می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

783 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1865 روز

    سلام به دوستای عزیزم

    از خودم مثال میزنم

    پارسال همین موقع ها توی ایران دانشجو بودم.

    دانشجوی شهرسازی.

    رشته نسبتا مورد علاقه ام بود ولی دانشگاه نه…

    تصمیم گرفتم برای ایتالیا اپلای کنم

    ازمون ورودی داشت.

    شروع کردم به درس خوندن.

    از درسم یکسال گذشته بود، پشتم باد خورده بود، ولی شروع کردم…

    جلو اومدم و پیش رفتم و خداوند همه چیز رو برای من به طور عجیبی چید که کارام هماهنگ شد و من اومدم تورین…

    کلیییی ترس بود این وسط که باید بهشون حمله می‌کردم، کلی تابو بود که باید شکسته میشد، کلی مسئله که باید حل میشد که مهم ترینش شرک، که هنوز هم درگیرشم…

    پیش اومدم ترم اول به همین منوال گذشت و من با یه تلاش کم داشتم نتایج قابل قبولی می‌گرفتم.

    ولی انگار اول ورودم به اینجا یکی منو کشت و من ذره ذره دوباره زنده شدم… دقیقا همین احساس بود.

    کاری ندارم!

    بریم سر جای خوبش!

    این مدت کلیییی چالش های مختلف با درس ها، خونه و … داشتم.

    مواجه شدن با یک زبان جدید، ملیت جدید و چیزایی که من شاید عیچوقت توی زندگیم باهاش مواجه نیودم…

    همین زندگی مستقل خودش یه چالش بزرگ در ابتدا برای من بود…

    ولی این خواسته هنوز در من وجود داره…

    دانشگاه بهتر…

    کاری به اینکه من هر جا باشم توی هر دانشگاهی، اگه خودم بخوام فقط میتونم پیشرفت کنم و صرف دانشگاه عامل تاثیرگذار نیست…

    اما اینم نمیشه انکار کرد که دانشگاه رنک 1-10 با سایر دانشگاه ها قطعا متفاوته…

    این یه دلیلشه…

    الان اینجا خداروصدهزار مرتبه شکر شرایطم خوبه و داره روز به روز بهتر میشه.

    و نیاز به یک تغییر در خودم می‌بینم.

    خیلی نمیخوام راجبش صحبت کنم ولی میدونم که این تغییر باید اتفاق بیفته به امید الله…

    ولی نباید بلند بپرم،

    باید قدم ها رو آرام آرام طی کنم…

    باید مطمئن بشم اینجایی که هستم خودم رو در تمام زمینه ها تا حد راضی کننده ای بالا بردم، و حالا آماده ام که به مرحله بعدی و جای بعدی برم.

    فعلا راجبش توضیحی نمیدم و انشالله وقتی که اتفاق افتاد، میام با جان و دل از هدایت های الله توی مسیر شگفت انگیزش براتون میگم…

    دوستتون دارم…

    شاد و سلامت باشین؛))

    استاد از شما هم خیلی ممنونم که با این آگاهی ها ما رو به سمت مسیر درست پیشرفت سوق می‌دین…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سید جواد همتی گفته:
    مدت عضویت: 2013 روز

    به نام خدا که به شدت کافیست

    به شرط ایمان و پاکی دل

    سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان وتمام همراهان عزیزم

    خدا رو سپاسگزارم که از سفر نامه و روز هشتم هدایت شدم به این فایل بسیار عالی خدا روسپاسگزارم و از شما استاد عزیزم هم ممنونم و دوستون دارم

    سوال این بود که میخوای جزو کدوم دسته از آدم ها باشی

    این مثالی که شما زدید استاد از دوران کودکی و گذشته خودتون چقدر من رو به خودم بر میگردونه خدا رو سپاسگزارم با نداشتن این آگاهی‌ها در دوران کودکی ام هم همیشه سعی کردم اوضاع رو تغیر بدم و بیشتر در لایه های ذهنم مسئولیت پذیری بود مسئولیت زندگی خودم برای همین یادمه از سنین ده سالگی شروع به کار کردم کنار درسم و گچ کاری میکردم شاگردی میکردم یادمه حتی همین موضوع که دستم توی جیب خودم باشه هم درونم بود و همیشه میخواستم با پول خودم خرجی خودمو بدم یادمه میخواستم به دوچرخه بخرم و شروع کردم به کار کردن سه ماه تابستون رو گچ کاری کردم و در پایان تابستان دوچرخه ام رو خریدم و همیشه سعی میکردم بپذیرم که مهم نیست اوضاع مالی و شرایط خانوادگی ام چیه و بخوام کسی رو مقصر بدونم من اگر چیزی رو میخوام باید خودم براش حرکت کنم و تین چقدر به من کمک کرد حس مسئولیت پذیری زندگی خودم خدا روشکر که همیشه هم خداوند همراهم بود و کمک می‌کرد دراین مسیر یادمه کارهای زیادی انجام دادم شغل های زیادی عوض کردم گچ کاری برق کشی بنایی تابلو سازی کارهای حفاظتی آشپزی و کارهای زیادی انجام میدادم بیشتر به خاطر ورودی مالی ام بود اما از یه جایی به بعد تصمیمم و سعیم در پیدا کردن علاقه ام و استعداد درونی ام و کار کردن در اون مسیر بودم و هنوز هستم بعد از اون هم باز حرکت کردم کار های زیادی انجام دادم مثل بازاریابی صندوق سازی کافه زدم برای خودم و هنوز هم ادامه داره و چقدر این تغیر دیدگاه و مسئولیت پذیری بهم کمک کرد تا تغیر در افکارم و باورهایم هم ایجاد بشه تا درک کنم که باید در مسیر علاقه ام باشم اگر میخوام موفق بشم و تجربه کنم و شروع کنم به حرکت خدا وند رو سپاسگزارم

    استاد درباره سوالی که آخر فایل فرمودید

    بهترین مثالی که میتونم بزنم طی دوسال پیش بود که همزمان با پایان خدمتم تصمیم گرفتم تغیری در زندگی ام انجام بدم و مستقل بشم با وجود اینکه ماشینم رو داشتم و طبقه زیرزمین خانه پدرم هم کلا داشتم و مجزا بود تصمیم کرفتم که خودم رو به چالش بکشم و تغیر زندگی ام را شروع کنم و ماشینم روفروختم و خونه اجاره کردم و وسایل خونه گرفتم و به مقداری که تونستم دوره های سایت رو خریدم و شروع کردم به تغیر جهت زندگی ام و تغیر شخصیتم و ار اونجایی که شما همیشه می‌گیرد استاد خداوند به کسانی که جسارت نشان می‌دهند پاداش می‌دهد واقعا اتفاقاتی در این مسیرو حتی در طول این دوسال برایم رخ داده که فقط میتونم بگم معجزه بوده که من با تمام وجودم حرمشون میکردم و این تغیر من باعث خیلی از اتفاقات و حل کردن مسائل زندگی ام و کار کردن بیشتر روی خودم و به خداوند و به توحید نزدیک تر شدن شد خدا رو سپاس میگویم

    و جایی هم که واقعا خودم تصمیم به تغیر نگرفتم در همین مدت مستقل شدنم بود و دقیقا هم باز به مثال این فایل درباره تغیر نکردن بود که خودتون فرمودید شکست عاطفی وارد رابطه ای شدم و آنقدر خودم تغیر نکردم که تا جایی که جهان مجبورم کرد تا تغیر کنم و زیر چرخاش له بشم و آنقدر نتایج اش برام ملموس و قابل درکه که بارها و بارها به خودم گفتم که جوادی که من تو این مدت دیدم از خودم فکر نکنم دیگه تا آخر عمرم ببینم البته اگر از اشتباهاتم درس بگیرم و از درس هاش استفاده کنم و از خداوند یاری میطلبم تا کمکم کنه در این مسیر رابطه ای پر از تحقیر و بی ارزشی و بدون عزت نفس پر از بی ایمانی و شرک در از مسیر اشتباه و احساس گناه خدا رو سپاسگزارم که در جایی که لایق بد ترین ها بودم دستم را گرفت و بلندم کرد و چیزی هر روز ازش میشنوم اینه که عیب نداره باز درستش میکنیم فقط به من تکیه کن حواست به من باشه همه چیز باز درست میشه نترس و غمگین نباش همش درست میشه خدا رو سپاسگزارم

    و همین جا اینو مینویسم که درسی باشه برای خودم و رد پایی بمونه

    جواد همون جوری که میتونی به سمت مثبت تغیر بدی زندگی ات رو با ایمان با توکل با حرکت با لیاقت ارزشمندی توحید اعتماد به خداوند عزت نفس همون طور که میتونی با خدا قدم بزنی و همه چیز بشه برات با آرامش با اسودگی و راحتی همه چیز رقم بخوره

    به همون اندازه هم میتونی به مسیر نا کجا اباد زندگی ات تغیر کنه اگر شرک بورزی و بی ایمانی داشته باشی و ارزش و لیاقت و اعتماد به نفس نداشته باشی توکل نکنی حواست به کارکرد جهان نباشه حواست به قانون و هدایت و نشانه های خداوند نباشه و به قول استاد کتک خورت ملس باشه جوری جهان میزنتت که دیگه راهی جز تغیر نداشته باشی

    از خداوند یاری میطلبم و چقدر این آگاهی بهم کمک میکنه که خدایا من بدون تو هیچی نیستم خدایا لحظه ای مرا به حال خودم رها نکن که به خودم ظلم میکنم خدایا من تسلیم تو هستم و به هر خیری که ازت برسه محتاجم

    از خداوند میخوام که همیشه مثل اکثر زندگی ام کمک کنه تا مسئولیت پذیر باشم و جز دسته چهارم باشم و خودم به استقبال تغیر برم تا همه چیز خوبه و به دنبال خواسته‌هایم باشم و ایمان داشته باشم که هر لحظه با من هست و من رو دوست داره و به من عشق میورزه و به جسارتم پاداش میده خدا رو سپاسگزارم

    استاد عزیزم ممنونم و سپاسگزارم واقعا تحسینتون میکنم ممنونم

    از خداوند برای همتون آرزوی خیر و خوبی دارم

    براتون بهترین ها رو خواستارم چون لیاقتش رو دارید

    دوستتون دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سیدمحمدحسینی گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    به نام خدا

    سلام

    تمرین می خواهی جر کدام‌گروه باشی

    چه زمانی تغییر نکردی و جهان با فشار فراوان تو رو مجبور به تغییر کرد؟

    یادمه در مورد سلامتی تو سن 17 18 سالگی به خاطر وزن زیاد دچار بیماری پوستی کهیر شده بودم و اونقدر اذیتم می کرد که همیشه پوستم به خاطر خارش خونی و زخم بود و بعد از کلی دکتر و دوا و درمان گه هیچکدومش هم فایده نداشت و مثمر ثمر نبود

    تو سن 19 سالگی و ابتدای ورود به دانشگاه به خاطر اضافه وزن زیاد یعنی من با قد 1و 70 حدودا به وزن 109 کیلو رسیده بودم و یکی از مسئولان دانشگاه خیلی بهم فشار آورد و جدی و سفت سخت گفت باید وزنت کم کنی اگر میخوای که اجازه ورود به دانشگاه داشته باشی و خلاصه خیلی حرفاش برام سخت بود و یجورایی ناراحت شده بودم ولی همون فشار ها و نشانه اونقدر زیاد بود که مجبور شدم آخر سر با تمرین و ورزش و یک سری رعایت های غذایی ساده وزنم متعادل تر کنم

    و اینجوری در نهایت تغییر کنم.

    در حوزه روابط باز هم در دوران دانشگاه خیلی خجالتی بودم کلا از اظهار نظر و صحبت و اظهار وجود می ترسیدم و همیشه گوشه گیر بودم تو جمع های کلاسی و تو جمع های گروهی همیشه یجورایی خوار و خفیف می شدم و از درون می فهمیدم که دارم سقوط می کنم و خیلی روابط اجتماعی تو دانشگاه و جو های دوستانه نامناسب بود و بگو مگو و دعوا و جنگ و قهر و اینجور چیزا بود تا اونقدر زیاد شد و حال ما خراب که بعد از کلی زمان تصمیم گرفتم که با خیلی از آدم ها روابطم کم‌کنم تو روابطم سعی کنم کمتر دنبال فضولی کردن و شوخی های بی جا باشم و از یک زمانی بعد دانشگاه هم که کلا یک شرایطی ایجاد شد که کلا تمرکزم بزارم روی خودم و کمتر با دیگران رابطه داشته باشم و اینها بعد از کلی ناراحتی و فشار های جسمی ک عصبانیت ها و میگم جنگ‌و دعوا ها و مسخره شدن ها آروم آروم تغییر کرد.

    تو بحث مالی هم‌که خیلی افتضاح بودم تا حدی که چون درآمد ثابت داشتم از بورسیه دولتی همیشه پولام تموم میشد و پول کم می‌آوردم و خرج میکردم و اصلا به نگهداشتن پول فکر نمیکردم ک اصلا برای پولم ارزش قائل نبودم از این جهت که حواسم به مخارج باشه که چجوری دارم خرج می کنم و برای چه کاری

    تا اینکه اونقدر باز هم شرایط سخت شد که مجبور شدم برم‌ کارگری کنم و باز هم اونقدر نسبت به کار شک و تردید داشتم که ول کردم و باز مجبور شدم برم با ماشین مسافرکشی کنم و درامد داشته باشم.

    تو حوزه معنویت و خداشناسی و خود شناسی هم که انقدر کارهای مذهبی برایم بی معنی شده بود و اصلا احساس خوبی نداشتم و خیلی همه عادت هام تکراری شده بود و احساس گناه خیلی زیادی پیدا کرده بودتا اواسط 24 سالگی که با هدایتی که شدم به سمت استاد. و تفکر در مورد دین و اینکه مسئول شناخت دین و خدا خود من هستم‌که باید برم تحقیق کنم نشستم اول فایل های استاد گشو دادت بعد آروم آروم قرآن خوندن‌کتاب های شاعرانی که شعرهای عاشقانه و عارفانه در مورد خدا سروده بودند خوندن تا جدی تر روز و شب تو کتابخونه مطالعه کردن تا با شناخت خدای واقعی آشنا شدن و رسیدن به آیات رجعت که خداوند می فرماید و الینا یرجعون و الی الله مرجعکم و تفکر در این آیات بالاخره تغییر کردم و خیلی خیلی این تغییر تو تمام‌جنبه های زندگیم تاثیر گذاشت و یجورایی زندگیم به قبل از تحقیق در مورد دین به اینصورت و بعد از اون تبدیل کرد.

    این یک‌گوشه ای از مثال هایی بود که الان بلافاصله بلد از دیدن و شنیدن این فایل گرانبها و فوق العاده دوست داشتم بنویسم تد هم خودم به یاد بیارم و هم یک اثری باشه در آینده که میزان تغییراتی که داشتم باهاش بسجنم

    سپاس فراوان

    خدارو صدهزار مرتبه شکر

    فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1411 روز

    به نام خدا

    سلام‌به استاد عزیزم

    چقدر قشنگ میشه زندگی وقتی خودت شروع به تغییر میکنی و اجازه نمیدی که محیط امنی که ساختی گولت بزنه و چقدر وحشتناک که جهان مجبورت کنه تغییر کنی و حتی یه وقتایی له میشی

    من وقتی تو روند کاری خودم باید تغییر میکردم و نکردم خیلی فشار تحمل کردم

    به قدری زیاد که یه شبایی اشک میریختم

    وقتی باید به فکر تغییر روش و بقیه شرایط کار میبودم و نبودم جهان شروع کرد موجودی حساب اومد پایین مشتریا رفتن کارا موند فروش کم‌شد و…فشاری فراتر از تصور

    تا بلاخره فهمیدم که خودم‌باید دست یه کار شم خودم راه فروش داشته باشم پیج بزنم سایت بزنم و مشتری جدید داشته باشم شرایط خوب شد و عالی ماشین گرفتم فلان شد و…اما بازم درس نگرفتم تا پیشرفت کنم جهان مشغول شد شرایط سخت شد تا به فکر افتادم ولی این بار فشار کمتر چون سریعتر فهمیدم

    اما الان تو شرایطی هستم که به قول معروف در حد یه پس کله ای زده و راهو پیدا کردم و دفعه بعد حتی بدون پس کله ای خودم دنبالشم

    که بهتر بشم حالا میخواد همکارم بمونه یا نمونه مشتریا باشن یا عوض بشن و هرچیز دیگه که ممکنه تغییر کنه

    دیگه برای هر تغییری اماده ام ترس ندارم میدونم که شرایط بعدش عالی میشه

    چقدر خوبه استاد که تو شرایط گل و بلبل تغییر کنیم و پیشرفت

    واقعا هیچ وقت محیط امن نمیمونه

    و باید بهتر باشیم خاصیت جهان همینه

    وگرنه له میشیم به قول شما

    امشب خیلی نجوا اومد که نیام تو سایت

    اما وقتی اروم شدم اشک ریختم و با خدا حرف زدم اومدم این فایل رو دیدم خداروشکرکه مثل همیشه هدابتم کرد و یه درس خیلی مهم بهم داد

    خداروشکر که اینجام

    و کنار شما عزیزان

    بهترینا رو براتون ارزو دارم از خدای متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
     جواد مهدی پور گفته:
    مدت عضویت: 3694 روز

    من جزو گروهی هستم که صبر می کنه همه چی خراب بشه بعد تصمیم میگیره عوض بشه هستم .

    داشتم امروز پیش خودم فکر می کردم چقدر بی انگیزه شدم . دارم برای کنکور ارشد می خونم . ولی خیلی ساعت مطالعه ی کمی دارم و انگیزه زیادی واسه تلاش نداشتم . خودمو مقایسه می کردم با زمان کنکور سراسری چند سال پیش . با خود می گفتم چرانسبت به اون موقع چرا انقد انگیزم کم شده . نگو که اون موقع تو شرایطی بودم که همه چی داشته خراب میشده و مجبور بودم تغییر کنم چون سالای قبلش تو دبیرستان جزو دانش آموزای ضعیف بودم. . برای همین انگیزه زیادی داشتم . همین اتفاق تو دانشگاه افتاد دوباره برام درسم کلی بد شد نمره هام اومد پایین . مشروط شدم . به خاطر اینکه از رشته و دانشگاهم متنفر بودم و فکر می کردم راه برگشتی ندارم که حالا بخوام کنکور دوباره بدم .وقتی مشروط شدم تازه شروع کردم به تغییر. سر کلاس ها نمی رفتم قبلا اصلا ولی از اون ترم به بعد در کل ترم یک یا دو جلسه در کل درسها غیبت میکردم . معدلم خیلی اومد بالا . الف شدم .

    حالا دوباره همین اتفاق انگار داره تکرار میشه واسه کنکور ارشد . تابستون درس نمی خونم تلاش نمی کنم. مهر و ابان تازه یادم میاد اقا نخونی همه چی بهم میریزه . یادم میافته تازه درس بخونم .

    مرسی خیلی خوب بود موضوع بحثتون . بهم کمک کرد و انگار یه دفعه همه چی واسه ادم روشن بشه فهمیدم خیلی چیزارو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    آرش ریچمن گفته:
    مدت عضویت: 3763 روز

    آدم ها در مقابل تغییر 4 گروه اند

    1- کسانی که تغییر رو نمی فهمند

    2- کسانی که در مقابل تغییر مقاومت می کنند

    3- کسانی که خود را برای تغییر آماده می شوند

    4- کسانی که تغییر ایجاد می کنند

    و کارهایی که ما در زندگی انجام میدهیم 4 دسته اند:

    1- کارهای مهم و ضروری

    2- کارهای مهم و غیرضروری

    3- کارهای غیرمهم و ضروری

    4- کارهای غیرمهم و غیرضروری

    کسانی که تغییر ایجاد می کنند کسانی هستند که کارهای مهم و غیرضروری رو جدی می گیرند قبل از اینکه تبدیل به مهم و ضروری شوند.

    مثلا دانشجویی که در طول ترم تحصیلی درس نمی خواند(درس خواندن در طول ترم مهم و غیرضروری است) و شب امتحان تبدیل به یک کار مهم و ضروری می شود و آنچنان پیشرفتی برای شخص حاصل نمی شود.

    معمولا انسانها در مواقعی که ضرورتی ندارند به خواب می رورند. به قول معروف قبل از اینکه جایی بهت خوش بگذره اونجا رو ترک کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    الیاس اخلاصی گفته:
    مدت عضویت: 4045 روز

    سلام رفقا

    شاید من از معدود نفراتی باشم که هر 156

    کامنتی که تا حالا گذاشته شده را خواندم و میخام خلاصه ای از نکات دوستان را بنویسم اگر وقت نداشتید که همه کامنت ها را بخوانید و از نکات زندگی دیگران استفاده کنید میتونید اینها را بخوانید ولی حتما کامنت زندگی خودم را بخوانید که اموزنده است.

    1 انیشتن میگه همه چیز در حال تغییر است و تنها یک چیز ثابت است و اون هم تغییر است.

    2 به طرف ترس هایتان بروید چون ترس یک واقعیت ذهنی است که واقعیت نداره

    3 تغییرات زیادی انجام بدهید و از کارهای کوچکی شروع کنید که قبلا انجام نمی دادید تا به ذهن ناخوداگاه تان بفهمانید که میتوانید هر کاری را انجام دهید

    4 وقتی خدا را باور کنی بدون تردید و ترس خداوند بدون هیچ توقعی تمام راهها و چیزهای خوبش را به شما میدهد

    4 کار فقط حقوق نیست بلکه رضایت و ارامش هم خیلی مهم است

    5 تغییر مناسب در زمان مناسب نیاز به عزت نفس بالا دارد

    6 کارهای مهم و غیر ضروری را جدی بگیرید قبل از اینکه تبدیل به مهم و ضروری شوند

    7 در زندگی برای پیشرفت سریعتر و راحت تغییر کردن در جنبه های مختلف زندگی برای خود الگوهایی را انتخاب کنید که قبلا این راه را رفتند

    8 در نبرد بین انسانهای سخت و روزهای سخت این انسانهای سخت هستند که میمانند نه روزهای سخت

    9 حضرت علی علیه السلام می فرماید :به حساب خودتان برسید قبل از اینکه به حساب شما برسند.

    و این نکات از نظر من بود و خودتان هم میتوانید کامنت های دیگران را بخوانید.

    و دو یاد اوری مهم:

    الف ثروتمندان با اینکه می ترسند عمل میکنند و تغییرات لازم را میدهند

    ب مادر یادگیری تکرار است پس مداومت در کارها فراموش نشه که خیلی مهم است.

    با کمال تشکر از گروه تحقیقاتی عباسمنش و دوستان عزیز .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    Auto Reza گفته:
    مدت عضویت: 3834 روز

    سلام

    هوالرزاق

    این موضوع که آقای عباس منش مطرح کردن خیلی مهمه تغیر رو میگم من دیگه باور کردم به این که خدا می خواد ما پیشرفت کنیم چون تو این مسیر به قدرت خدا واقف میشیم و ایمان ما بالا خواهد رفت اما داستان من و خدا…

    ما یه مغازه ابزار فروشی در یکی از شهرستان های ایران داریم مغازه ما اجاره ای و کوچک بود ما همیشه دوست داشتیم یه مغازه بزرگتر داشته باشیم ولا اینکه اجاره ای باشه این خواستن حدود 17 سال بود اما ما خودمان تغییر نمی کردیم چون از این میترسیدیم که اگه از اینجا نقل مکان کنیم درآمد ما کم خواهد شد و ما بد بخت تر میشیم کسی مارو نمیشناسه ولی اینجا 17 ساله که موندیم و مشتری جمع کردیم خلاصه هزاران دلیل می آوردیم تا تغییر ایجاد نکنیم حتی زمانی میشد که صاحب ملک اجاره رو بالا میبرد ما باز هم می موندیم نه اینکه درآمد داشتیم بلکه به خودمان فشار می آوردیم یه روز صاحب ملک دقیقا 7 ماه پیش به ما گفت که باید تخلیه کنین چون می خوام بکوبم بزرگتر کنم همه مستاجر ها رفتن و ما هم نگران دنبال مغازه میگشتیم تا اینکه یه مغازه بزرگتر در خیابان اصلی با اجاره نصف اون مغازه و 4 برابر بزرگتر از مغازه قبلی خلاصه مغازه رو گرفتیم و نقل مکان میکردیم و همه به ما می گفتن که شما حداقل باید 5 سال اینجا بمونین تا دوباره شناخته بشین ولی من این چیزا رو باور نکردم طبق آموزه های فایل های رایگان که گروه تحقیقاتی عباس منش در سایت گذاشتن چون هر روز مرور میکردم تا نتیجه بگیرم و گرفتم شاید باورتان نشود در کمتر از 2 روز درآمد مغازه ما مثل مغازه قبلی شد و الان چندین برابر شده و اقساط بانک هم به صورت مرتب داریم پرداخت میکنم در حالی که 7 ماه بیشتر نیست که تغییر ایجاد شد و ما الان همش به خودمون میگیم چرا باید 17 سال طول میدادیم این تغییر رو… جالب اینکه من در تاریخ 2 فروردین 94 با فایل رایگان چگونه درآمد خود را به سه برابر برسانید چون اول سال بود دلم می خواست اجرا کنم یک دفتر نیاز داشتم که به من یک سر رسید از یکی بانکها به من دادن و من در صفحه اول اون دفتر نوشتم و به خودم تعهد دادم که درامدم تا پایان اون سال به بیش از سه برابر کنم والان که برج 5 هست درامد من از تاریخ 2 فروردین به الان دو برابر شده خلاصه امروز نا امیدی به من چیره نمیشه چون سریع موفقیت هام رو به یاد می ارم و با هدافم که فکر میکنم شارژ میشم.

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محمد ج گفته:
    مدت عضویت: 3848 روز

    سلام

    داستان من از سال 89 شروع شد، بعد از اینکه مدرک تعمیرات موبایلم رو گرفتم وقرار بود با یکی از دوستان مغازه بزنم ولی بخاطر یکسری شرایط بهم خورد و بعد از اون تقریبا یک سال بیکار بودم ، تو این مدت بخاطر اعتقادات مذهبی که داشتم رفتم دنبال خوندن کتابها و مقالات مذهبی و دیدن کانالهای مذهبی تو تلوبزیون و بعدها به دیدن اخبار فلسطین و سوریه و جنگ و… که بشدت منو ویران کرد و خوندن کتابهای مذهبی منو دچار وسواس شدیدی کرد و مدتها طول کشید تا بهتر بشم ،ولی اضطراب و نگرانی داشتم بخاطر همین خیلی علاقه داشتم کتابهای روان شناسی و خودشناسی رو بخونم..نوروز 92 فکر کنم بود که برادر یکی از دوستام واسه تفریح رفت امارات و من و دوستم شب ها میرفتیم اونجا میخوابیدیم و اونجا بود که کتاب “لطفا گوسفند نباشید” رو دیدم و خوندمشو خیلی خوشم اومد ، از همون موقع رفتم دنبال خوندن کتاب و همش کتابهای خود شناسی و روان شناسی میخوندم، و تقریبا یک سال و نیم پیش چون زیاد انیستاگرام میرفتم بجز دوستای صمیمی خودم بقیه دوستان رو حذف کردم و تا تونستم پبجهای انگیزشی، انرژِی مثبت ، روان شناسی وپیجهایی در همین زمینه رو فالو کردن و وقتی بیکار بودم کارم شده بود کتاب خوندن و انیستاگرام و با این کار نسبت به قبل بهتر شدم، تقریبا دو ماه اخر سال 93 بود که تو انیستاگرام یکی از دوستان خواست تو واتس اپ گروهی با نام موفقیت مالی و فردی” بسازه و من عضو گروه شدم و اونجا بود که یک دنیای جدید واسم باز شد ، چون همه ی دوستایی که اونجا داشتم بجز خودم و یکی دونفر دیگه بقیه، دکتر و سخنران و کسایی بودن که واسه خودشون کاره ای بودن ، اونجا بود که دوستان یکی از فایلهای رایگان استاد عباس منش رو فرستادن و من با سایت “استاد عباس منش” اشنا شدم.

    خیلی وقته سوالهایی تو ذهنم بود که خیلی دوست داشتم به جواب برسم و بلطف خدا به جواب خیلی از سوالها رسیدم تو این مدتی که با استاد اشنا شدم، یکی از بزرگترین سوال ها این بود که بیشتر وقتها احساس میکردم که طرز فکرم با خانواده و همه دوستان وکسایی که باهاشون ارتباط دارم فرق میکنه ،جای سوال بود واسم که ایا واقعا زندگی فقط: کار ، خونه ، زن و بچه ست.؟؟؟ بارها شده که خودم رو به بیخیالی میزدم و میخواستم مثل ادمها عادی زندگی کنم و به این چیز ها فگر نکنم ولی یه چیزی از درونم مانع این کارم میشد، انگار یکی از درونم بهم میگفت که این زندگی واقعی نیست، اون زمون نمیدونستم که چی بچیه وسردرگم بودم، و تقریبا نگران این بودم که نکنه مشکل دارم؟؟؟ ولی الان مطمأن شدم که حالم خیلی هم خوبه و این خدا بود که داشت منو هدایت میکرد ،خدا رو هزار بار شکر که من رو با استاد اشنا کرد، و از خدا میخوام که من رو به راه راست هدایت کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    وحید آروند گفته:
    مدت عضویت: 3689 روز

    بنام خدایی که زندگی دوباره به من بخشید….

    داستان از آنجایی شروع میشود که من بهمراه دوستان از خوابگاه دانشجویی در یک شهرستان اخراج شدیم و به اجبار برای ادامه تحصیل و اسکان به خانه مجردی رفتیم و چون در آنجا خیلی آزاد بودیم و کسی به کار ما کاری نداشت دست به هر کاری میزدیم من در آنجا بهمراه دوستان هر روز چندین بار قلیون و سیگار میکشیدم و حتی بعضی از روزها صبح ها نا اشتها اینکار رو کررات انجام میدادیم و بعد از مدتی من در آن شهر با تعدادی از کسانی که مواد مخدر مصرف میکردن در آن شهر آشنا شدم و پای آنها به خانه مجردی ما باز شد و اونها مواد مخدرشونو در خانه ی ما مصرف میکردن که بعد از اصرار زیاد این افراد ما هم بهمراه دوستان بصورت تفننی این مواد رو دور همی استفاده میکردیم و بعد از گذشت چندین ماه من بهمراه هم خانگی هایم به مواد مخدر اعتیاد پیدا کردیم که در ماه های اول همون به قول معروف شیره،تریاک و بنگ بود که حتی من یادمه خرج و مخارجی که خانواده واسه تحصیلات برای ما میفرستادن خرج مواد مخدر میکردیم و حتی چیزی برای خوردن نداشتیم و به سختی زندگی میکردیم و بعد از مدتی ما به سمت مواد مخدر شیمیایی مثل شیشه و کریستال روی آوردیم و همون موقع ها بود که من احساس کردم دست راست مثل قبل کار نمیکنه و حسی نداره بطوریکه بعد از چند روز یک نمک پاش رو هم نمیتونستم تو دستم نگه دارم و خود به خود از دستم میوفتاد که این قضیه خیلی منو نگران کرد و بعد مجبور شدم که به دکتر مراجعه کنم که بعد از آزمایشاتی که دادم متوجه شدم که شریانهای قلبم در حال مسدود شدن هست و خونرسانی به سمت چپ بدنم خیلی کند شده و دکتر گفت بخاطر مصرف قلیون و سیگار و مواد مخدر هستش و اگه ترک نکنم سکته قلبی میکنم و منم بخاطر اینکه بتونم به ادامه تحصیلم ادامه بدم و خانواده هم متوجه این موضوع نشن باید همه چیزرو میزاشتم کنار و در اولین کار باید از خانه ای که با دوستان زندگی میکردم دور شوم تا دوباره سمت مواد مخدر نرم و در همان شهر رستورانی رو پیدا کردم و بصورت نیمه وقت در آنجا کار میکردم و از مدیریت رستوران هم خواستم که شبها در آن رستوران بمانم و در یک باشگاه ورزشی هم ثبتنام کردم و در روز 2 الی 3 ساعت در آنجا ورزش میکردم و به مرور زمان مصرف مواد مخدر رو کم کردم و با حجامت هابی زیادی رو که انجام میدادم حال روحی و جسمی من بهبود پیدا کرد بطوری که بعد از گذشت 3ماه من توانستم با رنج هایی که کشیدم مواد مخدر و حتی مصرف سیگار و قلیون رو هم بصورت تفننی هم بزارم کنار و کاملا پاک بشم به شکر خدا بعد از اینکه من از دانشگاه فارغ التحصیل شدم به شهر خودم برگشتم و به دنبال کار رفتم و از آنجایی که من روابط اجتماعیم خوب نبود و آدم خجالتی بودم و خیلی هم مغرور از کسی در خواست نمیکردم نمیتونستم کاری پیدا کنم و کسب درآمدی داشته باشم و خیلی هم از اینکه واسه کسی کار کنم در عذاب بودم و اصلا دوست نداشتم کسی روی سرم باشه و بگه اینکار رو کن و اون کارو کن و از خودم میپرسیدم که چیکار کنم که کسب درآمد داشته باشم و بخاطر همین باید اطلاعاتی راجب کار شخصی و کسب درآمدی که خودم رئیس باشم پیدا میکردم و بعد با مستند راز آشنا شدم و اون رو بار ها بار ها در اتاقم نگاه میکردم و به تمرین هایی که گفته شده بود انجام میدادم و کتاب های زیادی از افراد موفق میخوندم از جمله بریان تریسی،رابرت کیوساکی،رندی گیج و… بعد از مدتی به این فکر افتادم که یه فروشگاه اینترنتی راه اندازی کنم و راجب این موضوع روزها و ساعت ها تو اینترنت مطالب زیادی میخوندم و با سایت هایی آشنا شدم که فروشگاه اینترنتی میفروشند و با مبلغ خیلی پاییین در حد 100هزار تومن بدون اینکه برنامه نویسی ویا راجب ساخت سایت بدونم و من با پولی که از برادرم قرض گرفتم این فروشگاه اینترنتی رو راه اندازی کردم و چون برادرم فروشنده گیاهان دارویی بود در اوایل محصولات اون رو از جمله روغن های گیاهی عرقیات بسته های ادویه جات رو در فروشگاه خودم قرار دادم و به قیمت خیلی مناسب به فروش میرسوندم و تبلیغات زیادی تو اینترنت و صفحات مجازی داشتم و بعد با من تماس گرفته شد و من برای یه شرکت تولیدی اسباب بازی فروشگاه اینترنتی راه اندازی کردم و در حال حاضر 3تا فروشگاه اینترنتی با سودهای بالا دارم و مشاور و مدیریت بازرگانی شرکت هستم و درصدی از تولیدات شرکت برای من هست و خودم با ایده هایی که داشتم محصولاتی رو تولید و روانه بازار ایران کردم و از زندگی خودم راضیم چون خدا هرچی که خواستم تا الان بهم داده و روز به روز دارم پیشرفت میکنم و با شما هم از طریق یکی از بازاریابهام آشنا شدم و شبانه روز فایل های صوتی شما باور های جدیدی در من ایجاد کرده و مسیر تازه ای برای موفقیت جلوی روم باز شده و به آینده مثل قبال امیدوارتر شدم موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: