«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2079 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2290 روز

    استاد عزیزم و دوستای گلم سلااااااااام

    خدا چقدر همه مون رو دوست داشته که در مدار شنیدن و دیدن این آگاهی ها قرار گرفتیم و داریم میریم به سوی زندگی مطلوبمون

    تا به الان سالهای زیادی رو پشت سر هم گذاشتم عید قربان هم سپری کردم همیشه به این بخش از قرآن میگن قصه ها و یا داستان های قرآنی من خودم به شخصه تا حالا با این دیدگاهی که استاد بهش نگاه کردن نگاه نکردم به چشم قصه دیدم که مثل قصه های شبی بوده که مادربزرگ و پدر و مادر برامون تعریف می کنن.

    مو به تنم سیخ شد واقعا ابراهیم چه شخصیت برجسته ای داره اصولا آقایون وقتی بچه دار میشن تا مدت ها مثل پروانه دور همسر و بچه شون هستن آخه حضرت ابراهیم چقدر به خدا توکل و اعتماد داشته که همسر و بچه کوچیکشو اونم تو صحرا ول میکنه میره یعنی اصلا این حد از توکل تو ذهنم جا نمیگیره معلوم خدا این بنده رو دوست خودش در قرآن معرفی می کنه تازه این کار انجام بدی بعد دوباره بعد 20 سال حالا که بچه ات بزرگ شده تمام سالهای کودکی پدر در کنارش نبوده برگردی و بگی برگشتم اونم بخاطر چی بخاطر ماموریتی که خدا بهم داده میخوام تو راه خدا قربانیت کنم خدای من چرا تا حالا این از این به بعد میگم حقایق قرآنی نه قصه های قرآنی رو درک نکرده بودم خدا رو صد هزار مرتبه شکر مدارم بالا رفته که این فایل با اینکه قبلا هم گوش داده بودم این دفعه درکش کردم یعنی اگر بتونیم حضرت ابراهیم رفتار و منشش و اعتماد و توکلش به خدا رو در زندگی الگوی خودمون بذاریم جمله “بدون اذن خداوند حتی برگ درخت روی زمین نمی افته” درک می کنیم دیگه وقتی میایم سرکار از اینکه مدیرمون ما رو میخواد مثل گنجشک قلبمون نمیزنه دیگه وقتی بچه مون یکم دیر میاد یا اگر روی زمین بیفته حالمون بد نمیشه و فشارمون نمیفته اینا همه بخاطر این که توکل نداریم چطور حضرت ابراهیم یک لحظه فکر نکرد شاید شب حیوون های وحشی به خانوادش حمله کنن یا شاید آب گیر نیارن و تو بیابون از تشنگی بمیرن اینا حتی به ذهنش نیومد که اگر میومد پاش برای رفتن شل میشد بله اون به خدا توکل داشت و از خدا یه خواهش کرد که خدای مهربونم اینا تنها تو این بیابون نمونن اینبار حرف استاد درک میکنم که به مقام حضرت ابراهیم غبطه میخورن منم الان دارم فکر میکنم که با این حد از توکل داشتن به خداوند چقدر زندگی قشنگ میشه خدایا خیلی دلم میخواد توکلم هر روز بهت بیشتر شه تو این راه کمکم کن هدایتم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1951 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    روز سوم سفرنامه روزشمار تحول زندگی من

    میخوام همیشه اول کامنتم نتایجی که کم کم داره وارد زندگیم میشه رو بنویسم تا با نوشتن و دیدن و به یاد آوردن این نتایج بتونم با قدرت بیشتری مسیر سفرم رو ادامه بدم و بعدها یادم نره که از کجا به کجا رسیدم..‌

    امروز و با شنیدن بارها این فایل زیبا یک کار به من پیشنهاد شد که قراره از چند روز دیگه شروعش کنم فارغ از اینکه کاره حتما انجام میشه یا نه خیلی خوشحالم شاید از نظر مالی خیلی من رو جلو نندازه اما قطعا زندگیم روغنکاری میشه و از همه مهمتر که بخاطرش خوشحالم اینه که دارم به خودم میگم دیدی دیدی داره نتایج از راه میرسه دیدی خدا داره بهت پاسخ میده و این بسیار احساسم رو خوب میکنه چون من قراره توی این سفر تاتی تاتی کنم و راه بیفتم خدایا سپاسگزارم.

    نمیدونم چرا با این سفر همش به یاد بچگی هام و اتفاقاتی که افتاده که باعث شده یه باور در من شکل بگیره یا یه سوال بی جواب برام پیش بیاد میفتم که الان و با این فایل ها میفهمم که اون باور غلط بوده و درک میکنم چرا غلط بوده یا به جواب سوال بی جوابم در کودکی میرسم به هرحال خداروشکر به قول کامنت یکی از دوستان برای من که همش سوده و سوده و سود…

    و اما این فایل زیبای پر از آگاهی درباره اعتماد به رب و تسلیم بودن

    خانواده پدری من انسان هایی به شدت مذهبی و معتقدی هستند و هر ساله به تقلید از حضرت ابراهیم در روز عید قربان گوسفند قربانی میکنند بدون اینکه فلسفه این کار رو بدونند یعنی من بچه مسلمان که تازه در یک خانواده ی بسیار بسیار مذهبی بزرگ شدم فلسفه این کار رو نمیدونستم و اگه تا چندسال پیش از من می پرسیدن در روز عید قربان چه اتفاقی افتاده من همون داستان همیشگی رو میگفتم(حتی توی استخدامی هم پرسیدن و من همین جواب رو دادم و جالبه نمره کامل بهم دادن)واقعا توی جامعه چقدر سطحی به همه ی مسائل نگاه شده و همون درک و نگاه رو هم به ما یاد دادن و من شما استاد عزیز رو خیلی تحسین میکنم که با مطالعه و درک قرآن و آموزش این مطالب به ما باعث شدین ما هم یه نگاه دیگه و یه درک دیگه به این مسائل داشته باشیم که به خودمون و زندگیمون کمک میکنه.

    من فقط ظاهر قضیه رو دیدم من فقط ظاهر دین رو فهمیدم من اصلا تسلیم بودن رو یاد نگرفتم و اونقدر بلدش نیستم که حالا حالاها باید تمرینش کنم من حتی اونقدر تسلیم بودن رو تمرین نکردم که هر وقت میخوام کاری رو شروع کنم به جای اینکه این باورهای زیبا رو در زندگی پیاده کنم که بگم من شروع میکنم من حرکت میکنم و خدا کمک میکنه و بارم روی زمین نمی مونه رو نمیتونم اجرا کنم بلد نیستم اجرا کنم و همش میگم نه هروقت اون کار و اون کار و اون کار درست شد اونوقت منم یه حرکتی میکنم خوب آخه این که دیگه اسمش ایمان نیست این که تسلیم شدن نیست این که توکل کردن نیست یادمه اوایل ازدواجم هروقت مشکلی برام پیش میومد(که معمولا خیلیم زیاد بود و منم از سن خیلی کم ازدواج کردم) بابام بخاطر اینکه مثلا دلداری ام بده و یه حس امید بهم بده همیشه بهم میگفت نگران نباش و 《به خدا توکل کن》بعد به خدا منم خیلی دوست داشتم به خدا توکل کنم ولی نمیدونستم دقیقا باید چیکار کنم چون از بچگی فقط این جمله ی زیبای《به خدا توکل کن》رو شنیده بودم ولی هیچوقت هیچکس نگفت بابا این توکل یعنی چی هیچکس نگفت این تسلیم بودن یعنی چی هیچکس نگفت تسلیم بودن یعنی پاشو با حال و احساس خوب برو دنبال کار و مطمئن باش بارت رو زمین نمی مونه و کارت انجام میشه و تو تنها نیستی خدا هدایتت میکنه…

    استاد یه جمله طلایی گفت نشانه تسلیم بودن احساس خوبه چیزی که من هیچوقت نتونستم داشته باشمش پس یعنی من تسلیم نبودم و من ایمان نداشتم چون هربار با کوچکترین تضادی احساسم بد میشد و وقتی خانواده ام میگفتن خدا داره امتحانت میکنه من بیشتر حالم بد میشد و میگفتم پس این امتحانای خدا کی تموم میشه چرا فقط من رو امتحان میکنه و چرا نتیجه تغییر نمیکنه نتایج بد ادامه دار بود چون احساس من بد بود احساس من بد بود چون من تسلیم نبودم چون من ایمان نداشتم چون ترس سراسر وجودم رو گرفته بود و خدا رو یه آدمی فرض میکردم که بیکاره و صبح تا شب کارش اینه که از من امتحان بگیره و اونقدر توی ذهنم بخاطر باورهای اشتباه به این خدا شکل های عجیب و غریب داده بودم که باور نداشتم خدا میتونه من رو از گرداب این همه مشکلات نجات بده و به جای توکل و تسلیم و ایمان به خدا شروع میکردم قدرت دادن به عوامل بیرونی و میگفتم آره فلان شخص نماینده شهرم باید من رو از این مخمصه نجات بده و چه راحت ایمانم به شرک تبدیل میشد و من هرروز گیج تر از دیروز که چرا مشکلات داره بزرگ و بزرگ تر میشه…

    واقعا خداروشکر قبلا من این فایل ها رو در سفرنامه یا جدا و در سایت دیده بودم اما هرگز این قدر آگاهی درک نکرده بودم و اینقدر باورهای مخربم رو نکشیده بودم بیرون و این همش بخاطر اون هدایت آشکاری بود که خدای بزرگ منو به این مسیر وارد کرد واقعا هرروز دارم به احساس آرامش بیشتری میرسم امیدوارم بتونم مثل الگوهای زندگیم یعنی حضرت ابراهیم و استاد عزیز این حد از توکل ایمان و تسلیم بودن رو در زندگی ام پیاده کنم.

    سپاسگزارم استاد بابت فایل زیبا

    سپاسگزارم خانم شایسته بابت این سفرنامه پر از آگاهی

    سپاسگزارم از تک تک عوامل سایت

    و سپاسگزارم از خدای بزرگ که این همه منو دوست داره و عاشقانه مشتاق رشد منه بدون اینکه قضاوتم کنه

    ❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    روز شمار سوم

    تکرار دوباره با آگاهی بیشتر

    سلام خدمت تمام دوستان عزیزم استاد جانم

    چه گفتی استاد اعتماد به رب

    اعتماد به رب یعنی اعتماد به اصل منبع انرژی

    یعنی یه عمر اشتباه زندگی میکردیم و فکر می‌کردیم باید هوای بقیه را داشته باشیم که روزی هامون را داشته باشند

    حقی که حضرت محمد عزیز درست گفت شرک در دل مؤمن ماند راه رفت مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شبه

    و هر لحظه باید هواسمون باشه که درگیر شرک نشیم

    توی اول صحبت هاتون گفتید فکر میکنید کیه که حاضر باشه بچه اش را وسط بیابون بزاره و بره؟

    الان این سوال را از هرکسی بپرسیم میگه بابا اونا فرققققفققق داشتند با ما بلاخره که الکلی پیامبر نشدند….

    ولی به خودم گفتم بلخ به قول استاد ما فقط میوه های درخت را میبینیم و حواسمون به ریشه ها نیست

    اون موقع که این ها با چیز های کوچیک ایمانشون را نشون می‌دادند ریشه هاشون داشته ساخته می‌شد و اون. موقع است که بی پیدا می‌کند با وسعت کهکشان که پراز ایمان واقعی به رب هست

    وقتی یادم که استاد تو روز شمار دوم آیه های قرآن را معنی میمنی که موسوی قتل کرد ولی شد موسی بهم خاطر نشان میشه که آره میشه تغییر کرد و به خودم میخندم و میگم تو با این سنت نمیدونستی موسی قتل کرده و بعد حتی پیامبر شده و در جواب به خودم میگه بعله حتی درک قسمت اول ماجرای موسی چیزی بوده ما من این چندسال در ندارش نبودم و نیاز بود ذهنم آگاه تر بشه

    الحمدلله

    و حالا من اومدم که خوب زندگی کنم و دنیا را جایی بهتر برای زندگی کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    زهرا راد گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خداوند بخشنده و یاری رسانم

    سلام استاد عزیزم مریم مهربان و دوستان همراه فوق العاده

    خدارو شکر برای این آگاهی ها ،برای شما استاد عزیز،خداروشکر برای دوستانی که درکشون و کامنتهای ارزشمندشون دریایی از معرفت نابه .

    استاد عزیزم تفکرتون ،تعمقی که نسبت به هر مسئله دارید و نتیجه ای ‌که به آن هدایت شدید رو تحسین میکنم .انگار فطرتم تشنه ی همین جنس از آگاهی است .شما حرف می‌زنید و من اشک میریزم ،شما از ابراهیم و جنس ایمانش میگید ،در وجودم انگار غوغایی به پا میشه که من هم می‌خواهم اینگونه باشم ،من هم می‌خواهم تسلیم باشم من هم می‌خواهم بسپارم و امیدوار و با نهایت ایمان زندگی کنم .

    برای رسیدن، مسیر می‌تواند کوتاه شود به شرط اراده ی من ،ساختن باور های درست و توحیدی.

    اونجا که گفتید وقتی یه نفر تونسته ما هم میتونیم کمی درکش برام سخت بود چرا که یاد گرفته بودم که امامان و پیامبران معصوم هستن و اشتباه نمیکنن چرا که انتخاب شدن از اول ،انگار مسیری برای رشد نداشتن اونها انتخاب شده بودن .

    برای همین تلاشی برای مانند اونها بودن نداشتم چرا که برام دور از دسترس بودن ،اما با صحبت شما فهمیدم که ابراهیم برای خلیل الله شدن ،خواستنی قوی داشت و اثبات ایمانش اون رو پیامبر کرد .و این به من نشون میده اگر تلاش کنم و بخوام و من هم در این مسیر پیش برم رسیدن به این چنین مقامی غیر قابل دسترس نیست .شکر واقعا .

    در مورد فرزند نکته ی زیبایی گفتید بهترین کار برای حمایت از بچه ها ،حمایت نکردنشون هست .آره باید مسیر رشدشون رو خودشون طی کنن،باید انتخاب کنن ،باید پیش برن،درس بگیرن و رسیدن به هدف رو تجربه کنن اون هم فقط با باورها و افکار و تلاش خودشون نه هیچ عامل بیرونی از خودشون .

    نشانه ی تسلیم بودن ،آرامشه ،رها باشی و بسپری به خدای مهربان و بدونی به بهترین شکل برات درست میکنه ،اون آسمان و زمین رو مسخرمون کرده تا بشیم اشرف مخلوقات. به اندازه ی ایمانمون از قدرت خدایی که در وجودمون نهفته، استفاده می‌کنیم، واقعا چه حیف میشه عمر آدم بگذره و نتونسته باشه خالق خواسته هاش باشه، مثل اینکه یه ماشین درجه یک آخرین مدل بهت داده باشن ولی تلاش نکنی یاد بگیری باهاش سواری کنی فقط داریش.

    چه آدمهایی که اومدن و رفتن بدون اینکه بتونن حتی تو زندگی خودشون تاثیر گذار باشن چه برسه به این جهان .واقعا تو وجودم میخوام که جزو بهترین ها باشم تو شاگرد زرنگا که لحظه ی رفتنشون خودشون از تلاششون و دستاوردهاشون راضین و نمره ی قبولی رو به خودشون میدن .دلم میخواد آزاد و رها و فارق از تمام مسائل دنیا لحظاتم پر باشه از حضور خدا و به قول استاد شهودی زندگی کنم برای هر قدمی هدایت بخوام و با تایید او قدم بردارم .شهودی زیستن عالمی داره .من میخوام من میخوام واقعا جزو این دسته باشم،زندگی با حضور خدا به تمام لحظه هام ارزش میده انگار که اون لحظه رو به معنای واقعی زندگی کردم .

    اگه به گذشته ام برگردم عمرم رو بخوام حساب کنم به عددی بسیار کمتر از سال تولدم تا امروز میرسم .آخه فقط لحظهایی که وصل منبع الهی بودم و سرشار از شادمانی اون زندگی منه .و واقعا زنده بودم.

    خدایا میخوام به معنای واقعی زندگی کنم .

    میخوام شادی رو برای تمام لحظه هام داشته باشم .

    میخوام ایمانی ابراهیم گونه رو داشته باشم .

    میخوام هر لحظه ام پر باشه از آگاهی و معرفت ناب .

    میخوام دستی از دستان تو باشم برای آدم هایی که میخوان زندگی شون رو بسازن .

    میخوام رسالت زندگیم رو تجربه کنم ،اون رسالت و طرح الهی که به خاطرش پا به این دنیا گذاشتم .

    میخوام انسان های بزرگی مثل حضرت ابراهیم رو بشناسم ،درک کنم و پا تو مسیرشان بزارم .

    میخوام شاکر باشم .زیبابین باشم .آرامش برای هر لحظه ام داشته باشم .

    میخوام در صلح باشم با تمام هستی ،میخوام به گسترش این دنیا کمک کنم ….

    استادم سپاس سپاس

    من تیک خوردن خواسته هاتون رو میبینم

    اینکه در مسیر رسالتتون قدم برمی‌دارید و الان چقدر به خواسته‌ی دیگه ای که گفتید نزدیک شدید اشاعه توحید در سراسر دنیا .

    و حتما به این خواسته هم می‌رسید که ایمانی چون حضرت ابراهیم بسازید .

    دوست دار شما ،مریم عزیز و تک تک همسفرا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      چقدر قشنگ نوشتی زهرای عزیز ،

      چقدر خوب و با احساس چند روزی بود با تمرکز نمیتونستم کامنت بخونم و وقت بذارم الان اومدم اینجا و کامنتتو خوندم چقدر دلم آروم گرفت و شاد شدم ،

      در پناه خداوند عزیز و بزرگ ،با ایمان و شاد از تمام لحظه هات لذت ببری همیشه …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1392 روز

    سفرنامه_قسمت 3 ..

    سلام به عزیزان . استاد نازنین خانم شایسته و دوستان عزیز

    من دو روز پیش هدایت شدم به سوره یوسف .خوندمش و با خودم هی این جمله رو بعد از خوندن هر ایه تکرار میکردم (اِااِ استادم اینو گفته بود اِاِ

    استاد قانون درخواستو گفته بود توحیدُ گفته بود شرک رو گفته بود ) من بعد از تموم کردن سوره یوسف فهمیدم که من بر اساس ظرفم آگاهی هایی رو از این سوره فهمیدم و میدونید من کجا ظرفم رو دارم بزرگ‌میکنم تا آگاهی بیشتری رو متوجه بشم تا بهتر بفهمم .

    همینجا توی این سایت با شما با آموزه های شما .

    من قبلا هم قرآن رو سعی کردم بخونم اما خب ظرف اگاهی های من خیلی خیلییییی کوچیک بود و به همون اندازه از قرآن برداشت میکردم یادمه از بین 10 تا ایه شاید من یک ایه رو کمی می‌فهمیدم و با خودم میگفتم ارههه اینو استاد توضیح داد که هر ظلمی فقط در قبال خودته .

    اما الان کمی بهتر میفهمم شاید قبلا 1 از 10 ایه رو می‌فهمیدم اما الان حد اقل 6 یا 7تا شو میفهمم هر چند هنوز عمیق نه .

    و تازه یاد گرفتم از شما اونجایی که نمی‌فهمم سر سری نگذرم حد اقل برم معنی کلمه رو سرچ کنم کمی فکر کنم خودمو اونجا قرار بدم چن بار بخونم از خدا هدایت بخوام الان وقتی یه ایه رو نمی‌فهمم تا مفهوم و منظور رو نفهمم دست از سرش بر نمیدارم .

    علاقه من بیشتر شده بیشتر تشنه هستم ببینم خدا چی گفته پیامبران چه عملی انجام دادن که نتیجه شده این .

    من هر بار که مرور کنم حتی یک ایه رو فهم من از اون ایه با بار اولی که خوندمش تغییر میکنه .

    و میدونید استاد .

    همه اینا به خاطر شماست شما مستقیم و بدون سخت کردن این آگاهی ها اون هارو توضیح دادین به ما .

    و من ،ما چقدر خوشبختیم که همچین استادی داریم استاد شما واقعا کلمه( استاد ) برازنده تونه

    و این فایل نشانه بعدی و هدایت خداوند برای منه برای این که اینبار سوره ابراهیم رو شروع کنم و توحید رو به خودم هدیه کنم و ببینم مثل های واقعی از قدرت خدا از توکل به خدا بدون چون و چرا .

    یک نکته ای که بعد از این که گفتین ابراهیم خواابی دید و آن رو از جانب خدا دونست بدون چون و چرا رفت اجراش کنه منو به فکر می اندازه که آخه اصلا حتی نگفت این فقط یک خوابه درسته یا غلط من خودم وقتی دلم میگه کاری رو بکن با هزار دلیل و منطق میام برسیش میکنم ببینم درسته یا نه ..

    شاید برای همین هم هست که من برای درک هدایت الهی گیج میشم و با خودم کلنجارر میرم که آیا این نشانه از طرف خدا بود یا نه و نمیتونم حتی توی کار های ساده این ایمان رو از خودم نشون بدم و چقدرررر جا داره که من رشد کنم توکل کنم و توحید رو با گوشت و خونم یکی کنم و با ذهن و قلبم هماهنگ .. .

    سپاس گزارم از شما خانم شایسته که این دوره سفر نامه رو شروع کردید و ردپایی به جا گذاشتید که من الان دارم از اون رد پا استفاده میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    سلام ب استاد عزیز و همه ی دوستان… من امروز با توکل ب خدا رفتم دکتر و نتیجه بعد جواب ازمایش ها مشخص میشه … میخواستم اینو بگم من اینجور وقتا خیلی نگران میشدم میترسیدم مخصوصاً وقتی شرایط این مدلی حساس میشد…. اما امروز آرومم توکلم ب خداس یقین دارم ک خدا جز خوب برام چیزی نمیخواد حتی وقتی نوبت نوارعصب گیرم نیومد گفتم حتما اینجوری ب صلاحمه و حتی من همراهمو اروم کردم … میدونم و یقین دارم قراره جوابا خوب باشه و ب هیچکس برعکس همیشه نگفتم برام دعا کنه ب خاطر قبول صفحه ی 2 فصل1….. من با فکر ارومم و اعتماد ب خدا جلو میرم و خیالم راحته ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    یادگار 3

    سلام استاد عزیزم و مریم خوبم

    سلام به همه هم فرکانسی های عزیزی که پر تلاش در این مسیر هستن

    استاد عزیزم

    اصلا این بحث توکل ابراهیم ماسوای تمام موضوعاته جهانه

    با اینکه اصلا خانواده مذهبی ندارم اما از همان کودکی که یادمه پدرم همیشه این اداب قربانی کردن رو داشت

    و چون شغلش دامپروری بود و شرایط مالی خوبی داشت

    خیلی براش مهم بود که حتما ی گوسفند چاق و چله قربانی کنه

    و خیلی خیلی براش مهم بود بخش اعظم گوشت به نیازمندان داده بشه

    میگفتن به 7تا خانواده گوشت قربونی بده نذرت قبوله

    ولی همیشه پدرم میگفت شما تعداد رو ول کنین هرکی از اقوام و اشنا و هم محلی میدونین نیاز داره براش ببرین

    خدا رحمت کنه پدرمو و روحش قرین آرامش

    همیشه کمک کردن به نیازمندا براش خیلی مساله مهمی بود

    پدرم بی سواد بود ولی هر کی می اومد خونه و از دین و اسلام میگفت پدرم بیشتر ترغیب میشد به کمک کردن یا همون صله ارحام

    پدرم شخص فوق العاده ای بود بی نهایت اعتماد بنفس بالایی داشت و همیشه و همیشه اولین اولویتش خودش و نوع زندگیش بود

    همه اقوام همیشه اصرار داشتن میگفتن تو که شرایط مالی خوبی داری برو مکه برو کربلا برو زیارت نماز بخون

    و اون همیشه میگفت خداوند این همه گوسفند داده دست من و من مسئولیت دارم و می دانم جز من کسی از این ها درست نگهداری نمیکنه

    من اگه از پس نگهداری این ها بیام یعنی زیارت کردم

    و جالب ی جمله رو همیشه میگفت

    اگه در یمنی پیش منی

    اگه پیش منی در یمنی

    و جالب همیشه میگفت اینو پیامبر گفتع

    همیشه مدل صحبت کردن پدرم برای همه جای سوال داشت

    اینکه این شخص ادم بی سوادیه

    روستا و دور از شهر زندگی میکنه

    چجور و ازکجا این کلمات رو اورده ؟

    به طرز عجیبی قانون رو رعایت میکرد

    همیشه میگفت بچه ها خودشون باید به فکر خودشون باشن من نمیتونم اینده کسی رو بسازم

    و این باعث میشد همه ما از بچگی مستقل باشیم

    و ی جمله که همیشه به ما بچه ها میگفت

    خدا به فریادتون برسه

    همیشه ما رو میسپرد به خدا

    الان که در این مسیر قرار گرفتم میفهمم چقدر پدر من قشنگ قانون رو رعایت میکرده

    و همیشه هر اتفاقی می افتاد به ما میگفت هر کاری میکنین نتیجش به خودتون برمیگرده

    روحش قرین آرامش

    نوع زندگی پدرم از همان کودکی ایمان به غیب رو برام روشن کرده بود

    اما خیلی کمرنگ

    در مدرسه که میگفتن حضرت ابراهیم به خاطر توکلش

    دو مقام امامت و پیامبری رو داشته ته قلبم ارادت خاصی بهش داشتم

    هر وقت هر جا حرفی از توحیدش میشد شاید ساعت ها فکرمیکردم هدفش چی بوده از این کارها؟

    رها کردن طفل شیرخوار و مادرش

    قربانی کردن پسرش

    بت شکنی ها

    و …..

    و گاها میگفتم نمیشد سرش بندازه پایین زندگیشو کنه

    وقتی در مسیر قرار گرفتم

    هر جا استاد حرف از توکل ابراهیم میزد میگفتم خدایا مگه ابراهیم چه خواسته ای داشته که چنین کارهارو میکرده؟

    اون زمان ی چادر برای سرپناه و ی غذای شکم مردم دیگه خواستع ای نداشتن که

    مثلا ماشین خاصی میخواسته

    خونه خاصی میخواسته

    سفر خاصی میخواسته

    گوشی خاصی میخواسته

    روابط خاصی میخواسته

    واقعا چه خواسته ای داشته

    مدت ها گذشت تا در کتاب استاد و فایل فهمیدم

    که ما انسان ها

    روح خداییم

    تکه ای از خداییم

    و گاها خود خداییم

    ابراهیم هم خود خدا بوده

    رسالت داشته

    باید به رسالتش عمل میکرده

    باید خداگونه رفتار میکرده

    باید توحید و توکلش رو ثابت میکرده

    باید از عزیزش میگذشته تا خدا عزیزشو بهش ببخشه

    نمیدانم اون لحظه تصمیم راحتی بوده یا سخت

    ولی درجه ای از توحید بوده که راحت از عزیزش میگذره

    و بعضی مواقع میگم خدایا ی وقتی به سرت نزنه بخوای از این امتحانا از من بگیریاااا

    اصلا اطمینان محض که من ردم و سر سوزنی چنین شهامتی ندارم

    شهامت چیه

    چنین ایمانی ندارم

    من حاضر نیستم از ماشینم بگذرم

    از جون عزیزم بگذرم ؟؟؟؟

    اووووووه

    اصلا چه قیاسیه ایمان من و ایمان ابراهیم

    اصلا جنس ایمان ابراهیم باعث شد خداوند به ابراهیم رسالت ساخت بنایی بده که بشه قبله مسلمانان که تا این لحظه با آمدن این همه پیامبر امام مو لای درز عشق ابراهیم و خدا نرفت

    اصلا من دارم از چی حرف میزنم خداوکیلی…..

    و اما….

    خوشحالم

    در مسیری قرار گرفتم که دارم جنس توحید و توکل ناب ابراهیمی رو میشناسم

    و قطعا استمرار داشته باشم به درجات خیلی بالا میرسم

    استاد عزیزم مریم خوبم بی نهایت از زحمات شما سپاس گذارم

    این بماند یادگار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    مریم چراغی گفته:
    مدت عضویت: 699 روز

    به نام یگانه خالق یکتا

    روز شمار تحول زندگی من، روز سوم

    سلام بر استاد عزیزم و مریم بانوی عزیزم

    سلام بر خانواده دوستداشتنی عباسمنش

    خدایا شکرت، هر روز نکته های جدید

    هرروز نشانه ها و آگاهیهای جدید

    هرروز درک بیشتر و بهتر

    فایل امروز

    واقعا نمیدونم چی بگم درموردش

    باعث تحول خیلی زیادی در من شد

    اونجایی که با درک بعضی قوانین فکر میکردم که خیلی میفهمم و تونستم باورهامو قوی کنم

    با این فایل فهمیدم که حتی اندازه ی یک سر سوزن هم به باور نرسیدم

    فهمیدم که هنوز حتی اول راه هم نیستم

    و باید بیشتر و بیشتر و بیشتر روی خودم و باورهام کار کنم

    باید به یقین برسم

    قلبم رو با باور و یقین پراز آرامش حضور خداوند کنم

    وحتی برای همین ایجاد باور و یقین هم از ربّم کمک میخوام، که در این راه کمکم کنه، من رو در مدار درست قرار بده، من رو در درک بیشتر و بهتر آگاهی ها هدایت و حمایت کنه

    واقعا کار آسونی نیست کاری که حضرت ابراهیم انجام دادن،، وقتی که به این فکر میکنم که ایشون چه ایمانی داشتن، چه باور و اعتمادی داشتن به پروردگارشون و تا چه حدی ایمانشون قوی بوده که به راحتی فرزند شیرخوارشون رو در اون بیابان تنها رها کردن و فقط ایمان داشتن که خداوند حمایتگرش خواهد بود

    و حاضر باشن که به امر خدا فرزندشون رو به راحتی در راه خداوند قربانی کنند،، و حتی برای لحظه ای دچار تردید نشوند

    و تفاوت ابراهیم با ماها و جایی که ایشون بهش رسیده و ما فاصله ی خیلی زیادی با اون داریم این است که ایشون تسلیمه و باور داره که خداوند حمایتش میکنه

    و به همین دلیله که اینقدر این شخصیت در قرآن برجسته هستش و به این دلیله که خداوند هرکجا میخواهد در مورد یک انسان کامل مثال بزند از ابراهیم مثال میزند و مقام حضرت ابراهیم در قرآن بارها و بارها به عنوان یک فرد خاص و استوره تکرار شده، به مقام خلیل الهی رسیده، و بارها به پیامبر اسلام یا حضرت مسیح یا حضرت موسی، خداوند در قرآن گفته که پیرو ملت ابراهیم باشید پیرو آیین ابراهیم باشید که او موحد بود و مشرک نبود و از تمام آزمایشات ما سربلند بیرون آمد

    تسلیم بودن، یک پله بالاتر

    تسلیم بودن و ایمان داشتن یعنی اینکه من به خداوند باور و ایمان دارم

    که اگر در راهی میخواهم قدم بگذارم ایمان داشته باشم که خداوند به من کمک میکنه،

    و من ایمان دارم که شرایط جوری پیش میره و

    اتفاقات به شکلی پیش میره

    و در مسیری که دارم پیش میرم تنها نمیمونم و کارم حل میشه

    پس میرم توی دلش و توکل میکنم به خداوند و ایمان دارم که این کار حل میشه

    و این چیزیه که باید در خودم ایجاد کنم

    و اگر میخوام که در زندگیم موفق باشم و پیشرفت کنم و این چیزیه که خیلی ها ندارنش

    ایمان و تسلیم بودن در مقابل خداوند و ایمان داشتن به اینکه مورد حمایت قرار میگیرم

    که خداوند بی نهایت دست داره که میتونه کمک کنه

    باید اینقدر روی خودمون کار کنیم که در هر حالی و شرایطی تسلیم بودن رو در خودمون ببینیم که تسلیم پروردگار هستیم

    و همیشه احساسمان خوب است چون همیشه ایمان داریم که خداوند هست و داره منو حمایت میکنه

    و نشونه تسلیم بودن احساس خوب است

    نشانه ایمان احساس خوب است

    وقتی که من تسلیم باشمو ایمان داشته باشم و بدونم که خداوند خیر من رو میخواد و من رو به راه و مسیرهای درست هدایت میکنه

    وبدونم که خداوند من رو تنها نمیگذاره

    من حالم خوبه

    احساس خوبی دارم

    پشتم گرمه

    پیش میرم

    ناامید و خسته نمیشم

    ترسها من رو در بر نمیگیره

    شجاع میشم و حرکت میکنم

    و میگویم من حرکت میکنم و خدا به من برکت میده

    ایمان دارم که کمکم میکنه و تسلیم امر پروردگار هستم

    خدای عزیزم هزاران بار شکرت بابت آگاهی های جدیدی که به من آموختی

    شکرت که من رو در مدار درست قرار میدی

    شکرت بابت این خانواده عزیز

    براتون بهترین هارو آرزو میکنم

    ان شاءالله که در پناه الله یکتا

    شاد، سالم، ثروتمندو سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    جانا گفته:
    مدت عضویت: 677 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسه ی محترم و تمام خانواده دوست داشتنی عباس منش

    چه زیباست نوع زندگی حضرت ابراهیم

    امروز تسلیم شدن در برابر خداوند را بیشتر درک کردم ، امروز آگاه شدم که توکل به خدا را از زندگی حضرت ابراهیم بیاموزم

    انقدر ایمان به خدا ، انقدر اطمینان به خدا ، انقدر توکل داشتن به خدا چقدر میتونه زیبا باشه

    در 4 ماهی که گذراندم باورهای اشتباه من را از تمام مسیرم و نگاهم رو به زندگی تغییر داده بود

    ترس …. جایگزین توکل به خدا شده بود برام و چقدر همه چی خاکستری شده بود

    امروز با شنیدن این فایل از زبان استاد عزیز چقدر قلبم آسوده و ارام شد ، توکل به خدا از همه چی زیباتره

    خداوندی که جهان با تمام زیباییهایش را برای ما خلق کرده چطور بهش اعتماد نکنیم ؟ چطور نگران باشیم با وجودش

    حضرت ابراهیم نوزاد و همسرش را در بیابان به خداوند سپرد چون ایمان داشت خداوند بخشاینده و مهربان است و قطعااا حافظشان خواهد بود بعد از 20 سال برگشت و باز هم با ایمان کامل به خدا خواست سر فرزندش را ببرد چون اییییمان داشت حتمااا خدا حکمتی زیبا داره…. چقدر این بندگی به این شکل میتونه زیبا باشه

    خداونداااا تو چه بخشنده و مهربان هستی

    با تشکر فراوان از استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته عزیز از بابت این آگاهی هایی که از طریق این سایت به ما میدهید

    انشاالله همیشه خوشحال و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی های توحیدی

    «««اگر ابراهیم به چنین حدّی از اعتماد و تسلیم در برابر خداوند رسیده، ما نیز می توانیم.

    زیرا هیچ چیز نمی تواند از این بالاتر باشد، که انسان، پایه های تمامِ زندگی اش را بر “اعتماد به قدرتی بچیند و رفیق نیرویی باشد که برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد و اتصالمان با او دائمی است.

    اعتمادی که سبب بشود ، افسار 100درصدِ زندگی مان را به این نیرو بسپاریم و به پشتوانه ی اهدانا الصراط المستقیم، از عهده ی کنترل ذهن مان در هر شرایطی برآییم، از مرز ترس ها و محدودیت های ذهنی مان فراتر برویم تا هم فرکانس با صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و الضالّین بشویم.

    اعتمادی که چنان شرک را از وجودمان بزداید که از ما خلیل اللهِ دیگری، بسازد»»»

    چقدر این متن رو دوستدارم خدای من چقدر زیباست ، چه آینده ی درخشانیه، من دقیقا همینو می‌خوام ، می‌خوام انقدر توحیدی باشم و انقدر تسلیم باشم تا بشم دوست خداوند.

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی هارو دراختیارمون قرارمیدین

    وسپاسگزارم که در این مسیر چراغ راهم هستید

    دوستتون دارم وعششششششق برای خانواده بزرگم در این سایت توحیدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: