چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 19

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
    495MB
    33 دقیقه
  • فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
    61MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1160 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسام دلجو گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    سلام به استاد جان

    هدف برای مهاجرت به دوبی دارم

    بی نهایت افراد هستند که به هدفشون رسیدن

    باورهای متضاد= همیشه یاده صحبت شما میفتم وقتی ذهنم گیر میده به فعالیت فیزیکی که گفتین فعالیت فیزیکی تورو پولدار نمیکنه بلکه فقط مسیره تو به مسیر توجه نکن اون باوری که در ذهنت میسازی داره کار میکنه

    به وضعیت الان توجه نکن وضعیت الان هر چی هست برای فرکانس های قبلیته

    باورهای همسو که باید در خودم ایجاد کنم

    اون کاری درسته که پس از ساختن باور درست به تو الهام می شود

    الهامات زمانی میاد که حالت خوب باشه آماده دریافت باشی خوشحال باشی خنده روی لبت باشه

    باید به سادگی باشه نه با زجر و تقلا

    تنها یک قدرت وجود داره اون قدرت خداست و در این جهان قدرتو داده به افکارت تو هستی انتخاب می کنی

    بی نهایت راه وجود داره ذهنتو باز بزار و گیر نده به یک مسیر اماده باش مسیر کلا تغییر کنه

    و در اخر نه مال دنیا برای تو میمونه نه مال دنیا برای تو اما تا لحظه ای که نفس می کشی یعنی زنده ای یعنی میتونی درخواست کنی و نعمت های بیشتری تجربه کنی و عمق تجربه نعمت ها هست که با خودت می بری پس خدارو شکر کن بابت این فرصتی که بهت داده

    و حرکت کن و حرکت کن و حرکت کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1723 روز

    استاد عزیزم. سلام، مریم خانم شایسته عزیزم. سلام.

    امیدوارم هر روز زیبایی تو زندگیتون بیشتر بشه، عاشقتونم.

    استاد چه سوالات بی نظیری پرسیدید. من شدیدا به فکر فرو برد.

    نکته ای که هست من تا الان اینجوری به زندگیم نگاه نکرده بودم، اینجوری خودمو، اطرافیانم را شخم نزده بودم تا بفهمم.

    خداروشکر. استاد خداروشکر که دوستان عزیزم اینطور متعهدانه به خودشون پاسخ دادند. من هم شدیدا به فکر رفتم و قول می‌دهم بنویسم. در مورد سوالات این فایل عالی.

    چقدر این پرادایز زیباست، چقدر این باران زیباست. چقدر این دریاچه زیباست.

    خداروشکر بینهایت‌ که منو هدایت کرد به سایتتون استاد عشقم.

    امیدوارم حالتون خوب باشه همیشه.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    حسین شیهکی گفته:
    مدت عضویت: 1059 روز

    استاد جان سلام،

    این سوال که چرا خیلی از آدم هایی که قانون را به اصطلاح نمی‌دونن خیلی وقت ها از ما بهتر عمل می کنند و اینکه چرا خیلی از آدم ها حتی تلاش سخت به خواسته هاشون می رسند خیلی وقت بود ذهنم را درگیر کرده بود،

    یه کامنتی دیروز گذاشتم در مورد شکم 6 تکه که چند سال پیش فقط ظرف یکی دو ماه اون هم با لذت ساختم و سال هاست بخشی از زندگی من شده و الان میخوام یه مثال دیگه را بگم که احتمالا خیلی بیشتر به خودم کمک می کنه..

    یادم میاد یه فایلی را توی قسمت لایو های اینستاگرام سایت چند وقت پیش دیدم که با استاد عرشیان فر مصاحبه می کردید و وقتی صحبت ‌‌شروع شد شما یک بار دیگه به صورت کامل قانون را مرور کردید و بعد جواب خودش واضح شده بود!

    مگه قانون غیر از اینه که ما هر لحظه داریم طبق قانون یا به خواسته هامون فکر می کنیم یا نداشتن اون ها؟

    مگه غیر اینه که تموم کار هایی که ما در مورد قانون انجام میدیم بر میگرده به کانون توجه؟

    طبق قانون وقتی ما مقاومت هامون را کنار بزاریم نتایج خودش به صورت سریع و کاملا طبیعی وارد زندگی ما میشه!

    خب حالا داستان از جایی شروع میشه که ما به تضاد میخوریم ولی تو خود کلمه تضاد گیر می کنیم!

    یعنی سوال اینه که چرا خیلی اوقات بعضی ها دارن از ما ساده تر پول میسازند ولی من به جای اینکه دنبال بهبود باشم حالا میرم سراغ بیشتر توجه کردن به اون!

    توی این هفته ای که گذشت یه خورده حجم فروش کارمون کمتر شده بود چون منو به یک شعبه جدید منتقل کرده بودن و من همش داشتم تو ذهنم به خوبی های شعبه قبلی فکر میکردم، فکر میکردم این جایی که جدیداً اومدم پتانسیل شعبه قبلی را نداره و حتی به فروشنده های اون جا حسادت هم می کردم.

    دقیقا یک روز بعد از همه این طرز فکر ها تصمیم گرفتم داستان را ولش کنم و فقط کارم را انجام بدم، به خودم گفتم فقط یه خورده بی خیال شو و بزار هر چیزی میخواد بشه بشه،

    آقا تهش اینه که تو میری یه جای دیگه کار میکنی مگه غیر از اینه که این همه توانایی داری؟

    تو همین فکر ها بودم و کلا بی خیال شدم، از فرداش حجم فروش ما دو برابر شعبه قبلی شد اون هم فقط با خرده فروشی کردن کار های کوچیک، یعنی قبلا چون من فقط با مشتری های خاص ارتباط داشتم فکر میکردم فقط اونجوری میشه فروخت و چون شعبه جدیدمون یک جای عمومی تر بود مدام فکر میکردم دیگه خبری از مشتری های خاص نیست!

    اما باورم نمیشه اینقدر هدایت ساده بود و من بهش بی توجه بودم!

    یاد گرفتم کار ما اینه که در خواست هامون را به جهان بفرستیم و بعد فقط بی خیالش بشیم درست مثل دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها که تموم دوره در موردش صحبت کردید.

    کارمون اینه فقط مرحله پذیرش را خوب انجام بدیم و جهان خودش بقیه کار ها را انجام میده،

    اما جهان چه کسی را هدایت می کنه؟

    کسی که باور داره کار ها میتونه ساده تر هم اتفاق بیفته اگر فقط قانون را رعایت کنیم، و کسی را هدایت می کنه که به هدایت ایمان داشته باشه و ازش پیروی کنه…

    مرسی بابت این فایل و مرسی از خانم شایسته عزیز که همیشه بهترین دانشجوی استاد بودن و تو رفتارشون هر لحظه به وضوح میتونم قانون را حس کنم..

    مرسی بابت همه بچه هایی که کامنت میزارند و کلی چیز به ما یاد می دهند و همونطور که گفتم مدت هاست کتاب خوندن را کنار گذاشتم با اینکه سال ها کتابفروشی کرده بودم و تقریبا کتابی نبود که نخونده باشم، فلسفه، منطق و رمان و انگیزشی و هر چیز دیگه ای اون هم به این دلیل که باور دارم کامنت های سایت از میلیون ها کتاب موفقیت عملی تر و تاثیر گذار تر هست..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1320 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد قشنگم و مریم نازم

    استاد اول از هر چیزی بی نهایت سپاس گذارم که فایل فوق العاده ای رو اوکی کردین

    اوووه خدای من واقعا از این همه زیبایی هنگم

    ی رنگ سبز روشن چمن ها

    با اون رنگ زرد گندمی علف های قد بلند

    از اونور درختان سبز یشمی تیره

    آسمان آبی لایت با ابر سفید تیکه های درشت

    و آب آرام و راحت

    خدایا هزاران بار شکرت

    گاها میگم خدای من مگه استاد در چه مداری هستش که خونه ای

    که باغی

    که بهشتی

    به این زیبایی داره و چقدر سپاس گذارانه داره ازش استفاده میکنه و لذت میبره

    و استاد این ایده خیلی قشنگی هست که برای فایل هاتون دارین قدم میزنین و فیلم میگیرین

    نمیدونم داستان چیه همش میگم آخی خانم شایسته گناه داره خسته میشه این همه راه میره ولی انصافا در مورد شما چنین فکری به ذهنم نمیاد.

    واقعا نمیدونم چرا

    استاد اون وسیله چی بود روی آب که اینقدر قشنگ و آروم آب پخش میکرد.؟

    استاد شما لحظه اول که شروع میکنین به فیلم گرفتن آسمون آبی صاف با ی تیکه ابر درشت هستش

    دقیقا از دقیقه 22 به بعد ابرها حمله میکنن

    تو دقیقه 24 چشمم افتاد به آسمون یهو گفتم چرا ابرها افتادن به جون هم؟آسمون که صاف بودش

    انصافا به ذهنم نرسید که بارون میگیره که آخر فایل بارون گرفت کلی خوشحال شدم که خداوند چقدر قشنگ داره به من هینت میده

    و اما اصل مطلب

    سوال اول

    چه هدفی داشتم با اینکه این همه تلاش کردم نتیجه ای نگرفتم؟

    اصلا اومدم خودافشایی کنم در حد لالیگاااااا

    بعععععععله

    مگه میشه نداشته باشم

    قطعا مسائل مربوط به روابط

    من ی رابطه ای داشتم که به صورت کژدار و مریض 2 الی 3 سالی طول کشید و واقعا یک رابطه فوق العاده عالی از هر شرایطی

    و هر تلاشی که هر شخصی به ذهنش برسه من برای این رابطه انجام دادم

    و اینم بگم ی رابطه برای ازدواج بود و با اینکه اختلاف های زیادی داشتیم اما این شخص آنقدر عاشق پیشه و پسر فوق العاده ای بود که گفتم وقتی این اختلاف سن و مابقی واسه اون پسر و خانوادش مهم نیس من چرا دارم اینقدر حساسیت به خرج میدم .

    چون این شخص سراسر آپشن های مثبت فوق العاده ای بود که اصلا اندازه سر سوزنی جا واسه ایراد گرفتن نداشت

    از همه مهمتر خیلی خیلی عاشق من بود و منو دوست داشت که این برای من خیلی خیلی مهم بود

    به هر میزان این شخص انسان فوق العاده عالی و کامل بود

    دقیقا به همون میزان من سراسر انرژی منفی و گیر بازار و ایرادهای بنی اسرائیل .

    صرفا به این خاطر چون دوستم داره با هر ساز منم میرقصه

    و این شخص برای اولین بار در اوج رابطه ی روز یهو گفت من نمیتونم ادامه بدم و رفت

    به مدت 6 ماه زندگی برای من شد زهر مار

    ده کیلو وزن فقط تو ی ماه کم کردم

    تمام سلول های بدن منو غم گرفته بود و من واقعا اصلا معنی شب و روز رو نمیفهمیدم

    روزها یکی پس از دیگری مرگ بارتر میگذشت تا اینکه

    من تو این 6 ماه عضو سایت شده بودم کلی فایل گوش داده بودم کلی افکار و انرژی منفی از خودم دور کرده بودم دوره عزت نفس خریدم و انداره سر سوزن خودمو پیدا کرده بودم

    که طرف بعد از 6 ماه برگشت و ما دوباره وارد رابطه شدیم

    همه از این همه تغییرو تحول من شکه شده بودن

    دیگه آروم شده بودم گیر نمیدادم اغلب باهاش راه می اومدم ناز نمیکردم و طرف خیلی خیلی عاشقانه تر از قبل با من رفتار میکرد و 4 ماه رابطه سراسر عشق و خوشی رو ما داشتیم

    دوباره من غرق خوشی شدم و مجدد اخلاق گند من رشد کرد با این تفاسیر که چون این ادمو داشتم از سایت فاصله گرفتم

    مجدد این شخص در اوج روزهای خوب گفت نمیتونم ادامه بدم و دوباره رفت

    بازم همون تراژدی تکراری با این تفاسیر که من ی کم کمتر اذیت شدم ولی واقعا وجودم خشکیده شده بود و هیچ معنی زندگی نمیفهمیدم

    دوباره برگشتم به سایت این بار دوره عشق و مودت گرفتم و رگباری روی خودم کار کردم و گفتم اینجوری نمیشه من داغون شدم دیگه چیزی ازم نمونده

    مدام روی خودم کار میکردم و فایل های سایت هم گوش میدادم و کامنت میخوندم

    تا اینکه بعد از تقریبا 2 ماه برگشت و گفت دارم دیوونه میشم نمیتونم بدون تو

    و بازم ما برگشتیم به رابطه

    دیگه من حسابی تغییر کرده بودم حسابی آروم شده بودم و کلی هم تو سایت فایل گوش میدادم

    دفتر داشتم دائم شکرگزاری میکردم و دائم تمرینات فایل هارو انجام میدادم

    این شخص هزاران برابر سری های قبلی عاشق تر شده بود هر روز باهم بودیم تمام کارهای منو انجام میداد و ی ساعت هم از من غافل نمیشد

    همه جا از قشنگی رابطه ما حرف میزدن

    این شخص شده بود آیینه رفتار های من

    حتی دقیقا حرفایی که من بهش میزدم رو به خودم میزد و همه چیز عالی پیش میرفت و بحث به خانواده کشیده شده بود و برنامه بر این شد که با خانواده اقدام کنن

    مجدد فاصله من از سایت شروع شد و راه گم کردم و مجدد گیر بازار من

    و هزاران بالاهای بد که من سر این آدم آوردم

    و این شخص اینقدر انسان شریفی بود که هیچوقت رفتارهای زشت منو به روم نمی آورد و همه چی رو تحمل میکرد و جایی که واقعا صبرش لبریز میشد کم می آورد و میرفت و چون علاقه شدیدی به من داشت باز برمیشگت

    البته ناگفته نماند که این علاقه دو طرفه بود و ی عشق پاکی بود با اینکه اون شخص از قانون اطلاعی نداشت خیلی قشنگ رعایت میکرد اما منی که میدونستم و عضو سایت بودم کلا پرت بودم خدایی

    تقریبا بعد از 8 ماه مجدد گفت نمیتونم ادامه بدم و رفتش

    چند روز اول خیلی سخت گذشت اما من دیگه حسابی آب دیده شده بودم

    گفتم ولم کن هر جور راحته

    له شدم از بس تن من داغ و یخ شد

    دیگه تعهدی نشستم پای سایت هم دوره روابط کار میکنم هم دوره ثروت ساز

    به خیال خودم مثلا منم فراموشش کردم اما واقعا نه

    بعد از گذشت 4 من متوجه شدم این شخص فقط به خاطر رفتار های من رفته در صورتی که میگفتم این آدم فازکیه

    و متوجه شدم چقدر رفتارهای بد من بهش آسیب زده و چقدر این شخص فراریه از دست من

    خیلی خیلی برام سخت بود واقعا این غرور لعنتی چه بالاهایی که سر من نیورد.

    بالاخره دل به دریا زدم باهاش تماس گرفتم قرار گذاشتم رفتم دیدنش بابت تک تک رفتارهام ازش عذر خواهی کردم و ازش خواستم بهم فرصت جبران بده که قبول نکرد هرچی اصرار کردم گریه کردم اما از ماشین پیاده شد رفت و حتی چند روزی منو هم بلاک کرده بود

    وقتی متوجه شدم منو بلاک کرده دنیا به اخر رسید

    رفتم در خونشون که به زور مجبورش کردم منو از بلاکی دربیاره گفت فقط به ی شرطی که حتی اگه ی پیام یا زنگ بزنی مجدد بلاک میکنم .

    من با قلبی که داشت از دهنم می اومد بیرون اومدم خونه و تا صبح از بس گریه کردم تمام وجودمو غم بست و خشک شدم

    وسط شب بود نمیدونم چه ساعتی بودخدایی من خواب خواب بودم و هیچ هوشیاری نداشتم نمیدونم خواب میدیم یا الهام یا وحی

    فقط یادمه ی جمله ای تو ذهن من مدام تکرار میشد .

    ی جمله ی خانم تو یکی از مصاحبه استاد با دوستان و اگه اشتباه نکنم قسمت 37

    اون خانم میگفت صاحب شرکت کیه صاحب شرکت خداست من از خدا میخوام و اونم انجام میده

    انصافا این جمله بیش از ده بار تو ذهن من تکرار شد

    و همش میگفتم بیدار شدم باید برای خدا بنویسم دیگه قدرت دست خودت

    هر کاری کردی دیگه خودت

    صبح از خواب بیدار شدم گفتم خدایا اینجوری نمیشه

    دیگه بسه.چقدر این الگو تکراری

    اومدم ی صفحه کامل تعهد نوشتم و گفتم من به هر قیمتی شده این آدمو رها میکنم و فندک میگیرم زیر این وابستگی

    گفتم به قول استاد الان اسلحه گرفتن رو سرم اگه فراموشش کنی میکشیمت اما من میگم باشه شما جان منو بگیر ولی من رها میکنم و فراموش میکنم.

    کلی نوشتم امضا هم کردم با اینکه حالم بد بود کم کم خودمو آبدیت کردم و فایل گوش دادم و انرژی من ی کم بالا رفت.

    دقیقا فردای اون روز ی معامله چکی انجام داده بودیم و اون شخص به جای من چک داده بود تاریخش رسیده بود ی کم کارهای بانکی داشت و من اصلا نمیدونستم چیکار کنم

    تماس گرفتم که دوستش راهنمایی کنه که جواب ندادن

    مجبورا با خودش تماس گرفتم و همش بدنم میلرزید الان منو بلاک میکنه و من مجدد له میشم که یهو جواب داد

    وای خدای من چقدر اون لحظه حس ارزش پیدا کردم

    و کامل بهم توضیح داد حتی منو فرستاد بانکی که پسر عمش کارمند اونجا بود و مدام تماس میگرفت و کار منو پیگیری میکرد و همش تو مکالمه از کلمه جان استفاده میکرد

    چقدر پسر عمش با احترام با من برخورد کرد با اینکه کارمند بانک بود برای من میوه آورد.

    کجای دنیا دیدین کارمند بانک برای مشتری میوه بیاره اخه .

    کلی از دست خط من تعریف کرد و همش میگفت دختر با استعدادی هستی برای فرم پر کردن هر چی رو ی بار میگم متوجه میشی و چقدر مابقی کارمندا با من صحبت کردن و چقدر خندیدیم وحتی

    و موقع خداحافظی ایستاد و از من تشکر کرد که خیلی مشتری با اخلاقی بودی و خستگی امروز مارو از تنمون بیرون کردی.

    گفتم خدایا من سپردم به تو ایمان دارم اتفاق های فوق العاده ای می افته گفتم فقط به من قدرت رها کردن بده منو از این شرک از این وابستگی نجات بده گفتم اصلا بیا رابطه منو خودت درست کن مابقیش مث چشم به هم زدن درست میشه

    و الان 3 روزهست چقدر آرامش دارم

    چقدر حس سبکی دارم

    چقدر قلبم آرومه و هیچ حس انتقامی ندارم

    اوه خدای من

    بی نهایت سپاس گذارم که دقیقا سر بزنگاه رسیدی و دست منو گرفتی و نجاتم دادی

    و اما

    سوال دوم

    چه افرادی میشناسی با وجود تلاش کمتر به خواستشون رسیدن.؟

    دقیقا توی اکیپ دوستانه ما ی رابطه ای بود که در مدت خیلی خیلی کوتاه شکل گرفت

    ی دختر خیلی خیلی معمولی و اما ی پسر کارخونه دار

    به هر میزان ظاهر دختر معمولی هزار برابرظاهر پسر فوق العاده

    و اما متاسفانه دختر اهل دود و ….

    ی پسر فوق العاده ساکت آروم و اهل هیچ چیزی نبود

    خداروشکر کمتر از 4 ماه عقد کردن و الان درگیر مراسم ازدواجشون هستن.

    دختره هر وقت می اومد قبل از ساعت 11شب میرفت چون میگفت باشگاه بودم خستم شده نمیتونم بیدار بمونم.

    تازه با این تفاسیر که اغلب نمی اومد و میگفت خودم کار دارم

    اما من اصلا انگاری لیدر بودم اول از همه حضوری میزدم اونجا حداقل برای 10 الی 15 نفر کوزت وار کار میکردم و خدمات میدادم

    ازکار و زندگی و خونه میزدم که با اونا باشم چون طرف منم بود نمیخواستم تنها باشه

    اون خانم همون سری اول دقیقا به پسره گفته بود که دنبال رابطه بی نتیجه نیست چون وقت نداره

    ولی من میگفتم اگه اصرار کنم ولم میکنه میره یا بهم نه میگه و من خورد میشم

    اون دختره خیلی خودش بود خود واقعیش و اصلا نقش بازی نمیکرد پوشش خیلی راحتی داشت و با همه خوش و بش داشت

    اما من مدام نقش بازی میکرد پوششم خیلی رعایت میکردم

    همش میگفتم این کارو نکنم این حرکت نزنم این حرف نزنم که عشقم ازم ناراحت شه

    و چقدر نقش های مزخرفی که خودمم خسته شده بودم

    و هزاران دلایل دیگه که همه خیلی قشنگ میدونن

    و اما

    سوال سوم

    چه باور محدود کننده که با وجود این همه تلاش به خواستم نرسیدم؟

    اصلا نیاز نیس من توضیح بدم اینقدر تو این متنی که نوشتم ترمز هست که هر کسی حتی یک درصد از این قانون بدونه متوجه میشه

    اول از هر چیزی من وحشتناک وابسته بودم و تمام حال و روز خوبمو به بودن با این شخص گره زده بودم با این تفاسیر که من ماشین داشتم خونه داشتم درآمد بالایی داشتم وبه تنهایی هر تفریحی یا مسافرتی میتونستم انجام بدم که میگفتم بدون اون همه چی برای من زهر ماره

    که نشانه شرک خیلی خیلی خیلی شدید من نسبت به خدا هستش که از وقتی فهمیدم چقدر پیش خدا شرمنده شدم که خدایی که کرور کرور به من نعمت داده این چه ناشکریه آخه

    اینکه به قول استاد دقیقا همون عدم لیاقت و ارزشمندی

    که همش فکر میکردم اون سطحش از من بالاتره اون خانوادش کم جمعیته خانواده من پر جمعیته

    پدر مادر اون تحصیلات داره پدر مادر من بی سواده

    خانواده اونا از اول تو شهر بودن ما تو روستا زندگی میکنیم

    الان خونه اونا تو شهر حداقل 5 میلیارد می ارزه ولی من تو شهر مستاجرم

    اون ی عمه داره که تو هر شرایطی براش حامیه ولی من تنهام و خودم باید گلیم خودمو از آب بکشم .

    پدر مادر اون جوونه و امروزیه اما پدر مادر من مسن و قدیمی هستن

    حتی میگفتم اون ظهرها از سر کار بیاد خونه ناهارش آمادست اما من باید خودم صبحونه و ناهار و شام درست کنم

    اون با اینکه سنش از من کمتره اما روابط اجتماعی بالایی داره راحت همه کاراش انجام میده از همه چی سر درمیاره اما من همش باید از اون کمک بگیرم

    اینقدر خودمو بی لیاقت بی ارزش کرده بودم که گاها میگفتم کاش هیچوقت نبودم کاش به دنیا نیومده بودم همش میگفتم بزرگترین شانس من آشنایی با این آدمه

    اونم در صورتی که

    همیشه هرجا قرار میگرفتم همه از ظاهر من از مستقل بودنم ازموفقیتم از اینکه تو این جامعه دختر پاکی هستم تعریف میکردن

    همه دوستاش میگفتن تو هزار برابر از این آدم سرتری

    ما هیچوقت دختری به پاکی تو به زرنگی تو به با مرام و با معرفتی تو ندیدیم

    و اینکه همش فکر میکردم فقط با این شخص خوشبختم و جز این با هیچکسی نمیتونم ی لحظه هم سر کنم

    دقیقا همون باور عدم فراوانی

    که من اصلا نتونستم تا الان وارد هیچ رابطه دیگه بشم همش فکرمیکردم فقط به این شخص تعلق دارم با اینکه رابطه تموم شده بود هر جا میرفتم حلقه میپوشیدم که بگم من متاهلم و کسی نخواد بهم پیشنهاد بده

    اوه خدای من

    یک ساعته دارم کامنت مینویسم

    و استاد نمیدونین چقدر دعای جونتون میکنم که این سایت امکان کامنت نوشتن داره و چقدر داره آدمو سبک میکنه

    اما قولی که دادم و تعهدی که دادم

    اگه اسلحه بگیرن روسرم من میگم جان منو ازم بگیرین اما من این آدمو رها کردم ودیگه بهش فکر نمیکنم

    من دختر فوق العاده ای هستم فوق العاده باارزش فوق العاده با لیاقت

    من خانواده فوق العاده ای دارم که خداروشکر همگی انسان های سالم و شریف هستن و همگی زندگی پاکی دارن

    من کلا میخوام آزاد زندگی کنم و رها باشم اصلا وابستگی خدارو از من دور میکنه و من برای رسیدن به خواسته هام باید خدارو داشته باشم باید

    و هر چیزی که منو از خدا دور کنه در چارچوب زندگی من نیس

    و چقدر فراوانن پسرهای فوق العاده ای که میخوان با دختر پاکی مث من باشن با دختر زرنگی که ماهانه چندتای ی مرد درآمد داره با دختری که ماشین مدل بالایی داره با دختری که مستقل هست و حتی خرج خانوادش هم میده

    با دختری که تا الان اهل هیچ چیز خلافی نبوده حتی نوشیدنی انرژی را

    حتی چایی رو هم بدون قند میخورم

    ازهمه مهمتر

    دختری که زیبایی فوق العاده ای داره که اصلا نیاز به ی ذره آرایش نداره هر جا میرم همه میگن چقدر دماغت خوشکله چقدر پوستت عالیه چقدر اندامت فوق العادست و جالب اینکع دوبار رفتم آرایشگاه موهام رنگ کنم دوبارش هم انجام ندادن گفتن از بس رنگ موهات خوشکله دلمون نمیاد رنگ کنیم

    و اما من با این همه نعمت فوق العاده ای که خدابهم داده بنده ناشکری بودم و قدرت رو به جای خدا به یکی دیگه گره زده بودم

    اما خدای مهربانم

    خودت از قلب من آگاهی

    خودت میدانی وقتی تعهد بدم وقتی اراده کنم حتی کوه رو هم جابجا میکنم

    بهت قول میدم دوران ناشکری گذشت

    وخدای قشنگم اینقدر عاشقانه دوستت دارم که قول میدم مو لای درز این عشق نرود.

    استاد خوبم مریم مهربونم ی دنیا تشکر که چراغ راه من شدین

    بی نهایت ازتون سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    فهیمه و علی دوست داشتنی گفته:
    مدت عضویت: 2234 روز

    سلام خدمت علی اقای بزرگوار خیلی از خوندن کامنتهاتون لذت میبرم مرد بزرگ.

    دقیقا گذاشتین دست روی دل من و یکی از بزرگترین ترمزهای منم جبران کردن هست و عدم

    پذیرش موهبت های الهی.

    من هنوز نتونستم با ادم های اطرافم ارتباط های گرم و صمیمی برقرار کنم وقتی در درون خودم میگردم همش برمیگرده به احساس عدم لیاقت و اینکه من نباید چیزی رایگان و مفتی بدستم برسه و من باید براش بها بپردازم و اگرم کسی از روی عشق و محبت چیزی به من میده با بی میلی قبول میکنم و اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که حالا چجوری جبرانش کنم یا اگه کسی کمکم میکنه انگار دینی به گردنم داره و خودم رو به اب و اتیش میزنم که براش جبرانم کنم و همین باعث شده اگه کسی چیزی به من بده اگه در توانم بود جبرانش کنم و اگرم نبود ذهنم میگه تو در حد اون ادم نیستی نمیتونی کمکش رو جبران کنی و احساس میکنم میرم زیردست اون ادم و باید بخاطر این کمکی که کرده باج بدم و هرکاری از من بخواد انجام بدم و کمکش رو قبول نمیکنم در صورتی که اشتباه بزرگم همینجاست که من هم باید روحیه پذیرش داشته باشم و اگه کسی خواست کمکم کنه بگم ممنونم نه اینکه روابط رو قطع کنم اونو اولا خدا فرستاده برا کمک به من، و من در ابتدا باید سپاسگذار خداوند باشم که کمک برام فرستاد و از اون ادمه هم تشکر کنم و بدونم که اون هیچ دینی به گردن من نداره و اون دوست داشته و از روی عشق و محبت بدون هیچ انتظاری از من کمکم کرده و خودش از این کمکی که کرده احساس خیلی خوبی داره وقتی من در پی جبرانش بر نیام اون ادمه بیشتر تشویق میشه و دوست داره که کمکم کنه و اگرم از اون ادمایی هست که از روی دلسوزی کمک میکنه و خودش رو فدا میکنه اگر من در پی جبرانش بر نیام دیگه کمک نمیکنه و از زندگیم میره بیرون چه از این بهتر تر.

    پس همه ادم ها هم مثا خود من هستن وقتی من از روی عشق و محبت کمک میکنم و برای دل خودم نه از روی دلسوزی چقدر خوشحال میشم که طرف کمکم رو میپذیره و هنوز تشکرم میکنه و هنوز دوست دارم بیشتر بهش بدم و بقیه رو هم مثل خودم تصور کنم.

    ممنونم دوست عزیزم که این ترمز بزرگ رو یاداوری کردین و باعث شدین بعد از مدت ها دست به قلم بشم و بنویسم. ایشالاه که موفق هستین و موفق تر باشین و در پناه الله یکتا هر جا هستید شاد سلامت و پیروز میدان باشید و بر این ترمزم غلبه کنیم انشاالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    محمد رضا دشت پیما گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار

    من استاد برای کامنت گذاشتن یک کمالگرایی داشتم و فکر میکردم باید همه چی جور باشه و من توی یک محیط ایزوله بشینم و پای سیستم و کامنت بنویسم ولی امروز این ایده بهم الهام شد که من روی هرچیزی که دم دستم هست سریع کامنتم رو بنویسم و بعد سر فرصت تایپش کنم و دیگه این مساله برام حل شد و میتونم انشاالله کامنت های بیشتری روی فایل های دانلودی بزارم

    سوال 1 – چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    مهمترین و در اولویت ترین هدف من توی زندگیم که هر سال هدفگذاری میکنم و هر ایده ای هم که میاد بهش عمل میکنم پیدا کردن علاقه ام به یک کسب و کار هست و همه سوالم این هست که چه کاری هست که من حاضرم با تمام وجودم انجامش بدم و شب و روزم رو براش بزارم و بهش عشق بورزم فارغ از اینکه درآمدش چقدر باشه. و هر ایده ای که میاد من در جهتش مطالعه میکنم،آموزش میبینم و همیشه اون ایده اولش برام جذاب هست ولی بعد از یکی دو ماه میبینم اصلا بهش علاقه ندارم و نمیتونم با اون ایده ارتباط برقرار کنم و تا حالا ایده های زیادی رو انجام دادم و رفتم تو دل کار و برای بعضی هاشون هم هزینه های زیادی کردم ولی در نهایت دیدم من اصلا علاقه ای به انجام اونها ندارم حتی اگه سود خوبی هم داشته باشن یا در کل با روح من و باورهای من هماهنگ نیستن. و تا حالا تلاش زیادی برای پیدا کردن علاقه ام کردم ولی هنوز نتونستم کار مورد علاقه ام رو پیدا کنم.

    سوال 2-چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش های کمتر به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما خواسته های آنها محقق شده است؟

    مثلا فوتبالیست های زیادی از جمله کریستین رونالدو،ام با په،نیمار، مسی و …. از کودکی علاقشون که فوتبال بوده رو پیدا کردن و در جهت علاقشون حرکت کردن و لذت بردن و به موفقیت های زیادی رسیدند. در زمینه بازیگری ،موسیقی،کسب و کار و … افراد زیادی رو میشناسم که در سن کم علاقشون رو شناختن و حالا افراد ثروتمند و موفقی هستند.

    سوال 3-چه باورهای محدود کننده ای را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش باز هم به آن خواسته نرسی؟

    من برای پیدا کردن علاقه ام تلاش های فیزیکی و ذهنی زیادی کردم ولی نتونستم ترمزم رو پیدا کنم. و باورهای زیادی ساختم

    این باور که علاقه من به آسونی پیدا میشه

    این باور که کارهای زیادی هست که من بهشون علاقه مندم

    این باور که من بدون اینکه به پول اون کار فکر کنم میتونم علاقم رو پیدا کنم

    و ….

    اما باز هم نتونستم کار مورد علاقم رو پیدا کنم و این ترمز رو هم دارم که باید تو خونه بشینم و هیچ کاری نکنم تا علاقم بهم الهام بشه

    من سالها بود که این درخواست رو داشتم تا خودم خونه داشته باشم و دیگه مستاجر نباشم ولی علیرغم تلاش های زیا موفق نمیشدم و بعد که ذهنم رو کنکاش کردم دیدم من این فکر رو دارم که من که میخام از این شهر مهاجرت کنم و خواسته من داشتن خانه بود و لی ترمز من این بود که من که میخام مهاجرت کنم دیگه دلیلی برای خانه داشتن توی این شهر نیست و من با برداشتن این ترمز و منطقی کردن اون که اگه که من از این شهر هم مهاجرت کنم خونه ای که میخرم رو میدم اجاره تونستم به راحتی خونه بخرم.

    تشکر میکنم استاد از شما بابت فایلهایی که روی سایت قرار میدید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  7. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2654 روز

    سلام

    چقدر این اصطلاح گاز و ترمز که در دوره کشف قوانین به کار میبرید استعاره خلاقانه و بجایی هست

    دیروز تو عقل کل هدایت شدم به مقاله ارزشمند خانم شایسته که شاید 10بار خوندنش و لازمه باز هم بخونم

    بسیار نکات ارزشمند و ارتباطات معنی داری بین توحید و عزت نفس و روبه روی اون افسردگی و ناامید ی و نرسیدن به خاسته ها (که فکر می‌کنم دلیل اصلی روند کند نتایجم هست ) بیان کرده بودند

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من هنوز نتونستم به کمال گرایی خودم چیره بشم و از خودم خیلی انتظار دارم وفکر میکنم در یکسری از موارد فقط کمی بهتر از گذشته ام شدم ،

    بخوام به خودم امتیاز بدم و خودم رو به باز بینی کنم

    در حیطه اعتماد بنفس و عزت نفس خیلی کار کردم ،شاید از زمان خرید محصول عزت نفس تا به العان هر کدوم از فایلهای رو بالای 100بار گوش دادم، کل کامنت ها رو خوندم، و تمرینهای رو انجام دادم

    اما بخوام خودم به خودم امتیاز بدم فکر میکنم ،جریان پیشرفت ام به نسبت تلاشی که میکنم میشه گفت کمی کند پیش می‌ره ،البته که خیلی خیلی از قبل بهترم و کلی از نقاط ضعف ام برطرف شد اما یه سری نقاط ضعف شخصیتی هستن که میتونم داره بهم آسیب میزنه و انرژی منو میگیره مثلا کمال گرایی،وخیلی با روند کند بهبود پیدا میکنن و واقعاً خودم از این روند لاکپشت وار خسته شدم

    چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    دلیلش رو هم خودم می‌دونم ،به این خاطر هست که من یه مدت که اهرم رنج و لذت رو میخونم و نتایجم عالی میشه و افکارمو توجه ام در مسیر درست قرار میگیره ،اون تمرین رو نه که رها کنم ،نه، اما اون تایم لازم رو بهش اختصاص نمی‌دم و با جدیدت کمتری دنبال میکنم ، فکر میکنم حل شد رفت ،در حالی که به قول استاد پاشنه های آشیل همیشه هستن و باید مداوم روی اونها زمان بزارم ،دقیقا استعاره ترمز که اینقدر استاد هنرمندانه مطرح ش کددن ،پام رو‌ترمزه ،

    چطور به این نتیجه رسیدم ،اول با تکرار یکسری اتفاقات تکراری ،میفههم مسئله هنوز پاک نشده و فقط کمرنگ شده ،

    مثلاً در زمینه ارزشمند دونستن خودم :خودم رو ارزشمند نمیدونم چطور ؟؟

    یعنی وقتی تو باشگاه تمرین آگهی بازرگانی رو‌میخونم و «خودم کیف میکنم» که بگم :من یک روان‌درمانگر هستم…

    من در حوزه فرش دستباف فعالیت میکنم ،یعنی خودم رو بدون نتایجم ارزشمند نمیدونم ،یعنی اگر این فعالیت ها رو نداشتم میخواستم تو تمرین آگهی بازرگانی چی بگم ،انگار این مدارک ،این شرکت به من ارزش میده ،و بدون وجود اینا من حرفی ندارم و شاید اگر اینا نبود من هیچ وقت نمی‌رفتم این تمرین رو انجام بدم

    پس هنوز براین باور که من هستم که این شغل به من ارزش و اعتبار میدهد نه من به این شغل

    پس این باوری که ساختم: من هستم که به این شغل ارزش اعتبار میدهم این شغل به من

    هنوز جا نیفتاده ،هنوز شکل نگرفته ، نهادینه نشده و باید تلاشم رو بیشتر کنم و با جدیدت بالاتری دوره عزت نفس رو درک کنم

    البته که بابت تغیرات ریز و درشت تا به این لحظه خدا رو شکر میکنم

    کسی نمی‌شناسم که تو این مورد از من بهتر باشه اما به نسبت تلاشی که میکنم از خودم رضایت 100 در صد ندارم و نتایج آم اندک هستش

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    مورد بعدی که باز هم خودم فکر میکنم به وجود تلاش زیاد و فعال بودن نتایج مالی ام خیلی داره کند پیش می‌ره ،در حوضه کسب و کارم هست

    یعنی ماهی دوبار خرید دارم و بار به تهران می‌فرستم اما حس میکنم سودش خیلی کمه ،آزادی زمانی مکانی رو دارم اما آزادی مالی نه ،هنوز بهش رسیدم

    چند روز پیش با یکی از مربی های باسابقه در حوضه کاری خودم ملاقات داشتم و ایشون پرسیدن چند وقته شرکت تون رو تأسیس کردید و مشغول فعالیت هستید ،گفتم سه ماهه

    کلی تعجب کردن و تحسینم کردن که طی سه ماه این همه پیشرفت داشتید ، فعال هستم اما انگار در مسیر اشتباه هست ،چون کارها باید راحت انجام بشه ،راحتر از العان

    ،تک و تنها ،خودم هستم و البته هدایت ها و عمل به اون ها ،اما نتایج مالی خیلی داره کند پیش می‌ره ،ظرف م هنوز کوچیکه ،اینجا هم جای عزت نفس خالیه

    کسی رو نمی‌شناسم که تو این شاخه فعال باشه ،و بتونم روند نتایجم رو بااون مقایسه کنم

    چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    یکی محدود کننده که دارم اینه که این شغل مردانه ای و من باید خیلی رو خودم کار کنم خیلی رو تعاملات اجتماعی کار کنم

    سنم کمه و بقیه به من اعتماد نمیکنن

    شهرمون کوچیک و شاغلین تو این حوزه خیلی کم هستن .

    فعلاً جلو صادرات بسته است و قیمت خرید این محصول خیلی پایینه برا همین کسی راغب تولیدش نیست

    تا بیام شناخته شده و قابل اعتماد باشم زمان میبره و فلان باید صبور باشم

    هرکاری روند خودش رو داره و من فعلا در حال یادگیری و آزمون خطا هستم

    «خدایا چه باورهایی، اینا کجا بودن ، با وجود این ها باز هم خیلی عالی پیشرفت کردم،خودم هنگ کردم,کلا کلنجار رفتن با ذهنم بعضی اوقات خیلی کلافه ام می‌کنه ،اما خیلی وقتا ، پیدا کردن یه باور مخرب هیجان زدم می‌کنه مثل دیشب که متوجه شدم وقتی داری خودت رو با کسی مقایسه میکنید ،یعنی باور قربانی بودن رو داری»

    این باور رو هم پیدا کردم که ،اون ته ته های ذهن مهم من باور دارم که اوایل هر کاری سخته ، باید سختی های زیادی متحمل شم و العان رو این باور کار می کنم :

    خدایا شکرت که منو آسون میکنی برای آسونی ها

    و این روزها نتایج این باور رو به صورت ملموس تو روند کارم میبینم ،مثلا تو مسافرت بودم و آنلاین کار رو می‌دیدم و خرید میکردم

    یه باور مخرب دیگه که شاخه متفاوت تقسیم میشه،باور های مخرب در زمینه مالی هست که ثروت 1 و اصول کسب و کار رو همزمان با عزت نفس کار میکنم

    افتخار میکنم به شاگردی استاد خوشتیپ و با سواد و با معلوماتی مثل شما ،استاد عباسمنش عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2152 روز

    سلام استا عزیزم

    من واقعا سپاسگذارم از خداوند که شرایط یرو فراهم کرد که شما این فایل رو ضبت کنین و من هم ببینم و واقعا اشک بریزم به همراه صحبتای شما!

    یعنی من در حوزه هایی مثل روابط و سلامتی خیلی از اتفاقت و مسائل از جلو چشمم مثل فیلم سینمایی رد شد، تمام اون احساساتی که توی روابط بود مشخص شد، وقتی گفتین که گاز و ترمز و وقتی اشدره کردین به اینکه همه جی باید به راحتی به دست بیایید در زندگی ! و این قانون خداست ! یا وقتی که گفتید احساس لیاقت!واقعا اشک ها ریختم و این بارون هم‌واقعا اشک بود انگاری این بار! یعنی اشکی که بمظرم لزوما غم‌نیست!بلکه یک تایید کننده و شهادت دهندا بر درستیه این صحبت ها و انطباقشون با تجارب من!

    واقعا ممنونم از خدا و شما، خیلی خوشحالم که هدایت شدم به یاکف ایل.

    جقدر این بارو که باید بشود حتی اگر سخت!در من ریشه دوونده!میخوام‌که واقعا باروی که میگه همه جی نیازه که به راحتی به دست بیاد! و این قانون هست!

    چقدر خوشحالم‌که فهمیدم‌کجارو میتونم‌هگیق کارکنم، اصلا خود این فایل پرده ها کنار زد از علت چرایی ها!

    من زیاد اشک نمیریزم ولی واقعا این فایل اشکم رو در ارود و عزمم رو جزم کرد که کار کنم روی نقاط خوصی از خودم.

    شاد و سلامت باشین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    سعید ایمانی گفته:
    مدت عضویت: 4001 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و همه دوستان خانواده عباسمنش

    من از وقتی این فایل رو گوش کردم یه جورایی توی کما رفتم

    انگار تنها مشکل من اینه چون من آدمی بودم که اگر 1 دقیقه بیکار بشینم دیوانه میشم پس خیلی کاریم و میتونم ساعتها بدون خستگی کار کنم و از طرفی علاقه فوق العاده ای در زمینه کاریم دارم

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    من یک سایت فروشگاهی دارم که از سال 95 شروع به کار کرده که در کنار کار طراحی داخلی اونم در زمینه ساختمان و دکوراسیون دارم کلی من و همسرم روش کار کردیم اوایل نمایندگی از شرکتها داشتیم ولی 6 یا 7 ماه پیش تصمیم گرفتیم تماما(تقریبا 95 درصد ) محصولات خودمون باشه و لنگ شرکتها نباشیم خلاصه دو سه تا طراح سایت عوض کردم چون بخاطر کمالگرایی من نتونسته بودن اون چیزی رو که من میخوام رو انجام بدن -1 سال پیش تصمیم گرفتم خودم و همسرم بصورت تمام وقت ونان استاپ روی سایت کار کنیم و منی که معماری خونده بودم و کار طراحی داخلی هست و از اونجایی استعداد عجیبی در نرم افزار و یادگیری اون دارم خودم 2 ماهه رفتم و طراحی سایت رو یاد گرفتم و الان تمام کارهای سایت رو خودم انجام میدم و خلاصه اینکه من و همسرم کلی تا الان(یعنی قبل از دیدن فایل استاد) وقت گذاشتیم که عکس با کیفیت ، محصول با کیفیت ، مقاله های 8 هزار کلمه ای با کیفیت ، طرح های واقعا جذاب ، محصولاتی که من هر روز میبینم میگم واقعا خوبن، منی که کمالگرایی داشت منو اذیت میکرد و اینکه الان نوع محصول حتی ما بالاتر از خیلی از سایت های رقبا هستیم بدون یک ریال هزینه تبلیغات، کیفیت محصول ما اصلا قابل مقایسه نیست با بقیه چون من نمایندگی اونا رو داشتم و میدیدم که جنسشون و طرح هاشون اصلا قابل مقایسه نیست با محصولات ما و حتی یکسری محصولاتی که توی ایران که فقط ما داریم و در دنیا هم فقط من توی یک سایت دیدم، خلاصه اینجوری بگم که روزانه کلی بازدید کننده داریم از وقتی که روی سایت تمرکزی کار کردیم ولی نتیجه متاسفانه هنوز ایجاد نشده و خیلی بصورت ذره ای خرید میشه

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    سایتی که قبلا من نمایندگی اون رو داشتم و با اینکه از 5 یا 6 سال پیش اصلا دست به سایتش نزده و اصلا محصول جدید نداده توی این 5 سال(چون من سر میزنم به سایت ها معمولا) داره فروش فوق خوبی میکنه ، سفارش دو روزه رو میگه وقت ندارم سرم شلوغه یک هفته ای میدم بهت

    یا یک خیاط سر کوچمون که ما نیاز به خیاط هم داشتیم برای بعضی کارهامون که ایشون حتی قبول نکرد یک کار 3 دقیقه ای برای ما بزنه و حتی گفت اگر کار خیلی زیاد هم بیاری م نمیرسم بزنم، خیاط توی کوچه است و یک خانمی که تابلو هم از روش به زور میتونستم بخونم که خیاطه و منی که توی کل ایران سایت منو میبینن و اون محصولاتی که دارم رو سرچ کنن توی گوگل اولی نباشم صفحه اولم به اندازه ایشون مشتری ندارم

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    راستش چند وقته که به این موضوع دارم فکر میکنم ، فکر که چه عرض کنم کلا درگیرشم تا این فایل که همسرم بازم گفت این فایل رو استاد برای ما گذاشته

    استاد راستی ما توی مدار توییم یا تو توی مدار ما

    خلاصه من رفتم توی کما انگار و یه آگاهی به من الهام شد

    من باور اینو دارم که فوق العاده با استعدادم و کلی باورهای درست ولی بیزینس بلد نیستم چون پدرم کارمند بود و من از کجا باید یاد میگرفتم

    من یه شرک جدید پیدا کردم و اون این بود که با وجود اینکه من سایت دارم و هر کسی توی گوگل محصول من رو سرچ کنه سایت من رو پیدا میکنه اون وقت با وجود اینکه این زمینه بسیار گرانقدر رو دارم قبل از این فایل میخواستم محصولاتم رو توی سایت دیوار بزارم برای فروش که خوشبختانه خداوند سریع هدایتم کرد و این شرک رو داشتم که فلان سایت قویه و میتونه خدای من که نمیتونه،الله و اکبر اینو الان دارم میگم خودم تمام موهای تنم سیخ شده

    الهامه به من گفت مگه الان کسی این محصولات تو رو سرچ کنن سایت تو بالاتر از اون سایتی نمیاد که میخواستی بزاری اونجا برای فروش؟ مگه اصلا اون سایت توی نتایج محصول تو چیزی داره که حتی توی سرچ دیده بشه

    الله و اکبر

    یه باور اینکه یکسری محصولات ما قیمتش 200 میلیون هست و کی میاد اینترنتی بخره این مبلغ رو و در صورتیه که سال قبل اینترنتی تا 70 میلیون داشتم

    خدایا شکرت بخاطر قوانینی که گذاشتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2612 روز

    سلام

    1) مسائل مالی و ارتباطی هستش

    در موزد مسائل مالی با وجود اینکه چند ساله به دنبال موضوع مورد علاقم هستم و مهارت کسب کردم و ورزش های سنگین انجام دادم و مدارک خیلی زیادی از فدراسیون گرفتم و مسابقات کشوری شرکت کزدم و براش ازین شهر به اون شهر رفتم و حتی به خاطر ورزش زیاد به سلامتیم هم آسیب زدم و گاهی قید خیلی از تفریحاتم رو زدم . چقدر از این و اون حرف شنیدم و چقدر مخالفت ها و مسخره کردن های اطرافیان اذیتم کرد به خاطر موضوع مورد علاقم وووو ولی اصلا نتیجه ی مطلوبی نگرفتم و رشد خیلی خیلی ضعیفه و اصلا میشه به حساب نمیاد.. و اگز پول کمی وارد زندگیم شده به طرز خیلی خیلی عجیبی اتفاق غیر منتظره ای برام افتاده که تمام اون پول دود شده رفته هوا و ومن واقعا به استیصال رسیدم در مورد مسائل مالی…. الان به خودم میگم چه کاز با خودم کزدم چه فایده اخه !!!

    دز مورد مسائل ارتباطی با وجود مهارت هایی که کسب کردم اصلا هنوز هیچ رابطه ای برام شکل نگرفته و اگرم رابطه شکل گرفته خیلی زود رابطه از بین رفته و بیشتر از دو سه روز دوام نیاورده اون رابطه !!! و واقعا متعجبم …

    2) بله افراد زیادی زو میشناسم که توی همین حوزه ای که من بهش علاقه دارم فعالیت دارن و با وجود سطح مهارتی کمتر از من و تلاش خیلی کمتر از من و بدون اینکه آسیب ورزشی دیده باشن سطح مالی و رفاهی خیلی بالاتری دارن و حتی افرادی رو میشناسم که مهارت خاصی هم ندارن ولی خیلی خوب دارن پول میسازن…

    دز مورد مسائل ارتباطی هم افرادی رو دیدم که نه قیافه ی خاصی دارن و نه مهارت خاصی دارن و نه سر زبون دارن (( چون خیلیا میگن اگر میخوای رابطه عاظفی داشته باشی باید سر زبون داشتع باشی)) وووو و در واقع من هر جوری خودم رو با این افراد مقایسه میکنم هم از لحاظ ظاهری بهترم.. هم از لحاظ مهارتی و توانایی بهترم وووو ولی اونا رابطه ی عاطفی خوبی دارن و من هنوز نتونستم رابطه ی عاطفی داشته باشم …

    3) فکر میکنم باورهای مذهبیم باشه چون من توی خونواده ی مذهبی بزرگ شدم که از بچگی با همش با بحث تقدیر و سرنوشت و فال و گره و پارتی ووووووو یا مثلا ممکنه باوزم این باشه که ورزشم شد شغل ،، ورزش که نون و اب نمیشه وووو کلی ازین چرت و پرتا و با این چیزا بزرگ شدم که خود این باورهای مذهبی عزت نفس و احساس لیاقت زو هم از ادم میگیره و هم اینکه باورم اینه پول ساختن کار خیلی سختیه و هم اینکه باورم اینه برای داشتن یه رابطه ی عاطفی زیبا باید کلی پدرم در بیاد و خونه و ماشین و کار و تخصیلات وووو این چیزا داشته باشی ..

    این در حالیع که خیلیا هستن که اولا خیلی راخت دارن پول میسازن و دوما خیلی راحت وارد رابطه ی عاطفی شدن و لذت میبرن از زندگی…

    بدون اینکه اون آیتم هایی که من فکر میکنم از تحصیلات و مهارت و توانایی و پارتی و قیافه ووو اینا رو داشته باشن ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت