اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به خونواده ی قدرتمندم، چقد افت و خیز صدای استاد اینبار برام جالب بود، انگاری اینبار از مدار بالاتری میدیدم که در کلمه ها فرکانس معناییشون موج می زنه، چقد زیبا روح بیکرانم رو میدیدم که مداوم آرام و آرام تر میشد، توهمات نمیتوانم و قدرت بخشیدن به دیگران رو راه گریزی میدیدم که در گذشته برای شانه خالی کردن از قدرت اثرم در سرنوشتم استفاده میکردم، چقد زیبا استارت شد این سفر، و کم کم این پرواز با عشق و آشنایی و آشتی با خود اوج گرفت، در اوج نگریستن به زمین مثل ماکتی بود که دنیای آرمانی من رو به تصویر می کشید، آرامش، لبخند و تکان دادن سر به نشان تایید پذیرایی ویژه ی این سفر بود، وگویی مثل داستان حضرت ابراهیم و پرنده هایی که صدا می زد و ذره ذره به هم میپیوستن در حال وقوع بود(سوره بقره)، گویی باورهای توحیدی درون هر کدوم از ما به هم می پیوست و لبیک گویان ردای قدرت و عشق به ما میپوشوند، و همان گونه که به پیامبر وحی شد که بخوان، به ما با عشق وحی می شد، بخواه! باور کن که می شود، بخواه و باور کن! بخواه و خلق کن! بخواه و باور کن همه چیز در تسخیر توست!
دوست من باور کن همه چیز درون توست، آیینه رو بنگر تا عامل خوشبختی خودتو ببینی، به یاد بیار که تو از خدا جدا نیستی، تنها مالک ازلی و ابدی تو خداست، سرت رو بالا بگیر و هلهله ی عشق نما، از زندگیت لذت ببر، با تمام قوا حرکت کن و بخواه تا ببینی که می شود. به یادآوردن اونچیزی که در اصل هستیم، نه تنها به ما قدرت میده که ما رو به سمت بی نهایت شدن میل میده، و شیرینی تکامل رو برامون دوچندان میکنه، ربنا….. هرجمله ای دوس داری بزار تو جای خالی و به اندازه ی ایمانت به اونچه نوشتی به طور قطع و یقین خواهی رسید، دوستون دارم و خداوند هادی، حامی، حافظ و نگهدار تک تک شما عزیزانم…
به دلیل داشتن مهمان در دو روز گذشته نتونستم دیدگاه بذارم.اما با توجه به وقت کمی که داشتم.سفرنامه ها را خواندم و سعی کردم در فرکانس شادی و حال خوب باقی بمونم.آخر هفته خیلی خوبی داشتم از روزی که خواندن سفرنامه ها و تغییر باورهایم را شروع کردم هر روز من خوب و عالی می گذرد.خودم را به اهداف و آرزوهایم نزدیک میبینم.نشانه های رسیدن به اهدافم را هر روز حس میکنم هر چند کوچک.به قول استاد که گفتند:نشانه های کوچک را هم ببینید و روی آنها تمرکز کنید و من این کار را انجام میدهم.باورهای ثروت و فراوانی من داره تغییر میکنه.ترمز هایی دارم که دارم کم کم بهشون پی می برم و باورهای تقویت کننده ثروت را جایگزین آنها میکنم.باور اینکه با ثروتمند شدن از خدا دور میشویم در من کمی هست.با خواندن ۲۵امین سفرنامه تلنگری شد که آره من این باور را دارم و باید تغییرش بدهم.حرف استاد یادم اومد که گفتند.امامان ما خیلی ثروتمند بودند .در صورتی که به ما چیز دیگه ای گفتند.از خانم شایسته عزیزم تشکر میکنم به خاطر یادآوری این مطالب .الان دارم به تاثیر تکرار مطالب پی میبرم.من به شخصه روی باورهای ثروت و فراوانی باید خیلی کار کنم.احساس میکنم ترمز های ذهنی من در این مورد زیادند و سعی میکنم اول از همه ترمز ها را پیدا کرده که مطمئن هستم بعد از آن درهای ثروت و نعمت و فراوانی به سوی من باز میشود.خدا را هزاران مرتبه سپاسگذارم که مسیر رسیدن به سعادت و خوشبختی را به من نشان داد.خداوند مر بس است.هیچ کس و هیچ چیز غیر خودم و خدای خودم در زندگیم تاثیر ندارد.با تغییر باورهایم و هر لحظه در فرکانس خدا بودن،الهامات و هدایت های اورا دریافت میکنم و حس میکنم که همین برای رسیدن من به همه آنچه که یک انسان را خوشبخت و عاقبت بخیر میکند، بس است.۲۶امین سفرنامه باور من را در مورد خداوند تقویت کرد .با خواندن این سفرنامه واقعا شوکه شدم که چقدر همه چیز در مسیر هدایت من است.چون قبل از خواندن سفرنامه امروز دقیقا داشتم در مورد باور ایمان و توکل به خداوند با خودم صحبت میکردم.بذر توحید و یکتاپرستی در من کاشته شده و دارد جوانه میزند.اگر تا الان کمی عوامل بیرونی را در رسیدن به اهدافم مهم میدانستم اما الان دیگر فقط روی خداوند حساب باز میکنم و تنها عامل من در رسیدن به آرزوهایم و خوشبخت شدنم باورهای خودم است و عمل به هدایت ها و راهنماییهایی که هر روز از طرف خداوند و ندای درونم میشوم.تنها از او درخواست میکنم و در مقابل او خم میشوم.هر روز از او سپاسگذاری میکنم و شکرگذار او هستم.من ایمان واقعی را درک کرده و من که همیشه نگران از دست دادن همسرم بودم الان دیگر نگران هیچ چیز نیستم.عزت نفسم افزایش یافته و احساس بی نیازی از دیگران دارم.اشک میریزم و مینویسم و هر وقت یاد اون روز آشنایی میافتم که مستاصل و ناامید از همه کس و همه چیز به خداوند پناه بردم و فقط از او خواستم که یا من را به مسیر درست هدایت کنه یا مرگ من را برساند در عرض چند ثانیه نفهمیدم که چه کلماتی را سرچ کردم که سایت عباسمنش را دیدم و دیگر ادامه آن را خودتان میدانید….
احساس الانم فقط خوشحالی و حال خوب است.خوشحالم از اینکه خداوند به من توفیق پاگذاشتن در این دنیا را به من داده و الان عاشق زندگی کردن هستم.هر روز از اینکه زنده هستم و زندگی میکنم خداوند را سپاسگذارم .خداوند را با تمام وجودم حس میکنم و معنی تسلیم شدن و یکتاپرستی را فهمیده ام.
این فایل اینقدر زیبا ، و راحت و ساده توضیح میده اینقدر با ایمان توضیح داده شده که حرفی برای گفتن نمیزاره ، به قول استاد به خداوندی خدا هیچ کس صاحب هیچ کس نیست ، مگر خوده ما با شرک، یوغ رو بندازیم به گردن خودمون ، به شیطان بگیم حالا مارا بچرخون، حالا مارو قر بده ، که چقدر زشت و قبیح و گناه آلوده این باور بعضی از انسان ها ،
خداوند در قران تمام حرف هارو زده تمام حسن ختام هارو داده به ماها …
گوش کنیم به حرفش من که به شخصه تا جایی که میتونم تا جایی که از دستم بر میاد دارم اینکارو میکنم به ندای درونیم گوش میکنم ، و انصافا خوب راهنمایست رب من ، خوب رفیقه ، خوب پدریه ، خوب مادریه ، خوب ثروتیه ، فقط خودش ….
براى انسان فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مى کنند، در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمى دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود
هر آنچه نیاز بود گفته شده در این آیه ، یا حق عاشق همتونم
استاد عزیزم واقعا در حیرتم از هماهنگی این هدایتی که خداوند داره انجام میده.
میدونین از وقتی با آموزه هاتون آشنا شدم شروع به خوندن قرآن به فارسی کردم. البته قبلا چندین بار خونده بودمش هم فارسی و هم عربی. ولی اصلا این قرآن که شما معرفی کردین و توضیح دادین کلا با اونی که من میشناختم هیچ ربطی و دقیقا هیچ ربطی به هم ندارن. قبلا یه روخوانی بود بدون درک فقط.
این مطالعه قرآن رو من بیشتر شبها انجام میدادم قبل خواب. امروز گفتم بزار اول قرآن بخونم. رسیده بودم سوره روم و بعد لقمان.
اول بگم اینکه میگین خدا سریع الجوابه رو به طرز باورنکردنی دارم همه جوره میبینم. چند وقتی عمیقا توی دعاهام میگفتم خدایا فهم صحیح قرآن رو بهم یاد بده. استاد هم میگه ، خودت هم تو قران دیدم گفتی که آیاتت و کلامت واضح و روشن هست. اما من زیاد درکش نمیکنم.
نمیدونم از برکت این سفرنامست نمیدونم چی شده امروز عجیب قران اسون بود برام.😍😍 واقعا قلبم لرزید وقتی میخوندمش. گفتم خدایا چقدر به قلبم میشینن حرفات. یعنی تمام آموزه های شما انگار توی این دوسوره بود. از شرک نورزیدن که آیه بالا بود.
از سپاسگزار بودن
ولقد اتینا لقمن الحکمه ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید(سوره لقمان آیه ۱۲)
به لقمان حکمت آموختیم که خداراشکر کن چون هرکه شکر کند به سود خودش شکر میکند هرکه هم ناشکری بکند دودش به چشم خودش،میرود
از تسلیم بودن
ومن یسلم وجهه الی الله و هو محسن فقداستمسک بالعروه الوثقی والی الله عاقبه الامور(سوره لقمان آیه ۲۲)
هرکه خود را با همه وجود تسلیم خداکند و درستکار باشد به محکم ترین دستگیره چنگ زده است. آخر عاقبت همه کارها فقط دست خداست.
درباره مسخر کردن آسمان و زمین برای ما
الم ترو ان الله سخرلکم ما فی السموت و ما فی الارض و اسبغ علیکم نعمه ، ظهره و باطنه و من الناس من یجدل فی الله بغیر علم و لاهدی و لاکتب منیر. (سوره لقمان آیه ۲۰)
مگر نمیبینید که خداتمام مواد و موجودات را در آسمان و زمین در اختیارتان گذاشته و شما غرق نعمت های ظاهری و باطنی خودش کرده؟
آیه ۶ سوره لقمان ترجمه قرآن من اینطور نوشته:
عده ای از مردم با تهیه و توزیع محصولات مخرب فرهنگی مردم ساده لوح را از راه خدا به در میکنند و آیات و احکام الهی را به مسخره میگیرند . عذابی خفت بار نصیب چنین جماعتی میشود.
و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین(سوره لقمان آیه ۶)
من یاد توضیحات اول فایل شما افتادم الان که دارم این آیه رو مینویسم و اون گزارش عجیب که ۸۰ درصد ثروت جهان در دست یک خانواده یهودی هست و اونها قدرت و اختیار زیادی دارن . و اینکه اخبار کذب به چه راحتی پخش میشه .
درباره حتمی بودن وعده خداوند
وعد الله لایخلف الله وعده، و لکن اکثر الناس لایعلمون سوره روم آیه ۶)
خدا وعده ای داده که راست است . خلاف وعده اش هم عمل نمیکند، ولی بیشتر مردم این حقیقت را نمیدانند.
درباره اینکه خداوند به کسی ظلم نمیکنه و ما هستیم که به خودمون ظلم میکنیم قشنگ گفته بود. خیلی مثالهای واضح و روشن گفته شد که یکتایی و قدرت خداوند رو باور کنیم و قدرت رو به بتها(شرک ) ندیم. واقعا اینجا نمیشه آیه به آیه رو نوشت. ولی امروز عجیب قرآن برام فهمش آسون بود و بعد هم این فایل بینظیر شما. که همون حرفها رو میگفت.
استاد عزیزم یکم که شناخت پیدا کردم به آموزه های شما از خدا درخواست کردم ایمان قوی و واقعی بهم بده. ایمان یکی دوروزه نه. ایمانی که طی مسیر تکامل قوی و قوی تر بشه. حالا که اومدم تو مسیر سفرنامه خیلی دل بستم به دریافت صحیح اگاهی ها. اوایل که شما رای نمیدادین خیلی حالم گرفته میشد گفتم ببین چقدر از مرحله پرتی که رای هم نگرفتی. حالا دیگه ترس و خجالتم ریخته و یکم شجاع شدم. گفتم خودت خواستی درست و صحیح بری جلو پس ناراحت نشو از رای نگرفتن . برگرد اون فایلو دوباره گوش کن خدا هم کمکت میکنه درست تر میفهمی.
از دیروز فایل شماره ۲۵ رو گوش دادم این باور عدم لیاقت خیلی آزارم میداد. واقعا من توی این قسمت خیلی جای کار و تغییر دارم. . سعی کردم برای خودم یکم حلش کنم. این توضیح رو به خودم دادم که:
احساس لیاقت و ارزشمندی چیزی جدا از توحیدی بودن نیست.
قدرتی که خداوند در خلق زندگیم بهم داده همون قدرت خود خداونده. من که به خودی خود قدرتی ندارم. این قدرت خداونده که بر من جاری هست. پس فراموش کردن این قدرت و خلق نکردن و نخواستن یک زندگی شایسته و با کیفیت و سطح بالا در تمام ابعادش شرک بحساب میاد. خداوند این قدرت رو بهم داده که بدون حساب کردن روی کسی یا ترس از قدرت کسی خودم به شایستگی و در بهترین حالت ممکن زندگیم رو رقم بزنم و به همه خواسته ها و آرزوهام برسم. اصلا خداوند شایستگی ، لیاقت ، ارزشمند بودن و قدرت رو باهم داده و جدا از هم نیستن چون جهان با این عظمت و شگفتی و زیباییش رو مسخر بندگانش کرده. پس حتما شایسته و لایق هستیم که اینطور گفته و اجازه داده. هم مسخر ما کرده این نعمات و زیباییها رو هم قدرت استفاده ازشون رو بهمون داده. پس با فراموش نکردن این قدرت و خوشبخت و سطح بالا زندگی کردن به توحید عمل کردیم.
با این توضیحات خیلی احساسم خوب شد. امیدوارم درست فهمیده باشم.
آدما وقتی به یه چیزی نمیرسن در آخر باااور میکنن که هیچ کنترلی توی زندگیشون ندارن تمومه باورای شرک آلود از همین نگرشِ ساده شروع شده و نسل به نسل آدم به آدم انتقال پیدا کرده
چقدر ما این حرفارو شنیدیم که:
دیگه شانس ما بوده توی این شرایط زندگی کنیم
_چقدر شنیدیم که توی اینجا بخوای خودتو بالا بکشی یا غیرممکنه یا خیلی سخت
_یا اینکه اونااااا نهههه بابا اونا از ما بهترونن فلان جا جای ما نیست
و….و…..هزااارو یک حرف دیگه
یادمه یه آشنا داشتیم هر وقت میدیدمش ساعتها درمورد همین موضوعا صحبت میکردیم بدون اینکه بدونم دارم چه باورای محدود کننده ای رو تقویت میکنم😒😐
بخدا هیچکس مالک هیچکس نیست مگر اینکه کسی خودش باااااور کنه
در مسیر درست،همه چیز درسته و کسی نمیتونه به ضررت کاری کنه
مالک؟؟من چرا باید عزت و ارزش خودم رو زیر سوال ببرم که کسی مالک من باشه که خودش* یه مالک دیگه داره…
برای گرفتن قدرت از دیگران باید باور این رو بسازی که قدرت خداونده که خداوند قدرتش رو داده بمن تا زندگیمو بسازم
آروم آروم قدرتو از دیگران میگیریم و آروم آروم این قدرتو بخدا میدیم
توی قلب ما فقط جای یه قدرت هست امکان نداره همزمان به دوتا یه چند تا عامل قدرت بدیم یا خدا یا عوامل بیرونی….
منطق داستان چیه؟
استاد این همه گفتن بیایید منو چشم بزنید
کی تونست؟آیا اتفاقی واسه استاد افتاد؟ غیر ازینه که پیشرفت کرد؟
خب اگر واقعیت داشت اگر عوامل بیرونی دخیل بود الان استاد اینجا نبود که…
عاامل بدبختی بشریت ترسه و ترس از شرک میاد
عامل خوشبختی و خیر و نیکی؛ توحیده
خدا رو باااور کن انّا لله…
ما از خداییم یعنی ویژگیهای خداگونه داریم ما خالقیم
همین یه جمله که ما خالقیم فکر میخواد واااقعا هر جملش پر از معنیه…
خداوند مالک همه چیزه همون خدایی که با انرژی عظیمش در حال مدیریته این جهانه همون خدام بهت اجازه داده تا آزادانه زندگیت رو خلق کنی
دیگر نگران از دست دادن آدمهایی نیستی که، از دست دادنشان را به معنای نابودی میدانستی.
دیگر نگران خلاص شدن از دست آدمهایی نیستی که بودنشان را عامل بدبختیات میدانستی.
دیگر تلاش نمیکنی تا آدمها را از خودت راضی نگه داری یا برای روز مبادا اعتبار جمع کنی.
زیرا دیگر روز مبادایی وجود نخواهد داشت وقتی باور میکنی- خداوند- آنکه رابطهات با او دائمی است، آنکه از رگ گردن به تو نزدیکتر است، آنکه جزئی همیشگی از او هستی، قدرت خلق زندگیات را تنها در دست باورهایت قرار داده و هیچ احدی هیچ قدرتی در زندگی تو ندارد.
اما بدون درک این اصل، راهی به سوی تجربه ثروت و فراوانی نداری.
چقدر زیبا نوشتی خانم شایسته!
چقدر این جملات تجربه ی زندگیه منه
چقدر من با این جمله ها وشرک ، توی نگرانیو تلاطم زندگی کردم
خدایا از وقتی،یکمی درکت کردم و فقط تورو قدرتو عشقو ثروت مطلق میدونم،ارامش و دلگرمی اومده توی زندگیم
یجوری بچه پررو شدم ک جسارت پیدا کردم
ی چیزایی و خواسته هایی اعلام میکنم ک اصلا قبلا فکرشم نمیکردم
قدم هایی برمیدارم ک اصلا قبلا فکر کردن بهش،دستو پامو شل میکرد
خدایا یجوری،در لحظه با یادت،احساسمو خوب میکنم ک قبلا ماه ها طول میکشید تا فقط یکمی از اضطرابو نگرانی کم کنم
خدایا جوری دنبال تاییدو تحسین توام،ک اصلا دیگ ادمها به چشمم نمیان،تاییدشون و تحقیرشون نه منو خوشحال میکنه،نه منو ناراحت
سرشبی همینجوری یهو به خودم گفتم قدرت دست خداست خدا مالک منه بعد یه ساعت اومدم زدم رو نشانم یهو دیدم این فایل شد همونجا قلبم وایساد و شروع کردم گوش دادن
واقعا منم هرجا نگاه کردم به زندگیم دیدم هرجا سختی کشیدم پای شرک وسط بوده و برعکسش هم همینطور هرجا عشق کردمو لذت بردم توحید بوده و توحید یادمه یه زمانی یه بنده خدایی تو فامیلمون بود که به قول معروف خیلی همه جا پارتی داشت و به مامانم گف من نرگسو میبرم تو سفارت کار کنه وقتی مامانم اینو به من گف شروع کردم تجسم سازی کلی خوشحال شدم واقعا یادم نمیاد روزی نبوده بود که بهش زنگ نزنم و نگم چی شد به شدت چسبیده بودم بهش و پای شرکو باز کردم اون موقع عضو سایت نبودم و اصلا این قانونم خبر نداشتم انقدر چسبیدم چسبیدم و زنگ و فلان که اخر سر یه روز گف کار برات پیدا کردم با خوشحالی رفتم اونجا ببینم چیه دیدم حسابداریه محصولات غذاییه تو یه جایی شبیه خونه بود خورد تو ذوقم اما چیزی نگفتم گفتم همین خوبه که حداقل پارتیمه کسی کاری نداره منو با مدیر اشنا کرد گفتم خب اخ جون ادم حسابیه چون فامیلمونم به شدت ادم حسابی فامیل بود و همه رو سرش قسم میخوردن خود مدیر گفت من هرروز نمیام فقط من بودم با یه پسر دیگه که موجه بود که الان میگم ماه بود ولی اون موقع ترس کردم ولی گفتم نه من پارتیم فلانیه دیگه کاری نداره پس بهم کارو سپردنو رفتن روز اول کاری گذشت و بدک نبود فرداش با عشق اومدم سرکار پسره شروع کرد از زندگیش گفتن و بعد در خفا به من گف تو به درد اینجا نمیخوری برو اینجا مدیر پول چندنفرو خورده همیشه هم هرروز چندتا مرد میاد دنبال پولشون در میزنن که پولشونو بگیرن برا همین مدیر نمیاد درحالی که من فکر میکردم مدیر چون مدیره نمیاد هرروز خلاصه خیلی باور نکردم ولی زنگ زد حرفش تو گوشم فرداش دیدم من تنها بودم دوتا مرد زنگ زدن و یکیشون شبیه معتادا حرف میزد اومد تو بگم سکته نکردم دروغ میشه اما خودمو نباختم با جدیت گفتم مدیر نیستو از این حرفا همون معتاده به من گف تو برا اینجا زیادی هستی برو نمون این پول نمیده حقتم میخوره این شد دوبار این دفعه دیگه یکم باور کردم چون دونفر این حرفو زدن بعد شدن سه نفر بعد چهار بازم من توجیه میکردم نه فلانی فانیلمون هس حق هرکیو بخوره حق منو نمیخوره چون دوست صمیمی فامیلمونه بعدم این معتاده اونم که انبارداره کارمنده بایدم این حرفارو بزنن خداروشکر رفتنو من یه تلنگر بهم خورد که نرگس اینجا ترسناکه نمون برو و تصمیم گرفتم وقتی برگشتم به فامیلمون بگم بتوبم بهش که تو گفتی سفارت اینجا کجاست رفتم اسپزخونه غذامو داغ کنم دیدم روی گاز پر دوده های قلیونه گفتم بیا معلوم نیس کجاس اینجا خلاصه غذامو یخ خوردم مدیر عصر اومد رفت اشپزخونه و اومد پیش من گف چرا پس گازو پاک نکردی گفتم بله گف وقتی میبینی پر دودس پاکش کن ینی یه جوری حرف زد که من فهمیدم میخواد علاوه بر حسابداری نظافت چی هم باشم هیچی نگفتم خلاصه اونم رف منم نشستم با همون پسره که فک میکردم باید از این بترسم چون انبارداره و کارمند دیدم این از همه اونا بهتره خلاصه بهش گفتم مرتبکه به من میگه گازو پاک کن شروع کردم غر زدن اونم همه چیو گف گف من بهت گفتم نمون اینا پول نمیدن منم منتظر اینم یکی بیاد کارو بسپارم بهش برم و واقعا هم راس میگف چون هر روز یه نفر میومد برا کار دیکه تو تصمیمم مطمعن شدم شبش پیام دادم که من دیگه نمیام اول به فامیلمون گفتم کلی هم زدم تو سرش که زحمت کشیدی با کار پیدا کردنت چندسال گذشتو خودم کار پیدا کردم اون موقع دیگه عضو سایت بودم بعدش قدم اولو که برداشتم بعد تکاملی به جاهای بهتر هدایت شدم بعد دوباره رفتم یه جا داستانشو قبلا نوشتم که اخراجم کردن من ذهنمو کنترل کردم یه کار دیگه یه جا دیگه بهم پیشنهاد شد که همون لحظه شروع که وارد شدم فقط برای مصاحبه غذازرشک پلو با مرغ گزاشتن جلوم چای اوردن اب دادن انقدر تحویلم گرفتن که انگار رفتم خونه فامیلم اونجا اما نترسیدم چون دیگه با مبحث کنترل ذهن اشنا بودم و گفتم اینا نتایج کنترل ذهنه طبیعیع که همینجور باشه و استخدام شدم فقط احترام دیدم فقط خنده فقط شادی من هشت ماه اونجا بودم انقدر تو این هشتماه رشد معنوی کردم که همه رو نوشتم حالا تو فایلا تو محصولات خواستم فقط بگم که هرجا مشرک بودم تو سرم خورد هرجا موحد بودم لذت بردم یادمه وقتی جلسه عزت نفسو که شروع کردم تصمیم به تعویق افتامو نوشتم گرفتن پاسپورت و رفتم گرفتم و ماراشو انجام دادم یک هفته نشد رفتم استانبول رو شونه خدا نشستم منو برد اورد چرخوند ریبایی هم نشونم داد به عنوان جایزه دستبند طلاهم بهم کادو داد واقعا توحید همه چیزه من الان تمام تمرکزمو گزاشتم رو دوتافایل خدارو چطور بشناسیم هرروز دارم گوشش میدم بارها و بارها تا این بذر توحید شکل بگیره و با دوره عزت نفس ترکیبش کردم این دفعه تصمیم گرفتم با عجله نرم جلو تمرین طراحی کردم برای خودم و حتما از نتایجش خواهم گفت مرسی استاد عزیزم دوس داشتم این تجربه رو بنویسم که یادم بمونه فقط رو خدا حساب کنم نه بندش ممنونم خدایا شکرت
سلام استاد گرامی ،صمیمانه از شما سپاسگذارم و خداوندی که همواره با دستان بینهایتش پشتیبان و هدایتگر همه ماست.
بهترین جمله و خلاصه همه چیز را شما گفتید که شرک عامل همه بدبختیهای انسانها بوده و خواهد بود و در مقابل آن توحید و ایمان به رب خوشبختی و ثروت و آرامش و سلامتی را به دنبال خواهد داشت.این آگاهی و دانستن آن لازم است اما کافی نیست بلکه باور و عمل کردن آن نتایج را رقم خواهد زد .انتخاب با ماست.
زندگی ام بعد از سال 90 دچار طوفانی عظیم شد پدرم بیمار شد توان مالی برای درمان او را نداشتم به هر کس و نا کسی رو انداختم که پدرم را در یک بیما رستان بهتر تحت درمان قرار دهند اما نشد فقط خواری و ذلت والتماس کردن برای من ماند وبس و پدرم درگذشت از یک طرف زجر و بی پولی و غم از دست دادن پدر و از طرف دیگر تهمت یکی از بستگان که می گفت تو باعث مرگ پدر شدی که این حرف مرا تا آرزوی مرگ پیش برد
چند ماهی از مرگ پدر نگذشته بود که مادرم به طور ناگهانی در گذشت سنگینی غم از دست دادن پدر و تهمت ها آرام نشده بود که کوهی از غم روی غم های گذشته ام نشست و دقیقا مثل تهمت قبلی زخم زبان ها شروع شد:انسان با این بیماری نمیمیرد,چرا مادر را تحت در مان قرار ندادی و ناراحتی از دست دادن مادر در نظرم کوچک شد .تحمل کردم چیزی نگفتم.
بعد از مدتی کارم را از دست دادم دچار ناراحتی اعصاب و نا راحتی قلبی شدم واقعا روزهای سختی بود به هر کس و نا کسی التماس می کردم پول خرید حتی یک نان را هم نداشتم همسرم فرزند دوممان را باردار بود پول تهیه داروها یم را نداشتم
مرداد ماه سال 94 بود که اتفاقی افتاد که زندگی ام را متحول کرد آن شب از خدا خواستم که راهی را برایم باز کند قلبم گفت برو توی اینترنت و کلمه موفقیت راسرچ کن و به طور اتفاقی با سایت استا عباس منش آشنا شدم اولین فایلی که برایم باز شد فایل فقط خدا بود وخدا بود که به این طریق دستم را گرفت و مرا از جهنم به بهشت هدایت کرد
کاری در ونک برایم جور شد من تا آن موقع اصلا نمی دانستم ونک کجاست وقتی حیرت زده شدم که تابلوی نیایش را دیدم جایی که دفتر استاد آنجا بود و من تا نز دیکی دفتر استا آمده بودم و خودم نمی دانستم بعد از مدتی کار کردن در تهران به شهر خودم برگشتم و کسب و کار خودم را شروع کردم وهمه این اتفاقات زمانی رخ داد که من از غیر خدا بریدم و فقط از خدا یاری خواستم و چه بی منت اجابت می کند و چه زود بهترین ها را بدون منت به بنده هایش می دهد فقط باید باورش کرد و غیر او را در دل جا نداد
دوستان من به آرامشی رسیده ام که لحظه ای نیست که یاد خدا نباشم سالم و پر انرژی بدون کوچکترین نگرانی از زندگی لذت می برم
فقط باید به او توکل کرد خداوند بیشتر از خود ما به فکر ما است فقط باید باورش کرد
خدایا سپاس گزارم دستم را گرفتی آرامشم دادی
استاد عزیزم تو دستی از دستان خدا بودی از تو سپاس گزارم که پیام خدا را خیلی خوب به من رساندی
خانم فرهادی از شما سپاس گزارم که همیشه مرا در این مسیر راهنمایی کردی
دوستان مهربانم از شما سپاس گزارم که با دیدن موفقیت های شما انگیزه می گیرم و تلاشم بیشتر می شود
برای همه شما آرزوی ثروت سلامتی خوشبختی در دنیا و آخرت دارم
سلام به خونواده ی قدرتمندم، چقد افت و خیز صدای استاد اینبار برام جالب بود، انگاری اینبار از مدار بالاتری میدیدم که در کلمه ها فرکانس معناییشون موج می زنه، چقد زیبا روح بیکرانم رو میدیدم که مداوم آرام و آرام تر میشد، توهمات نمیتوانم و قدرت بخشیدن به دیگران رو راه گریزی میدیدم که در گذشته برای شانه خالی کردن از قدرت اثرم در سرنوشتم استفاده میکردم، چقد زیبا استارت شد این سفر، و کم کم این پرواز با عشق و آشنایی و آشتی با خود اوج گرفت، در اوج نگریستن به زمین مثل ماکتی بود که دنیای آرمانی من رو به تصویر می کشید، آرامش، لبخند و تکان دادن سر به نشان تایید پذیرایی ویژه ی این سفر بود، وگویی مثل داستان حضرت ابراهیم و پرنده هایی که صدا می زد و ذره ذره به هم میپیوستن در حال وقوع بود(سوره بقره)، گویی باورهای توحیدی درون هر کدوم از ما به هم می پیوست و لبیک گویان ردای قدرت و عشق به ما میپوشوند، و همان گونه که به پیامبر وحی شد که بخوان، به ما با عشق وحی می شد، بخواه! باور کن که می شود، بخواه و باور کن! بخواه و خلق کن! بخواه و باور کن همه چیز در تسخیر توست!
دوست من باور کن همه چیز درون توست، آیینه رو بنگر تا عامل خوشبختی خودتو ببینی، به یاد بیار که تو از خدا جدا نیستی، تنها مالک ازلی و ابدی تو خداست، سرت رو بالا بگیر و هلهله ی عشق نما، از زندگیت لذت ببر، با تمام قوا حرکت کن و بخواه تا ببینی که می شود. به یادآوردن اونچیزی که در اصل هستیم، نه تنها به ما قدرت میده که ما رو به سمت بی نهایت شدن میل میده، و شیرینی تکامل رو برامون دوچندان میکنه، ربنا….. هرجمله ای دوس داری بزار تو جای خالی و به اندازه ی ایمانت به اونچه نوشتی به طور قطع و یقین خواهی رسید، دوستون دارم و خداوند هادی، حامی، حافظ و نگهدار تک تک شما عزیزانم…
سلام
الهه جان خواهرم نظرتون عالی بود و چه احساس نابی بهم داد ممنونم ازتون شما لایق بهترین ها هستید
سلام به همه عاشقان خداوند
به دلیل داشتن مهمان در دو روز گذشته نتونستم دیدگاه بذارم.اما با توجه به وقت کمی که داشتم.سفرنامه ها را خواندم و سعی کردم در فرکانس شادی و حال خوب باقی بمونم.آخر هفته خیلی خوبی داشتم از روزی که خواندن سفرنامه ها و تغییر باورهایم را شروع کردم هر روز من خوب و عالی می گذرد.خودم را به اهداف و آرزوهایم نزدیک میبینم.نشانه های رسیدن به اهدافم را هر روز حس میکنم هر چند کوچک.به قول استاد که گفتند:نشانه های کوچک را هم ببینید و روی آنها تمرکز کنید و من این کار را انجام میدهم.باورهای ثروت و فراوانی من داره تغییر میکنه.ترمز هایی دارم که دارم کم کم بهشون پی می برم و باورهای تقویت کننده ثروت را جایگزین آنها میکنم.باور اینکه با ثروتمند شدن از خدا دور میشویم در من کمی هست.با خواندن ۲۵امین سفرنامه تلنگری شد که آره من این باور را دارم و باید تغییرش بدهم.حرف استاد یادم اومد که گفتند.امامان ما خیلی ثروتمند بودند .در صورتی که به ما چیز دیگه ای گفتند.از خانم شایسته عزیزم تشکر میکنم به خاطر یادآوری این مطالب .الان دارم به تاثیر تکرار مطالب پی میبرم.من به شخصه روی باورهای ثروت و فراوانی باید خیلی کار کنم.احساس میکنم ترمز های ذهنی من در این مورد زیادند و سعی میکنم اول از همه ترمز ها را پیدا کرده که مطمئن هستم بعد از آن درهای ثروت و نعمت و فراوانی به سوی من باز میشود.خدا را هزاران مرتبه سپاسگذارم که مسیر رسیدن به سعادت و خوشبختی را به من نشان داد.خداوند مر بس است.هیچ کس و هیچ چیز غیر خودم و خدای خودم در زندگیم تاثیر ندارد.با تغییر باورهایم و هر لحظه در فرکانس خدا بودن،الهامات و هدایت های اورا دریافت میکنم و حس میکنم که همین برای رسیدن من به همه آنچه که یک انسان را خوشبخت و عاقبت بخیر میکند، بس است.۲۶امین سفرنامه باور من را در مورد خداوند تقویت کرد .با خواندن این سفرنامه واقعا شوکه شدم که چقدر همه چیز در مسیر هدایت من است.چون قبل از خواندن سفرنامه امروز دقیقا داشتم در مورد باور ایمان و توکل به خداوند با خودم صحبت میکردم.بذر توحید و یکتاپرستی در من کاشته شده و دارد جوانه میزند.اگر تا الان کمی عوامل بیرونی را در رسیدن به اهدافم مهم میدانستم اما الان دیگر فقط روی خداوند حساب باز میکنم و تنها عامل من در رسیدن به آرزوهایم و خوشبخت شدنم باورهای خودم است و عمل به هدایت ها و راهنماییهایی که هر روز از طرف خداوند و ندای درونم میشوم.تنها از او درخواست میکنم و در مقابل او خم میشوم.هر روز از او سپاسگذاری میکنم و شکرگذار او هستم.من ایمان واقعی را درک کرده و من که همیشه نگران از دست دادن همسرم بودم الان دیگر نگران هیچ چیز نیستم.عزت نفسم افزایش یافته و احساس بی نیازی از دیگران دارم.اشک میریزم و مینویسم و هر وقت یاد اون روز آشنایی میافتم که مستاصل و ناامید از همه کس و همه چیز به خداوند پناه بردم و فقط از او خواستم که یا من را به مسیر درست هدایت کنه یا مرگ من را برساند در عرض چند ثانیه نفهمیدم که چه کلماتی را سرچ کردم که سایت عباسمنش را دیدم و دیگر ادامه آن را خودتان میدانید….
احساس الانم فقط خوشحالی و حال خوب است.خوشحالم از اینکه خداوند به من توفیق پاگذاشتن در این دنیا را به من داده و الان عاشق زندگی کردن هستم.هر روز از اینکه زنده هستم و زندگی میکنم خداوند را سپاسگذارم .خداوند را با تمام وجودم حس میکنم و معنی تسلیم شدن و یکتاپرستی را فهمیده ام.
خیلی خیلی حالم خوب است.خدایا شکرت …عاشقتونم.
هو الرب هو الرحمان هو العظیم هو الجمیل
سلام عشقا ، سلام تکه هایی از من ،،،
این فایل اینقدر زیبا ، و راحت و ساده توضیح میده اینقدر با ایمان توضیح داده شده که حرفی برای گفتن نمیزاره ، به قول استاد به خداوندی خدا هیچ کس صاحب هیچ کس نیست ، مگر خوده ما با شرک، یوغ رو بندازیم به گردن خودمون ، به شیطان بگیم حالا مارا بچرخون، حالا مارو قر بده ، که چقدر زشت و قبیح و گناه آلوده این باور بعضی از انسان ها ،
خداوند در قران تمام حرف هارو زده تمام حسن ختام هارو داده به ماها …
گوش کنیم به حرفش من که به شخصه تا جایی که میتونم تا جایی که از دستم بر میاد دارم اینکارو میکنم به ندای درونیم گوش میکنم ، و انصافا خوب راهنمایست رب من ، خوب رفیقه ، خوب پدریه ، خوب مادریه ، خوب ثروتیه ، فقط خودش ….
سوره رعد ایه 11
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ ﴿۱۱﴾
براى انسان فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مى کنند، در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمى دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود
هر آنچه نیاز بود گفته شده در این آیه ، یا حق عاشق همتونم
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم سلام مریم نازنین سلام دوستان همسفر
فایل روز بیست و ششم سفرنامه
یبنی لاتشرک بالله، ان الشرک لظلم عظیم( سوره لقمان آیه ۱۳)
پسرم به جای خدا بت نپرست که بت پرستی بد ستمی است.
استاد عزیزم واقعا در حیرتم از هماهنگی این هدایتی که خداوند داره انجام میده.
میدونین از وقتی با آموزه هاتون آشنا شدم شروع به خوندن قرآن به فارسی کردم. البته قبلا چندین بار خونده بودمش هم فارسی و هم عربی. ولی اصلا این قرآن که شما معرفی کردین و توضیح دادین کلا با اونی که من میشناختم هیچ ربطی و دقیقا هیچ ربطی به هم ندارن. قبلا یه روخوانی بود بدون درک فقط.
این مطالعه قرآن رو من بیشتر شبها انجام میدادم قبل خواب. امروز گفتم بزار اول قرآن بخونم. رسیده بودم سوره روم و بعد لقمان.
اول بگم اینکه میگین خدا سریع الجوابه رو به طرز باورنکردنی دارم همه جوره میبینم. چند وقتی عمیقا توی دعاهام میگفتم خدایا فهم صحیح قرآن رو بهم یاد بده. استاد هم میگه ، خودت هم تو قران دیدم گفتی که آیاتت و کلامت واضح و روشن هست. اما من زیاد درکش نمیکنم.
نمیدونم از برکت این سفرنامست نمیدونم چی شده امروز عجیب قران اسون بود برام.😍😍 واقعا قلبم لرزید وقتی میخوندمش. گفتم خدایا چقدر به قلبم میشینن حرفات. یعنی تمام آموزه های شما انگار توی این دوسوره بود. از شرک نورزیدن که آیه بالا بود.
از سپاسگزار بودن
ولقد اتینا لقمن الحکمه ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید(سوره لقمان آیه ۱۲)
به لقمان حکمت آموختیم که خداراشکر کن چون هرکه شکر کند به سود خودش شکر میکند هرکه هم ناشکری بکند دودش به چشم خودش،میرود
از تسلیم بودن
ومن یسلم وجهه الی الله و هو محسن فقداستمسک بالعروه الوثقی والی الله عاقبه الامور(سوره لقمان آیه ۲۲)
هرکه خود را با همه وجود تسلیم خداکند و درستکار باشد به محکم ترین دستگیره چنگ زده است. آخر عاقبت همه کارها فقط دست خداست.
درباره مسخر کردن آسمان و زمین برای ما
الم ترو ان الله سخرلکم ما فی السموت و ما فی الارض و اسبغ علیکم نعمه ، ظهره و باطنه و من الناس من یجدل فی الله بغیر علم و لاهدی و لاکتب منیر. (سوره لقمان آیه ۲۰)
مگر نمیبینید که خداتمام مواد و موجودات را در آسمان و زمین در اختیارتان گذاشته و شما غرق نعمت های ظاهری و باطنی خودش کرده؟
آیه ۶ سوره لقمان ترجمه قرآن من اینطور نوشته:
عده ای از مردم با تهیه و توزیع محصولات مخرب فرهنگی مردم ساده لوح را از راه خدا به در میکنند و آیات و احکام الهی را به مسخره میگیرند . عذابی خفت بار نصیب چنین جماعتی میشود.
و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین(سوره لقمان آیه ۶)
من یاد توضیحات اول فایل شما افتادم الان که دارم این آیه رو مینویسم و اون گزارش عجیب که ۸۰ درصد ثروت جهان در دست یک خانواده یهودی هست و اونها قدرت و اختیار زیادی دارن . و اینکه اخبار کذب به چه راحتی پخش میشه .
درباره حتمی بودن وعده خداوند
وعد الله لایخلف الله وعده، و لکن اکثر الناس لایعلمون سوره روم آیه ۶)
خدا وعده ای داده که راست است . خلاف وعده اش هم عمل نمیکند، ولی بیشتر مردم این حقیقت را نمیدانند.
درباره اینکه خداوند به کسی ظلم نمیکنه و ما هستیم که به خودمون ظلم میکنیم قشنگ گفته بود. خیلی مثالهای واضح و روشن گفته شد که یکتایی و قدرت خداوند رو باور کنیم و قدرت رو به بتها(شرک ) ندیم. واقعا اینجا نمیشه آیه به آیه رو نوشت. ولی امروز عجیب قرآن برام فهمش آسون بود و بعد هم این فایل بینظیر شما. که همون حرفها رو میگفت.
خدایا شکرت که اینجور قشنگ هدایتم میکنی ، اینقدر سریع جوابم میدی. خدایا شکرت.
استاد عزیزم یکم که شناخت پیدا کردم به آموزه های شما از خدا درخواست کردم ایمان قوی و واقعی بهم بده. ایمان یکی دوروزه نه. ایمانی که طی مسیر تکامل قوی و قوی تر بشه. حالا که اومدم تو مسیر سفرنامه خیلی دل بستم به دریافت صحیح اگاهی ها. اوایل که شما رای نمیدادین خیلی حالم گرفته میشد گفتم ببین چقدر از مرحله پرتی که رای هم نگرفتی. حالا دیگه ترس و خجالتم ریخته و یکم شجاع شدم. گفتم خودت خواستی درست و صحیح بری جلو پس ناراحت نشو از رای نگرفتن . برگرد اون فایلو دوباره گوش کن خدا هم کمکت میکنه درست تر میفهمی.
از دیروز فایل شماره ۲۵ رو گوش دادم این باور عدم لیاقت خیلی آزارم میداد. واقعا من توی این قسمت خیلی جای کار و تغییر دارم. . سعی کردم برای خودم یکم حلش کنم. این توضیح رو به خودم دادم که:
احساس لیاقت و ارزشمندی چیزی جدا از توحیدی بودن نیست.
قدرتی که خداوند در خلق زندگیم بهم داده همون قدرت خود خداونده. من که به خودی خود قدرتی ندارم. این قدرت خداونده که بر من جاری هست. پس فراموش کردن این قدرت و خلق نکردن و نخواستن یک زندگی شایسته و با کیفیت و سطح بالا در تمام ابعادش شرک بحساب میاد. خداوند این قدرت رو بهم داده که بدون حساب کردن روی کسی یا ترس از قدرت کسی خودم به شایستگی و در بهترین حالت ممکن زندگیم رو رقم بزنم و به همه خواسته ها و آرزوهام برسم. اصلا خداوند شایستگی ، لیاقت ، ارزشمند بودن و قدرت رو باهم داده و جدا از هم نیستن چون جهان با این عظمت و شگفتی و زیباییش رو مسخر بندگانش کرده. پس حتما شایسته و لایق هستیم که اینطور گفته و اجازه داده. هم مسخر ما کرده این نعمات و زیباییها رو هم قدرت استفاده ازشون رو بهمون داده. پس با فراموش نکردن این قدرت و خوشبخت و سطح بالا زندگی کردن به توحید عمل کردیم.
با این توضیحات خیلی احساسم خوب شد. امیدوارم درست فهمیده باشم.
ممنون از همه چیز، مثل همیشه❤❤
ردِ پای روز بیست و ششم…
آدما وقتی به یه چیزی نمیرسن در آخر باااور میکنن که هیچ کنترلی توی زندگیشون ندارن تمومه باورای شرک آلود از همین نگرشِ ساده شروع شده و نسل به نسل آدم به آدم انتقال پیدا کرده
چقدر ما این حرفارو شنیدیم که:
دیگه شانس ما بوده توی این شرایط زندگی کنیم
_چقدر شنیدیم که توی اینجا بخوای خودتو بالا بکشی یا غیرممکنه یا خیلی سخت
_یا اینکه اونااااا نهههه بابا اونا از ما بهترونن فلان جا جای ما نیست
و….و…..هزااارو یک حرف دیگه
یادمه یه آشنا داشتیم هر وقت میدیدمش ساعتها درمورد همین موضوعا صحبت میکردیم بدون اینکه بدونم دارم چه باورای محدود کننده ای رو تقویت میکنم😒😐
بخدا هیچکس مالک هیچکس نیست مگر اینکه کسی خودش باااااور کنه
در مسیر درست،همه چیز درسته و کسی نمیتونه به ضررت کاری کنه
مالک؟؟من چرا باید عزت و ارزش خودم رو زیر سوال ببرم که کسی مالک من باشه که خودش* یه مالک دیگه داره…
برای گرفتن قدرت از دیگران باید باور این رو بسازی که قدرت خداونده که خداوند قدرتش رو داده بمن تا زندگیمو بسازم
آروم آروم قدرتو از دیگران میگیریم و آروم آروم این قدرتو بخدا میدیم
توی قلب ما فقط جای یه قدرت هست امکان نداره همزمان به دوتا یه چند تا عامل قدرت بدیم یا خدا یا عوامل بیرونی….
منطق داستان چیه؟
استاد این همه گفتن بیایید منو چشم بزنید
کی تونست؟آیا اتفاقی واسه استاد افتاد؟ غیر ازینه که پیشرفت کرد؟
خب اگر واقعیت داشت اگر عوامل بیرونی دخیل بود الان استاد اینجا نبود که…
عاامل بدبختی بشریت ترسه و ترس از شرک میاد
عامل خوشبختی و خیر و نیکی؛ توحیده
خدا رو باااور کن انّا لله…
ما از خداییم یعنی ویژگیهای خداگونه داریم ما خالقیم
همین یه جمله که ما خالقیم فکر میخواد واااقعا هر جملش پر از معنیه…
خداوند مالک همه چیزه همون خدایی که با انرژی عظیمش در حال مدیریته این جهانه همون خدام بهت اجازه داده تا آزادانه زندگیت رو خلق کنی
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته ی عزیزم
روز بیستو ششم و تعهد من!
دیگر نگران از دست دادن آدمهایی نیستی که، از دست دادنشان را به معنای نابودی میدانستی.
دیگر نگران خلاص شدن از دست آدمهایی نیستی که بودنشان را عامل بدبختیات میدانستی.
دیگر تلاش نمیکنی تا آدمها را از خودت راضی نگه داری یا برای روز مبادا اعتبار جمع کنی.
زیرا دیگر روز مبادایی وجود نخواهد داشت وقتی باور میکنی- خداوند- آنکه رابطهات با او دائمی است، آنکه از رگ گردن به تو نزدیکتر است، آنکه جزئی همیشگی از او هستی، قدرت خلق زندگیات را تنها در دست باورهایت قرار داده و هیچ احدی هیچ قدرتی در زندگی تو ندارد.
اما بدون درک این اصل، راهی به سوی تجربه ثروت و فراوانی نداری.
چقدر زیبا نوشتی خانم شایسته!
چقدر این جملات تجربه ی زندگیه منه
چقدر من با این جمله ها وشرک ، توی نگرانیو تلاطم زندگی کردم
خدایا از وقتی،یکمی درکت کردم و فقط تورو قدرتو عشقو ثروت مطلق میدونم،ارامش و دلگرمی اومده توی زندگیم
یجوری بچه پررو شدم ک جسارت پیدا کردم
ی چیزایی و خواسته هایی اعلام میکنم ک اصلا قبلا فکرشم نمیکردم
قدم هایی برمیدارم ک اصلا قبلا فکر کردن بهش،دستو پامو شل میکرد
خدایا یجوری،در لحظه با یادت،احساسمو خوب میکنم ک قبلا ماه ها طول میکشید تا فقط یکمی از اضطرابو نگرانی کم کنم
خدایا جوری دنبال تاییدو تحسین توام،ک اصلا دیگ ادمها به چشمم نمیان،تاییدشون و تحقیرشون نه منو خوشحال میکنه،نه منو ناراحت
خدایااا رهام نکن
به نام خداوندی که روزی دهنده کهکشان زمین آسمانهاست
سلام خدمت استاد جان و
خانم شایسته عزیز
واقعا برای نوشتن هم خدا باید نظر لطفش باشد
در رابطه با مالکیت جهان هست این بگم
که وقتی ما پایان یه کاری رو نگاه میکنیم
پی میبریم که اول اخرش دستان خدا بوده که آن کار به سرانجام برسد
اما زمانی درگ میکنیم که از قانون پیروی کنیم
وباز هم خدارو هزاران بار شکر که استاد عزیز
رو داریم وخدا به ما هدیه داده تا بتوانیم از طریق
استاد قوانین رو درک کنیم وبه آن عمل کنیم
من یه شبی اومدم یه دوری بزنم در یکی از مراکز استان
و وقتی فقط به ماشینهای در حال رفت وآمد نگاه کردم
وخانه های که چراغ های آنها روشن بود ونظر من رو جلب کرد
گفتم خدایا اگر این فردی که من میشناسم که دارای 100 دستگاه ماشین سنگین. لودر غلطک سواری کارخونه وهزاران میلیار تومان ثروت داره
اگر حکم کنی باید بزراه وبره آیا میتونه این همه دارای
جلوی حکم تو رو بگیره نه
ودر نهایت دیدم که اینها همه شاید روی کاغذ مالک باشه اما بعد مرگ باز توی مالک وبودی وخواهی بود
گفتم خدایا این همه هیا هوکه در این یک شهر است
چه برسه به جهان اول آخر توی ظاهر باطن توی
وهمه اینها خانه ملک زمین باغ ماشین پول ثروت
فقط از آن توست ودیدم که فقط مالک توی ونه
هیچ کس دیگر
قدرت خلق به ما دادی اما قدرت نگاه داشتن ابدی ندادی
زور زدن تقلا دویدن برای مالک بودن در این دنیا هیچ است
خدایا تو خودت به ما عطا کن ثروت های به غیر حسابت رو
اما وابستگی رو نه
به امید توفیق روز افزون ثروت سلامتی آرامش برای تمامی عزیزان عباس منشی
درپناه حق
سلام بر استادجان و مریم عزیز و دوستان گل سایت
سرشبی همینجوری یهو به خودم گفتم قدرت دست خداست خدا مالک منه بعد یه ساعت اومدم زدم رو نشانم یهو دیدم این فایل شد همونجا قلبم وایساد و شروع کردم گوش دادن
واقعا منم هرجا نگاه کردم به زندگیم دیدم هرجا سختی کشیدم پای شرک وسط بوده و برعکسش هم همینطور هرجا عشق کردمو لذت بردم توحید بوده و توحید یادمه یه زمانی یه بنده خدایی تو فامیلمون بود که به قول معروف خیلی همه جا پارتی داشت و به مامانم گف من نرگسو میبرم تو سفارت کار کنه وقتی مامانم اینو به من گف شروع کردم تجسم سازی کلی خوشحال شدم واقعا یادم نمیاد روزی نبوده بود که بهش زنگ نزنم و نگم چی شد به شدت چسبیده بودم بهش و پای شرکو باز کردم اون موقع عضو سایت نبودم و اصلا این قانونم خبر نداشتم انقدر چسبیدم چسبیدم و زنگ و فلان که اخر سر یه روز گف کار برات پیدا کردم با خوشحالی رفتم اونجا ببینم چیه دیدم حسابداریه محصولات غذاییه تو یه جایی شبیه خونه بود خورد تو ذوقم اما چیزی نگفتم گفتم همین خوبه که حداقل پارتیمه کسی کاری نداره منو با مدیر اشنا کرد گفتم خب اخ جون ادم حسابیه چون فامیلمونم به شدت ادم حسابی فامیل بود و همه رو سرش قسم میخوردن خود مدیر گفت من هرروز نمیام فقط من بودم با یه پسر دیگه که موجه بود که الان میگم ماه بود ولی اون موقع ترس کردم ولی گفتم نه من پارتیم فلانیه دیگه کاری نداره پس بهم کارو سپردنو رفتن روز اول کاری گذشت و بدک نبود فرداش با عشق اومدم سرکار پسره شروع کرد از زندگیش گفتن و بعد در خفا به من گف تو به درد اینجا نمیخوری برو اینجا مدیر پول چندنفرو خورده همیشه هم هرروز چندتا مرد میاد دنبال پولشون در میزنن که پولشونو بگیرن برا همین مدیر نمیاد درحالی که من فکر میکردم مدیر چون مدیره نمیاد هرروز خلاصه خیلی باور نکردم ولی زنگ زد حرفش تو گوشم فرداش دیدم من تنها بودم دوتا مرد زنگ زدن و یکیشون شبیه معتادا حرف میزد اومد تو بگم سکته نکردم دروغ میشه اما خودمو نباختم با جدیت گفتم مدیر نیستو از این حرفا همون معتاده به من گف تو برا اینجا زیادی هستی برو نمون این پول نمیده حقتم میخوره این شد دوبار این دفعه دیگه یکم باور کردم چون دونفر این حرفو زدن بعد شدن سه نفر بعد چهار بازم من توجیه میکردم نه فلانی فانیلمون هس حق هرکیو بخوره حق منو نمیخوره چون دوست صمیمی فامیلمونه بعدم این معتاده اونم که انبارداره کارمنده بایدم این حرفارو بزنن خداروشکر رفتنو من یه تلنگر بهم خورد که نرگس اینجا ترسناکه نمون برو و تصمیم گرفتم وقتی برگشتم به فامیلمون بگم بتوبم بهش که تو گفتی سفارت اینجا کجاست رفتم اسپزخونه غذامو داغ کنم دیدم روی گاز پر دوده های قلیونه گفتم بیا معلوم نیس کجاس اینجا خلاصه غذامو یخ خوردم مدیر عصر اومد رفت اشپزخونه و اومد پیش من گف چرا پس گازو پاک نکردی گفتم بله گف وقتی میبینی پر دودس پاکش کن ینی یه جوری حرف زد که من فهمیدم میخواد علاوه بر حسابداری نظافت چی هم باشم هیچی نگفتم خلاصه اونم رف منم نشستم با همون پسره که فک میکردم باید از این بترسم چون انبارداره و کارمند دیدم این از همه اونا بهتره خلاصه بهش گفتم مرتبکه به من میگه گازو پاک کن شروع کردم غر زدن اونم همه چیو گف گف من بهت گفتم نمون اینا پول نمیدن منم منتظر اینم یکی بیاد کارو بسپارم بهش برم و واقعا هم راس میگف چون هر روز یه نفر میومد برا کار دیکه تو تصمیمم مطمعن شدم شبش پیام دادم که من دیگه نمیام اول به فامیلمون گفتم کلی هم زدم تو سرش که زحمت کشیدی با کار پیدا کردنت چندسال گذشتو خودم کار پیدا کردم اون موقع دیگه عضو سایت بودم بعدش قدم اولو که برداشتم بعد تکاملی به جاهای بهتر هدایت شدم بعد دوباره رفتم یه جا داستانشو قبلا نوشتم که اخراجم کردن من ذهنمو کنترل کردم یه کار دیگه یه جا دیگه بهم پیشنهاد شد که همون لحظه شروع که وارد شدم فقط برای مصاحبه غذازرشک پلو با مرغ گزاشتن جلوم چای اوردن اب دادن انقدر تحویلم گرفتن که انگار رفتم خونه فامیلم اونجا اما نترسیدم چون دیگه با مبحث کنترل ذهن اشنا بودم و گفتم اینا نتایج کنترل ذهنه طبیعیع که همینجور باشه و استخدام شدم فقط احترام دیدم فقط خنده فقط شادی من هشت ماه اونجا بودم انقدر تو این هشتماه رشد معنوی کردم که همه رو نوشتم حالا تو فایلا تو محصولات خواستم فقط بگم که هرجا مشرک بودم تو سرم خورد هرجا موحد بودم لذت بردم یادمه وقتی جلسه عزت نفسو که شروع کردم تصمیم به تعویق افتامو نوشتم گرفتن پاسپورت و رفتم گرفتم و ماراشو انجام دادم یک هفته نشد رفتم استانبول رو شونه خدا نشستم منو برد اورد چرخوند ریبایی هم نشونم داد به عنوان جایزه دستبند طلاهم بهم کادو داد واقعا توحید همه چیزه من الان تمام تمرکزمو گزاشتم رو دوتافایل خدارو چطور بشناسیم هرروز دارم گوشش میدم بارها و بارها تا این بذر توحید شکل بگیره و با دوره عزت نفس ترکیبش کردم این دفعه تصمیم گرفتم با عجله نرم جلو تمرین طراحی کردم برای خودم و حتما از نتایجش خواهم گفت مرسی استاد عزیزم دوس داشتم این تجربه رو بنویسم که یادم بمونه فقط رو خدا حساب کنم نه بندش ممنونم خدایا شکرت
سلام استاد گرامی ،صمیمانه از شما سپاسگذارم و خداوندی که همواره با دستان بینهایتش پشتیبان و هدایتگر همه ماست.
بهترین جمله و خلاصه همه چیز را شما گفتید که شرک عامل همه بدبختیهای انسانها بوده و خواهد بود و در مقابل آن توحید و ایمان به رب خوشبختی و ثروت و آرامش و سلامتی را به دنبال خواهد داشت.این آگاهی و دانستن آن لازم است اما کافی نیست بلکه باور و عمل کردن آن نتایج را رقم خواهد زد .انتخاب با ماست.
سپاسگزار شما و همه اعضای این سایت قدرتمند هستم.
سلام خدمت استاد مهربان و همه دوستانم
زندگی ام بعد از سال 90 دچار طوفانی عظیم شد پدرم بیمار شد توان مالی برای درمان او را نداشتم به هر کس و نا کسی رو انداختم که پدرم را در یک بیما رستان بهتر تحت درمان قرار دهند اما نشد فقط خواری و ذلت والتماس کردن برای من ماند وبس و پدرم درگذشت از یک طرف زجر و بی پولی و غم از دست دادن پدر و از طرف دیگر تهمت یکی از بستگان که می گفت تو باعث مرگ پدر شدی که این حرف مرا تا آرزوی مرگ پیش برد
چند ماهی از مرگ پدر نگذشته بود که مادرم به طور ناگهانی در گذشت سنگینی غم از دست دادن پدر و تهمت ها آرام نشده بود که کوهی از غم روی غم های گذشته ام نشست و دقیقا مثل تهمت قبلی زخم زبان ها شروع شد:انسان با این بیماری نمیمیرد,چرا مادر را تحت در مان قرار ندادی و ناراحتی از دست دادن مادر در نظرم کوچک شد .تحمل کردم چیزی نگفتم.
بعد از مدتی کارم را از دست دادم دچار ناراحتی اعصاب و نا راحتی قلبی شدم واقعا روزهای سختی بود به هر کس و نا کسی التماس می کردم پول خرید حتی یک نان را هم نداشتم همسرم فرزند دوممان را باردار بود پول تهیه داروها یم را نداشتم
مرداد ماه سال 94 بود که اتفاقی افتاد که زندگی ام را متحول کرد آن شب از خدا خواستم که راهی را برایم باز کند قلبم گفت برو توی اینترنت و کلمه موفقیت راسرچ کن و به طور اتفاقی با سایت استا عباس منش آشنا شدم اولین فایلی که برایم باز شد فایل فقط خدا بود وخدا بود که به این طریق دستم را گرفت و مرا از جهنم به بهشت هدایت کرد
کاری در ونک برایم جور شد من تا آن موقع اصلا نمی دانستم ونک کجاست وقتی حیرت زده شدم که تابلوی نیایش را دیدم جایی که دفتر استاد آنجا بود و من تا نز دیکی دفتر استا آمده بودم و خودم نمی دانستم بعد از مدتی کار کردن در تهران به شهر خودم برگشتم و کسب و کار خودم را شروع کردم وهمه این اتفاقات زمانی رخ داد که من از غیر خدا بریدم و فقط از خدا یاری خواستم و چه بی منت اجابت می کند و چه زود بهترین ها را بدون منت به بنده هایش می دهد فقط باید باورش کرد و غیر او را در دل جا نداد
دوستان من به آرامشی رسیده ام که لحظه ای نیست که یاد خدا نباشم سالم و پر انرژی بدون کوچکترین نگرانی از زندگی لذت می برم
فقط باید به او توکل کرد خداوند بیشتر از خود ما به فکر ما است فقط باید باورش کرد
خدایا سپاس گزارم دستم را گرفتی آرامشم دادی
استاد عزیزم تو دستی از دستان خدا بودی از تو سپاس گزارم که پیام خدا را خیلی خوب به من رساندی
خانم فرهادی از شما سپاس گزارم که همیشه مرا در این مسیر راهنمایی کردی
دوستان مهربانم از شما سپاس گزارم که با دیدن موفقیت های شما انگیزه می گیرم و تلاشم بیشتر می شود
برای همه شما آرزوی ثروت سلامتی خوشبختی در دنیا و آخرت دارم