چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 60 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1495MB33 دقیقه
- فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 161MB31 دقیقه
بنام خداوند هدایتگر
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و مریم بانو
خدایا شکرت بابت این مکان فوق العاده زیبا که همانا پاداش کسانی هست که به هدایت خداوند گردن نهادن
استاد جان یه نکته و یه ترمز رو در باره ثروت همین الان کشف کردن که میخوام با دوستان عزیزم در میان بزارم
من اکثر وقتها که کامنت بچه ها رو میخونم میبینم که بعضی نوشتن حیفه این فایلها دانلود رایگان هستن؛و من پیش خودم می گفتم چرا بچه ها این حرف رو میزنن؛این باعث میشه استاد این فایلها رو هم پولی کنه و این از ذهن فقیر من نشئت میگیره.
خدا رو شکر که الان این ترمز رو پیدا کردم و مطمئن هستم که خیلی جاهای دیگه باز من از این ترمز استفاده کردم و دروازه ورود ثروت رو به زندگیم مسدود کردم. استاد جان من خودم تا حالا چندین هدف رو جداگانه پیش گرفتم و اتفاقا نتیجه مطلوب هم ازشون گرفتم ولی بعد یه مدت فکر کردم که این کاری که من انجام میدم و توش موفق هم شدم اون کاری نیست که منو ثروت مند کنه و بخاطر همین اون هدفهامو یکی یکی رها کردم و دنبال یه کار شاخی بودم و هستم که به قول معروف بترکونم
و الان میفهمم که باید استمرار داشته باشم تو رسیدن به اهدافم تا ثروت هم با پای خودش وارد زندگیم بشه
به نام خدایی رحمن و رحیم
سلام به استاد و خانم شایسته عزیز و دوستان سایت
خیلی خوشحالم که میتونم اینجا آزادانه در مورد خدا بنویسم و مسخره نمیشم . استاد من هم از یه خانواده به شدت مذهبی هستم ، از قضا دیشب داشتم در مورد یه اتفاق خوب با همین لحن کامنت هام در سایت براشون میگفتم ، با این لفظ که خدا خودش کمک کرد و شخصی برام یکی از دستان خدا شد و یه زمین با قیمت خوب پیدا کردیم . اینکه من فهمیدم اگر به خدا ایمان داشته باشم و تلاش با حس مثبت امیدوارانه بکنم خدا دستانش رو برام میفرسته( که همین شخص مورد نظر هم کمک فوق العاده ای بهمون کرده بود) و اون فرد به شدت منو مسخره کرد … پیش خودم گفتم خوبه همه ادعای مسلمونیشون میشه ولی نمیتونن هدایت خدا بهم رو بپذیرن!!!
بریم سراغ سوالات :
□ سوال اول : من گذشته ای دارم پر از تجربه و البته شبیه به تقلا برای داشتن درآمد اما تا الان موفق نشدم بهش برسم . الان به لطف استاد حس میکنم تقلای زندگیم تا حدی کم شده و کارهام روی ریل افتاده شکر خدا ، و انشاءالله که با بهتر تمرین کردنم در سایت روون تر هم بشم . برگردیم سر جواب به سوال ، همون طور که قبلا هم گفتم توی دو تا کار نتیجه نگرفتم یکی دفتر معماری زدن و دیگری فروش فرش،در هر دو زمینه قانون رو نمیدونستم و تکامل هم طی نکردم و بهای سنگینی هم بابتش دادم که هدر رفتن نعمت خدا یعنی زمان ارزشمندم بود(مرسی از دوست عزیز آقا حمید امیری که در کامنت این فایل خیلی خوب موضوع زمان رو و دیدگاه نعمت بهش داشتن رو توضیح دادن )
به لطف الله و آموزش های استاد تا حدی که قانون رو درک کردم موفق شدم و الان روی صندلی دفتر معماری (شغل مورد علاقم)نشستم و براتون کامنت مینویسم.
□سوال دوم : زمانی که من شروع به کار فروش فرش کردم تقریبا جزء اولین ها بودم اما بعد از من افراد دیگه که از کار من الگو برداری کردن شروع به کار کردن و میدیدم که بیشتر از من میفروشن درآمد بهتری هم دارن .
اول که من باورهای اشتباهی در مورد درآمد داشتم و دارم ، من باور عدم لیاقت دارم همیشه تو ذهنم مخفیانه این صدا بوده و الان هم هست که من تجربه ام کمه ، من دخترم یا چون بدون سرمایه بودم یا بدون حمایت و پشتیبان از صفر شروع کردم ، کسی به من بابت کارم حق الزحمه نمیدن یا کمتر از حقم میدن . برنامه هایی براش دارم که انشاءالله بعد از دوره حل مسائل برم سراغ تغییر این باور هام
□ سوال سوم : باور هایی که تو قسمت قبل گفتم بسیار شدیده و از خدا هدایت خواستم مثل بقیه چیزهایی که بهم گفته این رو هم بگه . دیروز یه لیستی از معکوس باورهای غلط در مورد درآمد رو نوشتم که با صدای خودم ضبط کنم و مرور کنم تا بیشتر باگ های ذهنم رو متوجه بشم … من مدام خواسته هام رو با باور هایی که به نظرم درسته ضبط میکنم و نکته مثبت اش اینه که بعد از یه مدت میفهمم که ای دل غافل عاقا این که خودش مشکل داره و ادیت میکنم و دوباره ضبط میکنم . اینجوری کم کم دارم میفهمم توی ناخودآگاهم چی میگذره
سلام به استاد ارزشمند و عزیزم و دوستان پر تلاش و پرمحبتی که با کنار شما بودن یه دنیا حال خوب بهم منتقل میشه؛)
استاد در مورد اولین سوالی که پرسیدید شاید به خاطر سن کمی که دارم و هنوز حتی وارد فضای کسب و کار و… خیلی از چیز هایی که تو فایل اشاره کردید نشدم خواسته های کوچیک و مبهمی داشته باشم اما خب به هر حال قصدم از نوشتن این کامنت تکامل و پیشرفت معنوی خودمه:)
خواسته هایی مثل ایرپاد(هنذفری های بدون سیم)که برادرم از اول عید بهم قولشو داده بود رو هنوز بهشون نرسیدم با اینحالی که کلی ذوق و شوق داشتم برای رسیدن بهش،کلی تجسم کردم،کلییی با جزئیات فراوان شکرگزاری کردم بابتش و سناریو نویسی کردم طبق تمام تمرین هایی که تو جلسات اول دوره قانون آفرینش داده بودین
اما با اینحال حتی همون شبی که قرار بود فرداش بریم برای خرید ایرپاد بین برادر و پدرم یه دعوای خیلی سنگین پیش اومد و کنسل شد و تو نزدیک حالت برای رسیدن به خواستم بودم و حتی با اینحالی که از یه جایی به بعد رها کردم و دیگه بهش فکر نمیکردم به هر دری که زدم محقق نشد که نشد
که الان فهمیدم بخاطر یه سری باور های محدود کننده ای هست که دارم در مورد برادرم..از بچگی بسیار زیاد باور ها و حس های محدود کننده زیادی در مورد برادرم داشتم و از این به بعد تلاش میکنم که تا حد امکان رو این موضوع هم کار کنم.
و نکته جالب و اصلی ای که این فایل داشت این بود که
در حال حاضر من دارم برای قبول شدن توی یه مدرسه خیلی خیلی سطح بالا تر از مدرسه سال پیشم درس میخونم و این مدرسه در حدیه که 3 تا آزمون ورودی داره!
و من هر روز حدود 4 تا 5 ساعت درس میخونم و این دو روز اخیر یه سری حس های بیخیالی و غمی بهم دست داده بود که اگه اینجا نشه چی؟اگه اصلا من دوام نیارم توی همچین مدرسه ای چی؟اگه اونجوری که تو رویاهام هست نباشه چی؟سختگیری؟بچه ها؟نمراتم؟و…..
و نکته اینجاست که به خاطر این یکم دلسرد شده بودم که تو یه جاها مشکل هایی داشتم که فهمیدم این مطالب کتاب رو در طول سال معلم ها به ما یاد ندادن اصلا!
و خودم مجبورم تو مدت زمان خیلی کم به طور خود اموز تمام مطالب رو سرهم کنم و جمع بندی کنم.
خلاصشو بخوام بگم اتفاقی که امروز افتاد این بود که با یکی از اشناهای مادرم که سوال های کتاب های انتشاراتی رو طرح میکنه و یه زمانی رتبه 2 کنکور بوده و… حرف زدم و انگار همون حرف هایی که نیاز به شنیدنش داشتم و میدونستم که حرف هایی که در باطن درست هستن همینا ان رو دوباره برام بازگو کرد در شرایطی که من فراموش کرده بودم!
کلی درباره موفقیت و پیشرفت هایی که این تصمیم در اینده به وجود میاره برام صحبت کرد،کلی درباره اینکه تصمیمت درسته و شادی موندگار و پایداری رو با خودش به همراه داره(این مثال رو زد که مثل بستنی نیست که شیرینیش برای چند دقیقه باشه و زود اب بشه!)
که واقعا خداروشکر میکنم بابت بودن این فرد ارزشمند و قابل احترام که منو دوباره به راه برگردوند و هدایت های ارزشمند خداوند که میگه یه وقت نکشی کنار ها!
و این موضوع که میگه “اگه از اراده تو خارجه به این معنی نیست که از اراده خداوند هم خارجه”
و تشکر اصلی و مهم رو هم باید از شما استاد عزیز و ارزشمند و پر محبت کنم که خوبی های وجودتون باعث رشد همه ی افراد هم فرکانس میشه و دلگرمی هستین برای ما؛)
این ایده ی عوض کردن مدرسه و.. از اونجایی افتاد تو سر من که فایل هایی از شما که درباره مهاجرت بود رو دیدم و بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا چرا انقد راه دور بریم؟من با عوض کردن مدرسم و رفتن تو یه مدرسه ای که کم کم 3-4 برابر از مدرسه قبلیم سطح علمی،سختگیری و… بالاتره و بچه هایی با رتبه های دو سه رقمی تو کنکور داره هم یه تغییر خیلی بزرگ دادم تو زندگیم و اینو میدونم که خداوند همیشه یاری میرسونه و الکی الکی این حس و ایده رو ننداخته تو دل من
همچنین از این به بعد تا حد امکان قراره که با مادرم به محل کارش برم و سعی کنم که با همیار بودنش یه کسب درامدی هم داشته باشم و خداروشکر میکنم بابت تما این اتفاقات و هدایت های قشنگ و به جا:)
شکرگزارم بایت وجود شما و تمام این معجزات.. واقعا معجزس اینجور چیزا،هر چقدر هم که برامون عادی و کوچیک واقع بشه
و از طرفی هم متوجه این شدم که این نجوا های شیطانی ای که من بهشون بها دادم اصلا درست نبوده!
چون تمام اون شک و تردید ها دروغ محضی بیش نیست.یاد اون آیه از قرآن میوفتم که میگفت نجوا فقط از طرف شیطان است(که توی یه کامنتی یکی از دوستان اشاره کرده بود وقتی یه فردی به تو دروغ میگه و تو میدونی که داره دروغ میگه نمیترسی؛پس چرا وقتی یه حس بد و نجوایی که از سمت شیطانه و تو میدونی دروغه رو باید ازش بترسی؟)و همچنین اون آیه ای از قران که میگفت کسانی که ایمان دارند نه ناراحتی ای دارند و نه ترسی.
و اینکه فهمیدم خیلی وقت ها ترس هایی که داریم بی دلیل و بی مفهومه.چون من تقریبا حدود 2-3 هفته ای هست که حدود دو سه صفحه باور درست در مورد مدارس و موارد تحصیلی نوشتم و دارم روی اونا با سماجت کار میکنم به همین دلیل الان میفهمم که تو وقتی داری تلاشتو میکنی و باور هات در مورد اون موضوع هم درسته در ترس چه جایگاهی داره اینجا؟؟دیگه بسپرش به خدا فقط،تو کارتو اتجام دادی بقیش با اونه
به قول شما که تو دوره افرینش میگفتید فقط به اخرش و وقتی که به خواستتون رسیدید فکر کنید،اگه ذهنتونم بهتون گفت چجوری؟ بگید من از کجا بدونم چجوری.من که خدا نیستم.من به خدا گفتم تو باید اینو به من بدی دیگه چجوریش چه ربطی به من داره!
استاد من تلاشمو میکنم،و از این لحظه به بعد تا حد ممکن رو تمام ترمز هایی که برای پیدا کردنشون و درست کردنشون تلاش میکنم،کار میکنم
من میرم که به هدفم برسم و بیام با کلی خبر های خوب و پر ذوق و شوق!
عاشقتونم و سپاسگزارمممم
سلام دوست خوب نمیدونم چند سالته
اما خیلی خوب و دقیق نوشتی
و امیدوارم دوباره یجای دیگه کامنتت رو بخونم و ببینم که تو مدرسه مد نظرت داری درس میخونی و پیشرفت کردی
خداوند جواب فرکانس هارو میده
و اعمال فیزیکی یک صدم قدرت افکار رو ندارن
سلام استاد عزیزم
به لطف خدا من کار مورد علاقمو پیداکردم تلاش زیادی انجام دادم تا در کارم حرفه ای بشم وتازه که کارمو شروع کردم هنوز درآمد آنچنانی کسب نکردهام نامید نشدم اما بااین خیلی فکر میکنم مگر استاد نگفتن شما حرکت کنید خداوند شمارو هدایت میکنه کم کم به مسیرهای درست. وعالیتر نمیدونم چرا برا ی من اتفاقات خوب نمیفته حتی درآمد کمی هم ندارم مشتری نمیاد برام نمیدونم ترمزهای ذهنی من چیه لطفاً دوستان عزیزم منو راهنمایی کنید.
سلام وخداقوت خدمت استاد عزیزم…من به کلی از این ترمز های ذهنی در تمام جنبه های زندگی استفاده میکنم و سعی براین دارم تا در زندگی ام با برطرف کردن این ترمزها مسیرم را هموارتر و یا بهتر بگم قدرت خودم در مواجهه با آن را افزایش بدم…ولی یه باورمحدودکننده ای در کارم دارم که چندساله با اینکه راه برطرف کردنش رو خداوند بهم الهام کرده و من تستش هم کردم ولی باز در رسیدن به این چالش رفتار اشتباه دفعه قبلی خود را تکرار میکنم…همیشه با خودم میگم که شاید ایمانم کمه و باید با ایمان بیشتر کارم رو انجام بدم ولی باز این کار خودش رو میکنه…همکارای زیادی رو پیداکردم که به راحتی از پس این چالش براومدن وبه سادگی رشد کردن…ولی من هنوز با این چالش درگیرم…اگه میتونید راهکار جدیدی برام بنویسید تا من بتونم تو این چالش بکار ببرم و این روشی رو که میدونم رو اجرایی کنم…سپاسگزار الله و قدردان استاد عزیز
الهی با نام و یاد تو
سلام به همه دوستان عزیزم و همچنین استاد گرانقدر و خانم شایسته مهربان
من حدود 3 ساله با قوانین آشنا شدم
سال اول تمرینات متافیزیکی زیادی داشتم و ورودیهامو کنترل میکردم اما نتیجهای حاصل نشد چون از بس ترمزهای شدیدی داشتم نیاز بود بیشتر رو خودم کار کنم تا نتیجه حاصل بشه اما وسط راه کم کم تمرینات متافیزیکی کم شد و کمتر ورودیهامو کنترل میکردم..این شد که تا حالا نتیجه بزرگی نگرفتم…
مثل اینه که بخای یه خونه بسازی..من داشتم آجرها رو دونه دونه رو هم میذاشتم اما وسط راه خسته شدم گفتم پس چرا نتیجه نمیده..شاید نزدیک بود که نتیجه بگیرم اما خسته شدم به خاطر اینکه ورودیهامو خوب کنترل نکردم نتیجه نگرفتم و خسته شدم..
تنها منبع منفی من، تلویزیونه که به نظر من از هر چیزی سمیتره
من با وجود تلاش زیاد برای تغییر باور، به خواستههام نرسیدم چون ورودیهامو کنترل نکردم و تا وقتی ورودی منفی رو حذف نکنید و ورودی مثبت رو جایگزین نکنید به خواستتون نمیرسید..هیچ فایدهای نداره هر چه تلاش کنید .
.
من از یه ور ورودی مثبت به ذهنم میدادم..از اونورم ورودی منفی..
برای ورودی مثبت تلاش میکردم و برای ورودی منفی تلاش نمیکردم..برای همین بود که میگفتم چرا هر چی تلاش میکنم نتیجه نمیگیرم..
خب منفی و مثبتها باهم خنثی میشدن و من درجا میزدم..
یه ساله میخوام پیج بزنم و جمعآوری اطلاعات و آموزش دیدن راجع به موضوع پیجم و یادگیری هر چیزی در راستای کارم و موضوعم به کندی پیش رفته..اگه من تلویزیونو حذف کنم هم باورهام قوی میشه و گاز میشه و ترمزهام از بین میره و هم وقت بیشتری برای کارام میذارم که در نهایت با سرعت بیشتری میرم جلو..
این تجربه من بود و با نوشتنش بیشتر متوجه اشتباهاتم شدم. امیدوارم برای شما دوستای نازنینم مؤثر باشه..
با تشکر فراوان از استاد عزیزم بابت این فایل ارزشمند که خیلی مناسب حال الانم بود..
.
به امید شادی روزافزون برای تمامی دوستان
سلام به همه کسایی که دارن این کامنتو میخونن (;
..
من مخصوصا از شروع تعطیلات تصمیم گرفتم که با جدیت و تمرکز بیشتری روی خودم کار کنم و روی اهدافم هم متمرکز بشم و خیلی خیلی احساس خوبی داشتم توی این چند هفته اول تعطیلات. هر روز ی چند ساعت وقت میزارم برای روی خودم کار کردن. شکرگزاری میکنم و ویژگی های مثبت خودم رو مینویسم و سعی میکنم پاشنه های آشیلم رو پیدا کنم. فکر میکنم به اینکه تو چه جاهایی از زندگی دوست دارم نتایج بهتر بگیرم و چه ترمز هایی دارم؟ برخورد های مثبتی که توی روابط با دیگران دیدم رو با جزئیات و دیتِیل دقیق مینویسم یا تجسم میکنم و خلاصه که خیلی احساس خوبی داشتم این چند وقته و فقط هم اتفاقات خوب افتاده والا.
..
من هدفم در حال حاضر فعالیت در یوتوب و موفقیت در یوتوبه. و خب قطعا خیلی هارو دیدم که سریعتر از من موفق شدن اما حتی شاید ویدیو هاشون اون کیفیت ویدیو های منو نداشتن و…
من خیلی فکر کردم و فهمیدم که ترمز اصلی من توی این قضیه چیه. من با خودم میگم که خب اونا موفق شدن چون ″اونا ی ایده خیلی خوبی رو داشتن و ایده خیلی جالبی بوده برای ویدیو و موفق شدن.
خب تا اینجا که خیلی هم عالی و خب درسته.
اما من فهمیدم که همش حس میکنم ایده کمه. همه ایده های خوب رو ویدیو ساختن براش و دیگه هیچ ایده خوبی نمونده که منم ویدیو بسازم.
هیچوقت همچین حرف هایی رو حتی جلوی خودم هم نمیگم. اما میدونم که توی درون ذهنم این چیزیه که میگذره. آره
و خیلی خوشحالم از اینکه تونستم این ترمزم رو پیدا کنم چون همیشه اولین قدم برطرف کردن اون ترمز دونستن اینه که اون ترمزه چیه مگه نه؟..
..
ممنونم از همه دوستان برای کامنت های فوقالعادتون
موفق باشید (;
سلام به خانواده عزیز
من هدفی که داشتم یه جور تغییر در سبک زندگیم بود خداروشکر از نتایج مالی ای که گرفتم راضیم خیلی روندش سریع و راضی کننده بود .
اون تغییر رو رو تونستم ایجاد کنم تو خودم برای ماه ها که باز به سبک زندگی قبلم برگشت ولی یه دوستی دارم که همون تغییر رو یک ساله ایجاد کرده و خیلی قوی داره ادامه میده من با اینکه کلی خوندم در موردش کلی رو ذهنم کار کردم بازم بک میخوره به حالت قبلی و حس میکنم باور مخربش اینه که من برای وارد رابطه شدن مشکل دارم ینی نمیتونم وارد رابطه عاطفی بشم ..
دوستان برای سپاسگزاری اول باید در موردهمه چیز و جنبه ها سپاس گزار بود مثلا برای پول داشتن و بخشیدن قسمتی از اون سپاسگزاریش اینه که اول باید خودت بخشنده پول باشی وحداقل ده درصد درآمدتو ببخشی وسپاسگذارش باشی که تونستی ببخشی ( مثل خدا و …) بعد خدا و کائنات و طبیعت جوابتو میده .یا محبت کردن.حضرت سلیمان وقتی از خدا خواست که قدرت و مکنت ….و ثروتی رو که تا حالا به کسی نداده رو بهش بده اون موضوع اول تو وجود خودش بود و ساخته بودش که جواب مثبت گرفت و دریافتش کرد
بنام خدای فراوانی
سلام به همه دوستان
1- چه هدف هایی که تلاش کردم که محقق نشد یا روند کنده ؟
همه هدف های مالی ام
استقلال مالی ، همه خواسته های مالی کوچک و بزرگم ، بزرگ هاش که از خونه ماشین وکوچیک هاش از لباس و لوازم ضروری
( همین الان که نوشتم جوابشو گرفتم ، من یکبار به همه اینا رسیدم و ناسپاس بودم و هی دوست داشتم بیشتر و بیشتری زمانی که با سپاسگذاری و … آشنا شدم الان از داشتن یه چیز بیشتر احساس گناه میکنم فکر میکنم سپاسگذاری یعنی نباید یه چیز دیگه بهتر و بیشتریخوای باید اگر سپاسگذاری از همینا لذت ببری وگرنه چه فایده ) انقد ذوق و شوق داشتم برای رسیدن بهش الان جواب نداد احساس میکنم خدا نخواست در حالی که می دونم خدا نخواستی وجود نداره من خالقم و ازون ور ذهنم میگه اگه خالقی پس کو ؟؟؟
من همیشه عاشق داشتن بیشتر و بیشتر بودم
و یک جایی این اشتیاقم تبدیل به حس گناه شد فکر کردم غلطه حتی الانم که دارم مینویسم ازینکه بخوام همچین چیزی تپش قلب گرفتم احساس می کنم بدنم گر گرفته اگه چیزهای جدیدی بیاد …..
2- آیا کسی رو میشناسی همین هدف ها روداشته و راحت رسیده
بله اطرافیانم
3- باورهای محدود کننده برای اینکه به این خواسته ام نرسیدم و تلاش هام جواب نده در واقع ترمز هامو تغییر بدم به جای گاز دادن
تجربیات گذشته ام که باعث شده اون خواسته تو ذهنم رنج آور باشه حالا یا خود اون خواسته و بعدش ا اون مسیر رسیدن بهش تو ذهنم بد یا رنج آور باشه نسبت به جایی که الان هستم
مثلا ثروت باعث غرور من میشه باعث حس بد میشه باعث طمع میشه باعث میشه روز و شب حسابم و مسایل مالی رو چک کنم و از زندگیم و خودم بیوفتم ، باعث میشه از اطرافیان دور شم باعث میشه سرکش بشم باعث میشه آزادی بی از اندازه داشته باشم و از مسیر زندگی منحرف بشم باعث میشه دیگران منو واسه پول بخوان باعث میشه پسری سمتم بیاد واسه پولم نه خودم باعث میشه حالم خوش نباشه و همش تو فکر و خیال باشم باعث میشه انقد درگیر کار بشم به خودم و زندگیم نرسم باعث میشه من حریص و ناشکر باشم هی دنبال بیشتر و بیشتر باشم و همیشه ناراضی ( نمی دونم چرا نمی تونم سپاسگذاری رو با بیشتر خواستن یک جا جا بدم و نارضایتی رو با بیشتر خواستن کنار هم می دونم )
برای رسیدن به کسب و کار و آزادی مالی
ترمز دارم که ترمزم اینه که باید فعالیت زیاد کنم و دست تنها هستم واسه همین وسط کار میبرم ، ترمز دارم که ثروت راحت بدست نمیاد ، 2 بار قبل شکست خوردم پس تلاش هام نتیجه نداره پس اصلا دیگه کاری نکنم جواب نمی گیرم بدتر احساس لیاقتم میاد پایین و از خدا نا امید میشم و حس ناامیدی از خدا برام رنج اورترینه
چی میشه که تلاش میکنم جواب نمیدهد ؟ چی میشه مسیر طولانی و سخت میشه ؟ پس تو ذهنم یه چیزی هست وگرنه همه چیز باید راحت و طبیعی باید بیاد اگر نمیاد پس یه چیزی هست اون چیز کار فیزیکی نیست …
همین نتیجه ندادن واسم شده ترمز که تمرکز نزارم رو شغلم تا انتها چون باور ندارم جواب بده
احساس لیاقت پایین باعث شده من نپذیرم ثروت رو راحت از طریق کارم و یا اینکه راحت پول دراوردن از نظرم الهی نیست شاید سخت تر پول دراوردن و براش زحمت کشیدن تو ذهنم حلالتر و پاکیزه تر هست و قابل قبول تره که بر میگرده به احساس لیاقت و تصویر اشتباه از خدا جهان تو ذهنم
یا اینکه تمرکز زیاد می خواد از بقیه چیزهای زندگیم می افتم و حال و حوصله شو ندارم
یا اینکه باور ندارم به باور ربطی داشته باشه 100٪
و به فعالیت فیزیکی و تمرکز ربط داره ،
اینکه اخرش از دستم میره ممکنه بره پس چه فایده من انقد انرژی بزارم پس انرژی نمیزارم حالا که تهش معلوم نیست