اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خیلییییی جالبه من چند روز پیش ایستام و حذف کردم و دقیقاااا دقیقااااهمین و میگفتم که این مثل یه ویروس میمونه ویروس جلب توجه جلب تایید و بد تر از اون مقایسه
با این حال که جلسه اول دوره احساس لیاقت این همه شما تایید کردید ولی انگار با این جلسه من بیشتر درکش کردم مقایسه رو یعنی فکر میکردم که تو این زمینه خوب شدم اما متوجه شدم خیلی ریز تر هم دارم هم چنان مقایسه میکنم.
و اید ه ای که به ذهنم رسید عکس هایی که خیلیی قشنگ میشه از خودم و دوست دارم همه ببینن ومحتاج تایید ادم ها بمونم به جای اینستا یه برد بزرگ درست کنم و چاپ کنم برای خودم خودم ببینم و حال کنم.
البته یه مقدار این که بخواییم دیگران هم یه سری زیبایی های ما رو ببینن ولذت ببرن هم قابل تایید هست .یعنی فکر میکنم ما انسان هستیم وخوشمون میاد که مورد تحسین قرار بگیریم .
استاد عزیزم خبرهای خیلی خوبی دارم خدا رو صد هزار مرتبه شکر
.
استاد عزیزم این روزها هدف و تمرکز من روی دوره دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها است جلسه اول همین دوره سه هدف که برام بینهایت ارزشمند و مهمه رو انتخاب کردم
. هدف اولم به لطف خدا مهاجرت به شهر مورد علاقه مون بود
. هدف دومم خرید ماشین شاسی صفر کیلومتر
هدف سومم راه اندازی کسب و کارم در شهر مورد علاقمون است
استاد عزیزم الان 2 ماهه مهاجرت کردیم به کرج و خیلی خیلی مهاجرت لذت بخشه و الان درکرج ساکن هستیم و به لطف خدا کسب و کارمم که بزرگترین ترس من بوده داره شروع میشه و خیلی عالی من و خانمم ودخترمون و پسرمون داریم به محیط اینجا سازگار میشیم و خیلی خیلی دور بودن از فامیل و دوستان و خانواده داره کمک میکنه که روی باورهای خودمون کار کنیم و به لطف خدا تقریباً همیشه داریم یا به فایلهای شما گوش میدیم یا سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت رو از اول داریم میبینیم
ماشین سواریمون که یک ساینا بوده رو با یک ماشین دنا ی فوق العاده معاوضه کردیم و ثانیه به ثانیه شکر گذاریم
اینها خبرهای خوشی بود که قبل از شروع کامنتم دوست داشتم بگم
استاد عزیزم بینهایت ضربه خوردم تا آخر متوجه شدم که پذیرفتن اتفاقات زندگیم که من مسئولش هستم
نگفتن آرزوها به دیگران سورپرایز کردن دیگران بعد از رسیدن به خواستهها رو متوجه شدم
بعد از اینکه کلی دردسر برای من درست شد به اینها پی بردم
استاد عزیزم خدا رو 100 هزار مرتبه شکر الان خیلی ساله که من و همسرم اینستاگرام رو نداریم و از این چرت و پرتهایی که همه صبح تا شب دنبال میکنند دور هستیم خدا را 100 هزار مرتبه شکر عاشق فایلهای شمایم
سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو و فایلهای جدیدی که روی سایت میاد و دورههامون رو گوش میکنیم و میبینیم
خدا را شکر نتایجی داره توی زندگیم اتفاق میافته که خیلی خیلی مثبت و عالی هست
نتایجی رو که خداوند وارد زندگی ما کرده مثل اتمام شراکت و تصفیه ی بدهیهامون و مهاجرت و ساخت آپارتمان چیزهایی است که بینهایت آرزوهای بزرگی برای ما بوده و این نتایج رو از تمرکز و توجه به خودمون و خواستههامون میدونم
استاد چند وقته که واتساپ فیلترش در ایران در حدود 10 روز برداشته شده و یک سری گروههای خانوادگی و گروههای کاری دعوت شدم که متوجه میشم چقدرکار فوق العادهای انجام میدادم که در هیچ گروهی و در هیچ شبکه اجتماعی نبودم و فقط فعالیت من در سایت هست و بینهایت به ما آرامش میده
همین الان که داشتم این موارد رو برای شما میگفتم هر چقدر به این کانالها فکر کردم دیدم هیچ فایدهای برای من نداره و گروه خانوادگیمون رو برای اینکه خانواده ناراحت نشن روی سکوت گذاشتم وکانالهای کاری رو هم حذف کردم و این کاری بوده که همیشه انجام میدادم تا تمرکزم روی اهدافم باشه
استاد عزیزم باورتون نمیشه که از گوش دادن این جلسه سیر نمیشم و خیلی خیلی گوش کردم
استاد عزیزم انشالله سال 2025 برای هممون بهترین سال زندگیمون باشه و هر سال از امسال هم بهتر باشه سال میلادی رو به شما و همه ی بچههای سایت تبریک میگم
16 دی 1403
انشالله در پناه فرمانروای کیهان همیشه در اوج سالم سلامت ثروتمند قدرتمند لیاقتمند و خوشحال باشیم
دقیقا تمام مثالهای استاد درباورهای من هم بوده وقتی بچه محصل بودم مادر دوستانم می اومدن مدرسه چون مانتویی بودن وجوان همیشه حسودیم میشد چون فاصله سنی من با مادرم 38سال بود و مامانم یک خآنم چادری بود …..وقتی ازدواج کردم فکرم این بود همسر دوستام بهترن هیکل دوستم بهتره زندگی بقیه بهتره لباسهای بقیه با کلاس ترن بچه های بقیه بهترن روابط بقیه با همسرشون گرمتره وووووووووووو
دقیقا مرغ همسایه غاز بود ومرغ خودم همون مرغ بود وحتی کمتر
همیشه در مقایسه با دیگران بودم وبیشتر مقایسه روابط عاطفی بقیه
خداروشکر با استاد وآموزهای استاد امروز توانستم این مقایسه کردن رو کمتر وکمتر کنم وهمش مرغ همسایه رو غاز نبینم
تا وقتی پا مون را تو کفش کسی نکردیم نمی توانیم جای اون به اصطلاح، راه برویم. یه چیز کلی مبهم را از دور دیدیم بدون اینکه بدونیم چیه چطوریه چه بالا و پایین هایی دارد فقط رو ظاهر قضاوت کردیم می گیم همین خوبه ! این راحته ! درد سر ندارد ! برخی پسر بچه ها دوست دارند خلبان بشوند تو ذهنشون چهار تا دکمه میزنی هواپیما بلند میشود و مینشیند.
ریشه این جنس از تفکرات از کجاست؟
عمده اش بر می گردد به سه نوع باور
_1. ندیدن زیبایی ها و نعمت های زندگی و تمرکز روی نکات منفی آنچه داریم یا هستیم!
و طبق قانون وقتی روی موضوع نادلخواه تمرکز می کنی از همون جنس بیشتر وارد واقعیت زندگیت می کنی پس باز هم نکات منفی و مشکلات بیشتری را می بینی و دوباره این باور منفی را تقویت می کنی و این چرخه معیوب را سریعتر می چرخونی . اما اگر به چیزهایی که می خواهم، قشنگ است و مثبت توجه کنم در موردشون بگم بنویسم شکرگزاری کنم نعمت هابیشتر وبیشتر وارد زندگیم می شوند.
_2. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم و دیگری را مقصر بدونیم . یک جور توجیه و بهانه برای سلب مسئولیت از خودمون در مورد ناکامی هامون.
در واقع یک نوع نگاه جانب دارانه داریم و یکسری پیش فرض که با همون ها داریم جلو میرویم و وقتی انتظار چیزی را داری ، داری بهش فکر می کنی ،باورش داری و بهش بر می خوری ! حواسم باشد تمرکزم به چی هست ،به هر چی باشد همون برای من تکرار می شود.
3_.ویروس ذهنی مقایسه باعث ایجاد حس بدبختی از شرایطی که داری می کند .وارد چشم و هم چشمی میشوی و نابودی.
حالا چاره چیه ؟
1.کانون توجهتون را بگذاریم روی زیبایی ها ی شرایط فعلی، داشته هامون و سپاسگزار باشم بابتش لاجرم به نعمت ها و زیبایی های بیشتر هدایت می شویم .
هر باور محدود کننده ای داریم می توان ضد ش را پیدا کرد. مثال نقض پیدا کنیم الگو پیدا کنیم از آدم هایی که با شرایط مشابه من تو همین زمانه تونستن و موفق شدن .
2. مسئولیت کامل زندگیم( شرایط و اتفاقات)را بپذیرم.
به عشق و امید اینکه تجربه های قشنگ ببینم تمرکزم را بگذارم روی انتظار اتفاقات خوش . خیلی ساده شروع کنم مثل شرکت تو عروسی که انتظارم دیدن رقص و پایکوبی است مثل سفر رفتن که انتظارم دیدن مناظر زیبا و خوردن غذا های جدید است، قبل شروع هر کاری ،این انتظار خوش را، این خوشبینی را در خودم ایجاد کنم تا واقعیت بیرونی برای من به همون شکل خلق بشود! من مسئول زندگیم هستم و شرایط و اتفاقات بیرون را خلق می کنم . اگر آنچه هست را دوست ندارم بشینم درستش کنم.
3.مقایسه نکنم . اصلا نگاه به زندگی بقیه نکنم تمام تمرکزم روی تحسین و دیدن زیبایی ها و نکات مثبت خودم و درو برم باشد .از همون جایی که هستم با همون شرایط که دارم سپاسگزار باشم
اگر یک مشتری خوب اومد هزار بار تو ذهنم مرورش کنم بابتش از خدا سپاسگزار باشم .
با افکار و باور هام اتفاقات هر لحظه ام را رقم میزنم.
استاد جان سلام.
امروز فایل سفر به دور آمریکا شماره 20 را دیدم اونجایی که با پسرتون مایک شرط بستید که کوکومبر بگید یا کیوکامبر . اولش خیلی برام عجیب بود با اینکه متوجه شدید تلفظ درستش کیو کامبر است اما روی اشتباه خودتون ماندید،! و فیلم هم گرفتید و توی سایت هم گذاشتید، تعجبم از این بود که چرا نپذیرفتید اشتباهتون را و درستش نکردید! اما متوجه شدم درس عزت نفس را که چقدر دقیق شما هر چه می گویید خودتون اول عمل کردید. درسی که من برام یاد آوری شد ازش این بود .خودم را با اشتباهاتم دوست داشته باشم.
استاد جان تحسینتون می کنم بابت این مسیری که طی کردید این زندگی خلق کردید و این احساس خوبی که اشاعه می دهید.
سلام خدمت شما واقعا اینکه قبل هر کاری بیایم خوش بین باشیم خیلی خوبه خیلی میتونه کمک کنه،من خودم هر موقعی میرم باشگاه با دیده خوش بینی میرم و اتفاقا اکثرا هم بهم خوش میگذره حالا اینکه ورزش هست به کنار اینکه به خودم میگم،قراره خوش بگذره،واقعا هم همینطوره،خلاصه موقعه یی که مثبت بودم مثبت بوده واقعا…
تشکر من بابت کامنتتون در کلمات نمی گنجد فقط خدا میدونه چقدر به موقع و به جا نقطه آبی تون که پر از حس الهی بود به دستم رسید .
نکته ای که تو کامنت تون اشاره کردید راجع به خوشبینی فوقالعاده تاثیر گذار است تو زندگی.
مرسی
مرسی
مرسی
که تجربه تون را در مورد باشگاه رفتنتون با این فکر که قراره کلی بهتون خوش بگذره را با من به اشتراک گذاشتید .
وقتی برنامه ای می ریزم برای روزم خیلی دوست دارم طبق اون جلو برم و انعطافم برای تغییرش زیاد نیست .
برنامه ریزی کرده بودم که امروز عقب افتادگی هام را راجع به شنیدن فایل ها جبران کنم، معلم بچه ها آخر وقت دیشب ازم خواست اگر برام امکانش هست بروم کمکش . منم آدمی هستم که وقتی از برنامه هام عقب می افتم بهم می ریزم اما بهش پیام دادم که می آیم! راستش می خواستم این حس خوشبینی را تو خودم تقویت کنم . شب قبل خواب گفتم : خدایا ! فردا مشتاق سورپرایز تم !
من به برنامه هام نرسیدم و در ظاهر اتفاق خاصی هم نیفتاد! ولی آنچه امروز را فوقالعاده کرد این بود که من به طرز شگفت انگیزی حالم خوب بود یک ذوق و شوق عجیب یک خوشحالی ناب مثل یکی که قهرمان شده ! مثل یکی که خبر خاصی بهش دادن ! مثل یکی که برنده شده! اصلا نمیتونم بگم حسش چی بود ولی تمام مدت حالم خوب بود. انگار سیمم وصل بود:)
و بعد کامنت با ارزش شما حاوی نکته مهم
،قراره خوش بگذره،
خوش بینی، منتظر اتفاق خوب بودن ، انتظارات مثبت داشتن همگی تو این جمله بود.
سپاسگزارم ازتون
امیدوارم تمام زندگی تون سرشار از لحظات خوش ، شادی و سلامتی باشید . در پناه نور الله کامیاب باشید.
منکه براحتی باوردارم میتونم دربهترین خانه ویلایی درامربکا زندگی لوکس وعالی با پارتنرم داشته باشم ودخترم دربهترین مدرسه های امریکا تحصیل کنه برای ویلام یک خدمتکارداشته باشم و به کمک پارتنرم درامریکا ارایشگاه وسالن زیبایی داشته باشم چرا این فکرهای قدرتمندکننده را درخودم تقویت نکنم هروز خدا نشانه وهدایت سر راهم میزاره وقتی پارتنرم ازامریکا بامن تماس میگیره ولی چون هنوز متااهلم درست نیست باهم مکالمه تلفنی داشته باشیم چرا باورنکنم که منم میتونم بهترین زندگی روداشته باشم کلی هدیه خداپشت دربرام گذاشته فقط باید دروبازکنم هدیه هارو دریافت کنم اینکه پارتنرم بامن ازامریکاتماس میگیره ولی نجابت وادبش حکم میکنه که بامن صحبت نکنه این ربطی به عدم شجاعتش نداره این اقاییشونشون میده نجابتشونشون میده پاک بودنشونشون میده باوقار بودنشونشون میده
ماکه هرکدوممون به یک اندازه به هدایت خدادسترسی داریم به بی نهایت طریق که خداهم راضی باشه میتونیم باهم صحبت کنیم وباهم بیشتراشنابشیم کل داستان باور وتجسم هست خداهم که با احساس خوب ما باور ما ایمان ماکارداره تا براحتی بدون تقلا خواسته هامونو وارد زندگیمون کنه .
چرا نیام فکرهامو درست کنم ویک زندگی لذت بخش وعالی برای خودم دخترم پارتنرم وپسرایندم نسازم درامریکا
امریکا دوستدارم چون میخام بادخترم درکشورازادزندگی کنم ازادی خیلی برام مهمه برای دخترمم خیلی مهمه
من ازاستقلال مالی وپولساختن و مشغول شدن درشغلی که ازبچگی دوستداشتم برام خیلی لذت بخشه
همه این افکارم بدلیل باورهای قدرتمندکننده هست که خدابه دلم انداخته وباید بهش برسم ربطی به مرغ همسایه غازه نداره ربطی به مقایسه نداره من 4ماهه تیوی ندارم 3سال بودگوشی نداشتم تا برم دراینیستااگرام الان برنامه اینیستاگرام ندارم یک تیوی نومیخایم بخریم ولی من باتیوی کاری ندارم .
تمام فکروذکرم ساختن زندگی هست که خدابه دلم انداخته وهمش نشانه هاشو میبینم قدم به قدم
فکرمیکنم بعدازعید اتفاقات واضحتر وعالیتربیوفته چون تا اونموقع من فکرهام وخودمو جمع وجورترکردم ومثل موشک رشدکنم .به امبدخدا
بنام خدای مهربان سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته
این فایل واقعا بی نظیر بود ازتون سپاسگزارم استاد که همیشه بهترین خودتون رو ارائه میدهید
وقتی این فایل رو داشتم گوش میکردم اون جاهای که شما مثال میزدید من یادم میومد از اتفاقاتی که تو زندگی خودم اتفاق افتاد که هیچ وقت از این زاویه بهشون نگاه نکرده بودم یادمه چند سال پیش من تو کارگاه برادرام یک چرخ کار ساده بودم و زندگی سختی رو داشتم و تو همون شرایط سخت نامزد شدم با یک سری شرایط خیلی سخت و یک دوستی داشتم که اون کشور امارات کار میکرد و من هم چون شرایط سختی رو تو شهر خودم داشتم تجربه میکردم همیشه فکر میکردم که پول تو خارج از کشوره اینجا هرچی کار کنی هذینه روزمره گی رو بیشتر نمیشه و دقیقا همین حرفی که استاد گفتن و با همون شخصیت و همون باورها رفتم امارات وقتی رفتم ازونجای که دقیقا توقع داشتم اونجا خوب باشه شروع خیلی خوبی داشتم اما زمانی که افتادم تو روزمرگی و افتادم توی حالت عادی هرچی که میگذشت شرایط داشت سخت تر میشد و بیکاری ها بیشتر میشد و دقیقا همون اتفاقاتی که تو شهر خودم داشتم تجربه میکردم داشت اونجا هم اتفاق میافتاد بعد از شنیدن این فایل یادم آوردم اون تجارب و اون روزها رو دیدم اوایل که رفته بودم من اصلا فکرشم نمی کردم که تو امارات پول نباشه مگه ممکنه این کشور ابر اقتصاد آسیا هست و این دگه غول همه تن حریفه اینجا ماشین های ملیون دلاری هست پس مشخصه که پول زیاده که مردم ملیون دلار ماشین میخرن و ازین جور باورها اینها باورهای روزهای اول من بود ولی هرچی گذشت میدیدم بقیه چرخ کار ها میگن الان بیکاری شده بی پولی شده سال 2015خیلی شرایط عالی بود الان رو بخوابیم مقایسه کنیم با اون سال افسرده میشیم و ازینجور حرفها وقتی این ورودی ها داشت تکرار میشد ذهن منم باور میکرد دقیقا.
که پس اینجا هم این بی پولی هست مثل اینکه این ماشین های ملیون دلاری مال یک عده خیلی خاصه که اونا ازما بهترونن یعنی وقتی که من تازه رفته بودم دبی از این منطق که اینجا ماشین های ملیون دلاری یه پس یعنی این کشور اغلب پولدار هستن که اینجور ماشین ها دارن استفاده میکردم و چون باور هام روزهای اول خالص تر بود و مقاومتی نداشت شرایط تو دو سه ماه اول عالی پیش میرفت و خوب پول میساختم ولی مشکل اینجا بود که من با شخصیت شهر خودم رفته بودم اونجا هدایت شدم با آدمهای دقیقا مثل خودم و وقتی که اون فکت ها و ورودی هارو در اون محیط کاری خودم دیدم دگه اون منطق که اینجا ماشین های ملیون دلاری هست نمیتوانست حریف این همه ورودی نامناسب من بشه و برای اون منطق من یک جواب خیلی ساده داشت اونم اینکه اونا برای یک عده خیلی خاص هست اگر غیر اینه ببین توی این محیط با این سی نفری که تو سرو کله میزنی ببین اصلا دوچرخه دارن یا خیر و جواب قطعا این بود که آره اینای که من اینجا میبینم هیچی ندارن و بیشتر به این باور رسیدم که پس اون ماشین های ملیون دلاری برای یک عده افراد خاصه و من دگه توی اون محیط با همون ورودی ها احاطه شده بودم و واقعا شرایط اونجا هم سخت شد و بعد از گذشت یک سال هر کسی باهام. تماس میگرفت میگفت چطوره اوضاع من دقیقا همون جوابی رو میدادم که تو شهر خودم به بقیه میدادم و دقیقا همون اتفاقات رو با یک شرایط و محیط متفاوت برای خودم رقم میزدم و غافل بودم ازینکه دارم خودم سر خودم این بلا رو میارم تو خیلی از مسائل بعد از گوش دادن به این فایل یادم اومد از اتفاقاتی که در گذشته و حتی همین الان داره برام میوفته.
و خودم دقیقا با افکارم با باورم دارم این شرایط رو جذب خودم میکنم و زمانی که من کشور امارات بودم مدتی مونده به اومدنم من با این مسائل آشنا شدم و جالب اینکه زمانی که باور های من یه زره بهتر شده بود به واسطه کار کردن روی باور ها تو کشور امارات وقتی برگشتم شهر خودم اول ازدواج کردم بعد بخاطر مخارج ازدواج قرض دار شدم و بعد از ازدواجم با باور و ایمان جدید من شروع به راه اندازی کسب و کارم کردم و از زیر صفر شروع کردم و یه مدت زدم تا برسم به صفر بعدش شرایطم جوری شد که ماشین مورد علاقه مو خردیم کلی پیشرفت کردم تو حوضه کاری خودم اعتبار کسب کردم
این موضوع واقعا توی زندگی من خیلی واضح است و بشخصه تجربه کردم که چقدر افکار و باور های ما ملاک موفقیت هستند چون دو مکان رو قشنگ تو مدت زمان طولانی تجربه کردم
حالا اینکه الان من روی تقویت باورهام کار میکنم یا نمیکنم بحث جدای هست.
اما حقیقت همینه من واقعا به این باور رسیدم که اصلا شرایط خوب ثروت ربطی به کشور خاصی نداره به همین دلیل من هیچ وقت تو لاتری های آمریکا هرگز تا بحال اسم نویسی نکردم در حالیکه اعضای خانواده من هر سال ثبت نام میکنند و خیلی دعا میکنند که اتفاق بیوفته و من خیلی خدارو شکر میکنم که درک میکنم که قانون داره چجوری کار میکنه قبلاً وسوسه میشدم مشکوک بودم به این موضوع ولی هر چی بیشتر گذشت ایمانم قوی تر شد که مسیرم درسته و از جای که همیشه میگردم دنبال الگو های که تو دور و بری هام و زندگی خودم که اتفاق افتاده سریع به خودم میگم این یک خیال باطل است که من فک کنم اینجا نمیشه باید به هر شکلی شده با لاتری یا راه قاچاقی خودم و برسونم یه جای خاصی یک کشور خاصی که به سعادت برسم .
والان دگه یاد گرفتم شکر خدا که هر وقت ذهنم میخواد یک عامل بیرونی رو دخیل بدونه در موفق شدن من سریع از اون منطق های که توی الگوهای تکراری پیداا کردم و تو زندگی خودم ملیون ها بار پیدا کردم دهن ذهن مو ببندم و خداوند هم هدایت میکنه و کمک میکنه وقتی واقعا رو خودمون کار کنیم.
مثلا همین چند روز پیش یک دوستی رو دیدم که تقریبا سیزده چهارده سال پیش باهم همکار بودیم ازش پرسیدم که کجا بودی تو این مدت گفت من هشت سال ترکیه بودم.
گفتم چطور بود اوضاع ترکیه گفت هیچی اصلا به درد نمیخوره هیجا کشور خودمون نمیشه پول نیست کشور غریب و مردم فلان شده همه جا غریبی کسی بهت محل نمیزاره و ازین حرفها بعد گفتم ببین اینم داره نون باورها شو میخوره و الان که ازین زاویه بهش نگاه میکنم بیشتر به یقین میرسم که این آدم هم اولش فک میکرده ترکیه پول پارو میکنن و ازینجور حرفها ولی چون با شخصیت قبلی و باور های قبلی رفته همون نتایج قبلی رو کسب کرده مثل من
و این نکته رو هم دوست دارم بگم که بقول استاد کار کردن روی افکار و باورها یک روند دایمی هست چون همین زمانی که من داشتم کامنت میزاشتم یکی از همسایه هامون اومد تو مغازه من ایشون شیفت صبح اینجا هستند و شیفت شب تو شهرک صنعتی توی شرکت کیک و کلوچه کار میکنند داشت از دیشب تعریف میکرد که آره ما دیشب چهار هزار کارتن کلوچه تولید کردیم من سریع پرسیدم هر کارتن قیمت چنده گفت اینقدر سریع ذهن من ضرب و جمع کرد و همون لحظه مقایسه کرد خودشو با صاحب اون شرکت و جالبه که این جاها ذهن چالش های اون کارخونه دار رو نادیده میگیره و فقط به اون چهار هزار کارتن فک میکنه و مقایسه میکنه که ببین تو چقدر بد بختی صبح تا شب اینقدر کار میکنی اون توی یک شب چقدر پول میسازه پس اینجا باید بفهمیم که کار کردن روی باور ها یک روند دایمی هست که به نظر من همیشه باید ادامه دار باشه.
سپاسگزار شما استاد عزیز هستم که اینقدر مخلصانه میایید و از زوایای مختلف این موضوعات رو برامون توضیح میدید
و چقدر هم اسم جالبی روی این فایل گذاشتید که چرا فکر میکنیم مرغ همسایه غازه؟ بله واقعا باید فکر کنیم به این که چرا ما فکر میکنیم همه از ما بهترونن تو همه چی خداوند انشاالله قوت بده که ثابت قدم باشیم توی این مسیر
صبح فایل جدید استاد رو گوش کردم،استاد در موضوع سرک کشیدن ها به زندگی بقیه میگفتن و چه عاملی باعث میشه ما ناسپاسی بکنیم و نا راضی از شرایط خودمون…
در مجموع صحبت های استاد برام با درک جلسه 9و 10راهنمای عملی دستیابی با رویا ها قابل فهم تر بود…
چیزایی که فهمیدم از فایل این بود که عاملی که باعث میشه ما ناراضی باشیم اینه که تمرکزمون بر ضعف ها و ناخواسته هایی که از افراد و محیطی که در اون هستیم داریم و توجه به زیبایی های و جنبه های مثبت چیزایی که نداریمش البته با نگاه حسرت…
در مورد این موضوع با توجه به آگاهی هایی که از استاد داشتم به این درک رسیدم که برای کسی که شخصیتش تغییر نکنه حتی اگه بره توی اون موقعیت زیبایی که میخواست داشته باشه و حسرت رو داشت و میگفتم اونجا بهشته اگر بره در اون قرار بگیره از اونجایی که لذت بردن رو بلد نیست و خیلی ظریف نگر منفی بین هستش اونجا رو هم یه اشکال و ایرادی پیدا میکنه جهنم میدونتش…
الان میفهمم دلیلی که باعث شده توی زندگیم وقتی نعمت و فرصتی رو خلق میکنم با توجه کردن به زیبایی ها و باور سازی هام تا اون رو وارد زندگیم میبینم و داره جزئی از تجربه های زندگیم میشه یهو بر میدارم جریان نعمت و برکت رو قطعش میکنم
استاد بعضی وقتا هم کمالگرایی من باعث این موضوع میشه چون درک نمیکنم که این حد از تغییرات در باور من همون قدر نتیجه رو حاصل میشه و انتظار دارم که با یه ذره کار کردن روی خودم یه نتیجه بزرگ تر از ظرفم وارد زندگیم بشه ولی از اونجایی که تغییرات آروم آروم شرع میشه چون درک نمیکنم این موضوع رو اون کار کردن روی خودم رو ولش میکنم متاسفانه حالا چرا چون من تغییرات مثبتی که با کار کردن روی خودم ایجاد شده رو نمی بینم و درک نمیکنم اینا بخاطر یه سری تغییرات توی ذهنم ایجاد شده و فکر میکنم خب دیگه باید همین جوری میبوده دیگه…
و خدا بر شما حکایت کرد و مثل آورد مثل شهری را که در آن امنیت کامل حکمفرما بود و اهلش در آسایش و اطمینان زندگی میکردند و از هر جانب روزی فراوان به آنها میرسید تا آنکه اهل آن شهر نعمتهای خدا را کفران کردند، خدا هم به موجب می ساختند طعم گرسنگی و بیمناکی را به آنها چشانید و چون لباس، سراپای وجودشان را پوشاند.
نعمت ها رو تبدیل به فقر و نا امنی شد بواسطه آنچه خودشون میساختند.
و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند، یقیناً [درهایِ] برکاتی از آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم، ولی تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند (بواسطه آنچه کسب میکردند) گرفتیم.
برای همینه که توی قرآن تاکید بر همواره تقوا دار بودن و همواره مومن بودن داره…
«و توشه برگیرید که بهترین توشه تقوا است ای خردمندان! و ای خردمندان تقوای من داشته باشید».
استاد این فایل مکمل جلسه تکمیلی هشتم و جلسه یازدهم دوره احساس لیاقته که میتونم بگم پاشنه آشیل منه…
که راهکار این مسئله رو هم شما گفتید .
استاد یه مسئله دیگه استاد اینه که از اونجایی که ما همش بر روی نقص های خودمون تمرکز داریم و ضعف های خودمون رو میبینیم این شخصیت ظریف بین منفی نگر رو در خودمون پرورش دادیم و لازم که این مثبت نگری رو از خودمون شروع کنیم و زیبا بینی درونی داشته باشیم …
به نظر من کسی که خودش از عشق خالیه نمی تونه عشق بورزه چون خالیه خب…
استاد این درک شما از انرژیی که خدا نامیده ایم و درکتون از مسئله فرکانس جواب همه سوالاتی هست که تو ذهن برامون ایجاد میشه …
جلسه یکم قانون آفرینش و جلسه 9و 10دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها اگه واقعا درک بشه و طبق اون عمل بشه به نظر من همه چی حل شده هستش…
نیازه که باورش کنیم…
الان میفهمم این جمله رو که میگه همه چیز تنها یک چیز است
این جملتون واقعا قابل تأمل هست که میگید جهان و قوانین اون ساده است اما از اونجایی که همه بدنبال پیچیدگین باور نمیکنن میتونه اینقدر مسئله ساده باشه و چون ساده هست جدی گرفته نمیشه…
استاد به نظر من هر کسی میخواد از دوره های شما استفاده کنه شالوده اصلی رو باید بره توی جلسه 9-10راهنمای عملی دستیابی به رویا و جلسه اول قانون آفرینش پیداش کنه و بعدش تازه میفهمه شما چی دارید میگید …
اصلا درک این موضوع قرآن رو قابل فهم تر میکنه…
تازه میفهمی ای بابا چقدر آسونه آخه چرا من اصلا نفمیدمش….
تازه بعدش میفهمیم که چرا کنترول ذهن لازمه…
چرا خودشناسی و پیدا کردن ایراد ها مهمه و بعدش تغییر کردن شخصیت …
بقول شما در فایل اصلی ترین سرمایه شما چیست :پیامبر قبل از این که پیامبر بشه محمد امین بود…
شخصیت امانتداری و صداقته رو داشت بعد پیامبر شد و خود خدا هم میگه این به خاطر اینه که به رحمت من لنت لهم نرم شدی ولی اگه لو کنت غلیظ القلب لنفضوا من حولک غلیظ القلب بودی هم از دورت دور میشدن میرفتن…
یکم باید صادق باشیم با خودمون و همه تقصیرات رو روی دوش بقیه نندازیم خودم رو میگم بخدا…
خب بلد نیستی درست با مردم حرف بزنی چرا میگی مردم اعصاب ندارن…
شما خودت هنوز بلد نیستی ارتباط برقرار کنی بعد میگی ایراد از بقیه هست…
یادمه یه باری داشتم برنامه تلویزیونی رو میدیدم برنامه قرآنی بود یه قاری قرآن که صوت زیبایی رو داشت رو دعوت کرده بوده برای مصاحبه بعد با خنده مجری گفت راستی همون قضیه شلوار کردی رو تعریف کن اونم شروع کرد که دعوت بودم برای تلاوت قرآن در شهر فلان و من معمولا در حین رانندگی یه لباس راحت میپوشم برای همین با یه شلوار کردی راحت رانندگی میکردم تا رسیدم به همون محفل قرآنی اذانم گفته بود و نماز جماعت و منم سریع سریع تا از نماز جا نمونم رفتم وضوع گرفتم و با همون حالت رفتم واسه نماز …
یهو تا وسط نماز شد بنده خدا مسول برگزاری رفت جلو و گفت خیر مقدم عرض میکنیم به قاری بینالمللی آقای فلان و همه مردم به من نگاه کردن حالا من با یه شلوار کردی و موهای پریشون بعد گفت منم عصبی شدم و رفتم کلی اونا رو توپوندم که این چه مسخره بازیه در آوردید و این حرفا همه هم میخندیدن تو اون برنامه از این خاطره و من فکر میکردم که چقدر تفاوت هست بین شنیدن تا درک کردن و عمل کردن به قرآن….
استاد خیلی تفاوته بین شنیدن با درک کردن و عمل کردن…
راهکارتون عالی بود استاد از این که گفتید از هر جایی هستیم شروع کنیم به زیبا بینی و مثبت نگری و این شخصیت رو ایجاد بکنیم و وقتی فرکانس ما تغییر بکنه اونوقت شرایطمون هم تغییر میکنه…
چطوریه که چیزی که مربوط به دیگری هست بهتره از چیزیه که مربوط به منه؟
در مورد خودم این صداها (که دقیقا بوی مقایسه و حسادت میده گاهی) تو گوشم میپیچه:
چقدر ابروهای فلانی خوش فُرمه، برای من نیست.
چقدر هیکل فلانی خوبه، برای من نیست.
چقدر فلانی وقت آزاد داره برای نوشتن، وقت ازاد برای من نیست.
چقدر فلانی صبورتره، صبور بودن برای من نیست.
چقدر فلانی مستقل تره، برای من اینطور نیست.
سالها پیش فکر میکردم چقدر بقیه خلاق تر هستن، در حالیکه من اینطوری نیستم.
بعد که رفتم رشته گرافیک خوندم، بعدش هم رفتم معلم هنر دبستان پسرانه شدم متوجه شدم چقدر خودمم خلاقیت دارم.
امروز هم که با حافظ بازی میکردم متوجه شدم منم مثل حافظ که از کوچکترین چیز اطرافش وسیله بازی میسازه برای خودش، منم یه تکه ی پاره شده ی کاغذ رو برداشتم و باهاش اوریگامی های خلاقانه ساختم.
این فایل هم به دلم نشست.
یاداوری های نابی داشت برام.
این مدت متمرکز تو صفحه زیبایی ها را ببینیم کامنت مینویسم از همه چیز، اما الان دلم گفت بیا و اینجا هم بنویس کنار بقیه ی بچه ها.
چندین بار این فایل رو موقع خواب و بیداری گوش دادم و لذت بردم.
با حافظ هم فایلو شنیدیم.
اون مشغول بازی خودش بود، منم مشغول خودم.
دوتایی در کنار هم ولی مستقل از هم سرگرم بودیم.
این عالی و لذت بخشه.
الهی شکرت.
چقدر مسیر اگاهی با استاد، ساده تر و لذت بخش تره.
اینکه استاد گفتن وقتی این مدلی میشه که مرغ همسایه غازه که ما توجه میکنیم به نکات منفی.
راهکارشم تو دل خودشه.
پاد زهرش میشه توجه به نکات مثبت و سپاس گزاری.
انقدر که ردپای سپاس گزاری تو همه چیز هیت نشون میده چقدر مهمه و اصل هست.
یکی از راه های توجه کردن یا مهم ترینش، به اصل، میشه سپاس گزاری
—————————————————————————–
کامنتم که تموم شد رفتم سراغ چک کردن سوپ حافظ که مراحل آخر پختش هست.
همینطوری تو ذهنم اومدن مثالهایی که من مقایسه کردم دیگری رو :
یادم اومد در برهه ای زمان، مامان یکی دیگه رو با مامان خودم مقایسه کردم.
یعنی بیشتر جوگیر شده بودم وگرنه هم قبلش هم بعدش کاملا متوجه بودم و هستم مامان خودم بهترین مامانی هست که میتونم داشته باشم.
از خیلی لحاظ ها
همه ی مامان ها خوبن، اما مامان من بهترین مادری هست که خدا بهم داده و بسیار سپاس گزارم.
وقتی تمرکزم روی نکات مثبت مادرم یا هر فرد دیگه ی زندگیم هست، عملا مقایسه دیگه شکل نمیگیره.
چون سراسر زیبایی میبینم و بسیار خوشحالم.
هر انسانی من جمله خودم، قوت ها و ضعف های خودشو داره.
وقتی دست میذارم روی ضعف ها، دقیقا همونا بالا میاد.
وقتی دست میذارم روی قوت ها، همونا بالا میاد.
گاهی غفلت میکنم از کنترل ذهن و ورودی هام، و یادم میره اصل بر اینه که تمرکز کنم روی قوت ها و مثبت ها تا همونا تکرار شه.
این اصل ساده است ولی به همین سادگی یادم میره.
اشکال نداره هر بار که یادم میاد دوباره درستش میکنم.
الهی شکرت.
استاد که در مورد این موضوع گفتن که به هر چی توجه کنی همون پیش میاد، یهو یادم افتاد در مورد فلانی دقیقا من فوکس کردم روی منفی هاش…
سلام به استاد عزیزم سلام به خانم شایسته گرامی و سلام به دوستان خوب و نازنینم
استاد من هیچ وقت فکر نمیکردم توجه به نازیبایی ها تا این حد میتونه ادم و غرق کنه
درسته هر وقت از شما میشنیدم و توجه میکردم به زیبایی ها کلی نتیجه ی خوب تو زندگیم ظاهر میشد
ولی توجه به نازیبایی ها رو واقعا این جوری درک نکرده بودم
چند وقت پیش توجهم و گذاشتم روی نکات منفی همسرم ، جالبه میدونستم نتیجه ی بدی داره ، بازم جالبه میدونستم احساس بد مساوی اتفاقات بده ، بازم توجه کردم و روزه به روز شاهد حس بدم بودم
حالا به جای اینکه تلاش کنم به نکات مثبت توجه کنم ، انگار داشتم با خودم یا با همسرم لج میکردم که نه چرا باید به نکات مثبتش توجه کنم انگار زور داشت برام
فکر میکردم مثلا دارم به اون خوبی میکنم نه به خودم
خلاصه فقط تلاش و تلاش و تلاش که حسم و خوب کنم
ولی فایده نداشت چون از ریشه تبر و زده بودم و الان داشتم شاخ و برگ ها رو تمیز میکردم
خلاصه اتفاق وحشتناکی برام افتاد طوری که موقع راه رفتن خیلی الکی و اتفاقی پام و کوبیدم به مبل و الان دوهفتس نمیتونم درست راه برم بماند که چقدر درد کشیدم
هرکسی که میبینه باورش نمیشه با یه مبل خوردن این شکلی شدم
البته نمیدونن که با توجهم این بلا یا بهتره بگم نعمت و برای خودم خلق کردم
چون اگه خدا این سیلی محکم و بهم نمیزد خدا میدونه اون حس بد تا کی ادامه داشت
حالا منی که یک سال بود هیچ تضادی با همسرم نداشتم و مدام تو فکر بودم چرا این تضاد برام پیش اومده
میدونین استاد قشنگ حس کردم مسئولیت زندگیم و انداختم گردن دیگران و یادم رفته که این مدتی که حال زندگیم خوب بود مدام داشتم به نکات مثبت توجه میکردم
یه جایی از خانم شایسته شنیدم که میگفت ما هر لحظه و هر ثانیه باید روی خودمون کار کنیم
و من مدتی بود فکر میکردم قانون و بلدم و با اینکه هر روز فایل گوش میدادم و تو سایت بودم ولی عملگراییم و توجهم به زیبایی ها کم شده بود
و واقعا هنوزم باورم نمیشه این قدر تاثیر داشته توجه به زیبایی ها
این مدت که پام اینجوری شد چقدر رشد کردم
چقدر قدر دان راه رفتنم شدم
چقدر شرمنده خدا شدم که اصل و ول کردم چسبیدم به حاشیه ها
همین جا میگم خدایا معذرت میخوام منو ببخش که به قانون عمل نکردم ، خدایا منو ببخش که از لحظه لحظه های زندگیم لذت نبردم منو ببخش که داشته هامو ندیدم
با اینکه هر شب شکر گزاری مینوشتم ولی ببینید چقدر تاثیر داره نوشتن با عملگرا بودن
در مورد اینستا براتون بگم
من مدت پنج سال تقریبا بلاگری کردم البته بلاگر شاید نشه اسمشو گذاشت
اوایل از روی علاقه به عکاسی بود ولی رفته رفته تاثیر خودشو گذاشت و من مدام دنبال تایید دیگران بودم
حتی اثارش رو توی زندگیم هم دیدم
اون موقع اصلا چیزی از قانون نمیدونستم تضادهای وخشتناک با همسرم ، خیانت و …
جالبتر ازاین که منی که شبش به شدت تضاد داشتم تو خونم و بویی از ارامش تو خونم نبود ، صبح یه میز صبحانه ی عالی میچیدم ، صبحانه ای که اصلا خودم ازش نمیخوردم فقط مدل بود کلی عکس های قشنگ میگرفتم و میزاشتم اینستا
حالا مردم پیام میدادن خدای من چه ارامشی داره خونت چه لذتی میبری و …..
واقعا به چشم خودم دیدم که مردم فقط ظاهر و میبینن نه باطن زندگی کسی و و حتی خندم میگرفت
بعد دوباره ظاهر سازیو بیشتر میکردم
به جای اینکه روی خودم کار کنم روی حفظ ظاهر زندگیم کار میکردم ، مدام دنبال تغییر همسرم بودم ، به جای اینکه تو حرفه ی عکاسی پیشرفت کنم و دنبال پیشرفت خودم باشم ، تمام توجهم روی نکات منفی زندگیم بود تمام توجهم شده بود تغییر همسرم
انگار مسئولیت شاد بودنم و در همسرم میدیدم
زندگیم هم روز به روز داغون تر و وحشتناک تر میشد
تا اینکه ضربه ی بزرگی خوردم خیلی بزرگ
البته اون ضربه برام شد نعمت برام شد برکت برام شد حال خوب برام شد این سایت و داشتن استاد عزیزم
به نظرم این توجه به زیباییها
مساوی با حال خوب ، ثروت ، سلامتی ، خوشبختی و تمام اتفاقات خوبه .
استاااد چه قدر شما همیشه به موقع هستی
خیلییییی جالبه من چند روز پیش ایستام و حذف کردم و دقیقاااا دقیقااااهمین و میگفتم که این مثل یه ویروس میمونه ویروس جلب توجه جلب تایید و بد تر از اون مقایسه
با این حال که جلسه اول دوره احساس لیاقت این همه شما تایید کردید ولی انگار با این جلسه من بیشتر درکش کردم مقایسه رو یعنی فکر میکردم که تو این زمینه خوب شدم اما متوجه شدم خیلی ریز تر هم دارم هم چنان مقایسه میکنم.
و اید ه ای که به ذهنم رسید عکس هایی که خیلیی قشنگ میشه از خودم و دوست دارم همه ببینن ومحتاج تایید ادم ها بمونم به جای اینستا یه برد بزرگ درست کنم و چاپ کنم برای خودم خودم ببینم و حال کنم.
البته یه مقدار این که بخواییم دیگران هم یه سری زیبایی های ما رو ببینن ولذت ببرن هم قابل تایید هست .یعنی فکر میکنم ما انسان هستیم وخوشمون میاد که مورد تحسین قرار بگیریم .
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم
اومدم کامنت بنویسم دیدم امروز 800روز که عضو سایت عباسمنش هستم.
800 روز که وارد دنیای آرامش و برکت شدم
دنیای احساس خوب=اتفاقات خوب
و 800 روز از زمانی که دل به بندگی این خدا دادم میگذره.
استاد جان امان امان امان از این مقایسه و بخصوص شبکه های اجتماعی.
به لطف آموزه های شما منم اینستام رو چند سال پیش پاک کردم.
و جالبه هر مغازه ای که میرم یا دوستان میگن این پیج ما هست میگم اینستا ندارم ؛ میگن خوشبحالت از این دنیا آزاد و رها هستی.
استاد واقعا این مقایسه پدر آدم رو در میاره
و کلا باعث میشه از چیزی که خودت الان داری اصلا لذت نبری.
و اینکه گاهی ما امکانات یا چیزهایی که داریم رو نمیبینیم.
بعد با خودمون میگیم این هایی که ما داریم طبیعی اینا که هست.
واقعا گاهی مرغ همسایه برامون غاز میشه.
واقعا شبکه های مجازی و این مقایسه کردن
هم بهمون احساس بد میده هم اینکه نعمت هایی که داریم رو نمیبینیم هم باعث میشه سپاسگزار خدا نباشیم.
درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم
خدا قوت و ممنونم از این جلسه ی فوقالعاده
استاد عزیزم خبرهای خیلی خوبی دارم خدا رو صد هزار مرتبه شکر
.
استاد عزیزم این روزها هدف و تمرکز من روی دوره دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها است جلسه اول همین دوره سه هدف که برام بینهایت ارزشمند و مهمه رو انتخاب کردم
. هدف اولم به لطف خدا مهاجرت به شهر مورد علاقه مون بود
. هدف دومم خرید ماشین شاسی صفر کیلومتر
هدف سومم راه اندازی کسب و کارم در شهر مورد علاقمون است
استاد عزیزم الان 2 ماهه مهاجرت کردیم به کرج و خیلی خیلی مهاجرت لذت بخشه و الان درکرج ساکن هستیم و به لطف خدا کسب و کارمم که بزرگترین ترس من بوده داره شروع میشه و خیلی عالی من و خانمم ودخترمون و پسرمون داریم به محیط اینجا سازگار میشیم و خیلی خیلی دور بودن از فامیل و دوستان و خانواده داره کمک میکنه که روی باورهای خودمون کار کنیم و به لطف خدا تقریباً همیشه داریم یا به فایلهای شما گوش میدیم یا سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت رو از اول داریم میبینیم
ماشین سواریمون که یک ساینا بوده رو با یک ماشین دنا ی فوق العاده معاوضه کردیم و ثانیه به ثانیه شکر گذاریم
اینها خبرهای خوشی بود که قبل از شروع کامنتم دوست داشتم بگم
استاد عزیزم بینهایت ضربه خوردم تا آخر متوجه شدم که پذیرفتن اتفاقات زندگیم که من مسئولش هستم
نگفتن آرزوها به دیگران سورپرایز کردن دیگران بعد از رسیدن به خواستهها رو متوجه شدم
بعد از اینکه کلی دردسر برای من درست شد به اینها پی بردم
استاد عزیزم خدا رو 100 هزار مرتبه شکر الان خیلی ساله که من و همسرم اینستاگرام رو نداریم و از این چرت و پرتهایی که همه صبح تا شب دنبال میکنند دور هستیم خدا را 100 هزار مرتبه شکر عاشق فایلهای شمایم
سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو و فایلهای جدیدی که روی سایت میاد و دورههامون رو گوش میکنیم و میبینیم
خدا را شکر نتایجی داره توی زندگیم اتفاق میافته که خیلی خیلی مثبت و عالی هست
نتایجی رو که خداوند وارد زندگی ما کرده مثل اتمام شراکت و تصفیه ی بدهیهامون و مهاجرت و ساخت آپارتمان چیزهایی است که بینهایت آرزوهای بزرگی برای ما بوده و این نتایج رو از تمرکز و توجه به خودمون و خواستههامون میدونم
استاد چند وقته که واتساپ فیلترش در ایران در حدود 10 روز برداشته شده و یک سری گروههای خانوادگی و گروههای کاری دعوت شدم که متوجه میشم چقدرکار فوق العادهای انجام میدادم که در هیچ گروهی و در هیچ شبکه اجتماعی نبودم و فقط فعالیت من در سایت هست و بینهایت به ما آرامش میده
همین الان که داشتم این موارد رو برای شما میگفتم هر چقدر به این کانالها فکر کردم دیدم هیچ فایدهای برای من نداره و گروه خانوادگیمون رو برای اینکه خانواده ناراحت نشن روی سکوت گذاشتم وکانالهای کاری رو هم حذف کردم و این کاری بوده که همیشه انجام میدادم تا تمرکزم روی اهدافم باشه
استاد عزیزم باورتون نمیشه که از گوش دادن این جلسه سیر نمیشم و خیلی خیلی گوش کردم
استاد عزیزم انشالله سال 2025 برای هممون بهترین سال زندگیمون باشه و هر سال از امسال هم بهتر باشه سال میلادی رو به شما و همه ی بچههای سایت تبریک میگم
16 دی 1403
انشالله در پناه فرمانروای کیهان همیشه در اوج سالم سلامت ثروتمند قدرتمند لیاقتمند و خوشحال باشیم
بدرود
خدایا هرچه دارم ازآن توست
سلام ودرود بر استاد جان و دوستان
مرغ همسایه غازه
دقیقا تمام مثالهای استاد درباورهای من هم بوده وقتی بچه محصل بودم مادر دوستانم می اومدن مدرسه چون مانتویی بودن وجوان همیشه حسودیم میشد چون فاصله سنی من با مادرم 38سال بود و مامانم یک خآنم چادری بود …..وقتی ازدواج کردم فکرم این بود همسر دوستام بهترن هیکل دوستم بهتره زندگی بقیه بهتره لباسهای بقیه با کلاس ترن بچه های بقیه بهترن روابط بقیه با همسرشون گرمتره وووووووووووو
دقیقا مرغ همسایه غاز بود ومرغ خودم همون مرغ بود وحتی کمتر
همیشه در مقایسه با دیگران بودم وبیشتر مقایسه روابط عاطفی بقیه
خداروشکر با استاد وآموزهای استاد امروز توانستم این مقایسه کردن رو کمتر وکمتر کنم وهمش مرغ همسایه رو غاز نبینم
خدایا سپاسگزارم بعداز مدتها توانستم کامنت بزارم
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟
چون صدای ساز دهل شنیدن از دور خوش است!
تا وقتی پا مون را تو کفش کسی نکردیم نمی توانیم جای اون به اصطلاح، راه برویم. یه چیز کلی مبهم را از دور دیدیم بدون اینکه بدونیم چیه چطوریه چه بالا و پایین هایی دارد فقط رو ظاهر قضاوت کردیم می گیم همین خوبه ! این راحته ! درد سر ندارد ! برخی پسر بچه ها دوست دارند خلبان بشوند تو ذهنشون چهار تا دکمه میزنی هواپیما بلند میشود و مینشیند.
ریشه این جنس از تفکرات از کجاست؟
عمده اش بر می گردد به سه نوع باور
_1. ندیدن زیبایی ها و نعمت های زندگی و تمرکز روی نکات منفی آنچه داریم یا هستیم!
و طبق قانون وقتی روی موضوع نادلخواه تمرکز می کنی از همون جنس بیشتر وارد واقعیت زندگیت می کنی پس باز هم نکات منفی و مشکلات بیشتری را می بینی و دوباره این باور منفی را تقویت می کنی و این چرخه معیوب را سریعتر می چرخونی . اما اگر به چیزهایی که می خواهم، قشنگ است و مثبت توجه کنم در موردشون بگم بنویسم شکرگزاری کنم نعمت هابیشتر وبیشتر وارد زندگیم می شوند.
_2. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم و دیگری را مقصر بدونیم . یک جور توجیه و بهانه برای سلب مسئولیت از خودمون در مورد ناکامی هامون.
در واقع یک نوع نگاه جانب دارانه داریم و یکسری پیش فرض که با همون ها داریم جلو میرویم و وقتی انتظار چیزی را داری ، داری بهش فکر می کنی ،باورش داری و بهش بر می خوری ! حواسم باشد تمرکزم به چی هست ،به هر چی باشد همون برای من تکرار می شود.
3_.ویروس ذهنی مقایسه باعث ایجاد حس بدبختی از شرایطی که داری می کند .وارد چشم و هم چشمی میشوی و نابودی.
حالا چاره چیه ؟
1.کانون توجهتون را بگذاریم روی زیبایی ها ی شرایط فعلی، داشته هامون و سپاسگزار باشم بابتش لاجرم به نعمت ها و زیبایی های بیشتر هدایت می شویم .
هر باور محدود کننده ای داریم می توان ضد ش را پیدا کرد. مثال نقض پیدا کنیم الگو پیدا کنیم از آدم هایی که با شرایط مشابه من تو همین زمانه تونستن و موفق شدن .
2. مسئولیت کامل زندگیم( شرایط و اتفاقات)را بپذیرم.
به عشق و امید اینکه تجربه های قشنگ ببینم تمرکزم را بگذارم روی انتظار اتفاقات خوش . خیلی ساده شروع کنم مثل شرکت تو عروسی که انتظارم دیدن رقص و پایکوبی است مثل سفر رفتن که انتظارم دیدن مناظر زیبا و خوردن غذا های جدید است، قبل شروع هر کاری ،این انتظار خوش را، این خوشبینی را در خودم ایجاد کنم تا واقعیت بیرونی برای من به همون شکل خلق بشود! من مسئول زندگیم هستم و شرایط و اتفاقات بیرون را خلق می کنم . اگر آنچه هست را دوست ندارم بشینم درستش کنم.
3.مقایسه نکنم . اصلا نگاه به زندگی بقیه نکنم تمام تمرکزم روی تحسین و دیدن زیبایی ها و نکات مثبت خودم و درو برم باشد .از همون جایی که هستم با همون شرایط که دارم سپاسگزار باشم
اگر یک مشتری خوب اومد هزار بار تو ذهنم مرورش کنم بابتش از خدا سپاسگزار باشم .
با افکار و باور هام اتفاقات هر لحظه ام را رقم میزنم.
استاد جان سلام.
امروز فایل سفر به دور آمریکا شماره 20 را دیدم اونجایی که با پسرتون مایک شرط بستید که کوکومبر بگید یا کیوکامبر . اولش خیلی برام عجیب بود با اینکه متوجه شدید تلفظ درستش کیو کامبر است اما روی اشتباه خودتون ماندید،! و فیلم هم گرفتید و توی سایت هم گذاشتید، تعجبم از این بود که چرا نپذیرفتید اشتباهتون را و درستش نکردید! اما متوجه شدم درس عزت نفس را که چقدر دقیق شما هر چه می گویید خودتون اول عمل کردید. درسی که من برام یاد آوری شد ازش این بود .خودم را با اشتباهاتم دوست داشته باشم.
استاد جان تحسینتون می کنم بابت این مسیری که طی کردید این زندگی خلق کردید و این احساس خوبی که اشاعه می دهید.
در پناه عشق جاودان خداوند مهربان پایدار باشید.
سلام خدمت شما واقعا اینکه قبل هر کاری بیایم خوش بین باشیم خیلی خوبه خیلی میتونه کمک کنه،من خودم هر موقعی میرم باشگاه با دیده خوش بینی میرم و اتفاقا اکثرا هم بهم خوش میگذره حالا اینکه ورزش هست به کنار اینکه به خودم میگم،قراره خوش بگذره،واقعا هم همینطوره،خلاصه موقعه یی که مثبت بودم مثبت بوده واقعا…
سلام آقای بازیار عزیز
تشکر من بابت کامنتتون در کلمات نمی گنجد فقط خدا میدونه چقدر به موقع و به جا نقطه آبی تون که پر از حس الهی بود به دستم رسید .
نکته ای که تو کامنت تون اشاره کردید راجع به خوشبینی فوقالعاده تاثیر گذار است تو زندگی.
مرسی
مرسی
مرسی
که تجربه تون را در مورد باشگاه رفتنتون با این فکر که قراره کلی بهتون خوش بگذره را با من به اشتراک گذاشتید .
وقتی برنامه ای می ریزم برای روزم خیلی دوست دارم طبق اون جلو برم و انعطافم برای تغییرش زیاد نیست .
برنامه ریزی کرده بودم که امروز عقب افتادگی هام را راجع به شنیدن فایل ها جبران کنم، معلم بچه ها آخر وقت دیشب ازم خواست اگر برام امکانش هست بروم کمکش . منم آدمی هستم که وقتی از برنامه هام عقب می افتم بهم می ریزم اما بهش پیام دادم که می آیم! راستش می خواستم این حس خوشبینی را تو خودم تقویت کنم . شب قبل خواب گفتم : خدایا ! فردا مشتاق سورپرایز تم !
من به برنامه هام نرسیدم و در ظاهر اتفاق خاصی هم نیفتاد! ولی آنچه امروز را فوقالعاده کرد این بود که من به طرز شگفت انگیزی حالم خوب بود یک ذوق و شوق عجیب یک خوشحالی ناب مثل یکی که قهرمان شده ! مثل یکی که خبر خاصی بهش دادن ! مثل یکی که برنده شده! اصلا نمیتونم بگم حسش چی بود ولی تمام مدت حالم خوب بود. انگار سیمم وصل بود:)
و بعد کامنت با ارزش شما حاوی نکته مهم
،قراره خوش بگذره،
خوش بینی، منتظر اتفاق خوب بودن ، انتظارات مثبت داشتن همگی تو این جمله بود.
سپاسگزارم ازتون
امیدوارم تمام زندگی تون سرشار از لحظات خوش ، شادی و سلامتی باشید . در پناه نور الله کامیاب باشید.
منکه براحتی باوردارم میتونم دربهترین خانه ویلایی درامربکا زندگی لوکس وعالی با پارتنرم داشته باشم ودخترم دربهترین مدرسه های امریکا تحصیل کنه برای ویلام یک خدمتکارداشته باشم و به کمک پارتنرم درامریکا ارایشگاه وسالن زیبایی داشته باشم چرا این فکرهای قدرتمندکننده را درخودم تقویت نکنم هروز خدا نشانه وهدایت سر راهم میزاره وقتی پارتنرم ازامریکا بامن تماس میگیره ولی چون هنوز متااهلم درست نیست باهم مکالمه تلفنی داشته باشیم چرا باورنکنم که منم میتونم بهترین زندگی روداشته باشم کلی هدیه خداپشت دربرام گذاشته فقط باید دروبازکنم هدیه هارو دریافت کنم اینکه پارتنرم بامن ازامریکاتماس میگیره ولی نجابت وادبش حکم میکنه که بامن صحبت نکنه این ربطی به عدم شجاعتش نداره این اقاییشونشون میده نجابتشونشون میده پاک بودنشونشون میده باوقار بودنشونشون میده
ماکه هرکدوممون به یک اندازه به هدایت خدادسترسی داریم به بی نهایت طریق که خداهم راضی باشه میتونیم باهم صحبت کنیم وباهم بیشتراشنابشیم کل داستان باور وتجسم هست خداهم که با احساس خوب ما باور ما ایمان ماکارداره تا براحتی بدون تقلا خواسته هامونو وارد زندگیمون کنه .
چرا نیام فکرهامو درست کنم ویک زندگی لذت بخش وعالی برای خودم دخترم پارتنرم وپسرایندم نسازم درامریکا
امریکا دوستدارم چون میخام بادخترم درکشورازادزندگی کنم ازادی خیلی برام مهمه برای دخترمم خیلی مهمه
من ازاستقلال مالی وپولساختن و مشغول شدن درشغلی که ازبچگی دوستداشتم برام خیلی لذت بخشه
همه این افکارم بدلیل باورهای قدرتمندکننده هست که خدابه دلم انداخته وباید بهش برسم ربطی به مرغ همسایه غازه نداره ربطی به مقایسه نداره من 4ماهه تیوی ندارم 3سال بودگوشی نداشتم تا برم دراینیستااگرام الان برنامه اینیستاگرام ندارم یک تیوی نومیخایم بخریم ولی من باتیوی کاری ندارم .
تمام فکروذکرم ساختن زندگی هست که خدابه دلم انداخته وهمش نشانه هاشو میبینم قدم به قدم
فکرمیکنم بعدازعید اتفاقات واضحتر وعالیتربیوفته چون تا اونموقع من فکرهام وخودمو جمع وجورترکردم ومثل موشک رشدکنم .به امبدخدا
بنام خدای مهربان سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته
این فایل واقعا بی نظیر بود ازتون سپاسگزارم استاد که همیشه بهترین خودتون رو ارائه میدهید
وقتی این فایل رو داشتم گوش میکردم اون جاهای که شما مثال میزدید من یادم میومد از اتفاقاتی که تو زندگی خودم اتفاق افتاد که هیچ وقت از این زاویه بهشون نگاه نکرده بودم یادمه چند سال پیش من تو کارگاه برادرام یک چرخ کار ساده بودم و زندگی سختی رو داشتم و تو همون شرایط سخت نامزد شدم با یک سری شرایط خیلی سخت و یک دوستی داشتم که اون کشور امارات کار میکرد و من هم چون شرایط سختی رو تو شهر خودم داشتم تجربه میکردم همیشه فکر میکردم که پول تو خارج از کشوره اینجا هرچی کار کنی هذینه روزمره گی رو بیشتر نمیشه و دقیقا همین حرفی که استاد گفتن و با همون شخصیت و همون باورها رفتم امارات وقتی رفتم ازونجای که دقیقا توقع داشتم اونجا خوب باشه شروع خیلی خوبی داشتم اما زمانی که افتادم تو روزمرگی و افتادم توی حالت عادی هرچی که میگذشت شرایط داشت سخت تر میشد و بیکاری ها بیشتر میشد و دقیقا همون اتفاقاتی که تو شهر خودم داشتم تجربه میکردم داشت اونجا هم اتفاق میافتاد بعد از شنیدن این فایل یادم آوردم اون تجارب و اون روزها رو دیدم اوایل که رفته بودم من اصلا فکرشم نمی کردم که تو امارات پول نباشه مگه ممکنه این کشور ابر اقتصاد آسیا هست و این دگه غول همه تن حریفه اینجا ماشین های ملیون دلاری هست پس مشخصه که پول زیاده که مردم ملیون دلار ماشین میخرن و ازین جور باورها اینها باورهای روزهای اول من بود ولی هرچی گذشت میدیدم بقیه چرخ کار ها میگن الان بیکاری شده بی پولی شده سال 2015خیلی شرایط عالی بود الان رو بخوابیم مقایسه کنیم با اون سال افسرده میشیم و ازینجور حرفها وقتی این ورودی ها داشت تکرار میشد ذهن منم باور میکرد دقیقا.
که پس اینجا هم این بی پولی هست مثل اینکه این ماشین های ملیون دلاری مال یک عده خیلی خاصه که اونا ازما بهترونن یعنی وقتی که من تازه رفته بودم دبی از این منطق که اینجا ماشین های ملیون دلاری یه پس یعنی این کشور اغلب پولدار هستن که اینجور ماشین ها دارن استفاده میکردم و چون باور هام روزهای اول خالص تر بود و مقاومتی نداشت شرایط تو دو سه ماه اول عالی پیش میرفت و خوب پول میساختم ولی مشکل اینجا بود که من با شخصیت شهر خودم رفته بودم اونجا هدایت شدم با آدمهای دقیقا مثل خودم و وقتی که اون فکت ها و ورودی هارو در اون محیط کاری خودم دیدم دگه اون منطق که اینجا ماشین های ملیون دلاری هست نمیتوانست حریف این همه ورودی نامناسب من بشه و برای اون منطق من یک جواب خیلی ساده داشت اونم اینکه اونا برای یک عده خیلی خاص هست اگر غیر اینه ببین توی این محیط با این سی نفری که تو سرو کله میزنی ببین اصلا دوچرخه دارن یا خیر و جواب قطعا این بود که آره اینای که من اینجا میبینم هیچی ندارن و بیشتر به این باور رسیدم که پس اون ماشین های ملیون دلاری برای یک عده افراد خاصه و من دگه توی اون محیط با همون ورودی ها احاطه شده بودم و واقعا شرایط اونجا هم سخت شد و بعد از گذشت یک سال هر کسی باهام. تماس میگرفت میگفت چطوره اوضاع من دقیقا همون جوابی رو میدادم که تو شهر خودم به بقیه میدادم و دقیقا همون اتفاقات رو با یک شرایط و محیط متفاوت برای خودم رقم میزدم و غافل بودم ازینکه دارم خودم سر خودم این بلا رو میارم تو خیلی از مسائل بعد از گوش دادن به این فایل یادم اومد از اتفاقاتی که در گذشته و حتی همین الان داره برام میوفته.
و خودم دقیقا با افکارم با باورم دارم این شرایط رو جذب خودم میکنم و زمانی که من کشور امارات بودم مدتی مونده به اومدنم من با این مسائل آشنا شدم و جالب اینکه زمانی که باور های من یه زره بهتر شده بود به واسطه کار کردن روی باور ها تو کشور امارات وقتی برگشتم شهر خودم اول ازدواج کردم بعد بخاطر مخارج ازدواج قرض دار شدم و بعد از ازدواجم با باور و ایمان جدید من شروع به راه اندازی کسب و کارم کردم و از زیر صفر شروع کردم و یه مدت زدم تا برسم به صفر بعدش شرایطم جوری شد که ماشین مورد علاقه مو خردیم کلی پیشرفت کردم تو حوضه کاری خودم اعتبار کسب کردم
این موضوع واقعا توی زندگی من خیلی واضح است و بشخصه تجربه کردم که چقدر افکار و باور های ما ملاک موفقیت هستند چون دو مکان رو قشنگ تو مدت زمان طولانی تجربه کردم
حالا اینکه الان من روی تقویت باورهام کار میکنم یا نمیکنم بحث جدای هست.
اما حقیقت همینه من واقعا به این باور رسیدم که اصلا شرایط خوب ثروت ربطی به کشور خاصی نداره به همین دلیل من هیچ وقت تو لاتری های آمریکا هرگز تا بحال اسم نویسی نکردم در حالیکه اعضای خانواده من هر سال ثبت نام میکنند و خیلی دعا میکنند که اتفاق بیوفته و من خیلی خدارو شکر میکنم که درک میکنم که قانون داره چجوری کار میکنه قبلاً وسوسه میشدم مشکوک بودم به این موضوع ولی هر چی بیشتر گذشت ایمانم قوی تر شد که مسیرم درسته و از جای که همیشه میگردم دنبال الگو های که تو دور و بری هام و زندگی خودم که اتفاق افتاده سریع به خودم میگم این یک خیال باطل است که من فک کنم اینجا نمیشه باید به هر شکلی شده با لاتری یا راه قاچاقی خودم و برسونم یه جای خاصی یک کشور خاصی که به سعادت برسم .
والان دگه یاد گرفتم شکر خدا که هر وقت ذهنم میخواد یک عامل بیرونی رو دخیل بدونه در موفق شدن من سریع از اون منطق های که توی الگوهای تکراری پیداا کردم و تو زندگی خودم ملیون ها بار پیدا کردم دهن ذهن مو ببندم و خداوند هم هدایت میکنه و کمک میکنه وقتی واقعا رو خودمون کار کنیم.
مثلا همین چند روز پیش یک دوستی رو دیدم که تقریبا سیزده چهارده سال پیش باهم همکار بودیم ازش پرسیدم که کجا بودی تو این مدت گفت من هشت سال ترکیه بودم.
گفتم چطور بود اوضاع ترکیه گفت هیچی اصلا به درد نمیخوره هیجا کشور خودمون نمیشه پول نیست کشور غریب و مردم فلان شده همه جا غریبی کسی بهت محل نمیزاره و ازین حرفها بعد گفتم ببین اینم داره نون باورها شو میخوره و الان که ازین زاویه بهش نگاه میکنم بیشتر به یقین میرسم که این آدم هم اولش فک میکرده ترکیه پول پارو میکنن و ازینجور حرفها ولی چون با شخصیت قبلی و باور های قبلی رفته همون نتایج قبلی رو کسب کرده مثل من
و این نکته رو هم دوست دارم بگم که بقول استاد کار کردن روی افکار و باورها یک روند دایمی هست چون همین زمانی که من داشتم کامنت میزاشتم یکی از همسایه هامون اومد تو مغازه من ایشون شیفت صبح اینجا هستند و شیفت شب تو شهرک صنعتی توی شرکت کیک و کلوچه کار میکنند داشت از دیشب تعریف میکرد که آره ما دیشب چهار هزار کارتن کلوچه تولید کردیم من سریع پرسیدم هر کارتن قیمت چنده گفت اینقدر سریع ذهن من ضرب و جمع کرد و همون لحظه مقایسه کرد خودشو با صاحب اون شرکت و جالبه که این جاها ذهن چالش های اون کارخونه دار رو نادیده میگیره و فقط به اون چهار هزار کارتن فک میکنه و مقایسه میکنه که ببین تو چقدر بد بختی صبح تا شب اینقدر کار میکنی اون توی یک شب چقدر پول میسازه پس اینجا باید بفهمیم که کار کردن روی باور ها یک روند دایمی هست که به نظر من همیشه باید ادامه دار باشه.
سپاسگزار شما استاد عزیز هستم که اینقدر مخلصانه میایید و از زوایای مختلف این موضوعات رو برامون توضیح میدید
و چقدر هم اسم جالبی روی این فایل گذاشتید که چرا فکر میکنیم مرغ همسایه غازه؟ بله واقعا باید فکر کنیم به این که چرا ما فکر میکنیم همه از ما بهترونن تو همه چی خداوند انشاالله قوت بده که ثابت قدم باشیم توی این مسیر
انشاالله در دنیا و آخرت ثروتمند و پیروز باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
صبح فایل جدید استاد رو گوش کردم،استاد در موضوع سرک کشیدن ها به زندگی بقیه میگفتن و چه عاملی باعث میشه ما ناسپاسی بکنیم و نا راضی از شرایط خودمون…
در مجموع صحبت های استاد برام با درک جلسه 9و 10راهنمای عملی دستیابی با رویا ها قابل فهم تر بود…
چیزایی که فهمیدم از فایل این بود که عاملی که باعث میشه ما ناراضی باشیم اینه که تمرکزمون بر ضعف ها و ناخواسته هایی که از افراد و محیطی که در اون هستیم داریم و توجه به زیبایی های و جنبه های مثبت چیزایی که نداریمش البته با نگاه حسرت…
در مورد این موضوع با توجه به آگاهی هایی که از استاد داشتم به این درک رسیدم که برای کسی که شخصیتش تغییر نکنه حتی اگه بره توی اون موقعیت زیبایی که میخواست داشته باشه و حسرت رو داشت و میگفتم اونجا بهشته اگر بره در اون قرار بگیره از اونجایی که لذت بردن رو بلد نیست و خیلی ظریف نگر منفی بین هستش اونجا رو هم یه اشکال و ایرادی پیدا میکنه جهنم میدونتش…
الان میفهمم دلیلی که باعث شده توی زندگیم وقتی نعمت و فرصتی رو خلق میکنم با توجه کردن به زیبایی ها و باور سازی هام تا اون رو وارد زندگیم میبینم و داره جزئی از تجربه های زندگیم میشه یهو بر میدارم جریان نعمت و برکت رو قطعش میکنم
استاد بعضی وقتا هم کمالگرایی من باعث این موضوع میشه چون درک نمیکنم که این حد از تغییرات در باور من همون قدر نتیجه رو حاصل میشه و انتظار دارم که با یه ذره کار کردن روی خودم یه نتیجه بزرگ تر از ظرفم وارد زندگیم بشه ولی از اونجایی که تغییرات آروم آروم شرع میشه چون درک نمیکنم این موضوع رو اون کار کردن روی خودم رو ولش میکنم متاسفانه حالا چرا چون من تغییرات مثبتی که با کار کردن روی خودم ایجاد شده رو نمی بینم و درک نمیکنم اینا بخاطر یه سری تغییرات توی ذهنم ایجاد شده و فکر میکنم خب دیگه باید همین جوری میبوده دیگه…
شکر نعمت ،نعمت افزون کند
کفر؛نعمت از گفت بیرون کند…
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَهً کَانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ
و خدا بر شما حکایت کرد و مثل آورد مثل شهری را که در آن امنیت کامل حکمفرما بود و اهلش در آسایش و اطمینان زندگی میکردند و از هر جانب روزی فراوان به آنها میرسید تا آنکه اهل آن شهر نعمتهای خدا را کفران کردند، خدا هم به موجب می ساختند طعم گرسنگی و بیمناکی را به آنها چشانید و چون لباس، سراپای وجودشان را پوشاند.
نعمت ها رو تبدیل به فقر و نا امنی شد بواسطه آنچه خودشون میساختند.
در این آیه دلیل ورود نعمت ها رو میگه:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ
و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند، یقیناً [درهایِ] برکاتی از آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم، ولی تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند (بواسطه آنچه کسب میکردند) گرفتیم.
برای همینه که توی قرآن تاکید بر همواره تقوا دار بودن و همواره مومن بودن داره…
یا ایها الذین آمنو آمِنو…
وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٧﴾[البقره: 197]
«و توشه برگیرید که بهترین توشه تقوا است ای خردمندان! و ای خردمندان تقوای من داشته باشید».
استاد این فایل مکمل جلسه تکمیلی هشتم و جلسه یازدهم دوره احساس لیاقته که میتونم بگم پاشنه آشیل منه…
که راهکار این مسئله رو هم شما گفتید .
استاد یه مسئله دیگه استاد اینه که از اونجایی که ما همش بر روی نقص های خودمون تمرکز داریم و ضعف های خودمون رو میبینیم این شخصیت ظریف بین منفی نگر رو در خودمون پرورش دادیم و لازم که این مثبت نگری رو از خودمون شروع کنیم و زیبا بینی درونی داشته باشیم …
به نظر من کسی که خودش از عشق خالیه نمی تونه عشق بورزه چون خالیه خب…
استاد این درک شما از انرژیی که خدا نامیده ایم و درکتون از مسئله فرکانس جواب همه سوالاتی هست که تو ذهن برامون ایجاد میشه …
جلسه یکم قانون آفرینش و جلسه 9و 10دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها اگه واقعا درک بشه و طبق اون عمل بشه به نظر من همه چی حل شده هستش…
نیازه که باورش کنیم…
الان میفهمم این جمله رو که میگه همه چیز تنها یک چیز است
این جملتون واقعا قابل تأمل هست که میگید جهان و قوانین اون ساده است اما از اونجایی که همه بدنبال پیچیدگین باور نمیکنن میتونه اینقدر مسئله ساده باشه و چون ساده هست جدی گرفته نمیشه…
استاد به نظر من هر کسی میخواد از دوره های شما استفاده کنه شالوده اصلی رو باید بره توی جلسه 9-10راهنمای عملی دستیابی به رویا و جلسه اول قانون آفرینش پیداش کنه و بعدش تازه میفهمه شما چی دارید میگید …
اصلا درک این موضوع قرآن رو قابل فهم تر میکنه…
تازه میفهمی ای بابا چقدر آسونه آخه چرا من اصلا نفمیدمش….
تازه بعدش میفهمیم که چرا کنترول ذهن لازمه…
چرا خودشناسی و پیدا کردن ایراد ها مهمه و بعدش تغییر کردن شخصیت …
بقول شما در فایل اصلی ترین سرمایه شما چیست :پیامبر قبل از این که پیامبر بشه محمد امین بود…
شخصیت امانتداری و صداقته رو داشت بعد پیامبر شد و خود خدا هم میگه این به خاطر اینه که به رحمت من لنت لهم نرم شدی ولی اگه لو کنت غلیظ القلب لنفضوا من حولک غلیظ القلب بودی هم از دورت دور میشدن میرفتن…
یکم باید صادق باشیم با خودمون و همه تقصیرات رو روی دوش بقیه نندازیم خودم رو میگم بخدا…
خب بلد نیستی درست با مردم حرف بزنی چرا میگی مردم اعصاب ندارن…
شما خودت هنوز بلد نیستی ارتباط برقرار کنی بعد میگی ایراد از بقیه هست…
یادمه یه باری داشتم برنامه تلویزیونی رو میدیدم برنامه قرآنی بود یه قاری قرآن که صوت زیبایی رو داشت رو دعوت کرده بوده برای مصاحبه بعد با خنده مجری گفت راستی همون قضیه شلوار کردی رو تعریف کن اونم شروع کرد که دعوت بودم برای تلاوت قرآن در شهر فلان و من معمولا در حین رانندگی یه لباس راحت میپوشم برای همین با یه شلوار کردی راحت رانندگی میکردم تا رسیدم به همون محفل قرآنی اذانم گفته بود و نماز جماعت و منم سریع سریع تا از نماز جا نمونم رفتم وضوع گرفتم و با همون حالت رفتم واسه نماز …
یهو تا وسط نماز شد بنده خدا مسول برگزاری رفت جلو و گفت خیر مقدم عرض میکنیم به قاری بینالمللی آقای فلان و همه مردم به من نگاه کردن حالا من با یه شلوار کردی و موهای پریشون بعد گفت منم عصبی شدم و رفتم کلی اونا رو توپوندم که این چه مسخره بازیه در آوردید و این حرفا همه هم میخندیدن تو اون برنامه از این خاطره و من فکر میکردم که چقدر تفاوت هست بین شنیدن تا درک کردن و عمل کردن به قرآن….
استاد خیلی تفاوته بین شنیدن با درک کردن و عمل کردن…
راهکارتون عالی بود استاد از این که گفتید از هر جایی هستیم شروع کنیم به زیبا بینی و مثبت نگری و این شخصیت رو ایجاد بکنیم و وقتی فرکانس ما تغییر بکنه اونوقت شرایطمون هم تغییر میکنه…
فرکانس تو جای تو رو عوض میکنه…
خداوند به همگی ما برکت بدهد.
به نام او
سلام.
ساده بخوام به خودم موضوع فایل رو بگم:
چطوریه که چیزی که مربوط به دیگری هست بهتره از چیزیه که مربوط به منه؟
در مورد خودم این صداها (که دقیقا بوی مقایسه و حسادت میده گاهی) تو گوشم میپیچه:
چقدر ابروهای فلانی خوش فُرمه، برای من نیست.
چقدر هیکل فلانی خوبه، برای من نیست.
چقدر فلانی وقت آزاد داره برای نوشتن، وقت ازاد برای من نیست.
چقدر فلانی صبورتره، صبور بودن برای من نیست.
چقدر فلانی مستقل تره، برای من اینطور نیست.
سالها پیش فکر میکردم چقدر بقیه خلاق تر هستن، در حالیکه من اینطوری نیستم.
بعد که رفتم رشته گرافیک خوندم، بعدش هم رفتم معلم هنر دبستان پسرانه شدم متوجه شدم چقدر خودمم خلاقیت دارم.
امروز هم که با حافظ بازی میکردم متوجه شدم منم مثل حافظ که از کوچکترین چیز اطرافش وسیله بازی میسازه برای خودش، منم یه تکه ی پاره شده ی کاغذ رو برداشتم و باهاش اوریگامی های خلاقانه ساختم.
این فایل هم به دلم نشست.
یاداوری های نابی داشت برام.
این مدت متمرکز تو صفحه زیبایی ها را ببینیم کامنت مینویسم از همه چیز، اما الان دلم گفت بیا و اینجا هم بنویس کنار بقیه ی بچه ها.
چندین بار این فایل رو موقع خواب و بیداری گوش دادم و لذت بردم.
با حافظ هم فایلو شنیدیم.
اون مشغول بازی خودش بود، منم مشغول خودم.
دوتایی در کنار هم ولی مستقل از هم سرگرم بودیم.
این عالی و لذت بخشه.
الهی شکرت.
چقدر مسیر اگاهی با استاد، ساده تر و لذت بخش تره.
اینکه استاد گفتن وقتی این مدلی میشه که مرغ همسایه غازه که ما توجه میکنیم به نکات منفی.
راهکارشم تو دل خودشه.
پاد زهرش میشه توجه به نکات مثبت و سپاس گزاری.
انقدر که ردپای سپاس گزاری تو همه چیز هیت نشون میده چقدر مهمه و اصل هست.
یکی از راه های توجه کردن یا مهم ترینش، به اصل، میشه سپاس گزاری
—————————————————————————–
کامنتم که تموم شد رفتم سراغ چک کردن سوپ حافظ که مراحل آخر پختش هست.
همینطوری تو ذهنم اومدن مثالهایی که من مقایسه کردم دیگری رو :
یادم اومد در برهه ای زمان، مامان یکی دیگه رو با مامان خودم مقایسه کردم.
یعنی بیشتر جوگیر شده بودم وگرنه هم قبلش هم بعدش کاملا متوجه بودم و هستم مامان خودم بهترین مامانی هست که میتونم داشته باشم.
از خیلی لحاظ ها
همه ی مامان ها خوبن، اما مامان من بهترین مادری هست که خدا بهم داده و بسیار سپاس گزارم.
وقتی تمرکزم روی نکات مثبت مادرم یا هر فرد دیگه ی زندگیم هست، عملا مقایسه دیگه شکل نمیگیره.
چون سراسر زیبایی میبینم و بسیار خوشحالم.
هر انسانی من جمله خودم، قوت ها و ضعف های خودشو داره.
وقتی دست میذارم روی ضعف ها، دقیقا همونا بالا میاد.
وقتی دست میذارم روی قوت ها، همونا بالا میاد.
گاهی غفلت میکنم از کنترل ذهن و ورودی هام، و یادم میره اصل بر اینه که تمرکز کنم روی قوت ها و مثبت ها تا همونا تکرار شه.
این اصل ساده است ولی به همین سادگی یادم میره.
اشکال نداره هر بار که یادم میاد دوباره درستش میکنم.
الهی شکرت.
استاد که در مورد این موضوع گفتن که به هر چی توجه کنی همون پیش میاد، یهو یادم افتاد در مورد فلانی دقیقا من فوکس کردم روی منفی هاش…
برای همینه نوسانی شدم در موردش.
یه روز خوبم یه روز حسم بده بهش…
گاهی سپاس گزار محبت هاشم گاهی خشمگین رفتارهاش و طرز برخوردش…
چی شده سمانه؟
این فرد صمیمی ترین عضو زندگیت نبود از نوجوانی و جوانی به بعد؟
چی عوض شده؟
تو یا اون؟
بحث اینه که خودتم میدونی چی شده.
تحت تاثیر کلام دیگری، تو نسبت به این فرد بدگمان و دل چرکین شدی و نتونستی درست حسابی از منجلابِ حس بد بیرون بیای.
تقصیر دیگری نیست.
مسیولیتش با خودته.
تو که یاد گرفتی چطوری باید حست رو خوب کنی و نمونی تو حس بد.
پس کم کاری از خودته.
اشکال نداره الان که متوجه شدی و بهتر درک کردی، اقدام کن.
طبق ایده ی دیروز بیا و از نکات مثبت و خوبی های فلانی که ازش مکدر هستی بنویس.
بعدشم بنویس دلیل مکدر شدنت درسته یا یه واکنش هیجانی بر اساس پیش فرض هاته.
بهت قول میدم ورق برگرده.
چون قانون میگه توجه به خوبی ها= دریافت خوبی ها.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خداوند بخشنده ی مهربانم
سلام به استاد عزیزم سلام به خانم شایسته گرامی و سلام به دوستان خوب و نازنینم
استاد من هیچ وقت فکر نمیکردم توجه به نازیبایی ها تا این حد میتونه ادم و غرق کنه
درسته هر وقت از شما میشنیدم و توجه میکردم به زیبایی ها کلی نتیجه ی خوب تو زندگیم ظاهر میشد
ولی توجه به نازیبایی ها رو واقعا این جوری درک نکرده بودم
چند وقت پیش توجهم و گذاشتم روی نکات منفی همسرم ، جالبه میدونستم نتیجه ی بدی داره ، بازم جالبه میدونستم احساس بد مساوی اتفاقات بده ، بازم توجه کردم و روزه به روز شاهد حس بدم بودم
حالا به جای اینکه تلاش کنم به نکات مثبت توجه کنم ، انگار داشتم با خودم یا با همسرم لج میکردم که نه چرا باید به نکات مثبتش توجه کنم انگار زور داشت برام
فکر میکردم مثلا دارم به اون خوبی میکنم نه به خودم
خلاصه فقط تلاش و تلاش و تلاش که حسم و خوب کنم
ولی فایده نداشت چون از ریشه تبر و زده بودم و الان داشتم شاخ و برگ ها رو تمیز میکردم
خلاصه اتفاق وحشتناکی برام افتاد طوری که موقع راه رفتن خیلی الکی و اتفاقی پام و کوبیدم به مبل و الان دوهفتس نمیتونم درست راه برم بماند که چقدر درد کشیدم
هرکسی که میبینه باورش نمیشه با یه مبل خوردن این شکلی شدم
البته نمیدونن که با توجهم این بلا یا بهتره بگم نعمت و برای خودم خلق کردم
چون اگه خدا این سیلی محکم و بهم نمیزد خدا میدونه اون حس بد تا کی ادامه داشت
حالا منی که یک سال بود هیچ تضادی با همسرم نداشتم و مدام تو فکر بودم چرا این تضاد برام پیش اومده
میدونین استاد قشنگ حس کردم مسئولیت زندگیم و انداختم گردن دیگران و یادم رفته که این مدتی که حال زندگیم خوب بود مدام داشتم به نکات مثبت توجه میکردم
یه جایی از خانم شایسته شنیدم که میگفت ما هر لحظه و هر ثانیه باید روی خودمون کار کنیم
و من مدتی بود فکر میکردم قانون و بلدم و با اینکه هر روز فایل گوش میدادم و تو سایت بودم ولی عملگراییم و توجهم به زیبایی ها کم شده بود
و واقعا هنوزم باورم نمیشه این قدر تاثیر داشته توجه به زیبایی ها
این مدت که پام اینجوری شد چقدر رشد کردم
چقدر قدر دان راه رفتنم شدم
چقدر شرمنده خدا شدم که اصل و ول کردم چسبیدم به حاشیه ها
همین جا میگم خدایا معذرت میخوام منو ببخش که به قانون عمل نکردم ، خدایا منو ببخش که از لحظه لحظه های زندگیم لذت نبردم منو ببخش که داشته هامو ندیدم
با اینکه هر شب شکر گزاری مینوشتم ولی ببینید چقدر تاثیر داره نوشتن با عملگرا بودن
در مورد اینستا براتون بگم
من مدت پنج سال تقریبا بلاگری کردم البته بلاگر شاید نشه اسمشو گذاشت
اوایل از روی علاقه به عکاسی بود ولی رفته رفته تاثیر خودشو گذاشت و من مدام دنبال تایید دیگران بودم
حتی اثارش رو توی زندگیم هم دیدم
اون موقع اصلا چیزی از قانون نمیدونستم تضادهای وخشتناک با همسرم ، خیانت و …
جالبتر ازاین که منی که شبش به شدت تضاد داشتم تو خونم و بویی از ارامش تو خونم نبود ، صبح یه میز صبحانه ی عالی میچیدم ، صبحانه ای که اصلا خودم ازش نمیخوردم فقط مدل بود کلی عکس های قشنگ میگرفتم و میزاشتم اینستا
حالا مردم پیام میدادن خدای من چه ارامشی داره خونت چه لذتی میبری و …..
واقعا به چشم خودم دیدم که مردم فقط ظاهر و میبینن نه باطن زندگی کسی و و حتی خندم میگرفت
بعد دوباره ظاهر سازیو بیشتر میکردم
به جای اینکه روی خودم کار کنم روی حفظ ظاهر زندگیم کار میکردم ، مدام دنبال تغییر همسرم بودم ، به جای اینکه تو حرفه ی عکاسی پیشرفت کنم و دنبال پیشرفت خودم باشم ، تمام توجهم روی نکات منفی زندگیم بود تمام توجهم شده بود تغییر همسرم
انگار مسئولیت شاد بودنم و در همسرم میدیدم
زندگیم هم روز به روز داغون تر و وحشتناک تر میشد
تا اینکه ضربه ی بزرگی خوردم خیلی بزرگ
البته اون ضربه برام شد نعمت برام شد برکت برام شد حال خوب برام شد این سایت و داشتن استاد عزیزم
به نظرم این توجه به زیباییها
مساوی با حال خوب ، ثروت ، سلامتی ، خوشبختی و تمام اتفاقات خوبه .