اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به تویی که این کامنت را می خوانی هر جایی که هستی، هر کسی که هستی، بدان که بی نظیری ، چون امروز هم یک هدیه گرانقدر به اسم عمر از خدا دریافت کردی .
استاد جان با اجازتون تجربه من در مورد خرید متفاوت است . همیشه جنس خوب و مناسب با قیمت خوب و مناسب خریدم.
مامانم همیشه اعتقاد دارد آدم یا چیزی نمی گیرد یا اگر می گیرد خوبش را می گیرد . این همیشه ته ذهنم بود و اینکه مدام تکرار می کرد که من (نفیسه)جنس خراب کن نیستم می گفت اصلا دستم خوبه، تنم همه چی را سالم نگه می دارم.
الان یک کفش دارم دو سال است مدام زمستان و تابستان هر روز می پوشم، اسکچرز فیک هم هست از بازار تهران ته یک پاشاژ خریدم به قیمت مناسب و از بقیه ارزانتر ، چندین بار شستمش ولی اصلا آخ نگفته خداروشکر .
یادم می آید سال 79 یا 80 همسرم یک دریل خرید 500 تا تک تومنی از یک دست فروش همون موقع قیمتش در کمترین حالت و با تخفیف و چونه بازاری ده برابر بود و تا همین الانم دارد خوب کار می کند حتی اگر همسایه ها لازم داشتن اومدن قرض گرفتن و ازش استفاده کردند .
فکر می کنم این باور از بچگی که جنس با کیفیت بگیریم تو من شکل گرفته و خدا همیشه کمک کرده هر چی لازم داشتم با کیفیت خوب و قیمت مناسب برام فراهم بشود ، حتی کادو هایی که دریافت می کنم .
اینکه در بهترین زمان در بهترین مکان باشم بهم کمک کرده جنس با کیفیت و قیمت مناسب بخرم .
این ها را هم برای یادآوری خودم نوشتم یادم باشد خدا چه نعمت هایی را تو زندگیم وارد کرده قدر دان باشم و سپاسگزاری باشد از خدا بابت راحتی و آسایشی که تو زندگی برام فراهم کرده. خداجونم شکرت.
در بهترین زمان در بهترین مکان با بهترین آدم ها با بهترین اتفاقات همراه باشید .
با سلام به همه دوستان..واقعا این فایل تلنگر بسار بزرگیه برای کسیکه میخواد درس بگیره و ذهنیت فقیرش رو کنار بزاره.منم داستان کوچکی از ذهنیت فقیر سالهای پیش خودم دارم که باعث شد همان زمان از اون درس بگیرم..خونه مون پلاک نداشت وبرای ادرس دادن مشکل داشتم رفتم شهرداری وبالاخره اتفاقا پلاک عدد ۲۰ رو برای خونه ام گرفتم .برای نصبش بالای درب آهنی ورودی خانه ام نیاز به مته آهنی شماره ۳ داشتم .رفتم ابزار و یراق فروشی گفتند این مته رو داریم چینیه دونه ای هزار تومان .این مته آلمانی رو هم داریم دونه ای ۵ هزار تومان.گفتم چه کاریه..خب سه تا مته چینی میخرم با هم ۳ هزار میشه و با یکیش کارمو راه میندازم و دوتا ش هم نو برام میمونه…سرتونو درد نیارم سه تا مته چینی در حین سوراخکاری با دریل توی پروفیل بالای درب حیاط یکی یکی شکست ونتونسن حتی یه سوراخ ایجاد کنن..مجبور شدم رفتم ۵ هزار دادم ومته آلمانی رو خریدم و بساده گی دو سوراخ روی درب ایجاد و بالخره پلاک رو نصب کردم ودر این وسط هم زمان از دست دادم و هم اعصابم خورد شد و هم کلی زحمت فیزیکیم زیاد شد و۳ هزار تومان هم ضرر کردم..ولی درس بزرگی برام شد که بعد از اون پول بیشتر رو با رضایت بدم وجنس باکیفیت بگیرم..اما نکته مهمش رو در این فایل درک کردم که باید این باور رو هم جزو قانون جذب و در ارسال فرکانسهای مثبتم قرار بدهم…با تشکر
امروز بار دوم هستش که سفر نامه رو می نویسم. الان روز هجدهم را که فایل ابزار هستش را گوش کردم کامنت ۶ یا۷ نفر از بچه هارو خوندم .واقعا احتیاج داشتم بشنوند
چون مدتی که از نظر مالی محدود شدم
که دارم روی باورهم کار میکنم
اینکه من ناخودآگاه میرفتم به سمت چیزهایی که ارزون بخرم .منظور اینکه فکر نمی کردم بابا می ارزه یا نه فقط میخواستم ارزون بخرم
یعنی بدون اینکه متوجه بشم خودم رو لایق اون وسیله گران قیمت نمیدیم
و قانون هم کار خودشو میکنه و چیزی را که من لایق خودم نمی دونم را دور میکنه و میرم به سمت چیزهای بی کیفیت و ارزون
دو باور خیلی بزرگ و محدود کننده خیلی از ماها همین عدم لیاقت.وکمبوده که خیلی از باورهای محدود کننده دیگر در دل این دوتا باور هستش .واگر باور فقط روی خدا حساب ن رو هم روش کار کنیم بخدا میترکونه وکوهی از ثروت نعمت وارد زندگی مون میشه
در پناه خداوند بخشنده بی انتها پیروز وپایدار باشید
من که الان داشتم فکر میکردم متوجه شدم حرف همیشگیم اینه که بهترین کیفیت و میخوام و حاظر نیستم پول جایه جنس بی کیفیت بدم هر جا میرفتم اول به کیفیت نگاه میکردم بعد قیمت ک این کیفیت منو راضی میکنه یا ن و همیشه خداروشکر جور شده که به راحتی خریدم یه مثال که یهو به ذهنم امد این بود که من کفش خیلی دوسدارم همیشه از بهترین برندا میخرم چون از کیفیتشون راضی هستم چند روز پیش یه کفش چشمم و گرفت از روی ظاهرش متوجه شدم ک با کیفیته بعد که رفتم داخل فهمیدم برند مورد علاقمه خلاصه پوشیدم به خودم گفتم قیمت هر چقد باشه میخرم گفتم میخوام اینو بعد قیمت پرسیدم گفت ۵٠٠/٠٠٠ تعجب کردم چون میدونستم کمتر ١ت نیست این برند و با دلار الان خلاصه خریدم بعد متوجه شدم چنتا کفش و رفته تو اف خرید کرده واسه مغازش برا همین این قیمت بوده من اصلا هیچ وقت دنبال اف نبودم ولی بیشتر اوقات بهترین کیفیت با مناسب ترین قیمت گیرم امد دقیقا مثل خرید مبلم که بعدش متوجه شدم ٧٠ درصد اف خورده و همون مبل تو ایران ۴ برابر قیمتشه ?
خدا رو شکر همیشه از بچگی عاشق چیزای با کیفیت و لاکچری بودم یادمه یه سوپری سره کوچه مون بود که می رفتم ازش شکلات می خریدم و من به راحتی گرون ترین شکلات اون موقع رو می خریدم 😁😃😃😃😃😃😃 حسه خیلی فوق العاده ای بود یا تو اسباب بازی فروشی هر چی دلم می خواست انتخاب می کردم و بعدم بزرگ که شدم عاشق فروشگاههای لاکچری بودم تو لباس و کیف و کفش که جزء عشقای زندگیه من هستن با کیفیتشو می خریدم انصافاً خانواده م می خریدن…مامانم همیشه جنس با کیفیت می خرن مثلا جهیزیه شون مارک AEG و جنرال الکتریک آمریکا بود اما بعد که قیمت اجناس بالا رفت و بعد از 45 سال کاره مداوم این زبون بسته ها😃 می خواستن فریزر و عوض کنن رو آوردن به اجناس لاکچری ایرانی و بعد یه مدت کوتاه خراب شد من تلاشمو کردم که آمریکایی بخرن اما متاسفانه این بار جهان به من پاسخ منفی داد😃 و مامانم گفتن نه البته خب یه جورایی حق داشتن چون حقوق بگیر اداره لاکچری آموزش و پرورش هستن و حقوقای دبیرا رو هم که می دونین واقعاً نجومیه می شه باش سالی 12 بار رفت آمریکا و اومد….اما توی هر موردی که واقعاً می تونستن که با خرید با کیفیتی داشته باشن می خریدن با هر قیمتی…استاد عزیز سرویس قابلمه لاکچری تون مبااااارکتون باشه فک کنم هنوزم که هنوزه عین نو باشه😊ان شاء الله که همیشه بهترین ها قسمتتون بشه…ما هم چند سال پیش مامانم گفتن که می خوام یه سرویس قابلمه جدید بخرم مامان منم عاااااااشق آشپزی هستن و فوق العاده هنرمند با دست پخت عااااالی اینه که خیلی به لوازم آشپزخونه علاقه دارن خلاصه یه مارک قابلمه پیدا کردن که مواد اولیه ش از آمریکا میومد و تو ایران می ساختن انصافاً از دسته کالاهای ایرانی بود که کیفیتش عالی بود اما خب قیمتش نسبت به قابلمه های دیگه گرون تر بود و مامانم هم خریدن جالبه اولش مثل شما گفتن چه اشتباهی بود کردم اینقدر پول دادم ولی بعد اونقدر راضی بودن که رفتن برای منم خریدن منم هر چی گفتم مادر من ،من می رم کانادا قابلمه با خودم نمی برم اونجا بهتر از این هست گفتن باشه اگه رفتی خودم استفاده می کنم ولی چون باور ندارن که من می رم خریدن دیگه نمی دونن من قطعی شد کانادا رفتنم نشانه هاش هر روز داره میاد😊👌👍👍👍👍👍👍👍👍👍
یه بارم یکی از استادم می گفتن من کیش یه کمری دارم و اینجا هم پرشیا داشتن می گفتن یه بار نشد سوار کمری بشم آخ بگه اما تا حالا چند بار پرشیا یهویی قاطی کرده سیستمشو نزدیک بوده چپ کنم گفتم استاد خب چرا پرشیا خریدین همین جا کمری می خریدن گفتن آخه گرونه می خواستم بگم جونتون گرون تره یا ماشین تون….
خودم شاید در 1% موارد اونم مجبور بودم یه چیزه ارزون خریدم و اونقدر موقع خریدش حسه بد و نفرت انگیزی داشتم که انگار دنیا روی سرم خراب می شد اما خدا رو 100 هزار مرتبه شکر 99% جنس با کیفیت خریدم…..از این به بعدم که دیگه برنامه م 100% لاکچری خریدن هست و لا غیر….من عااااااااااااااااااااااااااااااااشق زندگی پر از ثروت و اجناس لاکچری هستم… خدایا همه خانواده عباس منش عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشق زندگیه پر از ثروت و اجناس لاکچری هستن همه ما رو به سمت ثروت بی نهایت هدایت کن….
به قول استاد عزیز بش گفتم بم داد تموم شد و رفت…..
ثروتمندان عزیز شب آرام همراه با خوابهایی پر از آینده ای ثروتمند براتون آرزو می کنم…..شاد باشید😉💐💐💐💐💐💐
یادمه چندسال پیش در حراج آخر سال یه پالتوی چرم خریدم البته چرم واقعی نبود به قیمت بسیار ارزان. فقط سه بار پوشیدمش یخرده برام بزرگ بود حس میکردم بهم نمیاد. آخرشم بعد سه بار ,دیگه نپوشیدم. بعد از مدت کمی چرمش ترکید.مدتها تو کمد بود میخواستم بدم تعمیر.بعد مدتی یهو یادش افتادم هرچی گشتم پیداش نکردم. از مامانم پرسیدم گفت دادم به یه مستحق. تازه شاکی شدم که من این پالتو رو فقط سه بار پوشیدمش میدادم تعمیر دوباره میپوشیدم و … اینهم از داستان خرید حراجی من که کلا پولش دور ریخته شد. امیدوارم بعد از مدتی که به این نوشته م برمیگردم کلی تغییر کرده باشم و احساس لیاقت و باور فراوانی جز باورهای قویم شده باشه.ممنونم استاد و خانم شایسته عزیز🍀🍀🍀🍀🍀🌴🌴🌴🌴🌷🌷🌷🌷🌷🌷💖💖💖💖💖💖💖🌹🌹🌹🌹
الهی هزاران بارشکر الله مهربان رو که همراه با کارکرد قدمها وقتی دوباره وچند بار فایلهای نابتون رو می بینم هزاران باور جدید، حس های ناب وانگیزه و آگاهی وارد تمام وجودم میشه، قبل کارکرد قدمها برداشتهام از فایلهای شما منو به یه سری راه ومسیرهای خوب هدایت کرد وحالا که دارم قدمهارو کار میکنم هربار این اگاهیها داره برای من کلی ارزش خلق میکنه..
ارزش ابزار!!!!
چقد تحت تاثیر باور کمبود و باور عدم لیاقت، از بچگی همش از اونچیزهایی که بهترین بودن و باید مال من میشدن گذشتم، یا بدستشون نیاوردم ویا از دستشون دادم، از بچگی انقدر ترس از دست دادن داشتم ترس خراب شدن، ترس از بین رفتن، که تحت تاثیر حرفهای مادرم بهم رسیده بود اذییت شدم..
بنده خدا چون میدونست بابام اونطور که باید برامون هزینه نمیکنه، همش میگفت: مراقب لباسها و وسایلتون باشیداا…خراب بشه ،پاره بشه و….دیگه پول نداریم که بخریم…
خب اینا توی ذهن من توی وجودم شکل گرفته بود، در مورد همه چیز باور کمبود داشتم، برای همین مدتهای طولانی حتی وقتی شرایط مالیم خوب بود باز از فروشگاهها ومغازه های پایین شهر خرید میکردم، برای خرید یه ابزار یا یه دست لباس ساعتها وقت میذاشتم تو گرما وسرما میرفتم بازار، یکی می شنید میگفت اوووووو، حالا مگه اگه از همینجا نزدیک خونه میخریدی چقد فرقش بود!!!!
وقتی چیز ارزون میدیم مثل کیف وکفش ولباس و وسایل آشپزخونه کلی چیز میخریدم، حتی اگه بهشون نیاز نداشتم، میذاشتم گوشه ی خونه،تازه وقتی میومدم ازشون استفاده کنم میدیدم ای بابا اینکه زدگی داره، نخ کش شده ، لب پر شدس!!!!
حتی وقتی با خانواده ودوست و آشنا میرفتیم بیرون بهم میگفتن غذا چی میخوری ارزونترین غذا رو انتخاب میکردم میگفتم من مهمونم زیاد خرج رو دستشون نذارم در صورتیکه اصلا اون چیزیکه سفارش میدادم باب میلم نبود….
یعنی این قیمت گرفتن اجناس از دهها مغازه وفروشگاه امونم رو بریده بود، تا بلکه یه جا اون چیزیکه میخوام رو ارزونتر پیدا کنم….
ودر اکثر مواقع هم همونقد که پول داده بودم خب آش میخوردم و اون هزینه ای که مثلا تخفیف گرفته بودم یا کمتر خریده بودم ارزشش رو نداشت ..جون جنسی که تهیه میکردم باب میلم نبود…
تا اینکه یه چندسالی گذشت و شرایط طوری تغییر کرد که من یه کم رو خودم کار کردم ، سعی میکردم باور کنم که من لایق بهترینها هستم …
کم کم سعی کردم حداقل جنسهای دست دوم و ارزون وبی کیفیت رو نخرم..
سعی میکردم که به جای رفتن به ده تا مغازه و دنبال تخفیف وارزونتر گشتن و چندتا چندتا خرید کردن از اون چیزیکه میخوام یه دونه ازش بخرم ولی با کیفیتش رو…
همینطوری کج دار مریض داشتم رو باور عدم لیاقت و باور کمبودم کار میکردم ونتیجه های خوبی هم گرفته بودم که با شما آشنا شدم و کلی در مورد خودم به کشفیات جدید رسیدم وکلی باور فراوانی و احساس لیاقت جاری شد تو وجودم اونم نه یه دفعه بلکه کم کم….
من تمرین کردم سعی کردم امتحان کردم تجربه کردم بعدش به یقین رسیدم در مورد اینکه جهان پراز فراوانیه،این من هستم که نمیخوام، این من هستم که باور کرده بودم سهمم همونقدر هست..
ولی به یاداوردم که چطور هربار که بدون ترس پولهامو هزینه میکردم برای خودم وپسرم ویا عزیزانم همون روز یا چندروز بعدش همون مقدار یا چندبرابر بیشتر حتی از جاهایی که فکرشو نمیکردم به دستم میرسید….
به یاد اوردم که چطور وقتی جنس با کیفیت میخریدم سالها برام کار کرده ومن ازش استعاده مفید کردم ولی جنس بی کیفیت وارزون زودی داغون شده ومن مجبور شدم باز هزینه کنم برم یکی دیگه یا بهترشو بخرم…
شروع کردم تمرین کردن، حتی در مورد آدمها، مثلا من پیش خودم میگفتم چرا فلانی که مثلا خانم دکتر هست، یا مهندس هست باید با من که تو مطبش کارمیکنم دوست بشه منو دعوت کنه خونشون یا بیرون برای قهوه یا پیاده روی، ولی از وقتی شروع کرده بودم رو خودم کار کردن ادمهای دور وبرم هم کیفیتشون تغییر کرد یعنی ادمهای آگاه، معنوی، راستگو و صادقتری سر راهم قرار میگرفتند وحتی پولدارتر…
شروع کردم وقتی میرم خرید زیاد به قیمت ها توجه نکنم مثلا تو فروشگاه مواد غذایی، سبد رو برمیداشتم وهرچی میخواستم میریختم داخلش، حتی شده بود یکی دوبار دم صندوق دیدم مبلغ خرید من بیشتر از موجودی کارتم هست تازه اونجا تصمیم میگرفتم مثلا 4 تا چیز غیر ضروری رو برگردونم، ولی دیگه مثل گذشته نمی گفتم این گرونه، اون گرونه، اینم که واجب نیست، اینو نخرم هم مشکلی نیست، در صورتیکه من دلم میخواست همه ی اون چیزهایی که نیاز داشتم رو داشته باشم، این حس اینکه من پولدارم، خداوند از ذخایر غیبیش میرسونه، کارتم پر میشه، باعث میشد بتونم به راحتی بعدها خرید کنم، وحالا طوری شده که بدون نگرانی می تونم هرچی دلم بخواد ونیاز دارم رو خرید کنم البته به اندازه ی ایمانم، ایمان به اینکه اگه تونستم اینو بدست بیارم پس فلان چیز رو هم می تونم داشته باشم…
من سعی کردم یه مدت طولانی از فروشگاهها ورستورانها و مراکز خرید عالی که مثلا پولدارها ازشون خرید میکنن خرید کنم همزمان هم اعتمادبه نفسم بالا میرفت هم احساس لیاقتم بیشتر میشد هم با دیدن اونهمه ادم پولدار که با فراق بال چیزهای گرون سفارش میدادن و میخریدن باور فراوانی من داشت شکل میگرفت…تازه کلی هم سپاسگزاری میکردم از خدا بابت اینهمه فراوانی وثروتی که دیگران وخودم دارم…
گاهی سعی میکردم اون مبلغ پولی که کنار گذاشتم وبهش احتیاجی ندارم، یا اون وسیله و یا لباسی که مورد نیازم نیست واضافست رو باعشق به اطرافیانم ببخشم واین خودش به باور فروانی من کمک میکرد وباور لیاقت در من در حال شکل گیری بود که من انقدر دارم شکر خدا که می تونم اینقدرش رو مثلا باعشق ببخشم…
اما هنوز در مورد یه چیزهایی باور کمبود دارم، حس عدم لیاقت دارم، ولی حداقل میدونم ریشه اش از کجا داره آب میخوره…
حداقل میدونم چرا هنوز چنین حسی در وجودم هست ودارم روش کار میکنم، وشکر خدا تمرین ستاره قطبی یکی از راهکارهایی هست که باعث شده وقتی من می بینم خواسته هام به راحتی اجابت میشه پس چرا بیشتر وبهترشو وبزرگترشو نخوام و الان یه مدته دارم روی این موضوع کار میکنم که فقط باید از ته دلم بخوام وتصویر سازی کنم که دارمش، تا موجود بشه، وقتی من چیزی رو میخوام که بهم حس خوب میده، برام مفید هست وضرری برام نداره چرا جهان باهاش مخالفت کنه، مگه غیر اینکه قوانین جهان بر پایه ی خلق کردن هست، تو هرچیزی بخوای حتی اگه به ضررت هم باشه اگه توفرکانسش باشی تواون فرکانس دریافتش میکنی حتی اگه برات بدباشه وبهت آسیب بزنه…
حالا وقتی که من چیزهای خوب میخوام باید توفرکانسش قرار بگیرم به قول شما استادعزیزم از قبل همه چیز تواون فرکانس هست من باید تواون مدار قرار بگیرم تا مال من بشه…
واقعا چه حس خوبیه، اینکه از باور محدود کننده ای مثل اینکه ثروت خوب نیست، خدا ثروتمندهارو دوست نداره، ادمهای ثروتمند کافر وبی خدا هستند، برسی به باور اینکه خداوند ثروتمند بودنت رو دوست داره وبهت همه چیز عطاء میکنه وقتی می بینه اون ثروت باعث شده تو جهان رو گسترش بدی وهمیشه در ناز ونعمت و قدردانی وسپاسگزاری و بخشندگی باشی…
سپاس گزار خداوندم بابت یک روز دیگه ای که در مسیر او حرکت کردم و احساس خوبی داشتم
و اما تمرین این فایل
از آخر شروع میکنم تا یادم بیاد و بنویسم به امیده خدا
پارسال با پسر داییم داشتیم میرفتیم یه سفر کوتاه که تو مسیر یه نفر بساط کرده بود و زده بود کفش اسپورت 100هزار تومن
و پسر داییم نگه داشت ،گف برا چن روزی که اینجام یه جف بخرم تو باشگاه استفاده کنم و رفتیم نگا کنیم و یه جفت خرید و کفشا ظاهر خوشگلی داشتن و یه جفتم برا من خرید و گف یه جفتم تو وردار
دو جفت کفش شد 200هزار تومن
یعنی شما فک کن یه کفش 100هزار تومنی ،حتی اگه 100هزارتومنشم سود باشه ،بازم برا طرف کمه .
آقا ما آوردیم و من چند باری پوشیدم تو باشگاه و اینور اونور ،اصن پلاستیک خالص بود و به جوری پا توش بو میگرف که اصن اوضاعی بود ،پاهای من اصن جندین ساله که یادم نمیاد بو بده ،حتی اگه یک شبانه روز تو کفش باشه ،وای دیگه به لطف کفش صدهزار تومنی شد دیگه ، حالا این تجربه ضرری نشد برام و هزینه تعمیر و فلان که ندادم و اصن پولیم بابت کفش ندادم ولی خب دیگه واقعا برام تجربه شد ،البته نمیشه هم راجب قیمت بگی که چون قیمتش بالاست جنسش خوبه با چون قیمتش پایینه جنسش بده ها ،مثلا من فک کنم سال 92سه اینا بود از بندر عباس که مهمون رفته بودیم اونموقع یه تیشرتت از بساطی خریدم 7هزار تومن و اون تیشرت و من فک کنم سه سال پوشیدم ،اصن نه رنگش میرف ،هر چی میشستی انکار تازه تر میشد ،یه تیشرت رنگ بنفش روشن که جلوش نوشته بود به انگلیس اپل و خیلیم دوسش داشتم هنوزم یادمه ،انقد پوشیدم که خراب نشد ،دیگه اندازم نشد بعدش ،یعنی میخوام بگم که بحث درونیه نه که بگم آقا من جنس ارزون بخرم یعنی احساس عدم لیاقت دارم یا باور کمبود دارم ،نه بحث اینه که با چه باوری من اون تیشرت و یا اون وسیله و لباس ارزون و میخرم ،با این باور که عع چقد قشنگه و به دلم نشست که بخرم ،یا نه با باور اینکه حالا این ارزونه و نمیخواد برا یه لباس انقد هزینه کنم و هزارتا بهونه بیارم تا باور کمبود رو بخوام سرپوش بزارم روش
مثال :ایلان ماسک که ثروتمندترین شخص دنیاس تیشرت 7دلاری تنشه ،خب باور کمبود که نداره ،حال کرده اصن به هزار و یک دلیل یا اصن ظاهر براش مهم نیست یا هر چی ،در هر حال اون انتخابش بوده ، البته اینم گفتنش خالی از لطف نیست لای پرانتز بگم (خیلی ها اصن نمیتونن حتی به سلیقه ی خودشون لباس انتخاب کنن و میرن یه لباسایی از یه برندهای گرون میگیرن که اصن لباسه رو مفت بدن من خودم نمیپوشم ،اون طرح و اون تیپ رو ،ولی خب به طرف میگی بابا این چیه پوشیدی و این همه ام هزینه کردی و اینا ،بعد توجیهش چیه ؟؟؟میگه برو بابا اینو فلان سلبریتی میپوشه تو کجای کاری اگه بد بود که اون نمیپوشید !!!و این قدم پولشه و اینا
یعنی انتخاب های ما میتونه باورهای مختلفی پشتش باشه ،ولی خب دیگه ما که نمیتونیم به خودمون دروغ بگیم ،ما میفهمیم موقع خرید چرا ارزون میخریم ؟؟؟به خاطر باور کمبود دست و دلمون میلرزه یا نه باور به فراوانی داریم و از بین اون همه مثلا لباس گرون حال کردیم که این لباس ارزونه که خیلی طرحش خوشگله رو بخریم حتی اگه بدونیم که مثلا 10روز دیگه خراب میشه و باید بنداریمش دور
پس قیمت اصن ملاک نیست اون باور پشت این انتخاب ها و تصمیم ها ملاکه ،
مثلا یه هفته پیش تو همین بحث لباس ،دهات بودم که هفته ای یه بار میان بساژ میکنن و یه تیشرت خریدم 270هزار تومن و اصن هدایتی شد و انقد عاشق این تیشرتم که دلم تنگه دوباره بپوشمش زود ، و همین تیشرت رو شما بوتیک آشنا داشته باشی و بری از بوتیک بخری یه منتم سرت میزاره و میگه اینا 600تومنه برا تو 550میرنم و زرتی کارت رو میکشه و بعد مثلا من خودم پارسال حال میکردم و میگفتم از بساطی نمیخرم و از بوتیک میخرم و کلاسیک رفته بالا. تو خیاله خودم ،در حالی که همون شلواری که از بوتیک خریدم 800هزار تومن توی فروشگاه ارزانسرا گذاشته 500هزار تومن دقیقا همونو ،
پس بحث باوریه که پشت این خرید داریم
هودی خریدم 700هزار تومن از بوتیک و همون هودی و دیجی کالا گذاشته 250هزار تومن ،
خب وقتی که یه جنسی رو من میدونم که دقیقا همون جنسه و دوتا مغازه اونورتر 200هزار تومن ارزونتر میده ،من چرا گرون بخرم به هوای اینکه من باور به فراوانی دارم و اشکال ندارد بیا این 200تومن بیشتر میخرم !!!!اینها مرزهای باریکیه که باید بدونیم چی به چیه
و خب توی بحث ابزار مثلا یا غیره
یادمه یه ماشین موزر خریدم سوغاتی برا پدرم 80هزار تومن و فک کنم سه بار استفاده شد 5سال پیش ،ولی خب یه موزر خریدم 550تومن هر بلاییم سرش میاری کار میکنه مث بنز ،خب به هوای اینکه هم سوغاتی ببرم و هم دست خالی نباشم و از همه مهم تر ارزونم هست ، یا سه ساعت خریدم بازم برا پدرم چند سال پیش اون فقط زرق و برق داشت و ظاهر رنگشم طلایی بود 150تومن دادم و اونم که اصن پدرم ننداخت و یه مدت بعد این کار نکرد
یا تو بوتیک رفیقم بودم طرف اومد داخل و ادکلن داشت و گف بخرید و اینا ،ادکلن و میداد 150هزاررتومن و منم گفتم دست خالی را نندازم و اتفاقا 150تومن تو جیبم بود نقد و دادم بهش و رفیقمم از محرم تیشرت مشکی تو مغازه مونده بود و گف کسی اینارو نمیخوره و یه ادکلنم اون برداشت و یه تیشرت مشکی داد از اینا که شبیه گونی ارده و به هیکل طرفم میخورد و پسندید اتفاقا و خب من اون ادکلن و برا مگسا تو بنگاه استفاده کردم ،
اسپری خریدم مثلا 100هزار تومن موندگاری نداشت اصن ،ولی مثلا از یه ادکلن فروشی اسپری گرفتم گف این اصل فرانسس و راستم میگف یه پیس میزنی بوش تا یه هفته میمونه یا عطر تام فورد پر کردم زمستون تو این شیشه نازکا که اندازه ی انگست اشارس و برا اونم 300دادم و اونم فوقا العادس موندگاریش و اینا یه کوچولو اسپری میکنی روی لباس که البته غلیظه و رو دستم اسپری میکنم و بعد میزنم که لکه نگیره و لباس و چند بار میشوری بازم بوش میاد ، و بازم میگم تو ایران ما ماشاالله همه چی در هم بر همه و نمیشه از قیمت قضاوت کرد خیلی موقع ها ،توهمین مثال اسپری و اینا من اسپری این بار از فروشگاه خریدم 60تومن و بوشم واقعا عالیه و موندگاریشم خوبه ،مهم اون باوریه که پشت این انتخاب و خرید هست
یه پرایدی داشتم که نمیخوام وارد بحثش بشم ،اندازه قیمتش من هزینه تعمیر دادم ،واخرشم نمیدونم چی شد اصن پولش و اینا ،
یه گوشی ساده گرفتم سال 95با کارتنش از مغازه با گارانتی وگوشی اصله اون زمان 90تومن دادم که پول خوبی بود برا اون گوشی و هنوزم که هنوزه دارمش وعین ساعت کار میکنه ،برا پدربزرگم گوشی خریدم و برا داداشم خریدم که پدربزرگم به رحمت خدا رفت و گوشی دست مادربزرگمه و 8نه ساله که داره استفاده میشه اونم اصله سامسونگه و پول خوبی دادم ، کلا جنسی که واقعا میدونیم خوبه ،پول خوبیم باید براش داد ،اما وقتی میدونیم جنسی اونی که ما میخوایم نیست و فقط چون ارزونه و اینا ،باید برگردیم و کنکاش کنیم و اصن پول دادن به جنسی که به خاطر ارزونی داریم میخریم به نظرم حتی بی احترامی به پولیه که خیلی با ارزشه .
خیلی مثالا باید باشه و اینا خب یادم اومد و امید وارم بیشتر تو این زمینه روی خودم کارکنم و تجربه کردم وقتی که آدم اون جنسی که میخواد رو با احساس لیاقت و باور فراوانی و با دلی قرص میخره حالا لباس اگه باشه ،اثن وقتی توی تنشه ، اون حس قدرتی که از این خرید میگیری ،اون احساس لیاقتی که از این خرید میکنی که تخفیف نخواستی و اونی که دوس داشتی و بدون توجه به قیمت و…. میخری ،چندین برابر آدم و رشد میده و طبق قانون باید پول آسانتر وارد زندگی بشه توی این مثال ،چرا ؟؟؟چون با احساس لیاقت و با قدرت خرید کردیم و این پیغام رو به دنیا دادیم که من ارزشمندم و هر چی رو که بخوام رو میخرم و این با هر بار خرید تقویت میشه و آرام آرام مبلغ خرید هام بالا میره و این یک قانون است .
من از بچگی تاحالا تو این زمینه ی دوباور فراوانی و عزت نفس خیلی مشکل داشتم
مدام دنبال خرید ای ارزان وبی کیفیت بودم ؛
همیشه لباسای آشغال وارزون می خریدم و بخیال خودم اینجوری صرفه جویی می کردم ؛
اما همیشه لباسان بادوبار شستن از رنگورو می افتادن ،وهرچی بیشتر لباس می خریدم ،هیچ وقت لباس مناسب وباکیفیتی نداشتم .
از بچگی این باور تومن شکل گرفته بود که مثلا زن خوب باید کم خرج کنه .
هیچ وقت خودمو لایق چیزای باکیفیت نمی دونستم .
ودقیقا هم زندگیم خیلی به نداری وسختی گذشت ،بخاطر همین باورهایی که داشتم.
.یه اتفاقی که بخاطر خسیسی و باور عدم فراوانی و عزت نفسم اتفاق افتاد،این بود که من یه گوشی برا پسرم خریدم وبیچاره هرچی گفت :(برا گوشیم یه گارد بخر ،گفتم حالا میخرم عجله نکن.بااین که پول داشتم نخریدم .ودقیقا دوروز بعد ازدستش افتادو شکست .ومن دوباره مجبور شدم یه گوشی دیگه براش بخرم .
هزاران بار اتفاق افتاده ،که یه ابزار لازم داشتیم و من پولشو داشتم و نخریدم چون خودمو لایق اون وسیله نمی دونستم و بعدها که اون وسیله لازم میشد ،یامن پولشو نداشتم بخرم یا اونقد گرون شده بود که دیگه نمیشد خریدش ویا کلا دیگه ازون ابزار با کیفیت گیر نمیومد .
الان یه سالی میشه من بااستاد آشنا شدم وهرچی بیشتر جلومیرم ،بیشتر می فهمم که چقد باورای محدود کننده تو زمینه ی ثروت داشتم .انشالا به امید خدا میخوام با جدیت بیشتر رو خودم کار کنم .
ما از عطاى پروردگارت، اینان (فرصت طلبان) و آنان (دنیا طلبان) را کمک مى کنیم و عطاى پروردگارت از کسى منع نمى شود.
من چند سال پیش یک عدد دریل برقی خریدم که گران ترین و باکیفیت ترین بود و پول زیاد هم بابتش دادم اما الان بسیار بسیار خوشحالم چون خیلی خوب داره کار می کنه و قیمت آن چند برابر شده
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم روزتون پر نور و سرور ،
سلام به تویی که این کامنت را می خوانی هر جایی که هستی، هر کسی که هستی، بدان که بی نظیری ، چون امروز هم یک هدیه گرانقدر به اسم عمر از خدا دریافت کردی .
استاد جان با اجازتون تجربه من در مورد خرید متفاوت است . همیشه جنس خوب و مناسب با قیمت خوب و مناسب خریدم.
مامانم همیشه اعتقاد دارد آدم یا چیزی نمی گیرد یا اگر می گیرد خوبش را می گیرد . این همیشه ته ذهنم بود و اینکه مدام تکرار می کرد که من (نفیسه)جنس خراب کن نیستم می گفت اصلا دستم خوبه، تنم همه چی را سالم نگه می دارم.
الان یک کفش دارم دو سال است مدام زمستان و تابستان هر روز می پوشم، اسکچرز فیک هم هست از بازار تهران ته یک پاشاژ خریدم به قیمت مناسب و از بقیه ارزانتر ، چندین بار شستمش ولی اصلا آخ نگفته خداروشکر .
یادم می آید سال 79 یا 80 همسرم یک دریل خرید 500 تا تک تومنی از یک دست فروش همون موقع قیمتش در کمترین حالت و با تخفیف و چونه بازاری ده برابر بود و تا همین الانم دارد خوب کار می کند حتی اگر همسایه ها لازم داشتن اومدن قرض گرفتن و ازش استفاده کردند .
فکر می کنم این باور از بچگی که جنس با کیفیت بگیریم تو من شکل گرفته و خدا همیشه کمک کرده هر چی لازم داشتم با کیفیت خوب و قیمت مناسب برام فراهم بشود ، حتی کادو هایی که دریافت می کنم .
اینکه در بهترین زمان در بهترین مکان باشم بهم کمک کرده جنس با کیفیت و قیمت مناسب بخرم .
این ها را هم برای یادآوری خودم نوشتم یادم باشد خدا چه نعمت هایی را تو زندگیم وارد کرده قدر دان باشم و سپاسگزاری باشد از خدا بابت راحتی و آسایشی که تو زندگی برام فراهم کرده. خداجونم شکرت.
در بهترین زمان در بهترین مکان با بهترین آدم ها با بهترین اتفاقات همراه باشید .
هر لحظتون به شادی ، شادیهاتون عمیق
با سلام به همه دوستان..واقعا این فایل تلنگر بسار بزرگیه برای کسیکه میخواد درس بگیره و ذهنیت فقیرش رو کنار بزاره.منم داستان کوچکی از ذهنیت فقیر سالهای پیش خودم دارم که باعث شد همان زمان از اون درس بگیرم..خونه مون پلاک نداشت وبرای ادرس دادن مشکل داشتم رفتم شهرداری وبالاخره اتفاقا پلاک عدد ۲۰ رو برای خونه ام گرفتم .برای نصبش بالای درب آهنی ورودی خانه ام نیاز به مته آهنی شماره ۳ داشتم .رفتم ابزار و یراق فروشی گفتند این مته رو داریم چینیه دونه ای هزار تومان .این مته آلمانی رو هم داریم دونه ای ۵ هزار تومان.گفتم چه کاریه..خب سه تا مته چینی میخرم با هم ۳ هزار میشه و با یکیش کارمو راه میندازم و دوتا ش هم نو برام میمونه…سرتونو درد نیارم سه تا مته چینی در حین سوراخکاری با دریل توی پروفیل بالای درب حیاط یکی یکی شکست ونتونسن حتی یه سوراخ ایجاد کنن..مجبور شدم رفتم ۵ هزار دادم ومته آلمانی رو خریدم و بساده گی دو سوراخ روی درب ایجاد و بالخره پلاک رو نصب کردم ودر این وسط هم زمان از دست دادم و هم اعصابم خورد شد و هم کلی زحمت فیزیکیم زیاد شد و۳ هزار تومان هم ضرر کردم..ولی درس بزرگی برام شد که بعد از اون پول بیشتر رو با رضایت بدم وجنس باکیفیت بگیرم..اما نکته مهمش رو در این فایل درک کردم که باید این باور رو هم جزو قانون جذب و در ارسال فرکانسهای مثبتم قرار بدهم…با تشکر
سلام دوست عزیز دیدگاهتون هم اموزنده بود هم با مزه بود .ممنون
موفق باشیدوثروتمند
سلام دوستان و همراهان گرامی و استاد گلم
امروز بار دوم هستش که سفر نامه رو می نویسم. الان روز هجدهم را که فایل ابزار هستش را گوش کردم کامنت ۶ یا۷ نفر از بچه هارو خوندم .واقعا احتیاج داشتم بشنوند
چون مدتی که از نظر مالی محدود شدم
که دارم روی باورهم کار میکنم
اینکه من ناخودآگاه میرفتم به سمت چیزهایی که ارزون بخرم .منظور اینکه فکر نمی کردم بابا می ارزه یا نه فقط میخواستم ارزون بخرم
یعنی بدون اینکه متوجه بشم خودم رو لایق اون وسیله گران قیمت نمیدیم
و قانون هم کار خودشو میکنه و چیزی را که من لایق خودم نمی دونم را دور میکنه و میرم به سمت چیزهای بی کیفیت و ارزون
دو باور خیلی بزرگ و محدود کننده خیلی از ماها همین عدم لیاقت.وکمبوده که خیلی از باورهای محدود کننده دیگر در دل این دوتا باور هستش .واگر باور فقط روی خدا حساب ن رو هم روش کار کنیم بخدا میترکونه وکوهی از ثروت نعمت وارد زندگی مون میشه
در پناه خداوند بخشنده بی انتها پیروز وپایدار باشید
من که الان داشتم فکر میکردم متوجه شدم حرف همیشگیم اینه که بهترین کیفیت و میخوام و حاظر نیستم پول جایه جنس بی کیفیت بدم هر جا میرفتم اول به کیفیت نگاه میکردم بعد قیمت ک این کیفیت منو راضی میکنه یا ن و همیشه خداروشکر جور شده که به راحتی خریدم یه مثال که یهو به ذهنم امد این بود که من کفش خیلی دوسدارم همیشه از بهترین برندا میخرم چون از کیفیتشون راضی هستم چند روز پیش یه کفش چشمم و گرفت از روی ظاهرش متوجه شدم ک با کیفیته بعد که رفتم داخل فهمیدم برند مورد علاقمه خلاصه پوشیدم به خودم گفتم قیمت هر چقد باشه میخرم گفتم میخوام اینو بعد قیمت پرسیدم گفت ۵٠٠/٠٠٠ تعجب کردم چون میدونستم کمتر ١ت نیست این برند و با دلار الان خلاصه خریدم بعد متوجه شدم چنتا کفش و رفته تو اف خرید کرده واسه مغازش برا همین این قیمت بوده من اصلا هیچ وقت دنبال اف نبودم ولی بیشتر اوقات بهترین کیفیت با مناسب ترین قیمت گیرم امد دقیقا مثل خرید مبلم که بعدش متوجه شدم ٧٠ درصد اف خورده و همون مبل تو ایران ۴ برابر قیمتشه ?
سلام به استاد عباس منش عزیز و همگی همسفران عزیزم
خدا رو شکر همیشه از بچگی عاشق چیزای با کیفیت و لاکچری بودم یادمه یه سوپری سره کوچه مون بود که می رفتم ازش شکلات می خریدم و من به راحتی گرون ترین شکلات اون موقع رو می خریدم 😁😃😃😃😃😃😃 حسه خیلی فوق العاده ای بود یا تو اسباب بازی فروشی هر چی دلم می خواست انتخاب می کردم و بعدم بزرگ که شدم عاشق فروشگاههای لاکچری بودم تو لباس و کیف و کفش که جزء عشقای زندگیه من هستن با کیفیتشو می خریدم انصافاً خانواده م می خریدن…مامانم همیشه جنس با کیفیت می خرن مثلا جهیزیه شون مارک AEG و جنرال الکتریک آمریکا بود اما بعد که قیمت اجناس بالا رفت و بعد از 45 سال کاره مداوم این زبون بسته ها😃 می خواستن فریزر و عوض کنن رو آوردن به اجناس لاکچری ایرانی و بعد یه مدت کوتاه خراب شد من تلاشمو کردم که آمریکایی بخرن اما متاسفانه این بار جهان به من پاسخ منفی داد😃 و مامانم گفتن نه البته خب یه جورایی حق داشتن چون حقوق بگیر اداره لاکچری آموزش و پرورش هستن و حقوقای دبیرا رو هم که می دونین واقعاً نجومیه می شه باش سالی 12 بار رفت آمریکا و اومد….اما توی هر موردی که واقعاً می تونستن که با خرید با کیفیتی داشته باشن می خریدن با هر قیمتی…استاد عزیز سرویس قابلمه لاکچری تون مبااااارکتون باشه فک کنم هنوزم که هنوزه عین نو باشه😊ان شاء الله که همیشه بهترین ها قسمتتون بشه…ما هم چند سال پیش مامانم گفتن که می خوام یه سرویس قابلمه جدید بخرم مامان منم عاااااااشق آشپزی هستن و فوق العاده هنرمند با دست پخت عااااالی اینه که خیلی به لوازم آشپزخونه علاقه دارن خلاصه یه مارک قابلمه پیدا کردن که مواد اولیه ش از آمریکا میومد و تو ایران می ساختن انصافاً از دسته کالاهای ایرانی بود که کیفیتش عالی بود اما خب قیمتش نسبت به قابلمه های دیگه گرون تر بود و مامانم هم خریدن جالبه اولش مثل شما گفتن چه اشتباهی بود کردم اینقدر پول دادم ولی بعد اونقدر راضی بودن که رفتن برای منم خریدن منم هر چی گفتم مادر من ،من می رم کانادا قابلمه با خودم نمی برم اونجا بهتر از این هست گفتن باشه اگه رفتی خودم استفاده می کنم ولی چون باور ندارن که من می رم خریدن دیگه نمی دونن من قطعی شد کانادا رفتنم نشانه هاش هر روز داره میاد😊👌👍👍👍👍👍👍👍👍👍
یه بارم یکی از استادم می گفتن من کیش یه کمری دارم و اینجا هم پرشیا داشتن می گفتن یه بار نشد سوار کمری بشم آخ بگه اما تا حالا چند بار پرشیا یهویی قاطی کرده سیستمشو نزدیک بوده چپ کنم گفتم استاد خب چرا پرشیا خریدین همین جا کمری می خریدن گفتن آخه گرونه می خواستم بگم جونتون گرون تره یا ماشین تون….
خودم شاید در 1% موارد اونم مجبور بودم یه چیزه ارزون خریدم و اونقدر موقع خریدش حسه بد و نفرت انگیزی داشتم که انگار دنیا روی سرم خراب می شد اما خدا رو 100 هزار مرتبه شکر 99% جنس با کیفیت خریدم…..از این به بعدم که دیگه برنامه م 100% لاکچری خریدن هست و لا غیر….من عااااااااااااااااااااااااااااااااشق زندگی پر از ثروت و اجناس لاکچری هستم… خدایا همه خانواده عباس منش عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشق زندگیه پر از ثروت و اجناس لاکچری هستن همه ما رو به سمت ثروت بی نهایت هدایت کن….
به قول استاد عزیز بش گفتم بم داد تموم شد و رفت…..
ثروتمندان عزیز شب آرام همراه با خوابهایی پر از آینده ای ثروتمند براتون آرزو می کنم…..شاد باشید😉💐💐💐💐💐💐
به نام خدای هدایتگرم
روز هجدهم از روزشمار تحول زندگیم
یادمه چندسال پیش در حراج آخر سال یه پالتوی چرم خریدم البته چرم واقعی نبود به قیمت بسیار ارزان. فقط سه بار پوشیدمش یخرده برام بزرگ بود حس میکردم بهم نمیاد. آخرشم بعد سه بار ,دیگه نپوشیدم. بعد از مدت کمی چرمش ترکید.مدتها تو کمد بود میخواستم بدم تعمیر.بعد مدتی یهو یادش افتادم هرچی گشتم پیداش نکردم. از مامانم پرسیدم گفت دادم به یه مستحق. تازه شاکی شدم که من این پالتو رو فقط سه بار پوشیدمش میدادم تعمیر دوباره میپوشیدم و … اینهم از داستان خرید حراجی من که کلا پولش دور ریخته شد. امیدوارم بعد از مدتی که به این نوشته م برمیگردم کلی تغییر کرده باشم و احساس لیاقت و باور فراوانی جز باورهای قویم شده باشه.ممنونم استاد و خانم شایسته عزیز🍀🍀🍀🍀🍀🌴🌴🌴🌴🌷🌷🌷🌷🌷🌷💖💖💖💖💖💖💖🌹🌹🌹🌹
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز هجدهم روزشمار تحول زندگی من..
الهی هزاران بارشکر الله مهربان رو که همراه با کارکرد قدمها وقتی دوباره وچند بار فایلهای نابتون رو می بینم هزاران باور جدید، حس های ناب وانگیزه و آگاهی وارد تمام وجودم میشه، قبل کارکرد قدمها برداشتهام از فایلهای شما منو به یه سری راه ومسیرهای خوب هدایت کرد وحالا که دارم قدمهارو کار میکنم هربار این اگاهیها داره برای من کلی ارزش خلق میکنه..
ارزش ابزار!!!!
چقد تحت تاثیر باور کمبود و باور عدم لیاقت، از بچگی همش از اونچیزهایی که بهترین بودن و باید مال من میشدن گذشتم، یا بدستشون نیاوردم ویا از دستشون دادم، از بچگی انقدر ترس از دست دادن داشتم ترس خراب شدن، ترس از بین رفتن، که تحت تاثیر حرفهای مادرم بهم رسیده بود اذییت شدم..
بنده خدا چون میدونست بابام اونطور که باید برامون هزینه نمیکنه، همش میگفت: مراقب لباسها و وسایلتون باشیداا…خراب بشه ،پاره بشه و….دیگه پول نداریم که بخریم…
خب اینا توی ذهن من توی وجودم شکل گرفته بود، در مورد همه چیز باور کمبود داشتم، برای همین مدتهای طولانی حتی وقتی شرایط مالیم خوب بود باز از فروشگاهها ومغازه های پایین شهر خرید میکردم، برای خرید یه ابزار یا یه دست لباس ساعتها وقت میذاشتم تو گرما وسرما میرفتم بازار، یکی می شنید میگفت اوووووو، حالا مگه اگه از همینجا نزدیک خونه میخریدی چقد فرقش بود!!!!
وقتی چیز ارزون میدیم مثل کیف وکفش ولباس و وسایل آشپزخونه کلی چیز میخریدم، حتی اگه بهشون نیاز نداشتم، میذاشتم گوشه ی خونه،تازه وقتی میومدم ازشون استفاده کنم میدیدم ای بابا اینکه زدگی داره، نخ کش شده ، لب پر شدس!!!!
حتی وقتی با خانواده ودوست و آشنا میرفتیم بیرون بهم میگفتن غذا چی میخوری ارزونترین غذا رو انتخاب میکردم میگفتم من مهمونم زیاد خرج رو دستشون نذارم در صورتیکه اصلا اون چیزیکه سفارش میدادم باب میلم نبود….
یعنی این قیمت گرفتن اجناس از دهها مغازه وفروشگاه امونم رو بریده بود، تا بلکه یه جا اون چیزیکه میخوام رو ارزونتر پیدا کنم….
ودر اکثر مواقع هم همونقد که پول داده بودم خب آش میخوردم و اون هزینه ای که مثلا تخفیف گرفته بودم یا کمتر خریده بودم ارزشش رو نداشت ..جون جنسی که تهیه میکردم باب میلم نبود…
تا اینکه یه چندسالی گذشت و شرایط طوری تغییر کرد که من یه کم رو خودم کار کردم ، سعی میکردم باور کنم که من لایق بهترینها هستم …
کم کم سعی کردم حداقل جنسهای دست دوم و ارزون وبی کیفیت رو نخرم..
سعی کردم وقتی باکسی میرم بیرون چیزیکه دوست دارم رو سفارش بدم…
سعی میکردم که به جای رفتن به ده تا مغازه و دنبال تخفیف وارزونتر گشتن و چندتا چندتا خرید کردن از اون چیزیکه میخوام یه دونه ازش بخرم ولی با کیفیتش رو…
همینطوری کج دار مریض داشتم رو باور عدم لیاقت و باور کمبودم کار میکردم ونتیجه های خوبی هم گرفته بودم که با شما آشنا شدم و کلی در مورد خودم به کشفیات جدید رسیدم وکلی باور فراوانی و احساس لیاقت جاری شد تو وجودم اونم نه یه دفعه بلکه کم کم….
من تمرین کردم سعی کردم امتحان کردم تجربه کردم بعدش به یقین رسیدم در مورد اینکه جهان پراز فراوانیه،این من هستم که نمیخوام، این من هستم که باور کرده بودم سهمم همونقدر هست..
ولی به یاداوردم که چطور هربار که بدون ترس پولهامو هزینه میکردم برای خودم وپسرم ویا عزیزانم همون روز یا چندروز بعدش همون مقدار یا چندبرابر بیشتر حتی از جاهایی که فکرشو نمیکردم به دستم میرسید….
به یاد اوردم که چطور وقتی جنس با کیفیت میخریدم سالها برام کار کرده ومن ازش استعاده مفید کردم ولی جنس بی کیفیت وارزون زودی داغون شده ومن مجبور شدم باز هزینه کنم برم یکی دیگه یا بهترشو بخرم…
شروع کردم تمرین کردن، حتی در مورد آدمها، مثلا من پیش خودم میگفتم چرا فلانی که مثلا خانم دکتر هست، یا مهندس هست باید با من که تو مطبش کارمیکنم دوست بشه منو دعوت کنه خونشون یا بیرون برای قهوه یا پیاده روی، ولی از وقتی شروع کرده بودم رو خودم کار کردن ادمهای دور وبرم هم کیفیتشون تغییر کرد یعنی ادمهای آگاه، معنوی، راستگو و صادقتری سر راهم قرار میگرفتند وحتی پولدارتر…
شروع کردم وقتی میرم خرید زیاد به قیمت ها توجه نکنم مثلا تو فروشگاه مواد غذایی، سبد رو برمیداشتم وهرچی میخواستم میریختم داخلش، حتی شده بود یکی دوبار دم صندوق دیدم مبلغ خرید من بیشتر از موجودی کارتم هست تازه اونجا تصمیم میگرفتم مثلا 4 تا چیز غیر ضروری رو برگردونم، ولی دیگه مثل گذشته نمی گفتم این گرونه، اون گرونه، اینم که واجب نیست، اینو نخرم هم مشکلی نیست، در صورتیکه من دلم میخواست همه ی اون چیزهایی که نیاز داشتم رو داشته باشم، این حس اینکه من پولدارم، خداوند از ذخایر غیبیش میرسونه، کارتم پر میشه، باعث میشد بتونم به راحتی بعدها خرید کنم، وحالا طوری شده که بدون نگرانی می تونم هرچی دلم بخواد ونیاز دارم رو خرید کنم البته به اندازه ی ایمانم، ایمان به اینکه اگه تونستم اینو بدست بیارم پس فلان چیز رو هم می تونم داشته باشم…
من سعی کردم یه مدت طولانی از فروشگاهها ورستورانها و مراکز خرید عالی که مثلا پولدارها ازشون خرید میکنن خرید کنم همزمان هم اعتمادبه نفسم بالا میرفت هم احساس لیاقتم بیشتر میشد هم با دیدن اونهمه ادم پولدار که با فراق بال چیزهای گرون سفارش میدادن و میخریدن باور فراوانی من داشت شکل میگرفت…تازه کلی هم سپاسگزاری میکردم از خدا بابت اینهمه فراوانی وثروتی که دیگران وخودم دارم…
گاهی سعی میکردم اون مبلغ پولی که کنار گذاشتم وبهش احتیاجی ندارم، یا اون وسیله و یا لباسی که مورد نیازم نیست واضافست رو باعشق به اطرافیانم ببخشم واین خودش به باور فروانی من کمک میکرد وباور لیاقت در من در حال شکل گیری بود که من انقدر دارم شکر خدا که می تونم اینقدرش رو مثلا باعشق ببخشم…
اما هنوز در مورد یه چیزهایی باور کمبود دارم، حس عدم لیاقت دارم، ولی حداقل میدونم ریشه اش از کجا داره آب میخوره…
حداقل میدونم چرا هنوز چنین حسی در وجودم هست ودارم روش کار میکنم، وشکر خدا تمرین ستاره قطبی یکی از راهکارهایی هست که باعث شده وقتی من می بینم خواسته هام به راحتی اجابت میشه پس چرا بیشتر وبهترشو وبزرگترشو نخوام و الان یه مدته دارم روی این موضوع کار میکنم که فقط باید از ته دلم بخوام وتصویر سازی کنم که دارمش، تا موجود بشه، وقتی من چیزی رو میخوام که بهم حس خوب میده، برام مفید هست وضرری برام نداره چرا جهان باهاش مخالفت کنه، مگه غیر اینکه قوانین جهان بر پایه ی خلق کردن هست، تو هرچیزی بخوای حتی اگه به ضررت هم باشه اگه توفرکانسش باشی تواون فرکانس دریافتش میکنی حتی اگه برات بدباشه وبهت آسیب بزنه…
حالا وقتی که من چیزهای خوب میخوام باید توفرکانسش قرار بگیرم به قول شما استادعزیزم از قبل همه چیز تواون فرکانس هست من باید تواون مدار قرار بگیرم تا مال من بشه…
واقعا چه حس خوبیه، اینکه از باور محدود کننده ای مثل اینکه ثروت خوب نیست، خدا ثروتمندهارو دوست نداره، ادمهای ثروتمند کافر وبی خدا هستند، برسی به باور اینکه خداوند ثروتمند بودنت رو دوست داره وبهت همه چیز عطاء میکنه وقتی می بینه اون ثروت باعث شده تو جهان رو گسترش بدی وهمیشه در ناز ونعمت و قدردانی وسپاسگزاری و بخشندگی باشی…
الهی هزاران بارشکرت بابت این اگاهیهای ناب
بابت شما استاد عزیز دلم
بابت همه چیز خدا رو سپاسگزارم
ولی تمرین
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت یک روز دیگه ای که در مسیر او حرکت کردم و احساس خوبی داشتم
و اما تمرین این فایل
از آخر شروع میکنم تا یادم بیاد و بنویسم به امیده خدا
پارسال با پسر داییم داشتیم میرفتیم یه سفر کوتاه که تو مسیر یه نفر بساط کرده بود و زده بود کفش اسپورت 100هزار تومن
و پسر داییم نگه داشت ،گف برا چن روزی که اینجام یه جف بخرم تو باشگاه استفاده کنم و رفتیم نگا کنیم و یه جفت خرید و کفشا ظاهر خوشگلی داشتن و یه جفتم برا من خرید و گف یه جفتم تو وردار
دو جفت کفش شد 200هزار تومن
یعنی شما فک کن یه کفش 100هزار تومنی ،حتی اگه 100هزارتومنشم سود باشه ،بازم برا طرف کمه .
آقا ما آوردیم و من چند باری پوشیدم تو باشگاه و اینور اونور ،اصن پلاستیک خالص بود و به جوری پا توش بو میگرف که اصن اوضاعی بود ،پاهای من اصن جندین ساله که یادم نمیاد بو بده ،حتی اگه یک شبانه روز تو کفش باشه ،وای دیگه به لطف کفش صدهزار تومنی شد دیگه ، حالا این تجربه ضرری نشد برام و هزینه تعمیر و فلان که ندادم و اصن پولیم بابت کفش ندادم ولی خب دیگه واقعا برام تجربه شد ،البته نمیشه هم راجب قیمت بگی که چون قیمتش بالاست جنسش خوبه با چون قیمتش پایینه جنسش بده ها ،مثلا من فک کنم سال 92سه اینا بود از بندر عباس که مهمون رفته بودیم اونموقع یه تیشرتت از بساطی خریدم 7هزار تومن و اون تیشرت و من فک کنم سه سال پوشیدم ،اصن نه رنگش میرف ،هر چی میشستی انکار تازه تر میشد ،یه تیشرت رنگ بنفش روشن که جلوش نوشته بود به انگلیس اپل و خیلیم دوسش داشتم هنوزم یادمه ،انقد پوشیدم که خراب نشد ،دیگه اندازم نشد بعدش ،یعنی میخوام بگم که بحث درونیه نه که بگم آقا من جنس ارزون بخرم یعنی احساس عدم لیاقت دارم یا باور کمبود دارم ،نه بحث اینه که با چه باوری من اون تیشرت و یا اون وسیله و لباس ارزون و میخرم ،با این باور که عع چقد قشنگه و به دلم نشست که بخرم ،یا نه با باور اینکه حالا این ارزونه و نمیخواد برا یه لباس انقد هزینه کنم و هزارتا بهونه بیارم تا باور کمبود رو بخوام سرپوش بزارم روش
مثال :ایلان ماسک که ثروتمندترین شخص دنیاس تیشرت 7دلاری تنشه ،خب باور کمبود که نداره ،حال کرده اصن به هزار و یک دلیل یا اصن ظاهر براش مهم نیست یا هر چی ،در هر حال اون انتخابش بوده ، البته اینم گفتنش خالی از لطف نیست لای پرانتز بگم (خیلی ها اصن نمیتونن حتی به سلیقه ی خودشون لباس انتخاب کنن و میرن یه لباسایی از یه برندهای گرون میگیرن که اصن لباسه رو مفت بدن من خودم نمیپوشم ،اون طرح و اون تیپ رو ،ولی خب به طرف میگی بابا این چیه پوشیدی و این همه ام هزینه کردی و اینا ،بعد توجیهش چیه ؟؟؟میگه برو بابا اینو فلان سلبریتی میپوشه تو کجای کاری اگه بد بود که اون نمیپوشید !!!و این قدم پولشه و اینا
یعنی انتخاب های ما میتونه باورهای مختلفی پشتش باشه ،ولی خب دیگه ما که نمیتونیم به خودمون دروغ بگیم ،ما میفهمیم موقع خرید چرا ارزون میخریم ؟؟؟به خاطر باور کمبود دست و دلمون میلرزه یا نه باور به فراوانی داریم و از بین اون همه مثلا لباس گرون حال کردیم که این لباس ارزونه که خیلی طرحش خوشگله رو بخریم حتی اگه بدونیم که مثلا 10روز دیگه خراب میشه و باید بنداریمش دور
پس قیمت اصن ملاک نیست اون باور پشت این انتخاب ها و تصمیم ها ملاکه ،
مثلا یه هفته پیش تو همین بحث لباس ،دهات بودم که هفته ای یه بار میان بساژ میکنن و یه تیشرت خریدم 270هزار تومن و اصن هدایتی شد و انقد عاشق این تیشرتم که دلم تنگه دوباره بپوشمش زود ، و همین تیشرت رو شما بوتیک آشنا داشته باشی و بری از بوتیک بخری یه منتم سرت میزاره و میگه اینا 600تومنه برا تو 550میرنم و زرتی کارت رو میکشه و بعد مثلا من خودم پارسال حال میکردم و میگفتم از بساطی نمیخرم و از بوتیک میخرم و کلاسیک رفته بالا. تو خیاله خودم ،در حالی که همون شلواری که از بوتیک خریدم 800هزار تومن توی فروشگاه ارزانسرا گذاشته 500هزار تومن دقیقا همونو ،
پس بحث باوریه که پشت این خرید داریم
هودی خریدم 700هزار تومن از بوتیک و همون هودی و دیجی کالا گذاشته 250هزار تومن ،
خب وقتی که یه جنسی رو من میدونم که دقیقا همون جنسه و دوتا مغازه اونورتر 200هزار تومن ارزونتر میده ،من چرا گرون بخرم به هوای اینکه من باور به فراوانی دارم و اشکال ندارد بیا این 200تومن بیشتر میخرم !!!!اینها مرزهای باریکیه که باید بدونیم چی به چیه
و خب توی بحث ابزار مثلا یا غیره
یادمه یه ماشین موزر خریدم سوغاتی برا پدرم 80هزار تومن و فک کنم سه بار استفاده شد 5سال پیش ،ولی خب یه موزر خریدم 550تومن هر بلاییم سرش میاری کار میکنه مث بنز ،خب به هوای اینکه هم سوغاتی ببرم و هم دست خالی نباشم و از همه مهم تر ارزونم هست ، یا سه ساعت خریدم بازم برا پدرم چند سال پیش اون فقط زرق و برق داشت و ظاهر رنگشم طلایی بود 150تومن دادم و اونم که اصن پدرم ننداخت و یه مدت بعد این کار نکرد
یا تو بوتیک رفیقم بودم طرف اومد داخل و ادکلن داشت و گف بخرید و اینا ،ادکلن و میداد 150هزاررتومن و منم گفتم دست خالی را نندازم و اتفاقا 150تومن تو جیبم بود نقد و دادم بهش و رفیقمم از محرم تیشرت مشکی تو مغازه مونده بود و گف کسی اینارو نمیخوره و یه ادکلنم اون برداشت و یه تیشرت مشکی داد از اینا که شبیه گونی ارده و به هیکل طرفم میخورد و پسندید اتفاقا و خب من اون ادکلن و برا مگسا تو بنگاه استفاده کردم ،
اسپری خریدم مثلا 100هزار تومن موندگاری نداشت اصن ،ولی مثلا از یه ادکلن فروشی اسپری گرفتم گف این اصل فرانسس و راستم میگف یه پیس میزنی بوش تا یه هفته میمونه یا عطر تام فورد پر کردم زمستون تو این شیشه نازکا که اندازه ی انگست اشارس و برا اونم 300دادم و اونم فوقا العادس موندگاریش و اینا یه کوچولو اسپری میکنی روی لباس که البته غلیظه و رو دستم اسپری میکنم و بعد میزنم که لکه نگیره و لباس و چند بار میشوری بازم بوش میاد ، و بازم میگم تو ایران ما ماشاالله همه چی در هم بر همه و نمیشه از قیمت قضاوت کرد خیلی موقع ها ،توهمین مثال اسپری و اینا من اسپری این بار از فروشگاه خریدم 60تومن و بوشم واقعا عالیه و موندگاریشم خوبه ،مهم اون باوریه که پشت این انتخاب و خرید هست
یه پرایدی داشتم که نمیخوام وارد بحثش بشم ،اندازه قیمتش من هزینه تعمیر دادم ،واخرشم نمیدونم چی شد اصن پولش و اینا ،
یه گوشی ساده گرفتم سال 95با کارتنش از مغازه با گارانتی وگوشی اصله اون زمان 90تومن دادم که پول خوبی بود برا اون گوشی و هنوزم که هنوزه دارمش وعین ساعت کار میکنه ،برا پدربزرگم گوشی خریدم و برا داداشم خریدم که پدربزرگم به رحمت خدا رفت و گوشی دست مادربزرگمه و 8نه ساله که داره استفاده میشه اونم اصله سامسونگه و پول خوبی دادم ، کلا جنسی که واقعا میدونیم خوبه ،پول خوبیم باید براش داد ،اما وقتی میدونیم جنسی اونی که ما میخوایم نیست و فقط چون ارزونه و اینا ،باید برگردیم و کنکاش کنیم و اصن پول دادن به جنسی که به خاطر ارزونی داریم میخریم به نظرم حتی بی احترامی به پولیه که خیلی با ارزشه .
خیلی مثالا باید باشه و اینا خب یادم اومد و امید وارم بیشتر تو این زمینه روی خودم کارکنم و تجربه کردم وقتی که آدم اون جنسی که میخواد رو با احساس لیاقت و باور فراوانی و با دلی قرص میخره حالا لباس اگه باشه ،اثن وقتی توی تنشه ، اون حس قدرتی که از این خرید میگیری ،اون احساس لیاقتی که از این خرید میکنی که تخفیف نخواستی و اونی که دوس داشتی و بدون توجه به قیمت و…. میخری ،چندین برابر آدم و رشد میده و طبق قانون باید پول آسانتر وارد زندگی بشه توی این مثال ،چرا ؟؟؟چون با احساس لیاقت و با قدرت خرید کردیم و این پیغام رو به دنیا دادیم که من ارزشمندم و هر چی رو که بخوام رو میخرم و این با هر بار خرید تقویت میشه و آرام آرام مبلغ خرید هام بالا میره و این یک قانون است .
در پناه الله یکتا .
بنام خدای مهربان
سلام به استاد و مریم خانم و دوستای عزیزم؛
من از بچگی تاحالا تو این زمینه ی دوباور فراوانی و عزت نفس خیلی مشکل داشتم
مدام دنبال خرید ای ارزان وبی کیفیت بودم ؛
همیشه لباسای آشغال وارزون می خریدم و بخیال خودم اینجوری صرفه جویی می کردم ؛
اما همیشه لباسان بادوبار شستن از رنگورو می افتادن ،وهرچی بیشتر لباس می خریدم ،هیچ وقت لباس مناسب وباکیفیتی نداشتم .
از بچگی این باور تومن شکل گرفته بود که مثلا زن خوب باید کم خرج کنه .
هیچ وقت خودمو لایق چیزای باکیفیت نمی دونستم .
ودقیقا هم زندگیم خیلی به نداری وسختی گذشت ،بخاطر همین باورهایی که داشتم.
.یه اتفاقی که بخاطر خسیسی و باور عدم فراوانی و عزت نفسم اتفاق افتاد،این بود که من یه گوشی برا پسرم خریدم وبیچاره هرچی گفت :(برا گوشیم یه گارد بخر ،گفتم حالا میخرم عجله نکن.بااین که پول داشتم نخریدم .ودقیقا دوروز بعد ازدستش افتادو شکست .ومن دوباره مجبور شدم یه گوشی دیگه براش بخرم .
هزاران بار اتفاق افتاده ،که یه ابزار لازم داشتیم و من پولشو داشتم و نخریدم چون خودمو لایق اون وسیله نمی دونستم و بعدها که اون وسیله لازم میشد ،یامن پولشو نداشتم بخرم یا اونقد گرون شده بود که دیگه نمیشد خریدش ویا کلا دیگه ازون ابزار با کیفیت گیر نمیومد .
الان یه سالی میشه من بااستاد آشنا شدم وهرچی بیشتر جلومیرم ،بیشتر می فهمم که چقد باورای محدود کننده تو زمینه ی ثروت داشتم .انشالا به امید خدا میخوام با جدیت بیشتر رو خودم کار کنم .
از استاد وهمه ی دوستان بسیار ممنونم .🌼🌼🌼
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام
کُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُوراً (20) اسرا
ما از عطاى پروردگارت، اینان (فرصت طلبان) و آنان (دنیا طلبان) را کمک مى کنیم و عطاى پروردگارت از کسى منع نمى شود.
من چند سال پیش یک عدد دریل برقی خریدم که گران ترین و باکیفیت ترین بود و پول زیاد هم بابتش دادم اما الان بسیار بسیار خوشحالم چون خیلی خوب داره کار می کنه و قیمت آن چند برابر شده