چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

939 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهوش محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1696 روز

    سلام خدمت تمامی اعضای بزرگوار این خانواده بهشتی

    استاد عزیز قبل از هرچیز خواستم ی خواهشی محضر عزیز وبزرگوارتان داشته باشم واونم اینه که اگه میشه درمورد روابط عالی داشتن بیشتر فایل محبت بفرمایید

    چون شما وخانم شایسته عزیز الگوهای بسییییار موفقی هستید درداشتن یک رابطه عالی عاشقانه وبطبع حرفهای گرانبهای شما خیللللی تاثیرگذارهست چون واقعی وعملی هست وصرفا حرف قشنگ زدن نیست

    واقفا که ارزش این فایل قابل بیان نیست بسکه حرفهای ازجنس واقعیتی ناب ناب درآن بیان شده

    من خودم با گوشت پوست واستخوان درکش میکنم

    من دریک خانواده خیلی اصیل وبافرهنگ بزرگ شدم

    پدرم فرهنگی زمان شاه بود که اون موقع برای خودشون بروبیایی داشتند ومادرم هم خیلی خورشون یک خانم بافرهنگ میدونستند

    من الان نزدیک به چهل وچهارپنج سال سن دارم یادم اون موقع که خیلی کوچک بودم یه آقا وخانمی توخونه ما کارهای خونمونو انجام میدادن وپدرومادر من بروبیایی برای خودشون داشتند.

    اما توهمین خونواده من خیلی باورهای اشتباه یادگرفته بودم

    پدرومادرمن درعین این حداز اصالت وفرهنگ ولی دوتاشون آدمهای خیلی مغروررری بودند منظورم توبیان احساسات کلامی هست

    یعتی بااینکه عملللللا خیلللللی احترام هموداشتند ومن درعمل به عینه میدیدم ولی دربیان خیلی مغرور بودند. واین دقیقا درمن هم شکل گرفته بود البته من این مدتی که افتادم درمسیر آگاهی وبیداری به اینچیزا رسیدم ولی قبلا علت همه مشکلاتمو عوامل بیرونی میدونستم وهمیشه حس قربانی بودنو داشتم

    یه مورد دیگه اینکه الان که بچگی خودمو شخم زدم بهش رسیدم من آدم بی اعتماد شکاک مچ گیر وکنترل گری بودم ووقتی رفتم توبچگیم که علتش چی بوده یاد اومد که من گاهن تودوران بچکی که گاهی اشتباهی ازم سرمیزد که اکثرا هم سهوی بودند وبیشتر از اون تشخیص نمیدادم وقتی مامان متوجه میشد میگفتم آره مامان جان من این اشتباهو کردم ببخشید دیگه تکرار نمیکنم اما شما بهم قول بدید به بابا نگید

    ومادر عزیزتراز جانم به خیال خودش که میخواسته کار از محکم کاری عیب نکنه قشنگ اونو میزاشت کف دست بابام وردز بعد من توسط بابام مواخده میشدم که چرا فلان رفتار اشتباهو انجام دادم وگاهی تواتاق حبس میشدم که تنبیه بشم برای دفعه های بعدی

    اونوقت نتیجش چی شد صربه شدید به اعتماد من

    چون من مادرمو محرم خودم میدونستم ولی اونجوری صربه میخوردم بمرور که بزرگتر شدم دیگه اعتمادمو از دست داده بودم به همه شک داشتم وترجیج میدادم با کسی زیاد صمیمی نشم

    یا گاهی که مثلا بادوستی چیزی تودوران بچکیم دعوا داشتم مامانم عوض اینکه درکم کنه ویه ذره هم بمن حق بده همیشه قضاوتم میکرد که نه رفتار تو اشتباه بوده ونباید فلان کارو میکردی حالا این رفتار مامانم باعث شده بود که چون درعالم بجگی این برداشتو داشتم که من گوش شنوایی برای حرفهام ندارم وشنیده نمیشم

    دیگه حرف نمیزدم وهمیشه حتی وقتی حق بامن بود سکوت میکردم وفقط دچار خشم فرخورده میشدم ولی از اونطرف خیلی زود رنح وقهر قهرو شده بودم اینهارا گفتم که متوجه باشید که من دربچگی با چه باورهایی بزرگ شدم البته که پدرومادر عزیزمو ازصمیم قلب میبخشم،وعاشقانه دوستشون دارم چون میدونم اونها درسطح آگاهی اونزمان خودشون با من رفتار میکردند وفکر میکردن این بهترین روش تربیت بچه هست وخیر وصلاح من را میخواستند ولی اینها چه باورهایی درمن ساخت استاد عزیزم

    گذشت وگدشت من داشنگاه رشته پرستاری قبول شدم یکی از پسرهای فامیلهای نزدیکمون خواستگار من شدند وچون خونواده بسیاررررربافرهنگی بودند ودرسطح خونوواده خودمون بودند ما نامزد هم شدیم

    استاد نگم براتون که این پسر قدددددر انسان شریفی بودند

    وواقعا این حرف استادو باید باطلا نوشت که اگه خواستید ازدواج کنیید خانواده را خیللللی مهم بدونید چون شخصیت هرفرد در خانواده اش وسطح فرهنگی اون خانواده مشخص میشه واینهاهم واقعا فرهنگ بالایی داشتندوبرخلاف خانواده ما اونها خیللللی راحت ابراز احساسات میکردند وواقعا بعدا دقت کردم دیدم مخصوصا پدر بزدگوارشون واقعا انسان شریفی بودند وخیلی به اعصای خانواده ابراز احساسات میکر د وبچه ها هم همه یاد گرفته بودند

    اینقدر ایشون دردوران نامزادی بمن ابراز علاقه میکردند که قابل توصیف نیست واقعا.

    خیلی هم تم هنری عالی داشتند هم درخطاطی نقاشی های عالی هم متن های ادبی بینطیری که روح رابه پرواز درمیاورد

    اونموقع که موبایل نبود تلفن بود ونامه ونامه هایی که مینوشتند هرچقدر میخوندم سیر نمیشدم بسکه دلی بود وزیبا

    درعوض اونههههههههمه محبت اوشون من یک غرور وحشتناک داشتم درابراز احساسات خودم

    با وجودی که خیللللللی ازدرون دوستشون داشتم ولی انگاه گنگ شده بودم وحتی یک بار احساس واقعی خودموم بهش نشون ندادم

    یادمه گاهی که تلفن میزدند از من میرسیدند که نظرت راجع به من چیه وچه احساسی داری اصلا منو دوست داری

    من همیشه میکفتم نه

    بعد علتشو میپرسید دقیقا حرفهای بابا ومامانمو تحویلش میدادم

    مثلا ایشون با وجودی که انسان بسیییییارشریفی بودند ولی خوب خیلی توسخنوری درمجالس انچنان سخنوری نمیکردن

    مامانم همیشه میگفت مرد اونه که بتونه سخنور قهار وقابلی باشه وراحت یه مجلسو به دست بگیره

    ومن اینو مرتب به ایشون میگفتم

    یا بارها شنیده بودم که فقط دکتر مهندس ووکیل اگه باشی دیگه نونت توروغنه بقیه دیگه هیچ هیچ وایشون که فوق لیساتس زیست شناسی داشتند بهشون میگفتم رشته شما خیلی بی ارزش هست وآینده ای نداره

    خلاصه این انسان شریف که واقعا از صمیم قلب متو دوست داشتند وچقددددددددر در عوض اونهمه بی احساسی من احساسات نشون میدادند به این نایجه رسیدن که من هیچ علاقه ای بهشون ندارم ورابطه ما دربدترین شکل بهم خورد ومن بعداز رفتن ایشون بیشتر متوجه شدم که چقدددددر دوستشون داشتم ولی غرورم اجازه ابراز احساساتو بمن نمیداد

    مدتی دراین بحران بودم وگذشت وگذشت تا یکی دیگه ار پسرای فامیلمون که اتفاقا مهندس نفت هم بودتد خواستگار من شدند چفدر خوتواده ماهم خوشحال بودند ولی استاد برخلاف اون قبلی من از همون اول اول احساس خوبی نداشتم

    اون اولی را احساسم خیلی خوب بود ولی ابراز نمیکردم ولی ابشونو اصلا احساسم خوب نبود وواقعا که احساس جی پی اس مسیر درست یا اشتباه هست

    ولی خوب بسیییییار سخنور قابلی بودتد قدرت رهبری عالی ومهندس تفت هم بودند

    دیگه بهرصورت ما ازدواج کردیم وتازه بعداز ازدواج فهمیدم که دقیقا اون رفتارهای اشتباهی که من یادگرفته بودم ایشون خیلللللی شدیدتر از من یادگرفته بود

    مثلا پدر ایشون اعتقاد دارن که احساساتو نباید به زن نشون داد وفقط درعمل تشون بدی همین و6پسرش دقیقا همینطور هستتد مثلا همسر من با وجوددددی که خیللللی درعمل نشون میده که چقدر ماهارا دوست داره ولی غروری داره درگفتن که نگو ونپرس ومن الان متوجه شدم که خدای بزرگ منو باسایه هام روبه رو کرد یا همون بی اعتمادی منو ایشون هم درخانوادش یادگرفته اون زودرنجی من ایشون تازه خیللللی بدتر از منه ودروااقع منو اوس کریم با باورها ورفتارهای اشتباهم روبه رو کرد وچون الان3تا بچه هم دارم دلم خیلی میخواد که بتونم اونقدری تغیییر کنم که دوتامون درکنار هم به آرامش وحال خوب پایدار برسیم البته تا اندازه ای هم موفق بودم ولی خوب تا اون آرامش واقعی خیلی باید کار کنم وریشه ای اینها راحل کنم

    یه چیزو هم که خیللللی از صمیم قلب آرزودارم اینه که برسه به اونجایی که آقایون در ایران اینهممممممممممه سنگ بلدم بلدمو به سینه نزنن وبیان تو مسیر آگاهی که واقعا آگاهی وبیداری آدموبه آرامش وحال خوب پایدار میرسونه ولی استاد نگم از غرور بیجایی که آقایون بزرگوار در ایران عزیز دارن که بنظرم درسطح جهانی رکورد میاریم

    به امید روزی که خودشناسی بشه جز ضرورررریات واقعی واقعی واقعی یک زندگی هم برای خانمها وهم آقایان

    به امید اون رور

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    به نام خدا

    ردپا 52

    سلام استاد جان و دوستای خوبم

    خداروشکر میکنم که میتونم هر شب کامنت بذارم و به یاد بیارم امروز چطور بود؟چه درس هایی یادگرفتم؟ چه زیبایی هایی توجهم جلب کرد؟چطور با چالش ها روبرو شدم؟

    این نعمتی که باید براش هزاران بار خداروشکر کنم و این تنها بخشی از خوبی هاش بماند که چه دوستای خوب و همفرکانس پیدا کردم

    چه آدم هایی دیدم که برخلاف عموم جامعه نگاه میکنن و لذت میبرن و خواسته هاشون محقق میکنن

    خداروشکر برای این فرصت طلایی که به قول خانم شایسته، سود سود سود …

    هر روز اتفاقی میفته که بهم ثابت کنه مسیر درسته!دیشب قبل از خواب یادم آمد یه کاری پیگیری نکردم و خب ممکن که تو کارم چالش ایجاد کنه

    اگه منه قبل بود آنقدر به این موضوع فکر می‌کرد و تصویرسازی منفی می‌کرد که محروم می‌شد از خواب شب!

    اما من تو همون موقع به خودم گفتم عیبی نداره هر چی میخواد بشه من تمرکز میزارم رو باقی کار ،جوری که اگه اون خوب پیش نرفت نگران چیزی نباشم

    امروز ظهر خودشون باهام تماس گرفتن و گفتن پیگیر کارامن!

    برای شما ها طبیعی ولی برای من خیلی جدید بود که به موضوعی فکر کنم و خودشون فردا همون روز تماس بگیرن بدون اینکه قرار باشه اینکار بکنن

    و این حتما پاسخ جهان به کنترول من نسبت به احساس و فرکانسم بود

    تو کامنت ها خونده بودم که بچه ها آیه ای می‌نویسن، برخلاف گذشته ،گفتم برم سراغ قرآن(همون موقع که منتظر بودم دوباره زنگ بزنن تا کد بهشون بگم و مطمئن بودم الخیر فی ما وقع)

    و ببینین چه آیه ای…

    [یقینا سرپرست و یار من خدایی است که قرآن را نازل کرده و او همواره شایستگان را سرپرستی و یاری می‌کند ]

    صفحه با این آیه شروع شده بود !اولین بار بود که ،کتابی که گذشته یه کتابی مثل بقیه کتاب ها بود برای من حرفی داشت

    و بماند که باقی سوره چقدر حرفای که میخواستم بهم میگفت

    من اون لحظه واقعا حس کردم که خدا از من پذیرفته که یار و یاورم این روزا خدا میدونم

    اون شرک ها و قدرت هارو دیده که دارم از بین میبرم

    واقعا لحظه قشنگی بود در جدیدی به روم باز شد و بازهم حس میکنم رفتم مرحله بعد

    خداروشکر که فرصت بهتر زندگی کردن دارم واقعا دارم از زندگی لذت میبرم

    ازتون ممنونم استاد عزیزم

    اجرتون با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    به نام خدا

    ردپای 49

    سلام استاد عزیز و دوستای خوبم

    استاد عزیز واقعا بهتر از این نمیشد تو یک ساعت ،مهمترین ترمز ها گفت و ثابت کرد که چرا غلطه و مثال عینی آورد! واقعا سپاسگزارم، حس دانش آموزی دارم که با آسودگی خیال مطمئن که همه چیزایی که استادش میگه فردا تو امتحان میاد

    من خیلی آدم الگو پذیری نبودم چون دیده بودم آدما از الگو ها درس نمیگیرن بت میسازن و با همه ایمان ضعیفم مطمئن بودم کار درستی نیس

    اما الان الگو برای من معنی این میده که تو با چشم ببینی چیزی که میخوای شدنیه و همین الان کسی هست که داره اینطور زندگی میکنه

    پس خیلی خوشحالم که امروز تو اکثر نوع نگرشم سعی میکنم مثل شما و آموزه هاتون فکر کنم و باور کنم میشه و بعد زندگی کنم

    در رابطه با موضوع فایل ،من هم مستثنا نبودم ،شاید بدترین باوری که من داشتم در زمینه رابطه ،این بود که اطرافم از کودکی میدیدم رابطه ختم می‌شد به اشک و زاری ختم می‌شد به بی محلی و روابط سطحی یا مدام میدیدم که اکثر همکلاسی هام که ازدواج کردن دارن جدا میشن و تو سن کم ،دغدغه هایی داشتن که من هرگز نمیخواستم

    یا نه اگه یه رابطه خوبی میدیدم چند وقت بعد جوری اوضاع بهم پاشیده بود که منم داشتم باور میکردم حالا اینا فیلمه بذار برسی به ته ظرف عسل …

    و من برای آسیب ندیدن از این شرایط ، اصلا وارد رابطه نمیشدم

    پس این باورها هر روز منو از رابطه دورتر می‌کرد، چون الگو درستی نبود که بپذیرم رابطه مساوی درد و رنج و مشکلات نیس

    رابطه مساوی لذت های سطحی و زودگذر نیس

    رابطه مساوی از خودگذشتگی بی مورد نیس /تحمل شرایط نامطلوب نیس

    اما وقتی به اندازه 500 قسمت سریال زندگی در بهشت و سفر آمریکا، به چشم و گوش قلب و مغزم خوراک خوب دادم که ااا مثل اینکه همه این شرایط تجربه نمیکننا! یا بعد مثلا 5 سال همه چی روتین نشده که عشق از بین بره ها !و مدام باورهای من در رابطه با موضوع عشق و روابط تغییر کرد

    واس همین من آنقدر عاشق این سریالم ورای زیبایی های بصری کلی اثر مثبت و بنیادین در نگرشم ایجاد کرد و باز هم از بازیگران نقش اول این سریال استاد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده، سپاسگزارم

    بخش فوق‌العاده دیگه این قسمت قابل تعمیم پذیر بودنش به هر مسئله که داری بود

    و نقطه اوج باور عدم لیاقت و عدم فراوانی

    چقدر این دوتا مهمن واقعا هر جایی که نگاه میکنم پای این دوتا باور هست

    در رابطه با کار خودم بگم

    من وااااقعا باور نداشتم که چه توانایی هایی دارم و فکر میکردم خب عادیه همه اینطوری خوبن دیگه!اما الان که فکر میکنم واقعا یه سری جاها کارایی کردم که فقط باید دیونه خواسته ات باشی تا انجام بدی

    و من با وجود این عشق با باورهایی که داشتم خواسته هام برآورده نمیشد

    چرا؟چون من عمیقا احساس نمیکردم لایق بودن تو اون جایگاه باشم!خنده داره اما واقعا فکر نمیکردم که بشه تو اون فضا یه روزی قدم بزنم!انقدر خودم کوچیک و ناتوان و اون خواسته بزرگ و دست نیافتنی میدیدم

    و همین باعث شده بود که به کم و خیلی کم راضی بشم

    باور عدم فراوانی باعث شده بود من با ترس قدم بردارم و همیشه لحظه آخر و از سر باز کنی، کار که میخواستم انجام بدم چرا؟چون باور کرده بودن جا برای من نیس پس حالا یه تلاشی بکنیم که در نهایت بگیم دیدی نشد؟

    من انقد به فراوانی زمان ترمز دارم که همیشه خودم تو اضطرار قرار میدم

    البته فقط تو این موضوع

    دیر شد من فلان کار نکردم تا فلان سن به فلان جایگاه نرسیدم ،تا فلان ماه به فلان وزن نرسیدم و… و همش اضطرار که تموم شد/ به من نرسید و…

    و چون این باور بنیادی شده تو زمینه دستاوردها، همش تو شرایطی خودم قرار میدم که محکوم به انجام کارهای زیاد در زمان کمم (البته این خودش از باور میاد که من لذت میبرم از انجام کارهای سخت!کارهای نشدنی و…)چقدر به قول استاد باورهای مثل علف های هرز پردایس پیچ در پیچ هستند

    خداروشکر باور شناسایی کردم و امیدوارم پام از روی ترمز بردارم تا کارها خودش در سرعت مناسب انفاق بیفته

    خدارو بسیار سپاسگزارم که کمکم کرد تا توی فضایی قرار بگیرم که این آگاهی هارو بشنوم و فرصت داشته باشم چیزی که میخوام خلق کنم

    ازتون ممنونم که کاتالیزور مسیر خواسته ها هستید واقعا اگه این نگاه پیدا نمی‌کردیم آینده مشخص بود که چه سرنوشتی در انتظارمون بود

    سرنوشت همینه !نه به این معنا که خدا نوشته نه! ما تصمیم گرفتیم تو این ریل قطار حرکت کنیم پس مقصد هم مشخص

    خدارو سپاسگزارم که در قلب و گوش و چشم مارو باز کرد تا نعمت هاش ببینیم و از زندگی که میخوایم لذت ببریم

    ازتون سپاسگزارم استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    زهرا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1967 روز

    سلام استاد

    اول از همه خیلی خیلی زیاد متشکرم ازشما دوباره یه فایل عالی رو رایگان در اختیار ما قرار دادید چقدر شما بخشنده ای استاد ممنونم از سخاوت شما

    بینهایت از شما سپاسگزارم خیلی دوست داشتم در زمینه ی روابط فایلی بذارین بازم سپاسگزارم از شما

    میرسیم به درس و نکته برداری این فایل بینظیر…

    1- من از لحاظ ظاهری جذاب نیستم

    من زمانی ک برای خودم زیبا بنظر برسم و با خودم به صلح برسم و خودمو همینجوری که هستم دوست داشته باشم در نگاه دیگران انسان بسیار زیبایی بنظر خواهم رسید و افرادی ک در مدار من هستند قطعا مرا همان قدر زیبا میبینند که من خودم را زیبا و جذاب میبینم

    2-همه دنبال زنان عمل کرده و پروتز کرده هستند

    من چی ؟ من کدومو دوست دارم چهره ی طبیعی فردی رو یا چهره ی عملی ؟ خب باید بگم من قطعا چهری دختری که عمل ب اصطلاح زیبایی انجام نداده رو دوست دارم و همیشه خانم هایی ک حتی ارایش هم نمیکنن و تحسین میکنم

    نتیجه چی میشه؟ قطعا طبق باور و توجه ای که دارم افرادی رو جذب میکنم که مثل خودم فکر میکنند و مردانی که چهره ی من رو بدون هیچ عمل و ارایشی تحسین میکنند

    3- توانایی خاصی ندارم

    من در هرزمینه ای ک علاقمند باشم براحتی میتونم مهارت کسب کنم فقط کافیه امتحان کنیم هیچ کاری نیست ک کسی تونسته باشه انجام بده و ما نتونیم

    قرار نیست هرکسی هر مهارتی کسب کرده ماهم بلد باشیم چ لزومی داره؟ چیزیو بلد باش که دوست داری بلدش باشی

    4- همه ی ادم های درست و حسابی تموم شدن

    خب این باور واس وقتیه ک توی سایت نباشیم و جست و جو نکنیم

    من از وقتی شروع کردم دنبال الگوها گشتن تو همین سایت هدایت شدم به الگوها و افرادی که بتازگی هم مدار شدیم و اصلا به حدی من افراد ثروتمند و فوق العاده و باشخصیت وبا ویژگی های دلخواهم دیدم ک این بارو کمبود رو پودر کرد ب کل

    فقط کافیه یک نفر رو حتی شده واقعا یک نفرو پیدا کنید و تحسین کنین اون یک نفر میشه هزار نفر

    5- من همیشه ادم های نامناسب رو جذب میکنم

    من کی ادم های نامناسب رو جذب میکردم؟

    در گذشته ، ایا من هنوز همون ادم قبلم؟ خیر

    پس چرا نتیجه ای ک در گذشته داشتمو با خودم حمل میکنم و دارم میبرم تو اینده ام ؟

    نتایج و افراد نامناسب واس زمانی بوده ک من ادم مناسبی نبودم و هزار باور اشتباه داشتم

    الان باتوجه به مدارم و تلاشم در باورسازی درست قطعا نتیجه چیزی درست خواهد بود شک ندارم

    6-من لایق رابطه ی عاشقانه نیستم

    چه کسی از من لایق تر؟

    قطعا هیچ فردی از من برتر و لایق تر نیست

    وقتی الگو هارو پیدا کنیم افرادی ک شرایطی مشابه ما داشتند یا اصلا اینک اگ فردی تونسته انچه ک دلخواه ماهست رو داشته باشه و تجربه کنه چرا ک ما نتونیم

    من همیشه اینو به خودم میگم اگ فلانی تونسته منم میتونم و چه الگویی بهتر از خانم شایسته ی نازنین

    اگ خانم شایسته تونسته منم میتونم و تامام

    7-تمام روابط اخرش به رنج و جدایی و طلاق ختم میشن

    اقا کی گفته هزاران هزار نفر در عشق و ارامش دارن زندگی میکنن انصافا این دیگ نامردیه

    یکم چشم هارو باز کنیم باباجان این همه ادم دارن عاشقانه زندگی میکنن چرا بدو بدو میری سمت سیاهی بخدا ک ظلمه

    دوستان من همشون یک رابطه ی فوق العاده رو دارن تجربه میکنن هرروز کیفیت رابطه شون بهتر و بهتر میشه و تعهد و وفاداریشون مستحکم تر

    تو همین سایت چقدر میتونه خوندن کامنت دوستان در عقل کل به باورسازی ما کمک کنه الگو ها کم نیستن فقط کافیه ما بخوایم

    8-من برای تجربه یک رابطه عاشقانه سن بالا یا خیلی جوان هستم

    سن فقط یک عدده اینو همیشه ب خودت بگو

    به گذر سال و ماه و هفته توجه نکن خودتو محدود به زمان نکن هیچ وقت واس تجربه کردن دیر نیست

    هیچ محدودیتی وجود نداره زود و دیر فقط بازی ذهنه

    نذار محدود بشی انقدر درگیر تولد ها و بالا رفتن سن نشو عدد هیچ نقشی در تجربه کردن لذت ها نداره وقتی زنده ای پس میتونی لذت ببری گذر زمان هیچ تاثیری روی احساس نداره اینا همش یک تله س

    9-پرفکت بودن یا بینظیر بودن برای جذب طرف مقابل:

    چه کسی معیارهای پرفکت بودن رو تعیین میکنه ؟

    چه کسی گفته این ویژگی ها پرفکت و عالی هستند و بعد همه ی ادم های کره ی زمین تایید کردن و پاش امضاء زدند؟

    عزیزدلم بینظیر بودن و پرفکت بودن واس من ی چیزه و یه سری خصوصیات شخصیتی هست

    واس شما ی سری چیزهای دیگ

    اون شخصیتی ک من دوست دارم ی سری دوست ندارند پس من کسی رو جذب خواهم کرد که منو با همین ظاهر و شخصیت میپسنده ته کمالگرایی کجاست؟ همینجوری ک هستیم عالیه بخدا راحت باشیم باخودمون نخوایم هی دنبال کمالگرایی باشیم و بریم پی چیزی ک انتها نداره نقاط قوت رو تقویت کن

    و ویژگی های مثبت رو ببین و به خودت احترام بذار

    10- افراد همیشه خیانت میکنن:

    افراد همیشه خیانت نمیکنن تو رفتی دنبال اونایی ک

    خیانت میکنن بیا برو دنبال اونایی بگرد ک متعهد و وفادارند ببین ک تمومی نداره اگ بری دنبال الگوها ی مناسب افراد مناسب رو جذب خواهی کرد ب همین ساده گی و راحتی کانون توجه ات رو بذار رو روابطی ک میخوای نه چیزی ک نمیخوای

    11-من پولدار نیستم :

    اگ بخوای و درجهتش حرکت کنی و تمام تمرکزت رو بذاری پولدار هم میشی اما اگ الویت اولت رابطه اس بگرد دنبال میلیون نفر ادمی ک باهم از صفر شروع کردن و الان در آسایش و رفاه دارند از زندگیشون لذت میبرند اگ خانمی هستی ک خودتو لایق ازدواج با مردی ثروتمند نمیدونی باید بگم داری ب خودت ظلم میکنی با ی سرچ ساده میبینی ک خانم هایی با درامد بسیار پایین با افراد ثروتمند جهان ازدواج کردند تاکید میکنم ثروتمندان جهان ن در شهر شما

    12- من بهتره تنها باشم

    چرا اونوقت چرا لذت هایی ک برای ما حلاله و در دسترس از خودمون دور کنیم؟ چرا از اون ارامشی ک خداوند در قران گفته خودمونو محروم کنیم ؟

    گول نزن خودتو ریشه رو پیدا کن

    13-من بلد نیستم رابطه تشکیل بدم

    رابطه مگ چه چیز پیچیده ای داره ک بلدش نباشیم؟

    بابا بشریت داره دست به کارهایی میزنه ک حدو حدود نداره اونوقت یه رابطه چه شاخ و غولیه ک نتونیم بلدش باشیم چه شق القمریه مگ

    اسون بگیریم بخدا همه چیز اسونه با ادمی طرف میشیم ک چفت و بست خودمونه ادم فضایی نیست ک حرفشو نفهمیم وندونیم چجوری باید باهاش برخورد کنیم ما تو اجتماع بزرگ شدیم بعد چجوریه ک میگیم ایجاد رابطه فوت و فن داره و بلد میخواد

    شما روی خودت کار کن مطالعه ات رو ببر بالا دسترسی به کتاب اموزشی و سایت هم ک مثل اب خوردنه دیگ همت میخواد ک روی خودت کار کنی

    14-وارد رابطه بشی ازادیت سلب میشه اسیر میشی

    ببخشید مگ ما تو چه دهه ای زندگی میکنیم ؟

    بازم میگم الگو زیاده انقدر هستند زوج هایی که رابطه ی بدون وابستگی و ازاد و رها دارند یک نمونه استاد عزیز و خانم شایسته همین یک نمونه رو تحسین کن توجه کن میبینی ک یکی یکی نمونه ها زیاد میشن و اونوقت ک باور میکنی میشه در رابطه ای ازاد و رها و عاشق و دوست بود

    ترمز های بسیاری هست اما کامنت خیلی طولانی میشه فعلا در این قسمت به چندموردی ک استاد ذکر کردند بسنده میکنم

    استاد عزیزم در نهایت بازهم از شما سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند عاشق شما و خانم شایسته عزیز هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سید محسن فاطمی گفته:
      مدت عضویت: 2310 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر قشنگ مورد 13 را توضیح

      دادین چقدر من سختش کردم

      و قول ساختم ازش و اصن اینطوری

      ک شما توضیح دادین یه نگاه دیگر

      ب این قضیه پیدا کردم خیلی بتش

      کردم برا خودم و هی فکر میکنم

      چی بگم وقتی از یکی خوشم اومده

      و اینقدر فکر میکنم ک همیت نمیزاره

      برم جلو درخواست کنم

      موفق باشی دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 1312 روز

      زهرای عزیزم چقدر قشنگ نوشتی ، چقدر قشنگ با این حرفا ذهن خودت و مارو برای باورهای درست منطقی کردی ، لحن متنت خیلی باحال بود انگار رفتی به جنگ باورای غلط ، دوست داشتم ادامه داشته باشه و بیشتر بخونم

      هم خیلی قشنگ حرف میزنی هم اینکه خیلی زیبایی

      برات بهترینها رو آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مینا گفته:
    مدت عضویت: 1990 روز

    عرض سلام و ادب خدمت استاد و دوستان عزیز.

    در رابطه با عدم اعتماد به نفس و توهم اینکه باید زیبا بشم(حالا برای ازدواج یا اینکه مورد قبول بودن)،میتونم بگم من سه مورد عجیب و غریب تو دوست و فامیل دیدم که با توضیح طریقه تفکر اون‌ها،شاید بعضی‌ها متوجه بشن که اعتماد به نفس چه مقوله‌ جالبیه.

    این سه نفر که میخوام در مورد اعتماد به نفس ضعیفشون صحبت کنم، خیلی زیبا هستند! اما به‌صورت عجیبی اعتماد به نفس پایینی دارند! به‌واقع اینطور نیست که اگه کسی زیبا باشه،لزوما اعتماد به نفس هم داره،یعنی ممکنه کسی زیبا هم باشه،اما اینقدر اعتماد به نفس پایینی داشته باشه که حتی اون زیبایی هم نتونه بهش کمک کنه تا حس خوبی نسبت به خودش داشته باشه.

    هرسه مورد مد نظر من خصوصیات مشترکی دارند؛اون‌ها با اینکه بارها و بارها شنیدند که چهره زیبایی دارند،اما اینقدر ازنظر درونی اعتماد به نفس پایینی دارند که دائم به فکر عمل‌های زیبایی مختلف هستند و با این کارشون آدم را به حیرت می‌اندازند. کسانی که اون‌ها رو می‌شناسند براشون این سوال پیش میاد که با اینهمه زیبایی چرا باز به فکر عمل‌های جراحی هستند؟!

    به قول استاد هیچوقت هم راضی نیستند و وقتی یک عمل انجام میدهند،باز می‌گویند باید یک عمل دیگه انجام بدهیم!

    اون‌ها حتی یک روز هم بدون آرایش پیش دیگران ظاهر نمیشن،اون‌هم ارایش‌های غلیظ!

    یک خصوصیتشون هم این هست که دائم از دیگران می‌پرسند الان قیافه‌م چطور شده؟الان خوبم؟الان زشت نشدم؟!و یا برای اینکه رو ضعف درونی خودشون سرپوش بزارن،مدام از ظاهر دیگران ایراد میگیرند.

    یه مورد دیگه این هست که دائم یادآوری می‌کنند که آدم‌های خاصی هستند،مثلا خواستگارهای زیادی داشتند!که این هم نشون میده از یک ضعف درونی رنج می‌برند و به این صورت میخوان اون رو جبران کنند.

    نکته ناراحت‌کننده این هست که هر سه نفر این عزیزها در زندگی مشترک هم دچار مشکل هستند!وزیبایی اون‌ها در ازدواج موفق بهشون کمک نکرده و البته علت اون هم واضح هست،چراکه انسان اگر برای خودش قلبا ارزشی قائل نباشه و اعتماد به نفس نداشته باشه،طبیعی هست که پارتنرش هم به‌صورت ناخودآگاه برای اون ارزشی قائل نمیشه و زندگی خوبی نخواهد شد.

    این موارد رو گفتم که بدونیم گاهی با این کارمون به‌صورت آگاهانه یا ناآگاهانه و نداشتن اعتماد به نفس، چه بر سر زندگیمون میاریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1304 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام

    الان میفهمم وقتی استاد در مورد اگاهی صحبت میکردند که در الهامات یهو باز میشه و میگه و میگه و تو با خودت میگی اینا کجا بودن ولی دقیقا وقتیه که تو اماده باشی!

    ترمزهایی که نمیزاره به خواستت برسی

    بماند که چطور پریشب این فایلو گوش دادم و بعد چیشد و… ولی ترمزهایی که اومده تو سرم راجب کارمه

    من مینیاتور میکشم تقریبا ده سال پیش دوم دبیرستان که بودم رفتم کلاس نگارگری و انقدرر دوس داشتم که تو همون چندماه اول یکی از تابلوهای استاد فرشچیان رو کشیدم و بعد ادامه دادم و حالام ازش درامد دارم با نقاشی روی تخته نرد

    ولی خواسته ی نمایشگاههای زیاد و فروش تابلو و هرانچه که دلم بخواد رو بکشم و بفروشم:

    با احساس لیاقت درامدم بهتر شد کلا با قدم یک که تونستم امسال برای اولین بار به درامد ثابت ازش برسم ولی خواسته:رویای من اینه که هرچقدر بخوام بکشم و بفروشم. هرشهر و گالری ای با قیمت های خودم ولی یه ترمزی رو در خودم این چندساعت کششف کردم من که نه. به خودش قسم من نبودم خودش گفت داشتم تو اینستاگرام صفحه ی یکی از اساتید هنر را میدیدم که خیلی خیلی موفق و هنرمندو فوق العاده و دیدم یه پستی گذاشتند از اقای حسن مرادی که ایشون بی سواد هستند و از 79 سالگی نقاشی را شروع کرده و الان 88 یا نمیدونم 85 ساله هستند و نقاشی خوداموز با خودکار انجام میداده و نمایشگاه و فروش و ارسال به 33 نمایشگاه خارجی و تا قبلش هم نقاشی نکرده و نانوا بودن ایشون”

    میدونی چی زنگ زد تو گوشم؟؟؟ من این ترمز رو همیشه داشتم که برای برگزاری نمایشگاه و فروش باید اولا استاد بشم ,یعنی قشنگ تو ذهن من میگه مینیاتوریست شدن یعنی استاد شدن و البته سن داشتن ! انگار من 24 ساله یه گوشه منتظر هستم تا سنم بیشتر بشه و اون موقع استاد بهم بگنند و تازه بتونم نقاشیمو عرضه کنم, ولی این اقا اومد چه کرد؟ تو پنج سال بدون هیچ اموزشی استاد و فروش و اصلا من هنگ کردم ,اینه که استاد مهربانم میگه نعمت میباره ما نمیزاریم

    استاد سابقه دار هنر برای من یه ترمزی شده که پول خوب نسازم از هنرم و عرضه ی بزرگ نداشته باشم ولی من اینو تو ذهنن میشکنم و امسال سال عرضه کردن خودمه تو هنر دیگه نمیزارم باوری به این شکل جلوی منو بگیره که تحصیلات هنر ندارم یا سن کمی دارم. من تقریبا ده ساله مینیاتور میکشم سبکهارو بلدم و کلی نقاشی دارم دیگه مگه چقدر تمرین کافیه؟ نمیگم به انتهاش رسیدم ولی اینم ترمزه که نشستم انگار که سنم زیاد بشه بشم پیشکوت تو نگارگری تا بتونم عرض اندامی داشته باشم.

    ولی پول ساختن چه ربطی به اینا داره!!مگه الان همه اساتید بیلیونرن تو اصفهان؟

    من بلند پروازم تو هنر و نمیزارم این باورها اینطوری جلوی نعمات هایی که خدا میخواد بهم بده رو بگیرم

    خدایا واقعا ازت ممنونم که صفحه ای جدید تو ذهنم باز کردی

    استاد جانم خیلی گلی خیییلی گلی عاشقتم با تمام قلبم

    در پناهش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 931 روز

      به نام الله یکتا

      چقدر زیبا هدایت شدی به شناسایی ترمز و این لطفی هست از الله که اگر ازش بخوایم بهمون می‌دهد….

      چقدر خوبه شکستن باورهای محدود کننده و مسخره ای که کل وجودمون رو گرفته،و خیلی وقتها ما فکر می‌کنیم خدا برای ما نمیخواد،غافل از اینکه خدا میخواد اما ما باور نداریم و چقدر عالی هست که شما داری این باور رو میسازی و به زودی میبینی که همون خدایی که هدایتت کرد چقدر راحت ثروت و موفقیت روزافزون رو وارد زندگیت میکنه….

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    حسین شیهکی گفته:
    مدت عضویت: 1122 روز

    سلام استاد جان،

    یه تمرینی را چند روز پیش در موردش صحبت کردم که از امروز میخوام جدی تر انجامش بدم،

    قرار بود برم سراغ 100 تا از ثروتمند ترین افراد جهان و ویژگی های مثبتشون را بنویسم، نتیجه واقعا شوکه کننده بود.

    امروز رفتم سراغ کایلی جنر و ثروتمند ترین جوان خودساخته دنیا که تو سن 21 سالگی به 900 میلیون دلار ثروت رسیده..

    جالبه که قبل از اون این رکورد دست مارک زاکربرگ بود که اون تو 22 سالگی به ثروت رسیده بود.

    با اینکه باور این بود که چند سالی میشه بزرگترین افراد ثروتمند جهان از کار های تخصصی مثل برنامه نویسی و تکنولوژی به ثروت رسیدن ولی کایلی جنر ثابت کرد که ثروت هیچ ربطی به میزان تحصیلات و رشته شما نداره…

    آدمی که تا دیپلم بیشتر درس نخونده اون هم توی آمریکا که همه باور داریم معمولا درس خوندن راحت تره و امروز واقعا ثروتش نشونه ای شده برای هر کسی که میخواد محدودیت هاش را کنار بزاره..

    با اینکه سن زیادی نداره ولی تکاملش را عالی گذرونده و این نشون میده برای موفق بودن لازم نیست حتما سال های زیادی تلاش کنیم، یادم میاد تو دوره ثروت 1 در مورد آقای هاکوپیان صحبت می کردید که اعتقاد داشت باید حتما 30 سال شبانه روز تلاش کنیم ولی امروز کایلی فقط تو سن 21 سالگی میلیاردر شده و این در حالیه که تو سن 17 سالگی هم اولین برند خودش را تو صنعت زیبایی راه انداخته بود و تو همون سن کم هم از مرز 10 میلیون دلار رد شده بود.

    آدمی که از سن 18 سالگی اولین ویلای خودش را میخره و مستقل زندگی می کنه اون هم با یک رابطه رویایی که تقریبا برای همه آدم های دور و برشون دور از دسترس بوده..

    این نشون میده ثروت و روابط با هم متضاد نیستند و کسی که باور های درستی داره تو همه زمینه ها سریع نتیجه میگیره نه فقط یک حوزه خاص…

    جالبه با اینکه نه ورزشکار خاصی باشه نه اهل خوانندگی باشه ولی الان جزو پربازدید ترین چهره های اینستاگرام و شبکه های مجازیه…

    این نشون میده که به جای اینکه دنبال ظرف دیگران باشه چقدر عالی فقط روی ظرف خودش کار کرده و بزرگترش کرده…

    وقتی در مورد کارهای خیریه ای که انجام داده بود سرچ کردم دیدم تو خیلی از معروف ترین مراسم های خیریه دنیا شرکت کرده و از شهرت خودش تو کار های خیر چقدر استفاده کرده…

    به جای اینکه دنبال نشون دادن موارد الکی باشه، از دنبال کننده هاش برای بیشتر کمک کردن به آدم های دیگه استفاده کرده و واقعا که وقتی با باور درست بخشش می کنی هزار برابر بهت بر میگرده….

    و….

    هر چقدر بگم بازم کمه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    روژان سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1033 روز

    سلاام و درود خدمت استاااد و خانم شایسته عزیز؛ چقدر خوشحالم و متشکر از شما استاد عزیز که این فایل کامل را برامون آماده کردین .

    من خودم با بررسی هایی که در روابط گذشتم داشتم یک سری ترمز هارو پیدا کرده بودم ، وقتی شما دونه دونه ترمز هارو میخوندین من متوجه این شدم که بجز یکی دو مورد ، من بقیه باور های غلط را در ذهنم دارم .

    و تمام باورهای غلط همونطور که شما بهشون اشاره کردین از خانوادم ، باورهایی که در بچگی به من تزریق شده و رسانه ها در ذهن من گنجونده شده و من واقعااا میدونم که چقدرر ترمز های زیادی راجب روابط در ذهنم دارم .

    راستش من باورهای خیلی خیلی ناجالب راجب جنس مخالف خودم دارم به خاطر الگوهایی که در نزدیکی من هستن کامل به یک مرد گریز کامل تبدیل شدم .

    چند ماه پیش نشستم یک سری از ذهنیت هام رو نوشتم و دلیل بوجود اومدنشون + نمونه ها و مثال هایی از جنس مخالف که تضاد باورمن رو بهم نشون میدادن و جالب هست که بگم شما استاد عزیز نمونه کامل و شفافی برای تضاد همه باورهای غلط من هستین .

    اخرین رابطه ای که داشتم با طرف مقابلم رابطه خوبی داشتیم ولی من همیشه به این فکر میکردم که اون از من ادمهای بیشتری رو اطرافش داره و یه عالمه ارتباطات مختلف داره اصلا چرا من باید کنارش باشم ، منکه همیشه تنهام و اونقدر دوست و خواهان اطرافم ندارم،

    همیشه فکر میکردم اون از من محبوب تره و استقلال بیشتری از من داره و کارهایی که دوست داره رو انجام میده ( در حالیکه من استقلال ندارم ) و بسیار محدودم و اینکه دوستهاش یا اطرافیانش از من لول بالا ترن.

    کم کم چون خودم رو لایق ارتباط باهاش ندونستم از زندگیم کمرنگ و کمرنگ تر شد .

    یا یک مثال دیگه

    شخصی بود که با شخص دیگه در رابطه بود ولی خیلی خواهان ادامش نبود ، و من همیشه تو ذهنم این بود که منکه اصلا نمیتونم جای بقیه رو براش بگیرم یا بهتره بگم

    من هرکاریم کنم نمیتونم خیلی دلخواه طرف مقابلم باشم .

    یا یک باور محدود کننده دیگه

    زیبایی ظاهری طرف مقابلم بود که فکر میکردم چرا باید با منی که چهره معمولی دارم و جذابیت اخلاقی خاصی ندارم در ارتباط باشه .

    یا حتی مثال های بسیار کوچیک

    از اینکه طرف مقابلم از من بیشتر در ارتباطات بوده و فن بیان بهتری داره ، جذابیت ارتباطی بهتری داره، موقعیت های بیشتری برای رفتن داره ، چرا باید با من درارتباط باشه که خیلی رفتار های بسته و آزادی عمل ندارم .

    شاید هنوزم همه ی این باورهای نام برده شده در توضیحات شما رو دارم

    ولی به خودمم قوا دادم بعد از رسیدن به استقلال مالی که هدف اولمه ، بیام و در بعد روابطم از صفر کار کنم و مثل شما ارتباطات قوی و فوق العاده بسازم .

    ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    مسعود نوریان گفته:
    مدت عضویت: 2221 روز

    به نام قدرت ابر که مقدسه چون من امروز شناختمش

    درآسسمون تنها داشت پرسه میزد

    رفته بود توی فکر که چطوریه

    کجاست

    چیه

    من کجام

    کارم چیه

    صدای اومد وگفت آماده باش که میخوای حرکت کنی

    ابر کفت حرکت چیه؟

    تو اصلا کی هستی

    از من چی‌میخوای

    گفت من از تو چیزی نمیخوام

    گفت پس چرا میگی حرکت

    گفت چون حرکت دلیل توست

    ابر گفت اصلا نمیفهمم چی داری میگی

    گفت یکم آروم باشی همه چی رو میفهمی

    ابر که دیگه ترسیده بود ساکت شد

    گفت من امروز میخوام جواب سوالاتت و بگم

    ابر خوشحال شد و حس لذت بیشتری کرد

    گرمای خاصی داشت

    آروم شده بود

    دیگه ترسی نداشت

    ابر اعتماد کرد اینبار نه از روی اجبار بلکه از روی خواستن

    چه خوبه که یکی اومد و داره جواب میده

    میشه بیشتر بمونی؟

    من نمیرم ، هستم تا وقتی تو بگی

    ابر به اندازه ای که خوشحال شد و ناگهان حس خنکی از وجودش زد به بیرون

    تا اومد به خودش بیاد دید یه چیزه دیگه شده و بارون شده

    گفت چرا من این شکلی شدم؟

    من ابر بودم الان آب شدم

    مگه میشه؟

    گفت چیزی نشده اصلا

    تو فقط وصل شدی

    وصل شدی

    وصل شدی

    وصل شدی

    وصل شدی

    من که کاری نکردم.

    چجوری وصل شدم؟

    گفت تموم کارت همین بود

    چی بود؟

    وصل بشی

    به چی وصل شدم الان؟

    گفت به منبع

    یعنی من به منبع وصل بشم میشم این؟

    گفت آره

    گفت

    تا ابر رفت بگه گفت هیسسسسسسس

    گفت ببین تو ابری یکی باده یکی زمین یکی آسمون

    هر کی یه چیزه و همه کاری که هر کدوم باید انجام بدن توی هر کدوم تعریف شده. یعنی توی ابر نیاز نیست چیزی بسازی یا ایجاد کنی

    همه چیز هست در درون تو

    فقط باید وصل بشی تا شکوفا بشی و به نمایش بزاری اون الماس درونت رو

    بزار از منبع بیشتر برات بگم.

    در نظر بگیر یک ماشینی رو که ساخته شده و قابلیتهای فراوانی داره و بی نهایت آپشن

    و چشم هر بیننده ای رو خیره میکنه

    حالا این ماشین باید وصل بشه به منبع

    منبع اون ماشین چیه؟

    سوخت

    تا وقتی سوخت نداشته باشه هیچ‌چیزی در این ماشین قابلیت اجرایی نداره

    ولی وقتی سوخت بریزی توش میتونی بی نهایت ازش لذت ببری

    من اگه وصل بشم دیگه همه چی هست

    ماشین هست

    سوخت هم هست

    مسیر هم مشخص شده

    فقط کافیه ما این ماشین، مسیر و سوخت رو درک کنیم اونوقت بعدش فقط لذته؟

    لذت در مسیری که به ما کفته شده

    که میشه اون خواسته های ما

    حالا سوخت من انسان چیه؟

    توحید و توحید

    وقتی من وصل بشم و سوخت بریزم تو ماشینم و نقشه راه رو هم داشته باشم دیگه همه چی اکیه

    ولی انسان به جای اینکه بیاد این ترکیب رو پیدا کنه میره به بیراهه و دنبال عوامل بیرونیه

    چیدمان میشه اینجوری؛

    -همه ما خواسته هایی داریم

    جوابش میشه چی؟

    تعیین مسیر خواسته ها از سمت منبع

    همه ما دنبال بهترین هاییم.

    میشه احساس لیاقت.

    جوابش میشه چی؟

    انتخاب بهترین‌ماشین از بین میلیاردها ماشین

    همه ما میخوایم برسیم به خواسته ها؛

    جوابش میشه؟

    وصل شو و سوخت رو بریز و حرکت کن

    سوخت ما چیه؟

    اعتماد، ایمان و توحید

    خدایا خودت هدایتم کن به سمتی که درک کنم و فقط کاری نکنم و وصل بشم به منبع که همه چیز در این منبع هست‌.

    منبعی که بهم گفتی تو درون منم هست

    منبعی که بهم کفتی تو هم یکی از اونهایی

    منبعی که قدرت بلامنازع جهانه

    من دیگه بیشتر نمیفهمم

    و من دیگه توانایی نوشتن بیشتر رو هم ندارم

    ابر اگه میشه بارون

    پس مسعود ببین تو چی میشی وقتی همه برای توست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    امید گفته:
    مدت عضویت: 2399 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه دوستان عضو سایت

    بسیار سپاسگزار استاد عباس منش عزیز هستم که این آگاهی‌های ناب و ارزشمند در قالب این فایل به اشتراک گذاشتن

    بحث گاز و ترمز که در این فایل مطرح شد و استاد با مثالهای مختلف در جنبه روابط که البته میشه این مباحث در سایر جنبه‌های زندگی همه بسط داد بسیار خوب شناسایی باورهای مخرب و محدود کننده و به اصطلاح ترمزها شرح دادن و جایگزینش باورهای خوب، باور فراوانی، باور لیاقت، و … که همان گاز هستن شرح دادن

    بسیار لذت بردم باید این فایل بارها و بارها گوش بدم تا به رشد خودم کمک کنم

    خدا را شکر در زمینه روابط، رابطه بسیار خوبی با عزیز دلم دارم و همه آنچه که از یک همسر میشد انتظار داشت در خصوصیات همسرم هستش خدا را صد هزار مرتبه شکر

    جالبه من بجز گهگاهی سریال زندگی در بهشت بدون هندزفری نگاه میکردم و گوش میدادم بقیه مباحث و سخنرانی‌های استاد با هندزفری گوش میدادم

    و من تا حالا از همسرم نخواسته بودم که مبحثی گوش بده یا نده

    و دیروز در کنارم نشست و اکانتی که در سایت استاد ساخته بود نشونم داد و بخش‌های مختلف سایت نشونش دادم خدا را صد هزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: