چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 21
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1495MB33 دقیقه
- فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 161MB31 دقیقه
به نام خدایی رحمن و رحیم
سلام به استاد و خانم شایسته عزیز و دوستان سایت
خیلی خوشحالم که میتونم اینجا آزادانه در مورد خدا بنویسم و مسخره نمیشم . استاد من هم از یه خانواده به شدت مذهبی هستم ، از قضا دیشب داشتم در مورد یه اتفاق خوب با همین لحن کامنت هام در سایت براشون میگفتم ، با این لفظ که خدا خودش کمک کرد و شخصی برام یکی از دستان خدا شد و یه زمین با قیمت خوب پیدا کردیم . اینکه من فهمیدم اگر به خدا ایمان داشته باشم و تلاش با حس مثبت امیدوارانه بکنم خدا دستانش رو برام میفرسته( که همین شخص مورد نظر هم کمک فوق العاده ای بهمون کرده بود) و اون فرد به شدت منو مسخره کرد … پیش خودم گفتم خوبه همه ادعای مسلمونیشون میشه ولی نمیتونن هدایت خدا بهم رو بپذیرن!!!
بریم سراغ سوالات :
□ سوال اول : من گذشته ای دارم پر از تجربه و البته شبیه به تقلا برای داشتن درآمد اما تا الان موفق نشدم بهش برسم . الان به لطف استاد حس میکنم تقلای زندگیم تا حدی کم شده و کارهام روی ریل افتاده شکر خدا ، و انشاءالله که با بهتر تمرین کردنم در سایت روون تر هم بشم . برگردیم سر جواب به سوال ، همون طور که قبلا هم گفتم توی دو تا کار نتیجه نگرفتم یکی دفتر معماری زدن و دیگری فروش فرش،در هر دو زمینه قانون رو نمیدونستم و تکامل هم طی نکردم و بهای سنگینی هم بابتش دادم که هدر رفتن نعمت خدا یعنی زمان ارزشمندم بود(مرسی از دوست عزیز آقا حمید امیری که در کامنت این فایل خیلی خوب موضوع زمان رو و دیدگاه نعمت بهش داشتن رو توضیح دادن )
به لطف الله و آموزش های استاد تا حدی که قانون رو درک کردم موفق شدم و الان روی صندلی دفتر معماری (شغل مورد علاقم)نشستم و براتون کامنت مینویسم.
□سوال دوم : زمانی که من شروع به کار فروش فرش کردم تقریبا جزء اولین ها بودم اما بعد از من افراد دیگه که از کار من الگو برداری کردن شروع به کار کردن و میدیدم که بیشتر از من میفروشن درآمد بهتری هم دارن .
اول که من باورهای اشتباهی در مورد درآمد داشتم و دارم ، من باور عدم لیاقت دارم همیشه تو ذهنم مخفیانه این صدا بوده و الان هم هست که من تجربه ام کمه ، من دخترم یا چون بدون سرمایه بودم یا بدون حمایت و پشتیبان از صفر شروع کردم ، کسی به من بابت کارم حق الزحمه نمیدن یا کمتر از حقم میدن . برنامه هایی براش دارم که انشاءالله بعد از دوره حل مسائل برم سراغ تغییر این باور هام
□ سوال سوم : باور هایی که تو قسمت قبل گفتم بسیار شدیده و از خدا هدایت خواستم مثل بقیه چیزهایی که بهم گفته این رو هم بگه . دیروز یه لیستی از معکوس باورهای غلط در مورد درآمد رو نوشتم که با صدای خودم ضبط کنم و مرور کنم تا بیشتر باگ های ذهنم رو متوجه بشم … من مدام خواسته هام رو با باور هایی که به نظرم درسته ضبط میکنم و نکته مثبت اش اینه که بعد از یه مدت میفهمم که ای دل غافل عاقا این که خودش مشکل داره و ادیت میکنم و دوباره ضبط میکنم . اینجوری کم کم دارم میفهمم توی ناخودآگاهم چی میگذره
به نام خدایی که زیباست و زیبایی را دوست دارد،به نام الله که رب العالمین است،سپاسگذار خدایی که تمام قدرت زندگی ام در دستان اوست،
سپاسگذار خدایی هستم که قوانین و سنت اش بی تغییر است
سوال اول:چه هدفی داشته ام که با اینکه کلی تلاش کرده ام به ان نرسیده ام:
من 38 سال سن دارم ارزو ها و هدف های خیلی خیلی زیادی داشتم و جون کندم،عرق ریختم،جوونی ام رو دادم براش که نرسیدم بهش،نمونه بارزش ثروت و مکنت مالی بود،به همه دری زدم پول دراوردم ولی تمامش رو میباختم،یادمه توی ذهنم این بود که مشاور املاکی خیلی پول توش هست،و تصمیم گرفتم املاکی بشم،دروغ نگم پولای کلانی دراوردم،خیلی خوب بود،ولی دریغ ازینکه بتونم با اون پول حتی یه تفریح خانوادگی درست برم،در میاوردم و با همون دست از دست میدادم،نمیدونستم مشکل از کجاست،
بعد همه میگفتم املاکی پولش برکت نداره و باید شارلاتان باشی تا پول دراری،منم با شارلاتان بازی پول دراوردم ولی مث مووش از دست میدادم..خخخ حتی از موش بدتر،چقدر بدبخت بودم اون روزاااا،
سوال دوم:چه افرادی رو میشناسید که با تلاش خیلی کمتر به درامدهای بیشتری رسیدن؟
خب مثالهای زیادی دارم،نمونه اش عموی عشقم که توی همین صنف بود و من فکر میکردم چون پول داره پولش پول میاره،اما بعدها فهمیدم اصلا با پولش جایی دیگه کار میکنه ولی درامدی 100 برابر یا بیشتر از من داشت،و روز به روز هم درامدش داره بیشتر میشه خدارو شکر،اینقدر انسان درستی که تمام مشتریهاش تبلیغش رو میکنند،و خود مردم دارن تبلیغ میکنند براش و اصلا هم شارلاتان نیست رضای الله،
سوال سوم:چه باورهای محدود کننده ای داشتید که باعث شده با تلاش فراوان به نتیجه نرسید؟
ای واااای که هرچه زجر کشیدم ازین باورا بوده،استاد چرا عاشقتونم،چرا؟سید خدا میدونی چرا خوشحالم؟(اشک پر چشمام)چون هدایت شدم،به سوی نور،به سوی درستی،به سوی شما
1باور اینکه ثروت کمه و باید با کلاه برداری پول در بیارم
2 باور اینکه تمام مردمی که ثروتمند شدن اول همیشه پولاشون رو میباختند
3 پول چرک دسته
4 پول دارا کثیف و نا پاکند
5 وقوی ترین باور محدود کننده اینکه یه حدیث از حضرت علی شندیم،فقط یک بار،ولی چون از پدرم شنیدم که انسان مذهبی بود ریشه زد توی مغزم که هیچ کس ثروتمند نمیشه مگر اینکه حق فقیری توی مالش جمع شده باشه،
استاد خیلی زحمت کشیدن که فقط همین یه باور رو از ذهنم دور کنم با اینکه فقط یک بار شنیده بودمش…
وای که چقدر نوشتن واسه من سخته،ولی به عشق خودم و خودت و خدا نوشتم…
الهی آمیییین
بنام خداوند هدایتگر
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و مریم بانو
خدایا شکرت بابت این مکان فوق العاده زیبا که همانا پاداش کسانی هست که به هدایت خداوند گردن نهادن
استاد جان یه نکته و یه ترمز رو در باره ثروت همین الان کشف کردن که میخوام با دوستان عزیزم در میان بزارم
من اکثر وقتها که کامنت بچه ها رو میخونم میبینم که بعضی نوشتن حیفه این فایلها دانلود رایگان هستن؛و من پیش خودم می گفتم چرا بچه ها این حرف رو میزنن؛این باعث میشه استاد این فایلها رو هم پولی کنه و این از ذهن فقیر من نشئت میگیره.
خدا رو شکر که الان این ترمز رو پیدا کردم و مطمئن هستم که خیلی جاهای دیگه باز من از این ترمز استفاده کردم و دروازه ورود ثروت رو به زندگیم مسدود کردم. استاد جان من خودم تا حالا چندین هدف رو جداگانه پیش گرفتم و اتفاقا نتیجه مطلوب هم ازشون گرفتم ولی بعد یه مدت فکر کردم که این کاری که من انجام میدم و توش موفق هم شدم اون کاری نیست که منو ثروت مند کنه و بخاطر همین اون هدفهامو یکی یکی رها کردم و دنبال یه کار شاخی بودم و هستم که به قول معروف بترکونم
و الان میفهمم که باید استمرار داشته باشم تو رسیدن به اهدافم تا ثروت هم با پای خودش وارد زندگیم بشه
سلام استاد جان
واقعا عزم خودم را جمع کردم تا باور کنم که محدودیت فقط تو ذهن ماست و اگر مقاومت هامون را برداریم اتفاق به صورت کاملا طبیعی میتونه تو زندگیمون اتفاق بیفته..
استاد این چهارمین کامنتی هست که دارم روی این فایل میزارم،
یه مثال خیلی جالبی بود که امروز یادم اومد و دوست دارم در موردش صحبت کنم..
یادم میاد خیلی وقت بود که دوست داشتم زبان انگلیسی یاد بگیرم اما همیشه چون دیده بودمکه آدم ها بعد از کلی کلاس رفتن زبان یاد گرفتن منم فکر میکردم تنها راه زبان یاد گرفتن همینه..
از اونجایی هم که دوست نداشتم هزینه زیادی کنم و از طرفی وقت کافی نداشتم این خواسته مدت ها بود داشت عقب می افتاد..
راستش را بخواهید یه چند باری هم شروع کرده بودم ولی هیچ وقت ادامه نداده بودم چون مسیر همیشه اونقدر تو ذهن من سخت بود که ادامه دادنش نمی تونست اتفاق بیفته..
تا اینکه چند ماه پیش بلاخرهردل را به دریا زدم و بهریکی از دوستام گفتم که بیا با هم زبان انگلیسی کار کنیم..
از اونجایی که دوستم قبلا مربی گری نکرده بود بعد از یک هفته کلا بی خیال شدیم چون نه تنها نتیجه ای نمی گرفتیم هنوز کلی وقت و انرژی مون هم داشت هدر میرفت..
رفتم کتاب های زبان را گرفتم و گذاشتم خاک بخورند…
نمیدونم چجوری شد ولی انگار کتاب ها یه روزی منو دوباره منو به خودشون جذب کردن و این در حالی بود که چند ماهی گذشته بود به امید اینکه شاید کسی راه حلی داشته باشه رفتم تو یوتیوب سرچ کردم و دیدم یه خانمی به اسم مژگان صالحی روش که ازش فوق العاده ممنونم داره همون کتاب ها را درس به درس تدریس می کنه..
داستان کاملا حل شده بود و من لازم نبود حتی یک ریال هزینه بپردازم، هنوز هر ساعتی هم که دوست داشتم می تونستم ویدیو ها را ببینم..
این در حالی بود که خیلی از آدم های دیگه هم تو یوتیوب بودن که ویدیو میزاشتند ولی هیچ وقت راه حل هاشون منو جذب نمی کرد چون انگار اون انتظاری که من داشتم را برآورده نمی کردن..
خیلی های دیگه هم بودن که تدریس همون کتاب ها را شروع کرده بودن ولی ادامه نداده بودن…
تازه نکته تحسین بر انگیز این معلم جدید ام که واقعا ازش ممنونم رزومه فوق العاده ای بود که داشت..
یعنی فرض کن یکی از بهترین های زبان انگلیسی ایران گیرمون اومد که تو حالت عادی باید برای هر ساعت دیدنش چند میلیون هزینه می کردیم اون هم کاملا رایگان و در حالی که اونقدر هم با سابقه بود که از مدرسی تو ایران بهتر من ازش یاد گرفتم..
خب حالا بریم سراغ قانون، قانون اینه که ما باید درخواست های واضح داشته باشیم و بعد فقط کافیه به قول شما سوت زنان و رقص کنان از سر راه خودمون کنار بریم تا الهامات و اتفاقات به صورت کاملا راحت و سریع وارذ زندگی ما بشوند..
اگر چند ماه پیش به من می گفتی که میشه خیلی راحت تو خونه زبان کار کرد با یکی از بهترین مدرس های زبان ایران اون هم هر شب ساعت 11 ب بعد احتمالا می گفتم غیر ممکنه..
اما حالا خیلی راحت دارم انجامش میدم، مثل همون داستان شکم 6 تکه که تو کامنت قبلی گفتم یا حجم فروش کارمون که چقدر ایده های ساده ای در موردش بود ولی من مقاومت میکردم..
استاد عزیزم ازت ممنونم که هستی و از خدای تو هم ممنونم که بهمون یا داد از قوانینش استفاده کنیم..
شجاعتت را تحسین می کنم که مسیری را رفتی که هیچ کس قبل از تو نرفته بود و ایمانی را نشون دادی که باعث شده امروز این همه دنبال کننده داشته باشی..
واقعا توحید را میشه توی تک تک رفتارت دید و این نشون میده خودت اولین کسی هستی که همیشه به گفته هات عمل می کنی…
تولدت مبارک و امیدوارم خیلی زود از نزدیک ببینمتون..
از خانم شایسته هم بی نهایت سپاس گزارم که بهترین و تاثیر گذار ترین تولید کننده محتوایی هستند که میتونست این همه زیبایی را برامون به نمایش بزاره..
خانم شایسته تبریک میگم که همیشه توحیدی ترین وبهترین زنی بودید که تو زندگیم دیدم و ممنونم که اینقدر به قوانین خوب عمل کردید و نشون دادید هر کسی که به آموزش های استاد عمل کنه چقدر میتونه موفق و زیبا باشه…
به نام خالق شگفتیها
سلام به استاد عزیز و همه دوستان گرامی
اول که موضوع فابل دیدم خیلی خیلی شگفت زده شدم انگار خدا همون لحظه بهم لبخند زد با ی چشمک بهم گفت برو ببینم میتونی دلیلشو بفهمی چون قشنگ ی نمونه بارزش منم
من پارسال کنکور داشتم و بی نهایت تلاش فیزیکی داشتم حتی ی مدت توی خونه خالی درس میخوندم
این کار من از ورودی که بهم داده شده بود نشات گرفته بود من مشاوری داشتم که این بنده خدا هر دفه میگفت اگه 14 ساعت 15 ساعت درس نخونی هچی قبول نمیشی و ی داستان هایی از چندتا از دانش اموزاش میگفت که شب تا صبح درس میخوندن پزشکی قبول شدن با این مثال به من ثابت شده بود که اره امینه برای اینکه موفق بشی باید بقول استاد روز شبتو بهم بدوزی
شاید از اون همه درس خوندن شاید کل روزش از 15 ساعت 5 ساعتش مفید بود برام این خیلی حرفه اگه من اینو به ی کسی بگم قطعا میگه این دگ خیلی خنگ بوده
ولی نه مشکل از توان ذهنی من نبود اصلا مشکل از باورهای مخرب و ترسای خیلی بزرگ من بود که اینم بگم این ترس ها و تصورات چنان قدرتمند بود که جهان با همون قدرت وارد زندگیم کرد
خب بگذریم از اتفاقات اون موقع من قرار نیست برگردم اتفاقات و شرایط گذشته درست کنم قراره فقط از باورام درس بگیرم و شرایط بهتری برای خودم خلق کنم
استاد یکی مشکلات اساسی من احساس عدم لیاقت بود که بین این همه ادم چرا تو ! تویی که دوسال اول دبیرستان هچی نخوندی
من بشدت باور محدودی داشتم باور کمبود و تموم شدن نعمتها موفقیت ها که اگه قرار یکی رتبه خوبی بیاره هچیش به من نمیرسه
اصلا تو وجودم نمیگنجید که منم میتونم فقط سرمو کرده بودم تو کتابا که بیشترش گفتگو ذهنی و حرفای کفر امیز به خدای مهربونم بود کار ب جایی میرسید که ی دل سیر کفر میگفتم از خدا گله میکردم اخرش که سبک میشدم پامیشدم میگفتم اشکال نداره این دفه دستمو بگیر و توقع معجزه داشتم نتیجش این میشد که جهان محکم تر زمینم میزد
یکی دیگه از باور های مخربم که هنوز هم درگیرشم توجه به فکر بقیس حتی الان که خاستم شروع کنم به نوشتن کامنت اولش پشیمون شدم گفتم چه فکری میکنن راجبم اگ بعدا نتایج بزرگ تری گرفتم
توجه نکردم به حرفای ذهنم و نوشتم من خودمو تحسین میکنم ولی فکر میکنم خیلی خیلی جای کار کردن روی خودم داره چون این باور از خونوادم به من رسیده و توی ذهنم تثبیت شده که توی هرکاری شاید باورتون نشه قبل از اینکه نگاه کنن ببینن خودشون با این کار اوکین و راضین نگاه میکنن به اینکه بقیه راضین یا نه
استاد من این چند وقتی که کار کردم این مسائل کم رنگ تر شده برام ولی بازم ی گوشه ذهنم بازم نجواهای ذهنیم یاداوری میکنه این موضوعات برام و گاهی پام روی ترمزه میمونه یادش میره حتی پدال گازو فشار بده
من ی الگو دارم که با حداکثر ساعتی که حداقل من بود پزشکی شیراز قبول شد با اینکه این فرد هم مثل من جدی از دوازدهم شروع کرده بود و عمومیاش توی کمتر ی ماه به 60 70 رسونده بود چیزی که اصلا تو فکر اون موقع من نمیگنجید و با رتبه 140 رفت شیراز چون عاشق شیراز بود با اینکه خیلی راحت میتونست بره تهران
این فرد خیلی شخصیت مسئله حل کنی داره و رابطه صمیمی با خودش داره و بهم یاد داد که نباید خودمو سرزنش کنم و کارمو با علاقه انجام بدم
همه میگن فلانی که خیلی باهوش بود البته که باهوش هست ولی الان میفهمم دلیل موفقیتشو
بزرگترین دلیل موفقیت این فرد این بود که ذهنشو قانع میکرد با دلیل و مهربونی ذهنشو ساکت میکرد و همین کارای ساده ای که به راحتی بیخیالش میشیم انجام میداد بهم میگفت هروقت استرس گرفتی سعی کن ی منظره طبیعی پشت چشمات تصور کنی و یا حتی دانشگاهی که دوست داری
الهی شکرت که باعث شد ی دور دیگه همه این نکات برای خودم مرور کنم
و خدایی که هرانچه بخاهی دراختیارت میزاره
خدایی که این قدرت بهت داده با ذهنت با قله هایی صعود کنی که کسی حتی جرئتشو نداره بهش نگاه کنه از پایین
فقط کافیه باور های درست داشته باشیم و به هدایت خدای مهربونمون گوش بدیم و با کمک خودش پامونو از روی ترمز اروم برداریم و به سرعت باور نکردنی به خاستمون برسیم(:
خدای مهربونم من قول میدم متعهدتر عمل کنم و توهم کمکم کن تجربه کنم لذت سرعت رسیدن به خاستههامو
الهی به امید تو
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم زیبایی پردایس با دیدن فواره زیبا دو چندان شده آفرین به این خلاقیت
تحسین میکنم اندام زیبا و رویایی شما استاد عزیزم را که چقدر زیبا و خوش تیپ شدید خدا قوت ویژه به خانم شایسته دوست داشتنی
در مورد سوال اول که من تازه با این قوانین آشنا شدم ولی از نظر آگاهی های ناب شما خیلی به درک بهتری از جهان و زندگی خودم رسیدم وبه این باور رسیدم که خودم خالق زندگیم هستم وسعی میکنم با ساختن باورهای مناسب وایمان به خداوند پیش بروم که البته که خیلی باورهای اشتباهی در ذهنم هست که باید باورهای مناسب را جایگزین آنها بکنم
باورهای اشتباهی مثل اینکه فرصت ها کمه و فرصت ها مثل ابر بهار زود گذر هستند ولی با آگاهی های شما به این باور رسیدم که همیشه فرصت برای پیشرفت و تعقیر هست مهم باور ماست
یکی دیگه از باورهای اشتباهی که من دارم عدم احساس لیاقت است و احساس گناه داشتن است
وهمیشه در حال سرزنش خودم بودم وخیلی مسائل را برای خودم بزرگ می کردم وبعد میدیدم که مردم چقدر علی بی غم هستند
وخدا را شکر می کنم که با قانون جهان هستی آشنا شدم وانشااله به زودی از نتایج خودم خواهم گفت
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
سلام به همه ی دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی که همیشه آرامش و متانتشون و احترام در کلامشون نسبت به استاد من و تحت تاثیر قرار میده و تحسین میکنمشون و سعی در الگویردعری از ایشون در زندگی زناشویی خودم هستم ️.
من سریال زندگی در بهشت و شروع کردم به دیدنش و یه مدت طولانی هست که از محصولات دانلودی پیج و ابن فایلها استفاده میکنم و هررووووز شکرگزاری و درخواستهامو مینویسم و با خدای خودم درارتباطم و هرروز نشونه هایی از درست بودن مسیرم در زندگی کاری و شخصی و روابط با همسرم دارم میبینم خدارو صدها هزار مرتبه شکر.
این فایل استاد و چندین بار صوتیشو کوش کردم و من و به فکر واداشت واقعاااا چرا به بعضی از خواسته هامون هنوز نمیرسیم با وجود تمرکز و حس خوب داشتن نسبت به اون خوایته.
من دوچیز هست که بهش نرسیدم هنوز والان که بهش فکر میکنم با توجه به سخنان استاد حتماااااااا یکسری ترمزهایی در باورهام دارم
مثال میرنم :من مدرس فرانسه هستم و علی رغم زندگی در شهری کوچک در شمال ایران بسیار از لحاظ کاری و داشتن شاگرد خصوصی نسبت به قبل خودم و باقی همکارانم بهترم خدارو شکر ولی…
با اینکه آرزومه رفتن به فرانسه و دیدن زیباییهاش و علی رغم دوستان فرانسوی که له واسطه شغلم پیدا مردم هنوز موفق نسدم برم منظورم حتی برای سفر هست
در صورتی که همکارانم اغلب به راحتی حتی برای اقامت رفتن فرانسه
نمیدونم دقیقاااااا چه باور منفی دارم راجع به رفتن به فرانسه شاید اینکه نه مگه به این راحتیاست؟ویزاشدن سخته ،حتماااااا هم خودت هم همسرت باید حساب بانکی جداگانه پرپول داشته باشین ،بار اول که رو شاخشه رد شدن در ویزا تازه بری اونحا میدونی یورو چنده الان؟خییییلی پول میخواد تازه بچه رو مه نباید ببری اینجوری راحت تر ممکنه ویزا شین جون میدونن برمیگردی و…..ده ها دلیل دگ که علی رغم میل شدیدم به سفر به فرانسه باعث شده از ترس حتی یکبار هم سرچ نکنم راجع بهش و حتی قدم از قدم ورندارم …
و یک هدف دگ که شاید اینجا کنی رو نشه بگم ولی میگم چون دوست دارم جواب دوستان و بدونم و مرسم جون و
اینکه من باوجود رسیدگی به ظاهر خودم و ورزش کردن و به روز بودن و اینکه همه اطرافیان ازم نعریف میکنن خداروشکر ولی برای همسرم انگار دگ جذابیت ندارم یا شاید خیلی خیلی کمرنگ شده ،تعریفی ازم نمیکنه رابطه زناسویی مون به شدتتتتت سرد شده مخصوصا بعد از بدنیا اومدن پسرمون که الان 5سالشه و خداروشکر که داریمش معجزه خداست تو زندگیمون ،ولی علی رغم محبت من نسبت به همسرم ایشون زیاد ترغیب به رابطه و تعریف و تمجدید نیستن قبلنا بودنااااا ولی الان چند سالی خیر ،با اینکه من برای بهتر شدن رابطه مون چه جنسی چه احترام و …کتاب زیاد میخونم حرفهای استاد و بکار میگیرم خواسته امو همیشه مینویسم و از خدا میخوام،مشاوره قبلنا رفتم دکتر ،…ولی نتیجه نگرفتم و به قول استاد بهتر که نشد هیچ بدتر هم شد
البته همسرم بسیار شخص محترم ،خوش خرج ،خوش مشرب،عاشق پسرمون و من هست و تو فامیل ارج و قرب داره خداروشکر و تا رمانی که من خوب و خوش برخورد باشم باهاشون با من رفتارش از لحاظ رفتاری عرض میکنم عالیه ولی کافیه گله کنم یا شکایت از اینهمههههه فاصله بین رابطمون ،شروع میکنه به کج خلقی و …و میگه همینی که هست ،من همینم،مگه ما جوونیم مثل قبل(ما 34و36ساله ایم البته)و 14سال از ازدواجون میگذره ،من برای اینکه دعوا نشه و همه چی اذوم باشه خونه ارامش داشته باشه چیزی نمیگم و ختی درخواست هم نمیکنم کاری که فبلنا زیاد انجام میدادم و به گریه و ناراحتی ختم میشد متاسفانه
واینم بگم از بابت همسرم کاملاااااااااا و صددرصد مطمعنم و بهش اعتماد داذم و میدونم که سرد مزاج شده و مشکل جسمی داره که مگ چون کار دارم و مشغله فکرم درگیره و …
حالا باورهای من نمیدونم واقعااااااااا چه ترمزی دارم چخ باور منفی ایی داذم که علی رغم اینهم تلاشم و کار کردن روی خودم این تیکه از زندگی میلنگه
شابد از قبل این باور و داشتم بابا زندگی عادی میشه از ابرا میان پایین زن و سوهر بعد چند سال ،دگ اون کشش و میل اولیه به هیچ عنوان بین زوج ها نیست دلشونو میزنه رابطه داستن با همدگ ،چه خبره حالا دگ
مردا خسته میشن از بدن زنسون ،میل دارن زنای دگ و تجربه داشته باسن باهاسون …..
نمیدونم چه کنم باورهام درست شه با اینکه تو فکرم همیشه به خودم میگم نه چه ربطی داره ،اینهمه زن و شوهرن که سه تا چهار تا بچه دارن ،مثلا فلانی و ببین بچه تولش 13سالشه و هنوز با ذوق از رابطه با سوهرش حرف میزنه ،اینهمه دوستام اطرافم ،….
ولی درست نشد باور منفی بزرگم نمیدونم چیه بخدا
زندگیمو و همیرمو و پسرمو عاشقانه دویت دارم
و دلم میخواد حل شه همه جی
سلام و درود خداوند بر شما استادعزیزم و فرشته همراه او بانوی مهربان مریم عزیزم
برای دومین بار استادم مرا وسوسه کردین تا به سه سوال مطرح شده توسط شما پاسخ بدم تا شاید پاسخ من درس و تجربه ای باشه برای تک تک همکلاسیهای عزیزم و مروری باشه بر درسهای شما دوعزیز بزرگوار
آنچه که سالهاست برای خودم هم بعنوان سوال مطرح هست و میدونم جوابش در خود سوالم مسطور و تقریبا خودم هم بهش رسیدم و میدونم ولی درخواستم ازشما استاد عزیزم این که با زبان پیامبرگونه ای که دارید پاسخ ذهن منویا شاید پاسخ هزاران هزار چشم انتظار به این سوال رو بفرماید.
استادم من در انتهای سنوات خدمتم هستم یعنی پس از سی سال خدمت نمیگم صددرصد صادقانه اما هدف و نیتم همین بوده و هست با پست رئیس اداره میخوام بازنشسته بشم البته هنوز امیدوارم که با سمت بالاتراز این وبا حذف ایراداتی که فکر میکنم در باورم بود و من بواسطه درسهای که از فایلهای رایگان و محصولات شما گرفتم محقق خواهد شد البته این اتفاق بیافته .
استادعزیز و مریم جان نازنیم که من در ادامه بنام فرشته خطابتان میکنم چون دقیقا” فرشته وار در کنار پیامبر زمانم زندگی و خدمت میکنید و من نه دیده و نه تاکنون شنیده ام که انسانی اینقدر وارسته و باگذشت و عاشق باشه که اینچنین به همراهش حس خوب و آرامش بده واقعا از طرف خودم و همه همکلاسی هام از شما تشکر و قدر دانی میکنم
استاد جانم من از ابتدای خدمتم فردی فعال و پیگیر در هر کاری که به من محول میشد بودم اما یک باور بسیار بسیار غلط داشتم و اون این بودکه برای ارتقاء در هر پستی بایستی همه دانشهای لازم در مورد آن پست سازمانی رو بدونم و اگر نه شایسته ارتقاء و داشتن آن سمت نیستم این در حالی بود که افرادی در کنارم ارتقاء میافتن که حتی درصدی از توانمندی منو نداشتند ولی بفرمایش شما خودشون رو باور داشتن و من از این امر مستثنی بودم ،بماند
حدود دوسال و اندی هست که بواسطه خرید دخترم از محصولات شمادانش آموخته مکتب شما شدم که این لطف الهی بود از طرف ایشون دخترم پس از خرید محصولات و بکار بستنشون چنان تغییراتی در نگرششان بوجود اومد که شد فرشته نجات من
استاد عزیز و فرشته مهربانم پس از یکسال تحصیل در دورهای متعدد شما که مهمترین اون رامیتونم دوره دوازده قدم و دور عزت نفس و عشق و مودت و روانشناسی یک و دو و… خلاصه 90 درصد محصولات شما که تقریبا آخرین اون دور شیوه حل مسائل هست به این نتیجه رسیدم که ایراد از من بودو این من بودم که با گذاشتن پابرروی ترمز هر لحظه مانع از تغییر میشدم این در حالی بود که کارشناس تحت نظارت من به راحتی بعنوان مدیردر شرکتمان منصوب شدو دلیلش این بود که این شخص خودش را باور داشت البته که با باورهای که از خود داشت و این حس را به دیگران انتقال میداد تونست به دو رتبه بالاتر از پست من که در واقع رئسشون بودم دست پیدا کنه این در حالی بودکه با توجه به مقطع حضور در اداره من جمعا چهار پله را یکجا در نوردید البته که انتخاب این فرد تنها بواسطه قبول داشتن خودش نبود چون بعدها زبان به زبان چرخید که مقامات بالا براشون لابی کردن ولی استادعزیزومریم مهربانم من که از آموزه های شما استفاده میکنم متوجه میشوم که تنها و تنها باورهای این شخص به خود و القاء آن حتی به دیگران بودکه باعث رشد موشک وارشون شده عرض کردم ایشون کارشناس اداره من بودن اما حالا مدیر یکی از بخشهای شرکتم شدن و این در پاسخ به سوال دوم استاد عزیزم بود که آیا افرادی را می شناسم که با تلاش کمتر به اهدافی که می خواستند حتی بالاتر رسیدن
و اما پاسخ به سوال سوم نیز درمیان همین گفته هام نهفته است بله آن همان باور غلطی بود که از خودم داشتم .من خودم را لایق جایگاه بالاتر با شرایط راحتر نمیدانستم واز همه بدتر ارتقاء و تغییر را محدود و در یکجا که دوست داشتم متمرکز کرده و میگفتم من تنها میخواهم مثلا مدیر منابع انسانی باشم
خدارو شکر که دیگه این باورهای غلط رو ندارم و حتی با اینکه کمتر از یکسال به پایان خدمتم مونده بازم امیدوارم که خواستهام محقق بشه و من قبل از اتمام سنوات خدمتم و خروج از شرکت، قانونی که در موردش صحبت گردین رو درک کنم و به جایگاهی که میخوام برسم و در ادامه برایتان نقل کنم .
سپاس از حوصله ای که بابت خوندن کامنتم بخرج دادین .
به فرمایش خودتون در پناه خدای مهربان شاد باشید سلامت باشید و ثروتمند . آمین
درود بر استاد عباسمنش و بانو شایسته
استاد عزیز! به موضوعی اشاره کردید که فکر می کنم تعداد افراد زیادی یا آن درگیر هستند و البته بنده که سالهاست با آن درگیر هستم.
از چند روز پیش داشتم به همین موضوع فکر می کردم که این همه تلاش و تلاش و باز هم روزمرگی و روز از نو و افتادن در یک دور تسلسل باطل. خودت الله یکتا به من بگو مشکل کجاست؟
الله اکبر از این هدایت که انگار این پست را استاد مخصوص من درست کرده اند و باعث شده به لایه هایی از وجود خودم پی ببرم که سالهاست از آن بی خبرم.
استاد عزیز ! استقلال مالی و رسیدن به آن جزو آرزوهای دیرینه من بوده و هست. بیش از بیست سال در زمینه شغلی خودم فعالیت کردم و هربار بار افتضاح تر از قبل و تمام قد سر از ناکجا آباد درآوردم.
هر بار قرض و بدهی و دیون من بیشتر از گذشته شد و با دستان خود، خودم را در مهلکه و کارزار بلا می انداختم. به حدی که چک و لگد آخری که خوردم از ظرفیتم بزرگتر بود و مرا وادار به عقب نشینی کرد.
خسته تر از همیشه، شش ماه پیش تصمیم گرفتم کل بیزینس و دفتر و هرچه در راستای بیزینس های پوشالی ام هست جمع کنم و به یک میز کار و یک دستگاه کامپیوتر و مودم، در منزل اکتفا کنم.! و قصد کردم ریشه ای مسأله را حل کنم. و به قول هادی عزیز من یا باید موفق شوم و یا کاری دست خودم خواهد داد …
از همکلاسی هایم و هم دانشگاهی ، بچه های محل و ده ها مورد از کسانی که در همین رشته فعالیت می کنند را به یاد می آورم که بسیار در کار خود موفق بوده اند و اینجا نمی توانم اسم بیاورم. همه و همه آنهایی که در ذهن مرور می کنم در حال رشد و پیشرفت بوده اند و یا دست کم پس از سالیان دراز مدیون و مقروض نیستد .
این پست که البته هدایت الله یکتاست بسیار برای من ارزشمند است و مرا عمیقأ یه فکر فرو برد تا بفهمم اشکال کار از کجاست و در راستای آن اقدام کنم. منی که بیش از شش سال با آموزه های استاد عباسمنش آشنا هستم و حیف و صد افسوس که این آموزه ها را تفسیر به رای کردم و به قول استاد آن چیزی را که خودم می خواستم از این آموزه ها برداشت می کردم.
سپاسگزارم که این مسیر برایم باز شد که قدم های اساسی در راستای رشد و تعالی خودم بردارم. و اما اگر بخواهم از ترمز هایم بگویم که دل پر ترمز و ذهن محدود کننده ای برای خودم ساخته ام ولی باید از همین جا شروع کنم و اقرار کنم که :
الله یکتا مسیر را به من نشان داد، منظورم آموزه ها و باورهای ثروت ساز و همه چیز ساز استاد عباس منش ولی من باز هم مسیر خودم را رفتم و تفسیر به رای کردم و این یعنی مقاومت شدید در برابر تغییرات، که بزرگترین ترمز من محسوب می شود.
عدم توجه به تضادهایی که سیستم بی نقص کاینات سر راهم قرار می داد. اوایل با یک تلنگر شروع شد و با توجه به عدم توجه به هدایت های الهی ، این تضادها بزرگتر و بزرگتر شدند و تبدیل به هیولای زندگی ام شدند و مرا زیر فشار آن خرد کردند ، که بالاخره از ظرفیت من فراتر شد و به فکر چاره افتادم.
به قول آقا رضا عطارروشن و تاکید استاد عباسمنش عزیز عدم تغییر ویژگی های درونی و تغییر شخصیت و ترس بسیار شدید از تغییر و عدم افزایش مهارت هایم ، ترمز بعدی من بوده و هست که درحال حاضر به لطف آموزشهای استاد عباسمنش در حال کار بر روی آن هستم.
به قول آزاده عزیز ، هر کاری را می خواستم شروع کنم از خودم نمی پرسیدم چرا؟ و شاید یا یک سوال ساده و درخواست هدایت الهی مسیری برایم باز می شد که سیستم به اجبار برایم تضاد بوجود نیاورد و این یعنی اهمیت ندادن به هدایتگر درونی که بالفطره در وجود هر انسانی فرار دارد.
بجای یادگیری و اشراف بر محیط کاری خودم، باور دارم همه چیز را خودم میدانم و دنبال یادگیری نمی روم و به اندک اطلاعات قدیمی و خاک خورده خود بسنده می کنم. و غرور و بهتر بگویم تکبر بیجا ترمز اساسی دیگر من بوده و هست.
ترس بسیار غالب از دنیای ناشناخته ای که برای توسعه بیزینس و حرفه خود دارم، همیشه مرا از رشد در حیطه کاری خودم دور ساخته است.
من که خودم به تنهایی نمی توانم و باید یه تیم از خودم دست و پا چلفتی تر راه بندازم. به این دلیل که مطابق قانون مدارها، افرادی که دور و برم جمع می شدند هم مثل خودم بودند و یا داغون تر! که ناشی از عدم افزایش مهارت های است که استاد تاکید کردند
عجله و عجله و عجله بجای طی کردن مسیر تکامل و تثبیت موقعیت و رفتن به پله بعدی، و باورهای غلطی مثل دیگه فرصتی نیست و تموم میشه، دریغ از اینکه عجله نجوای شیطان است.
به یاد می آورم زمانهایی که بخاطر باورهای غلط و محدود کننده مثل همیشه شکست می خوردم ، بجای تجربه گرفتن از آن، پیش خود می گفتم : من لیاقت این موفقیت را ندارم و عدم احساس لیاقت ترمز راه من می شد.
طی نکردن مدارهای تکامل و افتادن در تله کالا و این باور که باید خدمات من در حد ایده آل باشد بطوریکه خدماتی هم که در زمان خود قابل ارائه می بود ، مطابق این تله و الگوی غلط خاک می خورد و هیچگاه بدست مشتری نمی رسید و زمانی هم که به ثمر می رسید ، مشتری ها سراغ خدمات جدیدتری رفته بودند و دیگر پروژه من کارایی لازم را نداشت. .
بجای پذیرفتن مسیولیت کار و جستجو در باورهای خودم ، همیشه دوربین را روی دیگران و حتی نزدیکترین و عزیزترین افراد می اندازم که فلانی نگذاشت
باور داشتن سرمایه اولیه که به شدت مرا از شروع کار محروم می کرده تا جایی که برای شروع هر کاری حتما از بانک وام می گرفتم.
در یک کلام بقول انیشتین دیوانگی محض در تکرار کار ها و انتظار گرفتن نتیجه متفاوت.
به هر حال اگه بخوام از باورهای مخرب بگم باید یه کتاب چاپ کنم یا رمان بسازم ولی سپاسگزارم که به لطف وجود استاد عباسمنش نازنین ، دریافتم که اشکالات من کجاست. و همچنین سپاسگزارم که اگر فرصتی باشد و اجل مهلت دهد بر اساس قانون تکامل یکی پس از دیگری بر تضادها غلبه کنم و به سمت خواسته هایش پیش بروم. چون این ترمزها و باورهای مخرب یک شبه بوجود نیامده است و به مرور مرتفع می گردد
اگر هم مهلتی نداشته باشم باز هم سپاسگزارم که به قول معروف در جهل مرکب ابد الدهر نمانده ام.
به امید کامنت های بعدی که با سربلندی و افتخار از دست آوردهایم بنا بر آموزه های استاد عباسمنش بگویم و استاد عزیز را دلشاد کنم.
در پناه الله یکتا باشید
سلام خدمت استاد و دوستان عزیزم
نمیدونم چرا اینقدر قلبم داره منو به نوشتن این کامنت تشویق میکنه
شاید خیییلی دلتنگ استاد و کامنت گذاشتن و حس و حالی که تو سایت هست شدم
من تو این چندسالی که با استاد هستم درسهای بی نهایت بزرگی گرفتم و هر روز سعی میکنم در زندگیم بهشون عمل کنم
قطعا پاسخ این سوال خوب « باور های ما » است اما من میخوام کمی این موضوع رو بشکافم و از تجربیات خودم بگم …
من اول که با استاد آشنا شدم با دوره عزت نفس مهاجرت کردم تهران ، کلی آزمون و خطا کردم ، کلی ذهنم منو گول زد و با راهکار های منطقیش منو از مسیر هدایت خداوند دور و دور تر کرد … و البته هزاران برابر خداوند نعمت های بزرگی چه در غالب ثروت ، درس هایی که گرفتم و آدم های به ظاهر بد و آدم های فوقالعاده ای که با هدایت خداوند بهشون هدایت شدم ، سر راهم گذاشت و بی نهایت از این بابت خداوند رو شاکرم … من اعتراف میکنم که خیلی از کامنت ها و حرف های گذشتم فقط حرف بوده ، و بیشتر نجواهای ذهنی بوده ، و وقتی که فهمیدم اینجوری بودم خیلی از کامنت خوندن و حرف قشنگ گوش دادن بدم اومد و گفتم تا به یه دستاورد خوب نرسم و قلبم نگه نمیام تو سایت مطلبی بنویسم … البته دستاورد فقط منظورم نتایج مالی نیست چون میدونم چسبیدن به پول و نتیجه مالی متاسفانه چشم بصیرت خیلیامونو نسبت به درک حقایق بسته و گاها کور کرده … میخوام با قدرت اینو بگم من همین الان میلیاردها دلار دارایی و نعمت دارم ، چون احساسم به خاطر جریان هدایتی که در زندگیم درکش کردم از 100 تا خونه و ماشین و سفر خارجی بهتر و ارزشمندتره …
استاد هر روز وجودتون رو از خداوند قلبا سپاسگزارم و میخوام اعتراف کنم که روزهایی رو داشتم که از شدت ترمزهای زیاد ، از شما ، از سایت ، محصولات و همه چیز بدم اومده ، چون به شدت خسته بودم ، از اینکه فکر میکردم و ناسپاس بودم که دارم اینهمه روی خودم کار میکنم ولی چرا نتیجه نمی گیرم و یا مسیرم خیلی لاکپشتی داره میره جلو … البته با هدایت خداوند شاید نهایتا یه روز یا دو روز اینجوری بودم و تموم شده رفته خداروشکر … واقعا وجودتون برای همه ما یک نعمت و هدایت بزرگه …
اینو به این خاطر گفتم که میخوام موضوع مهم تری رو اشاره کنم
میخوام یه آگاهی رو با استاد عزیزم و دوستانم که مطمئنم خیلیامون بهش برخوردیم رو به اشتراک بذارم …
باید مواظب باشیم که شیطان حتی زمانی که داریم روی دوره ها و درک آگاهی ها کار میکنیم ، جوری وارد ذهن ما میشه و نجواهاشو بلند اعلام میکنه که گاها فکر میکنیم نجوا نیست و یک الهامه…!!! و اون نجوا فقط به دلایل قوی و منطقی خودش اینجوری با ما صحبت میکنه : حالا که اینو فهمیدی و یا حالا که این آگاهی رو میدونی سریع باش ، زوود زووود برو اینکار رو انجام بده ، برو فلان جا کار کن که پول بهتری داره ، به فلانی زنگ بزن و … و یا میگه زور بزن همین یه چیزی رو که خوب فهمیدی رو بیشتر درکش کن ( با تقلا و زور ) و غیره … و کلا میفتیم توی یک عجله و سیکل تصمیمات کاملا اشتباه که تا به خودمون میایم و میفهمیم چقدر این سیکل معیوب و اشتباه رو ادامه دادیم 6 ماه ، یکسال گذشته و متوجه میشیم که در این مدت جریان هدایت پروردگار رو کاملا قطع کردیم و صدای نجواهای شرک آلود شیطان رو بسیار زیاد کردیم… که به نظرم فهمیدن همین اشتباهات جزئی از مسیره ، چون تو تفاوت الهام و نجوا رو درک کردی و جای بی نهایت سپاسگزاری داره چرا ؟؟ چون وقتی عاجز میشی در برابر اون سیکل معیوب و تصمیمات اشتباه ، میگی خدایا من کم آوردم و اینجاست که « تسلیم میشی » ، همین که به این نقطه میرسی ، الهام خداوند همون لحظه میاد و باهات صحبت میکنه که باشه عزیزم ، هیچ ایرادی نداره ، همه چیز الان عالیه ، حالا بیا اینکار رو بکن ، فارغ از گذشتت از الان همه چیز عالی پیش میره ، من باید این درس ها رو بهت میدادم…
و این پروسه رومن در این چندسال بارها و بارها تجربه ش کردم ، هم عذاب گوش دادن به ذهن و نجواهاش رو چشیدم ، هم پاداش گوش دادن به صدای قلب و خداوند رو به وضوح دریافت کردم…
این ها بزرگترین دارایی های من هستن ولی ما با داشتن همین درس ها و نعمت های بزرگ خیلی ساده به هم میرزیم و از همه چیز ناامید میشیم …
من خودم به خاطر کمال گرایی و عجله و سریعتر نتیجه گرفتن ، خیییلی زیاد برای درک یه آگاهی خودم رو اذیت کردم و بشدت احسام بد شده و نتایجم کاملا از بین رفته، و امروز این درس رو میگیرم و این درک رو دارم که درک تمام موضوعات درک فرکانس ، توحید ، هدایت ، سپاسگزاری ، تسلیم بودن ، قانون تکامل ، قانون تضاد ، مسیر مورد علاقه ، احساس لیاقت و همه همه در طی مسیر و با درس گرفتن و الهام گرفتن از اتفاقاتی که برای خودم ، برای دیگران و پیامبران در قرآن اتفاق افتاده و …فقط میتونه یه ذره بهتر بشه و هیچ وقت این درک کامل و 100 نمیشه ، و من باید با این یک درجه بهتر شدن و مقایسه خودم با قبل خودم به احساس سپاسگزاری و خوب برسم و این بشه روند رشد شخصیتی و کلا زندگی من ، که یقین دارم نتایج همراهش مبهوت کننده ست…
اینو گفتم استاد جان ، چون به وضوح هم خودم و دوستانم رو میبینم که گرفتار این موضوع شدیم و چون شوکه شدیم و فکر کردیم که اصلا روی خودمون و شخصیتمون تو این مدت کار نکردیم ، انگار همون جا فریز شدیم و برای ادامه مسیر امیدمون رو از دست دادیم … فقط به خاطر تبعیت از سروصدای زیاد نجواهای ذهن و اعراض کردن از الهامات درونی و نداهای قلبی خداوند
این اعتراف رو میکنم که من زمانی در این سایت فقط حرف قشنگ زدم که البته اونم جزیی از مسیرم بوده و البته که عاشقشم و میپذیرمش ، تضاد بزرگترین نقاط عطف و موهبت بزرگ زندگی منه که باعث شده به درک و شناخت بهتر از خودم برسم…
خلاصه چند خطی که با هدایت این روزهای خداوند نوشتم در 2 آیه زیر قابل درک تر هستن…
93 ال عمران / وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ / چه کسی ستمکارتر از کسی است که به خدا دروغ می بندد، و می گوید: به من وحی شده؛ در حالی که چیزی به او وحی نشده است
19 ال عمران / إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَام ُ / یقینا روش صحیح زندگی تسلیم بودن و اجازه دادن به هدایت خداوند است…
تسلیم بودن و به قول خانم شایسته عزیز خوشبینی تمام و کمال به الهامات و وعده های خداوند ، کاریه که من باید هر روز در زندگیم بهش عمل کنم …
بامید الله همگی درپناه حق ، در مسیر هدایت و سر سپردگی محض بتونیم این مسیر زیبار رو ادامه بدیم و از زندگی و مسیر زیباش لذت ببریم و نه صرفا رسیدن به مقصد های تمام نشدنی …!
بابت وجود استاد خوبم ، خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم که ازتون هر روز درسهای زیادی میگیرم سپاسگزارم