«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 136


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2079 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    عرض سلام و ادب و احترام استاد عباس منش عزیز و بانو شایسته گرامی

    ((هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند))

    هر چه ایمانت خالص تر بشه امتحانت و آزمونی که در طول مسیر ازت گرفته میشه سخت تر خواهد بود وقتی ادعای ایمان کنید و با ایمان در مسیر حرکت کنید قطعا آزمایش الهی شامل حال شما میشود و دقیقا اینجاست که باید ذهنت رو کنترل کنی و حقیقتا که کار آسونی نیست.

    پروردگار یکی رو که درجه ایمانش پایین تره رو شاید با یک شکست مالی امتحان کنه ولی یک شخصی که ایمانش کامل تر هست رو با گرفتن عزیزترین شخص زندگیش یا هر چی که خودش صلاح بدونه در حیطه آزمایش قرار میده و هر بار که سربلند بیرون بیایی گویی ایمانت پولادین میشه و ظرفت بزرگتر میشود .

    البته باید به این نکته توجه داشت همواره بر سر دوراهی خطر در کمین است و به محض آلوده شدن حس انسان ممکنه خطا کنه.

    استاد عزیز به گفته خود شما جنس این نوع فایل هاتون ((مخصوصا این سه جلسه اول روز شمار تحول زندگی من))بسیار متفات است با سایر فایل هاتون .

    از خداوند بزرگ بسیار سپاسگذارم که توسط یکی از دستان قدرتمندش داره کلامش و تفکرش رو بهم آموزش میده و همچنین از شما و خانوم شایسته عزیز بخاطر نشر این آگاهی های ناب بسیار سپاسگذارم ازتون امیدوارم بتونم با رعایت قوانین الهی (غیبت نکن،قضاوت نکن،دروغ نگو،گمان بد نبر،کم فروشی نکن،و علی الخصوص شرک و تکبر نورز) اندک اندک مهر و موم قلبم رو باز کنم تا بتونم بیشتر و بیشتر دریافتشون کنم .

    و در آخر میخاستم بگم برای دریافت الهامات همونطور که استاد گفت باید اول مهر و موم قلب رو باز کنیم و این مهم حاصل نمیشه مگر با کار کردن روی خودمون و یا به قول استاد عزیز شناسایی باور های مخرب و پرهیز از آنچه که بد است

    حالا ممکنه بگید چی ها بده؟

    در جواب باید گفت هر شخصی به درون خودش مراجعه کنه ذات الاهیش بهش میگه چه چیزهایی بده

    مرسی از انرژی پاکتون امیدوارم همیشه بر فراز قله باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سپیده منصوری گفته:
    مدت عضویت: 990 روز

    به نام یگانه خالق جهان هستی

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانو و دیگر دوستانم

    رد پای من در روز سوم سفرم

    ابراهیم…. خلیل الله

    داستان حضرت ابراهیم در بچگی از ایشان برای من یک انسان قدرتمند رو توی ذهنم جا انداخته بود..کسی که بتونه جلوی اونهمه بت پرست بایسته و حتی به مسخره تبر رو بده به دست بزرگترین بت و حقیر و ناتوان بودن بتها رو اینقدر هوشمندانه ثابت بکنه..

    اما از وقتیکه با استاد عزیزم آشنا شدم و با جنبه های دیگری از شخصیت حضرت ابراهیم و با اگاهی هایی که از طریق آموزشهای استاد کسب کرده ام با شنیدن این فایل بسیار ارزشمند برداشت کردم که :

    حضرت ابراهیم اتفاقا خیلی خوب از قوانین جهان اگاه بودند..خیلی خوب باور داشتند که خالق زندگی خودشون هستن..باور داشتن که هر چقدر موحدتر باشند در عمل،از قوانین جهان به بهترین شکل میتوانند به نفع خودشون استفاده کنند..

    از این جهت هر چه نزدیکتر شد و هدایتها را عمل کرد،مومن تر شد و هر چه مومن تر شد خالق تر شد..او با قدرت ایمانش به خداوند از زیر پای نوزادش اسماعیل چشمه ای جوشاند و بیابانی تبدیل به شهر شد و مردمی دور آنها جمع شدند..با ایمان ابراهیم به خداوند آتش تبدیل به گلستان شد

    ابراهیم باور کرده بود هر چه راضی تر باشد و متوکل تر،یقینا آرامتر است و در این آرامش معجزات رخ میدهد..زیرا احساس خوب= اتفاقات خوب است و این یک قانون است که همیشه بوده و خواهد بود و برای همه انسانها یکسان و ثابت عمل میکند..

    با همان کلید احساس خوب به قربانگاه میرود و نتیجه اش آمدن میشی است که به جای جوانش باید سر ببرد و این باز هم پاسخ خداوند یکتا به ایمان بی چون و چرای ابراهیم ( ع) است..

    داشتم با خودم فکر میکردم چقدر به ابراهیم درونم اجازه رشد کردن دادم؟؟ من کجای این قصه ایستادم؟؟ حال که خداوند به من اعتماد کرده و ریش و قیچی را در دستان من گذاشته ،من چقدر به او اعتماد دارم؟؟ چقدر در مسائل این روزهایم بت شکنی میکنم،چقدر حاضرم وابستگیم را رها کنم و به قربانگاه ببرم؟؟

    دیشب در محیط کارم اتفاقی برایم افتاد که برخوردی که با من شد به سبب اشتباهی بود که همکارم انجام داده بود..حتی ایشون اومدن و گفتن اشتباه از من بوده و من شرمندگی رو در چشمان مدیرم دیدم اما بهم برخورده بود. خسته از یک شیفت سخت و با بغض از محل کارم بیرون زدم..بغض گلومو گرفته بود..سرم درد گرفت..اما به خودم گفتم من این تضاد رو با عشق بغل میکنم..کمی حالم بهتر شد گفتم پاسخ فرکانسم رو گرفتم و خداوند برای من جز خیر نمیخواهد..خیلی آرام شدم..((خیلی در این زمینه رشد کردم و خودم را تحسین میکنم که خیلی زودتر از قبل حالم را خوب میکنم)) اما شب موقع خواب دوباره نجواها شروع شد اونجا با خودم به آرامی حرف زدم..گفتم وقتی از کسی میرنجی یعنی بهش قدرت دادی!!وقتی از کسی توقعی داری یعنی بهش قدرت دادی!! وقتی کسی میتونه حالت رو بد کنه،یعنی تو بهش این اجازه رو دادی!! و اینها همه یعنی برای خداوند که یگانه قدرت جهان هستی است شریک قائل شدی.و این یعنی شرک به همین سادگی و خاموشی..

    با گفتن این تجربه میخواهم به خودم یادآور بشم که خیلی راه دارم تا ابراهیم شدن ولی اگر یک نفر توانسته به این حد از بندگی و رضایت برسه حتما منهم میتوانم..ابراهیم یک الگوست که خداوند به بندگانی که به دنبال دوستی با او هستن معرفی کرده..من با شکستن بتهای خیلی کوچک شروع کردم و خودم رو تحسین میکنم و میدونم هر چه که عمل کنم ایمان و یقینم قوی تر میشود.

    ابراهیم نیامد که او را قاب بگیریم و به دیوار ذهنمان بکوبیم و بگوییم او بدون تکرار است،ابراهیم آمد تا سرمشقش قرار دهیم و از او به خداوند و به هر چه خیر و برکت در این دنیا و آخرت هست برسیم..

    فایل امروز هم دقیقا با حال و هوای من یکی بود و ممنون خدایم هستم برای این همزمانی.

    استاد عزیزم خیلی خیلی ازتون ممنونم که من رو با مقوله شرک و توحید آشنا کردید..خیلی حساس شدم روی این موضوع..دائم بررسی میکنم که شرک نورزم ولی همانطور که پیامبر اسلام فرمودند: شرک مثل حرکت مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب مخفی و خموش هست..

    خدایا کمکمون کن که همچون ابراهیم آگاهانه از نعمتهای بزرگ تو یعنی قوانین جهان بهترین درک رو داشته باشیم و به بهترین شکل استفاده کنیم و هر روز با دل و جان و زبان و عمل به تو نزدیک و نزدیکتر بشیم..که اول و آخر این خواستنها و طلبها تنها تو هستی که تو همه هستی و هستی جز تو نیست..

    با نوشتن کامنت بغضم به اشک بدل شد و حالم خیلی خوب شد..خدایا شکرررررررت برای این سرزمین وحی ،برای همچین فرصت و امکانی که بتوانم حرفهای دلم رو ثبت کنم،برای وجود آدمهایی که در این شلوغی دنیا،تو را جستجو میکنند و تنها تو را می پرستند

    استاد عزیزم بسیار بابت وجودتون خدارا سپاس میگویم

    مریم بانو ممنون برای مهیا کردن این سفر بینظیر

    در پناه الله یکتا،روز و روزگارتون عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      صمد گفته:
      مدت عضویت: 506 روز

      درود بر روح لطیفت.️

      واقعا در حیرتم که یک انسان تا چه حد میتواند این همه زیبایی را به شکل نوشتاری بیان کند . دوست عزیز روحت خیلی زیباست واقعا تحسینت میکنم چه قد جذاب و پر محتوا بود . خدایا شکرت بابت این همه زیبایی که در درون ذهن اشرف مخلوقات است .سپاسگزارم بابت کامت قشنگت لذت بردم . شاد باشی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سپیده منصوری گفته:
        مدت عضویت: 990 روز

        سلام و عرض ادب خدمت شما دوست هم فرکانسی ام

        سپاس برای کامنت پر از انرژیتون..

        واقعا کلامی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند..خودم هم هنوز با خواندن این کامنت اشک تو چشمهام حلقه میزنه و نمیدونم چطور این کلمات و جملات موثر را نوشتم..قطعا که کار خدای یگانه است و ما هرچه داریم از اوست..

        شاد و سلامت در پناه الله یکتا باشید‌.

        روزگارتون عاااالی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زهرا الف گفته:
    مدت عضویت: 1734 روز

    بنام خدای یکتا

    سلام خدمت استاد و مریم جان و دوستان

    روز سوم از سفرنامه

    اعتماد داشتن به خداوند ، یعنی آرامش محض ، یعنی خاموش شدن نجواهای شیطانی ، یعنی نگران نتیجه نبودن …

    و این چیزی بود که حضرت ابراهیم در وجودش داشت.

    من دوست دارم این حد از اعتماد داشته باشم که بتونم بر ترس هام غلبه کنم

    من تصمیم به عملی کردن یک خواسته دارم و در این راستا دوره دستیابی عملی رویاهارو خریدم

    و ترس بزرگش پیدا نکردن موقعیت خوب،سرمایه و…است که قراره با باورهای مناسب به ترسهام غلبه کنه

    و تنها راه از بین رفتن ترس اینه که به دل ترس حمله ور بشی …

    شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    معین کوه پیما گفته:
    مدت عضویت: 1311 روز

    سلام درود به همه عزیزان انشالاه که حال دلتون عالی باشه و جیب هاتونم پر پول

    روز 4 ام از روتینم و روز شمار روز 3

    نمیدونم از کجاش بگم

    ایمان

    ابراهیم

    استاد

    پیامبر ها

    امروز عید هست و لادت حضرت زهرا

    وقتی به این فکر میکنم که من چقد ایمان دارم من ایا اصلا توانایی قربانی کردن رو دارم یادمه

    یکبار میخواستم از یکجا بپرم و بعد ارتفاعش کم بود و یک حسی بهم میگفت تو میتونی ولی نجوا ها اونقد زیاد بود که نپریدم و رفتم اون موقع فهمیدم که چقد جون دوست هستم

    الان ما یک عروس هلندی داریم به نام جوجو

    و این عروس هلندی شده عضو 5 خونه مون انگاری یک انسان حسابش میکنیم

    با اینکه حیوان هست ولی خیلی خیلی دوسش داریم

    وقتی به این فکر میکنم که این میمیره یک روزی گریه ام میگیره

    چون روز های شادی رو درکنارش داشتیم

    حیوانات افسار میبستن بهت ولی زیبایی های زیادی هم بهت میدن که تاحالا تجربه نکردی

    من کلا خودم مخالف نگه داری از حیوانات هستم چون وابسته ات میکنن و نمیزارن راحت بری بیایی

    و یک عالمه زنجیر دیگه و ترمز ولی خواهرم نه از موقعی که اینو خریده زندگیمون تغییر کرده

    بیشتر موقع ها که حالمون گرفته بوده اون بوده که حالمون رو خوب کرده

    ممنونم از خدایی رزاق که موجوداتی به این زیبایی به این درک ساخته و مسخر ما کرده

    حالا میخوام بگم که من وقتی به قربانی فکر کردم اعضایی خانواده که برام حتی فکر کردنش زجر اوره

    به عروس هلندی که فکر میکردم میگفتم حتی اینکه حیوان هستش هم نمیتونم

    واقعا ایمان حضرت ابراهیم ستایشی هست

    ایمان خود استاد هم ستایشی هست

    من از بچگی با خدا صحبت میکردم

    ایمانم رو زیاد بالا نمیدونم ولی خداروشکر بالا هست

    یعنی کار های که گفته رو تونستم انجام بدم

    از موقعی که یادمه اگه گفت برم سراغ کار استریم رفتم البته همشون توی حوزه علاقم بوده

    تا موقعی که بهم گفت از استودیو که خودم راش انداختم بیام بیرون

    همه رو انجام دادم چون میدونید به یک ایمانی رسیدم که فهمیدم این خداست

    فهمیدم که این همون خدایی که این دنیا رو ساخته

    در قدم اول استاد توی ستاره قطبی مثال خیلی خوبی میزنن

    میگه فکر کنید توی یک جنگل گم شدید و خوب میخواید از اون جنگل بیاید بیرون

    اگه با عقل سلیم و همه چیز دان بریم گم میشیم ولی فکر کنید یکی از بالا بهتون ادرس بده بگه اقا نه این وری که میری دره است بیا این ور جاده است خیلی ساده و راحت میتونی جاده رو پیدا کنی

    گفتم معین این همون خدایی که تو رو خلق کرده

    و این همون خدایی هست که از اول عمرت باهات بوده و هست

    این همون رفیق دیوانه تویی که توی تمام تخیلاتت بهت امید و انگیزه میداد این همونی که این دنیا تخیلیاتیت رو ساخت

    این همون استاد توست

    از راه های مختلفی تستش کردم از امتحان های کتبی که داشتم و ازمون خطا های بسیاری انجام دادم

    تا رسیدم به استاد عباس منش

    کسی که تونسته ثابت کنه این حس چیه

    کسی که جواب گرفته از این حس

    قبل از ورودم به سایت خودم باهاش صحبت میکردم و خوب نمیدونستم چطور باهاش کار کنم و اگه میخواستم خودم به این درک برسم خیلی طول میکشید و از اونجایی که خدا منو بهتر میشناسه این راه زیبا رو 757 روز پیش بهم معرفی کرد

    واقعا چی شد که من وارد سایت شدم

    چی شد منی که یک فایل یا هر چیزی رو دوبار گوش نمیدادم الان فایل های استاد رو چندین بار گوش میدم تا بفهمم چی میگه استاد

    من ادم تنوع تلبی هستم زود از وسایل بازیم خسته میشم و دوست دارم همش چیز های جدید رو تست کنم

    چی شد من عاشق این صحبت کردن با خدا و تست کردن این خدا و زندگی شدم

    از اینکه از قوانین استفاده کنم

    واقعا از سال پیش که جدی شروع کردم 180 درجه ذهنی تغییر کردم مهارت هام عشقم

    زندگیم نحوه صحبت کردنم همه چیییی ….. و از این بازی هیچ وقت فکر نکنم خسته بشم

    از اینکه هی بخوام چیز جدید یاد بگیرم

    از اینکه هی تست کنم هی بازی کنم

    هی لذت ببرم

    من نسبت به سال پیشم ایمانم خیلی خیلی بهتر شده ولی هنوز جایی کار داره

    ولی واقعا به خودم افرین میگم

    همون راه های که خدا گفته بردرام شده جزو بهترین تصمیم هام

    من ایمانم کمه نسبت به استاد ولی رشد میکنم میدونم که زیاد میشه

    چون من از همون اول به خودم قول دادم روی انسان ها حساب باز نکنم

    چون من از همون بچگی با این انرژی بودم اسمشو گذاشته بودم معین 2

    و بهش میگفتم فقط من و معین 2 برای موفق شدن کافی هستیم اون موقع ها نمیدونستم کی هستی

    ولی بهترین رفیق ام بودی کسی که توی تنهایی ها باهام صحبت میکرد کسی که بهم انگیزه میداد

    تو تمام این مسیر رو برام روشن کردی متما هستم بقیه اشم روشن میکنی اون موقع زیاد ایمان نداشتم ولی

    بهت قول میدم معین 2 که بیشتر بشه خیلی ممنونم که توی این مسیر باهام بودی و هستی و منم باهاتم

    خوب، خیلی ممنونم از استاد عزیزم که این فایل رو تهیه کردن و خیلی ممنونم از خانم شایسته عزیز

    عاشقانه دوستون دارم پیروز و موفق باشید

    تا دیدار دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    علی عابدینی گفته:
    مدت عضویت: 2959 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت همه

    من سعی میکنم که روی خودم کار کنم و بهتر از روز قبلم بشم.

    استاد بابت زحماتتون ممنونم

    چیزی که فهمیدم من و درک کردم اینکه که ما خیلی جاها به خدا اعتماد نداریم ایمان نداریم.نمونه اش جاهای هستش با اینکه ترس داشتیم و حرکت کردیم و از آخرش خبر نداشتیم ولی حرکت کردیم نترسیدیم و به خدا توکل کردیم و گفتیم یه چیزی میشه دیگه به خدا توکل و واقعا پاداشمون رو گرفتیم .

    ولی جاهایی هستش که حرکتی نکردیم ایمان نداشتیم که حرکت کنیم .حساب کتاب کردیم که اگه نشه چی. میشه و گفتیم نه نمیشه و از ترسمون و تهش که نه نمیشه و اگه نشه چی میشه حرکت نکردیم و حرکت نکردیم و چی شده درجا زدیم .در جا زدن و عقب موندن و حال خوب نداشتن جواب حرکت نکردن هستش جواب ترسیدن هستش .جواب اعتماد نداشتن به خدا هستش.

    وقتی اعتقاد قلبیت این باشه که هرچقدر حرکت کنی و تلاش کنی کسی کمکت نمیکنه خدایی نیست که کمکت کنه واقعا هیچ حرکتی نمیکنی .

    واقعا قدم از قدم بر نمیداری‌.ولی وقتی بگی من حرکت میکنم خدا کمکم می‌کنه خدا راه رو نشونم میده خدا خودش درست می‌کنه خدا خودش روزی می‌رسونه خدا خودش هدایت می‌کنه.

    وقتی به زندگی ام نگاه میکنم میبینم جاهای که حرکت کردم و با وجود ترس ها به خدا توکل کردم و حرکت کردم و خودش کمک کرده بهش ایمان داشتم پاداش داده بهم پاداش چی بوده پاداش حس خوب بوده حال خوب بوده .زنده بودن و سر زنده بودن بوده‌

    روحیه خوب بوده و تجربه بوده .خنده بوده .نعمت ها بوده.

    و جواب حرکت نکردن و اعتماد نکردن بهش حس بد بوده و اتفاقات بد بوده.ترسیدن بوده .درجا زدن بوده عقب رفتن بوده .دور شدن ازش بوده .ناامیدی بوده .کارها پیش نرفتن بوده.

    فراموش کردن بوده.

    انشالله بتونیم همیشه به خدامون توکل کنیم و اعتماد کنیم و همه کارها رو بسپاریم به خدا نه به کس دیگه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    تیما عبدی گفته:
    مدت عضویت: 650 روز

    3

    روز سوم از روزشمار تحول زندگی من

    من قصدشو داشتم که یه کسب و کاری راه بندازم و از طریق تلگرام، تولید محتوا کنم. رقبایی هم هستن که دو سه ساله وارد این کار شدن و توی این مدت به وضوح دیده م که هر وقت کسان دیگری وارد این راه شدن، تماما دست به تخریب اونا زدن. از طرفی دنیای اینترنت خیلی کوچیکه و من هرچقدر هم سعی کنم چراغ خاموش حرکت کنم، بازهم خیلی زود این دوستان از کار من باخبر میشن و تحریک شدن ها و بعد هم تحریک کردن ها شروع میشه.

    دیشب داشتم با یکی از دوستام صحبت می کردم که چه کنم. اگه این کانال رو راه بندازم همون تجربه ای که دیگران از توهین و ناسزا شنیدن داشتن، نصیب من هم میشه و اینا هرکار بتونن می کنن تا جلوی راه منو بگیرن.

    اما دوستم نظر دیگه ای داشت. می گفت به نظر من اتفاقا اول کانالت، لینک تمام این گروه ها و کانال های رقیب رو بنویس تا بدونن برای رقابت با اونا نیومدی. تو به کارت ایمان داری و می دونی که دنبال سرکیسه کردن مردم نیستی.

    (واقعا دیدگاه های این دوست من بسیار توحیدیه با اینکه شاگرد استاد هم نیست. خدا رو شکر می کنم بابت وجودش و دوستیش با من.)

    الان که این صحبت های استاد رو شنیدم دیدم ای دل غافل، این هم یک شرک دیگه بود. این که فک کنم دیگران (عوامل خارجی) می تونن روی زندگی من اثر بذارن و این باعث بشه ازشون بترسم. به جای اینکه خدا رو یگانه توانای هستی بدونم، اونا رو صاحب قدرت در نظر بگیرم.

    حتی یهو یاد این افتادم که استاد اصلا نه تنها خبر نداره که رقباش دارن چیکار می کنن، بلکه هرچی هم تا حالا رقبا برای تخریبش انجام دادن به نفعش شده و به مشتریاش و به محبوبیتش اضافه کرده. و این همون نشونه بارز نترسیدن از هرچیزی به جز خدا و توکل کردن و اعتماد داشتن به خدا و نیروهاییه که در جهان قرار داده.

    بسیار احساس خوبی دارم. الان با خیال راحت می تونم شروع کنم و یقین داشته باشم که هیچ چیز و هیچ کس نمی تونه به من ضرر بزنه بلکه اگر احساسم خوب باشه و اعتمادم به خدا رو حفظ کنم، همه چیز در جهت خیر و صلاح من پیش میره. فقط باید همیشه اصل بی تغییر «احساس خوب= اتفاقات خوب» را به خودم یادآوری کنم.

    خدایا ممنونم از این هدایت امروز و راه زیبایی که به من نشون دادی.

    استاد عزیزم، مریم نازنینم، سپاسگزارم ازتون. لحظه هاتون غرق خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 711 روز

    روزشمارتحول زندگی من فصل1 روز سوم

    به نام خدای نور

    سلام به استاد عزیز و شایسته ی عزیز و دوستان عباسمنشی

    خدایا خودت هدایتم کن به نوشتن تمام احساس قلبم

    استاد شما گفتین بهترین حمایتی که میتونیم از بچه هامون بکنیم حمایت نکرده من قبلا خیلی شاکی بودن که تو خانواده ای به دنیا اومدم که هیچ حمایتی نمیشم از سمتشون و وقتی دوستامو میدیدم انقدر خانوادشون هواشونو دارن من فقط حسرت میخوردم که چرا خانواده ی من اینطور نیستن؟ولی الان که شما این حرفو زدید فکردم راجبش که اگر من حمایت میشدم و هرچی میخواستم برام فراهم بود انقدر قوی بار میومدم؟خیلی با خودم به صلح رسیدم که اگر اون شرایط و اون تضادها توی زندگی من نبودن من شاید به این سایت هدات نمیشدم من فقط میدونم یروز که کامل بریده بودم از اون شرایط بد خانوادگی ازاون درک نشدن از اون همه نبود ثروت و نعمت تو زندگیم و چون خانواده من مذهبین خیلی بم فشار میوردن و همه چیز برام اجبار بود داشتم از اون بحثی که با خانوادم شده بود برا دوستم تعریف میکردم که سایت شمارو بهم دادن همه چیز از اشنایی با شما شروع شد برا من همه چیز از درک قوانین شروع شد برام و میتونم بگم من انگار تازه متولد و 152 روزمه فعلا یعنی بیشتر از یسال میگذره از اون اشنایی با شما ولی من تا کامل کردن تکاملم و عضو سایت شدن الان 152 روزمه

    و میخوام بگم من اگر اون تضادهارو نداشتم تو خانوادم شاید هیچوقت این خواسته ها درونم شکل نمیگرفت و انقدر قوی هستم و از پس هرچیزی برمیام خییلیم اعتماد بنفسم بالا رفته و از نظر شخصیتی خیلی رشد کردم و من الان 18 سالمه ولی از نظر شخصیتی و رفتاری و عاشق خودم بودن خیلی نسبت به بقیه ادما جلوترم و خداجونم واقعا سپاسگذارم برای هدایت شدنم به این سایت و ازنظر من تو وقتی قوی هستی که جوری به تضادهات نگا کنی که حس بهتری داشته باشی و باعث رشدت بشن یا یادت باشه احساس خوب=اتفاقات خوب و برعکس.

    عاطی جونم تاحالا فکر کردی چقد تسلیم بودی؟چقدر به خدا اعتماد داشتی که حمایتم میکنه بابا قدم وردار نترس ،اصلا فکردی چقدر رها بودی؟چقدر خودتو سپردی به خدا؟

    استاد من تا همین صبح سردرگم بود که قراره چی بشه کارم چیشد پس چرا مشتری ندارم من خیلی روی خودم کار کردم که رها باشم توکل کنم ولی با گوش دادن این فایل فهمیدم اوووو کلی کار دارم بابا وقتی استاد میگه من هنوز کار دارم خیلی زیاد با جایی

    که ابراهیم بهش رسیده به خودم میام عاطی جونم وقتتو که با ارزش ترینه صرف چیزای الکی نکن بیشتر بیا سایت بیشتر خودتو بشناس بیشتر وقت بذار ترمزهاتو پیدا کن که طی کردن تکاملت دست خودته.

    حالا زیبای من میدونی تسلیم بودن یعنی چی؟یعنی اینکه باید رها باشم باید ایمان داشته باشم که خدا کمکم میکنه که شرایط جوری پیش میره برام و اتفاقات جوری چیده میشه بارم روی زمین نمونه کارم حل میشه مشکلم حل میشه هیچ ایده ی درست درمونم ندارما فقط قدم ورمیدارم و پا روی ترس هام میذارم و هرلحظه ایمان داشته باشم که خداکارو برام انجام بده من باید در برابر خداوند ایمان داشته باشم و تسلیم باشم که خدا حمایتم میکنه.

    عاطی جونم حالا که اینارو میدونی برای ایده ای که برای کارت الهام شده قدم وردار شجاع باش بیشتر وقت بذار برای شناخت خودت و تغییر باورهات.

    من باید شجاع باشم من باید حرکت کنم من قدم اولو ورمیدارم خدا هزاران قدم برای من برمیداره و خداوند به من برکت میده به من نعمت میده به من ثروت میده به من مشتری میده خییلی فراوانی هست فراوانی نعمت ثروت مشتری فقط باید تسلیم امر خداوند باشم.

    و چقدر خوبه که این دیدگاه و بیشتر داشته باشم که ادمایی که توی کار من ارتیست هستن و خییلی بیشتر تحسین کنم و بگم اگر اونا تونستن منم میتونم و این تحسین کردنه نشونه تغییر شخصیت منه اگر عاطی قبل بود با دیدن این اشخاص کلی حرص میخورد کلی حسرت میخورد که ببین اینا تونستن تو هنوزته و کلی دلیل منطقی میورد که نبابا این خانواده حمایتگر داشتن اینا پولدار بودنا اگر توهم این شرایط داشتی الان اینجا بودی!بخداا که نه من اگر با اون باورها باز جای اونها بودم باز ارتیست نمیشدم چون من پررراز باورهای مخرب بودممم.

    من فقط به خدا خواستمو میگم و هیچ راهی برای رسیدن به این خواسته تعییت نمیکنم و خدا به هزاران طریق میتونه من و به خواستم برسونه خب خواسته ی فعلی من چیه؟مژه ارتیست بشم و کار کنم و به درامد برسم واسه این خواستم خواستم حاضرم چه بهاییی رو بدم؟بقول یکی از دوستان تو کامنت ها ابراهیم فرزندشو رو قربانی کرد تو حاضری چکار کنی؟من از خرج های اضافیم میزنم و بجاش وسایل کارمو میگیرم و خیلی بیشتر وقت میذارم برای تغییر باورهام و روی خودم سرمایه گذاری میکنم و وقتمو الکی صرف گشتن تو مجازی نمیکنم.

    یه موضوعی که خیلی اذیتم میکرد و دلیل سردگمی چند روزم بود اینه که من چرا دارم فقط روی باورهام کا میکنم و هیچ کار مفید دیگه ای ندارم من چرا درامد از خودم ندارم و تنها درامدم مال یماه پیش بود که مشتری اومد برام و حس میکردم فقط این روی باور کارکردنه کار مفیدی نیست دیگه استاد میدونم اصلا این کار کردن رو خودم سرمایه گذاری رو خودمه و کلید خوشبختی و ارامش و حال خوب و ثروت و نعمت اصلا شناختن خودم و خدای خودم همه چیزه ولی اونموقع نجواها اومده بودن همچین حسی داشتم ولی امروز توی یکی از کامنت های دوستان خوندم که(کسی که تسلیم خداس ایمان داره که بهش داده میشه و حرص چیزیو نمیزنه از لحظه به لحظه هاش لذت میبره چه در منزل و چه در مسیر اهدافش و سعی میکنه به هماهنگی برسه شاده و سپاس گذاره و وقتی بین مردمه حالش عالیه و به هماهنگی میرسه)وا وای این نشونه من بود گفتم که دیگه تمومه خدا داره بام حرف میزنه و اصلا اروم شدم اون لحظه”ازلحظه به لحظه هاش لذت میبره چه در منزل و چه در مسیر اهدافش”این قشنگ حال من و توصیف میکرد و من چون خونه بودم و تنها کاری که میکردم مدرسه رفتن بود و کار کردن رو خودم و ازاینکه هنوز از نظر شغلی به چیزی که میخوام هنوز نرسیدم بهم ریخته بودم درحالی این یسالی که گذشت از یادگرفتن این حرفه ای شغلی همش تکامل من بوده چون من پر از باورهای نادرستی بودم و این کار کردن روی خودم خیلی کمکم میکنه و از این بدم میومد که پول تو جیبیمو چند وقت بابام میداد درحالی اونم دست خداس برا من که تصمیم گرفت پول بم بده چون کارم هنوز ثابت نیست و چی از این بهتر پولم و دارم درسته اون مقداری که میخوام نیست ولی خداروشکر من همین مقدارم میتونم درامد خودم صد برابر کنم و کار کنم رو خودم و اینو یه راهی ببینم که خدابهم داده یادمه استاد شما توی یکی از فایل هاتون گفتین اگر درست یادم باشه که شما از کارتون استعفا دادین تا بتونین تمرکزی روی خودتون کا کنید و شرایط جوری شده بود که شرکت هرماه بتون حقوق میداد بدون کار کردن پس دیگه چی میخوای دختر جون کار کن رو خودت شرایطو تغییر بده تا به اون چیزی که مدنظرته برسی.

    خب من خواستمو گفتم و میدونم بهش رسیدم من یه مژه ارتیستم حتی نمیخوام بگم یه روزی میرسم نه من به خواستم رسیدم و خدارو سپاسگذارم تنها کاری که باید بکنم هم مدار شدن با خواستمه و اینم یادم باشه به خواستم نچسبم وابسته خواستم نباشن قشنگ رهاش کنم و سردرگمم شدم از خدا کمک بخوام نه هیچکس دیگه ای و باید یاد بگیرم از لحظه به لحظه زندگیم لذت ببرم نه اینکه بگم من به فلان خواستم رسیدم لذت زندگیرو میبرم نه من به فلان هدف برسم خیالم راحت میشه تازه میتونم بذت ببرم نهه دختر جون تو باید از همین لحظه لذت ببری از همین الان حال چون با حال خوبه و لذت بردن به لذت های بیشتری هدایت میشم خیلی وقتا وسط حال خوب و خوشگذرونی بودم یهو یادم میومد ای بابا چرا به اون خواستم که مژه ارتیست بودنه نرسیدم اگر میرسیدم حتما خوشحالتر بودم و قشنگ حس بد میگرفتم ولی نه الان دیگه اینطور نیست قراره از لحظه به لحظه ثانیه به ثانیه زندگیم لذت ببرم خدایاجونمم سپاسگذارم برای این اگاهی هاا.

    اینکه تنها امیدم به خدا جونم باشه و تنها منبع ثروت و خوشبختی و فراوانی و خیرو خوشی و حال خوب و ارامش رو خدا بدونم و فقط از خدا کمک بخوام نه بنده ی خدا و فقط خدا توذهنم باشه یادمه چند وقت پیش شرایط جوری بود که بایه ادم محترمی جدیدن اشنا شده بودم و اون ادم یکی رو داشت که سالنداره وقتی فهمیدم تو ذهنم گفتم چقدر خوب میشع اگه من و بهش معرفی کنه و کار و برام اوکی کنه قشنگ فهمیدم حرفی که زدم شرک بوده و الان که حدود یکماه از اون ماجرا میگذره هنوز یادمه و میدونم اشتباه کردم خدایا من و ببخش که خواستم از بنده ی خدا کمک بخوام نه تو خدایا من و ببخش که تو ذهنم چیدم که اون دستمو بگیره نه تو خدایا خودت ببخشم که میدونم اشتباه کردم و الان درسمو گرفتم که جز تو رو هیچکس حساب باز نکنم و فکر میکنم این اتفاق لازم بود که بهتر بفهمم که خدا همه چیزه و فقط اون میتونه کمکم کنه نه بنده ی خدا و اگرم بنده ی خدا من و کمک کرد دست خداست.

    خدایا شکرت بابت رد پای روز سومم خدایا شکرت بابت اگاهی های عالی ته دریافت کردم خدایا شکرت بابت وجودت تو زندگیم خدایا عاشقتم که انقدر عاشقمی ی انقدر زیبا هدایتم میکنی.

    شاد سلامت موفق و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    وهاب زارعی گفته:
    مدت عضویت: 2399 روز

    رد پای من در روز سوم سفرنامه

    با درود خدمت استاد ، خانم شایسته عزیز و هم سفران هم فرکانسم

    وابستگی به هر کسی از خانواده ، فرزند ، همسر و … و چیزهای دنیوی خانه ، پول ، ثروت و … و جایگزین کردن آنها با نیروی برتر ، یعنی خدا ، رب العالمین باعث جدایی از همه چیز در دنیا و آخرت می‌شود و تسلیم شدن به او باید کامل و ابراهیم وار باشد که با اینکه سخت ترین کار دنیاست تنها راه نزدیکی به خداست و اگر به خدا نزدیک شوی او همه کس تو شده و تو را در آغوش می‌گیرد و همه ی کارهایت به بهترین شکل و ممکنترین راه به مقصد می رسد .

    من تصور کردم حتی تصور آنهم مشکل ترین است که به جای ابراهیم باشی که فرزندت نه اصلا نمیتوانم فرد نه موجود دیگری که با او اخت دارم را قربانی کنم حتی گیاه که صدایی ندارد اما از خدا می خواهم این قدرت را به من هم بدهد تا با تکامل از همه چیز بگذرم ، البته اگر ابراهیم توانست من هم می توانم و شدنی می شود ، البته می دانم که این به معنای بی احترامی به دیگران نیست ، بلکه نشان دادن اهمیت خدا نزد توست ، خدایا کاری کن که من هم در عمل به ابراهیم نزدیک شوم و بتهای درونم را بشکنم و به تو نزدیک شوم ، ولی چقدر سخت است که بگذری اما تنها راه است.

    اصل مطلب درک این است که تنها لایتناهی اوست و باید به او بازگردیم همانطور که از دمیدن او ساخته شدیم ، باید صبر کنیم با امید و احساس خوب همیشه با ما باشد که تنها راهنمای ما برای رسیدن به اوست و شکر خدای را که من در این راه و نزدیک شدن به او هستم.

    به رسم تشکر از دست بزرگ خدا استاد عباس منش و خانم شایسته مهربان قدردانی میکنم تا خودم هم ظرفم بزرگ شده و مانند آنها بتوانم این شدنی که آنها انجام دادند را انجام دهم ، همه ی ای اعتبارها برای خداست و شکرگزار و سپاسگزار او هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مژگان مومنی گفته:
      مدت عضویت: 1369 روز

      سلام عالی عزیزم

      چقدر خوب نوشتی

      خیلی خوبه که توی این سن کم به این آگاهی رسیدی عزیزم

      وقتی کامنتت رو میخوندن خیلی خوشحال شدم (اول میخواستم بگم غبطه خوردم ولی خوب فکر کردم،دیدم غبطه نیست این خوشحالیه ) که توی 18 سالگی به این آگاهی رسیدی ودرک خوبی از قانون داری

      کامنتت رو سئو کردم که بارها بخونمش چون خیلی چیزها رو هم برای من یاد آوری کرد ‌که ما چقدر زود وراحت به خدا شرک میورزیم

      عزیزم ایشالله که روز به روز در این را ثابت قدم تر بشی وبه راحتی بتونی به قانون توی لحظه به لحظه زندگیت استفاده کنی ولذذذتش رو ببری

      از دور میبوسمت عاطی جون

      پیروز ومانا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    زکیه گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    [ ] روز سوم:از امروز باید سعی کنی توحیدی باشی و توحید رو در عمل نشون بدی .یعنی به خداوند اعتماد کنی و فقط از خودش یاری بخای نه هیچ کس دیگه فقط روی خودش حساب کن ببین حضرت ابراهیم چقدر توحیدی بود بچه ی چند روزه شو با زنش تنها تو بیابون گذاشت و برگشت .که در نتیجه ی توکل اون حضرت شهر با عظمت مکه به وجود اومد اینه نتیجه ی باور به خداوند .

    یا بعد 20 سال دوباره برگشت تا فرزندشو قربانی کنه و اونجا خداوند براش قوچی فرستاد و دوباره از امتحان الهی سربلند بیرون اومد .

    یا از اتش نترسید و با منجنیق به داخل اتش بزرگ پرتاب شد درنتیجه ی توکل اون حضرت اتیش تبدیل به گلستان شد .اره اعتماد به خداوند حتی غیر ممکن هارو ممکن میکنه اتیش رو برات گلستان میکنه . از دل بدترین شرایط زندگیت بهترین شرایط و اتفاقات رو برات بیرون میکشه به شرط ایمان و اعتماد .من خودم این رو با تمام وجودم درک کردم و حس کردم و تو دل بدترین و سخت ترین اتفاق زندگیم بهترین اتفاق زندگیم برام رقم خورد و اون اشنایی با این مسیر زیبا و استاد عباسمنش عزیزم که حالا با عمل به اموزه هاش خیر دنیا و اخرت نصیبم میشه .

    یا از نمرود نترسید و رفت تمام بت ها رو شکست .چرا چون تماااااام توکلش به خدا بود و از هیچکس و هیچ چیز نمیترسید و میدونست هیچ کس و هیچ چیز توان مقابله با خواست فرمانروای کل هستی رو نداره.

    این ایه رو با تمام وجود درک کرده بود کیست که وقتی خداوند اراده کند کسی رو بکشه پایین بتونه بکشتش بالا و کیست که وقتی خدا اراده کنه کسی رو بکشه بالا بتونه بکشتش پایین .

    پروردگارا به ماهم ایمانی از این جنس بده

    ایمانی ابراهیم گونه

    که با تمام وجود تسلیم تو باشیم

    امین یا رب العالمین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زکیه گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    به نام پروردگار حی توانا

    روز سوم از روز شمار تحول زندگی من

    سلام استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین

    سلام دوستان عزیز و هم فرنکانسی و همراه

    امروز سومین روز تحول زندگیمه و من به خودم تعهد دادم که خیلی خیلی خوب روی خودم و باور هام کار کنم .

    امروز سه روزه که فقط اوقات فراغت و بیکاریم رو توی سایت میگذرونم و موقع انجام کارهام فایل ها رو گوش میدم .

    امروز سه روزه که سعی کردم ورودی هام رو کنترل کنم تلویزیون نبینم غیبت نکنم و تو جمع های منفی نباشم .

    و الله اکبر از این ارامشی که با این تعهد نصیبم شده .

    نمیدونم چطور از حسم بگم چطور از ارامشم بگم فقط طی این سه روز که همسفر شدم با این فایل های زیبا چنان تغییری و چنان ارامشی در من به وجود اومده که در تمام عمرم چنین احساس و ارامشی نداشتم .

    الله اکبر

    هرچی بیشتر توی این اگاهی ها ریز میشیم و رسوخ میکنیم بیشتر به قدرت لایتناهی پروردگار پی میبریم .

    با خودم میگم وااااااااای خداوندا چطور این همه سال بدون این اگاهی ها زندگی کردم .

    تازه میفهمم که چقدر تو تمام سالهای زندگیم از عظمت خداوند دور بودم .فکر میکردم خدارو میشناسم و فکر میکردم توکلم فقط به خداست .درحالی که فهمیدم چقدر مشرک بودم چقدر خدا رو اشتباه شناخته بودم و چقدر با این نااگاهی به خودم ظلم کردم و کلی شرایط ناخواسته رو با افکارم واسه خودم به وجود اوردم .

    میگم خداجونم من که فقط یک مقدار بسیااااااار بسیاااااااار ناچیز از عظمتت رو درک کردم حالم اینطور دگرگون شده الله اکبر از حضرت ابراهیم .

    الله اکبر از استاد عزیزم که چقدرررررر حالشون خوبه و چقدر خوب به منبع وصلن و با خودشون در صلحن .

    خداجونم کمکم کن روز به روز در این مسیر زیبا بهتر پیش برم و بیشتر رشد کنم کمک کن حتی یک لحظه ازین حال روحانی بیرون نیام چون با داشتن این حال هیچی از دنیا دیگه نمیخام .این حال برام همه چیزه ثروت سلامتی روابط عاشقانه معنویت و….

    اتصال به تنها قدرت جهان همه چیزه .

    تو این سه روز هرچی غصه و ناراحتی داشتم برام اسون اسون شده و در کنار خداوند میدونم اینها همش باعث رشد من میشن و من رو قوی تر میکنن و میدونم این شرایط رو خودم به وجود اوردم و توانایی کامل دارم تا شراطم رو تغییر بدم .امروز اونقدر امیدوار و قدرتمند از خواب بیدار شدم که نمیخام این حال رو با هیچی عوض کنم .اونقد انگیزه دارم واسه ادامه ی زندگی و کلی برنامه دارم واسه زندگیم وای خدا جونم چه حالی دارم .

    رابطم با بچه هام خیلی خوب شده با همسرم با همه خیلی رابطم خوب شده .کمتر عصبانی میشم .بیشتر از زندگی و داشته هام لذت میبرم …

    این حال خوب و عالی رو مدیون شما استاد عزیزم و مریم جان نازنینم هستم .

    الهی همیشه تنتون سالم و دلتون شاد باشه و روز به روز بیشتر از قبل در مسیر ترقی پیش برین .

    الهی امین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: