چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 (به ترتیب امتیاز)
در این فایل استاد عباس منش کلید هایی اساسی درباره مهاجرت کردن را با جزئیات توضیح می دهد. آگاهی از این کلیدها، فرد را به خودشناسی می رساند که:
- “مهاجرت کردن”، نیازمند چه ویژگی های شخصیتی می باشد؛
- چه شخصیتی برای مهاجرت کردن مناسب است و چه شخصیتی مناسب نیست؛
- چه شخصیتی با مهاجرت کردن به رشد و احساس خوشبختی بیشتر می رسد و چه شخصیتی به احساس پوچی و افسردگی؛
- انگیزه های پایدار و ضروری برای مهاجرت، چه ویژگی هایی دارند؛
- چگونه انگیزه های ناپایدار و جعلی را درباره مهاجرت بشناسیم؛
- “ویژگی های درونی” که نشان می دهد مهاجرت برای فرد تصمیم مناسبی است و به رشد او کمک می کند و بالعکس.
- قدم اول برای به شناخت رسیدن درباره مهاجرت چیست؟
- رعایت قانون تکامل در فرایند مهاجرت؛
چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2
یک خبر خوب درباره آزمون:
برای خودشناسی عمیق تر در این باره، آزمون “تشخیص شخصیت مناسب مهاجرت” را با دقت انجام دهید.
قبل از شروع پاسخ به سوالات آزمون، مهم است که هر دو قسمت از فایل ” چه افرادی برای مهاجرت کردن مناسب ترند را دیده باشید و به توضیحات استاد عباس منش در آن فایل تامل کرده باشید:
این آزمون ارزیابی نسبتاً شفافی به شما می دهد تا بدانید شخصیت کنونی شما چقدر برای مهاجرت کردن مناسب است. این خودشناسی به شما کمک میکند تا برای رشد و پیشرفت، تصمیمات مناسبتری بگیرید که مطابق با درون شماست و گامی تعیینکننده برای تجربهی رشد و احساس خوشبختی بیشتر است.
در پایان آزمون، از طریق تجزیه و تحلیل پاسخهایی که به سوالات آزمون می دهید، یک نتیجه گیری کلی به شما ارائه میشود تا بدانید:
- چه تغییراتی در باورها و شخصیت کنونی شما، “بیشترین تأثیر سازنده” را بر شرایط زندگی شما میگذارد؛
- اولین قدم برای ایجاد این تغییرات، از چه نقطهای باید برداشته شود؛
- و چه مسیری شما را به رضایت درونی بیشتر می رساند؛
برای شروع آزمون “تشخیص شخصیت مناسب مهاجرت” کلیک کنید.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم…
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1301MB44 دقیقه
- فایل صوتی چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 142MB44 دقیقه
به نام یگانه بی همتا
سلام به استاد عزیزم و عزیز دلشون
سلام به دوستان گل وبلبل گلستان عباسمنش
با شنیدن این فایل حسابی برگشتم به گذشته و یاد خاطرات شیرین و افکاری افتادم که همجنس افکار الانمه در حالیکه هیچی از قانون نمیدونستم
من در زمان بچگی محله ای زندگی میکردیم که تقریبا بیشتر فامیلها دور و بر هم بودیم و فاصله خونه هامون کمتر از ده دقیقه بود
و من اصلا از ابن موضوع خوشحال نبودم درون من همیشه تنهایی و خلوت میخاست همیشه دوست داشتم جای دوری زندگی کنم همیشه دوست داشتم جایی که زندگی میکنم کسی رو نشناسم و کسی هم منو نشناسه و غریب باشم
اصلا افکار من با هم سن و سالهای خودم خیلی متفاوت بود من همیشه تو عالم خودم و رویاهای خودم زندگی میکردم همیشه دوست داشتم خونه خلوت باشه من با خودم حرف بزنم و جالبه روی حاشیه های فرش راه میرفتم و با خودم حرف میزدم و تلفنی نبود که مزاحم افکار من باشه و وقتی مادرم خونه نبود همه میدونستن و کسی نمیومد
آرزوی من همیشه ابن بود زود به زود اثاث کشی کنیم و محیط زندگیمون و عوض کنیم و هر وقت ی ماشین میدیدم اثاث میبره لحظه ها با حسرت نگاه میکردم
حتی یک نفر با من همفکر نبود و اگر نظر منو میفهمید یا مسخره میکرد و یا اگه بزرگتر بود دعوام میکرد و میگفت تو ناسپاس هستی همه آرزو دارند خونه داشته باشند
خلاصه قربونش برم اهل سفر هم که نبودیم حالا اگه مرغ همایی سرمون مینشست میرفتیم قم یا چند سال یکبار مشهد همین و همین
شمال هم که اصلا چون اونجا مال بی حجابا بود ما نباید میرفتیم کل مسافرت ما ولایت پدری بود
پدرم تا تعطیل میشدیم مار و میبرد اونجا خودش میومد تهران و پنجشنبها میومد جمعه برمیگشت
ما هم دو ماهی اونجا پوست مینداختیم البته کل فامیل هم همین برنامه رو داشتند خوش میگذشت ولی همون بود و تجربه جدیدی نداشتیم
خلاصه از کل خواستگارهایی که برام میومدن در طی نوجوانی تا جوانی که خدایی هم زیاد بودند قسمت پسر عمو شدیم و دوباره تکرار همون گذشته و خالی از لطف نباشه که من چه رویاهایی واسه خودم ساخته بودم ولی انگار از اون خونه اومدم این خونه و فرقش این بود که خونه عمو دورتر بود ما منطقه 10 بودیم عموم اونطرف آزادی اول منطقه 2
حالا شانسی که داشتم این بود که عمومینا اهل سفر بودن و بیشتر اونم زیارتی و گاهی سیاحتی
حالا قسمت خوب ماجرا
ما ماشین که نداشتیم و خدارو شکر همسرم فکر مسافرت بود و بعد چند ماه من که ی بچه هم با خودم حمل میکردم رفتیم ماه عسل
بندر انزلی و از اونجاهم مشهد باورتون نمیشه من بچه تهران تا اونروز دریا ندیده بودم و حیروون فقط به دریا نگاه میکردم با خودم حرف میزدم مبهوت بودم و من چقدر ندید پدید بودم و من فکر میکنم کل تهرانیها شمال رفته بودند که البته کل فامیل اینجور بودبم پولدار و بی پول و یک چند تا استثنا داشتیم اصلا بزرگترهای ما به سفر فکر نمیکردند
قربون خدا برم تو کمتر از پنج سال سه تا بچه ناز نازی به من داد ولی تو همون شرایط بدون ماشین دوتا بچه آخری که پوشکی هم بودند البته پوشک کجا بود کهنه و مشمع ولی هر تابستون ما میرفتیم مسافرت شهرهای مختلف ایران اونم با اتوبوس و خیلی سخت بود ولی کلی خوش میگذشت و همه میگفتند بابا شما دیوانه اید چه جوری آخه میرین
ولی من عاشق سفر عاشق دیدن جاهای جدید عاشق تجربه های جدید عاشق آداب و رسوم جدید و جالبه هر شهری که میرفتیم به اصرار که بیا زندگی مون و بیاریم اینجا اصلا من میمونم برو وسیله هارو بیار و همسرم ی نگاه عاقل اندر سفیه به من مینداخت و میگفت خل شدی کارم چی میگفتم بابا همه جا کار هست
اصلا وابسته نبودم به هیچ کس و هیچ جا دلم لک میزد واسه جاهای غریب و دوردست و اصلا انگار هیشکی منو نمیفهمید و همسرم و خانوادم همیشه میگفتند تو همش تو رویا زندگی میکنی و واقعیت چیز دیگه س بخدا الانم که سالها میگذره همینو میگن همسرم به بچه ها میگه مامانتون هنوزم تو رویاهاش زندگی میکنه و اون موقع ها اصلا اینو نمیدونستم که من به شهرم وابسته هستم و شاید میرفتم پشیمون میشدم
القصه بچه ها بزرگ و بزرگتر شدن و از نظر شرایط مالی سختتر و سختر شد هزینه ها طاقت فرسا شدند ولی قلب من میگفت تغییر ، حرکت ، تجربه
یکی دو سالی به فاصله رفتیم خارج از تهران و دلتنگ هیچکس نمیشدم البته تو ی کامنتی توضیح دادم که مرتب مهمان داشتیم یا دعوت میشدیم
تهران و من رو درگیر همه چیز میکردن و نمیزاشتن از تنهایی لذت ببرم
من سفر کردن رو دوست دارم تعییر محل زندگی تو شهر خودم رو دوست دارم رفتن به کوه و دشت و کویر رو دوست دارم خیلی زیاد اما استاد جان من ضعف در
مهاجرت دارم و میبینم کسی مهاجرت میکنه هم تعجب میکنم هم تحسین که البته تحسین کردن رو بعد از شاگرد شما بودن یاد گرفتم و واقعا دلم برای شهر عزیزم تهران تنگ میشه باورتون نمیشه من آخرین باری که یکسال خارج از تهران بودم وقتی شبکه پنج اخبار تهران رو میگفت گریه میکردم و میگفتم دلم واسه تهروون تنگ شده حالا جالبه مرتب هم میومدیم
استاد جان آنچه درمورد مهاجرت گفتین و من خودم رو کنکاش کردم دیدم من دلتنگ کسی نمیشم میتونم با شرایط به ظاهر سخت کنار بیام خیلی راحت با دیگران ارتباط برقرار میکنم اما در وجودم مهاجرت به شهری و کشوری رو در خودم نمیبینم و فقط در حد مسافرت و دیدن افراد جدید شهر جدید کشور جدید و اصلا ثابت بودن رو دوست ندارم ولی در حد مسافرت
تغییر رو درون شهر خودم دوست دارم تجربه محلهای جدیدرو دوست دارم تنهایی و خلوت رو دوست دارم
ولی هنوز حتی نمیتونم فکرش رو بکنم که بخام جای دیگری زندگی کنم و شاید این از ضعف من باشد
استاد جان نمیدونم فکرم درسته یا نه ؟ وجودم زندگی برای همیشه غیر از شهر خودم رو دوست نداره
و شما و مریم جان رو با تمام وجودم تحسین میکنم که اینقدر با خودتون در صلح هستید و این جهاد واقعا اکبر رو انجام دادین چقدر این گلستان زیبا و با طراوت و آرام استاد جان به انسان آرامش میده و عطر گلهای اون انسان رو مست میکنه و چقدر من احساس صمیمت و راحتی میکنم و حرفهای دلم رو میزنم و فکر نمیکنم که اینهارو جایی گفته باشم و در این گلستان گلهایی رو که اصلا نه دیدم ونه میشناسم ولی با عشق میبویم لذت میبرم و راز دل میگویم
انشاءالله هر جا که هستین خوش و خرم و شاد باشین
انشاءالله ی سفر هم بتونم بیام ببینمتون ولی استاد جان اصرار نکنید بمونم چون باید برگردم تهران و فکر میکنم باید بلیط رفت وبر گشت بگیرم (ایموجی خنده)
دوستون دارم
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان و همراهان همیشگی
واقعا سریال زندگی در بهشت وسفر به دور آمریکا خیلی جالب و آموزنده است ،
آگاهی و اطلاعات کاملی رو میشه یاد گرفت و درس گرفت ،
من به شهر های زیادی مهاجرت کردم و با آدمهای زیادی روبرو شدم
کلا عاشق مهاجرت هستم و با آدمهای جدید و موقعیت های جدید خیلی لذت میبرم
و دور بودن از محیط قبلی و دوستان و آشنایان واسم سخت نیست وابستگی ندارم .
کلا مهاجرت کردن رو دوست دارم و دلیلش همین که یه فرهنگ جدید و آدمهای جدید رو تجربه کنم
من به دنبال تغییر کردن هستم و با یادگیری چیزهای جدید لذت میبرم ،
و هیچ وقت تا الان به عقب برنگشتم که بگم اشتباه کردم دوباره برگردم به همون شهر قبلی
فقط رو به جلو و هدفهای بزرگ و خدا را شکر هر سری آدمهای بهتر و موفق تری توی مسیر جدید من قرار میگیرن ،،
خدایا شکرت برای این زندگی زیبا و پر از اتفاقات خوب ،واین مسیر پر از تجربه های جالب
موفق و سربلند باشید دوستان عزیز
سلام به اساتید عزیزم ودوستان خوبم
از دوران کودکی که یادم میاد همیشه به فکر مهاجرت به مکانی جدید وآشنایی با آداب ورسوم جدید بودم،مثلا اقوام که از شهرهای دیگه برای بازدید عید میومدن وسوغاتی می آوردن وتعریف میکردن من رو کنجکاوتر میکرد که حتما بزرگ شدم خودم برم وتجربه کنم
پس از قبولی در دانشگاه ومهاجرت به تهران ،همراهی مادرم برای سکونت گرفتن من یکماهی طول کشید که در این مدت عاشقانه یکی از اقوام از جنوب تهران به ولنجک جهت کلاسهای آموزشی من سرویس خصوصی شده بود وخودش با رضایت انجام میداد که الان فکر میکنم خداوند بدنبال مهاجرت چقدر مسیر را برای من هموار کرد
وچقدر در این مدت من بزرگتر شدم ورشد کردم ودیدگاهم با سایر افراد خانواده متفاوت شد ومهاجرت های بعدی به کرمانشاه برای ادامه تحصیل ومجدد به اهواز بدنبال ازدواج والان در تهران که هر کدام تجارب جدیدی از شناخت بیشتر ازخودم وارتباط با دیگران ایجاد کرده
انعطاف پذیری ام نسبت به قبل بیشتر شده،هر چند در مسافرت ها از حضورم در طبیعت وکم وکاستی هم اگر بود،لذت میبردم ولی در ارتباطم با افراد با توجه به وسواسی که داشتم دچار چالش میشدم که الان راحت تر در خواستم را مطرح میکنم وحساسیتم کمتر شده وافراد را همانگونه که هستند راحت تر میپذیرم
در مورد تغییر شرایط، اگر با مواردی مواجه شوم که طبق شنیده ها وتعریف که کردن یا انتظاری که خودم تو ذهنم داشتم نباشه،احتمال نارضایتی وغر زدن هست ولی آگاهانه تر از قبل رفتار وگفتارم را مدیریت میکنم وبهتر از قبل عمل میکنم ولذت بردن بیشتری راهم تجربه کردم وقتی که رهاتر از قبل چالش پیش آمده را پذیرفتم
وابستگی عاطفی به خانواده ومحیط زندگی وفامیل ندارم واز مکان جدید اگه شرایط رشد برام فراهم باشه براحتی میپذیرم هر چند ترس از تغییر هم دارم البته بیشتر در زمینه آموزش مهارت جدید هست ولی تغییر محل کار یا سبک غذایی جدید را راحت تر میپذیرم
مشتاق برای تغییر هستم ولی وقتی روتین زندگی ام برای همراهی با دیگران تغییر بکنه وانرژی وزمان زیادی ازمن بگیره که البته بیشتر مقاومت ذهنی ام برای تغییر، این دیدگاه روایجاد کرده،انگیزه هام رو نادیده میگیرم ونشتی انرژی ام زیاد میشه چون تمرکزم روی نجواهای ذهنی ام هست که چرا اقدامی برای این مواردی که لازمه انجام نمیدم مثل تسلط به زبان جدید،یا پی گیری مهارتهایی که در این زمینه بهم کمک میکنه
مسیر تکاملی ام رو با تجربه هایی که در مهاجرتهای متعدد خلق کردم روز به روز بهتر از قبل میشه که با کنترل نجواهای ذهنی ام آگاهانه آرامش ولذت بیشتری از نعمتهایی که در مسیر دریافت میکنمبا حس خوب بیشتر تجربه میکنم
مثلا جابجایی منزل به مکان جدید با خصوصیاتی که دوست داشتم،اینکه ثروتمند نشین باشه،سکوت وآرامش بیشتری باشه،باور فراوانی تقویت بشه،طبیعت زیبای حیاط بزرگی که داره با ویو زیبای اتاقها وآشپزخانه که حس خوبی بهم میده ،نا خودآگاه ذهنم با نجواها میخاد احساسم رو بد کنه که مثلا فلان مورد انجام نشده واحساس خوشبختی رو با پرفکت نبودن کمرنگ کنه،هر چند آگاهانه تر از قبل کنترلش میکنم وسعی میکنم احساسم رو خوب نگه دارم
ولی فکر میکنم برای مهاجرت به خارج از کشور علی رغم عدم وابستگی به خانواده وتوصیه بقیه
هنوز روی رشد شخصیتم وانعطاف پذیری بیشتر باید کار کنم تا ظرفم بزرگتر بشه وراحت تر بپذیرم که هیچ جا وهیچ چیز وهیچ شخصی پرفکت نیست همانطور که من نیستم وراحت تر چالش ها را بپذیرم
اینکه احساس خوشبختی، با یاد آوری نعمتهایی که دارم وشکر گزاری، مهمترین چیزی هست که بهم آرامش میده رو باید بهش توجه کنم
شاد وسلامت باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام استاد عزیزم و اعضای توحیدی این بهشت زیبا
خداروشکر برای دیدن این فایل پر از آگاهی
تحسین میکنم شخصیت شما رو استاد عزیز که اهل مهاجرت هستین و همیشه بدنبال شرایط بهتر
و اما ویژگی های شخصیتی افرادی که برای مهاجرت کردن مناسب ترند:
1) داشتن انگیزه و هدف از مهاجرت
انگیزه ای که برای خودم باشد به دور از غرض ورزی و چشم وهم چشمی و …
انگیزه ای که اشتیاق سوزان در من ایجاد کند.
2) داشتن شخصیت منعطف و دارا بودن قدرت انطباق خودم با شرایط جدید
اینکه چه قدر میتونم خودم را با شرایط جدید هماهنگ کنم.بدون اینکه بخوام غر بزنم و احساسم را بد کنم،با تغییر نگاهم از شرایط لذت ببرم و خودمو رشد بدم
3) شخصیتی مستقل و بدون وابستگی های عاطفی و … به دوست و خانواده و …
4)چه قدر در برابر تغییرات مقاومت دارم؟
اینکه همیشه با اینکه ممکنه شرایطم بخوب باشه ولی بازم به دنبال موقعیت بهتر و عالی تر بروم و توی منطقه امن خودم نمونم و بگم همین قدر خوبه و کافیه
استاد جان واقعا نکات بسیار مهمی رو اشاره کردین که هر کودوم از این ویژگی ها به نحوی در شخصیت مهاجرت دوست وجود داره و میتونه مهاجرت رو بسیار راحت تر و لذت بخش تر کنه
من خودم خداروشکر مهاجرت رو دوست دارم و اهل تجربیات جدید و گشتن و کشف زیبایی های بیشتر و بهتر شدن در هر موضوعی هستم(البته قبلا این ویژگی کمتر در من بوده اما به لطف هدایت خداوند و آموزه های شما و به مرور بهتر و بهتر شدم خدا روشکر)
از ویژگی های بالا به نظر من مهمترین دلیل عدم مهاجرت یکسری افراد وابستگی زیادیه که به خونواده،پدر و مادر و دوست و … دارند.
من خودم چند ساله اخیر متناوبا شهرهای مختلفی رو در ایران تجربه کردم و زندگی کردم و الان هم همین طور … بیشترین سوالی که ازم میکنند اینه که دور بودن از پدر و مادرت سخت نیست؟دلت نمیخواد پیش شون باشی؟و این جور سوالا
خدارو هزاران بار شکرت میکنم که چنین ویژگی های خوب شخصیتی رو به من اهدا کردی تا اولا شبیه بقیه نباشم و بتونم جهان و شرایط و مکان های مختلف و بهتر رو تجربه کنم و بیشتر از زنگیم لذت ببرم.
بنام خداوند بخشنده مهربان..
بنام خداییکه هر لحظه در حال هدایت و حمایت من است…
سلام و درود به بهشت همیشه جاویدانم.بهشتی که قدمهامو قوی کرد تا هروز مهاجرتمو “به سوی پله های ترقی” رو بگذرونم!…
این فایل فایلی از نشانهای الهی برای قدمهای بعدایم برای خاسته ایی که سالیان سال بهم هدایت شده بود.و من بخاطر نقاط ضعف شخصیتیم “.دارم قدم به قدم “خودمو براش اماده میکنم.
به لطف خداوند در کنار این خاسته”شخصیتم که جهادی اکبر از ذهنیتم “رو طلب میکرد…تونستم با عمل به الهامتم قدم به قدم و تکاملی پیش ببرمش…
و بازم در کنار این دو خاسته…یه خاسته دیگرم کنارش رشد کرد بحث بیزنسیم…
هر سه با هم پیش رفتند…
دقیقا اوایل روزهایی که به این سایت هدایت شدم..هر سه با همدیگه استارت خوردن…
ولی چیزی که خیلی برام مهم بود…
بحث شخصیتیم بود…
بهمین خاطر استاد عزیز توی دوره عزت نفس میگن..اگه تمام عوامل موفقعیت رو روی یه ترازو بزارم.و عزت نفس رو روی یه ترازو…
عزت نفس از تمام موارد سنگین تره…
من الان سه سال خورده ایی که در مسیر الهیم.میخام با ضرس قاطع بگم…من هر روز رشد داشتم..
توی این سه مورد ….و مخصوصا شخصیتم…
شخصیتی که ” 100/ زندگیتو میسازه..
به اندازه ایی که شخصیتم توی مسیر قوی شد و به جایگاه خوبی رسید بهمون اندازه توی روابط:و بیزنسم عالی شدم..
و نکته بولد.این مهاجرت فقط تو بحث رفتن به یه کشور نیست..بحث مهم تر و پایه تر.اون که استاد هم “همین مسیر رو رفته تکاملی کوچک در حد و اندازه عزت نفسشون پیش رفته قدم به قدم رشد کرده بهمون اندازه هم قدمهاش قوی تر شده…
میخام یه مثال از شخصیت خودم بگم توی بحث عزت نفس…
من یه ادم غر غرو .و بسیار با اعتماد بنفس پایین..اصلا حوصله مسافرت رو نداشتم.بیشترم توی دوران نوجوانیم بود اونم بخاطر یسری شرایط.. و همیشه به محض یه چالش:و مسیله ایی که توی مسافرت برام پیش:میومد..از طرف افراد زود بهم میرختم زود از حرفشون ناراحت میشدم و اون مسافرت به کام بد کشونده میشد…
خیلی انتقاد افراد،” بیشترم… روم تاثیر میگزاشت..
همین باعث شده بود سعی کنم توی نقطعه امن خودم بمونم.و جایی نرم..
ولی این پترن” هنوز، زره هاش تو درونم بود..ولی خیلی کمتر ” شده الان……
تا اینکه دوره نوجوانیم تمام شد وارد دوره جوانی شدم….این موضوع دیگه برام.بهتر شد…و چون دانشجوم بودم .باید خودم گلیم خودمو از آب میکشوندم بالا….تونستم هر سری بهترین خودم باشم.توی یه شرایطی قرار میگرفتم یا خیابونها رو گم میکردم.بخدا بطرز جالب و راحتی هدایت میشدم.و تونستم با همین نگرشم ..خودم بهترینهای خودمو ارایه بدم.
همیشه دوستانم بهم میگفتم نرگس از کجا میای به این سمت …میگفتم از فلان جا..
بهم میگفتن نمیترسی..ولی استاد من خوشحال و راضی بودم.
عاشق کشف ادمها بودم.تو خط که از دانشگاه میومدم تا محل زندگیم هر جا که دلم خاست رفتمگشتم.من دوره کاردانی و کارشناسیم دوتا شهر متفاوت زندگی کردم..
دقیقا این تجربیات منو 50 سال هنوز بیشتر،”… بسمت جلو کشوند..
خیلی به خودشناسی رسیدم..خیلی قوی شدم..روابطم عالی شد..زندگیم عالی شد.هر موقع خانواده ام تماس میگرفتن…من اصلا احساس دلتنگی نمیکردم..
یادم میرفت چیزی بنام خانواده دارم..
عاشق تجربیات جدید ادمهای جدید.بودم..
و هر چقدر این مدت 5 سال دور شدن از خانواده بگم کمه…
و من کاملا یه انسان جدید شدم……
و این گذشت…
من به مدت 10 سال توی بیزنسم با توجه به رشته ایی که داشتم….بازم هرروز بفکر تعقییر شرایط کنونی ام بودم.و این مدت تجربه و کسبکار جدید به شکلهای مختلف رو انجام دادم و واقعا لذت بردم..
کلا توی نحوه چیدمان سازی محل زندگیم دوستدارم همیشه وارد موقعیتهای جدید بشم..
حتی سفرها و پیاده رویهای هدایتی و الهامی پر از چالش و اتفاقات خوب بود…
هنوز “بازم اون پترن. که گذشته داشتم بازم برام تکرار میشد..به چالشها که بر میخورم.یکم کم میارم احساسم دگرگون میشه که من باید چکار کنم که بتونم این مسیله رو حل کنم.حتی یه زمانی گریه میکنم…..هنوز فلکسی بودنم یکم مقاومت دارم..
خداوند از طریق این فایل بهم گفت…..تمام محدودیتهای ذهنیتو بزار کنار…تو برو تودلش ..خداوند قدم به قدم بهت میگه چکار کنی ..
من داشتم برنامه ذهنیمو وسط:میوردم..اگه این شرایط موقعیت برام جور شد…من چجور باید از پس هزینش بر بیام..یا چجور مدیرتش کنم..
و هی این مقاومت ذهنی منو عذاب میداد..
و امروز لطف خداوند …
بهم این پیامد رو داد…
فلکسی بودن..بریم تو دلش…هر اتفاقی بیفته خداوند بهم کمک میکنه یاریم میکنه کارها رو برام انجام میدهد….
همین چالشها..
من راجع به این خاسته اینجور بودم! و خودمو اذیت میکردم…که من این خاسته رو میخام.دیگه کاری نداشته باشم باید چکار کنم .دقیقا مقاومت بزرگم..موقعیت و شرایط:مالی ام هست..
دیدم همین نقطعه داره خاستمو سنگ اندازی میکنه…
بهم گفت یادته یه خاسته ایی دور دراز میدیدی.خداوند از:طریق دستانش از جایی که فکرشو نمیکردی…خیلی راحت بهت رسوند…
دقیقا امروز سه تا خاسته میخاستم. خداوند بهم بصورت واضح گفت !…بهش فکر نکن چجوری..من میدونم بهت میگم …تو پیش برو من میدونم چکار کنی…این سه خاسته خیلی راحت که من حتی نمیدونستم چجور به دقیقه هم نکشید انجام شد..
این مدت همیشه همینجور بوده…از جایی که نمیدونستم بهم رسونده….
تمام خاسته ها انجام شدنیه..فقط از همین باورهای ما نشعت میگیره…هر چقدر ..بیشتر روی شخصیتمون کار میکنیم قوی تر میشیم..کارهام بهتر و راحت تر انجام میشه..
الان به عینه میتونم بگم اون مشکل شخصیتیم در برابر مسایل و مشکلات و غر زدنها …الان به 99/رسیده ..خیلی بهتر شدم..
اینو توی بیزنسم دیدم…
واقفا این روحیه عزت نفسی طی عملکردم به قانون و دوره عزت نفس.باعث شد….
که من ادامه بدم و هر بار بهترین خودم باشم.و دقیقا همینم شد…من هر بار بهتر و بهتر و بهتر شدم.
دنیایی از ارامش برویم باز شد..
و چه حرفه هایی جدید یاد گرفتم..بخدا طی این مدت سال ..که از سال 85.86 اغاز من به این رشته بود تا به الان که سالها میگذره..
میتونم بگم این 3 سال کجا این همه مدت کجا…
همجوره رشد شخصیتی..همجوره رشد مهارتی …
شخصیتم باعث شد تا من ادامه بدم و کم نیارم اگه مثل گذشته کم میاوردم.و غر میزدم…هم روندمو برای خودم زهر مار میکردم..و باعث “میشد…خیلی راحت نصف و نیمه رهاش میکردم..
ولی ادامه دادم.بیزنسی که یه پوشش دهی ناخالصی داشت…الان به مسیری هدایت شده که سراسرش احساس خوب هست…
واقعا افراد استفاده میکنن میگن چقدر راحته چقدر زیباست…
میخام نتیجه ایی که از این فایل مهاجرت گرفتم!.. رو یبار دیگه برای ذهن نجواگرم بنویسم…که انگیزهام و کنجکاو بودنم.و پذیرنده چالشها ..و فلکسی بودنم و انعطااف پذیریم. برای موفقعیت در شرایط:بیزنسیم و شخصیتیم..باعث شد..من رشد تمام و کمال.رو در تمامی جنبه ها داشته باشم…
من همیشه بدنبال پیشرفت در تمامی جنبه ها بودم.از طرف اشخاص نزدیکم و مرور کردن باورهایی که نمیشه و فلان باورها…
این انگیزه باعث شد تا من این مسیر رو ادامه بدم…همین ادامه دادن باعث شد تا نتیجه بگیرم..
اگه متوقف میشدم بهیجا نمیرسیدم..
و توی وضعیت باورهای اطرافیانم قرار میگرفتم..
من مهاجرتم توی خاسته های پیش رویم به این ترتیب بود..واقعا میخام با تمام وجودم بگم…
بیشتر وقتا “لطف خداوند بود…
لطف و توکل بخداوند در جهت خاستهایم بود..
و امروز توی یه شرایط عالی هستم و بیشترین نقطعه ضعفی که بازم داشت منو تو مسیر کم میورد..من داشتم وسواس گونه به موضوع خاسته ام نگاه میکردم..
میخام با عقل خودم این مسیر رو حل کنم…
خداوند بهم گفت..تو پیش برو توی مسیر مثل بیزنست و دیگر خاسته هات که براحتی ماه های گذشته بهت دادم..با همین اسانی انجام میشه..
فقط باید متوکل باشی.و اعتماد بخداوند داشته باشی..
…میخام بگم!..
دلیل نرسیدن به خاستهامون..بخاطر اینکه دارییم روی عقلمون حساب باز میکنیم…
و دارییم با مغزمون دو دو تا چهار تا میکنیم..
و همین باعث میشه دست خدا رو در این مواقع بببندیم..و الهامات رو درک نکنیم..که کارمونو پیش ببریم..
….
باز میگم! من اماده این مرحله هستم خداوندم مشتاقه..من دارم وسواس بخرج میدم..
پس تسلیم خداوندم و میزارم قدم بعدی رو بهم بگه منم حرکت میکنم میدونم خیلی راحت انجام میشه..
چون هدف خاستهای ما پیشرفت و لذت بردنه…من نباید همه چیز رو وسواس گونه ببینم.
.
بگم میرم تو دلش مثل بیزنسم..من ج
چالشهاشو میپذیرم خدای من بهم کمک میکنه..
خداوندم مرا هدایت میکند…
الهی و ربی من لی غیرک…
خدایا من به غیر تو هیچکسی را ندارم…
خدایا تو میدونی دلیل خاستهام چیه…
من میخام پیشرفت کنم بجاهای خوب برسم.
چیزهای جدید ببینم .میخام کشف کنم.میخام بهترینهای خودم باشم..
خدایا تو هدایتم میکنی….
خدایا میرم تو دل چالشهای این خاسته..خودت درهای رحمتتو برویم باز میکنی…چون از درون من اگاهی.
پس چقدر خوبه،”.شخصیتمان تعقییر کند.تا بتونیم زندگی خوبی رو برای خودمون رقم بزنیم.اینم در تمامی جنبه ها…
همه چیز داشتن احساس خوبه..احساس رضایت از زندگیه…
روز گذشته یه لحظه رفتم توی فرکانس احساس بد.خداوند بهم نشون داد…و نگاه گذشتمو یبار دیگه برام مرور کرد..
بهم گفت زیبایی میبینی..دیدم اطرافم زیبا هستند ولی یه حس ناجالب و پر اشوب دارم..
.
و بخودم اومدم..گفتم کسی که نگاه ارامش نداره..هر جا باشه نگاه نازیبا رو با خودش حمل میکنه..
واقعا طعم ارامش را درک کردم…
واقعا هیچ خوشبختی به اندازه طعم ارامش نیست…
یوقتایی:خداوند از طریق نشانهاش بهم یاداوری میکنه….چون انسانیم تعقییر میکنیم.یه تلنگری بهت میزنه تا بیشتر درکش کنی..
این لحظه ها تسلیم میشم…
دقیقا چند ماه پیش:خواب دیدم از موقعیتم فرار کردم..چون دلیل خاستمو فرار میدیدم..
بهم گفت تا درستو خوب یاد نگیری نمیری مرحله بعدی.. .و واقعا از همین شرایطی که بودم شروع کردم روی خودن کار کردن.تا کم کم ذهنیت من نسبت به زندگی فعلیم تعقییر کرد..
در ادامه
… خواب دیدم توی یه کشوری هستم…فرار کردم..بهم گفتن به کدوم کشور میری هر کدوم از اون ادمها یه کشوری رو انتخاب کردند..حتی اون ادمها از نظر خودم خیلی زندگی خوبی دارن.خداوند بهم نشون داد..
توی اون کشور همه امکاناتی بود خیلی وضعیت ازادی و حال و احساس مردم و شرایط جدید کسبکارهای جدید عالی بود..
این خواب کامل و دقیق ..و اینقدر برام واضح و دقیق بود دقیقا تفاوتهای پیشرفتشو تو خواب دیدم..
ولی من نه زبان خاصی بلد بودم حتی نیاز اولیه خودمم نمیدونستم چجور برطرف کنم..
احساسم خیلی بد بود..از اونطرف خداوند برگردوندم” به ایران به شهر خودمون…یه لحظه بهش فکر کردم نمیتونم توی این شرایط:زندگی کنم.و یه لحظه هم شرایط فعلیم برام راضی نبود.چون!..هم کر بودم و لال بودم..دقیقا جهنم به تمام معنا.نمیتونستم نیاز اولیه خودمو برطرف کنم!.
همین باعث شد..تا به این درک برسم…مهاجرت به هر چیزی نیاز به تکامل و رشد شخصیتی داره..
و باید همجوره نسبت بهش..آماده باشی…
و نمیتونی امادگی ًنداشته باشی.بری مرحله بعد..
و همین باعث شد تا من بیشتر خودمو بشناسم..
توی هر جنبه ایی از زندگی که هستی باید بتونی از خودشناسی دقیق به خاستهات برسی..خداشناسی ..دیگه همون بحث توکل کردن و میری تو دلش کارها برات انجام میشه..
من این مدل “خاستمو دقیقا توی بیزنسم بخوبی ” حس کردم..
هر جا بهم الهام میشد و شخصیتم تعقییر کرد.کار مهارتیم قوی تر میشد و در کنارشم شخصیتم رشد میکرد و بعد الهام بعدی میومد…
و همین قدم به قدم من کاملا اساسی رشد و پیشرفت داشتم..
حالا بحث مهاجرت به یه کشور که نیاز داره به خودشناسی عمیقتر داره ..که بنظرم..تنها فقط با تکامل انجام میشه…
که همجوره اماده.ش:باشی..مهاجرتی که دیگه مثل استاد،” محل زندگیشه… اینم توی یه شرایط کاملا متفاوت با وضعیت زندگی گذشته اش..
واقعا خودش یه شرایط:بزرگی رو میطلبه..
من هنوز توی اون جایگاه قرار نگرفتم..
ولی دارم این نوع نگاه رو تو زندگی ،” مدت سه ساله ام بخوبی درک کنم…زندگی من زمین تا اسمون متفاوت شد…
و من این مسیر رو تا زنده ام پیش میرم..و تا به الان موفق شدم و میدونم در اینده هم موفقم..
چون میخام بهترینهای خودم باشم…
چون میخام متفاوت زندگی کنم خارج از باورهای گذشته ام که حاصل گذشتگانم بوده..
بهمین خاطر..حرکتهایی انجام دادم.که خارج از شرایط باورهای اطرافیانم هست..
من همه رو لطف خداوند میبینم..واقعا با تمام وجودم اینو میگم…
همه چیز خدا بوده..و میدونم برای همیشه بهم کمک میکنه تا من پیشرفت کنم! و رشد کنم”…
چون میخام متفاوت باشم و متفاوت فکر کنم..
دلیل رشد بیزنسم بعد از سالها!.
بخاطر همین نوع نگاه بوده….
و من تونستم بیزنسی خلق کنم با کمک خدا…دقیقا همون چیزی باشه که یه روز آرزشو داشتم و امروز من تو همین شرایط هستم…
و دارم براش قدم برمیدارم…
خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنودی باشی و ما رستگار.
سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان
واقعا قبل از شنیدن این فایل به این فکر کردم که من نمیخام مهاجرت کنم پس نیازی نیست گوش بدم و مقاومت داشتم الان که گذاشتم و گوش کردم دیدم ای بابا قرار نیست چیزی ازم کم بشه وقتی گوش میدم فایلی رویعنی وقتی این آگاهی هارو شنیدم و دیدم اصلا مسئله میتونه مهاجرت نباشه استاد عزیزم در مورد شرایط کسایی که میخان مهاجرت کنن رو مو به مو توضیح دادن و من اصلا فکرشو نمیکردم که حتی یکی از شرایط رو داشته باشم .حالا کلا مسئله ی مهاجرت هیچ اینکه استاد در مورد انعطاف پذیری و امادگی در مورد شرایط غیر قابل پیش بینی صحبت کردن و اینکه تو چقدر راحتی که توی چنین شرایطی قرار بگیری وقتی خودمو زیر ذره بین گذاشتم دیدم من خیلی تا حالا توی این شرایط قرار گرفتم و خیلی عالی باهاشون کنار اومدم هم من و هم همسرم کلا ادمای سخت گیری نیستیم شاید با یه سری از شرایط یکم سخت تر کنار اومدیم اما تونستیم مسائلو حل کنیم.
یادمه توی سفر اخیری که رفتیم استانبول که تجربه ی اولین سفرخارجی مون بود میدونستیم که میتونیم ارز دولتی بگیریم و بریم ولی در مورد شرایط گرفتنش اطلاعاتی نداشتیم و یکی از دوستان همسرم گفته بود کار خاصی نیازی نیست و باید برین فرودگاه و کارها انجام میشه ما رسیدیم تهران و حدود چندساعتی تا پروازمون مونده بود نشستیم و کمی استراحت کردیم و گوشیهارو شارژ کردیم و غذا خوردیم و خلاصه تا ساعت 4 که باید وارد گیت میشدیم و وقت بود و بالاخره ساعت 4 رفتیم عوارضو پرداخت کردیم و رفتیم اون طرف گیت تا گذرنامه چک بشه و ارز بگیریم و منتظر سوارشدن به هواپیما بشیم رفتیم جلوی خودپرداز و اصلا متوجه شدیم ما باید تا قبل از ساعت 4 از طریق یه برنامه و اپلیکشن ثبت نام میکردیم و ساعت 4 گذشته بود و ما بدون ارز دولتی باید میرفتیم اولش همسرم خیلی بهم ریخت و ناراحت شد ولی بعدش سعی کردیم ذهنمونو کنترل کنیم و اجازه بدیم سفر برامون راحت تر و بهتر باشه و اجازه بدیم لذت ببریم هر چند توی سفر کمی اذیت بودیم در مورد هزینه ها که بهتر میشد اگه ارز دولتی میگرفتیم ولی من توی قلبم میگفتم اشکال نداره خدای من برای من میرسونه این همه سال کار کردم که راحت باشم و لذت ببرم از سفرم و واقعا لذت بردم اینقدر هتل ما تمیز بود اینقدر همه چیز عالی بود صبحانه ی مفصل و نگم براتون که چقدر به من خوش گذشت و دوست داشتم.
مورد دومی که استاد در موردش صحبت کردن وابستگی به ادمهایی هست که داریم باهاشون زندگی میکنیم و بهشون وابستگی داریم و یا حتی شغلمون و محل زندگیمون شهرمون و کشورمون که البته در این مورد باید بگم من تجربه ی مهاجرت از شهری که بزرگ شدم به شهر دیگه ای رو داشتم تک و تنها اومدم به یه شهر بزرگ دیگه که البته پدربزرگ و مادربزرگم اونجا بودن ولی بدون خانوادم و با تصمیم خودم اومدم و شغلی پیدا کردم و بعدها ازدواج کردم .من به نظر میاد خیلی ادم وابسته ای نیستم و میتونم از پسش بربیام.️
کلا به مهاجرت فکر میکردم اما خیلی کن رنگ چون دوست دارم طبق گفته های استاد اینقدر اینجا قدرت داشته باشم توی کشور خودم و اینقدر شرایط عالی باشه که برای پیشرفت بیشتر از مرزها عبور کنم نه اینکه برای فرار از شرایط کنونی و این قانونو خوب میدونم که وقتی اینجا نتونی از پس همه چی بر بیای قطعا اونور نمیتونی️و برعکس
چقدر خوب بود اگاهی های این فایل و باعث شد یه فلش بک به گذشته ی خودم بزنم و ببینم توان روبرویی با شرایط غیر منتظره رو دارم؟ چقدر؟
خیلی خوشحالم که امروز هدایت شدم به این فایل و امید دارم هر روز بتونیم در مسیر هدایت شکوفاتر و بهتر عمل کنیم️
سلام و درود به استاد عزیزم؛
امروز صبح دقیقا با گوش دادن به آموزههای استاد عزیزم در رابطه با مهاجرت بسیار باعث این شد که بسیار آگاهانهتر از قبل به فرایند مهاجرت و شناخت شخصیتم برای مهاجرت فکر کنم.
من در چندین ماه گذشته به یک شهر دیگر مهاجرت کرده بودم، با اینکه شغلی در زادگاهم نداشتم به سرعت و در کمتر از چند هفته یک شغل مرتبط و کاملا مورد علاقه ام خودم را پیدا کردم (البته قبل از این چندهفته چند جایی رزومه فرستاده و مصاحبه کرده بود، همچنین برای شغل فعلی روابطی ساخته بودم).
همچنان متعجب بودم از لطف خداووند و حمایتهای فراوانش در پاسخ به تغییر و دقیقا به دلیل کج فهمی از آموزههای شما استاد فکر میکردم که مهاجرت یعنی موفقیت.
دنبال کردن نشانهها و اینکه شاید وضع من به گمانم در زادگاهم در شرایط خوبی بود باید مهاجرت میکردم اما بعد از آموزههای این فایل فهمیدم که اصلا اینطور نیست.
حالا بعد از چندین ماه زندگی در یک شهر جدید با فرهنگ متفاوت اما در ایران با تمام وجود درک میکنم که چقدر فرایند مهاجرت میتواند در زمان نامناسب و برای شخصیتهایی که آماده تغییر نباشند؛ زجرآور باشد.
برای من که هزینه خاصی را برای مهاجرت پرداخت نکردهبودم، این بسیار سخت و در عین حال لذتهای خاص خودش را داشت.
معتقدم که قطعا مهاجرت برای اینکه من بخواهم خودم را به دیگران اثبات کنم نیست، مهاجرت مساوی با موفقیت نیست، مهاجرت مساوی با موفقیت مالی و افزایش درآمد نیست.
انگیزههای درونی که باید در این رابطه فرد حتما برای خودش حفظ کند، بسیار مهم است.
این یک تصمیم بسیار بزرگه که واقعا برای هر فردی مناسب نیست؛ ممکن است در زمان مناسبی باید صورت بگیرد.
من متاسفانه به اشتباه فهمیده بودم که اندکی اگر شرایط نامساعد و متضاد با خواستههایم دیدم فورا باید در جهت عمل به تغییر از شهرم مهاجرت کنم!
در این مهاجرت بسیار کوچک من خودم را خیلی بهتر شناختم با چندین و چند دوست و انسان جدید ارتباط گرفتم، با شغل نسبتا جدیدی که در شهرم وجود نداشت و من به نوعی برای یادگیری آن مجبور به مهاجرت بودم آشنا شدم و جنبههای مختلف آن را فرا گرفتم و هزاران اتفاق دیگر در وجود من افتاد.
اما واقعا باید طبق آموزههای استاد قبل از این اقدام فرد ضمن خودشناسی شخصیت خودش را بشناسد.
متشکرم از استاد عزیز بابت به اشتراک گذاری تجربیات گرانبها
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدای روزی ده رهنما
سلام استاد و مریم جان
سلام به دوستان
مهاجرت
تو بچگی تو شهرستان بدنیا اومدم و بزرگ شدم
ولی همیشه از اینکه میای بیرون همه میشناسن و کل شهر رو تو نیم ساعت میشه پیاده روی،کنی دوست نداشتم
و دلم میخواست به جای بزرگتر بدم و اومدم شهر
اینجا را دوست دارم از اینکه امکانات داره
و میتونی دل آسون باشی
هیچ وقت وابسته نبودم
خانواده شلوغ و پر رفت و آمد و پر تفریح بودیم
ولی وابسته نبودم تفریح دوست دارم و تنهایی هم رفتم گشتم و کوه
و از این سفر و مهاجرت خوشحالم
دلم سفر میخواهد تا مهاجرت
دلم میخواد بگردم و تفریح کنم و برگردم خونه
خونه را دوست دارم
چالش را دوست دارم
و دلم آخر گشت و گذار میخواهد
و دارم با خودم تمرین میکنم برای رفتن
و از خداوند هدایت میخواهم
تا مرا به مسیر آسانی و مسافرتهای عالی هدایت کند
خدایا مرا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای راهنمایی کن خدایا از تو مدد می طلبم
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال