این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من یک موضوع مهم یادم رفت که بگویم وآن اینکه وقتی شما ورودیهای ذهن را کنترل میکنید وواقعا میخواهی که تغییر کنی اول نشانه های کوچک را می بینید به نظر من همین نشانه های کوچک رادر زندگی خودتان تایید وتحسین کنید وبه احساس خوب برسید من خیلی نتیجه گرفته ام حتی خانواده ام بااینکه اصلا هیچ اجباری در وارد شدن به این گفته های استاد راندارم شروع کرده اند به دانلود وکوش دادن وخداوند را بسیار شاکرم از این بابت
همسرم بااینکه عضو سایت نیست میگوید : حرفهای آقای عباسمنش به دل من میشینه ومیگوید واقعا عباسمنش چقدر درست میگویند
یادخترم که دانشجوی پرستاری هستند یک شب دیدم ساعت 4 نصف شب است ولامپ اتاقش روشن است فکر کردم خوابه . بلند شدم که لامپ خاموش کنم دیدم لب تابش روشنه وداره گریه میکنه میدونستم جریان چیه خدا مالک است را داشت گوش میداد
من سخن استاد را تاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید میکنم که : شما تصمیم بگیر که تغییر کنی 98% جهان وخانواده با شما هم فرکانس میشوند
بهنظر من وقتی ورودیها را تغییر میدهی نتایج کوچک میبینی این نتایج کوچک را ثبت کنید وهر روزبه آنها نگاه کنید (برای من خیلی اتفاق افتاده )
من وهمسرم یک فایل صوتی ازاستاد داخل ماشین گذاشته بودیم وحالمان خوب بود میخواستم یک دفتر 200برگ برای یادداشت بخرم وقتی آنرا خریدم سجده شگر به جای آوردم اینقدر این دفتر با تفکرات من همخوانی داشت که فکر میکردم خودم صاحب کارخانه بودم واز تفکرات خودم خبر داشتم واین دفتر برای خودم در منتها درجه زیبایی درست کردم
به امید خدای عزیز وهمت والای مسولان این سایت همه نتایج عالی که گرفتم خواهم گفت
سلام به استاد ارجمند و همراهان گرامی خدا رو بسیار شاکرم که با سایت خوبه استاد آشنا شدم و روز به روز آرامش درونیم بیشتر میشه.استاد عزیز در پاسخ به سوال شما،،من در این مدت از آموزهای شما یاد گرفتم که برای کنترل ورودی ذهن باید سعی کنیم خودمونو آگاهانه کنترل کنیم یعنی اینکه به محض ایجاد افکار منفی باید تمام فکرمونو به سمت اتفاقهای خوبی که برامون پیش اومده ببریم و با احساس خوب اون افکار خوب و مثبت رو مرور کنیم تا بتونیم کم کم افکارمونو مثبت کنیم.من در این مدت واقعا تجربه عالی داشتم ،،و سعی کردم با فرستادن ارتعاش مثبت و ایمان خالص به پروردگار و باور به قوانین هستی خیلی باورامو عوض کنم و با توکل به خدا و مهربونیش به آرامش برسم.و دربهترین زمان بهترین جوابو بگیرم.پس 1-ارتعاش مثبت2-ایمان و باور به خدا و قوامین حاکم بر جهان 3-داشتن احساس خوب4-کنترل ورودیهای ذهن و محدود نکردن زمان برای رسیدن به خواستمون میتونیم خیلی خوب و در بهترین زمان به اهداف و خواستمون برسیم و امیدوارم که همه ما واقعا ایمان راستین و باور خالصانه رو در خودمون به وجود بیاریم.و قبل از هر کاری اول خدا رو ببینیم و از او کمک بخواهیم که صددرصد جواب میده ….ممنون از شما سپاس فراوان
بزرگترین و مهمترین قانون این هستی که همه چی بازتابی از همین احساس است
یادمه اون اوایل که می خواستم ورودی هام رو کنترل کنم، که چی بشه ؟ که توجه ام روی خوبی ها و قشنگیا بره که بعدش احساسم خوب بشه که بعدش دیگه چاره ای برای دنیا و جهان باقی نمونه جز تبلور خوبی های بیشتر در زندگی م.
برای همین یه دفتر برداشتم (با نوشتن خیلی کیف می کنم و حالم زودتر خوب می شه ، ذهنم خیلی زود از مسائل بی خود خالی می شه ) شروع کردم ..: هر روز صبح سپاس خدایم را می گفتم و می گویم ، می نوشتم و می نویسم و هرروز بیشتر و بیشتر میشه چی ؟ همون نعمت هایی که نمی دیدمشون! …تا حالا یه سر رسید تموم کردم، یه دفتر هم تویه شرکت گذاشتم وقتی می رم اونجا بعضی موقع ها که فرصتی می شه شروع می کنم به نوشتن …
می دونید چیه .. همیشه پیش فرض ها و افکار غالبمون که باورهامون رو می سازندیه عینک برامون درست می کنند و ما هم از دریچه ی اون عینک خیلی اوقات حق به جانب دنیا رو تماشا و زندگی می کنیم . اما باید این عینک رو گردگیری کنیم تند و تند وگرنه غبار می شینه روش …
تمرکزم رو گذاشتم روی هدف زندگیم چیزی که لحظه هام رو سرشار می کنه ا ز حس ناب خدا ، هدفی که براش ساخته شدم، یعنی عشق و شوری که از طراحی و معماری بهم دست میده ، انگیزه ای که باعث می شه نبضم تندتر بزنه شادتر باشم، من لحظه های این مسیر رو با هیجان سر می کشم … بنابراین اصلا فرصت گزافه گویی های ذهنم کم و کم تر می شه ، دیگه برای تماشای تلویزیون ،بی خودی بازی کردن یا الکی خوابیدن و غیره .. ندارم .
حالا وقتی این مسیر رو می رم اون موقع ها که حرفایی تو گوشم شروع می کنه که منو نا امید کنه که اونم یکی از راه های کنترلش پیدا کردن الگوهای خوبه که جایگزین اون قبلی ها بشه . اون موقع هایی هم که الگویی پیدا نمی کنم، خب چه بهتر خودم می شم یه الگو، خداروشکر ما هر کدوممون مثل اثر انگشتای دستمون می تونیم منحصر به فرد باشیم، یعنی هستیم . اینجور موقع ها حرف یکی از استادم خیلی به دلم می شینه که البته آقای عباسمنش هم دقیقا به این موضوع خیلی تاکید داردند .
اون استادم می گه : “رفیق من نمی دونم چه جووری ! اما می دونم که می رسی . درست مثل جاده ی مه گرفته که با هر قدم مسیر برات روشن میشه ” ، شاید اولش ندونی که چه جورررررررررررررری من برسم به فلان خواستم ! اما چندتا نکته داره اولا که باید اولین قدم رو برداری همون قدمی که داره تو وجودت فریاد می کشه که انجامش بدی .. همون که اگه یه سری تفکرات سد کننده داشته باشیم و ایمان مون به تنها خدای یکتا کمرنگ باشه ، انجامش نخواهیم داد و پشت صدها جاده ی مه گرفته باقی می مونیم … ایمان می خواد رفیق ، ایمان می خواد حرکت توی این راه ، هر قدمت شادی می خواد احساس خوب می خواد ، تا قدم بعدی بهت الهام بشه ، رفیق خوشبختی تو همین جاده است کجا دنبالش می گردی؟ به قول عباسمنش مگه ما رسیدن به خواسته هامون رو برای چی می خوایم ؟ واقعا برای چیه ؟ اگه احساس خوب رو تویه حرکتمون تجربه نکنیم و فراوانی نعمت های خدامون رو به آغوش نکشیم و یا تمام آنچه به ما روزی داده تا بتونیم بهترین ها رو برای خودمون بسازیم و شادی رو انتخاب کنیم . پس کجا قراره اینا پیدا بشه ؟ انتهای مسیر؟؟؟؟
“انتخاب ” من می تونم انتخاب کنم ” ان مع العسر یسرا ” همانا ” با ” هر سختی آسانی ست . اینطوری نیست که لحظه هام رو انتظار بکشم هی غصه بخورم … هی غر بزنم هی الکی بگم حاااال من چقد خوبه (هرچند که دانشمندا کشف کردن که همین هم چقد خوبه )و بعد یه هو یه خوشبختی تپل از اون پشت بیاد بیرون !
دوما که “چه جوری” رو دیگه گذاشتم کنار و به جاش می گم : اینم یه جوری بهترین جورشه که منم همون جورم پس اون جور رو خدا خودش جور می کنه دیگه باید شجاع بشم و بزنم به دل جاده …
خب این از این دو تا نکته .
واما، یه وقتایی هست این وسط که می خواد حالمون بد بشه که یه اتفاق می افته . .. که دقیقا باورهای ما خودش رو در رفتار ما عیان می کنه اینجور موقع ها من همیشه در اولین فرصت شروع می کنم به حلاجی اون موضوع که من به چی فکر کردم ؟ یا چی تو ذهنم می گذره ؟ و دقیقا ریشه ی یه باوری رو پیدا میکنم !! و جالب اینجاست که وقتی به اون باور فکر می کنم می ببینم که برمی گرده به اینکه من چقد روی بعضی موضوعات فکرم ازخدای خودم منحرف می شه یا خدا رو توش کم رنگ می بینم . یعنی دقیقا ریشه اش می خوره به ضعف در ایمانم به خدای یکتا.
وقتی قانون آفرینش رو خریدم ، قسمت قدرت کلام و قدرت سوال . تازه فهمیدم که به به ، وقتی می خوام تمرکز کنم به خوبی ها کلامی که در روز با خودم گفتگو می کنم از چه جنسیه ؟ با مسائل که رو به رو می شم، چه سوالایی از خودم می کنم ؟ تازه بهتر فهمیدم که با پرسیدن سوالای قدرتمند توجه میرورد به سمتی دیگر و جواب های قدرتمند می آید( دقیقا مثل همون چه جوریه که گفتم )
تازه فهمیدم که باید حواسم باشه که چه شخصیتی برای خودم ساختم و خودم رو چه جوری می بینم ؟ حواسم باشه که با خدای خودم، توان انجام هر کاری رو دارم کافیه ازش بپرسم و برم جلو… و مسیر مه گرفته رو کننار بزنم .
بنابراین یکی دیگه از کارایی که می کنم سوالای خوب می پرسم . مثل اینکه ؛ چه طور می تونم خیلی زیبا درباره ی موضوعی که می خوام صحبت کنم ؟ چه طور می تونم از مامانم برای غذاهای خوشمزه اش تشکر متفاوتی بکنم ؟ و ..
خلاصه که حواسم هست با کسی وارد بحث نشم چون اصلا لازم نیست که خودم رو به دیگران اثبات کنم ( من باید مسیرم رو برم ، چون اون آدم ممکنه عینکش خیلی غبار آلود باشه ، وقتی راهم رو برم خود به خود آدمایی ک باید می فهمن که عه می شه شیشه ی عینکمون رو پاک کنیم! میشه رنگی هم دید). آدمایی که شاید تفکرات جالبی نندارند به نکات مثبتشون توجه می کنم اگه نشد سعی می کنم بهشون فکر نکنم… واقعا در بعضی مواقع سخت می شه … اما همین که حواسمون رو از اون موضوعات برداریم اننگار که یه صدایی دوباره به گوش می رسه و شنیده می شه همون ندای درونمون اون دوباره فعال می شه ….
خلاصه که می نویسم و خدام رو شاکرم ، چی تو دنیا قشنگ تر از احساس قدردانی و سپاس (که این احساس وقتی میاد که من یادآوری می کنم فراوانی نعمت ها رو برای خودم ، وقتی که سرشار می شم از فراوانی ها ) و سعی می کنم حواسم به حواسم باشه … همین که توجه م رو به خوبی ها و نکات و ویژگی های مثبت در هر قضیه ای زیاد می کنم به محض اینکه احساسم بد می شه نا خودآگاه می فهمم که قضیه داره از کدوم ورودی آب می خوره ، از حرف فلانی یا از دیدن فلان صحنه و غیره …
راستی من با نقاشی کشیدن خودم رو وارد دنیای دیگه ای می کنم که این هم سبب ساز احساسات خوب می شه و حتی احساسات بدم رو خنثی می کنه . فکر می کنم هرکسی با توجه به علایق ش می تونه خودش رو وارد دنیای دیگه ای بکنه .
و اما حرف آخرم
آقای عباس منش خوشحالم که با شما آشنا شدم. لذت می برم که کلی چیزای قشنگ یاد گرفتم و یاد می گیرم و می تونم با دوستانم به اشتراک بزارم. لذت می برم که خودم می تونم فکر کنم و انتخاب کنم و تصمیم بگیرم … من خدام رو شکر می کنم .
واقعیتش من از اولی که با برنامه های استاد آشنا شدم (بیشتر از سه سال) همش تلاش کردم که برای تغییر ورودی های ذهنم شرایط بیرونی را تغییر دهم ولی با مخالفت شدید خانواده ام خصوصا همسرم مواجه شدم مثلا میخواستم تلویزیون را از خونه حذف کنم ولی همسر و دخترم شدیدا مخالفت کردند اونها عاشق سریالهای ماهواره ای و تلویزیون هستند و مواردی از این قبیل که بیشتر روی عوض شدن شرایط بقیه تاثیر گذار بود که نهایتا منجر به ایجاد جنگی بین من و خانواده ام شده بود که شرایط را خیلی سخت کرده بود تا جایی که یه نفرتی نسبت به برنامه های استاد توی خونه ما ایجاد شده بود بعد از آن من تغییر روش دادم بقیه را به حال خودشون رها کردم و کار کردن روی برنامه های استاد را به مواقعی تغییر دادم که تداخلی با خانواده ام نداشته باشه و به این نتیجه رسیدم که من باید زندگی شخصی خودم را داشته باشم
نهایتا به این نتیجه رسیدم که میشه تلویزیون توی خونه باشه ولی تمرکز من جای دیگه باشه و روی برنامه های خودم و لازم نیست من تلاش کنم شرایط بیرونی که زندگی بقیه را تحت تاثیر میزاره را تغییر بدم به این نتیجه رسیدم همه چیز از افکار من سرچشمه میگیره و من باید نوع نگرشم تغییر کنه اگر نه اگه بخوام شرایط بیرونی را تغییر بدم دچار دردسر بزرگی میشم و شرایط بیرونی در زمان مناسب تغییر میکنه همانطور که برای من تغییر کرد تلوزیون هنوز حذف نشده از توی خونمون ولی تمایل خانواده ام به شدت کاهش پیداکرده و تغییرات زیادی اتفاق افتاده
در منزل ما هم یه همچین شرایطی وجود داشت و هنوز هم کماکان وجود داره ولی از گذشته شدتش به نسبت کمتر شده
منم قبلنا خیلی همسرم رو تحت فشار میزاشتم که فیلم و سریال نبینه
ولی ایشون عاشق دیدن فیلم و سریال هستن خصوصا ترسناک
منم با گذشت زمان و طی شدن تکاملم دقیقا به نتیجه شما رسیدم و تمرکزم بیشتر روی خودمه
تلویزیون از خانه ما حذف نشده ولی خیلی کم شده تایم نگاه کردنش
من خودم هم بیشتر برای سرگرم کردن بچه هام گاهی شبکه پویا میزارم ولی وقتی میبینم داره برنامه ای که پخش میکنه حتی کودک باشه برنامش مخالف قوانینی که یاد گرفتم باشه ,توجه بچه ها رو به چیز دیگه جلب میکنم و خاموش میکنم
سپاسگزارم از کامنتتون
امیدوارم هر روز موفقیت و شادی و ثروت و سلامتی بیشتری رو تجربه کنید❤
سلام استاد و تمامی افرادی که برای سایت زحمت میکشن خدا قوت ، من فکر میکنم بهترین راه برای ورودی مثبت (مراوده و عمل هست)، چون تغیره هر چیز در مغز ودل به سختی رخ میدهد تا تصمیم میگری مثبت باشی، جهانو کائنات اتفات سخت رو باسرعت به سمتت میاره،تا تو از تصمیمی که گرفتی منصرف بشی تمام آدمهایی که میبینه ناراحت و منفی هستن و بخاطره همین من میگم مراوده و عمل، مراوده برای این که در آن لحضه سخت خدارو فراموش نکنی و نگران نشییو نا امید نشی ، عمل هم یعنی دور شدن از هر ادم منفی یا از صحبتهای منفیشون،به نظرم با صحبتهای که شنیدم از استاد این تغییر برای مثبت بودم 21 روز زمان نیاز دارد بعد از آن، راه برای ما یعنی راه مثبت اندیشی راحت تر میشود، نه اینکه بعد از 21 روز دیگه نیازی به مراوده و عمل نیست نه ما باید هر روز و هر لحضه مراقب باشیم چون اتفاقات سخت همیشه هست ولی نگاه ما به اتفاقات به چه صورت باشد مهم است اینکه منفی باشیمو دوباره برگردیم سره جای اول یا مثبت باشیمو از زندگی لذت ببریم، در کل لذت در مثبت بودن هست و دیدنه زیبایه جهان برای تمام آدم ها آرزویه مثبت اندیشی دارم، با سپاس از خدای بزرگم که در این جمع زیبا حضور دارم خدارو شکر.
دوست خوبم جناب صیفی گرامی متشکرم برای کامنت زیباتون . زمانی که ما تصمیم میگیریم که مثبت باشیم جهان اتفاقات خوب رو وارد زندگی ما میکنه . اما زمانی که به قول استاد بزرگوار در دوره هدف گذاری تصمیم ما تبدیل به یک ادعا میشه اون وقت هست که اتفاقات سخت وارد زندگی ما خواهد شد برای ثابت کردن حرفمون .شاد و پر امید باشید
دیدگاه برندگان رو خوندم و همچنین تعدادی از کامنت های دیگه رو.
واقعا همه عالی بود.
شاید اینو بشه گفت که این خونواده تنها جاییه که همه از هم تعریف واقعی می کنن. هر انرژی ای که آدم دریافت می کنه انرژی مثبته و همه دوست دارن که دوستان دیگه پیشرفت کنن. کسی به این فکر نیست که ( به گفته استاد خوبم آقای عباسمنش توی بسته آموزشی راهنمای عملی ) فوت کوزه گری رو اگه می دونه، نگه.
واقعا دم همه دوستای خوبم گرم
از آقای عباسمنش بسیار سپاسگزارم که این خونواده رو دور هم جمع کرده.
واقعا صحبت هاشون به دل آدم می شینه.
هر کدوم از فایل ها رو کم کم 10-20 بار گوش کردم. و هر سری که دوباره گوش میدم، نکته تازه ای بهم میده
من از اول شروع مسابقه فقط نظرات را خواندم و لذت بردم و انگار سر یک کلاس تغییر اساسی تفکر و نگاه درست به زندگی نشسته م.
واقعاً ورودیها بطور نامحسوس اثر تخریبی روی فکر میگذارند بخصوص اخبار و از زمانی که استاد گفتن اخبارها برنامه ریزی شده وبا هدف پلیدی به خورد ملتها داده میشن دیگه از تلویزیون متنفرم،
مردم هم که افق دیدشون سیاه و ناامیدانه ست وفقط منفی میگن
اما… دنیای ما زیباییهای زیادی هم داره مثل
تولدها
ازدواجها
جشن ها
برف و باران وفصلها
ومن یاد گرفتم که اگر فقط چند ساعت خودمو دست شرایط بسپارم ،بدترین حالت روحی و اتفاقات برام پیش میاد. شرایط خوب و جالب رااونطور که میخواهیم برای خودمون بسازیم..
من حدود دوسال و نیمه که با سایت و گروه تحقیقاتی عباس منش در ارتباطم و به واسطهی یکی از همکارانم اشنا شدم ولی فقط اشنا بودم تا اینکه از کارم کنار گیری کردم وارد کاری شدم که توش علاقه دارم ولی بخاطر این جابجایی اوضاع مالی خوبی نداشتم و تااینکه محصول رویا هایتان را باور داشته باشید 2 رو تو سایت دیدم و موفقیت های استاد رو واقعا لمس کردم و بعد از اون فایل پاسخ مسابقه ی منوی کنترل ورودی های ذهن و… دیدم که تنها راهی که خداوند برام گذاشته تغییر باور هامه چون شرایط به طوری ه که یا باور هام باید تغییر کنه یا باید بمیریم خلاصه از سه شنبه یعنی دوست روز پیش شروع کردم به کنترل ورودی های ذهن م یعنی طوری بود که دو روز اول فقط فایل صوتی تو گوشم بود تو مسیر کارم و بعد شروع کردم توجه به نکات مثبت با خودم درباریان صحبت کردن مثلا یک ماشین خوشرنگ از تو خیابون رد میشد با خودم می گفتم به به چه رنگی چه راننده با سلیقه ای چه انسان خلاق ی و از این حرفا یا یک دکوراسیون و نمای بیرونی یک مغازه و سوپر مارکت قشنگ و می دیدم تو مسیر برگشت به خونه تحسین میکردم یا یک موبایل خوش دست که از تو ویترین موبایل فروشی می دیدم در بارش تو اینترنت جستجو میکردم و خوب باش و لیست میکردم و کلی نکات زیبا … تا اینکه دیشب یعنی شب جمعه که با روز زن و روز مادر یکی بود داشتم نیومدن خونه تو مترو اتفاقا که همیشه باید شلوغ باشه و جا برای و ایستادن نباشه خیلی خلوت حتی صندلی خالی بود صاحب کارم یکی دو ساعت قبل رفتن حقوقم. زودتر داد اون شب کار زود تر تموم شد اون شب یه رابطه فوق العاده با مادر بزرگم ایجاد کردم (منی که اصلا ارتباطات خوبی با مادرم و پدرم نداشتم و اطرافیان درجه 1م) بهش زنگ زدم تبریک گرم و چربی کردم و با مادرم با برادر کوچیکم کردم و تبریک گفتم و این چند روز اتفاقا سر کار سرم خلوته و فرصت عالی و دقیقا مثل شرایطی که استاد میگه رو دارم کار نیست ولی هر ماه و هر هفته حقوقم و دارم و فرصت عالی برای تمرینات بوجود آمده با یکی از همکاران میکنین شکر آب ی داشتم ولی طی این چند روز باهم جوری شدیم که منو تا خونه میرسونه و میگه صبح ها هم بهم زنگ بزن باهم بیایم سر کار و خلاصه. یک عالمه اتفاقات خوب و دارم متمرکز رو روی نکات مثبت بیشتر میکنم و کنترل ورودی هام عین زندان زاویرا شده و فقط نکات تو سایت بخش نظرات یا کتاب درباره جملات و ورودی های ذهن ه یا با خدای خودم صحبت کردن و امیدوارم که از این چند روز به مدت یکسال درآمدم سه برابر بشه و از خدای خودم سپاسگزارم که منو هرلحظه می بینه بامن هست تو وجودمه و همراه و هماهنگ با گروه تحقیقاتی عباس منش کرده
خیلی لذت بردم از این فایل؛ خصوصا که همین الان که هنوز اول راهم و حدودا دوماهه که دارم از مطالب فوق العاده شما استفاده می کنم، دوتا از مواردی که تو این ویدیو بهش اشاره کردین رو من تجربه کردم
یکی اینکه دوستی داشتم که 15 سال بود ازش خبری نداشتم و چند بار هم پیگیر شدم تا تو فضای مجازی یا از طریق دوستای دیگه پیداش کنم تا اینکه چند شب پیش از طریق یکی دیگه از دوستانم که از ایشون هم به همین مدت زمان بی خبر بودم ایشون رو پیدا کردم و این واقعا برام جذاب و شیرین بود.
دوم اینکه یک سالی میشد که دوتا از وسایل الکتریکی منزلمون خیلی بدکارکرد شده بودن و تصمیم داشتم مبلغی رو جور کنم که باهاش دوباره این دو وسیله رو بخرم؛ اما در کمال تعجب یکی از اون وسایل که چندین و چند بار مورد تعمیر قرار کرفته بود اما درست نشده بود این بار و تعویض یه IC دوسانتی عین روز اولش نثل ساعت کار می کنه و اون وسیله دیگه هم متوجه شدم که طی این مدت خودبخود قدرتش بیشتر شده
خیلی از وسایل شخصی م که خودم میخوام بخرم یهو از این ور و اونور برام جور میشه
و دیگه اینکه اون دوستی که من بعد از 15 سال دوباره پیداش کردم نقاط مشترک فوق العاده زیادی با من داره و من مدتها بود که دنبال چنین شخصی برای یه رابطه درست و حسابی می گشتم.
باسلام مجدد به همگی
من یک موضوع مهم یادم رفت که بگویم وآن اینکه وقتی شما ورودیهای ذهن را کنترل میکنید وواقعا میخواهی که تغییر کنی اول نشانه های کوچک را می بینید به نظر من همین نشانه های کوچک رادر زندگی خودتان تایید وتحسین کنید وبه احساس خوب برسید من خیلی نتیجه گرفته ام حتی خانواده ام بااینکه اصلا هیچ اجباری در وارد شدن به این گفته های استاد راندارم شروع کرده اند به دانلود وکوش دادن وخداوند را بسیار شاکرم از این بابت
همسرم بااینکه عضو سایت نیست میگوید : حرفهای آقای عباسمنش به دل من میشینه ومیگوید واقعا عباسمنش چقدر درست میگویند
یادخترم که دانشجوی پرستاری هستند یک شب دیدم ساعت 4 نصف شب است ولامپ اتاقش روشن است فکر کردم خوابه . بلند شدم که لامپ خاموش کنم دیدم لب تابش روشنه وداره گریه میکنه میدونستم جریان چیه خدا مالک است را داشت گوش میداد
من سخن استاد را تاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید میکنم که : شما تصمیم بگیر که تغییر کنی 98% جهان وخانواده با شما هم فرکانس میشوند
بهنظر من وقتی ورودیها را تغییر میدهی نتایج کوچک میبینی این نتایج کوچک را ثبت کنید وهر روزبه آنها نگاه کنید (برای من خیلی اتفاق افتاده )
من وهمسرم یک فایل صوتی ازاستاد داخل ماشین گذاشته بودیم وحالمان خوب بود میخواستم یک دفتر 200برگ برای یادداشت بخرم وقتی آنرا خریدم سجده شگر به جای آوردم اینقدر این دفتر با تفکرات من همخوانی داشت که فکر میکردم خودم صاحب کارخانه بودم واز تفکرات خودم خبر داشتم واین دفتر برای خودم در منتها درجه زیبایی درست کردم
به امید خدای عزیز وهمت والای مسولان این سایت همه نتایج عالی که گرفتم خواهم گفت
خدا همه رادوست دارد
تلویزیون، رادیو،ماهواره تعطیل حرف زدن در مورد مسایل اقتصادی که احساس آدم را خراب می کند تعطیل حتی گوش کردن به این موارد نخواندن برخی کتاب ها
سلام به استاد ارجمند و همراهان گرامی خدا رو بسیار شاکرم که با سایت خوبه استاد آشنا شدم و روز به روز آرامش درونیم بیشتر میشه.استاد عزیز در پاسخ به سوال شما،،من در این مدت از آموزهای شما یاد گرفتم که برای کنترل ورودی ذهن باید سعی کنیم خودمونو آگاهانه کنترل کنیم یعنی اینکه به محض ایجاد افکار منفی باید تمام فکرمونو به سمت اتفاقهای خوبی که برامون پیش اومده ببریم و با احساس خوب اون افکار خوب و مثبت رو مرور کنیم تا بتونیم کم کم افکارمونو مثبت کنیم.من در این مدت واقعا تجربه عالی داشتم ،،و سعی کردم با فرستادن ارتعاش مثبت و ایمان خالص به پروردگار و باور به قوانین هستی خیلی باورامو عوض کنم و با توکل به خدا و مهربونیش به آرامش برسم.و دربهترین زمان بهترین جوابو بگیرم.پس 1-ارتعاش مثبت2-ایمان و باور به خدا و قوامین حاکم بر جهان 3-داشتن احساس خوب4-کنترل ورودیهای ذهن و محدود نکردن زمان برای رسیدن به خواستمون میتونیم خیلی خوب و در بهترین زمان به اهداف و خواستمون برسیم و امیدوارم که همه ما واقعا ایمان راستین و باور خالصانه رو در خودمون به وجود بیاریم.و قبل از هر کاری اول خدا رو ببینیم و از او کمک بخواهیم که صددرصد جواب میده ….ممنون از شما سپاس فراوان
سلام دوست عزیز دیدگاه شما در مورد اینکه به محض ورود افکار منی سریع به اتفاقات خوب فکر کنیم خیلی خوب بود.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
سلااام :)
احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب
بزرگترین و مهمترین قانون این هستی که همه چی بازتابی از همین احساس است
یادمه اون اوایل که می خواستم ورودی هام رو کنترل کنم، که چی بشه ؟ که توجه ام روی خوبی ها و قشنگیا بره که بعدش احساسم خوب بشه که بعدش دیگه چاره ای برای دنیا و جهان باقی نمونه جز تبلور خوبی های بیشتر در زندگی م.
برای همین یه دفتر برداشتم (با نوشتن خیلی کیف می کنم و حالم زودتر خوب می شه ، ذهنم خیلی زود از مسائل بی خود خالی می شه ) شروع کردم ..: هر روز صبح سپاس خدایم را می گفتم و می گویم ، می نوشتم و می نویسم و هرروز بیشتر و بیشتر میشه چی ؟ همون نعمت هایی که نمی دیدمشون! …تا حالا یه سر رسید تموم کردم، یه دفتر هم تویه شرکت گذاشتم وقتی می رم اونجا بعضی موقع ها که فرصتی می شه شروع می کنم به نوشتن …
می دونید چیه .. همیشه پیش فرض ها و افکار غالبمون که باورهامون رو می سازندیه عینک برامون درست می کنند و ما هم از دریچه ی اون عینک خیلی اوقات حق به جانب دنیا رو تماشا و زندگی می کنیم . اما باید این عینک رو گردگیری کنیم تند و تند وگرنه غبار می شینه روش …
تمرکزم رو گذاشتم روی هدف زندگیم چیزی که لحظه هام رو سرشار می کنه ا ز حس ناب خدا ، هدفی که براش ساخته شدم، یعنی عشق و شوری که از طراحی و معماری بهم دست میده ، انگیزه ای که باعث می شه نبضم تندتر بزنه شادتر باشم، من لحظه های این مسیر رو با هیجان سر می کشم … بنابراین اصلا فرصت گزافه گویی های ذهنم کم و کم تر می شه ، دیگه برای تماشای تلویزیون ،بی خودی بازی کردن یا الکی خوابیدن و غیره .. ندارم .
حالا وقتی این مسیر رو می رم اون موقع ها که حرفایی تو گوشم شروع می کنه که منو نا امید کنه که اونم یکی از راه های کنترلش پیدا کردن الگوهای خوبه که جایگزین اون قبلی ها بشه . اون موقع هایی هم که الگویی پیدا نمی کنم، خب چه بهتر خودم می شم یه الگو، خداروشکر ما هر کدوممون مثل اثر انگشتای دستمون می تونیم منحصر به فرد باشیم، یعنی هستیم . اینجور موقع ها حرف یکی از استادم خیلی به دلم می شینه که البته آقای عباسمنش هم دقیقا به این موضوع خیلی تاکید داردند .
اون استادم می گه : “رفیق من نمی دونم چه جووری ! اما می دونم که می رسی . درست مثل جاده ی مه گرفته که با هر قدم مسیر برات روشن میشه ” ، شاید اولش ندونی که چه جورررررررررررررری من برسم به فلان خواستم ! اما چندتا نکته داره اولا که باید اولین قدم رو برداری همون قدمی که داره تو وجودت فریاد می کشه که انجامش بدی .. همون که اگه یه سری تفکرات سد کننده داشته باشیم و ایمان مون به تنها خدای یکتا کمرنگ باشه ، انجامش نخواهیم داد و پشت صدها جاده ی مه گرفته باقی می مونیم … ایمان می خواد رفیق ، ایمان می خواد حرکت توی این راه ، هر قدمت شادی می خواد احساس خوب می خواد ، تا قدم بعدی بهت الهام بشه ، رفیق خوشبختی تو همین جاده است کجا دنبالش می گردی؟ به قول عباسمنش مگه ما رسیدن به خواسته هامون رو برای چی می خوایم ؟ واقعا برای چیه ؟ اگه احساس خوب رو تویه حرکتمون تجربه نکنیم و فراوانی نعمت های خدامون رو به آغوش نکشیم و یا تمام آنچه به ما روزی داده تا بتونیم بهترین ها رو برای خودمون بسازیم و شادی رو انتخاب کنیم . پس کجا قراره اینا پیدا بشه ؟ انتهای مسیر؟؟؟؟
“انتخاب ” من می تونم انتخاب کنم ” ان مع العسر یسرا ” همانا ” با ” هر سختی آسانی ست . اینطوری نیست که لحظه هام رو انتظار بکشم هی غصه بخورم … هی غر بزنم هی الکی بگم حاااال من چقد خوبه (هرچند که دانشمندا کشف کردن که همین هم چقد خوبه )و بعد یه هو یه خوشبختی تپل از اون پشت بیاد بیرون !
دوما که “چه جوری” رو دیگه گذاشتم کنار و به جاش می گم : اینم یه جوری بهترین جورشه که منم همون جورم پس اون جور رو خدا خودش جور می کنه دیگه باید شجاع بشم و بزنم به دل جاده …
خب این از این دو تا نکته .
واما، یه وقتایی هست این وسط که می خواد حالمون بد بشه که یه اتفاق می افته . .. که دقیقا باورهای ما خودش رو در رفتار ما عیان می کنه اینجور موقع ها من همیشه در اولین فرصت شروع می کنم به حلاجی اون موضوع که من به چی فکر کردم ؟ یا چی تو ذهنم می گذره ؟ و دقیقا ریشه ی یه باوری رو پیدا میکنم !! و جالب اینجاست که وقتی به اون باور فکر می کنم می ببینم که برمی گرده به اینکه من چقد روی بعضی موضوعات فکرم ازخدای خودم منحرف می شه یا خدا رو توش کم رنگ می بینم . یعنی دقیقا ریشه اش می خوره به ضعف در ایمانم به خدای یکتا.
وقتی قانون آفرینش رو خریدم ، قسمت قدرت کلام و قدرت سوال . تازه فهمیدم که به به ، وقتی می خوام تمرکز کنم به خوبی ها کلامی که در روز با خودم گفتگو می کنم از چه جنسیه ؟ با مسائل که رو به رو می شم، چه سوالایی از خودم می کنم ؟ تازه بهتر فهمیدم که با پرسیدن سوالای قدرتمند توجه میرورد به سمتی دیگر و جواب های قدرتمند می آید( دقیقا مثل همون چه جوریه که گفتم )
تازه فهمیدم که باید حواسم باشه که چه شخصیتی برای خودم ساختم و خودم رو چه جوری می بینم ؟ حواسم باشه که با خدای خودم، توان انجام هر کاری رو دارم کافیه ازش بپرسم و برم جلو… و مسیر مه گرفته رو کننار بزنم .
بنابراین یکی دیگه از کارایی که می کنم سوالای خوب می پرسم . مثل اینکه ؛ چه طور می تونم خیلی زیبا درباره ی موضوعی که می خوام صحبت کنم ؟ چه طور می تونم از مامانم برای غذاهای خوشمزه اش تشکر متفاوتی بکنم ؟ و ..
خلاصه که حواسم هست با کسی وارد بحث نشم چون اصلا لازم نیست که خودم رو به دیگران اثبات کنم ( من باید مسیرم رو برم ، چون اون آدم ممکنه عینکش خیلی غبار آلود باشه ، وقتی راهم رو برم خود به خود آدمایی ک باید می فهمن که عه می شه شیشه ی عینکمون رو پاک کنیم! میشه رنگی هم دید). آدمایی که شاید تفکرات جالبی نندارند به نکات مثبتشون توجه می کنم اگه نشد سعی می کنم بهشون فکر نکنم… واقعا در بعضی مواقع سخت می شه … اما همین که حواسمون رو از اون موضوعات برداریم اننگار که یه صدایی دوباره به گوش می رسه و شنیده می شه همون ندای درونمون اون دوباره فعال می شه ….
خلاصه که می نویسم و خدام رو شاکرم ، چی تو دنیا قشنگ تر از احساس قدردانی و سپاس (که این احساس وقتی میاد که من یادآوری می کنم فراوانی نعمت ها رو برای خودم ، وقتی که سرشار می شم از فراوانی ها ) و سعی می کنم حواسم به حواسم باشه … همین که توجه م رو به خوبی ها و نکات و ویژگی های مثبت در هر قضیه ای زیاد می کنم به محض اینکه احساسم بد می شه نا خودآگاه می فهمم که قضیه داره از کدوم ورودی آب می خوره ، از حرف فلانی یا از دیدن فلان صحنه و غیره …
راستی من با نقاشی کشیدن خودم رو وارد دنیای دیگه ای می کنم که این هم سبب ساز احساسات خوب می شه و حتی احساسات بدم رو خنثی می کنه . فکر می کنم هرکسی با توجه به علایق ش می تونه خودش رو وارد دنیای دیگه ای بکنه .
و اما حرف آخرم
آقای عباس منش خوشحالم که با شما آشنا شدم. لذت می برم که کلی چیزای قشنگ یاد گرفتم و یاد می گیرم و می تونم با دوستانم به اشتراک بزارم. لذت می برم که خودم می تونم فکر کنم و انتخاب کنم و تصمیم بگیرم … من خدام رو شکر می کنم .
بهترینم شکر.
قلبتان پر از حس ناب خدا و نور باران
سلام نگین عزیز
دیدگاه شما بسیار پربار بود
واقعا ان مع العسر یسرا
تو دل هر سختی اسانی هست
ممنونم
خدا و گواه میگیرم همین لحظه یه خبری به دستم رسید که درامد غیر فعالم را 50% درصد فردا رسد میکنه
من رو غلتک افتادم
و روز به روز درامد غیرفعالم بیشتر و بیشتر میشه . من رو غلتک افتادم
خدایا شکرت بخاطر بی نهایت ثروت که وارد زندگیم کردید/////// خدایا مرسی
خیلی ممنون . درس پس می دم .
به به خدای رزاقم روشکر . نعمت و برکت و خوشی می باره :)
سلام نگین عزیز
دیدگاه شما بسیار پربار بود
واقعا ان مع العسر یسرا
تو دل هر سختی اسانی هست
ممنونم
با سلام
واقعیتش من از اولی که با برنامه های استاد آشنا شدم (بیشتر از سه سال) همش تلاش کردم که برای تغییر ورودی های ذهنم شرایط بیرونی را تغییر دهم ولی با مخالفت شدید خانواده ام خصوصا همسرم مواجه شدم مثلا میخواستم تلویزیون را از خونه حذف کنم ولی همسر و دخترم شدیدا مخالفت کردند اونها عاشق سریالهای ماهواره ای و تلویزیون هستند و مواردی از این قبیل که بیشتر روی عوض شدن شرایط بقیه تاثیر گذار بود که نهایتا منجر به ایجاد جنگی بین من و خانواده ام شده بود که شرایط را خیلی سخت کرده بود تا جایی که یه نفرتی نسبت به برنامه های استاد توی خونه ما ایجاد شده بود بعد از آن من تغییر روش دادم بقیه را به حال خودشون رها کردم و کار کردن روی برنامه های استاد را به مواقعی تغییر دادم که تداخلی با خانواده ام نداشته باشه و به این نتیجه رسیدم که من باید زندگی شخصی خودم را داشته باشم
نهایتا به این نتیجه رسیدم که میشه تلویزیون توی خونه باشه ولی تمرکز من جای دیگه باشه و روی برنامه های خودم و لازم نیست من تلاش کنم شرایط بیرونی که زندگی بقیه را تحت تاثیر میزاره را تغییر بدم به این نتیجه رسیدم همه چیز از افکار من سرچشمه میگیره و من باید نوع نگرشم تغییر کنه اگر نه اگه بخوام شرایط بیرونی را تغییر بدم دچار دردسر بزرگی میشم و شرایط بیرونی در زمان مناسب تغییر میکنه همانطور که برای من تغییر کرد تلوزیون هنوز حذف نشده از توی خونمون ولی تمایل خانواده ام به شدت کاهش پیداکرده و تغییرات زیادی اتفاق افتاده
من بایداز افکارم شروع کنم
سلام به برادر گرامی
در منزل ما هم یه همچین شرایطی وجود داشت و هنوز هم کماکان وجود داره ولی از گذشته شدتش به نسبت کمتر شده
منم قبلنا خیلی همسرم رو تحت فشار میزاشتم که فیلم و سریال نبینه
ولی ایشون عاشق دیدن فیلم و سریال هستن خصوصا ترسناک
منم با گذشت زمان و طی شدن تکاملم دقیقا به نتیجه شما رسیدم و تمرکزم بیشتر روی خودمه
تلویزیون از خانه ما حذف نشده ولی خیلی کم شده تایم نگاه کردنش
من خودم هم بیشتر برای سرگرم کردن بچه هام گاهی شبکه پویا میزارم ولی وقتی میبینم داره برنامه ای که پخش میکنه حتی کودک باشه برنامش مخالف قوانینی که یاد گرفتم باشه ,توجه بچه ها رو به چیز دیگه جلب میکنم و خاموش میکنم
سپاسگزارم از کامنتتون
امیدوارم هر روز موفقیت و شادی و ثروت و سلامتی بیشتری رو تجربه کنید❤
سلام استاد و تمامی افرادی که برای سایت زحمت میکشن خدا قوت ، من فکر میکنم بهترین راه برای ورودی مثبت (مراوده و عمل هست)، چون تغیره هر چیز در مغز ودل به سختی رخ میدهد تا تصمیم میگری مثبت باشی، جهانو کائنات اتفات سخت رو باسرعت به سمتت میاره،تا تو از تصمیمی که گرفتی منصرف بشی تمام آدمهایی که میبینه ناراحت و منفی هستن و بخاطره همین من میگم مراوده و عمل، مراوده برای این که در آن لحضه سخت خدارو فراموش نکنی و نگران نشییو نا امید نشی ، عمل هم یعنی دور شدن از هر ادم منفی یا از صحبتهای منفیشون،به نظرم با صحبتهای که شنیدم از استاد این تغییر برای مثبت بودم 21 روز زمان نیاز دارد بعد از آن، راه برای ما یعنی راه مثبت اندیشی راحت تر میشود، نه اینکه بعد از 21 روز دیگه نیازی به مراوده و عمل نیست نه ما باید هر روز و هر لحضه مراقب باشیم چون اتفاقات سخت همیشه هست ولی نگاه ما به اتفاقات به چه صورت باشد مهم است اینکه منفی باشیمو دوباره برگردیم سره جای اول یا مثبت باشیمو از زندگی لذت ببریم، در کل لذت در مثبت بودن هست و دیدنه زیبایه جهان برای تمام آدم ها آرزویه مثبت اندیشی دارم، با سپاس از خدای بزرگم که در این جمع زیبا حضور دارم خدارو شکر.
دوست خوبم جناب صیفی گرامی متشکرم برای کامنت زیباتون . زمانی که ما تصمیم میگیریم که مثبت باشیم جهان اتفاقات خوب رو وارد زندگی ما میکنه . اما زمانی که به قول استاد بزرگوار در دوره هدف گذاری تصمیم ما تبدیل به یک ادعا میشه اون وقت هست که اتفاقات سخت وارد زندگی ما خواهد شد برای ثابت کردن حرفمون .شاد و پر امید باشید
دیدگاه برندگان رو خوندم و همچنین تعدادی از کامنت های دیگه رو.
واقعا همه عالی بود.
شاید اینو بشه گفت که این خونواده تنها جاییه که همه از هم تعریف واقعی می کنن. هر انرژی ای که آدم دریافت می کنه انرژی مثبته و همه دوست دارن که دوستان دیگه پیشرفت کنن. کسی به این فکر نیست که ( به گفته استاد خوبم آقای عباسمنش توی بسته آموزشی راهنمای عملی ) فوت کوزه گری رو اگه می دونه، نگه.
واقعا دم همه دوستای خوبم گرم
از آقای عباسمنش بسیار سپاسگزارم که این خونواده رو دور هم جمع کرده.
واقعا صحبت هاشون به دل آدم می شینه.
هر کدوم از فایل ها رو کم کم 10-20 بار گوش کردم. و هر سری که دوباره گوش میدم، نکته تازه ای بهم میده
سلام به همه دوستان مثبت اندیش و همفکر خودم
من از اول شروع مسابقه فقط نظرات را خواندم و لذت بردم و انگار سر یک کلاس تغییر اساسی تفکر و نگاه درست به زندگی نشسته م.
واقعاً ورودیها بطور نامحسوس اثر تخریبی روی فکر میگذارند بخصوص اخبار و از زمانی که استاد گفتن اخبارها برنامه ریزی شده وبا هدف پلیدی به خورد ملتها داده میشن دیگه از تلویزیون متنفرم،
مردم هم که افق دیدشون سیاه و ناامیدانه ست وفقط منفی میگن
اما… دنیای ما زیباییهای زیادی هم داره مثل
تولدها
ازدواجها
جشن ها
برف و باران وفصلها
ومن یاد گرفتم که اگر فقط چند ساعت خودمو دست شرایط بسپارم ،بدترین حالت روحی و اتفاقات برام پیش میاد. شرایط خوب و جالب رااونطور که میخواهیم برای خودمون بسازیم..
همیشه شاد ومثبت باشید.. باخدا
سلام
من حدود دوسال و نیمه که با سایت و گروه تحقیقاتی عباس منش در ارتباطم و به واسطهی یکی از همکارانم اشنا شدم ولی فقط اشنا بودم تا اینکه از کارم کنار گیری کردم وارد کاری شدم که توش علاقه دارم ولی بخاطر این جابجایی اوضاع مالی خوبی نداشتم و تااینکه محصول رویا هایتان را باور داشته باشید 2 رو تو سایت دیدم و موفقیت های استاد رو واقعا لمس کردم و بعد از اون فایل پاسخ مسابقه ی منوی کنترل ورودی های ذهن و… دیدم که تنها راهی که خداوند برام گذاشته تغییر باور هامه چون شرایط به طوری ه که یا باور هام باید تغییر کنه یا باید بمیریم خلاصه از سه شنبه یعنی دوست روز پیش شروع کردم به کنترل ورودی های ذهن م یعنی طوری بود که دو روز اول فقط فایل صوتی تو گوشم بود تو مسیر کارم و بعد شروع کردم توجه به نکات مثبت با خودم درباریان صحبت کردن مثلا یک ماشین خوشرنگ از تو خیابون رد میشد با خودم می گفتم به به چه رنگی چه راننده با سلیقه ای چه انسان خلاق ی و از این حرفا یا یک دکوراسیون و نمای بیرونی یک مغازه و سوپر مارکت قشنگ و می دیدم تو مسیر برگشت به خونه تحسین میکردم یا یک موبایل خوش دست که از تو ویترین موبایل فروشی می دیدم در بارش تو اینترنت جستجو میکردم و خوب باش و لیست میکردم و کلی نکات زیبا … تا اینکه دیشب یعنی شب جمعه که با روز زن و روز مادر یکی بود داشتم نیومدن خونه تو مترو اتفاقا که همیشه باید شلوغ باشه و جا برای و ایستادن نباشه خیلی خلوت حتی صندلی خالی بود صاحب کارم یکی دو ساعت قبل رفتن حقوقم. زودتر داد اون شب کار زود تر تموم شد اون شب یه رابطه فوق العاده با مادر بزرگم ایجاد کردم (منی که اصلا ارتباطات خوبی با مادرم و پدرم نداشتم و اطرافیان درجه 1م) بهش زنگ زدم تبریک گرم و چربی کردم و با مادرم با برادر کوچیکم کردم و تبریک گفتم و این چند روز اتفاقا سر کار سرم خلوته و فرصت عالی و دقیقا مثل شرایطی که استاد میگه رو دارم کار نیست ولی هر ماه و هر هفته حقوقم و دارم و فرصت عالی برای تمرینات بوجود آمده با یکی از همکاران میکنین شکر آب ی داشتم ولی طی این چند روز باهم جوری شدیم که منو تا خونه میرسونه و میگه صبح ها هم بهم زنگ بزن باهم بیایم سر کار و خلاصه. یک عالمه اتفاقات خوب و دارم متمرکز رو روی نکات مثبت بیشتر میکنم و کنترل ورودی هام عین زندان زاویرا شده و فقط نکات تو سایت بخش نظرات یا کتاب درباره جملات و ورودی های ذهن ه یا با خدای خودم صحبت کردن و امیدوارم که از این چند روز به مدت یکسال درآمدم سه برابر بشه و از خدای خودم سپاسگزارم که منو هرلحظه می بینه بامن هست تو وجودمه و همراه و هماهنگ با گروه تحقیقاتی عباس منش کرده
سپاس سپاس سپاس
خداروشکر.عالی بود
سلام استاد عزیز و بانو شایسته دوست داشتنی
خیلی لذت بردم از این فایل؛ خصوصا که همین الان که هنوز اول راهم و حدودا دوماهه که دارم از مطالب فوق العاده شما استفاده می کنم، دوتا از مواردی که تو این ویدیو بهش اشاره کردین رو من تجربه کردم
یکی اینکه دوستی داشتم که 15 سال بود ازش خبری نداشتم و چند بار هم پیگیر شدم تا تو فضای مجازی یا از طریق دوستای دیگه پیداش کنم تا اینکه چند شب پیش از طریق یکی دیگه از دوستانم که از ایشون هم به همین مدت زمان بی خبر بودم ایشون رو پیدا کردم و این واقعا برام جذاب و شیرین بود.
دوم اینکه یک سالی میشد که دوتا از وسایل الکتریکی منزلمون خیلی بدکارکرد شده بودن و تصمیم داشتم مبلغی رو جور کنم که باهاش دوباره این دو وسیله رو بخرم؛ اما در کمال تعجب یکی از اون وسایل که چندین و چند بار مورد تعمیر قرار کرفته بود اما درست نشده بود این بار و تعویض یه IC دوسانتی عین روز اولش نثل ساعت کار می کنه و اون وسیله دیگه هم متوجه شدم که طی این مدت خودبخود قدرتش بیشتر شده
خیلی از وسایل شخصی م که خودم میخوام بخرم یهو از این ور و اونور برام جور میشه
و دیگه اینکه اون دوستی که من بعد از 15 سال دوباره پیداش کردم نقاط مشترک فوق العاده زیادی با من داره و من مدتها بود که دنبال چنین شخصی برای یه رابطه درست و حسابی می گشتم.
استاد عزیزم ممنونم که راه هدایت من شدین
و از خدا ممنونم که شما رو آفرید.