اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
درود خدا بر خانواده محترم وصمیمی استاد عباس منش گرامی، باد.
بنده مدت زمان کوتاهی هست که عضو این خانواده عالی شدم و فعلا هیچ دوره تهیه نکردم و از فایلهای که بابت آن هزینه ای نباید بپردازی شروع کردم به آموزش دیدن، با دیدن این فایل خواستم که تجربه ای که قبلا با افکار منفی و سخنهای اشتباه به دست آوردم صحبت کنم، بنده یک روز زیبای تابستانی همراه با یک گروه دوچرخه سواری در یک مکان زیبا برای تفیرح و ورزش همراه بودم در طول روز من با یکی از فراد گروه گرم تعریف بودم و سخن های اشتباهی به جا می آوردم و موضوع مورد بحث همه اتفاقای ناخوشایندی که طی سالهای قبل برای من رخ داده بود، بود. ودر انتهای اون روز خوب برای خواهرزاده من اتفاق ناخوشایندی افتاد که منشا آن تمامی سخن هایی بود که در طول روز بجا می آوردم، الان که این دیدگاه داخل سایت قرار میدم یاد گرفتم که در تمامی طول زندگی برای روزهای خوب در پیش رو سخنان خوب به کار ببرم.
امروز خیلی پرقدرت بودم خیلی – این روزها دارم روی کودک درونم کار میکنم واقعن لذت بخشه و از خدا میخوام به مسیرهای بی نظیر هدایتم کنه به سمت مسیر الهی و درست
خدا رو شکر که یاد گرفتم و وقتی میبینم راجع به اتفاق بدی که واسم افتاده دارم تعریفش میکنم
خدا رو شکر میکنم که اگاه شدم و این رو خیلی خیلی کمتر شده و بنظر خودم دیگه داره ناپذید میشه
یاد گرفتم وقتی دوستی راجع به اتفاقات بد صحبت میکنه یجوری موضوع عوض میکنم – توجه نمیکنم – و کلا کناره میگیرم و باهاش همراهی نمیکنم
و خدا رو شکر میکنم از این اگاهی های ناب ناب
خیلی باید مراقب باشم و بیشتر راجع به خوبی ها صحبت کنم و متعهد باشم راجع به این موضوع
خدا رو شکر میکنم
استاد عزیز از شما سپاسگزارم و خدا همیشه یار و یاورتان باشد
بانوی مهربان خانوم شایسته عزیز از شما بینهایت سپاسگزارم
روز دهم سفر نامه در ۱۴۰۰/۱۰/۴ ساعت ۲۲:۲۳ شنبه شب تو اتاقم دارم براتون مینویسم
اول اول بگم همتونو از راه دور میبوسم و خیلی دوستتون دارم
فایل نهم رو براش نوشتم اما پاک شد نتونستم ارسالش کنم ولی چکیدش این بود سر یکی از وابستگیهام رو بریدم تو وجودم و شمارشو پاک کردم و تو دلم گفتم برو که دیگه برنگردی😇😇😇
این موضوع عدم توجه به ناخواسته خیلی خیلی مهمه مهمه ولی ذهن من یکی میدونه که چه سم مهلکی است ولی متاسفانه گاهی از دستم در میره که باید درستش کنم
دلیلی که درباره این نوع اتفاقات با دیگران حرف میزنم الان فهمیدم( به کمک آموزه های استاد )که دلیلش اینه که حرفی تو جمع زده باشم یا جلب توجه کنم (کمبود عزت نفس) که دارم مدتیه آگاهانه این موقع ها مراقبت میکنم ولی از ده بار سه چهار بار ( با اینکه همون موقع آموزه استاد میاد تو ذهنم که این حرفو نزن خودم حسش میکنم) از دستم درمیره و میگم که اونم تکاملی درستش میکنم به کمک خدا جونم
روی تعهد خیلی مشکل دارم الان تصمیم گرفتم یه اهرم بزارم برا خودم
همین الان برای اینکه به طور جدی روش کار کنم
همینجا اعلام میکنم از امروز شنبه شب تا جمعه شب همین ساعت اگر در مورد ناخواسته صحبت کنم(اتفاقات یا خاطرات ناخوشایند گذشته یا حال) اگر گله و شکایت کنم تحت هر عنوان که باشه برای هر بار مبلغ ۱۰ هزار تومن به عنوان جریمه بزارم کنار و بدم به خواهر کوچکم (از مدت کم شروع میکنم که ذهن مقاومت نکنه و هزینه کم انتخاب کردم که زیرش نزنم😄) با اینکار آگاهانه جلوشو میگیرم که متحمل رنج پرداخت جریمه نشم
بهترین راه برای تعهد دادن جریمه نقدی است که ذهنم و خودم حواسم باشه چون میخوام لذت شهوت کلام در وجودم تبدیل بشه به رنج پول خرج کردن
میخوام با این اهرم آرام آرام نقصهای شخصیتم را بهبود بدم
از خدا میخوام وقتی برگشتم این کامنتو بعد مدتی خوندم به خودم افتخار کنم که روی این تعهدم پایبند بودم
عرض سلام و ادب خدمت خانواده صمیمی عباسمنش.استاد گرامی بسیار از شما سپاسگذارم که از تمام گفته هایی که جزو روزمره گی ها و سرگرمیهای ما شده به زیبایی صحبت میکنید و گوهر ناب از کلام شما میباره.عادت های زشت ما باید ترک بشن من یک عضو تازه وارد این خانواده با شکوه هستم و متعهد به تغییر خودم در پناه حق باشید
چقدر به جا بود این فایل دقیقاً همین موضوع برای من پیش اومده سه ساله که ما حتی تا شمال هم نتونستیم بریم هر دفعه که جا رزرو کردیم به دلایلی کنسل شد( که فهمیدم نباید در موردشون حرف بزنم) 😁 واااای خیلی خوب بود الان میفهمم دلیلشو من واقعاً دقت نکرده بودم که چرا این موضوع آنقدر تکرار شد برای ما خدایا شکرت استاد ممنونم ازتون چقدر لذت بخش بود این آگاهی آخه چرا شما کلاً انقدر به موقع هستین وجودتون شگفتی آفرینه خیلی هیجان زده ام که دلیل بعضی اتفاق های زندگیمو آنقدر واضح فهمیدم و حتماً ازین به بعد اجازه نمیدهم که تکرار بشن خدایا سپاسگزارم 🙏😊❤️
مو رد یه اخلاق بد بچه اش بیاد پیش من بگه منم باید تاییدش کنم و بگم درسته همه بچه ها اینطورین و باهاش هم دردی کنم و بگم ببین منم این مشکلو دارم و فکر نکن زندگی خوبی دارم و الی آخر…یکی از اقواممون که همیشه و در همه حال در حال نق زدن و شاکی از زمین و زمان .همیشه هم شرایط براش همونطوری که به زبون میاره اتفاق میفته و به قول معروف هرچی سنگه پیش پای لنگه.همیشه هم منتظر تایید دیگران در مورد نظرات و عقاید منفیشه و خدا نکنه یکی بخواد نظری مخالف نظرش بده خدارو شکر الان که سعی میکنم به قانون عمل کنم با این فرد کمتر برخورد میکنم یا اگه ببینمش حرفی در مورد چیزهای منفی و حال بد کن کمتر پیش میاد…
اینکه میبینم در تمام این سفرنامه کامنت گذاشتی و به قول استاد داری از خودت ردپا میگزاری خیلی خوشحالم – اینکه من هر روز میام کامنت میگزارم و کامنت ها را میخونم میبینم که اسمت تو کسانی که ردپا گذاشتن هست و گفتم بیام تحسینت کنم به خاطر این تعهدی که شروع کردی و مرتب ادامه میدی..
سپاسگزارم هم فرکانسی عزیز از خداوند برای شما رشد روز افزون و آرامش الهی خواستارم ممنون که با انرژی و کلام مثبتتون انگیزه بیشتری بهم میدین انشالله بیشتر این انرژی های خوب به خودتون برگرده.
در پناه حق حالتون و روزتون عالی
واقعا تعهد رو آموز هامون و عمل و اجرایی آن بهترین کاری ک درحق خودمون میتونیم بکنیم.
خدا رو هزار بار شاکرم که امروز هم توی این مسیر قشنگ بودم و تونستم این فایل رو ببینم. خدا رو شکر که امروز هم نفس میکشم و سالم سالمم!
امروز یه روز بارونی قشنگه، امسال بیشترین میزان بارندگی در 10 سال اخیر رو ما داشتیم! خیلی جالبه من که جنوب ایران زندگی میکنم هر هفته بارون هست. خدایا مگه میشه هر هفته بارون!؟؟ الان حدودا دو ماهه که هر هفته 2 3 روزش بارونیه و انقدر بارون میباره که زمین سیراب میشه و بعدش دوباره افتاب میاد و … توی این همه سالی که از خدا عمر گرفتم این همه فراوانی بارون ندیده بودم .. امروز کفش ورزشیم یه مشکلی واسش پیش اومد و ذهنم هی بهونه می اورد که حالا اشکال نداره ، بارونه، کفشم نداری نرو باشگاه ولش کن، ولی من گفتم هر طور شده میرم ، با هر کفشی شده میرم، خیلی جالبه چند دقیقه بعدش رفتم خونه داداشم دیدم یه کفش باحال داره و امروز هم تونستم برم باشگاه امروز هوا انقدر خوبه که ادم دلش میخواد عمیق نفس بکشه!!!
ما توی جهانی زندگی می کنیم، که همه اتفاقات زندگیمون توسط خودمون رقم میخوره. یعنی جهان اطراف من ، که شامل ادم های اطرافم ، اتفاقات روزانه ، شغلم ، دوستام ، محل زندگیم و … همه و همه رو من خلق کردم! من با فرکانس های خودم با کانون توجه خودم این ها رو ساختم! بقول قران ، خدا مبگه من به اونها ظلم نکردم اما خودشون به خودشون ظلم کردند! هر اتفاق منفی ای که توی زندگیم رخ میده، هر ادم ناجالبی وارد زندگیم میشه و هر شرایطی ک تجربه میکنم ، همه رو خودم از قبل ساختم ، بقول قرآن “بما قدمت ایدیهم، بما کسبت ایدیهم”! و هر اتفاق مثبتی که میوفته ، این لطف خداونده که اجازه داده تا من با فرکانس هام شرایط خوبی واسه خودم بسازم. بقول قران “هر اتفاق بدی برای شما پیش می اید از جانب خودتان است و هر اتفاق خوبی برایتان رخ دهد از جانب خداست” این خدایی که خیر مطلقه و فقط خوبی واسه من میخواد ، اینو من باید باورش کنم.
باید از افکار منفی، از گفتگوهای منفی که همش واسه جلب توجه هست، از درد دل کردن، از اخبار، از ادم های منفی، گفتگوهای ذهنی منفی، مکانهای نامناسب دوری کنم و بقول قرآن “فاعرض عنهم” اعراض کنم از ناخواسته ها!
حالا که داستان اینه و همه چی اینطوری رخ میده ،،،، همه چی دست منه، پس بیام و کنترل ورودی هام جهانمو تغییر بدم. کنترل ورودی ها مهم ترین بخش داستانه، اونجاس ک میتونی خروجی دلخواهتو بگیری….
خدایا برای اینکه قوانینی بر جهان وضع کردی ک هرگز دچار تغییر و تبدیل نمیشه،، یعنی نه تغییر میکنه و نه کم و زیاد میشه! نه برای پیامبر و نه هیچ شخص دیگه ای، قوانینی که برای همه یکسانه. و خیلی هم ساده، قابل درک و قابل انجامه!!! یعنی میشه انجامش داد. خیلی راحت میشه انجامش داد و به سعادت دنیا و اخرت رسید… اره سعادت دنیا و اخرت! چیزی که هدف توئه! خدایا تویی که از همه مشتاق تری تا من به خواسته هام برسم! تا خودم رو و جهان رو بهتتر درک کنم! تا شاد باشم و لذت ببرم! تا تو رو بهتر بشناسم… تویی ک از همه مشتاق تری تا من در این دنیا خوب زندگی کنم و در آخرت هم خوب زندگی کنم… چون بقول خودت “فمن کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی” اگه توی این دنیا کور باشم و نتونم قوانین تو درک کنم، نتونم خوب زندگی کنم، نتونم نشونه هاتو ببینم. اون دنیا هم همین خواهد بود!! بهشت برای بهشتیان است. باید اینجا بتونم خوب زندگی کنم….
سلام دوست عزیز.. امیدوارم حالت عالی باشه … خیلی عالیه که صبح زود ورزش میکنی، آفرین. چقدر خوبه که حواست به همه چی هست. این ویژگی آدمیه که دنبال نشانه هاست. ممنون ک باعث شدی دوباره کامنت خودمو بخونم. چقدر حسم بهتر شد و چقدر ایده های خوب گرفتم. خدایی رو شکر که همه ما رو آفرید ، با عشق هدایتمون میکنه ، با عشق کنارمونه و آگاه به جزئیاته. خدایا شکرت
اول از همه باید خدا رو هزاران بار شاکر باشم برای اینکه تونستم به روز دهم سفرنامه برسم و خیلی خوشحالم از این بابت. خدا رو شکر که با روز دهم متعهدانه و بی وقفه 9 برگ نوشتم و امروز هم برگ دهم رو به یاد و یاری الله مهربان می نویسم.
پنج روز پیش حرکتی رو شروع کردم و تصمیمی رو گرفتم که سال ها در این حیطه مردد بودم و تکلیفم با خودم معلوم نبود ، اما بالاخره تصمیم گرفتم و خب چیزی هست که باب دل خودمه! و خب بودن تو این مسیر سختی هایی برام داره که باید صبور باشم ، برای همین یه کم تعادلم بهم خورده بود اما من تمام تلاشم رو کردم که اوضاع روبراه باشه، پریشب سعی کردم با احساس خوبی بخوابم و دویروز صبح هم خیلی خوب از خواب بیدار شدم . اما به خاطر همون سختی ها دوباره از تعادل خارج شدم و ذهنم یه جورایی من رو به سمت خوابیدن هل میداد که مثلاً برای دقائقی دور از تنش های درونم باشم. من هر روز صبح ساعت یک ربع به 2 بامداد بیدار میشم و خب اگه در طول روز بخوابم بیدار شدنم سخته و کسل میشم . آگاهانه مقاومت کردم و گفتم نه من فرار نمیکنم ، اگه بخوابم از کارام عقب می افتم. بلند شدم و اول رفتم آشپزخونه و پسرم رو صدا کردم که بیاد تا همزمان بهش املا بگم. یه فایل آموزشی که دوستش داشتم گذاشتم و هم ظرف شستم و هم به پسرم املا گفتم و هم ناهار درست کردم. و سعی کردم به خواسته هام فکر کنم و بعضی هاش اینقدر برام ملموسه که وقتی بهشون فکر می کنم ناخودآگاه لبخند میزنم و دلم پر میشه از هیجان .
ناهار خوشمزه ای شد. املا هم که گفتم. ظرف ها رو هم که شستم و انجام دادن همین سه تار کار ، آها فایل آموزشی هم که شنیدم ، انجام دادن این چهارتا کار خیلی حالم رو خوب تر کرد و احساس قدرت می کردم که گول نجوا رو نخوردم و بیخود با خوابیدن وقتم رو تباه نکردم. تا اینکه ساعت 3 و نیم بعدازظهر شد و من چهار کلاس داشتم . گفتم یه کم استراحت کنم ،دراز کشیدم و اومدم تو سایت و کمی مطالعه کردم که یهو گوشیم زنگ خورد. یکی از عزیزانم بود. یه کم صحبت کردیم ، بعدش شروع کردم ازم کاری رو خواست که انجام بدم ، اما من دوست نداشتم که اون کار رو انجام بدم ، چون من رو وارد درگیری هایی می کرد به من هیچ ربطی نداشت. منم گفتم نه این کار رو نمی کنم، از ایشون اصرار و از من انکار. آخرش دیدم می خواد حالم بد بشه گفتم من اصلاً نمی خوام سر این مسائلی که به من هم مربوط نمیشه حال خودم رو خراب کنم و خداحافظی کردم. سریع حالم رو اوکی کردم و آنلاین شدم برای کلاسم ، دیدم شاگردم نیومده. پیامک دادم جوابی از ایشون نرسید. گفتم خب اشکالی نداره خیره ان شاءالله . کلاس بعدیم ساعت پنج بود. با اینکه درونم پر از نجوا بود که بیخیال این تصمیمت شو و از این مزخرفات باز سعی کردم حال خودم رو خوش نگهدارم ، دو تا پسرام نقاشی هاشون رو آورده بودن ببینم. همیشه یه کوچولو توضیح میدن برام ، عمداً ازشون خواستم که بیشتر توضیح بدن تا روحم با اون زبان کودکانه ی شیرینشون تغذیه و شارژ بشه. خدای من چقدر قشنگه وقتی بچه ها دارن نقاشیشون رو تفسیر میکنن ، اگه رنگم نکرده باشن اینقد با آب و تاب توضیح میدن که آدم رنگی می بینه!
ساعت پنج شد و کلاسم شروع شد ! از چهار نفر دو نفر حاضر شده بودن و من هم قرار بود درس جدید بدم از طرفی داشتم فکر می کردم که خب الان درس بدم که دو نفر نیستن و بی فایده است. یهو یکی از بچه ها خودش پیشنهاد کارت نویسی داد و کار من رو راحت تر کرد و دوره هم شد. کلاس بعدی هم رسید و اون هم عالی پیش رفت و رسیدم به کلاس آخری ، کلاس آخری هم عالی پیش رفت. و بعد هم یه شام عالی و خوشمزه نوش جان کردیم. سفره ی شام رو هم همسرم جمع کرد و کلی باعث سرحالی من شد. بچه هام رو بوسیدم و شب بخیر گفتم ، اومدم که بخوابم ، دیدم دو تا پسرام تو تاریکی اومدن و میگن شب بخیر مامان. آخ دلم میره. دوباره بغلشون کردم و بوسیدمشون و شب بخیر گفتم و رفتن خوابیدن. منم درحالیکه به خواسته هام فکر می کردم خوابم برد و صبحم که بیدار شدم تا به الان کلی کارای مفید انجام دادم و الانم صدای آواز پرنده ها رو می شنوم ، الانم می خوام برم حیاط و یه هوای سرد بخوره به صورتم و همونجا تصور کنم که تو بالکن خونه ی خودمون هستم و دارم به طبیعت زیبای اطراف و به جنگلی که سمت راست خونه ی ماست نگاه می کنم.
خدا رو شکر میکنم که به سمتی هدایت شدم که با دوستانی در حال گفتگو هستم که نور الهی در دلشان زنده شده است و هر کلامشان زنده کننده و امید دهنده است .خدایا سپاسگزارم ازت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
درود خدا بر خانواده محترم وصمیمی استاد عباس منش گرامی، باد.
بنده مدت زمان کوتاهی هست که عضو این خانواده عالی شدم و فعلا هیچ دوره تهیه نکردم و از فایلهای که بابت آن هزینه ای نباید بپردازی شروع کردم به آموزش دیدن، با دیدن این فایل خواستم که تجربه ای که قبلا با افکار منفی و سخنهای اشتباه به دست آوردم صحبت کنم، بنده یک روز زیبای تابستانی همراه با یک گروه دوچرخه سواری در یک مکان زیبا برای تفیرح و ورزش همراه بودم در طول روز من با یکی از فراد گروه گرم تعریف بودم و سخن های اشتباهی به جا می آوردم و موضوع مورد بحث همه اتفاقای ناخوشایندی که طی سالهای قبل برای من رخ داده بود، بود. ودر انتهای اون روز خوب برای خواهرزاده من اتفاق ناخوشایندی افتاد که منشا آن تمامی سخن هایی بود که در طول روز بجا می آوردم، الان که این دیدگاه داخل سایت قرار میدم یاد گرفتم که در تمامی طول زندگی برای روزهای خوب در پیش رو سخنان خوب به کار ببرم.
دروووووووووووووووود به همگی عزیزانم
الهی شکر خدای مهربانم
برگی دیگر از سفرنامه مسیح روز دهم 1400/10/2
که این روزها حالم رو به بهتر و بهترتر شدنه
چون از استاد یاد گرفتم و دارم روی خودم کار میکنم
امروز خیلی پرقدرت بودم خیلی – این روزها دارم روی کودک درونم کار میکنم واقعن لذت بخشه و از خدا میخوام به مسیرهای بی نظیر هدایتم کنه به سمت مسیر الهی و درست
خدا رو شکر که یاد گرفتم و وقتی میبینم راجع به اتفاق بدی که واسم افتاده دارم تعریفش میکنم
خدا رو شکر میکنم که اگاه شدم و این رو خیلی خیلی کمتر شده و بنظر خودم دیگه داره ناپذید میشه
یاد گرفتم وقتی دوستی راجع به اتفاقات بد صحبت میکنه یجوری موضوع عوض میکنم – توجه نمیکنم – و کلا کناره میگیرم و باهاش همراهی نمیکنم
و خدا رو شکر میکنم از این اگاهی های ناب ناب
خیلی باید مراقب باشم و بیشتر راجع به خوبی ها صحبت کنم و متعهد باشم راجع به این موضوع
خدا رو شکر میکنم
استاد عزیز از شما سپاسگزارم و خدا همیشه یار و یاورتان باشد
بانوی مهربان خانوم شایسته عزیز از شما بینهایت سپاسگزارم
سلام به استاد و دوستان
روز دهم سفر نامه در ۱۴۰۰/۱۰/۴ ساعت ۲۲:۲۳ شنبه شب تو اتاقم دارم براتون مینویسم
اول اول بگم همتونو از راه دور میبوسم و خیلی دوستتون دارم
فایل نهم رو براش نوشتم اما پاک شد نتونستم ارسالش کنم ولی چکیدش این بود سر یکی از وابستگیهام رو بریدم تو وجودم و شمارشو پاک کردم و تو دلم گفتم برو که دیگه برنگردی😇😇😇
این موضوع عدم توجه به ناخواسته خیلی خیلی مهمه مهمه ولی ذهن من یکی میدونه که چه سم مهلکی است ولی متاسفانه گاهی از دستم در میره که باید درستش کنم
دلیلی که درباره این نوع اتفاقات با دیگران حرف میزنم الان فهمیدم( به کمک آموزه های استاد )که دلیلش اینه که حرفی تو جمع زده باشم یا جلب توجه کنم (کمبود عزت نفس) که دارم مدتیه آگاهانه این موقع ها مراقبت میکنم ولی از ده بار سه چهار بار ( با اینکه همون موقع آموزه استاد میاد تو ذهنم که این حرفو نزن خودم حسش میکنم) از دستم درمیره و میگم که اونم تکاملی درستش میکنم به کمک خدا جونم
روی تعهد خیلی مشکل دارم الان تصمیم گرفتم یه اهرم بزارم برا خودم
همین الان برای اینکه به طور جدی روش کار کنم
همینجا اعلام میکنم از امروز شنبه شب تا جمعه شب همین ساعت اگر در مورد ناخواسته صحبت کنم(اتفاقات یا خاطرات ناخوشایند گذشته یا حال) اگر گله و شکایت کنم تحت هر عنوان که باشه برای هر بار مبلغ ۱۰ هزار تومن به عنوان جریمه بزارم کنار و بدم به خواهر کوچکم (از مدت کم شروع میکنم که ذهن مقاومت نکنه و هزینه کم انتخاب کردم که زیرش نزنم😄) با اینکار آگاهانه جلوشو میگیرم که متحمل رنج پرداخت جریمه نشم
بهترین راه برای تعهد دادن جریمه نقدی است که ذهنم و خودم حواسم باشه چون میخوام لذت شهوت کلام در وجودم تبدیل بشه به رنج پول خرج کردن
میخوام با این اهرم آرام آرام نقصهای شخصیتم را بهبود بدم
از خدا میخوام وقتی برگشتم این کامنتو بعد مدتی خوندم به خودم افتخار کنم که روی این تعهدم پایبند بودم
الهی شکرت
عرض سلام و ادب خدمت خانواده صمیمی عباسمنش.استاد گرامی بسیار از شما سپاسگذارم که از تمام گفته هایی که جزو روزمره گی ها و سرگرمیهای ما شده به زیبایی صحبت میکنید و گوهر ناب از کلام شما میباره.عادت های زشت ما باید ترک بشن من یک عضو تازه وارد این خانواده با شکوه هستم و متعهد به تغییر خودم در پناه حق باشید
سلام روز دهم
چقدر به جا بود این فایل دقیقاً همین موضوع برای من پیش اومده سه ساله که ما حتی تا شمال هم نتونستیم بریم هر دفعه که جا رزرو کردیم به دلایلی کنسل شد( که فهمیدم نباید در موردشون حرف بزنم) 😁 واااای خیلی خوب بود الان میفهمم دلیلشو من واقعاً دقت نکرده بودم که چرا این موضوع آنقدر تکرار شد برای ما خدایا شکرت استاد ممنونم ازتون چقدر لذت بخش بود این آگاهی آخه چرا شما کلاً انقدر به موقع هستین وجودتون شگفتی آفرینه خیلی هیجان زده ام که دلیل بعضی اتفاق های زندگیمو آنقدر واضح فهمیدم و حتماً ازین به بعد اجازه نمیدهم که تکرار بشن خدایا سپاسگزارم 🙏😊❤️
روز دهم سفرنامه
من اینجوریم که اگه یه نفری یه چیزی مثلا در
مو رد یه اخلاق بد بچه اش بیاد پیش من بگه منم باید تاییدش کنم و بگم درسته همه بچه ها اینطورین و باهاش هم دردی کنم و بگم ببین منم این مشکلو دارم و فکر نکن زندگی خوبی دارم و الی آخر…یکی از اقواممون که همیشه و در همه حال در حال نق زدن و شاکی از زمین و زمان .همیشه هم شرایط براش همونطوری که به زبون میاره اتفاق میفته و به قول معروف هرچی سنگه پیش پای لنگه.همیشه هم منتظر تایید دیگران در مورد نظرات و عقاید منفیشه و خدا نکنه یکی بخواد نظری مخالف نظرش بده خدارو شکر الان که سعی میکنم به قانون عمل کنم با این فرد کمتر برخورد میکنم یا اگه ببینمش حرفی در مورد چیزهای منفی و حال بد کن کمتر پیش میاد…
به نام خداوند پاک
چه نکته فوق العاده ای استاد اشاره کردن
خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم که تو مسیر خودسازی
خیلی وقته یاد گرفتم از سختی و مشکلات غر نزنم و تا میتونم حرف و درد دلی نکنم باکسی
و تا میتونم زیبایی ها رو ببینم تایید و تحسین کنم
و واقعا هم روی آرامشم تاثیر گذاشته
کنترل ورودی ها و اینکه باور داشته باشیم شانس خود ماییم افکار و باورهای ماست
در اصل از ماست که بر ماست .
روز شمار دهم هم عالی مختصر و مفید بود.
چه جاده صاف و زیبا و سرسبزی بود
چه آسفالت تمیز و درختای سرسبزی بودن
چقدر همه جای دنیا زیباست و من باید حتما به جاهای مختلف سفر کنم از زیبایی های خلقت خدا دیدن کنم و بیشتر پی به عظمت این جهان هستی
و خداوند ببرم.
یکی از خواستهای قلبیم مسافرت به جاهای سرسبز و زیبا تو کل دنیاس.
اینم یه رد پا از روز شمار دهم .
درپناه حق سرشار از آرامش الهی باشید
ماشالله به شما دوست عزیزم
اینکه میبینم در تمام این سفرنامه کامنت گذاشتی و به قول استاد داری از خودت ردپا میگزاری خیلی خوشحالم – اینکه من هر روز میام کامنت میگزارم و کامنت ها را میخونم میبینم که اسمت تو کسانی که ردپا گذاشتن هست و گفتم بیام تحسینت کنم به خاطر این تعهدی که شروع کردی و مرتب ادامه میدی..
سپاسگزارم هم فرکانسی عزیز از خداوند برای شما رشد روز افزون و آرامش الهی خواستارم ممنون که با انرژی و کلام مثبتتون انگیزه بیشتری بهم میدین انشالله بیشتر این انرژی های خوب به خودتون برگرده.
در پناه حق حالتون و روزتون عالی
واقعا تعهد رو آموز هامون و عمل و اجرایی آن بهترین کاری ک درحق خودمون میتونیم بکنیم.
سپاس گزارم.
چقدر عالی واقعا لذت بردم از اینکه گفتی بهتری کاری که میتونم در حق خودم بکن این هست که اموزش ببینم و در عمل اجرا کنم.
منم مرتب سفرنامه رو ادامه میدم و کامنت هات رو میبینم و میخونمشون و واقعا قابل تحسین هست
با اینکه تازه شروع کردی ولی عالی ادامه میدی
این ادامه دادنت و ردپا گذاشتن باعث طی شدن سریع تر تکامل میشه..
افرین به تو – ممنونم که بهترین ها رو برام آرزو کردی
با تشکر
روز هجدهم 13 بهمن ساعت 22:10 به وقت ایران
بنام خدای هدایتگر، حامی و عاشق
خدا رو هزار بار شاکرم که امروز هم توی این مسیر قشنگ بودم و تونستم این فایل رو ببینم. خدا رو شکر که امروز هم نفس میکشم و سالم سالمم!
امروز یه روز بارونی قشنگه، امسال بیشترین میزان بارندگی در 10 سال اخیر رو ما داشتیم! خیلی جالبه من که جنوب ایران زندگی میکنم هر هفته بارون هست. خدایا مگه میشه هر هفته بارون!؟؟ الان حدودا دو ماهه که هر هفته 2 3 روزش بارونیه و انقدر بارون میباره که زمین سیراب میشه و بعدش دوباره افتاب میاد و … توی این همه سالی که از خدا عمر گرفتم این همه فراوانی بارون ندیده بودم .. امروز کفش ورزشیم یه مشکلی واسش پیش اومد و ذهنم هی بهونه می اورد که حالا اشکال نداره ، بارونه، کفشم نداری نرو باشگاه ولش کن، ولی من گفتم هر طور شده میرم ، با هر کفشی شده میرم، خیلی جالبه چند دقیقه بعدش رفتم خونه داداشم دیدم یه کفش باحال داره و امروز هم تونستم برم باشگاه امروز هوا انقدر خوبه که ادم دلش میخواد عمیق نفس بکشه!!!
ما توی جهانی زندگی می کنیم، که همه اتفاقات زندگیمون توسط خودمون رقم میخوره. یعنی جهان اطراف من ، که شامل ادم های اطرافم ، اتفاقات روزانه ، شغلم ، دوستام ، محل زندگیم و … همه و همه رو من خلق کردم! من با فرکانس های خودم با کانون توجه خودم این ها رو ساختم! بقول قران ، خدا مبگه من به اونها ظلم نکردم اما خودشون به خودشون ظلم کردند! هر اتفاق منفی ای که توی زندگیم رخ میده، هر ادم ناجالبی وارد زندگیم میشه و هر شرایطی ک تجربه میکنم ، همه رو خودم از قبل ساختم ، بقول قرآن “بما قدمت ایدیهم، بما کسبت ایدیهم”! و هر اتفاق مثبتی که میوفته ، این لطف خداونده که اجازه داده تا من با فرکانس هام شرایط خوبی واسه خودم بسازم. بقول قران “هر اتفاق بدی برای شما پیش می اید از جانب خودتان است و هر اتفاق خوبی برایتان رخ دهد از جانب خداست” این خدایی که خیر مطلقه و فقط خوبی واسه من میخواد ، اینو من باید باورش کنم.
باید از افکار منفی، از گفتگوهای منفی که همش واسه جلب توجه هست، از درد دل کردن، از اخبار، از ادم های منفی، گفتگوهای ذهنی منفی، مکانهای نامناسب دوری کنم و بقول قرآن “فاعرض عنهم” اعراض کنم از ناخواسته ها!
حالا که داستان اینه و همه چی اینطوری رخ میده ،،،، همه چی دست منه، پس بیام و کنترل ورودی هام جهانمو تغییر بدم. کنترل ورودی ها مهم ترین بخش داستانه، اونجاس ک میتونی خروجی دلخواهتو بگیری….
خدایا برای اینکه قوانینی بر جهان وضع کردی ک هرگز دچار تغییر و تبدیل نمیشه،، یعنی نه تغییر میکنه و نه کم و زیاد میشه! نه برای پیامبر و نه هیچ شخص دیگه ای، قوانینی که برای همه یکسانه. و خیلی هم ساده، قابل درک و قابل انجامه!!! یعنی میشه انجامش داد. خیلی راحت میشه انجامش داد و به سعادت دنیا و اخرت رسید… اره سعادت دنیا و اخرت! چیزی که هدف توئه! خدایا تویی که از همه مشتاق تری تا من به خواسته هام برسم! تا خودم رو و جهان رو بهتتر درک کنم! تا شاد باشم و لذت ببرم! تا تو رو بهتر بشناسم… تویی ک از همه مشتاق تری تا من در این دنیا خوب زندگی کنم و در آخرت هم خوب زندگی کنم… چون بقول خودت “فمن کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی” اگه توی این دنیا کور باشم و نتونم قوانین تو درک کنم، نتونم خوب زندگی کنم، نتونم نشونه هاتو ببینم. اون دنیا هم همین خواهد بود!! بهشت برای بهشتیان است. باید اینجا بتونم خوب زندگی کنم….
خدایا شکرت
چقدر جالب ، من این جمله شما رو به عنوان نشانه ی امروزم داخل دفترم ثبتش کرده بودم ،
چون وقتی که از ورزش صبحگاهیم برمیگشتم ،
از یه کوهنوردی باحال
یهویی داخل ماشین سرم و بالا آوردم دیدم پشت شیشه اتوبوس اینو نوشته :
بقول قران “هر اتفاق بدی برای شما پیش می اید از جانب خودتان است و هر اتفاق خوبی برایتان رخ دهد از جانب خداست.
و الان دیدم شما داخل نوشتتون بهش اشاره کردین ، پس یعنی من چقدر باید حواسم و بیشتر به این نکته جمع کنم ، بیشتر و بیشتر و بیشتر …
ممنون ازت آقا سعید برای یاد آپری این موضوع مهم .
سلام دوست عزیز.. امیدوارم حالت عالی باشه … خیلی عالیه که صبح زود ورزش میکنی، آفرین. چقدر خوبه که حواست به همه چی هست. این ویژگی آدمیه که دنبال نشانه هاست. ممنون ک باعث شدی دوباره کامنت خودمو بخونم. چقدر حسم بهتر شد و چقدر ایده های خوب گرفتم. خدایی رو شکر که همه ما رو آفرید ، با عشق هدایتمون میکنه ، با عشق کنارمونه و آگاه به جزئیاته. خدایا شکرت
برگی از روزشمار تحول زندگی من ، روز دهم
بسم الله النّور
سلام استاد عباس منش و سلام مریم بانو
اول از همه باید خدا رو هزاران بار شاکر باشم برای اینکه تونستم به روز دهم سفرنامه برسم و خیلی خوشحالم از این بابت. خدا رو شکر که با روز دهم متعهدانه و بی وقفه 9 برگ نوشتم و امروز هم برگ دهم رو به یاد و یاری الله مهربان می نویسم.
پنج روز پیش حرکتی رو شروع کردم و تصمیمی رو گرفتم که سال ها در این حیطه مردد بودم و تکلیفم با خودم معلوم نبود ، اما بالاخره تصمیم گرفتم و خب چیزی هست که باب دل خودمه! و خب بودن تو این مسیر سختی هایی برام داره که باید صبور باشم ، برای همین یه کم تعادلم بهم خورده بود اما من تمام تلاشم رو کردم که اوضاع روبراه باشه، پریشب سعی کردم با احساس خوبی بخوابم و دویروز صبح هم خیلی خوب از خواب بیدار شدم . اما به خاطر همون سختی ها دوباره از تعادل خارج شدم و ذهنم یه جورایی من رو به سمت خوابیدن هل میداد که مثلاً برای دقائقی دور از تنش های درونم باشم. من هر روز صبح ساعت یک ربع به 2 بامداد بیدار میشم و خب اگه در طول روز بخوابم بیدار شدنم سخته و کسل میشم . آگاهانه مقاومت کردم و گفتم نه من فرار نمیکنم ، اگه بخوابم از کارام عقب می افتم. بلند شدم و اول رفتم آشپزخونه و پسرم رو صدا کردم که بیاد تا همزمان بهش املا بگم. یه فایل آموزشی که دوستش داشتم گذاشتم و هم ظرف شستم و هم به پسرم املا گفتم و هم ناهار درست کردم. و سعی کردم به خواسته هام فکر کنم و بعضی هاش اینقدر برام ملموسه که وقتی بهشون فکر می کنم ناخودآگاه لبخند میزنم و دلم پر میشه از هیجان .
ناهار خوشمزه ای شد. املا هم که گفتم. ظرف ها رو هم که شستم و انجام دادن همین سه تار کار ، آها فایل آموزشی هم که شنیدم ، انجام دادن این چهارتا کار خیلی حالم رو خوب تر کرد و احساس قدرت می کردم که گول نجوا رو نخوردم و بیخود با خوابیدن وقتم رو تباه نکردم. تا اینکه ساعت 3 و نیم بعدازظهر شد و من چهار کلاس داشتم . گفتم یه کم استراحت کنم ،دراز کشیدم و اومدم تو سایت و کمی مطالعه کردم که یهو گوشیم زنگ خورد. یکی از عزیزانم بود. یه کم صحبت کردیم ، بعدش شروع کردم ازم کاری رو خواست که انجام بدم ، اما من دوست نداشتم که اون کار رو انجام بدم ، چون من رو وارد درگیری هایی می کرد به من هیچ ربطی نداشت. منم گفتم نه این کار رو نمی کنم، از ایشون اصرار و از من انکار. آخرش دیدم می خواد حالم بد بشه گفتم من اصلاً نمی خوام سر این مسائلی که به من هم مربوط نمیشه حال خودم رو خراب کنم و خداحافظی کردم. سریع حالم رو اوکی کردم و آنلاین شدم برای کلاسم ، دیدم شاگردم نیومده. پیامک دادم جوابی از ایشون نرسید. گفتم خب اشکالی نداره خیره ان شاءالله . کلاس بعدیم ساعت پنج بود. با اینکه درونم پر از نجوا بود که بیخیال این تصمیمت شو و از این مزخرفات باز سعی کردم حال خودم رو خوش نگهدارم ، دو تا پسرام نقاشی هاشون رو آورده بودن ببینم. همیشه یه کوچولو توضیح میدن برام ، عمداً ازشون خواستم که بیشتر توضیح بدن تا روحم با اون زبان کودکانه ی شیرینشون تغذیه و شارژ بشه. خدای من چقدر قشنگه وقتی بچه ها دارن نقاشیشون رو تفسیر میکنن ، اگه رنگم نکرده باشن اینقد با آب و تاب توضیح میدن که آدم رنگی می بینه!
ساعت پنج شد و کلاسم شروع شد ! از چهار نفر دو نفر حاضر شده بودن و من هم قرار بود درس جدید بدم از طرفی داشتم فکر می کردم که خب الان درس بدم که دو نفر نیستن و بی فایده است. یهو یکی از بچه ها خودش پیشنهاد کارت نویسی داد و کار من رو راحت تر کرد و دوره هم شد. کلاس بعدی هم رسید و اون هم عالی پیش رفت و رسیدم به کلاس آخری ، کلاس آخری هم عالی پیش رفت. و بعد هم یه شام عالی و خوشمزه نوش جان کردیم. سفره ی شام رو هم همسرم جمع کرد و کلی باعث سرحالی من شد. بچه هام رو بوسیدم و شب بخیر گفتم ، اومدم که بخوابم ، دیدم دو تا پسرام تو تاریکی اومدن و میگن شب بخیر مامان. آخ دلم میره. دوباره بغلشون کردم و بوسیدمشون و شب بخیر گفتم و رفتن خوابیدن. منم درحالیکه به خواسته هام فکر می کردم خوابم برد و صبحم که بیدار شدم تا به الان کلی کارای مفید انجام دادم و الانم صدای آواز پرنده ها رو می شنوم ، الانم می خوام برم حیاط و یه هوای سرد بخوره به صورتم و همونجا تصور کنم که تو بالکن خونه ی خودمون هستم و دارم به طبیعت زیبای اطراف و به جنگلی که سمت راست خونه ی ماست نگاه می کنم.
پیش به سوی روز یازدهم سفرنامه
اللّهم ثبّت اقدامنا
به نام خدایی که تنها اوست رب العالمین
سلام.به استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز
خدا رو شکر میکنم که به سمتی هدایت شدم که با دوستانی در حال گفتگو هستم که نور الهی در دلشان زنده شده است و هر کلامشان زنده کننده و امید دهنده است .خدایا سپاسگزارم ازت