این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من الان توی یک روستا خونه ی پدر مادرم زندگی میکنم و ارایشگاه دارم همین جا اما کلی چالش دارم اینجا ک نمیخام بهشون توجه کنم و صحبت کنم در موردشون خیلی دلم میخاد از اینجا برم مثلا یجای شلوغتر و بهتر سالن خودمو داشته باشم پر مشتری باشه اما ترس دارم
ترس از اینکه خانوادم نزارن و دعوا کنن
ترس دارم ک دختر تنها تو شهر غریب خیلی سختی دارم
ترس دارم ک الان 31سالمه ازدواج نکردم و دختری ک دور از خانوادشه تو شهر تنهاست ممکنه حرف و حدیث بهش بزنن و خلاصه کلی ترس های این مدلی دارم و اینها منو نگه داشتن اینجا اما نمیدونم دقیقا باید چکار بکنم امیدوارم خدا منو هدایت کنه دلم میخاد ازدواج کنم و بعد از اینجا برم الان ک دارم فکر میکنم چقدر باید هنوز روی خودم کار کنم و توکل و ایمانم رو قوی کنم البته من با افکار منفی از 18سالگی رفتم شهر و خیلی سختی کشیدم اما اگر از همینجایی ک هستم شروع کنم روی خودم کار کنم خدا منو هدایت میکنه ک ب اسانی برم ب جای بهتری شاید هنوز مدارم پایینه نمیدونم خدایا من تسلیمم من فکری ندارم لطفا منو هدایت کن بهم الهام کن بگو بهم چیکار کنم من روی خودم کار میکنم و منتظر میمونم خدایا لطفا هدایتم کن
تبریک میگم بهت و تحسینت میکنم همین که کار خودت و داری و در این سایت اموزش میبینی عالی هستی و امیدوارم این آموزشها و نت برداری فایلها و عمل به اونها استمرار داشته باشی و بعدها بیایی از موفقیتهات برامون بگی ،فقط استمرار و عمل به قانون و کنترل ورودیهات و خوب نگه داشتن حال خوبت ،میدونم روستا محیط کوچیکه و چقدر حرف و حدیث داره خودم آخر هفته ها میرفتم روستا ،صبحها برای پیاده روی میرفتم پیرزنهامن و نگه میداشتند و درد ودل میکردند منم خیلی به درد دلشون گوش نمیکردم تو ذهنم میگفتم چقدر این خانمه سرحاله که تو این سن صبح زود در خونه اش نشسته و خلاصه یه چیزی ازش پیدا میکردم و ذهنم را مشغول تحسین اون وجه از اون خانم میکردم خلاصه درکت میکنم ولی تو میتونی همانطور که دیگران توانستند تو و من میتوانی به خواستهامون برسیم با کمک و هدایت خداوند یکتا
برایت بهترینها از ثروت و عشق و نور الهی و سعادتمند و سلامتی را خداوند توانا خواستارم
برای من، ابراهیم، نمادِ یکتاپرستیِ ناب است. یکتاپرستی ای که آنچنان در وجودش به درستی ریشه دوانده، آنچنان عمیقاً جزئی از شخصیتِ وجودی اش شده، که او را تسلیم ِ امر ربّ گردانیده، آنچنان ربّ را بعنوانِ نیروی برتر که مدیریت همه ی جهان به دستِ اوست، که محافظِ هر جنبنده ای است، که بدونِ اذنش برگی از درخت نمی افتد، باور دارد، که می تواند از هر آنچه که با “تسلیم بودنش در برابر ربّ” مغایر است، دست بشوید.
تعریف کامل از توحید در توضیحات استاد حالا من چقدر میتونم این نوع توحید رو درک کنم ما که برای داغ عزیزان چه سوگواریهایی نمیکنیم حالا بخواهیم خودمون عزیمون را قربانی کنیم من که فاصله دارم با این حد توحید ولی ناامید نمیشوم آنقدر این فایلهای استاد را گوش میدهم و مینویسم تا در مسیر توحید موفق شوم و از خود خدا کمک میخواهم که یاریم دهد چون گفتم و هزاران بار دیگر میگویم خداوندا در مقابل قدرت لایتناهی تو هیچم یاریم ده که در مقابل تو ناتوانم خودت یاریم ده از بندگان توحیدیت باشم
در پناه خداوند یکتا شاد و پیروز و سعادتمند و توحیدی باشید
امروز فصل اول روز سوم روز شمار تحول زندگی رو دیدم وگوش دادم ….خدایا بینهایت شکرت
تسلیم ابراهیمی …..واقعا ستودنی وحضرت ابراهیم یکی از بهترین الگوی تقوا وایمان وعمل صالح است .
جایی که تسلیم خداوند باشی وتمام احساسات رو کنار بزاری وکنترل ذهن کنی نتایج وپاداش های بیشتر و بهتر…..
پس الکی نیست که حضرت ابراهیم رفیق فابریک خداس رفاقتشو بخدا ثابت کرده ایمان بدون عمل نداشته وبخاطر عشقش بخدا حاضره بچه شو فداکنه ……
ایمان بدون عمل حرف مفت است
بارها و بارها گفتم که خداروزی رسان است ولی بازم ترسیدم ونگران بودم
گفتم خدابزرگ است ولی از بقیه درخواست نیاز کردم ازنظر خودم
ایمان 100ولی عمل صفر
میدونم که خدا ازعهده ی تمام کارهایی که بهش میسپارم بر میاد ولی انگار مطمئن نیستم انگار خودم را شایسته .لایق نمیدونم احساس میدونم همون جور که استاد گفتن حضرت ابراهیم با بقیه پیامبرها فرق داره
خدابخود حضرت ابراهیم گفته برو گردن فرزندت رو بزن این خیلی شجاعت میخواد تا اینکه درجنگ یا دراتفاقی فرزندش رو بگیره واقعا ایمانی ستودنی وناب داشته بخاطر همین خدا اینقدر دوستش داره ….
بحث ایمان به خدا واقعا چیزیه که من توش خیلی ضعیفم و حضرت ابراهیم واقعا ایمانش به خداوند قابل تحسین و باور نکردنیه این حد از ایمان رو نمیتونم هضم کنم
خدایاشکرت که حداقل میدونم که هستن کسایی که همچین ایمانی بهت داشتن تا منم سعی کنم ایمانم رو قوی کنم خدایا کمکم کن بتونم بیشتر تسلیمت باشم و ایمانم بهت بیشتر بشه
من به این نتیجه رسیدم که باید رها باشم و اینقدر زندگی رو سخت نگیرم وقت و زمان ما به سرعت داره میگذره و تنها چیزی که از ما میمونه رفتار و سبک زندگیه ماست پس سعی کنیم هر روزمون رو در انرژی و با حال خوب بگذرونیم
استاد انقدرر در فایل هاتون از ابراهیم صحبت کردین که امشب یه دفعه دلم خواست خودم برم و در قرآن ببینم خداوند چه ها گفته راجبش و چطور ادمی بوده که اینقدر خداوند راجبش صحبت کرده و نظر شما رو جلب کرده
کتاب قرآن رو برداشتم.کتابی که چند سال پیش فقط سعی در حفظ عربیش داشتم بدون اینکه درک کنم خداوند چی گفته و بعد هم کنار گذاشته بودمش
کتاب رو برداشتم از همون اول یه حس عجیبی داشتم.یعنی خدا با ما حرف زده؟یعنی این سخنان خداونده؟یعنی من کتاب خداوند رو در دست دارم؟
در فهرست سوره ی ابراهیم رو پیدا کردم و معنی ش رو خوندم اما چیز زیادی راجب خود ابراهیم پیدا نکردم.خواستم ور گوگل سرچ بزنم که در کدوم سوره خداوند از ابراهیم،از کسی که تونسته اسم خلیل الله رو بگیره گفته.اما چیزی در دلم گفت از خدا بخواه که خودش هدایتت کنه
و من گفتم خدایا صحبت هات راجب ابراهیم رو نشونم بده…شروع کرده به ورق زدن.تازه چند صفحه ورق زده بودم که اتفاقی اسم ابراهیم رو دیدم
وای خدای من.انقدرر تو بهم نزدیک بودی؟انقد زود خواستم رو براورده کردی؟ انقدر زود بهم نشون دادی؟بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد و شروع کردم به خوندن صحبت های خداوند راجب حضرت ابراهیم
گفتم خدایا باز هم میخوام بدونم باز هم هدایتم کن به جایی که از دوستت صحبت کردی
و دوباره بعد چند صفحه ورق زدم اسم ابراهیم رو دیدم.یعنی خداوند انقدررر کنارمه؟یعنی انقدرر هرلحظه با منه؟حتی در یه خواسته کوچیک خودش دستم رو میگیره و اون صفحه رو برام باز میکنه و چشمم رو بیناتر میکنه که کلمه ی ابراهیم رو میان اونن همه کلمات اون صفحه ببینم؟خداجانم چقدر بهم نزدیک بودی و من نمیدونستم
دوباره شروع کردم به خوندن.قانع نشدم گفتم خدایا دوباره یه جای دیگه.یه صفحه ی دیگه رو بهم نشون بده
و باز خداوند مهربانمم دستم رو گرفت و صفحه ی دیگری از صحبت هاش درباره ابراهیم رو بهم نشون داد
امروز داشتم کمی از راه هدفم دور میشدم.داشتم سستی رو در پیش میگرفتم.به برنامم نرسیده بودم و دیگه هم چون میدونستم کامل نمیزسم حس بدی گرفته بودم.واقعا گاهی حرکت در راه هدفم برام دشوار میاد،گاهی بی انگیزه میشم.امشب که خداوند اینجور هدایتم کرد واقعا اشک میریختم از شوق. واقعا نگران چی هستیم؟نگران اینکه نرسیم؟نگران اینکه تلاش هامون بدون مزد بمونه؟نگران سختی های راه هستیم؟اینکه نکنه اشتباه کنم؟نکنه یه جا بی انگیزه بشم و ادامه ندم؟نگران اینکه یه جا اشتباهی کردیم؟خوب باشه اشتباه کردی،چرا به خدا تکیه نمیکنی؟چرا با اینکه چندین بار به روش های مختلف هدایت های خدا رو دیدی باز یادت میره؟چرا یادت میره هیچ برگی بی اذن او بر زمین نمی افته؟چرا راهت،خودت،زندگیت،ایندتو به خدا نمیسپاری؟….تو لایق مسیر های هموار و بدون اشتباهی،تو لایق یه شغل عالی هستی،تو لایق یک زندگی عاشقانه و زیبایی.فقط بزار خدا دستت رو بگیره و ببره در راه درست.بزار خودش هدایتت کنه.بزار خودش همه چیز رو واست راحت کنه اون خیلی بیشتر از اینها دوست داره و حواسش بهت هست
خداجانم شکرت که انقدر گرم کنارمی.شکرت که هدایتم کردی.شکرت که تونستم این کامنت زیبا رو به یادگار بزارم.شکرت که حواست بهم هست
تسلیم بودن و ایمان داشتن به این معناست که من ایمان دارم که خداوند به من کمک میکنه من ایمان دارم که شرایط جوری پیش میره دستهای خداوند جوری میاد اتفاقات به شکلی رقم میخوره که من تنها نمیمونم و کارم حل میشه یعنی توکل کنم به خداوند و برم تو دل ترسهام و ایمان داشته باشم که کارم انجام میشه
نشانه تسلیم بودن احساس خوبه نشانه ایمان احساس خوبه وقتی من تسلیم باشم و ایمان داشته باشم که خداوند خیر منو میخواد و بدونم که خداوند منو به مسیرهای درست هدایت میکنه و منو تنها نمیزاره من حالم خوبه من احساس خوبی دارم من پشتم گرمه من نا امید نمیشم خسته نمیشم ترسها منو در بر نمیگیره شجاع میشم و حرکت میکنم و پیش میرم من تسلیم پروردگارم
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم خانوم عزیز و تمام شما دوستان.
توی حرف گفتن ک من ب خدا ایمان قلبی دارم و همه چیزو سپردم بهش خیلی سادس. عیار ما زمانی سنجیده میشه ک توی تضاد ها قرار بگیریم و واکنش و افکار و حرفامون توی اون لحظه نشون میده که کجای کار هستیم. من خیلی دارم تلاش میکنم تا حرف و عملم راجب ایمان بخداوند و سپردن همه چیز بهش کار میکنم و واقعاااااا الان مدتی هست که حال دلم خیلی خوبه شکر خدا ولی بازم جای کار دارم خیلیییی زیاد. گاهی تضادی پیش میاد تا حدود نیم ساعت یک ساعت فکرم درگیره و نشخوار ذهنی میکنم راجبش و دارم تلاش میکنم که این زمان رو ب کمترین حد ممکن برسونم و خودم رو اروم کنم.اونجا ک استاد گفتن وقتی عزیزی رو از دست میدین….
من پدرم رو از دست دادم و واقعا این تضاد بزرگ یجورایی حس میکنم ک نیرو محرکه من واسه اینکه پیشرفت کنم، رشد کنم و بزرگ بشم و از وقتی این اتفاق افتاد من اصلا انگیزم برای گوش دادن ب آموزه های استاد بیشتر شده که رشد کنم و بزرگ شم تا بتونم هم باعث افتخار خودم و پدرم بشم، نکه بشینم زانوی غم بغل کنم و زندگیم رو نابود کنم. دوست عزیزی ک عزیزت رو از دست دادی خواهش میکنم خودتو نباز و خودتو جمع وجور کن و از اموزه ها دور نشو. بخدا حال خراب تو تاثیری برای ارامش عزیزت نداره بجز فرکانس منفی ک ب کائنات میفرستی و زندگیت رو از دست میدی،
در پناه خدا باشین و امیدوارم ک خدا عزیزانتون رو براتون سال های طولانی حفظ کنه
این سومین فایلی هست که امروز گوش دادم و میدونم احتیاج دارم همینطور ادامه بدم. شاید بعد برگردم و دوباره گوش بدم
من یه پسر کوچولو دارم. وقتی تصور کردم ایمان ابراهیم رو، اینکه زن و بچش رو رها کرد، اینکه حاضر شد سر بچش رو ببره و انجامش داد برام تصورش سخته. آخه بچه همه جونته. چقدر باید خدا در راس باشه، چقد ایمان؟ چقد تسلیم بودن؟
من پاشنه آشیلم تسلیم بودنمه. اینو الان فهمیدم. من توکل نکردم. باور نکردم. فک میکنم چنین نیست و به زبان میگم ایمان دارم اما ندارم. تسلیم ابراهیم بود نه من
الان دو سه روزه به خاطر لغو شدن مشتری هام حال خیلی خوبی نداشتم. حتی درونم حس شکایت داشتم. نمیتونستم مثه این دو سه ماه شکرگزار باشم و آرامشم کامل باشه. در صورتیکه این برای اولین بار بود که این همه مشتری توی یک هفته داشتم بدون ذره ای تلاش و تقلا و خود خدا برام فرستاده بود
همش داشتم این دو روز فکر میکردم خب چطور این اتفاق افتاد چه فرکانسی فرستادم که لغو شد. من که حین کار لذت میبردم و شکرگزار بودم
هنوز نمیدونم
اما فهمیدم که من تسلیم نیستم. خب خدا بهت مشتری داد و بعد گرفت. چته؟؟ انقد سریع خودتو میبازی؟ انقد سریع شاکی میشی؟ تو تا حالا این همه مشتری رو یکجا دیده بودی؟ این آرزوت نبود؟ خب تجربش کردی، شکرگزار عمیق بودی بابت این یکجا دیدنش؟
خدایا من فقط به خودم ظلم کردم. خودم رو با شاکی بودنم با ناسپاسی از ندار دریافت هدایت هات دور کردم. خدای مهربانم من به بخشنده بودنت باور دارم ازت میخوام منو ببخشی
من فقط با تو بودن رو میخوام. آرامش و حال خوب رو میخوام
من نمیتونم برای پرداخت اون بدهی ها کاری کنممگر اینکه تو هدایتم کنی. من در تسلیم بودنم صادق نبودم. از الان تعهد میدم مدام با خودم چک کنم تسلیم بودنم رو
درود و هزاران بار تحسین نثار استاد و مریم عزیزم میکنم ک اینقدر قشنگ ایمان و توکل بخدارو برای ما ب تصویر کشیدند …اینکه چطوری میشه رفیق خدابود ؟
باید نجواهای ذهنمون رو کنترل کنیم باید قدرت رو از خودمون و دیگران بگیریم و بدیم ب خدا… باید بدونیم ک رو قوانین بدون تغییر خداوند کار کنیم توی مسیر باشیم و روی باورهایمان کار کنیم بقیه ش رو بسپاریم بخدا.. باید شرک های مخفی ذهنمون رو بفهمیم..اگه کسی کاری برامون میکنه و کاری برای کسی میکنیم همه رو دستی از دستانِ قدرتمند خدا بدانیم . اینکه بفهمم خداوند برامون کافیست.:..خدایا خیلی خوبه ک رفیقت باشم پس توحیدی زندگی کردن رو توحیدی عمل کردن رویادم بده..اینکه فقط روی زبانم نباشه ..در رفتارم نمود پیدا کنه تو حید و یکتا پرستی ابراهیم گونه ت..
سلام استاد عزیزم
من الان توی یک روستا خونه ی پدر مادرم زندگی میکنم و ارایشگاه دارم همین جا اما کلی چالش دارم اینجا ک نمیخام بهشون توجه کنم و صحبت کنم در موردشون خیلی دلم میخاد از اینجا برم مثلا یجای شلوغتر و بهتر سالن خودمو داشته باشم پر مشتری باشه اما ترس دارم
ترس از اینکه خانوادم نزارن و دعوا کنن
ترس دارم ک دختر تنها تو شهر غریب خیلی سختی دارم
ترس دارم ک الان 31سالمه ازدواج نکردم و دختری ک دور از خانوادشه تو شهر تنهاست ممکنه حرف و حدیث بهش بزنن و خلاصه کلی ترس های این مدلی دارم و اینها منو نگه داشتن اینجا اما نمیدونم دقیقا باید چکار بکنم امیدوارم خدا منو هدایت کنه دلم میخاد ازدواج کنم و بعد از اینجا برم الان ک دارم فکر میکنم چقدر باید هنوز روی خودم کار کنم و توکل و ایمانم رو قوی کنم البته من با افکار منفی از 18سالگی رفتم شهر و خیلی سختی کشیدم اما اگر از همینجایی ک هستم شروع کنم روی خودم کار کنم خدا منو هدایت میکنه ک ب اسانی برم ب جای بهتری شاید هنوز مدارم پایینه نمیدونم خدایا من تسلیمم من فکری ندارم لطفا منو هدایت کن بهم الهام کن بگو بهم چیکار کنم من روی خودم کار میکنم و منتظر میمونم خدایا لطفا هدایتم کن
سلام دریا جان
تبریک میگم بهت و تحسینت میکنم همین که کار خودت و داری و در این سایت اموزش میبینی عالی هستی و امیدوارم این آموزشها و نت برداری فایلها و عمل به اونها استمرار داشته باشی و بعدها بیایی از موفقیتهات برامون بگی ،فقط استمرار و عمل به قانون و کنترل ورودیهات و خوب نگه داشتن حال خوبت ،میدونم روستا محیط کوچیکه و چقدر حرف و حدیث داره خودم آخر هفته ها میرفتم روستا ،صبحها برای پیاده روی میرفتم پیرزنهامن و نگه میداشتند و درد ودل میکردند منم خیلی به درد دلشون گوش نمیکردم تو ذهنم میگفتم چقدر این خانمه سرحاله که تو این سن صبح زود در خونه اش نشسته و خلاصه یه چیزی ازش پیدا میکردم و ذهنم را مشغول تحسین اون وجه از اون خانم میکردم خلاصه درکت میکنم ولی تو میتونی همانطور که دیگران توانستند تو و من میتوانی به خواستهامون برسیم با کمک و هدایت خداوند یکتا
برایت بهترینها از ثروت و عشق و نور الهی و سعادتمند و سلامتی را خداوند توانا خواستارم
به نام الله یکتا
سلام به همه عزیزان
برای من، ابراهیم، نمادِ یکتاپرستیِ ناب است. یکتاپرستی ای که آنچنان در وجودش به درستی ریشه دوانده، آنچنان عمیقاً جزئی از شخصیتِ وجودی اش شده، که او را تسلیم ِ امر ربّ گردانیده، آنچنان ربّ را بعنوانِ نیروی برتر که مدیریت همه ی جهان به دستِ اوست، که محافظِ هر جنبنده ای است، که بدونِ اذنش برگی از درخت نمی افتد، باور دارد، که می تواند از هر آنچه که با “تسلیم بودنش در برابر ربّ” مغایر است، دست بشوید.
تعریف کامل از توحید در توضیحات استاد حالا من چقدر میتونم این نوع توحید رو درک کنم ما که برای داغ عزیزان چه سوگواریهایی نمیکنیم حالا بخواهیم خودمون عزیمون را قربانی کنیم من که فاصله دارم با این حد توحید ولی ناامید نمیشوم آنقدر این فایلهای استاد را گوش میدهم و مینویسم تا در مسیر توحید موفق شوم و از خود خدا کمک میخواهم که یاریم دهد چون گفتم و هزاران بار دیگر میگویم خداوندا در مقابل قدرت لایتناهی تو هیچم یاریم ده که در مقابل تو ناتوانم خودت یاریم ده از بندگان توحیدیت باشم
در پناه خداوند یکتا شاد و پیروز و سعادتمند و توحیدی باشید
خدایا هرچه دارم ازآن توست.
سلام استاد عزیزم
سلام دوستان خوبم
امروز فصل اول روز سوم روز شمار تحول زندگی رو دیدم وگوش دادم ….خدایا بینهایت شکرت
تسلیم ابراهیمی …..واقعا ستودنی وحضرت ابراهیم یکی از بهترین الگوی تقوا وایمان وعمل صالح است .
جایی که تسلیم خداوند باشی وتمام احساسات رو کنار بزاری وکنترل ذهن کنی نتایج وپاداش های بیشتر و بهتر…..
پس الکی نیست که حضرت ابراهیم رفیق فابریک خداس رفاقتشو بخدا ثابت کرده ایمان بدون عمل نداشته وبخاطر عشقش بخدا حاضره بچه شو فداکنه ……
ایمان بدون عمل حرف مفت است
بارها و بارها گفتم که خداروزی رسان است ولی بازم ترسیدم ونگران بودم
گفتم خدابزرگ است ولی از بقیه درخواست نیاز کردم ازنظر خودم
ایمان 100ولی عمل صفر
میدونم که خدا ازعهده ی تمام کارهایی که بهش میسپارم بر میاد ولی انگار مطمئن نیستم انگار خودم را شایسته .لایق نمیدونم احساس میدونم همون جور که استاد گفتن حضرت ابراهیم با بقیه پیامبرها فرق داره
خدابخود حضرت ابراهیم گفته برو گردن فرزندت رو بزن این خیلی شجاعت میخواد تا اینکه درجنگ یا دراتفاقی فرزندش رو بگیره واقعا ایمانی ستودنی وناب داشته بخاطر همین خدا اینقدر دوستش داره ….
خدایا ایمان وشجاعتی ابراهیمی نصیبمون کن
خدایا شکرت بینهایت شکر
سلام به همه دوستان عزیز و استاد گرانقدرم
بحث ایمان به خدا واقعا چیزیه که من توش خیلی ضعیفم و حضرت ابراهیم واقعا ایمانش به خداوند قابل تحسین و باور نکردنیه این حد از ایمان رو نمیتونم هضم کنم
خدایاشکرت که حداقل میدونم که هستن کسایی که همچین ایمانی بهت داشتن تا منم سعی کنم ایمانم رو قوی کنم خدایا کمکم کن بتونم بیشتر تسلیمت باشم و ایمانم بهت بیشتر بشه
من به این نتیجه رسیدم که باید رها باشم و اینقدر زندگی رو سخت نگیرم وقت و زمان ما به سرعت داره میگذره و تنها چیزی که از ما میمونه رفتار و سبک زندگیه ماست پس سعی کنیم هر روزمون رو در انرژی و با حال خوب بگذرونیم
سلام به استاد عزیزم ومریم جان
استاد انقدرر در فایل هاتون از ابراهیم صحبت کردین که امشب یه دفعه دلم خواست خودم برم و در قرآن ببینم خداوند چه ها گفته راجبش و چطور ادمی بوده که اینقدر خداوند راجبش صحبت کرده و نظر شما رو جلب کرده
کتاب قرآن رو برداشتم.کتابی که چند سال پیش فقط سعی در حفظ عربیش داشتم بدون اینکه درک کنم خداوند چی گفته و بعد هم کنار گذاشته بودمش
کتاب رو برداشتم از همون اول یه حس عجیبی داشتم.یعنی خدا با ما حرف زده؟یعنی این سخنان خداونده؟یعنی من کتاب خداوند رو در دست دارم؟
در فهرست سوره ی ابراهیم رو پیدا کردم و معنی ش رو خوندم اما چیز زیادی راجب خود ابراهیم پیدا نکردم.خواستم ور گوگل سرچ بزنم که در کدوم سوره خداوند از ابراهیم،از کسی که تونسته اسم خلیل الله رو بگیره گفته.اما چیزی در دلم گفت از خدا بخواه که خودش هدایتت کنه
و من گفتم خدایا صحبت هات راجب ابراهیم رو نشونم بده…شروع کرده به ورق زدن.تازه چند صفحه ورق زده بودم که اتفاقی اسم ابراهیم رو دیدم
وای خدای من.انقدرر تو بهم نزدیک بودی؟انقد زود خواستم رو براورده کردی؟ انقدر زود بهم نشون دادی؟بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد و شروع کردم به خوندن صحبت های خداوند راجب حضرت ابراهیم
گفتم خدایا باز هم میخوام بدونم باز هم هدایتم کن به جایی که از دوستت صحبت کردی
و دوباره بعد چند صفحه ورق زدم اسم ابراهیم رو دیدم.یعنی خداوند انقدررر کنارمه؟یعنی انقدرر هرلحظه با منه؟حتی در یه خواسته کوچیک خودش دستم رو میگیره و اون صفحه رو برام باز میکنه و چشمم رو بیناتر میکنه که کلمه ی ابراهیم رو میان اونن همه کلمات اون صفحه ببینم؟خداجانم چقدر بهم نزدیک بودی و من نمیدونستم
دوباره شروع کردم به خوندن.قانع نشدم گفتم خدایا دوباره یه جای دیگه.یه صفحه ی دیگه رو بهم نشون بده
و باز خداوند مهربانمم دستم رو گرفت و صفحه ی دیگری از صحبت هاش درباره ابراهیم رو بهم نشون داد
امروز داشتم کمی از راه هدفم دور میشدم.داشتم سستی رو در پیش میگرفتم.به برنامم نرسیده بودم و دیگه هم چون میدونستم کامل نمیزسم حس بدی گرفته بودم.واقعا گاهی حرکت در راه هدفم برام دشوار میاد،گاهی بی انگیزه میشم.امشب که خداوند اینجور هدایتم کرد واقعا اشک میریختم از شوق. واقعا نگران چی هستیم؟نگران اینکه نرسیم؟نگران اینکه تلاش هامون بدون مزد بمونه؟نگران سختی های راه هستیم؟اینکه نکنه اشتباه کنم؟نکنه یه جا بی انگیزه بشم و ادامه ندم؟نگران اینکه یه جا اشتباهی کردیم؟خوب باشه اشتباه کردی،چرا به خدا تکیه نمیکنی؟چرا با اینکه چندین بار به روش های مختلف هدایت های خدا رو دیدی باز یادت میره؟چرا یادت میره هیچ برگی بی اذن او بر زمین نمی افته؟چرا راهت،خودت،زندگیت،ایندتو به خدا نمیسپاری؟….تو لایق مسیر های هموار و بدون اشتباهی،تو لایق یه شغل عالی هستی،تو لایق یک زندگی عاشقانه و زیبایی.فقط بزار خدا دستت رو بگیره و ببره در راه درست.بزار خودش هدایتت کنه.بزار خودش همه چیز رو واست راحت کنه اون خیلی بیشتر از اینها دوست داره و حواسش بهت هست
خداجانم شکرت که انقدر گرم کنارمی.شکرت که هدایتم کردی.شکرت که تونستم این کامنت زیبا رو به یادگار بزارم.شکرت که حواست بهم هست
به نام خدا سلام
روز سوم
من خیلی این فایل رو دوست دارم
شخصیت حضرت ابراهیم با این فایل برام روشن شد و خیلی ذهن من درگیر میشه درگیر اینکه ایمان من کجا و ایمان حضرت ابراهیم کجا
اگر دستاورد بزرگ میخوام باید قربانی کنم ذهن منطقی ام را و تلاش کنم
از چیزهای کوچیک شروع کنم و کم کم عضله ایمانم رو قوی تر کنم
توکل یک پکیج کامل از هر انچه که برای این دنیا و اون دنیا می خوای
در مورد شغلم باید توکل کنم و پا رو ترس هام بذارم و تغییرش بدم
خدایا به امید تو
به نام خدای مهربان
صدومین تعهد
تسلیم بودن و ایمان داشتن به این معناست که من ایمان دارم که خداوند به من کمک میکنه من ایمان دارم که شرایط جوری پیش میره دستهای خداوند جوری میاد اتفاقات به شکلی رقم میخوره که من تنها نمیمونم و کارم حل میشه یعنی توکل کنم به خداوند و برم تو دل ترسهام و ایمان داشته باشم که کارم انجام میشه
نشانه تسلیم بودن احساس خوبه نشانه ایمان احساس خوبه وقتی من تسلیم باشم و ایمان داشته باشم که خداوند خیر منو میخواد و بدونم که خداوند منو به مسیرهای درست هدایت میکنه و منو تنها نمیزاره من حالم خوبه من احساس خوبی دارم من پشتم گرمه من نا امید نمیشم خسته نمیشم ترسها منو در بر نمیگیره شجاع میشم و حرکت میکنم و پیش میرم من تسلیم پروردگارم
خدایا ایمانمو به خودت قوی کن
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم خانوم عزیز و تمام شما دوستان.
توی حرف گفتن ک من ب خدا ایمان قلبی دارم و همه چیزو سپردم بهش خیلی سادس. عیار ما زمانی سنجیده میشه ک توی تضاد ها قرار بگیریم و واکنش و افکار و حرفامون توی اون لحظه نشون میده که کجای کار هستیم. من خیلی دارم تلاش میکنم تا حرف و عملم راجب ایمان بخداوند و سپردن همه چیز بهش کار میکنم و واقعاااااا الان مدتی هست که حال دلم خیلی خوبه شکر خدا ولی بازم جای کار دارم خیلیییی زیاد. گاهی تضادی پیش میاد تا حدود نیم ساعت یک ساعت فکرم درگیره و نشخوار ذهنی میکنم راجبش و دارم تلاش میکنم که این زمان رو ب کمترین حد ممکن برسونم و خودم رو اروم کنم.اونجا ک استاد گفتن وقتی عزیزی رو از دست میدین….
من پدرم رو از دست دادم و واقعا این تضاد بزرگ یجورایی حس میکنم ک نیرو محرکه من واسه اینکه پیشرفت کنم، رشد کنم و بزرگ بشم و از وقتی این اتفاق افتاد من اصلا انگیزم برای گوش دادن ب آموزه های استاد بیشتر شده که رشد کنم و بزرگ شم تا بتونم هم باعث افتخار خودم و پدرم بشم، نکه بشینم زانوی غم بغل کنم و زندگیم رو نابود کنم. دوست عزیزی ک عزیزت رو از دست دادی خواهش میکنم خودتو نباز و خودتو جمع وجور کن و از اموزه ها دور نشو. بخدا حال خراب تو تاثیری برای ارامش عزیزت نداره بجز فرکانس منفی ک ب کائنات میفرستی و زندگیت رو از دست میدی،
در پناه خدا باشین و امیدوارم ک خدا عزیزانتون رو براتون سال های طولانی حفظ کنه
خدایا رب من ازت سپاسگزارم من هرچه دارم از تو دارم
این سومین فایلی هست که امروز گوش دادم و میدونم احتیاج دارم همینطور ادامه بدم. شاید بعد برگردم و دوباره گوش بدم
من یه پسر کوچولو دارم. وقتی تصور کردم ایمان ابراهیم رو، اینکه زن و بچش رو رها کرد، اینکه حاضر شد سر بچش رو ببره و انجامش داد برام تصورش سخته. آخه بچه همه جونته. چقدر باید خدا در راس باشه، چقد ایمان؟ چقد تسلیم بودن؟
من پاشنه آشیلم تسلیم بودنمه. اینو الان فهمیدم. من توکل نکردم. باور نکردم. فک میکنم چنین نیست و به زبان میگم ایمان دارم اما ندارم. تسلیم ابراهیم بود نه من
الان دو سه روزه به خاطر لغو شدن مشتری هام حال خیلی خوبی نداشتم. حتی درونم حس شکایت داشتم. نمیتونستم مثه این دو سه ماه شکرگزار باشم و آرامشم کامل باشه. در صورتیکه این برای اولین بار بود که این همه مشتری توی یک هفته داشتم بدون ذره ای تلاش و تقلا و خود خدا برام فرستاده بود
همش داشتم این دو روز فکر میکردم خب چطور این اتفاق افتاد چه فرکانسی فرستادم که لغو شد. من که حین کار لذت میبردم و شکرگزار بودم
هنوز نمیدونم
اما فهمیدم که من تسلیم نیستم. خب خدا بهت مشتری داد و بعد گرفت. چته؟؟ انقد سریع خودتو میبازی؟ انقد سریع شاکی میشی؟ تو تا حالا این همه مشتری رو یکجا دیده بودی؟ این آرزوت نبود؟ خب تجربش کردی، شکرگزار عمیق بودی بابت این یکجا دیدنش؟
خدایا من فقط به خودم ظلم کردم. خودم رو با شاکی بودنم با ناسپاسی از ندار دریافت هدایت هات دور کردم. خدای مهربانم من به بخشنده بودنت باور دارم ازت میخوام منو ببخشی
من فقط با تو بودن رو میخوام. آرامش و حال خوب رو میخوام
من نمیتونم برای پرداخت اون بدهی ها کاری کنممگر اینکه تو هدایتم کنی. من در تسلیم بودنم صادق نبودم. از الان تعهد میدم مدام با خودم چک کنم تسلیم بودنم رو
خدایا عاشقتم
در پناه حق باشید
درود و هزاران بار تحسین نثار استاد و مریم عزیزم میکنم ک اینقدر قشنگ ایمان و توکل بخدارو برای ما ب تصویر کشیدند …اینکه چطوری میشه رفیق خدابود ؟
باید نجواهای ذهنمون رو کنترل کنیم باید قدرت رو از خودمون و دیگران بگیریم و بدیم ب خدا… باید بدونیم ک رو قوانین بدون تغییر خداوند کار کنیم توی مسیر باشیم و روی باورهایمان کار کنیم بقیه ش رو بسپاریم بخدا.. باید شرک های مخفی ذهنمون رو بفهمیم..اگه کسی کاری برامون میکنه و کاری برای کسی میکنیم همه رو دستی از دستانِ قدرتمند خدا بدانیم . اینکه بفهمم خداوند برامون کافیست.:..خدایا خیلی خوبه ک رفیقت باشم پس توحیدی زندگی کردن رو توحیدی عمل کردن رویادم بده..اینکه فقط روی زبانم نباشه ..در رفتارم نمود پیدا کنه تو حید و یکتا پرستی ابراهیم گونه ت..