اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همراهان خوبم در این مسیر زیبا
این روزها بیشتر از همیشه استاد از شما سپاس گزاری میکنم هم زبانا و هم در عمل با بیشتر گوش دادن به فایل ها و سعی در بیشتر عملگرا بودن چون واقعا آگاهی هایی که از زبان شما جاری میشه قفل هایی رو باز میکنه که قشنگ میگم آخیش خداروشکر چقدر عالی بود همان احساسی که در طول شنیدن این فایل داشتم یعنی با هر کلمه حس میکردم این قلبم بازتر و بازتر میشه و تا همین الان که چند ساعت از شنیدن این فایل میگذره همینجوری لبخند رو لبامه.
داشتم به این فکر میکردم فایل های اخیر شما هرکدام یک دوره مجزا میتونست باشه الحق و الانصاف، ضعف های شخصیتی که در این فایل ها بهبود داده میشه عجیب مسیر زندگی رو هموارتر میکنه. این فایل ها خودش منطقیه برای فکر نکردن به چگونگی جریان هدایت چون آدم انتظار این موضوعات رو نداره بعد میاد میبینه دقیقا آگاهی اون فایل ربط داشت به چیزی که الان بهش نیاز داشتی و این زیبایی بودن در این مسیر رو چند برابر میکنه.
اما در مورد این فایل باید بگم بعضی جاها خودم رو تحسین کردم و از خدا سپاس گزاری کردم که در مسیر درستی بودم مثلا من بعد از تداوم در این مسیر همیشه به این فکر میکردم شخصیت، اندام، چهره، موقعیت خانوادگی و اعضای خانواده و رابطه ای که باهاشون دارم، شغلم، دوستان و همکارانم، خانه و همسایه هام، کسبه و موقعیت منطقه ای که توش زندگی میکنم، دانشگاهی که توش درس خوندم، استادی که دارم، کارهایی که خداوند برام انجام میده و رابطه ای که باهاش دارم و خیلی چیزای دیگه که ممکنه از قلم افتاده باشه همشون بهترین چیزین که میتونه باشه و هر روز و هر لحظه بابتشون سپاس گزاری میکنم.
اما در خصوص برخی چیزها دقیقا برخلاف این موضوع رفتار کردم، به ویژه در بحث کار و روابط عاطفی. مثلا من با کارکردن روی باور فراوانی موقعیت های بسیار خوب و مشتریان بسیار درجه بک که هر کدامشون غول های حوزه کاری خودشون هستند رو دعوت کردم به سمت خودم اما هنوز نتیجه ای که تبدیل به قرارداد بشه رخ نداده بعد داشتم فکر میکردم به اینکه چرا همچین حالتی پیش آمده و من چه تغییری باید در فرکانسم ایجاد کنم؟ یا در حوزه روابط چرا شجاعتی که استاد میگه به خرج میدم احساس لیاقتم دارم اما هنوز موفق نبودم؟ به این رسیدم که من در ذهنم به این فکر میکنم که ممکنه شخص بهتری از من هم وجود داشته باشه. همین که الان دارم ازش مینویسم دوباره ذوق کردم.
مثلا وقتی موضوع مهاجرت رو من بهش فکر میکنم همیشه به خودم و دوستان نزدیکم گفتم که آقا فکر نکن اگه اینجا پول نسازی اونجا قراره معجزه بشه، ذهن فقیر امکان نداره با یک حرکت خاص ثروتمند بشه، دقیقا همین حرف رو هم میزدم که شاید به خاطر نداشتن پیش فرض منفی یه مدت همه چیز اونجوری که دوست داره پیش بره اما به محض برخورد با اولین تضاد حالت بسیار بدتری رو تجربه میکنه. دقیقا مثل کسی که به جای اینکه برای رسیدن به شادی بیاد یه فعالیت یا فکر مفید داشته باشه میاد مواد یا مشروب مصرف میکن، شاید یه مدت حالش خوب بشه اما بلافاصله احساسش از اون چیزی که هم بوده پایین تر میاد.
چند روز پیش بود که تصمیم گرفتم دیگه نرم سراغ شبکه های اجتماعی، انگار تا الانم دردم نیومده بود اما حساب کردم اگر حدود 10 سال رو در نظر بگیریم که شبکه های اجتماعی فعالیت بیشتری دارند چقدر من میتونستم بهتر باشم و چقدر تمرکز مفید من رو درگیر کرد. چه چیزهای مفیدی رو من از دست دادم، چقدر ناخودآگاه خودخوری، مقایسه و حسادت کردم، چقدر احساس عقب افتادگی و گناه کردم.
یعنی کلکسیونی از احساسات منفی و بعد انتظار داشتم که فروشم هم بالا بره یا حسی که در روابط دوست دارم تجربه کنم رو داشته باشم.
تو همین چند روز دارم معجزات این تصمیم درست رو میبینم. یه مدتی بود من کم کرده بودم یعنی اگر هم میرفتم فقط به این دلیل که مثلا جواب دایرکتی رو بدم اما چند وقته همان هم متوقف کردم گفتم من راه های ارتباطی رو گذاشتم اگر کسی خیلی براش مهم باشه از اون طریق اقدام میکنه، من انقدر باید خودم و کارم رو بهبود بدم که مشتری خواستار من باشه و زمانی که چنین حالتی پیش بیاد نیازی نداره من بخوام جایی باشم که حواسم رو پرت میکنه و انواع اقسام بیماری های احساسی رو بهم منتقل کنه.
یکی از مهم ترین اثرات مخربش انتخاب کردن الگوهای اشتباهه، اغلب آدم هایی که واقعا از درون پوچ هستند رو ما به عنوان الگوهای درست و خوب در نظر میگیریم، یعنی اگر من ارتباط نزدیک با خیلی هاشون نداشتم متوجه نمیشدم که چقدر این اشتباهه.
کسی که واقعا یه ساعت باهاش باشی مجبوری با حالت تهوع ازش خداحافظی کنی جوری خودش و زندگیش رو نمایش میده که اگر یک برشی از اون رو ببینی به خودت میگی کاش منم جای این بودم.
من هیچ وقت دوست نداشتم به شخصه جای هیچ کسی باشم.
من اگر دوست دارم عشق رو تجربه کنم باید خودم رو ببینم
اگر میخوام فروش بیشتر بشه باید فراوانی رو ببینم
نه جور دیگه
خداروشکر میکنم که در این مسیر دارم بهتر و بهتر میشوم و همین عالیه
باز هم از خدای مهربان، استاد عزیز و همه دوستان بزرگوار خودم تشکر میکنم
این فایل هم مثل همه فایلها بی نظیییر بود و حرفی توش نیست ،،، خیلی خیلی ممنونم که نسبت به چند وقت گذشته خیلی بیشتر دارید فایل میگذارید..
دلم میخواد چند تا تجربه و مثال از خودم بزنم:
چند سال پیش که من خیلی تو اینستا بودم ،دائما چند تا بلاگر یا حتی آشپز رو دنبال میکردم و همه اش محو زندگی و رابطه و تفریحات و کادوها و….میشدم..دیدم ذهن من به این بهانه که بریم ثروت ببینیم تا ثروت بیشتر بیاد تو زندگیت منو می بره تو اینستا و من فقط آه و حسرت نصیبم میشد..دیدم حالم داره بد میشه،دیگه داشته های خودم رو نمیدیدم،وسایل زندگیم به چشمم نمیومدن با اینکه من وسایل خونه ام خیلی هم زیبا هستند هم شیک،،محبتها و توجهات همسرم واسم دلچسب نبود..حالم با غذا و ماشینمون و سفرهامون و….خلاصه هر چی بگم ،بد بود..و فقط نتیجه اش برای من افت مالی شدید شد،سردی رابطه من و شوهرم ،غم و بی حوصلگی خودم….یکم به خودم اومدم دیدم من دارم دستی دستی،گند میزنم به زندگیم و خب خیلی هاشون رو آنفالو کردم و فقط بعضی هارو میدیم اونم فقط آشپزی چون عااشق آشپزی ام…حالم بهتر شد و کتاب شکر گذاری رو خوندم و انجام دادم بازم بهتر شدم و حالا که با شما هستم که دیگه عاااالیم،،حدود یکسال و نیم هست اصلا اینستا ندارم،تو 3 سال هست که تلویزیون نمی بینم و کلا هر چیزی احساس کنم حتی کمی حالم رو داره بد میکنه بر عکس ظاهر جذابش،سریع بی خیالش میشم و به خودم میگم این سم واسه زندگیت و رهاش کن…
من و همسرم قبلا رابطه ی خیلی خوبی داشتیم و حالا هم دوباره برگشتیم به همون دوران به لطف خدای مهربان و شما..یک زندگی آرام و پر از محبت و عشق و احترام داریم و تمام تلاشم اینه که اصلا وابسته نباشم به ایشون..واقعا خونه ما رویایی شده از شدت آرامش و لبخند..
خدارا شکر که هدایتم کرد به این مسیر و زندگیم نجات پیدا کرد..
مثال دوم؛
من توی یکی از زیباترین و واقعا میتونم به جرات بگم در تمیزترین شهر ایران زندگی میکنم با امکانات و شیک،،اما همیشه میگفتم اینجا چیه،حالم ازش بهم میخوره،نه هوا داره نه جایی واسه تفریح،آدمهای خشک و بی روح و تعصبی و خلاصه که هر چی چیز بد بود ما به این شهرمون چسبوندیم،،از قضا شرایط به یک سمتی رفت و داشت جدی میشد که ما ازین شهر بریم به یکی دیگه از شهرهای ایران…رفتیم واسه خونه ،چند تا خونه دیدم و……بغض شده بودم،،دیدم واقعا شهر خودمون چقدرررر متفاوته و از خدا خواستم کمکم کنه و هزاران بار در روز زیباییهای شهرم رو میگفتم و با عشششششششق شکرگذاری میکردم،خلاصه اون داستان اوکی نشد و ما دوباره برگشتیم به شهر و محله و خونه قشنگمون..
و هنوز که هنوز دائما زیباییهای شهرم رو می بینم و براش سپاسگزاری میکنم و میگم خدایا خودت منو به زیباییها و لذتهای بیشتر هدایت کن چون میدونم تو عالم مطلقی،من تصمیم نمیگیرم ،فقط میگم چی میخوام تو بهم بده..
واقعا مقایسه کردن چشمهای آدم رو به روی نعمتهایی که تو زندگیش داره میبنده و چه زندگی ها که به خاطر همین مقایسه ها از هم نپاشیده و چه ادمهایی که در قعر افسردگی و حسرت ازین دنیا نرفتن….بی فایده
خدارا شکر میکنم من رو به راه راست هدایت کرده،راه کسانیکه تلاش میکنند شاکر داشته هاشون باشند و باور دارن خداوند به بهترینهای بیشتری هدایتشون میکنه..چون زیبایی و فراوانی و خوبی انتهایی نداره مثل خود خدا جونم
استاد جان منم به شما و همه دوستانم سال نو میلادی رو تبریک میگم با آرزوی بهترینها برای این جمع خاص و فوق العاده..
سلام به شما بهار جانم که واژه هاتون هم مثل بهار اسمتون سبز و دلنشین است
الان تازه چشمانم رو باز کردم و مشغول شکرگذاری بودم،حسی گفت بیام تو سایت کامنت دوستانم رو بخونم تا به قول استاد جان،فرکانسم رو روی موج مثبت تنظیم کنم.
من عاشق این نقطه ی آبی هستم که پیام صندوق پستی سایت است و میگه: نامه ای پر از مهر از دوستی دارم که شاید ظاهرا خیلی دور باشد،اما حتما بسیار نزدیک است.
نامه پر از محبت شما را با ذوق خواندم و پیام خدارا از دستان شما دریافت کردم.
دیشب جایی بودم که خیلی زیاد نیاز به کنترل ذهن داشت و من چون اهرمم راجب به رنج بدبینی و لذت خوشبینی است،، خیلی سعی در کنترل ذهن کردم ولی آخرش ی جایی از دستم در رفت….
شب وقت خواب ذهنم شروع کرد به نجوا و سرزنش که تو الکی داری کار میکنی ،درست عمل نمیکنی و….
امروز صبح پیام بسیار صمیمی شما اولین پیامی بود که من از جهان دریافت کردم و بسیار دلگرم و آرام شدم و به خودم امیدوار،هر چند که عمل به قانون انتهایی ندارد.
خدارا شکر برای این سایت بهشتی،برای حضور دوستان جانی مثل شما که میشه انرژی خالص و صادقانه اشون رو با وجود فرسنگها فاصله اما از پشت کلمات شیرینشون به خوبی چشید، و من چشیدم و بسیار لذت بردم..
براتون بهترین ها رو از خدای بزرگم تمنا دارم.
روز و روزگارتون عاااااالی در پناه یگانه خالق هستی.
استاد عزیزم خبرهای خیلی خوبی دارم خدا رو صد هزار مرتبه شکر
.
استاد عزیزم این روزها هدف و تمرکز من روی دوره دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها است جلسه اول همین دوره سه هدف که برام بینهایت ارزشمند و مهمه رو انتخاب کردم
. هدف اولم به لطف خدا مهاجرت به شهر مورد علاقه مون بود
. هدف دومم خرید ماشین شاسی صفر کیلومتر
هدف سومم راه اندازی کسب و کارم در شهر مورد علاقمون است
استاد عزیزم الان 2 ماهه مهاجرت کردیم به کرج و خیلی خیلی مهاجرت لذت بخشه و الان درکرج ساکن هستیم و به لطف خدا کسب و کارمم که بزرگترین ترس من بوده داره شروع میشه و خیلی عالی من و خانمم ودخترمون و پسرمون داریم به محیط اینجا سازگار میشیم و خیلی خیلی دور بودن از فامیل و دوستان و خانواده داره کمک میکنه که روی باورهای خودمون کار کنیم و به لطف خدا تقریباً همیشه داریم یا به فایلهای شما گوش میدیم یا سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت رو از اول داریم میبینیم
ماشین سواریمون که یک ساینا بوده رو با یک ماشین دنا ی فوق العاده معاوضه کردیم و ثانیه به ثانیه شکر گذاریم
اینها خبرهای خوشی بود که قبل از شروع کامنتم دوست داشتم بگم
استاد عزیزم بینهایت ضربه خوردم تا آخر متوجه شدم که پذیرفتن اتفاقات زندگیم که من مسئولش هستم
نگفتن آرزوها به دیگران سورپرایز کردن دیگران بعد از رسیدن به خواستهها رو متوجه شدم
بعد از اینکه کلی دردسر برای من درست شد به اینها پی بردم
استاد عزیزم خدا رو 100 هزار مرتبه شکر الان خیلی ساله که من و همسرم اینستاگرام رو نداریم و از این چرت و پرتهایی که همه صبح تا شب دنبال میکنند دور هستیم خدا را 100 هزار مرتبه شکر عاشق فایلهای شمایم
سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو و فایلهای جدیدی که روی سایت میاد و دورههامون رو گوش میکنیم و میبینیم
خدا را شکر نتایجی داره توی زندگیم اتفاق میافته که خیلی خیلی مثبت و عالی هست
نتایجی رو که خداوند وارد زندگی ما کرده مثل اتمام شراکت و تصفیه ی بدهیهامون و مهاجرت و ساخت آپارتمان چیزهایی است که بینهایت آرزوهای بزرگی برای ما بوده و این نتایج رو از تمرکز و توجه به خودمون و خواستههامون میدونم
استاد چند وقته که واتساپ فیلترش در ایران در حدود 10 روز برداشته شده و یک سری گروههای خانوادگی و گروههای کاری دعوت شدم که متوجه میشم چقدرکار فوق العادهای انجام میدادم که در هیچ گروهی و در هیچ شبکه اجتماعی نبودم و فقط فعالیت من در سایت هست و بینهایت به ما آرامش میده
همین الان که داشتم این موارد رو برای شما میگفتم هر چقدر به این کانالها فکر کردم دیدم هیچ فایدهای برای من نداره و گروه خانوادگیمون رو برای اینکه خانواده ناراحت نشن روی سکوت گذاشتم وکانالهای کاری رو هم حذف کردم و این کاری بوده که همیشه انجام میدادم تا تمرکزم روی اهدافم باشه
استاد عزیزم باورتون نمیشه که از گوش دادن این جلسه سیر نمیشم و خیلی خیلی گوش کردم
استاد عزیزم انشالله سال 2025 برای هممون بهترین سال زندگیمون باشه و هر سال از امسال هم بهتر باشه سال میلادی رو به شما و همه ی بچههای سایت تبریک میگم
16 دی 1403
انشالله در پناه فرمانروای کیهان همیشه در اوج سالم سلامت ثروتمند قدرتمند لیاقتمند و خوشحال باشیم
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و بچه های نازنین سایت
استاد شما فرمودید که مثال هایی بزنید از اینکه چگونه ذهن شما مرغ همسایه غاز نشون میدهد ؟
من میتونم بگم قبل از دوره احساس لیاقت این عادت خیلی داشتم به صورت نا خود آگاه داشته های دیگران برام زیباتر و خوش رنگ لعاب تر بودند
البته اون زمان اونقدر دقیق متوجه این طرز دیدگاه م نمیشدم ، بعد از دوره احساس لیاقت ،وقتی به سوالات خود شناسی پاسخ دادم و شناخت بهتری از خودم پیدا کردم و فهمیدم دلیل بسیاری از حس های بدم این بود که خودم مقایسه میکردم داشته های خودم نمیدیدم
یکی از مثال های که خیلی واضح که یادم میاد این جوری عمل میکردم اینکه که من کانادا با آمریکا مقایسه میکردم
خب اول که من از کابل مهاجرت کردم به کانادا ماه های اول همه چیز خیلی برام جالب بود تازگی داشت از دیدن خوبی ها زیبایی لذت میبردم ، اما یادمه این مقایسه از اونجا شروع شد من فایل های سفر به دور آمریکا نگاه میکردم همش آمریکا با کانادا مقایسه میکردم ، میگفتم ببین آمریکا چقدر قشنگ هست چه آب هوای خوبی داره,( چون اینجا اکثرا هوا سرده) میگفتم چه فایده اینجا همش سرده آمریکا خوبه ، چرا من آمریکا نرفتم
خب طبق قانون بدون تغییر خداوند به هر آنچه توجه کنی از اساس همون چیز وارد زندگی مون میشه ,کم کم به شرایط و آدم های برمی خوردم که این باور در من تقویت میکرد ، مثلا استادای دانشگاه مون از بدی های اینجا میگفتند و یا افرادی را جذب میکردم که تمرکز شون روی نکات منفی اینجا بود و دایم از مشکلات سخن میگفتند و همین طور اتفاق های نا خواسته جذب میکردم
یادمه یه دفعه بی به خودم اومدم دیدم بابا من دارم چیکار میکنم ، اونقدر مواظب ورودی هام نیستم ، مثل قبلاً اونقدر کنترل ذهن جدی نمیگیرم ، واقعا احساس خوشبختی نمیکردم این در صورتی بود زمانی افغانستان بودم با اینکه دچار تا خواسته های زیادی بودم اما با تغییر زاویه دیدم ، احساس خوشبختی میکردم
به لطف خداوند زمانی که جهان داشت چک و لقد هاش شروع میکرد ، متوجه شدم دارم چه بلایی سر خودم میارم
اول شروع کردم بر کنترل جدی ورودی هام
شروع کردم تمرکز بر نکات مثبت جایی که هستم ، و کم کم هدایت شدم به زیبایی بیشتر ،یادمه به تریل ها پیاده روی هدایت شدم دقیقا شبیه همون هایی شما تو سریال های سفر دور آمریکا می رفتین( واقعا دقیقا شبیه اون ها)
و جهان هم بیشتر بهم زیبایی این شهر بهم نشون میداد و آدم بهتری رو جذب میکردم و از اون به بعد تلاش م اینکه تمرکز م بزارم روی زیبایی جایی که هستم
مثلا من مهارت زبان انگلیسی م مقایسه میکردم با بقیه ، میگفتم که این انگلیسی حرف زدن من بدرد نمیخوره ببین طرف چقد قشنگ انگلیسی حرف میزنه من نمیتونم به اندازه اون قشنگ و روان انگلیسی حرف بزنم ، خب این طرز تفکر باعث میشد من به شرایط ی بر بخورم هی بیشتر بهم ثابت میشد که من انگلیسی م خوب نیست
استاد بعد از دوره احساس لیاقت ، وقتی این نشتی بزرگ انرژی م پیدا کردم و تلاش کردم کم کم این نوع تمرکز م تغییر بدم به همون میزان هم اتفاق ها عوض شدند
یکی از بهترین راهکارها برای خارج شدن از این مدار مخرب ،شکرگذاری هست که شما استاد عزیزم همیشه تو آموزش هاتون تاکید دارید بر شکرگذاری
مخصوصا توی این چندین فایل های آخر که روی سایت گذاشتید
و یک نکته جالب که شما اشاره کردید درباره اینکه چرا باید شکرگذاری کنیم اینکه وقتی ما داریم شکرگذاری میکنیم برای ذهن مون منطق میاربم همون جوری که این نعمت ها وارد زندگی مون شدند میتونه نعمت بیشتر دیگه هم وارد زندگی مون بشع.
من الان به جرات میتونم بگم توی این مورد به طرز قابل توجهی بهتر شدم ،مثلا به صورت نا خودآگاه این اتفاق می افته خودم مقایسه کنم و داشته ها و شرایط دیگران برام زیباتر به نظر بیان اما وقتی متوجه میشم حسم داره بد میشه آگاهانه تلاش میکنم نوع نگاه م تغییر بدم مخصوصا با شکرگذاری بخاطر داشته هام
استاد عزیزم بخاطر این فایل های گرانبها ازتون سپاسگزارم که واقعا با عمل کردن به اون ها زندگی م روان تر ، روان تر میشن
اولا من چقدددد شما رو تحسین میکنم و ازتون الگو میگیرم، مرضیه جان منم هراتی ام، تو ایران ب دنیا اومدم و بزرگ شدم. منم مثل خودت وقتی وضعیت اطرفیانم رو می دیدم میگفتم نه من باید پولدار بشم زندگی من باید فرق کنه یه چیزی تو قلبم میگفت تو زندگیت با اینا فرق میکنه و از همون بچگی میگفتم من باید موفق بشم خدا کمکم میکنه و قلبم نمی پذیرفت ک اره زندگی همینه دیگه فوقش توهم میشی مثل دخترای فامیل ک منتظرن شوهر بیاد ببره شون خوشبخت شون کنه.
خودت میدونی چقد این باورهای محدود تو ما افغانها زیاده، باورهای عدم لیاقت و ارزشمندی خودشون، باور نکردن خودشون خدای خودشون و توانایی هاشون، اینکه فک میکنن همیشه باید قشر کارگر جامعه باشن، مخصوصا ک ب من میگفتن ما مهاجریم ما غریبیم تو کشور غریب ماب هیچ جا نمیرسیم.
ولی من باور نکردم و از 19 سالگی دانشگاه رو ول کردم و چسبیدم ب پول درآوردن و کار کردم، بعدم مغازه خودمو زدم و البته جمع کردم درحال حاضر میخوام روی علاقه ام سرمایه گذاری کنم.
خواستم ازت تشکر کنم اولا بابت اینکه الگویی شدی ک بگم عهههه مرضیه از کابل رفت کانادا، ب همون خونه رویایی من رسید، ب تریل های پیاده روی، ب مردمان شاد و خوش خنده، ب مسافرت هایی ک از بچگی آرزوشو داشتم، ب ماشین سواری و دور دور، ب بیزنس خانوادگی زدن، ب مهاجرت، ب اینکه تو کانادا هم داره با ایمان بیزنس شو ادامه میده، ووووو دمت گرم دختر بهت افتخار میکنم و الگویی افتخار آفرین هستی برام.
در مورد مقایسه گفتی عزیزم. اتفاقا تازگیا متوجه شدم بدترین کاری ک میتونی بکنی مقایسه است، ناسپاسی میاره ک فک میکنی این زندگیت بره ب درک اینم شد زندگی ک تو داری؟ درصورتی ک همین زندگی تا پارسال آرزوی تو بود و صد البته آرزوی خیلییی ها همین الان هست.
بنظرم بزرگ ترین سپاسگزاری ما اینه ک ما خدا رو تو قلب مون داریم، ما یه خدایی داریم از رگ گردن ب ما نزدیک تر ک هروقت دلمون گرفت بریم پیش خودش، هروقت نجوا اومد بگیم خدایا دستم ب دامنت خودت بهم بگو الان چیکار کنم، خدایی ک مشاور کسب و کارمونه، رئیس مونه، ایده میده چه ایده هااااایی، و بزرگ ترین نعمت همین عه واقعا این ک تو رفیق جون جونیت خداست و بی نیازی از هرچیز و هر کس.
دیروز ک رفته بودم کوه، تو خیابون های تجریش ک ماشینارو می دیدم من تو ون بودم و با مترو میرفتم ذهنم میخواست بگه چه فایده اصلانم امروز بهت خوش نگذشت، نگا اون دختره رو سوار ماشین مورد علاقه ته، نگا اوت پارنترا رو راحت تو ماشین خودشونن.
بعد دیدم داره اون احساسات رویایی ک من تو کوه با خدای خودم داشتم رو بی ارزش جلوه میده، اصن همینکه من پول دارم وقت آزاد دارم سلامتم پر انرژی ام خودم برا خودم کافیم اینا مگه کم نتیجه است؟
اصن مگه لوکیشن من میتونه باعث خوشحالی من بشه؟ مگه اومدن اون پارتنر میتونه باعث خوشحالی بیشتر من بشه؟ مگه مهم ترین رابطه، رابطه من با خدام نیست؟ مگه خدا عشق شو تو قلبم پر نکرده ک من انقد با خودم حالم عالیه
بخدا اگه بدونی من تو کوه های برفی و با اون سکوت و عظمت و تنهاییم با خدا چه احساسات نابی رو ک تجربه نکردم، یه موقع هایی زبونت بند میاد و میزاری ک سکوت زبان تو و خدا بشه، خدایا این حس و حالا رو من کی داشتم؟ تو کی دیدی اصن همچین نزدیکی ب خدا و اصل خودت؟
گفتم خدایا منو ببخش بیا بنویسم ک امروز چه معجزاتی برام رقم زدی، چه حس و حالایی داشتم، چه همزمانی ها و لطف و محبت ها و عشق هایی دریافت کردم، چه جاهای زیبایی هدایت کردی منو. بعد گفتم ناعمه تو فقط خودت و با خودت مقایسه کن، فقط سرت تو لاک زندگی خودت باشه، بشین بنویس نعمت هاتو خجالت میکشی بعدش.
مقایسه بزرگ ترین دزد شادیه.
من خودم تعیین میکنم خوشبختم یا نه
من خودم تعیین میکنم ک موفقم یا نه
با احساسم، با احساس خوبی ک با خودم و خدای خودم دارم
من بیشتر از همه از بودن با خودم حسم خوب میشه.
من خودم و خدای خودم کافی هستیم براهم
من خودم، خودم رو تایید میکنم، تحسین میکنم و بهش احساس ارزشمندی میدم
هویت من با حضور خودم مشخص میشه نه اینکه کسی باشه یا موفقیتی باشه
چقدر از خواندن کمنت ت لذت بردم و چقدر قشنگ نوشتی و چقدر قشنگ از گفتگو های ذهنی ت نوشتی و چطوری تونستی ذهن ت کنترل کنی ، زمانی شروع میکنه به مقایسه کردن
واقعا مقایسه اسلحه شیطان هست که همیشه میتونه حس مون بد کنه ، و ما را وارد مدار اتفاقات بد کنه
واقعا از خواندن کمنت ت لذت بردم و
چند بار خوندم ش
خیلی باورهای خوبی را یادآوری کردی
بهت تبریک میگم و تحسین ت میکنم کسب و کار خودت شروع کردی
من به روسیه زندگی میکنم محصل دانشگاه هستم وقتی یک سال پیش به این کشور آمدم همان سال افراد دیگری هم با من برای تحصیل آمدند و هر کدام از ما ها در شهر های مختلف روسیه شروع به درس خواندن کردیم بعد مدت کوتاهی تعداد زیادی از همین افراد شروع به مهاجرت به اروپا کردن به دلیل اینکه آنجا پول زیاده، کار زیاده، کار راحتتره، همه با همچین بهانه های از راه غیر قانونی وارد اروپا شدن که آنجا زندگی راحت تری داشته باشند, ولی من از همان اول دنبال این چنین هدف نبودم و درس ام را ادامه دادم الان بعد چند ماه که با تعداد از همان افراد در اروپا صحبت میکنم آن خوشحالی که میگفتن اگر ما به اروپا برسیم خواهیم داشت را نمی دیدم حتا بعضی ها میگفتن ما از مدتی که به اروپا آمدیم خیر ندیدیم، همین چند روز بخاطر بعضی از شرایط ام در روسیه پیش خودم فکر میکردم من هم برم اروپا ولی روح درونم این چنین اعمال که اینجا پول و آسایش نیست ولی آنجا است را تایی
د نمی کرد تا امشب این فایل شما دیدم، و به این درک رسیدم بخدا قسم که من اگر مدار ام بالا بره طبیعت خودش من را به جا های بهتر و بهتر هدایت میکند.
با زور نمیشه به خوشبختی و آرامش رسید به دنیا و نظم که در آن است ببین به خدا و آفرینش بنگر که کجایش زور زدن به وجود آمده.
سلام گرم و صمیمانه این شاگردتون رو پذیرا باشید که شب و روز سعی میکنه از شما الگو برداری کنه و کلام توحیدی تون رو نه با گوش سر که با گوش جان بشنوه و عمل کنه .
( البته که همیشه ام تو عمل موفق نیست اما سعی می کنه یادش باشه قانونی هست به نام تکامل و نباید هییییچ سرزنشی تو کار باشه )
و سلام به همه دوستان نازنینم که خدا میدونه چقدر دوستون دارم چقدر از کامنت هاتون یاد می گیرم و چقدر تحسینتون می کنم . (( خدایا هزاران بار شکر ))
راستش صادقانه بگم خود من هم یکی از کسایی بودم که روزی نبود که سر هرررر چیزی خودم و با دیگران مقایسه نکنم و غم عاااالم توی دلم نیاد .
چقدر اون روزا فس میشدم و باطری ام همیشه خالی از شارژ بود و
این باعث شده بود واقعا این همه نعمت و استعدادی رو که خدا بهم عطا کرده بود و نبینم و هی بیشتر تو تاریکیها فرو برم .
اما اما ….
به لطف الله و گوش دادن و عمل کردن به فایلهای هدیه و به خصوص دوره (( عزت نفس )) چقدرررر ظرف وجودم رشد کرد .
چقدر به خودم اومدم
چقدر خودمو تحسین کردم
چقدر تواناییهامو دیدم
چقدر بزرگ شدم
یه مثال میزنم :
من تو کامنت قبلیم گفتم که از کاری که سالها داشتم انجامش میدادم و اتفاقا هم درآمد خوب و مکفی داشت ولی چون اصلا دوسش نداشتم داشت جسم و جان منو میخورد شجاعانه و با توکل به خدا و ایمان به هدایتش اومدم بیرون و کاااامل پرونده شو بستم .
الان هنوز تو شغل مورد علاقه ام ( که فعلا بازیگری تاتر نیست و شغلی که همیشه دوست داشتم واردش بشم و خودمو محک بزنم )
استیبل نشدم و
به قول استاد نشستم تو خونه به درو دیوار نگاه کنم .
به لطف و هدایت خدا ، از جایی که حتی تو خوابمم نمیدیدم داره بهم رزق میرسونه .
در حال حاضر من فروشنده هستم در بعضی ایونت ها .
به والله قسم جوری فروشندگی میکنم که تا الان بارها و بارهاااا غرفه دارا اومدن بهم گفتن شما ذاتا فروشنده موفقی هستی یا میگن رفتی کلاس فن بیان ؟ یا دوره حرفه ایی فروشندگی فلان استاد و دیدی ؟؟
یا کتابای فروشندگی فلان شخص رو خوندی ؟؟ و …
در حالی که من توی دلم میخندمو میگم :
این من نیستم که فروشندگی میکنه بلکه خداست که میفروشه . استادم خدا بوده و شاگرد کلاسای ارزشمند و انسان ساز عزت نفس ِ بنده ایی توحیدی و بی نظیر به
نام سید حسین عباسمنش هستم .
چون من تجربه فروشندگیم یک ماه بوده در اگه اشتباه نکنم 13_14 سال پیش .
به خدا که فکرشم نمیکردم اینقدر قشنگ بتونم با مردم تعامل داشته باشم .
حتی با خریداران سخت و بدقلق که خداروشکر خیلی کمن و میدونم که این به باورهای من برمیگرده .
استاد جان اینارو خلاصه گفتم که بگم :
دوره عزت نفس کاری باهام کرده و جنبه هایی از شخصیتمو بیرون کشیده که خدا شاهده خودمم نمیدونستم اینقدر خوب و قوی دارمش . اونهم تقریبا بدون تجربه . ( مقایسه خودم با خودم نه مقایسه خودم با دیگران )
چند وقت پیش قرار شد فروشنده یه برند معروف بشم وقتی چند نفری از اطرافیانم که حتیییی خودشون تو ایونتها غرفه دارن میگفتم توقع فروش نداشته باش مردم الویتهاشونو در نظر میگیرن و….. صدتا باور محدود کننده دیگه ….
( آخه فقط جا کارتی این برند از 1/200 شروع میشه و میره بالا …..)
ولی من طبق آموزه ها شروع می کردم به توکل به الله و تجسم و فروش خوب . البته خیلی ام از خودم توقع بالا نداشتم .
ولی استاد منی که همیشه خودمو ضعیف تو هر کاری میدونستمو خودمو با هر کس و ناکسی مقایسه میکردم .
همییییشه ام خودمو تحقیر میکردمو خودمو بی عرضه میدونستم چون شبیه فلانی و فلانی نیستم .
روز اول 7 فروش داشتم اونم از کیف هاش که قیمتش خیییلی بالاتر بود ،
روز دوم 17 تا بازم کیف و حتی کیفهای سایز بزرگش
و
روز سوم هم فروش خوبی داشتم .
نمیدونید چقدر به خودم افتخار میکردم چون من (( تووووونستممممم ))
و انجامش دادمممممم…
که خود صاحب سرمایه نه به من اما به شخصی گفته بود تا حالا فروشندگان من در فروش حضوری این قدر موفق نبودن .( چون این برند در اکثر مواقع از طریق سایت در ایران و چند کشور دیگه فروخته میشه ) .
اینو گفتم که مبحث مقایسه رو کمی تغییرش بدم و به همه شما خانواده عزیزم بگم قبل و بعد خودتون رو بعد از استفاده از فایلها حتمااا برای خودتون
یادآوری کنید . ببینید کجای کارید ؟؟؟؟
( همون چکاپ فرکانسی عزیز )
و خودمون رو با افتخااار تحسین کنیم تا باز هم ظرف وجودمون بزرگتر و بزرگتر بشه
تا نعمت ها و ثروتهای بیشتری توش جا بگیره .
وقتی عمیق فکر میکنم . به خداااا من اون شیرین قبلی نیستم خودم متوجه ام دارم بزرگتر میشم .
و واقعا حق با استاده که میگن :
یه جا به خودت میای میگی
خداااای من یه انسان چقدرررر میتونه بزرگ بشه وسیع بشه ما چقدرررر جا برای رشد کردن داریم
ما واقعاااا نامحدودیم و این چه لذت بزرگیه .
این لذت رو برای تک تک شما خانواده عزیزم از خداوند طلب میکنم .
استاد جانم
رفیق شب و روزم
معلم کار درستم
راهنمای توحیدی ام
یک دنیااااا دوستون دارم و براتون طول عمر سلامتی و لذت نامحدود آرزو میکنم .
وقتی چندین و چند بار فایل ها رو گوش میکنی نه تنها بهتر درکشون میکنی بلکه بازم یه چیزهایی رو میشنوی که انگار نشنیده بودی حتی دوبار قبلترش
مثل همین موضوع که من نشنیده بودم که شما گفتین تو زمان شاه اجبار روی این بود که حجاب ها برداشته بشه و در زمان جمهوری اسلامی اجبار این هست که حجاب باشه و در هر دو مورد اعتراض و جنگ وجود داشت
این مورد خودش کلی جای فکر داره ….
من خودم با این افکارم دو نوع مورد رو تجربه کردم موردی که از جایی که بودم لذت بردم و نتیجه هاش و دیدم و موردی که همیشه فکر میکردم مرغ همسایه غازه نه بعد از آشنایی با سایت و کار کردن روی خودم ها قبل ازینکه اصلا بدونم چی به چیه
مثال میزنم
مثلا این باور از دوران ابتدایی برام بوجود اومد که هر کلاسی که من بودم همیشه جز کلاس های شر و شیطون بود و با اینکه شاید از لحاظ درس خوندن خوب نبودیم خیلی ولی همون درس خونا هم دلشون میخواست کلاس ما باشن و همیشه جز محبوب ترینا بین دانش آموز ها بودیم و این موضوع تا دوران دانشگاه با من بود و همیشه کلاسمون بغیر از درس و هوش همیشه هم جز بهترین ها بود بهترین یعنی هم دختر پسرهای باحال داشتیم و هم همیشه کلاس ما خوش میگذشت و حتی از یه جایی به بعد استادا با اینکه از نحوه درس خوندن ما ناراضی بودن ولی همیشه سر کلاس ما میخندیدن و بقولی ما جز بچه های باحال و با معرفت بودیم این باور در من بوجو اومده بود که من خودم باحالم و همیشه ادمهای باحال هم دورم هستن (تاکیید میکنم چیزی از قانون اونم به شکل هم فرکانسی نمیدونستم همیشه فکر میکردم قانون جذب فقط مالی هست و ربطی به جذب افراد نداره) خب طبیعتا این باعث نشده بود همیشه تو این موارد دوست داشته باشم در مکان و موقعیت خاص باشم یا بگم افراد فلان جا باحالن
حالا برعکسش
همیشه و هنوزم این باور و دارم و البته که دارم روش خیلی خیلی کار میکنم که کشور دیگه جا برای موفقیت و پیشرفت و ازادی و اقتصاد و… هست همه جا خوبه جز جایی که هستم
یا فلان افراد استعداد خیلی بالایی در پولسازی دارن من با استعدادهای که دارم نمیتونم پول بسازم و اگه هم بسازم دیر این اتفاق میفته و سبک و استعداد من دیگه از دهن میفته یجورایی و یا قدیمی میشه و بکر نیست و…
اینا رو حتی قبلا نمیتونستم درک کنم و در خودم نمیشناختمشون اصلا خصوصا مورد دوم و
و وقتی استاد گفتن مسئولیت کارمون و بعهده نمیگیریم ذهنم بشکن زد که همینه دیدی گفتم تو ادم مسئولیت پذیری نیستی و نجواهاااا
حالا قبلا خیلی قدم ها برای عدم این موضوع برداشتم و کلی کار کردم ولی بقول شما پاشنه های آشیل رو هر وقت سر برگردونی از روش ریشه شون میزنه بیرون و نیاز دارم خیلی خیلی روش کار کنم
و پیش برم حتی اگه ذهنم بگه موفق نمیشی که اونم با این باور که من نیستم کار ها رو انجام میدم بلکه خداست ترکیب میکنم یعنی من فقط گوش بزنگ هدایت ها میشم و به محض شنیدن عمل میکنم دیگه مابقی ش با خداست اینجوری ذهنمم کمتر قیل و قال راه میندازه (اگه تلفظش و درست گفته باشم مجبورم انگار :)))
در رابطه با اینستاگرامم تو کامنت قبلی م در همین فایل گفتم راجع بهش اما یه موضوعی رو یادم اومد اینکه یکی از دوستان دوست من که ترکیه زندگی میکنه وقتی باهم راجع به اینستا و بلاگرها صحبت کردن یکی ازونا رو گفته فلانی اتفاقا تو همین ساختمون زندگی میکنه و من از نزدیک دیدمش هیکلش اصلا اونطوری نیست که تو فیلمهاش هست ساده تر بخوام بگم منظورشون باسنش بود و میگفت از شلوارهایی استفاده میکنه که پروتز مصنوعی داخلشون هست و اونجا بود که من بعنوان یه دختر فروپاشی کردم :)) چون خیلی از دوستامو میدیدم تو مهمونی ها مثلا 3/ 4 ماه ندیده بودم و میدونستم که خیلی لاغرن ولی باسن خوش فرمی دارن رومم نمیشد ازشون بپرسم با خودم میگفتم شاید ورزش کردن ولی بعدها متوجه شدم همچین شلوارهایی هست
یا میبینم تو فضای مجازی حالا دوستام یا کسایی که کسب و کاری دارن میان میگن میخوام خط لبخند و غبغب و برداریم یا اگه اسم عمل ها رو بگم اصلا عجیب غریبن در صورتی که واقعااااا بی تعارف میگم اصلا نیازی ندارن و خیلی خوبه صورتهاشون و خب اکثرا هم من بیننده اینطوری فکر میکنم در صورتی که برای فیلم گرفتن تو اینستا هم فیلتر روی صورتشون میندازن فیلترهایی که سر بچرخونی و خیلی تکون هم بخوری برداشته نمیشه و تکون نمیخوره اینا رو تو همین مدتی که اینستام و مجدد ریختم فهمیدم با اینکه گفتم خیلی سمت اینستا نمیرم چون جوانم و زود گول خور :)) نه شوخی کردم اگاهانه سعی کردم فضا مجازی رو از زندگیم حذف کنم و چندین سال خیلی موفق بودم این مثال ها رو گفتم اگه کسایی مثل من یه درصد گول خوردن بفهمنن قضیه از کجا آب میخوره :))
واقعا بینظیر بود گوش دادن چند باره این فایل عالی و با هر لبخند و انرژی شما من هم انرژی گرفتم استاد خوش روی من نوشتم که چه اقداماتی انجام بدم و اگه هربار فکر و افکار منفی اینچنینی که مقایسه توش بود اومد سراغم ریشه ش و بررسی کنم و بفهمم داره از کجا اب میخوره
خیلی خیلی دوستتون دارم از شما و خانم شایسته نازنینم بابت زحمتاشون سپاسگزارم
به نام خداوندی که تنها او سزاوار فرمانروایی و پادشاهی دنیاست
سلام به استاد عزیز و مریم جان زیبا
سلام به همه ی دوستانم در این عبادتگاه روحانی
از خدا اجازه میخوام در مورد درک و دریافت خودم از آگاهی های این فایل بنویسم و ردپایی بگذارم برای خودم از آینده ای که قراره با رشد من و بالارفتن مدارم ساخته بشه :)
واقعا چرا اینقدر مرغ همسایه غازه ؟
استاد در کنار دلایلی که شما بابت این موضوع مطرح کردین که شامل :
1- تمرکز روی نکات منفی موقعیت ها و افراد و شهر و کشورمون
2- عدم مسئولیت پذیری ما در قبال اتفاقات زندگیمون
3- بودن در بستر شبکه های اجتماعی و مقایسه کردن خودمون با هایلایت زندگی افراد
من یه مورد دیگه م به ذهنم رسید که میخواستم بهش اشاره کنم .
به نظرم یکی از دلایلی که همیشه دورنمای زندگی و شرایط بقیه رو برای ما جذاب تر از موقعیت خودمون میکنه ، بدیهی شدن نعمت های زندگی خودمون و عادت کردن به اونها و شکرگزارشون نبودنه.
من در مورد خودم بخوام بگم تا قبل از آشنایی با آموزه های شما کاملا این رو متوجه شدم که مثلا اگر من شغلی دارم که ازش درآمد خوبی دارم یا اگه وسیله ی نقلیه ای دارم یا سلامتی و خواب آرامی دارم ، اینا که جای شکرگزاری نداره و بدیهی که باید باشه و چون بدیهی میشه نگاهم از روشون برداشته میشه و میره سمت چیزایی که ندارم .
اما کی متوجه میشدم که نه انگار بودنشون خیلی م بدیهی نیست؟
زمانیکه از دستشون میدادم و مشکلی برام در اون زمینه پیش میومد.
مثلا اگر بیمار میشدم یا ماشینم دچار یه نقص فنی میشد اونجا تازه به این موضوع واقف میشدم که نه اینایی که همیشه هست بودنشون بدیهی نیست و بعد که از دست میرفتن انگار من قدرش رو میدونستم.
اما الان میدونم هر روز و هر لحظه باید بابت داشته هام شکرگزار باشم و نباید به بودنشون و داشتنشون عادت کنم .
و طبق قانون وقتی دارم روی داشته هام تمرکز میکنم و بابتشون شکرگزاری میکنم هدایت میشم به بیشتر داشتن از همون جنس اتفاقات و تجربه ها.
و اما طبق گفته ی شما استاد یکی از علت هایی که ما تمرکزمون میره سمت نکات منفی موقعیت خودمون ، به نظرم اینه که ما جزئیاتی از شرایط بقیه نمیدونیم و فقط داریم ویترین اون اتفاقات رو میبینیم.
مثلا اگر فکر میکنیم یه کسب و کاری خوبه و بهتر از ما داره پول درمیاره به این علته که ما در جریان چالش های اون کسب و کار نیسیتم.
یه علت دیگه ای هم که به نظرم خیلی مهمه و شما هم به درستی بهش اشاره کردین ، اینه که حواسمون به کنترل ورودی هامون خیلی جمع نیست.
باید خیلی حواسمون باشه تو جمع هایی که صحبت های لهو و چرندیات هست حضور پیدا نکنیم
چون یه وقتایی میشه اصلا برای ما غر و شکایت یکی از موقعیتش اصلا موضوعیت نداره و تو ذهن ما نیست.
اما تو این جمع ها وقتی مطرح میشه انگار تازه میگیم عههه آره راس میگه و اینطوری اون باور محدود کننده رو برای خودمون ایجاد میکنیم
و متاسفانه وارد مسیری میشیم که طبق قانون از همون تجربیات رو بیشتر و بیشتر در زندگیمون دریافت میکنیم.
در کامنت یکی از دوستان یادمه این جمله رو خوندم که جهان ماشین اثبات باورهای ماست.
و چقدر این جمله درسته و ما اگه همین یه جمله رو بتونیم درست درک کنیم ، با روبه رو شدن با هر تجربه ای میفهمیم که یه چیزی در درون من از جنس باورهام باعث ایجادش شده
پس دیگه اون بیرون تلاشی نمیکنیم چیزیو عوض کنیم و مدام به خودمون رجوع میکنیم و دنبال علت میگردیم.
همین نگاه باعث میشه مسئولیت پذیری مون هم نسبت به اتفاقات افزایش پیدا کنه و کم کم تو ذهنمون قدرت رو از عوامل بیرونی بگیریم و همین در ادامه باعث میشه شرک هامون رو برطرف کنیم و در نهایت بنده ی توحیدی تری باشیم.
همه ی این اقدامات چقدر زنجیر وار باعث رشد و تکامل ما میشه و ما از ما یه آدمی میسازه که داره متفاوت از نگاه جامعه فکر و رفتار میکنه.
در این مسیر خودشناسی و خودسازی برای همه ی ما یه مسیر با لذت و پر از نتایج آرزو میکنم.
منم درسته مثل اکثر دوستان زیاد نمی نویسم توی سایت ولی همیشه از فرصتام استفاده می کنم برای گوش دادن به فایل ها، چون دستم بیشتر وقتا به چاقو و ظرف و … ،چون کارم آشپزیه شرکته و امیدوارم که هر چه زودتر با تغییرباورهام خداوند شرایطم رو تغییر بده و هدایت بشم به جای بهترکه اونم راه اندازیه کسب و کار خودمه، ان شاالله.
حتی این فایل رو در حین برگشت به خونه از سرکار گوش دادم.
بعداز اینکه خونه و ماشین و … اینارو از دست دادم با وجود اینکه خیلی تلاش می کنم روی باورهام و افکارم و کلامم بیشتر کار می کنم ولی هنوز نشد هیج کدومشون رو بخرم.
معمولا اهل مقایسه نبودم ولی ذهنه دیگه ،نجواها میاد،
مثلا میگه علی تو که از سال 89 داری توی شرکت کار میکنی و برعکس اکثریت که می بینی دنبال وسیله بردن از شرکت هستن و تو هیچ وقت توی این چندسال این کار رو نکردی ، تو که حتی قبل از شناخت قانون جلوی هیچ کدوم از مسئولین خم و راست نشدی ، علی تو که حتی نذاشتی هزار تومن پول غیرحلال نیاد تو سفرت و … از این نجواها، تو چرا ؟ تو چرا الان نمیتونی ماشین یا خونه ای چیزی بخری ، تو که پیش خودت فکر می کنی قانون رو داری یادمی گیری و بقیه ی همکارات که از قانون و خدا و … خیلی خیلی کم میدونن تو چرا نتونستی بخری و اینا تونستن ؟ اونا هم حقوق بگیرن ، اونا هم مثل تو زن و بچه دارن ، تو که ادعات میشه داری خودت و خدات رو می شناسی چرا نتونستی؟ تو که ادعات میشه هیچ رئیس یاسمت بالاتری از تو نمیتونه توی کارت از تو ایراد بگیره و حرفی بزنه ، تو چرا ؟ تو که همونجا سرکار یا حرف نمیزنی یا اگه بزنی اسم خداتوی حرفته ،تو چرا ؟ آخه علی همونا نمیگن چرا علی که میگه خدا ،چرا هیچ کدوم از این مادیاتی که ماخریدیم علی نتونسته بخره ، شاید علی الکی میگه ، شاید ما که وضع مالیمون بهتره از علی سرتریم ،
علی علی علی ، علی که هر روز داره روی باوراش کار می کنه ، علی باید چیکار کنی دیگه ؟
اینم نجواها و مقایسه های علی ، ولی هیچ وقت ناراحت نیستم و حسرت نمیخورم ، ناراحت نیستم از کار کردن روی باورام ،
خداروهم شکر میکنم بابت بابت این سایت و بابت اینکه هیچ وقت مثل اکثریت نفرات اون شرکت نشدم و کفر نگفتم و …
و ان شاالله که به زودی خدا خودش هدایتم می کنه به هر چه من میخوام به صلاحمه و به همه ی این چیزا میرسم دوباره ، خدایا شکرت ،
استاد جان خیلی از شما ممنونم برای این فایلای فوق العاده اصلا من با این فایلا انگار میرم توی دنیای جدید
منکه استاد این باورم که مرغ همسایه غازه حالا چرا استاد این باورم چون در خانواده ای بزرگ شدم که از کودکی اینارا از مامانم و خانواده م شنیدم درباره شهری که توش زندگی میکنیم
خراب شه این شهر یه تره بار درست و حسابی نداره
خراب شه این شهر یه پارک درست حسابی نداره
خراب شه این شهر یه استخر نداره
خراب شه این شهر سینما نداره
خراب شه این شهر اتوبوساش همیشه دیر میاد
خراب شه این شهر یه شهردار درست حسابی نداره
خراب شه این شهر یه نونوایی درست حسابی نداره همه آردای خوب میره تهران همه چیزای خوب توو تهرانه تهران قانون داره اینجا قانون نداره
خراب شه این شهر یه لباس فروشی درست حسابی نداره
خراب شه این شهر آبش شوره
خراب شه این شهر همه جا بارون میاد اینجا نمیباره
خراب شه این شهر قبرستونش قانون نداره مثل بهشت زهرا نیست که همه چیش قانون داره
خراب شه این شهر یه دکتر درست حسابی نداره
خراب شه این شهر جوباش همه کثیفن
اینم خیلی از مادرمو خاله هامو دایی هام شنیدم که ببین بابای مردم میمیره چه ارثی جا میذاره اونوقت بابای من رفته یه جایی زمین خریده که اصلا فروش نمیره
یا از خواهرای بزرگترم خیلی اینو میشنیدم که پسرای این شهر به درد نمیخورن همه شون دهاتین همه شون بی جنبه و ندیده ان ، مثل پسرای تهرانی نیستن که باشخصیت و بافرهنگ و چشم و دل سیر
خوده منم خیلی مادرمو با مادرای دوستام مقایسه میکردم و فکر میکردم مادر اونا خیلی بهتره
یا فکر میکردم غذاهای اونا خیلی بهتر از ماست
یا وقتایی که توو تلوزیون فیلم می دیدم فکر میکردم بازیگرا خیلی زندگی خوبی دارن خیلی مرفه هستن خوش به حال اونا
یا مثلا میدیدم یکی لباس شبیه من پوشیده و میگفتم ببین اون لباس به اون بیشتر میاد تا من در صورتی که لباسش دقیقا شبیه من بود
مثالا خیلی خیلی زیاده
اتفاقا همین چند روز پیش من اومده بودم در یکی از کامنتام قم و فلوریدا رو باهم مقایسه کرده بودم و یکی از دوستان عزیز خانم ژیلا موسوی اومده بودن درجواب کامنتم از زیباییهای شهرشون یعنی قم گفته بودن و من خیلی تحسینشون کردم که چقدر خوب توصیف کردن و با خوندن کامنت ایشون به خودم گفتم من چه قدر به زیبایی های شهرم توجه میکنم؟ و من خیلی از ایشون یاد گرفتم
دیروز که داشتم توو پیاده روی با خودم حرفای قشنگ میزدم یه صدایی ناخودآگاه بهم گفت، دنبال چی هستی؟ از همین لحظه شروع کن به لذت بردن از زندگیت ، و این جمله خیلی بهم حس خوبی داد
درمورد شبکه های اجتماعی خدارو صد هزار مرتبه شکر که توو شبکه های اجتماعی نیستم فقط یه پیج دارم که اونم به خاطر دنبال کردن پیج شما درست کردم و اینکه از چندتا پیج دیگه که ازشون خرید میکنم
استاد جان واقعا خانوما بیشترشون شبیه هم شدن من خودم خدادادی ابروهام کلفت هست یه بار میخواستیم بریم عروسی خواهرم گفت بیا ابروهاتو لیفت کنم خیلی قشنگ میشه منم گفتم باشه ، بعد که خودمو توو آینه دیدم واقعا زشت شده بودم و در نهایت نتونستم باهاش کنار بیام و رفتم پاکش کردم و من خیلی خیلی از این لحاظ خدارو شکر میکنم که یک چهره زیبا و طبیعی دارم خیلی ازش راضی هستم و خدارو شکر میکنم البته که منم از برنامه های شما یاد گرفتم وگرنه اگه منم روی اعتماد به نفسم کار نمیکردم ممکن بود منم در دام همین مدای مسخره بیفتم
با این فایل یاد گرفتم که باید خیلی بیشتر تمرکز بذارم روی چیزهای مثبت و خیلی بیشتر جدی بگیرم و حتما نتایجش رو خواهم گفت
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه همراهان خوبم در این مسیر زیبا
این روزها بیشتر از همیشه استاد از شما سپاس گزاری میکنم هم زبانا و هم در عمل با بیشتر گوش دادن به فایل ها و سعی در بیشتر عملگرا بودن چون واقعا آگاهی هایی که از زبان شما جاری میشه قفل هایی رو باز میکنه که قشنگ میگم آخیش خداروشکر چقدر عالی بود همان احساسی که در طول شنیدن این فایل داشتم یعنی با هر کلمه حس میکردم این قلبم بازتر و بازتر میشه و تا همین الان که چند ساعت از شنیدن این فایل میگذره همینجوری لبخند رو لبامه.
داشتم به این فکر میکردم فایل های اخیر شما هرکدام یک دوره مجزا میتونست باشه الحق و الانصاف، ضعف های شخصیتی که در این فایل ها بهبود داده میشه عجیب مسیر زندگی رو هموارتر میکنه. این فایل ها خودش منطقیه برای فکر نکردن به چگونگی جریان هدایت چون آدم انتظار این موضوعات رو نداره بعد میاد میبینه دقیقا آگاهی اون فایل ربط داشت به چیزی که الان بهش نیاز داشتی و این زیبایی بودن در این مسیر رو چند برابر میکنه.
اما در مورد این فایل باید بگم بعضی جاها خودم رو تحسین کردم و از خدا سپاس گزاری کردم که در مسیر درستی بودم مثلا من بعد از تداوم در این مسیر همیشه به این فکر میکردم شخصیت، اندام، چهره، موقعیت خانوادگی و اعضای خانواده و رابطه ای که باهاشون دارم، شغلم، دوستان و همکارانم، خانه و همسایه هام، کسبه و موقعیت منطقه ای که توش زندگی میکنم، دانشگاهی که توش درس خوندم، استادی که دارم، کارهایی که خداوند برام انجام میده و رابطه ای که باهاش دارم و خیلی چیزای دیگه که ممکنه از قلم افتاده باشه همشون بهترین چیزین که میتونه باشه و هر روز و هر لحظه بابتشون سپاس گزاری میکنم.
اما در خصوص برخی چیزها دقیقا برخلاف این موضوع رفتار کردم، به ویژه در بحث کار و روابط عاطفی. مثلا من با کارکردن روی باور فراوانی موقعیت های بسیار خوب و مشتریان بسیار درجه بک که هر کدامشون غول های حوزه کاری خودشون هستند رو دعوت کردم به سمت خودم اما هنوز نتیجه ای که تبدیل به قرارداد بشه رخ نداده بعد داشتم فکر میکردم به اینکه چرا همچین حالتی پیش آمده و من چه تغییری باید در فرکانسم ایجاد کنم؟ یا در حوزه روابط چرا شجاعتی که استاد میگه به خرج میدم احساس لیاقتم دارم اما هنوز موفق نبودم؟ به این رسیدم که من در ذهنم به این فکر میکنم که ممکنه شخص بهتری از من هم وجود داشته باشه. همین که الان دارم ازش مینویسم دوباره ذوق کردم.
مثلا وقتی موضوع مهاجرت رو من بهش فکر میکنم همیشه به خودم و دوستان نزدیکم گفتم که آقا فکر نکن اگه اینجا پول نسازی اونجا قراره معجزه بشه، ذهن فقیر امکان نداره با یک حرکت خاص ثروتمند بشه، دقیقا همین حرف رو هم میزدم که شاید به خاطر نداشتن پیش فرض منفی یه مدت همه چیز اونجوری که دوست داره پیش بره اما به محض برخورد با اولین تضاد حالت بسیار بدتری رو تجربه میکنه. دقیقا مثل کسی که به جای اینکه برای رسیدن به شادی بیاد یه فعالیت یا فکر مفید داشته باشه میاد مواد یا مشروب مصرف میکن، شاید یه مدت حالش خوب بشه اما بلافاصله احساسش از اون چیزی که هم بوده پایین تر میاد.
چند روز پیش بود که تصمیم گرفتم دیگه نرم سراغ شبکه های اجتماعی، انگار تا الانم دردم نیومده بود اما حساب کردم اگر حدود 10 سال رو در نظر بگیریم که شبکه های اجتماعی فعالیت بیشتری دارند چقدر من میتونستم بهتر باشم و چقدر تمرکز مفید من رو درگیر کرد. چه چیزهای مفیدی رو من از دست دادم، چقدر ناخودآگاه خودخوری، مقایسه و حسادت کردم، چقدر احساس عقب افتادگی و گناه کردم.
یعنی کلکسیونی از احساسات منفی و بعد انتظار داشتم که فروشم هم بالا بره یا حسی که در روابط دوست دارم تجربه کنم رو داشته باشم.
تو همین چند روز دارم معجزات این تصمیم درست رو میبینم. یه مدتی بود من کم کرده بودم یعنی اگر هم میرفتم فقط به این دلیل که مثلا جواب دایرکتی رو بدم اما چند وقته همان هم متوقف کردم گفتم من راه های ارتباطی رو گذاشتم اگر کسی خیلی براش مهم باشه از اون طریق اقدام میکنه، من انقدر باید خودم و کارم رو بهبود بدم که مشتری خواستار من باشه و زمانی که چنین حالتی پیش بیاد نیازی نداره من بخوام جایی باشم که حواسم رو پرت میکنه و انواع اقسام بیماری های احساسی رو بهم منتقل کنه.
یکی از مهم ترین اثرات مخربش انتخاب کردن الگوهای اشتباهه، اغلب آدم هایی که واقعا از درون پوچ هستند رو ما به عنوان الگوهای درست و خوب در نظر میگیریم، یعنی اگر من ارتباط نزدیک با خیلی هاشون نداشتم متوجه نمیشدم که چقدر این اشتباهه.
کسی که واقعا یه ساعت باهاش باشی مجبوری با حالت تهوع ازش خداحافظی کنی جوری خودش و زندگیش رو نمایش میده که اگر یک برشی از اون رو ببینی به خودت میگی کاش منم جای این بودم.
من هیچ وقت دوست نداشتم به شخصه جای هیچ کسی باشم.
من اگر دوست دارم عشق رو تجربه کنم باید خودم رو ببینم
اگر میخوام فروش بیشتر بشه باید فراوانی رو ببینم
نه جور دیگه
خداروشکر میکنم که در این مسیر دارم بهتر و بهتر میشوم و همین عالیه
باز هم از خدای مهربان، استاد عزیز و همه دوستان بزرگوار خودم تشکر میکنم
سلام خدمت استاد عزیزم،مریم بانو
و دوستان جانم
به نام خدای مهربان
این فایل هم مثل همه فایلها بی نظیییر بود و حرفی توش نیست ،،، خیلی خیلی ممنونم که نسبت به چند وقت گذشته خیلی بیشتر دارید فایل میگذارید..
دلم میخواد چند تا تجربه و مثال از خودم بزنم:
چند سال پیش که من خیلی تو اینستا بودم ،دائما چند تا بلاگر یا حتی آشپز رو دنبال میکردم و همه اش محو زندگی و رابطه و تفریحات و کادوها و….میشدم..دیدم ذهن من به این بهانه که بریم ثروت ببینیم تا ثروت بیشتر بیاد تو زندگیت منو می بره تو اینستا و من فقط آه و حسرت نصیبم میشد..دیدم حالم داره بد میشه،دیگه داشته های خودم رو نمیدیدم،وسایل زندگیم به چشمم نمیومدن با اینکه من وسایل خونه ام خیلی هم زیبا هستند هم شیک،،محبتها و توجهات همسرم واسم دلچسب نبود..حالم با غذا و ماشینمون و سفرهامون و….خلاصه هر چی بگم ،بد بود..و فقط نتیجه اش برای من افت مالی شدید شد،سردی رابطه من و شوهرم ،غم و بی حوصلگی خودم….یکم به خودم اومدم دیدم من دارم دستی دستی،گند میزنم به زندگیم و خب خیلی هاشون رو آنفالو کردم و فقط بعضی هارو میدیم اونم فقط آشپزی چون عااشق آشپزی ام…حالم بهتر شد و کتاب شکر گذاری رو خوندم و انجام دادم بازم بهتر شدم و حالا که با شما هستم که دیگه عاااالیم،،حدود یکسال و نیم هست اصلا اینستا ندارم،تو 3 سال هست که تلویزیون نمی بینم و کلا هر چیزی احساس کنم حتی کمی حالم رو داره بد میکنه بر عکس ظاهر جذابش،سریع بی خیالش میشم و به خودم میگم این سم واسه زندگیت و رهاش کن…
من و همسرم قبلا رابطه ی خیلی خوبی داشتیم و حالا هم دوباره برگشتیم به همون دوران به لطف خدای مهربان و شما..یک زندگی آرام و پر از محبت و عشق و احترام داریم و تمام تلاشم اینه که اصلا وابسته نباشم به ایشون..واقعا خونه ما رویایی شده از شدت آرامش و لبخند..
خدارا شکر که هدایتم کرد به این مسیر و زندگیم نجات پیدا کرد..
مثال دوم؛
من توی یکی از زیباترین و واقعا میتونم به جرات بگم در تمیزترین شهر ایران زندگی میکنم با امکانات و شیک،،اما همیشه میگفتم اینجا چیه،حالم ازش بهم میخوره،نه هوا داره نه جایی واسه تفریح،آدمهای خشک و بی روح و تعصبی و خلاصه که هر چی چیز بد بود ما به این شهرمون چسبوندیم،،از قضا شرایط به یک سمتی رفت و داشت جدی میشد که ما ازین شهر بریم به یکی دیگه از شهرهای ایران…رفتیم واسه خونه ،چند تا خونه دیدم و……بغض شده بودم،،دیدم واقعا شهر خودمون چقدرررر متفاوته و از خدا خواستم کمکم کنه و هزاران بار در روز زیباییهای شهرم رو میگفتم و با عشششششششق شکرگذاری میکردم،خلاصه اون داستان اوکی نشد و ما دوباره برگشتیم به شهر و محله و خونه قشنگمون..
و هنوز که هنوز دائما زیباییهای شهرم رو می بینم و براش سپاسگزاری میکنم و میگم خدایا خودت منو به زیباییها و لذتهای بیشتر هدایت کن چون میدونم تو عالم مطلقی،من تصمیم نمیگیرم ،فقط میگم چی میخوام تو بهم بده..
واقعا مقایسه کردن چشمهای آدم رو به روی نعمتهایی که تو زندگیش داره میبنده و چه زندگی ها که به خاطر همین مقایسه ها از هم نپاشیده و چه ادمهایی که در قعر افسردگی و حسرت ازین دنیا نرفتن….بی فایده
خدارا شکر میکنم من رو به راه راست هدایت کرده،راه کسانیکه تلاش میکنند شاکر داشته هاشون باشند و باور دارن خداوند به بهترینهای بیشتری هدایتشون میکنه..چون زیبایی و فراوانی و خوبی انتهایی نداره مثل خود خدا جونم
استاد جان منم به شما و همه دوستانم سال نو میلادی رو تبریک میگم با آرزوی بهترینها برای این جمع خاص و فوق العاده..
دوستتون دارم
در پناه حق روز و روزگارتون عاااااالی
سلام به سپیده جان
سپیده جان چقدر قشنگ به داشته هات تمرکز کردی و یا داستانهایت یک بار دیگه قانون را برامون مرور کردی.
تحسینت میکنم که شاخک کنترل ذهنت اینقدر قوی کار میکنه و زود خوب را از ناخوب تشخیص میدهی.
چقدر هم عکست زیباست.
خدا را شکر برای رابطه رویایی با همسرت
و همچنین شهر زیبایی که با تمام دلخوشی ها درش زندگی میکنی.
از لطفی که به من داشتی هم بسیار بسیار سپاسگزارم.
بازهم برامون از قصه های قشنگت بگو.
تو بگو ما لذت ببریم
و خودت برو به بهترین مدارها
سلام به شما بهار جانم که واژه هاتون هم مثل بهار اسمتون سبز و دلنشین است
الان تازه چشمانم رو باز کردم و مشغول شکرگذاری بودم،حسی گفت بیام تو سایت کامنت دوستانم رو بخونم تا به قول استاد جان،فرکانسم رو روی موج مثبت تنظیم کنم.
من عاشق این نقطه ی آبی هستم که پیام صندوق پستی سایت است و میگه: نامه ای پر از مهر از دوستی دارم که شاید ظاهرا خیلی دور باشد،اما حتما بسیار نزدیک است.
نامه پر از محبت شما را با ذوق خواندم و پیام خدارا از دستان شما دریافت کردم.
دیشب جایی بودم که خیلی زیاد نیاز به کنترل ذهن داشت و من چون اهرمم راجب به رنج بدبینی و لذت خوشبینی است،، خیلی سعی در کنترل ذهن کردم ولی آخرش ی جایی از دستم در رفت….
شب وقت خواب ذهنم شروع کرد به نجوا و سرزنش که تو الکی داری کار میکنی ،درست عمل نمیکنی و….
امروز صبح پیام بسیار صمیمی شما اولین پیامی بود که من از جهان دریافت کردم و بسیار دلگرم و آرام شدم و به خودم امیدوار،هر چند که عمل به قانون انتهایی ندارد.
خدارا شکر برای این سایت بهشتی،برای حضور دوستان جانی مثل شما که میشه انرژی خالص و صادقانه اشون رو با وجود فرسنگها فاصله اما از پشت کلمات شیرینشون به خوبی چشید، و من چشیدم و بسیار لذت بردم..
براتون بهترین ها رو از خدای بزرگم تمنا دارم.
روز و روزگارتون عاااااالی در پناه یگانه خالق هستی.
درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم
خدا قوت و ممنونم از این جلسه ی فوقالعاده
استاد عزیزم خبرهای خیلی خوبی دارم خدا رو صد هزار مرتبه شکر
.
استاد عزیزم این روزها هدف و تمرکز من روی دوره دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها است جلسه اول همین دوره سه هدف که برام بینهایت ارزشمند و مهمه رو انتخاب کردم
. هدف اولم به لطف خدا مهاجرت به شهر مورد علاقه مون بود
. هدف دومم خرید ماشین شاسی صفر کیلومتر
هدف سومم راه اندازی کسب و کارم در شهر مورد علاقمون است
استاد عزیزم الان 2 ماهه مهاجرت کردیم به کرج و خیلی خیلی مهاجرت لذت بخشه و الان درکرج ساکن هستیم و به لطف خدا کسب و کارمم که بزرگترین ترس من بوده داره شروع میشه و خیلی عالی من و خانمم ودخترمون و پسرمون داریم به محیط اینجا سازگار میشیم و خیلی خیلی دور بودن از فامیل و دوستان و خانواده داره کمک میکنه که روی باورهای خودمون کار کنیم و به لطف خدا تقریباً همیشه داریم یا به فایلهای شما گوش میدیم یا سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت رو از اول داریم میبینیم
ماشین سواریمون که یک ساینا بوده رو با یک ماشین دنا ی فوق العاده معاوضه کردیم و ثانیه به ثانیه شکر گذاریم
اینها خبرهای خوشی بود که قبل از شروع کامنتم دوست داشتم بگم
استاد عزیزم بینهایت ضربه خوردم تا آخر متوجه شدم که پذیرفتن اتفاقات زندگیم که من مسئولش هستم
نگفتن آرزوها به دیگران سورپرایز کردن دیگران بعد از رسیدن به خواستهها رو متوجه شدم
بعد از اینکه کلی دردسر برای من درست شد به اینها پی بردم
استاد عزیزم خدا رو 100 هزار مرتبه شکر الان خیلی ساله که من و همسرم اینستاگرام رو نداریم و از این چرت و پرتهایی که همه صبح تا شب دنبال میکنند دور هستیم خدا را 100 هزار مرتبه شکر عاشق فایلهای شمایم
سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو و فایلهای جدیدی که روی سایت میاد و دورههامون رو گوش میکنیم و میبینیم
خدا را شکر نتایجی داره توی زندگیم اتفاق میافته که خیلی خیلی مثبت و عالی هست
نتایجی رو که خداوند وارد زندگی ما کرده مثل اتمام شراکت و تصفیه ی بدهیهامون و مهاجرت و ساخت آپارتمان چیزهایی است که بینهایت آرزوهای بزرگی برای ما بوده و این نتایج رو از تمرکز و توجه به خودمون و خواستههامون میدونم
استاد چند وقته که واتساپ فیلترش در ایران در حدود 10 روز برداشته شده و یک سری گروههای خانوادگی و گروههای کاری دعوت شدم که متوجه میشم چقدرکار فوق العادهای انجام میدادم که در هیچ گروهی و در هیچ شبکه اجتماعی نبودم و فقط فعالیت من در سایت هست و بینهایت به ما آرامش میده
همین الان که داشتم این موارد رو برای شما میگفتم هر چقدر به این کانالها فکر کردم دیدم هیچ فایدهای برای من نداره و گروه خانوادگیمون رو برای اینکه خانواده ناراحت نشن روی سکوت گذاشتم وکانالهای کاری رو هم حذف کردم و این کاری بوده که همیشه انجام میدادم تا تمرکزم روی اهدافم باشه
استاد عزیزم باورتون نمیشه که از گوش دادن این جلسه سیر نمیشم و خیلی خیلی گوش کردم
استاد عزیزم انشالله سال 2025 برای هممون بهترین سال زندگیمون باشه و هر سال از امسال هم بهتر باشه سال میلادی رو به شما و همه ی بچههای سایت تبریک میگم
16 دی 1403
انشالله در پناه فرمانروای کیهان همیشه در اوج سالم سلامت ثروتمند قدرتمند لیاقتمند و خوشحال باشیم
بدرود
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و بچه های نازنین سایت
استاد شما فرمودید که مثال هایی بزنید از اینکه چگونه ذهن شما مرغ همسایه غاز نشون میدهد ؟
من میتونم بگم قبل از دوره احساس لیاقت این عادت خیلی داشتم به صورت نا خود آگاه داشته های دیگران برام زیباتر و خوش رنگ لعاب تر بودند
البته اون زمان اونقدر دقیق متوجه این طرز دیدگاه م نمیشدم ، بعد از دوره احساس لیاقت ،وقتی به سوالات خود شناسی پاسخ دادم و شناخت بهتری از خودم پیدا کردم و فهمیدم دلیل بسیاری از حس های بدم این بود که خودم مقایسه میکردم داشته های خودم نمیدیدم
یکی از مثال های که خیلی واضح که یادم میاد این جوری عمل میکردم اینکه که من کانادا با آمریکا مقایسه میکردم
خب اول که من از کابل مهاجرت کردم به کانادا ماه های اول همه چیز خیلی برام جالب بود تازگی داشت از دیدن خوبی ها زیبایی لذت میبردم ، اما یادمه این مقایسه از اونجا شروع شد من فایل های سفر به دور آمریکا نگاه میکردم همش آمریکا با کانادا مقایسه میکردم ، میگفتم ببین آمریکا چقدر قشنگ هست چه آب هوای خوبی داره,( چون اینجا اکثرا هوا سرده) میگفتم چه فایده اینجا همش سرده آمریکا خوبه ، چرا من آمریکا نرفتم
خب طبق قانون بدون تغییر خداوند به هر آنچه توجه کنی از اساس همون چیز وارد زندگی مون میشه ,کم کم به شرایط و آدم های برمی خوردم که این باور در من تقویت میکرد ، مثلا استادای دانشگاه مون از بدی های اینجا میگفتند و یا افرادی را جذب میکردم که تمرکز شون روی نکات منفی اینجا بود و دایم از مشکلات سخن میگفتند و همین طور اتفاق های نا خواسته جذب میکردم
یادمه یه دفعه بی به خودم اومدم دیدم بابا من دارم چیکار میکنم ، اونقدر مواظب ورودی هام نیستم ، مثل قبلاً اونقدر کنترل ذهن جدی نمیگیرم ، واقعا احساس خوشبختی نمیکردم این در صورتی بود زمانی افغانستان بودم با اینکه دچار تا خواسته های زیادی بودم اما با تغییر زاویه دیدم ، احساس خوشبختی میکردم
به لطف خداوند زمانی که جهان داشت چک و لقد هاش شروع میکرد ، متوجه شدم دارم چه بلایی سر خودم میارم
اول شروع کردم بر کنترل جدی ورودی هام
شروع کردم تمرکز بر نکات مثبت جایی که هستم ، و کم کم هدایت شدم به زیبایی بیشتر ،یادمه به تریل ها پیاده روی هدایت شدم دقیقا شبیه همون هایی شما تو سریال های سفر دور آمریکا می رفتین( واقعا دقیقا شبیه اون ها)
و جهان هم بیشتر بهم زیبایی این شهر بهم نشون میداد و آدم بهتری رو جذب میکردم و از اون به بعد تلاش م اینکه تمرکز م بزارم روی زیبایی جایی که هستم
مثلا من مهارت زبان انگلیسی م مقایسه میکردم با بقیه ، میگفتم که این انگلیسی حرف زدن من بدرد نمیخوره ببین طرف چقد قشنگ انگلیسی حرف میزنه من نمیتونم به اندازه اون قشنگ و روان انگلیسی حرف بزنم ، خب این طرز تفکر باعث میشد من به شرایط ی بر بخورم هی بیشتر بهم ثابت میشد که من انگلیسی م خوب نیست
استاد بعد از دوره احساس لیاقت ، وقتی این نشتی بزرگ انرژی م پیدا کردم و تلاش کردم کم کم این نوع تمرکز م تغییر بدم به همون میزان هم اتفاق ها عوض شدند
یکی از بهترین راهکارها برای خارج شدن از این مدار مخرب ،شکرگذاری هست که شما استاد عزیزم همیشه تو آموزش هاتون تاکید دارید بر شکرگذاری
مخصوصا توی این چندین فایل های آخر که روی سایت گذاشتید
و یک نکته جالب که شما اشاره کردید درباره اینکه چرا باید شکرگذاری کنیم اینکه وقتی ما داریم شکرگذاری میکنیم برای ذهن مون منطق میاربم همون جوری که این نعمت ها وارد زندگی مون شدند میتونه نعمت بیشتر دیگه هم وارد زندگی مون بشع.
من الان به جرات میتونم بگم توی این مورد به طرز قابل توجهی بهتر شدم ،مثلا به صورت نا خودآگاه این اتفاق می افته خودم مقایسه کنم و داشته ها و شرایط دیگران برام زیباتر به نظر بیان اما وقتی متوجه میشم حسم داره بد میشه آگاهانه تلاش میکنم نوع نگاه م تغییر بدم مخصوصا با شکرگذاری بخاطر داشته هام
استاد عزیزم بخاطر این فایل های گرانبها ازتون سپاسگزارم که واقعا با عمل کردن به اون ها زندگی م روان تر ، روان تر میشن
سلام مرضیه عزیز و دوست داشتنی
اولا من چقدددد شما رو تحسین میکنم و ازتون الگو میگیرم، مرضیه جان منم هراتی ام، تو ایران ب دنیا اومدم و بزرگ شدم. منم مثل خودت وقتی وضعیت اطرفیانم رو می دیدم میگفتم نه من باید پولدار بشم زندگی من باید فرق کنه یه چیزی تو قلبم میگفت تو زندگیت با اینا فرق میکنه و از همون بچگی میگفتم من باید موفق بشم خدا کمکم میکنه و قلبم نمی پذیرفت ک اره زندگی همینه دیگه فوقش توهم میشی مثل دخترای فامیل ک منتظرن شوهر بیاد ببره شون خوشبخت شون کنه.
خودت میدونی چقد این باورهای محدود تو ما افغانها زیاده، باورهای عدم لیاقت و ارزشمندی خودشون، باور نکردن خودشون خدای خودشون و توانایی هاشون، اینکه فک میکنن همیشه باید قشر کارگر جامعه باشن، مخصوصا ک ب من میگفتن ما مهاجریم ما غریبیم تو کشور غریب ماب هیچ جا نمیرسیم.
ولی من باور نکردم و از 19 سالگی دانشگاه رو ول کردم و چسبیدم ب پول درآوردن و کار کردم، بعدم مغازه خودمو زدم و البته جمع کردم درحال حاضر میخوام روی علاقه ام سرمایه گذاری کنم.
خواستم ازت تشکر کنم اولا بابت اینکه الگویی شدی ک بگم عهههه مرضیه از کابل رفت کانادا، ب همون خونه رویایی من رسید، ب تریل های پیاده روی، ب مردمان شاد و خوش خنده، ب مسافرت هایی ک از بچگی آرزوشو داشتم، ب ماشین سواری و دور دور، ب بیزنس خانوادگی زدن، ب مهاجرت، ب اینکه تو کانادا هم داره با ایمان بیزنس شو ادامه میده، ووووو دمت گرم دختر بهت افتخار میکنم و الگویی افتخار آفرین هستی برام.
در مورد مقایسه گفتی عزیزم. اتفاقا تازگیا متوجه شدم بدترین کاری ک میتونی بکنی مقایسه است، ناسپاسی میاره ک فک میکنی این زندگیت بره ب درک اینم شد زندگی ک تو داری؟ درصورتی ک همین زندگی تا پارسال آرزوی تو بود و صد البته آرزوی خیلییی ها همین الان هست.
بنظرم بزرگ ترین سپاسگزاری ما اینه ک ما خدا رو تو قلب مون داریم، ما یه خدایی داریم از رگ گردن ب ما نزدیک تر ک هروقت دلمون گرفت بریم پیش خودش، هروقت نجوا اومد بگیم خدایا دستم ب دامنت خودت بهم بگو الان چیکار کنم، خدایی ک مشاور کسب و کارمونه، رئیس مونه، ایده میده چه ایده هااااایی، و بزرگ ترین نعمت همین عه واقعا این ک تو رفیق جون جونیت خداست و بی نیازی از هرچیز و هر کس.
دیروز ک رفته بودم کوه، تو خیابون های تجریش ک ماشینارو می دیدم من تو ون بودم و با مترو میرفتم ذهنم میخواست بگه چه فایده اصلانم امروز بهت خوش نگذشت، نگا اون دختره رو سوار ماشین مورد علاقه ته، نگا اوت پارنترا رو راحت تو ماشین خودشونن.
بعد دیدم داره اون احساسات رویایی ک من تو کوه با خدای خودم داشتم رو بی ارزش جلوه میده، اصن همینکه من پول دارم وقت آزاد دارم سلامتم پر انرژی ام خودم برا خودم کافیم اینا مگه کم نتیجه است؟
اصن مگه لوکیشن من میتونه باعث خوشحالی من بشه؟ مگه اومدن اون پارتنر میتونه باعث خوشحالی بیشتر من بشه؟ مگه مهم ترین رابطه، رابطه من با خدام نیست؟ مگه خدا عشق شو تو قلبم پر نکرده ک من انقد با خودم حالم عالیه
بخدا اگه بدونی من تو کوه های برفی و با اون سکوت و عظمت و تنهاییم با خدا چه احساسات نابی رو ک تجربه نکردم، یه موقع هایی زبونت بند میاد و میزاری ک سکوت زبان تو و خدا بشه، خدایا این حس و حالا رو من کی داشتم؟ تو کی دیدی اصن همچین نزدیکی ب خدا و اصل خودت؟
گفتم خدایا منو ببخش بیا بنویسم ک امروز چه معجزاتی برام رقم زدی، چه حس و حالایی داشتم، چه همزمانی ها و لطف و محبت ها و عشق هایی دریافت کردم، چه جاهای زیبایی هدایت کردی منو. بعد گفتم ناعمه تو فقط خودت و با خودت مقایسه کن، فقط سرت تو لاک زندگی خودت باشه، بشین بنویس نعمت هاتو خجالت میکشی بعدش.
مقایسه بزرگ ترین دزد شادیه.
من خودم تعیین میکنم خوشبختم یا نه
من خودم تعیین میکنم ک موفقم یا نه
با احساسم، با احساس خوبی ک با خودم و خدای خودم دارم
من بیشتر از همه از بودن با خودم حسم خوب میشه.
من خودم و خدای خودم کافی هستیم براهم
من خودم، خودم رو تایید میکنم، تحسین میکنم و بهش احساس ارزشمندی میدم
هویت من با حضور خودم مشخص میشه نه اینکه کسی باشه یا موفقیتی باشه
هویت من خودمم ارزش من خودمم
تمام شد و رفتتتتت.
دوستت دارم عزیزم، حرفای این روزامو نوشتم ؛)
در پناه الله شادتر و موفق تر و ثروتمندتر باشی
سلام به ناعمه خانم عزیزم
چقدر از خواندن کمنت ت لذت بردم و چقدر قشنگ نوشتی و چقدر قشنگ از گفتگو های ذهنی ت نوشتی و چطوری تونستی ذهن ت کنترل کنی ، زمانی شروع میکنه به مقایسه کردن
واقعا مقایسه اسلحه شیطان هست که همیشه میتونه حس مون بد کنه ، و ما را وارد مدار اتفاقات بد کنه
واقعا از خواندن کمنت ت لذت بردم و
چند بار خوندم ش
خیلی باورهای خوبی را یادآوری کردی
بهت تبریک میگم و تحسین ت میکنم کسب و کار خودت شروع کردی
برات آرزوی موفقیت شادی و سلامتی دارم ناعمه جان
سلام به استاد بزرگوار و اعضای محترم سایت عباس منش
من به روسیه زندگی میکنم محصل دانشگاه هستم وقتی یک سال پیش به این کشور آمدم همان سال افراد دیگری هم با من برای تحصیل آمدند و هر کدام از ما ها در شهر های مختلف روسیه شروع به درس خواندن کردیم بعد مدت کوتاهی تعداد زیادی از همین افراد شروع به مهاجرت به اروپا کردن به دلیل اینکه آنجا پول زیاده، کار زیاده، کار راحتتره، همه با همچین بهانه های از راه غیر قانونی وارد اروپا شدن که آنجا زندگی راحت تری داشته باشند, ولی من از همان اول دنبال این چنین هدف نبودم و درس ام را ادامه دادم الان بعد چند ماه که با تعداد از همان افراد در اروپا صحبت میکنم آن خوشحالی که میگفتن اگر ما به اروپا برسیم خواهیم داشت را نمی دیدم حتا بعضی ها میگفتن ما از مدتی که به اروپا آمدیم خیر ندیدیم، همین چند روز بخاطر بعضی از شرایط ام در روسیه پیش خودم فکر میکردم من هم برم اروپا ولی روح درونم این چنین اعمال که اینجا پول و آسایش نیست ولی آنجا است را تایی
د نمی کرد تا امشب این فایل شما دیدم، و به این درک رسیدم بخدا قسم که من اگر مدار ام بالا بره طبیعت خودش من را به جا های بهتر و بهتر هدایت میکند.
با زور نمیشه به خوشبختی و آرامش رسید به دنیا و نظم که در آن است ببین به خدا و آفرینش بنگر که کجایش زور زدن به وجود آمده.
به نام خدای دهنده و مهربان
استاد جانم
سلام گرم و صمیمانه این شاگردتون رو پذیرا باشید که شب و روز سعی میکنه از شما الگو برداری کنه و کلام توحیدی تون رو نه با گوش سر که با گوش جان بشنوه و عمل کنه .
( البته که همیشه ام تو عمل موفق نیست اما سعی می کنه یادش باشه قانونی هست به نام تکامل و نباید هییییچ سرزنشی تو کار باشه )
و سلام به همه دوستان نازنینم که خدا میدونه چقدر دوستون دارم چقدر از کامنت هاتون یاد می گیرم و چقدر تحسینتون می کنم . (( خدایا هزاران بار شکر ))
راستش صادقانه بگم خود من هم یکی از کسایی بودم که روزی نبود که سر هرررر چیزی خودم و با دیگران مقایسه نکنم و غم عاااالم توی دلم نیاد .
چقدر اون روزا فس میشدم و باطری ام همیشه خالی از شارژ بود و
این باعث شده بود واقعا این همه نعمت و استعدادی رو که خدا بهم عطا کرده بود و نبینم و هی بیشتر تو تاریکیها فرو برم .
اما اما ….
به لطف الله و گوش دادن و عمل کردن به فایلهای هدیه و به خصوص دوره (( عزت نفس )) چقدرررر ظرف وجودم رشد کرد .
چقدر به خودم اومدم
چقدر خودمو تحسین کردم
چقدر تواناییهامو دیدم
چقدر بزرگ شدم
یه مثال میزنم :
من تو کامنت قبلیم گفتم که از کاری که سالها داشتم انجامش میدادم و اتفاقا هم درآمد خوب و مکفی داشت ولی چون اصلا دوسش نداشتم داشت جسم و جان منو میخورد شجاعانه و با توکل به خدا و ایمان به هدایتش اومدم بیرون و کاااامل پرونده شو بستم .
الان هنوز تو شغل مورد علاقه ام ( که فعلا بازیگری تاتر نیست و شغلی که همیشه دوست داشتم واردش بشم و خودمو محک بزنم )
استیبل نشدم و
به قول استاد نشستم تو خونه به درو دیوار نگاه کنم .
به لطف و هدایت خدا ، از جایی که حتی تو خوابمم نمیدیدم داره بهم رزق میرسونه .
در حال حاضر من فروشنده هستم در بعضی ایونت ها .
به والله قسم جوری فروشندگی میکنم که تا الان بارها و بارهاااا غرفه دارا اومدن بهم گفتن شما ذاتا فروشنده موفقی هستی یا میگن رفتی کلاس فن بیان ؟ یا دوره حرفه ایی فروشندگی فلان استاد و دیدی ؟؟
یا کتابای فروشندگی فلان شخص رو خوندی ؟؟ و …
در حالی که من توی دلم میخندمو میگم :
این من نیستم که فروشندگی میکنه بلکه خداست که میفروشه . استادم خدا بوده و شاگرد کلاسای ارزشمند و انسان ساز عزت نفس ِ بنده ایی توحیدی و بی نظیر به
نام سید حسین عباسمنش هستم .
چون من تجربه فروشندگیم یک ماه بوده در اگه اشتباه نکنم 13_14 سال پیش .
به خدا که فکرشم نمیکردم اینقدر قشنگ بتونم با مردم تعامل داشته باشم .
حتی با خریداران سخت و بدقلق که خداروشکر خیلی کمن و میدونم که این به باورهای من برمیگرده .
استاد جان اینارو خلاصه گفتم که بگم :
دوره عزت نفس کاری باهام کرده و جنبه هایی از شخصیتمو بیرون کشیده که خدا شاهده خودمم نمیدونستم اینقدر خوب و قوی دارمش . اونهم تقریبا بدون تجربه . ( مقایسه خودم با خودم نه مقایسه خودم با دیگران )
چند وقت پیش قرار شد فروشنده یه برند معروف بشم وقتی چند نفری از اطرافیانم که حتیییی خودشون تو ایونتها غرفه دارن میگفتم توقع فروش نداشته باش مردم الویتهاشونو در نظر میگیرن و….. صدتا باور محدود کننده دیگه ….
( آخه فقط جا کارتی این برند از 1/200 شروع میشه و میره بالا …..)
ولی من طبق آموزه ها شروع می کردم به توکل به الله و تجسم و فروش خوب . البته خیلی ام از خودم توقع بالا نداشتم .
ولی استاد منی که همیشه خودمو ضعیف تو هر کاری میدونستمو خودمو با هر کس و ناکسی مقایسه میکردم .
همییییشه ام خودمو تحقیر میکردمو خودمو بی عرضه میدونستم چون شبیه فلانی و فلانی نیستم .
روز اول 7 فروش داشتم اونم از کیف هاش که قیمتش خیییلی بالاتر بود ،
روز دوم 17 تا بازم کیف و حتی کیفهای سایز بزرگش
و
روز سوم هم فروش خوبی داشتم .
نمیدونید چقدر به خودم افتخار میکردم چون من (( تووووونستممممم ))
و انجامش دادمممممم…
که خود صاحب سرمایه نه به من اما به شخصی گفته بود تا حالا فروشندگان من در فروش حضوری این قدر موفق نبودن .( چون این برند در اکثر مواقع از طریق سایت در ایران و چند کشور دیگه فروخته میشه ) .
اینو گفتم که مبحث مقایسه رو کمی تغییرش بدم و به همه شما خانواده عزیزم بگم قبل و بعد خودتون رو بعد از استفاده از فایلها حتمااا برای خودتون
یادآوری کنید . ببینید کجای کارید ؟؟؟؟
( همون چکاپ فرکانسی عزیز )
و خودمون رو با افتخااار تحسین کنیم تا باز هم ظرف وجودمون بزرگتر و بزرگتر بشه
تا نعمت ها و ثروتهای بیشتری توش جا بگیره .
وقتی عمیق فکر میکنم . به خداااا من اون شیرین قبلی نیستم خودم متوجه ام دارم بزرگتر میشم .
و واقعا حق با استاده که میگن :
یه جا به خودت میای میگی
خداااای من یه انسان چقدرررر میتونه بزرگ بشه وسیع بشه ما چقدرررر جا برای رشد کردن داریم
ما واقعاااا نامحدودیم و این چه لذت بزرگیه .
این لذت رو برای تک تک شما خانواده عزیزم از خداوند طلب میکنم .
استاد جانم
رفیق شب و روزم
معلم کار درستم
راهنمای توحیدی ام
یک دنیااااا دوستون دارم و براتون طول عمر سلامتی و لذت نامحدود آرزو میکنم .
بچه ها ممنون از کامنتاتون
عااااشقتوتم ………
( چنتا استیکر قلب و بوووس فراوان )
سلام
وقتی چندین و چند بار فایل ها رو گوش میکنی نه تنها بهتر درکشون میکنی بلکه بازم یه چیزهایی رو میشنوی که انگار نشنیده بودی حتی دوبار قبلترش
مثل همین موضوع که من نشنیده بودم که شما گفتین تو زمان شاه اجبار روی این بود که حجاب ها برداشته بشه و در زمان جمهوری اسلامی اجبار این هست که حجاب باشه و در هر دو مورد اعتراض و جنگ وجود داشت
این مورد خودش کلی جای فکر داره ….
من خودم با این افکارم دو نوع مورد رو تجربه کردم موردی که از جایی که بودم لذت بردم و نتیجه هاش و دیدم و موردی که همیشه فکر میکردم مرغ همسایه غازه نه بعد از آشنایی با سایت و کار کردن روی خودم ها قبل ازینکه اصلا بدونم چی به چیه
مثال میزنم
مثلا این باور از دوران ابتدایی برام بوجود اومد که هر کلاسی که من بودم همیشه جز کلاس های شر و شیطون بود و با اینکه شاید از لحاظ درس خوندن خوب نبودیم خیلی ولی همون درس خونا هم دلشون میخواست کلاس ما باشن و همیشه جز محبوب ترینا بین دانش آموز ها بودیم و این موضوع تا دوران دانشگاه با من بود و همیشه کلاسمون بغیر از درس و هوش همیشه هم جز بهترین ها بود بهترین یعنی هم دختر پسرهای باحال داشتیم و هم همیشه کلاس ما خوش میگذشت و حتی از یه جایی به بعد استادا با اینکه از نحوه درس خوندن ما ناراضی بودن ولی همیشه سر کلاس ما میخندیدن و بقولی ما جز بچه های باحال و با معرفت بودیم این باور در من بوجو اومده بود که من خودم باحالم و همیشه ادمهای باحال هم دورم هستن (تاکیید میکنم چیزی از قانون اونم به شکل هم فرکانسی نمیدونستم همیشه فکر میکردم قانون جذب فقط مالی هست و ربطی به جذب افراد نداره) خب طبیعتا این باعث نشده بود همیشه تو این موارد دوست داشته باشم در مکان و موقعیت خاص باشم یا بگم افراد فلان جا باحالن
حالا برعکسش
همیشه و هنوزم این باور و دارم و البته که دارم روش خیلی خیلی کار میکنم که کشور دیگه جا برای موفقیت و پیشرفت و ازادی و اقتصاد و… هست همه جا خوبه جز جایی که هستم
یا فلان افراد استعداد خیلی بالایی در پولسازی دارن من با استعدادهای که دارم نمیتونم پول بسازم و اگه هم بسازم دیر این اتفاق میفته و سبک و استعداد من دیگه از دهن میفته یجورایی و یا قدیمی میشه و بکر نیست و…
اینا رو حتی قبلا نمیتونستم درک کنم و در خودم نمیشناختمشون اصلا خصوصا مورد دوم و
و وقتی استاد گفتن مسئولیت کارمون و بعهده نمیگیریم ذهنم بشکن زد که همینه دیدی گفتم تو ادم مسئولیت پذیری نیستی و نجواهاااا
حالا قبلا خیلی قدم ها برای عدم این موضوع برداشتم و کلی کار کردم ولی بقول شما پاشنه های آشیل رو هر وقت سر برگردونی از روش ریشه شون میزنه بیرون و نیاز دارم خیلی خیلی روش کار کنم
و پیش برم حتی اگه ذهنم بگه موفق نمیشی که اونم با این باور که من نیستم کار ها رو انجام میدم بلکه خداست ترکیب میکنم یعنی من فقط گوش بزنگ هدایت ها میشم و به محض شنیدن عمل میکنم دیگه مابقی ش با خداست اینجوری ذهنمم کمتر قیل و قال راه میندازه (اگه تلفظش و درست گفته باشم مجبورم انگار :)))
در رابطه با اینستاگرامم تو کامنت قبلی م در همین فایل گفتم راجع بهش اما یه موضوعی رو یادم اومد اینکه یکی از دوستان دوست من که ترکیه زندگی میکنه وقتی باهم راجع به اینستا و بلاگرها صحبت کردن یکی ازونا رو گفته فلانی اتفاقا تو همین ساختمون زندگی میکنه و من از نزدیک دیدمش هیکلش اصلا اونطوری نیست که تو فیلمهاش هست ساده تر بخوام بگم منظورشون باسنش بود و میگفت از شلوارهایی استفاده میکنه که پروتز مصنوعی داخلشون هست و اونجا بود که من بعنوان یه دختر فروپاشی کردم :)) چون خیلی از دوستامو میدیدم تو مهمونی ها مثلا 3/ 4 ماه ندیده بودم و میدونستم که خیلی لاغرن ولی باسن خوش فرمی دارن رومم نمیشد ازشون بپرسم با خودم میگفتم شاید ورزش کردن ولی بعدها متوجه شدم همچین شلوارهایی هست
یا میبینم تو فضای مجازی حالا دوستام یا کسایی که کسب و کاری دارن میان میگن میخوام خط لبخند و غبغب و برداریم یا اگه اسم عمل ها رو بگم اصلا عجیب غریبن در صورتی که واقعااااا بی تعارف میگم اصلا نیازی ندارن و خیلی خوبه صورتهاشون و خب اکثرا هم من بیننده اینطوری فکر میکنم در صورتی که برای فیلم گرفتن تو اینستا هم فیلتر روی صورتشون میندازن فیلترهایی که سر بچرخونی و خیلی تکون هم بخوری برداشته نمیشه و تکون نمیخوره اینا رو تو همین مدتی که اینستام و مجدد ریختم فهمیدم با اینکه گفتم خیلی سمت اینستا نمیرم چون جوانم و زود گول خور :)) نه شوخی کردم اگاهانه سعی کردم فضا مجازی رو از زندگیم حذف کنم و چندین سال خیلی موفق بودم این مثال ها رو گفتم اگه کسایی مثل من یه درصد گول خوردن بفهمنن قضیه از کجا آب میخوره :))
واقعا بینظیر بود گوش دادن چند باره این فایل عالی و با هر لبخند و انرژی شما من هم انرژی گرفتم استاد خوش روی من نوشتم که چه اقداماتی انجام بدم و اگه هربار فکر و افکار منفی اینچنینی که مقایسه توش بود اومد سراغم ریشه ش و بررسی کنم و بفهمم داره از کجا اب میخوره
خیلی خیلی دوستتون دارم از شما و خانم شایسته نازنینم بابت زحمتاشون سپاسگزارم
خدااییا شکرررت
به نام خداوندی که تنها او سزاوار فرمانروایی و پادشاهی دنیاست
سلام به استاد عزیز و مریم جان زیبا
سلام به همه ی دوستانم در این عبادتگاه روحانی
از خدا اجازه میخوام در مورد درک و دریافت خودم از آگاهی های این فایل بنویسم و ردپایی بگذارم برای خودم از آینده ای که قراره با رشد من و بالارفتن مدارم ساخته بشه :)
واقعا چرا اینقدر مرغ همسایه غازه ؟
استاد در کنار دلایلی که شما بابت این موضوع مطرح کردین که شامل :
1- تمرکز روی نکات منفی موقعیت ها و افراد و شهر و کشورمون
2- عدم مسئولیت پذیری ما در قبال اتفاقات زندگیمون
3- بودن در بستر شبکه های اجتماعی و مقایسه کردن خودمون با هایلایت زندگی افراد
من یه مورد دیگه م به ذهنم رسید که میخواستم بهش اشاره کنم .
به نظرم یکی از دلایلی که همیشه دورنمای زندگی و شرایط بقیه رو برای ما جذاب تر از موقعیت خودمون میکنه ، بدیهی شدن نعمت های زندگی خودمون و عادت کردن به اونها و شکرگزارشون نبودنه.
من در مورد خودم بخوام بگم تا قبل از آشنایی با آموزه های شما کاملا این رو متوجه شدم که مثلا اگر من شغلی دارم که ازش درآمد خوبی دارم یا اگه وسیله ی نقلیه ای دارم یا سلامتی و خواب آرامی دارم ، اینا که جای شکرگزاری نداره و بدیهی که باید باشه و چون بدیهی میشه نگاهم از روشون برداشته میشه و میره سمت چیزایی که ندارم .
اما کی متوجه میشدم که نه انگار بودنشون خیلی م بدیهی نیست؟
زمانیکه از دستشون میدادم و مشکلی برام در اون زمینه پیش میومد.
مثلا اگر بیمار میشدم یا ماشینم دچار یه نقص فنی میشد اونجا تازه به این موضوع واقف میشدم که نه اینایی که همیشه هست بودنشون بدیهی نیست و بعد که از دست میرفتن انگار من قدرش رو میدونستم.
اما الان میدونم هر روز و هر لحظه باید بابت داشته هام شکرگزار باشم و نباید به بودنشون و داشتنشون عادت کنم .
و طبق قانون وقتی دارم روی داشته هام تمرکز میکنم و بابتشون شکرگزاری میکنم هدایت میشم به بیشتر داشتن از همون جنس اتفاقات و تجربه ها.
و اما طبق گفته ی شما استاد یکی از علت هایی که ما تمرکزمون میره سمت نکات منفی موقعیت خودمون ، به نظرم اینه که ما جزئیاتی از شرایط بقیه نمیدونیم و فقط داریم ویترین اون اتفاقات رو میبینیم.
مثلا اگر فکر میکنیم یه کسب و کاری خوبه و بهتر از ما داره پول درمیاره به این علته که ما در جریان چالش های اون کسب و کار نیسیتم.
یه علت دیگه ای هم که به نظرم خیلی مهمه و شما هم به درستی بهش اشاره کردین ، اینه که حواسمون به کنترل ورودی هامون خیلی جمع نیست.
باید خیلی حواسمون باشه تو جمع هایی که صحبت های لهو و چرندیات هست حضور پیدا نکنیم
چون یه وقتایی میشه اصلا برای ما غر و شکایت یکی از موقعیتش اصلا موضوعیت نداره و تو ذهن ما نیست.
اما تو این جمع ها وقتی مطرح میشه انگار تازه میگیم عههه آره راس میگه و اینطوری اون باور محدود کننده رو برای خودمون ایجاد میکنیم
و متاسفانه وارد مسیری میشیم که طبق قانون از همون تجربیات رو بیشتر و بیشتر در زندگیمون دریافت میکنیم.
در کامنت یکی از دوستان یادمه این جمله رو خوندم که جهان ماشین اثبات باورهای ماست.
و چقدر این جمله درسته و ما اگه همین یه جمله رو بتونیم درست درک کنیم ، با روبه رو شدن با هر تجربه ای میفهمیم که یه چیزی در درون من از جنس باورهام باعث ایجادش شده
پس دیگه اون بیرون تلاشی نمیکنیم چیزیو عوض کنیم و مدام به خودمون رجوع میکنیم و دنبال علت میگردیم.
همین نگاه باعث میشه مسئولیت پذیری مون هم نسبت به اتفاقات افزایش پیدا کنه و کم کم تو ذهنمون قدرت رو از عوامل بیرونی بگیریم و همین در ادامه باعث میشه شرک هامون رو برطرف کنیم و در نهایت بنده ی توحیدی تری باشیم.
همه ی این اقدامات چقدر زنجیر وار باعث رشد و تکامل ما میشه و ما از ما یه آدمی میسازه که داره متفاوت از نگاه جامعه فکر و رفتار میکنه.
در این مسیر خودشناسی و خودسازی برای همه ی ما یه مسیر با لذت و پر از نتایج آرزو میکنم.
در پناه الله یکتا باشیم همگی :)
به نام خدای مهربان و با سلام خدمت همه ی عزیزان
تشکر می کنم از استاد،
منم درسته مثل اکثر دوستان زیاد نمی نویسم توی سایت ولی همیشه از فرصتام استفاده می کنم برای گوش دادن به فایل ها، چون دستم بیشتر وقتا به چاقو و ظرف و … ،چون کارم آشپزیه شرکته و امیدوارم که هر چه زودتر با تغییرباورهام خداوند شرایطم رو تغییر بده و هدایت بشم به جای بهترکه اونم راه اندازیه کسب و کار خودمه، ان شاالله.
حتی این فایل رو در حین برگشت به خونه از سرکار گوش دادم.
بعداز اینکه خونه و ماشین و … اینارو از دست دادم با وجود اینکه خیلی تلاش می کنم روی باورهام و افکارم و کلامم بیشتر کار می کنم ولی هنوز نشد هیج کدومشون رو بخرم.
معمولا اهل مقایسه نبودم ولی ذهنه دیگه ،نجواها میاد،
مثلا میگه علی تو که از سال 89 داری توی شرکت کار میکنی و برعکس اکثریت که می بینی دنبال وسیله بردن از شرکت هستن و تو هیچ وقت توی این چندسال این کار رو نکردی ، تو که حتی قبل از شناخت قانون جلوی هیچ کدوم از مسئولین خم و راست نشدی ، علی تو که حتی نذاشتی هزار تومن پول غیرحلال نیاد تو سفرت و … از این نجواها، تو چرا ؟ تو چرا الان نمیتونی ماشین یا خونه ای چیزی بخری ، تو که پیش خودت فکر می کنی قانون رو داری یادمی گیری و بقیه ی همکارات که از قانون و خدا و … خیلی خیلی کم میدونن تو چرا نتونستی بخری و اینا تونستن ؟ اونا هم حقوق بگیرن ، اونا هم مثل تو زن و بچه دارن ، تو که ادعات میشه داری خودت و خدات رو می شناسی چرا نتونستی؟ تو که ادعات میشه هیچ رئیس یاسمت بالاتری از تو نمیتونه توی کارت از تو ایراد بگیره و حرفی بزنه ، تو چرا ؟ تو که همونجا سرکار یا حرف نمیزنی یا اگه بزنی اسم خداتوی حرفته ،تو چرا ؟ آخه علی همونا نمیگن چرا علی که میگه خدا ،چرا هیچ کدوم از این مادیاتی که ماخریدیم علی نتونسته بخره ، شاید علی الکی میگه ، شاید ما که وضع مالیمون بهتره از علی سرتریم ،
علی علی علی ، علی که هر روز داره روی باوراش کار می کنه ، علی باید چیکار کنی دیگه ؟
اینم نجواها و مقایسه های علی ، ولی هیچ وقت ناراحت نیستم و حسرت نمیخورم ، ناراحت نیستم از کار کردن روی باورام ،
خداروهم شکر میکنم بابت بابت این سایت و بابت اینکه هیچ وقت مثل اکثریت نفرات اون شرکت نشدم و کفر نگفتم و …
و ان شاالله که به زودی خدا خودش هدایتم می کنه به هر چه من میخوام به صلاحمه و به همه ی این چیزا میرسم دوباره ، خدایا شکرت ،
خدایا یاریم کن
سلام بر عزیزانم
سلام بر استاد عزیزم
استاد جان خیلی از شما ممنونم برای این فایلای فوق العاده اصلا من با این فایلا انگار میرم توی دنیای جدید
منکه استاد این باورم که مرغ همسایه غازه حالا چرا استاد این باورم چون در خانواده ای بزرگ شدم که از کودکی اینارا از مامانم و خانواده م شنیدم درباره شهری که توش زندگی میکنیم
خراب شه این شهر یه تره بار درست و حسابی نداره
خراب شه این شهر یه پارک درست حسابی نداره
خراب شه این شهر یه استخر نداره
خراب شه این شهر سینما نداره
خراب شه این شهر اتوبوساش همیشه دیر میاد
خراب شه این شهر یه شهردار درست حسابی نداره
خراب شه این شهر یه نونوایی درست حسابی نداره همه آردای خوب میره تهران همه چیزای خوب توو تهرانه تهران قانون داره اینجا قانون نداره
خراب شه این شهر یه لباس فروشی درست حسابی نداره
خراب شه این شهر آبش شوره
خراب شه این شهر همه جا بارون میاد اینجا نمیباره
خراب شه این شهر قبرستونش قانون نداره مثل بهشت زهرا نیست که همه چیش قانون داره
خراب شه این شهر یه دکتر درست حسابی نداره
خراب شه این شهر جوباش همه کثیفن
اینم خیلی از مادرمو خاله هامو دایی هام شنیدم که ببین بابای مردم میمیره چه ارثی جا میذاره اونوقت بابای من رفته یه جایی زمین خریده که اصلا فروش نمیره
یا از خواهرای بزرگترم خیلی اینو میشنیدم که پسرای این شهر به درد نمیخورن همه شون دهاتین همه شون بی جنبه و ندیده ان ، مثل پسرای تهرانی نیستن که باشخصیت و بافرهنگ و چشم و دل سیر
خوده منم خیلی مادرمو با مادرای دوستام مقایسه میکردم و فکر میکردم مادر اونا خیلی بهتره
یا فکر میکردم غذاهای اونا خیلی بهتر از ماست
یا وقتایی که توو تلوزیون فیلم می دیدم فکر میکردم بازیگرا خیلی زندگی خوبی دارن خیلی مرفه هستن خوش به حال اونا
یا مثلا میدیدم یکی لباس شبیه من پوشیده و میگفتم ببین اون لباس به اون بیشتر میاد تا من در صورتی که لباسش دقیقا شبیه من بود
مثالا خیلی خیلی زیاده
اتفاقا همین چند روز پیش من اومده بودم در یکی از کامنتام قم و فلوریدا رو باهم مقایسه کرده بودم و یکی از دوستان عزیز خانم ژیلا موسوی اومده بودن درجواب کامنتم از زیباییهای شهرشون یعنی قم گفته بودن و من خیلی تحسینشون کردم که چقدر خوب توصیف کردن و با خوندن کامنت ایشون به خودم گفتم من چه قدر به زیبایی های شهرم توجه میکنم؟ و من خیلی از ایشون یاد گرفتم
دیروز که داشتم توو پیاده روی با خودم حرفای قشنگ میزدم یه صدایی ناخودآگاه بهم گفت، دنبال چی هستی؟ از همین لحظه شروع کن به لذت بردن از زندگیت ، و این جمله خیلی بهم حس خوبی داد
درمورد شبکه های اجتماعی خدارو صد هزار مرتبه شکر که توو شبکه های اجتماعی نیستم فقط یه پیج دارم که اونم به خاطر دنبال کردن پیج شما درست کردم و اینکه از چندتا پیج دیگه که ازشون خرید میکنم
استاد جان واقعا خانوما بیشترشون شبیه هم شدن من خودم خدادادی ابروهام کلفت هست یه بار میخواستیم بریم عروسی خواهرم گفت بیا ابروهاتو لیفت کنم خیلی قشنگ میشه منم گفتم باشه ، بعد که خودمو توو آینه دیدم واقعا زشت شده بودم و در نهایت نتونستم باهاش کنار بیام و رفتم پاکش کردم و من خیلی خیلی از این لحاظ خدارو شکر میکنم که یک چهره زیبا و طبیعی دارم خیلی ازش راضی هستم و خدارو شکر میکنم البته که منم از برنامه های شما یاد گرفتم وگرنه اگه منم روی اعتماد به نفسم کار نمیکردم ممکن بود منم در دام همین مدای مسخره بیفتم
با این فایل یاد گرفتم که باید خیلی بیشتر تمرکز بذارم روی چیزهای مثبت و خیلی بیشتر جدی بگیرم و حتما نتایجش رو خواهم گفت
استاد عزیزم خیلی دوستون دارم و ازتون سپاسگذارم