چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
    495MB
    33 دقیقه
  • فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
    61MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1160 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مسعود گفته:
    مدت عضویت: 1098 روز

    درود بر شرفت استاد، واقعا سخنت که از دلت و باورهات میاد به دل میشینه، به قول شما اگر ثروتمند نیستیم، اگر به آرزوهامون نمیرسیم، اگرسلامتی کامل جسم و روح نداریم پس در حالت غیر عادی خودمون قرار داریم، طبیعی اینه که ما ثروتمند باشیم سلامت کامل روح و جسم داشته باشیم و به تمام آرزوهامون برسیم، چون خداوند سیستم هستی رو جوری برنامه داده که ما به تمام آنچه میخایم برسیم و تمام خاسته هامون تیک بخوره و ازش سیراب و لب ریز بشیم تا به تکاملمون نزدیک و نزدیک تر بشیم تا آنچنان جایی و مقام و مرتبه ای برسیم که به دیدار خالقمون لایق و سزاوار بشیم

    تمام تضادهایی که در این دنیای مادی برخورد میکنیم و در نتیجه این تضادها خواسته ها و آرزوهامون شکل میگیره، همه در جهت رسیدن به کمال ما هست، برای همینه که خدا از خود ما بیشتر مشتاقه که ما به آرزوهامون برسیم و بخاطر همین کل خلقت رو بسیج کرده که ما رو در این مسیر همراهی کنن ، چون اصالتا هدف خلقت آدم ابوالبشر همین بود، از ازل تا ابد، ما مانند خداوند انرژی بی پایان هستیم که هرگز از بین نمیریم و آنقدر باید طی عوالم مختلف مسیر تکامل رو طی کنیم تا به دیدار خود خداوند نایل بشیم، خداوند به عزت و جلال و بزرگیه خودش قسم یاد کرده که من کمترین کاری که در حق بنده ام میکنم اینکه اون رو به تمام آرزوهاش میرسونم، کمترین کاری که براش میکنم، اونقدر براش خدایی میکنم که انگار فقط همین یدونه بنده رو داشتم و کل آسمانهاو زمین و هر آنچه میانه اینهاست رو در خدمت بندم قرار میدم تا به تمام آنچه در دل آرزو داره برسه

    قربون شکوه تو ای فرمانروای عالمیان

    و همچنین درود و سلام خدا بر شما ای سید عزیز ، آیت و نشانه خدا روی زمین

    و درود بر شما دوستان و همراهان این سایت الهی و موحد

    والسلام علیکم علی عباد الله صالحین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    اعظم بهروزی گفته:
    مدت عضویت: 2176 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام

    استاد من دیشب که داشتم کامنتای این فایل رو میخوندم یه باگی تو خودم پیدا کردم پنج صبح بیدار شدم به سرم زد بیام همینجا بنویسم تا در حین نوشتن خدا بهم بگه که این ترمز رو چطوری برش دارم راستش این اواخر همش از خودم میپرسم چرا من به خواستم نمیرسم میخوام درآمدم رو بیشتر کنم کارم رو گسترش بدم مشتریامو زیاد کنم اما همش درجا میزنم یه قدم میرم جلو خوشحال میشم که داره میشه اما بازم برمیگردم سرجام خیلیم این اواخر روی باور فراوانی کار کردم و انصافا هم خیلی بهتر شدم دیروز داشتم به خودم میگفتم من یه ترمزی دارم که نمیزاره پیشرفت کنم بعد دیشب که داشتم کامنت میخوندم یه فکری مثل برق از سرم گذشت که ترمز تو قانون تکامله آخه من هر موقع یه خواسته‌ای دارم تا میام از خدا بخوام سریع به خودم میگم من که هنوز تکاملم رو طی نکردم حالا بزار بعدا بهم میده مثلا یه نمونه اش همین چند وقت پیش بود که یه ماشین خواستم از خدا میخواستم 206 باشه ولی به خودم گفتم من هنوز تکاملم رو طی نکردم بزار پراید بخوام با تمام وجود خواستم اونم خیلی زود بهم داد راستش کلی ذوق کردم از اینکه خدا خواستم رو انقدر سریع اجابت کرد و با خودم گفتم پس بیشتر از اینم میتونم ازش بخوام همون موقع تو کامنت یکی از بچه‌ها خوندم که نوشته بود خدا واسش زیتون و ستاره فرقی نداره به دوتاش یه جور قسم خورده یه تلنگری خورد تو ذهنم گفتم اعظم میشنوی با توئه داره میگه اجابت خواسته‌ها واسه خدا کاری نداره براش فرقی نمیکنه که بهت پراید بده یا 206 ظرف وجودی تویه که فرق میکنه بعدش گفتم حالا که خداوند انقدر سریع الاجابه انقدر سریع به خواسته من پاسخ داد پس بزار ازش بیشتر بخوام مثلا بخوام که بهم یه 206 بده بعد بازم به ذهنم اومد من که هنوز تکاملم رو طی نکردم تازه بهم پراید داده بزار فعلا یه سال بگذره سال دیگه هم 206 میده.. راستش الان که دارم می‌نویسم کم کم دارم به این نتیجه میرسم که یه باور محدود کننده دیگه هم دارم اونم عدم احساس لیاقته البته قبلاً هم چند بار بهش فکر کردم و خواستم روش کار کنم اما انگار خوب بلد نیستم …استاد الان میفهمم چرا شما همیشه انقدر روی نوشتن تأکید میکنید وقتی مینویسیم باورهای محدود کننده مون یکی یکی خودشو نشون میده الان من باید حسابی روی این دو تا موضوع کار کنم مطمئنم خداوند هدایتم میکنه همینطور که به پیدا کردن این ترمزها هدایتم کرد راه برداشتن اونها رو هم نشونم میده

    هر روز صبح بعد از سپاسگزاری می‌نویسم خدایا هدایتم کن لحظه به لحظه ، قدم به قدم ، نفس به نفس

    خدایا ازت سپاسگزارم که قدرت خلق زندگیمو به دست خودم دادی به قول استاد این آخر عدل الهیه

    خدایا ازت سپاسگزارم که منو به نوشتن این کامنت هدایت کردی

    استاد از شما هم سپاسگزارم شما و این مسیر الهی یکی از بزرگترین،زیباترین و بی نظیرترین نعمت‌هایی هستید که خداوند وارد زندگی من کرد و دنیای منو زیر و رو کرد به قول ترکها

    sen benim başıma gelen en gözel şeysin

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    بنام الله یکتا

    حدود یک هفته است که رابطه ی عاطفیم با همسرم به تنش کشیده شده،هدف پارسالم روابط عاطفی بود و تونسته بودم با تلاش فراوان بلاخره به رابطه ی عاطفی عالی رسیده بودم،همسرم هفته ای یکبار حداقل واسم گل میخرید،بخاطر مناسبت های زندگیمون منو سورپرایز میکرد،هرجا میخواست بره دلش میخواست بامن بره،و هزار تا نکته ی مثبت دیگه

    هدف امسالم کنکور بود و اینقدر براش زمان گذاشتم که بتونم دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول بشم،و هدف پارسالم اوکی شده بود و خیلی کم داشتم رو خودم کار میکردم،و این باعث شده بود که نکات مثبت همسرم رو کمتر ببینم و نکات منفیش و پررنگ تر ببینم و حواسم کامل به درسم بود و اصلا برای همسرم وقت نذاشتم،این باعث شد که همسرم جبهه بگیره و فکر کنه با قبول شدنم تو کنکور من حتما اون رو رها خواهم کرد،و مخالفت میکرد با درس خوندن من،و از طرفی من مقاومت کردم برای درس نخوندن،مشکلات هر روز بزرگتر شد و هر روز بیشتر از هم فاصله گرفتیم،متاسفانه ایشون وارد رابطه ی دیگه ای شده که بوضوح برای من ثابت شده که ایشون با فرد سومی در ارتباط هستند،خواستم تعقیبش کنم و بقول خودم مچش و بگیرم اما گفتم من یه انسان عادی نیستم که واکنش گرا باشم،از خدا کمک خواستم و بقران پناه بردم و نیت کردم و قرآن رو باز کردم و آیات 178و179سوره آل عمران اومد

    چقدر زیبا گفت که (گمان نکن که ما به آنها مهلت دادیم چون دوسشون داریم،بلکه مهلت دادیم تا پیمانه گناهشون سربره و با این امتحان بدسرشت رو از پاک سرشت جدا کنیم)دقیقا همون گفته ی استاد که گفتند الطیبون للطیبات

    بخاطر همین الهام از خداوند دست از کنترل و وابستگی و قضاوت برداشتم و همسرم رو رها کردم

    ننیدونم چقدر موفق خواهم شد ولی الان چندتا کار انجام میدم

    1رفع وابستگی

    2کنترل نکردن

    3کور کر و لال شدن

    4توجه به نکات مثبت

    احساس لیاقت

    5نگاه نکردن به شرایط کنونی

    خیلی سخته ولی فقط با کلام الله خودم رو آروم میکنم تا نجنگم تا نبازم

    الان یه هفته است که این جهاد اکبر رو شروع کردم و نمیدونم کی به نتیجه خواهم رسید اما مطمئنم اگر این مسیر رو برم بلاخره موفق میشم

    از شما هم خانواده ای عزیزم میخوام که با دعای خیرتون برام انرژی مثبت بفرستید تا بتونم همسرم رو از اون رابطه ی سمی خارج کنم یا از زندگیم حذف بشه و به مسیر رسالتم(پزشکی)هدایت بشم

    خیلی زود میام و از نتایج طلایی خودم مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    زهرا توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 1327 روز

    به نام خداوندی که من را انسان آفرید

    سلامممم به خوشتیپ ترین و آگاه ترین استاد دنیااااااا امیدوارم عالییییییییی باشین

    به به چه فواره خوشگلییییی یعنی پرادایس درهرلحظه داره بهترو بهتر میشه چون اصل اینکه :

    بهبودپیدا کردن توی هرموردی

    اینکه ما یه هدفی رو انتخاب کنیم و براش تلاش کنیم و تمام توانمون رو براش بزاریم وقتی جواب میده که

    باورهای هم جهت با اون هدف رو داشته باشیم

    منظور استاد از استعاره گاز و ترمز رو من به نظر خودم خیلی خوب درک کردم چون استاد این رو توی فایل های خیلی قبلیشونم توضیح دادن

    یعنی اینکه مثل اینکه یه ماشین باشه و خب پای طرف یدونش روی گازه یدونش روی ترمز یعنی چی؟

    یعنی یه یه فرد یه خواسته ای داره و براش تلاش میکنه و پاش روی گازه

    و از اون ور باورهای درستی برای خواستش نداره و اون یکی پاش روی ترمزه خب درنهایت ماشین خنثی میشه و اصلا حرکت نمیکنه

    یعنی در جنگ بین باورها و خواسته ها همواره باورها پیروزن فارق از اینکه خواسته ی تو چیه وقتی باورهای درستی براش نداشته باشی پات روی گازه

    ولی حالا برعکس یعنی اگر باورهای هم جهت با خواستت داشته باشی پات روی گازه و همینجوری داری میریییییییی

    یعنی اون باورهای نادرست ترمز های ما هستن فارق اینکه تو چقدر تلاش میکنی انرژی میزاری وقتی باورهات پوچه عملا به اون هدفت نمیرسی

    یعنی وقتی نتایج میاد که باورها تغییر کنه اونم به صورت بنیادی توی هرجنبه ای

    یعنی اگر یه نفر روابط درستی نداره حالا چه بادوستش چه با همکارش و چه با همسرش یکی از اون کد های خراب نداشتن احساس لیاقته

    سیستم جهان اینکه وقتی ما یک خواسته ای داریم باید محقق شود این قانون بدون تغییره خداونده

    حالا اگر تو به اون خواسته ای که داری نرسیدی بدون که یچیزی از تو ایراد تو توی ذهنت یسری باورهای پوچ ، کدهای خراب و ترمز هایی توی ذهنت داری که باعث شده به خواستت نرسی

    یعنی برای شروع یه کسب و کار نیازی به سرمایه اولیه هنگفت نیست چرا؟

    چون سرمایه ما مقداری پولی که داریم نیست سرمایه ما ویژگی های اخلاقی که داریم هست مثل درست کاری ، خوش قولی ، خوش اخلاقی و…..

    سرمایه اولیه ما باورهای خالص ما هست که ثروت ساز هستن اینها سرمایه اولیه هستن

    این هاهم خودشون یه ترمزه یه کدمخربه که :

    برای شروع کار نیاز به سرمایه اولیه خیلیی زیاده

    برای شروع کار نیاز به پارتی هست

    من برای شروع ایم کار استعداد ندارم که

    یعنی کسی میگه من باید پارتی داشته باشم که توصیف نشدنی آدم پوچیه چرا؟ چون درک نکرده که دیگران توی زندگی ما تاثیری ندارن

    یا اینکه میگن استعداد نداریم استعداد اصلا مهم نیست چرا؟ چون تو وقتی علاقه داشته باشی استعداده به وجود میاد خودش چیزی هست که بعدا هم به وجود میاد اون علاقه هه مهمه

    وایی وایییی استاد جانم دقیقا من این باور رو خیلی شنیدم که میگن ژن هست دیگه تو ژنت ، ژن چاقیه

    بعد من یه بار داشتم به مامانم میگفتم که مامان میدونی که چاقی اصلا ربطی به ژن نداره و همش بخاطر نوع تغذیه مامانم ذهنش مقاومت داشت نسبت به اینی که من گفتم

    گفت نه مگه میشه فلانه علانه

    الان خود من مامانم بهم میگه که تو به عمه هات رفتی و ژنتون چاقه ولی من خیلییییی راحت لاغر شدم

    یعنی وقتی که روزه گرفته بودم توی پنچ روز فقط 1 کیلو کم کردم خوب مگه من ژنم چاق نیست پس چرا انقدرراحت وزن کم کردم؟؟؟؟؟؟ و این رو هم بگم که به راحت ترین شکل ممکن این کار رو انجام دادم یعنی دقیقا مثل آب خوردن و توصیف نشدنیییییییییییی برام لذت بخش بود

    چون ربطی به ژن نداره ربط به این داره که ما قانون بدن رو بدونیم

    استاد شما توی یکی از فایل هاتون گفتین که وقتی که ما یک وعده در روز داشته باشیم بدن میتونه که چربی های اضافی رو حذف کنه و من این رو قشنگ زمانی که روزه گرفته بودم دیدم و برعکسشم دیدم یعنی چی؟

    یعنی من یه خاله دارم که در روز خیلی میخوره و اصلا لاغر نمیشه بااینکه چندینو چند رژیم گرفته چرا؟ چرا لاغر نمیشه؟؟ آیا ربط داره به ژن؟؟؟ صددرصد خیر به خاطر اینکه قانون بدن رو نمیدونه بخاطر اینکه انقدر در طول روز خوراکی ها مختلف میخوره بدن فقط میتونه همون هارو بسوزونه و نمیتونه بره سراغ چربی های اضافی و…..

    مثلا توی روابطم یه باور غلط هست که پسر یا دخترخوب کم پیدا میشه

    درصورتی که اصلا اینطوری نیست وقتی تو مدارت بالا باشه توی اون مدار آدم های فوق‌العاده ای هستن که باهاشون برخورد کنین

    و این باور هم باید داشته باشید که :

    پسر و دختر خوب توصیف نشدنیییییییی فراوانه

    یه باور غلط دیگه هم درمورد ثروت هست :

    این که آدم های ثروت مند خیانت کارن

    خب این توصیف نشدنی باور پوچیه دیگه و مهم نیست که چقدررررر تلاش میکنی که ثروت مند بشی وقتی این باور پوچ رو داری عملا ثروتی جذب نمیکنی

    و من دیدم ادم هایی که این باور پوچ رو دارن و هیچ ثروتی توی زندگیشون جذب نمیکنن

    یا اینکه اگر یه فرد 14 ساعت کار کنه خیلی ثروت منده درصورتی که اینطور نیست وقتی اون فرد باورهای درست نداشته باشه ثروتی جذب نمیکنه

    ((این هارو میگم که وقتی یه نفر خوند بهش کمک بشه اگر این باور رو داره بدونه که باور غلطی هست))

    یا اینکه استاد گفتن درمورد ثروت اینکه اگر من ثروت مند بشم ممکنه فامیل پشت سرم حرف بزنن باور غلطش اینکه که مگه باید حرف دیگران برای ما مهم باشه؟؟ صددرصد خیر

    یعنی قاعده اینکه

    وقتی ما یک هدفی رو مشخص میکنیم باید محقق شود به راحتی محقق شود

    دریک زمان درست یعنی نه یکروزه نه اینکه چندینو چند سال براش کار کنی

    یعنی اگر ما تمام تلاشمون رو میکنیم و به اون چیزی که میخواییم نمیرسیم یه باور نادرست ، یه ترمز و یه کد مخربی توی ذهنمون داریم که باعث شده پامون روی ترمز باشه و حرکت نکنیم

    و این کل بازیه

    یعنی درهرموردی ببین چه باورهایی داری ، چه کدهایی توی ذهنته

    واقعا استاد جانم درمان هر بیماری توصیففف نشدنیییییییی راحته زمانی که باورهای ما تغییر کنه

    استاد جانم این که گفتین چه زمان بندی داشت خداوند برای این فایل زیبا من رو یاد این باور خالص میندازه که :

    خداوندم استاد برنامه ریزیه

    خداوندم مارو در زمان مناسب در مکان مناسبش قرار میده

    خدایییییییییییییییی من هرچقدررررررررررررررررررررررررررر بگم توصیف نشدنیییییییییییییییییییییی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت کمممممممممم گفتمممممممم به بزرگی خودت قسم که کمههههههههههههههههههههههههههه کمههههههههههههههههههههههههههه

    برای دیدن این پرادایس زیباااااااااااااااااااااااااااااا و بارون زیباترش

    باری داشتن همچین استاد توصیف نشدنیییییییییییییییییییییی فوق‌العاده ایییییییییی که هرچقدرررررررررررررررررر بگم کممممممم گفتمممممممم

    برای این قوانین بی عیب و نقص

    برای اینکه منو هدایت کردی خداییییییییی مننننننننننن

    و ممنونم از شایسته عزیزم که زحمت کشیدن این فایل رو ظبط کردن توصیف نشدنیییییییییییییییییییییی سپاسگزارم ازتوننننننننننن

    و عاشقتونمممممممممممممممم اونقدری که توصیف نمیشههههههههههههههههههههههههههههههه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    نوید الهیاری گفته:
    مدت عضویت: 2466 روز

    سلام استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و بچه های عزیز

    استاد من امسال هدفم و گذاشتم که ساختمان و میسازم تمام میکنم و بعدا میفروشم یعنی به هیچ عنوان پیشفروش نمیکنم تا الان هم که تقریبا نود درصد کار کردم نفروختم ولی الان که به اخراش رسیده نجواها میان که چرا نفروختی ؟ چرا گذاشتی سنگین بشه ؟ چرا مشتری اومد پسش زدی گفتی نه ؟ چرا دوستت دوتا واحداش و فروخت رفت زمین گرفت داره نقشه میکشه چرا چرا !!!؟ و خلاصه این چراها من و میترسونن و یادم میره که دلیل نفروختنم چی بود و میخواستم چه باوری را بسازم ، و الان یکم ترسیدم و دارم خودم و جمع و جور میکنم که ایمانم و از دست ندم و یه چیزی تو قلبم بهم میگه نوید عزیزم اگر با من بستی پس چرا نگرانی تو فقط ادامه بده من هوات و دارم من پشتتم تو فقط تمرکزت رو خودت باشه خودت و با کسی مقایسه نکن حسادت نکن مسابقه نزار فقط به من تکیه کن و کار درست و انجام بده عزیز دردانه من پسر خوب و مهربان از لحظه پایانی که اینقد ذوق و شوقش و داشتی که پنجره ها نصب بشن چراغ ها روشن بشن لابی شسته بشه ساختمان تمیز بشه لذت ببر ، هدف تو لذت بردنه نه از بقیه جلو زدن و رسیدن به خط پایان اگر تونستی ذهنت ‌کنترل کنی و سپاسگزار این لحظه باشی من هم بهت بیشتر میدم زودتر میدم بهترش و میدم پس چین پیشونیت و باز کن نفس عمیق بکش و لذت ببر از این لحظه . من هستم

    استاد کار میکنه این قانون بخدا کار میکنه و هر جا که کار نمیکنه ذهن من باورش نمیکنه و نمیپذیره و میگه چطور ؟ امروز تو دفترم نوشتم خدایا به خبر خوب بهم بده لیست کارهام و با نظم برام انجام بده زمانبندیش با تو انجام دادن با من خلاصه هنوز بیرون نرفته بودم تلفنم زنگ خورد مجری برق بود گفت امروز میایم برای نصب تیر برق تیر برقی که شش ماه منتظرش بودم و گفته بودند معلوم نیست کی نصب میشه ! من نگرانش نبودم چون برق موقت داشتیم و میگفتم هر وقت شد اشکال نداره و میدونم که اگر راجب به فروش واحد و خرید زمین هم همینجوری فکر کنم و ذهنم ‌کنترل کنم انفاق میفته فقط باید باورش کنم

    استاد تو زندگی من و کنفیکون کردی من و از قهر جهنم در آوردی و بهشت و بهم نشون دادی هر روزم و پر از نعمت و ثروت و‌برکت کردی چشمم و به زیبایی هایی که همیشه بودند و من نمیدیدم باز کردی احساسم و جلا دادی زاویه دیدم و تغییر دادی باعث شدی بهترین دوست خودم باشم بهترین ها را برای خودم بخوام با خودم مهربان باشم بدنم ‌دوست داشته باشم آرام باشم و از لحظه حالم لذت ببرم ( تو چو یوسفی و لیکن به درون نظر نداری ) دلیل رفتارام و بشناسم اقرار کنم که من این نواقص و دارم و میتونم تغییرشون بدم و به جاشون از اصول روحانی استفاده کنم باعث شدی که با اوس کریم خونه یکی بشم و هر روز باهاش برم بیرون بیام خونه باهاش مشورت کنم ازش کمک بخوام و باهاش زندگی کنم اره پیروز شدم من قصر عشق ‌‌فتح کردم تو دلش نشستم

    خدایا شکرت بابت زندگی امروزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    عاشق زندگی گفته:
    مدت عضویت: 1013 روز

    سلام وقت بخیر

    من طراح داخلی هستم عاشق کارم هستم دو سال هست که مدرک دانشگاهی گرفتم کلیه نرم افزارهای مربوط به کارم هم مسلط هستم کلی آگهی تو سایت های مختلف کردم رزومه درست کردم نزدیک به صد جا برای مصاحبه رفتم به تنهایی قادر به انجام کار طراحی و اجرا هستم ولی هنوز هیچ مشتری پیدا نشده هیچ کارفرمایی من رو به کارمندی قبول نمیکنه 45 سال سن دارم

    شاید ترمز های ذهنی من :

    1.سن نسبتاً بالای من

    2.نداشتن تجربه کاری مرتبط

    3.روابط عمومی ضعیف ام که نحوه پرزنت خودم رو بلد نیستم

    4.عزت نفس پایینی که دارم

    5.مسیر های اشتباه گذشته ام رو خیلی مرور می کنم

    از6ماه پیش فایل های روانشناسی ثروت 1رو از برادرم گرفتم و هر روز صبح تا شب گوش میدم

    باورهای من خیلی ایراد داره فکر میکنم زمان زیادی لازم باشه تا بتونم تو مسیر درست بیافتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  7. -
    ادیب گفته:
    مدت عضویت: 1427 روز

    شرک در دل مومن، مثل راه رفتن مورچه بر روی سنگ صاف و سیاه در دل تاریکی شب مخفی و پنهان است.

    میدونی استاد یه حالتیم نه میتونم بگم خوشحالم نه میتونم بگم ناراحت.

    نفسام حبس شده انگاری بیخ گلوم از دیشب که فایلو گذاشتی.

    سخته 12 ماه ففط نشونه ببینی و تاعید کنی

    سخته سه بار بری سفارت و ریجکت بشی و کنترل ذهن کنی، نمیدونم شاید اگه لطف خدا نبود، اگه این فایلا نبود اصن میتونستم تا همین جا هم بیام یا نه! خداروشکر میکنم چرا؟ چون قانون رو میدونم حداقل، نمیگم چقدر عمل میکنم یا نمیکنم ولی همین که میدونم احساسم خوبه.

    سخته 12 ماه نشونه بارسلونا ببینی فقط هی تاعید کنی،

    نمیدونم شایدم شیرینیش بیشتر از سختیشه، صد درصد همینطوری بوده که تا الان ادامه دادم،

    12 ماه نشانه ببینی هرجا میری همون لحظه که داری رد میشی هواپیما بیاد، همون موقع که میری سوپری پسری بیادکه لباس بارسل تنشه، طرف کارتشو بده عابر بکشم عکس کارتش بارسا باشه و بی نهایت نشانه دیگه، اینکه خدا همش از خارج زنگ بزنه، خداروشکر همین نشانه ها میگه مسیر درسته ،ولی درستی کافی نیست

    استاد یادته میگفتی میخواستی مهاجرت کنی هی یه سری باوراتو‌ درست کرده بودی مثل چرخ دنده یه جاهایی کار میکرد ولی کل سیستم باهم کار نمیکرد.

    منم الان تو این حالتم ولی با دز شدیدتر، حس میکنم، البته حس میکنم فقط که باورهای مخرب یا ترمزهام قبلا کمتر بود.

    یه جوری چجوری بگم، انگار مثلا مثل این میمونه فرضا قبلا 5_6 تا کد مخرب داری بعد میای درستشون کنی، بعد این وسط یکیش میمونه تو درگیر حاشیه میشی نه تنها اون یه دونه رو حل نمیکنی بلکه هی برا خودت موانع بیشتر هم میذاری،

    مثال میزنم.

    من قبلا اصلا به خواهرم وابستگی خاصی نداشتم شاید همون اوایل که کلا میخواستن برای مهاجرت و فوتبام برم خارج از کشور اما هرچی که گذشت انگار وابستکیم بیشتر شده، من خیلی تمرکز میکنم به حرفای خانوادم ینی کلا به حرفای بقیه ینی جدی میگیرم فکر میکنم زبان خدان

    بابام چند چقت پیش میگفت وابسته نباش به خواهرم من جدی نگرفتم

    امروز دوباره مادرم گفت

    فهمیدم یکی از مساعلی که درگیرش شدم که قبلا نبود همین بوجود اومده، خیلی ریز و اروم اروم ناخوداگاه من چسبیده شاید ظاهرا بهم بگی میگم اوکه ی فردا هم برم امادم ولی چونن خودم فرکانس فرستادم، پس حتما مسعله فراتر از چیز ظاهریه که اینقدر پای منو بسته به اینجا!.

    من نوشتمو نوشتم و نوشتم که:

    خدایا من میگم هستی( خواهرم) تنها میشه کسی نیست باهاش بازی کنه، کسی نیست هواشو داشته باشه، ناراحت میشه، همش میخواد با من باشه، حتی من نمیخوام ازدواج کنم که اون نکنه مصلا من بگم زنمو بیشتر از تو دوست دارم، اصن دیگه گذشته از خواهر دیشب میگفتم تو خدایی منی، بعد هیللی دوستش دارم، خیلی اصن دوریشو نمیتونم تحمل کنم، اصن دو دقه نیست حالم گرفتس، هی فکر میکنم باید براش وقت بذارم ادیب چرا برا امین( داداشم) وقت نمیذاری؟ چرا نمینویسی امین بیست دقیقه چرا هستی بیست و پنج دقیقه( تو برنامه روزانم وقت میذارم مثلا اینطوری مه بازی کنم با خواهرم)؟ میگی خب باید خوشحالی کنم باهاش، چرا؟ اگه نکنی احساس گناه میکنی احساس میکنی میری حهنم؟ احساس میکنی خدا داره باهات معامله میکنه میگه اگه باهاش بازی نکنی نه خبری از پول هست ن تسپانیا نه هیچی، انگار من مسعول زندگیشم، میگم بچس خب، دیگه میخوام براش خدایی کنم، بعد میگم اگه من نباشم کسی نیست ببرتش پارک و بهش بها بده و ازش حمایت کنه یا تو بازی بازیش بدن کسی نیست اینکارو کنه براش.

    اینا نبود به به خدا نبود اصلا نفهمیدم کی نوشت اینارو!

    فقط میومد تو ذهنم اینا،

    خدا میدونه چقدر دیگه هستش

    خدای من12:30 اینم نشونه ساعت

    نوشتم، بیشتر نوشتم، مثال زدم مثال زدم گفتم ادیب ببین:

    تو هدفت مشخصه توپ طلا، قدمی که خدا هدایت کرده چیه؟ بارسلون، چون بین سه شهر مادرید و والنسیا و بارسلون کزینه ها بود که مشخص شد بارسلون.

    دفعه اول که سفارتم ریجکت شد، نشستم ببینم مسعلخ ذهنم چیه، گفتم نهههه باید ذهنتو کنترل کنی، شاید باید امتحان شی مثل استاد اونم بار اول رد شد،

    گفتم نههه شاید باید فوتبالت بهتر شه، بدنت اناده تر شه بعد بری، درصورتی که تو بالاترین و بهترین شرایط بودم و هستم،

    گفتم نههه فقط باید کنترل ذهن کنی ، باید نشون بدی مردی و میتونی ذهنتو کنترل کنی

    نشستم ببینم بابا داستان منم، عامل هارجی نیست، ربطی به سفارت ندارع، من یه چی تو ذهنمه،

    دفعه اول تموم شد رفتم دوباره چسبیدم به تمرینم، بدون اینکه بشینم ریشه یابی کنم ترمزا بردارم، باپرامو قویتر کنم،

    سری دوم همه چی اوکی بود باز کنسل شد

    یه بار که اصن تایم رو اشنباه کردم

    کلا شده یکسال،

    میدونی شاید ظاهر این نوشتم من این باشه دارم تمرکز میکنم رو منفیا، ولی دارم میکشم بیرون ذهنمو، خداقل چیزایی که میدونمو بنویسم نثل همین که فهمیدم خواهرم زنجیر کرده یعنی خودم با باورام زنجیر بستم.

    هی تو ذهنم اینه که مهاجرت که اصن مهم نیست تو باید باورهاتو‌تقویت کنی برای بارسلون، بعد دایی خودم یکی از بهترین مهندیچسین مخابراته اصفهانه، و چندین بار از پرتغال براش دعوتنامه اومده و اینا ولی به هاطر باورهای محدودکنندش نرفته با اینکه خیلی همم دوست داره.

    استاد شما میگی تنها راه اموزش مثاله

    نشستم مثال زدم برای خودم البته که هدایت خدا بود هرچی مینویسم هم هدایت خداست.

    گفتم ببین ادیب، الان تو فکر کن دایی بهترین مهارت رو داره تو مخابرات( فوتبال)، روی باورهای عزت و نفس و نگران نظر بقیه نبودن و عزت نفس خودش توی کارش کار کرده، دوست داره بره پرتغال ادامه کار داشته باشه واقعا هم دوست داره، تا اینجا همه چی اوکه ی، اما هرچقدر شوروشوق داشته باشه، ولی وقتی تو ذهنش این باشه که با خانواده سختمه، پولو چی کار کنم اگه لنگ‌بمونم، سختم میشه،کسی رو ندارم و … خالا هرچقدرم روی عزت نفسش کار کنه اصلا نمیتونه بره اونجا که از این چیزایی که ساخته استفاده کنهههه!!

    گفتم الان من همش تو ذهنم اینه که من اصن هدفم مهاجرت نیست که بشینم باورامو درموردش درست کنم، هدف من بارسلونه، البته هدف اولن، بعد وقتی من اونو باورامو اوکی کنم دیگه خود به خود مهاجرت تو دلشه دیگه، اما یادم رفته بود که استاد تو یه فایلی گفته پسره به خاطر اینکه از توالت فرنگی ترس داشته مهاجرت نکرده بود !!!!!!

    کفتم اشغالارو گذاشتی زیر مبل بدجورم گذاشتی زیر میل.

    اها یه بارم که قبول نشدم، گفتم حتما خدا راه بهتر دارن مباید تو کار خدا دخالت کرد اصن شاید میخواد از یه راه دیگه ببرتت، دیگه کلا صورت مسعله رو‌هم پاک میکردم.

    ساعت: 12:43

    الان فهمیدم این ترمز دوباره برگشته باهام که زبان چی؟ در صورتی که اصن هیچ‌مسعله نبود توش و بعد سریع الگو اوردم

    دقیقا همینو نوشتم:الان من زبان بلد نیستم! مگه استاد زبان بلد بود؟ مگه رونالدو رفت منچستر زبان بلد بود؟ مگه شبخ دیابانه اومد ایران زبان بلد بود؟ مگه امیر عابدزاده رفت اسپانیا زبان بلد بود؟ مگه ژاوی رفت قطر زبان قطری بلد بود؟ مگه التن ساپینتو‌اومده استقلال فارسی بلده؟

    مگه گوچی که کل کشورهارو‌گشته زبان همشچنو بلده؟

    مگه کی روش که اومد ایران زبان بلد بود؟

    همین الان مگه مسی انگلیسی بلده؟

    مگه پیام نیازمند زبان اسپانیای بلده یا پرتغالی؟ نه دیگه پس ربطی ندارع میرم تو محیط یاد میگیرم، تازه من یه جوریم فقط کافیه اراده کنم پاره پوره میکنم،

    من یه ترم معدل دانشگاهم بیست شد، بیست تمام چرا؟ چون خواستم فقط

    زبان که چیزی نیست برام تازه من انگلیسیم خیلی خوبه، و اسپانیایی هم بلدم ولی پرفکت نیست، بعد گفتم اینکه دارم کار میکنم رو زبانم نباید بذارم ترمز بشه برام، یعنی خیلی فرق میکنه مجبوری یا دوست داری.

    مورد بعد

    استاد خیلی ذهنم اذیت میکنه که مینویسی برای لایک گرفتن استاد:|

    بابا من میخوام به خودم کمک کنم رشد کنم به لایک چی کار دارم اخه:|

    مورد بعد، من توی فوتبالم خیلی تو ذهنم کد محرب دارم، یکی کمالکرایی، عزت نفس تو روابطم با هم تیمیام، مربیانم، به خاطر گذشته ی داغونی که داشتم و انفاقاتی که افتاده، ولی به خودم میگم باباا مهاجرت مگه ربطی به اینا داره؟

    البته واقاچعا نمیدونم هااا، اصن همین الان یه چیزی اومد تو ذهنم، نکنه من تو ذهنم اینه اول باید کدهای مخرب ذهنم در مورد فوتبالمو درسته درست کنم بعد مهاجرت میکنم؟ نمیدونم واقعا شاید همین خودش یه کد مخرب باشع، البته دارم با قدرت روشون کار میکنم ولی خب همین کارو اونورم میتونم بکنم دیگه! نمیشه؟ الان ذهنم میگه تو کار هدا دخالت مکن، شاید یه پلن بهتر دارع،

    حس میکنم1000 کالری سوزوندم الان با تفکر کردن درمورد همین نوشته ها،

    فقط اینو میدونم باید درستش کنم و صد درصد مسعله ذهن منه، ولی دونستنش کافی نیست ، علی خوشدل دوست عزیز من درست میگه، اینکه بدونی تو مقصری، خب که چی ،هنر کردی ، برو درستش کن.

    خدایا شکرت احساس سبکی میکنم.

    یه مورد دیگه واقعا قفلم کرده، پوله، اینکه ذهنم میگه باید پول داشته باشی بری میخوای چی کار کنی،با اینکه ایمان دارم پام برسه اونور پاره پوره میکنم و صد درصد قرارداد خیلی خوب میبندم ،ولی ذهنم میگه تا اون اوکی بشه، میخوای چی کار کنی؟ رو چیزی که نیست حساب کردی؟ داری شرک میکنی؟؟ میدونیی همش از این احساسا میده بهم.

    بعد میگم بابا دختر عمه خودم که دوسالم از من کوچکتره با هیچ رفته المان الان قشنگ داره کارشو میکنه درسشو میخونه خیلی هم راحتع،

    الان خود استاد مگه رفت امریکا پولی برد با خودش؟ بابا اصن سایت و کارت اعتباری و همه چیزشم که تو یه برحه قطع بود؟ کی باهاش بود؟ خدا بود دیگه

    الان همین دوست خودمون که استاد باهاش صحبت کرد اونم‌پولش شاید برای چند ناه زندکی بود کی کاراشو کرد؟ خدا بود دیگه.

    بعد همین خدا خدا خدا هم شده پاشنه اشیل من که بی عمل میمونم تا از بلچالا یه گونی پول بیاد پایین

    و زجر اور از همه اینکه بدونی مشکل خودتو‌ و هیچ کاری برای رفعش نکنی این خیلی بده.

    مورد بعدی من کمالگرایی احساس گناه تو خراب کردن مخصوصا تو فوتبلم بود که دارم روش کار میکنم

    مورد بعدی عزت نفسم تو‌فوتبالم بود که دارم روش کار میکنم، توی ارتباطات با هم تیمی هام و مربیام

    ولی برای مهاجرت فعلا اینا به ذهنم رسید

    خیلی خوشحالم که امروز سه تا کدای مخرب تو مهاجرتم رو لااقل دیدا کردم

    استاد راستی خیلی خوش تیپتر شدی:)

    خانم شایسته ازت ممنونم به خاطر فیلمبرداری زیبات.

    نمیدونم کامنت بعدیم کی باشه و کجا باشم، اما دوست دارم از بارسلونا براتون بنویسم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2151 روز

      سلام ادیب جان

      من چیزی از فوتبال نمیدونم اما قطعاً هر رشته ای الگوهای خودشو داره و تو هم الگو برداری خودتو داری

      اما تجربه من میگه

      حتی الگوها هم همیشه شبیه اونی نیستند که تو واقعا به دنبالش هستی

      به قول استاد

      باباااااا اصلو بچسب ، حاشیه رو ول کن.

      ادیب جان

      همون‌طور که گفتی : خدا واقعا بهتر از تو برای تو میخواد

      همیشه ترمزها بد نیستند

      اصلاً ترمز باید باشه چون ضروریه

      اگه نباشه از سرعت مجاز بری بالاتر نمیتونی زندگیتو کنترل کنی

      قطعا با ناخواسته هات تصادف میکنی

      گاهی ترمز ها به تو فرصت تفکر و تعقل میدند

      تعقل از ذهن نمیاد از قلب میاد(از الهاماتت کمک میگیره)

      ادیب درون که روح پاک خداست هی فرصت میده و میگه:

      تو هرکاری کردی و نشد

      یه لحظه کنار وایستا ببین خدا چی برات درنظر گرفته ، چزا هی داری زور الکی میزنی

      مگه میدونی ته این رفتن چیه و کجاست ؟

      مگه تو بهتر از خدا ته خطو میبینی؟

      درسته که ما خالق زندگی و آینده خودمونیم اما وقتی فرمانروای زندگی ما ذهنمونه

      هیچ وقت نتیجه مطلوب حاصل نمیشه

      همون اول متنت به شرک اشاره کردی،

      فکر میکنی حساب کردن روی خودت و توانائی های خودت، شرک نیست؟

      چرا رها نمیکنی ؟!

      لعنت به این اصرار (این یه قصه داره)

      ادیب ، نقش خدا در زندگی تو دقیقا کجاست و چقدر بوده؟

      تو که اینقدر دوست داری توحیدی باشی دیگه نباید غمت باشه

      نباید تردید کنی که چه بکنم و یا نکنم؟

      مگه هنوز اهمیت هدایت خداوند در زندگیتو درک نکردی؟!

      رها کن پسر رهاااا کن

      اصرار به کاری و چیزی نکن که تهشو نه میبینی و نه میدونی

      فرمونو بده دست خدا

      مثل استاد عمل کن

      حتی برای سفر یک روزه هم برنامه نداره

      میره خرید هدایتی میره حتی با چک لیستش

      اگه الگو میخوای که داری

      استاد عباس منش و خانم شایسته رو میبینی که عشق و معرفت و توحید در زندگیشون موج میزنه

      برای وجود نازنین خواهرت هم شکرگزار باش

      چون همونم دست خداست برای آرامش قلبت

      برات با همه وجود از خداوند

      هدایتی روشن و آگاهی عمیق خواهانم

      بدرود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1703 روز

    سلام به استاد خوشتیپم ومریم خانم با اراده. استاد راستشو بخواین من زیاد هدف مشخص نمیکنم وفکر میکنم به خاطر باور عدم لیاقتم باشه اما درطول زندگیم هرکاری که اراده کردم و خواستم رو انجام دادم یک علت دیگش هم ترس بوده از شکست یا خرابکاری یا شماتت اطرافیان برای همون زیاد هدفگذاری نکردم……….آره استاد من واقعا به دعاتون نیاز دارم …….دوست دارم ترسو بزارم کنار اول خودمو بشناسم بعد روابطمو اوکی کنم وبعد هدفگذاری کنم…….من نمیتونم مثالی درمورد فرد موفقی بزنم چون رابطم با ادما خیلی کمرنگه ویه خجالتی ازبچگی نمیزاره رابطه نزدیک با ادما داشته باشم اومدم اینجا اعتراف کنم تاشاید راهی باز بشه به سمت موفقیت…….ناگفته نماند خیلی پیشرفت داشتم حداقل میدونم همه اتفاقها دست خودم بوده ارتباطم با خدا قویتر شده آرامشم خیلی بیشتر شده درونم آرامش عجیبی داره برعکس قبلا که درون پرتلاطمی داشتم من ازجایگاه امروزم راضیم چون میدونم همه چیز دست خودمه خیلی خوشحالم که اینجام وهمراه شماها هستم ………..خودمو خیلی بیشتر ازقبل دوست دارم وهمین که تا اینجای مسیر اومدم به خودم افتخار میکنم…….. استاد در دوران مدرسه منم آرزوی خریدن ساندویچو داشتم خخخخ ……..باور بنیادین همین عدم لیاقته استاد جان اومدم قول بدم هرجور هست این باور رو درست کنم وخودم رو بالیاقتترین فرد بدونم……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    مریم قادری گفته:
    مدت عضویت: 1604 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم. سلام به مریم خانم و سلام به همه بچه های سایت.

    استاد چند روزی بود که من همش فکر میکردم منکه دارم برای هدفم تلاش میکنم و این همه تغییر کردم پس چرا نتیجه نمیاد، دیگه راستش داشتم ناامید میشدم اما با دیدن این فایل فهمیدم پای یک ترمز در میان است یه ذره امیدوارتر شدم ولی یه سوال هم دارم که اخر متنم مینویسم

    خب بریم سراغ جواب سوال ها:

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من با توجه به تضادی که در زندگیم پیش اومد خیلی دوس دارم یه رابطه عاطفی عاشقانه داشته باشم

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    هم بچه های سایت و هم یه عالمه از اطرافیانم

    از بچه های سایت :

    زینب مظاهری

    غزل عطایی

    زهره خانم و آقا میلاد

    هلنا و همسرشون

    از اطرافیانم هم:

    دختر دایی هام

    دختر عموم

    دختر عمه

    دوستام

    دختر همسایه هامون

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    یکیش که قطعا بحث اعتماد به نفس و عزت نفسم بود که واقعا با دوره عزت نفس خیلی خیلی تغییر کردم یادمه استاد توی دوره یه مثال زدید که مثلا یکی عزت نفس پایینی داره میخواد از جلوی بنگاه ماشین رد بشه زود نگاشو میکنه اون ور تا یه وخ صاحب بنگاه نبیندش و بگه تو چرا دیگه ماشینا رو نگاه میکنی … یاد خودم افتادم که من اینقدر دیگران و خودم، خودم رو تحقیر کرده بودم که وقتی از دور مزون لباس عروس میدیدم از دور نگاهش می کردم ولی وقتی میرسیدم نزدیک مغازه مثلا اون طرف خیابون رو نگاه میکردم که صاحب مزون من رو نبینه و با خودش بگه این دختر زشت هم لباس عروسا رو نگاه میکنه،(از گذشته ام خیلی از این جور مثال ها دارم که اصلا خودم رو لایق یه ازدواج خوب نمیدونستم اماااا الان به لطف خدا و با کمک شما استاد نازنین خیلی چیزها فرق کرده، خیلی عوض شدم حتی اطرافیانم هم این موضوع رو قشنگ فهمیدن)

    روزی که استاد این فایل رو گذاشتین بعد از گوش کردن از خدا خواستم هدایتم کنه و ترمز به من نشون بده وقتی روی دکمه نشانه من زدم بخش دهم قانون آفرینش برام اومد که شما در مورد روابط گفته بودین

    من این دوره رو ندارم فقط متن زیر فایل رو خوندم و نکته برداری کردم

    نکته ها اینا بودن:

    *بالاترین اولویت کنترل کانون توجه

    *زیبایی های خودت و اطرافیانت و جهان اطرافت رو ببینی این جوری باعث میشه به صلح درونی برسی و کنترل کانون توجه ات راحت تر بشه

    *باور کن که یه رابطه از هر نظر کامل وجود داره

    * تحسین کن آدم هایی که روابط مورد دلخواه تو رو دارند

    ( واقعا هدایت قشنگ و به جایی بود)

    یه ترمز دیگه که همون روزی که فایل گذاشتین بهش رسیدم اینکه من هنوز خلاء دارم و میخوام با ازدواج با یه مرد خیلی فوق العاده چشم و چال بقیه رو در بیارم(خخخ… اما جالبه حالا که دارم به این خلاء ها و دلیل ازدواجم فکر میکنم از همون پریروز گفت و گوهای ذهنیم دارن تغییر میکنن انگار همه رو بیشتر دوس دارم دیگه علاقه ای به چشم و چال درآوردن ندارم و حس میکنم ازدواج رو واسه خودم میخوام نه برای بقیه)

    راستش همیشه همه به من میگفتن تو بدبختی و فلان و همیشه تحقیر میشدم ( چون چند سال پیش کسی اومد پیش مامانم و گفت من آینده مریم رو میدونم اون میون همه دخترات دختری هست که سیاه بخت میشه و روی خوشبختی نمبینه و تقدیرش اینه، خب خیلی جالب اتفاقاتی که بعد از حرف اون پیش میومد کاملا حرفاش رو تایید میکرد، اما من توی دلم گفتم من باید خوشبخت بشم باید نظر خدا رو عوض کنم چند سال به روش روحانی ها عمل میکردم اما هیچ اتفاق مثبتی که نیفتاد هیچ بلکه اوضاع بدتر هم داشت میشد تا اینکه بالاخره آخرای مهر سال 99 از طریق یکی از اساتید قانون جدب با این مباحث آشنا شدم و از اخرای اردیبهشت سال 1400 با شما استاد آشنا شدم و با پول خودم دوره های از شما رو تهیه کردم ….

    و دارم روی خودم کار میکنم ولی راستش دیگه خسته شدم من فقط نشونه میبینم من یه دفتر دارم که نشونه ها رو مینویسم از سال پیش نشونه ها رو نوشتم تا الان دویست و خورده ای شده ولی هنوز به هدفم نرسیدم

    یه سوال دارم:

    شما میگید ما باید تا اخر عمرمون روی خودمون کار کنیم پس همیشه یه ترمزی وجود خواهد داشت که ما باید رفعش کنیم و به همون اندازه نتایج وارد زندگیمون میشه، خب منکه واقعا روی خودم کار کردم خیلی هم تغییر کردم ولی همچنان پای یک ترمز در میان است منکه دیگه خسته شدم این ترمزا که هیچ وقت تموم نمیشن….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1357 روز

      سلام دوست عزیز

      بهتون تبریک میگم که دائمآ دارید روی خودتون کار می کنید و بقول خودتون خدا رو شکر کلی نتیجه گرفته اید.

      در مورد سوالتون که چرا باید تا آخر عمر روی خودمان و باورهایمان کار کنیم؟! اگر بخوام به زبان ساده در قالب مثالی بگم

      دلیلش اینست که همانگونه که ما تا آخر عمرمان برای زنده موندن نیاز به اکسیژن داریم؛ نیاز به آب و غذا داریم؛ اگه میخواهیم خوب زندگی کنیم و اتفاقات خوب رو خلق کنیم باید به این روند ادامه بدیم.

      شما اگه یک وعده سیر سیر غذا بخورید بعد چند ساعت باز گشنه میشید و نیاز به خوردن غذا پیدا می کنید تا انرژی لازم برای بدنتان را تامین کنید. ما با کار کردن روی باورهامون داریم به ذهنمون انرژی تزریق میکنیم تا نیازهای ما را برآورده و خلق کند.

      وقتی که داریم روی خودمان و باورهایمان کار می کنیم انگار وارد رستورانی شدیم که همه نوع غذایی فراهم است و ما هر غذایی رو که دلمون بخواد سفارش میدیم و دریافت میکنیم. حال اگر ما کار کردن روی خودمان و باورهایمان را متوقف کنیم انگار وارد همان رستوران شده ایم و میبینیم که هیچ غذایی باقی نمانده و اگر هم مانده ته مانده غذای مشتریان است که نه تنها غذای مورد علاقه ما قطعآ نیست بلکه کیفیت مورد نظرمان هم نخواهد داشت که بتوانیم از آن لذت ببریم. ( ناخواسته های زندگیمان را جذب میکنیم)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مریم قادری گفته:
        مدت عضویت: 1604 روز

        سلام آقای زرگوشی عزیز

        بله بله کاملا درست میگین

        اما منظورم این بود که دیگه بعد از این همه تغییرات که توی شخصیتم به وجود آوردم باید نتیجه ش وارد زندگیم میشد

        مثلا من توی فایل ها از استاد میشنیدم یا از کامنتهای بچه ها میخوندم که میگفتن وقتی فلان ترمز رو برطرفش کردیم سیلی از نعمت و برکت وارد زندگیمون شد و به فلان خواسته رسیدیم

        راستش منم هی به خودم نگاه میکردم با خودم میگفتم خدایی خیلی تغییر کردم خیلی از زنجیرها رو از دست و پام باز کردم پس چرا اون نتیجه ای که من میخوام رو نمیگیریم!!!

        در حالی که خدایی خیلی نتیجه های دیگه گرفته بودم اما من میگفتم چرا نمیشه پس چرا ازدواج نمیکنم

        آخه همش با خودم میگفتم اونهایی هم که ازدواج کردند ترمزهاشون رو که به صفر نرسوندن قطعا هنوز دارند پس چرا اونها ازدواج کردند ولی من نه

        ولی فک کنم جواب سوالم این باشه که اونها ترمز دارند ولی خب توی وجودشون کمرنگش کردند مثل اینکه من هنوز ترمزای قوی دارم

        باید بشینم منم کمرنگشون کنم

        ممنونم ازتون بابت کامنت قشنگتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
        • -
          ابراهیم خانلرپور گفته:
          مدت عضویت: 2224 روز

          سلام وقت بخیر

          در مورد ترمزها درست گفتید اما چیزی که برای جذب تو همه موضوعات مهمه «انرژیه» .

          شما تمرمزها رو رفع میکنید اما آیا سوخت لازم برای رسیدن اون خواسته به خودتونو به جهان میدید ؟

          آیا شما خواسته رو کاملا واضح مشخص کردین ؟

          آیا واقعا ته ذهنتون میخواین بهش برسین و احساس دریافت و حضورشو حس میکنین یا باری به هر جهت هست ؟

          آیا مثلا در مورد ارتباطات مشخصات شخص دلخواه رو نوشتین ؟

          در خودتون واقعا احساس لیاقت رسیدن به همچین آدمی رو میبینین؟

          خواسته زمانی به شما میرسه که باهاش هم فرکانس بشین . یعنی تایمی که داشتنشو حس میکنین . مثلا می تونین چشماتونو ببندین و همسر دلخواهتونو کنارتون حس کنین و احساس عشق یا محبت بهش داشته باشین که بعدش حالتون خوب بشه ؟

          اگه مدتی با همین احساس و با نوشتن ویژگی های همسر دلخواه تون ، خودتونو در مدار عشق نگه دارین قطعا جهان برای جواب دادن به درخواست تون به تکاپو میافته .

          باید مثل شخصی که عاشق فلان کس بوده که شما میشناختینش و کلا تا مدتها روحیه و شخصیتش فرق کرده بود ، شما هم تغییر رو احساس کنید تا متوجه بشین که در مدار عشقین اونوقته که جهان در بهترین شرایط شما رو به خواسته تون میرسونه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            مریم قادری گفته:
            مدت عضویت: 1604 روز

            سلام به آقا ابراهیم عزیز

            کامنتی که نوشتین فوق العاده بود، دو سه بار خوندمش

            چند روز قبل با نشانه هایی که خدا بهم نشون داد از طریق دکمه نشانه من و فایل معرکه استاد در مورد توحید عملی و حالا این کامنت بی نظیر شما….آقا انگار هی خدا بهم داره نشون میده راهت درسته ادامه بده…

            دارم روی خودم با جدیت بیشتر و باور بیشتر کار میکنم

            ازتون ممنونم دوست عزیز

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سارا رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 2100 روز

    سلام وقت همه دوستان بخیر

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    سوال 1:

    استقلال مالی که میخاستم داشته باشم

    در سالهای اخیر یکبار در آتلیه ،عکاسی میکردم اما تمرکزم آنچنان روی کار نبود،درآمدم هم کم بود،با آمدن فرد دیگری من از آنجا بیرون آمدم‌.

    در 1 سال گذشته مشغول به کار دیگری در همین زمینه شدم که تمرکزم روی کار بود و روی خودم هم کار می‌کردم و همه چیز جادویی پیش می‌رفت حتی مدتی بدون اینکه کار کنم حقوق دریافت می کردم و هم حقوق عالی بود و هم اطرافیان، همه چیز برایم عالی بود تا اینکه با آمدن یک شخص و یک سری اتفاقات دوباره از کار بیکار شدم….

    سوال 2:

    در حیطه کاری خودم خیلی ها هستند که دارند کار می کنند و به راحتی و با تلاش کم مدتهاست در زمینه کاری خودم فعال هستند

    سوال 3؛

    به نظرم چیزی که بهش فکر کردم با توجه به الگوهای تکرار شونده من ترس از دست دادن کار رو داشتم

    عدم لیاقت هم جزئی از از آن هست که من کارم رو ارزشمند نمیدونستم و مدام فکر این بودم که شخصی بیاد که کارش از من بهتر باشه ،یه جاهایی هم خودم رو لایق این همه خوشی نمی‌دانستم.

    این چیزهایی بوده که تا الان پیدا کردم ….

    ممنون از شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز برای صبط این فایل سرشار از آگاهی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: