پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 85 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
    799MB
    16 دقیقه
  • فایل صوتی پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
    13MB
    16 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

3062 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نیما خانلری گفته:
    مدت عضویت: 2976 روز

    سلام بر استاد عزیز و همراهان گرامی

    استاد عزیز امروز به طور موجزه آسایی مخاطب کلام شما بودم. از اسفند 95 که با شما آشنا شدم و قانون آفرینش را با تمام وجود قبول کردم اتاق های فوق العاده ای برام افتاده و هدفم که تاثیر گذار بودن بوده به لطف شما کاملا در دسترس من قرار گرفته که بسیار خدا رو شاکرم و همینطور سپاس گذار شماهستم.

    اما چند روزی بود که کمی از مدار خارج شده بودم و در رنج بودم تجربه جالب برام این بود که زمانی که خواب بودم شاد بودم آنقدر روی نکات مثبت کار کردم که در نا خود آگاهم بسیار شاد بودم اما به محض بیدار شدن این ذهن نا آرام کاملا کنترل رو دست میگرفت اما در اوج این مسایل پیام تصویری شما مجدد نجات دهنده بود برای بنده.

    اما در جهت رسیدن به خواسته ها و کنترل ورودی من همیشه این مثال شما در ذهنم هست که گفتید روبرو رو ببیند و اجسام آبی رو بشمارید و بعد از این مرحله از همه خواستید چشمشون رو ببندند و بگن چند چیز قرمز هست

    زندگی دقیقا همین طور در هر لحظه هم غم هست و هم شادی این انتخاب ماست که کدوم رو انتخاب کنیم

    امیدوارم شاد و سرزنده باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    امین خادم گفته:
    مدت عضویت: 3222 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و هم فرکانسی های گلم

    خدارو سپاسگزارم که چند سالی هست که با استاد عزیزم آشنا شدم و دوباره متولد شدم.

    به نظر من کنترل ورودی های ذهن بر میگرده به توجه به اتفاق ها و ارتباطات خودمون

    بنظرم اولین ورودی های ذهن صحبت های دیگران هستن چون تقریبا 90 درصد افراد جامعه در مورد اتفاقات رخ داده و نداده منفی صحبت میکنن و ما باید از حرف های منفی دیگران دور کنیم.

    دومین مورد رسانه است رسانه های صوتی و تصویری جامعه بیشتر مواقع در مورد اتفاقات منفی حرف میزنن و باید آنها را حذف کنیم

    سومین مورد مهم دیگر آهنگ هایی هست که گوش میدیم دور و بر ما پر است از آهنگ های منفی و باید از آنها پرهیز کنیم و آهنگ های مثبت و انرژی یخش گوش بدیم

    ما با نوشتن جملات تاکیدی مثبت ورودی های خوب به ذهنمان می‌دهیم با گوش دادن فایل های مثبت و حتی گوش دادن به حرف های ضبط شده خودمون می تونیم باورهایمان را سریع بسازیم و تقویت کنیم و این روند باید تا آخر عمرمان ادامه داشته باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    احمد مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 3467 روز

    سلام بر استاد عزیز و همه دوستان.باز هم چقدر خوشحال شدم شما را زیارت کردم استاد.چه فایل بجایی بود ،در بهترین زمان ممکن حرف های شما به من وحی شد با اینکه وقتم پر بود و معمولا فایلهای رایگان این چند وقت اخیر را با تاخیر می دیدم ولی امشب تا پیام فایل جدید را دیدم نشستم دانلود کردم ودیدم و چقدر آرام شدم و به مسیر برگشتم.با اینکه این موارد را می دانستم و از دوره ها و فایل های زیادی استفاده کرده بودم ولی انگار این موارد اصلی را یادم نبود.بازهم ممنونم و بارها وبارها این موارد را به خودم تکرار خواهم کرد.بهترینها نثارت استاد عزیز??.منتظر فایل بعدی هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    ساره موذنی گفته:
    مدت عضویت: 2799 روز

    سلام به دوستان خوبم و استاد عزیزم

    تجربه ی من از کنترل ورودی هاو شناخت باورها ابنه که:

    1-زمان هایی که رویاهامو تجسم می کنم و غرق در رویاهام هستم احساسم رااز اون تجسم چک می کنم و احساسات مزاحمی که جلوی حس خوبم از رویاهام را گرفته شناسایی و از طریق پرسش وپاسخ از خودم ریشه ی باور مخربم را درمی آورم و با جایگزین آن با باورهای قدرتمند ریشه ی ورودی های نامناسب را به ذهنم می خشکانم.

    2-باحرف زدن درمورد اهدافم باخودم ویا بادیگران سریع مچ حس منفی درمورد اون هدفم را می گیرم و باوری که باعث ایجاد این وروی شده است را پیدا می کنم و باتکرارعبارات تاکیدی و باورهای قوی آن را کامل از ذهنم بیرون می کنم.

    امیدوارم که دیدگاهم برروی دوستان خوبم تآثیر مثبتی گذاشته باشد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    علیرضا صیدی گفته:
    مدت عضویت: 3672 روز

    سلام

    یاد خدای یکتاست که به من ارامش میدهد

    یاد این جملتون می افتم تو یکی از فایلاتون گفتین اگه یه شخص ثرتمندی بهتون قول بده که واستون کار بده پول بده چه جوری خیالتون راحت میشه اون کس رو خدا میدونم چون خدا به من قول داده به غیر الحساب روزی میدم بهت تو به من توکل کن من واسه تو کافیم(فمن یتوکل علی الله فهو حسبه)هر روز با یاد اوری این جمله مقاومت های ذهنمو اروم میکنم

    با یاد اوری قوانین کیهانیه تغییر ناپذیری که همون خدای مهربان با دستای بسیاری که داشته به من اموخته وخیالم راحته که اگه احساسم خوب باشه غیر ممکنه اتفاق ناخوشایندی بیفته واسم؛ این قانون نگرانی هامو برطرف میکنه

    هر روز که در هر وعده سر بر سجده میگویم (منزه است رب بلند مرتبه ی من و من به حمد او مشغولم)ودر هر رکوع که میگویم (منزه است رب بزرگ من و من به حمد او مشغول هستم) وسعی میکنم فقط خدا رو ببینم و به ذهنم بفهمانم و باور کنم که خدای من منزه است هیچ شریکی ندارد و هر چه او بخواهد همان میشود بدون اذن او برگی از درخت بر زمین نمی افتد اون از مادر به من مهربانتر است پس دیگر نگرانی چه(کدوم مادر فرزندش پول بخواد نمیده خوشبختی بخواد نمیده) پس باید فقط چیز خوب ببینم چون اون خدا ی مهربانتر از مادر گفته چیز خوب ببینی اونو بیشتر میکنم تو زندگی واسه این خیالممممم تخته که خداوند بهترین ها واسم خواهد داد

    اگه الان به چیزی نمیرسم اگه الان فعلا تغییر شگرفی تو وضعیت مالیم اتفاق نیفتاده نگران نیستم چون خدای بزرگ منو در بهترین موقع در بهترین جا قرار خواهد داد چون خودش در در درونم هست و راهنمای درونه منه

    نشونه عدم نگرانیمم این ارامش و روابط خوبیه که بعد از اجرای این قوانین تو زندگیم بدست اوردم

    چون هزاران مورد تجربه کردم که با توجه به نکات مثبت خودم و دیگران فقط اتفاق بهترینی در مورد خودم افتاده پس سعی میکنم در دل هر ناراحتی و ناخوشایندی که اتفاق می افته نکات مثبت قضیه را نگاه کنم و اون رو بکشم بیرون چون با این کار خدای بزرگم قطعا ویقینا بهترین چیز را از اون اتفاق به من خواهد داد

    بهترینه ایده من برای تمرکز بر نکات مثبتم اینه هر روز سعی میکنم اجرا کنم

    دوستتون دارم (فقط روی خدا حساب کنیم)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مریم م گفته:
    مدت عضویت: 2814 روز

    با سلام و درود فراوان به استاد عباس منش بزرگوار و تیم همدل ، حقیتش من مدت زمان زیادی نیست که عضو این خانواده بزرگ شدم ، و آشنایی من با اینجا خیلی اتفاقی بود، اما گویی درست وقتی بود که به اطمینان خاطر بیشتری نیاز داشتم و از این بابت خداوند رو هزاران مرتبه شکر میکنم ،

    میدونید دوستان تمام راهکارها و مطالبی که هر کدوم از عزیزان میدن واقعا عالیه و من خودم به شخصه خیلیهاشون رو دارم انجام میدم ، ولی یکی از مهمترین چیزها که برای من واقعا خوب جواب میده که میدونم قطعا برای همه هم همینطور خواهد بود …

    سپاسگزاری و شاکر بودن از تمام آنچه که داریم و دوست داریم داشته باشیم ولی هنوز نداریم است در واقع رسیده باشیم قبل از اینکه برسیم

    من یکی از تجربه هام توی این چند روز قصد خرید ادامه یکی از کتابهای استاد رو داشتم اما به دلایلی از نظر مالی مانده حسابم خیلی کم شده بود و برای چیزهای دیگه به شدت نیازش داشتم اما با خودم فقط گفتم خدایا من میدونم که نعمت تو بی پایان است و باور دارم که ثروتمندم و به هیچ عنوان ترس و کمبود رو به دلم راه ندادم و خریدم رو انجام دادم چون واقعا تشنه ی ادامه ی مطلب بودم و دوستان باور کنید به فاصله 10 دقیقه مبلغ پول چند برابر که از کسی مدتها طلب داشتم به حسابم واریز شد ….

    و اون لحظه فقط شکر کردم و اشک ریختم

    شاید خیلی تجربه بزرگی نباشه اما مسعله اینه که وقتی از چیزی خبر دار میشی آگاه تر میشی و الهامات برات دلچسب تر میشه و شاید قبلا بوده از این موارد در زندگیمون اما بهش توجی نداشتیم اما حالا اگاهانه انتخاب میکنیم که هوشیار باشیم

    ?و اینکه هر بار فاصله زمانی حالی بدی که از موضوعی برام پیش میاد رو کمتر میکنم یعنی اگر چیزی پیش میاد که اون لحظه دوست ندارم و فقط سعی میکنم نکته مثبت اون ماجرا رو دریافت کنم که البته کمی سخته در ابتدا ولی فقط تمرین و تمرین میخواد ،

    و (حّی) بودن در هر لحظه و لذت بردن از همون لحظه و باز هم شاکر بودن و شاکر بودن ، من دیگه توی خیابون راه میرم ، توی خونه کاری انجام میدم ، قبل از خواب ، موقع بیدارشدن و با خودم شکر میکنم و چیزهایی وه دارم رو یکی یکی میگم و از تمام اون چیزهایی هم که ندارم با گفتنشون لذت میبرم

    و نمیخوام فراموشم بشه که اشرف مخلوقاتم و خداوند میخواد که بهترین زندگی رو بادست خودم برای خودم بسازم ، میدونید فقط خودمون رو فراموش نکنیم و

    ?و مدام لیاقتهای خودمون رو جلوی چشممون بیاریم وبگیم وتکرار کنیم و از تکرار خسته نشین ما هر روز بیدار میشیم صبح میشه شب میشه و تکرار در طبیعت یه قانونه یه یادآوریه که خودمون رو از یاد نبریم پس هر لحظه شاکر باشیم و خودمون رو اشرف مخلوقات بودنمون رو دوست داشته باشیم و با خودمون آشتی کنیم هر لحظه …

    باز هم سپاس خدارو و تشکر از آقای عباس منش بزرگوار وهمه ی عزیزان این خانواده بزرگ و جهانی ??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    زهرا رضی گفته:
    مدت عضویت: 2830 روز

    بنام خدای خوب ومهربونم

    من بیشترین کاری ک برای ورودی های ذهنم میکنم.اینکه از وقتی قوانین رو فهمیدم ک هیچ ترسی تو دلم نباشه .ک این ترس بدترین ورودی برای ماست .وقتی ترس باشه ایمان هم از ی در دیگه میره و قتی هم ایمان نباشه خواسته هامون دست یافتنی نیست‌.یاد گرفتم و همچنان تلاش میکنم ک همه چی رو از خدا بخوام .و درمسیرش قدم بزارم بخداوندی خدا قسم همه چی برام جور میشه.حتی شده ی نشونه کوچولو .وقتی سر سجاده نیایش از اینهمه نعمتش سپاسگزاری میکنم .ی حسی ازدورن بهم میگه .واقعا خدا مبخواسته تو ب خواسته هات برسی .ولی تو کوتاهی کردی.تو نخواستی.هیچ کسی هم دخیل نیست تو این موارد..وقتی سرمو ب سجده میزارم .تمام چیزهایی ک میخوام برام دیگه رویا نیست .عین واقعیته…

    من هرروز ک چشمامو باز میکنم شروع میکنم ب سپاسگزاری .ب این همه فراوانی ب اینهمه ثروتی ک تو جهان درجهان هست..تلویزیون نگاه نمیکنم .یعنی دیگه مشتاقش نیستم.ب چیزهایی ک خوشحالم میکنه بیشتر فکر میکنم .و واقعا هم تغییر کردم و چ تغییر زیبایی .انشالله ک همه تجربش کنن.ب قول قران اونهایی ک بخدا ایمان دارند ازهیچ چیز نمیترسند.واین بهترین ورودی و الگویی منه.این جمله هم خیلی تاثیر گزاره رومن ک من خالق زندگیم هستم.

    درپناه خدای بخشنده و مهربان.پیروز و سربلند باشید

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    یاسر فقه اسماعیل گفته:
    مدت عضویت: 3143 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده گلم

    در جواب به سوالات من داستانهایی رو تعریف میکنم که در زندگی شخصی خودم به وجود اومدند…

    اول از همه بگم که وقتی ورودیهای ذهنمون مناسب هستند ما به آرامش میرسیم و وقتی هم که به آرامش رسیدیم همه ی کارها حل شده است

    خیلی وقتها پیش اومده وقتی که روی خودم کار کردم من چند روز یا هفته بوده که من تنهایی غذا خوردم یا اینکه من زودتر از خونواده ام غذا خوردم یا اونها زودتر در هر حالت اینجور شده که تنها باشم و اونوقت دونستم که مدارشون با من برابر نیست چون اونها با ورودیهاشون در یک مداری هستند من در مدار جداگانه خودم…

    یه داستان جالب دیگر هم بگم از ورودی های مناسب و ارامش….

    دو سه هفته قبل منو مادروپدرم تصمیم گرفتیم که شناسنامه هامونو هوشمند کنیم خلاصه رفتیمو یک سری کارهاشو انجام دادیم و گفتند که اگر پیام دادیم بیایید برای شناسنامه های جدید

    یه هفته ای گذشت و پیام ها اومدند فقط مال منو مادرم اومده بودند و پدرم هیچ پیغامی دریافت نکرده بود این در حالی بو که پیغام را به گوشی خودش فرستاده بودند

    منو مادرم رفتیم فک کنم 10 دقیقه وقت گرفت کارهامون ردیف شد و مال پدرم هم اومده بود ولی باید اثر انگشت برای دریافتش میزد

    پدرم روز بعدش رفت و تا وقت اداری خدا شاهده 4 بار رفته بود او مرکز اینترنت قطع بود روز بعدش هم که رفته بود بعد یکی دو بار دیگه بهش داده بودند نمیخام زیاد طولانی بشه ولی اخر داستانهایم نتایج تغییر ورودی ها معلومه خودتون اسفاده کنید

    یه روز میخاستم که غذا بخورم دور یک میدونی از شهر رفتم پشت یک سری تاکسی که فک کردم ترافیکه باید وایسم بعدش دیدم که برای مسافر وایسادند خواستم عقب بزنم اونم در حالیکه جلویم بسته شده بود با تاکسی ها عقبم که ماشین عبور میکرد

    یه لحظه به آیینه نگاه کردم دیدم پشتم خلوت شد نگاه کردم به سمت چپم خدا شاهده دقیقااون طرف میدان یک ماشین از پشت یکی دیگرو زده بود و ترافیک ایجاد شدو منم دونستم که از کجا به قول استاد اب میخوره عقب و کشیدمو رفتم .میدوارم تا اینجای جوابهایم ازش خوب استفاده کنید…

    این در حالیه که با ورودی مناسب به ارامش میرسیم

    راهکار هم برای اینکه چگونه تمرکز کنیم این است بنظر من وقتی ما باورهارو میشناسیم و ایمان داریم به اینکه باورهامن رفتارهارو تعیین میکنند یا اینکه قانون جهان را درک کنیم که با ایجاد تضاد ها و ناخواسته ها ما درخواست میکنیم و این درخواست ما باعث گسترش جهان میشود

    من که فکر میکنم همیشه میتونیم کنترل افکارمون رو خیلی خوبتر در دست داشته باشیم و در اکثر اوقت احساسمون خوب باشد…

    یه داستان هم از این دارم که قطعا میدونم این داستانهای شخصی من به ایجاد باورهای همه ی ما که قوی هستند کمک میکند…

    یه روزی در مغازه نشسته بودم پدرم و یکی از دوستناش جلوی مغازه کنار ماشین ایستاده بودند یهویی از اون طرف جاده یه ماشین از سمت خلاف میومد و یه ماشین دیگه هم به سرعت یهویی روبروش پیدا شد اون ماشین اولی خیلی ترسید ورفت به خاکی کنار جاده بعدشم وقتی که رد شد اون دوست پدرم بهش نگاهی کرد اون پسره هم که دونستم خیلی ترسیده یه نگاهی به دوست پدرم کرد و گفت چیه با صدای بلند بعدشم گازشو کشیدو رفت پدرم خیلی نارحت شد از رفتاره اون راننده…

    دوست پدرم وقتی که رفت پدرم اومد پیشمو بحثشو میکرد گفتم میدونی چیه شما که هیچ اگر یکی دیگر هم میبود یا بعد شما 10 نفر دیگر هم به اون پسر نگاه میکرد این واکنشو نشون میداد …

    بنظرتون من چ جوری اینو فهمیدم من میدونستم که احساسش کاملا بد شده و اون پسره در مسیر درست نیست و میتونم بگم حتی اگه اونجا دعوا هم میشد من خیلی خون سرد میبودم تنها به اون دلیلی که گفتم…

    در کل بنظر من نتیجه میگیریم که اگه باورهارو بشناسیم و ایمان داشته باشیم به تاثیر باورهامون روی رفتارمون که احساسمون تعیین کننده باور یا ورودی های درست یا غلط هستند و قوانین جهان رو درک کنیم خیلی راحت میتونیم تمرکزمون یا جهت دیدمون رو عوض کنیم و به احساس آرامش برسیم که اول بحثهایم گفتم احساس همه چیزه…

    البته من خودم باید خیلی روی خودم کار کنم چون خیلی وقتها از مسیر خارج میشم ولی این احساسو نتایجو تجربه کردم …

    در مورد اون فایل درامد 3بربر هم بگه تنایج خودم هستند من پارسال دقیقا همین مواقع تعهدمو نوشتم در حالیکه درآمدم صفر بود الان که دارم این متن رو مینویسم درامدم شکر خدا 1200000 تومان در ماه است و همه ی این داستانهایی را که گفتم این در حالیه که من 21 سال سن دارم و به خودم میبالم که در این مسیر هستم استاد عزیزم یکی از برنامه هام اینه که با لیموزین سیاهم بیام یکی از ویلاهایت پیشت و اون روز میرسه باور دارم و ایمان دارم به حرفهای خودم…

    خیلی خیلی خوشحال شدم از اینکه باهاتون هستم عادت دارم وقتی که نتایج ملموستری رو گرفتم بیشتر در کنارتون باشم دوستتون دارم در پناه الله یکتا شاد.سعادتمند.سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سیدمحمد صادق زارع گفته:
    مدت عضویت: 2850 روز

    سلام بر همه

    سلام بر استاد عزیز

    تجربه من در زندگی این بود که در اوایل زندگی مشترکم نه کار داشتم و نه خونه و نه چیزی برای زندگی

    حتی نمی دانم چرا به من زن دادن?

    به آدم بی کار و بی پول.

    و من بیشتر وقت ها از زندگی متنفر میشدم

    ولی…

    هیچ وقت ایمانم کم نشد یا حتی نمازم دیر تر نخواندم

    چون به خدا اطمینان داشتم که یه روز من هم مثل تمام کسانی که ازدواج کردن وضعیت مالیم تغییر میکنه و صاحب خونه و کار میشم

    عجب آرزویی….. ?

    بعد از مدتی یه کار خرید و فروش پیدا کردم که دیری نپایید و ضرر بسیار بزرگی کردم و برایم بسیار وحشتناک بود…. چیزی که انتظارش را میکشیدم و از آن میترسیدم

    واقعا از منظر هرچی باشی به زودی می بینی که اتفاق میوفته?

    بعد از ور شکستگی فراری شدم

    مجبور بودم

    …..

    رفتم دوباره شروع کردم

    این بار محکم تر… عظیم تر… با ایمان تر…

    با ایمان و توکل بر خدا

    شروع شد..

    درسم را تکمیل کردم

    و منتظر کار خوب و پر درآمد و اطمینان داشتم تا چند روز دیگه من سر کار هستم

    تا اینکه….

    از گمرک جنوب با من تماس گرفتن و برای مصاحبه رفتم. من مطمئن بودم از بین این همه شرکت کننده قبول هستم

    و قبول شدم

    …..

    الان با درآمد عالی و صاحب یه خونه و یه ماشین هستم

    و دارم به لطف خدای یکتا به آرزو هام میرسم

    حالا مدت کوتاهی هست با خانواده بزرگ عباسمنش آشناشدم و خدا رو شکر میگم که قوانین را به درستی آموزش مبینم و بسیار سپاسگذارم

    …….

    به نظر من و تجربه ای که دارم باید ایمان کامل به خدا و قوانین کاینات داشته باشیم و یه تاریخ برای دست یابی به رویا ها داشته باشیم

    ایمان کامل یعنی هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند باور شما را تغییر دهد

    ……

    پس تلاش باید در جهت ایمان بیشتر باشد

    ممنون از همه دوستان خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: