این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام…دوستان هم فرکانسی ام….من هم مثل همه ی دوستان راههایی دارم برا تو فاز مثبت موندن…من عاشق نوشتنم ودائم عبارات خواسته ها وبرنامه هامو مینویسم هر وقت هم موضوعی نگرانم میکنه دربارش مینویسم تا جایی که به راه حل برسم…..مشکلات ارتباطی خصوصا با همسرم رو هم مینویسم به صورت نامه و تلگرام نمیزارم بیشتر از یه روز بشه فکر کردن راجبش چون باور دارم لحظه هام رو باید شاد باشم و سرشار از لذت …والبته همراه با اتصال به خدای احد و واحد….حس حضور…من به خوشنویسی و تذهیب هم علاقه مندم و در این زمینه فعالیت هم داشتم نگاه کردن به آثار زیبا و فاخر اساتید ودوستان و گاهی کار کردن هم روشی موثر برامه تا روحیه ام رو قوی وتوجه ام رو متوجه ی زیبایی ها کنم… ..واز زمانیکه با سایت استاد عباس منش آشنا شدم فایل های استاد خیلی کمکم کرده در زمینه ی اینکه توجه و فرکانس مثبت وموثر داشته باشم.حداقل 4تا 5 ساعت فایلا رو پیگیری میکنم و این تو شاد وامیدوار بودنم خیلی موثره……سپاسگزارانه زندگی کردن هم برام داره میشه یه عادت برا هر چیز کوچک وبزرگی با تمام وجودم شاکرم ….وواقعا نتیجه اش اینه که روزام همراه با عشق و لذت سپری میشه….نشانه هام برام فراوونه و برا همشون شاکرم….وهمین امروز هم دیدم که برنده 40در صدی سایت هم شدم..والبته فایل فرکانس رو هم با تخفیف خریدم وتا الان شاید صد بار گوش دادمش و یه هدف بزرگم که استاد شدن تو قانون آفرینشه هم منو شاد و سرشار از عشق ولذت میکنه…..و واقعا احساس میکنم تو ملکوت زندگی میکنم …..والبته دیدگاه های دوستان رو هم خوندم چقدر تاثیر گزار وعالی بودن با تمام وجودم سپاس گزارم ..از طرح این سئوال وجوابهای عالیتون……شاد و ثروتمند باشید…
یکی از کار های که من برای ورودی کنترل ذهن انجام میدم مثلا موقع بازی کامپیوتر یا موبایل صدای بازی میبندم و به عبارت های تاکیدی گوش میدم یا یکی از فایل استاد میزارم و بعد بازی میکنم . در بیرون از خانه بیشتر توجه ام روی چیزهای که دوست دارم میزارم
این اولین کامنت من در سایت هستش..از حدود یکسال پیش با استاد اشنا شدم و فایلهاشون رو گوش میکردم.تغییر من زمانی شروع شد که در بازاریابی شبکه ایی ثبت نام کردم چون از اون موقع با قانون جذب و مثبت اندیشی اشنا شدم اگر چه در خود زمینه بازاریابی موفق نبودم اما دیدی که نسبت به جهان هستی پیدا کردم باعث رشد و پیشرفت شخصی بنده شد. هر روز که می گذشت دایره شخصی بنده تنگ و تنگتر میشد چون به وجود آدمهایی که با من هم فرکانس نبودم میشدم. کارهایی که برای کنترل ورودیهای ذهن انجام میدم:
1-اول صبح اهنگهای شادو انگیزشی گوش میدم
2- در شبکه های اجتماعی صفحات موفقیت رو فالو میکنم یا در کانالهای موفقیت عضو هستم
3-تلویزیون رو از زندگیم حذف کردم
4-همیشه گفتگوهای الهام بخش با خودم دارم و جملات تاکیدی قدرتمندم رو با خودم تکرار میکنم
5-هنگام برخورد با موقعیتهای سخت سعی در تغییر ارتعاش و تغییر احساسم, با پرسیدن سوالات مثبت میکنم
6-همیشه با نگاه به گذشته و ارتباط دادن همه اتفاقات منفی و مثبت به این نتیجه میرسم که همه اتفاقات به صلاح من رخ داده و خداوند مهربان همیشه خیر و صلاح من رو میخواسته و اگه در لحظه سختی به سر میبرم حتما به سود من هستش
7-همیشه شکرگذار خدواند هستم بابت تمام نعمتها و مهمتر از همه سلامتی و تندرستی
8- برای نعمتهای دیگران شکرگذاری میکنم. خیلی فوق العاده احساس خوبی به من میده
9-در ابتدا هر صحبتم با دیگران تحلیل میکنم که آیا گفتگوی ما مثبت هستش یا منفی و همیشه سعی میکنم اون گفتگو رو به سمت مثبت تغییر میدم
10-تجسم و رسیدن به خواسته ها رو سعی میکنم همیشه انجام بدم
سلام استاد .سلام همراهان عزیزی که جزو شاگرداری خوب استادین و البته باعث دلگرمی منم هستین .
منم وقتی یه فایل میاد و میبینم این همه کامنت روی اون گذاشته شده حس خوبی بهم میده .دنیا داره خوب میشه و منم این وسط تنها نیستم نه من و نه شما ها رو هیچ جبری مجبور نکرده بیاییم و مسیرمون روبگیم .مسابقه هم بهونه است .بهونه اینکه بگیم تایید میکنیم چون تجربه کردیم و از ته دل ایمان آوردیم .
استاد میگن این خواسته ها باید براتون بدیهی باشه تا بهش برسین .به همین دلیله وقتی یه فایل میذارن ، اینهمه کامنت میاد که میگن حرف دل ما رو زدی .چون اینم بدیهی شده .بدیهی نه اینکه دیگه بهش حسی نداری و ذوق زده نمیشی ، یعنی اینکه با گوشت و پوست و استخونت حسش کردی و برات ثابت شده که خدا کارش خیلی درسته و پازلش خیلی قشنگ میچینه و ما فهمیدیمش و حسش کردیم .و وقتی یکی در موردش حرف میزنه با نهایت دلت تایدیش میکنی .
من دختر اولم و نوه اول ..
دختری که فاصله سنی زیادی تا بقیه اعضای خانواده نداره ولی دیدگاهاش کاملا متفاوته و دنیا رو به یه چشم دیگه میبینه …و این تفاوت اکتسابی بوده .برا همین هم تعداد منتقدایی داره بیشتر از طرفداراشه .. اما این ناراحت کننده نیست چون من خواستم تا تغییر کنم چون میخوام موفق باشم .
رفتم دنبال الگو که ببینم بزرگان چه رفتارهایی و دیدگاهایی دارن .روزای اول میخواستم به اجبار و سختی خودم رو عوض کنم، دوس داشتم لایف استایل زندگیم رو به سبک خودم تغیییر بدم (سبک غذایی و تناسب اندام- آموزشی و پیشرفتی ، زندگی شخصی و..) ولی خیلی مصنوعی بود ، در بیرون همه چی خوب بود ولی من تو خلوت خودم عوض نشده بودم و خودم میفهمیدم دارم نقش بازی میکنم و این اذیتم میکرد.من از ته دل میخواستم تغییر کنم و شبیه الگوهام بشم ولی هر چقدر تلاش میکردم نمیشد نا امید شدم ، خواستم بیخیال بشم ولی نمیشد .اینقدر ذهنم درگیر چگونگی این مسیر بود که شب و روز تو فکرم بود .متن انگیزشی میخوندم .فیلم وکلیپ و صوت و …گوش میدادم ولی این ناامیدی همچنان بود.نمیفهمیدم چرا ناامیدم و از طرفی چرا بیخیال نمیشم.میدونستم باید راهی باشه .راهی که اینقدر منو تغییر میده که خودمم باور نمیکنم .
میدونستم یه جای باورهام ایراد داره .یعنی این شده بودآویزه گوشم که استاد میگه هر چیزی که میخواهی و نمیشه چون باور نداری.به خودم تلقین میکردم که من باور دارم میشه ولی ذهنم حتی این دروغ رو هم میفهمید .
تو همون درگیری های ذهنی ، بلند شدم تا با درگیری فیزیکی ذهنم رو آزاد کنم .چون شنیده بودم خودت روسر گرم چیز دیگه ای کنی از فکر میایی بیرون و خواستم امتحان کنم .شروع کردم به تمیز کردن کمدم یه کتاب کوچیک 40 صفحه ای دیدم .به اسم هدیه اثر اسپنسر چانسون که 7-8 سال پیش یه دوست بهم هدیه داده بود ولی هیچوقت نخونده بودمش چون حس میکردم شبیه کتاب رازه و حرفا همه مثل همن .منم که اون روزا کلی سرم پر بود از این مطالب دیگه دوس نداشتم تکراری گوش بدم .
تصمیم گرفتم بخونمش .فوق العاده بود .نمیدونم چرا تا به حال نخونده بودمش .
تو این کتاب بهم گفت وقتی ناراحتی دو تا دلیل داره : یا از گذشته دلخوری و داری حسرت میخوری که چکار هایی میتونستی بکنی و نکردی – یا از آینده بزرگی که میخوای میترسی و چون هنوز باورش نداری جرات اقدام نداری .و اینجوری داری حال رو از دست میدی .
فهمیدم راز کارم اینه ذهن من درگیر ترس از آینده است .ترس از اینکه نمیشه … ترس از اینکه همه تغییراتت رو ببینن مسخرت میکنن و هیچکس باورت ندار-ترس از تنهایی و ترد شدن از جمع ..
فهمیدم چون مسیرم اشتباه بود تا اینجا به خواسته هام نرسیده بودم ..برا همین بود نمیتونستم روی خودم کنترل داشته باشم.چون نمیدونستم ریشه ناراحتیم از چیه .
فهمیدم چیزی که به سختی به دست بیاد عادت خوب نیست و نمیشه و عادت خوب عادتیه که همه واقعی بودنش رو حس کنن که هر جا رفتی هرکسی تو رو به اون عادت بشناسه نه بگن ادعایه و نقش بازی کردنه..دیگه از ترد شدن نمیترسم چون نمیخوام معمولی باشم .
مثلا : چون فکر میکردم تناسب اندام باید با سختی و ورزش و .. به دست بیاد خودم رو مجبور کرده بودم به بیداری اول صبح و ورزش شدید و نخوردن ولی فهمیدم اشتباه محض بود .من داشتم خودم رو مجبور میکردم سحرخیز باشم و ورزش کنم و میدونستم این مسیر دارم خودم رو گول میزنم و شاید بعد از رسیدن به تناسب اندام رها بشه .
یا اینکه چون فکر میکردم همسر مناسب نیست یا سخت پیدا میشه ناراحت بودم و از مجرد موندن میترسیدم.چون تو خواسته من همسریه شبیه رویاها و افکار خودم .ذهن باز و مثبت اندیش و پر تلاش و آینده نگر …چون تو اطرافم این مورد کم دیده میشد ، چون همه فقط از ترس مجرد موندن تن به یه ازدواج عادی داده بودن ، یا اینقدر براشون ازدواج بدیهی بود که به معیارای دلخواهشون فکر نکرده بودن و فقط به خاطر بدیهی بودن ازدواج کرده بودن منم میترسیدم که به اون مسیر برسم.
ولی الان که آرومم ، اطرافم نمونه هایی میشنوم و میبینم که تو ذهنم این حس رسیدن به شخص مورد نظر واقعا بدیهی شده .
بدیهی یعنی من با تمام وجودم و از ته اعماق قلبم به این نتیجه رسیدم که هیچی برای خدا غیر ممکن نیست .و خدای من کارش درسته و پازلش رو خوب میچینه .فهمیدم کار من فقط اینه روی خودم کار کنم تا اونی بشم که هم خودم دوس دارم و هم همه اطرافی هام ، من باید لایق شخصی بشم که خواستمه و اینجوری رسیدن به اون کار سختی نیست ..
دوستای خوبم .وقتی استاد میگن باید خواسته جزو بدیهیات بشه تا بهش برسی .حس میکنم این نیست که برامون عادی بشه و هیچ هیجانی وقتی بهش رسیدیم نباشه ..بلکه اینه که برای داشتن هر چیزی ، باید با تمام وجود حسش کنیم .با گوشت و پوست و استخونمون درکش کنیم.نعمت حضورش رو و شیرینی داشتنش رو اینقدر واقعی بدونیم که لحظه ای بهش میرسیم ، از شوق انتظارش و رسیدنش فقط بگیم خدا بازم بزرگیت رو شکر..
وقتی اینجوری میشه که ما میتونیم به همه بگیم این خواسته آرزوی ما بوده و بهش رسیدیم و شما هم هر خواسته ای رو از اعماق قلبت بخوای بهش میرسی..
من تغییر کردم و حتی لایف استایل زندگیم رو به دست آوردم ، چون راه کنترل افکارم رو برجسمم پیدا کردم.میدونم چطور ترس و حسرت رو تشخیص بدم و بهشون گوش ندم .و فهمیدم رمز موفقیت اینه که ذهنت رو درگیر اون کنی تا اطرافت پر بشه از اون الگوها و قدم به قدم بی هیچ عجله ای شروع کنی به اقدام کردن و
رهرو این نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود ..
من الان واقعا نمیتونم آهنگ منفی و خبر منفی گوش بدم چون ذهنم ناخوادگاه فیلترش فعال میشه و این مباحث رو درک نمیکنه و واقعا خندش میگیره یا تاسف میخوره که چرا مردم اینهمه ناله میکنن یا فقط بدی رو انتشار میدن و ذهن من میفهمه دلیلی نیست که منفی گوش بدی..
من الان واقعا نمیتونم هر غذایی بخورم -هر لباسی بپوشم و هر جایی برم .عمدی نیست.اجباری هم نیست فقط عشقه و ایمان و شناخت خودم که چی واقعی مفیده و چی ظاهرنمایی و تبلیغ و نقش بازی کردنه
دیگه سعی نکردم خودم رو ثابت کنم ولی الان همه به عینه بهم میگن تو با ما متفاوتی ،
این افراد دو دسته اند :
افرادی با تایید کارهام خوشحالم میکنن که مسیرم درست بوده و عمیق بودن رفتارم باعث شده اون ها راستی کارم رو درک کنن ..
و افرادی با نقدر کردن و تندروی میگن که شما غیر منطقی هستی و میخوای چشمت رو روی واقعیات ببندی ..این افراد از عزیزان خیلی نزدیکم هستن و این حرفهاشون واقعا گاهی خیلی ناراحتم میکنه ولی دیگه وقتی احساس تنهایی میکنم به خودم نمیگم هیچکی دوست نداره و تو خلوتم گریه نمیکنم.. فقط خدا رو شکر میکنم که تو جمعشون هستم و سایه شون بالای سرمه و چون میدونم من تغییر کردم میفهمم که اونا اشتباه نمیگن و ازشون دلخور نمیشم ..
من هنوز موفق نشدم..هنوز به خواسته هام نرسیدم..هنوز ابنتدااااای راهم ولی خیلی آرومم و به خاطر آرامشم هزار بار شکر ..
آرامش رهایی از طوفان نیست ، بلکه زندگی کردن در دل طوفان است …
آرزو میکنم براتون همیشه آروم باشین و پر از مهربونی ، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیتون را نداند ..زیرا این ذات و سرشت ماست و ما خدایی داریم که جبران همه نداشته هاست .
استاد عزیزم سلام همیشه خدا رو شکر میکنم که من وقتی خواستم تغییر کنم شما رو که یکی از بی نهایت دست خدا هستید برای هدایت من تو مسیرم قرار داد
من 32 ساله هستم تو مدت 15 ماهی که با شما آشنا شدم تغییرات زیادی داشتم:
من همیشه از بچگی خجالتی و کمرو بودم
و دوران مدرسه و دانشگاه و سربازی و حتی 5 سال تجربه فروشندگی توی بازار هم بازم نتونستم این کمبود اعتماد بنفس خودم رو از بین ببرم
تا جایی که هدف اولم شده بود بالا بردن اعتماد بنفس و بعدش ثروت و رابطه و چیز های دیگه
تا جاییکه فهمیدم باید با ترس هام روبرو بشم و راه دیگه ای نداره
برای اینکه احساس ترس و اضطراب وگناه و نگرانی رو از بین ببرم به خودم قول دادم با هر چیزی که ذهنم مقاومت میکنه روبرو شم و تو دلش برم
از ترس های کوچک شروع کردم :
رفتم مارمولک و قورباغه و سوسک رو با دست گرفتم
بعد رفتم یه شب تنهایی تو دل جنگل تاریک خوابیدم
بعد رفتم یه متن نوشتم درباره خدا و ایمان و هدف و رفتم با صدای بلند تو شلوغ ترین پارک شهر و 6 بار در عرض یکساعت تو جاهای مختلف پارک بدون مقدمه و هماهنگی جلوی جمعیت که بودند این متن 2 دقیقه ای رو خوندم
بعد رفتم تو یه پارک دیگه با 10 نفر آدم غریبه صحبت کردم درباره هوا و پارک و طبیعت
بعد رفتم با هر پلیس که میدیدم که تو خیابون هست
میگفتم من به نمایندگی از مردم شهرم از شما سپاس گزارم که ساعت های زیادی رو سرپا هستید و برای امنیت شهر تلاش میکنید و براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
برای کل دوستان و فامیل و هر کسی که اسمش تو گوشی من بود یه فایل صوتی با صدای خودم ضبط کردم و درباره نکات مثبتشون اول نوشتم و بعد از روی نوشته صدامو رکورد کردم و براشون فرستادم
دفعه بعدی دوباره برای همون 40 نفری که بودند دوباره
یه فایل تصویری از خودم گرفتم و شب یلدا رو بهشون تبریک گفتم و براشون فرستادم و چقدر جواب های قشنگی دریافت کردم
از صحبت با جنس مخالف خیلی خجالت میکشیدم
تصمیم گرفتم برم تو خیابون و پارک و با دختر خانوم های مختلف صحبت کنم
مثلا الکی میگفتم من دارم یه تحقیقی انجام میدم درباره مثبت اندیشی و تمرکز بر نکات مثبت و اهداف
نظرشون رو میپرسیدم با حدود 10 یا 12 نفر صحبت کردم همه جواب من رو دادند در کمال احترام و ادب
و به این باور رسیدم کم کم که پس همه ترس های بعدی هم واهی هست و ساخته ذهن منه و یه توهمه
تجربه ی من دقیقا وسط صحبت های استاد توی همین فایل اتفاق افتاد . چند روز بود که در گیر برندهای مختلف ساعت بودم که ببینم کدوم بهتره ، به همکارم گفتم ، گفت : امگا و رولکس بی نظیرن . اگه میخوای بخری اینا واقعا عالین . شب که رفتم خونه گذاشتم فایل استاد دانلود بشه وقتی داشتم فایل استاد و نگاه میکردم یکدفعه یاد حرف همکارم افتادم روی دقیقه ی 3:40 مکث کردم و فایل استاد و بستم، به خودم گفتم برم ببینم این ساعت ها چه جوری و چه شکلی اند .توی گوگل زدم ساعت امگا ،صفحه باز شد و وقتی عکس ساعت ها و قیمت ها رو دیدم خشکم زد. دیدم قیمت زده 15 میلیون تومن بعدی 26 میلیون تومن بععععدی 31 میلیون تومن دیگه بقیه رو ندیدم یعنی جرئت نکردم ببینم به خودم گفتم نازنین عمرا بتونی تو عمرت ساعت 30 میلیون تومنی دستت بگیری اصلا گیرم گرفتی اگه یه وقت گم بشه یا ازت بزنن سکته میکنی بیخیال بابا . منم خیلی شیک و مجلسی صفحه رو بستم و گفتم برم بقیه ی حرف های استاد و گوش بدم .
زدم رو فیلم و درست چند ثانیه بعد استاد باهام حرف زد ،بغضم گرفت و فقط چشم هامو بستم و به هیچی فکر نکردم و ارام ارام یه ندایی بهم گفت نازنین فهمیدی مشکل کجاست .بله استاد فرمودند تا وقتیکه خونه ی بزرگ ، ماشین لوکس ، همسر خوب براتون رویاست تا وقتیکه برای ما خواسته ی دور از دسترسه به همون نسبت دور از دسترسه و بزرگه و دیر اتفاق میفته .دوباره مکث کردم و پیش خودم گفتم نازنین چرا فکر میکنی داشتن یه ساعت 30 میلیون تومنی خیلی زیاده چرا فکر میکنی لیاقت تو یه ساعت ارزون قیمته ، مگه تو اشرف مخلوقات نیستی ، مگه تمام عالم در خدمت تو نیست پس چرا با این فکر ها ارزش خودت رو پایین میاری و به کم قانع میشی .دوباره پلی کردم دیدم استاد داره میگه اگه میخواید در مورد یکی قضاوت کنید به عملکردش نگاه کنید و به حرفاش خیلی اتکا نکنید به خودم گفتم نازنین اگه بخوای به عملکردت نمره بدی چند میدی ؟؟ برای رسیدن به نمره ی مناسب هزاران فکر اومد توی سرم ،اینکه من این همه فایل این همه کتاب این همه سایت های خوب رو نگاه میکنم و واقعا از اینهمه انرژی مثبت همیشه لذت بردم ولی چرا چند تا دونه فکر منفی که میاد توی سرم منو از کاری که میدونم به صلاحمه وای می سونه ، چرا متوقف میشم ، چرا شک میکنم ، چرا کشمکش دارم ، چرا متزلزل میشم اصلا چرا فکر میکنم نمیشه یه فقل بزنم به مغزم تا دیگه فکری توش نره .
این همه فکر خیلی خوبه اصلا نباشه زندگی معنا نداره ولی کی بهشون عمل کردیم ؟ کی چسبیدیم به فکرمون و دیگه ولش نکردیم ؟ کی فکرمونو روی کاغذ اوردیم و تعهد بستیم تا بهش نرسیدیم حتی لحظه ای متوقف نمیشیم ؟ کی تا حالا پای تعهدمون امضا زدیم ؟کی اثر انگشت زدیم ؟ کی ……….
خوب به یاد میارم حرفای پدرم رو که هفته پیش بهم گفت : من با مدیر عامل یکی از شرکت های بزرگ ایران جلسه داشتم و اون اقا گفت ، اقای فرخ منش: من یه زمانی متوجه شدم اگر تلاشی نکنم ، اگر حرکت نکنم هیچ آینده ای نخواهم داشت برای همین شروع کردم به درس خواندن به کتاب خوندن به گشتن با ادمای موفق و بزرک ونتیجه اش این شد که تو سن 36 سالگی مدیرعامل یکی از شرکت های بزرگ ایران شدم پدرم میگه اون اقا گفت من حتی 15 دقیقه ای به یاد ندارم که به بطالت گذرونده باشم و همواره در حال مطالعه هستم تا رشد کنم .
یاد این ایه افتادم که هر کس به قدر ذره ای کار نیک کرده باشه پاداش ان را خواهد دید و هرکس به قدر ذره ای کار زشت مرتکب شده آن هم به کیفرش خواهد رسید . خب این ذره ی خوبی و بدی نسبت به کیه ؟ مخاطب این ایه کیه ؟ پدرمه ، مادرمه ، دوستمه ، همکارمه ؟؟ چرا هیچ وقت فکر نکردیم مخاطب این ایه میتونه خود ما باشه ما ذره ذره در حال خوبی و بدی کردن به خودمون هستیم . خلاصه میکنم ، برایند ذره های زندگی مون داره سرنوشتمونو میسازه ، چیزای به ظاهر کوچک ولی بسیار تاثیر گذار .همین ذره های مثبت کوچیک وقتی رو هم جمع بشه میشه ماشین لوکس ،میشه ساعت 30 میلیون تومنی ، میشه یه خونه ی رویایی تو هر جا که اراده کنید .و بر عکسشو دیگه خودتون میدونید . اگه حسمون رو لحظه به لحظه چک کنیم و نزاریم به سمت منفی بره یقین دارم اتفاقات بزرگی برا هممون میفته . البته در اینده ای نزدیک ………………… به قول استاد هیچ چیز ناممکن و دور از دسترس نیست تو فقط اراده کن ……………….
راستش بزرگترین عامل در رسیدن به خواسته ها رو من فقط آرامش میدونم
هرموقع من خودم استرس داشتم و گیر دادم به خواستم یا عجله داشتم همه چی برعکس شده و به هیچی نرسیدم ولی هروقت که خودم آروم بودم و استرس نداشتم و درواقع شاد بودم به خواسته ام رسیدم و جالب اینجاست که وقتی حالت خوبه و به خواسته ت میرسی اصلا حواست نیست که چطور شد اینطور شد..
در مورد توجه نکردن به نکات منفی هم من یه تجربه بزرگ ودرعین حال ساده دارم و خیلی خیلی خیلی موثر هست و حتما شماهم استفاده کنید قسم میخورم که استفاده کردم و نتیجه اش رو دیدم و اون این هست که هروقت خواست حالتون بدبشه 101 بار با صدای بلند و تمرکز بگید : ?الا بذکرالله(جل) تطمئن القلوب?
بعدا فهمیدم این حرف رو یه جور دیگه پائولو کوئلیو توی کتاب کیمیاگر هم گفته…
سلام و عرض ادب ????خدمت خانواده ????عزیز و قدرتمند ???عباسمنش، برادران و خواهران خودم مخصوصا استاد عباس منش، چند راهکار برا کنترل ورودی ها به ذهنم میرسه . ?1️⃣اول اینه که وسایل و امکاناتی که معمولا در طول شبانه روز با آنها سر و کار داریم مثل تلویزیون?، رادیو،? موبایل، ماهواره ?و … رو یا حذف کنیم یا کنترل. به جز موبایل بقیه اون وسایل رو به نظر من میشه حذف کرد . نهایتش اینه که می تونیم اون فیلمی که از تلویزیون پخش شده و مورد علاقمون هستش رو از طرق مختلف به دست بیاریم. از اینترنت دانلودش کنیم. البته حواسمون باشه که اون فیلم ???یا مستند باورهای ما رو باید تقویت کنه و نباید به قول من مثل” دوران جاهلیت “? که با قوانین آشنا نبودیم، هر فیلمی رو که بهش علاقه داشتیم دانلود کنیم و ببینیم. چون ممکنه اون باورهای دوران جاهلیت ما رو از خوشبختی و ثروت فراوان دور کنه. ما باید همان طور که خوراک جسمی خود رو اصلاح می کنیم ، خوراک ذهنی و روحی خودمون رو اصلاح کنیم. اینم بگم که کنترل اینا سخته. یعنی اگه تو خونه تلویزیون داشته باشیم اگه حتی خودمون بخوایم اونو کنترل کنیم موقع مهمونی فامیلها و دوستان ممکنه روشنش کنن و ورودی های مضر به خورد ما بدن. بنابراین بهترین کنترل می تونه حذف تلویزیون و رادیو و … باشه. خبراش رو هم دقت کنین بیش از 80 درصد در جهت فرکانس ما مثبت اندیشان نیست. یا از جنگ میگه یا بیماری یا آتش سوزی یا گرونی و تورم یا قتل و دزدی و … کم دیدم که برنامه های جالب و به درد بخور داشته باشه. دوستانی هم که اهل وب گردی هستن حواسشون باشه که هر سایتی نرن . تلگرام بازها و اهالی اینستاگرام هم حواسشون باشه که تو چه کانالها و گروه ها و پیج هایی عضو میشن. ?2️⃣دوم اینکه هم نشینان خود رو کنترل کنیم . از خانواده گرفته تا دوستان نزدیک تا اقوام و فامیل ها تا همسایگان .آنهایی که بیشترین دیدار و برخورد را با اونا داریم . اونایی که قابل حذفن مثل دوستان منفی یا همسایگان خب حذف می کنیم ولی خانواده یا فامیل رو از باب صله رحم نمی تونیم حذف کنیم . دو راه وجود داره : ?یا اینکه اونا رو تو این مسیر با خود همراه کنیم البته اگه میخوان و براشون از قشنگی مسیر بگیم و … ? یا اگر نپذیرفتن ارتباط رو کم کنیم و در مواقع ارتباط از سوالات حافظه ای و انحرافی استفاده کنیم . مثلا به یه بحث منفی رو که شروع می کنن ضمن گوش دادن یک دفعه با تیزحسی و تیز بینی خاصی سوالی بپرسیم و ذهن اونا رو از انرژی منفی منحرف کنیم و به سمتی که خودمون می خوایم هدایت کنیم. باید طوری سوال رو مطرح کنیم که طرف فکر نکنه می خوایم بپیچونیمش یا این که خودمون آغاز کننده بحث باشیم و اون رو غرق در فضای مثبت کنیم. البته به نظرم این که ضمیر ناخودآگاهمون به این کار عادت کنه یه مقدار طول میکشه و با تمرین حل میشه. فکر می کنم یکی از مسائل و مشکلاتی که اکثر اعضای خانوادمون با اون دست و پنجه نرم می کنن توجه به ناخواسته هاست . یه روز به بهانه پلاسکو یه روز سانچی و یه روز تحریم و … پس حواسمون باشه. اگه ایمان داشته باشیم که خودمون خالق وقایع و حوادث زندگیمون هستیم فقط روی خواسته ها تمرکز می کنیم. سوالی هم که از استاد و دوستان دارم اینه که چطور می تونیم مواظبت و مراقبه کردن از ورودی ها رو نهادینه کنیم ؟ راحت ترین راه ممکن چیه؟!نکته ای که ادامه همین بحث به ذهنم میرسه اینه که اگه میخوایم نتایج مختلف و بهتری رو بگیریم باید از یه سری چیزا بگذریم. مثلا از رفیق صمیمی که در فرکانس ما نیست و نمیخواد خودش رو اصلاح کنه باید گذشت . چون این افراد مانعی بزرگ برا رسیدن ما به هدف ???هستن . چقدر حاضریم برا کنترل ورودیها هزینه ???کنیم؟ اون جور که از آموزه های آقای عباس منش دریافتم اگه ما تلاش کنیم و به صوت ها و دستورات ایشون عمل کنیم به آرامی این طور افراد هم از زندگی ما حذف و یا کمرنگ میشن و ما با انسانهایی هم فرکانس با خودمون آشنا میشیم و بده و بستان تجربه و موفقیت پیدا می کنیم. درست مثل همین فضای صمیمی??. بنابراین درانتخاب دوست ، هم اتاقی در دانشگاه و حوزه باید دقت لازم رو به عمل آورد. خود بنده که تلویزیون رو به خاطر محیط زندگی خوابگاهیم مدت مدیدی کنار گذاشتم و فقط برخی مواقع بعضی برنامه رو که می دونم و در جهت تقویت باورهام هست میبینم. مثلا فوتبال یا برنامه ای مذهبی یا حیات وحش و … اخبار رو چند روزیه که دیگه پی گیری نمی کنم . چون به قول استاد اون خبرایی که مهم نیست خب نمی شنوی و اونایی هم که مهمه به نحوی به گوشت میرسه و نگران اونا نباش.?
?3️⃣ توجه به نکات مثبت یه واقعه هر چند که آن واقعه و رخداد به ظاهر منفی باشد. مثلا چند روز پیش به من گفتند که باید هزینه خوابگاه رو تا چند روز بعد بپردازی. خب حقیقتش برا من زیاد بود. اما چون من دارم باورهام رو تقویت می کنم بهش از دید مثبت ??نگاه کردم . خیلی از دوستان منفی نگر گفتند زیاده ! چیکار کنیم؟! اما من چند ایده به ذهنم رسید . اول اینکه چطور می تونم اونو حل کنم و درآمد خودم رو تو این چند روز افزایش بدم؟! دوم این که اگه به قرآن ایمان داشته باشیم خداوند متعال در سوره طلاق می فرمایند : کسی که تقوا داشته باشد از جایی که فکرش را نمی کند به او روزی می دهیم . بنابراین با ایمان به خدا گفتم قطعا راهی وجود داره و خدا منو تنها نمیذاره چون خودش گفته : إن الله یدافع عن الذین امنوا … خدا از مومنان دفاع می کند?. دست خدا رو نباید بسته دید . هزاران راه برای برون رفت از مسائل وجود داره که به علت فرکانس ارسالی ما ممکنه همه اش به ما گفته نشه.اگه ایمان داشته باشیم خدا خودش راه رو یه جوری نشون میده . مثلا قرار دادن آقای عباس منش سر راهمون که خدا رو بابت این امر به اندازه مولکول های عالم وجود شاکریم.? اینم بگم که همین کنترل ورودیهای ذهن خودش مصداقی از تقواست . تقوا یعنی خویشتن داری و خود کنترلی . بنابراین بهتون تبریک میگم که نمیذارید هر چیزی وارد ذهنتون بشه. ? 4️⃣پر کردن وقت خود با خوراک ذهنی مناسب . به قول امیرالمونین امام علی علیه السلام اگه نفست رو به چیزی مشغول نکنی اون تو رو به خودش مشغول می کنه. بنابراین اگه برنامه ای مناسب برای پر کردن اوقات خود نداشته باشیم اشخاص و اشیای مختلف وقت ما رو پر یا تلف میکنن. می تونیم از کلام خدا قرآن کریم استفاده کنیم و از تلاوت و تفکر در اون لذت ببریم و راه رو پیدا کنیم . خواندن و تفکر در احادیث اهل بیت مخصوصا کتاب نهج البلاغه و صحیفه سجادیه. گوش دادن و دیدن فایل های استاد عباس منش که خود من چند روزیه بیشتر پی گیری می کنم . به جای دین کلیپ های تلگرامی صوت استاد رو گوش میدم و چقدر داره اتفاقات زیبا به آرامی و خیلی طبیعی اتفاق می افته. دیدن فیلم ها و کلیپهای زیبا و قدرتمند کننده باور. تفریحات سالم و مهیج. رفتن به پارک، کوه ،جنگل و جاهایی که به ما قدرت میده و باورهامون رو تقویت میکنه. می تونیم با هم فرکانسی های خود به مسافرت بریم . رفتن به رستوران مورد علاقه. خواندن کتب مفید و ارزشمند رفتن به ورزش مورد علاقه و … ? 5️⃣ کنترل نرم افزارهای نصب شده روی موبایل . خود من تلگرام رو فعلا از روی گوشیم حذف کردم و فقط روی لب تاب دارم . چون وقتم رو خیلی می گرفت و واقعا از مسیر دورم می کرد. هم چنین اینستاگرام که البته اونو حذف نکردم ولی کنترلش کردم. کلی از این وقتایی رو که تو تلگرام و دیگر پیام رسان های ایرانی مثل سروش و آی گپ و … صرف میشه میتونیم در راه رسیدن به اهداف استفاده کنیم. مثلا من خودم قرآن، صوت ها و فیلهای استاد و درس خوندن رو جایگزین کردم و دارم برکتش رو حس می کنم. شما هم امتحان کنید. حواسمون باشه تلگرام باید ما رو به اهدافمون نزدیکتر کنه نه این که با غرق شدن در اون اهدف مقدس خودمون رو فراموش کنیم. ?6️⃣آخرین نکته ای که تقدیمتون می کنم اینه که در مورد اهداف، رؤیاها، آرزوها بنویسید و صحبت کنید و فکر و تخیل کنید . این خودش باعث میشه که روی نکات مثبت تمرکز کنید و فرصتی برای تمرکز رو مسائل منفی نداشته باشید . یکی از جاهایی که می تونید این کار رو کنید همین سایته که به برکت استاد راه اندازی شده . هم خودتون ایمانتون قوی تر میشه و هم دیگر اعضای خانواده از نظرات و تجربیاتتون استفاده می کنن. من می خواستم نظر نذارم ولی وقتی این فکر به ذهنم رسید گفتم بذار بنویسم . ان شاءالله که مورد استفاده عزیزان قرار گرفته باشه . یا علی ممنون از همراهیتون ??????
سلام…دوستان هم فرکانسی ام….من هم مثل همه ی دوستان راههایی دارم برا تو فاز مثبت موندن…من عاشق نوشتنم ودائم عبارات خواسته ها وبرنامه هامو مینویسم هر وقت هم موضوعی نگرانم میکنه دربارش مینویسم تا جایی که به راه حل برسم…..مشکلات ارتباطی خصوصا با همسرم رو هم مینویسم به صورت نامه و تلگرام نمیزارم بیشتر از یه روز بشه فکر کردن راجبش چون باور دارم لحظه هام رو باید شاد باشم و سرشار از لذت …والبته همراه با اتصال به خدای احد و واحد….حس حضور…من به خوشنویسی و تذهیب هم علاقه مندم و در این زمینه فعالیت هم داشتم نگاه کردن به آثار زیبا و فاخر اساتید ودوستان و گاهی کار کردن هم روشی موثر برامه تا روحیه ام رو قوی وتوجه ام رو متوجه ی زیبایی ها کنم… ..واز زمانیکه با سایت استاد عباس منش آشنا شدم فایل های استاد خیلی کمکم کرده در زمینه ی اینکه توجه و فرکانس مثبت وموثر داشته باشم.حداقل 4تا 5 ساعت فایلا رو پیگیری میکنم و این تو شاد وامیدوار بودنم خیلی موثره……سپاسگزارانه زندگی کردن هم برام داره میشه یه عادت برا هر چیز کوچک وبزرگی با تمام وجودم شاکرم ….وواقعا نتیجه اش اینه که روزام همراه با عشق و لذت سپری میشه….نشانه هام برام فراوونه و برا همشون شاکرم….وهمین امروز هم دیدم که برنده 40در صدی سایت هم شدم..والبته فایل فرکانس رو هم با تخفیف خریدم وتا الان شاید صد بار گوش دادمش و یه هدف بزرگم که استاد شدن تو قانون آفرینشه هم منو شاد و سرشار از عشق ولذت میکنه…..و واقعا احساس میکنم تو ملکوت زندگی میکنم …..والبته دیدگاه های دوستان رو هم خوندم چقدر تاثیر گزار وعالی بودن با تمام وجودم سپاس گزارم ..از طرح این سئوال وجوابهای عالیتون……شاد و ثروتمند باشید…
با سلام به همه دوستان
یکی از کار های که من برای ورودی کنترل ذهن انجام میدم مثلا موقع بازی کامپیوتر یا موبایل صدای بازی میبندم و به عبارت های تاکیدی گوش میدم یا یکی از فایل استاد میزارم و بعد بازی میکنم . در بیرون از خانه بیشتر توجه ام روی چیزهای که دوست دارم میزارم
با سلام خدمت استاد عزیز و همراهان گرامی
این اولین کامنت من در سایت هستش..از حدود یکسال پیش با استاد اشنا شدم و فایلهاشون رو گوش میکردم.تغییر من زمانی شروع شد که در بازاریابی شبکه ایی ثبت نام کردم چون از اون موقع با قانون جذب و مثبت اندیشی اشنا شدم اگر چه در خود زمینه بازاریابی موفق نبودم اما دیدی که نسبت به جهان هستی پیدا کردم باعث رشد و پیشرفت شخصی بنده شد. هر روز که می گذشت دایره شخصی بنده تنگ و تنگتر میشد چون به وجود آدمهایی که با من هم فرکانس نبودم میشدم. کارهایی که برای کنترل ورودیهای ذهن انجام میدم:
1-اول صبح اهنگهای شادو انگیزشی گوش میدم
2- در شبکه های اجتماعی صفحات موفقیت رو فالو میکنم یا در کانالهای موفقیت عضو هستم
3-تلویزیون رو از زندگیم حذف کردم
4-همیشه گفتگوهای الهام بخش با خودم دارم و جملات تاکیدی قدرتمندم رو با خودم تکرار میکنم
5-هنگام برخورد با موقعیتهای سخت سعی در تغییر ارتعاش و تغییر احساسم, با پرسیدن سوالات مثبت میکنم
6-همیشه با نگاه به گذشته و ارتباط دادن همه اتفاقات منفی و مثبت به این نتیجه میرسم که همه اتفاقات به صلاح من رخ داده و خداوند مهربان همیشه خیر و صلاح من رو میخواسته و اگه در لحظه سختی به سر میبرم حتما به سود من هستش
7-همیشه شکرگذار خدواند هستم بابت تمام نعمتها و مهمتر از همه سلامتی و تندرستی
8- برای نعمتهای دیگران شکرگذاری میکنم. خیلی فوق العاده احساس خوبی به من میده
9-در ابتدا هر صحبتم با دیگران تحلیل میکنم که آیا گفتگوی ما مثبت هستش یا منفی و همیشه سعی میکنم اون گفتگو رو به سمت مثبت تغییر میدم
10-تجسم و رسیدن به خواسته ها رو سعی میکنم همیشه انجام بدم
سلام استاد .سلام همراهان عزیزی که جزو شاگرداری خوب استادین و البته باعث دلگرمی منم هستین .
منم وقتی یه فایل میاد و میبینم این همه کامنت روی اون گذاشته شده حس خوبی بهم میده .دنیا داره خوب میشه و منم این وسط تنها نیستم نه من و نه شما ها رو هیچ جبری مجبور نکرده بیاییم و مسیرمون روبگیم .مسابقه هم بهونه است .بهونه اینکه بگیم تایید میکنیم چون تجربه کردیم و از ته دل ایمان آوردیم .
استاد میگن این خواسته ها باید براتون بدیهی باشه تا بهش برسین .به همین دلیله وقتی یه فایل میذارن ، اینهمه کامنت میاد که میگن حرف دل ما رو زدی .چون اینم بدیهی شده .بدیهی نه اینکه دیگه بهش حسی نداری و ذوق زده نمیشی ، یعنی اینکه با گوشت و پوست و استخونت حسش کردی و برات ثابت شده که خدا کارش خیلی درسته و پازلش خیلی قشنگ میچینه و ما فهمیدیمش و حسش کردیم .و وقتی یکی در موردش حرف میزنه با نهایت دلت تایدیش میکنی .
من دختر اولم و نوه اول ..
دختری که فاصله سنی زیادی تا بقیه اعضای خانواده نداره ولی دیدگاهاش کاملا متفاوته و دنیا رو به یه چشم دیگه میبینه …و این تفاوت اکتسابی بوده .برا همین هم تعداد منتقدایی داره بیشتر از طرفداراشه .. اما این ناراحت کننده نیست چون من خواستم تا تغییر کنم چون میخوام موفق باشم .
رفتم دنبال الگو که ببینم بزرگان چه رفتارهایی و دیدگاهایی دارن .روزای اول میخواستم به اجبار و سختی خودم رو عوض کنم، دوس داشتم لایف استایل زندگیم رو به سبک خودم تغیییر بدم (سبک غذایی و تناسب اندام- آموزشی و پیشرفتی ، زندگی شخصی و..) ولی خیلی مصنوعی بود ، در بیرون همه چی خوب بود ولی من تو خلوت خودم عوض نشده بودم و خودم میفهمیدم دارم نقش بازی میکنم و این اذیتم میکرد.من از ته دل میخواستم تغییر کنم و شبیه الگوهام بشم ولی هر چقدر تلاش میکردم نمیشد نا امید شدم ، خواستم بیخیال بشم ولی نمیشد .اینقدر ذهنم درگیر چگونگی این مسیر بود که شب و روز تو فکرم بود .متن انگیزشی میخوندم .فیلم وکلیپ و صوت و …گوش میدادم ولی این ناامیدی همچنان بود.نمیفهمیدم چرا ناامیدم و از طرفی چرا بیخیال نمیشم.میدونستم باید راهی باشه .راهی که اینقدر منو تغییر میده که خودمم باور نمیکنم .
میدونستم یه جای باورهام ایراد داره .یعنی این شده بودآویزه گوشم که استاد میگه هر چیزی که میخواهی و نمیشه چون باور نداری.به خودم تلقین میکردم که من باور دارم میشه ولی ذهنم حتی این دروغ رو هم میفهمید .
تو همون درگیری های ذهنی ، بلند شدم تا با درگیری فیزیکی ذهنم رو آزاد کنم .چون شنیده بودم خودت روسر گرم چیز دیگه ای کنی از فکر میایی بیرون و خواستم امتحان کنم .شروع کردم به تمیز کردن کمدم یه کتاب کوچیک 40 صفحه ای دیدم .به اسم هدیه اثر اسپنسر چانسون که 7-8 سال پیش یه دوست بهم هدیه داده بود ولی هیچوقت نخونده بودمش چون حس میکردم شبیه کتاب رازه و حرفا همه مثل همن .منم که اون روزا کلی سرم پر بود از این مطالب دیگه دوس نداشتم تکراری گوش بدم .
تصمیم گرفتم بخونمش .فوق العاده بود .نمیدونم چرا تا به حال نخونده بودمش .
تو این کتاب بهم گفت وقتی ناراحتی دو تا دلیل داره : یا از گذشته دلخوری و داری حسرت میخوری که چکار هایی میتونستی بکنی و نکردی – یا از آینده بزرگی که میخوای میترسی و چون هنوز باورش نداری جرات اقدام نداری .و اینجوری داری حال رو از دست میدی .
فهمیدم راز کارم اینه ذهن من درگیر ترس از آینده است .ترس از اینکه نمیشه … ترس از اینکه همه تغییراتت رو ببینن مسخرت میکنن و هیچکس باورت ندار-ترس از تنهایی و ترد شدن از جمع ..
فهمیدم چون مسیرم اشتباه بود تا اینجا به خواسته هام نرسیده بودم ..برا همین بود نمیتونستم روی خودم کنترل داشته باشم.چون نمیدونستم ریشه ناراحتیم از چیه .
فهمیدم چیزی که به سختی به دست بیاد عادت خوب نیست و نمیشه و عادت خوب عادتیه که همه واقعی بودنش رو حس کنن که هر جا رفتی هرکسی تو رو به اون عادت بشناسه نه بگن ادعایه و نقش بازی کردنه..دیگه از ترد شدن نمیترسم چون نمیخوام معمولی باشم .
مثلا : چون فکر میکردم تناسب اندام باید با سختی و ورزش و .. به دست بیاد خودم رو مجبور کرده بودم به بیداری اول صبح و ورزش شدید و نخوردن ولی فهمیدم اشتباه محض بود .من داشتم خودم رو مجبور میکردم سحرخیز باشم و ورزش کنم و میدونستم این مسیر دارم خودم رو گول میزنم و شاید بعد از رسیدن به تناسب اندام رها بشه .
یا اینکه چون فکر میکردم همسر مناسب نیست یا سخت پیدا میشه ناراحت بودم و از مجرد موندن میترسیدم.چون تو خواسته من همسریه شبیه رویاها و افکار خودم .ذهن باز و مثبت اندیش و پر تلاش و آینده نگر …چون تو اطرافم این مورد کم دیده میشد ، چون همه فقط از ترس مجرد موندن تن به یه ازدواج عادی داده بودن ، یا اینقدر براشون ازدواج بدیهی بود که به معیارای دلخواهشون فکر نکرده بودن و فقط به خاطر بدیهی بودن ازدواج کرده بودن منم میترسیدم که به اون مسیر برسم.
ولی الان که آرومم ، اطرافم نمونه هایی میشنوم و میبینم که تو ذهنم این حس رسیدن به شخص مورد نظر واقعا بدیهی شده .
بدیهی یعنی من با تمام وجودم و از ته اعماق قلبم به این نتیجه رسیدم که هیچی برای خدا غیر ممکن نیست .و خدای من کارش درسته و پازلش رو خوب میچینه .فهمیدم کار من فقط اینه روی خودم کار کنم تا اونی بشم که هم خودم دوس دارم و هم همه اطرافی هام ، من باید لایق شخصی بشم که خواستمه و اینجوری رسیدن به اون کار سختی نیست ..
دوستای خوبم .وقتی استاد میگن باید خواسته جزو بدیهیات بشه تا بهش برسی .حس میکنم این نیست که برامون عادی بشه و هیچ هیجانی وقتی بهش رسیدیم نباشه ..بلکه اینه که برای داشتن هر چیزی ، باید با تمام وجود حسش کنیم .با گوشت و پوست و استخونمون درکش کنیم.نعمت حضورش رو و شیرینی داشتنش رو اینقدر واقعی بدونیم که لحظه ای بهش میرسیم ، از شوق انتظارش و رسیدنش فقط بگیم خدا بازم بزرگیت رو شکر..
وقتی اینجوری میشه که ما میتونیم به همه بگیم این خواسته آرزوی ما بوده و بهش رسیدیم و شما هم هر خواسته ای رو از اعماق قلبت بخوای بهش میرسی..
من تغییر کردم و حتی لایف استایل زندگیم رو به دست آوردم ، چون راه کنترل افکارم رو برجسمم پیدا کردم.میدونم چطور ترس و حسرت رو تشخیص بدم و بهشون گوش ندم .و فهمیدم رمز موفقیت اینه که ذهنت رو درگیر اون کنی تا اطرافت پر بشه از اون الگوها و قدم به قدم بی هیچ عجله ای شروع کنی به اقدام کردن و
رهرو این نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود ..
من الان واقعا نمیتونم آهنگ منفی و خبر منفی گوش بدم چون ذهنم ناخوادگاه فیلترش فعال میشه و این مباحث رو درک نمیکنه و واقعا خندش میگیره یا تاسف میخوره که چرا مردم اینهمه ناله میکنن یا فقط بدی رو انتشار میدن و ذهن من میفهمه دلیلی نیست که منفی گوش بدی..
من الان واقعا نمیتونم هر غذایی بخورم -هر لباسی بپوشم و هر جایی برم .عمدی نیست.اجباری هم نیست فقط عشقه و ایمان و شناخت خودم که چی واقعی مفیده و چی ظاهرنمایی و تبلیغ و نقش بازی کردنه
دیگه سعی نکردم خودم رو ثابت کنم ولی الان همه به عینه بهم میگن تو با ما متفاوتی ،
این افراد دو دسته اند :
افرادی با تایید کارهام خوشحالم میکنن که مسیرم درست بوده و عمیق بودن رفتارم باعث شده اون ها راستی کارم رو درک کنن ..
و افرادی با نقدر کردن و تندروی میگن که شما غیر منطقی هستی و میخوای چشمت رو روی واقعیات ببندی ..این افراد از عزیزان خیلی نزدیکم هستن و این حرفهاشون واقعا گاهی خیلی ناراحتم میکنه ولی دیگه وقتی احساس تنهایی میکنم به خودم نمیگم هیچکی دوست نداره و تو خلوتم گریه نمیکنم.. فقط خدا رو شکر میکنم که تو جمعشون هستم و سایه شون بالای سرمه و چون میدونم من تغییر کردم میفهمم که اونا اشتباه نمیگن و ازشون دلخور نمیشم ..
من هنوز موفق نشدم..هنوز به خواسته هام نرسیدم..هنوز ابنتدااااای راهم ولی خیلی آرومم و به خاطر آرامشم هزار بار شکر ..
آرامش رهایی از طوفان نیست ، بلکه زندگی کردن در دل طوفان است …
آرزو میکنم براتون همیشه آروم باشین و پر از مهربونی ، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیتون را نداند ..زیرا این ذات و سرشت ماست و ما خدایی داریم که جبران همه نداشته هاست .
زندگیتون پر از آرامش خدایی
متنتون خیلی زیبا و آرامش بخش و فوق العاده بود،
بهترین هارو براتون آرزومندم دوست عزیز.
ممنونم از همراهی شما …
موفق و سربند باشی
ادامه نظر…
ندای ایشان با اون انرژی منفی نمیذاشت من متن رو تموم کنم یعنی متن و میخوندم اما وقتی به انتها نظر میرسیدم هیچ چیزی نقهمیده بودم
در نظر داشته باشید شب قبلش که فایلو دیده بودم خیلی احساس خوب داشتم همه اش فکر های خوب واتفاق های خوب رو تجربه میکردم
اون لحظه برای اینکه احساس بد و افکار منفی منو نوی خودش نکشه سریع رفتم توی تابلو آرزو هام و عکس هدف رو مشاهده کردم و دیگر صدایی نشنیدم
و از نظرم این فرمول
هدف * تجسم هدف = درصد تمرکز به نکات مثبت
1 -هدف
از یک تا ده از نظر اهمیتی که خودتان تعیین کردید
2- -تجسم هدف
از یک تا ده بر اساس احساس واقعی که خودتان تعیین کردید
یعنی در بهتربن حالت با اولویت ترین هدفتان که احتمالا رسالت شماست
و بهترین حالت تجسم 17 ثانیه
10*10= 100٪
صد در صد توجه تون به خوبی ها میره و ناخواسته ها رو اصلا نمیبیند
استاد عزیزم سلام همیشه خدا رو شکر میکنم که من وقتی خواستم تغییر کنم شما رو که یکی از بی نهایت دست خدا هستید برای هدایت من تو مسیرم قرار داد
من 32 ساله هستم تو مدت 15 ماهی که با شما آشنا شدم تغییرات زیادی داشتم:
من همیشه از بچگی خجالتی و کمرو بودم
و دوران مدرسه و دانشگاه و سربازی و حتی 5 سال تجربه فروشندگی توی بازار هم بازم نتونستم این کمبود اعتماد بنفس خودم رو از بین ببرم
تا جایی که هدف اولم شده بود بالا بردن اعتماد بنفس و بعدش ثروت و رابطه و چیز های دیگه
تا جاییکه فهمیدم باید با ترس هام روبرو بشم و راه دیگه ای نداره
برای اینکه احساس ترس و اضطراب وگناه و نگرانی رو از بین ببرم به خودم قول دادم با هر چیزی که ذهنم مقاومت میکنه روبرو شم و تو دلش برم
از ترس های کوچک شروع کردم :
رفتم مارمولک و قورباغه و سوسک رو با دست گرفتم
بعد رفتم یه شب تنهایی تو دل جنگل تاریک خوابیدم
بعد رفتم یه متن نوشتم درباره خدا و ایمان و هدف و رفتم با صدای بلند تو شلوغ ترین پارک شهر و 6 بار در عرض یکساعت تو جاهای مختلف پارک بدون مقدمه و هماهنگی جلوی جمعیت که بودند این متن 2 دقیقه ای رو خوندم
بعد رفتم تو یه پارک دیگه با 10 نفر آدم غریبه صحبت کردم درباره هوا و پارک و طبیعت
بعد رفتم با هر پلیس که میدیدم که تو خیابون هست
میگفتم من به نمایندگی از مردم شهرم از شما سپاس گزارم که ساعت های زیادی رو سرپا هستید و برای امنیت شهر تلاش میکنید و براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
برای کل دوستان و فامیل و هر کسی که اسمش تو گوشی من بود یه فایل صوتی با صدای خودم ضبط کردم و درباره نکات مثبتشون اول نوشتم و بعد از روی نوشته صدامو رکورد کردم و براشون فرستادم
دفعه بعدی دوباره برای همون 40 نفری که بودند دوباره
یه فایل تصویری از خودم گرفتم و شب یلدا رو بهشون تبریک گفتم و براشون فرستادم و چقدر جواب های قشنگی دریافت کردم
از صحبت با جنس مخالف خیلی خجالت میکشیدم
تصمیم گرفتم برم تو خیابون و پارک و با دختر خانوم های مختلف صحبت کنم
مثلا الکی میگفتم من دارم یه تحقیقی انجام میدم درباره مثبت اندیشی و تمرکز بر نکات مثبت و اهداف
نظرشون رو میپرسیدم با حدود 10 یا 12 نفر صحبت کردم همه جواب من رو دادند در کمال احترام و ادب
و به این باور رسیدم کم کم که پس همه ترس های بعدی هم واهی هست و ساخته ذهن منه و یه توهمه
چون متنم زیاد هست تو کامنت بعدی بقیه رو می نویسم
سلام سلام
تجربه ی من دقیقا وسط صحبت های استاد توی همین فایل اتفاق افتاد . چند روز بود که در گیر برندهای مختلف ساعت بودم که ببینم کدوم بهتره ، به همکارم گفتم ، گفت : امگا و رولکس بی نظیرن . اگه میخوای بخری اینا واقعا عالین . شب که رفتم خونه گذاشتم فایل استاد دانلود بشه وقتی داشتم فایل استاد و نگاه میکردم یکدفعه یاد حرف همکارم افتادم روی دقیقه ی 3:40 مکث کردم و فایل استاد و بستم، به خودم گفتم برم ببینم این ساعت ها چه جوری و چه شکلی اند .توی گوگل زدم ساعت امگا ،صفحه باز شد و وقتی عکس ساعت ها و قیمت ها رو دیدم خشکم زد. دیدم قیمت زده 15 میلیون تومن بعدی 26 میلیون تومن بععععدی 31 میلیون تومن دیگه بقیه رو ندیدم یعنی جرئت نکردم ببینم به خودم گفتم نازنین عمرا بتونی تو عمرت ساعت 30 میلیون تومنی دستت بگیری اصلا گیرم گرفتی اگه یه وقت گم بشه یا ازت بزنن سکته میکنی بیخیال بابا . منم خیلی شیک و مجلسی صفحه رو بستم و گفتم برم بقیه ی حرف های استاد و گوش بدم .
زدم رو فیلم و درست چند ثانیه بعد استاد باهام حرف زد ،بغضم گرفت و فقط چشم هامو بستم و به هیچی فکر نکردم و ارام ارام یه ندایی بهم گفت نازنین فهمیدی مشکل کجاست .بله استاد فرمودند تا وقتیکه خونه ی بزرگ ، ماشین لوکس ، همسر خوب براتون رویاست تا وقتیکه برای ما خواسته ی دور از دسترسه به همون نسبت دور از دسترسه و بزرگه و دیر اتفاق میفته .دوباره مکث کردم و پیش خودم گفتم نازنین چرا فکر میکنی داشتن یه ساعت 30 میلیون تومنی خیلی زیاده چرا فکر میکنی لیاقت تو یه ساعت ارزون قیمته ، مگه تو اشرف مخلوقات نیستی ، مگه تمام عالم در خدمت تو نیست پس چرا با این فکر ها ارزش خودت رو پایین میاری و به کم قانع میشی .دوباره پلی کردم دیدم استاد داره میگه اگه میخواید در مورد یکی قضاوت کنید به عملکردش نگاه کنید و به حرفاش خیلی اتکا نکنید به خودم گفتم نازنین اگه بخوای به عملکردت نمره بدی چند میدی ؟؟ برای رسیدن به نمره ی مناسب هزاران فکر اومد توی سرم ،اینکه من این همه فایل این همه کتاب این همه سایت های خوب رو نگاه میکنم و واقعا از اینهمه انرژی مثبت همیشه لذت بردم ولی چرا چند تا دونه فکر منفی که میاد توی سرم منو از کاری که میدونم به صلاحمه وای می سونه ، چرا متوقف میشم ، چرا شک میکنم ، چرا کشمکش دارم ، چرا متزلزل میشم اصلا چرا فکر میکنم نمیشه یه فقل بزنم به مغزم تا دیگه فکری توش نره .
این همه فکر خیلی خوبه اصلا نباشه زندگی معنا نداره ولی کی بهشون عمل کردیم ؟ کی چسبیدیم به فکرمون و دیگه ولش نکردیم ؟ کی فکرمونو روی کاغذ اوردیم و تعهد بستیم تا بهش نرسیدیم حتی لحظه ای متوقف نمیشیم ؟ کی تا حالا پای تعهدمون امضا زدیم ؟کی اثر انگشت زدیم ؟ کی ……….
خوب به یاد میارم حرفای پدرم رو که هفته پیش بهم گفت : من با مدیر عامل یکی از شرکت های بزرگ ایران جلسه داشتم و اون اقا گفت ، اقای فرخ منش: من یه زمانی متوجه شدم اگر تلاشی نکنم ، اگر حرکت نکنم هیچ آینده ای نخواهم داشت برای همین شروع کردم به درس خواندن به کتاب خوندن به گشتن با ادمای موفق و بزرک ونتیجه اش این شد که تو سن 36 سالگی مدیرعامل یکی از شرکت های بزرگ ایران شدم پدرم میگه اون اقا گفت من حتی 15 دقیقه ای به یاد ندارم که به بطالت گذرونده باشم و همواره در حال مطالعه هستم تا رشد کنم .
یاد این ایه افتادم که هر کس به قدر ذره ای کار نیک کرده باشه پاداش ان را خواهد دید و هرکس به قدر ذره ای کار زشت مرتکب شده آن هم به کیفرش خواهد رسید . خب این ذره ی خوبی و بدی نسبت به کیه ؟ مخاطب این ایه کیه ؟ پدرمه ، مادرمه ، دوستمه ، همکارمه ؟؟ چرا هیچ وقت فکر نکردیم مخاطب این ایه میتونه خود ما باشه ما ذره ذره در حال خوبی و بدی کردن به خودمون هستیم . خلاصه میکنم ، برایند ذره های زندگی مون داره سرنوشتمونو میسازه ، چیزای به ظاهر کوچک ولی بسیار تاثیر گذار .همین ذره های مثبت کوچیک وقتی رو هم جمع بشه میشه ماشین لوکس ،میشه ساعت 30 میلیون تومنی ، میشه یه خونه ی رویایی تو هر جا که اراده کنید .و بر عکسشو دیگه خودتون میدونید . اگه حسمون رو لحظه به لحظه چک کنیم و نزاریم به سمت منفی بره یقین دارم اتفاقات بزرگی برا هممون میفته . البته در اینده ای نزدیک ………………… به قول استاد هیچ چیز ناممکن و دور از دسترس نیست تو فقط اراده کن ……………….
با سلام و عرض ادب خدمت استاد ودوستان روشن فکر
به نظر من یکی از روش های کنترل ذهن اینکه تجسم کنیم قرار هست سرانجام در این دنیا ب کجا برسیم
مثلا من خودم کارشناسی مدیریت بازرگانی دارم و خیلی دوست دارم یک مدیر فروش مشهور و حرفه ای در حرفه ام باشم
سعی میکنم مثل یک مدیر فروش شیک مرتب لباس بپوشم خوب و زیبا صحبت کنم
با تشکر از دوستان خوبم و استاد عزیز
امیدوارم یکی از برندگان باشم ??
سلام
عرض ارادت خدمت همه دوستان
راستش بزرگترین عامل در رسیدن به خواسته ها رو من فقط آرامش میدونم
هرموقع من خودم استرس داشتم و گیر دادم به خواستم یا عجله داشتم همه چی برعکس شده و به هیچی نرسیدم ولی هروقت که خودم آروم بودم و استرس نداشتم و درواقع شاد بودم به خواسته ام رسیدم و جالب اینجاست که وقتی حالت خوبه و به خواسته ت میرسی اصلا حواست نیست که چطور شد اینطور شد..
در مورد توجه نکردن به نکات منفی هم من یه تجربه بزرگ ودرعین حال ساده دارم و خیلی خیلی خیلی موثر هست و حتما شماهم استفاده کنید قسم میخورم که استفاده کردم و نتیجه اش رو دیدم و اون این هست که هروقت خواست حالتون بدبشه 101 بار با صدای بلند و تمرکز بگید : ?الا بذکرالله(جل) تطمئن القلوب?
بعدا فهمیدم این حرف رو یه جور دیگه پائولو کوئلیو توی کتاب کیمیاگر هم گفته…
الان هم بعد نوشتن این حرفها احساس خوبی دارم
همیشه شاد باشید الهی….????
بسم الله الحمن الرحیم
سلام و عرض ادب ????خدمت خانواده ????عزیز و قدرتمند ???عباسمنش، برادران و خواهران خودم مخصوصا استاد عباس منش، چند راهکار برا کنترل ورودی ها به ذهنم میرسه . ?1️⃣اول اینه که وسایل و امکاناتی که معمولا در طول شبانه روز با آنها سر و کار داریم مثل تلویزیون?، رادیو،? موبایل، ماهواره ?و … رو یا حذف کنیم یا کنترل. به جز موبایل بقیه اون وسایل رو به نظر من میشه حذف کرد . نهایتش اینه که می تونیم اون فیلمی که از تلویزیون پخش شده و مورد علاقمون هستش رو از طرق مختلف به دست بیاریم. از اینترنت دانلودش کنیم. البته حواسمون باشه که اون فیلم ???یا مستند باورهای ما رو باید تقویت کنه و نباید به قول من مثل” دوران جاهلیت “? که با قوانین آشنا نبودیم، هر فیلمی رو که بهش علاقه داشتیم دانلود کنیم و ببینیم. چون ممکنه اون باورهای دوران جاهلیت ما رو از خوشبختی و ثروت فراوان دور کنه. ما باید همان طور که خوراک جسمی خود رو اصلاح می کنیم ، خوراک ذهنی و روحی خودمون رو اصلاح کنیم. اینم بگم که کنترل اینا سخته. یعنی اگه تو خونه تلویزیون داشته باشیم اگه حتی خودمون بخوایم اونو کنترل کنیم موقع مهمونی فامیلها و دوستان ممکنه روشنش کنن و ورودی های مضر به خورد ما بدن. بنابراین بهترین کنترل می تونه حذف تلویزیون و رادیو و … باشه. خبراش رو هم دقت کنین بیش از 80 درصد در جهت فرکانس ما مثبت اندیشان نیست. یا از جنگ میگه یا بیماری یا آتش سوزی یا گرونی و تورم یا قتل و دزدی و … کم دیدم که برنامه های جالب و به درد بخور داشته باشه. دوستانی هم که اهل وب گردی هستن حواسشون باشه که هر سایتی نرن . تلگرام بازها و اهالی اینستاگرام هم حواسشون باشه که تو چه کانالها و گروه ها و پیج هایی عضو میشن. ?2️⃣دوم اینکه هم نشینان خود رو کنترل کنیم . از خانواده گرفته تا دوستان نزدیک تا اقوام و فامیل ها تا همسایگان .آنهایی که بیشترین دیدار و برخورد را با اونا داریم . اونایی که قابل حذفن مثل دوستان منفی یا همسایگان خب حذف می کنیم ولی خانواده یا فامیل رو از باب صله رحم نمی تونیم حذف کنیم . دو راه وجود داره : ?یا اینکه اونا رو تو این مسیر با خود همراه کنیم البته اگه میخوان و براشون از قشنگی مسیر بگیم و … ? یا اگر نپذیرفتن ارتباط رو کم کنیم و در مواقع ارتباط از سوالات حافظه ای و انحرافی استفاده کنیم . مثلا به یه بحث منفی رو که شروع می کنن ضمن گوش دادن یک دفعه با تیزحسی و تیز بینی خاصی سوالی بپرسیم و ذهن اونا رو از انرژی منفی منحرف کنیم و به سمتی که خودمون می خوایم هدایت کنیم. باید طوری سوال رو مطرح کنیم که طرف فکر نکنه می خوایم بپیچونیمش یا این که خودمون آغاز کننده بحث باشیم و اون رو غرق در فضای مثبت کنیم. البته به نظرم این که ضمیر ناخودآگاهمون به این کار عادت کنه یه مقدار طول میکشه و با تمرین حل میشه. فکر می کنم یکی از مسائل و مشکلاتی که اکثر اعضای خانوادمون با اون دست و پنجه نرم می کنن توجه به ناخواسته هاست . یه روز به بهانه پلاسکو یه روز سانچی و یه روز تحریم و … پس حواسمون باشه. اگه ایمان داشته باشیم که خودمون خالق وقایع و حوادث زندگیمون هستیم فقط روی خواسته ها تمرکز می کنیم. سوالی هم که از استاد و دوستان دارم اینه که چطور می تونیم مواظبت و مراقبه کردن از ورودی ها رو نهادینه کنیم ؟ راحت ترین راه ممکن چیه؟!نکته ای که ادامه همین بحث به ذهنم میرسه اینه که اگه میخوایم نتایج مختلف و بهتری رو بگیریم باید از یه سری چیزا بگذریم. مثلا از رفیق صمیمی که در فرکانس ما نیست و نمیخواد خودش رو اصلاح کنه باید گذشت . چون این افراد مانعی بزرگ برا رسیدن ما به هدف ???هستن . چقدر حاضریم برا کنترل ورودیها هزینه ???کنیم؟ اون جور که از آموزه های آقای عباس منش دریافتم اگه ما تلاش کنیم و به صوت ها و دستورات ایشون عمل کنیم به آرامی این طور افراد هم از زندگی ما حذف و یا کمرنگ میشن و ما با انسانهایی هم فرکانس با خودمون آشنا میشیم و بده و بستان تجربه و موفقیت پیدا می کنیم. درست مثل همین فضای صمیمی??. بنابراین درانتخاب دوست ، هم اتاقی در دانشگاه و حوزه باید دقت لازم رو به عمل آورد. خود بنده که تلویزیون رو به خاطر محیط زندگی خوابگاهیم مدت مدیدی کنار گذاشتم و فقط برخی مواقع بعضی برنامه رو که می دونم و در جهت تقویت باورهام هست میبینم. مثلا فوتبال یا برنامه ای مذهبی یا حیات وحش و … اخبار رو چند روزیه که دیگه پی گیری نمی کنم . چون به قول استاد اون خبرایی که مهم نیست خب نمی شنوی و اونایی هم که مهمه به نحوی به گوشت میرسه و نگران اونا نباش.?
?3️⃣ توجه به نکات مثبت یه واقعه هر چند که آن واقعه و رخداد به ظاهر منفی باشد. مثلا چند روز پیش به من گفتند که باید هزینه خوابگاه رو تا چند روز بعد بپردازی. خب حقیقتش برا من زیاد بود. اما چون من دارم باورهام رو تقویت می کنم بهش از دید مثبت ??نگاه کردم . خیلی از دوستان منفی نگر گفتند زیاده ! چیکار کنیم؟! اما من چند ایده به ذهنم رسید . اول اینکه چطور می تونم اونو حل کنم و درآمد خودم رو تو این چند روز افزایش بدم؟! دوم این که اگه به قرآن ایمان داشته باشیم خداوند متعال در سوره طلاق می فرمایند : کسی که تقوا داشته باشد از جایی که فکرش را نمی کند به او روزی می دهیم . بنابراین با ایمان به خدا گفتم قطعا راهی وجود داره و خدا منو تنها نمیذاره چون خودش گفته : إن الله یدافع عن الذین امنوا … خدا از مومنان دفاع می کند?. دست خدا رو نباید بسته دید . هزاران راه برای برون رفت از مسائل وجود داره که به علت فرکانس ارسالی ما ممکنه همه اش به ما گفته نشه.اگه ایمان داشته باشیم خدا خودش راه رو یه جوری نشون میده . مثلا قرار دادن آقای عباس منش سر راهمون که خدا رو بابت این امر به اندازه مولکول های عالم وجود شاکریم.? اینم بگم که همین کنترل ورودیهای ذهن خودش مصداقی از تقواست . تقوا یعنی خویشتن داری و خود کنترلی . بنابراین بهتون تبریک میگم که نمیذارید هر چیزی وارد ذهنتون بشه. ? 4️⃣پر کردن وقت خود با خوراک ذهنی مناسب . به قول امیرالمونین امام علی علیه السلام اگه نفست رو به چیزی مشغول نکنی اون تو رو به خودش مشغول می کنه. بنابراین اگه برنامه ای مناسب برای پر کردن اوقات خود نداشته باشیم اشخاص و اشیای مختلف وقت ما رو پر یا تلف میکنن. می تونیم از کلام خدا قرآن کریم استفاده کنیم و از تلاوت و تفکر در اون لذت ببریم و راه رو پیدا کنیم . خواندن و تفکر در احادیث اهل بیت مخصوصا کتاب نهج البلاغه و صحیفه سجادیه. گوش دادن و دیدن فایل های استاد عباس منش که خود من چند روزیه بیشتر پی گیری می کنم . به جای دین کلیپ های تلگرامی صوت استاد رو گوش میدم و چقدر داره اتفاقات زیبا به آرامی و خیلی طبیعی اتفاق می افته. دیدن فیلم ها و کلیپهای زیبا و قدرتمند کننده باور. تفریحات سالم و مهیج. رفتن به پارک، کوه ،جنگل و جاهایی که به ما قدرت میده و باورهامون رو تقویت میکنه. می تونیم با هم فرکانسی های خود به مسافرت بریم . رفتن به رستوران مورد علاقه. خواندن کتب مفید و ارزشمند رفتن به ورزش مورد علاقه و … ? 5️⃣ کنترل نرم افزارهای نصب شده روی موبایل . خود من تلگرام رو فعلا از روی گوشیم حذف کردم و فقط روی لب تاب دارم . چون وقتم رو خیلی می گرفت و واقعا از مسیر دورم می کرد. هم چنین اینستاگرام که البته اونو حذف نکردم ولی کنترلش کردم. کلی از این وقتایی رو که تو تلگرام و دیگر پیام رسان های ایرانی مثل سروش و آی گپ و … صرف میشه میتونیم در راه رسیدن به اهداف استفاده کنیم. مثلا من خودم قرآن، صوت ها و فیلهای استاد و درس خوندن رو جایگزین کردم و دارم برکتش رو حس می کنم. شما هم امتحان کنید. حواسمون باشه تلگرام باید ما رو به اهدافمون نزدیکتر کنه نه این که با غرق شدن در اون اهدف مقدس خودمون رو فراموش کنیم. ?6️⃣آخرین نکته ای که تقدیمتون می کنم اینه که در مورد اهداف، رؤیاها، آرزوها بنویسید و صحبت کنید و فکر و تخیل کنید . این خودش باعث میشه که روی نکات مثبت تمرکز کنید و فرصتی برای تمرکز رو مسائل منفی نداشته باشید . یکی از جاهایی که می تونید این کار رو کنید همین سایته که به برکت استاد راه اندازی شده . هم خودتون ایمانتون قوی تر میشه و هم دیگر اعضای خانواده از نظرات و تجربیاتتون استفاده می کنن. من می خواستم نظر نذارم ولی وقتی این فکر به ذهنم رسید گفتم بذار بنویسم . ان شاءالله که مورد استفاده عزیزان قرار گرفته باشه . یا علی ممنون از همراهیتون ??????