چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 64 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1495MB33 دقیقه
- فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 161MB31 دقیقه
سلام ای خدای مهربانم که من به این مسیر هدایت کردی سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز این اولین باریه که دارم کامنت میذارم هر موقع فایلاتون گوش میدم میخوام کانت بذارم ولی نمیدونم چرا دلم راضی نمیشد خیلی از مواردی که دربارش صحبت میکنین دارم ولی نمیدونم چرا نتونستم بنویسم امروز که بعد چن روز وارد سایت شدم میخواستم ببینم فایلی گذاشتین یا نه راستش چن روزی حالم خوب نیس ودیدم که دقیقا در مورد همین مساله که من درگیرش هستم دارید صحبت میکنید این موضوعی که امروز تو فایل دربارش حرف زدین صمیمیت زیاد در روابط با اینکه دوره عشق و مودت چن بار گوش کردم این متوجه نشدم ومن چن ساله درگیر این موضوع هستم که دوس دارم باهمسرم صمیمی بشم احساس میکنم اون قدری که باید باهم صمیمی نیستیم و این موضوع بیشتر من رو داره اذیو میکنه خواهش میکنم استاد در این مورد بیشتر حرف بزنین چون خودتون گفتین بعد این فایل که بچه ها به این سوالا جواب بدن و فکر کنن شاید یه فایل جدید درباره این موضوع بذارین به خاطر همین این کامنت نوشتم چون از هر لحاظی یک جورای احساس غربت میکنم وباهاش راحت نیستم در مورد خواسته هایی که ازش دارم من نمیدونم درست فهمیدم یانه که اگه این باور داشته باشم که اگه بخوام صمیمیت تو روابط زیاد بشه زیاد میشه و اگه نه زیاد نمیشه . یکی این و یکی دیگه این که اگه صمیمیت زیاد بشه باعث دوری از هم میشود ؟
سلام به همه دوستان (:
من طبق تعهدم هر روز حد اقل یک فایل گوش می دم و حتما هر روز کامنت میزارم . و خدا رو شکر خدا هم منو حمایت میکنه و فایل های استاد هم این طوری توش تمرینات مهمی داره . خب من در جواب استاد باید بگم که شاید مسایلی تو زندگیم باشه که بهش نرسیده باشم ولی چیزی که از همه مهم تر باشه تو ذهنم و مسیله ای که ذهنمو درگیر کرده مسیله کنکور و دانشگاهمه .
من بشدت این موضوع برام مهمه و کلا چیزیه که هر روز دربارش فکر میکنم و از خدا هدایت میخوام . چیزی کهذهنمو بشدت درگیر کرده اینه که من اینده شغلی مد نظرم چیزی نیست که براش میخونم . ولی به درسی که می خونم علاقه مندم . دلیلی هم که رفتم این رشته همین بود. اون موقع هنوز به انیمیشن سازی علاقه مند نبودم. علاقه به انیمشن سازی چیزیه که به تازگی تصمیم گرفتم . من بعد کنکور اولم تصمیم گرفتم که کلا بیخیال همه چیز بشم و رتبم همه جالب نبود . ولی واقعا با این که برای انتخاب رشته رفته بودم موندم تا به درخواست خانواده برای پزشکی بخونم . من نمی خوام پزشک بشم ولی به مواد درسیشون علاقه مندم و دوس دارم در باره بدن انسان بخونم . حتی اگه پزشکی نمی رفتم درباره بدن انسان مطالعه میکردم . در کنار اصرار خانواده دلیلی که باعث شد بمونم همین علاقم بود . و خواستم کنارش انیمشن سازی هم انجام بدم ولی کلا اتفاقات جالبی رخ نداد. سال دوم هم قبول نشدم . سال سوم که الان باشه موندم برا کنکور . چیزی که الان ذهنمو درگیر کرده ، چیزی واقعا تنها مسیله زندگیم در حال حاظره همینه . که ایا موندم برای خوندن دانشگاه یه اقدام از روی ترس و شرکه . یا یه اقدام شجاعانه و اعتماد به هدایت الهیه . چیزی که ذهنمو درگیر کرده . نمی دونم اصلا رفتن به دانشگاه هدف منه ؟ یا باید تمرکزم رو بزارم رو انیمیشن سازی ؟ البته من چندین بار کاملا با خانواده صحبت کردم و همه قبول کردن که من همینجا تموم کنم و کنار بکشم ولی باز چیزی می شد که من احساس میکردم مسیر من از دانشگاه میگذره . شاید خدا هدایتم میکنه . شاید این طوری بهتره . و کلا می خوام بگم که اصلا فک نمی کنم تقصیر خانوادس . فقط تکلیفم با خودم معلوم نیس.
حالا من جوابی که به خودم میدم اینه . نمیشه همزمان تمرکز رو چند چیز گذاشت . اگه می خوام دانشگاه قبول شم باید تو این مدت که زیادم نیست تمرکزم رو بزارم رو درسم و نتیجه بگیرم. و البته دانشگاه کلی فایده داره برام . استقلال بیشتر . تجربه قشنگ زندگی دانشگاه . نرفتن به سربازی . و کلا احساس میکنم این رشته پزشکی کمکم میکنه دید بهتری نسبت به جهان اطرافم پیدا کنم . و حتی میتونه به داستان نویسیم کمک کنه . ولی ترسی که همش تو ذهنمه اینه اگه دیگه تو دانشگاه وقت نکنم انیمشن سازی کار کنم چی ؟ واقعا دانشگاه رفتن لازمه ؟ اصلا کار درست من اینه ؟
به هر حال احساس میکنم خدا هدایتم کرده به این مسیر و تمرکزم رو گذاشتم رو درسام . بعد کنکور به انیمیشن سازی میپردازم . نمیدونم امیدوارم مسیر درستم همین باشه .
فعلا دوستان :))
سلام به استاد و دوستان گرامی
منم یه همچین تجربه ای دارم که برای خواستم ( که خریدن ماشین هست ) که الان 17 سالمه ولی چند ساله از 15 سالگی هی دنباله راهیم برای جور کردن پول ماشین و بعدش خریدنش خیلی کارا انجام دادم تا پولشو بدست بیارم و مطسفانه با تلاش های فراوان هیچ نتیجه ای بدست نیومده و موضوع اینجاس که من اصلا نمیدونم که اصلا چه باورهایی دارم و هیچ شخصیم نیست که ببینم به این خواسته ای که گفتم رسیده باشه
بنظرتون راهکاری کسی داره منکه نمیدونم باید چیکار کنم
سلام استاد عزیز
من حسابدار هستم در رابطه با کار حسابداریم هر چه تلاش می کنم ولی به روز نمی شود و نظم در کارم نیست میدونم یک نفر بیاد شاید سریع به روز کند و این همه زمانی که من میگذارم ولی جوابی که میخواهم بدست نمی آورم و این همه سال کار کردم من مدت زمان زیادی را میگذارم به نتیجه که نمیرسد خستگی در وجودم باقی میماند خستگی از اینکه چرا جواب نمی دهد چه ذهنیتی من دارم که قوی تر از من هست و من را به عقب می کشاند به جای اینکه به جلو ببرد
ولی از زمانی که با شما ارتباط دارم قوی نیست ولی همین هم که حرف های شما را شنیدم
بنام الله مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
دوستان من یک سوال داشتم ممنون میشم راهنماییم کنید
من چندوقته روی خودم کارمیکنم ولی نتونستم شخصیتم روتغییربدم چندروزجدی روخودم کارمیکنم جالبکه قشنگ نتایج میبینم ولمس می کنم ولی باوجود دیدن نتایج متعهدنیستم وراهشون میکنم.
چجوری میشه تعهدم روبیشترکنم.؟
دومین سوال دوساله ازیه بابایی چندصدملیون پول میخام ازاونطرف هم عین این چندصدملیون بدهکارم واین دوموضوع خیلی ازمن انرژی میگیره و وحس من روخراب میکنه چجوری میشه تمرکزرم روازاین موضوع بردارم؟؟
خیلی هم درطول روزاگاهانه تلاش میکنم به داشته هلم فکرکنم
شکرگزاری کنم بابت نعمتهای که دارم
به زیبایی هاتوجه میکنم
امایهوویی ناخدآگاه میبینم قرق شدم دراین دوموضوع بدهی وطلبم وحالم بدمیشه
ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام به همه عزیزانم و علی جان
بصورت اتفاقی پیام علی جان رو خوندم و بدلم افتاد که آنچه را باتوجه بمقدار دانش و درکی که دارم پاسخ بدم ،
بلکه بتونه به افراد بیشتری همانند خودم کمک کنه …
خدایا شکرت …
در خصوص مورد اول :
علی جان شما گفتین با دیدن نتایج ولی باز هم ادامه نمیدین …!!!
چند تا راهکار به ذهنم میرسه که دو تاش رو به اشتراک میذارم :
1. شروع کن به نوشتن تلاشهات و اتفاقات و نتایج هر روزه و حتما اقدام به سنجیدن اتفاقات و نتایج روزانه خودت کن و هرروز نوشته های قبلی خودتو هم مرور کن …
جدا از موضوع تعهد و انگیزه ، بریم سراغ مورد دوم …
2. بشین و بنویس که اگه برروی اعمال و تلاش برای تغییراتت پایبند بمونی ، مثلاً در 6 ماه یا یکسال آینده چه اتفاقات بی نظیری برات میفته …
و بشین و بنویس که اگه برروی انجام تغییراتت متعهد نمونی در 6 ماه یا یکسال آینده چه چیزهای بد و ناخوشایندی قراره برات اتفاق بیفته …
و برای خودت ارزش و احترام قائل شو و هرروز فقط 10 دقیقه وقت بذار و تمامی نوشته هاتو یه مرور سطحی بکن …
.
2 راهکار فوق العاده که میتونن کوههارو جابجا کنن ، همین الان نصیبت شد …
پس اگه اینهارو میدونستی و بهشون عمل نکردی ، بنظرم عواقب این تنبلی و کوتاهی رو به بدترین شکل ممکن و در قالب درد و رنجی طاقت فرسا بزودی تجربه خواهی کرد …
پس دستهاتو بذار روی زانوهات و بگو یا علی …
بگو خدایا من در حد توانم تلاشمو میکنم و مابقیش با خودت …
از استادِتمام عزیزم و خانم شایسته ی ستایش و قدردانی ، ممنونم که هستن و حضور دارن …
الهی شکر …
سلام امیرجان ممنون از اینکه بهم پاسخ دادین وراهنمایی کردین باخوندن کامنت های دوستان والگوبرداری سیع میکنم لیزری بروی خاسته هام تمرکزکنم وتمرینی که گفتی حتما ازهمین امروز انجام بدم خداروشکر بابت حضور دوستان عزیز
درپناه الله یکتا شاد وثروتمندباشید
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم
استاد بابت این فایل و سوالهای بی نظیر ازتون سپاسگذارم
من خیلی وقته دارم یه کاری رو انجام میدم و به نتیجه
هم میرسم ولی بعد چند وقت دوباره به حالت قبل یا
شاید هم پایینتر میرم الان که این فایل رو دیدم چنتا
باور در خودم پیدا کردم که یکی ازشون این هست
اگر پول دار بشم اطرافیانم ازم پول میخوان یا ازم سو
استفاده میکنن ولی هر چی فکر کردم نتونستم باور
مثبتش رو پیدا کنم ممنون میشم دوستان کمک کنن و
بهم بگن که باور مثبتش چی میشه
باز هم از استاد عزیزم تشکر میکنم برای آموزشهای عالیشون
دوست عزیز سلام.
امیدوارم حالتون عالی باشه.
در مورد سوالتون که درواقع این باور محدود کننده که اگر من ثروتمند بشم اطرافیانم میخوان از من سواستفاده کنن و مدام از من درخواست پول می کنن باید بگم این باور در بیشتر ماها وجود داره و خیلی شایعه ، حتی استاد در روانشناسی ثروت 1 گفتن که خودشون هم در گذشته این باور محدود کننده رو داشتن.
و باور جایگزینش اینه که ما باید اولا «نه» گفتن رو یادبگیریم، یعنی باید تمرین کنیم به درخواست های نامعقول دیگران به راحتی نه بگیم.
ولی به طور کلی وقتی ما در مدار ثروت قرار می گیریم ، اطرافیانمون هم تغییر می کنن.
یعنی یا اونها از مدار ما خارج میشن و یا اینکه اصلا نیازی به ما ندارن، که بخوان درخواستی داشته باشد.
واگر به طور منطقی هم بخواهیم نگاه کنیم می بینیم که افراد ثروتمند فقط با افرادی شبیه خودشون نشست و برخواست دارن و اصولاً آدمهای ضعیف و محتاج از دایره روابطشون خارج میشن ، بدون اینکه خودشون تلاشی کنن.
درواقع جهان این کارو انجام میده ، چون باید قانون «کبوتر با کبوتر ، باز با باز» رعایت بشه.
و شما وقتی در مدار ثروت قرار می گیرید ، فقط افرادی که مثل خودتون ثروتمند و بی نیاز هستن رو می بینید. و افراد دیگه از مدار شما خارج میشن. بنابراین جای نگرانی نیست ، در واقع سیستم جهان خودش این کارو برای شما انجام میده به شرطی که تمرکزتون روی خودتون باشه و سعی کنید روی این باور محدودکننده تمرکز نکنید.
و در نهایت اگر یک درصد هم افراد سواستفاده گر سرراه شما قرار بگیرن ، شما با اعتماد به نفس بالا می تونید بهشون « نه » بگید.
هرچند که استاد هم گفتن وقتی من در مدار ثروت قرار گرفتم عملا دیگه کسی از اطرافیان و غیره هم از من درخواست بیجایی نداشت.
امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم.
انشاءالله درهای ثروت و برکت و فراوانی خداوند همیشه به روی زندگی شما باز باشه.
در پناه پروردگار مهربان وهّاب
سلام خانم فولادی عزیز
ممنون از پاسخی که به سوال بنده
دادید بله خیلی پاسخ صحیح و
دقیقی بود ریشه اینکه من نمیتونم
به دیگران نه بگم در واقع در اذت
نفس من هست و باید خیلی روش
کار کنم بسیار سپاسگزارم امیدوارم
در پناه الله یکتا شاد سر بلند و پیروز
باشید️
سلام استاد خداقوت
پاسخ به سوالاتی که گفتین من 2 ساله که میخام فیلر بینی بزنم نوک بینیم بره بالا اما هرکاری میکنم نمیشه حتی رفتم فیلر زدم جواب نداده دفعه دیگع پولشو جور کردم سفرشو جور کردم خود دکتر نبوده دفه ی بعدی همه چی جور شدع من مرض شدم نوبتم تموم شده وهمش اینجوری خراب شده
ولی درصورتی کع تموم اطرافیان من به چیزی که تو ذهن منه علاقه مند شدن فور رفتن فیلر زدن و نتیجه گرفتن
وقتی یکم نزدیک میشم به خاستم همش استرسو ترس میاد تو ذهنم که بابام نمیزاره، بابام دعوام میکنه یا نکنه نشه نکنه بینیمو اونجور که میخام دربیارن نکنه مثل اولین تجربه اینم خراب بشه یا فیلرا به صورتم نسازه یا از نوع 3 ماهه فقط باشه یا پولشو چیکار کنم
سلام خدمت استاد عزیز و باارزشم و خانم شایسته عزیز
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
ماشین مدل بالا مشکی صفر و بنامم
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
مثلا خواهرهای کوچکترم و برادر کوچکترم پسر عمه ام
و زن عموم که تقریبا هم سن و سالم هست
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
من از وقتی ازدواج کردم مثلا خواهر اولی مامانم میگفت از بچگی با اینکه کوچکتر بود میرفتیم خرید دوتا گوشواره مثل هم بر میداشتیم برای دوتاتون ولی گوشواره ابجیت گرونتر بود و بالا تر وقتی میرفتیم مانتو بخریم با اینکه شکل هم و یک مدل برمیداشتم با اینکه آبجیم از من سنن کوچکتر بود ولی باز مانتو اون گرونتر شد جلوتر که رفتیم من باور کردم که اون ثروتمند تر من هست چیزای گرونتر واسه اون هست بعد که بزرگتر شدیم آبجیم قدش بلند تر من شد و من تو قد 155 موندم و اون هر روز بلند تر شد و من میدیدم تحسین بقیه بابت قدش و واینکه چون تو سن ازدواج بودیم خونوادم سعی میکردن این ایراد و با کفش پاشنه بلند یا …. جبران کنن و من تو دلم به یقیین رسیدم که زندگی اون همیشه راحتتر و پولدارتر هست و رفته رفته زندگی که تشکیل دادیم حالا خواهرم ماشین های مدل بالا زیادی سوار شد خونه بالا شهر گرفت و اموالش 8 برابر من هست و تو مرکز پایتخت تو یه خونه رایگان با طبیعتی که مثل جنگل هست زندگی میکنه وقتی ازدواج کردم همسرم برادر کوچکتری داشت و مادرش که مهمترین عضو خونوادش بود و بعد فامیل برادر کوچکترش همه جا تعریف میکردن که این بیشتر کار میکنه و پول بیشتری میسازه اخلاقش بهتر چون بحرف بقیه بزرگترا گوش میده و وقتی ناراحت میشه قهر نمیکنه کار ول کنه بره ومن این حرف ها باور کردم در حالی که الان که فکر میکنم همسر من شغل راحتتر استخدام شد بعد نسبت به برادرش تو شهر خیلی بهتر خدمت کرد و شرایط کاری اش خیلی آسان بود ولی همیشه از نظر مالی کمتر برادرش بود رفته رفته شد نصف اموال برادرش و من تقصیر نداشتن ماشین خوب پای شوهرم میدونستم و فکر میکردم اون باید عرضه میداشت کار میکرد و پول در میآورد در حالی حالا میفهمم مدار من باید تغییر کنه من باید باور داشته باشم که میتونم ماشین مدل بالا داشته باشم باهاش برم سفر برم محل کار برم خرید برم تفریح و لیاقتش دارم تا حالا فکر میکردم برای من یه پراید تهش یه سمند با کلی وام و … کافیه ولی حالا میخام یه ماشین مدل بالا تر مثل ازرا مثل برلیانس مثل جک
ترس از رنگ مشکی هم داشتم چون بابام همیشه میگفت رنگ مشکی اومد نداره و حرف های اون همیشه توزندگی واسم حجت بود وتو فامیل و همه آدمهای اطرافم فقط ماشین رنگ روشن داشتن و دیدم ولی حالا تو اینستاگرام و برنامه دیوار فیلم های سایت های مختلف و فیلم های ترکی دیدم خیلی هم شیکه خیلی هم راحت زندگی میکنن تازه از زندگی تفریحات لذت بیشتری تجربه میکنن و کیفشو میبرن
سلام وفای عزیز…
با خوندن کامنتت احساس کردم به لحاظ گذشته ای که داشتی به من خیلی نزدیکی…
من هم تو خونواده ای بزرگ شدم که یه خواهر کوچکتر از خودم داشتم و همیشه خواهر کوچکترم از هر نظری مورد تایید و تحسین همه بود…چه به لحاظ اخلاق و هوش و استعداد چه به لحاظ ظاهری…و همیشه همه چیز به راحتترین شکل ممکن براش فراهم میشد و خیلی راحت درخواست میکرد بدون اینکه وضعیت مالی خونواده رو در نظر بگیره و همیشه هم دوستتش داشتن…و این مقایسه ی همیشگی ما وقتی تو یه جمعی قرار میگرفتیم باعث شد من رفته رفته اعتماد به نفسمو از دست بدم و احساس کنم هیچ گونه زیبایی ای ندارم…و چون خواهرم با اینکه 8 سال از من کوچیک بود ولی هم قد من بود همین به رخ کشیدن قدش خیلی در من احساس ضعف میکرد…جوری که هنوزم که هنوزه با وجود اینکه خیلی روی خودم کار میکنم از قدم به شدت احساس نارضایتی میکنم …و احساس میکنم همین ریز جثه بودنم مانع خیلی از موفقیتهام شده …با اینکه میدونم اینا باورهای اشتباهیه ولی چون از بچگی تو من شکل گرفته حس میکنم تغییرشون خیلی سخته…
برات ارزوی بهترین اتفاقات رو دارم دوست خوبم
سلام خدمت استاد عباس منش و دوستان گرامی
خدارو شکر که امروز در جمع شما عزیزان هستم و لطف اللهی همیشه نسیب بنده شده است
من دوره روانشناسی ثروت 1 را تهیه کردم و باورهای اشتباهم رو پیدا کردم و الان که به صورت اتفاقی به دوره چرا با تلاش فراوان به اهدافم نرسیدم را شنیدم
متوجه شدم که چرا با اینکه شغل خوب و دلخواه و عالی دارم زندگی مالی من همیشه در حالا بالا پایین میباشد و هیچ وقت یکنواخت رو به بالا نیست همیشه یهو خوب میشود ماشین خوب درامد عالی مسافرت خوب و یهو سرازیر میشود و حالا میبینم که باورهایی چون اگه با فلانی شریک میشدم اگه فلان محله رو انتخاب میکردم اگه نقدینگی بیشتری داشتم اگه هوا بهتر بود و عوامل بسیاری که به کار من ارتباط داره که الان میبینم همه فقط یک باوره اشتباهه و هیچ ربطی نداره که من چه قدر دارم صادقانه تلاش میکنم چون باورهام نمیزاره پیشرفت کنم به امید باورهای عالی سلامتی شادی ثروت برای همه به خدا میسپارمتون
خدا به من و همه شما عزیزان توفیق دهد در این مسیر به موفقیت های زیادی دست پیدا کنیم
سلام خدمت استاد گرامی و همسر عزیزشان و دوستان گلم
در مورد 3 سوالی که مطرح شد لازمه که عرض کنم من در مورد عزت نفس و احساس لیاقت خیلی تلاش کردم اما به جایی نرسیدم همیشه احساس میکنم از دیگران پایین تر هستم شاید این گونه هم نبوده اما این حس در درون من بوده و هست از لحاظ ظاهری خودم رو باور ندارم و همیشه به دیگران نگاه میکنم و خودم رو یک پله از دیگران پایین تر میبینم
افراد زیادی از خواهر و خواهر شوهر و جاری در اطراف من هستند که این حس رو تقویت کردن و خیلی از من جلوترند یا من در مورد آنها این فکر رو میکنم در مورد این حس باید بگم که وقتی کسی به من توهین یا تحقیر میکنه من نمیتوانم جوابش رو بدم و سکوت میکنم و بار ناراحتی زیادی رو در دل خود جمع میکنم و تا مدتی از فکر وخیال بیرون نمیرم و آسیب زیادی رو تحمل میکنم بعد از آن هی با خودم کل انجار میرم که باید این رو در جوابش میگفتم و این رفتار رو میکردم الان میرم زنگ میزنم و فلان چیز رو میگم او نباید با من چنین رفتاری میکرد یا این حرف رو میزد من چقدر فلانی که نمیتونم از خودم دفاع کنم اما این کار رو نمیکنم و زنگ نمیزنم و فقط وفقط خودم رو از درون میخورم
در مورد سوال سوم باید بگم که باور های محدود کننده من اینکه که تو اصلا زبان حمایت از خودت رو نداری تو اونقدر ساده هستی که که دیگران به راحتی میتونن تحقیرت کنند حتی یک بار خواهرم به زبان آورد و به من گفت تو دوست داری که دیگران با تو اینطور رفتار کنند و این حرف خیلی منو رنجاند اما من بازم سکوت کردم و جوابش رو ندادم
ای کاش در جهانی زندگی میکردم که همه برای دیگران ارزش قائل بودن وکسی دل کسی رو نمیرنجوند
از لحاظ ظاهری خیلی ساده هستم اهل آرایش و غیره نیستم و کسانی که به خودشون میرسن از آرایش و لباس شیک و ادکلن و کاشت ناخن و تاتو و …..نگاه میکنم حسرت میخورم که چرا من اینطوری نیستم اصلان بعضی از لباس ها رو خجالت میکشم بپوشم از بستی ساده پوشیدم اصلا اهل فضای مجازی نیستم وقتی میبینم کسانی چقدر در این فضا ها فعالیت میکنن عکس یا پست میزارن میگم چرا من نمیتونم این کار رو بکنم یا خیلی ها با دوستاشون دوره دارن یا بیشتر وقتشون رو بادوستاشون میگذرونن میگم چرا من کسی رو ندارم که باهاش بگم و بخندم چرا من خودم رو اینقدر صرف خانوادم کردم که از این لذت هو رو ماندم
آه….فقط وفقط آه
همگی رو به خدای منان میسپارم