این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام ، این داستانی که میخوام تعریف کنم از زمستان سال 94 است من در یک آشپزخانه در بیمارستان کار میکردم بعد از 3 ماه پیمانکار آن بخش تغییر کرد و من در بخش توزیع غذا به مقام بالاتری گرفتم و 2 یا 3 ماه عالی بود واقعا عالی چون برای یک پسر 18 ساله دور از انتظار بود بعد از اون موضوع هی دردسر ها کم کم زیاد شد تا حدی که متنفر شدم از کار بعد از اون کار امدم بیرون .این موضوع گول این موضوع رو خوردن
سلام استاد من ۳۹ سالمه وحدود ۱۰ سال هست که در حال تغییر رشد خودم هستم البته از زمانی که شرایط سخت باهمسرم بهم فشار اورد از خیانت بی پولی نداشتن استقلال شروع کردم خیلی نسبت به قبل تغییر مثبت کردم ولی هر موقع شرایط کمی بهتر میشه دوباره کمی شل میشم ولی دوباره اون شرایط سخت خودشو نشون میده زیاد دیگه دارم تجربه های اشتبام رو تکرار میکنم وتازه وارد گروه شما شدم نگاهم داره عوض میشه
من با دیدن این فایل که سرشار از نکته های زیادی بود خیلی چیزا رو فهمیدم
من با تجربه ای که در زندگی خودم داشتم
واقعا موندن در یک شرایط و روال عادی اون شرایط باعث ناراحتی و خستگی میشود و با تغییر اون شرایط میشه از نو
دوباره ساخت و خلق کرد شرایط خیلی خیلی بهتر با حرکت کردن واقعا آدم حس بهتری دارد نسبت به زندگی با سپاس فراوان خدمت استاد عزیز که به با تمام وجود و مهربانی این فایل های زیبا و قشنگ را تهیه می کند امید وارم هر چی از خدا بخواهید به شما بدهد شاد باشید و سلامت و خداوند یار و همراه تان باشد
متاسفانه من بعلت تردید زیاد خیلی تجربه در این مورد داشتم و با گذر زمان هم متوجه درستی حس ام در گذشته با وجود نبودن شواهد دقیق شدم هر بار البته به کندی و دیرتر از اون مسیر عبور کردم اما با هزینه زیاد مثل روابطم شغلم رشته ام محل زندگیم و حتی روزمرگی های کوچیکم
این اولین قسمت از مطالب سایت بود که شنیدم با نیت تغییرات پیوسته و منظم البته این بار
دقیقا استاد من این حالت برام پیش اومده وقتی جایی مشغول بکار بودم احساس میکردم اینجا دیگه برام کوچیکه باید جابه جابشم و هربار که این کارو کردم شرایطم به نسبت قبل واقعا بهتر شده
و این نکته ای بود که الان از توی این فایل متوجه اش شدم
و الانم احساس میکنم باید شغلی رو از خودم داشته باشم و به خدا میگم هدایتم کن به سمتی تا مسیرم رو پیدا کنم وخیلی دوست دارم که تغییر بدم وضع الانم رو از همه لحاظش
اینکه خودم میخوام تغییر بدم اوضاع رو خیلی خوبه
و خداکمکم کنه ومسیرم رو نشونم بده تا بفهمم باید چه حرکتی بزنم
در خصوص همسرم به مشکل خوردم و حدود 6ماهی هست و این مجموعه زیبا و نوشتهای دوستان و فایلهای بسیار مهم و مخصوصا دوازده که تازه 2قدم رو توی همین ماه تهیه کردم زندگی منو و وجود داشتن من رو خیلی تاثیر داشته و شاید شرایط طور دیگه ای رقم میخورد و کلا پسرم دخترم کاملا تنها میشدن خدارو شکر که تاثیرش برای این موضوع با توجه به این که قبل از ایتفاق فایلهای دانلودی میدیم و همچین رو سپردم به خودش الان با دخترم پسرم فایلها رو میبینیم شبها پسر 7سالم میگه بابا عباس منش رو بزار پخش کنه و میخوابه خدارو شکر از وجود شما تصمیم مهاجر داریم سه تای و فقط هدف رو میبینم و حاشیهای مسیر رو نمیبینم چطور باید بشه اون نطفه زیبا آخرش رو میبینم ستارهای قطبی رو تعدادش رو بیشتر میکنم و لذت میبریم باهم با بچها ممنون از لطف خدای یکتا که توی وجودم پیدا کردم و قانون این جهان هستی رو کم کم یاد میگیرم .
طبق صحبت های شما در این فایل بینظیر قبل از اینکه بگم چه مواقعی تغییر کردم و شرایط برام بهتر شد و چه مواقعی انقدر پافشاری کردم و شرایطو تغییر ندادم که اوضاع به شدت سخت شد باید چندتا نکته فوق العاده از این فایل بگم.
الان که این فایلو گوش دادم به شدت احساس خوبی دارم
در همون لحظه اول که پخش رو زدم ایستادن شما بین مردم و راحت صحبت کردن و داشتن اعتماد به نفس بی نظیر شما برای صحبت در یک جای شلوغ به شدت منو هیجان زده کرد
ادمایی که از کنارتون رد میشدن و با چهره های لبخند به لب شمارو نگاه میکردن و شما بدون توجه به اونها کارتونو انجام دادید
این فکرو تو من ایجاد کرد که چقدر خوبه که بتونم تو یه جای شلوغ صحبت کنم چقدر خوبه که بدون توجه به اینکه بقیه چه فکری میکنن راجعم، به کارم ادامه بدم
اعتماد به نفس فوق العاده شمارو تحسین میکنم و تمرین میکنم که بتونم مثله شما به این درجه از اعتماد به نفس برسم.
سال ۹۸ که خدمتم تموم شد، به شدت بیکار بودم و بعداز یک استراحت یک ماهه شروع کردم دنباله کار گشتن و چه جاهایی که فرم پر نکردم!
هرروز به دنباله این روزنامه و اون روزنامه اما انگار هیچ کاری برام خوش آیند نبود
چندتا جا مختلف مشغول به کار شدم اما انقدر فشار کار بالا بود که کارمو ترک میکردم و درخواست تسویه حساب میدادمو میومدم بیرون و دوباره دنباله کار میگشتم
انگار خیلی رو ادما حساب میکردم انگار همیشه منتظره این بودم که فلان فامیل یا فلان آشنا زنگ بزنه و منو ببره سره کار
انقدر به این طرز فکر ادامه دادمو تغییر نکردم تا اینکه دوسال گذشت
تلنگر بسیار بالایی بهم وارد شد وقتی دیدم هم سنو سالام و دوستام سره کارای خوب هستند اما من هنوز منتظره معجزه از سمت غیر خدا هستم
تا اینکه به شدت ناراحتو افسرده شدم بودم
هرشب تا ۴صبح بیدار میموندمو با خودم کلنجار میرفتم که چیکار کنم؟ چرا هیچکس بهم زنگ نمیزنه؟ چرا از هیچجا خبری برای کار بهم نمیدن؟
۴صبح میخوابیدمو ۱۲ظهر از دنده چپ از خواب بیدار میشدمو با کله خانواده بد رفتاری میکردمو صورته پریشونو عصبانیمو به همه نشون میدادم!
انقدر به این کار ادامه دادم که تو یک ماه از زندگیم ۲ بار دعوای شدید برام اتفاق افتاد و دعوا سره چی بود؟ سر عصبانیت های بیخوده من سره ناراحتیا و بی اعصابیا که از صبحش باخودم حمل میکردم و تو خیابون با چپ نگاه کردن به بقیه و پشت فرمون با بد دهنی کردن به بقیه خودم رو خالی میکردم
من سالها پیش با سایت شما و گروه فوق العاده و بینظیره عباس منش اشنا شده بودم چندین بار ادامه دادم و رو خودم کار کردم اما بعده یه مدت دوباره جا میزدمو تفریحات بیخود و گشت زدن تو شبکه های اجتماعی منو از کار کردن رو خودم منع میکرد!!
تا اینکه یه روز صبح که از خواب پاشدم به خودم گفتم تا کی؟ تا کی پسر؟ تا چه زمانی میخوای به این طرز فکرو مدل زندگی ادامه بدی
و بالاخره بعده کلی دستو پا زدن تغییر کردن رو شروع کردم
خدایاشکرت
چند روزی میشه که با فایل ها و تمرینات شما جلو میرم و رو خودم کار میکنم، اتفاقات و نشانه ها برام بیشتر شده و با شکر گذاری کردن معجزه هارو دریافت میکنم
شبا زود خوابم میبره چون میدونم که فردا میخوام چیکار کنم چون میدونم که با وقت گذاشتن رو خودم و تغییر باورهام همه چی بدست میارم
دیگه خیلی وقته که رو ادما حساب باز نمیکنم
میدونم که قدرت خالق من انقدر بالاست که به راحتی و بدون واسطه کارم رو جور میکنه
خدارو به خاطره اینهمه احساس خوب شکر
خدا رو به خاطره اینکه تونستم تغییر ایجاد کنم شکر
روزای اول ذهنم دستو پا میزدو میگفت این چه کاریه؟ میخوای رو خودت کار کنی که چی؟ این همه خرج داری اینهمه کار داری بشینی فایل گوش بدی که چی؟
اما بعد از چندبار مقاومت و با ایمان حرکت کردن اون سگ سیاه ذهنمو خاموش کردم
خدایا شکرت بابت اینهمه نعمت که تا قبل از این نمیدیدمشون
خدایاشکرت بابت اتفاقات خوب بابت این احساسم
خدایاشکرت که با استاده عزیز اشنا شدم و دستی از طرف خالق من برای اگاهی از قوانین جهان به من شد
سلام به استاد نازنین ام به مریم جان عزیزم و دوستان عزیزم خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت همه زیبایی های که میبینم و لذت آنرا میبرم خدایا شکرت
شما جز کدام گروه هستین
من دوست دارم جز گروه اول باشم افرادی که به مجردی که نشانه را میبیند تغییر می کند خدایا شکرت
اما من خییلی کار دارم خییلی کار دارم و باید تغییر کنم شرایط فعلی من آن طور که من می خواهم نیست وختی من مسافرت کرده بودم در روز حدود 8یا7ساعت بالای خودم کار می کردم و خییلی احساس من خوب بود اما زمانی که دوباره به کشورم برگشتم و دوباره اعتماد به نفس من به شدت پایین آمد و حالا که کار کردن روی خودم کم شده درآمدم کم شده می خواهم مهاجرت کنم مهاجرت کلیپ پیشرفت همه است و من فکر میکنم که باید از این محیط منفی دور شوم
خدای مهربانم سپاسگزارم بابت تک تک لحظات زندگی برای من هدیه دادی سپاسگزارم خدایا شکرت
سلام به استاد گلمون و جهانی که داره هر لحظه تغیر میکنه
خب من میخوام از تغیر خودم و خانوادم که از صفر شروع کردم بگم
ما بعتی خانوادمون توی شهرستان زندگی میکردم توی خراسان شمالی سال 96 که من چند ماه از 6 سالم میگذشت آمدیم لاریجان همون آب گرم چند سال حدود 2یا3 سال اونجا بودیم به عنوان یه کسی که اتاق های مسافر ها رو تمیز میکنه شریطمون نمیگم بد بود ولی قابل تغیر بود
2با 3 سال بعد امیدم تهران قبل از اینکه مامان بابام طلاق بگیرن یه خونه زیر زمینی گرفتم و مامانم میرفت نظافت و بابام هم فعلا کای نداشت
اها اینو یادم رفت ما وقتی از شهرستان امیدم لاریجان با یه ماشین پراید و یه چند تا خرتپت و مامانم هیچ کدوم از جهیزیه شو نیاور و وقتی امیدم تهران و اون موقه ماشین نداشتیم و اولش من و مامانم آمدیم ببینم تهران چه جور جای هست و دیدم که خوبه بعد گفتیم که بقیه خانوادم (خواهرم، برادم ، بابام ) بیان و وقتی یه زیر انداز و یه چند تا قابلمه همراهمون داشتیم د با پولی که از مشتری ها انعام میرفتم آمدیم تهران و هیچ پولی نداشتیم
حب اول از یه زیر زمینی شروع کردم بعد به خونه یه خواب که توی میدان رهبر بود
بعد توی دوخوابه بعد دوباره به خاطر کم پولی آمدیم توی یه زیر زمینی که دقیقا یادم نمیاد چند متر بود و جوری بود که آخر بارون خیلی شدیدی میومد چون خونمون هم اون موقه نزدیک جو اب بود سریع میمومد تو خونمون و انجا جوری بود که کلی سوسک و انکبوت و… بود وبعد اومیدم سریداری خب وفتی توی سرایداری داری بودیم بعضی از طبقه ها برای ما غذا میآورد برنج میآورد تنقلات میآورد و… همه جوره تعمین میشدم و ما از همین اول که امیدیم تهران چون پولی نداشتیم درخواست خریه و… اینا دادیم و و هم از طریق کارکنان ساختمان هم از طریق خریه به ما همه چی میرسودند و من یادمه که اون موقه یه انباری داشتیم که این انباره خیلی کیسه برنج کلی ماکارانی کلی عدس و لوبیا و… بود و خیلی خوب بود (تقربیا) بعد یه مشکلی به وجود آمد فک کنم پولمون کم بود یا انگار که یکی دیگه میخواست اونجا بشنه چون ما وقت واسه یه سال بهشون گفته بودیم که میمونم بعد امیدم توی یه خونه دیگه که این هم باز یه خونه یه خواب و طبقه اون بود همون خونه ای که مامانم و بابام طلاق کرفتن (مامانم وقتی داشت طلاق میگرفت هیچ کدوم از جهزیه شو با خودش ور نداشت این ور و اون ور ببر و همه اونا که کلی وسیله بود رو فامیلامون بردن و بیشترشون هم زن بابام الان استفاده میکنه ومن میخواستم یه نکته دیگه رو بگم مادر و پدرم وقتی داشتن جدا میشدن با مشکلات بساری جدا،شدن و به همین دلیل الان این اتفاق برای هر دوشون میفته که در روابط بعدی هم مشکل دارن) با کلی مشکلات جدا شدن و بعد امیدم توی یه ساختمون 14 طبقه ای بدون آسانسور بود
اون خونه خیلی خونه بود بود مامان بابام وقتی جدا شدن من کامل پیشرفت مادرم رو کامل دیدم و انگار پدرم یه ترمزی برای مادرم بود
خلاصه اون خیلی خونه خوبی بود 3 سال اونجا بودیم ولی باز هم پولمون کم شد و امیدم توی یه خونه رویای بسار زیبای که اصلا بارو نکردنه از لحاظ متر و اتاق هاش دقیقا مثل همون خونه قبله هست ولی از نظر معماری خیلی شیک و باکلاس هست
و استاد یه نکتی که من توی این خونه جا به جا شدنامون بود این بود که ما وقتی بهمون فشار میمومد به جای دیگه میفرستی مخصوصا وقتی که به تهران آمدیم و همش خونه جا ب جا میکردم و من الان برای خودم یه پلن دیگهای جدا از خانوادم میخوام باشم چون میخوام از 13 ساحلی شروع کنم چون من 13 سالمه و فک کنم برای شروع این سن و این زمان برای من خوب باشه وقت
نیاز به عمل دارم چون خداوند هدایشو کرده
استاد ازتون یه دنیا سپاس گذارم و امیدوارم وقتی بزرگ شدم حتما ببینمون
به نام خدا
با سلام ، این داستانی که میخوام تعریف کنم از زمستان سال 94 است من در یک آشپزخانه در بیمارستان کار میکردم بعد از 3 ماه پیمانکار آن بخش تغییر کرد و من در بخش توزیع غذا به مقام بالاتری گرفتم و 2 یا 3 ماه عالی بود واقعا عالی چون برای یک پسر 18 ساله دور از انتظار بود بعد از اون موضوع هی دردسر ها کم کم زیاد شد تا حدی که متنفر شدم از کار بعد از اون کار امدم بیرون .این موضوع گول این موضوع رو خوردن
سلام استاد من ۳۹ سالمه وحدود ۱۰ سال هست که در حال تغییر رشد خودم هستم البته از زمانی که شرایط سخت باهمسرم بهم فشار اورد از خیانت بی پولی نداشتن استقلال شروع کردم خیلی نسبت به قبل تغییر مثبت کردم ولی هر موقع شرایط کمی بهتر میشه دوباره کمی شل میشم ولی دوباره اون شرایط سخت خودشو نشون میده زیاد دیگه دارم تجربه های اشتبام رو تکرار میکنم وتازه وارد گروه شما شدم نگاهم داره عوض میشه
سلام در مورد تجربه ای میخوام بنویسم که قبل از اینکه جهان مجبور به تغییرم کنه خودم تغییر کردم
محیط کارم رو عوض کردم چون دیده و شنیده هامو خیلی باید کنترل میکردم
همین باعث شد توی محیط جدید کارم کلی چیز جدید یاد بگیرم و هر روز نسبت به روز قبل داره به مهارتم اضافه میشه خداروشکر
در مورد شرایطی سختی که داشتم و مجبور به تغییر شدم هم نمینویسم طبق قانون و فقط تغییرات مثبتم رو به اشتراک میزارم
به نام خداوند بخشنده مهربان
و با سلام خدمت استاد بزرگ وار و مهربان
من با دیدن این فایل که سرشار از نکته های زیادی بود خیلی چیزا رو فهمیدم
من با تجربه ای که در زندگی خودم داشتم
واقعا موندن در یک شرایط و روال عادی اون شرایط باعث ناراحتی و خستگی میشود و با تغییر اون شرایط میشه از نو
دوباره ساخت و خلق کرد شرایط خیلی خیلی بهتر با حرکت کردن واقعا آدم حس بهتری دارد نسبت به زندگی با سپاس فراوان خدمت استاد عزیز که به با تمام وجود و مهربانی این فایل های زیبا و قشنگ را تهیه می کند امید وارم هر چی از خدا بخواهید به شما بدهد شاد باشید و سلامت و خداوند یار و همراه تان باشد
سلام و سپاس از کلام راهگشای شما
متاسفانه من بعلت تردید زیاد خیلی تجربه در این مورد داشتم و با گذر زمان هم متوجه درستی حس ام در گذشته با وجود نبودن شواهد دقیق شدم هر بار البته به کندی و دیرتر از اون مسیر عبور کردم اما با هزینه زیاد مثل روابطم شغلم رشته ام محل زندگیم و حتی روزمرگی های کوچیکم
این اولین قسمت از مطالب سایت بود که شنیدم با نیت تغییرات پیوسته و منظم البته این بار
سلام روز ۱۱۲ سفر
دقیقا استاد من این حالت برام پیش اومده وقتی جایی مشغول بکار بودم احساس میکردم اینجا دیگه برام کوچیکه باید جابه جابشم و هربار که این کارو کردم شرایطم به نسبت قبل واقعا بهتر شده
و این نکته ای بود که الان از توی این فایل متوجه اش شدم
و الانم احساس میکنم باید شغلی رو از خودم داشته باشم و به خدا میگم هدایتم کن به سمتی تا مسیرم رو پیدا کنم وخیلی دوست دارم که تغییر بدم وضع الانم رو از همه لحاظش
اینکه خودم میخوام تغییر بدم اوضاع رو خیلی خوبه
و خداکمکم کنه ومسیرم رو نشونم بده تا بفهمم باید چه حرکتی بزنم
سلام عرض ادب خدمت شما و دوستان
در خصوص همسرم به مشکل خوردم و حدود 6ماهی هست و این مجموعه زیبا و نوشتهای دوستان و فایلهای بسیار مهم و مخصوصا دوازده که تازه 2قدم رو توی همین ماه تهیه کردم زندگی منو و وجود داشتن من رو خیلی تاثیر داشته و شاید شرایط طور دیگه ای رقم میخورد و کلا پسرم دخترم کاملا تنها میشدن خدارو شکر که تاثیرش برای این موضوع با توجه به این که قبل از ایتفاق فایلهای دانلودی میدیم و همچین رو سپردم به خودش الان با دخترم پسرم فایلها رو میبینیم شبها پسر 7سالم میگه بابا عباس منش رو بزار پخش کنه و میخوابه خدارو شکر از وجود شما تصمیم مهاجر داریم سه تای و فقط هدف رو میبینم و حاشیهای مسیر رو نمیبینم چطور باید بشه اون نطفه زیبا آخرش رو میبینم ستارهای قطبی رو تعدادش رو بیشتر میکنم و لذت میبریم باهم با بچها ممنون از لطف خدای یکتا که توی وجودم پیدا کردم و قانون این جهان هستی رو کم کم یاد میگیرم .
به نام خدای خوبیها
سلام استاد عزیزم
طبق صحبت های شما در این فایل بینظیر قبل از اینکه بگم چه مواقعی تغییر کردم و شرایط برام بهتر شد و چه مواقعی انقدر پافشاری کردم و شرایطو تغییر ندادم که اوضاع به شدت سخت شد باید چندتا نکته فوق العاده از این فایل بگم.
الان که این فایلو گوش دادم به شدت احساس خوبی دارم
در همون لحظه اول که پخش رو زدم ایستادن شما بین مردم و راحت صحبت کردن و داشتن اعتماد به نفس بی نظیر شما برای صحبت در یک جای شلوغ به شدت منو هیجان زده کرد
ادمایی که از کنارتون رد میشدن و با چهره های لبخند به لب شمارو نگاه میکردن و شما بدون توجه به اونها کارتونو انجام دادید
این فکرو تو من ایجاد کرد که چقدر خوبه که بتونم تو یه جای شلوغ صحبت کنم چقدر خوبه که بدون توجه به اینکه بقیه چه فکری میکنن راجعم، به کارم ادامه بدم
اعتماد به نفس فوق العاده شمارو تحسین میکنم و تمرین میکنم که بتونم مثله شما به این درجه از اعتماد به نفس برسم.
سال ۹۸ که خدمتم تموم شد، به شدت بیکار بودم و بعداز یک استراحت یک ماهه شروع کردم دنباله کار گشتن و چه جاهایی که فرم پر نکردم!
هرروز به دنباله این روزنامه و اون روزنامه اما انگار هیچ کاری برام خوش آیند نبود
چندتا جا مختلف مشغول به کار شدم اما انقدر فشار کار بالا بود که کارمو ترک میکردم و درخواست تسویه حساب میدادمو میومدم بیرون و دوباره دنباله کار میگشتم
انگار خیلی رو ادما حساب میکردم انگار همیشه منتظره این بودم که فلان فامیل یا فلان آشنا زنگ بزنه و منو ببره سره کار
انقدر به این طرز فکر ادامه دادمو تغییر نکردم تا اینکه دوسال گذشت
تلنگر بسیار بالایی بهم وارد شد وقتی دیدم هم سنو سالام و دوستام سره کارای خوب هستند اما من هنوز منتظره معجزه از سمت غیر خدا هستم
تا اینکه به شدت ناراحتو افسرده شدم بودم
هرشب تا ۴صبح بیدار میموندمو با خودم کلنجار میرفتم که چیکار کنم؟ چرا هیچکس بهم زنگ نمیزنه؟ چرا از هیچجا خبری برای کار بهم نمیدن؟
۴صبح میخوابیدمو ۱۲ظهر از دنده چپ از خواب بیدار میشدمو با کله خانواده بد رفتاری میکردمو صورته پریشونو عصبانیمو به همه نشون میدادم!
انقدر به این کار ادامه دادم که تو یک ماه از زندگیم ۲ بار دعوای شدید برام اتفاق افتاد و دعوا سره چی بود؟ سر عصبانیت های بیخوده من سره ناراحتیا و بی اعصابیا که از صبحش باخودم حمل میکردم و تو خیابون با چپ نگاه کردن به بقیه و پشت فرمون با بد دهنی کردن به بقیه خودم رو خالی میکردم
من سالها پیش با سایت شما و گروه فوق العاده و بینظیره عباس منش اشنا شده بودم چندین بار ادامه دادم و رو خودم کار کردم اما بعده یه مدت دوباره جا میزدمو تفریحات بیخود و گشت زدن تو شبکه های اجتماعی منو از کار کردن رو خودم منع میکرد!!
تا اینکه یه روز صبح که از خواب پاشدم به خودم گفتم تا کی؟ تا کی پسر؟ تا چه زمانی میخوای به این طرز فکرو مدل زندگی ادامه بدی
و بالاخره بعده کلی دستو پا زدن تغییر کردن رو شروع کردم
خدایاشکرت
چند روزی میشه که با فایل ها و تمرینات شما جلو میرم و رو خودم کار میکنم، اتفاقات و نشانه ها برام بیشتر شده و با شکر گذاری کردن معجزه هارو دریافت میکنم
شبا زود خوابم میبره چون میدونم که فردا میخوام چیکار کنم چون میدونم که با وقت گذاشتن رو خودم و تغییر باورهام همه چی بدست میارم
دیگه خیلی وقته که رو ادما حساب باز نمیکنم
میدونم که قدرت خالق من انقدر بالاست که به راحتی و بدون واسطه کارم رو جور میکنه
خدارو به خاطره اینهمه احساس خوب شکر
خدا رو به خاطره اینکه تونستم تغییر ایجاد کنم شکر
روزای اول ذهنم دستو پا میزدو میگفت این چه کاریه؟ میخوای رو خودت کار کنی که چی؟ این همه خرج داری اینهمه کار داری بشینی فایل گوش بدی که چی؟
اما بعد از چندبار مقاومت و با ایمان حرکت کردن اون سگ سیاه ذهنمو خاموش کردم
خدایا شکرت بابت اینهمه نعمت که تا قبل از این نمیدیدمشون
خدایاشکرت بابت اتفاقات خوب بابت این احساسم
خدایاشکرت که با استاده عزیز اشنا شدم و دستی از طرف خالق من برای اگاهی از قوانین جهان به من شد
خدارو صد هزار مرتبه شکر
💙💙💙💙
🌹🌹🌹🌹
استاده عزیزم ممنون بابت صحبتهای زیباتون 😍💙🌹
بنام خداوند مهربان و بخشنده
112مین روز سفر نامه من
سلام به استاد نازنین ام به مریم جان عزیزم و دوستان عزیزم خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت همه زیبایی های که میبینم و لذت آنرا میبرم خدایا شکرت
شما جز کدام گروه هستین
من دوست دارم جز گروه اول باشم افرادی که به مجردی که نشانه را میبیند تغییر می کند خدایا شکرت
اما من خییلی کار دارم خییلی کار دارم و باید تغییر کنم شرایط فعلی من آن طور که من می خواهم نیست وختی من مسافرت کرده بودم در روز حدود 8یا7ساعت بالای خودم کار می کردم و خییلی احساس من خوب بود اما زمانی که دوباره به کشورم برگشتم و دوباره اعتماد به نفس من به شدت پایین آمد و حالا که کار کردن روی خودم کم شده درآمدم کم شده می خواهم مهاجرت کنم مهاجرت کلیپ پیشرفت همه است و من فکر میکنم که باید از این محیط منفی دور شوم
خدای مهربانم سپاسگزارم بابت تک تک لحظات زندگی برای من هدیه دادی سپاسگزارم خدایا شکرت
رد پای من
سلام به استاد گلمون و جهانی که داره هر لحظه تغیر میکنه
خب من میخوام از تغیر خودم و خانوادم که از صفر شروع کردم بگم
ما بعتی خانوادمون توی شهرستان زندگی میکردم توی خراسان شمالی سال 96 که من چند ماه از 6 سالم میگذشت آمدیم لاریجان همون آب گرم چند سال حدود 2یا3 سال اونجا بودیم به عنوان یه کسی که اتاق های مسافر ها رو تمیز میکنه شریطمون نمیگم بد بود ولی قابل تغیر بود
2با 3 سال بعد امیدم تهران قبل از اینکه مامان بابام طلاق بگیرن یه خونه زیر زمینی گرفتم و مامانم میرفت نظافت و بابام هم فعلا کای نداشت
اها اینو یادم رفت ما وقتی از شهرستان امیدم لاریجان با یه ماشین پراید و یه چند تا خرتپت و مامانم هیچ کدوم از جهیزیه شو نیاور و وقتی امیدم تهران و اون موقه ماشین نداشتیم و اولش من و مامانم آمدیم ببینم تهران چه جور جای هست و دیدم که خوبه بعد گفتیم که بقیه خانوادم (خواهرم، برادم ، بابام ) بیان و وقتی یه زیر انداز و یه چند تا قابلمه همراهمون داشتیم د با پولی که از مشتری ها انعام میرفتم آمدیم تهران و هیچ پولی نداشتیم
حب اول از یه زیر زمینی شروع کردم بعد به خونه یه خواب که توی میدان رهبر بود
بعد توی دوخوابه بعد دوباره به خاطر کم پولی آمدیم توی یه زیر زمینی که دقیقا یادم نمیاد چند متر بود و جوری بود که آخر بارون خیلی شدیدی میومد چون خونمون هم اون موقه نزدیک جو اب بود سریع میمومد تو خونمون و انجا جوری بود که کلی سوسک و انکبوت و… بود وبعد اومیدم سریداری خب وفتی توی سرایداری داری بودیم بعضی از طبقه ها برای ما غذا میآورد برنج میآورد تنقلات میآورد و… همه جوره تعمین میشدم و ما از همین اول که امیدیم تهران چون پولی نداشتیم درخواست خریه و… اینا دادیم و و هم از طریق کارکنان ساختمان هم از طریق خریه به ما همه چی میرسودند و من یادمه که اون موقه یه انباری داشتیم که این انباره خیلی کیسه برنج کلی ماکارانی کلی عدس و لوبیا و… بود و خیلی خوب بود (تقربیا) بعد یه مشکلی به وجود آمد فک کنم پولمون کم بود یا انگار که یکی دیگه میخواست اونجا بشنه چون ما وقت واسه یه سال بهشون گفته بودیم که میمونم بعد امیدم توی یه خونه دیگه که این هم باز یه خونه یه خواب و طبقه اون بود همون خونه ای که مامانم و بابام طلاق کرفتن (مامانم وقتی داشت طلاق میگرفت هیچ کدوم از جهزیه شو با خودش ور نداشت این ور و اون ور ببر و همه اونا که کلی وسیله بود رو فامیلامون بردن و بیشترشون هم زن بابام الان استفاده میکنه ومن میخواستم یه نکته دیگه رو بگم مادر و پدرم وقتی داشتن جدا میشدن با مشکلات بساری جدا،شدن و به همین دلیل الان این اتفاق برای هر دوشون میفته که در روابط بعدی هم مشکل دارن) با کلی مشکلات جدا شدن و بعد امیدم توی یه ساختمون 14 طبقه ای بدون آسانسور بود
اون خونه خیلی خونه بود بود مامان بابام وقتی جدا شدن من کامل پیشرفت مادرم رو کامل دیدم و انگار پدرم یه ترمزی برای مادرم بود
خلاصه اون خیلی خونه خوبی بود 3 سال اونجا بودیم ولی باز هم پولمون کم شد و امیدم توی یه خونه رویای بسار زیبای که اصلا بارو نکردنه از لحاظ متر و اتاق هاش دقیقا مثل همون خونه قبله هست ولی از نظر معماری خیلی شیک و باکلاس هست
و استاد یه نکتی که من توی این خونه جا به جا شدنامون بود این بود که ما وقتی بهمون فشار میمومد به جای دیگه میفرستی مخصوصا وقتی که به تهران آمدیم و همش خونه جا ب جا میکردم و من الان برای خودم یه پلن دیگهای جدا از خانوادم میخوام باشم چون میخوام از 13 ساحلی شروع کنم چون من 13 سالمه و فک کنم برای شروع این سن و این زمان برای من خوب باشه وقت
نیاز به عمل دارم چون خداوند هدایشو کرده
استاد ازتون یه دنیا سپاس گذارم و امیدوارم وقتی بزرگ شدم حتما ببینمون
بایبای