جهان مانند آینه عمل می کند - صفحه 70 (به ترتیب امتیاز)

سلام به همگی !

دیروز تصمیم گرفتم این سفر رو شروع کنم و با تمرکز روی شکر گذاری و تمرکز بر نکات مثبت شروع به پاکسازی ذهنم از ترس ها و نگرانی ها ( شرک ) کردم و اتفاقی که امروز افتاد از این قراره:

دخترم تقریبا ۴ سالشه متولد سوئد هستش و اختلال در گفتار داره که دکتر گفت این اختلال اوتیسمه، من و همسرم شوکه شده بودیم و نتونستیم باور کنیم که این حقیقت داره چون هیچ ریشه ژنتیکی وجود نداره البته بحث اوتیسم تخصصی و طولانیه که ازش میگذریم. اطرافیان به خصوص روانپزشک کودک و پرسنل مهد هی با رفتار و گفتارشون اظهار میکنن که بپذیر کودکت نمی تونه یه کودک نرمال باشه توقع یک کودک نرمال رو ازش نداشته باش و کلا بمباران میشدم با باورهای بقیه از اوتیسم ( اوتیسم یه طیفه و لزوما همه اختلالات به یک شکل نیست و من میبینم که دخترم با وجود دو زبان در خانه، داره سعی میکنه یاد بگیره حرف بزنه ) ولی من از استاد شنیده بودم که حتی قانونها و واقعیت دیگران یه باور هستش و لزوما واقعیت من نمی تونن باشن. دیروز یه فایل لایو از استاد شنیدم (قسمت ۲۳) که در مورد این بود که وقتی بقیه از شرایط بد میگن ، شکایت میکنن ما باید چیکار کنیم . استاد گفتن که : ذهن من هر وقت که این حرف ها رو میشنوه تنها چیزی که بهش فکر میکنه پیدا کردن الگوهایی هست که می تونه به من کمک کنه ! و مهم اینه که ما ذهنمون رو درست کنیم و جهان ما رو هدایت میکنه به سمت مسیر درست!

منم امروز صبح که بیدار شدم با حس خوب دخترم رو اماده کردم برای رفتن به مهد کودک ، به خودم گفتم دیگه با کسی تو مهد بحث نکن ( چون از شرایط مهد و میزان اگاهی پرسنل از طیف اوتیسم ناراضی بودم )و مقاومت رو بزار کنار تسلیم باش و شکرگذار ، روی خودت کار کن و نخواه که بقیه رو تغییر بدی ، به خودم گفتم انقد روی یه اتفاق بد تمرکز نکن تا بتونی اتفاقات خوب رو هم ببینی! و به یاد اوردم لحظات خوبی رو هم که دخترم توی مهد تجربه کرده بود و سپاسگزاریم بیشتر و بیشتر شد و در نتیجه احساسم بهتر و بهتر شد 😊

حالا که من تعهد دادم و شروع کردم به بهتر کردن باورهام پس طبق گفته استاد نیاز به یه الگو داشتم که نشونم بده اون چیزی که من میخام میشه ! و الگویی که من نیاز داشتم این بود که که نشونم بده یه انسان که اوتیسم داره هم می تونه مثل بقیه زندگی عادی داشته باشه و توی زندگیش وکار و علایق و درسش موفق باشه و از جامعه جدا نیوفته!

وقتی داشتم از مهد برمی گشتم صندوق پستیمو چک کردم و هفته نامه رو دیدم . وقتی داشتم ورق میزدمش ( در حالت عادی مستقیم توی سطل بازیافت کاغذ میندازمشون! ) توی قسمت اطلاعات نوشته بود: کنجکاوی بیشتر در مورد طیف اوتیسم بدونی برو به این سایت ! من قبلا از شنیدن اسم اوتیسم هم استرس میگرفتم و حال بد بهم دست میداد ولی چون تصمیم گرفته بودم تسلیم باشم و مقاومتمو بزارم کنار رفتم توی اون سایت ( این واکنش من هم یه نوع مقاومت ذهنی بود ) و اونجا بود که بارقه های امید شروع به باریدن کردن، اولین صفحه مقاله ای بود در مورد یک دختر خانوم متولد سوئد با پدر و مادر خارجی و دیاگنوس اوتیسم داشت ( دقیقا مثل شرایط دختر من) ولی در نوجوانی این دیاگنوس کلا حذف شده بود!!!! و کلا شرایط عادی داشت و لازم نبود مدرسه مخصوص کودکان استثنایی بره!!! من با خودم گفتم بفرماااااا اینم از هدایت برای پیدا کردن الگو :))) مقاله رو خوندم از طریق اون سایت باهاش تماس گرفتم با هم صحبت کردیم در مورد خودش گفت و کارایی که مادرش براش انجام داده بود و خیلی سر نخای دیگه که دارم با تعهد روشون کار میکنم 🤗

❤️ پروردگارا شکرت ❤️ از صمیم قلب خدا رو شاکرم به خاطر اینکه هدایتم کرد که دیروز اون لایو استاد عباسمنش عزیز رو بشنوم و باز هدایت شدم به سمت الگوی موفقی که با وجود مشکلات مشابه من ،تونسته موفق بشه. امیدوارم این متن به تو دوست خوبم هم کمک کنه.

موفق باشی🌹