این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد عزیزم خدا بسیار سپاسگزارم از اینکه پیام خود را از طریق شما به گوش من می رساند اکنون که این پیام را می نویسم اشک شوق در چشمانم جمع شده استاد باور کنید من هر دفعه که یک تصمیم برای تغییر می گیرم و به سایت شما مراجعه میکنم و روی مرا بسوی نشانه ام هدایت کن دقیقا درست راهنمایی های شما دقیقا تطابق دارد با تصمیمی که گرفته ام
اکنون که بهمن سال نو دو نه هستیم تصمیم دارم به همسرم بگویم خانه مسکن مهرمان که در آن سکونت داریم بفروشد و با نصف هزینه یک خانه خوب رهن کنیم و با مابقی آن یک تکه زمین بخریم و در چندین سال پیش هر سال من برای تعویض خانه در فرصت های مناسب به همسرم اعلام میکردم با کمترین هزینه می توانستیم بهترین خانه را بخریم اقدام نکرد و الان شرایط پیشرفت باید با نصف مبلغ این کار انجام دهیم و می خواهم به نصیحت استادم قبل از اینکه شرایط سخت از این سخت تر شود و تغییر کنیم خودمان شرایط تغییر را به وجود بیاوریم انشاالله
من پارسال تویه شرایط سختی بودم بچه کوچیک داشتم ۱ساله باردارم شده بودم خیلی بهم ریخته بودم عصبی اززندگی ناامیدکافرشده بودم ب نوعی خیلی تواین حس مونده بودم وروزبه روزاوضام بدترمیشد جوری ک دیگ قراردادتمام شده بود وماهمچنان خونه گیرمون نمیومدوصابخونه ک تاقبل ازناراحتی های من برای بارداری منودخترخودش میدونست به دلیل موندن من درحس بد به طرزعجیبی بامابدشده بود و تاجایی پیش رفته بودک میخواست ماموربیاره وماروبیرون کنه خلاصه یکی ازدوستام ک دست خدابود این فایلاروبرام معرفی کرد و درنهایت منم خیلی راحت پذیرفتم ک گوش بدم و تودوروز یادم اومد ک دارم باخودم چکارمیکنم خداروفراموش کردم ویهوازته دل گفتم خدایا زندگیموبه خودت میسپارم وبه طرزعجیبی صابخونه خوب شد باهام ویکی ازفامیلامون ک اصن درستم نمیشناختم برامون یه خونه با همون پیشی ک داشتیم تویه محله خوب و خونه خوب پیدا کرد وازونجاتصمیم گرفتم به خدانزدیک شم وازاستاد ک اینهمه واضح ب ماهمه چی رویاد داده ممنونم خداروشکرشکرشکر
وقتی داشتم به این فایل گوش میدادم فهمیدم من هیچ جای زندگیم تغییر نکردم، ریسک نکردم. همیشه اونقدر صبر کردم که جهان من رو مجبور به تغییر کرده. به قول دوستام همیشه تموم کارام دقیقه نود انجام شده.این مدت فشار خیلی زیادی روم بود. با اینکه همه چی دارم همه چیزایی که مقدمه ی یه پیشرفت عالیه ولی من همچنان هم حاضر به تغییر شرایط خودم نبودم، چون اوضاع اونقدر برام سخت نشده بود که بخوام مسیرم رو تغییر بدم. ولی امروز تصمیم به تغییر اوضاع زندگیم گرفتم.چون میدونم هرچیزی که به سمت خوبی تغییر نکنه جهتش رو به سمت بدی تغییر میده. واسه ی منی که همیشه توشرایط سخت مجبور به تغییر شدم کار خیلی سختیه ولی برای بهبود زندگیم باید اینکار رو انجام بدم.واسه ی اینکه به اینکار مجبور بشم هم برای خودم جریمه گذاشتم و استفاده از چیزایی که خیلی دوسشون ارم و بشون وابستم رو تا زمان تغیییر برای خودم ممنوع کردم.
ان شاالله تا چند وقت دیگه از حرکت و تغییر مسیر به سوی پیشرفتم براتون بنویسم.
سوال: چه زمانهایی بوده که شما تغییر کردید و پیشرفت کردید و موفق شدید و چه زمانهایی بوده که تغییر نکردید و عدم تغییر و حرکت باعث شده خیلی چیزا رو از دست بدید؟
من بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه و اتمام دوره خدمت سربازی حدود دو سالی بیکار بودم.یه دوره بسیار پر چالش که ماهها درجا زدم و داشتم افسرده میشدم .با اینکه مدرک لیسانس داشتم و مسلط به کامپیوتر بودم ولی کار پیدا نمیشد و منم فقط دنبال کار دولتی بودم.یه مدتی چند تا مغازه رفتم که شاگردی کنم قبول نمیکردن.یه مدتی تدریس کامپیوتر میکردم که بد نبود.یه مدتی با یکی از دوستام که کافی نت داشت همکاری کردم و جارو میکردم که حقوق کمی داشت و حس کردم ازم سواستفاده میشه و زدم بیرون.یه مدتی تو یه شرکت خصوصی بودم اونم مثل دوستم با حقوق خیلی کم بود باز زدم بیرون.فشارهای زیادی هم روم بود که حتما برم یه کار خوبی پیدا کنم .وقتی تو خونه بیکار بودم خیلی خیلی اذیت میشدم ولی همون چند تا کار موقت که چند ماهی مشغول بودم باعث شد تجربه هایی پیدا کنم و حرکت کرده بودم.اوایل اون دوران یه فرم استخدام تو یه شرکت دولتی پر کرده بودم و فراموش کرده بودم تا بعد حدود یکسال یه روز که واقعا ناامید شده بودم و خونه بودم از ته دل از خدا خواستم باور کنید نیم ساعت نشد تلفن خونه زنگ خورد و من بعد دو سال رفتم سرکار.بین سیزده نفر که تو اون اداره استخدام شدیم من تو آزمون داخلی نفر اول شدم به خاطر مهارتهایی که داشتم و خودم رو کشیدم بالا و کلی اطلاعات کسب کردم و تجربه پیدا کردم.اونجا قرارداد موقت بودم.حدود پنج سال اونجا بودم به صورت روزکار و دیگه کار تکراری و خسته کننده شده بود.ساعت کار مفید کم بود و آزارم میداد.تا اینکه آزمون استخدام رسمی برگزار شد و شرکت کردم و قبول شدم و منتقل شدم به یه شرکت دیگه و اونجا رسمی شدم و فعلا هنوزم سرکارم ولی بازم یه حس قوی بهم میگه که باید تغییر کنم چون این کار هم برام تکراری شده و دیگه چیز جدیدی یاد نمیگرم و دارم درجا میزنم و دوست دارم بیزینس خودم رو داشته باشم با آزادی کامل.واسه همین اوقات آزادم رو چند ساله گذاشتم واسه یه شغل دوم که علاقه بیشتری بهش دارم و نصف روز هم روی باورهام کار میکنم تا به وقتش از این کار دولتی هم بیرون بزنم و رها باشم .
مورد بعدی تو زندگی مشترک اول من بود که ده سال طول کشید و خیلی خیلی اذیت شدم فقط تحمل یه شرایط سخت و طاقت فرسا و جسارت تغییر و رها کردن اون شرایط رو نداشتم اونم به خاطر اصرار خانواده بود که مادرم همیشه میگفت تحمل کن و ثواب داره و از این حرفا بالاخره یه اتفاقی افتاد که بعدا فهمیدم خیری توش بوده و همسر سابقم خودش رفت درخواست داد و با اینکه یکسال درگیر بودم ولی بالاخره رها شدم و چقدر این تغییر و احساس آزادی بعدش رو دوست داشتم .خیلی چیزا رو مثل آزادی و عزت نفس و پول زیادی از دست دادم فقط چون نمی خواستم تغییر کنم.
تو این مورد من جز دسته دوم بودم که فشار خیلی زیادی بهم وارد شد تا مجبور بشم تغییر کنم ولی تو مورد اول با اینکه تو شغل اول دولتیم پنج سال حسابی رشد کرده بودم و حقوق نسبتا خوبی داشتم ولی رسمی نبودم و دوست داشتم خودم تغییر کنم و بیشتر پیشرفت کنم میشه گفت جز دسته سوم بودم .
الان دارم با یاری الله یکتا و فایلهای فوق العاده مفید سایت روی خودم کار میکنم تا جز دسته اول باشم که حتی وقتی شرایطم خوب هست تغییر کنم و هر روز دنبال پیشرفت و شرایط بهتر و جدیدتر باشم.منم عاشق مسافرت به نقاط مختلف دنیا و تجربه چیزای جدید هستم.
استاد جان باید بگم که من قبل از آشنایی با شما اصلا نمیدونستم باید تغییر کرد یا اصلا میشه تغییر کرد چون قانون رو نمیدونستم و فکر میکردم همین که هست فکر میکردم زندگی یه روال کسل کننده و یه جاده صاف هست که همین دنده باید بری و اختیاری ندارید سرنوشت محتوم هست باید با همون میزان در آمد بسازی و به قول معروف قناعت کنی و اگر کفاف نمیده کمتر بخوری کمتر بپوشی با همین آدم باید بسازی چون دیگه تقدیره خلاصه هرچی که هست همینه و اصلا نمیشه تغییر داد تا این که از زبان شما شنیدم که خدا اختیار داده قدرت داده جهان رو مسخره من کرده و من تکه ای از خدا هستم و خدا تمام قدرتشو به من داده و میخاد که من خوب زندگی کنم و کمکم میکنه ذهن من راجب این آگاهی های ناب خیلی مقاومت داشت اما بلاخره به مرور که قانون رو بهتر درک کردم و اولین باری که تو یه فایل گفتید زندگی جاده صاف نیست یا در حال سعود هستی یا درحال سقوط باید حرکت کنی و من یه نگاهی به دور و برم انداختم و دیدم که خیلی چیز ها رو خیلی وقته باید تغییر میدادم که داشتم دیگه له میشدم و خیلی چیز ها هم نشونه هاش اومده بود مثل شرایط مالی و سلامتی و خدارو شکر شروع کردم به ساخت باور و حرکت و هر ایده ای که با شرایط اون لحظه هماهنگ بود عمل میکردم اما خوب ذهن من که در از باور های غلط بود و هست خیلی جاها هنوز خیلی مقاومت داره و نیاز به کار زیاد داره اما این فایل شما برای ساخت یه اهرم رنج و لذت قوی برای اهدافم خیلی کمک کرد که نگاه کنم چند سال آینده اگه با همین روند ادامه بدم به کجا میرسم و ببینم که الان باید چه قدمی بردارم و در وضعیت رکود و بی حرکتی نمونم که کم کم غرق شدنم حتمی هست
اما استاد این که پیغام نشونه ها رو بگیرم باید خیلی هوشیار باشم باید باور های قوی راجب خودم و خدا بسازم باید قانون رو حسابی درک کنم که این هارو من دارم از شما یاد میگیرم
دوره قانون سلامتی یه تلنگر بزرگ بود برای من که خدارو شکر تو این زمینه هنوز کار به جاهای باریک نکشیده بود که شما منو بیدار کردی تا حرکت کنم و یه فکری برای خودم بکنم و دوره دوازده قدم هم تو زمینه مالی و روابط خیلی کمک کرد که دیگه ازاین اوضاع بدتر نشه که البته تو این دو تا زمینه اوضاع تا یه حدی زیادی خراب بود و تو حوزه عزت نفس هم که دیگه کار داشت به جاهای باریک میکشید که بازم تو دوره دوازده قدم خیلی به من کمک شد که نجات بدم خودمو و خدارو شکر میکنم که راهنمای خوبی چون شما و مریم جان سر راهم گذاشت که بتونم راه رو پیدا کنم و قبل از اینکه دیر بشه حرکت کنم خدارو شکر
استاد جانم عاشقتونم مریم جانم عاشقتونم و انشالله به زودی آمریکای زیبا میبینمتون 😘😘😘😘
سلام به تمام هم فرکانسی های عزیزه خانواده ی عباس منش و اساتید محترم عزیزمممممم.
عاشقتونم😍😍😍
خداوند رو سپاس گذارم برای فرصتی که الان دارم برای نوشتن ۱۱۲امین برگ سفرم و خدارو شاکرم برای اشنایی با شما استاد ممنونم از شما هزاران بار از شما ممنونم که این اطلاعات رو در اختیار ما قرار میدین اطلاعاتی که هیچ چیزی نمیتونه ارزششو توصیف کنه .
خداوند رو صد هزار مرتبه سپاس گذارم که منم جزو دسته ی اول هستم و قبل از اینکه جهان مجبورم کنه تغیر کردم وقتی که حس کردم حالم خوب نیست تغیر کردم نزاشتم شرایطی پیش بیاد که زندگیمو بد کنه از حال بدم فهمیدم این درست نیست و من باید تغیر کنم و طی این یک سال و چند ماه تغیرات خیلیییی گسترده ای داشتم و خداوند رو سپاس گذارم برای این اگاهی که بهم داد و اینجایی که الان هستم و حس میکنم که خوشبخت ترین انسان روی زمینم .
هیچ جا به یاد نمیارم فعلا که مجبور به تغیر شده باشم همیشه قبلش دست به کار شدم چون میخواستم مدار داشته ها و خواسته هامو افزایش بدم از همون شروعش یعنی ۱۵ سالگی که الان ۱۷ سالمه من دیدم حالم خوب نیست و میدونستم که مشکل از وجود منه که حالم خوب نیست نه شزایط بیرون و دست به تغیر زدم و همون در ابتدای مسیرم با استاد اشنا شدم و این شد گنج زندگیم خداروشکر خداروشکر و وقتی به قوانین اشنا شدم فهیمدم هروز باید باورو تقویت کنم هروز باید روی ورودی های ذهنم هروز باید روی تغذیه ذهنم هروز باید روی گفتگوی ذهنم کار کنم و هیچوقت حتی فکرم نکردم که سخت شه شرایط بعد من تغیر کنم چون معتقد بودم من خیلی زود شروع کردم و نباید عقب بمونم میتونم حلو باشم . ولی الان معتقدم این یه مسیره که باید ازش لذت برد و مقصد قرار نیست منو شاد کنه شادی و حاله خوب منو به مقصد میرسونه .
انشالله که همگی در پرتوی وحی الهی باشیم عاقبت بخیر در دینا و اخرت 💚
سلام دوست عزیزم کانت شما رئ که خوندم چقدر لذت بردم به این خاطر که چه شروع قشنگی داشتی و اون هم از چه سن قشنگی و به گفته استاد عزیزم و تایید کلام ایشون در کامنت شما دقیقا باید از مسیر لذت برد و نگران دیر و زود بودن و رسیدن به خواسته ها که این موضوع ی پاشنه آشیل برای من هست که صبور باشم خیلی صبور خیلی صبور و آرام تا خدا پله به پله راه نشانم بده.
خیلی سپاسگزارم دوست خوب من که کامنت خوب شما رو خوندم.
از خداوند مهربان برای شما و همه دوستای عزیزم تو این سایت آرزوی آرامش و آرامش از درگاه الله یکتا می کنم.
خلاصه بزرگتر شدم وهروقت یکاری میکردم یه بار گچ کاری یه بنایی و…. بعداز خدمت سربازی ازدواج کردم
وبه تضاد مالی خوردم وکاسبی رو شروع کردم
ومیوه حاصل این کارم شد خرید یک خونه وزمین
وبعدش رفتم کارمندی وحالا به فکر اینم که از محل کارم بیام بیرون چون دراین5سال هیچ رشد مالی نکردم
باکار کردن روی روانشناسی ثروت2 انشاالله به لطف الله به هدفهام خواهم رسید
چقدر طلایی است این جمله
که طوری زندگی کن که حسرت هیچ چیز رو نخوری
استاد شما چقدر هوشمندانه تغییر کردین
خیلی خیلی سخته ازاینکه در اوضاع خوب وهمه چی طبق دلخواه آدم بخواد تغییر کنه
من زمانی که به تضاد خوردم وتغییرکردم رشد کردم همون کاسبی
واز زمانی که کارمند شدم درخیلی از جنبه ها رشد کردم
ویکی از بزرگترین دستاوردهام آشنای باشما
اما رشد مالی نداشتم(هرچندبه فکر مانور دادن روی زمینم هستم ومیتونم خریدوفروش راه بندازم زمینم که اول خریدم رو با120میلیون سود فروختم ویک زمین دیگه خریدم)
وحالا به فکر یه تغییر بزرگم
تمرین این قسمت:
1-طبق تمرینات گذشته واین بخش
من تمرکزم رو میزارم روی فروش زمینم
وهمین فرمون میرم جلو وسود حاصله رو روی چیزی که دوس دارم میزارم
من جز دسته ای هستم که قانع هستم انقدر در یک شرایط میمونم تا اوضاع خراب بشع بعد بزور تغییرش میدم
بار ها تجربه اش کردم در شغلم وقتی که درامدم اوکی شد تحول ندادم گفتم خوبه کلا با ناراحتی اومدم بیرون،
برای خیلی از شرایط زندگیم این مدل هستم دارم تلاش میکنم انقدر قانع نباشم
امشب باورهای زیادی پیدا کردم
مثلا قانعم روی یک مقدار پول
جمله درستش من باید بهتر از این درامد داشته باشم تا به خواستهام برسم
باور اشتباه در مورد محیط اداری
من وقتی بانک میخوام برم و جاهای این مدل حالم بد میشه
باور درست دستان خداوند همیشه کنارمه و مرا کمک میکنه من در تموم کارهاعالیم هرجا میرم کارها راحت برام انجام میشه
باور اشتباه در مورد کارهای سیستمی
باور درست چرا تویی که از سن8سالگی خره کامپیوتر بودی الان یک ثبتنام ساده را انجام نمیدی پول داری خوبه خرج میکنی خوبه اما کارها بدست خودت راحت و اسون حل میشه انقدر سختش نکن
باور اشتباه در مورد ثروت و شادی
من از هم جدا میبینم چون بدون پول هم شاد بودم و همین باعث میشه پول برام ارزشمند نباشه
باور درست
بیاد بیار چند نفر سر پول دعوا کردن خودت چند بار بخاطر پول با ادمها بحث کردی چند بار حساب کتاب کردی مگه دلت ارامش و شادی با هم نمیخواد پول برات جفتش میاره چطوری بی دغدغه خرجکردن و حتی بخشیدن
باور اشتباه فعلا که شرایط خوبه شکر
سیلی زندگی من همیشه از این باوره خوبه فعلا شرایط پس بزار لذت ببریم تلاش ها کم میشه کنترل ذهن کلا از بین میره همه چی خراب میشه دوباره شروع میکنم
باور درست شرایط خوبه اما چند بار در شرایط خوب موندی بعد بد شد کلی فرصت از دست دادی
اینبار قول بده دیگه به هر درامدی رسیدی نگی بسه کلمه بسه را بزار کنار برای همیشه
…
مسیر شغلیم
مهرماه دیگه حساب کتاب از دستم خارج نمیشخ که صددرصد سود زیادی کنم مثل این ماه نشه که حساب کتاب نکردم فروش بدون سود یا سود کم داشتم
یعنی خنده دار ترین کار ممکن انجام دادم روم نشد به کسی بگم یکماه هر رور پست و ارسال و…
باورهای مخرب من در این حد داره پیش میره
قول میدم دست بردارم از این باورها
من باید ثروتمند بشم بزارم کنار این باورهای بی پولی رو
من 10 سال پیش زمینه ی کاری خوبی داشتم و شرایطم خوب بود اما مثل شما احساسس کردم که این شغل یکم داره شلوغ و اشباع میشه در همون زمینه یک تغییری دادم اما احساس کردم من برای کار دیگه ایی بدنیا امدم وکلاا اون مسیر رو عوض کردم و درشغل مشلور فروش و تحقیقاات بازار شروع به کار کردم بسیارر بسسیارر متفاوت بود تلاش زیادی کردم و چیزای جدید یاد گرفتم تا این مرحله خودم جلو رفته اما در این مرحله متاسفانه بسیاررر اذیت شدم از لحاظ مالی کاری خانوادگی خیلی اذیت شدم و مثل اون معتاده داشتم همه چیزو از دست میدادم که از اون فضا و کار هم امدم بیرون در این مسیر در خصوص کشف استعداد های آدمها و منابع انسانی و کمک به آدمها برای استعدادیابی شون دارم تلاش ومطالعه وکار میکنم هنوز به اونجایی که میخوام نرسیدم و هنوز درآمد یا شرایط عالی ندارم اما احساس خوبی دارم و دارم جلو میرم
دیروز که این لینک این فایل رو در فایل دیروز سفرنامه دیدم گفتم حتما باید ببینمش
و الان دیدم و لذت بردم
باید در شرایطی تغییر کرد که همه چیز خوبه، جهان پاداش میده به افرادی که وقتی همه چیز خوبه، همه چیز عالیه، دنبال بهتر و بهتر هستن و تغییر می کنن و خودشون میرن سراغ وضعیت و شرایط جدید
وقتی اینجوری در این مواقع بریم در دل شرایط جدید، دیگه سختی نمی کشیم مثل استاد که چون در شرایط عالی ای که در تهران بودند، تغییر کردن و به آمریکا مهاجرت کردن، برای همین در آمریکا بهترین شرایط رو تجربه کردن
در مورد خودم اگر بخوام بگم شرایطی بوده از جزئی ترین مسائل، وقتی می دیدم برای انجام کاری به دیگران وابسته هستم، سعی میکردم خودم هر طور شده اون کار رو یاد بگیرم و دیگه از دیگران نخوام
مثلا من یکی دوبار ناخن های خواهرم رو می دیدم که سوهان میزنه و مرتب و قشنگ میشن، وقتی ازش میخواستم و کمی غر میزد که وقتش گرفته میشه، پس گفتم حتما باید یاد بگیرم و انجامش بدم خودم و الان واقعا در اینکار به خودکفایی رسیدم و به هدایت و لطف الله به بهترین روش و شکل ناخن هام رو درست می کنم و از دیدنشون لذت میبرم
یا مثلا وقتی لیسانس بودم، با اینکه درسم خوب بود ولی میدونستم این شرایط راضی کننده برای من نیست
شاید از بیرون من در حال گذران شرایط خیلی خوبی بودم، در دانشگاه دولتی درس میخوندم و همه چیز اوکی بود و عالی
ولی من شاد نبودم و نیاز داشتم شرایطم تغییر کنه، و بعد از اینکه لیسانسم تموم شد برای ارشد روانشناسی چون روانشناسی رو خیلی دوست داشتم اقدام کردم و میدونستم نباید حسرت این رشته تو دلم بمونه
چون از همون موقعی که وارد دانشگاه شدم کتاب های موفقیت و روانشناسی درون و تحلیل رفتار متقابل میخوندم و حالم با این کتاب ها عالی بود
برای این فهمیدم که به این رشته علاقه دارم و بعد رفتم به این رشته و یادمه بچه های لیسانس میگفتن داری در اوج خداحافظی می کنی، هر چند برای من در اوج نبود، چون من راضی نبودم و احساس درونی من برام خیلی مهم بود
وقتی وارد رشته جدیدم شدم، دانشکدمم به تبع تغییر کرد، مسیر رفت و آمدم و به طور کل همه چیز تغییر کرد و خیلی خیلی بهتر از قبل شد، الان وارد رشته ای شدم که به جد و بعد از خودشناسی فهمیدم دوستش دارم پس میتونستم ببینم که چقدر اوضاع فرق می کنه، همینطور من به کمک تجسم و تصویر سازی تمام شرایطی که دوست داشتم تجربه کنم رو ساختم و واقعا داشتم تجربشون می کردم
همینطور سر تمام کلاس ها لذت میبردم و بهترین دوران رو داشتم
همینطور وقتی وارد این رشته شدم از همون اول گفتم باید تا قبل از اینکه بریم سراغ پایان نامه خودم رو براش آماده کنم
و جالب بود هدایت خدا، یکی از بهترین دوستام، که الان هم با هم هستیم رو در این زمان باش آشنا شدم، و رابطه ای رشد دهنده رو داریم با هم و خودش اومد طرفم و گفت آمادست تا هر چی که خودش میدونه تو این رشته رو بم یاد بده، یکی از ملزومات پایان نامه و آمار در رشته رواشناسی یادگیری نرم افزار Spss بود و من از همون موقع هر روز با دوستم تمرین میکردیم این نرم افزار رو و حتی درسای دیگه رو، و همینطور می دیدم دوستم میره دنبال مقاله و این جور چیزا، منم رفتم با یکی از سخت گیرترین استادا مقاله برداشتم و قبل از اینکه به پایان نامه برسم مقاله نوشتم تا خودم رو آماده کنم چون میدونستم باید تمام کارای پایان نامم رو خودم انجام بدم
و اتفاقا شرایطی پیش اومد در زمان کورنتین که دیگه همه جا تعطیل بود و من با خیال راحت و به لطف الله و هدایت هاش به راحتی هر چه تمام تر پایان نامم رو نوشتم و چقدر راحت بود برام فرایند حتی از مقاله هم آسونتر بود و بعد به راحتی هر چه تمام تر به بهترین شکل دفاعش کردم
اینها مثالهایی بود که قبل از شرایط سخت شروع به تغییر من، شرایط عالی تری رو بعدها برام ایجاد کرد
اما در مورد فشار ایجاد شدن از سمت جهان، یادمه من در زمانی که یجورایی تهه وجودم احساس پوچی میکردم و دنبال ساختن رابطه ای با خدا و فهمیدن فلسفه وجودی بودم و چقدر غرق در کتاب های فلسفی و بعد جهان بینی ها و بعد عرفان شدم،و همینطور مغزم پره سوال بود و نمیتونستم به چیزی غیر از این دغدغه های جهان بینی فکر کنم
خواهرم اسم استاد رو پیش هممون به عنوان اینکه بیاین بچه ها من و اون یکی خواهرم یک گنج پیدا کردم بیاین برنامه های این استاد رو دنبال کنیم
و من که هنوز میخواستم وضعیت سخت تر بشه تا تغییر کنم، سریع شروع کردم به گفتن نه این آقا هر چقدرم درست باشه ولی همه چیزای سایت پولین (در این حد حجاب بود که فقط ثبتنام کردم تو سایت و اومدم بیرون و حتی به فهرست سایت نگاه نکردم، چون با تمام وجودم میدونستم حرفایی که استاد دارن میزنن یه چیزای خیلی اساسی رو میخواد تغییر بده، منی که به شدت محافظه کار بودم، اینکه یک هو برم تو دل این تغییرات برام سخت بود و خلاصه دنبال نکردم و همون خواهرمم دست پا شکسته دنبال میکرد) و بعد شرایط یجوری شد و یجوری خود خدا هلم داد که بعد شرایط روحی نه چندان خوبی، و وقتی یکم متعادل شدم با سرچ هایی که خودم در این باب انجام می دادم و واقعا حالم خیلی نسبت به قبل بهتر شده بود و فهمیده بودم پوچی ای وجود نداره و قطعا من هم هدفی در زندگی دارمو بعد خود خدا گفت برو این فایل رو گوش بده از استاد عباس منش، منم بدون مقاومت گفتم چشم، و فایل حزن در قرآن رو گوش کردم، اونجا گفتم بله خداروشکر به حق رسیدم، و اون موقع ها آخرای اسفند 1400 بود، و بعد تو نوشتن برنامه برای سال جدید، اومدم گفتم اوکی از با استاد عباس منش سال 1401 رو شروع می کنیم و بهترین سال های زندگیم رو تجربه کردم، زندگی به طعم واقعیش رو، و چقدر عالی بود بعدش و بعد تکاملی با سایت آشنا شدم و الانم در این مسیر فوق العاده دارم با عشق یاد می گیرم و به شدت لذتمند هستم
سطح انرژی بالای روحی و روانی و حال و احساس عالی
عاشقتمممم خدا جونم برای بودن در این مسیر زیبا
عاشقتم اسماء برای اینکه هستی و هر روز داری قدم برمیداری
عاشقتم استاد جووووونم خانم شایسته جووونم دوستان فوق العاده من
سلام استاد عزیزم خدا بسیار سپاسگزارم از اینکه پیام خود را از طریق شما به گوش من می رساند اکنون که این پیام را می نویسم اشک شوق در چشمانم جمع شده استاد باور کنید من هر دفعه که یک تصمیم برای تغییر می گیرم و به سایت شما مراجعه میکنم و روی مرا بسوی نشانه ام هدایت کن دقیقا درست راهنمایی های شما دقیقا تطابق دارد با تصمیمی که گرفته ام
اکنون که بهمن سال نو دو نه هستیم تصمیم دارم به همسرم بگویم خانه مسکن مهرمان که در آن سکونت داریم بفروشد و با نصف هزینه یک خانه خوب رهن کنیم و با مابقی آن یک تکه زمین بخریم و در چندین سال پیش هر سال من برای تعویض خانه در فرصت های مناسب به همسرم اعلام میکردم با کمترین هزینه می توانستیم بهترین خانه را بخریم اقدام نکرد و الان شرایط پیشرفت باید با نصف مبلغ این کار انجام دهیم و می خواهم به نصیحت استادم قبل از اینکه شرایط سخت از این سخت تر شود و تغییر کنیم خودمان شرایط تغییر را به وجود بیاوریم انشاالله
به نام خداوندغفورورحیم
سلام استادگرامی
من پارسال تویه شرایط سختی بودم بچه کوچیک داشتم ۱ساله باردارم شده بودم خیلی بهم ریخته بودم عصبی اززندگی ناامیدکافرشده بودم ب نوعی خیلی تواین حس مونده بودم وروزبه روزاوضام بدترمیشد جوری ک دیگ قراردادتمام شده بود وماهمچنان خونه گیرمون نمیومدوصابخونه ک تاقبل ازناراحتی های من برای بارداری منودخترخودش میدونست به دلیل موندن من درحس بد به طرزعجیبی بامابدشده بود و تاجایی پیش رفته بودک میخواست ماموربیاره وماروبیرون کنه خلاصه یکی ازدوستام ک دست خدابود این فایلاروبرام معرفی کرد و درنهایت منم خیلی راحت پذیرفتم ک گوش بدم و تودوروز یادم اومد ک دارم باخودم چکارمیکنم خداروفراموش کردم ویهوازته دل گفتم خدایا زندگیموبه خودت میسپارم وبه طرزعجیبی صابخونه خوب شد باهام ویکی ازفامیلامون ک اصن درستم نمیشناختم برامون یه خونه با همون پیشی ک داشتیم تویه محله خوب و خونه خوب پیدا کرد وازونجاتصمیم گرفتم به خدانزدیک شم وازاستاد ک اینهمه واضح ب ماهمه چی رویاد داده ممنونم خداروشکرشکرشکر
استاد عزیزم سلام
وقتی داشتم به این فایل گوش میدادم فهمیدم من هیچ جای زندگیم تغییر نکردم، ریسک نکردم. همیشه اونقدر صبر کردم که جهان من رو مجبور به تغییر کرده. به قول دوستام همیشه تموم کارام دقیقه نود انجام شده.این مدت فشار خیلی زیادی روم بود. با اینکه همه چی دارم همه چیزایی که مقدمه ی یه پیشرفت عالیه ولی من همچنان هم حاضر به تغییر شرایط خودم نبودم، چون اوضاع اونقدر برام سخت نشده بود که بخوام مسیرم رو تغییر بدم. ولی امروز تصمیم به تغییر اوضاع زندگیم گرفتم.چون میدونم هرچیزی که به سمت خوبی تغییر نکنه جهتش رو به سمت بدی تغییر میده. واسه ی منی که همیشه توشرایط سخت مجبور به تغییر شدم کار خیلی سختیه ولی برای بهبود زندگیم باید اینکار رو انجام بدم.واسه ی اینکه به اینکار مجبور بشم هم برای خودم جریمه گذاشتم و استفاده از چیزایی که خیلی دوسشون ارم و بشون وابستم رو تا زمان تغیییر برای خودم ممنوع کردم.
ان شاالله تا چند وقت دیگه از حرکت و تغییر مسیر به سوی پیشرفتم براتون بنویسم.
به نام قادر وهاب
با سلام خدمت استاد و خانواده صمیمی عباسمنش
سوال: چه زمانهایی بوده که شما تغییر کردید و پیشرفت کردید و موفق شدید و چه زمانهایی بوده که تغییر نکردید و عدم تغییر و حرکت باعث شده خیلی چیزا رو از دست بدید؟
من بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه و اتمام دوره خدمت سربازی حدود دو سالی بیکار بودم.یه دوره بسیار پر چالش که ماهها درجا زدم و داشتم افسرده میشدم .با اینکه مدرک لیسانس داشتم و مسلط به کامپیوتر بودم ولی کار پیدا نمیشد و منم فقط دنبال کار دولتی بودم.یه مدتی چند تا مغازه رفتم که شاگردی کنم قبول نمیکردن.یه مدتی تدریس کامپیوتر میکردم که بد نبود.یه مدتی با یکی از دوستام که کافی نت داشت همکاری کردم و جارو میکردم که حقوق کمی داشت و حس کردم ازم سواستفاده میشه و زدم بیرون.یه مدتی تو یه شرکت خصوصی بودم اونم مثل دوستم با حقوق خیلی کم بود باز زدم بیرون.فشارهای زیادی هم روم بود که حتما برم یه کار خوبی پیدا کنم .وقتی تو خونه بیکار بودم خیلی خیلی اذیت میشدم ولی همون چند تا کار موقت که چند ماهی مشغول بودم باعث شد تجربه هایی پیدا کنم و حرکت کرده بودم.اوایل اون دوران یه فرم استخدام تو یه شرکت دولتی پر کرده بودم و فراموش کرده بودم تا بعد حدود یکسال یه روز که واقعا ناامید شده بودم و خونه بودم از ته دل از خدا خواستم باور کنید نیم ساعت نشد تلفن خونه زنگ خورد و من بعد دو سال رفتم سرکار.بین سیزده نفر که تو اون اداره استخدام شدیم من تو آزمون داخلی نفر اول شدم به خاطر مهارتهایی که داشتم و خودم رو کشیدم بالا و کلی اطلاعات کسب کردم و تجربه پیدا کردم.اونجا قرارداد موقت بودم.حدود پنج سال اونجا بودم به صورت روزکار و دیگه کار تکراری و خسته کننده شده بود.ساعت کار مفید کم بود و آزارم میداد.تا اینکه آزمون استخدام رسمی برگزار شد و شرکت کردم و قبول شدم و منتقل شدم به یه شرکت دیگه و اونجا رسمی شدم و فعلا هنوزم سرکارم ولی بازم یه حس قوی بهم میگه که باید تغییر کنم چون این کار هم برام تکراری شده و دیگه چیز جدیدی یاد نمیگرم و دارم درجا میزنم و دوست دارم بیزینس خودم رو داشته باشم با آزادی کامل.واسه همین اوقات آزادم رو چند ساله گذاشتم واسه یه شغل دوم که علاقه بیشتری بهش دارم و نصف روز هم روی باورهام کار میکنم تا به وقتش از این کار دولتی هم بیرون بزنم و رها باشم .
مورد بعدی تو زندگی مشترک اول من بود که ده سال طول کشید و خیلی خیلی اذیت شدم فقط تحمل یه شرایط سخت و طاقت فرسا و جسارت تغییر و رها کردن اون شرایط رو نداشتم اونم به خاطر اصرار خانواده بود که مادرم همیشه میگفت تحمل کن و ثواب داره و از این حرفا بالاخره یه اتفاقی افتاد که بعدا فهمیدم خیری توش بوده و همسر سابقم خودش رفت درخواست داد و با اینکه یکسال درگیر بودم ولی بالاخره رها شدم و چقدر این تغییر و احساس آزادی بعدش رو دوست داشتم .خیلی چیزا رو مثل آزادی و عزت نفس و پول زیادی از دست دادم فقط چون نمی خواستم تغییر کنم.
تو این مورد من جز دسته دوم بودم که فشار خیلی زیادی بهم وارد شد تا مجبور بشم تغییر کنم ولی تو مورد اول با اینکه تو شغل اول دولتیم پنج سال حسابی رشد کرده بودم و حقوق نسبتا خوبی داشتم ولی رسمی نبودم و دوست داشتم خودم تغییر کنم و بیشتر پیشرفت کنم میشه گفت جز دسته سوم بودم .
الان دارم با یاری الله یکتا و فایلهای فوق العاده مفید سایت روی خودم کار میکنم تا جز دسته اول باشم که حتی وقتی شرایطم خوب هست تغییر کنم و هر روز دنبال پیشرفت و شرایط بهتر و جدیدتر باشم.منم عاشق مسافرت به نقاط مختلف دنیا و تجربه چیزای جدید هستم.
بسم الله النور
سلام استاد جان سلام مریم جان عاشقتونم من 😘
چه زمانی تغییر میکنم ؟چه زمانی باید تغییر کنم ؟
استاد جان باید بگم که من قبل از آشنایی با شما اصلا نمیدونستم باید تغییر کرد یا اصلا میشه تغییر کرد چون قانون رو نمیدونستم و فکر میکردم همین که هست فکر میکردم زندگی یه روال کسل کننده و یه جاده صاف هست که همین دنده باید بری و اختیاری ندارید سرنوشت محتوم هست باید با همون میزان در آمد بسازی و به قول معروف قناعت کنی و اگر کفاف نمیده کمتر بخوری کمتر بپوشی با همین آدم باید بسازی چون دیگه تقدیره خلاصه هرچی که هست همینه و اصلا نمیشه تغییر داد تا این که از زبان شما شنیدم که خدا اختیار داده قدرت داده جهان رو مسخره من کرده و من تکه ای از خدا هستم و خدا تمام قدرتشو به من داده و میخاد که من خوب زندگی کنم و کمکم میکنه ذهن من راجب این آگاهی های ناب خیلی مقاومت داشت اما بلاخره به مرور که قانون رو بهتر درک کردم و اولین باری که تو یه فایل گفتید زندگی جاده صاف نیست یا در حال سعود هستی یا درحال سقوط باید حرکت کنی و من یه نگاهی به دور و برم انداختم و دیدم که خیلی چیز ها رو خیلی وقته باید تغییر میدادم که داشتم دیگه له میشدم و خیلی چیز ها هم نشونه هاش اومده بود مثل شرایط مالی و سلامتی و خدارو شکر شروع کردم به ساخت باور و حرکت و هر ایده ای که با شرایط اون لحظه هماهنگ بود عمل میکردم اما خوب ذهن من که در از باور های غلط بود و هست خیلی جاها هنوز خیلی مقاومت داره و نیاز به کار زیاد داره اما این فایل شما برای ساخت یه اهرم رنج و لذت قوی برای اهدافم خیلی کمک کرد که نگاه کنم چند سال آینده اگه با همین روند ادامه بدم به کجا میرسم و ببینم که الان باید چه قدمی بردارم و در وضعیت رکود و بی حرکتی نمونم که کم کم غرق شدنم حتمی هست
اما استاد این که پیغام نشونه ها رو بگیرم باید خیلی هوشیار باشم باید باور های قوی راجب خودم و خدا بسازم باید قانون رو حسابی درک کنم که این هارو من دارم از شما یاد میگیرم
دوره قانون سلامتی یه تلنگر بزرگ بود برای من که خدارو شکر تو این زمینه هنوز کار به جاهای باریک نکشیده بود که شما منو بیدار کردی تا حرکت کنم و یه فکری برای خودم بکنم و دوره دوازده قدم هم تو زمینه مالی و روابط خیلی کمک کرد که دیگه ازاین اوضاع بدتر نشه که البته تو این دو تا زمینه اوضاع تا یه حدی زیادی خراب بود و تو حوزه عزت نفس هم که دیگه کار داشت به جاهای باریک میکشید که بازم تو دوره دوازده قدم خیلی به من کمک شد که نجات بدم خودمو و خدارو شکر میکنم که راهنمای خوبی چون شما و مریم جان سر راهم گذاشت که بتونم راه رو پیدا کنم و قبل از اینکه دیر بشه حرکت کنم خدارو شکر
استاد جانم عاشقتونم مریم جانم عاشقتونم و انشالله به زودی آمریکای زیبا میبینمتون 😘😘😘😘
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به تمام هم فرکانسی های عزیزه خانواده ی عباس منش و اساتید محترم عزیزمممممم.
عاشقتونم😍😍😍
خداوند رو سپاس گذارم برای فرصتی که الان دارم برای نوشتن ۱۱۲امین برگ سفرم و خدارو شاکرم برای اشنایی با شما استاد ممنونم از شما هزاران بار از شما ممنونم که این اطلاعات رو در اختیار ما قرار میدین اطلاعاتی که هیچ چیزی نمیتونه ارزششو توصیف کنه .
خداوند رو صد هزار مرتبه سپاس گذارم که منم جزو دسته ی اول هستم و قبل از اینکه جهان مجبورم کنه تغیر کردم وقتی که حس کردم حالم خوب نیست تغیر کردم نزاشتم شرایطی پیش بیاد که زندگیمو بد کنه از حال بدم فهمیدم این درست نیست و من باید تغیر کنم و طی این یک سال و چند ماه تغیرات خیلیییی گسترده ای داشتم و خداوند رو سپاس گذارم برای این اگاهی که بهم داد و اینجایی که الان هستم و حس میکنم که خوشبخت ترین انسان روی زمینم .
هیچ جا به یاد نمیارم فعلا که مجبور به تغیر شده باشم همیشه قبلش دست به کار شدم چون میخواستم مدار داشته ها و خواسته هامو افزایش بدم از همون شروعش یعنی ۱۵ سالگی که الان ۱۷ سالمه من دیدم حالم خوب نیست و میدونستم که مشکل از وجود منه که حالم خوب نیست نه شزایط بیرون و دست به تغیر زدم و همون در ابتدای مسیرم با استاد اشنا شدم و این شد گنج زندگیم خداروشکر خداروشکر و وقتی به قوانین اشنا شدم فهیمدم هروز باید باورو تقویت کنم هروز باید روی ورودی های ذهنم هروز باید روی تغذیه ذهنم هروز باید روی گفتگوی ذهنم کار کنم و هیچوقت حتی فکرم نکردم که سخت شه شرایط بعد من تغیر کنم چون معتقد بودم من خیلی زود شروع کردم و نباید عقب بمونم میتونم حلو باشم . ولی الان معتقدم این یه مسیره که باید ازش لذت برد و مقصد قرار نیست منو شاد کنه شادی و حاله خوب منو به مقصد میرسونه .
انشالله که همگی در پرتوی وحی الهی باشیم عاقبت بخیر در دینا و اخرت 💚
به نام خدا
سلام دوست عزیزم کانت شما رئ که خوندم چقدر لذت بردم به این خاطر که چه شروع قشنگی داشتی و اون هم از چه سن قشنگی و به گفته استاد عزیزم و تایید کلام ایشون در کامنت شما دقیقا باید از مسیر لذت برد و نگران دیر و زود بودن و رسیدن به خواسته ها که این موضوع ی پاشنه آشیل برای من هست که صبور باشم خیلی صبور خیلی صبور و آرام تا خدا پله به پله راه نشانم بده.
خیلی سپاسگزارم دوست خوب من که کامنت خوب شما رو خوندم.
از خداوند مهربان برای شما و همه دوستای عزیزم تو این سایت آرزوی آرامش و آرامش از درگاه الله یکتا می کنم.
بنام خدا
سلام بر پیامبر عزیزم استاد عباسمنش
قدم شماره20
میخواهی جزو کدام گروه باشی
من از بچگی با پدرم میرفتم سرکار فنی
وسپس بعدازمدتی کاسبی میکردم
وباپول کاسبی برای مادرم2تا النگو خریدم
خلاصه بزرگتر شدم وهروقت یکاری میکردم یه بار گچ کاری یه بنایی و…. بعداز خدمت سربازی ازدواج کردم
وبه تضاد مالی خوردم وکاسبی رو شروع کردم
ومیوه حاصل این کارم شد خرید یک خونه وزمین
وبعدش رفتم کارمندی وحالا به فکر اینم که از محل کارم بیام بیرون چون دراین5سال هیچ رشد مالی نکردم
باکار کردن روی روانشناسی ثروت2 انشاالله به لطف الله به هدفهام خواهم رسید
چقدر طلایی است این جمله
که طوری زندگی کن که حسرت هیچ چیز رو نخوری
استاد شما چقدر هوشمندانه تغییر کردین
خیلی خیلی سخته ازاینکه در اوضاع خوب وهمه چی طبق دلخواه آدم بخواد تغییر کنه
من زمانی که به تضاد خوردم وتغییرکردم رشد کردم همون کاسبی
واز زمانی که کارمند شدم درخیلی از جنبه ها رشد کردم
ویکی از بزرگترین دستاوردهام آشنای باشما
اما رشد مالی نداشتم(هرچندبه فکر مانور دادن روی زمینم هستم ومیتونم خریدوفروش راه بندازم زمینم که اول خریدم رو با120میلیون سود فروختم ویک زمین دیگه خریدم)
وحالا به فکر یه تغییر بزرگم
تمرین این قسمت:
1-طبق تمرینات گذشته واین بخش
من تمرکزم رو میزارم روی فروش زمینم
وهمین فرمون میرم جلو وسود حاصله رو روی چیزی که دوس دارم میزارم
خیلی خیلی ممنونم ازت استاد عزیزم
مسیر112
من جز دسته ای هستم که قانع هستم انقدر در یک شرایط میمونم تا اوضاع خراب بشع بعد بزور تغییرش میدم
بار ها تجربه اش کردم در شغلم وقتی که درامدم اوکی شد تحول ندادم گفتم خوبه کلا با ناراحتی اومدم بیرون،
برای خیلی از شرایط زندگیم این مدل هستم دارم تلاش میکنم انقدر قانع نباشم
امشب باورهای زیادی پیدا کردم
مثلا قانعم روی یک مقدار پول
جمله درستش من باید بهتر از این درامد داشته باشم تا به خواستهام برسم
باور اشتباه در مورد محیط اداری
من وقتی بانک میخوام برم و جاهای این مدل حالم بد میشه
باور درست دستان خداوند همیشه کنارمه و مرا کمک میکنه من در تموم کارهاعالیم هرجا میرم کارها راحت برام انجام میشه
باور اشتباه در مورد کارهای سیستمی
باور درست چرا تویی که از سن8سالگی خره کامپیوتر بودی الان یک ثبتنام ساده را انجام نمیدی پول داری خوبه خرج میکنی خوبه اما کارها بدست خودت راحت و اسون حل میشه انقدر سختش نکن
باور اشتباه در مورد ثروت و شادی
من از هم جدا میبینم چون بدون پول هم شاد بودم و همین باعث میشه پول برام ارزشمند نباشه
باور درست
بیاد بیار چند نفر سر پول دعوا کردن خودت چند بار بخاطر پول با ادمها بحث کردی چند بار حساب کتاب کردی مگه دلت ارامش و شادی با هم نمیخواد پول برات جفتش میاره چطوری بی دغدغه خرجکردن و حتی بخشیدن
باور اشتباه فعلا که شرایط خوبه شکر
سیلی زندگی من همیشه از این باوره خوبه فعلا شرایط پس بزار لذت ببریم تلاش ها کم میشه کنترل ذهن کلا از بین میره همه چی خراب میشه دوباره شروع میکنم
باور درست شرایط خوبه اما چند بار در شرایط خوب موندی بعد بد شد کلی فرصت از دست دادی
اینبار قول بده دیگه به هر درامدی رسیدی نگی بسه کلمه بسه را بزار کنار برای همیشه
…
مسیر شغلیم
مهرماه دیگه حساب کتاب از دستم خارج نمیشخ که صددرصد سود زیادی کنم مثل این ماه نشه که حساب کتاب نکردم فروش بدون سود یا سود کم داشتم
یعنی خنده دار ترین کار ممکن انجام دادم روم نشد به کسی بگم یکماه هر رور پست و ارسال و…
باورهای مخرب من در این حد داره پیش میره
قول میدم دست بردارم از این باورها
من باید ثروتمند بشم بزارم کنار این باورهای بی پولی رو
درورد فراوان
من 10 سال پیش زمینه ی کاری خوبی داشتم و شرایطم خوب بود اما مثل شما احساسس کردم که این شغل یکم داره شلوغ و اشباع میشه در همون زمینه یک تغییری دادم اما احساس کردم من برای کار دیگه ایی بدنیا امدم وکلاا اون مسیر رو عوض کردم و درشغل مشلور فروش و تحقیقاات بازار شروع به کار کردم بسیارر بسسیارر متفاوت بود تلاش زیادی کردم و چیزای جدید یاد گرفتم تا این مرحله خودم جلو رفته اما در این مرحله متاسفانه بسیاررر اذیت شدم از لحاظ مالی کاری خانوادگی خیلی اذیت شدم و مثل اون معتاده داشتم همه چیزو از دست میدادم که از اون فضا و کار هم امدم بیرون در این مسیر در خصوص کشف استعداد های آدمها و منابع انسانی و کمک به آدمها برای استعدادیابی شون دارم تلاش ومطالعه وکار میکنم هنوز به اونجایی که میخوام نرسیدم و هنوز درآمد یا شرایط عالی ندارم اما احساس خوبی دارم و دارم جلو میرم
به نام رب وهاب و هدایتگرم
سلام به دوستان خوبم
روز 112 ام سفرنامه
خدایاشکرت برای این فایل فوق العاده
دیروز که این لینک این فایل رو در فایل دیروز سفرنامه دیدم گفتم حتما باید ببینمش
و الان دیدم و لذت بردم
باید در شرایطی تغییر کرد که همه چیز خوبه، جهان پاداش میده به افرادی که وقتی همه چیز خوبه، همه چیز عالیه، دنبال بهتر و بهتر هستن و تغییر می کنن و خودشون میرن سراغ وضعیت و شرایط جدید
وقتی اینجوری در این مواقع بریم در دل شرایط جدید، دیگه سختی نمی کشیم مثل استاد که چون در شرایط عالی ای که در تهران بودند، تغییر کردن و به آمریکا مهاجرت کردن، برای همین در آمریکا بهترین شرایط رو تجربه کردن
در مورد خودم اگر بخوام بگم شرایطی بوده از جزئی ترین مسائل، وقتی می دیدم برای انجام کاری به دیگران وابسته هستم، سعی میکردم خودم هر طور شده اون کار رو یاد بگیرم و دیگه از دیگران نخوام
مثلا من یکی دوبار ناخن های خواهرم رو می دیدم که سوهان میزنه و مرتب و قشنگ میشن، وقتی ازش میخواستم و کمی غر میزد که وقتش گرفته میشه، پس گفتم حتما باید یاد بگیرم و انجامش بدم خودم و الان واقعا در اینکار به خودکفایی رسیدم و به هدایت و لطف الله به بهترین روش و شکل ناخن هام رو درست می کنم و از دیدنشون لذت میبرم
یا مثلا وقتی لیسانس بودم، با اینکه درسم خوب بود ولی میدونستم این شرایط راضی کننده برای من نیست
شاید از بیرون من در حال گذران شرایط خیلی خوبی بودم، در دانشگاه دولتی درس میخوندم و همه چیز اوکی بود و عالی
ولی من شاد نبودم و نیاز داشتم شرایطم تغییر کنه، و بعد از اینکه لیسانسم تموم شد برای ارشد روانشناسی چون روانشناسی رو خیلی دوست داشتم اقدام کردم و میدونستم نباید حسرت این رشته تو دلم بمونه
چون از همون موقعی که وارد دانشگاه شدم کتاب های موفقیت و روانشناسی درون و تحلیل رفتار متقابل میخوندم و حالم با این کتاب ها عالی بود
برای این فهمیدم که به این رشته علاقه دارم و بعد رفتم به این رشته و یادمه بچه های لیسانس میگفتن داری در اوج خداحافظی می کنی، هر چند برای من در اوج نبود، چون من راضی نبودم و احساس درونی من برام خیلی مهم بود
وقتی وارد رشته جدیدم شدم، دانشکدمم به تبع تغییر کرد، مسیر رفت و آمدم و به طور کل همه چیز تغییر کرد و خیلی خیلی بهتر از قبل شد، الان وارد رشته ای شدم که به جد و بعد از خودشناسی فهمیدم دوستش دارم پس میتونستم ببینم که چقدر اوضاع فرق می کنه، همینطور من به کمک تجسم و تصویر سازی تمام شرایطی که دوست داشتم تجربه کنم رو ساختم و واقعا داشتم تجربشون می کردم
همینطور سر تمام کلاس ها لذت میبردم و بهترین دوران رو داشتم
همینطور وقتی وارد این رشته شدم از همون اول گفتم باید تا قبل از اینکه بریم سراغ پایان نامه خودم رو براش آماده کنم
و جالب بود هدایت خدا، یکی از بهترین دوستام، که الان هم با هم هستیم رو در این زمان باش آشنا شدم، و رابطه ای رشد دهنده رو داریم با هم و خودش اومد طرفم و گفت آمادست تا هر چی که خودش میدونه تو این رشته رو بم یاد بده، یکی از ملزومات پایان نامه و آمار در رشته رواشناسی یادگیری نرم افزار Spss بود و من از همون موقع هر روز با دوستم تمرین میکردیم این نرم افزار رو و حتی درسای دیگه رو، و همینطور می دیدم دوستم میره دنبال مقاله و این جور چیزا، منم رفتم با یکی از سخت گیرترین استادا مقاله برداشتم و قبل از اینکه به پایان نامه برسم مقاله نوشتم تا خودم رو آماده کنم چون میدونستم باید تمام کارای پایان نامم رو خودم انجام بدم
و اتفاقا شرایطی پیش اومد در زمان کورنتین که دیگه همه جا تعطیل بود و من با خیال راحت و به لطف الله و هدایت هاش به راحتی هر چه تمام تر پایان نامم رو نوشتم و چقدر راحت بود برام فرایند حتی از مقاله هم آسونتر بود و بعد به راحتی هر چه تمام تر به بهترین شکل دفاعش کردم
اینها مثالهایی بود که قبل از شرایط سخت شروع به تغییر من، شرایط عالی تری رو بعدها برام ایجاد کرد
اما در مورد فشار ایجاد شدن از سمت جهان، یادمه من در زمانی که یجورایی تهه وجودم احساس پوچی میکردم و دنبال ساختن رابطه ای با خدا و فهمیدن فلسفه وجودی بودم و چقدر غرق در کتاب های فلسفی و بعد جهان بینی ها و بعد عرفان شدم،و همینطور مغزم پره سوال بود و نمیتونستم به چیزی غیر از این دغدغه های جهان بینی فکر کنم
خواهرم اسم استاد رو پیش هممون به عنوان اینکه بیاین بچه ها من و اون یکی خواهرم یک گنج پیدا کردم بیاین برنامه های این استاد رو دنبال کنیم
و من که هنوز میخواستم وضعیت سخت تر بشه تا تغییر کنم، سریع شروع کردم به گفتن نه این آقا هر چقدرم درست باشه ولی همه چیزای سایت پولین (در این حد حجاب بود که فقط ثبتنام کردم تو سایت و اومدم بیرون و حتی به فهرست سایت نگاه نکردم، چون با تمام وجودم میدونستم حرفایی که استاد دارن میزنن یه چیزای خیلی اساسی رو میخواد تغییر بده، منی که به شدت محافظه کار بودم، اینکه یک هو برم تو دل این تغییرات برام سخت بود و خلاصه دنبال نکردم و همون خواهرمم دست پا شکسته دنبال میکرد) و بعد شرایط یجوری شد و یجوری خود خدا هلم داد که بعد شرایط روحی نه چندان خوبی، و وقتی یکم متعادل شدم با سرچ هایی که خودم در این باب انجام می دادم و واقعا حالم خیلی نسبت به قبل بهتر شده بود و فهمیده بودم پوچی ای وجود نداره و قطعا من هم هدفی در زندگی دارمو بعد خود خدا گفت برو این فایل رو گوش بده از استاد عباس منش، منم بدون مقاومت گفتم چشم، و فایل حزن در قرآن رو گوش کردم، اونجا گفتم بله خداروشکر به حق رسیدم، و اون موقع ها آخرای اسفند 1400 بود، و بعد تو نوشتن برنامه برای سال جدید، اومدم گفتم اوکی از با استاد عباس منش سال 1401 رو شروع می کنیم و بهترین سال های زندگیم رو تجربه کردم، زندگی به طعم واقعیش رو، و چقدر عالی بود بعدش و بعد تکاملی با سایت آشنا شدم و الانم در این مسیر فوق العاده دارم با عشق یاد می گیرم و به شدت لذتمند هستم
سطح انرژی بالای روحی و روانی و حال و احساس عالی
عاشقتمممم خدا جونم برای بودن در این مسیر زیبا
عاشقتم اسماء برای اینکه هستی و هر روز داری قدم برمیداری
عاشقتم استاد جووووونم خانم شایسته جووونم دوستان فوق العاده من
عشقید همتون
خدایا شکرت برای این احساس خوبی که دارم
در پناه الله یکتا باشید.