میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 42 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

817 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1022 روز

    سلام استاد عزیزم

    شنیدن دوباره این فایل همزمان شده با به پایان رسیدن یکی از بزرگترین تحمل وسختی زندگیم متاسفانه من 12سال شرایط آپارتمانی با همسایه هایی که اصلا باهاشون راحت نبودم وحالمو به شدت بد میکردن رو تحمل کردم وچون این ساختمون رو شراکتی خریده بودیم و قولنامه ای بود همسایه حاضر به فروش نبود وپول کافی برای خرید خونه دیگه نداشتیم مجبور به تحمل بودیم ناگفته نمونه که خودم خیلی غر میزدم وناشکربودم و تمرکزم رو نکات منفی همسایه بود و به شدت زور میزدم تا شرایط و عوض کنم وباپس اندازی که داشتیم و وام و قرض شده خودمونو به سختی بندازیم و خونه دیگه بخریم اما نمیشدبه شدت درمانده و ضعیف میشدم حال بد وغصه خوردن جسمم رو مریض کرده بود و از لحاظ روحی افسرده بودم تا اینکه یکسال پیش دیگه واقعا کم آوردم و پذیرفتم که کاری از دستم بر نمیاد با خودم گفتم اینهمه سال گذشت شایدتااخرعمرت اینجا باشی تاکی میخوای حالتو بد نگهداری تصمیم گرفتم کاری به دیگران نداشته باشم روی رفتاردیگران تمرکز نکنم سعی کنم نکات مثبت اطرافموببینم از داشته هام لذت ببرم که همه اینها رو از شما یادگرفتم بااینکه خونه زیبایی داشتم ولی چون همسایه خوبی نداشتم هیچ وقت برای خونم اینکه مستاجر نیستم سپاس گذاری نکردم ومتنفربودم از اون خیابون وخونه ولی وقتی شروع کردم به شکرگذاری وسعی کردم کمترباهمسایه ها روبروبشم حتی برای اونها هم شکرگذاری کنم بااینکه خیلی سخت بود اولش زبانی بود بعد کم کم بااحساس شکرگذاری کردم بعدبااحساس بیشتر اونقدر بیشتر که گریم می‌گرفت کم کم حالم خوب شد روحیه م بهترشدباورتون نمیشه دیگه به خونه فکر نمی‌کردیم تصمیم داشتیم ماشینوبفروشیم وباپس اندازی که داشتیم ی شاستی بخریم که یکی از دوستای همسرم که بنگاه املاک دارن مدتها قبل بهش سپرده بودیم برامون خونه پیداکنه تماس گرفت و گفت ی مورد خوب هست که زیر قیمت میده گفتیم دیدنش ضررنداره وقتی رفتیم ی خونه نوساز ویلایی تومحله بسیار خوب خیلی به دلمون نشست و بدون اینکه خونه قبلی روبفروشیم طرف قیمتو باما خیلی راه اومد و خونه دلخواهمونو خریدیم و انشالله قراره تاآخر خرداد امسال به خونه جدیدم اساس کشی کنم خیلی خوشحالم خیلی زیاد وخداروشاکرم که باشمااشناشدم شما همیشه میگین احساس خوب اتفاقات خوب من اینو واقعا درک کردم گرچه اینکه حواست باشه همیشه احساست وحالت خوب باشه یکم سخته ولی تلاشمو میکنم تفاوت صبر و تحمل که گفتین خیلی برام جالب بودصبر یعنی ایمان دارم درست میشه وخدا هر لحظه هدایتگر انسان ولی تحمل یعنی انتظاربازجر باحس بد و خودم فکر میکنم برای خونه وقتی تحمل من تبدیل به صبرشد و تسلیم شدم خدا خونه جدیدم و بهم هدیه کرد البته که 12سال زمان کمی نیست وقطعاباید بیشتر روی خودم کار کنم تا برای درک قانون جهان و رسیدن به خواستم 12سال چک و لگد دنیارونخورم ناگفته نمونه استاد منم ی تجربه مثل شما دارم سالهاپیش 8ماه تموم دل درد داشتم دکترتشخیص دادن از معدمه داروی معده نوشتن خوب نشدم بعد مدتی گفتن از اعصاب قرص اعصاب نوشتن که من نپذیرفتم بااصرار همسرم سونوگرافی فرستادن که بلاخره مشخص شد درد معده نبوده وسنگ صفرا بوده که عمل کردم و خوب شدم و به خاطر اینکه این دکترو خیلی تعریف میکردن ما حتی به ذهنمون هم نرسید پیش دکتر دیگه بریم و اعتماد کردیم بهشون وگفتیم این دکتر هرچی بگه درسته غافل از اینکه هر انسانی می‌تونه اشتباه کنه حتی اگه دکترباشه یاسوادبالایی داشته باشه انسان تااشتباه نکنه رشد نمیکنه وقطعاهمه ما تو زندگی اشتباهات بزرگ و کوچیک زیادی داشتیم و همه اونها برای رشدما لازم بودن

    خیلی خوشحالم که از تجربیاتم گفتم امیدوارم مفید باشه اتفاقا اینجا هم داره بارون میاد درختهاشکوفه کردن هر وقت به شکوفه های درختانگاه میکنم از اون همه زیبایی به وجد میام وباگوشیم از هر زاویه از گلهاعکس میگیرم سیر نمیشم گوشیم پرشده از عکس شکوفه خیلی قشنگن صدای وز وز زنبور روی درختاشنیدنیه خدایا شکرت به خاطر بهار واینهمه زیبایی استاد سپاس گذارم از شما و خیلی دوستون دارم امیدوارم همیشه به آگاهی تون اضافه بشه چراکه قطعا اونها رو در اختیار ما هم می‌زارین همیشه سالم و سلامت باشید سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    به نام خداوندبخشنده ومهربان

    سلام استاد عزیزم ومریم جان خوش قلبم

    سلام دوستان خوبم

    استاد دقیقا قبل آشناییم با سایت شما داشتم مشکلات زندگیم رو تحمل میکردم فکر میکردم این سرنوشتمه ویه باور غلط که از پدر ومادرم شنیده بودم ودر زندگیشون دیده بودم والگودگرفته بودم که این دنیا سختی بکشیم در اون دنیا پیش خدا عزیزتری وجایگاه بهشته

    استاد با همین باور غلط چقدر مشکلات زندگیم رو تحمل کردم با اینکه سن کم بود،ازدواج کردم در برابر سختی‌ها ومشکلات زندگیم تحمل بالا بود خانواده واطرافیان همه همیشه تحسینم میکردن چقدر صبر داری.همین تحسین وهمین باورهای غلط باعث شد که من هیچ وقت به این فکر نکنم که نه بابا این راهش نیست واین درست نیست که من اینقدر تو زندگیم سختی بکشم واین موضوع طبیعی نیست.

    استاد یه جایی از زندگیم تحملم تمام شد به خودم اومدم گفتم چقدر سختی تا کی بایدتحمل کنم کی قراره منم یه زندگی لذت بخش داشته باشم از خداوندم کمک خواستم وخداوند هدایتم کرد به شماوسایت الهیتون

    چنان استاد اوایل غرق در باورهای غلط بودم که تا برگردم به مسیر درست زمان برد تا تکاملم رو طی کنم برسم به این نقطه ای که هستم خداروشکر قدم به قدم دارم بهتر از قبلم میشم.

    سپاسگزارم استاد عزیزم که میاین با کمک مریم جان وقت میزارین واین نکات مهم رو اینقدر نکته ای وریز درموردش صحبت میکنیدواینقدر واضح وروشن موضوع رو براما باز میکنید،استاد اینقدر خوب صحبت می‌کنید اینقدر خوب اصل مطلب رو به ما میرسونید که کاملا میتونم موضوع رو درک کنم ودر زندگیم پیاده کنم وبهش عمل کنم سپاسگزارم استاد فوق العاده توضیح دادین تفاوت بین صبر وتحمل

    استاد تحسین میکنم شمارو که بی نظیرین

    استادم انشاالله همیشه شاد وسالم در کنار مریم جان به بهترین‌های زندگیتون برسید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    درود بر شما استاد بزرگوارم جناب عباس‌منش گرامی و بانو شایسته‌ی عزیز و یکایک شما هم‌فرکانسی‌های گلم

    استاد عزیزم واقعا که خدا چه اندازه ما را دوست داره!

    می‌دونین، دیروز داشتم بخش پنجم از قدم چهارم را از دوازده قدم را با جان دل نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم و کامت می‌گذاشتم که خدایا آخه من این همه سال در کج راه بودم و مانند بیشتر مردم فکر می‌کردم که باید برای به‌دست آوردن خواسته‌هایم پدرم دربیاید و دم نزنم؟! و چه جوری تو که خدای ناز من هستی این همه به من لطف داری که من را به این استاد گل هدایت کردی تا بتونم با قوانین تو که تنها فرمانروای جهانیان هستی آشنا بشم و راهم را آسون آسون طی کنم و از لحظه به لحظه‌ی زندگیم لذت ببرم! خدا جونم عاشقتم دوست دارم و باهات زندگی می‌کنم.

    انگار که تا حالا من هیچ حقی را تو زندگی برای خودم نمی‌دونستم و باید که همیشه همه چیز را تحمل می‌کردم. آره من خودم را محکوم به داشتم سرنوشتی می‌دونستم که توی اون هیچ چیزی برای خودم نبود و من باید برای دیگران( همسر، فرزند، خویشاوندان، همکاران و اعضای گروهم در کسب و کارم و غیره) کار می‌کردم و ناز اونا را می‌خریدم و خودم هیچی که هیچی.

    خدایا برای ستمی که در حق خودم کردم این‌همه سال، ازت معذرت می‌خوام. خودت می‌دونی که چقدر زجر کشیدم و حالا که من رو به راه راست هدایت می‌کنی که همیشه هدایت می‌کردی ولی من کور و کر بودم، دیگه چیزی را تحمل نمی‌کنم!!! دیگه حاضر نیستم چیزی را با زجر به‌دست بیارم و براش جون بکنم! دیگه همیشه به گفته‌ی شما استاد بزرگوارم باید به‌دنبال راه‌های آسون و آسون‌تر باشم تا همیشه اونا برام با یک بشکن حل بشن!!!

    من تو دوره‌ی تحصیل دکتری تخصصی در سال 1383، همین تجربه را داشتم. وقتی که استاد راهنمای من نتوانست برای پروژه‌ای که خودش بهم داده بود کاری برام انجام بده، از زبان یکی از هم‌کلاسی‌هام شنیدم که یک میزگرد اینترنتی بین‌المللی برای اون نرم‌افزاری که باهاش کار می‌کردم و استادم لیسانسش را داشت هست، رفتم و جستجو کردم و با استادی در دانشگاه هاروارد آشنا شدم که ایشان بدون هیچ انتظاری پذیرفتند که به من کمک کنند! پس از اون روز زیبا، هر روز به اون استاد بزرگوارم ایمیل می‌زدم و ایشان هم با انسانیت تمام پاسخ می‌دادند! خدا هر جا که هست بهترین‌ها را براش پیش بیاره! و من در کمال ناباروری کار پایان‌نامه را به پایان رساندم. ختا به یاد دارم که استاد دیگری از دانشگاه تهران بودند که در اجرای بخش پایانی پایان‌نامه به من بسیار کمک کردند که از ایشان هم سپاسگزارم! خدایا اگر اون موقع اونجوری شد، حالا هم تو همون خدایی دیگه! و البته حالا که من را به این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت راهبری کرده‌ای، که خدای بهتری هستی و هر روز هم بهتر و بهتر میشی تا من را روی شانه‌های خودت می‌گذاری که من فقط از مسیر زیبای زندگیم لذت ببرم و این خودت باشی که همه‌ی کارهای من را انجام می‌دی!!!

    دوست دارم خدای گلم!!!

    دیگه بیا با هم تقسیم کار کنیم. من عشق و حال‌ها را می‌کنم و تو همه کارها را از صفر تا صد انجام بده قربونت بشم!!!

    استاد دیگه به خودم میگم:

    – خدایا وقتی من دلم می‌خواد که یه همسر بسیار همراه داشته باشم که برای من بمیره و مثل حضرت خدیجه همه‌ی وجود و سرمایه‌اش را با جان و دل در اختیار حضرت محمد بگذارم و تازه منتشر را هم بکشه و هیچ‌گاه گله و شکایت نکنه!!! اونقدر زیبا و خوش اندام باشه که همه بهش غبطه بخورن و جونش برام در بره!!! و همه‌ی ناز من رو به جون و دل بخره و خم به ابرو میاره. خانواده‌اش هم بهترین و اصیل‌ترین باشن و همه‌ی نیازهای مالی من را برای پیشرفتم در کسب و کارم فراهم کنند!!! و می‌دونم که تو اونو بهم می‌دی و با فرزندان من هم از مادرشون مهربان‌تره!!!

    – خدایا با اطمینان می‌دانم که شما چنان کسب و کار جهانی من را رونق می‌دی که با آسانی بی‌نظیر بهترین سرمایه‌گذاران و اعضای بسیار بسیار بسیار فعال، با انگیزه و آموزش‌پذیر که صد درصد خود را برای کارشان بگذارند به گروهم می‌افزایی که تازه منت کن را هم بکشند و من را به اهدافم برسانند!!!

    – خدایا من مسافرت‌های دور دنیا را بسیار دوست دارم و با اطمینان می‌دانم که شما اونا رو به آسانی به مد می‌دهی!!!

    – خدایا با اطمینان می‌دانم که شما من را در مسیری گذاشته‌ای و هدایت می‌کنی که از همین لحظه، همه‌ی آنچه که می‌خواهم به سادگی آب خوردن برای من فراهم می‌شود و من اصلا لازم نیست تا برای اونا زجر بکشم و سختی را تحمل کنم بلکه، راه را با لذت و شادی و شادکامی روزافزون و سروری روزافزون طی کنم!!!

    خدا جونم عاشقتم دوست دارم!!!

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    استاد عزیزم و بانو شایسته‌ی عزیز و همراهان گرامی من، از همتون برای این درس‌های عالی سپاسگزارم!!!

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مرضیه رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 480 روز

    سلام

    خدایا شکرت سپاس استاد از کلام فایده رسانتون که هر روز و در هر فایلی که میشوم احساس میکنم خدا داره باهام حرف میزنه و ی نکته ای رو به من میگه و راهنماییم میکنه و من مطمعن هستم روزای خیلی خوبی در انتظارم هست

    خدایا دوستت دارم

    سپاس استاد عزیز پایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 947 روز

    به نام تنها فرمانروایی کیهان

    روز 147

    خدایا شکرت بابت یک روز دیگر

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم الهی شکرت بابت یک روز دیگر یک فرصت دیگر خدایا شکرت

    چند وختی بود بالای خودم به صورت جدی کار نمی کردم و از هر سو چک و لگد های جهان را می خوردم و همیشه بهانه می آوردم و بهانه های که هم می آوردم بهانه های پوچ و مسخره ای بودند اما دیروز تصمیم جدی تر گرفتم و جواب تمام بهانه های که داشتم را با منطق دادم و همین دو روز من نگرشم را تغییر دادم و نخواستم این شرایط را تحمل کنم خدا را شکر نعمت ها چندین برابر وارد زندگی من شد و احترام عشق و محبت از سویی غریبه های خییلی زیاد شد به من الهی شکرت

    چقدر خوبه این مسیر و چقدر به خودم افتخار میکنم که فریب آن بهانه را نخوردم و شروع کردم خدایا شکرت

    در قدم سوم استاد درباره اشغال ها روی مبل نگذارید حرف می زند من دقیقا همین کار را می کردم اشغال ها زیر مبل می گذاشتم و اصلا دنبال حل ریشه آن مسأله نبودم خدا را شکر حالا بهتر فهمیدم و حالا دنبال حل مسأله هستم خدایا شکرت

    رد پای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    فاطمه علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1387 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ ۚ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَهً مِّن نَّهَارٍ ۚ بَلَاغٌ ۚ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (35)

    سوره احقاف…

    سلام و درود خدا به استاد عزیزم…استاد عزیزی که از زبان پروردگار ما را هدایت می کند،’برای درک بهتر قانون و عدالت،و سنت بدون تغییر الهی…

    منم روزی ،چقدر از درون،بخاطر این نوع نگرش الهی ،سپاسگزار این خداوندم که مرا هدایت نمود…که برای همیشه سپاسگزار این عدالتش باشم…

    این فایل..دیروز عصر من هدایت شدم بجایی دیدم پوستر شخصی که بخاطر فوت ایشون بود.به سردر یکی از خیابونا زده بودن…

    که ایشون بخاطر ،شرایطی که داشتن دست به خودکشی زده بودن..

    چیزی که اخبارش تو سطح شهر پیچیده بود…

    و من امروز صبح بفکر وادار کرد…بدون قضاوت کردن…فقط یه لحظه…بخودم یاداوری کردم…

    چون اینروزا به شدت روی بیزنسم کار میکنم…

    و منو هدایت کرد.و چند بار بهم تاکید کرد..که برو فایل..صبر رو نگاه کن…

    و بعد بهم گفت همون میزان تحملت چقدره..

    و همینو صبح تا حالا داره برام یاداوری میکنه.که بیام.با دقت بیشتری بهش گوش بدم…

    واین نکته برام بولد شد…که دلیل صبر و تحمل رو بیشتر درک کنی…

    و از صحبت شما استاد عزیزم.و این ایه قران در اول صبح و هدایت خداوند و روشن شدن نور الهی بصورت واضح…تا بیشتر معنای صبر رو در روند کاریم بکار ببندم…

    چون میزان تحملم….تو شرایط سختی که قبل از ورودم به این بهشت..منو وادار نمود…که چکار کنم تا بتونم تو هر جتبه ایی از زندگیم تحربه خوبی رو،از زندگیم داشته باشم.

    و اینقدر صدای درونم قوی بود..که راضیم نمیکرد تو این شرایط بمونم.

    به محض اینکه این خاسته درونی،شکل گرفت من کم کم هدایت شدم..

    که شرایط سختی که داخلش ،غوطه ور بودم.و شبانه روز مورد قربانی شدن توسط دیگران و افراد خانواده ام بهم میشد…رو پیدا کنم و کم کم با هدایت خداوند راه حلشو پیدا کردم….

    دقیقا تو صحبت استاد..موقعه ایی که بعد از 6ماه نپذیرفت این راه حلش درست نیست..و زور گرفت از هدایتی که بهش شده بود.که یه ازمایش گرفته بشه..باعث شد.درها بروش باز بشه…

    این همان جهاد در راه خداونده…

    که نپذیری گفته های دیگران..و حساب نکردن روی دیگران رو…

    منم اینقدر تحملم کم شده بود..و چون بخاطر باورهای گذشتگانمان پذیرفته بودییم که زندگی فلان بساط.و کلی باورهای تخریب….اجازه به من نمیداد…و من.به لطف خداوند بخاطر همون تضادهایی که داشتم..دیگه نپذیرفتم…و گفتم دیگه خدا تحمل اینهمه روابط ناجالب و شرایط سخت رو ندارم..تو منو هدایت کن تو شرایط رو برام رقم بزن..

    و من کم کم به لطف خودش هدایت شدم اینم به آسانی بجایی که کلام خودش در هر ثانیه برای هدایت من..باز بازه..

    و من فقط اراده کنم و روی خودم و باورام کار کنم..اینم به اسانی…

    و این چند ماهی بصورت تمرکزی روی باورام کار کردم ..به لطف خدا کارم بجای عالی کشونده شد..

    یسری تمریناتی بخودم قفل کردم..و در برابرشون تونستم خیلی خوب عمل کنم.و درها بازم به مرحمت خداوند باز شد..چه ترسها و چه برنامه هایی بهم الهام شد…

    تا دیروز بهم یاداوری کرد که بیام همین چند ماه کارایی که تو لیست گوشیم نوشته بودم و انجام شده بودن و تیک خورده بودن..رو نگاه کردم..چقدر چقدر من خوشحال شدم.واقعا که هر چی نگاه میکنم…

    همه در راستای بهبود باورای درونیم بوده..

    بعضا کارهایی که از نظر جامعه پذیرفتنی نبوده. ولی من انجامش داده بودم.اونم بخاطر ایمان بخداوند..همه بخاطر توکل و امید بخدادند پا روی ترسهام گذاشتم..

    و باورهایی که از نظر پدرو مادرم کسر شان،’ برای خانوادشون هست..همه رو انجام دادم..گفتم اگه خداوند بهم الهام کرده باید انجام بدی و این جهاد برای تویه…

    و این ذهنیت شیطان گونه رو باید بشکونی …

    و ببینی نتایج بعدشو…

    و من به لطف خدا پیش رفتم…

    و اینقدر درونم پر از شجاعت بود…که نمیتونستم ،حرکت نکنم…اینقدر صدای خداوند برام واضح بود..مثل شعله اتش…درونم میسوخت..و نمیزاشت از سکون ،پایبند باشم..

    چه روزهای خوبی چه روزهای شور شوقی…همون چیزی که از بچگی ارزوم بود..که به یه زندگی خداگونه ایی برسم..

    بخدا از همون بچگی این پکیچ تو درونم بود…

    از بس دوستداشتم زندگی متفاوتی داشته باشم نسبت به خانواده ام و اطرافیانم…

    و امروز من هدایت شدم به این فایل و اون ایه قران سوره احقاف…که بدونم.

    صبر …قانون تکامله..باید ادامه بدم و بزارم این گیاهی که کاشتمو جوانه بزنه.و بکار خودش ادامه بده اونم بازم قانون تکامل!…

    واقعا معنای صبر..داره بیشتر برام واضحتر میشه…

    و بیشتر برام بولد میشه..تا قانون تکامل رو بپذیرم..روندشو ادامه بدم..احساسم هر روز عالی تر میشه..جسارتم قوی میشه اتفاقات عالی توی شخصیتم.داره قوی تر میشه..ایمانم و توکلم و سر سپردگیم هر روز داره بیشتر اوج میگیره..

    همینکه بقول قرآن نه غمی دارن و نه میترسن..این حالت داره برام بیشتر بیشتر میشود..

    این صبر و این استقامت و پایداری همیشه داشته باشم…..که معنای درونیش همون احساس بی خیالی و توکل و ایمان و حال خوبه…حال خوبه حال خوبه…

    چقدر من همزمانی و در زمان و مکان مناسب بازم داره تو زندگیم بیشتر میشه.توی روند کاریم و دیگر جنبه ها…

    خداوند بهم گفت…باید تکاملت طی بشه..همین فرمون صبر و پایداری رو ادامه بده…

    من معبود تو که جز من معبودی نیست..صبر کن..پایداری کن..صبری که پیامبران داشتند…و بهم گفت عجله و شتاب نسبت به صبر نداشته باش…

    بهم گفت باید تکاملتو طی کنی تا کم کم وارد مراحلی که من میدونم برات خوبه بشی…

    میدونی معنای توکل.چیه…یعنی سپردگی نسبت بخدادند…مسیر درست..مسیری دستی که هدایت شدی اون خداوند میدونه چه موقع خاسته ها با تو هم مدار بشه…چون او از همه نظر بر تو احاطه داره.

    و خداوند توی سوره محمد آیه 19بهم گفت..خداوند گذرگاه و قرارگاه شما را می داند…

    خداوند احاطه کلی رو بهت داره اون میدونه پس با احساس خوب پیش برو…

    اینقدر اینروزا حالم خوبه…من بهشت را بصورت واضح توی شخصیتم میبینم..اینقدر اینقدر الهامات خداوند رو میبینم.اینقدر این مسیر داره برام رویایی میشه..که بخداوندی خودش هر چقدر سپاسگزاری میکنم احساس میکنم تشنه تر میشم…

    مخصوصا خوندن قرآن..دز اوایل صبح…و دریافت نور الهی روی ایات مهم قرآن هنوز مدارمو بیشتر تیون میکنه برای پیشبرد کارهام…

    همینکه که حالم خوبه..توی یه فایلی استاد گفتین..حالم خوب بود موقعه ایی که،هدایت خداوند اومد باید بندرعباس رو ترک کنم..که با یه چمدون راه افتادم..

    دقیقا منم برای تمرین 6روزه و دیگر تمرینات غلبه بر ترسم همین حالت برام پیش میومد…اینقدر حالم خوب بود..انگار نه انگار دارم کاری انجام میدم..که خانواده ام بهش بی خبر بودن…

    اینقدر عطش الهی تو درونم بود..که هیچی نمیتونست سد راهم بشه..

    و همه رو لطف خدا و قوانین درست تکامل میدونم..

    همون تکاملی که آتش رو بر ابراهیم گلستان کرد..

    همون تکاملی که قربانی فرزندشو پذیرفت..

    همون قربانیها..باعث شد که دوست و یاور خدادند بشه…

    من هر چقدر شکرگزار همبن یه دونه پکیچ خدادند باشم بهمون احد و واحد بودنش زبانم از گفتنش به سکوت مبدل میشه..اینقدر این خداوند بزرگ و با عدالته..

    پس این نکته اینه..که ما طبیعیه که زندگی عالی رو در همه جنبه های زندگیمون داشته باشیم..

    اگه شرایطی برامون سخت میشه..یعنی باید روی باورامون کار کنیم..

    واقعا این نیاز اساسی به جهادی اکبر داره ..که حرف مفت نیست..

    دیروز یه شخص نزدیک بهم یه اتفاقی پیش اومد..کانال شما رو توی تلگرام من دید..بهم گفت این شخص خیلی ادم خوبیه..ولی بعد ایشون رو دیدم داره حرفهای ناجور میزنه.

    یسری تاثیرات رو گرفته..

    خیلی فرد درستکار و متینه..

    و فردی بسیار قوی توی کارش…

    ولی دیدم اره..ادمها فقط دارن ظاهر چیزی رو برداشت میکنن.بقول خودتون حرف زیبا…

    و منو به این درک واداشت…واقعا ساخت شخصیت یه جهاد اکبره..

    و شخص من..اگه گذشته به اینجور پکیچی بهم قول داده بودن.که اینده این اتفاقات خوب برات پیش میاد..نمیتونیتم باورش کنم..

    و باز قانون تکامل این شخصیت درونی منو،’زیرو رو کرد..

    که همه رو لطف پروردگار و قوانین و سنت زیباییش میبینم..

    و سپاسگزار خداوندم که مرا هدایت نمود که امروز بیام این فایل ارزشمتد رو ببینم.و براش بها بدم…و انشالله این بها همیشگی باشه!الهی آمین یا رب العالمین!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سرور امجد گفته:
    مدت عضویت: 2024 روز

    با سلام

    مواردی که من صبر و تحمل کردم مثل خیلیای دیگه زیاد بوده…

    موقعی که من رشته مورد علاقه ام برای دانشگاه رو مکانیک انتخاب کردم و قبول شدم و تنها دختر کلاس بودم با کنایه ها و حرف ها و صحبت های ناخوشایند،اطرافیان، دوستان، همکلاسی هاو حتی اساتید خودم روبرو بودم همه رو هم صبر کردم هم تحمل، مطمئن بودم که راهی رو که میرم مورد علاقه ام هست و درسته و دوست دارم تنها کسی که حامی من بود پدرم که انسان فرهیخته و جلوتر از زمان خودش بود به من قدرت میداد که صبور باشم.

    صبر کنم و امیدوار باشم که در آینده درک و آگاهی جامعه به سطحی خواهد رسید که استعداد و مهارت و تلاش رو فارغ از جنسیت خواهد پذیرفت..

    از آنموقع سال‌های زیادی گذشته و هیات علمی شدم در کارخانه ها کار کردم پروژه های زیادی انجام دادم ولی باز صبر باز تحمل در پذیرش، الان که صحبت های شمارو شنیدم من با خودم فکر می کنم چرا درست تشخیص ندادم و چرا تحمل کردم !وقتی شما فکرت از یک گروهی جلوتر هست نیازی نیست در آن گروه بمانی و زجر بکشی و تحمل کنی و مقدار زیادی از انرژیت را هدر دهی اگر امیدی بود صبر کن ولی واقعا در برخی جوامع امید با سالهای عمر کوتاه ما همخوانی ندارد…

    همه جوامع بالاخره رشد می کنندولی باید ببینیم سرعت رشد یک جامعه چقدر هست …اگر ارزشش را دارد صبر کنیم …صبر …وگرنه به قول استاد گرامی نباید تحمل کرد باید درک کنید یک جای کار می لنگد…و چیزی هست که درست نیست و باید تغییر کند ….و اون در باورهای خودمون هست..

    ضمنا موقعی که براونی رو نوازش می کنید اون بز یا بزغاله رو هم بهش توجه و محبت کنید چنان نگاهتون می‌کرد و منتظر بود که من دلم رفت….

    وا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فاطمه جمالی گفته:
    مدت عضویت: 1090 روز

    سلام به استاد عزیزدلم و مریم جان شایسته

    وسلام به همه دوستان عشقم

    استاد من این فایل رو بارها گوش دادم و خیلی مقاومت داشتم

    داشتم جلسه اول قدم دوم رو گوش میدادم که گفتین دقیقا همون چیزی که خیلی نسبت بهش مقاومت داری باید بیشتر روش کار کنی

    من تویه روابط به یه تضادی برخوردم که یچیز تحمل کردم

    خیلی زجر کشیدم استاد هرچقدر گریه و اشک تونسته کردم و به عجز رسیدم

    خب برم سراینکه حسم بهم گفت همین فایلی که روش مقاومت دارم وگوش بدم

    و چنبار امروز این فایل سرکار گوش دادم الان که از کار برگشتم حسم میگفت کامنت بچهارو بخونم و بعد خواستم این کامنت بنویسم

    من دیشب با دوستم حرف میزدم که میگف ما 10هزار دلار تویه خونمون بوده پدرشون که فوت کردن داشتن و اینا نمیدونستن کجاس و میگف ببین ما چه باوری داشتیم که این مقدار پول تویه خونمون بود آخرم بیشترش یکی دیگه برداشت و فرار کرد ما چه باوری داشتیم که این همه سال حتی نتونستیم اون پولم پیدا کنیم

    امروز این حرفش یادم اومد و گفتم اره دقیقا من چه باوری دارم که تحمل می کنم

    و شاید دقیقا زمانی که تحمل نکنم

    و دلایل تحملم که از باورهام میاددتغییر بدم هدایت بشم به راه حل

    راه حل ساده ای که جلوچشممه ولی من بخاطر باورهام نمیتونم بهش برسم

    نمی‌دونم ولی دلیل تحملم ترس ترس از دست دادن طرف مقابلم خیلی باهام خوش برخورده از اخلاق و رفتارش راضیم ولی اون تضاد انقدر برام بزرگه که منو زجر میده واقعا

    حس می‌کنم به طرف مقابلم وابستم‌ ترس دارم از اینکه بیام بیرون

    ازخدامیخام خودش هدایتم کنه به تغییراتی که لازمه در باورهام ایجاد کنم تا بتونم به راه حل برسم و دیگه هیچ چیز تحمل نکنم

    چیزی برای قدم اول پذیرفتم که نپذیرم همین که هست

    چرا که من خالق زندگیمم و همین باور خیلی حسم خوب کرده امیدوارم که به زودی میام و مینویسم اینکه چطور هدایت شدم و خدا بارهارو از دوشم برداشت

    ممنون استاد ازشما و مریم جون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    به نام خدا

    سلام عرض میکنم خدمت استاد و اعضای سایت

    استاد ازتون نهایت تشکر رو دارم که چقدر مسائل رو واضح و شفاف بیان میکنید با مثالی که از بچه خودتون گفتید خیلی مفهوم تحمل رو برامون واضح بیان کردین و اینکه خیلی خوب مطلب رو درک کردم که همه ما در یه برهه ای از زندگی که هیچ درکی از قوانین نداشتیم بعضی جاها رنج ها رو تحمل کردیم و به خیال خودمون فکر کردیم صبر میکنیم در صورتی که اونجا اسمش صبر نبوده و حاصل تحمل کردن جز رنج و درد و آسیب به خودمون چیزی دیگه ای نیس مثال‌ها خیلی زیاد هستن و اینکه من بعضیا رو میبینم که تو زندگی هاشون با اذیت و آزارهای همسرشون میسازن و در جواب هم برای خودشون دلیل میارن که بخاطر بچه، بخاطر حرف مردم ، بخاطر اینکه مثلا ازدواج دومشونه و از حرف و نگاه مردم میترسن که قضاوت بشن میترسن که تنها بمونن میترسن که بچشون بعدها درست تربیت نشه و هزاران دلیل دیگه که اسمشو نباید بزاریم دلیل باید بگیم ترس و جالب اینجاس که اکثرا فکر میکنن دارن تو زندگی صبر میکنن و نمیدونن که این‌ صبر نیس این تحمل کردن هستش و حاصلش هم رنج کشیدن هست که علت هر تحملی ترسه و ریشه تمام این ترس ها برمیگرده به نداشتن ایمان به خداوند و اغلب این افراد عزت نفسشون هم به شدت پایین هستش چون کسی که خودشو دوس داشته باشه و واسه خودش و معیارهاش ارزش قائل بشه هیچ وقت هیچ رنج و دردی رو تحمل نمیکنه چون درد و رنج با روح الهی انسان در تضاده و کسی که ایمان به خداوند داره با تضادی هم روبرو بشه می‌گرده و علت رو پیدا میکنه و مشکل رو رفع میکنه ولی صبر در نزد خداوند پاداش داره و چیزی که روند تکاملی داره نیازمند صبر کردن هستش و مثل اینکه کسی که دوران دبیرستان رو طی نکرده باشه و بخواد دانشگاه بره که نمیشه و باید صبر کنه و هر مرحله رو طی کنه و باید صبر داشته باشه بارها خداوند در قرآن به پیامبر می‌فرماید که در برابر کافران صبر کند تا خداوند وعده هاش رو در پایان این صبر به تحقق برسونه و در سوره احقاف آیه 35 خداوند میفرماید «فَاصْبِرْ کمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ…»

    صبر کن آن گونه که پیامبران اولوالعزم شکیبایی ورزیدند.

    افراد صبور افرادی قدرتمند هستن افرادی که خدا رو باور دارن و در برابر وعده های الهی صبر میکنن و در آخر پاداش اون صبر رو خدا بهشون میده در مقابل افرادی که رنج ها و سختی ها رو تحمل میکنن افرادی ترسو هستن که ریشه این ترسشون شرک و ایمان نداشتن به خداوند هست.

    خدایا مارو به راهی هدایت کن که ایمانمون اینقدر قوی باشه که در برابر وعده هات صبور باشیم و مسیری که باید صبر کنیم رو با لذت و آرامش طی کنیم الهی آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سمیرا علینژاد گفته:
    مدت عضویت: 2968 روز

    سلام مجدد به استاد چند جمله ای جا افتاده بود توی نوشته هام

    و اون هم اینکه پزشک اولی که بردم بهم گفت این مشکل طبیعیه ،ژنتیکی هست و باید تا هفت سالگی صبر کنید خوب میشه اولش پذیرفتم ولی این تو ذهنم میگذشت اصلا اومدیم و پزشک اشتباه کرده بود و تو هفت سالگی خوب نشد اون موقع کی جوابگو هست؟

    و بهتر که گوش ندادم به حرفش چون کاردرمانش گفت اگه تو هفت سالگی میاوردیش روند بهبودش خیلی کند میشد اگه الان با دوسال عضله هاش سفت بشه اون موقع باید پنج سال وقت میزاشتی تازه این نتیجه رو هم نمیگرفتی

    در کل تجربه ثابت کرده تا وقتی یه شرایط رو بپذیریم هدایت نمیشیم ولی اگه بیایم و قبول نکنیم اون شرایط رو خدا راهها رو برامون باز میکنه و دستان خدا از راه میرسند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: