چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
    495MB
    33 دقیقه
  • فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
    61MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1160 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهناز رویانی گفته:
    مدت عضویت: 2025 روز

    سلام به خداوند بی همتا

    سلام به شما عزیزان

    یکی از چالشهای زیبایی بود بعد مدتها که من وادار به تفکر کرد دیدن این فایل بود خیلی جالب و کم نظیر

    سه بار با تمرکز گوش کردم وادار شدم تو دفتر بنویسم انگار ریشه یابی بود که لازم بود بعد مدتها بشه

    1_اهدافی که تا به امروز براشون تلاش کردم و بهش نرسیدم

    اولین هدف ساختن خونه دلخواهم و داشتن یه ویلا بود که تقریبا 10 سالی هست همیشه اول سال نو می‌نویسم تو اهدافم و تمام

    دوم درآمد 10 میلیونی در روز

    سوم راه اندازی سایت و فروش مجازی

    روابط ایده آل با خانواده

    پولدار شدن و پولدار زندگی کردن

    پیاده روی روزانه

    مرتب بودن و تمیز موندن خونه

    2_چه افرادی

    از نزدیکترین اقوام من که بعد ما خونه و ویلا و چند تا ساختمون دیگه خرید و همچنین کارگاه و تولیدی و …زد و خیلی از افراد دورو برم که خونه داخواهشون و حتی ماشین دلخواهشون خریدن

    باورهای مخرب من برای خرید خونه اولی تو ذهنم همسرم بود چون اونو بزرگترین مانع میدونستم به خاطر تنبلی و کم کاری

    دومین مانع و باور ذهنی من این بود که اعتقاد داشتم تو مستأجری خونه های جور وا جور میری و مجبور نیستی تو یه خونه تا آخر عمر زندگی کنی

    سومین باور اشتباه و پاشنه آشیل من این بود که پول و ثروت و خونه و امکانات یه جا نمیتونه باشه اگر که من همه چیز داشته باشم حتما جسمم مریض یا یه اتفاق بد برام نیفته چون چش میخوریم

    یه باور اشتباه ذهنی دیگر من این بود که دنیا ارزش نداره و جای مونده نیست هر چی زحمت بکشیم باید بزاریم واسه وارث و بریم

    یه باور مخرب دیگه این بود که چرا باید پول و سرمایه فقط واسه خونه بره ولی پول نباشه دستت که مسافرت بری و همین باور منو میترسوند از بی پولی

    برای هدف دوم که درآمد ده میلیونی در روز بود خیلی از افرادی که کنار من مغازه داشتن می‌دیدم مخصوصا لوازم خانگی و مبل فروشی و…

    ولی باورهای من و عملکرد من در راستای درآمد میلیونی در روز نبود من چش به مشتری‌های نسیه و اقساطی داشتم چون باورم این بود مردم آنقدر پول ندارن بیان یه جا خرید میلیونی بکنم

    و اینکه من اقساطی خرید میکردم و خیلی وقتها پول قرض میدادم این باورها ناشی از کمبود و عدم باور فراوانی مشتری بود

    یا اینکه همش تو صحبتهای من دم از گروهی و تورم و بی پولی بین مردم بود

    وقتی این باورها رو تو ذهنم پیدا کردم و مخصوصا ترمزهایی که سد راه ورود پول به زندگیم شده بودن پیدا کردم سعی کردم مانع ها رو کم کنم کم کم تمرین کردم و میکنم از صحبت کردن با مشتری در رابطه با این موضوع گرفته تا باور بی پولی یعنی تمرکزم کامل اومد رو مشتری‌های پولدار که نقدی کارت میکشیدن و یه چیز مهم که نسیه رو دارم جمع میکنم و از وقتی که در این راستا قدم برداشتم به چشم خودم تغییرات دارم میبینم و این که موانع یکی بعد دیگری دارن از بین میرن و هر روز یه اتفاق خوش آیند مالی تو زندگی من رقم میخوره

    برای فروش مجازی هم دارم کارایی میکنم و بهترین الگو سایت استاد عباس منش و دیجی کالا و امثالش هستن که میبینم روز به روز بیشتر میشن

    باورهامم در این مورد درآوردم اینکه دوست نداشتم برای راه اندازی سایت هزینه اولیه بدم و میخواستم خودم پیش برم ولی به خودم قبولاندم که تنها نمیتونم و باید از یکی که کاتر بلده کمک بگیرم

    تو نزدیکترین اقوام یکی هست که ماهیانه از فضای مجازی 100 میلیون کار می‌کنه و این بزرگترین نشونه برای منه که میشه

    برای مرتب بودن خونه من فهمیدم کار خونه رو دوست ندارم ولی من یک خانمم و باید محیط خونه تمیز باشه مریم جان بهترین الگو از یه خانم شاغل و خونه داره که هر بار سریال زندگی در بهشت نگاه میکنم الگو میگیرم ازش و واقعا دوست دارم مثل ایشون هم تمیز هم ورزشکار و هم شاغل باشم

    این بررسیها به من ثابت کرد نوشتن و کنار گذاشتن کافی نیست بلکه قدم‌های اقدامی میخواد حالا چه در ذهن خودمون و باورهای خودمون که باید پاکسازی بشن و چه در عمل و حرکت به سمت جلو

    خدارو سپاسگزارم برای این همه آگاهی و تغییر

    و سپاس از شما برای هدایت ما به مسیر روشن و سالم تر

    عاشقتونم به امید روزهای خیلی خیلی بهتر به زودی زود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  2. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 1977 روز

    بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست…

    سلام ….

    همه چی ذهنیه …

    یک ذهن ثروتمند ثروت خلق میکنه یه ذهن فقیر فقر رو بوجود میاره …

    جهان فیزیکی ما نتیجه افکار ماست در جهان مادی چیزی نیست که دنبالش میگردی همه چی از ذهن ثروتمند تو متولد میشه ….قدرتی که ذهن تو داره دستانت نداره …

    ذهن ابزاریه که تورو ب خداوند وصل میکنه بنابراین ذهن مون رو ب خوبی کنترل کنیم تا از موهبتهای خداوند در این دنیا لذت ببریم

    اینکه تلاش میکنیم و ب خواسته هامون نمیرسیم برمیگرده ب عادت ها و باورهای ما … استاد در دوره کشف قوانین از انها بعنوان ترمز یاد میکنه..

    این ترمزها یه شبه ایجاد نشدن یه شبه برطرف بشن انها برای ساخته شدن ماهها و حتی سالها زمان بردن و حالا که ساخته شدن بصورت خودکار و غیر ارادی اجرا میشن …افرادی هم که قوانین جهان و کارکرد ذهن رو نمیدونن از لحاظ فیزیکی زور میزنن اما چیزی زوری جواب نمیده…

    هرجا زور میزنیم باید بسپاریم ب خداوند البته که سپردن هم شجاعت میخواد کار هر کسی نیست ب خاطر همینه پاداش خداوند ب شجاعان میرسه …

    در این مورد میخوام یه داستان واقعی رو تعریف کنم :

    پدرم چندسال پیش راننده بود اما تو فکرش بود که یه قطعه زمین بخره و مغازه بزنه اخه چون شغل قبلیش صید و صیادی بود ب فروختن لوازم ماهیگیری خیلی علاقه مند بود تا اینکه یه قطعه زمین حوالی شهرمون نشون میکنه تصمیم میگیره بره تهران خونه برادرش ماشینش رو بفروشه و بیاد اون قطعه زمین رو بخره اتفاقی که میفته ساعت 2شب خواب میبینه دزد ماشینش رو برده ( ناگفته نمونه پدرم بسیار ذهن منفی داره )

    میاد دم دروازه میبینه ماشینش نیست میره دوباره میخوابه تا اینکه صبح زود برادرش میخواست بره بانک میبینه ماشین پدر نیست میاد پدر رو از خواب بیدار میکنه میگه ماشینت کو ؟؟؟؟؟؟

    پدر داستان خواب رو براش تعریف میکنه ….برادرش میگه خب چرا همون موقع منو بیدار نکردی …گفت ب خاطر اینکه باید استراحت میکردی صبح بری سرکار

    خلاصه اینکه …پدر دست از پا درازتر بر میگرده شهر خودش 6ماه بعد از پلیس اگاهی خبر میرسه ماشینت پیدا شده زمانی که میرن سروقت ماشین میبینن دل و قوه ماشین و در اوردند فقط اطاقش هست ..تصمیم میگیره با همون وضعیت و امتیازی که داره بفروشه میرن توی یه بنگاهی ماشین بفروشن یه پیرمردی هم از دوستان بنگاهی تو مغازه بود میبینه پدر لهجه داره میگه شما برای شمال هستین ؟

    پدر میگه بله …

    میپرسه کدوم شهر …کدوم محله ؟

    دقیقا همون شهر و همون محله و همون قطعه زمینی که پدر نشون کرده بود زمین داشت برای فروش و سالها بود میخواست بفروشه اما بنا ب دلایلی نمیتونست …

    البته پدر نمیگه من چند وقتیه که میخواستم این زمین رو بخرم ……….خلاصه زمین اون روز معامله میشه و صاحب اون زمین ب خاطر اینکه سالها بود نمیتونست اون زمین رو بفروشه یه تخفیف بسیار باور نکردنی ب پدر داد که اون عدد برای همه تعجب اور و باور نکردنی بود..باپولی که از فروش ماشین گرفت تونست اون زمین رو معامله کنه ..

    گاهی وقتها خداوند از راهی که فقط خودش میدونه میخواد مارو ب خواسته هامون برسونه اما لج بازی میکنیم و زور بیخودی میزنیم تسلیم شدن در برابر خداوند رو یاد بگیریم تنها تسلیم شدنیه که ب نفع ماست …برای موفق شدن نیاز ب تلاش سخت و سگ دو زدن نیست کافیه از ذهن مون استفاده کنیم

    استاد مثالهای خوبی میزنه توی یکی از دوره ها یادم نمیاد میگه : وقتی میخوایم دست بچه هارو بگیریم مثلا از روی نهری یا جوی اب بپریم بچه ها میگن دستم رو ول کن خودم بلدم بپرم بعد میفته تو جوی اب ..دفعه بعدی حواسش رو جمع میکنه و دست پدر یا بزرگترش رو میگیره و حرف گوش میکنه

    هزاران مورد از این مثالها هممون داریم اما مهم اینه چقدر مثل اون بچه حرف گوش میکنیم …؟

    بچه یه بار میفته تو جوی اب دفعه بعدی حرف گوش میکنه ..ما چندبار زمین خوردیم …؟ ولی حرف گوش نمیکنیم میگیم خودم بلدم دارم چیکار میکنم این مثال رو میشه در تمام موضوعات زد …

    اگه پدر خودش میخواست زمین رو بخره هرگز نمیتونست اون شخص رو تو تهران پیدا کنه بعدا کاشف بعمل اومد اون زمین از طرف شخصی که زمین رو نگهداری میکرد کارشکنی میشده که همشهری پدر بود …

    اینکه چرا با وجود زمین خوردنهای زیاد و نتایج ضعیف در زندگی باز اصرار داریم همون مسیر رو ادامه بدیم بر میگرده ب عادتها و باورهای ما ….باورها وقتی ساخته شدند بصورت خودکار و غیر ارادی انجام میشن

    ذهن ما خیلی باهوش هست برای انکه مارو وادر کنه ب موضوعی توجه یا فکر کنیم از حربه ترس استفاده میکنه …همه مون میدونیم ترس یه حالت ذهنیه که ما خودمون ایجادش کردیم البته ب جز ترس هایی که ب خاطر بقا ما و غریزه ست

    ما نمیتونیم ذهن رو ب زور کنترل کنیم چون کنترل ذهن زوری نیست مثلا ب زور احساس مون رو خوب کنیم یا ب احساس مون بگیم یالا خوب شو ….!

    احساس تنها یه ابزاره که ب ما میگه در چه فرکانسی قرار داریم احساس که خود نتیجه کنترل ذهن ماست هشیاری اگاهانه ای هست که با ما صحبت میکنه منتهی در بعضی موارد ما ندیده اش میگیریم و بعد دچار دردسر میشیم …

    تمام نتایج زندگی ما نتیجه احساس ماست دستگاه عصبی ما نمیتونه بین واقعیت و خیال فرق بذاره در هر دو مورد با توجه ب اطلاعاتی که از ناحیه مغز در اختیارش قرار میگیره واکنش نشون میده یعنی دستگاه عصبی ما با توجه ب انچه ما فکر میکنیم یا خیال میکنیم حقیقت داره واکنش نشون میده مثال لیمو ترش رو همه مون میتونیم ب یاد بیاریم یا الوچه ترش که چطور دهن مون اب میفته …

    ما توسط ذهن منطقی و هشیارمون ب ناهشیارمون برنامه میدیم حالا این برنامه درست یا غلط باشه برای ناهشیار فرقی نمیکنه انچه که توسط ما بارها و بارها تکرار و تکرار شده یا شنیده شده و یا ب کلام اوردیم رو واقعیت فرض میکنه و انرا در قالب فیزیکی ب سمت ما جذب میکنه …

    همه چی ب ذهن ما بر میگرده که استاد در دوره کشف قوانین زندگی از این موانع و مشکلاتی که سر راه مون قرار میگیرن ب اسم ترمز یاد میکنه ب خاطر عادتها و برنامه هایی که در ذهن مون جای گرفتن حالا بصورت خودکار و غیر ارادی اجرا میشن و نتایج زندگی مون رو رقم میزنن

    دلیل اینکه نتایج یکسانی در زندگی میگیریم یا رشد نمیکنیم همش بر میگرده ب عادت های ما که تبدیل شده ب باورهای ما و حالا باورها دارن نتیجه رو مشخص میکنن اینکه در طول روز ب چه چیزی بیشتر توجه میکنیم بر میگرده ب باورهای ما

    حتی نوع فکر کردن مون هم ب باورهای ما برمیگرده باورها بسیار قدرتمندند زیرا انها یه شبه ایجاد نشدن و طی سالها شکل گرفتن حالا هم ما باید با تلاش و پشتکار و صبر باورهایی که ب نتایج دلخواه مون کمک میکنه رو در وجودمون بسازیم

    ساخت باورها هم تنها بدست خودمون انجام میشه دقیقا مثل یادگیری رانندگی بعد از اینکه ساخته شد هرگز پاک شدنی نیست

    ایا میشه رانندگی رو فراموش کرد ؟

    ما تنها میتونیم باورهای جدید رو جایگزین باورهای قدیمی کنیم اما هرگز حذف شدنی نیستن مثل راننگی…اون شبکه های عصبی در مغزما شکل گرفتن و حذف نمیشن ….

    تلاش کنیم کنترل ذهن مون رو بدست بگیریم زیرا که همه چیز ب ذهن و کنترل ذهن بر میگرده…

    باورهای ما ….عادتهای ما …احساس ما …نتایج زندگی ما …شادی و نگرانی ما همه و همه ب کنترل ذهن بر میگرده …

    امیدوارم بتونیم از این ابزار قدرتمندی که خداوند در اختیارمون قرار داده ب خوبی استفاده کنیم و نتایج دلخواه مون رو رقم بزنیم …

    برای استاد عزیز و تمامی دوستانم روز و شبی پربار ارزو میکنم همراه با شادی و باورهای خوب …و همینطور کنترل ذهن بالا…

    تشکر ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  3. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    بنام خدای مهربان و هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو

    من این فایل چندین بار از صبح شنیدم و چندین صفحه نوشتم و به سوالات پاسخ دادم از زاویه های مختلف موضوع خودم و بررسی کردم و یک ترمز پیدا کردم اما نمیدونم چطوری میتونم این ترمز یا این سد و ریشه یی برطرف کنم ،امیدوارم که به زودی هدایت بشم به راه حل اساسی

    سوال اول :

    چه خواسته یا هدفی دارم و با اینکه تمام تلاشم و انجام دادم اما هنوز به آن نرسیدم ؟

    خواسته ی من داشتن رابطه عاطفی سالم و پایدار ِ و با توجه به خواسته ام هدایت شدم به ساختن عزت نفسم در این رابطه و بهبود شخصیت و هر روز هم دارم با تمام توانم بهبود میدم شخصیتم و آگاهانه رفتارم و افکارم و زیر نظر دارم و تمام تلاشم و میکنم تا بتونم ضعف های شخصیتی و اصلاح کنم اما از اونجایی که طبق قانون زمانیکه تغییر فرکانس رخ بده نتایج باید اتفاق بیافته با توجه به نتیجه پس ی مانعی هست که من باید برطرفش کنم .

    سوال 2:

    چه افرادی رو میشناسم که با وجود تلاش کمتر و به سادگی به همان خواسته رسیدن یا با وجود تلاش های مشابه با من ،خواسته آنها محقق شده است ؟

    وای وقتی برای بار چندم که به این سوال پاسخ دادم یهو یک آدم اومد جلو چشمم که الان تو توضیحات میگم .

    دوستم الهام دقیقا همسن منِ و مثل من جدا شده و روابط نادلخواهی و تجربه کرده بود و چند ماه پیش با شخصی وارد رابطه شد که دقیقا کسی که میخواست و این ماه هم نامزدیشونه ،ایشالا که خوشبخت هستن

    من همش میگفتم‌خب چون برای الهام شده برای منم میشه و این یک نشانه اس اما بصورت خیلی مخفی و موزیانه ذهنم میگفت الهام چون بچه نداره راحت میتونه وارد رابطه بشه

    چون من تو روابط همیشه یکی از مشکلاتم رفتار دخترم بود که لج میکرد و سرناسازگاری میزاشت و باعث اعصاب خوردکنی من بود طوری که دوسال پیش تصمیم گرفتم وقتی دخترم 18 سالش شد و رفت دنبال زندگیش منم وارد رابطه میشم چون خودم و مسئول بدنیا اومدنش میدونستم و چون مامانم من و 10 سالگی رها کرد و جدا شد نمیخواستم اون احساسی و که خودم داشتم دخترم تجربه کنه و وارد سیکل معیوب شدم .

    الان که داشتم سوال و مینوشتم یهو دوست مامان دخترم که ایرانی هستن و تو کمپ با هم بودیم اومد جلو چشمم و این خانوم که همسن من بود و دخترشم همسن دخترم ،تو کمپ با ی آقای سیاهپوست دوست شد و اتفاقا الان دارن با هم زندگی میکنن و ی پسر هم آورده از این آقا و من تو ذهنم قضاوتش میکردم که به دخترش بی توجه و به فکر خودشه

    (این موضوع الان یادم اومد )

    تا نیم ساعت پیش که داشتم به ترمز فکر میکردم میگفتم چون الهام باور خوبی به رابطه داره تونسته به راحتی جذب کنه اما الان متوجه شدم من بچه دار بودنم و مانعی میدونم برای داشتن رابطه و اینکه از این بدتر باور اشتباهی که دارم اینکه اگه من برم تو رابطه دخترم آسیب میزنه و من بهش با این کارم ظلم میکنم .

    سوال 3:

    چه باورهای محدود کننده یی (ترمزهای مخفی) را میتونم در ذهنم شناسایی کنم که فکر میکنم باعث شده با وجود این همه تلاش باز هم به خواسته ام نرسم؟

    باور اینکه مادر خوب اول به فکر آرامش بچه اش باید باشه و طبق تجربه های قبلی ام دخترم خیلی اذیت میشد وقتی من تو رابطه بودم و رفتارش باعث ناراحتی من میشد

    و کلا وجود دخترم تو رابطه ام همیشه باعث دردسر و محدودیت و ناراحتی بوده و من یا باید به دخترم باج میدادم تا راضی اش کنم یا طرفی که باهاش تو رابطه بودم باج میدادم و همیشه اون وسط گیر میکردم و اینقدر برام آزاردهنده بود که عطا شو به لقاش بخشیدم و تنهایی و انتخاب کردم و این موضوع خیلی بار عاطفی سنگینی داره طوری که الان که دارم مینویسم گریه ام گرفت

    و اینکه پدرم با ازدواج دومش خیلی من و آزار داد چون به شدت با خانومش مشکل داشتم

    من تو چه سیکل معیوبی هستم خدای من .

    تمام این آگاهی ها امروز با پاسخ دادن به سوالات برام روشن شد !!!!

    الله اکبر از هدایت

    چه میکنه سوال درست پرسیدن !!!!!

    خب من چطوری میتونم این ترمز و به گاز تبدیل کنم ؟

    اینقدر تجربه های من زیاد و عمیق در این مورد که نمیدونم چطوری باید برای ذهنم منطقی اش کنم ؟؟؟

    استاد لطفا تو فایل بعدی کلید بهم بدین که چیکار کنم ؟؟!!

    اگه بخوام الگو نشون بدم تو ذهنم تجربه ها دالی میکنه هم تجربه های خودم از زن پدرم هم تجربه‌ های روابطم با دخترم

    خدایا خودت راه بهم نشون بده که چیکار باید بکنم

    الان ی کم هنگ و مبهوتم باید عمیق تر و با آرامش بیشتر در موردش فکر کنم و از خدا هدایت بخوام تا راه مشخص بشه

    الهی بینهایت سپاسگزارم که هدایتم کردی به شناخت خودم

    خدایا بینهایت سپاسگزارم که قدم به قدم داری مسیر و بهم نشون میدی

    خداجونم عاشقتم که حضور داری در تک تک ثانیه هام

    خدایا بینهایت سپاسگزارم

    ایمان دارم راه حل از راه میرسه

    ایمان دارم که پاسخ و دریافت میکنم

    استاد عزیزم سپاسگزارم بابت فایل های بینظیرتون

    خدایا سپاسگزارتم بابت همین لحظه باشکوه اکنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
    • -
      صبا گفته:
      مدت عضویت: 1943 روز

      سلام سارا جان امیدوارم که حالت خوب باشه

      درباره پیدا کردن ترمزت برات خوشحالم اما این استیصال و آشفتگی تو برای از بین بردن این ترمز منو ناراحت کرد چون خیلی ساده است خیلی ساده تر از اونی که تصورش رو کنی نازنینم

      از این رو قلبم منو متقاعد کرد که راهنماییت کنم

      خوب گوش بده

      دوران کودکی هر شخص مهم ترین دورانی است که آینده و حتی زندگی بعد از مرگ اون رو میسازه

      چون احساسات ما بسیار قوی هست

      قضاوت ما هم همینطور

      یک کودک ازدواج دوم مادرش رو نمیفهمه

      بلکه اون رو رهاشدگی از سوی مادرش میدونه

      اون رو بی ارزش دونستن خودش میدونه

      اون رو دوست داشتنی نبودن خودش میدونه

      و نتیجه گیری میکنه من بی ارزش هستم

      من دوست داشتنی نیستم

      من زیادیم

      من اضافه ام

      و شما در اون دوران تمام این باورهارو ذهن تون ثبت کرده

      کودک طلاق پدر و مادرش رو درک نمیکنه

      بلکه اون رو مهم نبودن خودش در زندگی اونها میدونه

      پس نتیجه گیری میکنه که من مهم نیستم

      همه این ترمزها در شما هست

      به شدت

      و عمیق

      شما تنها یک راه دارید

      یک بار برای همیشه به گذشته برگردید

      و اون احساسات رو دوباره و تَعَمُداً تجربه کنید

      با ترسها

      غم ها

      و تک تک احساسات اون دوران تون روبرو بشید

      شما از اونها فرار کردید

      فرار مشکل رو حل نمیکنه

      شما آشغالها رو زیر مبل ریختید

      اونا هنوز در جایی در ذهن تون حضور دارند

      باید خبری رو بهتون بدم

      و از حقیقتی تلخ پرده بردارم

      احتمالا طلاق شما هم به این علت بوده

      انسانی که چنین ترمزهایی در ذهن خودش داره چنین جذبی ازش بعید نیست

      درست در الگویی تکراری گرفتار شدید

      دقیقا دخترتان آیینه شماست

      با همان شرایط

      اما خبر خوبی برای شما دارم::::::

      شما انسان هستید

      خلیفه الله

      جانشین خداوند

      با همان قدرتها و توانایی ها اما فقط برای زندگی خودتان

      پس راه حل مشخصه

      همانطوری که خداوند دانه ای رو رشد میده

      اون به درختی تبدیل میشه تنومند

      بعد به هر علتی اون درخت خشک میشه

      و دوباره به خاک برمیگرده

      این خداونده که با قوانینش دوباره از اون درخت که به خاک تبدیل شده میتونه یک درخت یا گل زیبای دیگری بسازه

      شما خدایید

      میتونید از زندگی دوران کودکی تون زندگی رویایی تونو بسازید

      بیاید یک کاری کنیم::::::

      در روز چند بار به احساسات دوران کودکی تون برگردید

      وقتی رها شدید چه حسی داشتید؟

      وقتی الان به دخترتون فکر میکنید چه نجواهایی سراغ تون میاد؟(نباید رهاش کنم؟ من مسوولم؟ و …)

      این نجواها همون حرف هایی است که شما در دل کوچیک تون در کودکی خطاب به پدر و مادرتون میزدید اما اونا هیچ وقت نشنیدن

      چون شما ترسیدید بهشون بگید

      میگفتید هم فایده ای نداشت

      حالا هر احساسی و نجوایی که داشتید در اون لحظه بهش برخلاف گذشته عشق نثار کنید

      میپرسید چگونه؟

      با گفتن جمله “دوستت دارم” و انقدر تکرار کنید تا این حس خنثی بشه و بارها این کارو تکرار کنید و جمله رو برای هزاران بار تکرار کنید.

      اینقدر ادامه بدید که تمام اون احساسات از بین برن

      و به نقطه تسلیم برسید

      یادتون باشه دخترتون بخاطر فرکانس شما و ترمزهاتونه که اینطور مانع شما شده

      و اینطور با شما رفتار میکنه

      وقتی اون فرکانس های مخرب از بین برن و عشق (دوستت دارم) جای اونارو بگیره یا دخترتون عاشق اون مرد میشه و بعنوان پدرش اون رو میپذیره یا دیگه مانع شما نیست و شما با رفتارهاش آزار نمیبینید

      این راه 10000 درصد جواب میده

      میتونید در کنار دوستت دارم از شکرگزاری هم استفاده کنید و جمله خدایا شکرت رو هم تکرار کنید تا اون نجواهارو خاموش کنه و شما رها بشید

      ذهن تون ساکت بشه

      و معجزه ها از راه برسن

      یادتون نره اون اتفاق در گذشته برای رشد شما اومده و حالا قراره رشد کنید

      یادتون نره خداوند طوری برای شما جبران میکنه که انگار در گذشته این اتفاقات اصلا نیفتاده

      مثل موسی….

      منتظر شنیدن خبر های خوب از شما هستم

      بیاین و اینجا برامون از نتایج تون بگید

      اَسرا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سارا مرادی همت گفته:
        مدت عضویت: 1061 روز

        بنام خدای مهربونم

        سلام به روی ماهت اسرا جونم

        سپاسگزارم که با عشق برام نوشتی

        عزیزم شرایطم الان خیلی تغییر کرده خداروشکر و کلا این موضوع از ریشه حل شد خدارو بینهایت شکر

        البته روش هایی که شما فرمودین و من سالها قبل انجام دادم

        عزیز دلم خیلی خیلی سپاسگزارم که با عشق ،وقت گذاشتی و با عشق برام نوشتی

        اسرا جونم در پناهِ رب العالمین سعادتمند باشی

        دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      راضیه راضیه گفته:
      مدت عضویت: 3443 روز

      سلام دوست عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشه من یک‌چیزی به ذهنم رسید گفتم بگم شاید بهتون کمک کنه….عزیزم به نظز من باید الگوهایی پیدا کنی که پدر یا مادرشون دوباره ازددواج کردن ولی خیلی نا پدری یا نامادریشون آدم خوبی بودن و رابطه خوبی تجربه گردن….و تازه باعث شده زندگیشون بهتر هم بشه….من یکی از دوستلی خودم مادرش فوت شد پدرش ازدواج کرد و انقدر نامادریش خانم خوبی بود که مثل مادرشون می دونستنش….. یا مثلا یک همسایه داشتیم که پسز مجرد بود خیلی هم زیبا و خوشتیپ با یک خانمی ازدواج کرد که از خودش بزرگتر بود و بچه ش مثل بچه خودش می دونست….یا توی فامیلامون باز مادرشون فوت شده بود پدرشون ازدواج کرده بود و انقدر اون خانم دوست دارن و مثل مادرشون می دونن نامادریشون خیلز ادم عالیه…. پدر خود من با نامادری بزرگ شد ولی انقدر به نامادریشون احترام میذاشتن و عاشقش بودن که هر میدیدنمی توانست بفهمه که این نامادریشون هست….پس‌ بگرد این الگو ها رو پیدا کن….همه که بد نیستن…..ادم هایی هستن که درک بالاییی دارن و می توانن درک کنن…. یا یک الگوی دیگه یادم اومد بنایمن بهادری که خوانندست که زنش میره یک بچه داشته و من بارها دخترش با خانم جدیوش دیدم که می گفت خیلی دوسش داره…

      امیدوارم بهت کمک کرده باشه موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سارا مرادی همت گفته:
        مدت عضویت: 1061 روز

        بنام خدای مهربونم

        سلام به روی ماهت راضیه جونم

        سپاسگزارتم عزیزم که برام نوشتی با عشق

        این موضوع و ریشه یی درستش کردم خداروشکر

        وای که چقدر اعضای این خانواده بینظیر هستن

        عزیز دلم با تمامِ وجودم سپاسگزارتم و دوست دارم خانومی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و همه دوستان گرامی خودم در این مسیر پربار هدایت الهی

    امروز در کدنویسی روز دوم خواسته‌هایی را مطرح کردم که بعدش با این آیات قرآن مواجه شدم که بسیار هماهنگه با موارد گفته شده در صحبت‌های استاد.

    هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ﴿24﴾ إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنکَرُونَ ﴿25﴾ فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِینٍ ﴿26﴾ فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ ﴿27﴾ فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ ﴿28﴾ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ ﴿29﴾ قَالُوا کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ ﴿30﴾

    دوستان اگر این سوره را مطالعه کنند متوجه می‌شوند زمانی‌که از طرف خداوند به ابراهیم مژده داده میشه که فرزندی از جانب رب در راه است این موضوع باعث تعجب همسر ابراهیم میشه چون ایشون سن بالایی داشته و اصلاً براش قابل باور نبوده که بخواد اصلاً به این موضوع حتی فکر کنه، یعنی همین الان هم شما به یکی بگی یا یه جا بشنوی مثلاً یه خانمی تو 60-70 سالگی بخواد بچه دار بشه اصلاً برات قابل‌باور نیست چه برسه به اون زمان. خیلی داشتم فکر می‌کردم به اینکه کل قرآن داره در مورد باورسازی صحبت میکنه.

    اینکه همسر ابراهیم تعجب میکنه از این موضوع، به این‌خاطره‌که تا حالا احتمالاً ندیده که همچین اتفاقی بیفته یا تو محیطی که زندگی میکرده اصلاً همچین چیزی به نظر مردم امکان‌پذیر نبوده، یعنی طبق ورودی‌های قبلی همسر ابراهیم همچین اتفاقی قابل پذیرش نبوده چون هیچ الگویی را ندیده بوده که اگر یه نفری رو دیده بود در شرایط نزدیک به خودش اصلاً از این موضوع تعجب نمی‌کرد. میشه این طور برداشت کرد که قرآن می‌خواد خیلی قشنگ بگه تمام اتفاق‌هایی که تو زندگی ماها نمیفته به خاطر اینکه ما باور نداریم بیفته یا ندیدیم قبلاً یا اصلاً از نظر ذهن منطقیمون امکان‌پذیر نیست، وگرنه جهان و خداوند هیچ محدودیتی درکارش نیست.

    مهم‌ترین باوری که در خصوص یک موضوع باید ساخت باور به امکان‌پذیر بودن و اتفاق افتادن یک خواسته است. این خودش مادر تمام باورهای دیگست و تمام باورهای دیگه به‌نوعی زیرمجموعه این باور هستند. اصلاً همینکه ما در این فضا هستیم و داریم این آگاهی‌ها و استاد را دنبال می‌کنیم به‌این‌خاطره‌که این باور امکان‌‍پذیر بودن این سبک زندگی در وجودمون شکل گرفته اما برای افراد مختلف قدرت و شدت متفاوتی داره. میزان این شدت و قدرت همان ترمزهاست که در هر کدام از ماها بنا به شرایط زندگیمون متفاوته و نکته مهم اینکه تمامش بهم مرتبط هست، یعنی همون موضوعی که استاد در جلسه اول قدم دهم بهش اشاره کردند درخصوص شباهت پیدا کردن باورها و قطع کردن درختان در پرادایس. به‌عبارت‌دیگه، وقتی یک باوری رو پیدا میکنی متوجه میشی که این باوره وصل بوده به یک باور دیگه و این همینجوری یه زنجیری از محدودیت‌ها را در ذهن و زندگی ما ایجاد کرده.

    مثلاً یکی از مهم‌ترین باورهایی که من روش مقاومت دارم، باور عدم لیاقته که می‌بینم نه فقط این موضوع مرتبط به کسب‌وکارم میشه، بلکه در تمام ابعاد زندگیم داره تأثیرش رو میگذاره، درست مثل یک پیچ کوچک در یک دستگاه یا ماشین، حالا با توجه به اهمیت باور لیاقت میشه از چرخ مثال زد. اگر یه چرخ ماشین ایراد داشته باشه فقط خود چرخ آسیب نمیبینه، به تمام اجزای دیگه ماشین فشار وارد میکنه و اصطحلاک ماشین رو بالا میبره و ماشین زودتر خراب میشه. بنابراین‌، بسیار مهمه که ما متوجه بشیم ایراد کارمون کجاست. وقتی یه هدفی تو زندگیمون داریم و بهش نمی‌رسیم به‌جای اینکه بیایم بی‌خیالش بشیم که آقا نشد دیگه من تلاشم را کردم، باید بیایم پیدا کنیم چی باعث شده که نشده چون ریشه این مسئله احتمالاً ریشه تمام مسائل بعدی زندگی ما هم هست.

    اینجاست که الگوها خیلی نقش تأثیرگذاری دارند، همینکه من می‌بینم نه آقا اون چیزی که من می‌خوام یا مشابهش تو زندگی کسان دیگری هم هست پس میشه یه راه‌حلی داره من می‌تونم پیداش کنم و هدایت میشم(همه این‌ها خودش باورهایی هستند که تکاملی انسان بهش میرسه) و بالاخره پیداش میکنم.

    همینکه ما داریم حرکت می‌کنیم به سمت خواسته‌هامون عالیه، این خودش یعنی ما باور کردیم که این اتفاق میتونه بیفته، اما نکته اساسی که خیلی‌وقت‌ها بی‌خیال داستان و اهدافشون می‌شویم اینکه متوجه نیستیم که باید در این مسیر یه سری اصلاحاتی هم انجام بشه، من باید تغییر کنم که نتایجم تغییر کنه. همان نکته‌ای که استاد بارها دربارش توضیح دادند که خیلی وقت‌ها ما می‌خوایم قانون را با شخصیت و ذهنیت الانمون هماهنگ کنیم نه خودمان را با قانون و این دو موضوع خیلی با هم متفاوت هستند.

    به لطف شیوه حل مسائل خُب فهمیدم که من یه سری خواسته‌هایی رو دارم اما تمرکزم روی موضوعات دیگست، یعنی ترمزهایی در وجود من هست که باعث شده نتونم فرکانس مناسب با خواسته‌هام رو به جهان ارسال کنم، به قول قرآن: ان سعیکم لشتی.

    بعد متوجه شدم که اینکه من نمی‌تونم فرکانس مناسب ارسال کنم به خاطر باورهایی است که در ذهن من وجود داره و من هیچوقت نرفتم سراغشون و اون موضوع زنجیره‌ای از مسائل دیگه رو برای من بوجود آورده.

    حالا چی میشه که من می‌تونم این مسئله رو حل کنم؟ باتوجه به دو باور اساسی که :

    اولاً این مسئله راه‌حل داره و دوماً من توانایی حل این مسئله رو دارم. یعنی تا وقتی این دو باور اساسی در ذهن شکل نمی‌گیره هداست اتفاق نمیفته.

    حالا چی میشه که ذهن باور میکنه، مگه ذهن اینجوریه که هر چی تو گفتی بگه چشم حتماً همینه که شما میگی، نه ذهن منطق می‌خواد. میگی میشه نشونم بده. باید نشونش بدی. این که این اتفاق برای ابراهیم و همسرش افتاد برای این بود که این زوج تکاملشون رو برای دریافت و ورود به این مرحله طی کرده بودند و به استناد شواهدی که از قدرت خداوند در زندگیشون رخ داده بود به این باور رسیدند که پس این اتفاق هم میتونه بیفته. دقیقاً همان کاری که ما باید انجام بدیم. به خودمون نشان بدیم.

    مثلاً من مهم‌ترین هدفم رسیدن به استقلال کامل مالی بود و بعد متوجه شدم که من تمرکزم روی کمبود رابطه عاطفی، مسئله سربازی و مهاجرته. بعد که اومدیم سراغ اینکه آقا چرا من تمرکزم روی این مسائله و چرا من اولاً احساس کمبود دارم و بعد نتونستم با توجه به قانون حل کنم این مسائل رو. از رابطه عاطفی شروع کردم، اول به این رسیدم که من انقدر استانداردهای مالی بالایی برای رابطه عاطفی خودم در نظر گرفتم و از اونجایی که با اون استاندارد فاصله دارم هر وقت که بهش فکر میکنم ناخودآگاه ذهنم ریجکتش میکنه و این رو چند سال حل نکردم و این همینطوری پنچر داره پیش میره، یعنی ترمزه داشت اینجوری می‌گفتم که چون در حال حاضر اون پول کافی رو نداری پس اصلاً آدم نیستی که بخوای به همچین رابطه‌ای فکر کنی. بعد دیدم این موضوع نه تنها به رابطه عاطفیم لطمه زده بکله تو کسب‌وکارم هم باعث شده خیلی از مشتری‌هایی که سطح بالا هستند رو نتونم جذب کنم، یعنی میومدنا ولی کار به اتمام نمی‌رسید، بعد اومدم به خودم گفت این پول نیست که به آدم‌ها ارزش میده بکله ارزش آدم‌هاست که باعث ایجاد ثروت در زندگیشون میشه و اومدم روی این باور کار کردم، همینکه روی این باور کار کردم یه جریان تازه‌ای ایجاد شد و یه سری افراد اومدن اما مطابق با خواسته من دقیق نبودن، خوب بودن اما اونی که من واقعاً می‌خواستم نبودن. بعد اومدم از خودم پرسیدم که تو چی می‌خوای دقیقاً؟ به این نتیجه رسیدم که من حتی در ذهن وضوح خیلی کاملی هم از خواستم ندارم و اومدم ساختمش بعدش از خودم پرسیدم که حالا چرا فکر نمی‌کنی همچین آدمی نمیتونه وارد زندگیت بشه؟ به این رسیدم که من فکر می‌کنم لیاقت این آدم رو ندارم یعنی خیلی باید آدم خاص‌تری باشم که همچین آدمی با این کیفیت تو زندگیم باشه که تو اون فایل درس‌های یک بازی یه کامنتی درباره یه ترمز خیلی حیاتیم نوشتم که من افراد بسیار عالی و موقعیت‌های خیلی عالی رو تو زندگیم تجربه کردم اما هیچ‌کدومش پایدار نبوده به این دلیل که من خودم رو لایق نمی‌دونستم که بشه انقدر همه چیز عالی باشه و راحت اتفاق بیفته. به این رسیدم که این احساس ارزشمندیه، من خودم رو ارزشمند نمی‌دونم و این باور در تمام مراحل زندگیم داره تأثیرش رو میگذاره. روی این باور هم دارم کار می‌کنم (باورسازی یه فراینده همیشگی، یعنی اینکه میگم رفتم مرحله بعد به این معنی که همه اون باورهای قبلی هم باید روش کار بشه همیشه) بعد از خودم پرسیدم که خوب حالا تو آدم ارزشمندی هستی چجوری می‌خواد این اتفاق بیفته؟ که الان به این نتیجه رسیدم که کلاً فرایند راحت بودن من در ذهنم باهاش مقاومت دارم یعنی فکر می‌کنم یه چیزی که خوبه خیلی راحت بدست نمیاد. اگه یه شیرین رو می‌خوای باید مثل فرهاد کوه‌کن بشی. اگه پر طاووس می‌خوای باید جور هندوستان رو بکشی. بعد اومدم به پیامبر و زندگیشون فکر کردم. گفتم بابا این انسان همه چیز رو ساده بدست آورد. اولاً که خانمش اومد ازش خواستگاری کرد همه چیزش رو تقدیمش کرد، تو جنگا هم که همیشه دیگران به جاش جنگیدن و مکه رو هم بدون جنگ تسلیمش کردن پس خیلی راحت به همه چیز رسید. موضوع مهم دیگه باور فراوانیه که واقعاً همیشه باید روش کار کرد. داشتم به خرج‌هایی که باشگاه‌های عربی در همین چند روز اخیر انجام دادن فکر میکردم و گفتم ببین چقدر ثروت چقدر نعمت هست یه سری دارن دریافتش می‌کنن.

    دیشب بازی فینال منچستر و اینتر میلان بود. ثروت خانوادگی مالک باشگاه منچستر بالای یک تریلیون دلار تخمین زده شده. اصلاً از لحظه ورود (حالا دوستانی که بازی رو دیدن بهتری میدونن) منچستر با روحیه قهرمانی اومد، در شرایطی که واقعاً اینتر پابه پاش داشت بازی میکرد و سر یه غافلگیری گول خوردن، بعد همون موقع به یاد اوردم که ببین این باوره که داره همه کار رو پیش میبره که البته این باور یه شبه به وجود نیمد. درس بزرگی که از گواردیولا تو بازی دیشب میشه گرفت اینکه فقط روی این مرحله تمرکز داشته باشی. یکی از ترمزهای همه ماها اینکه انقدر درگیر آینده و گذشته میشیم که کلاً بی‌خیال کارهای روزمرمون میشیم و اهمیت این بهبودهای دائمی رو درک نمی‌کنیم.

    مثلاً خود من وقتی داشتم داستان خودم را در بالا می‌نوشتم به خودم می‌گفتم که درسته هنوز از نظر فیزیکی من به خواستم نرسیدم اما کلی بهبود اتفاق افتاده که قبلاً نبود کلی روان شده. اصلاً اینکه من انقدر خوب می‌تونم با خودم حرف بزنم و بیرون بکشم ترمزهام رو قبلاً نبودش. پس این خودش یه نکته مثبته که باید بابتش سپاس‌گزار بود.

    بارها شده من مثلاً داشتم کار میکردم بعد یه دفعه فکر پیاده روی کردم بعد دوستم همون موقع زنگ زده بهم گفتم هوا عالیه بریم پیاده‌روی بعد رفتیم بهش گفتم ببین چقدر خدا سریع به درخواست‌ها جواب میده همه چیز باید انقدر راحت اتفاق بیفته پس اگر اتفاق نمیفته یه چیزی تو ذهنمون اشتباه برنامه‌ریزی شده که کارمون اینکه سمت خودمون رو بهبود بدیم وگرنه خداوند همیشه سریع‌الجوابه.

    در ادامه این آیه هم جالبه که ممکنه ترمز خیلی از ما ها در شناخت خدا باشه:

    وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿56﴾ مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ ﴿57﴾ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ ﴿58﴾

    خیلی وقتا شده که ما یه خواسته‌ای از خدا داشتیم بعد به این فکر کردیم که خوب الان من چه کاری باید برای خدا انجام بدم که این خواسته رو بهم بده چون تو ذهنمون خدا رو شبیه یه انسان می‌بینیم. همه ما این حس رو داشتیم که وقتی یه کاری یا کمکی در حق کسی انجام دادیم تو ذهنمون گفتیم من این کار رو انجام میدم که طرف هم برام این کار رو بکنه و همینکه که اکثراً در روابط مشکل وجود داره چون از همه دیگه همیشه توقع وجود داره و دقیقاً همین رفتار رو با خدا هم داریم انجام میدیم و فکر می‌کنیم که تا اون کار خاصه رو برای خدا انجام ندیم خدا هم برامون اون کار رو انجام نمیده و خواستمون رو اجابت نمیکنه، درصورتی‌که خدا میگه من نیازی به شما ندارم و من رزاق هستم.

    خداروشکر می‌کنم که در این مسیر هستم، قبل از خرید این دوره از خودم پرسیدم که دوست داری چه چیزهایی رو تجربه کنی و یه تصویری در حد چند ثانیه از جلوی چشمام گذشت که به تمام خواسته‌هام رسیده بودم و با این ایمان اومدم و این دوره رو خریدم و مطمئن هستم به لطف خدا به بیش از اون چیزی که الان فکرش رو می‌کنم میرسم.

    استاد عزیز بسیار خوشحالم و سپاس‌گزار که انقدر عالی کارتون را انجام میدید و راهنمای ما شدید در این مسیر الهی. این که هر روز این باور رو در خودمون مرور کنیم که رسیدن به خوشبختی و نعمت‌ها موضوع طبیعی زندگی است و ما وظیفمون اینکه سمت خودمون رو انجام بدیم و ایمان بیاریم که خدا سمت خودش رو همیشه عالی انجام میده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1985 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقدر از کامنتتون لذت بردم

      چقدر تاثیر گزار بود.

      دیشب به مساله ای بر خوردم که کنترل ذهن برام کار ساده ای نبود و واقعا از خدا هدایت خواستم

      الان یعنی امروز صبح ساعت 5:46 دقیقه صبح ناخودآگاه بیدار شدم و اومدم تو سایت و انگار خدا گفت این کامنتو بخون.

      و دقیقا چقدر این کامنت برای من بود.

      دیشب کمی تردید داشتم دلیل این مساله چی میتونه باشه.اما الان دیگه کاملا میدونم.

      بقول شما همین که خدا انقدر سریع و آنقدر صریح داره هدایتمون میکنه در صورتی قبلا اینطور نبوده یعنی اینکه داریم تو مسیر درستی قدم برمی‌داریم.

      قبلا ممکن بود ماه‌ها طول بکشه تا مم به جواب یک سوالم برسم.

      امروز در عرض چند ساعت هدایت میشم به یه همچین کامنت با کیفیت و ارزشمندی که دقیق و خالص و صد درصد پاسخ سوالمو.

      خداروشکر میکنم بخاطر این سخاوت و هدایت های سریع و آسان.

      بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبا و بی‌نظیرترین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Fatima گفته:
      مدت عضویت: 819 روز

      سلام اقای مقدم امیدوارم خوب باشی

      داشتم کامنت یکی از بچه هارو میخوندم که دستم خورد صفحه اسکرول شد و آمد روی کامنت شما ،و گفتم حتما این کامنت حرفی داره واسم

      خیلی ممنون بابت کامنتتون ،چقدر باورهای درستی بهش اشاره کردید خیلی لذت بردم از میزان درکتون نسبت به قوانین

      بیشتر از همه این جمله [تمام اتفاق‌هایی که تو زندگی ماها نمیفته به خاطر اینکه ما باور نداریم بیفته یا ندیدیم قبلاً یا اصلاً از نظر ذهن منطقیمون امکان‌پذیر نیست، وگرنه جهان و خداوند هیچ محدودیتی درکارش نیست.]

      این جمله و مثال‌هایی که زدید باعث شد جوابای خوبی برای سوال هام پیدا کنم و همچنین رابطه بین اتفاقات گذشته و قوانین پیدا کنم

      خیلی ممنونم ازت ،شادباشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        Ehsan Moqadam گفته:
        مدت عضویت: 1935 روز

        درود بر شما فاطمه جان

        سپاس‌گزارم از هدایت الله و حسن نظر شما

        ریشه تمام مسائل و محدودیت‌های زندگی ما شرکه، یعنی اگر از هر زاویه‌ای یه مسئله‌ای رو بررسی کنیم میرسیم به شرک یعنی قدرت رو از خودمون و خدا گرفتیم و به چیزهای دیگه‌ای دادیم که در هر مسئله و برهه‌ای از زندگی میتونه متفاوت باشه.

        ریشه همه سعادت‌ها و برکات هم توحیده.

        کل داستان کارکردن روی باورها درواقع کارکردن روی توحیده،

        چه زمانی که داریم روی ارتباطمون با خدا کار می‌کنیم چه زمانی که روی باورهای ثروت و سلامتی و روابط، داریم در حقیقت روی توحید کار می‌کنیم.

        در همین دوره شیوه مسائل مهم‌ترین باوری که ما را به‌سمت پیدا کردن راه‌حل مسائل هدایت میکنه اینکه ما باور کنیم توانایی حل مسئلمون را داریم. این یعنی ما از مسائلمون بزرگ‌تر و قدرتمندتر هستیم و این مسئله به‌جود اومده تا همین را به ما یادآور بشه.

        خوشحالم که نوشته من براتون مفید بوده و هدایت شدی، این اتقاق همیشه داره میفته ما همیشه داریم هدایت میشیم بستگی داره به اینکه چقدر جدی می‌گیریم این هدایت رو و بهش عمل می‌کنیم.

        برات از خدای مهربان عشق و ثروت و سلامتی و پیروزی و سعادت رو آرزومندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      محمود علیشاه گفته:
      مدت عضویت: 1129 روز

      سلام و درود به استاد و خانم شایسته عزیز که این فضا رو برای ما مهیا کردن تا بیاییم و از زندگی کردن لذت ببریم درس یاد بگیریم . . . .

      احسان جان من واقعا لذت بردم از کامنتت . من سایت و باز کردم که نشانه مو بزنم خدا گفت که فایل جدید استاد باز کن منم زدم رو فایل زدم پلی شه نتم ضعیف بود و یاریم نکرد که فایل رو ببینم خواستم بیام بیرون یهو بهم گفت برو پایین ببین کامنت چی اومده رو فایل . آقا من فکر نمی کردم هنوز کامنتی اومده باشه که منتخب باشه ولی دیدم اومده بازش کردم و کامنت شما رو دیدم مهو خوندمش شدم .

      اصلا باورم نمی شد بببین قشنگ همه ابعاد قانون رو باز کردی با مثال که من اصلا دیوانه شدم چون دقیقا با شرایط کنونی من مطابقت داشت و من کلی آگاهی گرفتم از نوشته هات . و این یکی از بهترین نشانه های من بود که خداوند از سمت تو دوست عزیز به من الهام کرد .

      واقعا ازت ممنونم و برات آرزوی بهترین ها و آسان شدن در تمامی اموراتت رو دارم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Ehsan Moqadam گفته:
        مدت عضویت: 1935 روز

        درود بر شما محمدجان

        خوشحالم که نوشته من برات مفید بوده

        وقتی صحبت از قانون میشه داره درواقع از یک اصل صحبت میشه اما چون ما در مدارهای متفاوتی هستیم درک متفاوتی هم از قانون داریم و وقتی که در این مسیر ثابت قدم و متعهد میشیم و البته عملگراتر نتایج بهتر و باکیفیت‌تری هم وارد زندگیمون میشه.

        کل داستان همینه

        خداروشکر در مسیری هستیم که خیلی بهتر میتونیم هدایت الله رو درک کنیم و دیگه وظیفه ماست که به این آگاهی‌های متعد و عمل کنیم

        باز هم سپاس‌گزارم برای آرزوهای زیبات و امیدوارم که شاهد موفقیت‌های بیشتری از شما باشیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    ساناز راد گفته:
    مدت عضویت: 1127 روز

    به نام خداوند رنگین کمان

    سلام به استادای عزیزم‍️

    سیدحسین عباس منش ومریم شایسته

    سلام به همه دوستان عزیزوخامواده دوست داشتنی ام…

    بریم سراصل مطلب!

    من حدودا یک سالی هست که توسط هدایت خداوند باحوزه طراحی گرافیک وبه ویژه طراحی لوگو آشناشدم…

    قبل ازهرچیزی بگم که من یه دانشجو سوپرویژه:) ازیک خانواده بسیارفرهنگی هستم

    همیشه فکرمیکردم این همه علاقه من نسبت به درس وتحصیلات ازکجا نشئت میگیره

    الان دیگه میدونم چرا! رشته اصلی من مدیریته وتاالان توزندگیم کلی تجربه های متفاوت ازکسب وکارای متفاوت کسب کردم، اما منم دقیقا مثل خیلی ازبچه ها درقبال کارایی که کردم هیچ هزینه ای دریافت نمیکردم!

    ازوقتی که یادم میاد، حتی ازدوران راهنمایی وسنین پایین تر من به دوستای خودم تویادگیری دروس کمک میکردم، یه جورایی همیشه ترجیح میدادم وقتمو صرف یاددادن به دیگران کنم تایادگیری خودم! البته من به تمام مطالبی که آموزش میدادم کاملا مسلط بودم ولی خب این داستان ادامه داشت وداره همچنان!

    من به محض اتمام دوره کارشناسی خودم، قبل ازاینکه مدرکم بیاد وارد ارشد شدم، حتی چندین بارتصمیم گرفتم ازدانشگاه انصراف بدم وقانون تمرکزو توزندگیم اجراکنم…ولی موفق نشدم!

    انقدرعشق وعلاقه من به تحصیلات ومحیط دانشگاه زیاده که اصلا نمیتونم ازش بگذرم…ولی ازحق نگذریم دوستای خیلی خوبی توارشد پیداکردم…یه جمع دوستی 30نفره صمیمی که همیشه ازخداوند درخواست میکردم

    خلاصه که من یه روز تودنیای گرافیک بادختری آشناشدم که فقط درعرض چندماه تونسته بود به درآمد برسه…منظورم ازچندماه، چندماه پس ازشروع یادگیریه

    اولین چیزی که دروجوداین دخترنازنین توجه منو به خودش جلب کرد، یه مشکل عجیب وغریب جسمی بود که من برای احترام به حرفای استاد وطبق قانونی که یادگرفتیم اسمشو نمیبرم

    ولی یه مشکلی بود که مرتبط بادستاش میشد…

    یه جورایی اولین واصلی ترین ابزار طراحی رونداشت!

    واقعا چطوری بااین شرایط روی کاغذ اتودمیزدو بعد تونرم افزاراجراش میکرد؟!!

    خودش که یه راه بامزه پیداکرده بود…

    میگفت روزمین درازمیکشه چون این مدلی براش راحت تره…منکه باتمام وجودم تحسینش میکنم

    خلاصه که من فکرمیکنم همه ماترمزهامونو میشناسیم، اگرفقط کمی به مسائل زندگی وگذشتمون بیشترتوجه کنیم میتونیم بالای 90درصدشونو پیداکنیم‍️

    من ازخودم میگم…

    اولین ترمزبرای من، عدم لیاقت برای دریافت ثروته$

    ازسمت کسایی که همیشه باجون ودل براشون مایه میذاشتم

    حتی یادمه یه بارتودانشگاه یه نفر درازای حل تمرین آماروحسابرسی رقم بالایی رو بهم پیشنهاد داد ولی من قبول نکردم حتی میتونم بگم بهم خیلی برخورد! دلیلشم واضحه، چون کارراحتی بود، فقط کافی بودطبق حرفای استاد وارد یه سایت بشم واطلاعات یه شرکت روبه دلخواه انتخاب کنم وتوکاغذ بنویسم…

    یه باردیگه هم من به مدت 1ماه به صورت آزمایشی پیج استادمو اداره میکردم، ادمینی که بلدنبودم، فقط19 سالم بود، درواقع هیچی درموردش نمیدونستم اما توهمون مدت کوتاهه چندهفته ای انقدر خوب این کاروانجام داده بودم که استادم بهم پیشنهادکارداد..درازای فقط روزی 3ساعت پاسخ گویی تودایرکت اینستاگرام 3میلیون تومان، ولی خب میشه حدس زدکه من بازم قبول نکردم! دلیلشم واضحه!!

    چون من فکرمیکردم باقبول کردن این کار فرصت های شغلی ادمینای حرفه ای روازشون گرفتمو یه جورایی حقشونو خوردم بله دقیقا دراین حد

    البته ازیه طرفم دوست داشتم روهدف اصلیم تمرکز کنم که طراحی لباس بودولی این موقعیت خوبی برای من حساب میشد

    دومین ترمزمن که اکثرمون درگیرشیم، عجله داشتن وبیماری کمال گراییه

    چیزی که درذات انسان نهفته ست ولی باید کنترلش کنیم…مثلا من همیشه گله وشکایت میکردم که چراثروت واردزندگیم نمیشه بعددقیق ترکه نگاه میکردم متوجه میشدم هنوز تکاملمو طی نکردم وکیفیت کارام به حدی نرسیده که بتونم باارائه دادنش ارزشی روبرای کسی خلق کنم

    شایدم یه جورایی میترسیدم که مثل حرفه های قبلی علاقمو ازدست بدمو بدون دریافت نتیجه مالی ازش بگذرم! ولی خب همچنان سعی میکنم ذهن سرکشمو آروم کنمو ازگذشتم قدرت بگیرم

    میگم همون طور که بقیه مسائلم حل شد اینم حل میشه…راستش من احساس میکنم پول باهام قهر کرده:) چون سالها دنبال من بود ولی من پسش زدم! یکم لجبازه ولی بالاخره که چی..باهام آشتی میکنه…

    یادمه یه باربچه که بودم، شاید10سالم بود یاکمتر… باخواهرم وبرادرمو دخترخالم رفته بودیم منطقه زعفرانیه تهران، اونجاخونه های لوکس وقشنگی بود

    همه کلی تحسین میکردن ومیگفتن ای کاش مائم اینجازندگی میکردیم ولی من بهشون گفتم مهم اینه که خداوند توقلبمونه، ثروت که ارزشی نداره!

    دراین حدتباه بودم:)

    به قول استادعزیزم، باورثروت، فراوانی، واینکه خداوندازثروتمند بودن ماخوشحال میشه خیلی باورمحکم، قوی ومهمیه خصوصا برای افرادی که توخانواده های معمولی بزرگ شدن…باید همیشه مراقبش باشیم

    میرسیم به ترمزسوم: عدم تمرکز100 درصدی وعمل مداوم…

    متاسفانه، این ترمزهم تووجودهمه ماپنهان شده

    گاهی میشینیم وباتمام وجودوتمرکزمون کارموردعلاقمون روانجام میدیم ولی یه دفعه به خودمون میایم ومتوجه میشیم که هفته هاس ازکارمون دورشدیم ودرگیرمسائل روزمرمون هستیم!

    من ازاین سایت اطلاعات باارزشی گرفتم، بالاخره ثمره یه عمرزندگی استاد عزیزمونه…خداروشاکرم به خاطروجود استادنازنینم، خانواده دوست داشتنی ام، این سایت گرانبها که ارزشش میلیاردهامیلیارددلاره وهمه این آگاهی ها…

    خداروشاکرم به خاطر هرلحظه هدایتم به سمت بهترین ها…

    درنهایت میخوام بگم، برای موفقیت باید باخودمون صادق باشیم

    حداقل من یکی که نبودم!

    همیشه میگفتم خداباید مواظب من باشه، خودش باید همه چیزودرست کنه چون ازبچگی رفاقتشو باتمام قلبم احساس میکردم اما اطلاعات این سایت باعث شد من رفیقمو بهتربشناسم الان دیگه خیلی بهتردرکش میکنم، میدونم ازمن چی میخواد ومیدونم که باید چطوربه حرفاش عمل کنم تاوارد مسیر خوشبختی بی انتها بشم…

    ولی هنوزم سرش غرمیزنم:)

    جالبه نه؟!

    البته وضعیت من خیلی خوبه

    شاید فقط در5درصد مواقع کوتاهی کنم ولی ازعملکردم اصلا راضی نیستم!

    ازهمین یه جمله آخرمن کاملا میشه حضور ترمز دومو احساس کرد مگنه؟!

    یعنی همون بیماری کمال گرایی که دراکثرمواقع باسرزنش واحساس بدهمراه میشه

    دقیقا همین قدرمیشه راحت فهمیدکه چرا ما موفق نمیشیم!

    پس من الان بهتون پیشنهادمیکنم که یه کاغذبرداریم وباخودمون حرف بزنیم…

    نوشته های ما اسراربزرگی روبرامون فاش میکنن!

    به قول قرآن:《 قسم به قلم وهرآنچه که مینویسد… 》

    به نظرم که قدرت کلماتی که روی کاغذنوشته میشن حتی ازچوب جادویی هری پاتر🪄 وچراغ جادوعلاء الدین هم بیشتره‍️

    درپناه خداوند معجزه ها… همیشه شادوسلامت وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1321 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت دوست عزیزم ساناز خانم واقعا ممنونم چه کامنت خوب ورد پای عالی به جا گذاشتی وخوشحالم ترمزهای که باعث شده به ثروت نرسی راشناسایی کنی وهر یک از این ترمزها در من هم پرنگ تر هست وذهن من را باز تر کرد این نوشته زیبای شما وجمله کلیدی که من از شما یاد گرفتم این بود برای موفقیت باید با خودمان صادق باشیم چه جمله خوبی وطلایی بود بازم از شما سپاسگزارم

      درتمام مراحل زندگی خود ثروتمند و سعادتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1866 روز

    سلاااام، عاشقتونم️

    بینهایت سپاسگزارم، به خاطر مطرح کردن این سئوال عالی. عجب چیزی پرسیدید!

    احتمالاً من جزو همان دو دسته ای باشم که شما فقط قرار است برایشان دعا کنید و کار دیگه ای براشون از دستتون بر نمیاد! با این وجود، میخواهم به این سئوال فکر منم، چون عاشقتونم و چون اعتقاد راسخ دارم که کار شما درسته!

    خب، چرا جزو همان دو دسته هستم؟ جوابش اینست: مجبور نبودم چیزی بخوام!

    چرا شما به این حد از ثروت و زیبایی و محبوبیت رسیدید؟ چون خواست خودتان بوده! از جان و دل می خواستید که اینطور باشد!

    چالش مالی از کودکی، شما را به سمت این هدایت کرده که شاخکهایتان برای پول، خوب کار کند! چون راه دیگری نداشتید!

    چاقی بیش از حد و چالشهای سلامتی شما را به سمت کشتی گرفتن و بعد انواع رژیم‌های غذایی و بعد قانون سلامتی آورد، چون مجبور بودید! سلامتی مهم بود و اگر سلامتی از دست میرفت، همه چیز از دست می‌رفت…پس برایش از زیر سنگ هم شده، راهی پیدا کردید!

    در حوزه روابط، شما کودکی بودید که ارتباطاتتان خوب نبوده، پس برایش بالاخره راهی پیدا کردید!

    هر آنچه شما در آن بهترین هستید، قبلاً یک چالش و کمبود بزرگ بوده که با عنصری به نام عرضه و وجود خودتان و استمرار و ایمان فوق العاده، درستش کرده اید! همه چیز را امتحان کرده اید و نهایتاً به قوانین بدون تغییر خداوند رسیده آید که فرمول‌های آسان و صریحی برای همه این موارد دارد!

    اما من! از کودکی چالش خاصی نداشتم! بخور و بخواب و بچه نازنازی بودم و همه چیز گل و بلبل بود و خودم هم بچه درسخوان و شیرین کلاس بودم…فقط یک چالش سلامتی در 14 سالگی برایم پیش آمد که با ورزش کردن، ظرف 10 سال، لهش کردم! سخت بود، ولی درستش کردم! حالا به خاطر همان چالش، صورت و اندام اصلاً به سنم نمی‌خورد و 15 سال جوانتر به نظر میرسم! چون 27 سال است، ورزش من بندرت یک روز قطع شده و غذاهای خوب میخورم….پس همان چالش، برای من هم به نوعی سبب خیر شد!

    ولی اینکه ذهن من معطل چک و لقد است تا به موفقیت برسد، نشان از عزت نفس بسیار خرابم دارد. من به این خاطر تلاش زیادی برای مسایل مالی و کسب شهرت و مرتبه های بالای اجتماعی نکردم که ترسو بودم و به همین چیزی که هستم قانع بودم. ماشین خوب را برای خودم زیادی بزرگ می‌دیدم…خانه لاکچری را دردسر می‌دانستم و میدانم و داشتن پول زیاد را هم هنوز دردسر میدانم، چون در بعضی مسایل تنبل هستم.

    شاید هم تضاد از سر و کولم میبارد، ولی به خاطر تمرکز بر نکات مثبت، بهشان بی توجه شده ام! حقیقت اینست که تصمیمات خراب مالی، هر سال من را در فصل رهن و اجاره اذیت می‌کند و از طرفی، بچه هام دارند بزرگ میشوند و نیاز های جدیدتر و بزرگترین دارند و من هنوز در هپروت 4 سالگی آنها هستم!

    پارسال یک تضاد در رابطه خانوادگی با همسر و فرزندانم حس کردم و با قدم سوم دوره دوازده قدم، آن را هم به تمام معنا لهش کردم! حالا شرایطم رویایی شده!

    با کمال خوش شانسی در جوانی بازنشسته شدم و حالا در شغل جدیدم، حس میکنم دارم شب و روز در آسمانها زندگی میکنم، چرا؟ چون اواخر کار، آن شغل هم چالش و داستان شده بود!

    چه جالب! هر چه را اراده کرده ام، به بهترین نحو تغییر داده ام!

    میدانید، دوسال است در تمرین ستاره قطبی، هر روز آرزو کم میاورم! فقط نزدیک های پرداخت حقوق که پول کم میاورم به خواست مالی فکر میکنم! آرزو! آرزو و خواست کم دارم!

    نمیدانم چطور باید به خودم انگیزه بدهم…آخر چالش ساختگی مالی درست کردن از طریق وام و قسط و…انرژی منفی زیادی وارد میکند و…

    ببینید بچه ها! ببینید استاد! بهم فحش ندهید! خب، من اینجوری هستم! و حتم دارم که میتوانم یک چیز بزرگ را در این زندگی تغییر دهم! چون برای همه نوع بشر، خیر و خوبی و لذت میخواهم!

    خب! اینم روز پنجم چالش نوشتن و خواندن کامنت من! از شما بچه ها یادش گرفتم! حتم دارم که اینجا یک الگوی عالی برای وضعیتم پیدا میکنم! حال خوب و خیلی خوب، ثمره ی این سایت معرکه و شما دوستان معرکه ام بوده و تا ابد عاشق تک تکتون هستم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      فاطمه ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 1639 روز

      سلام دوست عزیز

      راستش کامنت شما شبیه بقیه نبود هم لبخند روی لبانم آورد وقتی گفتید من جز دسته اول و دوم هستم هم اینم جسارت می خواد که فیلم بازی نکردید

      موفقیت های شما هم زمانی که به مساله خوردید و حلش کردید قابل تحسین است.

      اگر دارید از زندگی لذت می برید که به نظرم همینطور است حتما شما در مسیر درست هستید.

      احتمالا شما از آن آدم هایی هستید که ناخودآگاه باورهای خوبی دارید و کارتون قبل از تضاد خودش پیش می ره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1866 روز

        سلام دوست خوبم

        خیلی ممنونم که به کامنت من جواب دادید، این نشانه مثبت امروز من بود.

        استاد عباسمنش در یکی از فایلهای قدم دوم یا سوم گفت: ما پیش از به دنیا آمدن همه چیز داشته ایم و به دنیا آمدنمان فقط برای اینست که تکاملمان را طی کنیم و به سعادت برسیم.

        دلم به این مفهوم خوش است.برای شما هم شدیداً آرزو میکنم که به سعادت و تکامل برسید…با حداقل چالش و تضاد! خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1020 روز

    چقدررر این دوره به آدم کمک میکنه

    خیلی آگاهی های عالی داره

    من خودم نتونستم هنوز آگاهی هاشو درک کنم و عمل کنم

    اما هرروز سعی میکنم حداقل یه جلسه شو گوش بدم

    امیدوارم بتونم خیلی جدی این سری ک دوره اپدیت شده ترمزهامو بردارم

    درمورد این فایل من خودم الگوی فردی هستم ک همیشه درحال تلاش هستم ولی نتیجه دلخواه رو نگرفتم

    درتمام جنبه ها

    حس میکنم ترمزم احساس عدم لیاقت باشه

    یا مثلا اینک خیلی سخت میگیرم همه چیو ، یا اینکه بارها شنیدم مرد باید سختی بکشه یا از اون بدتر نابرده رنج گنج میسر نمیشود

    اما مشکل اینجاس ک باوجود این سختی ها هم بازم نرسیدم به هدفام

    خیلی خیلی این باوری ک همه اتفاقات زندگیم رو خودم با باورهام دارم رقم میزنم داره تقویت میشه

    چون خیلی هارو دیدم برخلاف من زندگی رو راحت میگیرن و خیلی راحت دارن پیشرفت میکنن

    اما من تو یه مقطعی به دلیل خوندن کتاب های موفقیت زندگی رو برای خودم زهرمار کردم و آخرش هم به ناامیدی رسیدم و گفتم نخاستم بابا

    اما خداروشکر هدایت شدم به این دوره ، دیدم راس میگه استاد همش بخاطر ترمزهاییه ک تو مغز مونه

    فقط کافیه اون کد لعنتی رو پیدا کنیم و روش کار کنیم

    بی صبرانه منتظر جلسه دوم هستم استاد

    آخ اون جمله ای ک میگین همه چیز ساده خلق میشه چقدر درونم دوسش داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      فرشاد نصیری گفته:
      مدت عضویت: 1079 روز

      سلام علی جان

      یه مقدار راجع به دوره برام بگو

      آیا واضح میتونیم ترمزها رو پیدا کنیم؟

      آیا توی این دوره استاد انگشت میزاره دقیقا روی ترمزها؟یا راه حل دیگه ای داره که توی دوره توصیح میده؟

      یه جاهایی آدم نیاز داره به اینکه برای یه نفر توضیح بده و اون نفر مثل استاد از بیرون بگه که دقیقا این ترمز درون توست،آیا همچین اتفاقی میوفته توی این دوره؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    محسن مله گفته:
    مدت عضویت: 1125 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانوم گرامی و همه دوستان همفرکانسی

    تجربه هایی که من از رسیدن به اهدافم داشتم از دوران بچگی بود که تقریبا بین7تا 8 سال بودم که من یسری گوسفند هم بابام و هم عموم به من گوسفندانی سپردن که بتونم درست بچرونمشون و چاق بشن و گفتند یه هدیه بهت میدیم حالا کاری ندارم که اون هدیه هم ندادن ولی اصل این جریان این بود که من هدفم رو دنبال کردم و تلاشم کردم و باور داشتم که میرسم و رسیدم و درمقابل بودن افرادی که با تجربه بالاتر و بیشتر ولی مثل من نتیجه نگرفتن فقط نتیجه مالی که برا من نداشت چون نگاهم به هدیه اون عموم بود که بواسطه اینکار بهم میده و خدا بهترش میتونه بده

    بعدمن چون در خانواده کارگر و زحمت کشی ها زیاد مثل بنایی و چوپونی و اینا داشتم دوست داشتم خودم مغازه داشته باشم و کار راحت تر بعد یبار تلویزیون نگاه میکردم این افرادیکه کرکره های مغزشون میدادن بالا حال میکردم و میگفتم خدایا به امید تو و گفتم منم میخوام و رسیدم ولی یه ترمزی که داشتم شریک بود که اونم باور محدود بود من مسئول اونم که اونم بامن کار کنه و شریکی باشه با اینکه من خیلی بهتر و بیشتر کار می‌کردم و توسط خانواده احاطه شده بودم که باید شریک باشیم و اوایل کار خیلی خوب بود حتی بدون تبلیغ ما مشتری داشتیم چون باور داشتیم که خداوند مشتری رو میرسونه ولی یه باور اشتباه یهو اومد سراغمون که برا پیشرفت بیشتر وام برداریم و اینا و این شروع جریانات اشتباه شد با وام ما اشتباهات بسیاری داشتیم نگاهمون افتاد بدست بقیه افکار منفی هر ماه میومدن و اینا و یه دوستی که با ما شروع کرد به کسب و کار با اینکه عقب تر از ما بود ولی اعتقادی به وام نداشت و هدایت شد به بهترین مغازه که خرید با قیمت دلخواهش بدون وام و واقعا پیشرفت خوبی کرد در حوزه شغلی خودش که الان براحتی ماشین می‌خره عوض میکنه و میدونم که بالای یک میلیارد همیشه نقد داره حسابش ویروزی من بخودم اومدم گفتم حتما من دارم اشتباه انجام میدم باورهای اشتباه دارم و مغازه که شریکی بود جم کردم بعد شروع کردم به تسویه وام هام یکی یکی و هدایت شدم به یه شغل راحت و عالی با اینکه پولی ندارم برای شروع داره از یجای دیگه سرمایه هاش جور میشه که بعد از اون که موفق شدم حتما کامنت میزارم در دوره دوازده قدم که خریدم ولی این مورد در مورد خودم بهش افتادم من هر کاری رو انجام بدم موفق میشم فقط کافیه بخودم تکیه کمک و ایمان بخدا اون کار بهترین کار میشه خدایا شکرت که من رو با استاد آشنا کرد و مدارم رفت بالا که هدایت بشم به بهترین آگاهی ها

    در پناه خدا آرزوی بهترین ها رو برای همه دوستان و استاد عزیز و مریم خانوم دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  9. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    سلام بر استاد مهربان

    سلام بر دوستان خوب خودم

    استاد همیشه در حال آبدیت کردن و بروز رسانی کردن فایل ها هستند و این یعنی اینکه باید همیشه در حال تلاش و حرکت بود

    باید همیشه به خود گفت چکار کنم که از این بهتر بشود

    چکار کنم که روند زندگی و کاری من هر روز روان تر و روان تر باشد

    همه اینها درس هایی برای من دارد که عمل کردن به ان واقعا من را به سرمنزل موفقیت می رساند

    من هم خیلی اهداف برای خودم انتخاب کرده ام و تا نیمه رفته ام و به هر علتی کم کم بین آن فاصله افتاده و کم کم این فاصله به چند روز و بعد چند ماه و بعد دیگر آن هدف کامل رها شد و به ورطفه فراموشی و محقق نشدن سپرده شد

    مثل

    یادگیری زبان انگلیسی

    باشگاه رفتن

    مطالعه کردن

    تحقیق کردن در مورد کارم

    جستجو کردن در مورد تازه های کسب و کارم

    بهینه و درست غذا خوردن

    بازپرداخت بدهی های خودم

    کسب و کار خودم

    اینها هدف هایی بود که واقعا برای آنها تلاش کردم و وقت گذاشتم و انرژی مصرف کردم ولی نشد

    حال من با پیدا کردن الگوهای خوب برای خودم و اینکه به خودم این را بگویم که چرا بعضر از افراد بدون کمترین تلاش فیزیکی به راحتی به دستاوردهای خوب می رسند ولی بعضی دیگر از افراد با داشتن این همه امکانات و موقعیت ها باز نمی توانند به راحتی به نتیجه برسند

    حرف هایی که استاد اکنون می زنند حرف های زندگی همه ما است و دقیقا همین اتفاقات و همین تکرار مکررات در روند زندگی ما قابل مشاهده است

    همه اینها بر می گردد به ترمزهایی که در ذهن من است

    ترس هایی که نسبت به اهداف خودم دارم

    نگرانی هایی که در مورد چگونگی رسیدن به خواسته هایم دارم

    گوش دادن به حرف های دیگران و نظرات منفی دیگران که روی کار من اثر منفی می گذارد

    همه اینها باعث می شود که من نتوانم براحتی به جلو حرکت کنم و بتوانم روی خودم کار کنم

    و در وجود من هم این همه ترمز وجود دارد و همیشه ترس از شروع کار داشتم

    ترس از ادامه راه داشتم

    ترس از حرف های دیگران داشتم

    ترس از به موفقیت نرسیدن داشتن

    ترس از نشدن ها داشتم

    به مشکلات کارم نگاه می کردم

    دنبال گرفتاری ها و نبودن های کارم بودم

    همیشه در کارم ضعف ها می دیدم

    همیشه در کارم نواقص کارم را می دیدم

    اکنون می دانم که همه اینها همان ترمزهایی است که مثا سنگ و آجر جلوی چرخ ماشین زندگی خودم چیده ام تا ماشین من حرکت نکند و نتواند براحتی جلو برود

    اکنون این را درک کرده ام که چرا با وجود ان همه تلاش باز نمی توانستم براحتی به موفقیت برسم و همه اینها در خودم و در درون افکار خودم نهفته بوده است

    اینها نشان از گره های ذهنی من بوده است و چقدر استاد براحتی و آسانی و سادگی این موضوع را در این فایل برای من شرح دادند و آنرا باز کردند

    خداوند را سپاسگذارم که در این مسیر قرار گرفته ام و با این درک و آگاهی می توانم قدم به قدم بسوی خوشبختی حرکت کنم

    از خداوند خواستارم که با هدایت های خودش من را کمک کند تا در دوره کشف قوانین زندگی بتوانم شرکت کنم و این دوره عالی را بتوانم تهیه کنم تا با تمرین های این دوره از خودم سعیدی بسازم که با دیروز خودم کلی تفاوت داشته باشم

    می دانم هر چه را که بخواهم به دست خواهم آورد

    البته با ساخت باورهایی مناسب

    وقتی که استاد توانسته است از بندرعباس اکنون به آمریکا برسد پس من هم می توانم براحتی و آسانی به خواسته های خودم برسم

    می دانم که هر چه بیشتر روی افکار و باروهای خودم کار کنم براحتی و آسانی می توانم به خواسته های خودم دست پیدا کنم

    می دانم که می توانم به سادگی هر چه را که بخواهم می توانم به دست بیاورم

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  10. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3355 روز

    سلام به خانواده عزیزم

    به استاد منحصربفردم

    و واقعا هر آنچه که بخواهیم خداوند بسیار زیبا و سریع در اختیارمون قرار میده.

    بعد از گوش کردن به آگاهی های بی نظیر این فایل اولین حس قلبی من این بود که آیا در دنیا جایی بهتر از این جایی که من هستم هم وجود داره؟هدایتی بالاتر و آگاهی بالاتر هست ؟

    من در همه حالت ، شرایط از خدا رشد و یادگیری و زندگی در کیفیت بالا خواستم ، اکثر نوشته هام ی همچین جمله ای داره و الان که اومدم کامنت بذارم به خودم گفتم تو در درست ترین و بهترین جای ممکن هستی ، آرزوی همیشگی تو ، رشد ، یادگیری ، کارکردن روی خودت ، اصلاح کردن ، بهتر و بهتر شدن خواسته قلبی تو در هر روز هست و تو اینجا و هر روز در کنار بهترین بنده های خدا این روال رو داری ، میشنوی ، میبینی ، گوش میدی ، میخونی ، یادمیگیری ، اصلاح میکنی و این یک روال بی نظیر و دائم شده برات ، این آرزوی تو بود که الان هر روز در دست داریش که هیچ دانشگاه و فضایی این همراهی ، قدرت و آگاهی های الهی رو ندارن و این جواب و هدایت معجزه امروز هست .

    و می دونم هرچقدر سپاسگزار باشم در مقابل این نعمت ذره ای بیشتر نیست .

    خدایا از عمق وجود ازت سپاسگزارم .

    واگر بخواهم به سوال های جلسه جواب بدم ، امروز خیلی عمیق جواب می دهم و یکی دو روز آینده طبق آنچه فکر میکنم و حسم باشه خواهم جواب داد .

    چه هدف و رویایی داشتم که بهش با تلاش زیاد نرسیدم ؟ دختر رویا پرداز ، بلندپرواز و اصطلاحا نظر بلندی بودم و هستم و از سال های دور اهداف زیاد نوشتم که هنوز برام این حد از رویا و ذهن بزرگ جالب هست ، اما به ی درصدی از تمام آنها رسیدم و طبق دید کمال گرایانه به نقطه دلخواه نرسیدم ، اما طبق قانون هستی ، یادگرفتم ، رشد کرم ، خودمو شناختم و تمام اون نتیجه حال حاضر عمیق ، مطابق با اصل قانون هستی (البته در اندازه خودم) و یجورایی با ی اساس درست هست .

    من عاشق داشتن ، ثروث بی حد ، خانه ، سفرهای متوالی ، کار بی نظیر و … بودم و هستم اما تلاش من در دهه گذشته زندگی ام مث اکثر افراد جامعه بود و خوب نتیجه ای نداشت نقطه عطف زندگی انس گرفتن با آگاهی های الهی بود و من کم کم خودمو شناختم ، خواسته هامو شناختم ،نگاهم رنگ الهی گرفت و پله پله رشد کردم ، عزت نفسی که پایه هست را ریز ریز قدرت بخشیدم ، دوستی ام با خدا رنگ دیگه ای گرفت ، زمان برد تا مفهوم هر اتفاقی میوفته از درونت هست را درک کنم ، خودمو با دوستان سایت قیاس نکنم ، خیلی زمان برد بفهمم یعنی چی باور بسازم ، باور چیه ، تجربه کنم من ارزشمندم، قدرتمند و…

    و از ی جایی که خواستم قوی تر بشم ، تلاشم در سایت بود ، برای قدرت بخشیدن به درون ، ساخت باورم و خوب من در این لحظه خیلی خواسته ها ، اتفاقات زندگی ام را بهتر می دانم و میخواهم وهدایت میشوم و نمیتونم بگم به خواسته ای نرسیدم اما می دونم اول راهم و فقط در جایگاهی هستم که میتونم خودم را با خودم مقایسه کنم .

    در مورد سوال دوم نیاز به فکر کردن بیشتر دارم و به محض به یادآوردن می نویسم .

    و باورها و ترمز هایی که از دید خودم دارم که نبود یا زودتر تغییر میدادم شرایط خیلی خیلی تغییر میکرد ، باور فراوانی ، باور لایق بودن ، باور هدایت شدن ، باور اینکه در این دنیا اومد شاد باشم و لذت ببرم ، که همه ی این آیتم ها در چالش و تضاد برام روشن شد و بهم قدرت داد و یادگرفتم که با عزت نفس ، اعتماد بنفس ، خودباوری ، ساده گرفتن و لذت بردن از روزهای زندگی در خودمو قوی کنم ، حالمو خوب کنم ، اتفاقات خوب سراغم میاد و باور دارم با بودن در این راه خیلی زود و با کیفیت خیلی خیلی زود از تک تک خواسته هامو و رسیدن بهشون میگم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای: