می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 52 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    221MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی می خواهی جزو کدام گروه باشی؟
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

783 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد مفرد گفته:
    مدت عضویت: 4016 روز

    با سلام

    با تشکر ار اقای عباسمنش و کلیه پرسنل محترمشون..

    فایل های صوتی رایگان برای من بسیار مفید بود و دیدم را نسبت به زندگی تغییر دادم..نتایج فوق العاده رو دارم تجربه میکنم،ممنونم و از خدا می خوام این بندگان خوبش رو بازهم در مسیر زندگیم قرار بده تا بیشتر خدای مهربانم رو بشناسم…

    ممنونم پروردگار مهربانم.آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهدی میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 3408 روز

    باسلام و احترام محضرتان

    تشکر بابت مطالب زیبا

    بازم بسیار قدرتمند ظاهر شدید

    سایت بسیار زیبایی دارید..

    قالب سایت هم خیلی زیباست

    افتخار ما آشنایی با شماست

    امیدواریم روزی باشما همکاری کنیم

    باسپاس بیکران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ترانه مرندی گفته:
    مدت عضویت: 3177 روز

    الان دلیلی که باعث شدم بخواهم تغییر کنم وابستگی من به هدفی بود که حدود 5 سال است به آن نمی رسم . فهمیدم اگر با ایمان از خدا می خواستم همان بار اول بهش اعتقاد و اطمینان داشتم بهم میداد . به جای اینکه هر روز با ناامیدی و افسردگی رفتار کنم . نزدیک یک هفته است که باور کرده ام خدا خواسته ام را بهم داد و در زمان مناسب اجابت می کند اگر 5 سال پیش همینو باور می کردم زودتر بهم میداد .در این مورد من جزو گروه دوم هستم. تا فشار و سختی از همه جوانب بهم وارد نشد نفهمیدم.

    اما مواردی هم جزو رده چهار بودم زمانهایی که بسیار شتابزده مخصوصا در روابط عاطفی ام رفتار می کردم و فورا انها را تمام می کردم که بعد ها که با تجربه تر شدم فهمیدم بایستی صبوری بیشتری می کردم . اما الان برایم مهم نیست چرا که فکر می کنم به صلاحم بوده این ادم های زیر متوسط از زندگیم کنار بروند و به دنبال آن خواسته ها و ملاک هایم را تشخیص دادم الان می دانم از زندگی آینده ام چه می خواهم چرا که ادم های کوچک و متوسط بهم یاد دادند چطور بلند نظر باشم و برای خودم به دنبال عزت آرامش و زندگی زیبا باشم . بدون این که فشاری به خودم وارد کنم همه خواسته ها و درخواسته هایم را مجسم و باور می کنم و باور کردم خدا هم سختی های زندگی را بهم نشان داد که به دنبالش راه حل درست را خودم بیابم .

    راستش الان به نظرم بهتر است انسان جزو رده سه باشد نه خیلی از این شاخه به ان شاخه بپرد نه خیلی دیر از زندگی درس بگیرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    همایون نورمحمدی گفته:
    مدت عضویت: 3304 روز

    با سلام خدمت آقای عباس منش و همکاران , من حدود یک سال پیش با برنامه شما آشنا شدم هرزگاهی به فایلها گوش میکنم ولی متاسفانه نمی تونم خودم تغییر بدم واز تغییر ترس و واهمه دارم لطفأ راهنمایی کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    پیمان محمودی گفته:
    مدت عضویت: 2790 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش دوست داشتنی

    من همین امروز عضو سایتتون شدم و خیلی جالبه که بگم حدس میزنم یه جورایی در گروه چهارم قرار دارم.

    من کارمند نظامی هستم و در کرمان مشغول به کار بودم و همسر و یک دختر فلج مغزی دارم. چند سال بود که با حقوق کارمندی و درامد یکنواخت و زندگی تقریبا نرمال داشتم زندگی‌رو می‌گذراندم اما یه حسی بهم میگفت باید به خودت تکون بدی اینجوری نمیشه.

    بالاخره با هر مشقتی که بود علیرغم میل خانمم خودم رو به تهران منتقل کردم. البته تهران اومدنم هم بخاطر نشونه هایی بود که دریافت کرده بودم.

    استاد خیلی برام شگفت آور بود که از جایی که فکرشو نمیکردم یه خونه موقت و مجانی جور شد تا بتونم خونه اجاره کنم. بعد از اون وام بانکی که سه سال قرار بود بدن و تقریبا قیدشو زده بودم جور شد و به راحتی توی تهران فعلا خونه اجاره کردم. در همین چند ماه واقعا اتفاقاتی برام می افته که وقتی بهشون دقت میکنم متوجه میشم مانند قطعات یک‌پازل دارن نقش بازی میکنن تا جایی که گاهی اوقات از اینهمه هماهنگی بین این اتفاقات میترسم. نمیدونم قراره چی بشه ولی خیلی دلم روشنه که مطمئنا این پازل به زودی تکمیل میشه و من به اون چیزی بخاطرش از کرمان هجرت کردم خواهم رسید.

    استاد مشکل اصلی که من در این فرآیند دارم همسرمه که هنوز به شدت مخالف اومدنمون به تهرانه و همش به بهانه های مختلف سعی میکنه منو پشیمون کنه. از طرفی هم اصلا اعتقادی به فرکانس و مدار و این قوانین نداره. یه جورایی توی دسته دوم قرار داره یا حتی دسته اول. میخواستم راهنماییم کنین با این مساله چطور کنار بیام و به‌چه شکل حلش کنم!؟ ممنون میشم اگر راهنماییم کنین. :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مریم افشار گفته:
    مدت عضویت: 1482 روز

    سلام دوستان عزیز

    من چند سال هست که در یک مهارت اموزش دیدم و هیچ پیشرفتی نداشتم با وجود اینکه خیلی تلاش کردم میدونم باورهای نامناسبی دارم روشون کار میکنم ولی ازش دل سرد شدم و میخام از این کار برم بیرون

    من دقیقا متوجه منظور استاد نشدم چجوری باید بفهمیم چه تغییری باید کنیم یا کجا باید بریم چکار باید بکنیم؟

    دوستان عزیزم ممنون میشم اگر راهنمایی کنید🙏🏻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حمیده اسماعیلی گفته:
      مدت عضویت: 2145 روز

      بنام خدایی که زیباست و زیبایی رو دوست داره….

      سلام دوست نازنینم مریم جان..

      باید ببینی اون مهارتی رو که یاد گرفتی مهارتی هست که بهش علاقه داری با خیر؟ باید علاقت رو بشناسی و در مسیرش حرکت کنی…البته که در کنار حرکت کردن در مسیر علاقت ات باید باورسازی هم انجام بدی…باورهای قدرتمندکننده بسازی اون وقته که قطعا به موفقیت خواهی رسید…با رعایت اصل تکامل…آرام آرام…قدم به قدم عزیزم….

      نکته بعدی در مورد تلاش زیاده…این باور اشتباهیه که ما فکر کنیم با تلاش فیزیکی زیاد نتیجه حاصل میشه…نه اینطور نیست…تلاش ذهنی بیشتر از تلاش فیزیکی باید باشه عزیزم….

      نکته مثبت اینه که خودت میدونی که باورهای مناسبی نداری پس این یعنی نصف راه رو رفتی….حالا که میدونی مشکل از اینه که باورهای نامناسبی داری پس بیا متعهدانه به خودت قول بده که باورهای قدرتمند کننده بسازی….هر روز یک قدم کوچیک بردار برای ساختن باورهات….قدم های کوچیک اما متوالی عزیزم….

      دلسرد نشو از این مسیر…بعضی وقتا آدم یه کوچولو دلسرد میشه اما اجازه نده که این ادامه پیدا کنه….مصمم تر از قبل برگرد به مسیر و با قدرت بیشتری ادامه بده….نگران نباش این که یه وقتایی انگیزت کم میشه برای همه پیش میاد….برای منم پیش اومده اما سعی کن توی این حالت نمونی و حرکت کنی…با ایمان حرکت کن عزیزم….

      اینجا که گفتی میخام بیام بیرون…بهت پیشنهاد میکنم وقتی میخوای کاری رو انجام بدی از دکمه نشانه ایی برای قدم بعدی کمک بگیر…هدابت روزانه…خیلی بهت کمک میکنه….

      و در جواب به سوال آخر که گفتی چکار باید کنم؟ کجا باید برم؟ باید بگم فقط از خداوند بخواه هدایتت کنه….ایمانت رو قوی کن…خدارو باور کن و ازش بخواه….قطعا به بهترین مسیر هدایتت میکنه عزیزم…

      امیدوارم تونسته باشم بهت کمک کرده باشم….عاشقتم….مراقب زیباییهات باش دوست قدرتمندم….😊😊😚😚☺

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        زهراهنرمند گفته:
        مدت عضویت: 1764 روز

        سلام دوست عزیز و ارزشمند من

        این فایل نشونه ام بود . در تضادی قرار گرفتم ، در حال کار روی باورام و حرکت هستم .. تااینکه به جواب شما به سوال دوستمون رسیدم این سوال منم بود .جوابت و خوندم و احساسم خیلی خوب شد چون جواب من هم بود و سوال و به همراه جواب کاملت رو در دفترم نوشتم و کلی ذهنم باز شد

        هرجاهستی شاد و موفق باشی 🌷🌱💖

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    سارا تقوی گفته:
    مدت عضویت: 1439 روز

    با سلام و احترام

    در مورد سوالی که استاد فرمودن باید بگم من یه بار یه سیلی خیلی محکم خوردم و اون هم به این دلیل بود که اولا خودم رو لایق داشتن اون نعمت نمیدونستم و همش استرس داشتم که ازم بگیرنش و دوما با وجود اینکه خیلی سال بود دنبال این نعمتی بودم که بدست اورده بودم اما بعدش دودل شدم که نکنه دارم اشتباه میکنم. شک کردم و رفتم دعا نویس (الان که فکر میکنم چقدر ساده لوح بودم که وقتی مامانم بهم گفت بیا بریم دعا نویس عوض اینکه بگم خدا به من نعمت رو داده، با خودم فکر کردم شاید این از طرف خداست باید برم….) خلاصه این داستان نشون داد به من که ترس و دودلس چه بلایی میتونه سر ادم بیاره

    بعد از این قضیه فهمیدم باید تغییر کنم و خدا رو شکر کلاس های عزت نفس و … رو شروع کردم البته با یه استاد دیگه. با اون استاد جلو رفتم و سعی کردم در خواسته ام استوار باشم. نمیگم صد در صد خوب بودم و رعایت میکردم ولی کم و بیش در حد توانم کارهایی که بهم گفته شده بود رو انجام میدادم. جالب این بود که من مقاومت ذهنی شدید نسبت به خدا داشتم و هر وقت توی این کلاس حرف از خدا میشد میزدم جلو و سر سری گوش میکردم. تا اینکه یه ماه مونده بود کارم درست بشه کرونا گرفتم و این منو خیلی ترسوند. اون موقع بود که زار میزدم و از خدا کمک میخاستم. یادمه ظهر یکی از روزها دراز کشیده بودم و از شدت استرس خوابم نمیبرد. گفتم بزار یوتیوب نگاه کنم حواسم پرت بشه. یهو فایل استاد به اسم نگاه سیستمی به خداوند رو دیدم و شروع کردم به گوش دادن. من چنان محو اون حرف ها شدم که واقعا نفهمیدم یه ساعت چطور گذشت. یکی دو تا فایل دیگه رو هم نگاه کردم. بعدازظهرش بهم زنگ زدن گفتن کارت درست شده. خدارو شکر

    به نظرم بعضی وقت ها ما تشخیص نمیدیم که باید تغییر کنیم و یا چه چیزی رو تغییر بدیم. و گاها فکر میکنیم که تغییر کردیم و بسه دیگه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: