می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 43 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    221MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی می خواهی جزو کدام گروه باشی؟
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

783 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Arezoo soleimani گفته:
    مدت عضویت: 3712 روز

    سلام آقای عباس منش از شما به خاطراین فایل جالب و تاثیر گزار ممنون حرفاتون باعث شد بیشتربه زندگیم دقت کنم .من 4روزه سعی میکنم وارد سایت شم نمیشد الانم از ساعت7:15دارم ور میرم تا تونستم آخرش ساعت 8:30 وارد شم ببخشید.

    زندگی من پر از مثالایی هست که خودم با یه تلنگر کوچیک باعث تغییرش شدم اولین مثالی که یادم میاد بر میگرده به7سالگیم من اون موقع خیلی دروغ میگفتم و یه روز رفته بودم پیش دختر همسایمونو.به دروغ گفتم که چند وقت پیش یه دزد اومده خونمونو………یه عالمه دروغو چاخان دیگه، فرداش که رفتم بیرون دیدم آمبولانس جلوی خونشون واستاده و هستی دختر همسایمونو دارن میبرن بیمارستان بعدا از مامانش شنیدم که گفت مجبور بوده واسه کاری دو ساعت مرخصی بگیره و بره خونه کلید که انداخته رفته تو تا درو باز کرده هستی از ترس تشنج کرده فکر کرده دزده.از اون به بعد دیگه من اگه خیلی مجبور بشم دروغ میگم.

    این قضیه بر مبگرده به سه سال پیش من دختری بودم که تو نازو نعمت بزرگ شده بودمو هر چی میخواستم سه سوته برام مهیا بود خیلی هم به زیبایی و تبپم مینازیدمو تنها دغدغه ی زندگیم این بود که هر چیزیرو مد میشد بخرمو اولین باشم هر چیم از غرورم بگم کم گفتم تا اینکه پدرم بیمار شدو در عرض 6ماه دو کارخونمون ورشکست شدو چون وام چند صد میلیونی داشتیم کل داراییمونو به غیر از یه خونه کوچیکو یه ماشین فروختیمو بعد از 3ماه از ورشکستگس پدرم فوت کرد زندگیمون از این رو به اون رو شد و فقط منو مادرو برادرم موندیم با یه حقوق مستمری بگیری خیلی نا امید شدم و با خدا قهر کردم آخه فقط15 سالم بود یه شب پدرمو تو خواب دیدم که گفت خدا خیلی دوست داره که به خاطر تغییر تو کل زندگیمونو تغییر داد بعد از اون ماجرا خیلی از لحاظ اخلاقی تغییر کردم قبلا مغرور بودم و نمازامو یکی درمیون میخوندم ولی الان خیلی عوض شدم و با اینکه هنوزم وضعمون به نسبت خوب نیست ولی خدارو به خاطر این تغییر بزرگ تو زنگیم که باعث یه تغییر بزرگتر تو وجودم شد شکر میکنم شاید بگین تو که از نظر مالی ضعیف شدی ولی باید بگم من یه چیز کوچیکو از دست دادم تا چندین موهبتو به دست بیارم و باید اون ذره ی به ظاهر بزرگو که قبلا مثل کوه طلا بود برام رو کنار میذاشتم تا نگام به آسمون و خدای خودم باشه.

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مهناز قمری گفته:
    مدت عضویت: 3818 روز

    با سلام و احترام فراوان خدمت استاد محترم آقای عباس منش

    در پاسخ به سوالات زیر دارم بگم که :

    چه تغییر بزرگی را در زمان مناسب در زندگی خود ایجاد کردید؟

    بزرگ ترین تغییر که فکر میکنم در زندگی دادم، مربوط به زمانی که تصمیم گرفتن باور ها و نوع نگاه کردن به زندگیمو تغییر بدم.شاید الان در ابتدا راهم و تلاش میکنم که ذهنمو و فکرمو یک سو کنم برای پیروی کردن از این قانون دنیا ولی میدونم که در آینده بزرگترین تصمیم زندگی من همون لحظه ای که خواستم تغییر کنم.

    و چه زمانی جهان با سختی و مشکلات فراوان شما را مجبور به تغییر کرد؟

    زمانی که من احساس می کردم پر از خالیم . این زمان بود که دنبال کسی یا چیزی بودم که یا بتونم جواب بده به من که چرا این احساس رو دارم . یا هر چیزی که بتونه منو از دست این احساس نجات بده.

    زمانی های این احساس رو داشتم که پر از آرزو بود ولی هیچ موقع بهش نرسیدم مثل یک رویا شده بود. یا زمانی که میدونستم پر از تواناییم ولی نمیدونستم چه طوری باید خودمو ثابت کنم که این توانایی ها رو دارم یا اینکه زمانی که پر شده بودم از حرف های که از دیگران شنیده بودم ولی حرفی نداشتم بهشون بزنم از این زمان ها بود که منو به این احساس رسوند و باعث شد تا به دنبال راه حلی باشم که بتونم کاری بکنم که دیگه این احساس رو نداشته باشم. و اونجا بود که با این قانون روبرو شدم.

    و متاسف که نتونستم سر زمان اعلام شده توی نظر سنجیتون شرکت کنم. آخه من اعتماد به نفسم توی نظر دادن توی هر جایی خیلی ضعیفه و الان دارم روش کار میکنم که بتونم حلش کنم.به خاطر همین با تاخیر فرستادم نظرمو. ببخشید اگه نوع نگارش متن چندان درست نیست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    حمید حلاج پور گفته:
    مدت عضویت: 3208 روز

    دروود به گروه قدرتمند عباس منش

    من الان این کلیپ رو دیدم. و خیلی متحیر شدم.

    واقعا عالیه. عالی.

    خداروشکر میکنم که الان متوجه شدم منم جزو گروه چهارم هستم.

    من متولد 1368هستم. از کودکیم هیچوقت خودمو محتاج پول نمیدونستم.بخاطر همین هم هرشغلی که توی مسیرم قرار میگرفت رو میرفتم.

    از فروشندگی و برق کشی ساختمان بگیر تا کارگری توی کازخانه های بزرگ.

    کلا هیچوقت برای پول کار نکردم و هرجا هم که میرفتم، خیلی خیلی موفق بودم تا حدی که زمان استعفام، همکارانم خیلی ناراحت میشدند.

    نمیخوام زیاد به گذشته برگردم. سال 86کار خرید و فروش تلفن همراه رو شروع کردم. بعد از شش ماه دیدم این شغل منو ارضا نمیکنه. بعدش رفتم برق کشی ساختمان. اونجا هم به همین صورت بعد از یه مدتی ترک کردم. بعدش رفتم کارخانه خودروسازی تکنسین برق شدم اونجا رو هم ترک کردم و رفتم خدمت سربازی. جالب اینه که در کنار این شغل ها، من دانشگاه هم میرفتم و کاردانی الکترونیک گرفتم.

    خدمت سربازی هم بسیاربسیار عالی بود و موفقیت های زیادی داشتم. خیلی سریع ارشد یگان شدم. همزمان یک وظیفه خیلی عالی و راحتی داشتم. که حتی نگهبانی و رژه نداشتم. کلا یه سر و سامان کلی دادم اونجا رو. خداروشکر.

    دقیقا بعد از دو روز که خدمتم تموم شد، به سرکار جدید رفتم. کارخانه تولید درب و پنجره دوجداره. اونجا هم خیلی سریع به مقام و پست عالی رسیدم با حقوق خوب و همزمان دانشگاه هم رفتم برای کارشناسی حسابداری.

    دانشگاه رو تمام کردم و دیدم از کارم راضی نیستم. دوست داشتم خودم تولید داشته باشم.

    اومدم بیرون و تولید توری های مدرن رو راه انداختم و همزمان مغازه ای برای فروش توری، درب و پنجره و لوازم مصرفی دوجداره.

    الان هم میخوام کارمو وسعت بدم و برای پیشرفت بیشتر حرکت کنم.

    اگه بخوام به صورت خلاصه بگم، به نظرم من جزو گروه چهارم هستم. تا الان هیچ سختی و مشکلی منو مجبور به ترک اون شغل نکرد. من خودم به این نتیجه میرسیدم که جام اینجا نیست و لیاقت من بیشتر از اینهاست.

    واقعا خدارو شکر میکنم. خدایا ممنونم ازت

    از شما هم ممنونم که باعث شدید من نگاهی به گذشته ام داشته باشم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    Aliparishani گفته:
    مدت عضویت: 1516 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان

    این فایل در مورد این که کی باید تغییر کنیم و افرادی که در زمان های مختلف ودر شرایط متفاوتی تغییر میکنن .

    من همیشه میگفتم که خوب بود منم توی شرایط بسیار بد و فقر بسیار زیادی بزرگ میشدم تا انگیزه ی بیشتری الان داشتم تا الان واقعا میخواستم که تغییر کنم ولی الان میگم نه خدارا صدهزار مرتبه شکر که الان در ارامش و رفاهم و توی همین شرایط من باید با تمام وجودم بخواهم که به اهدافم برسم و با تمام وجودم متعهد باشم و انگیزه داشته باشم من باید موقعی که همه چیز خوبه موقعی که درامد بسیار بالایی دارم موقعی که روابط عالی دارم موقعی که ارامش دارم موقعی که همه چیز ایده اله من باید تغییر کنم من باید بهبود بدم من باید فکر کنم که چطور درامد بیشتری داشته باشم چطور روابط عالی تری داشته باشم چطور شخصیت پولادین تری داشته باشم چطور ارامش بیشتری داشته باشم چطور تعهد و انگیزه بیشتری داشته باشم و به تمام وجود و در هر شرایطی به فکر بهبود و حرکت روبه جلو و به چالش کشیدن خودم باشم و از توانایی هام بیشترو بیشتر استفاده کنم و هرروز روبه جلوبرم با قدرت

    ⚘🌷⚘🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سعید غفارپور گفته:
    مدت عضویت: 3926 روز

    سلام به دوستان گل خودم

    چند تغییر اساسی و بنیادین اخیرا به وجود آورده ام و از کائنات و عالم غیب سپاسگزام که به صورت 24 ساعته و هفت روز هفته ما را در این مسیر یاری مینمایند .

    با جعبه های سخنگو بحث نکنم ( مجبور به تغییر )

    آرامشی که اکنون دارم مدیون بحث نکردن با متخصصان نفهمی و خود نفهم پندار می باشد . اونها به حرف هایتان برای فهمیدن گوش نمیدن اونها گوش میدن که جواب بدن و فقط چیزایی رو میفهمن که میخوان پس تنها یک هشدار سبز با یک لبخند ملیح به آنها میزنیم که ما اهل این برنامه ها نیستیم . وقتتان را صرف این ماشین های سخن گو نکنید

    زانو نداشتن پنگوئن ها به من ارتباطی ندارد ( مجبور به تغییر )

    زندگی در گذشته و زندگی در آینده کم کم داشت منو کلافه میکرد که از تاکسی پیاده شدم و دکه ای رو دیدم که آب طالبی میفروشه . یکی تهیه کردم و همینطور که داشتم از نوشیدن لذت میبردم به این فکر کردم که چه خوبه که به جای تفکر راجع به فنا پذیری انسان پس از مرگ و تفکرات مخربی که در انتها هیچ پاسخی هم ندارند ، در هر لحظه از ورودی هایی استفاده کنم که خروجی های مطلوب و لذت بخش داشته باشه . الان دیگه حتی از آب خوردن هم لذت میبرم .

    آدم های پولدار شاخ ندارند ! ( زمان مناسب )

    از بیان این دیدگاه زیاد خوشم نمیاد . چون اسم خاصی داره و تبلیغی هست برای انسان های عادی که فقط پول دارند ، عادی صحبت کنید و به روش خودتان گفت و گو کنید ولی اگر روشتان مطلوب نیست روشتان را تغییر دهید !!

    وقتی که ناراحتم تصمیم نگیرم ( زمان مناسب )

    به دلیل ارسال فرکانس های نامناسب هنگام ناراحتی از تصمیم گرفتن در این زمان ها کنار کشیدیم و فقط استراحت کردیم و سخنرانی های زیبا مشاهده کردیم و کتاب خواندیم و با خود با زبان خودمان حرف زدیم . مورد آخر بسیار کاربردی میباشید . در این وقت ها با صدای بلند با خود حرف بزنید .

    در زمان نا امیدی حداقل قدم بعدی رو بردارم ( زمان مناسب )

    در پاسخ به این که چطور یه فیل را بخوریم جوابی دارم : لقمه لقمه !!!

    سیگار نکشیدن ( این تغییر داغه ! ) ( زمان مناسب )

    وقتی استاد عباس منش راجع به مضرات سیگار گفتند ما نیز بر آن شدیم که تحقیقی در فضای مجازی در رابطه با مضرات سیگار انجام دهیم و اگرچه تعدادی قربانی و پیش مرگ نیز پیش از این پا پیش گذاشتند ولی به قول معروف مهر جذابیب با عینک هنگام سیگار کشیدن گوش و چشم ما را ناتوان کرده بود ولی الان اعلام میکنم دیگه سیگار نمیکشم . (از خداوند در این مسیر یاری میطلبم)

    قطع ارتباط تدریجی با دوستان منفی گرا و بی ادب ( این تغییر هم داغه ) ( زمان مناسب )

    فحاشی و رفتار های نا پسند و غیر مقبول برخی دوستان من اذیتم میکرد ( اتفاقا همین الان ایشون دارن تماس میگیرن ، پاسخ ندادم – مرحله اول رو طی کردم . )

    و این که الان خیلی خوشحالم . (س.غ)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    m y گفته:
    مدت عضویت: 3748 روز

    سلام.من م ی هستم 25 سال سن دارم و میخوام تصمیمیاتی رو که تا حالا گرفتم درست در زمانی که همه میگفتن اشتباه می کنی براتون تعریف کنم.

    من سال 87 وارد دانشگاه تهران وارد یکی از رشته های مهندسی شدم که خیلی باهاش آشنایی نداشتم و اتفاقی یا خواست خدا چیزی بود که تو مسیرش قرار گرفتم.تقریبا از دوران تحصیل 4 ساله لیسانسم لذتی نبردم چون علاقه آنچنانی به رشتم نداشتم.ناگفته نماند بازم جز شاگردای برتر بودم وبدون کنکور برای ارشد پذیرش دانشگاه تهران شدم و یک ترم هم مشغول به تحصیل شدم.اما واقعا از تحصیلم ارضای روحی و اغنا نمیشدم.(به خاطر اینکه با روحیه ام زیاد سازگار نبود و همیشه حس می کردم همون لیسانس این رشته برام کافی بود و از اینجا به بعد باید وارد چیزی بشم که با تمام وجودم بهش علاقه دارم) درست قبل از شروع دوره ارشد با کسی نامزد کردم که دانشجو بود درامد و کاری هنوز نداشت و آینده خیلی مشخصی نداشتیم اما واقعا بهش ایمان داشتم که پسر با عرضه، با ایمان و موفقیه.با وجود نصیحتایی که همه بهم می کردن که فعلا برای ازدواج عجله نکن و تو مورد های خیلی بهتری میتونی داشته باشی اما من تصمیمو گرفتم و نامزد شدیم.این اولین تصمیم مهم و به موقعم که تا عمر دارم بهش افتخار میکنم. – الان که سه سال از نامزدیم میگذره همه بدون استثنا منو به خاطر انتخابم تحسین میکنن:) –

    بعد از ترم 1 ارشد تصمیممو گرفتم و از یکی از بهترین رشته ها از دید بقیه تو بهترین دانشگاه ایران انصراف زدم و برگشتم به شهر خودم.بعد از اون با شوهرم یه شرکت راه انداختیم که الان کامل دست شوهرمه وخدارا شکر ظرف یکسال مارو از درامد صفر به دو میلیون در ماه رسوند.بعد از اون من یه آزمون استخدامی شرکت کردم و قبول شدم و با اینکه نه تجربه کاری داشتم و نه سن بالایی دارم تونستم تو مدت یک سال با توانایی و کارائی که از خودم نشون دادم حقوقمو 50 درصد زیادتر کنم وبه سمت معاونت برسم.

    هنوز هم چیزهایی هست که منو اغنا نکردن و مشغول اماده شدن برای ارشد روانشناسی هستم .چیزی که احساس میکنم با روحیه من سازگار تره و با اینکه شغل و درامد خوبی (بازم به چشم دیگران) دارم اما به زودی از این کار هم خارج میشم و به ایده هایی که الان دارم پرورششون میدم تمرکز میکنم.به امید موفقیت های خیلی خیلی خوب برای همه ی مردم ایران.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مجتبی اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3966 روز

    سلام

    من قبل از ورود به دانشگاه در یک شرکت کارمند بودم و تمام مسئولیت شرکت بر روی دوش من بود با حقوق بسیار پایین و مدیر عامل فقط در مسافرت های خارج از کشور دنبال خوش گذرانی.

    تا اینکه در شهریور سال 81 تصمیم گرفتم به این وضعیت پایان بدم و یک تغییر اساسی را تجربه کنم.

    بایکی از دوستام به صورت شراکتی شرکتی تاسیس کردم و اونجا بود که وضعیت من به سرعت تغییر کرد اینجا شرایط بد من را مجبور به تغییر کرد.

    12 سال با هم شریک بودیم و همه چیز خوب بود تا اینکه بعد از آشنایی با دوره روانشناسی ثروت و حضور در دوره ثروت دبی این بار در شرایط بسیار خوب خودم حاظر به تغییر شدم و به شراکت 12 ساله پایان دادم و همه چیز را دوباره از صفر شروع کردم و الان به لطف خدا خیلی احساس خوبی دارم.

    بسیار از خدا خوب و مهربانم بابت لطفی که به من داشته سپاسگذارم

    استاد عزیز همیشه در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    saeed afari گفته:
    مدت عضویت: 4074 روز

    با درود خدمت دوست گرامی جناب آقای عباس منش

    شمارو دوست خطاب کردم چون تو این یکسال که با شما آشنا شدم بهترین راه حل های زندگی رو در اختیار ما قراردادین.اساتید فقط حالت مرجعی هستن ولی کسیکه اینقدر سعی و تلاش میکنه تا ما هم مثل خودش باشیم فقط یک دوست خوب میتونه باشه.

    – در مورد سوالتون بارها به این حقیقت برخوردم.اما درکی ازش نداشتم.وقتی در دوران نامزدی بودم ناگهان شرکت منحل شد و همه آرزوهایی که داشتم بر باد رفت.این اتفاق یکبار نیز 3 سال پیش برای من افتاده بود اما اون شرایط با الان خیلی فرق میکرد.امیدوار بودم که با نشستن و خوندن روزنامه و آگهی ها حتما اتفاق خوبی برای من میافته.خانمم خیلی نگران بود و ما به زمان تاریخ ازدواج نزدیک میشدیم.تازه با سایت شما آشنا شده بودم. و همه مطالب رو پیگیری میکردم.از طرفی تو اینترنت میگشتم و آگهی و سایتها رو چک میکردم.خیلی تلاش میکردم اما همش به در بسته میخوردم.میومدم تو سایت مطالب رو میخوندم انگیزه پیدا میکردم اما بعد از مدتی دوباره افسرده میشدم.خیلی فکر میکردم و همیشه دیگران مقصر میدونستم و از زمین و زمان شاکی بودم.وضعیت به حالت بحرانی دراومد.بی خوابی ها ،ترس های هزینه مراسم و …. همه فشار سنگینی به من وارد کرده بود.از طرفی هم همسرم خیلی نگران شده بود.من فکر میکردم با نشستن پشت جعبه جادویی و کلیکهای متعدد به نتیجه میرسم.اما هیچ اتفاقی نیافتاد.یکروز صبح زود از خواب بیدار شدم ویکبار دیگه فایل ها و مطالب سایت رو بررسی کردم.تو اننترنت سرچ کردم.نظرات دوستان رو خوندم و با همسرم صحبت کردم.من یک مساله رو دقت نکرده بودم و وقتی به همسرم گفتم ، گفت همه اینها درسته وقتی “تو بخواهی”. من نکته اصلی رو فراموش کردم.همه این مطالب و کتابها برای این بود که نیروی محرکه ای باشه نه اینکه بخودی خود ایجاد موفقیت کنه. برای همین شروع کردم به بررسی بازارکار خودم.سایتهای مختلف رو چک کردم. شروع کردم به بررسی و تلفن های کاری.دریافت و ارسال اطلاعات.با هر مشکلی بود پول جمع میکردم و دی وی دی های آموزشی رو تهیه میکردم.در همین حین با افراد خوبی هم آشنا شدم و اونها هم به من آموزشهای رایگانی دادن.دوستی پیدا کردم که توسنت مشکل مالی من رو حل کنه . کمی به وضعیت سر و سامان دادم.بعد از مدتی حس کردم که کار فعلی منو راضی نمیکنه و باید برای خودمکاری کنم.برای همین اول باید یک درآمد ثابتی تهسه میکردم و سپس با برنامه ریزی و هدفگذاری وارد علایق خودم میشدم.مطالب سایت رو دوباره بررسی کردم.فایل های صوتی،متنی و به همه هم توصیه میکردم این سایت رو مطالعه کنید.وارد یک شرکت دارویی شدم و دیدم که فضای خوبی برای کار هست و چند ماهی است که دارم فعالیت بازاریابی میکنم.خداروشکر تونستم به وضعیت دوباره سروسامان بدم.اما هنوز دارم روی طرح خودم کار میکنم.وضعیت خیلی بهتر شده اما هنوز من به خواسته خودم نرسیدم.امروز فایل رو گوش دادم و برای خانمم گداشتم.ایشون هم همنظر با من هستن.اول باید شرایط رو طوری بهبود داد که بتونیم با فراغ بال طرح خودمونو ایجاد کنیم.

    من فکر میکنم ما هروقت که ” بخواهیـــم تغییر کنیم و عمل کنیم” به موفقیت میرسیم.مهم کار و تحصیل و مدارک و شهرو کشور نیس …. همه از یک رمز در همه دنیا استفاده کردن” من میخواهیم=خواستن توانستن است”. الانم که دارم ای متن رو مینویسم از همه شرایط استفاده میکنم که هدفم برسم.دوس دارم از تجارب همه استفاده کنم و بتونم در این راه به همه دوستانم هم کمکی کنم.

    – برای جناب عباس منش و تیم زحمتکششون آرزوی موفقیت دارم.

    – سایت خیلی بهتر شده اما هنوز هم میتونه بهتر باشه.اگر کمکی از دست من بر بیاد خوشحال میشم که بتونم کمکی کنم.

    با تشکر

    سعید جعفری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    علي رضا ب گفته:
    مدت عضویت: 3795 روز

    سلام بر استاد و گروه خوبشون و دوستان عزیزم …

    من ورشکسته ی کامل روحی بودم … بارها و بارها تصمیم به خودکشی گرفتم ( بعضی وقت ها از اینکه زنده هستم تعجب می کنم ) توی مسئله مالی ورشکسته ی کامل بود .. چک هام همیشه برگشت می خورد.. برا هزینه های زندگی مشکل داشتم می خواستم یه رشته ی ورزشی رو دنبال کنم نمی تونستم .. می خواستم درس بخونم نمی تونستم .. یه آدم منزوی گوشه گیر شده بودم … و هر کاری می کردم با شکست مواجه می شود و همه ی کارهام ایست کرده بود و هیچ کاری از دستم بر نمی اومد … و یه آدم ورشکسته ی داغون از همه ی جنبه ها(احساسی ، معنوی و روحانی ، مالی ، فردی ، روانی ، جسمی ) بودم و وقتی با خودم عهد بستم که تغییر کنم و متعهد شدم تغییرات شروع شد .. ارتباطم با خودم با اطرافیانم و با خداوند هر روز بهتر و بهتر شد .خیلی از کارهای قدیمی که انجام می دادم رفت کنار و کارهای جدید جلوشو گرفت و زندگی من از این رو به اون رو شد ولی هنوز خیلی گم بودم و الان حدود 15 ماه می گذره و به لطف خداوند چنان زندگی ام تغییر کرده که من هیچ وقت تصورشو نمی کردم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ابوالفضل گلابی گفته:
    مدت عضویت: 3859 روز

    سلام و شاداب باشید.

    باسپاس و درود به استاد عباس منش بخاطر لطف و مرامشون، در سن 12-13سالگی بدلیل فشارها و خلاءهای زندگی و مشکلات مجبور به شروع استفاده از یکسری عادتهای ناپسند کردم که بعد از مدتی آشفتگی زندگیم بیشتروبیشتر شد اما احساس میکردم برای پُرکردن خلاءهایم مسیرم اشتباه هست از درون ناراضی و از بیرون اشفتگی. تا اینکه تصمیم گرفتم برای درست کردن دنیای بیرون خودم ابتدا دنیای درونم را درست کنم، حس کردم در درون من همه فضائی انسانی به قدر کافی بود اما تعادل آنها بهم خورده بود، من میتوانستم در درون خودم تعادل ایجاد کنم و این تغییر را از یازده سال پیش از طریق خوشناسی و خداشناسی پیدا کردم، ابتدا باورهای خودم را نسبت به خودم شناسایی و اصلاح نمودم(من قابلیت و استعداد فوق العاده ای برای موفقیت دارم- من لایق بهترینها هستم- همیشه همه راه ها برای من باز است) شروع به قطع مسیرهای اشتباه و حرکت در مسیرهای صحیح و درست کردم. درونم و باورهایم را یکی پس از دیگری اصلاح می نمودم- دوستان و اطرافیانم خودبه خود عوض شدند و زندگی شروع به تغییر یافتن شد. متوجه شدم هرچه جلوتر میروم قدرتمندتر میشوم و چون قدرتمندتر میشدم مشکلات بزرگتری هم سرراهم می آمدند و این باعث افتخار من و اعتماد بنفس بیشترم می شد تا بتوانم مسائل و مشکلاتم را حل کنم و واهمه نداشته باشم، در حال زیبا زندگی کردن بودم و تجربیات عالی را یکی پس از دیگری کسب می نمودم.

    دراین مسیر متوجه شدم باید زیبا زندگی کنم و این زیبا زیستن یعنی ثروتمند بودن که پولدار بودن قسمت عظیمی از ثروتمندبودن بود- فهمیدم برای پولدارشدن ابتدا باید ثروتمند باشم جلوترآمدم و الان در مسیرعالی تغییرباورها در شهرمان دوره های عالی تغییر باورها را برگزار میکنم. صحبتهای استاد عباس منش را مدام گوش میکنم و برای موفق تر شدن. سلامت تر شدن. شادتر شدن. پولدارترشدن درحال تلاش بیشتر هستم و مدام باورها و اعتقاداتم را آبدیت و بروز میکنم.

    جناب استاد عباس منش فوق العاده در تغییر باورهای من تاثییر داشته اند و من در اینجا از ایشان کمال تشکر و سپاس را دارم. ایشان به من آموخته اند که کمک کردن به دیگران برای ثروتمند و پولدارشدن قسمتی از ثروتمندی و موفقیت است. فوق العاده از استاد عباس منش و گروه تحقیقاتی استادعباس منش کمال تشکر را دارم…

    “بهتون تبریک میگویم”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: