه دست یکیشون بود تعارف کرد یه تیک من کندم بعد راننده گفت یه تیکه هم بده من خودش یه تیکه هم داد مسافر جلوییه گفت مزه دهنتو عوض کن سنگکه خوشمزس و فلان
من به اونکه نون داد تعارف کردم کرایشو حساب کنم اون تعارفه من کرد راننده میگفت قابل نداره و اینا رسیدم آزادی ??یه تاکسی دیگه سوار شدم اول میخواست بره چندتا خیابون دورتراز مقصد من؛ سوار نشدم یه مسافرم داشت برا اون یکی مقصد یهو دیدم دنده عقب گرفت اومد گفت بشین میریم اول مقصد تو با اون یکی مسافره توافق کرده بودن خلاصه اومدیم.
من هرشب یه چند دقیقه ایی از سرخیابون پیاده روی دارم تا منزل امشب هم سرد بود هم حسشم نداشتم سره خیابونمون اومدم پیاده شم گفت بزار چهارارو ببیچشم بعد پیاده شو گفتم میخوای این خیابونو بری پایین گفت اره گفتم پس منم وسطای همین خیابون پیاده میشم خلاصه منو اورد تا سرکوچمون خیلی حال داد.
خوش شانسی بعدی و بزرگم این بود :
بعداز ظهر مامانم زنگ زد گفت امشب ما میریم شهرستان من حواسم نبود که کیلیدام پیشم نیست رسیدم دره خونه دستم کردم جیبم یادم افتاد کیلدام موندن تو کوله پشتی باشگام توخونه” مادرمم نمیدونست کیلیدامو نبردم.
(خونمون ویلاییه) از بالای در دیدم دره ورودی قفله بخدا یه چیزی بهم میگفت تو امشب پشت در نمیومنی از بالای در حیاط اومدم داخل دیدم به به قفلو در ورودی رو درست نزدن? تکون تکونش دادم باز شد دویدم تو خونه قرانو بقل کردم گفتم خدایا ممنون شکرت بابت اینهمه اتفاقای خوب .
سوار تاکسیه هم که شدم نزدیک مقصدم انگار میدونستم این میره تاسر کوچمون با ذهنم داشتم تلاش میکردم که اتفاقی که میخوام بیوفته
استاد من این تجربه کردم که از زمانی که تصمیم گرفتم هیچ وقت حتی یه حرف در مورد ناخواسته ها و نازیبایی حرفی نزنم و توجه نکنم چرخ زندگیم روون شده ،روغنکاری شده و حال و احساسم عالی و اتفاقات عالی برام رخ میده و اگر به تضادی هم بربخورم دیگه اصلا بهم نمیریزم کنترل ذهن برام راحت شده به لطف الله
خدایا شکرت که در این مسیر زیبا هستم و خدارو شکر که استادی چون استاد عباسمنش دارم .
شما برای قوانینی که کشف کردین و تحقیق روی اونا همه جارو گشتین کلی ادم دیدین و فهمیدین اسمون همه جا یه رنگه فهمیدین این قوانین تو یه داهات تو ایران همونطور اجرا میشه که داره تو دل اروپا اجرا میشه
شما یه روزی قران رو خوندی و بهش متعهد شدی و تصمیم گرفتی هر چی گفته بگی چشم و بخاطر همین مصداق این ایه شدین که میگه سفر کنید و تو دنیا بگردید و با عاقبت دیگران اشنا بشید و عبرت بگیرید
استاد من خیلی وقته تعهد قوی دادم به خودم که اصلا درمورد اتفاقات بد یا ناخواسته هام صحبت نکنم و نود و پنج درصد میشه گفت متعهد بودم گاهی یه چیزی تو دلم وول میخورد که بگم و احساس ترحم بخرم یا بقیه بگن ببین فلانی چقد قویه یا خودمو قربانی و بدبخت نشون بدم اما تونستم جلوشو بگیرم و مدتهاست که نه غیبت کردم نه درمورد ناخواسته حرف زدم نه درمورد کسی صحبت کردم میتونم بگم تو این مورد خیلی خوب عمل کردم و به خودم افرین میگم و بخاطر همینه که اتفاقات ناخواسته واسم کم پیش میاد و گه گاه که پیش میاد سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم
من با یه دوستی اشنا شدم که معتقد بود بدشانس تر از اون ادم وجود نداره همیشه میگفت تمام دوستام اگه ازشون بپرسی بدشانس ترین فردی که دیدی کیه اسم منو میگفتن!
جالب بود واسم ازش میپرسیدم مثلاً چی باعث شده ک اینجوری فکر کنی و یکی دوموردشو بگو؟
بهم گفت من هرجایی ایران بخوام برم از شمال بگیر تا کویر لحظه ای که میرسم بارون و هوای بد میشه تا لحظه ای که پامو میزاشتم بیرون بهم میگفتن هوا عالی شد بارون بند اومد، این دوستمون با باور اینکه هرجایی بره هوا خراب میشه و بهش خوش نمیگذره در واقع شرایط رو واسه خودش از قبل فراهم میکرد.
میگفت هرجایی پلیس ببینم چه راهنمایی چه انتظامی بدون هیچ دلیلی باید یه گیر بمن میدادن حتی توی اتوبوس 40 نفره اگه خوابم بودم بیدارم میکردن و ازم سوال و جواب میکردن!
من که تا حدودی با قوانین اشنا بودم بهش گفتم ترس و نگرانیت باعث میشه اتفاقات و این شرایط ثابتو بخودت جذب کنی و گرنه چرا واسه بقیه اینجور پیش نمیاد؟!!!
دوسه باری باهاش رفتم سفر و نزدیک هر ایست و بازرسی سریع صدای ضبط ماشین و کم میکرد خودشو مرتب میکرد و جدی مینشست و بمن میگفت پلیس پلیس یواش برو مراقب باش الان پیاده مون میکنن!!!!
منم همیشه به حرفاش میخندیدمو میگفتم اون اتفاقات واسه تو افتاده قرار نیست منم تجربه کنم بعدشم پلیسا بامن دوستن و منو دوست دارن هیچوقت اذیتی از سمتشون به من وارد نمیشه و خب خیلی راحت بدون هیچ مسئله ای از ایست بازرسی رد میشدیم و این دوستمون در تعجب فقط سکوت میکرد.
الان که فایل استادو گوش کردم از اون دوستم و تجربه سفرمون یادم اومد این دوستم دقیقا مصداق حرفهای استادهستن چون اکثر وقتا در حال تعریف اتفاقات عجیب و غریب بود و خب جهان هستی هم از همون جنس اتفاقات وارد زندگیش میکرد
دوستم میگفت تو خیلی خوش شانسی و خب خدا برات پارتی بازی میکنه
ولی من فکر میکنم جهان برای هیچکسی پارتی بازی نمیکنه و قوانین ثابت و بدون تغییر خداوند برای هممون یه جور عمل میکنه و اینکه چ شرایطی رو تجربه کنی بستگی به نوع نگاه و باورهات داره.
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت این اگاهی های ناب
از مریم جان عزیزم سپاسگزارم برای ایده ی فراهم کردن این سفرنامه
چقدر باورهای خوب و شیرین و خوشمزه و اساسی رو آوردید.
یکسری از این باورها و جملات رو مدتیه روزانه دارم تکرار و تمرکز میکنم روشون حول و حوش اینها:
من خوش شانسم همه باهام خوب برخورد میکنند.
هر جا برم خرشانسم، خرشانسی اصن بد جور دنبالم میاد.
آدمهای نیکوصفت و دوست داشتنی همش دنبال منن و سراغ منو میگیرن.
همه منو دوست دارن و میخوان یک جورایی به من خدمت کنن و یاری برسونن،
همه چیز به نفع خیر و خوشی من در جریانست.
یادمه هر وقت صحبت از پارتی میشد مامانم بخوبی میگفت: پارتیت خداست.
پارتی چیه! پارتی فقط خداونده،
برای همینم دوران خدمت سربازیم که خیلیم نگران بودم سالها پیش وقتی میخواستم برم، وقتی ترسمو دادم به خدا، و پذیرفتم که خدا واسم پارتی میشه (چون قرار بود یک بنده خدایی کارمو درست کنه که نشد، خخخ) بعدها فهمیدم که واقعاً چقدر شرک آلود بود، البته اون موقع هم فهمیدم که باید توکل کنم و برم که همینکارم کردم، دیگه راحت و روون بهترین شهر و بهترین پادگان و یکی از بهترین قسمتها افتادم. بدون هیچ سفارشی.
سلام جناب رجبی عزیز ممنونم ازتون بابت توجه و نگاهتون
من هم باورهای محدودکننده زیادی دارم که خیلی جاها عین ترمز دستی عالی و محکم عمل میکنه و واسم سخته همیشه و هر لحظه یادم بمونه که اینا فقط یه باوره و قابل تغییره همیشگی و ابدی نیست
مامان بزرگم همیشه میگفت نفوس بد نزن یا همون پیش بینی کردن به بدی و شر
من یاد گرفتم از بچگی حتی اگه شرایط خوب نیست هم حداقل نفوس بد نزنم و فکر میکنم این خیلی جاها باعث شده اتفاقات بد نیفته چون یه جورایی به استقبالش نمیرفتم.
یکی از بزرگترین الطاف خداوند در زندگیم اشنا شدن با قوانین جهان هستی بوده که تونستم حداقل سعی کنم از زاویه بهتری به موضوعات نگاه کنم و هدایت شدن به سایت استاد و مخصوصا این سفرنامه شاید جایزه ی خداوند بمنه واسه اینکه حداقل یه جاهایی حتی کوچولو کوچولو بهش اعتماد میکنم و سعی میکنم فراموش نکنم تنها یک قدرت در جهان وجود داره اونم الله یکتا
سلام استاد خوبم … منم با نظر شما کاملا موافقم … لزومی نداره هر اتفاق بدی که توو زندگی به وجود میاد تعریفش کنیم … هر چقد به اتفاقای بد بیشتر بیمحلی کنی به همون میزان هم توو زندگیت کمرنگ میشن (توجه نکردن به ناخواسته ها یا اعراض / فصل دوم کتاب رویاهایی که رویا نیستند قدرت افکار)
هر یک از فایل های استاد که می شنوم مثل یه تیکه از پازل هستن که به پرسش هایی که تو ذهن من ایجاد میشه پاسخ میدن.با دیدن این فایل متوجه شدم سال های سال تو چه دامی افتاده بودم.من هر اتفاق بد و عجیب و غریبی که تو روابطم پیش میومد با آب و تاب واسه دوستام تعریف میکردم و نمیدونم چرا لذت میبردم که دیگران چشماشون از تعجب گرد میشه و باورشون نمیشه که همچین اتفاقایی واسه من افتاده.متشکرم استاد بابت این فایل زیباتون.
خانم امیری عزیز دوست نوپای آمده به مسیر عشق وتوحید
بابت ورودتان تبریک بابت تحولتان تحسین .
همه ی ما آمده آیم تغییر کنیم همگی هر روز یک درجه .بهتر شدن را زمانی فهمیدم که در پی بهتر شدنی هرروز باشم .خداروسپاسگزارم که همقدم های عالی در این مسیر توحید دارم وپیام رسانا ن صادق وامانت داری چون استاد مهربانم ودریاییم وخانم شایسته ? عزیز دل همه ما .وتمامی هم نفس های که عاشقانه کار میکنند تا محفل عشق وتوحید در مدار خود خود به خود بچرخد .
این راه پایانی ندارد .
امیدوارم شاهد رشد و پیشرفت و موفقیت تان در تمامی جنبه ها باشیم .در پناه امان وامان الهی .
جهان نمیفهمه فرکانسی که تو میفرستی خوبه یا بد،وظیفه ش اینه فرکانساتو به شکل اتفاقات مختلفِ همسنگِ خیلی دقیق به زندگیت وارد کنه.
ما با یک سیستم روبروییم
ما خالق همه اتفاقات خودمون هستیم
چقدر قشنگه که هر جوری خواستی زندگیتو خلق کنی.
در مورد تعریف کردن اتفاقات زندگی برای بقیه به شدت زاویه دید هرکسی نقش مهمی داره.
من افرادی رو دیدم که الان خداروشکر وضع مالی خوبی دارند ولی از شرایط 20سال پیش که شرایط مالی بدی داشتند،داستانهای اشکبار تعریف میکنن میل به قربانی بودن رو خیلی واضح در داستانهاشون متوجه میشم. وضعیت بد مالی خودشون رو از چشم خانواده و پدر بی پولش میبینه، از کارفرمای خسیسش،از مردم بی رحم اطرافش و …..
در هرجمعی که هستند شروع میکنن به تعریف داستان گذشته و از دید خودشون غمناک! و بقیه رو مقصر میدونن
و من به عینه دیدم چه اتفاقای بدی بعدش براشون رخ میده مثلا تو خیابون گوشی ازشون دزدیدن، درگیر بیماری و عمل جراحی میشن، خرابی های مکرر ماشین یا مثلا تو مسافرتها اتفاقات ناجالبی جذب میکنن و……
ولی این افراد هیچوقت به رابطه بین اتفاقات زندگیشون و حرفها و احساسات معمول روزمره فکر نمیکنند ،چون خودشون رو برگی در باد میدونن.
.
مدتی پیش با بچه ای 10 ساله از پدر و مادری که به شدت منفی هستند ،صحبت میکردم .این بچه پاک و مظلوم کاملا شبیه پدر و مادرش شده بود
خیلی خیلی برام عجیب بود بچه ای که باید توی این سن فقط بازی کنه و شاد باشه چطور میتونه اینقدر دیدش منفی و انتقادی باشه
تازه از سفر برگشته بود ازش پرسیدم سفر خوش گذشت؟؟ گفت نه خوب نبود دریا کثیف بود،سوییتی که گرفتیم کهنه بود، هوا بد بود ، با فلانیها بهمون خوش نگذشت و……..
قبلا همین حرفها رو از مادر این بچه شنیده بودم!
گفتم عزیزم مگه بازی نکردی؟ مگه شنا نکردی؟ مگه شن بازی نکردی؟ مگه تو جنگل و کوه پیاده روی نکردی؟مگه میوه جنگلی نخوردی؟
به محض یادآوری من،گفت آره خیلی خوب بود من شناکردم،با خرگوشم بازی کردم تو دریا ماهی گرفتم و……کلی اتفاقات خوب تعریف کرد و شارژ شد.
خیلی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم اهمیت همنشین خوب برام واضح شد،این بچه مدام با پدر ومادرش بوده و حرفهای اونهارو میشنیده و باور کرده بود سفری که رفتن بد بوده تموم شادیهای سفرو نادیده گرفته بود و از زاویه دید پدر و مادرش به این سفر نگاه میکرد.
چقد نقش خانواده مهمه .
«……………………………………………………………..»
خداروشکر من خودم قبل از آشناییم با استاد نسبت به شهرهای مختلف دید خاصی نداشتم یعنی همه رو با دید مثبت نگاه میکردم و میکنم هیچوقت نگفتم فلان شهری ها بدن یا اینجورن.
پارسال که تهران بودم هرکسی منو میدید دیدگاه خودشو میخاست تحمیل کنه مواظب باش تهرانیها گرگن! مواظب باش سرتو کلاه نذارن!
خیلی تعجب میکنم چطور ممکنه کسی که تا حالا تهران نبوده زندگی نکرده با تهرانیها اینجوری قضاوت میکنه حالا نه تهران ،برای هر شهری.
به هرکی بگم توی تهران جز خوبی و آدم های شرافتمند و باشخصیت چیز دیگه ای ندیدم باور نمیکنن ،متهم به دروغگویی میشم خوب منم اصراری ندارم حتما حرفمو باور کنن
بهرحال من تجربه ی خوبی داشتم تو تهرانو همین مهمه.
شهرای دیگه ای رفتم فقط خوبی دیدم تهرانو مثال زدم چون خیلی دید منفی نسبت بهش زیاد هست.
«…………………………………………………………….»
با وارد شدن به این مسیر الهی فکرم رو روی زیبایی ها گذاشتم اما الان که دقت کردم روی تعهدم خیلی پایبند نبودم مثلا در جمع های دوستانه یا خانوادگی خیلی از داستانهای منفی بقیه رو شنیدم و گوش کردم و گاها اظهار نظر کردم و اینجوری توجیه میکنم که فلانجا رودروایسی داشتم به حرفش گوش کردم،جای دیگه مجبور بودم گوش کنم و…..
همین دیشب مهمون داشتیم کسی که خیلی خودشو تو جزییات زندگی بقیه وارد میکنه متکلم وحده شده بود و از خیانتهای مردا و زنهای متاهل تعریف میکرد
چندباری از جمع مهمونا خارج شدم رفتم تو اتاق ،هربار بعد از نیم ساعت که برمیگشتم ، با تعجب فراوان هنوز بحثش تموم نشده بود و داغتر شده بود
بالاخره طاقت نیاوردم و خاستم حرفاش قطع بشه بهش گفتم زندگی هرکسی یجوریه نباید وارد زندگیشون بشی همه آدما که بد نیستن
ولی اون فرد حرفمو قطع کرد وگفت من دیدم که میگم خیانتهای زیادی توجامعه دیدم!!!!
به این نتیجه رسیدم که تعهد غیرقابل مذاکره ای با خودم ندارم .
و الان که این فایلو برای بار هفتم و هشتم شاید بیشتر پلی کردم ی صدایی بهم گفت نجمه تو اگر همین اصل رو رعایت کنی اگر فقط به همین تعهدت پایبند باشی ،زندگیت هزار برابر با کیفیتتر میشه.
………………………
اعتراف
استادجان من دوره عزت نفس،قانون آفرینش،شیوه حل مسئله،کتابهای شما،قانون سلامتی رو دارم ولی هرکدوم رو نصفه و نیمه کار کردم
ی باگ بزرگی دارم که مانع کارکردنم میشه با اینکه نتایجی که گرفتم خیلی عالیه ولی ذهنم مدام انکار میکنه و اونهارو عادی نشون میده .
از اول سال نوی 1402 خیلی حالم دگرگونه،در حال فکر کردن به زندگیم و نحوه نگرشم به دنیام اتفاقای این سه ماهو خیلی دقیق بررسی میکنم
وقتی توی رفتارام ریز میشم میبینم خیلی سطحی قانونو قبول کردم و هنوز برای درک قانون مشکل دارم.
دوسه ساله دور خودم چرخیدم و به خودم ظلم کردم
چون خودمو به یکباره با حجم زیادی از اطلاعات درگیر کردم و میخاستم همه رو باهم بفهمم همه رو باهم بکار ببندم چندتا هدف با هم انتخاب میکردم
تکاملو طی نکردم و….
نمیخام خودمو سرزنش کنم چون فایده ای نداره .
ولی این فایل که هدایت امروزم بود تعهدی رو بهم یادآوری کرد که با رعایتش دریچه های نعمت الهی برام بیشتر و بیشتر باز میشه.
سلام به همه دوستان گرامی
امروز ۱۴۰۰/۱/۱ سال نو همه گی مبارک باشه
امسال پرای همه پر از عشق و ثروت و خلاصه فراوانی در همه جهات باشه
از اخرین باری که کامنت گذاشتم و فایل جدید دانلود کردم یه هفته ای میگذره. سرم به شدت شلوغ بود و بخاطر تعهدم به اینکه اروم پیش برم و هر فایل بارها گوش بدم و کامنت هارو بخونم فایل جدید دانلود نکردم و وقت ازاد کمی که داشتم فایل قبلی هارو گوش میدادم(من همیشه عجول بودم که به اخرش برسم ولی از شروع سفر نامه متعهد شدم که عجله نکنم و اروم پیش برم تا تکاملم رو طی کنم)
امروز که این فایل رو گوش دادم چیزی رو فهمیدم که اشک به چشمام اورد. همیشه میگفتم من که خیلی وقته قانون جذب میدونم و کتاب خوندم و فایل گوش دادم چرا نتایج ان چنان خوبی نمیگیرم همش با خودم در گیر بودم.
فایل قبلی ها در مورد توجه به نکات مثبت و زیبا ها که گوش دادم خیلی سعی میکنم گوش ذهن بازی گوش و شیطونمو بگیرم که به نکات مثبت توجه کنه و راهای توجه کردن نوشتن و دیدن و خوندن و حرف زدنو… است
ولی واقعیت در مورد توجه با حرف زدن امروز با این فایل فهمیدم که چرا همه تلاش و کار کردن روی خودم به فنا میره و نتیجه دلخواه مو نمیگیرم😑😑
من و همه اطرافیانم همیشه در مورد اتفاقات بد رخ داده برامون با آب و تاب حرف میزنیم😑یا غیبت کردن که من خودم خیلی وقتا ناخوداگاه همراه جمع میشم و غیبت میکنم ( درد و دل کردن )
همه دوست دارن مرکز توجه باشن ولی خیلی از ماها میخوایم با تعریف اتفاقات بدی که برامون رخ داده وخودمون رو قربانی و مورد ظلم واقع شده نشون بدیم و جلب توجه کنیم
نمیدونیم با همین کار چه بلای سر زندگیمون میاریم😭همیشه بهمون یاد دادن حرف زدن در مورد اتفاقات خوب فخر فروشیه و پز دادن محسوب میشه یا اگه در مورد زندگیمون خوب بگیم مارو چشم میزنن
وقتی داریم در مورد زندگیامون حرف میزنیم مسابقه کی بدبختره میزاریم😑 همه فقط از بدیا میگن و حتی تو ذهن خودمون هم اتفاقات رو بازسازی و مرور میکنیم (خودم بیشتر از حرف زدن با دیگران تو ذهنم بارها اتفاقات رو مرور میکنم و همیشه شاکی بودم چرا این اتفاقات عجیب و غریب برای من پیش میاد)
من از امروز با خودم عهد بستم که در مورد اتفاقات بد نه با خودم نه با دیگران حرف نزنم(البته میدونم با کار کردن روی خودم این اتفاقات دیگه رخ نمیده اگه بهش توجه نشه)
در پناه خداوند عشق و نور😍
بهتون تبریک میگم منا جان .
بله دقیقا من و فکر میکنم بیشتر ما زمانهایی هست که با این سد روبه رو میشیم .
اینکه به نکات مثبت توجه کنیم ، از هیچ چیز و هیچ کس گلایه نکنیم (زیرا حتی این اتفاقات به ظاهر بد امده اند تا باعث پیشرفت ما بشوند اما ما با دیدگاه بد و ناجوری که داریم فکر میکنیم بی عدالتی رخ داده در حالی که هیچگونه بی عدالتی در جهان هستی وجود ندارد .)
کلمات ما حس منفی مارا چندبرابر میکنند پس اتفاقات منفی چندبرابر میشوند .
اینکه عجول نباشیم و به قول قدیمی ها عجله کار شیطونه ( بالاخره ی باور درست حسابی پیدا کردیم از قدیمی ها😄)
عجله داشتن یعنی تکامل خود را طی نکردن .
و بله سخت هست
فیلتر کردن ادمها و دوستهایی که میخواهند مارا به دام غیبت کردن و آه و ناله کردن از شرایط منفی بیاندازند سخت است .
فیلتر کردن و ترک کامل تلویزیون و فیلمهایی که چندین سال است میبینیم سخت است
ترک اینستاگرام و شبکه های اجتماعی که به دنبال کوچکترین نکته ی منفی برای به راه انداختن جنبش و جنگ جدیدی هستند
سخت است سخت
امااااااااااااا شـــــــــــــدنی
زیرا اشتیاق ما برای رسیدن به اهداف مان و ایمانی که به این مسیر داریم بیشتر هست .
و من با خواندن کامنت شما برای چندمین بار میخواهم با خودم عهد کنم که از موضوعات منفی و فرع زندگی بی توجه گذر کنم .
ممنون از کامتتون
در پناه الله یکتا همگی در ارامش و لذت به سمت اهدافمان .💓💓💓💓💓💓💓💓❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌷🌷🌷🌷🌷🌷
سپاس بسیار از استاد عباسمنش .😍😊
۱۴۰۰/۱/۸
سلام به بهترین استاد ومریم زیبا ،استاد این متن رو مینویسم چون یکی از بهترین اتفاقات زندگیم رو خلق کردم ،
داستان از جایی شروع میشه که من سال ۱۴۰۰ تولد همسرم هشتم تیر که بود فقط یه تبریک ساده بهش گفتم ،واون لحظه از خدا خواستم سال دیگه برای تولد همسر یه اتفاق عالی رخ بده یه شرایط جدید ،الان که این متن رو مینویسم دقیقا تو اون شرایط خاص خداوند هستم من وهمسر م ۶ تیر ۱۴۰۱ از شهرمون به قصد سفر به صورت هدایتی اومدیم شیراز،دقیقا ظهر از سرکار اومد خونه یهویی گفت بریم سفر شیراز یه مشتری امروز اومده گفته شیراز هوا عالیه به ذهنم یه دفعه ایی اومده دوتایی بریم سفر منم گفتم باشه ،دوتا پسرای دوقلوم رو هم مادر مهربونم ومادر همسرم توی این چند روز مراقبت کردن ومن با ارامش وخیال راحت از این سفر هدایتی دارم لذت میبرم ،این سفر رو خودم جذب کردم ،چرا ؟وچطوری ؟به لطف مریم جان عزیز که فیلم سفر به هاوایی رو گذاشتن چقدر من شما واستاد رو تحسین کردم چقدر از لذت بردن شما منم لذت بردم چقدر از همدلی وعشق شما من لذت بردم ،مرسی از تو مریم قشنگ وزیبا ،عاشقتم الگوی بی نظیر والان تولد همسرم رو تو بهترین شهر وهتل جشن گرفتیم ،واقعا خدایا شکرت ،هنوز این سفر یه زاویه دیگه از هدایت رو داره که باید اونم تعریف کنم عید امسال ۱۴۰۱ همسرم بهم گفت رقیه از خدا میخوام یه عیدی یا سال تحویل سال بعد ما شیراز باشیم ،والان خداوند هدیه تولدش رو داد وبه شیراز آوردش، خدایا سجده شکر که که تو چه خوب جواب درخواست کننده رو میدهی، این قانون بدون تغییرت الحق که بی نظیر عمل میکنه .مرسی مرسی استاد قانون رو درک کردی وبه من شاگرد وجویای خدا شناسی درس زندگی رو یاد میدی خدا عمر باعزت بهت بده ،استاد توی این سفر من قانون سلامتی رو خوب اجرا میکنم دیگه اون حرص وولع های انواع پفک و.. رو ندارم ،فقط انرژی بی نظیر واسه قدم زدن در دل تخت جمشید رو دارم ودارم از شادابیم لذت میبرم ،استاد فقط من از دوره قانون سلامتی شما استفاده میکنم وهمسر هنوز در مدار راه حقیقی وثابت قدم شما نیست ومن هم یه کلمه از این آگاهی های ناب شما بهش نگفتم تا خداوند خودش هدایتش میکنه . این فایل هدایت من امروزم بود وچه همزمانی عجیبی با فایل شما داشت ،استاد دست به خاک میزی برات طلا بشه ومریم جون مرسی بابت فیلم هایی که باعشق واسمون میگیری وممنونم واسه ژست هایی که واسه عکاسی میدی من توی این سفر تمام عکسهایی تو مسافرت هاتون گرفتی من هم تو این سفرم باعزت نفس وبدون هیچ ترسی از قضاوت شدن تمامشون رو اجرایی کردم .وبهترین صحنه ها وعکسها رو گرفتم
به نام خدای هدایتگرم
سلام استاد جانم
.
روز دهم روز شمار تحول زندگی من 16 آذر 1401:
10 روز گذشت از شروع روزشمار تحول زندگی من و خوشحال و سپاسگزارم که تونستم در این ده روز متعهدانه به فایلها گوش بدم و در حد توانم عمل کنم و از خودم رد پایی برای هر فایل به جا بذارم
در این 10 روز خدارو بی نهایت شکر برکات و نعماتش بیش از پیش ب زندگیم جاری شده و من واقعا دارم میبینم ک وقتی متعهد میشی برای تغییر برای رشد برای پیشرفت، چطور خداوند بهت پاداش میده و میگه دمت گرم بنده نازنینم حالا که اینقدر مشتاق خداگونه شدنی پس بگیر که اومد پاداش ها و نعمتهای بی انتهای منو
البته که من به اندازه ظرفم نعمتهاشو دریافت میکنم اما هرچقدر دارم روی خودم روی باورهام روی فایلها و گوش دادنشون و عمل کردن بهشون کار میکنم، دارم پیشرفت بهتری در تمام جنبه های زندگیم میکنم
استاد میدونید چیه این فایلها و کلا زندگی بر پایه قانون داره منو در تمام جنبه ها رشد میده و ب وضوح میرسونه
به من ایده کسب و کار داد.
به من جرات حرکت کردن داد.
به من مشتری و اعتبار داد
به من ایمان ب محصولم رو بخشید
به من اعتماد به نفس برای ارائه محصولم رو بخشید
به من وضوح بیشتر و بهتر در مورد خواسته هامو بخشید
به من باور فراوانی رو به اندازه ظرف الانم بخشید
و من مطمئنم همه چیز ازین بهترم میشه
همیشه میتونه اوضاع از این بهترم بشه
اینکه چیزی نیست..
خدارو شاکرم اما قانع نیستم
حرکت میکنم ادامه میدم و هر روز بهبود دائمی و هر روز تست کردن ایده های جدید در کسب و کارم و هر روز پیشرفت و پیشرفت و پیشرفت…
.
خب بریم سراغ فایل ارزشمند امروز:
توی این فایل من فهمیدم که نباید راجبه اتفاقات ناگوار و تلخ زندگیم و روزمرم با کسی صحبت کنم
باید بتونم کلامم رو، زبانم رو کنترل کنم و کلام ابزار قوی برای کنترل ذهنه
اگر من ناآگاهانه بیام از اتفاقات تلخم برای خانوادم برای دوستام تعریف کنم از همون جنس اتفاقات رو بیشتر و بیشتر دارم ب زندگیم دعوت میکنم و این فاجعه ست!!
من واقعا سعی کردم و از این به بعد بیشتر سعی میکنم که فقط و فقط از اتفاقات خوبم از زیبایی ها از نکات مثبت برای بقیه تعریف کنم
استاد من واقعا اینو بارها و بارها تجربه کردم که وقتایی ک نتونستم ذهنمو در مقابل رفتار بد طرف مقابلم کنترل کنم و اومدم اون رفتار بد رو اون تجربه تلخ رو در مورد اون شخص برای خانوادم تعریف کردم، چقدر دیدِ خانوادم رو ب اون آدم منفی کردم که حتی بعدش وقتی من رابطم با اون آدم خوب شد، خانوادم همچنان دیدشون منفی بود و بک گراند داشتن نسبت بهش!
وای چقدر مهمه این کنترل کلام
زبان سرخ سر سبز را میدهد بر باد!
بااااااااید حواسم باشه چی دارم میگم
باید خیلی بیشتر مراقب باشم
میدونید باید تمرین کنم از این به بعد وقتی جایی میرم پیش کسی میرم تجربه ای دارم حتی مثلا پیش دندون پزشک میرم، وقتی میام خونه فقط و فقط از خوبی ها از نکات مثبت اون اتفاق و اون آدم بگم و اینطوری هم احساس خودم بهتره هم احساس کسانی ک دارم باهاشون صحبت میکنم و هم اون اتفاق خوب بیشتر و بیشتر به زندگیم میاد
موضوع اینجاست که وقتی میای از یه اتفاق منفی تعریف میکنی ، به همینجا ختم نمیشه
بازم تو موقعیت های مختلف حتی اگه خودت کوتاه بیای، اونایی ک شنونده اون اتفاق تلخ از زبان تو بودن، باز بیادت میارن که آره یادته اون تجربه منفی رو داشتی یادته اون آدم چیکار کرد و باز بیشتر در این باتلاق فرو میری!
خیلی دیدم افرادی که تا میشینن تو جمعی، فقط از مسائل زندگیشون میگن که آره فلان زمین رو خریدم مشکل پیدا کرد یارو سرم کلاه گذاشت، یا فلانی پولمو بالا کشید یا فلانی خونمو بد ساخت تحویل داد و …
فارغ از بار منفی این حرفا، اصلا به نظرم این حرفا اون شخص رو انسان ضعیفی جلوه میده و طرف داره عملا میگه من بدبختم و بقیه مرتب دارن گولم میزنن!
وای چقدر بده احساس ترحم بقیه رو برانگیختن… حالم بد میشه ازینکه کسی بهم بگه آخی طفلکی و بخواد برام دلش بسوزه!!!
پس باید به خودم قول بدم که با کلامم فقط و فقط قدرت رو مرتعش کنم نه ضعف و ترحم
از کلامم از این عصای معجزه گر فقط برای رشدم و احساس خوبم استفاده کنم
.
خدایا بهم کمک کن در این مسیر مستقیم ثابت قدم بمونم
خدایا هدایتم کن به آسانی ها و نعمتها
خدایا هدایتم کن که بیشتر تسلیم تو باشم و تو بهم بگی و من بگم چشم انجامش میدم و تمام
.
سپاسگزارم استاد عزیزم عاشقتونم بی اندازه. خیلی قدرتون رو میدونم خیلی زیاد…………
.
با عشق
الهه
سلام خدارو شکر میکنم که من جزو آدمای خوشانسی هستم که با این سایت و شما دوستان موفق در ارتباطم و هم فرکانسیم.
من امروز واقعا روز شگفت انگیزی داشتم کانون توجهم رو ارتباط با خدای خودم بود و لحظات بیشتری نسبت به روزای قبل حسش کردم خیلی جالبه امروز که خوندنی های این فایلو خوندم و گوشش کردم با انسانها درلحظه ایی برخورد کردم که داشتن از اتفاقای عجیب غریبی که براشون اتفاق میوفته و ناخواسته هاشون صحبت میکردن سریع هدفونمو گذاشتم تو گوشم موزیکمو پلی کردم و به خودم گفتم ببین این خودش یه نشونس ها که داره قانونو تایید میکنه که به هرچی توجه کنی همونو جذب میکنی.
خدارو شکر که نشونه هارو متوجه میشم*
هرلحظه دارم قدرت ذهنو بیشتر باور میکنم خدارو شکر میکنم که همچین ذهن قدرت مندی دارم* شب موقع برگشتن به خونه خیلی سریع تاکسی گیرم اومد با راننده تاکسی و مسافرای دیگه یه ارتباط دوستانه برقرار شد که خیلی لذت بردم یه تیکه سنگک خوشمزه دست یکیشون بود تعارف کرد یه تیک من کندم بعد راننده گفت یه تیکه هم بده من خودش یه تیکه هم داد مسافر جلوییه گفت مزه دهنتو عوض کن سنگکه خوشمزس و فلان
من به اونکه نون داد تعارف کردم کرایشو حساب کنم اون تعارفه من کرد راننده میگفت قابل نداره و اینا رسیدم آزادی ??یه تاکسی دیگه سوار شدم اول میخواست بره چندتا خیابون دورتراز مقصد من؛ سوار نشدم یه مسافرم داشت برا اون یکی مقصد یهو دیدم دنده عقب گرفت اومد گفت بشین میریم اول مقصد تو با اون یکی مسافره توافق کرده بودن خلاصه اومدیم.
من هرشب یه چند دقیقه ایی از سرخیابون پیاده روی دارم تا منزل امشب هم سرد بود هم حسشم نداشتم سره خیابونمون اومدم پیاده شم گفت بزار چهارارو ببیچشم بعد پیاده شو گفتم میخوای این خیابونو بری پایین گفت اره گفتم پس منم وسطای همین خیابون پیاده میشم خلاصه منو اورد تا سرکوچمون خیلی حال داد.
خوش شانسی بعدی و بزرگم این بود :
بعداز ظهر مامانم زنگ زد گفت امشب ما میریم شهرستان من حواسم نبود که کیلیدام پیشم نیست رسیدم دره خونه دستم کردم جیبم یادم افتاد کیلدام موندن تو کوله پشتی باشگام توخونه” مادرمم نمیدونست کیلیدامو نبردم.
(خونمون ویلاییه) از بالای در دیدم دره ورودی قفله بخدا یه چیزی بهم میگفت تو امشب پشت در نمیومنی از بالای در حیاط اومدم داخل دیدم به به قفلو در ورودی رو درست نزدن? تکون تکونش دادم باز شد دویدم تو خونه قرانو بقل کردم گفتم خدایا ممنون شکرت بابت اینهمه اتفاقای خوب .
سوار تاکسیه هم که شدم نزدیک مقصدم انگار میدونستم این میره تاسر کوچمون با ذهنم داشتم تلاش میکردم که اتفاقی که میخوام بیوفته
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عزیزم ،مریم عزیز و تمامی دوستان
استاد من این تجربه کردم که از زمانی که تصمیم گرفتم هیچ وقت حتی یه حرف در مورد ناخواسته ها و نازیبایی حرفی نزنم و توجه نکنم چرخ زندگیم روون شده ،روغنکاری شده و حال و احساسم عالی و اتفاقات عالی برام رخ میده و اگر به تضادی هم بربخورم دیگه اصلا بهم نمیریزم کنترل ذهن برام راحت شده به لطف الله
خدایا شکرت که در این مسیر زیبا هستم و خدارو شکر که استادی چون استاد عباسمنش دارم .
در پناه الله یکتا شاد،سعادتمند و ثروتمند باشین .
به نام صاحب قوانین بی تغییر جهان
سلام استاد عزیزم
تحسین میکنم این حد از تعهد و پیگیری رو
شما برای قوانینی که کشف کردین و تحقیق روی اونا همه جارو گشتین کلی ادم دیدین و فهمیدین اسمون همه جا یه رنگه فهمیدین این قوانین تو یه داهات تو ایران همونطور اجرا میشه که داره تو دل اروپا اجرا میشه
شما یه روزی قران رو خوندی و بهش متعهد شدی و تصمیم گرفتی هر چی گفته بگی چشم و بخاطر همین مصداق این ایه شدین که میگه سفر کنید و تو دنیا بگردید و با عاقبت دیگران اشنا بشید و عبرت بگیرید
استاد من خیلی وقته تعهد قوی دادم به خودم که اصلا درمورد اتفاقات بد یا ناخواسته هام صحبت نکنم و نود و پنج درصد میشه گفت متعهد بودم گاهی یه چیزی تو دلم وول میخورد که بگم و احساس ترحم بخرم یا بقیه بگن ببین فلانی چقد قویه یا خودمو قربانی و بدبخت نشون بدم اما تونستم جلوشو بگیرم و مدتهاست که نه غیبت کردم نه درمورد ناخواسته حرف زدم نه درمورد کسی صحبت کردم میتونم بگم تو این مورد خیلی خوب عمل کردم و به خودم افرین میگم و بخاطر همینه که اتفاقات ناخواسته واسم کم پیش میاد و گه گاه که پیش میاد سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم
رد پای من در روز دهم سفرنامه
سلام به استاد سراسر عشق و مریم خانوم عزیز
چرا بعضی افراد بد شانس هستند؟
من با یه دوستی اشنا شدم که معتقد بود بدشانس تر از اون ادم وجود نداره همیشه میگفت تمام دوستام اگه ازشون بپرسی بدشانس ترین فردی که دیدی کیه اسم منو میگفتن!
جالب بود واسم ازش میپرسیدم مثلاً چی باعث شده ک اینجوری فکر کنی و یکی دوموردشو بگو؟
بهم گفت من هرجایی ایران بخوام برم از شمال بگیر تا کویر لحظه ای که میرسم بارون و هوای بد میشه تا لحظه ای که پامو میزاشتم بیرون بهم میگفتن هوا عالی شد بارون بند اومد، این دوستمون با باور اینکه هرجایی بره هوا خراب میشه و بهش خوش نمیگذره در واقع شرایط رو واسه خودش از قبل فراهم میکرد.
میگفت هرجایی پلیس ببینم چه راهنمایی چه انتظامی بدون هیچ دلیلی باید یه گیر بمن میدادن حتی توی اتوبوس 40 نفره اگه خوابم بودم بیدارم میکردن و ازم سوال و جواب میکردن!
من که تا حدودی با قوانین اشنا بودم بهش گفتم ترس و نگرانیت باعث میشه اتفاقات و این شرایط ثابتو بخودت جذب کنی و گرنه چرا واسه بقیه اینجور پیش نمیاد؟!!!
دوسه باری باهاش رفتم سفر و نزدیک هر ایست و بازرسی سریع صدای ضبط ماشین و کم میکرد خودشو مرتب میکرد و جدی مینشست و بمن میگفت پلیس پلیس یواش برو مراقب باش الان پیاده مون میکنن!!!!
منم همیشه به حرفاش میخندیدمو میگفتم اون اتفاقات واسه تو افتاده قرار نیست منم تجربه کنم بعدشم پلیسا بامن دوستن و منو دوست دارن هیچوقت اذیتی از سمتشون به من وارد نمیشه و خب خیلی راحت بدون هیچ مسئله ای از ایست بازرسی رد میشدیم و این دوستمون در تعجب فقط سکوت میکرد.
الان که فایل استادو گوش کردم از اون دوستم و تجربه سفرمون یادم اومد این دوستم دقیقا مصداق حرفهای استادهستن چون اکثر وقتا در حال تعریف اتفاقات عجیب و غریب بود و خب جهان هستی هم از همون جنس اتفاقات وارد زندگیش میکرد
دوستم میگفت تو خیلی خوش شانسی و خب خدا برات پارتی بازی میکنه
ولی من فکر میکنم جهان برای هیچکسی پارتی بازی نمیکنه و قوانین ثابت و بدون تغییر خداوند برای هممون یه جور عمل میکنه و اینکه چ شرایطی رو تجربه کنی بستگی به نوع نگاه و باورهات داره.
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت این اگاهی های ناب
از مریم جان عزیزم سپاسگزارم برای ایده ی فراهم کردن این سفرنامه
در پناه الله یکتا شاد باشید
سلام و درود خانم پیروزی عزیز
خیلی عالی و کاربردی مثال زدید
آفرین
کیف کردم
دمتون گرم
چقدر باورهای خوب و شیرین و خوشمزه و اساسی رو آوردید.
یکسری از این باورها و جملات رو مدتیه روزانه دارم تکرار و تمرکز میکنم روشون حول و حوش اینها:
من خوش شانسم همه باهام خوب برخورد میکنند.
هر جا برم خرشانسم، خرشانسی اصن بد جور دنبالم میاد.
آدمهای نیکوصفت و دوست داشتنی همش دنبال منن و سراغ منو میگیرن.
همه منو دوست دارن و میخوان یک جورایی به من خدمت کنن و یاری برسونن،
همه چیز به نفع خیر و خوشی من در جریانست.
یادمه هر وقت صحبت از پارتی میشد مامانم بخوبی میگفت: پارتیت خداست.
پارتی چیه! پارتی فقط خداونده،
برای همینم دوران خدمت سربازیم که خیلیم نگران بودم سالها پیش وقتی میخواستم برم، وقتی ترسمو دادم به خدا، و پذیرفتم که خدا واسم پارتی میشه (چون قرار بود یک بنده خدایی کارمو درست کنه که نشد، خخخ) بعدها فهمیدم که واقعاً چقدر شرک آلود بود، البته اون موقع هم فهمیدم که باید توکل کنم و برم که همینکارم کردم، دیگه راحت و روون بهترین شهر و بهترین پادگان و یکی از بهترین قسمتها افتادم. بدون هیچ سفارشی.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.
سلام جناب رجبی عزیز ممنونم ازتون بابت توجه و نگاهتون
من هم باورهای محدودکننده زیادی دارم که خیلی جاها عین ترمز دستی عالی و محکم عمل میکنه و واسم سخته همیشه و هر لحظه یادم بمونه که اینا فقط یه باوره و قابل تغییره همیشگی و ابدی نیست
مامان بزرگم همیشه میگفت نفوس بد نزن یا همون پیش بینی کردن به بدی و شر
من یاد گرفتم از بچگی حتی اگه شرایط خوب نیست هم حداقل نفوس بد نزنم و فکر میکنم این خیلی جاها باعث شده اتفاقات بد نیفته چون یه جورایی به استقبالش نمیرفتم.
یکی از بزرگترین الطاف خداوند در زندگیم اشنا شدن با قوانین جهان هستی بوده که تونستم حداقل سعی کنم از زاویه بهتری به موضوعات نگاه کنم و هدایت شدن به سایت استاد و مخصوصا این سفرنامه شاید جایزه ی خداوند بمنه واسه اینکه حداقل یه جاهایی حتی کوچولو کوچولو بهش اعتماد میکنم و سعی میکنم فراموش نکنم تنها یک قدرت در جهان وجود داره اونم الله یکتا
براتون از خداوند اگاهی، نور و هدایت میخوام.
در پناه الله یکتا شاد باشید
سلام استاد خوبم … منم با نظر شما کاملا موافقم … لزومی نداره هر اتفاق بدی که توو زندگی به وجود میاد تعریفش کنیم … هر چقد به اتفاقای بد بیشتر بیمحلی کنی به همون میزان هم توو زندگیت کمرنگ میشن (توجه نکردن به ناخواسته ها یا اعراض / فصل دوم کتاب رویاهایی که رویا نیستند قدرت افکار)
سلام
هر یک از فایل های استاد که می شنوم مثل یه تیکه از پازل هستن که به پرسش هایی که تو ذهن من ایجاد میشه پاسخ میدن.با دیدن این فایل متوجه شدم سال های سال تو چه دامی افتاده بودم.من هر اتفاق بد و عجیب و غریبی که تو روابطم پیش میومد با آب و تاب واسه دوستام تعریف میکردم و نمیدونم چرا لذت میبردم که دیگران چشماشون از تعجب گرد میشه و باورشون نمیشه که همچین اتفاقایی واسه من افتاده.متشکرم استاد بابت این فایل زیباتون.
به نام خدای هدایتگر مهربان
خانم امیری عزیز دوست نوپای آمده به مسیر عشق وتوحید
بابت ورودتان تبریک بابت تحولتان تحسین .
همه ی ما آمده آیم تغییر کنیم همگی هر روز یک درجه .بهتر شدن را زمانی فهمیدم که در پی بهتر شدنی هرروز باشم .خداروسپاسگزارم که همقدم های عالی در این مسیر توحید دارم وپیام رسانا ن صادق وامانت داری چون استاد مهربانم ودریاییم وخانم شایسته ? عزیز دل همه ما .وتمامی هم نفس های که عاشقانه کار میکنند تا محفل عشق وتوحید در مدار خود خود به خود بچرخد .
این راه پایانی ندارد .
امیدوارم شاهد رشد و پیشرفت و موفقیت تان در تمامی جنبه ها باشیم .در پناه امان وامان الهی .
به نام رب هدایتگرم.
نشونه امروزم 17 تیر،نعمتی از سوی پروردگارم.
چرا بعضی از افراد بد شانس هستند؟؟
جهان نمیفهمه فرکانسی که تو میفرستی خوبه یا بد،وظیفه ش اینه فرکانساتو به شکل اتفاقات مختلفِ همسنگِ خیلی دقیق به زندگیت وارد کنه.
ما با یک سیستم روبروییم
ما خالق همه اتفاقات خودمون هستیم
چقدر قشنگه که هر جوری خواستی زندگیتو خلق کنی.
در مورد تعریف کردن اتفاقات زندگی برای بقیه به شدت زاویه دید هرکسی نقش مهمی داره.
من افرادی رو دیدم که الان خداروشکر وضع مالی خوبی دارند ولی از شرایط 20سال پیش که شرایط مالی بدی داشتند،داستانهای اشکبار تعریف میکنن میل به قربانی بودن رو خیلی واضح در داستانهاشون متوجه میشم. وضعیت بد مالی خودشون رو از چشم خانواده و پدر بی پولش میبینه، از کارفرمای خسیسش،از مردم بی رحم اطرافش و …..
در هرجمعی که هستند شروع میکنن به تعریف داستان گذشته و از دید خودشون غمناک! و بقیه رو مقصر میدونن
و من به عینه دیدم چه اتفاقای بدی بعدش براشون رخ میده مثلا تو خیابون گوشی ازشون دزدیدن، درگیر بیماری و عمل جراحی میشن، خرابی های مکرر ماشین یا مثلا تو مسافرتها اتفاقات ناجالبی جذب میکنن و……
ولی این افراد هیچوقت به رابطه بین اتفاقات زندگیشون و حرفها و احساسات معمول روزمره فکر نمیکنند ،چون خودشون رو برگی در باد میدونن.
.
مدتی پیش با بچه ای 10 ساله از پدر و مادری که به شدت منفی هستند ،صحبت میکردم .این بچه پاک و مظلوم کاملا شبیه پدر و مادرش شده بود
خیلی خیلی برام عجیب بود بچه ای که باید توی این سن فقط بازی کنه و شاد باشه چطور میتونه اینقدر دیدش منفی و انتقادی باشه
تازه از سفر برگشته بود ازش پرسیدم سفر خوش گذشت؟؟ گفت نه خوب نبود دریا کثیف بود،سوییتی که گرفتیم کهنه بود، هوا بد بود ، با فلانیها بهمون خوش نگذشت و……..
قبلا همین حرفها رو از مادر این بچه شنیده بودم!
گفتم عزیزم مگه بازی نکردی؟ مگه شنا نکردی؟ مگه شن بازی نکردی؟ مگه تو جنگل و کوه پیاده روی نکردی؟مگه میوه جنگلی نخوردی؟
به محض یادآوری من،گفت آره خیلی خوب بود من شناکردم،با خرگوشم بازی کردم تو دریا ماهی گرفتم و……کلی اتفاقات خوب تعریف کرد و شارژ شد.
خیلی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم اهمیت همنشین خوب برام واضح شد،این بچه مدام با پدر ومادرش بوده و حرفهای اونهارو میشنیده و باور کرده بود سفری که رفتن بد بوده تموم شادیهای سفرو نادیده گرفته بود و از زاویه دید پدر و مادرش به این سفر نگاه میکرد.
چقد نقش خانواده مهمه .
«……………………………………………………………..»
خداروشکر من خودم قبل از آشناییم با استاد نسبت به شهرهای مختلف دید خاصی نداشتم یعنی همه رو با دید مثبت نگاه میکردم و میکنم هیچوقت نگفتم فلان شهری ها بدن یا اینجورن.
پارسال که تهران بودم هرکسی منو میدید دیدگاه خودشو میخاست تحمیل کنه مواظب باش تهرانیها گرگن! مواظب باش سرتو کلاه نذارن!
خیلی تعجب میکنم چطور ممکنه کسی که تا حالا تهران نبوده زندگی نکرده با تهرانیها اینجوری قضاوت میکنه حالا نه تهران ،برای هر شهری.
به هرکی بگم توی تهران جز خوبی و آدم های شرافتمند و باشخصیت چیز دیگه ای ندیدم باور نمیکنن ،متهم به دروغگویی میشم خوب منم اصراری ندارم حتما حرفمو باور کنن
بهرحال من تجربه ی خوبی داشتم تو تهرانو همین مهمه.
شهرای دیگه ای رفتم فقط خوبی دیدم تهرانو مثال زدم چون خیلی دید منفی نسبت بهش زیاد هست.
«…………………………………………………………….»
با وارد شدن به این مسیر الهی فکرم رو روی زیبایی ها گذاشتم اما الان که دقت کردم روی تعهدم خیلی پایبند نبودم مثلا در جمع های دوستانه یا خانوادگی خیلی از داستانهای منفی بقیه رو شنیدم و گوش کردم و گاها اظهار نظر کردم و اینجوری توجیه میکنم که فلانجا رودروایسی داشتم به حرفش گوش کردم،جای دیگه مجبور بودم گوش کنم و…..
همین دیشب مهمون داشتیم کسی که خیلی خودشو تو جزییات زندگی بقیه وارد میکنه متکلم وحده شده بود و از خیانتهای مردا و زنهای متاهل تعریف میکرد
چندباری از جمع مهمونا خارج شدم رفتم تو اتاق ،هربار بعد از نیم ساعت که برمیگشتم ، با تعجب فراوان هنوز بحثش تموم نشده بود و داغتر شده بود
بالاخره طاقت نیاوردم و خاستم حرفاش قطع بشه بهش گفتم زندگی هرکسی یجوریه نباید وارد زندگیشون بشی همه آدما که بد نیستن
ولی اون فرد حرفمو قطع کرد وگفت من دیدم که میگم خیانتهای زیادی توجامعه دیدم!!!!
البته قبلشم بهم گفته بود تو زیادی خوشی!
همون لحظه مچ خودمو گرفتم ،چرا وارد بحثش شدم چرا خواستم نصیحت کنم؟گفتم نجمه کاش حرفی نمیزدی ومثل قبل اعراض میکردی.
به این نتیجه رسیدم که تعهد غیرقابل مذاکره ای با خودم ندارم .
و الان که این فایلو برای بار هفتم و هشتم شاید بیشتر پلی کردم ی صدایی بهم گفت نجمه تو اگر همین اصل رو رعایت کنی اگر فقط به همین تعهدت پایبند باشی ،زندگیت هزار برابر با کیفیتتر میشه.
………………………
اعتراف
استادجان من دوره عزت نفس،قانون آفرینش،شیوه حل مسئله،کتابهای شما،قانون سلامتی رو دارم ولی هرکدوم رو نصفه و نیمه کار کردم
ی باگ بزرگی دارم که مانع کارکردنم میشه با اینکه نتایجی که گرفتم خیلی عالیه ولی ذهنم مدام انکار میکنه و اونهارو عادی نشون میده .
از اول سال نوی 1402 خیلی حالم دگرگونه،در حال فکر کردن به زندگیم و نحوه نگرشم به دنیام اتفاقای این سه ماهو خیلی دقیق بررسی میکنم
وقتی توی رفتارام ریز میشم میبینم خیلی سطحی قانونو قبول کردم و هنوز برای درک قانون مشکل دارم.
دوسه ساله دور خودم چرخیدم و به خودم ظلم کردم
چون خودمو به یکباره با حجم زیادی از اطلاعات درگیر کردم و میخاستم همه رو باهم بفهمم همه رو باهم بکار ببندم چندتا هدف با هم انتخاب میکردم
تکاملو طی نکردم و….
نمیخام خودمو سرزنش کنم چون فایده ای نداره .
ولی این فایل که هدایت امروزم بود تعهدی رو بهم یادآوری کرد که با رعایتش دریچه های نعمت الهی برام بیشتر و بیشتر باز میشه.
خدایا من تسلیمم
تو بهم کمک کن از همین فایل شروع کنم
الهی به امید تو
در پناه الله یکتا باشید