حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟ - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    704MB
    45 دقیقه
  • فایل صوتی حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی؟
    43MB
    45 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

625 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پرستو سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1275 روز

    استاد بخدااااا من عاااااااشقتونم

    بخدا نمیدونید چیکار کردید با زندگی من

    بخدا وقتی اینقدر محکم حرف میزنید فقط میخوام گریه کنم اونقدر که شما توی زندگی من تاثیر گذاشتید

    تاثیر چیه اصلا زندگیم از این رو به اون رو شده بخدااااا قسم به جون خودم

    استاد من هر روز از خدا بخاطر شما سپاسگزاری میکنم

    استاد من دوره ۱۲ قدم خریدم به ترتیب الان قدم پنجم هستم یعنی فروردین امسال هدایت شدم

    بعد هدایت شدم به دوره سلامتی چقدر حالم خوبه

    چقدر خوشحالم

    بعد دوره روانشناسی ثروت ۱ و بعد دوره عزت نفس

    استاد بخدا من ۱۲ اردیبهشت دوره روانشناسی ثروت خریدم ۸ تیر ماشین خریدم منی که همش دوس داشتم ماشین بخرم و جور نمیشد بخدا شما هستید که باورهای منو عوض کردید باورهای مخرب منو عوض کردید زندگی منو عوض کردید

    استاد این جمله شما غلبه بر ترسها همیشه تو ذهنمه

    منی که ۶ سال پیش گواهینامه رانندگی گرفتم ولی ماشین نداشتم رانندگی کنم و تقریبا ۱۰ روز ماشین خریدم چند جلسه رفتم با ماشین آموزشگاه و امروز هم قرار بود مربی بیاد با ماشین خودم بریم

    مربی نیومد و من خودم تنهایی رفتم و یاد حرف شما می‌افتادم و بخدا توکل کردم خدا میدونه چقدر حالم خوب بود بدون هیچ ترسی و با اعتماد بنفس تهران دور زدم 🥰🥰🥰 چقدر خداوند همراهم بود

    خداروشکر بخاطر شما

    استاد من سال گذشته کارمند بود و خونه ای که دارم اجاره ای هست من بر ترسم غلبه کردم و کار خودمو شروع کردم و گفتم هر چی باشه من بهاشو می‌پردازم

    موفقیت بها داره و من تا آخرش هستم

    مدیرم خیلی صحبت کرد با من و همکارام گفتن حقوق راحت داری و شرکت خودت دردسر داره تو سرمایه نداری تو نمیتونی تو شرایطش و نداری

    من گفتم میتونم و بهاشو تا آخرش می‌پردازم

    و همیشه به خودم میگم هر چیزی بهایی داره و من باید بهاشو بپردازم

    خداروشکررر خداروشکر خداروشکر خداروشکر

    استاد شما بخدا یک نفر هستید در زمین یگانه اید در زمین و من عاااااشقتون هستم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  2. -
    مهدی کیا گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    سلام استاد من قسم می خورم ،من فریاد می زنم که خدا به شما گفته که این فایل رو برای من آماده کنی .

    استاد من خیلی انسان جاه طلبی هستم ،من تصمیم دارم که بشوم خداوندگار روانشناسی بالینی .

    من رفتم توی شهرم ،شهرستان تنکابن ،استان مازندران ،توی وسط شهر یک کلاسی رو اجاره کردم، یکی، دوتا شاگرد دارم .

    من امروز نوشتم توی تمرین ستاره قطبی که من می خوام شاگردام بیشتر بشوند ،دانشجوهام بیشتر بشوند .

    وقبلا هم با خودم صحبت کردم که من برای هدفم حاضرم جونم رو بدم ،حاضرم از تمام چیز های دیگه ،از تمام لذت ها بزنم تا به این هدف برسم و پاش وایسادم .

    ۱_ تمام فضای مجازی رو حذف کردم و هیچ گونه فعالیت ندارم .

    ۲_حتی ۱ثانیه هم تلویزیون نمی بیننم

    ۳_هر سال تابستون می رفتم یه مدت پیش مادربزرگم و پدر بزرگم سمت گیلان ،گفتم نمی رم

    ۴_ارتباط با انسان های نامناسب قطع کردم

    ۵_تمرکز صددرصد روی بهبود خودم یعنی گفتم من صددرصد می زارم روی روانشناسی .

    من با خودم گفتم که توی می خوای بشی خداوندگار روانشناسی بالینی و کمک کنی به جهان، باشه باید تمام وجودت این رشته باشه.

    استاد من تصمیم گرفتم ،همین امروز برم بعد ظهر توی کل شهر خودم رو معرفی کنم ،هم برای بهبود بیزینس ،هم برای بهبود خودم و اعتماد بنفسم من باید بهای رسیدن به این هدف رو بپردازم .

    من امروز این پیغام رو از خدای خودم دریافت کردم که تو برای اینکه مشتریات بیشتر بشند ،برو ۲۰ تا مغازه توی شهر خودتو تبلیغ کن به ۲۰ نفر معرفی کن و کارت رو .

    من همین الان اهرم رنج و لذت رو برای این کارم می نویسم و بعد ظهر میرم تبلیغ می کنم خودم رو

    همیشه به خودم می گفتم خدایا من که بها پرداخت کردم ،من که کلاس اجاره کردم ،چرا کسی زیاد پیشم نمیاد .

    و امروز با این جمله‌ی استاد لذت بردم که اگه می خوای نتیجه بزرگتر بشه باید قربانی بزرگتری بدی باید بری تودل ترسهات باید ایمان داشته باشی .

    استاد من توسن ۱۴ سالگی ۲۰ تا۳۰ کیلو باورزش سنگین وزن کردم ،و همه هم منو مسخره می کردند ولی اون موقع از قانون چیزی نمی دونستم ولی اعراض می کردم .

    استاد من هم دوست دارم مثل حضرت ابراهیم باشم و همون مسیر رو برم من چندین تا ترجمه قرآن رو دارم ،و به صورت حرفه ای مطالعه می کنم وشاید حدود ۲۰ بار تا الان خوندم ،وهربار که به آیه های حضرت ابراهیم می رسیم اصلا درونم وجودم دگرگون می شه اصلا یک احساس رو دریافت می کنم که که فقط با مطالعه ی این جنس از آیات می یاد .

    من عاشقانه از خدا هدایت می خوام که هدایتم کنه بشم یکی مثل حضرت ابراهیم .

    استاد امروز درس خیلی بزرگی به مادادی ،من به شخصه حاضرم نه توی حرف بلکه توی عمل تمام وجودم و جونم رو برای رسیدن به اهدافم بدم و خیلی ازتون ممنونم

    عاشقتم من استاد ❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  3. -
    کیوان گفته:
    مدت عضویت: 1692 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم.

    عید شما هم مبارک.

    ممنونم از خداوند یکتا که شما رو آفرید، و به شما توانایی و عزم تغییر داد تا جهان رو بهتر بشناسید، تا قدرت برتر در عالم هستی رو بهتر درک کنید و علم و اگاهیتون رو اکنون به ما انتقال بدین.

    هربار که یک فایلی از شما میبینم یا میشنوم نسبت به قبلم بسیار قوی تر و مصمم تر میشوم تا به خواسته هام که شناخت جهان هست برسم.

    هرچقدر قوی تر میشوم، عزم من برای رشد کردن بیشتر میشود، و با رشد من و نتیجه گرفتن من جهان بزرگ تر و زیبا تر میشود. استاد عزیزم. هدفم در زندگی پیشرفت کردن نسب به جایگاه الان در همه ی ابعاد هستش، و انرژی من برای رسیدن به اهدافم اینکه، وقتی من به خواسته هام جامعه عمل بپوشانم میتونم بسیار تاثیر گذار بروی خودم و اطرافیانم باشم، اینطوری میتونم خیلی محکم تر و قوی تر راجع به خدا و رب با دیگران صحبت کنم، اینطوری وقتی کسی از من راجع به موفقیتهایم سوال میکند من میتونم راجع به خدا قویتر و تاثیر گذار تر صحبت کنم، ولی اکنون که به جایگاه خاصی نرسیدم، هرچند که نسب به دوسال پیشم بسیار پیشرفت کردم، ولی هنوز به اون جایگاه مد نظرم نرسیدم، نمیتونم تاثیر گذار راجع به خدا صحبت کنم، بگم که اگر قلب و ذهن ما از شرک خالی شد و قدرت را به خدا دادیم چگونه زندگی ما تغییر میکنه، من با همه ی وجودم از خدای عزیزم میخوام که به من کمک کنه به من سوخت مورد نیاز برای حرکت به سمت خواسته هایم رو بده، تا من شروع به حرکت کنم، و به خواسته هام برسم، تا بتونم این اگاهی رو به خودم اول و اطرافیم در مرحله بعد بدم که قدرت برتر در تمام جهان هستی چه قدرتی داره و چه کارهایی ازش بر میاد.

    استاد عزیزم با دیدن این فایل اشک در چشمانم جاری شد و فهمیدم که من هنوز بهای زیادی را برای اهدافم پرداخت نکردم و فقط اهدافم در ذهنم مرور میشوند و هنوز انرژی لازم برای حرکت کردن رو ندارم، اما اکنون و این لحظه انرژی لازم برای تغییر با دیدن این فایل ایجاد شد، بله استاد باید قربانی کنیم، باید خوابمون رو قربانی کنیم، به جای هشت ساعت باید 4 ساعت خوابید، بایدشبانه روزی بروی اهداف کار کرد، خستگی ناپذیر، بدون توقف.

    باید روی خودمون سرمایه گذاری کنیم، باید هرلحظه در حال آموزش و یادگیری باشیم، بایدمهارتهای فردی و اجتماعی مون رو افزایش بدیم، باید توی حوزه ی کاریمون حرفه ای بشیم، خودتون گفتید اگر عاشق باشیم حرفه ای شدن کار سختی نیست.

    باید حرفه ای بشیم.

    ممنونم استادم که الهام بخش زندگی من هستید.

    بینهایت به وویسهای شما وابسته هستم.

    ممنونم که هستید.

    به خاطر وجود شما، خدارو سپاس میگویم.

    دوستون دارم.

    سعی میکنم خوب زندگی کنم، و جهان را جای بهتری برای زندگی کردن کنم.

    ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  4. -
    سارا ابريشمى گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    سلام به استاد عزیزیم و هم مسیران گرامی

    اولین بار کامنت میزارم برای همین مث بچه ها که تو دوره ها و فایل های رایگان کامنت میزارن شاید از آب در نیاد

    بحث این کلیپ چون بر میگرده به چند ماه مخصوصا ماه اخیر زندگیه من خیلی برام قابل لمس بود.

    حدود 8 ماه پیش از یک شرایط خیلی مسموم با توکل به خدا و تسلیم بودن به درگاهش خودمو با قبول تمام ترکش ها و شرایط سخت خارج کردم و تمام مدت با وجود درد شدید روحی خدارو شکر میکردم که به من این درد رو بخشید تا آدم متفاوت تر و قوی تری ی بشم و بهاش هم به هر قیمتی حاضر بودم بدم و هر کس هر مشکلی می خواست برام ایجاد کنه یک آرامش عجیبی داشتم که بسپار به خودش و آروم باش و خب نگم که حتی ذره ای کسی توانایی نداشت منو از پا در بیاره و همه نیت بد اون شخص یا اشخاص به زندگی خودشون برگشت و من هر روز قوی تر و خوشحال تر و موفق تر شدم، وای نگم نتیجه این صبر و رها کردن چه هدایایی بود، چه سفر ها که رفتم چه آدم های فرشته خویی که وارد زندگیم شدن و چه پیشرفت کاری و اجتماعی که داشتم، از قبل تو کارم موفق بودم و تو شهر خودمون تقریبا اولین و موفق ترین فرد تو زمینه کاری خودم بودم اما بعد این ایمان و رهایی این محبوبیت رنگش تغییر کرد و عشق و دیدگاهی که نسبت به همه چیز پیدا کردم رفته رفته تغییر کرد تا اینکه تصمیم گرفتم باز هم قربانی کنم،حالا یک عامل بزرگ سر راهم بود و اون نفسم بود که بخاطر تایید زیاد در محیط کار و اجتماع شاید وابسته به این تایید شده بودم و شروع کردم به چله نشینیه قواعد شمس و کارمو تعطیل کردم حدود 3 هفته تقریبا همه تمرکزم رو گذاشتم رو درونم و ارتباط با دنیای درونم، واااااای نگم که چقدر روزای سختی بووود نمیدونستم چرا انقدر حالم بده و احساس پوچی و خلاء شدیدی میکردم ، دیگه کلافه بودم از این افکار و حال بد و همش میگفتم خدا جونم من که به تو سپردم لطفا به من صبر بده و دلیل و راهکار این حال عجیب رو به من بده و من فقط با نشونه ها جلو میرفتم، مدیتیشن میکردم ، گریه میکردم ، کتاب صوتی گوش میدادم و تو سایت رندوم فایل هایی که خریده بودمو میدیدم ، وکم کم حالم بهتر شد، تا اینکه یکروز صبح دیدم حالم خیلی بهتره و اونروز رفتم برای خودم گیاه خریدم تنها رفتم سینما بعد کافی شاپ و بابت این تعهدم به خودم هدیه دادم و کارمو جدی تر شروع کردم.

    اتفاقی که افتاد بعد از مرگ تدریجی و تقریبی نفسم (که نمیتونم هیچوقت ادعا کنم 100 درصد وجود نداره ، چون خوب و بد با هم باعث رشد من و تو میشه) من عاشق شددددم ، عاشق مورچه ای که روی زمین راه میره، عاشق خورشیدی که بهم انرژی رایگان میده، عاشق برگی که زیر نور آفتاب میدرخشه، عاشق کارمند شهرداری که به ما پاکی میده و خودش عرق میریزه، عاشق نسیمی که صبح به صورتم میخوره و…

    و این تمرکز ،صبر و قربانی کردن نفس بهترین و بزرگترین هدیه جهان رو بهم داد، آراااامممشششش.

    قشنگ نیست؟؟؟؟ تو وقتی به آرامش میرسی میتونی غیر از خیر برای خودت و بقیه به ارمغان بیاری؟؟؟؟

    و هر روز و هر لحظه تو هر شرایطی و چالشی فقط سعی میکنم تک تک قواعد حضرت شمس و صبر و تسلیم بودن به درگاه خدارو چاشنی راهم کنم و هیچ اتفاقی رو به بیرون از وجود خودم ربط ندم تا مثل هزاران باریکه معجزه دیدم باز هم ببینم در مقیاس بزگتر .

    برای هممون از خدا عشق،نور ،آرامش که لازمه ش ارتباط با خود برترمونه میخوام.

    دوستتون دادم

    ارادتمند شما سارا ابریشمی

    ا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  5. -
    فاطمه صفری گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    سلام میکنم به استاد عزیزم، خانم شایسته محترم و دوستان گرامی

    استاد دیگه کم کم دارم به این فکر میکنم که انقدر هم فرکانس شدم که تا در مورد یک موضوعی صحبت میکنم یا کاری میکنم یا تصمیمی میگیرم شما یک فایل گرانبها میذارید، نه تنها اون فایل تاکید میکنه که مسیرم درسته، بلکه مصمم میشم که ادامه بدم، انرژی میگیرم که بیشتر برم جلو و از راه کارها هم استفاده بکنم.

    من چه قربانی هایی دادم؟ شاید بزرگ بنظر نیاد ولی برای من قربانی بوده:

    من قلاب بافی رو شروع کرده بودم حدود دوسال پیش، از صفر و بدون هیچگونه پیش زمینه ای. از یوتوب استفاده کردم و چند سایت هم پیدا کردم و یاد گرفتم که از پایه تمرین و کنم ببینم چی به چیه و همینجوری بیام جلو، کم کم پیشرفت کردم، تاپ میبافتم، سبد میبافتم و … تا اینکه شروع کردم به بافتن عروسک و خیلی هم خوشم اومده بود ( این رو هم اضافه کنم در کنار این داستان استعفا دادم از شرکتی که توش بودم، ولی یه قرار داد مشاوره باهاشون بستم که هرزگاهی کاراشون رو انجام بدم. مشابه چیزی که مدیر شرکت شما بهتون گفته بود و شما قبول نکردید ولی من متاسفانه باورهام اونقدری قوی نبود که همون موقع بتونم نه بگم ) خلاصه شروع کردم کلی عروسک بافتن، مقداری پول داشتم، میرفتم کاموا میخریدم، قلاب های مورد نیاز، وسایلی که میتونستم باهاش چیزهای مختلفی درست کنم و تمرین کنم … این تمرین ها بالاخره جواب داد و کم کم مشتری پیدا کردم. پیج اینستاگرام زدم و عروسکهام رو برای فروش گذاشتم، میشه گفت بطور خوبی مشتری داشتم و کلی عروسک میبافتم و خوشحال بودم که هدفم داره نتیجه میده

    گذشت تا اول امسال که هدف من تغییر کرد. قلاب بافی خوب بود ولی اونچیزی که من دلم میخواست بهش برسم رو بهم نمیداد، کم کم رنجش برام از لذتش بیشتر و بیشتر شد تا اینکه به جایی رسیدم که حدود یک هفته انقدر حالم بد بود که همش گریه میکردم. بعد از اون گریه های طولانی یک روز نشستم فکر کردم که به چی علاقه دارم، چیکار میتونم بکنم از این وضعیت بیام بیرون؟

    بطور معجزه آسا هدایت شدم به سمت مسیر الانم که بهش علاقه داشتم و دارم خداروشکر

    دوره خریدم و دارم کار میکنم روش برای یادگیری مهارت جدید

    ولی قربانی های این راه رو ایندفعه درست انجام دادم:

    اول اینکه هرچی عروسک آماده داشتم فرستادم برای شخصی و گفتم هرموقع دلت خواست با هرقیمتی که فکر میکنی درسته بفروششون.

    دوم اینکه از اون شرکت بطور کامل اومدم بیرون، حتی با اینکه همکاران گذشته بهم میگفتن برگرد! من بجای برگشتن کامل گذاشتمش کنار.

    سوم اینکه تمام وسیله های قلاببافی ای که داشتم رو بخشیدم به مامانم، یک سریاش رو هم که مورد استفاده م نبود گذاشتم که با یک مبلغ خیلی مناسب بفروشم که درگیری ذهنی بابت اونها هم نداشته باشم. و هرروز کلی وقت میذارم، زمان میذارم و درس میخونم و هدفمند میرم جلو.

    در این مدت هم باز مشتری میومد، باز یهو دوره جدید عروسک بافی میومد که من آگاهانه نه سفارش قبول کردم و نه برای یادگیری عروسک جدید ثبت نام کردم.

    حالا در این حین اتفاق دیگه ای هم اخیرا افتاد برام و اون هم دوستام هستن!

    دوستای دوران دبیرستان که همیشه باهاشون خوش میگذروندم، میخندیدم، شاد بودم. اما!

    متوجه شدم با تغییر فرکانسم دیگه نمیتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم. آخرین باری که رفتم در یک دورهمی انقدر که فرکانس ها متفاوت بود نمیتونستم جو رو تحمل کنم. بنابراین تصمیم گرفتم که ارتباطم رو خییییلی کم کنم تا به حد قطع کردنش برسم.

    اولین کاری هم که کردم این بود که از گروههایی که باهاشون داشتم اومدم بیرون و حس رهایی از افکار و باورهای منفی دارم الان استاد انقدر که خوشحالم از کاری که کردم..

    اینستاگارمم رو دی اکتیو کردم. توییترم رو دی اکتیو کردم. واتساپم رو پاک کردم. از کانال های بیهوده و مزخرف تلگرام لفت دادم.

    تلویزیون رو که خیلی وقته نگاه نمیکنم بجز فوتبال.

    خلاصه تمام تلاشم دارم میکنم که علف های هرز دور و برم رو هرس کنم و روی هدفم متمرکز باشم تا به امید خدا به خواسته م برسم.

    حالم الان خیلی خوبه، اون روزایی که گریه میکردم از ناراحتی انقدررر برام دوره که اصلا باورم نمیشه این همه اتفاق عالی بعد از اون ماجرا.

    خداروشکر میکنم

    خداروشکر میکنم

    و باز هم خداروشکر میکنم

    از شما بی نهایت سپاسگزارم، چیزی که الان هستم رو مدیون شما میدونم و آموزه هاتون، ممنون از این فایل زیبا در پارادایس زیبا.

    از اینکه چقدر خوش هیکل شدید استاد لذت میبرم واقعا و وقتی عکسهای قبلتون رو گذاشتید باورم نشد که اون ها شما بودید!

    خیلی دوستتون دارم ♥♥♥

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  6. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 1884 روز

    بنام یگانه فرمانروای هستی

    خُنُک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش ، بنماند هیچش الّا هوس قمار دیگر

    سلام استاد

    قربانی کردن همیشه برام مفهوم بسیار بسیار عجیبی بوده ، نه اینکه ناشناخته باشه برام ، من همیشه هر نتیجه ای که گرفتم بخاطر قربانی کردن چیزی بوده ، اما این مفهوم قربانی کردن و نتایجی که افراد گرفتن برام بسیار عجیب بوده .

    افرادی که هممون شنیدیم چه قربانی هایی کردن و هر وقت بهش فکر میکنم میگم یه آدم تا چه حد میتونه توحیدی عمل کنه ؟

    کسی که بخاطر هدفی هر چیزی که نیاز بوده رو قربانی کرده ، قربانی کردن توی ذهن من برابره با شکستن قفس

    الگوهای بسیار بزرگی توی ذهنم هست تو این مورد که وقتی بهش فکر میکنم میمونم که این آدم چطور میتونسته اینطوری عمل کنه ؟

    ابراهیم چطور میتونسته تا این حد موحد باشه ، وقتی الهامی دریافت میکنه همسر و فرزندش رو میذاره و میره ! وقتی الهامی دریافت میکنه میره فرزندش رو قربانی کنه ! وقتی الهامی دریافت میکنه تبر رو برمیداره و میره بت رو بشکنه ! میره جلوی نمرود می ایسته

    فکر میکنم ، موسی چطور میتونسته جلوی فرعون بایسته ؟ اینگونه بودن یه باور خیلی بزرگی نسبت به خدا میخواد که از خدا میخوام ذره ای از اون رو بهم بده

    حسین (ع) برام الگوی بزرگیه که از هر چیزی گذشته

    و جالب تر اینکه هر کی تونسته این قفس رو بشکنه شده الگو و هزاران سال تاثیر گذاشته

    دوباره وقتی به خودم فکر میکنم میبینم هر وقت نتیجه ای حاصل شده بخاطر همین موضوع بوده ، اگه تونستم الان سلامتیم رو بدست بیارم بخاطر اینه که قید خیلی چیزا رو زدم ، برام مهم نیست بقیه چی میگن ؟ روزی نیست که حرف از بقیه ، از خانوادم نشنوم که این چه روشیه داری میری و لاغر شدی و این حرفا ؟ برام مهم نیست ، بذار بگن . سلامتی که من دیدم تو این مسیر انقدر برام ارزشمنده که نخوام بخاطر حرف کسی حتی یه درصد به این مسیر شک کنم و بگم لاغر شدم و زشت شدم . قبل از اینکه این دوره بیاد من دو سه سال گیاهخواری میکردم ، هر وقت هم بهم میگفتن بیا گوشت بخور ، فلان چیزو بخور میگفتم خوب نیست ، با درک اون موقعم میگفتم ، بعد دوره خب کاملا برعکس شد ، بهم گفتن خب تو که میگفتی گوشت خوب نیست ؟ جوابی ندادم پیش خودم اما گفتم حداقلش اینه من برای اینکه به هدفی برسم رفتم یه روشی رو یاد گرفتم و امتحانش کردم ، چیزی که بقیه حاضر نیستن انجام بدن .

    مثال هایی که درمورد دوستتون زدین در حوزه زبان برام خیلی جالب بود و ذهنم رو نسبت به قدم هایی که باید برمیداشتم روشن تر کرد . چند وقت پیش که شروع کردم به یادگیری برنامه نویسی ایده های فوق العاده ای به ذهنم رسید ، یه دوستی دارم که توی کار گرافیکه ، بهش گفتم فلانی بیا بشین فلان چیزو یاد بگیر بعد بیایم با هم این ایده ها رو اجرا کنیم مثلا تو رابط کاربریشو طراحی کن منم کارای برنامه نویسیشو ، چند روز گذشت ازش پرسیدم و دیدم نه اینطوری من خودم رو دارم به آدمی وابسته میکنم که اون بیاد یه کاری انجام بده و پایه باشه تا بعدش ایده ی من اجرا شه ، گفتم مهم نیست نیازی به اون شخص ندارم پولشو میدم دوره رو میخرم و یاد میگیرم خودم . توی دوره ی راهنمای عملی هم ازتون شنیده بودم که برای اینکه سایتتون رو بالا بیارید رفتید تمرکزی یادش گرفتید ، و یه جای دیگه صحبت میکردید ، یادم نیست کدوم فایل بود میگفتید باید من بتونم کسب و کارم رو خودم مدیریت کنم . توی دوره ثروت 1 گفتم وقتی به این درک رسیدم که باید قید عوامل بیرونی رو بزنم هر کمکی که از طرف پدر و مادرم شده بود از نظر مالی که پول خوبی هم بود برگردوندم به خودشون و پولی که برای خودم بود خیلی خیلی کم بود ، اما فهمیدم برای اینکه ثروت وارد زندگیم شه باید قربانی کنم ، باید قید خیلی از چیزایی که بقیه اتفاقا خیلی دوست دارن داشته باشن رو بزنم . حتی اون پولی که توی یه حساب بود که سود ماهیانه بهم میداد رو بستم وقتی فهمیدم که اینم یه عامل بیرونیه که جلوی پیشرفت منو میگیره ، از اون مبلغی هم که مونده بود نصفش رو دادم برای این دوره ، چرا ؟ چون یه هدفی داشتم که باید بهاش پرداخت میشد و باید تمرکزی روش کار کنم و یاد بگیرم .

    توی دوره قانون سلامتی گفتم من باید تمرکز بالایی روی این داستان داشته باشم با اینکه چند تا هدف دیگه هم داشتم که برام اهمیت بالایی داشت گفتم نه الان زمان سلامتیه و باید به این هدفم برسم ، کل چیزای دیگه رو تعطیل کردم و هر کاری که داشتم انجام میدادم و میدم در راستای سلامتیه .

    من سال ها درگیر قرص های خواب و افسردگی بودم ، روزی که فهمیدم باید حال خوبی رو تجربه کنم و اینا منو از مسیرم دور میکنه ، حاضر شدم پنج شش روز نخوابم ، صبح ها برم چند ساعت بدوام تا اینکه خواب خودم رو تجربه کنم .

    روزی که خواستم سیگار رو ترک کنم حاضر شدم هر روز صبح 5 از خواب بیدار شم برم 7 کیلومتر بدوام ، حاضر شدم جلوی خودم و وسوسه های ذهنیم رو بگیرم تا دیگه سیگار نکشم و الان بیشتر از دو ساله که سیگار نکشیدم .

    روزی که خواستم از اعتیاد رها شم از شهرم رفتم ، قید دوستای ده ساله م رو زدم ، قید بودن پیش خانوادم رو هم زدم و رفتم تهران ، سختی کشیدم ، اذیت شدم ولی لذت پاک بودن برام خیلی بیشتر بود .

    مادرم همیشه منو بخاطر یه موضوعی تحسین میکنه که علیرضا وقتی یه نتیجه ای میگیره فارغ از هر چیزی انجامش میده و این رو خودم نمیدونستم تا روزی که مادرم گفت !

    هدف بعدیم یادگیری طراحی رابط کاربریه تا ایده هام رو اجرا کنم و وابسته به کسی نباشم ، دوره ش رو تهیه کردم که بزودی شروع میشه جلساتش ، کتاب های مربوط بهش رو خریدم که تمرکزی روش کار کنم . چی باید قربانی کنم برای این هدفم ؟ قید اون پولی هم که مونده بود رو زدم ، با اینکه مبلغ دوره برام سنگین بود اما خریدمش ، دیگه منتظر نموندم فلان آدم بیاد برام یه کاری انجام بده ، گفتم خودم انجامش میدم ، قید فضای مجازی رو زدم ، کل شبکه های مجازی که داشتم رو حذف کردم ، گوشی خودم رو هم امروز میذارم تو گاو صندوق تا روزی که نتیجه ای که میخوام حاصل نشده نمیارمش بیرون ! برای اینکه ثروت وارد زندگیم شه باید مهارت لازم کسب بشه ، برای اینکه ایده هام اجرا بشن باید مهارت های لازم کسب بشه و من این کار رو برای اهدافم انجام میدم .

    من از یه سن خیلی پایین برام عجیب بود که توی عید قربان همه میرن گوسفند قربونی میکنن ولی شخصیتشون همون شخصیت قبلیه ! همون آدم قبلی ، همیشه هم برام سوال بود با اینکه هیچ چیزی درمورد قانون نمیدونستم ، مگه این عید ، این مفهوم برای گذشتن نیست؟برای تغییر کردن و برای شکستن اون قفس ها نیست ؟ و هر چقدر که با قانون آشنا شدم فهمیدم نه بقیه اصلا توی این فضاها نیستن ! توی این روز باید وابستگی هام رو رها کنم ، باید بهای اهدافی که دارم رو بدم ، باید از کینه هام نسبت به آدم ها رها کنم خودم رو ، باید ببخشم خودم و بقیه رو

    استاد عزیزم ممنونم بابت این فایل فوق العاده ، توی این روز بینظیر خیلی باعث روشن تر شدن مسیرم شد ، عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  7. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2338 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام استاد بزرگوارم

    سلام خانم شایسته دوست داشتنی

    و سلام دوستان همراه

    خداغ رو هزاران بار شکر که امروزم رو عالی شروع کردم و لایق گوش دادن این فایل فوق العاده بودم و حالا هم اومدم که بنویسم

    چقدر چیزها ، چقدر هدف ها و قربابنی کردن ها در ذهنم داره میچرخه هم در مورد شما و هم در مورد خودم

    زمانیکه دوره قانون سلامتی آماده شد و من آروم آروم نتایج عالی شما رو دیدم، یادم افتاد به اون فیلمی که توی قدم 1 از دوره 12 قدم از خودتون گرفتید و گفتید : بچه ها، این منم فعلا و من قصد دارم این اندام رو درست کنم و هدفم بیشتر از کم کردن وزن، سلامتی بیشتر و انرژی بیشتره

    استاد من هنوز همه اون حرفا رو یادمه

    و حالا دارم این همه نتیجه رو میبینم و درک میکنم که شما وقتی از پرداخت بها صحبت میکنید یعنی چه؟؟

    آخه مگه میشه بها نپرداخت و اینجوری نتیجه گرفت

    از کلمه ” بها” نترسیم

    بها پرداخت کردن بیشتر از اغراده و تعهد و کنترل ذهن و بزرگ بودن هدف ما نشات میگیره

    من توی تک تک فایل های شما، چه دانلودی و چه محصولات دارم پرداخت بهای شما رو میبیبنم و درک میکنم و میفهمم که هر کدوم از ما برای رسیدن به اهدافمون باید مثل شما باور کنیم

    باید مثل شما اقفدام کنیم و عمل کنیم تا مثل شما نتیجه بگیریم

    در مورد خودم هم بها که نه، بهاهایی پرداخت کردم و هنوز هم دارم پرداخت میکنم

    پرداخت بها تا همیشه هست چرا؟؟ چون ما تا همیشه، تا وقتیکه زنده ایم هدف داریم و در نتیجه تا همیشه، باید بها پرداخت کنیم

    برای خودم من در مورد عزت نفس تا وقتیکه تصمیم نگرفتم که خودم رو بیشتر از قبل دوست داشته باشم و تائید بقیه رو باید بپذیرم، عزت نفسم بهبود پیدا نکرد

    خیلی جاها خجالت کشیدم اما عملا از خودم و توانایی هام تعریف کردم و این یکی از همون بها ها بود

    وقتی یاد گرفتم ذهنم رو کنترل کنم ، از بقیه و موف5یت هاشون تعریف کنم، بی مهابا تحسین کنم، همه اینا بها بود برای اینکه به سمت رشد و پیشرفت بیشتر هدایت بشم

    وقتی با آگاهی و درک بیشتر تصمیم گرفتم که ذهنم رو کنترل کنم، قضاوت نکنم و سکوت کنم همه اینا بهاهایی بودن و هستن که می پردازم تا بزرگتر بشم، تا هدایت بشم به سمت آسانی ها و من ، به زهرای بهتری تبدیل بشم

    وقتی تصمیم گرف5تام آگاهانه در مقابل تعریف و تمجید بقیه ، لبخند بزنم و بپذیرم و تشکر کنم و من هم متقابلا تعریف کنمک، این باعث شد که من بزرگتر بشم و عزت نفسم عالی تر از قبل بشه در حالیکه باید توجه کنم که همیشه باید این اتفاق بیفته و انتهایی بر این موضوع نیست

    وقتی تصمیم گرفتم که دوره قانون سلامتی رو بخرم، درک کردم و فهمیدم باید حتی بیشتر از قبل قربانی کنم

    باید ذهنم رو بیشتر کنترل کنم

    باید در مقابل حرفای بقیه ، راه خودمو برم و کاری به نظرات بق4یه نداشته باشم

    فهمیدم که هدفم بزرگه، پس باید بهای بزرگتری رو هم بپردازم

    و دقیقا همه این اتفاقا افتاد و هنوز هم میفته

    چقدر عالی گفتید که هی بقیه میگن : وای صورتت لاغر شده؟؟ وای ما تو رو همونطوری بیشتر دوست داشتیم و …

    دقیقا برای خود من این اتفاقا خیلی افتاده

    توی این تقریبا 4 ماه از دوره قانو.ن سلامتی، چون من خیلی تغییر کردم خیلیا میگن: وای صورتت لاغر شده؟؟

    وای من دستاتو اونجوری بیشتر دوست داشتم چون تپل تر و خوشکل تر بود و خیلی حرفای دیگه و توی این شرایط، من هدفم، من نتایجم و اون تعهدم رو به یاد میارم و عمل میکنم و اینا همش پرداخت بهاست؟؟

    تا وارد دوره9 نشی نمیتونی کنترل ذهن رو در مقابل بقیه و حتی خوردن خیلی چثیزا که قبلا عادت خوردنشون رو داشتی، درک کنی و همه اینا پرداخت بها هستند که من با عشق این کار رو انجام میدم و به خودم و مسیری که شما به ما نشون دادید و روشنش کردید، ادامه میدم و خیلی هم راضی کردم

    برای شغلم، برای خلق ثروت بیشتر هم بهاهایی پرداخت کردم

    مهارت هامو افزایشض دادم

    مسئولیت های جدید تر پذیرفتم، تایم بیشتر و انرژی بیشتر هم گذاشتم تا برم بالاتر، تا درجا نزنم و سکون نداشته باشم چون دنیای ما، مدام در حال بهبوده و هدفش اینه و ه کدوم از ما هدفی نداشته باشیم و یا هدفمون خلاف هدف دنیا باشه، زیر چرخش لهخ میشیم پس من تصمیم گرفتم که این بهاهای زمانی، انرژی و ذهنی رو با عشق پرداخت کنم

    سپاسگذارم استاد ارزشمندم

    سپاسگذارم مریم عزیز و پایه همیشگی اسشتاد که همیشه باعث میشید 5فایل ها، پر بار باشن و ما با عشق ازتون ممنونیم و سعی میکنیم هر روز و هر لحظه، به آموزه های شما عمل کنیم چون نتایج عالیش رو خودمون میگیریم

    برای هممون سلامت، آرامش، شادی، عشق واقهی، خوشبختی واقعی و ثروت های بی انتها رو آرزو دارم

    تا بعد …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      شهاب عظیمی گفته:
      مدت عضویت: 1927 روز

      سلام خانم حسینی

      واقعآ ممنونم از کامنت بسیار عالی وپر از آگاهی که کیف کردم و انرژی، و انگیزه گرفتم

      تحسین میکنم شمارو از، صمیم قلب برای رشد و پیشرفت و بهای که پرداخت کرده اید و میکنید این از فهم ودرک عالی شماست

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا حسینی گفته:
        مدت عضویت: 2338 روز

        به نام یکتا هدایتگر هستی

        و سلام به شما دویت ارزشمندم

        اول باید سپاسگذاری کنم خدایی رو که همه ما رو به این مسیر سراسر زیبایی و نور و عشق هدایت کرد و در ابن راه، هر چه بیشتر پیش میریم، حالمون عالیتر میشه و اتفاقات عالیتر هم رخ میده

        خدا رو شکر که در کنار دوستان ارزشمندی چون شما دارم گام برمیدارم و هر روز سعی میکنم آگاهانه همه آموزه ها رو به یاد بیارم و عمل کنم، عمل کنم، عمل کنم چون ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است

        از استادمون یاد گرفتی که حرف زدن رو همه بلدن اما وقتی پای عمل میاد، افراد با ایمان و با اراده و هدفدار، مشخص میشن

        باید بدنیم همیشه نجواها هستن و به نظر من مهمترین بهایی که باید هر روز و هر لحظه برای هر کاری هر چن ساده، پرداخت کنیم، کنترل ذهن و نجواهاشه که اصل داستانه و همین میشه تفاوت افراد آگاه و افرادی که بی هدف و بی انگیزه و باری به هر جهت دارن زندگی میکنن

        سپاسگذارم از شما بابت اینکه حس خوبتون رو از خوندن کامنتم برام به اشتراک گذاشتید و ادامه دهنده ابن جریان ساده، زیبا و الهی هستید

        برای هممون سلامتی عشق ثروت های بی انتها و آرامشی ناب رو آرزومندم

        💕💕💕🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌺🌺🌺🥰

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مژگان طحاني گفته:
    مدت عضویت: 1984 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد عزیزم. خانم شایسته عشق

    من چند سال هست که فایل های شمارو گوش میدادم و هی نتیجه های کوچیک میگرفتم و رها میکردم. امسال از شروع سال جدید به شدت روی خودم کار کردم. دیگه تلویزیون ندیدم، دوستای نامناسبم رو ندیدم.. من که ترس از تنهایی داشتم پا گذاشتم روی ترسم و با وجود اینکه خیلی مسخره شدم کل عید رو تنها توی خونه موندم و فقط فایل گوش دادم و ایده نوشتم. انقدر حالم خوب شد که حس کردم واقعا مدارم تغییر کرد. چند سال که میخام از کاارم که تو یه شرکت طراحی بود بیام بیرون اما میترسیدم به چیزی که علاقه دارم که ورزش بود درامد نداشته باشم یا شاگرد نباشه. تو همین تعطیلات برای خودم نوشتم که همش داری میگی ایمان داری اما حتی جرات نداری بیای بیرون از اون محیط امن. استاد، پا گذاشتم رو ترسمم. به قول شما قربانی کردم و زنگ زدم به شرکت . اطلاع دادم که دیگه نمیام. حتی میگفتن 1روز بیا با حقوق و من باز قبول نکردم… و بعدش نشستم و نوشتم که چی میخام از این به بعد… به طرز معجزه اسایی ادم هایی سر راه من قرار گرفتن که هدایت شدم به کاری که میخاستم. تا همین االان درامدم 3برابر شده. بهم ایده داده میشد که کلاس انلاین بزارم، اولش میترسیدم اما باز پا گذاشتم روی ترسم و شروع کردم و الان کلی شاگرد دارم. الان هم که ایده پیج بهم داده شده و شروع کردم اما محتوا کم میزاشتم الان متوجه شدم که هنوز بهای اینو نپرداختم و باید بیشتر زمان بزارم… تو بحث روابط میترسیدم که وارد رابطه بشم، روی باور روابطم کار کردم پا گذاشتم روی ترسم و نوشتم که چه مشخصاتی میخام از فردی که میاد تو زندگیم، حتی نوشتم که شما رو هم بشناسه و به طرز جالبی من با شخصی توی محیط ورزشی اشنا شدم که بعد از چند جلسه حرف زدن متوجه شدم که شمارو میشناسه و فایلاتونو گوش میده و بحث های ما خیلی قانونیه و راجع به خواسته امون حرف میزنیم…. قانون سلامتیتون که عالیه من با اینکه چاق نبودم باهاتون استارت زدم و الان بدنم عضله ای تر و قوی تر شده…. واقعا خدا پاسخ میده به اندازه ای که ما بها پرداخت کنیم. ممنونم از شما و سپاسگزار بودنتون هستم. عاشقتونممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  9. -
    حامد امیری گفته:
    مدت عضویت: 2465 روز

    به نام الله صمد

    سلام به بنیانگذار بهترین سایت اشاعه توحید در دنیا و سلام میکنم به بانو مریم جان شایسته

    حاضری بریا هدفت چه چیزی قربانی کنی؟

    همین عنوان فایل خودش کلی حرف داره و باید ساعت ها در موردش تعمق کنی.

    به به عجب هوا و عجب فضایی در پرادایس این بهشت پهناور حاکم هست. نم نم باران. هوای عالی. اندام زیبای استاد. و چیزی که این همه زیبایی را دو چندان کرده صحبت در مورد توحید در مورد یکتاپرستی در مورد الگو و اسوه قرآن ابراهیم خلیل الله. همه ما اینجا این سایت و این مسیر پیرو آیین ابراهیم هستیم. در مسیر توحید و یکتاپرستی.

    استاد جان اول از همه بگم دوره قانون سلامتی کاری با من کرده که اصلا انقدر انگیزه دارم برای حرکت و قدم برداشتن در مسیر اهدافم که اصلا نمیدونم چطور توصیفش کنم. قبل از دوره سلامتی من همیشه خسته و کسل و همیشه تمرکز نداشتم و همیشه خواب آلود بودم و اصلا حواسم همیشه پرت بود در واقع عدم حواس و تمرکز باعث شده بود که من همیشه بگم چرا اینطوریم من چرا همیشه جسمم خسته هست و چرا همیشه احساس خواب آلودگی میکنم؟ من آدم چاقی از نظر جسمی نبودم. اما خداوند من رو به این دوره هدایت کرد و الان چنان انرژی و تمرکزی دارم که تازه دارم بهتر روی خودم کار میکنم و تازه دارم بهتر قانون را در عمل اجرا میکنم. من نمیدونستم واقعا انرژی جسمانی انقدر باعث بشه که حتی مغز من همیشه در حالت هوشیاری و حواس جمعی باشه. یعنی ببین من اگه بخوام در مورد همین یه دونه نتیجه در مورد دوره سلامتی بگم باید ساعت ها در موردش حرف بزنم و الان جوری شده که احساس میکنم من الان آماده ام که هر بهایی لازم باشه برای رسیدن به اهدافم بپردازم با تمام وجود و با تمام عشق. چیزی که موضوع اصلی این فایل هست. الان من میتونم با جرات بگم با این انگیزه و انرژی که احساس میکنم چه در جسمم و بدنم چه در ذهنم آماده ام هر آنچه که لازم باشه قربانی کنم تا به اهداف معنوی و دنیایی و مادی خودم برسم یعنی در تمام جنبه های زندگی.

    گاهی با خودم میگم ای کاش استاد در مورد قانون بدن و سلامتی سال های پیش بهش میرسید ولی بازم سعی میکنم از زاویه بهتری به این قضیه نگاه کنم و بگم که بالاخره این یک مسیره و استاد هم تکامل خودش رو باید طی میکرده و بالاخره اون تضادهایی که داشته از نظر جسمی باعث شده که هدایت بشه به قانون سلامتی و من اعتقاد دارم که استاد هدایت شد به این مسیر که قانون جسم و سلامتی و نحوه کارکرد بدن رو بدونه و حالا هزاران نفر دارن از این دوره استفاده میکنن و نتیجه میگیرن و من هر روز و هر روز هی دارم دعا میکنم برای استاد که خدا خیرت بده و خداوند روزی بی انتها به استاد جان بده و سلامتی بی نهایت که هم خودت هدایت شدی به این نتایج و هم هزاران نفر دیگه هم دارن از این مسیر استفاده میکنن و لذت میبرن. خدایا شکرت خدایا شکرت

    خدایا شکرت ببین اندام استاد جان چقدر زیبا شده و چقدر طبیعی شده اینها همه از مسیر کاملا طبیعی حاصل شده بدون هیچگونه سختی خدایا شکرت خدایا شکرت. چه لباس های قشنگ و ساده و تمیزی پوشیدین خدایا شکرت چقدر زیبا هستین و خوش اندام استاد جان خدایا شکرت. چقدر هم آدم احساس میکنه شما جوان تر شدید خدایا شکرت. چقدر جوان شدید خدایا شکرت. انگار الان شما ۲۰ سالت هست خدایا شکرت. چه اندام زیبا و چه هیکل خوش فرمی. الان من میدونم که شما چه احساس سلامتی در درونت خودت داری و چقدر انرژی جسمانیتون بالاست چون خودم هم دارم از این قانون استفاده میکنم و میدونم که چه حسی داره. قانونی که شما به من یادش دادی که استفاده کنم خدایا شکرت. یعنی من چقدر میتون بابت همین نعمت سلامتی که در جسم و بدنم احساس میکنم سپاسگزار باشم؟ بی نهایت میتونم سپاسگزار باشم. خدایا شکرت

    استاد جان اگر من در طی این چند سال با شما هم مسیر و هم مدار بودم به خاطر همین توحید و این نتایج بوده. اینکه همیشه شما به اصل می پردازی و همه چیز رو ساده میکنی. یعنی شما همیشه میگی که اصل و اساس توحیده و قانون همینه و من هم دارم ذهنم رو کنترل میکنم که طبق همین اصل و همین قانون پیش برم و در مسیر علایقم حرکت کنم.

    الان که من دارم این فایل رو گوش میدم سعی میکنم چند دقیقه گوش بدم با تمام وجود و در موردش بنویسم و تعمق کنم و تکرار کنم و بیام کامنت بنویسم و احساسم را با شما در میان بذارم. کامنت نوشتن و کامنت خوندن خیلی خیلی لذت بخشه.

    قربانی کردن به معنای پرداخت بها هست. و استاد در یکی از جلسات ۱۲ قدم میگه پرداخت بها به معنای کنترل ذهن هست. اینکه ذهنتو بتونی کنترل کنی. و کنترل ذهن کار هر کسی نیست. اصلا ۱۲ قدم شیوه طبیعی زندگی کردن هست و اینکه من چطور میتونم نتیجه بگیرم رو به من یاد داد. و من احساس میکنم این یک دفترچه راهنمای زندگی برای من هست. استاد جان شما همیشه تاکید میکنی که ما وقتی روی خودمون کار میکنیم یکسری ایده ها به ما گفته میشه که باید عمل کنیم و قدم برداریم و من همیشه سعی کردم که طبق این اصل و طبق این فرمول جلو برم. یعنی یک اهرمی توی ذهن من ایجاد شده که حرف مفت زدن و عمل نکردن مترادف و مساوی است با رنج و زجر و بدبختی و از جاهلان و گمراهان بودن و عمل کردن و عمل صالح و قدم برداشتن مترادف شده با خوشبختی و نتیجه گرفتن و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت. یعنی اگر شما در قرآن نگاه کنید می بینید که همه پیامبران اینجوری نبوده که همیشه در غار تنهایی خودشون باشن و الهامات رو دریافت کنن و هیچ کاری نکنند. اگر دقت کنید اونها هم با اینکه پیامبر خدا بودن باز هم قدم برداشتن قدم های عملی. همین ابراهیم که الگو و اسوه قرآن هست و محبوب خداوند هست قدم برمیداشت و حرکت میکرد و بها پرداخت میکرد مثلا همسر و فرزندش رو در بیابان رها کردن و مهاجرت کرد. بت شکست و همینجوری هدایت میشد و عمل میکرد به همین خاطر هم شد خلیل الله الکی که نشد خلیل الله بهای موحد بودن را پرداخت کرد مشرک بودن را قربانی کرد. یا مثلا نوح حرکت کرد و کشتی ساخت و و و. به همین خاطر من هم طبق همین فرمول و همین اصل دارم پیش میرم به صورت تکاملی و من آماده ام که بهای هدفم را بپردازم.

    استاد جان اشاره کردی به موقعی که بندرعباس بودی و هدف داشتی و روی کاغذ نوشتی و انداختی گردنت. حالا به اون هدفت رسیده ای و بهاشو پرداخت کردی و نتیجه اش هم مشخصه و اونم اینه که در زندگی هزاران نفر تاثیر گذاشتی. میخوام بگم که دقیقا کاری که من دارم انجام میدم اینه که هدفم کاملا مشخصه و دارم با هدف زندگی میکنم و این هدفی که دارم رو همه جوره جلوی چشم خودم دارم. یعنی روی کاغذ نوشتم زدم به در و دیوار و هر روز دارم نگاهش میکنم و هر روز هم دارم قدم های عملی برمیدارم و با توجه به اینکه به لطف دوره قانون سلامتی سرشار از انرژی جسمانی و تمرکز هستم اصلا متوجه گذر زمان نیستم. و حتی توی خواب نصف شب ها هم دارم به راه حل ها و قدم برداشتن ها فکر میکنم. هدفم اینه در کارم به بهترین تبدیل بشم و مسائل دنیای اطرافم رو با توانایی هام حل کنم. و اصلا عشق است و عشق. درآمدم خودش داره بیشتر و بیشتر میشه از راه هایی که من قبلا فکرشو هم نمیکردم و الان تازه دارم درک میکنم که استاد همیشه و همیشه فریاد میزنه که در مسیر عشق و علاقتون حرکت کنین و باورهای خوب در مورد ثروت بسازید و به ایده هاتون عمل کنید و قدم بردارید اونوقت ثروت خودش میاد پول خودش میاد دنبالتون. یعنی دوستان ما باید طبق این فرمول پیش بریم و تمام. و این مسیر رو با تکامل ادامه بدیم.

    استاد جان پایین اون کاغذ نوشته بودی که حاضری چه بهایی برای اون هدفت بپردازی. حالا من هم میخوام همین سوال رو این سوال رو بپرسم و جوابش رو بدم.

    استاد از خودش مثال میزنه که چطور بهای هدفش رو پرداخت کرده از حذف تلویزیون و رسانه ها و آدم های نامناسب حتی به قیمت تنها شدن. حالا من همین جا فایل رو استاپ میکنم و فکر میکنم و من هم از خودم مثال میزنم. من هم مثل استاد سعی میکنم از زندگی خودم و نتایجی که گرفتم صحبت کنم نه از رویاهام نه از آرزوهام. خوب من از زمان آشنایی با استاد به الان هرگز تلویزیون ندیدم و هرگز هم اخبار نامناسب رو دنبال نکردم و در یک مسیر درست حرکت کردم. من هم این بها رو پرداخت کردم. من به هیچ عنوان وقتم رو در شبکه های اجتماعی و دنبال کردن چرت و پرت ها هدر ندادم و کلا دنبال کردن موارد این چنینی رو دنبال نکردم و نخواهم کرد. حتی جک ها و کلیپ های خنده داری هم که ملت و عموم مردم میبینن هم ندیدم و نخواهم دید کلا هر آنچه که شما به عنوان رسانه میشناسید و دنبال کردن اون برای من فایده نداشته رو من حذف کردم. به جاش یکسره فایل ها و دوره های استاد توی گوشم بوده. ورودی های مثبت به ذهنم دادم با سریال های سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت. هر روز توی سایت بودم و این سایت و این فایل ها رو به عنوان ورودی به ذهنم دادم و اجازه دادم که باورهای مناسب ساخته بشه و این بهایی بوده که من پرداخت کردم. بهای بعدی که من پرداخت کردم حذف آدم های نامناسب و حرف مفت زن که هیچ تغییری حاضر نیستن در زندگی خودشون ایجاد کنن. با جسارت این آدم ها را حذف کردم. حتی زمانی که شهر خودم بودم از یک جایی به بعد احساس کردم که تنها شدم ولی ادامه دادم و ایمان داشتم که مسیرم درسته چون هر روز داشتم روی خودم کار میکردم و الان هم همینطوره و هر روز دارم در راستای بهتر شدن قدم برمیدارم. الان باور کنید من اصلا خبری از آدم های قبلی دوستان قبلی فک و فامیل و آشنایان هم ندارم و انقدر درگیر اهداف خودم هستم و روی خودم متمرکز هستم که اصلا خبر ندارم آدم های قبلی کجا هستن دارن چیکار میکنن و حتی گاهی وقت ها باید فکر کنم ببینم اسمشون چی بود اصلا من چرا باهاشون در ارتباط بودم و… من برای رشد و پیشرفت و گسترش وجود خودم و رفتن تو دل ترس ها و پیشرفت توی کارم تصمیم گرفتم مهاجرت کنم به تهران و حتی توی تهران هم فقط خودم بودم و خودم و خداوند و این فایل ها و قدم برداشتن. این بهای بعدی بود که من پرداخت کردم. من برای پیشرفت تو حوزه کاری خودم حاضر بودم به شهر دیگه ای مهاجرت کنم و تجربیات جدید کسب کنم و این کارو کردم و الان خیلی خیلی راضی هستم و خداوند برای من کافی بود که هدایتم کنه. حتی همین الان هم منم هر روز دارم با خودم تکرار میکنم و هی میگم که من باز هم آماده ام من باز هم آماده ام که برای پیشرفت تو حوزه کاریم هر بهایی لازم باشه پرداخت کنم حتی اگر قرار باشه باز هم مهاجرت کنم حتما اینکارو میکنم چون قبلا این کارو کردم و توکل کردم به خدا و جواب داده الان هم جواب میده و طبق همین فرمول و اصل دارم جلو میرم. برای هدفم دارم هر روز آموزش میبینم هر روز وقت میذارم. یعنی استاد جان احساس میکنم به جای ۲۴ ساعت دارم ۲۸ ساعت فقط تو حوزه کاری خودم تمرکز میکنم که پیشرفت کنم و به اهدافی که برای خودم تعیین کردم برسم. من عاشق دنیای طراحی و توسعه وب هستم و هر روز دارم به این فکر میکنم که چطور یک قدم به هدفم نزدیک تر بشم. من آماده هستم که دور و بر خودم رو کاملا پاک کنم حذف کنم از چیزهای نامناسب آدم های نامناسب و کاملا ورودی هامو کنترل کنم و هر روز مهارت و تخصص خودم رو بالا ببرم. و نتیجه اش هم شده این که من با بهترین شرکت های حوزه کاری خودم توی ایران دارم همکاری میکنم. توی بهترین شرکت ها کار کردم و هر روز به تجربه ام داره اضافه میشه و هر روز این مسیر داره برام لذت بخش تر میشه.

    در مورد دوره عزت نفس اگه بخوام بگم که چه کمکی به من کرد باید تا فردا هی بنویسم. حالا من خیلی خیلی بهتر از قبل میتونم در مورد توانایی های خودم صحبت کنم. این دوره به نظرم پایه و اساس پیشرفت همه ما و خود من هست. شجاعتی در دل شما بوجود میاره که راهی به جز قدم برداشتن جلوی شما نمیذاره و شجاعت حرکت کردن و قدم برداشتن را تو وجود شما بیدار میکنه. حالا من خیلی خیلی بهتر میتونم درخواست کنم از آدم های اطرافم از آدم ها از جهان از همه چیز. چون احساس لیاقت من با این دوره بیشتر و بیشتر شد و همچنان هم کار داره. من توی جمع به راحتی از توانایی های خودم و از ویژگی های مثبت و سازنده خودم صحبت میکنم به خاطر اینکه تمرین آگهی تبلیغاتی این دوره رو خیلی تکرار و انجام دادم.

    استاد جان وقتی در مورد تمرکز گفتی من اصلا دیوانه شدم. یعنی این تمرکز چنان قدرتی داره که اگر درکش کنی هیچوقت حاضر نیستی حتی یک صدم ثانیه این تمرکز رو هدر بدی. به نظرم تمرکز روی اهداف و عشق و علاقمون قدرتی داره که هیچ چیز دیگه نداره. من هم دارم میبینم که افرادی که هدف ندارن یا هدف دارن ولی تمرکز ندارن چقدر دارن سختی میکشن و اصلا تمرکزشون پراکنده هست. به خودم میگم ببین اگر تو هم بخوای تمرکزتو پراکنده کنی مثل اونها میشی و هیچ نتیجه ای نمیگیری. اصلا میدونی من یک فرمولی پیدا کردم که خیلی جوابه: ببین من به افرادی که هیچ نتیجه ای تو زندگیشون نگرفتن توجه نمیکنم چون میدونم من هم اگه کارهایی که اونها انجام دادن انجام بدم هیچ نتیجه ای نمیگیرم. من هزار تا هدف انتخاب نمیکنم که تمرکزم به هم بریزه. من هدف اصلیم کاملا مشخصه و هر فرعیات و حاشیه های دیگه ای رو کامل حذف میکنم و هر روز دارم اینو تمرین میکنم و این خیلی داره جواب میده. چون جهان وقتی جهان تعهد تو رو میبینه در مقابل اهدافت کرنش میکنه و سر تعظیم فرود میاره و تو هدایت میشی به مسیرهای راحت. دلیل اینکه ملت صبح تا شب میدون و سختی میکشن اینه که تمرکز ندارن و خودشون هم نمیدونن دارن چیکار میکنن. من خودم انصافا خیلی تمرین کردم تا اصل تمرکز رو در زندگیم پیاده کنم در تمام جنبه ها و به جایی رسیده که حتی افراد هم بهم میگن تو چقدر خوب تمرکز میکنی روی کارت. تازه من باید خیلی بهتر بشم و هر روز دارم روی خودم کار میکنم و خیلی خیلی حواسم هست که حواسم پرت نشه به موضوعات مختلف. استفاده از اصل تمرکز و به کار بردنش هم خودش بها میخواد که باید پرداخت کنی. خیلی موقع ها وسوسه شدم که مثلا یه هدف دیگه ای دنبال کنم که ربطی به حوزه کاریم نداره ولی انگار دیگه یه جوری شده که حس درونم خیلی قوی میگه ببین این تمرکزت رو از روی کار اصلیت برمیداره و من یاد گرفتم که به احساسم به خداوند اعتماد کنم و بگم چشم و بعد چند وقت که میگذره متوجه میشم آره چه خوب شد که اصلا سراغش نرفتم و حواس خودم رو پرت نکردم. من هدف اصلیم چیز دیگه ای و میخوام تو مسیر عشق و علاقه ای که دارم هر روز بهتر و بهتر بشم و هر روز دارم آموزش میبینم هر روز دارم تجربه کسب میکنم هر روز دارم ایده هایی که دارم رو پیاده میکنم عملی میکنم و قدم برمیدارم بعدی میبینم آره این هدف اصلی منه و من میخام فقط تو این حوزه باشم و همینجا حرکت کنم و بهترین تو کار خودم باشم و به همین خاطر دیگه خیلی مراقبم که نرم سراغ موضوعات دیگه نرم سراغ حاشیه ها که حواسم پرت بشه و این اون بهایی هست که من آماده ام برای رسیدن به اهدافم بپردازم.

    یعنی هی دوست دارم بنویسم و بگم از این پرداخت بها. وای این فایل چقدر خوبه و من دوست دارم این فایل رو ببلعم. یعنی در زمان مناسب و در مکان مناسب دارم این فایل رو گوش میدم.

    یکی از الگوهایی که من همیشه به خودم یادآوری میکنم که از اصل تمرکز درش استفاده شده سایت عباسمنش دات کام هست. دوستان عزیز این روند سایت رو ببیند و کیفیت محتواها و دوره ها رو ببینید. متوجه میشید که از اصل تمرکز استفاده شده که تبدیل شده به بهترین سایت موفقیت و رشد شخصی در دنیا. همین الان خودتون که دارین این کامنت رو میخونید حداقل روزی یک ساعت توی سایت هستید (البته اگر جزء افرادی باشید که به دنبال تغییر هستند به صورت پیوسته) چرا؟ چرا شما هر چقدر که توی سایت عباسمنش دات کام میچرخی و مطالب رو میبلعی سیر نمیشی؟ چیزی به جز کیفیت محتواها و فایل هاست که تمرکزی تولید و ارائه شده؟

    رسیدم به آخر فایل. ولی من باید تا هفته ها و ماه ها به این فایل رجوع کنم و باید هر روز و هر روز این سوال رو از خودم بپرسم که حامد حاضری چه بهای برای اهدافت بپردازی؟ و من جوابم اینه که من آماده ام من حاضرم هر بهایی که لازم باشه پرداخت کنم، من آماده ام هر روز قدم بردارم آموزش ببینم تجربه کسب کنم مهاجرت کنم برم تو دل ترس هام من آماده ام که متفاوت از بقیه عمل کنم. من آماده ام که حرف بقیه را IGNORE کنم. من آماده ام که به ایده هایی که بهم گفته میشه الهاماتی که بهم گفته میشه عمل کنم. هر روز وقت بذارم و تو حوزه کاری خودم مطالعه کنم کتاب بخونم دوره آموزشی برم. من آماده ام که مسائل دیگران رو با توانایی هام با مهارت هام با چیزی که عاشقش هستم حل کنم من آماده ام خدایا منو هدایت کن من کاملا آماده ام که در مسیر درست قدم بردارم من آماده ام و تعهد میدم که صداقت و درستکاری رو توی کارم اجرا کنم. هدف من خدمت هدف من حل مسئله هدف من باور کردن توانایی هام هست هدف من اینه که لذت ببرم و قدم بردارم. این دو روزه دنیا رو من میخوام با عشق زندگی کنم و هر بهایی هم که لازم باشه برای اهدافم میپردازم. من میخوام با نتایج با عملکرد صحبت کنم. من آماده ام که بهای هدفم رو پردازم خدایا شکرت که این آمادگی رو دارم که بهای هدفم رو پرداخت کنم و من باز هم میخوام برم تو دل ترس هام باز هم میخوام برم تو دل ناشناخته ها برای اینکه من میخوام بهای هدفم رو پرداخت کنم من میخوام زندگی را زندگی کنم لذت ببرم و جهان رو به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنم. من آماده ام که تمام تمرکزم رو بذارم روی هدف اصلیم و در مسیر علایقم حرکت کنم. تو مسیر علایق حرکت کردن شجاعت میخواد ، پرداخت بها میخواد رفتن تو دل ترس ها میخواد ابراهیمی عمل کردن میخواد. من اماده ام که هر روز و هر روز روی خودم کار کنم هر روز و هر روز سمت خودم رو انجام بدم من به نحوه ساز و کار جهان هستی اعتماد دارم من به قوانین بدون تغییر خداوند اعتماد دارم. و جواب این سوال که حاضری چه بهایی رو پرداخت کنی رو من هر روز و روز به خودم یادآوری میکنم تکرار میکنم که آره من هر بهایی لازم باشه پرداخت میکنم و هر روز قدم های متناسب با شرایطی که دارم برمیدارم و نگران نتیجه نیستم چون من هدفمند هستم چون هدف دارم چون میدونم که چی میخوام و خداوند وعده فزونی میدهد و از فضل و رحمت خودش به من میبخشه. بهایی که من باید پرداخت کنم ایمان تقوا و عمل صالح هست. عمل صالح یعنی باید قدم برداری یعنی باید حرکت کنی یعنی حرف مفت نباید بزنی حرف قشنگ نباید بزنی عمل صالح یعنی باید بری تو دل ترس هات عمل صالح یعنی حل مسئله. بهایی که من باید پرداخت کنم عمل صالح هست. من توانایی ها و استعدادهام رو باور میکنم و آماده ام که شکوفا بشم خدایی بشم و اجازه میدم که خداوند من رو هدایت کنه به مسیر درست به راه راست به راه کسانی که به آن ها نعمت داده است.

    خدایا سپاسگزارم به خاطر این فایل اساسی و مهم. خدایا شکرت این فایل خودش یک دوره کامل هست که باید هر روز گوش کنی هربار یک ایده داشته باشی که الان من آماده ام چه بهایی بپردازم و چه قدم های عمل میتونم بردارم؟ یعنی من میتونم از همین یک فایل صد تا تمرین طراحی کنم و انجام بدم و تکرار کنم و تکرار و تکرار و تکرار.

    من باز هم میخوام بهای هدفم رو بپردازم و قدم بردارم اون هم با عشق با لذت و به راحتی و با هدایت خداوند.

    خدایا شکرت

    استاد جانم عاشقتم

    تا بزودی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  10. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2946 روز

    سلام مجدد خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    خیلی توی فکر بهای اهداف رفتم . یک مثال از خودم یادم اومد که نمیدونم گفتنش و نوشتنش درست باشه یا نه ولی از شما یاد گرفتم که آزادانه و جسورانه حرف بزنم حتی اگر مخاطبم در مورد من فکرهای بد بکنه یا کلا نظرش عوض بشه . میخوام بگم که گاهی ما ناخودآگاه بهای اهداف را می پردازیم تا به اون سطح بالاتر برسیم و برتر بشیم . یعنی خودمون را به اندازه کافی آماده نکردیم یا شاید واقعا حاضریم برای رسیدن به هدفمون بمیریم و من جزء اون افرادی هستم که برای درست شدن ذهنم و شکستن یکی از بدترین اهرم های مغزم بهای سنگینی پرداخت کردم و میتونم بگم نفس میکشیدم اما جونی در بدن نداشتم . داستان اینه که من با بروز رسانی داره روانشناسی ثروت یک با شور و اشتیاق سوزان شروع به انجام تمرینات کردم و از زوایای مختلفی اهرم رنج و لذت را در مورد ثروت انجام دادم چون وااااقعا دلم میخواست و میخواد ثروتمند بشم و ثروتمند از دنیا برم اما بهای خاصی برای رسیدن به این هدف تعیین نکرده بودم و اصلا نمی دونستم ممکنه مجبور بشم چاقو گردن اسماعیل بگذارم یا موسی را در نیل رها کنم . من همیشه میگم ابراهیم و مادر موسی حداقل از لحاظ روحی در تعادل و هماهنگی بودند چون ظرف بزرگی داشتند اما اندازه من کوچیک بود و کلا از تعادل روحی خارج شدم . بدون اینکه خودم بدونم و هیچوقت حتی بهش فکر کرده باشم در ذهنم ثروتمند شدن با بیماری شدیدا مترادف بود و من اینو نمی دونستم . وقتی با ورژن جدید ثروت آگاهی های بهتری را دریافت کردم بر خلاف انتظارم که توقع داشتم به آرزوم برسم و در مسیر هدفم قرار بگیرم ، از حالت تعادل روحی خارج شدم و مدام احساس بیماری می کردم . هرچیزی را حتی یک سر درد ساده خودم یا افراد خانواده م را به یک بیماری لاعلاج ربطش میدادم . یک لکه ساده اگه روی بدن کسی میدیدم فکر میکردم پای یک بیماری خطرناک وسط باشه و خلاصه صبح تا شب دچار استرس های شدید میشدم و لرزش شدیدی در دست هام داشتم . ضربان قلبم خودبخود بالا می‌رفت و خودم می‌فهمیدم که ارتباط بین اعضای داخلی بدنم از بین رفته . خیلی اون وضعیت را تحمل کردم . نمیدونم اسمش را خریت بذارم یا بهای پرداخت هدف . نمیدونم واقعا . ولی سقوط عجیبی بود . سقوطی که امید به صعودش نداشتم و طول کشید . خیلی طول کشید و من بیکار ننشستم و شروع به انجام انواع روشهای مداوا رفتم با افراد مختلفی که فکر میکردم میتونند بهم کمک کنند رفتم . به بعضی هاشون پول میدادم چون مشاور بودند . کتاب میخوندم . فکر میکردم و همچنان بدنم می لرزید و قلبم از مسیر خارج شده بود . منی که از استاد بالای صد تا لایک گرفته بودم در دره ای عمیق افتاده بودم . کجایی استاد ؟ بارها به روزهای خوبم که چقدر عادی و خوشحال بودم فکر کردم . آرزو میکردم فقط به همون روزها برگردم . برگردم به اون کامنت های قشنگ که از قلبم سر بیرون میوردند و گاهی بعنوان بهترین کامنت انتخاب می‌شدند . من دیگه اون آدم سابق نبودم . من دیگه دو کلمه هم بهم گفته نمیشد که بنویسم . تا اینکه برای بهبود اون وضعیتی که نمیتونستم یک تنه پاش بایستم و از بنیان درستش کنم به توصیه دکتر زنان که ریشه اختلالات هورمونی من را در ضعف اعصابم میدید به یک روانپزشک بسیار حاذق مراجعه کردم . وقتی روبروی ایشون نشستم حرفهایی زدم که خودم باور نمی کردم اشک می ریختم و میگفتم من از موفق شدن میترسم . میترسم موفق بشم و مریض بشم . میترسم موفق بشم و بقیه عمرم را در اتاق های بیمارستان بگذرونم و با بیماری جون بدم . و ایشون به حرفهام گوش داد . از اونجا که سطح کورتیزول در خونم مدتها بالا بود و ماده شیمیایی به نام سرتونین که از مغز و روده ها ترشح میشه و مسئول ایجاد تعادل روحی هست بسیار کم شده بود برای من دارو تجویز کرد . استاد خیلی سخت بود که زیر بار مصرف دارو برم . من خودم را شاگرد تو میدیدم . من با صد تا لایکی که از تو گرفته بودم چطور قرص بخورم . نمیخواستم اما قسم خورده بودم به هر راهی که باعث بهبود من بشه پا بگذارم . و تحت نظر ایشون قرار گرفتم و به من گفت چون مدت زیادی در حالت استرس قرار داشتی مدتی طول میکشه تا خوب بشی و باید دوره درمان کامل بشه و به من اطمینان داد که خوب میشم . بعنوان دستی از جانب خدا واقعا کمکم کرد و داروهاش عالی عمل کردند . چقدر درک من از بدنم بالا رفت و چقدر به نقش آرامش در ایجاد هماهنگی بین اعضای بدنم پی بردم . قلبم دوباره تحت اختیار خودمه و من سعی میکنم با عشق سیرابش کنم . چقدر به نقش خداوند در اینکه سرتونین را در بدن ما برای انتقال آرامش به سلول های عصبی قرار داده پی بردم . پی بردم که استفاده نابجا از کورتیزول باعث ناهنجاری و بهم ریختن سیستم بدن میشه . فهمیدم که ماده شیمیایی سرتونین باعث شادی و ایجاد تعادل روحی میشه و اگر جای اهرم های ذهنی ما برعکس باشه سطح کورتیزول بالا میره و سرتونین پایین میاد و افکار نامناسب باعث بیماری ما میشند طوریکه من به هر پزشکی مراجعه میکردم می گفتند مشکلت عصبیه . الان دیگه اصلا فکر نمی‌کنم که اگه ثروتمند بشم بیمار میشم . انگار از یک جاده صعب العبور تونستم بگذرم و بعدش بهشت را ببینم . من امید و نشاطم را از دست داده بودم و در ترس های خودم می غلطیدم و هرروز یک مشکل جسمی برام اتفاق میفتاد مثلا همین استرس باعث می‌شد جداره رحمم مدام‌ تخریب بشه و من بجای ماهی یکبار ، هرروز ساده خونریزی باشم و ربطش بدم به بدترین بیماری ها ، در حالیکه همش بخاطر استرس بود . الان‌انقدر خوبم که مینویسم . انقدر خوبم که میتونم بگم این بهایی بود که من بدون هیچگونه آمادگی قبلی برای هدفم پرداختم و نتیجه ش اینه که دیگه از ثروتمند شدن نمی ترسم و فکر نمی‌کنم ثروت باعث بیماری میشه . الان دیگه به این نگاه مسخره خنده م‌ میگیره . ببخشید استاد نمیخواستم ناراحتتون کنم ولی گفتم بذار از راز این سقوط مرده بردارم و بگم نترسید آخرش هیچ اتفاقی نمیفته . انسان قوی تر از اون چیزیه که فکرشو میکنه . من هرگز فکر نمیکردم یک روزی آدمی بشم بسیار نرمال تر و قوی تر و با انگیزه تر از قبل

    سپاسگزارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      خانوم آذین گفته:
      مدت عضویت: 3210 روز

      سلام دوست عزیزم

      سپاسگذارم که تجربه ات رو نوشتی،

      استاد توی دوره قانون سلامتی خیلی راجع به استرس صحبت کردن که سخت نگیرید دنیا رو و درک درست از دنیا داشته باشید ،

      و اینکه خب استرس با بدن چه کارها که نمیکنه.

      من هم به خاطر اینکه مدیر فروش بودم سالها خبر از استرس درونیم نداشتم و دچار تپش قلب شدم و با یک قرص بسیااار دوز پایین خوب شدم و مقاومت نکردن

      اتفاقا برعکس از اینکه چیزی رو فهمیدم ک ازش خبر نداشتم خیلی ذوق داشتم.

      الانم باز خیلی وقتها اضطراب درونی سراغم میاد اما نسبت بهش آگاهم

      سریع سعی میکنم یا مراقبه کنم

      یا حواسم رو پرت کنم

      یا برم بشینم با خدا کلی حرف بزنم و بسپارم بهش تا زود آروم بگیرم و سم وارد بدنم نکنم.

      ترمزی که گفتی خیلی جالب بود برای ثروتمند شدن.

      ممنون که گفتی.

      استاد راست میگه، کامنت های بچه های سایت گنج هایی که که جواب کلی از سوالاتمون رو میده.

      برات بهترین ها رو از خدا میخوام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اندیشه افشین گفته:
        مدت عضویت: 2946 روز

        سلام آذین عزیز

        من اصلا نمی خواستم این تجربه را بنویسم ولی بعد گفتم چرا ننویسم ؟ مگه ما اینجا نیستیم که از ترمزها و گازها بگیم و از دردهایی که منجر به امید شدند ؟ و تصمیم گرفتم بیانش کنم . میدونم که هیچکس اون حس واقعی سقوط کردن منو اونجوری که خودم تجربه ش کردم درک نمیکنه و حتی استاد شاید از بیان اینجور مسائل خوشش نیاد ولی چیزی در قلب من گفت بنویس و من نوشتم . خدا را شکر انقدر این تجربه از من آدم محکم‌تری ساخت که اگر کسی درکم نکنه یا بخواد بهم خُرده بگیره برام مهم نیست چون میدونم که اون آدم هیچوقت شانس اینو نداشته که مثل من وارد میدان اون رنج بشه و بتونه ازش گذر کنه . از اینکه شما درک کردید و بهتون کمک کرد بسیار خوشحالم . موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم درویشی گفته:
      مدت عضویت: 2853 روز

      سلام اندیشه جان خوبی

      این اخیر خیلی کم نوشتم برای کسی، کم گفتم. جایی که از جان صدام دراومده نوشتم اینم نقطه قوت نیست شاید ضعف باشه

      نمیدونی خیلی وقت بود با هیچ کدوم از حرفهای دوستانی که توی مسیر تغییر باوراشون هستن گریه نکرده بودم قشنگ تا خود صب دلم میخواد زار بزنم، نمیدونی با هر خط که نوشتی چه سیلی از اشک بر صورتم جاری شد نمیدونی حق مطلب نمیتونم الان ادا کنم چقدر شک داشتم برات بنویسم اما دیگه نمیخوام این حرفها که نباید احساساتی باشم و از این قبیل جلوم بگیره.. دلم میخواست خودم به در و دیوار بزنم و چه صدایی از درونم بلند شد و چه آهی بلند شد که انگار روزها بود که داشت خفه میشد دیگه نمیتونم بنویسم 😭😭عاشقتم 💟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: