چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 47 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1495MB33 دقیقه
- فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 161MB31 دقیقه
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته فعال و باانگیزه، و همه اعضای سایت.
در پاسخ به سوالات استاد عزیز، باید بگم من پاسخ زیاد دارم، ولی هدفی که طولانیترین زمان رو واسش گذاشتم رو مینویسم.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
من از سال 77 تا 78 در تهران سرباز بودم، اون موقع کلاسهای موفقیت مثل الان زیاد نبود، من دوره یکی از اساتید معروف رو رفتم که هنوز هم فعال و شناختهشده هستند. یادم میاد در برگشت از کلاس، در جلسهای که درباره هدفگذاری صحبت شد فکر میکردم چه چیزی رو دوست دارم که خیلی بزرگه و بخاطر ترسم سروقتش نمیرم، همونجا این هدف رو که مهاجرت به آمریکا بود پیدا کردم. طبق گفته استادمون قدم اول رو برداشتم، با وکیلهای مختلف صحبت کردم و تصمیم گرفتم به مجرد پایان سربازی اقدام به تقویت زبان انگلیسی کنم، این کار رو از سال 79 شروع کردم، طی این مدت همیشه لاتاری ثبتنام میکردم و چون این هدفم در ذهنم سخت بود، در کنارش به مهاجرت به کانادا فکر کردم. داشتم کلاس میرفتم که سر و کله آزمون آیلتس پیدا شد، واسه همین رفتم سروقت کلاسهای آیلتس. از اون موقع من کلاسهای مختلفی رفتم، معلم خصوصی گرفتم، و خیلی روی زبانم کار کردم و وقت گذاشتم. طی این مدت ازدواج کردم، بچه دار شدم، و روزهایی بود که خانمم سر کار بود، من بچه روی پام بود و من جزوه زبان دستم بود. بخاطر همین قضیه تبلت و لپتاپ خریدم که از این زمان استفاده کنم (تا اون موقع نداشتم و هنوز گوشیهای اسمارت نیومده بود)
در این مدت مقصد مورد نظرمم رو هم بخاطر تغییر قوانین چندین بار عوض کردم، شغل من از لیست مشاغل مورد نیاز کانادا خارج شد، رفتم سر وقت استرالیا. داشتم آماده میشدم واسه آزمون که استرالیا نمره مورد پذیرشش رو از 6 به 7 تغییر دادم. خیلی تلاش کردم به این نمره برسم، حتی گفتن توی ایران نمره کم میدن، رفتم ارمنستان امتحان دادم. به نیوزیلند که به اون موقع نمره اوورال 6.5 رو هم قبول میکرد راضی شده بودم. طی این مدت حتی در تخصصم خودم را آپدیت نمیکردم و میگفتم بعد از آوردن نمره آیلتس. عملا تمام تخممرغهام رو توی یک سبد گذاشته بودم و اون مهاجرت بود، نه فکر استخدام بودم، نه خرید خونه و ماشین. اواخر گفتن اگر نمیتونی نمره آیلتس بگیری، برو آزمون PTE امتحان بده، اون رو هم رفتم ترکیه امتحان دادم، خلاصه 12 بار آزمون آیلتس دادم و هیچکدوم به نتیجه نرسید. اطرافیان هم در کنایه انداختن کم نگذاشتن. بک بار نمرهام به 6.5 رسید، خودم رو توی نیوزیلند میدیدیم که بعد از تحقیق فهمیدم قوانینش تغییر کرده و از استرالیا و کانادا هم سختتر شده. یک ترم رفتم کلاس آلمانی تا واسه اونجا اقدام کنم. دیگه کشورهایی مثل گرجستان، اوکراین، ترکیه و هرجایی رو که بگین بررسی کردم. آخرین کشوری که اقدام کردم ویزای کار آفریقای جنوبی بود، این یکی رو تونستم بگیرم، ولی چون از اول قرار بود همسر و پسرم ایران بمونن و من تنها برم و بعد 9 ماه به من بپیوندن، خانمم لحظه آخر جا زد و اونجا هم منتفی شد.
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
من افراد زیادی رو میشناسم که زمان کوتاهی وقت گذاشتن، آزمون دادن و رفتن، بین همکاران، اقوام. من هم واسه خودم توجیه میآوردم که اون یکی دانشجو بوده، شغلش درس خوندن بوده، شرایطش با من فرق میکرده، یا اون یکی همسرش پایه بوده، با هم درس خوندن، یا خانمش درس خونده و شوهرش کار میکرده، یا اون یکی مادرخانمش همسرش رو از مهاجرت نمیترسونده و دقیقه آخر رایاش رو عوض نکرده و … .
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
الان که یک سری از درسهای استاد رو شنیده، میدونم که ترمزهای زیادی داشتم.
• همیشه میگفتم من لیسنینگم ضعیفه، نمره هم بیارم اونجا چکار کنم؟
• همیشه بعد از امتحاناتی که فکر میکردم نمره رو میارم، توی فاصله دو هفتهای که نمرات اعلام بشه با خودم میگفتم: “حالا واقعا برم؟”
• یک ترمز خندهدار هم داشتم که چون استاد هم توی دوره قانون آفرینش گفتن، من هم اینجا میگم، یکی از نگرانیهام هم نبودن شیر آب در توالت فرنگیهاشون بود.
• در مورد آخر که آفریقای جنوبی بود، فرمون ماشین که سمت راست بود دغدغه من شده بود.
• یادمه یک فیلم از جیمکری دیدم که اسمش یادم نمیاد، توی اون فیلم جیمکری کلا جلوی دوربین بود، و هر وقت میخواست از شهر خارج بشه، اتفاقی واسش میافتاد که نتونه بره، چون از فضای تحت پوشش دوربینها خارج میشد. من همیشه حس میکردم و حتی به شوخی با دوستانم میگفتم من جیمکری هستم.
• دیگه نگرانیهایی که دلار داره گرون میشه و زیاد پول نمیتونم ببرم، اونجا کار پیدا کنم یا نه، توی این مدت پولم تموم نشه، غربت، خانوادهای که مثل کارتون گالیور میگفتن: “تو موفق نمیشی، من میدونم” همه بخشی از ترمزهای من بود.
در پایان از استاد عزیز و خانم شایسته گرامی واسه تهیه این فایل و همه فایلهای دیگه تشکر میکنم.
بدرود.
هدف هایی که براشون تلاش کردم ولی به نتیجه نرسیدن یا روند به نتیجه رسیدنشون اینقدر کنده که انگار نرسیدم:
المپیاد زیست دبیرستان،کنکور دبیرستان،روابطی که میخواستم،درآمد زایی،پیج اینستام،جوشای صورتم
من هی استپ میکنم فایل رو میام اینا رو مینویسم…
خوب کسایی که با تلاش کمتر یا در زمان کم تر به نتیجه دلخواه همون هدفای من رسیدن.
برای درآمد زایی میشناسم.. شیدا
برای پیج میشناسم.. نیرا
برای کنکور نه
برای المپیادم نه
برا روابط هم میشناسم… خیلی از اطرافیان
جوش ها ام که بله بوده
چه باور های محدود کننده ای؟
خوب
برای المپیاد و کنکور…حس میکردم نمیتونم…یعنی بقیه شاید بتونن ولی من نمیتونم… حفظیاتم ضعیفه یا هر چی … با اینکه به این باور داشتم که باهوشم ولی حس میکردم حوصله درس خوندن ندارم … ولی خوب میخوندم ولی همش حس میکردم کافی نیست و بده … در صورتی که اگه همون رو با برنامه ریزی و منسجم انجام میدادم به نایجه میرسید ولی چون مثل بقیه ساعت مطالعه فلان نداشتم همش حس میکردم بدم و لیاقت ندارم…
برای درآمد زایی این باور میومد همش که وقت ندارم و وقت نمیکنم … چند بار شروع کردم ولی همش بعد یه مدت نا امید میشدم و ول میکردم … و فکر میکردم باید خیلی تجهیزات خوب داشته باشی… در واقع برای درآمد زایی میترسیدم برم تو دل کار و به آینده ی دور عکر میکردم.. میخواستم آنلاین شاپ بزنم ولی فکر میکردم 1 سال یا 2 سال دیگه که از ایران رفتم اون همه تلاش و اینا برای آنلاین شاپ توی ایران بیهوده خواهد بود و بعد نمیتونم ادامش بدم و حتی اگه بخوام ادامه بدم اون ور نمیتونم وقت بذارم براش برای همین هی عقب انداختم و هی شروع نکردم
به سرمایه اولیه هم فکر میکردم…که شاید سرمایه بیشتری برای شروع نیاز دارم ولی اونقدر پاشنه آشیل من نبوده چون بارها این باور رو ساخته بودم که با هر چیزی که در اختیار داری شروع کن
برای جوش واقعا نمیدونم … شاید چون باور داشتم باید حتما روتین پوستی خفن داشته باشی یا حتما دکتر بری و راکوتان بخوری یا فیشال بری
و زیاد خرج کنی در صورتی که الان که فکرش رو میکنم زیاد هم براش خرج کردم
پیجم هم که احتمالا چون میترسیدم که توسط بعضی اطرافیان دیده بشه و خجالت میکشم و اعتماد به نفسش رو ندارم و همینطور خودم رو کاربلد نمیدونستم و به نظر خودم حرفه ای نبودم در صورتی که از خیلی های دیگه که تو این کارن و موفق ترن بهترم
روابط … خوب احتمالا همون احساس عدم لیاقت و اینکه به دوست داشته شدن احتمالا گار دارم و نمیدونم چه طور باید دوست داشته شد و اینکه افرادی هم اومدن خیلی هاشون با اون چیزی ک میخواستم متفاوت بوده ولی بزرگ ترینش احساس عدم لیاقته و اینکه فکر میکنم زیبا نیستم در واقعیت..و این باور در من وجود داره که برای یه رابطه خوب باید از لحاظ ظاهری،پوست،مو، وزن بی نقص باشی و از اونجایی که بی نقص نیستم نتونستم روابط رو هم قبول کنم با اینکه کسایی بودن که خیلی زیاد منو دوست داشتن و اوایل هم منم زیاد دوستشون داشتم ولی بعدش دیگه دوستشون نداشتم و همش پسشون زدم
در نهایت اون بارون آخر ویدیو خیلی حس خوبی بهم داد و خیلی زیبا بود
مطمئنم بوی اون بارون باید فوق العاده بوده باشه… بوی چمن ها و خاک بارون خورده
به به
به نام خالق زیبایی ها که همیشه از طرق مختلف ما را به بهترین ها هدایت میکنه
سلام خدمت بهترین استاد دنیا و به شایسته خانوم عزیز
اصللللا کامنت گذار نیستم (دومین کامنتم در این یک سال هست) ولی این فایل بی نهایت منو به فکر فرو برد استاد ممنونتم
من به خواسته های بسیاری رسیدم به لطف خدا ولی خب هست خواسته بسیار مهمی توی کسب و کارم که هنوز به پیشرفت به نظر خودم عالی نرسیدم
اول بگم حدود دوساله با عشق وارد بازار فارکس شدم اونم خیلی هدایتی وقتی از یه خواستگاری زورکی به اصرار خانواده سرباز زدم و از خدا با تموم وجودم یاری خواستم هم اون خواستگاری خدا روشکر سر انجام نرسید و به طرز معجزه آسایی به مسیری هدایت شدم که عاشقانه تلاش میکنم و لذت میبرم یعنی همین معامله گری در فارکس
خب دقیقا پارسال بعد از سال اول کسب و کارم چون تایم سربازیم هم رسید از خدا یاری خواستم تا سربازیم جوری بشه که بتونم به کارم هم برسم خب به لطف خدا و با استفاده از قانون و تجسم و نوشتن در دفترم همش از خدا سپاسگزاری میکردم که خدایا دو روز بهم تعطیلی بده و پنجشنبه و جمعه تعطیلم و میتونم کلی وقت بزارم روی کارم و تجسم میکردم خودمو با ماشینی که نداشتم میرم سربازی و کلی لذت میبردم از این تجسم الان سرباز معلمم و به لطف خدا به جای دو روز تعطیلی 4 روز تعطیلی بهم داده خدایا هزاران بار شکرت و میتونم به کارم برسم توی همین مدت سربازی به لطف خدا ماشین مورد علاقمم خریدم و کلیییی نتایج دیگه
یه نشونه دیگه از قانون بگم وقتی وارد پادگان شدم همیشه اینجوره که سربازاری امریه باید آموزشی برن و کسری هاشون قبول نیست این قاننننونه نظامه ولییییییی خداگواهه من این قانون رو باور نکردم و به یه دوستم توی پادگان که اونم شرایط منو داشت هر صبح و نهار و شام به همه میگفتیم این نهار آخره شام آخره و ما قراره بریم بیرون در حالی که به هر پاسداری و فرمانده ای میپرسیدی میگفتن نه مگه قانون نظام تغیر میکنه و از این حرفا من همونجا که بودم روی دیوار پادگان این آیه رو دیدم و همونجا میخکوب شدم
« کسانی که گفتند پروردگار ما الله هست سپس استقامت کردند ترسی بر آنها نیست و اندوهگین نمیشوند»
خداشاهده همونجا با اینکه هیچ خبری نبود گفتم تمومه ما رفتیم بیرون خدایا شکرت اینم نشونه و از استاد یاد گرفته بودم حالمو خوب نگه دارم حتی از فرماندهی میگفتن موهاتو اصلاح کن من میگفتم نه من قراره برم بیرون و فقط یه نمه روشو زدم تا کمتر گیرم بدن و اصلاح نکردم که قراره بیام بیرون
حالا اتفاقی که افتاد روز چهارم برای اولین بار در تاریخ نظام به گفته خودشون یه بخشنامه زدن که چون پادگان جا نداره کسایی که کسری دارن میتونن برن و آموزشی نرن
اون لحظه داشتم فقط اشک شوق میریختم و به لطف خدا فقط ما دو نفر اصلااااا آموزشی نرفتیم و به هرکی میگفتیم میگفتن خیییلی خوش شانسین اما من میدونستم شانس نیست این قانون خداونده این وعده رب العالمینه که اگه احساساتو خوب نگه داری به خواستت میرسی
خدا رو سپاسگزارم بابت این قانون زیباش
خب سوال اول
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟ توی همین معامله گری میشه گفت شب و روزمو دوختم نزدیک دوساله و البته پیشرفت های خییلی خوبی داشتم ولی الان که اینو دارم مینویسم همین الان مورخ 25 خرداد 1402 تمام سودی که کرده بودم رو فقط طی دو روز شامل 20 درصد سود سرمایه کلا از دست دادم والان خدا روشکر حداقل ضرر نکردم و سر به سره و میدونم باز هم میتونم سود کنم بارها بارها بارها این مشکل برام پیش اومده تا یه دوره سودآوری نسبتا خوبی دارم بعد یهو همه چی پر میشه
سوال دو
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
موقع گوش دادن به یه دفتر باز کردم عجیب غریب باور مخرب و ترمز ABS نرسیدن به خواسته ها میومد
بزرگترین ترمزم اینه به نظرم شرررررک شررررک شررررک
همیشه این تو نظرم هست بیام حسابمو رشد بدم بعد به یکی بگم من رشد دادم حسابو تو بیا سرمایه بده به من تا رشدش بدم و تقسیم سود کنیم و میتونم بگم 99.9 درصد اوقات ایین توی ذهن منه فلانی ( اسم نمیبرم ) که اتفاقا خییییلی ثروتمنده و اتفاقا خودش گفته هر موقع رشد حساب خوبی داشتی بیا بهت سرمایه بدم یعنی یه جورایی من « برای لذت بردن خودم معامله نمیکردم بلکه معامله میکردم تا فلانی بهم سرمایه بده و بی نیازم کنه » من اینو خیییییلی خییییلی توی ذهنم بولد کردم خدایا منو ببخش که شرک میورزم خدایا منو ببخش خدایا منو ببخش که فقط زبونی موحد بودم خدایا منو ببخش خدایا خودت کمک کن توحیدی تر بشم در عمل نه حرف
ترمز دوم برای من: احساس گناه
دوره عزت نفس استاد رو هم دارم و بی نهایییت بهم کمک کرده ولی هنوز جا داره روش کار کنم
و مورد سوم نداشتن رهایی که میدونم برای خیییلی از دوستان هم همین مشکل وجود داره میخوایم سریع به اهدافمون برسیم و بسیار عجله داریم و این لذت بخش بودن مسیر رو از بین میبره
خدایا سپاسگزارم بابت قوانین تغیر ناپذیرت
خدایا سپاسگزارم که ما ارا به راه راست هدایت میکنی
خدایا سپاسگزارم که استاد عزیزم رو با ما آشنا کردی
به امید موفقیت بیشتر برای خودم و تمووووم دوستان و استاد عزیزم
سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته و همه دوستانی که این نظر رو میخونند ،من چندین ساعت پیش این فایل گوش دادم و در وضعیت خیلی بدی بودم سال ها بود اینقدر مشکل مالی تجربه نکرده بودم ،یک سال پیش به هیچ عنوان دیگه حاضر نشدم کارمند جایی باشم و کلی کار جدید امتحان کردم تا کار مورد علاقه مو پیدا کردم رفتم یه شهر دیگه دوره دیدم کلی تمرین کردم و مدل زدم و با دست خالی و بدون مشتری یه جایی اجاره کردم امااا اینقدر قبلا قانون معجزه هاشو بهم نشون داده که میدونم نتیجه میگیرم و امروز قوی ترین باور مالی توی خودم پیدا کردم که این همه وقت نمیتونستم به ازادی و ارامش مالی برسم و اون لیاقت و ارزشمندی خودم اینکه من لایق ثروتم این که هنر من و استعداد من ارزشمند…میدونم این چیزی که امروز فهمیدم قراره در های زیادی ب روم باز کنه
این ده روز اخیر هر روز 10 کیلومتر راه رفتم و فقط با خدا و خودم حرف زدم ساعت ها نوشتم تا ببینیم چی جلومو گرفته ..
و واقعا نمیدونم چی توی ایننظر نوشتم فقط میدونم اینقدر هیجان و انرژی توی من شکل گرفت که گفت بیا بنویس و من نبودم که کلمات مینوشتم ،هدیه ای بود که احساس رهایی و ارزشمندی بعد سال ها تجربه کرد
به نام خدای مهربون
سلام به استاد قلب ها
سلام به دوستای عزیزم
امیدوارم حال دل همه عالی باشه و در مسیر آگاهی و موفقیت هر روز بیشتر رشد بکنیم
استاد ازتون بی نهایت ممنونم برای این فایل ارزشمند
این فایل چقد ادمو به خودشناسی وادار میکنه
من چه جاهایی اصلا نفهمیدم چرا این رفتار رو داشتم و با فکر کردن به توضیحات شما در این فایل دارم میفهمم که همشون ترمزهای ذهنم بوده که باعث این رفتارهام شده
استاد من همیشه همه چیز رو به سختی بدست آوردم یعنی همیشه که میگم منظورم چیزهایی که خیلی برام مهم بوده همیشه سخت بدستم رسیده و برعکس از چیزهایی که دل کندم و بهشون نچسبیدم و اهمیت زیادی به انجام شدنش ندادم خیلی زود و راحت بدست آوردم
استاد من سالهاست دوست دارم ثروتمند بشم و اان حدود دوساله با شما آشنا شدم و اولین دوره ای که گرفتم روانشناسی ثروت 1 و 2 بود و یکم نتیجه گرفتم ولی هنوز به نتایج بزرگ نرسیدم با وجود اینکه با تموم وجود دلم میخواد کسب و کار خودم رو داشته باشم و براش تلاش هم کردم
و حالا ترمز های ذهن من برای این هدفم:
اینکه من زن هستم و نمیتونم پولدار بشم
من معلمم و با شغل معلمی نمیشه ثروتمند شد
من تخصص بالایی ندارم
من باید خیلی زجر بکشم تا پولدار بشم
من وابسته به شوهرمم هستم و با خودم میگم اون پولدار بشه منم تامینم دیگه چرا زیاد زحمت بکشم
من با این تورم نمیتونم بدون سرمایه کسب و کارم رو راه بندازم
من بی تجربه ام
من ارتباطات کمی دارم
مشتری برای کار من کمه
یا مثلا برای اینکه دوستای خوب و آدم حسابی داشته باشم من خیلی تلاش میکنم ولی همیشه تنهام و خیلی دلم میخواد با آدم هایی معاشرت کنم که حالم در کنارشون خوب باشه و انرژی خوبی داشته باشن و ازشون کلی تجربه های خوب پیدا کنم و انگیزه بگیرم
دوست دارم اخر هفته ها کنارشون خوش باشم و آرامش بگیرم از حضورشون ولی متاسفانه هیج دوست صمیمی ندارم و این منو اذیت میکنه
به خاطر اینکه ترمز های من اینکه که دوست خوب کمه
باید خیلی براش هزینه کنی
باید رفتارت جلو ی دوستات یه جور دیگه باشه
مواظب باشی هر حرفی رو نزنی و …
استاد من اصلا نمیدونم چه طوری مقاومت ذهنم رو برای این ترمز ها کم کنم یا باورهای درست رو جایگزینشون کنم
خواهش میکنم توضیح بدید چه طوری میشه وقتی میدونی ترمز و باور منفی که داری چیه اونو تغییر بدی
دوستون دارم جان جانان
سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی …
باوری رو استاد گفتن که اومدم بینش هایی که خودم برای منطق کردنش برای ذهنم گفتم رو ،اینجا هم بگم ..
استاد گفتن که :
سیستم عصبی تمام آدم ها مثل هم است …
بینش و منطقی کردن :
از آنجایی که خداوند عادل است ،سیستم عصبی انسان هارا دقیقا مثل هم افریده ،و اگر کسی در جایی از دنیا توانسته کاری را انجام دهد ،پس ماهم میتوانیم ،زیرا که همه یک نوع ثابتی سیستم داریم ،حالا اگر کسی فکر میکند که بعضی بهتر از دیگری ست به دلیل اعتماد به نفس و عزت نفسشا است که در کودکی به انها داده شده ..به بعضی در کودکی مدام اعاماد به نفس وعزت نفس دادند وبعضی به خاطر بلد نبودن یا هر دلیلی مدام کودکخودرا سرزنش کردند و به او حس حقارت داده اند ،حالا ان کودک بزرگ شده و فکر میکند دیگران از اون بهترند و این باور غلطی بیش نیست …و میتوانید با کار کردن روی حس ارزشمندی و لیاقت خود این باور را در وجودتان نهادینه کنید
سلام به استاد عزیزم
چند وقتی بود که من همش این سوال میکردم از خودم
آخه من واسه رابطه درست با همسرم و واسه به ثروت رسیدن خیلی تلاش کردم اما هیچی جلو نمیرفت
علتش فقط و فقط عدم احساس لیاقت هست ،من خودم رو لایق نمیدونم و این باعث شده که همیشه زندگی سینوسی داشته باشم یک روز بالا دو روز پایین
چقدر خسته شدم از این سبک زندگی، هر روز تو تمرین ستاره قطبی از خدا درخواست میکنم که خودم لایق بدونم امیدوارم که زودتر بتونم این احساس ایجاد کنم
امیدوارم بتونم این مرحله رو هم رد کنم حسابی توش گیر کردم،چقدر این عدم لیاقت و باور کمبود اذیت میکنه منو
فقط دوست دارم هرجور شده باورهای درست جایگزین کنم،خدا هدایتم کنه به راه درست
استاد شما راه نشون دادین بقیش با ماست که عمل کنیم،چقدر دلم میخواد بتونم مثل شما عملگرا باشم و زندگی خودم واسه همیشه عوض کنم
خدایا شکرت (◍•ᴗ•◍)
سلام دوستان
خدا رو شکر میکنم برای این همه زیبایی . اسمون ابی . ابر های قشنگ . امروز واقعا بیرون زیبا بود . اسمون پر بود از خلاقیت و زیبایی . ️️
خدا رو شکر میکنم برای رابطه فوق العاده ام با خانوادم . امروز یه مبحث خیلی مهم مطرح شد تو خانواده . من در باره یک مسئله ای با خانواده متفاوت کار میکردم و قبلاً بحث هم کرده بودم . ولی یه چند ماهی هست که تمرکزم رو خودم بود . و فقط به کاری که فکر میکردم درسته فکر میکردم و بحث خودم با خانواده رو تحلیل نمیکردم و دنبال مقصر نبودم . مدت نسبتا زیادی کسی کاری باهام نداشت و این فوق العاده بود و شرتیطی عالی برای تمرکز بر خودم . و الان هم که اون بحث مطرح شد پدرم عصبانی بود ولی مادرم گفت که ممکنه مثل ما فکر نکنه و طبیعیه و کلا همه چی تو چند دقیقه جمع شد و باور کنید من حتی یکلمه هم حرف نزدم فقط ذهنمو کنترل کردم و در حد چند تا مکالمه ساده بین پدر و مادرم تموم شد و اصلا من هم مخاطب قرار نگرفتم . خیلی راحت .
بعدشم به کار هامون رسیدیم . قبل خواب هم مادرمو بوسیدم و کلا همه چیز عادی و عالی . واقعا خدارو شکر میکنم .
و یک چیز دیگه برادرم دیروز کمد لباسی رو خالی کرد و من توشو دیدم گفتم عجب چیزیه برای استاپ موشن . ( سبک انیمیشن مثل بره ناقلا یا اقای فاکس شگفت انگیز . فک کنم بعضی ها هم انیمیشن والاس و گرومیت رو یادشون باشه (◠‿◕)
راحت توش چراغ چسبوندم و با نمکدون و یه زنجبیل مونده یه دکور درست کردم و انیمیشن ساده با داداشم درست کردم به همین راحتی.
الان هم دوهفته دیگه ازمون دارم و تمرکز و اولویتم ازمونمه . می خوام نتیجه خیلی خوبی بگیرم . مطمعنم خدا هدایتم میکنه ️️
موفق باشید در پناه الله
فعلا (◍•ᴗ•◍)
سلام به همه دوستان عزیزم
سلام به استاد جیگر طلا و خانوم دلربای محبوبم
آقااااا چقدر این فایل من بودم و هستم
خب بذار بگم چیا میخواستم و نرسیدم بهش
و خیلیا که راحت تر از من بهش رسیدن
خب من حدود چهار سال است که از همسر سابقم جدا شدم و این خواسته در من به وجود اومد که مستقل زندگی کنم و از خانوادم جدا بشم
اماااااا چقدر خواستم و نشد
چندین و چند مرتبه جدا شدم ازشون اما به اجبار و با اکراه بهشون برگشتم و دارم باهاشون زندگی میکنم
الان یک ترمز پیدا کردم اون هم اینکه من باید پول زیادی داشته باشم تا بتونم برای خودم خونه رهن کنم و اجاره بدم
این در حالی است که دوستان زیادی میشناسم که برای خودشون خونه زندگی راه انداختن ولی من …..
خواسته دومم هم یک ازدواج عالی و رابطه عاطفی زیبا که متاسفانه با وجود تمام تلاشهایی که کردم اما هیچ کدوم از رابطه هام به سرانجام نرسید که واقعا نمیدونم دلیلش چی است ؟؟؟؟؟
باید نشست و ساعتها فکر کرد
خدایا شکرت برای این فایل که بهش هدایت شدم
سلام به همه دوستان عزیز واستاد عشقم ،من باوجود تلاشهای زیاد برای رسیدن به مسائل مالی وزسیدن به استقلال مالی هنوز به نتیجه دلخواه نرسیدم زمان وانرژی دلخواه گذاشتم ،انرژی گذاشتم باوراموتغییردادم ولی هنوز مشکل دارم،نمیدونم باید چیکار کنم نمیدونم چی لازمه وروان شناسی ثروت روکارنکردم میدونم میلیونها باورمحدودکننده هست وهزارراه نرفته وجودداره ازخدا میخام کمک کنه هدایتم کنه