این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
داشتم کامنت دوستان عزیزم رو میخوندم و یهویی ذهنم رفت سمت تغییراتی که خودم باید بکنم
آیا همین العان ب خداوند توکل میکنید و سعی میکنیم که بهش ایمان واقعی داشته باشی و در عمل نشون بدیم اون ایمان رو
آیا همین العان ب این موضوع ایمان میاری که خداوند تورو هدایت میکنه یا نه؟
البته طبق فرکانس هات
یا نه میخای وارد تضاد بشی و اون وقت تازه سعی کنی که بهش ایمان بیاری
دوست داری وارد چالش زندگی بشی
وارد بیماری بشی وارد روابط نادلخاه بشی وارد مسیر پر پیچ و خم زندگی بشی
همین العانی که میدونی در رأس همه چیز الله هست بهش توکل میکنی و نتایج و کوچیک کوچیک میبینی ،نشانه ها رو میبینی یا
نه اون وقتی که بیماری تمام وجودت و گرفته و تو اون زمان در شرایط سختتر بخای خدا خدا کنی و باورش کنی و بخای اون ایمان و اون باور و تو خودت ایجاد کنی
تغییراتی که خودم کردم وارد شدن به ترس از تاریکی .ساختن روابط دلخواه
باور درست منم این بود که وقتی العان فرصتی هست که میتونم خودم آگاهانه واردش بشم چرا ک نه
میپذیرم و واردش میشم
أما اگه العان بهونه بیارم و تسلیم شیطان ذهن بشم جهان من و وارد ی شرایطی میکنه که اون موقع ب اجبار باید وارد ترس هام بشم و اون موقع برام سنگین تموم میشه
مثل العان ترس از بیماری و باور نداشتن بدن
این احساس اتفاقات خودش و جذب میکنه
پس من العان خودم باید تغییر کنم
که خداوند خودش من و هدایت میکنه ب سمت بهترین چیزها
من برگی در باد نیستم
کار شیطان ترساندن هست
ترس از وارد شدن ب دل افکار بد و نگران کننده
همه چیز دست توئه
یا العان تغییر میکنی یا وارد چالش ها میشی که بخای تغییر کنی
همه چیز دسته توئه
همه چیز دست أفکار توئه
همه چیز تحت عمل کرده توئه
همه چیز تحت باور کردن خودته
اگه وارد ترس هات شدی بدونی که تو قوی بودی و آگاهانه خودت اینکار و کردی مگه چند درصد اینکار و میکنن که برن تو تاریکی و حرکت کنند ب سمت ترس هاشون /هیچکس
چند نفر هستن که آگاهانه طرز غذا خوردن خودشون و عوض کنن.پس ارزش کار خودت و بدون و ب خودت ببال.
شیطان قسم خورده که بهت نجوا کنه و از هر دری وارد بشه أما تسلطی نداره به انسانهایی که بندگی خدا رو میکنن .پس بندگی خدا رو بکن
تصمیم با توئه کی تغییر میکنی
العان؟؟؟؟؟یا بعدا؟؟؟؟
تصمیم با توئه پریسا .
یکی از تمریناتی که بدرد آدم میخوره کار کردن روی اهرم رنج و لذت هست
۵سال آینده و با این ترس ها در نظر بکیر
۵سال آینده و با این اراده قوی و تصمیم های آگاهانه ای که گرفتی در نظر بگیر
اما همینقدر و هم باید بدونیم که تا همینحای کار با همین نجواها کار هر کسی نیست ما بچه های خیلی خیلی قوی هستیم که داریم روی خودمون کار میکنیم
یک مثال عملی و فوق العاده ای که دارم از تغییر وقتی اوضاع خوب هست این بود که ما بعد از ازدواج حدود 5سال طبقه بالای خونه مادرشوهرم مینشستیم و اوضاع هم اونقدر بد نبود و حتی چون پدرشوهرم در کار ساخت و ساز بودند میتونستن در تهیه خونه به ما کمک کنن ولی من همیشه میگفتم خدا خودش به ما بده و خدا رو صدهزار مرتبه شکر همین طور هم شد با وجود مخالفت های همسرم اساس خونه رو جمع کردم و در یک پروسه نه چندان آسان از لحاظ توجیه سازی از خونه مادرشوهرم رفتیم مستأجری بعد از حدود 6 سال تونستیم یک خونه ویلایی عالی بگیریم به لطف خدا ،یکی از جرقه هایی که به ذهنم رسید همون موقع برای پا شدن از اونجا حرف دختر خالم بود که بعد از 20سال زندگی با مادرشوهرش بعد از فوت اونها مجبورا رفته بود مستأجری و به من گفت فکر نکنی اینجا نشستی خونه خودت هست خونه وقتی مال شماست که سندش توی جیبت باشه!
و تجربه ۲۰ سال زندگی رو در یک جمله به من گفت .
شاید واقعا برای همه این شرایط نباشه و مجبورا بخوان با خانواده هاشون زندگی کنند مثل خود ما که اوایل این طور بود ولی بعد باید به فکر سرمایه گذاری باشند نه اینکه پدر و مادر ها رو تنها بذارن نه ما همیشه ازشون خبر میگیریم . و هر چی داریم از دعای خیر اونهاست .
سلام خدمت استاد عزیز انشاالله هرجاکه هستی شاد پیروزی باشی اولین مطلبی که میخوام باشما به اشتراک بزارم مربوط میشه به اوایل نامزدیم که به سختی کار میکردم شب کار روزگار تابتونم بالاخونه بابامو بسازم که بعدازدواج توخونه خودم باشم قبلش خیلی بهم میگفتن اینکار رو نکن خیلی رو دیدیم که کارشون به ناکجا آباد کشیده حرف گوش کن منم تو جوابشون میگفتم انشاالله که چیزی نمیشه ساختم بعدش باهمه مشکلات نشستم اینم بگم که موقع عروسیم توتالار اتفاقی رخ داده بود که همون اول راه آبستن مشکلاتی تازه توزندگیم شد ازفردای عروسیم که رفتم برا کار تو شرکت هرغروب یا اول صبح که برمیگشتم خونه نمیدونستم باید خوشی اول زندگی رو تجربه کنم یا رفع اختلافات بین پدر و مادر وهمسرمو روزبه روز کار داشت وخیمتر میشد که بعد 4ماه از زندگیم با خانمم تصمیم گرفتیم به یه بهانه ای از اونجا در بیایم اون لحظات نه میتونستم طرفداری از خانمم کنم که گفته هاش در مورد رخدادهای روزمره معقول بود نه طرفداری از پدر مادر که تااون مرحله منو رسونده بودن وقتی به یک طرف رای میدی حتی به حق باعث دلخوری طرف مقابل میشه اینو که دیگه همه میدونید به شکلی که بود تصمیم بر جدایی از محل امن شدم اجاره نشینی اونم با دست خالی وسایلا رو خونه پدر خانم گذاشتیم تا پول پیش جور کنیم که بریم به هرکی میگفتیم مقداری پول بده نمیدآد نزدیک عیدم بود حق داشتن یه جورایی ویلون بودیم ازهمه طرف هم نیش و کنایه میشنیدیم تا اینکه خانمم یه تیکه طلاکه داشت ومادرش داده بود وقید کرده بود به هیچ عنوان تحت هر شرایطی حق فروش ندارید رو فروخت که با ضرر 600هزار شد وبقیشم ازحقوقم گذاشتیم که شد یک میلیون و یه زیر زمین کوچیک خیلی چیزاش با مستاجر بالایی مشترک بود اینم بگم که خانمم تمام سرویسهای طلاشو براساخت خونه فروخته بود درنهایت این تغییر در من باعث شد که زندگی مشترک باخانمم حفظ شه بعد اونم من و خانمم عهد کردیم که تا صاحب خونه نشدیم دست از تلاش برنداریم که با کارکرد مشترکمون و کمک خدا در عرض یک سال نیم صاحب خونه شدیم گرچه بعد یک سال از خرید اونجا ساکن شدیم بخاطر طولانی شدن پوزش میخوام منتظر مطالب بعدیم باشید شاد باشید
سلام خدمت استاد گلم استاد نازنینم که خیلی هم دوستش دارم و برام یک الگو است یک الگو در تمام جهات، یک مرد، مردی از جنس ایمان.
سلام خدمت خانم شایسته عزیز و تمام پرسونل سایت که شبانه روز 24 زحمت میکشن تا ما بتوانیم راحت تر و بهتر از مطالب سایت استفاده کنیم.
سلام خدمت اعضای خانواده صمیمی ام که نظرات و تجارب و آزمون و خطا ها شون خیلی برام با ارزش است.
من میخوام چندتا از تجاربم را با شما به اشتراک بزارم تجاربی که نشان میده در زمان های مناسب تغییرات خیلی خوبی در زندگی ام به وجود آوردم که تا همین حالا خیلی از خودم راضی ام و هر بار که به اون ها فکر میکنم به خودم افتخار میکنم.
1-مورد اول مربوط میشه به بحث روابط، رابطه من با دوستانم.
من سه تا دوست داشتم که با من از لحاظ فامیلی هم نسبت نزدیک داشتند تا حدی که به صورت خیلی آزاد خانوادگی با هم برو بیا داشتیم
با اون سه نفر جمعا 4 نفر میشدیم و ساعت ها روز ها و شب های بسیار زیادی را با هم میگذروندیم و هم سن و سال هم بودیم تقریبا پنج سال با هم بودیم از آشنای من با سایت و استاد و این مطالب چند ماهی می گذشت و داشتم برای خودم راهکار های رو ایجاد میکردم که بتونم ورودی هایم را کنترول نمایم تا اینکه یک روز متوجه شدم که اون ها دارن ورودی های خیلی بدی وارد ذهنم میکنند اون ها کار ها رو پشت گوش انداختن، سیگار کشیدن،دیگران رو مقصر اتفاقات زندگی شون دانستن، از زیر بار مسولیت در رفتن، غیبت کردن،توجه به نکات منفی زندگی شهر کشور،عدم تفکر در مورد قوانین جهان،نپذیرفتن زندگی شون و خیلی عادت های زشت دیگه رو دارن به صورت ناخودآگاه وارد مغزم میکنن همون روز تصمیم گرفتم با ها شون قطع رابطه کنم و دیگه با ها شون معاشرت نداشته باشم خیلی برام سخت بود چون خیلی زمان زیادی رو با ها شون سپری کرده بودم و کلی با هم لحظات فان داشتیم اما با خودم گفتم موفقیت برای من از هر چی مهمتره و خداوند جواب میدهد همون روز قید شون رو زدم الان حدود 6-7 ماه میشه ازشون خبر ندارم.
و تو این شش هفت ماه جریانی از خوشبختی، سلامتی، ثروت، احساس خوب، یگانگی با خداوند و موفقیت کاری وارد زندگی ام شده است. من از اون ها کینه ای به دل ندارم و امیدوارم هر جا هستند خوب و خوشحال باشند.
2-مورد دوم مربوط به شبکه های اجتماعی میشه یک روز به خودم اومدم و دیدم که دارم وقت زیادی از روز و شبم رو در فیسبوک بیهوده تلف میکنم و همش عکس ها و زندگی بقیه رو نگاه میکنم و فضولی میکنم و این موضوع خیلی برام مهم شده بود از طرفی هم دارم از خیلی کارام و زندگی ام عقب میمونم چون براشون وقت نمیکنم. و حتی اون ساعت های رو که در فیسبوک بودم برام احساس بد به همراه داشت چون همه داشتن ورودی بد به ذهنم میدادند همون روز ها تصمیم گرفتم برنامه ش رو از داخل گوشی پاک کنم و این کار رو کردم از اون روز شاید حدود یکسال بگذره الان حسم خیلی بهتر شده،به زندگی بقیه کاری ندارم و دیگران و نظر دیگران برام کم اهمیت تر شده، بیشتر رو زندگی خودم تمرکز و توجه دارم، شارژ گوشیم بیشتر میره،حافظه گوشیم خالی شده و سبک تر شده و خیلی نکات مثبت دیگه.
3-مورد آخری مربوط میشه به مشتری هام، قبلا تمرکزم بیشتر بر روی نکات منفی مشتریان و مشتری های بد بود خوب بر طبق قانون بیشتر همون جور مشتری ها وارد مغازه ام میشدند تا اینکه به خودم اومدم و دیدم که تمرکز من بیشتر بر روی نکات منفی اون بنده خدا ها و کمبود ها است و فهمیدم که جهان مانند آینه عمل میکنه چیزی رو که ازت دریافت میکنه رو دوباره به خودت بر میگردونه.
تصمیم گرفتم که نکات مثبت مشتری هام رو واسه خودم بولد کنم و همیشه به یاد بیارم حالا همیشه مشتری های خوب و دست و دلباز وارد مغازه ام می شوند و شکر خدا خیلی راضی ام در حالیکه بقیه همسایه هام دارن از مشتری ها شون مینالن، من شکر خدا خیلی راضی ام و باید بیشتر و بیشتر روی نکات مثبت توجه کنم تا بهتر و بهتر بشه.
این ها تجارب من بودند هر جا هستید سرحال، سرخوش و سالم باشید.
من مدتیه خیلی نوسان فرکانسی دارم یعنی یه مدت حال عالی دارم ولی چند روز مدام ذهنم جولون میده و نمیذاره لذت ببرم
من همیشه میگم میدونم همه این اتفاقات حتی حال بدی هام قطعا به نفع منه خدا میخواد چیزی بهم بفهمونه که با این فایل فهمیدم چی رو میخواد بگه
میخواد بگه وقتی حالت خوبه بی خیال ننشین و به تغییر بهتر خودت فکر کن خودت رو وارد چالش کن
وقتی داری لذت میبری بقیه جنبه های شخصیتت رو ول نکن سعی کن همیشه به فکر بهبود خودت باشی اون وقت دیگه تضاد که همون حال بده نیاز نداری تا من بهت بفهمونم رو چی کار کنی بهم الهام شد یه لیست از پاشنه های اشیلم بنویسم و جلوش باورهای درستی که باید بسازم رو بنویسم و براشون تمرین در نظر بگیرم و همیشه به فکر پیشرفت باشم این البته کاریه که خیلی ازش وحشت دارم چون قراره منو با خودم روبرو کنه ولی چون شما گفتی باید تو دل ترس ها رفت میخوام این کارو انجام بدم
برای من در حال حاضر مهم ترین چیز ساختن نسخه ی بهتری از خودمه چون تا درونم زیبا نشه هیچ ثروتی و هیچ رابطه ای و هیچ نعمتی به سمتم نمیاد و اگرم بیاد کمکی بهم نمیکنه
این فایل رو صبح به عنوان نشانه ای از خداوند گوش دادم
چند باریه که دوباره گوشش میدم
تا بتونم درکش کنم
بتونم درک کنم که چیکار کنم
تغییر
بله تغییر،، مهم ترین اصل زندگی برای موفقیت
تغییر به موقع
همش دنبال این بودم که چیکار کنم، چه چیزی رو تغیر بدم
درمورد موضوعی که از خداوند برای اون نشانه خواسته بودم
من باید برای خلق کردن اون چیزی که میخوام
باورام رو تغییر بدم،، باوری که به واسطه ی اون بتونم ایمانم رو به خداوند بیشتر کنم
ایمان داشته باشم که وقتی خواسته ای رو میخوام،، با ایمان کامل به اینکه صد درصد خداوند اون رو برام خلق میکنه، درخواست کنم، و با ایمان کامل رهاش کنم، حالم رو خوب نگه دارم، در آرامش کامل باشم و احساسم رو خوب نگه دارم،، تا به موقع اش خداوند اون خواسته رو بهم بده و در این راه باید صبر کنم، صبور باشم، و صبر کنم، نه تحمل، صبر کنم با حال خوب، چون وقتی که حالم خوبه و احساس آرامش دارم نشانه ی ایمانم به خداونده،
سپاسگزارم خداوند عزیزم که با نشانه های واضح و روشن من رو حمایت هدایت میکنی
سپاس از استاد و مریم جان عزیزم برای این سایت بینظیر
از زمانی که یادم میاد دنبال پیشرفت و تغییرات اساسی در شرایط زندگیم بودم چون شرایطی بدی که خانواده ام داشتند هیچ موقع منو راضی نمی کرد که توی اون وضع بمونم لذا دنبال راهی بودم که به سرعت از اون وضعیت خارج بشم .
دنبال تغییرات سریع بودم واسه همین هم چند بار دچار شکست های سختی شدم و از اونها درس گرفتم یاد گرفتم که در درجه اول یک شبه نمیشه ره صد ساله رو رفت ، بعد از اون یادگرفتم که با زور زدن هم نمیشه پیشرفت کرد ، یادگرفتم که دنیا قوانینی داره که ابتدا باید اونهارو یادبگیرم ، یادگرفتم خودم رو بیشتر بشناسم و برای این مورد هزینه های زیادی رو پرداختم ، یادگرفتم که می تونم هر کاری رو که بخوام یاد بگیرم و در اون کار پیشرفت کنم . یادگرفتم که باید برای رسیدن به هر خواسته و هدفی بهاش رو بپردازم یادگرفتم که قبل از اینکه شرایط منو وادار به تغییرم کنند خودم تغییر رو شروع کنم یادگرفتم که هر گونه عملی بازتاب خاصی داره و من با انجام کارهای قبلی همون نتایج قبلی رو دریافت می کنم ، یادگرفتم که باید الگو یا الگوهای مختلفی برای هر جنبه ی زندگیم داشته باشم و فهمیدم که هنوز هم چیزهای زیادی رو باید یادبگیرم و از همه مهمتر اینکه دچار یکنواختی و تغییرات آرام قورباغه ای نشم
سلام میکنم خدمت استاد عباس منش عزیز و کاربران سایت ایشان
حدود 5 سال پیش بود که با دنیای وب و کسب درآمد از اینترنت آشنا شدم بعد از مدتی که در این فکر بودم یکی از دوستانم به من پیشنهادی داد و گفت تو که به کسب درآمد از وب علاقه داری بیا و یک وبلاگ برای خودت درست کن و شروع به جذب ترافیک کن و درآمد کسب کن و من چون در اون زمان به قول ناپلئون هیل فاکتور اشتیاق سوزان رو در وجودم داشتم بسیار و هر شب و هر روز به فکر کسب درآمد از وب بودم بعد از مدتی تصمیم خودم رو گرفتم و این کار رو کردم و یک وبلاگ راه اندازی کردم در کمتر از یک سال وبلاگ من رسید به 12000 آی پی یا بازدید کننده ی روزانه و تونستم با این ترافیک برسم به درآمد روزانه 30,000 تومن که برای من که از یک وبلاگ رایگان شروع کرده بودم و به این شرایط رسیده بودم واقعا عالی بود چون من دوم دبیرستان بودم و درآمدم رسیده بود به ماهیانه حدود 800 تا 900 هزار تومن و به خودم گفتم که آره دیگه این نهایت کاره و کافیه وبلاگت رو هر روز به روز نگه داری و کلی بازدید کننده واردش میشه و روی تبلیغات ها کلیک میکنه و سودش برای توئه و دیگه نمی خواد تغییری توش بدی در حالی که من این بازدید رو از گوگل بدست آورده بودم و چون در طی این یک سال سئو رو یاد گرفته بودم همان دوست خوبم به من باز پیشنهادی داد و گفت وبلاگ رو تبدیل به سایت کن تو که سئو بلدی بیا من یک وبسایت برات راه اندازی می کنم و روی اون کار کن تا برسی به درآمد های خیلی بالاتر و اینجا بود که من گفتم نه و (الان که استاد عباس منش گفت باید تغییر رو بپذیریم قبل از این که به ما تحمیل بشه یعنی همین) من این حرف دوستم رو قبول نکردم و تغییر رو نپذیرفتم بلایی که اومد سرم میدونی چی بود در کمتر از یکی دو ماه آینده سرویس وبلاگدهی پرشین بلاگ اعلام کرد که کلیه ی وبلاگ هایی که تبلیغات میزارن بسته میشن و عهده بسته شدن بر عهده ی وبلاگنویسه و من وبلاگی با 12000 بازدیدکننده ی روزانه رو نه تنها از دست دادم بلکه درآمدم از ماهی 800 هزار تومن به صفر رسید.
اما اگر اون روز حرف دوستم رو قبول میکردم و سایت راه اندازی میکردم و اون تغییر رو در زندگیم ایجاد میکردم می تونستم کاربران وبلاگم رو به سایت انتقال بدم و دچار اون ماجرا نمیشدم.
بنابراین طبق حرف استاد عباس منش همیشه بپرس آیا میشه شرایط رو از این بهتر و ساده تر کرد؟ و اگر بله بود با فانتوم برو سمتش چون اگر من هم وبلاگم رو تبدیل به سایت میکردم شاید یک ماه اول سخت بود تا یاد بگیرم شیوه راه اندازی سایت رو ولی سودی که میکردم برای این تغییر ده برابر بود.
با تشکر از استاد عباس منش به خاطر این فایل های که ذهن آدمو درگیر میکنه و آدمو به فکر میبره.
استاد باور کنید من تا حالا که 22 سال سن دارم و 5 سال سابقه طراحی سایت و سئو دارم در هیچ سایتی نظری به این بلندی قرار ندادم امیدوارم که از خوندنش لذت ببرید.
اول اینکه آقای عباس منش ، کشور خوش آب و هوایی هم انتخاب کردین ، آفرین :)
دوم تغییرات سایت الان خیلی قشنگ تر شده ، میشه راحتی رو حس کرد تو سایت !!!
سوالتون خیلی جالبه ، همیشه سوالاتی رو میپرسین که کلیدیه و مهم.
شاید جوابم یکم طولانی بشه و از عزیزانی هم که متن رو میخونن خواهشمندم صبر و حوصله به خرج بدین و بخونینش ، راهکار قشنگی داخلشه که پیشنهاد میکنم واسه یکبار هم که شده امتحانش کنین . .
اول از تغییراتی که جهان مجبورم کرد میگم ، اکثر ااوقات باید یه آینده نگری به کارمون بکنیم که چی میشه ، چه تو حوضه کار و چه زندگی و ارتباطات و ….
یه مثال کوچیک و مفهومی میزنم ازز کار خودم ، من 7 سال کافی نت داشتم ، و ارتباط و درامد خوبی هم داشت خداروشکر ، اما از زمانی که ADSL داشت راهشو باز میکرد تو خونه های مردم ، حدس زدم که باید تغییر بدم شغلمو اما اینکارو نکردم ، و تا جایی پیشرفت که اینترنت پرسرعت داخل خونه هرکس یه چیز عادی شد . .
درامدم بسیار بسیار کاهش پیدا کرد و غیر از درامد ضرری که کردم عمرم بود که میتونستم تو دوسه سال آخری که کافی نت داشتم تو یه حرفه دیگه متخصص بشم حداقلش.وقتی خوب فشار بهم وارد شد تغییر کردم و یا بهتره بگم مجبور به تغییر شدم و کارم رو تغییر دادم !!!
الان میخوام از روشی که خودم بدون فشار و در شرایط نسبتا متعادل تغییر کردم رو بگم ..
یه سر رسید بسیار خوشکل و شیک و جلد مخمل برداشتم که هدفها و شکرگذاری ها و .. رو داخلش مینویسم، اجازه بدین قبل از اینکه ادامه سررسید رو بگم یه واقعیت پزشکی رو بگم که همه ماها باهاش آشنا هستیم.یه پزشک جراح زیبایی ، به عنوان مثال برای جراحی بینی ، میاد “قبل از عمل” در همه جهات عکس از چهره بیمارش میگیره ، “بعد از عمل” هم دقیقا همون کارها رو انجام میده و با “نشان دادن تغییرات انجام شده” در بیمار و جلب رضایت بیمار هزینه جراحی رو ازش دریافت میکنه..
من ازین راهکار برای خودم استفاده کردم.صفحه جدیدی رو در سررسید باز کردم و بالای صفحه اول نوشتم” (قبل از عمل) ، تو این صفحه بدترین شرایط رو برای ادامه این زندگیم در نظر گرفتم که اگر تغییر نکنم و شرایط به بدترین شکل پیش بره من در چندماه آینده یا چندسال آینده این شخصیت میشم.. بدترین شکل ممکن رو از خودم ساختم و داخلش نوشتم.
و در صفحه جدید یا در صفحه بعدش نوشتم: (بعداز عمل) !!! تو این صفحه تمام زیبایی ها رو نوشتم.بهترین شکل ممکن برای آینده ام که اگر الان تغییر کنم و بسوی اهداف جدید گام بردارم در چندماه آینده یا چندسال آینده این شخصیت میشم و دلایل تغییراتم رو خیلی زیبا بهش اضافه کردم !!!
و هر دو روز یکبار هر دو صفحه رو کامل میخونم !!! و یادآوری و انگیزه و شوقی رو در من بوجود میاره برای تغییر کردن و خداروشکر این روش برای من موثر بوده!!!
از عزیزان خواهش میکنم این روش رو انجام بدن ، حتما نتیجه میگیرن و امیدوارم پایدار باشه ..
در پایان هم ممنونم که متن نسبتا طولانی بنده رو وقت گذاشتین و خوندین !!!
مهربان پروردگارباسخاوتم رو سپاسگزارم که منو به این سایت توحیدی هدایت کرد
استاد عزیزم رو سپاسگزارم که باآگاهی هایی که دارن ، ودراختیارمون قرارمیدن ،خودشون خوب زندگی کردن و کاری میکنن تا دنیا جای بهتری برای زیستن باشه
وخودم رو سپاس که آگاهانه این مسیر رو انتخاب کردم و متعهدانه پاش وایسادم تا نسخه ی باشکوهتری ازخودم بسازم💪
استاد عزیزم فرمودین بنویسیم که کجاها قبل ازاینکه اوضاع بدشه تغییر کردیم وکجاها انقد مقاومت کردیم در مقابل تغییر تا دنیا مجبور شده با درگوشی زدن مارو وادار به تغییر کنه
استادعزیزم ودیگر دوستانی که کامنت رو میخونید، من اصلا نمیدونستم که درست ترین حالت اینکه ،وقتی شرایط خیلی خوبه بشینم و آنالیز کنم و بگم چطور میتونه بهتر ازاین هم باشه🥰
من فکرمیکردم اوضاع خوبه دیگه خوبه دیگه ،اصلا نباید دست به این چارت زد تا خراب نشه😂😂
حالااستاد زد تمام باورهامو دراین باره فروریخت ،حالاباید درزمانی که همه چی مرتبه برم دنبال تغییر واین برام بسیار جالب بود
میدونم که قبلا هم بارها ازاستاداین مبحث رو شنیدم،اما الان دارم درکش میکنم
قبلا فقط شنیدمو رد شدم…
الان درمدار درکش هستم
من فکرمیکردم هروقت که اوضاع خیلی خرابه باید بفکر تغییر باشم وهمین موضوع باعث میشد چالش هام بزرگتربشن و انرژی بیشتری برای تغییر دادنش مصرف کنم
خیلی برام جالبه باید بشینم و همه ی جنبه های کاری ،مالی، ارتباطی و…رو آنالیز کنم ،تا کاربه درگوشی خوردن از طبیعت نکشه
ازتون سپاسگزارم استادعزیزم چقدر ازخودتون مثالهای خوبی زدین ،از ۱۶سالگی با خوندن کتاب اسپنسرجانسون(چه کسی پیرمرد جابجاکرد)متوجه شدین که کلوپ بازی یه پنیر بزرگه که به زودی تموم میشه
درحالی که من بارها اونو خوندم اما نتونستم باگِ زندگی خودمو توش پیداکنم
بعد درحالی که اوضاع کارتون مرتب بود رفتید بندرعباس بعد ۸سال باز درحالی که همه چی مرتب بود اومدید تهران،وبعد هم مهاجرت ….
خیلی خوب توضیح دادین ،سپاسگزارم ازتون🙏
من تو روابط عاطفی خیلی اذیت شدم همیشه وایسادم پاش تا زمانی که اوضاع خیلی بیریخت شه واسم این موندن ورنج کشیدنمم گذاشتم وفاداری گذاشتم تعهد ویا هربرچسب مزخرفی که چیزی جز پایین اومدن مدار و انرژی برام نداشت
الان که بهشون نگاه میکنم میبینم طبیعت سیلی هم زد امامن باز موندم وپشت این اسم که خونوادم هستن خانواده رو که دیگه نمیشه کنار گذاشت قایم شدم و درمقابل این تغییر این رها کردن ،مقاومت کردم
رابطه عاطفی پاشنه ی آشیل منه ومن خیلی باید دراین حوزه رو خودم کارکنم تا بتونم اون زمان که همه چی مرتبه هم،،،آنالیز کنم وببینم چطور باید بهترش کنم یااگه پنیر بزرگیه منو به اشتباه نندازه وبتونم تموم شدنشو ببینم وبرم به دنبال تقویت مهمترین رابطه ی زندگیم که همون رابطه توحیدی با خالق هست
مهربان پروردگار باسخاوتم ازت سپاسگزارم که منو به این سایت توحیدی هدایت کردی تا با شناخت قوانین ثابتت ،خالق عامدانه ی خواسته هام باشم
به نام خداوند بخشنده مهربان
داشتم کامنت دوستان عزیزم رو میخوندم و یهویی ذهنم رفت سمت تغییراتی که خودم باید بکنم
آیا همین العان ب خداوند توکل میکنید و سعی میکنیم که بهش ایمان واقعی داشته باشی و در عمل نشون بدیم اون ایمان رو
آیا همین العان ب این موضوع ایمان میاری که خداوند تورو هدایت میکنه یا نه؟
البته طبق فرکانس هات
یا نه میخای وارد تضاد بشی و اون وقت تازه سعی کنی که بهش ایمان بیاری
دوست داری وارد چالش زندگی بشی
وارد بیماری بشی وارد روابط نادلخاه بشی وارد مسیر پر پیچ و خم زندگی بشی
همین العانی که میدونی در رأس همه چیز الله هست بهش توکل میکنی و نتایج و کوچیک کوچیک میبینی ،نشانه ها رو میبینی یا
نه اون وقتی که بیماری تمام وجودت و گرفته و تو اون زمان در شرایط سختتر بخای خدا خدا کنی و باورش کنی و بخای اون ایمان و اون باور و تو خودت ایجاد کنی
تغییراتی که خودم کردم وارد شدن به ترس از تاریکی .ساختن روابط دلخواه
باور درست منم این بود که وقتی العان فرصتی هست که میتونم خودم آگاهانه واردش بشم چرا ک نه
میپذیرم و واردش میشم
أما اگه العان بهونه بیارم و تسلیم شیطان ذهن بشم جهان من و وارد ی شرایطی میکنه که اون موقع ب اجبار باید وارد ترس هام بشم و اون موقع برام سنگین تموم میشه
مثل العان ترس از بیماری و باور نداشتن بدن
این احساس اتفاقات خودش و جذب میکنه
پس من العان خودم باید تغییر کنم
که خداوند خودش من و هدایت میکنه ب سمت بهترین چیزها
من برگی در باد نیستم
کار شیطان ترساندن هست
ترس از وارد شدن ب دل افکار بد و نگران کننده
همه چیز دست توئه
یا العان تغییر میکنی یا وارد چالش ها میشی که بخای تغییر کنی
همه چیز دسته توئه
همه چیز دست أفکار توئه
همه چیز تحت عمل کرده توئه
همه چیز تحت باور کردن خودته
اگه وارد ترس هات شدی بدونی که تو قوی بودی و آگاهانه خودت اینکار و کردی مگه چند درصد اینکار و میکنن که برن تو تاریکی و حرکت کنند ب سمت ترس هاشون /هیچکس
چند نفر هستن که آگاهانه طرز غذا خوردن خودشون و عوض کنن.پس ارزش کار خودت و بدون و ب خودت ببال.
شیطان قسم خورده که بهت نجوا کنه و از هر دری وارد بشه أما تسلطی نداره به انسانهایی که بندگی خدا رو میکنن .پس بندگی خدا رو بکن
تصمیم با توئه کی تغییر میکنی
العان؟؟؟؟؟یا بعدا؟؟؟؟
تصمیم با توئه پریسا .
یکی از تمریناتی که بدرد آدم میخوره کار کردن روی اهرم رنج و لذت هست
۵سال آینده و با این ترس ها در نظر بکیر
۵سال آینده و با این اراده قوی و تصمیم های آگاهانه ای که گرفتی در نظر بگیر
اما همینقدر و هم باید بدونیم که تا همینحای کار با همین نجواها کار هر کسی نیست ما بچه های خیلی خیلی قوی هستیم که داریم روی خودمون کار میکنیم
واقعا تغییر شخصیت جسارت میخاد
که هر کسی اینکار و انجام نمیده اون هم آگاهانه
الله هدایت ب سمت آرامش ذهنی و جسمی عالی
سلام استاد عزیزم
یک مثال عملی و فوق العاده ای که دارم از تغییر وقتی اوضاع خوب هست این بود که ما بعد از ازدواج حدود 5سال طبقه بالای خونه مادرشوهرم مینشستیم و اوضاع هم اونقدر بد نبود و حتی چون پدرشوهرم در کار ساخت و ساز بودند میتونستن در تهیه خونه به ما کمک کنن ولی من همیشه میگفتم خدا خودش به ما بده و خدا رو صدهزار مرتبه شکر همین طور هم شد با وجود مخالفت های همسرم اساس خونه رو جمع کردم و در یک پروسه نه چندان آسان از لحاظ توجیه سازی از خونه مادرشوهرم رفتیم مستأجری بعد از حدود 6 سال تونستیم یک خونه ویلایی عالی بگیریم به لطف خدا ،یکی از جرقه هایی که به ذهنم رسید همون موقع برای پا شدن از اونجا حرف دختر خالم بود که بعد از 20سال زندگی با مادرشوهرش بعد از فوت اونها مجبورا رفته بود مستأجری و به من گفت فکر نکنی اینجا نشستی خونه خودت هست خونه وقتی مال شماست که سندش توی جیبت باشه!
و تجربه ۲۰ سال زندگی رو در یک جمله به من گفت .
شاید واقعا برای همه این شرایط نباشه و مجبورا بخوان با خانواده هاشون زندگی کنند مثل خود ما که اوایل این طور بود ولی بعد باید به فکر سرمایه گذاری باشند نه اینکه پدر و مادر ها رو تنها بذارن نه ما همیشه ازشون خبر میگیریم . و هر چی داریم از دعای خیر اونهاست .
حرفاتون باید با طلا نوشت استاد ممنونم
سلام خدمت استاد عزیز انشاالله هرجاکه هستی شاد پیروزی باشی اولین مطلبی که میخوام باشما به اشتراک بزارم مربوط میشه به اوایل نامزدیم که به سختی کار میکردم شب کار روزگار تابتونم بالاخونه بابامو بسازم که بعدازدواج توخونه خودم باشم قبلش خیلی بهم میگفتن اینکار رو نکن خیلی رو دیدیم که کارشون به ناکجا آباد کشیده حرف گوش کن منم تو جوابشون میگفتم انشاالله که چیزی نمیشه ساختم بعدش باهمه مشکلات نشستم اینم بگم که موقع عروسیم توتالار اتفاقی رخ داده بود که همون اول راه آبستن مشکلاتی تازه توزندگیم شد ازفردای عروسیم که رفتم برا کار تو شرکت هرغروب یا اول صبح که برمیگشتم خونه نمیدونستم باید خوشی اول زندگی رو تجربه کنم یا رفع اختلافات بین پدر و مادر وهمسرمو روزبه روز کار داشت وخیمتر میشد که بعد 4ماه از زندگیم با خانمم تصمیم گرفتیم به یه بهانه ای از اونجا در بیایم اون لحظات نه میتونستم طرفداری از خانمم کنم که گفته هاش در مورد رخدادهای روزمره معقول بود نه طرفداری از پدر مادر که تااون مرحله منو رسونده بودن وقتی به یک طرف رای میدی حتی به حق باعث دلخوری طرف مقابل میشه اینو که دیگه همه میدونید به شکلی که بود تصمیم بر جدایی از محل امن شدم اجاره نشینی اونم با دست خالی وسایلا رو خونه پدر خانم گذاشتیم تا پول پیش جور کنیم که بریم به هرکی میگفتیم مقداری پول بده نمیدآد نزدیک عیدم بود حق داشتن یه جورایی ویلون بودیم ازهمه طرف هم نیش و کنایه میشنیدیم تا اینکه خانمم یه تیکه طلاکه داشت ومادرش داده بود وقید کرده بود به هیچ عنوان تحت هر شرایطی حق فروش ندارید رو فروخت که با ضرر 600هزار شد وبقیشم ازحقوقم گذاشتیم که شد یک میلیون و یه زیر زمین کوچیک خیلی چیزاش با مستاجر بالایی مشترک بود اینم بگم که خانمم تمام سرویسهای طلاشو براساخت خونه فروخته بود درنهایت این تغییر در من باعث شد که زندگی مشترک باخانمم حفظ شه بعد اونم من و خانمم عهد کردیم که تا صاحب خونه نشدیم دست از تلاش برنداریم که با کارکرد مشترکمون و کمک خدا در عرض یک سال نیم صاحب خونه شدیم گرچه بعد یک سال از خرید اونجا ساکن شدیم بخاطر طولانی شدن پوزش میخوام منتظر مطالب بعدیم باشید شاد باشید
سلام خدمت استاد گلم استاد نازنینم که خیلی هم دوستش دارم و برام یک الگو است یک الگو در تمام جهات، یک مرد، مردی از جنس ایمان.
سلام خدمت خانم شایسته عزیز و تمام پرسونل سایت که شبانه روز 24 زحمت میکشن تا ما بتوانیم راحت تر و بهتر از مطالب سایت استفاده کنیم.
سلام خدمت اعضای خانواده صمیمی ام که نظرات و تجارب و آزمون و خطا ها شون خیلی برام با ارزش است.
من میخوام چندتا از تجاربم را با شما به اشتراک بزارم تجاربی که نشان میده در زمان های مناسب تغییرات خیلی خوبی در زندگی ام به وجود آوردم که تا همین حالا خیلی از خودم راضی ام و هر بار که به اون ها فکر میکنم به خودم افتخار میکنم.
1-مورد اول مربوط میشه به بحث روابط، رابطه من با دوستانم.
من سه تا دوست داشتم که با من از لحاظ فامیلی هم نسبت نزدیک داشتند تا حدی که به صورت خیلی آزاد خانوادگی با هم برو بیا داشتیم
با اون سه نفر جمعا 4 نفر میشدیم و ساعت ها روز ها و شب های بسیار زیادی را با هم میگذروندیم و هم سن و سال هم بودیم تقریبا پنج سال با هم بودیم از آشنای من با سایت و استاد و این مطالب چند ماهی می گذشت و داشتم برای خودم راهکار های رو ایجاد میکردم که بتونم ورودی هایم را کنترول نمایم تا اینکه یک روز متوجه شدم که اون ها دارن ورودی های خیلی بدی وارد ذهنم میکنند اون ها کار ها رو پشت گوش انداختن، سیگار کشیدن،دیگران رو مقصر اتفاقات زندگی شون دانستن، از زیر بار مسولیت در رفتن، غیبت کردن،توجه به نکات منفی زندگی شهر کشور،عدم تفکر در مورد قوانین جهان،نپذیرفتن زندگی شون و خیلی عادت های زشت دیگه رو دارن به صورت ناخودآگاه وارد مغزم میکنن همون روز تصمیم گرفتم با ها شون قطع رابطه کنم و دیگه با ها شون معاشرت نداشته باشم خیلی برام سخت بود چون خیلی زمان زیادی رو با ها شون سپری کرده بودم و کلی با هم لحظات فان داشتیم اما با خودم گفتم موفقیت برای من از هر چی مهمتره و خداوند جواب میدهد همون روز قید شون رو زدم الان حدود 6-7 ماه میشه ازشون خبر ندارم.
و تو این شش هفت ماه جریانی از خوشبختی، سلامتی، ثروت، احساس خوب، یگانگی با خداوند و موفقیت کاری وارد زندگی ام شده است. من از اون ها کینه ای به دل ندارم و امیدوارم هر جا هستند خوب و خوشحال باشند.
2-مورد دوم مربوط به شبکه های اجتماعی میشه یک روز به خودم اومدم و دیدم که دارم وقت زیادی از روز و شبم رو در فیسبوک بیهوده تلف میکنم و همش عکس ها و زندگی بقیه رو نگاه میکنم و فضولی میکنم و این موضوع خیلی برام مهم شده بود از طرفی هم دارم از خیلی کارام و زندگی ام عقب میمونم چون براشون وقت نمیکنم. و حتی اون ساعت های رو که در فیسبوک بودم برام احساس بد به همراه داشت چون همه داشتن ورودی بد به ذهنم میدادند همون روز ها تصمیم گرفتم برنامه ش رو از داخل گوشی پاک کنم و این کار رو کردم از اون روز شاید حدود یکسال بگذره الان حسم خیلی بهتر شده،به زندگی بقیه کاری ندارم و دیگران و نظر دیگران برام کم اهمیت تر شده، بیشتر رو زندگی خودم تمرکز و توجه دارم، شارژ گوشیم بیشتر میره،حافظه گوشیم خالی شده و سبک تر شده و خیلی نکات مثبت دیگه.
3-مورد آخری مربوط میشه به مشتری هام، قبلا تمرکزم بیشتر بر روی نکات منفی مشتریان و مشتری های بد بود خوب بر طبق قانون بیشتر همون جور مشتری ها وارد مغازه ام میشدند تا اینکه به خودم اومدم و دیدم که تمرکز من بیشتر بر روی نکات منفی اون بنده خدا ها و کمبود ها است و فهمیدم که جهان مانند آینه عمل میکنه چیزی رو که ازت دریافت میکنه رو دوباره به خودت بر میگردونه.
تصمیم گرفتم که نکات مثبت مشتری هام رو واسه خودم بولد کنم و همیشه به یاد بیارم حالا همیشه مشتری های خوب و دست و دلباز وارد مغازه ام می شوند و شکر خدا خیلی راضی ام در حالیکه بقیه همسایه هام دارن از مشتری ها شون مینالن، من شکر خدا خیلی راضی ام و باید بیشتر و بیشتر روی نکات مثبت توجه کنم تا بهتر و بهتر بشه.
این ها تجارب من بودند هر جا هستید سرحال، سرخوش و سالم باشید.
سلام استاد عزیزم
این فایل برای من واقعا یک هدایت بود
من مدتیه خیلی نوسان فرکانسی دارم یعنی یه مدت حال عالی دارم ولی چند روز مدام ذهنم جولون میده و نمیذاره لذت ببرم
من همیشه میگم میدونم همه این اتفاقات حتی حال بدی هام قطعا به نفع منه خدا میخواد چیزی بهم بفهمونه که با این فایل فهمیدم چی رو میخواد بگه
میخواد بگه وقتی حالت خوبه بی خیال ننشین و به تغییر بهتر خودت فکر کن خودت رو وارد چالش کن
وقتی داری لذت میبری بقیه جنبه های شخصیتت رو ول نکن سعی کن همیشه به فکر بهبود خودت باشی اون وقت دیگه تضاد که همون حال بده نیاز نداری تا من بهت بفهمونم رو چی کار کنی بهم الهام شد یه لیست از پاشنه های اشیلم بنویسم و جلوش باورهای درستی که باید بسازم رو بنویسم و براشون تمرین در نظر بگیرم و همیشه به فکر پیشرفت باشم این البته کاریه که خیلی ازش وحشت دارم چون قراره منو با خودم روبرو کنه ولی چون شما گفتی باید تو دل ترس ها رفت میخوام این کارو انجام بدم
برای من در حال حاضر مهم ترین چیز ساختن نسخه ی بهتری از خودمه چون تا درونم زیبا نشه هیچ ثروتی و هیچ رابطه ای و هیچ نعمتی به سمتم نمیاد و اگرم بیاد کمکی بهم نمیکنه
به نام یگانه خالق یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم عزیزم
سلام بر خانواده دوستداشتنی عباسمنش
این فایل رو صبح به عنوان نشانه ای از خداوند گوش دادم
چند باریه که دوباره گوشش میدم
تا بتونم درکش کنم
بتونم درک کنم که چیکار کنم
تغییر
بله تغییر،، مهم ترین اصل زندگی برای موفقیت
تغییر به موقع
همش دنبال این بودم که چیکار کنم، چه چیزی رو تغیر بدم
درمورد موضوعی که از خداوند برای اون نشانه خواسته بودم
من باید برای خلق کردن اون چیزی که میخوام
باورام رو تغییر بدم،، باوری که به واسطه ی اون بتونم ایمانم رو به خداوند بیشتر کنم
ایمان داشته باشم که وقتی خواسته ای رو میخوام،، با ایمان کامل به اینکه صد درصد خداوند اون رو برام خلق میکنه، درخواست کنم، و با ایمان کامل رهاش کنم، حالم رو خوب نگه دارم، در آرامش کامل باشم و احساسم رو خوب نگه دارم،، تا به موقع اش خداوند اون خواسته رو بهم بده و در این راه باید صبر کنم، صبور باشم، و صبر کنم، نه تحمل، صبر کنم با حال خوب، چون وقتی که حالم خوبه و احساس آرامش دارم نشانه ی ایمانم به خداونده،
سپاسگزارم خداوند عزیزم که با نشانه های واضح و روشن من رو حمایت هدایت میکنی
سپاس از استاد و مریم جان عزیزم برای این سایت بینظیر
در پناه الله یکتا
از زمانی که یادم میاد دنبال پیشرفت و تغییرات اساسی در شرایط زندگیم بودم چون شرایطی بدی که خانواده ام داشتند هیچ موقع منو راضی نمی کرد که توی اون وضع بمونم لذا دنبال راهی بودم که به سرعت از اون وضعیت خارج بشم .
دنبال تغییرات سریع بودم واسه همین هم چند بار دچار شکست های سختی شدم و از اونها درس گرفتم یاد گرفتم که در درجه اول یک شبه نمیشه ره صد ساله رو رفت ، بعد از اون یادگرفتم که با زور زدن هم نمیشه پیشرفت کرد ، یادگرفتم که دنیا قوانینی داره که ابتدا باید اونهارو یادبگیرم ، یادگرفتم خودم رو بیشتر بشناسم و برای این مورد هزینه های زیادی رو پرداختم ، یادگرفتم که می تونم هر کاری رو که بخوام یاد بگیرم و در اون کار پیشرفت کنم . یادگرفتم که باید برای رسیدن به هر خواسته و هدفی بهاش رو بپردازم یادگرفتم که قبل از اینکه شرایط منو وادار به تغییرم کنند خودم تغییر رو شروع کنم یادگرفتم که هر گونه عملی بازتاب خاصی داره و من با انجام کارهای قبلی همون نتایج قبلی رو دریافت می کنم ، یادگرفتم که باید الگو یا الگوهای مختلفی برای هر جنبه ی زندگیم داشته باشم و فهمیدم که هنوز هم چیزهای زیادی رو باید یادبگیرم و از همه مهمتر اینکه دچار یکنواختی و تغییرات آرام قورباغه ای نشم
به نام خدای مهربان
سلام میکنم خدمت استاد عباس منش عزیز و کاربران سایت ایشان
حدود 5 سال پیش بود که با دنیای وب و کسب درآمد از اینترنت آشنا شدم بعد از مدتی که در این فکر بودم یکی از دوستانم به من پیشنهادی داد و گفت تو که به کسب درآمد از وب علاقه داری بیا و یک وبلاگ برای خودت درست کن و شروع به جذب ترافیک کن و درآمد کسب کن و من چون در اون زمان به قول ناپلئون هیل فاکتور اشتیاق سوزان رو در وجودم داشتم بسیار و هر شب و هر روز به فکر کسب درآمد از وب بودم بعد از مدتی تصمیم خودم رو گرفتم و این کار رو کردم و یک وبلاگ راه اندازی کردم در کمتر از یک سال وبلاگ من رسید به 12000 آی پی یا بازدید کننده ی روزانه و تونستم با این ترافیک برسم به درآمد روزانه 30,000 تومن که برای من که از یک وبلاگ رایگان شروع کرده بودم و به این شرایط رسیده بودم واقعا عالی بود چون من دوم دبیرستان بودم و درآمدم رسیده بود به ماهیانه حدود 800 تا 900 هزار تومن و به خودم گفتم که آره دیگه این نهایت کاره و کافیه وبلاگت رو هر روز به روز نگه داری و کلی بازدید کننده واردش میشه و روی تبلیغات ها کلیک میکنه و سودش برای توئه و دیگه نمی خواد تغییری توش بدی در حالی که من این بازدید رو از گوگل بدست آورده بودم و چون در طی این یک سال سئو رو یاد گرفته بودم همان دوست خوبم به من باز پیشنهادی داد و گفت وبلاگ رو تبدیل به سایت کن تو که سئو بلدی بیا من یک وبسایت برات راه اندازی می کنم و روی اون کار کن تا برسی به درآمد های خیلی بالاتر و اینجا بود که من گفتم نه و (الان که استاد عباس منش گفت باید تغییر رو بپذیریم قبل از این که به ما تحمیل بشه یعنی همین) من این حرف دوستم رو قبول نکردم و تغییر رو نپذیرفتم بلایی که اومد سرم میدونی چی بود در کمتر از یکی دو ماه آینده سرویس وبلاگدهی پرشین بلاگ اعلام کرد که کلیه ی وبلاگ هایی که تبلیغات میزارن بسته میشن و عهده بسته شدن بر عهده ی وبلاگنویسه و من وبلاگی با 12000 بازدیدکننده ی روزانه رو نه تنها از دست دادم بلکه درآمدم از ماهی 800 هزار تومن به صفر رسید.
اما اگر اون روز حرف دوستم رو قبول میکردم و سایت راه اندازی میکردم و اون تغییر رو در زندگیم ایجاد میکردم می تونستم کاربران وبلاگم رو به سایت انتقال بدم و دچار اون ماجرا نمیشدم.
بنابراین طبق حرف استاد عباس منش همیشه بپرس آیا میشه شرایط رو از این بهتر و ساده تر کرد؟ و اگر بله بود با فانتوم برو سمتش چون اگر من هم وبلاگم رو تبدیل به سایت میکردم شاید یک ماه اول سخت بود تا یاد بگیرم شیوه راه اندازی سایت رو ولی سودی که میکردم برای این تغییر ده برابر بود.
با تشکر از استاد عباس منش به خاطر این فایل های که ذهن آدمو درگیر میکنه و آدمو به فکر میبره.
استاد باور کنید من تا حالا که 22 سال سن دارم و 5 سال سابقه طراحی سایت و سئو دارم در هیچ سایتی نظری به این بلندی قرار ندادم امیدوارم که از خوندنش لذت ببرید.
سلام و درود به تمامی عزیزان !!!
اول اینکه آقای عباس منش ، کشور خوش آب و هوایی هم انتخاب کردین ، آفرین :)
دوم تغییرات سایت الان خیلی قشنگ تر شده ، میشه راحتی رو حس کرد تو سایت !!!
سوالتون خیلی جالبه ، همیشه سوالاتی رو میپرسین که کلیدیه و مهم.
شاید جوابم یکم طولانی بشه و از عزیزانی هم که متن رو میخونن خواهشمندم صبر و حوصله به خرج بدین و بخونینش ، راهکار قشنگی داخلشه که پیشنهاد میکنم واسه یکبار هم که شده امتحانش کنین . .
اول از تغییراتی که جهان مجبورم کرد میگم ، اکثر ااوقات باید یه آینده نگری به کارمون بکنیم که چی میشه ، چه تو حوضه کار و چه زندگی و ارتباطات و ….
یه مثال کوچیک و مفهومی میزنم ازز کار خودم ، من 7 سال کافی نت داشتم ، و ارتباط و درامد خوبی هم داشت خداروشکر ، اما از زمانی که ADSL داشت راهشو باز میکرد تو خونه های مردم ، حدس زدم که باید تغییر بدم شغلمو اما اینکارو نکردم ، و تا جایی پیشرفت که اینترنت پرسرعت داخل خونه هرکس یه چیز عادی شد . .
درامدم بسیار بسیار کاهش پیدا کرد و غیر از درامد ضرری که کردم عمرم بود که میتونستم تو دوسه سال آخری که کافی نت داشتم تو یه حرفه دیگه متخصص بشم حداقلش.وقتی خوب فشار بهم وارد شد تغییر کردم و یا بهتره بگم مجبور به تغییر شدم و کارم رو تغییر دادم !!!
الان میخوام از روشی که خودم بدون فشار و در شرایط نسبتا متعادل تغییر کردم رو بگم ..
یه سر رسید بسیار خوشکل و شیک و جلد مخمل برداشتم که هدفها و شکرگذاری ها و .. رو داخلش مینویسم، اجازه بدین قبل از اینکه ادامه سررسید رو بگم یه واقعیت پزشکی رو بگم که همه ماها باهاش آشنا هستیم.یه پزشک جراح زیبایی ، به عنوان مثال برای جراحی بینی ، میاد “قبل از عمل” در همه جهات عکس از چهره بیمارش میگیره ، “بعد از عمل” هم دقیقا همون کارها رو انجام میده و با “نشان دادن تغییرات انجام شده” در بیمار و جلب رضایت بیمار هزینه جراحی رو ازش دریافت میکنه..
من ازین راهکار برای خودم استفاده کردم.صفحه جدیدی رو در سررسید باز کردم و بالای صفحه اول نوشتم” (قبل از عمل) ، تو این صفحه بدترین شرایط رو برای ادامه این زندگیم در نظر گرفتم که اگر تغییر نکنم و شرایط به بدترین شکل پیش بره من در چندماه آینده یا چندسال آینده این شخصیت میشم.. بدترین شکل ممکن رو از خودم ساختم و داخلش نوشتم.
و در صفحه جدید یا در صفحه بعدش نوشتم: (بعداز عمل) !!! تو این صفحه تمام زیبایی ها رو نوشتم.بهترین شکل ممکن برای آینده ام که اگر الان تغییر کنم و بسوی اهداف جدید گام بردارم در چندماه آینده یا چندسال آینده این شخصیت میشم و دلایل تغییراتم رو خیلی زیبا بهش اضافه کردم !!!
و هر دو روز یکبار هر دو صفحه رو کامل میخونم !!! و یادآوری و انگیزه و شوقی رو در من بوجود میاره برای تغییر کردن و خداروشکر این روش برای من موثر بوده!!!
از عزیزان خواهش میکنم این روش رو انجام بدن ، حتما نتیجه میگیرن و امیدوارم پایدار باشه ..
در پایان هم ممنونم که متن نسبتا طولانی بنده رو وقت گذاشتین و خوندین !!!
بنام مهربان پروردگارباسخاوتم
ردپای ۱۱۲👣🥰👍🏻
مهربان پروردگارباسخاوتم رو سپاسگزارم که منو به این سایت توحیدی هدایت کرد
استاد عزیزم رو سپاسگزارم که باآگاهی هایی که دارن ، ودراختیارمون قرارمیدن ،خودشون خوب زندگی کردن و کاری میکنن تا دنیا جای بهتری برای زیستن باشه
وخودم رو سپاس که آگاهانه این مسیر رو انتخاب کردم و متعهدانه پاش وایسادم تا نسخه ی باشکوهتری ازخودم بسازم💪
استاد عزیزم فرمودین بنویسیم که کجاها قبل ازاینکه اوضاع بدشه تغییر کردیم وکجاها انقد مقاومت کردیم در مقابل تغییر تا دنیا مجبور شده با درگوشی زدن مارو وادار به تغییر کنه
استادعزیزم ودیگر دوستانی که کامنت رو میخونید، من اصلا نمیدونستم که درست ترین حالت اینکه ،وقتی شرایط خیلی خوبه بشینم و آنالیز کنم و بگم چطور میتونه بهتر ازاین هم باشه🥰
من فکرمیکردم اوضاع خوبه دیگه خوبه دیگه ،اصلا نباید دست به این چارت زد تا خراب نشه😂😂
حالااستاد زد تمام باورهامو دراین باره فروریخت ،حالاباید درزمانی که همه چی مرتبه برم دنبال تغییر واین برام بسیار جالب بود
میدونم که قبلا هم بارها ازاستاداین مبحث رو شنیدم،اما الان دارم درکش میکنم
قبلا فقط شنیدمو رد شدم…
الان درمدار درکش هستم
من فکرمیکردم هروقت که اوضاع خیلی خرابه باید بفکر تغییر باشم وهمین موضوع باعث میشد چالش هام بزرگتربشن و انرژی بیشتری برای تغییر دادنش مصرف کنم
خیلی برام جالبه باید بشینم و همه ی جنبه های کاری ،مالی، ارتباطی و…رو آنالیز کنم ،تا کاربه درگوشی خوردن از طبیعت نکشه
ازتون سپاسگزارم استادعزیزم چقدر ازخودتون مثالهای خوبی زدین ،از ۱۶سالگی با خوندن کتاب اسپنسرجانسون(چه کسی پیرمرد جابجاکرد)متوجه شدین که کلوپ بازی یه پنیر بزرگه که به زودی تموم میشه
درحالی که من بارها اونو خوندم اما نتونستم باگِ زندگی خودمو توش پیداکنم
بعد درحالی که اوضاع کارتون مرتب بود رفتید بندرعباس بعد ۸سال باز درحالی که همه چی مرتب بود اومدید تهران،وبعد هم مهاجرت ….
خیلی خوب توضیح دادین ،سپاسگزارم ازتون🙏
من تو روابط عاطفی خیلی اذیت شدم همیشه وایسادم پاش تا زمانی که اوضاع خیلی بیریخت شه واسم این موندن ورنج کشیدنمم گذاشتم وفاداری گذاشتم تعهد ویا هربرچسب مزخرفی که چیزی جز پایین اومدن مدار و انرژی برام نداشت
الان که بهشون نگاه میکنم میبینم طبیعت سیلی هم زد امامن باز موندم وپشت این اسم که خونوادم هستن خانواده رو که دیگه نمیشه کنار گذاشت قایم شدم و درمقابل این تغییر این رها کردن ،مقاومت کردم
رابطه عاطفی پاشنه ی آشیل منه ومن خیلی باید دراین حوزه رو خودم کارکنم تا بتونم اون زمان که همه چی مرتبه هم،،،آنالیز کنم وببینم چطور باید بهترش کنم یااگه پنیر بزرگیه منو به اشتباه نندازه وبتونم تموم شدنشو ببینم وبرم به دنبال تقویت مهمترین رابطه ی زندگیم که همون رابطه توحیدی با خالق هست
مهربان پروردگار باسخاوتم ازت سپاسگزارم که منو به این سایت توحیدی هدایت کردی تا با شناخت قوانین ثابتت ،خالق عامدانه ی خواسته هام باشم
عشق برای همتون❤💚❤❤💚❤