چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

939 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 2049 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم، سلام به خانم شایسته مهربون و دوست داشتنی و سلام به همه دوستای گلم در خانواده صمیمی عباس منش، امیدوارم حال همگی عالی باشه.

    استاد جان، از شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم، استاد جان خدا رو شکر میکنم که انگار این فایل برای من بود و خدا رو شکر میکنم که تونستم به یه پیشرفتی توی زندگیم برسم که دوره فوق العاده کشف قوانین زندگی رو تهیه کنم. استاد جان چی بگم از این فایل که جمله به جمله اش رو باید با طلا بنویسم، استاد جان عاشقتونم و تحسینتون میکنم که با قدرت در مسیر درست حرکت میکنید.

    این فایل درباره باورهای مخرب توی روابط عاشقانه بود و من میخوام در این رابطه باورها رو بنویسم، مثال بیارم و به این شکل از زحمات استاد گلم تشکر کرده باشم و اول از همه به خودم کمک کنم.

    1) از این باور محدودکننده شروع میکنم که من زیبا نیستم، من فرد جذابی برای ایجاد یه رابطه عاشقانه نیستم:

    این باور از کمبود عزت نفس میاد، استاد جان خیلی خوشحالم که تمرین آینه رو انجام میدم، ذهنم نجوا میکنه ولی من ادامه میدم و به خودم میگم من چه انسان زیبایی هستم، چه انسان ارزشمندی هستم، چقدر لبخند بهم میاد، چقدر ویژگی های عالیی دارم، زیبایی به درون منه، من چه انسان مقدس و الهی هستم و هر بار که این جمله ها رو میگم سرم رو به چپ و راست یا به بالا و پایین به نشانه تایید حرکت میدم. استاد جان از شما ممنونم که این موضوع رو برام باز کردید که چون افراد خودشون رو دوست ندارن، چون خودشون رو جذاب نمیدونن، اینقدر میخوان ظاهرشون رو با انجام عمل جراحی زیباتر کنن. البته به نظر من این هم بگم که به نفس اینکه یه نفر میره عمل بینی انجام میده به این معنا نیست که اون فرد خودش رو دوست نداره و کلا این عمل ایراد داره، شاید یه نفر انحراف بینی داشته باشه. یعنی پشت این صحبت ها هر فردی باید خودش به باورهاش و اون نگاهی که به خودش داره نگاه کنه و به خودش بگه اگر من این باور رو دارم که جذاب نیستم و به این دلیل نمیتونم رابطه خوبی برقرار کنم، باید باورش رو عوض کنه و با خودش روبرو بشه، از خودش فرار نکنه و از درون احساس ارزشمندی کنه، که آقا، زیبایی به درون منه، نه به ظاهر من. من برام مهم نیست که از نگاه بقیه زیبا هستم یا زشتم، چون زیبایی یه چیز نسبیه، ممکنه ده نفر از چهره من خوششون بیاد، خیلی افراد دیگه هم خوششون نیاد، به قول استاد یه نفر ممکنه چشم آبی دوست داشته باشه، یه نفر چشم سبز دوست داشته باشه، یعنی من باید رنگ چشمم رو عوض کنم که هر بار یه نفری خوشش بیاد، میخوام صد سال خوشش نیاد، خوشت نمیاد از چهره من، به چهره ای نگاه کن که دوست داری، به من نگاه نکن. به دنبال این نباشیم که از دید بقیه جذاب و زیبا به نظر برسیم. خودم رو با همین چهره و ظاهری که دارم دوست داشته باشم. چقدر جمله مهمی گفتید استاد جان که ارزش و هویت من به درون منه، به مدارک من نیست، به ظاهر من نیست، به میزان پول توی حساب بانکیم نیست، به درونه منه، من خودم مشخص میکنم که انسان خاصی هستم یا نیستم، من برای خودم مفهوم موفقیت و خوشبختی رو تعریف میکنم. چقدر این آگاهی ارزشمنده، تحسینتون میکنم استاد گلم.

    2) باور بعدی اینه که من لیاقت یه رابطه عاشقانه رو ندارم. من لیاقت عشق رو ندارم:

    استاد جان نمیدونید چقدر تحسینتون کردم و چقدر لذت بردم اونجاییکه گفتید افرادیکه احساس عدم لیاقت میکنن یه جایی میگن “من و این همه خوشبختی محاله”. واقعا درسته، چقدر خودمون رو لایق و ارزشمند میدونیم، به همون اندازه جهان برای ما ارزش قائله، اگر باورمون اینه که من توی رابطه یا بیزینس لیاقت ندارم و این فکر رو پرورشش میدیم، اون رابطه از هم میپاشه، اون کسب و کار سقوط میکنه و جهان به ما ثابت میکنه که درست فکر میکردیم.

    این باور باعث میشه نعمتها از ما گرفته بشه. متاسفانه من هم این باور رو دارم، اما خوبیش اینه که با خودم صادقم و حالا که این باور مخرب رو تشخیص دادم میخوام به خودم بگم آقا چقدر از بچه های سایت رو دیدم که عکس پروفایلشون خودشون و همسرشون بوده و به خودم میگم ببین هستن افرادیکه رابطه عاشقانه و زیبایی رو دارن، حتی توی اقوام خودم دختر خاله ام و شوهرشون رو میبینم و میبینم که چقدر رابطه قشنگ و زیبایی دارن، هر چند وقت به خونه ما میان و من رابطه سراسر عشقشون رو تحسین میکنم و آرزو میکنم که ان شاء الله هر روز رابطه شون قشنگتر و زیباتر بشه. پس به خودم میگم من هم لیاقت دارم، من هم میتونم توی رابطه ام لذت ببرم. این باور عدم احساس لیاقت از کجا میاد، مثل درخت های هرز که به هم تنیده میشن، یه باور رو روش کار میکنی میبینی به ده تا باور دیگه خودش رو متصل کرده، من خودم رو لایق نمیدونم، چون توی ذهنم میگم من بلد نیستم که رابطه برقرار کنم با جنس مخالفم، من توی گذشته ام هیچ فردی نبوده که باهاش توی رابطه باشم، پس در آینده هم من نمیتونم توی رابطه باشم با کسی، من یه سری باورهایی دارم که کسی رو هماهنگ با اون باورها پیدا نمیکنم، من از لحاظ مالی مشکل دارم و کسی حاضر نمیشه که با من باشه. من با هر خانمی صحبت کردم و آشنا شدم نخواسته که رابطه مون ادامه پیدا کنه، درحالیکه گذشته من از آینده ام جداست، مگه هر کسی که وارد رابطه شده از وقتی از شکم مادرش بدنیا امده میدونسته و این مهارت های ارتباطی رو داشته، نه، این مهارت ها قابل یادگیریه. نباید بگم من بلد نیستم، تمرین میکنم و مثل هر مهارت دیگه ای یادش میگیرم و هر یه ذره بهتر شدنم رو تحسین میکنم و ادامه میدم. من باید به خودم بگم اتفاقات زندگی من بخاطر فرکانس ها و باورهایی هست که من فرستادم، قرار نیست این اتفاقات در آینده من هم بوجود بیاد، اینطور نیست که من فقط یه سری اتفاقات ناخوشایند رو جذب کنم، اگر باورهای من تغییر کنه، شرایط زندگی من هم تغییر میکنه. من باید به خودم بگم که من روی خودم کار میکنم، باورهای مناسب در خودم ایجاد میکنم، به خودم میگم این نعمت ها توی دنیا هست و من به این دنیا امدم چون لیاقت داشتن تمام نعمت های خدا رو دارم، پس من لیاقت عشق و یه رابطه عاشقانه رو دارم. به خودم میگم منی که از درآمد صفر به فلان میزان درآمد رسیدم، به واسطه تغییر باورهام، بواسطه تمرینهایی که انجام دادم، میتونم به بالاتر از اون هم برسم و من میتونم خودم رو از لحاظ مالی بهبود بدم، من همون موقع که هیچی درآمد نداشتم این ذهن نجوا میکرد که تو نمیتونی و الان هم که از اون مرحله گذشتم میگه خب اون شده اما دیگه جاییکه هستی تهشه، دیگه نمیتونی از این بالاتر بری، بهش میگم کور خوندی، اگر شرایط اون موقع رو که ثبتش کردم و نمیتونی بزنی زیرش رو تغییر دادم، درحالیکه میگفتی نمیشه، پس بهتر از این هم میشه و من یاد گرفتم که هر لحظه به ندای الهی درونم توجه کنم، به ندای امیدبخش، به ندای آرامش بخش، به ندای خداوند که میگه بنده من، من از تو حمایت میکنم، به من توکل کن، حرکت کن، همیشه میشه، قبلا میشده، الان هم میشه و در آینده هم خواهد شد، هیچ کاری نیست که خداوند از پسش برنیاد.

    3) باور بعدی اینکه همه دخترهای خوب دیگه رفتن، دیگه رسیده به ته دیگ، هر دختر خوبی بوده همون اول پیداش کردن، دیگه چیزی نمونده، دیگه هر دختر یا پسری هست که دیگه بدرد نمیخوره:

    این همون باور کمبوده، مثلا توی کسب و کار میشه دیگه همه فرصت ها رو بردن، دیگه چیزی باقی نمونده برای ما. من یادمه وقتی بچه بودم با خودم میگفتم یه برق، یه تلفن هست که اون هم اختراع کردن، دیگه چیزی نمونده، با همون نگاه بچگی که همه چیز رو کشف کردن، دیگه چیزی نمونده که من بخوام اختراعش کنم، من بخوام پیداش کنم. درحالیکه باید بگیم توی این دنیا هر روز فرصت ها داره بیشتر میشه، هر روز نعمت ها داره در دسترس افراد بیشتری قرار میگیره. هر روز افراد بیشتری دارن ثروتمند و ثروتمندتر میشن، توی همین پنج سال گذشته چه شغل هایی ایجاد شده که اصلا باورمون نمیشد که این شغل باشه و بشه ازش پول درآورد، چه رشته های ورزشی ایجاد شده که اسمش رو ما نشنیدیم، بعد میگیم همه فرصت ها تمام شده، همه آدمهای خوب رفتن ازدواج کردن دیگه کسی برای ما نمونده، این همه دنیا آدم های خوب و عالی داره، چطور و با چه منطقی میگم دیگه آدم خوب برای ازدواج نیست؟ دنیا پر از فراوانیه، هیچ وقت نمیشه که دنیا کمبود داشته باشه. اما وقتی باورم روی کمبود باشه، من هدایت نمیشم به افراد مناسب، توی مدارشون نیستم، نه اینکه نیستن، من بدلیل باورهای نامناسبم نمیبینمشون.

    4) باور اینکه پایان هر رابطه ای زجر و گریه و بدبختیه، آخر هر رابطه ای به جدایی ختم میشه:

    این باور رو وقتی داشته باشیم، اصلا به خاطر اون پایان تلخ، اون شروع خوب رو هم انجام نمیدیم. من به این موضوع فکر کردم که اگر فردی بگه من توی هیچ زمینه ای وارد نمیشم، وارد هیچ رابطه ای نمیشم، هیچ بزینسی رو شروع نمیکنم، ورزش نمیکنم چون میدونم آخر داستان همه چیز خراب میشه. من باید از خودم بپرسم که اگر اینطوریه که من مدام دارم آشغال ها رو میدم زیر مبل و از مسائلم فرار میکنم، پس چرا اصلا من به این دنیا آمدم؟ من که توی دنیای قبل از تولد هزینه ای نداشتم، اصلا مسئله ای نبود، من به این دنیا آمدم که با برخورد با تضادهای زندگی تجربه کسب کنم و با حل کردن اون تضادها رشد کنم و بزرگ بشم، من میدونستم که توانایی دارم، من میدونستم که این دنیا پر از تضاده، اگر قرار بر اینه که هیچ کار خوبی رو شروع نکنم تا تجربه بدی هم نداشته باشم، پس اصلا چرا به این دنیا آمدم؟ تجربه خوب رو استفاده کنم و بدونم اگر مسیرم درست باشه حتما رابطه پایان خوشی هم خواهد داشت، اگر به هر دلیلی پایانش بد بود، نه به این دلیله که این قانونشه که بعد از هر خنده ای گریه ای هست و هر رابطه ای و هر عشقی به نفرت و جدایی تبدیل میشه، چون من مسیر رو اشتیباه رفتم و الان هم هیچ ایرادی نداره از اون رابطه که به جدایی رسیده تجربه کسب میکنم که یک رابطه عالی و فوق العاده رو خلق کنم. نمیترسم از تصمیم گرفتن، نمیترسم از وارد رابطه شدن، چون یه باور نامناسب میتونه این باشه که ازدواج کردن مسئولیت سنگینی داره و من هنوز آماده اش نیستم. شاید بتونیم بگیم که هر کسی مسئول زندگی خودشه، ما هر چقدر هم که بخوایم همسرمون و فرزندمون رو به راه درستی که کشفش کردیم دعوت کنیم تا اون فرد خودش نخواد ما موفق نمیشیم تازه انرژی خودمون هم صرف راضی کردن دیگران میشه و از راه اصلی هم دور میشیم. برای داشتن یه رابطه خوب باید تمرین کنی، باید درس هام رو یاد بگیرم، من همیشه توی ذهنم اینه که رابطه مثل یه نهاله نیاز به مراقبت داره، باید کود مناسب، آب و نور مناسب بهش بدی و بهش برسی تا به نتیجه برسه.

    5) باور محدودکننده بعدی اینه که من میخوام تنها باشم و من دوست دارم تنها باشم:

    بعضی وقت ها من بخاطر اینکه ترس دارم از رابطه عاطفی، از اینکه محدودم میکنه، رابطه آزادیم رو میگیره، یا اینکه توی مسائل جنسی من کم میارم، ضعیفم یا اینکه برام یه چیز مبهمه و اصلا نمیدونم بعد از رابطه چی میشه، ترجیح میدم تنها باشم. درحالیکه باید بدونم که یه رابطه خوب و عاشقانه واقعا به زندگی اضافه میکنه، باید بدونم که هر کسی سلایق خودش رو داره و دو طرف به علایق همدیگه احترام میذارن و کسی قرار نیست دیگری رو محدود کنه. توی مسائل جنسی هم که باور دارم ضعف دارم، به خودم میگم نه من هیچ مشکلی ندارم و اگر اطلاعات یا مهارتی لازم دارم در طول مسیر یاد میگیرم. هیچ کس نیست که کامل باشه، من هر روز باید یه درجه از روز قبلم بهتر بشم. هیچ وقت پیش نمیاد که کل مسیر زندگی و رسیدن به خواسته ام روشن بشه و بعد من حرکت کنم، هیچ تضمینی نیست، توکل و ایمان داشتن، اینجا خودش رو نشون میده که میدونی خداوند هست و از تو حمایت میکنه. پس زمانهایی که ترس دارم و مسیر برام مبهمه و نمیدونم چی میشه باید توکل کنم و حرکت کنم تا قدم های بعدی به من گفته بشه. باید اعتماد خودم رو به خدا نشون بدم.

    ممنونم استاد جان، عاشقتونم که به من آگاهی میدید. ان شاء الله خدا بهتون سلامتی بده.

    خدایا شکرت که همه چیز میدی، سلامتی، عشق، ثروت، شادی، آرامش، عزت و همه چیزهای خوب.

    امیدوارم که همه دوستان گلم در پناه خدای بزرگ همیشه شاد، سلامت، ثروتمند، زیبابین و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    سلام استاد عزیزم

    میخام بگم این دوتا فایل بیشتر از هر فایل دیگه ای که تا حالا گوش دادم منو وادار کرد که عملگرا باشم

    شاید به این دلیله که دقیقا به موضوعی میپردازه که بزرگترین خواسته ی من تو زندگیم بوده و هست و بخاطر همینم بیشترین ترمز و باورهای محدود کننده ی من هم تو همین حوزه س

    تو بحث روابط بطور کلی، و مخصوصا رابطه ی عاشقانه

    چقدر قشنگ ترمزام رو دونه به دونه بیان کردین و توضیح دادین

    چندین بار فایل رو نگا کردم و یبار هم همراه نگاه کردن یادداشت کردم و خیلی بهم کمک کرد که بدونم تو ذهنم چی میگذره

    میخام دونه دونه اونا رو بگم و توضیح بدم امیدوارم خدای مهربون کمکم کنه تا براشون راه حل مناسب پیدا کنم و هدایت بشم به جواب درست و بعد هم خدای مهربون توانایی عمل کردن بهم بده

    ترمز اول:

    نداشتن زیبایی ظاهری

    من سالهای زیادی و از وقتی خیلی کوچک بودم این باور رو داشتم که من زیبا نیستم و خاطره ای که من یادم میاد از زمان بچگیم اینه که همیشه تو جمع بزرگترا یکی از دخترای فامیلمون بود که بارها به خواهرای من که ازم بزرگتر بودن اینو جلو من گفته بود که : این بچه آخری شما نمیدونم به کی رفته که انقدر زشته!!!

    و منم همیشه این جمله تو ذهنم بود و همیشه فکر میکردم من زشتم، من با این فکر بزرگ شدم رفتم دانشگاه وارد جامعه شدم و همیشه فکر میکردم چون من زشتم کسی باهام دوست نمیشه، کسی نمیخاد با من وارد رابطه بشه و…

    البته من خاستگارای زیادی داشتم تو روستای خودمون و فکر میکردم اونا بخاطر خونواده خوبی که دارم بخاطر اینکه خودم دختر خوب و مناسبی هستم از نظر شخصیتی، و این چیزا، میان سمت من، وگرنه من اصلا خودمو قبول نداشتم،

    حتی دوتا از خاستگارام واقعا عاشقم بودن و دو سال هم صبر کردن که من نظرم عوض بشه و بهشون جواب مثبت بدم اما من نمیتونستم درک کنم که چرا باید اونا عاشق من باشن وقتی اینهمه دختر خوشگل هست و من زشتم!!

    من تقریبا همه چیو ربط میدادم به زشت بودنم!!!

    چند بارتو رابطه ی عاطفیم به شدت به طرف وابسته شدم و بعدهم بخاطر باورهای داغونی که داشتم رابطه به بدترین شکل ممکن به جدایی ختم میشد و من همیشه میگفتم ای کاش من زیباتر بودم و اونموقع حتما کنار گذاشته نمیشدم و این رابطه تموم نمیشد.

    خلاصه اینکه من همیییشه خودمو یه دختر زشت میدیدم و حتی اگه کسی بهم میگفت خوشگلم ، من اونقدر زشت بودنم رو باور کرده بودم که میگفتم اونا اینجوری میگن که من خوشحال بشم نه اینکه من واقعا زیبا باشم.

    البته خدا رو شکر به لطف خدای مهربون الان چندین ساله که فکر میکنم واقعا خیلی زیبا هستم و هر کی میگه صورت زیبایی داری تایید میکنم

    و همین باور خودم باعث شد با شخصی ازدواج کنم که هر روز بهم یادآوری میکنه که چقدر صورت زیبایی دارم چقدر اندام زیبایی دارم و یبار گفت من چون بخاطر کارم که طراحی دکوراسیون داخلیه و چندین روز تو خونه ی مردم کار میکنم و خیلی از خانما رو بدون آرایش میبینم تازه میفهمم که اونا اصلا خوشگل نیستن و بیرون از خونه با کللی آرایش خوشگل میشن اما تو ذاتا زیبایی بدون هیچگونه آرایشی،

    و میخام بگم وقتی خودم باور کردم که زیبا هستم واقعا چهره م تغییر کرد، اینو هم خودم میگم و هم از خیلیا که بعد از چند سال منو میبینن شنیدم که چقدر عوض شدی و چقد زیبا شدی و این در حالیه که من اصلا به صورتم دست نزدم و هیچ تغییر عملی ایجاد نکردم، تغییر فقط تو ذهنم و تو باور من ایجاد شد و الان همیشه وقتی میرم جلو آینه میگم واقعا زیبام و بخاطر زیباییم سپاسگذار خداوندم.

    این ترمزی بود که در گذشته خیلی شدید داشتم و الان نمیگم که کاملا رفع شده اما خداروشکر خیلی خیلی کمرنگ شده.

    ترمز دوم :

    من توانایی خاصی ندارم و اون فاکتورهایی که جامعه برای ارزشمند دونستن یه انسان تعیین کرده رو ندارم،

    این ترمز رو هم من شدیدا تو گذشته داشتم و برای همین تو دانشگاه تو رشته ای که علاقه و توانایی توش نداشتم درس خوندم که مهندسی بود و همیشه دوست داشتم مدرکم و بگیرم و مهندس بشم و برم سر کار تا بشم خانوم مهندس و خیلی انسان ارزشمندی بشم،

    و چون نتونستم به این خواسته برسم و هیچی از رشته م نمیدونستم و به دلیل عدم علاقه دنبال یادگیریش هم نرفتم، خودم رو بی ارزش میدیدم و عزت نفسم بشدت پایین بود و همیشه ازین بابت ناراحت بودم که چرا اونجوری که خاستم نشد و اگه من الان مهندس بودم حتما انسان ارزشمندی بودم و همه منو میخاستن و میتونستم ازدواج موفقی داشته باشم،

    البته این باور مخرب هم ، به لطف خدا چندین سالع که با دیدن الگوهای مناسبی که اطرافم میدیدم و میشنیدم کمرنگ شد چون زیاد دیدم و شنیدم که دخترای که نه دانشگاه رفته بودن و نه حتی شاغل بودن اما با یه آدم مناسب ازدواج کردن.

    ترمز سوم :

    همه ی آدمای درست حسابی رفتن و کسی نمونده

    اینو که فکر میکنم تو یه برهه ای از زندگیم یجورایی این باور و داشتم به این صورت که : خب من تو روستا زندگی میکنم که همه همدیگه رو میشناسن و خب همیشه میگفتم پسرای مناسب روستامون همه ازدواج کردن و تو سن من پسر مناسب نیست و من اگه بخام ازدواج کنم باید از جای دیگه باشه ، و چون خارج از روستا دانشگا بودم و زندگی میکردم همش میگفتم باید ازینجا آدم مناسب پیدا کنم و همش هم بخاطر باورهای مخرب زیادی که داشتم آدمای نامناسب رو جذب میکردم ،

    اما وقتی تلاش کردن و زور زدن و چسبیدن به این خواسته م برا پیدا کردن آدم مناسب رو متوقف کردم ، جهان از داخل همون روستامون همسرم رو که خیلی انسان مناسبی هست و عاشقمه رو به سمتم هدایت کرد و خیلیم زود ازدواج کردیم حتی خودمم نمیدونم چجوری راضی شدم و باهاش ازدواج کردم و هر چقدر بیشتر میشناسمش میفهمم که چقدر نکات مثبت داره که البته ذهن ناخودآگاه و منفی بین من همیشه منفی ها رو میبینه و باعث ایجاد ناراحتی میشه و برا همینه که الان اینجام و دارم سعی میکنم مشکلم رو حل کنم.

    ترمز چهارم :

    من لایق یه رابطه ی عاشقانه نیستم

    آره این بزرگترین پاشنه آشیل منه ؛ احساس عدم لیاقت ، نه تنها تو رابطه بلکه تو همه چی و همونطور که شما گفتین استاد، وقتی اینجوری فک میکنی جهان هم بهت ثابت میکنه که درست فکر میکنی،

    دوتا مثال تو این زمینه دارم که در ادامه میگم

    1- یادمه چندین سال قبل وقتی مجرد بودم، یه خاستگار داشتم که از نزدیک نمیشناختمش و توسط یکی از اقواممون بهش معرفی شده بودم و اونم بعد دیدن من و تحقیق در مورد خودم و خونواده م اومد و بهم پیشنهاد ازدواج داد، تو ذهن من اون آدم خیلی عالی بود، یه پسر تحصیلکرده که استاد داشنگاه بود از خونواده ی اصیل و ثروتمند ، تو کار خودش خیلی موفق بود، محترم و متشخص بود باورهای زیبایی در مورد عشق و رابطه داشت و خلاصه اینکه از نظر من خیلی خوب بود و من خودمو لایق این آدم تا این حد خوب نمیدونستم،

    و اگه بخام صادق باشم من خودم و خیلی کمتر از اون میدونستم و اینجوری فکر میکردم که اون هنوز منو کامل نشناخته و یه مدت که بیشتر با هم باشیم و وقتی که منو شناخت و فهمید که اونقدرا هم آدم با ارزشی نیستم دیگه رابطه رو ادامه نمیده و باهام ازدواج نمیکنه، پس بهتره خودم همی الان بهش جواب رد بدم

    و بخاطر این فکر و باور، بدون اینکه بهش فکر کنم بهش جواب رد دادم و گفتم نمیخام با شما ازدواج کنم.

    همین قدر تباه!!!!

    2- مورد دوم باز یه خاستگار داشتم که از یه خونواده خیلی اصیل و ثروتمند پسر خوشتیپ و موفق

    البته من زیاد نمیشناختمش و نمیدونم آدم مناسبی بود یا نه اما من فکر میکردم خییییلی آدم مناسبی برای ازدواجه چون از خونواده ای بودن که تقریبا مشهور و مطرح بودن و یجورایی هر دختری دوس داشت با یکی از پسرای این خونواده ازدواج کنه،

    و وقتی اومد خاستگاری من من اصلا باورم نمیشد و اینو یه اتفاق خییلی بزرگ میدونستم و تو ذهنم نگران فاصله طبقاتی که بین خونواده هامون بود بودم ، و کلا فک میکردم خیییلی عجیب غریبه که همچین آدمی اومده خاستگاری من، و جهان هم به من ثابت کرد که درست فکر میکنم و فقط بعد چند روز رابطه مون بهم خورد یجوری که اصلا خودمم نمیدونستم چی شد که اینجوری شد!!!

    ترمز پنجم :

    من همیشه آدمای نامناسب رو جذب میکنم

    البته که من این باور و خیلی شدید داشتم و جهان هم همیشه به من ثابت میکرد که درست دارم فکر میکنم

    هنوزم این باور و کمرنگ تر از قبل دارم ، نه تنها در مورد رابطه عاطفی بلکه در مورد هر نوع رابطه ای ، حتی این که من تو هر مغازه ای میرم برا خرید، فروشنده آدم خوبی نیس و میخاد سرم کلاه بزاره و همیشه م همینجوری میشه

    یا مثلا میرم آرایشگاه، برا ناخن یا کراتین و رنگ مو و …و آرایشگره به من ک میرسه دل به کار نمیده یا خسته س یا عجله داره یا به هر دلیلی کاری ک برا من انجام میده به کیفیت اون کاری که برا بقیه انجام میده نیس.

    ترمز ششم:

    من باید بی نقص بشم تا آدم مناسب و جذب کنم

    آره اینو من داشتم و برا همینم خیلی دیر ازدواج کردم و البته که هیچوقت بی نقص نبودم و نشدم و نخاهم شد چون این روند رو به رشده، اما این باور ناخودآگاه هنوزم باعث میشه خیلی رو رفتارای همسرم حساس بشم و از ویژگیهای منفی خیلی خیلی کوچک اذیت بشم و اونو بزرگ کنم تا حدی که تموم مثبتها و خوبیهای همسرم رو اون لحظه یادم میره و میگم چرااااا باید اینجور باشه چرا باید اونجور باشه ، و با اینکه خودم کلی نقص دارم ناخودآگاه توقع دارم اون بی نقص باشه،البته که دارم رو خودم کار میکنم و هر بار آگاهانه به خودم یادآور میشم که آدم بی نقص وجود نداره و همونطور که من نقص دارم باید نقص های اونم بپذیرم.

    حتی این باور بعضی وقتا که یه تضادی تو رابطمون به وجود میاره این فکر از ذهنم عبور میکنه که : من تو ازدواج عجله کردم، و الان بهتره جدا بشم و یه مدت رو خودم کار کنم تا بی نقص بشم و بعد یع آدم بی نقص و جذب کنم و باهاش ازدواج کنم ،

    ترمز هفتم:

    من دوس دارم تنها باشم

    بازم بعضی وقتا این فکر به ذهنم میاد که من کلا برا رابطه عاطفی آدم مناسبی نیستم و خیلی مشکل دارم خیلی وابسته میشم خیلی کمبود محبت دارم و…، بخاطر تمام اینا کسی نمیتونه منو تحمل کنه پس بهتره تنها باشم.

    ترمز هشتم :

    من اصلا تو روابط خوب نیستم بلد نیستم چجوری ارتباط برقرار کنم،

    این باور تو من خیلی قوی بود بطوریکه همیشه هر پسری که روز اول باهاش وارد رابطع میشدم کللی بهم جذب میشد و از من خوشش میومد و بعد چند مدت دوتا پا داشت دوتا دیگه م قرض میگرفت و فرار میکرد، حتی اگه از همون اول به قصد ازدواج و خاستگاری میومد،

    همه همیشه بهم میگفتن خواهشا تو با خاستگارات قبل ازدواج مدت طولانی نمیخاد برا آشنایی زمان بزارید که طرف و فراری میدی،

    و این باور در مورد تمام روابط من صدق میکنه،

    من اصلا نمیتونم به راحتی رابطه برقرار کنم حتی با خونواده خودم یا خونواده همسرم

    حتی با همسرم، بطوریکه ما اصلا حرفای مشترک باهم نداریم و اصلا زیاد حرف نمیزنیم باهم، حتی قبل ازدواج و تو دوره آشنایی که معمولا دختر و پسر صبح تا شب و شب تا صبح یا در حال چت کردن هستن یا تلفنی صحبت کردن، بازم ما هیچ حرفی باهم نداشتیم و اصلا حرف نمیزدیم

    و الان یکی از خواسته هام اینع که بتونیم با همسرم حرف برا گفتن داشته باشیم و از حرف زدن باهم لذت ببریم

    و نقطه ی جالبش اینه که همسرم زود با همه جور میشه خیلی راحت حرف میزنه و اصلا آدم کم حرفی نیس و همیشه و همه جا و تو هر جمعی حرف برا گفتن داره

    اما با من نه،

    یعنی مشکل از جانب اون نیس بلکه از طرف خودمه

    و بخاطر این باورم تقریبا همیشه گوشه گیرم و خونه نشینم و بدون همسرم هیچ جا نمیرم، و تالا نشده بدون همسرم حتی برم خونه مامانش چون اگه تنها برم اونجا فک میکنم باید یه گوشه ساکت بشینم و هیچی برا گفتن ندارم

    کلا ارتباط برقرار کردن چه با غریبه ها و چه با آشنا برام کار خیلی خیلی سختیه!!!

    و کلللی ترمز و باور محدود کننده دیگه که باید پیداشون کنم و روشون کار کنم ، چون واقعا واقعا تو بحث روابط خیلی خیلی کار دارم تا درست بشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2094 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    من این فایل رو قبلا دو بار دیده بودم ولی به طرز عجیبی برام اینبار جدید بود ..خدارو صدهزار مرتبه شکر

    اگر ما باورهای مناسبی نسبت به اهداف و خواسته هامون نداشته باشیم ، مهم نیست که چقدر تلاش میکنیم .. ریشه فکری ما از همه چیز مهم تر هست

    *اگر ما «باورهای مناسبی» بسازیم ، «هدایت» می شویم به «ایده های مناسب» ، «افراد مناسب» ؛ در «زمان مناسب» و در« مکان مناسب » که نتیجه ش بسیار بزرگ هست

    *تا وقتی باورهای محدودکننده داریم ، به خواسته نمی رسیم. مهم نیست که چقدر داریم تلاش میکنیم چون زور این باورهای مخرب بیشتر هست

    *موانع برای شکل گیری رابطه مناسب :

    -ظاهر .. جوریکه خودمون رو زیبا نبینیم و بقیه رو بهتر بدونیم

    و بجاش کلی هزینه کنیم برای اینکه بتونیم جذاب بشیم و رابطه ای رو جذب کنیم

    این باور از کمبود احساس عزت نفس و احساس لیاقت به دست میاد

    در صورتیکه اگه باور نداشته باشیم که جذاب هستیم، حتی اگه کلی هزینه کنیم بازم فایده ای نداره چون « باور جذاب نبودن» از این عمل ها قوی تر هست

    *باید این «باور» رو بسازیم که : زیبایی به ظاهر نیست.. زیبایی به «درون» هست و هر کس به یه طریقی زیباست

    برای تغییر این باورهای مخرب ، باید الگوهایی رو پیدا کنیم که اون مدل زیبایی های خاصی هم ندارن ولی سالهاست که زندگی مشترک موفقی دارن چون احساس لیاقت دارن

    پس روی خودارزشی کار کنیم و عاشق خودمون باشیم با هر ظاهری که داریم و با خودمون در صلح باشیم

    در این صورت آدم های فوق العاده ای جذب میکنیم

    2-باور به اینکه : من توانایی خاصی ندارم

    باز هم باید از الگوهای متعدد استفاده کنیم تا باور کنیم که میشه رابطه موفق داشت و هم اینکه باور کنیم که کلی قابلیت ها و تواناییهای ارزشمند داریم

    *نباید خودمون رو وارد الگوهایی کنیم که از دید جامعه موفق و یا زیبا هستند

    اگر در ذهنت برای خودت ارزش قائل باشی، جهان برات ارزش قائل هستی

    3-همه آدم های درست و حسابی رفتن و بقیه بدرد نخورن

    این باور کمبود هست در صورتیکه در جهان محدودیت نیست، محدودیت فقط در ذهن ما هست برای همین هم ما «هدایت» نمی شیم به سمت این ایده ها و افراد و شرایط

    4-من لایق یه رابطه عاشقانه نیستم

    وقتی از درون لیاقت عشق رو در خودت نمی بینی رابطه می پاشه

    5-من همیشه آدمهای نامناسب رو جذب میکنم

    مثلا اینکه فردی همش آدمهای متاهل جذب میکنه یا سیگاریه و ….

    و یواش یواش تبدیل میشه به چنین باوری

    6-همه روابط آخرش به رنج و سختی و جدایی می انجامه

    حاصل ورودی های نامناسب هست که این باور شکل گرفته که همیشه آخرش بد میشه

    اگر در مسیر درست باشیم ، این «خوشی» فقط بیشتر و بیشتر میشه ولی اگه در مسیر بدی باشیم این خوشی تبدیل به رنج میشه نه به این دلیل که قانون اینه که خوشی به سختی مبدل میشه بلکه به دلیل اینکه ما مسیر رو اشتباهی رفتیم

    باید این زاویه دید رو بسازیم که حتی اگه چنین اتفاقی افتاده ما رشد کردیم و پیشرفت داشتیم ، کلی چیزی یاد گرفتیم

    7-برای رابطه خیلی جوونم/پیرم/مسن هستم

    در هر موضوعی قابل تعمیم هست.. رابطه/بیزنس/ مهاجرت و …

    8-من باید بی نقص باشم

    کمال بی نهایت در این جهان مادی نداریم. ما در این جهان قراره پیشرفت کنیم و کامل بودنی وجود نداره پس خودمون رو محدود نکنیم و خودمون رو لایق بدونیم با تمام نقص ها و نقاط قوتی که داریم

    9-همیشه خیانت میکنن

    وقتی این باور باشه قطعا تجربه هم میشه چون جهان ثابت میکنه بهت که باورت درسته

    ورودی ها رو کنترل کنیم تا همچین چیزهایی رو نشنویم چون مغز هر چیزی که می شنوه رو باور میکنه

    باید برای خودمون مرزبندی داشته باشیم و راه ورودی موضوعات نامناسب رو ببندیم

    * با فیلتر کردن ورودی هامون باید بهای رسیدن به خواسته هامون رو بپردازیم

    مثلا آدم های نامناسب رو قطع کنیم .. فضای مجازی رو حذف کنیم

    من هر دوی این کارها رو کردم و زندگی من بارها و بارها زیباتر شده از قبل خودم و نسبت به دیکران

    10-من پولدار نیستم

    ارزش ما به وجود ما وابسته هست و نه به مسائل مادی

    ما میتونیم از لحاظ مالی پیشرفت کنیم . پس خودمون رو محدود نکنیم

    11-من بهتره تنها باشم

    اگه انتخاب باشه ایرادی نداره

    اما خیلی از اوقات این حرف از روی انتخاب نیست بلکه از روی «ترس» هست.

    یعنی قبلا خواستی و نشده و الان برای اینکه خودت رو راضی کنی این حرف رو میزنی

    12-توی سرنوشت ما نوشته شده

    چیزی برای ما مقدر نشده و تقدیری وجود نداره . ما با «افکار» خودمون خلق میکنیم

    خواسته خدا اینه که ما به خواسته هامون برسیم

    13-توی روابط خوب نیستیم ،بلد نیستیم

    ما هیچی بلد نبودیم ولی به تدریج یاد گرفتیم مثل نوشتن و خوندن

    باید انقدر روی خودمون کار کنیم تا تبدیل بشه به «عادت» و سپس «شخصیت»

    14-باور به اینکه آزادی رو از دست میدیم

    چون فکر میکنیم رابطه عاشقانه یعنی کنترل شدن

    در صورتیکه رابطه درست یعنی هر کس علایق و سلایق خودشو داره

    اگه باورهای مناسبی داشته باشیم فردی رو جذب میکنیم که به آزادی ما احترام میذاره

    15-باید ازدواج کنیم که کامل بشیم

    ما کامل هستیم ، قراره از رابطه لذت ببریم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام

    امروز یه فیلمی دیدم که دوست داشتم اینجا راجبش بنویسم از خداوند کمک میخوام برای نوشته هام, چون خیلی مرتبطه من تقریبا یه هفتست درگیر این فایل و کامنتاش شدم و دارم با دقت میخونم. من خودم طبق بررسی هایی که کردم ترمزهای اخری که استاد گفتند رو دارم یکی ترس از شروع ارتباط, بهتره تنها باشم, معلوم نبست چی بشه, ارتباط زحمت داره و اینا, ولی در مورد لیاقت و اینا فکر خاصی تو نظرم نیمد. دلیلی هم که این ترمز ها رو دارم و البته تو بیشتر روابط خانوادگی و دوستانمم همینطور شدم یه بی تفاوتی زیادی گرفتم. من از بچگی یکی از اعضای خونوادم خیلی طرد میکرد منو و من خیلیییی وابسته میشدم و از لحاظ روحی واقعا درگیر بودم ولی رو شخصبتم که کار کردم مستقلتر بشم ازونور بوم افتادم و دیگه زیاد روابط برام حائز اهمیت نیست راستش و اینو یک ترمز میدونم برای خودم, حالا از یه جهاتی خوبه که وابسته هیچ کس نیستم میتونم از هرررر تنها بودنی لذت ببرم و دوره لیاقتم واقعا فهمیدم درونگرام, ولی ارتباط اجتماعی خیلی خیلی خوبی دارم با همه اوکیم. حتی امروز با مامانم صحبت شد میگفت تو هیچوقت ندیدم کسی ازت گله کرده باشه و رنجونده باشیش, ولی بخاطر اون طرد همیشگی که حقیقتش از سمت برادرمم بود یعنی حتی از بچگی تا 22 سالگی بعدشم که کلا ازدواج کرد رفت کلا نبود که بخواد طرد کنه منو هم ساخت از لحاط استقلال و ارتباط گرفتن ولی از یه جایی ب بعد هم زیادی بی تفاوت کرد ولی خب باید نگرشمو تغییر بدم ,امروز یه فیلمی دیدم که برام مرتبط بود و کلی فکر بوجود اورد ,من یک افسانه ام. ویل اسمیت بازی میکرد(نکته اخلاقیشم تو پرانتز قانون توجه بود که من این مدت که فقط مستند میدیدم خیلی از مستندهای ویل اسمیت رو دیدم حالام که نشستم پای فیلم بازم ابشون بودن) خلاصه یک فیلم اخرزمانیع که هیشکی زنده نمونده تو نیویورک و فقط ویل اسمیت که یک دکتره و سگش زنده موندن و مابقی ادمخوارها ک فقط شبها میان بیرون, ویل هر روز میرفت توی شهر با سگش و حس تنهاییشو نشون داد و کامل میشد فهمید, یه تیکه از فیلم ویل رفته بود جایی که هواپیماها بودن و من همون لحظه احساس کردم که اگه تمااااام شهر و ثروتش و تجهیزاتش و زیبایی ها و حتی ساحل ها و هرچی که هست برای توباشه ولی تنها باشی هیچ لذتی نداره! هرچی ببشتر به این فکر کنم که قراره بهترینهارو داشته باشم ولی کسی نباشه که باهاش شیر کنم نعمت ارتباطات خوب بیشتر درک میشه, خوب میدونم ازونور بوم افتادم باید خوبیاشو درک کنم تا پام ازین ترمز برداشته بشه

    فکر کردن به رابطه ب استاد و خانم شایسته که خوشیاشونو باهم دارند و یک الگوی بی نظیرن از عادی نشدن عشق, از لذتهای یکسان, از روزی هشت ساعت صحبت کردن, میدونی دلم میخواد ذهنم بفهمه که عزیزم ارتباط عاشقانه داشتن واقعا مبتونه زندگیو بهتر کنه

    من نمیدونم اون فیلم هدفش از ساختن چی بوده ولی با توجه به زمانی که درگیر این فایل بودم و دیدمش خیلی این برداشت رو کردم. یه جایی از فیلم تابلوی ونگوک روی دیوار خونه ویل هست, که فکر نیکنم معنیش این بوده بخاطر خالی شدن شهر اون تابلو را از موزه اورده , برای من که به لطف خدا دستام از هنر نقاشی سرشارن گفتم فاطمه تو نقاشی بکشی و کسی نبینه به چه دردی میخوره, اصلا ارتباطات واقعا گسترده و مهمه

    خدای من خیلی ناشکر بودم این مدت رو میخوام بگذارم رو روابط و البته روابط عاشقانم و این باورهارو نهادینه کنم تا تو زندگیم جلوه کنه و خودمو انقدر از این نعمت عشق خداوند محروم نکنم, استاد بخدا این چندوقته که حدودا یکی دوهفتس فایل نزاشتید دلم داره پر میزنه براتون. خوشا اون روزا تو دوره لیاقت که حالا میفهمم چه نعمتی بود, برنامم اینه که خوبیا و نکات مثبت روابط عاشقانه استاد رو تایید و تحسین کنم تا ذهنم از داشتن روابط خوب بیشتر و بیشتر بخواد لذت ببره و خودشو پوش بده به اون سمت.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 882 روز

    به نام خدا

    ردپای 55

    سلام استاد عزیز و دوستای خوبم

    تو دفتری که حرف های استاد مینویسم، جمله ای توجهم جلب کرد

    اگه هر روزت مثل گذشته اتِ یعنی هنوز داری مثل گذشته فکر میکنی!

    از همون شیوه قرانی شما توی نوشته ها دنبال کلمه گذشته گشتم

    تو فایل دیگه ای اینطور گفته بودید

    حتی تو گذشته هم دنبال نکات مثبت بگردید نه شکست ها نه بدبختی ها نه اتفاقات که بهت حس بد میده

    پژوهش ادامه داشت تا جایی که رسیدم به اینجا که ،باید از خودمون سوالا خوب بپرسیم

    آره چی باعث شد اون نتایج بگیری؟چه باورهایی؟

    یا حتی سوال بهتر چه باورهایی بسازم که به اون نتایج ختم نشه؟

    تو مسیر کشف راه حل با این دیدگاه مواجه شدم

    همین الان که فاصله فرکانسی بین من و خواسته‌ ام وجود داره ،وقتی به لحظه آخر فکر میکنم چه تصویر در ذهنم شکل میگیره؟

    همون تصویر شکست خورده قبل؟

    حالا چطور قبل از خلق رویا در دنیای فیزیکی اون تو دنیای متافیزیکی، به وجود بیارم؟

    چطور تصویر جایگزین کنم

    اگه بگم به سیب فکر کنید ،شکل‌ یک سیب در ذهن نشون داده میشه

    چرا؟چون بارها دیدیم و شنیدیم که این سیبه

    حالا ما باید چند ده بار تصویر دلخواه با تمام حواس به خورد مغزمون بدیم!

    این بخش تصویر کشیدن رویا بود

    باورهای بهتر هم باید با همین قاعده وارد ذهن کنیم

    تا پاسخ بهتر نیاز به تکامل دارم تا واقعا خالق زندگیم بشم

    ممنون که منو با چالش من با من، همراهی میکنید

    بازم ازتون ممنونم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      علیرضا فول‌انرژی گفته:
      مدت عضویت: 768 روز

      اول سلام به خدای خوبم

      دوم به استاد و‌خانوم شایسته

      سوم به شما که انقد درست و و بالذت دارین با رعایت قانون تکامل کنکاش میکنین خودتونو انشاله که هر روز بهتر از دیروز باشین موفقیت یعنی اینکه هر لحظه حاله دلت عالی باشه و با خدا باشی فقط ادامه بدین با لذت وارامش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فاطمه رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیرخواسته هایمان هدایت میکند

    خدارا سپاسگزارم که با هدایت دوست عزیزم به این فایل هدایت شدم چقدر حرف های شماآگاهی های ارزشمندی داره و به چه درک و خودشناسی دراین مسیر رسیدید واقعا خداروشکر میکنم که استاد بسیار خوبی مثل شما دارم

    من خودم به شخصه ذهنم خیلی مقاومت داشت ولی بعداز اینکه خوب فکر کردم دیدم این ها افکاری هستند که در ذهن من می چرخند و من باید بتونم با کنترل افکارم به خواسته هام برسم

    من هم همزمان پام روی ترمز و گاز بود و انگار با شنیدن این فایل تازه داشتم متوجه میشدم چرا من هرچی بیشتر تلاش میکنم کمتر به خواسته هام میرسم

    وچقدر از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که فقط دراین فایل ارزشمند در مورد 14باور نامناسب و راه حل های اونها توضیح دادید

    باورهایی که ریشه اکثر اونها به احساس عدم لیاقت، عدم ارزشمندی، عدم عزت نفس، باور پذیری خودمون و خواسته هامون و شک و تردید و ترس هایی برمیگرده که در طی مسیر داریم

    چقدر حرفتون درسته که ما باید درک کنیم هرچیزی یک روند تکاملی از پیشرفت هست و ما باید این روند رو درک کنیم و بدونیم فقط خداوند قادر مطلقه

    و چقدر این طوری زندگی ساده و راحت میشه اما به جهاد اکبر و تعهد نیاز داره تا نتایج خودشونو با نشان دادن ایمان و جسارت ما نشون بدن

    باور زیبادیدن خودمون با همون ویژگی هایی که هستیم و زیبایی رو به درون خودمون و مهارت ها و توانایی هامون ارتباط بدیم نه ظاهرمون

    استانداردها و اولویت های دیگران رو اولویت زندگی خودمون قرار ندیم و توانایی و باورهای خودمون رو باور داشته باشیم

    یک جمله از شما در کتاب رویاهایی که رویا نیستند بخش ششم کتاب خیلی درس بزرگی برای من داشت

    اونجا اشاره کردید:

    *تنها فردی که موفقیت را برای من تعریف میکند خودم هستم نه نگاه جامعه

    *علاقه ات را تغییر نده، آنچه باید تغییر کند باورهایی است که مانع پرداختن به علاقه ات میشود

    و چقدر این حرف درسته من قبل از دوره عزت نفس آدمی بودم که به شدت وابسته دیگران بودم، میخواستم هرطوری شده اعتماد و تائید دیگران رو جلب کنم اما الان به خودم افتخار میکنم و میبالم که استادی چون شما دارم و انقدر دارم دراین مسیر خودم رو بهبود میدم که دوست دارم بیام و از نتایج بزرگتری که از تغییر شخصیتم و زندگیم داشتم براتون بگم

    باور اینکه بدونیم درجهان میلیاردها آدم وجود داره و هیچ گونه کمبودی نیست

    هرکس ویژگی های منحصربفرد خودش رو داره و ما اگر مقاومت هامونو بشکنیم خداوند هدایتمون میکنه به مسیر زیبایی ها

    چقدر باور لیاقت مهمه و واقعا پاشنه آشیل منم هست بخاطر ورودی هایی که داشتم

    باید یاد بگیریم تا برای خودمون ارزش قائل باشیم تا جهان هم برای ما ارزش قائل باشه

    *اینکه من چه چیزی میگویم مهم نیست، احساس و فرکانس من مهم است

    باید الگوها و باورهای نامناسب قبل را بشکنیم و بگوییم اگر من آدم دیگری شوم و احساس لیاقت بیشتری داشته باشم

    باور فراوانی را بیشتر کنم در ذهنم

    آدم هایی که وارد زندگی من میشوند تغییر میکنند

    هیچ کس در زندگی به جز خداوند کمال مطلق نیست و ما نقص داریم چون باید پیشرفت کنیم

    *انسانی که فکر میکند کامل است پیشرفتی در زندگی خود نمیکند

    چقدر من برای کمبودها و نقص هایم خودم را نپذیرفتم و خودم را سرزنش کردم درصورتی که مسیر چقدر ساده بود و کافی بود خودم را با همه نقص هایم بپذیرم

    کافی است فقط ورودی های خودرا کنترل کنیم

    من چقدر خوشحالم که انسان های نامناسب را از زندگیم حذف کردم

    چقدر خوشحالم که از شبکه های اجتماعی فاصله گرفتم

    چقدر خوشحالم که باورهایم را سعی کردم در حد توان در رفتارم عمل کنم و عملگرا باشم و فقط حرف های قشنگ نزنم

    انتخاب تنهایی یا ترس از تنهایی بخاطر تلاش های بی جواب به دلیل باورهای نامناسب بسیار متفاوت است

    هیچ چیزی برای ما مقدر نشده است

    ما انسان هایی هستیم که با افکار و باورهای خود شرایط خودرا خلق میکنیم و هیچ خواسته ای از طرف خداوند برای ما نوشته نشده است

    کافی است بپذیریم خودمان خالق زندگی خود هستیم

    هیچ کس هیچ چیز را در شکم مادرش نیاموخته

    انسان قابلیت و توانایی یادگیری دارد و همه چیز را میتواند یاد بگیرد

    یک مهارت با تکرار و تمرین بسیار میتواند به راحتی جزو شخصیت و رفتار ما بشود

    سپاسگزار خداوندی هستم که من را به این مسیر زیبا هدایت کرد

    عاشقتونم

    درپناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    نجمه 🤍 گفته:
    مدت عضویت: 1228 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم بانو نازنین و دوستان گرامی

    اول از همه خداروشکر که آماده شنیدن و دیدن این دو کلیپ زیبا بودم

    چقدر این جملات طلایی و ناب هستند میخوام مثالی از خودم بزنم که باورها واقعا همه چیز هستند

    من دارم برای کنکور میخونم 7سال هست که پشت کنکورم وبشدت خواستار رسیدن به رشته پزشکی هستم و کلا اینکه بتونم در کنکور با درصدهای فوق‌العاده عالی قبول بشم و در این 7سال تلاش فیزیکی من کم نشده که هیچ زیادتر هم شده و درونم بشدت خواستار این هدف است اما طبق حرف استاد اصلا مهم نیست که شما چقدر تلاش فیزیکی انجام میدید یا چقدر دوست دارید که به هدفتون برسید وقتی باور محدود دارید شما هیچوقت به خواستتون نخواهید رسید اما در عوضش من پسر عموم با رتبه 86 با اینکه سال اول بود هم با کمترین تلاش با چندماه درس خوندن تونست به این هدفش برسه ،من واقعا دنبال رسیدن به هدفم بودم که با استاد و این مسیر آشنا شدم و اصلا تازه تا حدودی فهمیدم باور چیه و دلیل این‌همه بالا وپایین شدن من بخاطر چیه .

    در مورد حرفهای استاد هم من وقتی روی باورها کار کردم و فهمیدم که همه چیز باور هست واقعا لیزری شروع به کار کردن کردم من بشدت ذهنم راجب درس زیست شناسی مقاومت داشت و طبق تجربیات قبلا ام اصلا فک میکردم درصدبالا برای زیست خیلی سخته .اما اومدم الگو ها رو پیدا کردم و گفتم که ببین تو قبلا مسیرت متفاوت بوده پس نتیجه الان تو ربطی به گذشته ات نداره و شاید باورتون نشه به شکل عجیبی خوندن این درس برای من شیرین ،ساده، آسون وراحت شد و من به درصدهای 80درصد هم رسیدم گاهی وقتا اصلا مرور هم نمیکردم و داخل آزمون ها به راحتی تا 60درصد میزدم اما امان از کمبود اعتماد بنفس و عدم لیاقت ، ،داخل ذهن ام میومد که نجمه اینهمه هم نباید راحت باشه تو خیلی راحت داری این درس رو میفهمی و درصد خوب کسب میکنی و ببین این آزمونها خیلی راحتن و طبق یه فایل دیگه استاد که در مورد بازی پینگ پنگ صحبت می‌کردند و درسهاش برخلاف این بازی کمی زمان میبره که ما بفهمیم نتیجه عدم لیاقت رو ،و من بعد از مدتی اومدم آزمون کار کردم دیدم اصلا من بزور دارم درصد 25رو میزنم گفتم بابا من که همه رو بلدم نشستم دیدم بله من این افکار رو در ذهنم داشتم و اومدم روش کار کردم و باورهای مناسب ساختم شاید بازم باورتون نشه به طرز عجیبی آزمون ام رو 45درصد زدم جا داشت که عالی تر بزنم اما این پیشرفت فوق‌العاده بهم این گفت چقد باورهای ما همه چیز هستند .

    و مهمترین چیزی که متوجه شدم اینکه ((باید هرلحظه بخودم بگم که باید باور بکنم که باورها مهمترین چیز هستند و بپذیرمش به عنوان اصل ))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    شهلاحیدری گفته:
    مدت عضویت: 1321 روز

    ای جان دلم استاد نازنیم،سلام به اون روی ماهتون

    سلام من به اون مریم بانو،شما دو زوج عاشق وهمه چیز تموم، شدین یه الگوی عااالی در رابطه، برای من..

    وسلام به شما، دوستان عزیز دل

    آخه چی بگم،چجوری بگم که هر زمان از خدا خواستم،نشونه ای بهم بده،که واقعا دوباره سردرگم نشم،دور این خدا بگردم،که به ثانیه نکشیده ،میگه بفرما شهلای قشنگم،فقط بخواه

    الهی دورت بگردم خدای عزیزتر از وجودم، که اینقدر هوای شهلات رو داری

    به بزرگی خودش همین دیروز صبح بود،که باز من به یک تضاد تو رابطه برخوردم،وفقط گفتم خدایا من نمیدونم خودت راه رو نشون بده

    نیمه شب اومدم سایت،دیدم به به،چه خبر

    اون صورت ماه استاد و کلماتش…..

    الهی الهی هزاران بار سپاسگزارم

    نمیدونم واقعا چی بنویسم، گریه م گرفته

    اینا اگه معجزه نیست پس چی؟

    خدا حرفاشو رک وپوست کنده زد،از زبان فرستاده ش

    الهی شکرت

    شهلا،اولین درسی که گفته شد،این بود که خوبیهای یک رابطه رو در نظر بگیر،اگر هم سختی بوده،نیاز بود برات،که یاد بگیری چطور بهتر زندگی کنی

    شهلا ببخش کسانی رو که به هر دلیلی خواسته یا ناخواسته بهت آزار رسوندن،وفراموش کن ،وپاک شو از هر کینه وبخل وحسدی

    شهلای قشنگم،خودت رو بیشتر دوست داشته باش،تو که همیشه تو آیینه به خودت نگاه میکنی،وبه خودت اینقدر ذوق میکنی ومیگی تو شاهکار خلقتی،هوای خودت رو بیشتر داشته باش

    شهلا جونم،اگه اشتباهی رو هم چند بار تکرار کردی دیگه خودت رو سرزنش نکن،ریشه ش رو قطع کن،قوی باش،قطعا پاداش برای شجاعانه، تو میتونی

    شهلا یاد بگیر وابسته نشی،دلبسته نشی،دوست داشته باشی،قطعا دوستت خواهند داشت

    شهلای قشنگم،بهت قول میدم،تو خودت مدتی حس کردی که خیلی باخودت وخلوت خودت،وخدای خودت،در صلح هستی،محال کسی که با خودش در صلح نیست سمت تو بیاد،اگه قبلا این اتفاق افتاده،خودت هم قبول کن،که با خودت در جنگ بودی، پس خوشی‌ها در راه ….

    شهلای عزیزم،یه جاهای از ترس تنهایی وتنها موندن وا دادی،ولی الان اینقدر از تنهایی با خودت وخدا لذت بردی،که قطعا اون روی سکه زندگی رو هم خواهی دید…

    تو هیچ وقت دنبال دیده شدن،نبودی،چون اینقدر زیبا بودن،شجاع بودن ،وقوی بودن رو تو وجودت پرورش دادی،که قطعا یکی مثل خودت سرراهت قرار میگیره…

    الهی شکرت

    من مدت‌هاست، همیشه هر جا که باشم،فرقی نمیکنه چه مرد باشه چه زن وچه بچه،اینقدر حالم باخودم خوب،که همه رو جذب میکنم

    به خدا اینارو که مینویسم،بحث خود برتر بینی نیست،چون حالم خوب،احساسم خوب

    قطعا بدی سمت من نمیاد،اگه بخواد هم بیاد،راهش رو کج میکنه

    به قول استاد،الان هرکسی که اطرافشون هستن،هر جایی که باشن،چون حالشون خوب،قطعا فقط خوبیهارو میبینن وحس میکنن

    ما هم میتونیم،مگه ما شاگرد همین استاد نیستیم

    اگه نشه،ایراد از ماست

    من الان تو این روال تقریبا افتادم،که فقط خوبی وخوبی

    شک ندارم یک رابطه عالی هم در انتظارم

    عاشقتونم

    عاشق شما استاد واون مریم بانوی عزیز،که شد یه الگوی همه چی تموم برای من توزندگی،که الان بیام با جرات بنویسم :

    خیلی بزرگ شدم

    خیلی جسور شدم

    خیلی مستقل شدم

    خیلی زندگی رو زیباتر میبینم

    خیلی دیگران رو راحت تر میبخشم

    خیلی خالص تر شدم

    خیلی حالم با خدا وخودم خوب

    خیلی حودم رو بیشتر دوست دارم

    خیلی هوای خودم رو بیشتر دارم

    خیلی برای دیگران احترام بیشتری قائلم، وازون بیشتر برای خودم

    از هیچ کس وهیچ چیز،هراسی ندارم

    خیلی متوکل تر شدم،وروز به روز هم بیشتر وبیشتر میشه

    هر روز از خدا به خاطر لحظه به لحظه زندگیم سپاسگزارم

    وخدا هم از درودیوار برام محبت،ثروت،حال خوب از طریق دستان قدرتمندش میفرسته : نمونه ی بارزش همین استاد خوش تیپ خودم،ومریم نازنین که عاشقشم

    این هم مهر تایید بر تمام نوشته هام.

    ازخدا حال خوب خودم رو برای همتون آرزو میکنم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      حسین تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2688 روز

      سلام

      وقت شما ، شهلا خانمِ حالِ خوب بخیر باشه

      واقعا درکتون می کنم و همین ها رو هم احساس می کنم و اینجا جز معدود جایی هستش که میشه از خوشی و حال خوب خودمون و احساس سرشار از آرامش و توکل و امیدواری به بهتر شدن هر روزه تمام شرایط زندگی گفت .

      من هم بینهایت در کنار همسر و پسر و مشتریان الهی فروشگاهم ، زندگی رو عالی و با لذت و آرامش و حال خوب سپری می کنم و امیدوارم حالتون تداوم داشته باشه هر روزتون بهتر از تمام روزها و سالهای قبل تون باشه ،

      و بینهایت ممنونم از استاد عزیزم که این شرایط عالی و این سایت و مکتب و دنیای سرشار از انسانهای الهی رو بوجود آوردند .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        شهلاحیدری گفته:
        مدت عضویت: 1321 روز

        سلام حسین آقای نازنین

        سپاسگزارم از لطف ومحبتتون

        خدارو صدهزار مرتبه سپاسگزارم، که دوستان نابی مثل شما دارم،که حال دلشون با خدا عاااالی

        همیشه در کنار همسرتون وفرزندتون،ومشتریهای الهیتون،بهترینها رو براتون از خدای عزیزم خواستارم

        به گفته ی شما ،واقعا این سایت بهترین جای دنیاست، برای داشتن حالی خوب والهی،واینکه بتونی بیای وبا خیالی راحت عنوان کنی،وحال خوبت رو بابقیه به اشتراک بزاری…

        سلامتی ،ثروتمندی وسعادتمند بودن وآرامش با خدارو بیشتر وبیشتر براتون آرزو دارم

        در پناه حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2643 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و همه دوستان

    استاد این فایل فوق العاده و بی نظیر است هر چی بگم کم گفتم .نمیدونم چطوری از شما تشکر کنم . واقعا بی نظیر است.هزاران بار از شما ممنونم.

    استاد من به تازگی دارم روی ترمز روابط پیدا میکردم و کار میکردم. یعنی چند تای که شما گفتید مثل عدم لیاقت و باور کمبود پیدا کرده بودم . اما استاد شما یک جراح فکر و ذهن هستید. وقتی فایل شمارا گوش دادم فهمیدم من هم فکر میکنم جذاب نیستم اما ذهنم نمیذاشت این قبول کنم همش میگفت تو زیبا هستی تو تحصیلات بالا داری تو این باور نداری. اما شما کمک کردید بفهمم که منم این جذاب نبودن دارم اما ذهنم همش قایمش میکند. استاد من یک سری ترمز پیدا کرده بودم اما شما با این فایل انقلاب در من بوجود اوردید. به تازگی فهمیدم من خیلی از ترمزها دارم اما حتی پیش خودم و تنهایی خودم نمیتونم به زبون بیارم. حتی به خودم میترسم بگم که دارم.

    استادگرامی، الگو همه باورهام ،شما و رابطه زیبایی که شما با مریم جان دارید هست. همیشه میگوییم استاد مثل من دنبال آزادی هست وقتی ایشون تونستند کسی را داشته باشند که بهشون آزادی میدهد پس منم میتونم.

    من به تازگی شروع کردم اما امیدوارم یک روز بیام و اینجا بنویسم من که حتی از شروع رابطه میترسد یک رابطه عالی دارد و خوشبخت است.

    باز هم بابت این فایل زیبا از شما تشکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1929 روز

      سلام سحر جان

      صبح تا حالا دارم کامنت میخونم و تو دومین عروس طایفه ی عباسمنشی هستی که میخوام بگم فوق العاده ای و نداریم بهتر از تو و معرکه ای دختر! اصلاً نداریم دختر و پسری که تو طایفه ی عباسمنشی باشه و عالی و بینظیر و همه چیز تمام نباشه!

      وای… خسته شدم از بس زبون ریختم .تو طایفه ی عروس بودن، همین دردسرها رو هم داره!!

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 1679 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان به نام خداوندی که نور آسمانها و زمین است به نام خداوندی که بینهایت بخشنده و مهربان است به نام خداوندی که همیشه در حال هدایت من است و همیشه همراه و پشتیبان من است خدایا شکرت از بابت اینکه من رو به این مسیر زیبا و توحیدی و مقدس سید حسین عباس منش هدایت کردی خدایا شکرت از بابت تمام آگاهی‌های که بهم عطا کرده ای خدایا شکرت از بابت تمام لحظاتی که در احساس خوب بوده‌ام یارب صد هزار مرتبه شکرت از بابت تمام زمان هایی که در احساس سپاسگزاری بوده‌ام سلام به استادان عزیزم سید حسین عباس منش و خانم شایسته سلام به تمام بچه های گروه تحقیقاتی عباس منش من از سال 90 با استادم با گروه تحقیقاتی آشنا شدم و از فایلهای رایگان استاد استفاده کردم و سال 91 دوره فوق العاده عالی 12 قدم رو به لطف الله مهربان خریدم و هدفم را سلامتی کامل تعیین کردم یکی داشتن پوستی سالم و زیبا و دومین هدفم داشتن چشمانی قوی سالم تیزبین و من که به مدت 12 سال درگیر بیماری شدید پوستی بودم و دکتر ها زیادی نیز رفته بودم بسیار خسته و درمانده شده بودم و به لطف الله مهربان این بیماری پوستی را که همه می گفتن لا علاج و مادرزادی می باشد به راحتی خوب شد البته به وسیله توجه به نکات مثبت بدنم و داشتن احساس خوب و کنترل کانون توجه و آموزش های استادم در دوره فوق العاده عالیه دوازده قدم و البته بعد من از دوره های راهنمای عملی دستیابی به رویاها و دوره با صلح رسیدن با خود استفاده کرده ام و بحمدالله پوستی نرم و سفید و سالم زیبا دارم و بیماری شب کوری نیز هنوز درمان نشده است و فقط 10 درصد بر قدرت بینایی هم و میدان دیدم اضافه شده است و چشمان من به حمد لله رب العالمین بهتر شده و خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم از بابت نعمت سلامتی که هم اکنون دارم و خدا را هزاران مرتبه سپاسگزارم از بابت اینکه 10% توانستم بیماری شب کوری ام را درمان کنم به خداوند را هزاران مرتبه شکرت که هم اکنون نیز پوستی سالم و زیبا و فوق العاده عالی دارم و به اندازه ای

    که روی خودم کار کردم و ذهنم را کنترل کردم و به مدت زمان هایی که در احساس خوب بودم نیز پیشرفت کرده ام و باید صبر کنم تا تکامل طی بشود توکل بر الله مهربان و به اندازه ای که ایمان داشتم که من خالق صد در صد شرایط زندگی هستم نیز نتایج خودش را نشان داده است من به اندازه ای که ایمان داشته ام که تمام اتفاقات زندگی من بدون استثنا حاصل افکار باورها و فرکانس های من هست نتایج وارد زندگیم شده است و من به اندازه ای که ظرف وجودی ام برای دریافت نعمت ها و الهامات و ایده ها بزرگ و بزرگتر شده است نتایج نیز وارد زندگیم شده است ولی هنوز خیلی جای کار دارم و نتایج دلخواهم هنوز به اندازه ای که دوست دارم با وجود تلاش فراوان وارد زندگی من شده است توکل به الله مهربان و با اینکه تلاش های فراوانی می کنم از لحاظ ذهنی کار کردن روی باورهای قدرتمند کننده و ترمز هایی که من نیز قبل از آشنایی با دوره های استاد داشته ام من فرد بسیار مذهبی بودم و بسیار اهل مسجد بودم و به قول بچه های مسجد امام زمانی بوده‌ام باور های بسیار بسیار محدود کننده داشته‌ام یک اینکه هرچه من بلای بیشتری به سرم بیاید به خداوند نزدیک تر می شوم مفربتر میشوم هرچه من مریض تر باشم و بیشتر رنج و درد بکشم به خداوند نزدیک می شوم همیشه اهل صیام

    و قیام بودم همیشه در حال روزه بودم و به خودم سختی می دادم از نعمت های خداوند استفاده نمی کردم و بیشتر موقع ها غمگین و ناراحت بودم و احساس گناه شدیدی میکردم به خاطر اینکه نماز هایم اول وقت نمی خواندم نمی‌توانستم خداوند را عبادت کنم آنطور که دلم میخواهد و یک ترمز دیگری که داشتم این بود که باید از دنیا و مادیات بگذریم تا به خداوند برسیم و بعد به حمد لله رب العالمین همین طور که از دوره‌های استاد استفاده می‌کردم و تمرینات عملی را انجام می‌دادم و مخصوصاً استفاده از جلسات قرآنی و تمرین ستاره قطبی و کتاب های زیادی نیز در این مورد نیز مطالعه می کردم یک کتاب شفای زندگی از خانم لوییز ال هی که سرطان خودش را در عرض 6 ماه کاملاً درمان کرد از بچه‌های گروه تحقیقاتی عباس منش که خیلی از بیماری های شان را به راحتی نیز درمان کردند و من نیز از این الگوها نیز استفاده می کردم و من از هجدهم خرداد نیز تصمیم گرفتم که دوره کشف قوانین زندگی رو به لطف الله مهربان خریداری کنم و از 18 خرداد نیز روزی مبلغ 150 هزار تومان نیز در کارت دیگری ذخیره می کنم تا چهاردهم تیرماه که بشود مبلغ 3 میلیون و 700 هزار تومان و 100 هزار تومان هم در کیف اتاق شخصی نیز ذخیره داشته‌ام انشالله که بتوانم دوره کشف قوانین زندگی را به راحتی خریداری کنم همیشه در پناه الله یکتا سالم شاد ثروتمند باشید ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: