پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 69 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
    799MB
    16 دقیقه
  • فایل صوتی پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
    13MB
    16 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

3062 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شبنم فرح بخش گفته:
    مدت عضویت: 3426 روز

    با سلام و عرض خدا قوت

    تجربه ای که من در این زمینه داشتم به صورت ذیل بود.

    1- خودم رو از لحاظ فکری و ذهنی قرنطینه کردم .

    2- قطع کردن ارتباط اجتماعی بمدت 3 تا 6 ماه با افراد منفی (بستگی به میزان منفی بودن وجود داره) .

    3- بمباران ذهنم با گوش کردن فایلهای استاد از طریق هندزفری (بخصوص در محافل اجتماعی مثل محل کار)

    4- خنثی کردن بعضی افکار و باورهای منفی در زمان انجام هر کاری با گفتن کلمه “نه”

    5- تکرار جملات تاکیدی با صدای خودم

    6- نوشتن اتفاقات مثبتی که دوست دارم در محیط پیرامونم بصورت روزانه بیفته .

    7-نوشتن ترسها و نگرانیهام و سوزاندن هر روزه آنها .

    8-تکرار جمله خدایا شکرت بصورت مستمر با دیدن هر اتفاق مثبت و زیبایی در روز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    6669 گفته:
    مدت عضویت: 2882 روز

    با سلام و خسته نباشید به آقای عباس منش عزیز و تمام اعضای سایت

    من خیلی اتفاقی با این سایت آشنا شدم و از زمان آشناییم و گوش کردن به تمام فایل های رایگان زندگی و طرز تفکرم به کلی عوض شده و با اینکه همیشه به خدا نزدیک بودم ولی الان حضور خداوند رو خیلی در زندگیم پر رنگ میبینم که باعث شده در حال رسیدن به تمام ارزوهایم به مرور زمان باشم . این شگفت انگیز است .

    1_ صبح ها تا چشمم را باز می‌کنم سجده شکر به جا میارم و با خودم میگویم خداوندا سپاس برای امروز که پر از اتفاق‌ ها ، خبرهای خوب و برکت بود و عمیقا خداوند را سپاس میگویم و بعد لیستی از چیزهایی که یادداشت کرده ام و دوست دارم در زندگی به دست بیاورم را با صدای بلند میخوانم .

    2_یک تسبیح دارم که همیشه همراهم هست و هر وقت که وقتم آزاد است سپاسگزاری می‌کنم .

    3_همیشه قبل از خواب به مدت 7 دقیقه خیلی عمیق به اتفاق‌های روزانه ام فکر می‌کنم و برای خداوند بزرگ سپاس میگزارم و در دفتر یاداشتم هم عمیقا سپاسگزاری می‌کنم برای اتفاقات روزانه و برای تمام داشته هایم و دوباره سجده شکر به جا میاورم و میخوابم .

    4_ قبل از غروب خورشید بیشتر روزهای هفته که خانه هستم 41 بار آیت الکرسی میخوانم ( برای کسانی که حاجتی دارند 100 درصد براورده می‌شود )

    این تمام چیزهایی بود که زندگی مرا متحول کرده و با اینکه شاغل نیستم طوری شده که ماهانه ملیونها تومان سیو کنم ( از راه حلال ) من زیاد توضیح نمیدم چون خیلی ها وقتی مطالب زیاده نمیخونن ولی خواهش می‌کنم امتحان کنید تا شگفتی های خداوند را در زندگیتون احساس کنید .البته این را هم کوتاه بگم باید قبل از هر چیز ذهن و روحتون رو از تمام ناراحتی ها ، عقده ها و بدی‌ها پاک کنید تا خداوند سریع اجابت کند .

    باز هم متشکرم از آقای عباس منش که دیدگاهم را به زندگیم رو عوض کرد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    علی اسدزاده گفته:
    مدت عضویت: 2805 روز

    سلام خدمت کاربران سایت و استاد عزیز

    من یه چند ماه دیگه تازه 18 سالم میشه و خیلی از خداوند ممنونم که منو تو این سن با استاد اشنا کرد و فقط میتونم با دعا کردن لطف های استاد رو جبران کنم و از خداوند برای استاد عمر طولانی و باعزت رو خواستارم

    برای کنترل ورودی های ذهن راه های مختلفی وجود داره:

    1 مراقب گفتار خودمون باشیم :انسان گاهی ناخواسته چیز هایی را که نباید بشنود،می شنود ولی انچه را که نباید بگویید را میتواند نگویید و تنها باید با تمرین اغاز کرد به نظر من سنجیده گفتن و به جا بیان کردن میتونه خیلی کمک کنه و کسی که میخواد ذهن و اراده خودشو کنترل کنه سعی کنه مخاطب وسخن خودشو درست انتخاب کنه و واقعا به من کمک کرد

    2مراقب چیزایی که میشنویم باشیم :شنیدن حرف های مثبت،خوب و سازنده برروی ضمیر ناخودآگاه تاثیر میزاره ومن برای کنترل چیزایی که میشنویم چن تا راه حل داره واسه خودم و به شدت به شما هم توصیه میکنم یکی اینکه اصلا تلویزیون نمیبینم و اخبار گوش نمیدم چون فقط دارن از بدیا میگن یکی دیگم اینکه موسیقی گوش ندین چون جو موسیقی کشور ما الان به سمت و سویی رفته که واقعا خیلی غم توش زیاد شده یا دارن از درد ورنج مردم میگن یا ازعشقی که بهش نرسیدن و شکست عشقی برای کسایی که عاشق موسیقی هستن و نمیتونن روزشونو بدون موسیقی سر کنن مث خود من یه توصیه دارم میتونن بیت دان کنن و گوش بدن یا انگای قدیمی که غم وقصه توش کمتره یه روشی رو که از استاد یاد گرفتم اینجا خیلی به درد میخوره میتونین اهدافتونو روی بیت ضبط کنین و بهش گوش کنین که خیلی بهتون کمک میکنه و میتوین صوت قران رو به صورت عربی یا فارسی گوش بدین که ادمو از افکار منفی دور میکنه و باعث میشه که فقط چیزای خوب وارد ذهن ما بشه

    3 مراقبت چیزایی که میبینیم باشیم :کنترل چشم یکی از سخت ترین کاراست مخصوصا تو این جامعه و فضای مجازی کانال به درد نخور تلگرامتونو حذف کنین و فقط چن تا کانال با محتوای به درد بخور رو بزارین مثل عبارت تاکیدی مثبت و کانالای اموزشی من خودم وقتی سطح انرژیم میاد پایین و چشمامو تونستم بایکی از این کانالا کنترل کنم وبه از یه مدت کوتاهی نتیجه شو دیدم ……..

    4 یه روش دیگه ای که دارم ذهنمو مث یه لیوان خالی در نظر میگیرم اگه داخل این لیوان پر از چیزای بد باشه (مثل نوشابه) برای اینکه از شر این افکار خلاص بشم به چیزایی مثل رویاهام،اهداف واون چیزا وکسایی که دوسشون دارم فکر میکنم (همون طور که گفتم اگه ذهن مثل یه لیوان باشه واین لیوان از چیز مفیدی پر نشده باشه مثل نوشابه برای اینکه از شرش خلاص بشیم میتونیم یه پارچ اب بریزیم روی اون لیوان نوشابه وخواهیم دید که که اثرای از نوشابه باقی نمیمونه) در مواقعی که این جوری میشم این قضیه یادم میاد و سریع به چیزای خوب فکر میکنم

    5 به احساستون توجه کنید احساسات ما نشون دهنده افکارمون هستن اگه حس خوبیی دارین یعنی افکارتون خوبه و همین فازو ادامه بدید در غیر این صورت افکارتونو عوض کنید

    تغییر یک انتخاب است هر زمانی که انتخاب کنیم میتوانیم تصمیم بگیریم که برای تغییر برنامه ریزی کنیم هر زمتن که بخواهیم میتوانیم کتاب یا تکنیکی را یاد بگیریم و اجرا کنیم و نتیجه دلخواه مان را بگیریم و زمانی که ما ورودی ذهنمان را برطبق میل و نظر خوئمان انتخاب کردیم ذهن ما دنیای جدیدی از علم و دانش را برای ما باز میکند دوستان عزیز ما انسانیم و قدرت اختیار داریم پس هر زمان که بخواهیم میتوانیم به هر چه که بخواهیم برسیم .

    من با رعایت همین چند نکته ساده تونستم خیلی از مشکلات زندگی مو حل کنم وچند تا از مشکلات مالی بابامو حل کنم و به خیلی از خواسته های خودم برسم امیدوارم که این چند نکته ساده به درد شمام بخوره یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمد حسن شب خان گفته:
      مدت عضویت: 3494 روز

      درود وسلام بر شما که تازه داریدبه سن تکلیف و سن 18 سالگی می رسید

      یه توصیه به عنوان بادر به شما عزیز دارمهمیشه از افرادی که پاشون به مثبت اندیشی باز میشه یه کار خیری انجام داده اند چون هر کسی در این مسیر نموتونه وارد بشه

      خوشحال باش و به خود ببال که در این سن وسال در این مسیر قدم بر می داری و بدان خدا خیلی خیلی دوستت داره

      خداوند کریم بعضی از افراد به خاطر فعالیت ها ی مثبت شان خیلی دوست داره تا حالا در درس شیمی به کاتالیزگر ها توجه کرده ای

      کاتالیز گر مادی است که سرعت واکنش شیمیایی رو بیشتر می کنه

      من خواهش می کنم از شما

      دست ها و پا های .پدر و مادرت را ببوس

      ببوس

      ببوس ببوس

      بوسه باران کن هر روز چون وقتی دست پدر و مادر و پا هاشون رو می بوسی

      در همون لحظه یه اشکی دور چشماشون حلقه می زنه

      که هر دعایی در حق توی فرزند بکنن خداوند اجابت می کنه

      احسنت

      احسنت

      به این می گن یه کاتالیز گر

      خدا عاشقته به این عشق بناز

      ایشاا… موفق و منصور پیروز وسربلند خوش و خرم باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      افشین کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 3006 روز

      سلام ب درود الله یکتا به شما دوست عزیز

      واقعن خوندن نظر شما راجب ورودی های ذهن خیلی جالب برام بـود اونم تو این سن لذت بردم از کامنتی ک گذاشتی

      بقول استاد که میگه :هر کجا هستی در پناه الله یکتا شاد ؛ سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت ….. انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    ادریس69 گفته:
    مدت عضویت: 3665 روز

    سلام همراهان عزیزم

    خدا رو شکر که همه دوستان خیلی پر انرژی راجع به تجربیات و باور هاشون نوشتن.2 سال از اشنایی م با سایت عباس منش گذشت و وقتی بر میگردم پشت سرم و نگاه میکنم تو خیلی از موارد رشد داشتم . شکرگذارم بابت دستای که خیلی خوب تایپ میکنه و جزییات در این حد تو شکر گذاری من سهیمه .در حال حاضر 2 سال به همراه دایی بسیار عزیزم تهران زندگی میکنم ،ایشون دست پروردگار بودن برام و تو این 2 سال خیلی به من کمک کردن ولی به شدت ادم محافظه کار و بد بینی هستن. طوری که با وجود حرف های نا امید کنندش دیگه نیازی به اخبار رسانه ها نیست!!! ولی با وجود باور های بسیار ضعیف کننده شون در مواردی مانند سلامتی این مدت خیلی خیلی تلاش کردم که وقتی حرف میزنن تنها به نکات مثبت حرف هاشون دقت کنم. مثلا یه روز در مورد کارمندی گله و شکایت میکردن (کارمندی رو بی ارزش میدونن چون میگن پول به اندازه کافی توش نیست)که من پریدم و سط حرفشون و گفتم دایی خیلی خدا رو شاکر باش که با همین کارمندی تو تهران و شهرستان خونه خریدی و زندگی نسبتا خوبی داری به خیلی از جاها رسیدی . رفت تو فکر و جهت بحث کاملا عوض شد. دوستای خوبم این گفتم که بدونید بعضی شرایط دست خودتون نیست و احتراما باید بشینید و گوش بدید ولی تو هر شرایط و وضعیتی که هستید فقط و فقط به نکات مثبت نگاه کنید، تو هر ادمی یه نکته مثبت وجود داره .

    نگذارید بیکار باشید و تمام وقتتون رو سعی کنید با کار های کوچیک ولی مفید پر کنید،تمرین زبان کنید خیلی بهتر از خوندن سایت های خبری و برنامه های ماهواره است،با مادرتون تماس بگیرید و یه کم بهش انرژی بدید،زندگی رو خیلی سخت نگیرید حتما یه ورزش رو اروم ولی پیوسته برید و راحت از حرفای بیهوده بگذرید، خیلی به ارامشتون بها بدید شما لایق بهترین هستید بزرگوارا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    مرضیه کیخا گفته:
    مدت عضویت: 2910 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام همراهان گرامی

    امیدوارم همیشه صحیح و سلامت باشید.

    به تازگی و با زحمت تونستم چند تا از محصولات استاد را بخرم.

    تازه شروع به گوش کردن کردم. معجزات را از همین امروز حس می کنم.

    پدرم در بیمارستان بستری است. سونو داشت دستگاه اتاق روشن نمی شد .پدرم می گفت من بد شناسم و…

    ولی من اعتقاد داشتم که با مثبت فکر کردن نتایج مثبت جذب می کنم.و این مثبت اندیشی را به زبان هم آوردم در کمال تعجب ناگهان دستگاه روشن شد و شروع به کار کرد و عمل پدرم با موفقیت انجام شد..

    از این اتفاقات در زندگی روزمره ما زیاد می افتد گاهی آنقدر با آنها مانوس شده ایم که برایمان عادی شده است.

    من قبلا به خودم هم بدشانس می گفتم ولی الان خودم را بسیار دوست دارم .

    در بیمارستان و در جمع بیماران خدای خود را سپاس گذارم که سالم هستم .

    چیزهای مثبت را می بینم و روی آنها تمرکز می کنم.

    تازه الان سخن حضرت زینب(س) بعد از حادثه عاشورا را درک کردم .جمله معروفش را که من چیزی جز زیبایی در حادثه عاشورا ندیدم .

    آری آن حضرت کشته شدن ،اسارت ،حقارت،دوری از وطن و ….همه را زیبا می دید زیرا این قانون را می دانست که بر نکات مثبت باید تمرکز کند.

    من هم روی باورهایمان کار می کنم و هرچه خوبی است را میبینم و به دستورات استاد بزرگوارم و تجربیات دیگر دوستانم گوش و عمل می کنم تا روز به روز ترقی کنم .

    به امید آن روز

    خدایا بخاطر تمام نعمت هایی که به من عطا کردی و یا بخاطر مصلحت عطا نکردی شکر و سپاس

    دوستت دارم خدای خوب و مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    حمید حلاج پور گفته:
    مدت عضویت: 3219 روز

    با عرض سلام و ادب

    یه چندساعتی هست که دارم دیدگاههای دوستان رو میخونم. واقعا جالبه. هرکسی به نوعی یه دیدگاهی از ورودی ذهن داره. یه تعدادی اونقدر با انرژی کلمات رو نوشته بودند که واقعا با تمام وجودم لذت بردم.

    خدایااااااااااااااااااااا شکرت

    ممنونم ازت که همیشه و در هر لحظه میخوای من شااااااااااااااد باشم

    ممنونم که لحظه به لحظه منو همراهی میکنییییییییییییییی

    ممنووووووووووووووووووووووونممممممممم بی نهایت بخاطر همین تک تک کلمات

    آره خودشه. همینه

    ورودی ذهن از همینجا شروع میشه. نوع نگاهمون به موضوعات. آیا جوری میتونیم بهش نگاه کنیم که شاکر خداوند باشیم؟

    آیا شب رو با آرامش و نوشتن اتفاقات خوب و شکرگزاری به خواب میریم؟

    آیا صبحمون رو با خواستن اتفاقات خوب و نوشتن مهمترین هدف امسال آغاز میکنیم؟

    ( خلاصه تر بگم: تمرین فانوس دریایی رو انجامش میدیم؟)

    آیا حواسمون به تنفسمون هست؟ نفس عمیییییییییییییییییییییییییییق

    آیا عاشق این جهان و تمام انسان های نازنین هستییییییییییییییییییم؟

    کنترل ورودی های ذهن خیلی راه حل داره. خیلی جوب داره. اون چیزی که به ذهنم رسید، خلاصه وار گفتم.

    استاد در محصولاتش مخصوصا روانشناسی ثروت1 و 2 با توضیحات کامل گفته اند.

    به قول خود ایشان: اگر تونستی در مواقعی که اتفاقات به ظاهر بد برات رخ داده اند، حالتو خوب کنی، به چیزییییییییییییییییییییییی نیییییییییییییییییییییییییست در این جهان که نتونی دست یابی.

    این جمله اش همیشه توی ذهنمه

    استاد من ایمان کامل دارم به صحبت هات

    همیشه عاااااااااااااااااااااااااااالیییییییییییییییی باشییییییییییییییید

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    وحیده اکرامی فر گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    سلام استاد نازنینم و مریم جان عزیزم

    و سلام به دوستان ناب و عزیزم

    نشانه امروز من این فایل بینظیر بود

    استاد عزیزم من در مورد سوالتون نظرم رو میدم اینکه چطوری ذهنم رو کنترل میکنم؟

    من از زمانی که با شما آشنا شدم و فهمیدم توجه به نکات مثبت باعث احساس خوب میشه و داشتن احساس خوب باعث میشه اتفاقات خوب توی زندگیمون بیافته تمام تلاشم رو کردم که به نکات مثبت توجه کنم، طبیعت بهترین الهام بخش من برای توجه به نکات مثبت و تمرین بود، من در جزیره کیش زندگی میکنم و اینجا پر از زیبایی هست ولی من سالها ازش غافل بودم، وقتی به این نیت رفتم کنار ساحل که زیباییها رو ببینم نمیدونید چه صحنه های زیبایی دیدم، وقتی برای تماشای طلوع زیبای خورشید میرم چیزهایی میبینم که فقط اشک شوق میریزم، من شروع کردم به عکاسی و این موضوع بهم کمک کرد به تمام جزییات زیبای اطرافم نگاه کنم و از اونا عکس و فیلم بگیرم، و حالا اینستا من پر شده از عکسهایی که بعضی وقتها خودم باورم نمیشه اینها رو تو اون لحظه خودم گرفتم، و حالا تو خونه، کوچه، خیابون، بازار، جمع خانوادگی، دوستانه و هر جایی دنبال زیباییها میگردم و پیداش میکنم، از هر اتفاق کوچیک مثبت خوشحال میشم، کارهای کوچیک افراد خانواوم رو میبینم و بابتشون از خودشون و خداوند تشکر میکنم و میبینم که هر روز اتفاقات قشنگتری می افته، شکل روابطم تغییر کرده و زیباتر شده، اینقدر به نکات مثبت توجه میکنم و میگم که دوستام بهم انرژی مثبت میگن و این منو خوشحال میکنه

    و موضوع دیگه اینکه از شما یاد گرفتم هر اتفاقی تو زندگی ما خیره حتی اگه به ظاهر بد باشه و این باعث شده به محض اینکه اتفاق به ظاهر بدی میافته من دنبال دلیلش هستم

    وقتی مریض میشم میشینم و به افکارم توجه میکنم که در روزهای قبل یا چند ساعت قبلش به چی فکر کردم که دچار بیماری شدم و سعی میکنم با تغییر کانون توجه ام و اصلاح افکارم خودمو درمان کنم، دو هفته گذشته بدلیل سرماخوردگی و مشکوک بودن به بیماری این روزها دو هفته قرنطینه شدم ولی به جای غر زدن و شاکی شدن اول به افکارم توجه کردم بعد از پیدا کردنش سعی کردم اصلاحش کنم و به همین خاطر خیلی زود بیماری من خوب شد و دوم اینکه کلی برنامه ریختم و سعی کردم از این فرصت استفاده کنم، فایل بیشتری گوش بدم، کتاب بخونم، و بیشتر به خودم عشق بدم و این کارو کردم، کتاب روباهایی که رویا نیستند رو شروع کردم و چقدر عالی دارم با تمریناتش جلو میرم، الان فصل چهارم رو شروع کردم و میخوام کلی اتفاق قشنگ رو از تجربه هام بنویسم، پس هیچ اتفاقی بد نیست

    و دیشب خبر فوت یکی از عزیزانم را بهم دادن که چند ساعتی حالم واقعا بد بود، بعد فکر کردم ایشون 4 سال استاد معنوی من بودن و حالا با مرگشون هم به ما درس میدن و اینکه الان به آرزوشون که لقاء پروردگارش بود رسید پس چرا من گریه میکنم باید براش خوشحال باشم، گفتم خواسته ایشون همیشه بودن تو مسیر درست و توحید بود، عشق به خودمون و پروردگارمون بود پس چرا من این کارو نکنم، و سریع اومدم رو سایت و فایل جدید دیروز رو گوش دادم صحبتهای استاد با دوستان قسمت 32 و بینظیر بود و چقدر نگاهم به قضایا عوض شد و دیگه ناراحت نبودم.

    موضوع دیگه اینکه با خوندن فصل سوم کتاب رویاهایی که رویا نیستند یاد گرفتم شبها قبل از خواب فقط به نکات مثبت فکر کنم بنویسم و سپاسگزاری کنم، و قبل از خواب کل رویاهام رو تجسم میکنم

    بعد یک هفته یک اتفاق عالی برای خواسته کاریم افتاد و یک مسیر بینظیر برام باز شد و کلی بخاطرش از خداوند سپاسگزاری کردم، کاری که یک ماهه پیگیرش بودم و هی عقب میافتاد ولی با توجه من به نکات مثبت و اینکه هر اتفاقی خیره، خیر بودن این به تعویق افتادن رو فهمیدم و خیلی خوشحال شدم، کاری که در جهت علایقم هست و از وقتی جدی پیگیرش شدم خدا داره درها رو به روم باز میکنه

    درسته کنترل ذهن سخته ولی با تمرین میشه این کارو کرد

    من در گذشته با هر اتفاق بد روزها و هفته ها تو حال بد میموندم ولی الان با آموزه های استاد عزیزم یاد گرفتم که ذهنم رو کنترل کنم و احساسم رو خوب نگه دارم تا اتفاقات خوب وارد زندگی من بشه، و امروز یک روز بینظره برای من چون خداوند بهم فرصت زندگی کردن و عشق ورزیدن داده

    ممنونم استاد عزیزم بخاطر همه عشقتون به ما و بخاطر این همه آگاهی که به ما میدین

    عاشقتونم و براتون سلامتی و عشق ارزو میکنم❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2120 روز

    به نام الله یکتا، بهترین یار و یاورممممم❤

    سلام به عزیزانم در این سایت .سلام به خودم و سلام به استادم و سلام به عزیز دل استادم.امروز یه اتفاق قشنگی برام افتاد که میخوام اینجا بنویسم چون از این صفحه بهش رسیدم!

    اولین سوراخ گیری بزرگ سطل ثروتم😍

    تو حسابم یک میلیون و دویست و چهل هزار تومن پول داشتم که کاملاً از درآمد خودمه، یه حسی بهم گفت که با این پول یکی از محصولات استاد رو بگیر! و چون قبلش داشتم تو حیاط تمرکز بر نکات مثبت می کردم و تو تاریکی داشتم از گلامون عکس می انداختم و حال خییییلی خوبی داشتم گفتم هدایت الله هست و من یا باید قدم دوم رو بگیرم یا اصول کسب و کار شخصی! تو کیف پول سایتم هم که پول دارم و بعد به ذهنم اومد که بعدشم دوباره که دو سه روز دیگه از شاگردام پول برام میاد می تونم قدم سوم رو هم بگیرم! و …. اما یهو یاد تعهد خودم افتادم ! آخر اسفند ماه از خودم پرسیدم که کسی که یک سال و دو سه ماه روانشناسی ثروت ۱ کار کرده باشه باید پیشرفتش بیش از اینا باشه! چرا من اینطور نشدم!؟و اینقدر تمرکز کردم تا به جواب رسیدم ، اینکه استاد از تکامل حرف زده و از اینکه عجول نباشید و باید اول از فایل های دانلودی رایگان به درآمد برسین و بعد از اون درآمد محصول تهیه کنید!دیدم ای دل غافل من اصلاً به این نکته دقت نکردم و با پولی که هدیه همسرم بود دو تا محصول گرفتم!پیشرفت هایی داشتم اما نه اونی که می خواستم و در توانم بود!تصمیم گرفتم که فایلا رو پاک کنم و ریختم تو یه فلش و اومدم با برنامه ای که چند وقت یه بارم تغییرش دادم و ثابت نبود رو فایلا از اول کار کردم ، اتفاقا تعداد خیلی کمی رو کار کردم ،اما خییییلی دقیق دارم روشون کار می کنم و درکم خییییییلی بالاتر رفته و اگه بخوام از نتایجم بگم اعتماد بنفسم به شدت بالا رفته و کارهایی که هیچ وقت فکرشم نمی تونستم بکنم که انجامشون بدم دارم انجام میدم .تو این مدت یه زمین گرفتیم ،توی یه جای بکر که شبیه چنین جایی آرزوی من و همسرم بود، درآمد همسرم هم افزایش داشت و جذب خودم هم در تعداد کلاس ها و شاگردام بالاتر رفت! و روابطم با فرزندانم رویایی تر شده و و و و حتی من که آشپزی خوبی داشتم تو آشپزی هم خیلی بهتر و سریع تر شدم و تو کارهای خونه ، سلامتی و خلاصه از همه لحاظ بهتر شدم و رشدم رو روزانه احساس می کنم و اگر یه روزی پام به عقب بخواد بره مچش رو می گیرم و درستش می کنم …..

    خلاصه که وقتی اون فکر اومد تو ذهنم گفتم من که تعهد دادم و بهش پایبند هم هستم پس چرا این ایده اومد سراغم؟!گفتم خدایا چکار کنم؟ جواب اومد که نشانه ی امروز من!

    اومدم تو خونه و نشانه ی امروز رو زدم و رفت به فایل پس کی به خواسته ام می رسم!و با خودم گفتم من که از سال جدید خیییییییییلی آرومم و دیگه عجله ندارم ، به جز دو سه مورد که حال دلم اوکی نبود که بازم تونستم خودمو جمع کنم و قانون تکامل رو بارها تو ذهنم مرور می کردم! بعد مقاله رو تند خوندم و خواستم تمرینی که استاد گفته رو انجام بدم که دیدم الهام میگه کامنت بخون!اونم بالاترین امتیاز رو! کامنت سید رهام بود!خواستم دقیق بخونم دیدم میگه چشمی و سریع و فهرست وار بخونش انجام دادم و بعد هم گفت جوابایی که بهش دادن رو بخون که شروع کردم به خوندن و رسیدم به جمله #خداوند برای من کافیست# از حمید جاوید عزیز!!! و احساس کردم که هرررررر چی بخوام خدا بهم میده و همه ی محصولات استاد رو هم بهم میده و نباید عجول باشم! گفتم چشم ! گفت بازم ادامه بده و اطاعت کردم و رسیدم به جمله #دارم فایل های رایگان گوش میدم# از JUST GOD عزیز! و احساس کردم تکلیفم رو فهمیدم‌ و نباید الان فایل بخرم و دوباره فکر کردم که این نجوا چی بود!؟ تا اینکه فهمیدم که من که از فروردین امسال متعهدانه دارم سوراخ های سطل ثروتم رو می گیرم و چیزای پیش و افتاده و بی هدف دیگه برام اتفاق نمیافته و برای همین اون ناهنجاری خرج کردن و ناتوانی در نگه داشتن پول داشت اینطوری رخ می داد! درسته که فایل های استاد عزیزم ارزشمند ترین آگاهی هایی عصر امروزه و حتی در آینده و برای آیندگان ! اما این که من با چه هدفی و بر مبنای چه احساسی این محصول رو بگیرم ارزش تصمیم من رو می رسونه! اگر صرفاً چون نمی تونم پول رو نگه دارم محصولی رو بخرم یقیناً در مدار اون محصول نیستم و آگاهی هاش رو به خوبی درک نمی کنم و مثل همون روانشناسی ثروت ۱ میشه!خلاصه که گفتم چکار کنم ؟به دلم افتاد هدف درست کنم(الهام)؟ به دلم افتاد پنجاه میلیون پس انداز کنم!(نجوا)با خودم گفتم اوووووه پنجاه میلیون چقددددر طول میکشه!! و بعد گفتم تکامل تکامل تکامل و بعد تصاعد! وگفتم هدفم رو بیست میذارم و باید موجودی حسابم رو به بیست میلیون برسونم!گفتم خدایا چجوری بیست میلیون رو نگه دارم تا حالا این کارو نکردم و شاید نتونم پایبند باشم و خواستم رقم رو بیارم پایین که یادم افتاد (الهام)که چند وقت پیش یکی از کارت های بانکیم رو فرستادم زیر کمد سنگین کتابا و نمیشه کارت در آورد مگر با جابجایی کمد! تصمیم گرفتم که پول رو به اون کارت انتقال بدم!و سریع یه حساب و کتاب کردم و خرج واجب رو ازش جدا کردم و یه تومن انتقال دادم به اون کارت و وااااااااااااااای که چه حال خوبی داشتم از این تصمیم بزرگم! و من! و من! و من! من تونستم اولین پس انداز هدفمند یک میلیونیم رو انجام بدم !!! سایت پررررررررر از آگاهی های نابه که شما به رایگان در اختیار گذاشتین و بارها و بارها و بارها گفتین که باید از اینا نتیجه ی واضح بگیریم و بعد بریم سراغ محصولات!یادم اومد که همین ماه پیش از کامنت های دوستانم تو عقل کل ۳۵۰ تا ترمز ذهنیم رو پیدا کردم و فقط نوشتم و حتی باورهای قدرتمند کننده براشون ننوشتم اما همون که فهمیدم اون ترمزها رو دارم دقیقاً تو همون نوشتن ها بودم که با پیش اومدن یه ناخواسته هدایت شدیم به یک خواسته عظیم، خرید زمین به طرزی شگفت انگیز! مرررررررررررررسی استادم!ممنووووووووون استاد که خودت این همه آگاهی کسب کردی و بهشون عمل کردی و نتیجه گرفتیو بعد هم با ما به اشتراک گذاشتی! قول میدم همین جا و تعهد میدم همین جا که اول به هدف موجودی بیست میلیونم برسم و اون موقع نه با تله ی سوراخ سطل ثروت بلکه با فکر درست محصول بخرم وقتی که در مدار درک آگاهی های اون محصول قرار گرفتم و خریدنش هم برام بسیااااار راحت باشه!

    خواستم فقط همین رو بنویسم اما الان دلم میخواد همین جا تمرینی که استاد گفته رو هم انجام بدم🤩

    راهکاری که میخوام بگم رو قبل از آشنایی با استاد ناخودآگاه انجام میدادم اما بعد از آشنایی با استاد فهمیدم که همون مقدار کم انجام می دادم من رو هدایت کرده به این مسیر.و اون هم تمرکز بر نقاط مثبت هست!دقیقاً از لحظه ای که با استاد آشنا شدم تا به امروز این مهمترین چیزیه که از استاد یاد گرفتم و تکاملی و به لطف الله دارم این ماهیچه رو تقویت می کنم .

    وقتی هفده سالم بود فهمیدم که تلویزیون حالم رو بد میکنه و وقتم رو تلف میکنه!این رو بعد از دیدن یه سریال که اصلاً هم الان یادم نیست چی بود فهمیدم! فقط احساس خودم رو یادمه که نمی دونم انگار ماه ها نشستم و دیدم و بعد آخرش که تموم شد یه چیزی درونم پرسید خب که چی؟بهم بگو چی عایدت شد از این چند ماه پیگیری این سریال!؟ و باید بگم سریال تنها چیزی نبود که من میدیم و خیلی برنامه های دیگه رو هم نگاه می کردم! البته شاگرد زرنگی هم بودم که الان بعد از این همه سال درست در همین لحظه فهمیدم که اگه تلویزیون نگاه کردن های من نبود من به راحتی به هدفم در کنکور می رسیدم اما این الان مهم نیست برام! اینو گفتم که برای خودم روشن شه، چون هر وقت یاد این می افتادم که دلیل اینکه من تو کنکور به اون چیزی می خواستم و خیلی از معلم هام هم فکر می کردن بهش می رسم اما نرسیدم چی بود؟جوابی پیدا نمی کردم و الان دقیقاً دیدم جلوی چشمم! و مقصر هم خودم بودم دیگه! لا مشکل!😁بیخیال!از اون موقع کم کم سعی کردم که هدفمندانه تلویزیون ببینم یه جورایی فیلتر گذاشتم و دیگه سال ها بود که سریال نمی دیدم و یادمه که حتی موقع ازدواجم گفتم تلویزیون نگیریم که خب موافقت نشد و گرفتن! اما من روشن نمی کردم و بیشتر سرم تو کتابام بود و مجله های موفقیتی و و از همون جا ها هم به این مسیر رسیدم!اما دقیقاً نمی دونستم دارم چکار می کنم و این کار اسمش کنترل ذهنه، فقط ناخودآگاه شاداب بودم ، خوشبین بودم و خوش پوش بودم و راحت با دیگران ارتباط برقرار می کردم و فقط تو یه دوره ی چهار پنج ساله اذیت شدم و حال خیلی بدی رو تجربه کردم که باز هم خودم باعثش بودم و الان چند ماهه که خودم رو بخشیدم که البته این بخشش هم نتیجه ی کار روی سفرنامه است که فعلاً تو روز پنجم گیر کردم اما حتماً ادامه اش میدم!

    بله راهکار اصلی من تمرکز بر نقاط مثبت هست و این همه چی رو شامل میشه! حتی به نظر من باید به کارها و چیزها و یا کسانی که یه روزی ما بدمون میومد هم جور دیگه ای نگاه کنیم و بگیم حتماً و یقیناً درش خیری هست! که داشتن آگاهانه ی این تفکر رو و عمل کردن به اون رو هم از استاد عباسمنش یاد گرفتم. و اوائل آشنایی ام با استاد بود که یه کلیپ کوتاهی از لوئیس هی عزیز رو خداوند تو مسیرم قرار داد که جملات آخرش خییییلی روی من تاثیر گذاشت با اون لحن زیبا و نگاه معنادارش! و هنوز که هنوزه چند وقت یه بار این کلیپ کوتاه رو می بینم و به خودم یادآور میشم که :

    “یکی از عقاید من در زندگی اینه که تنها نیکی و خوبی در برابر حضور دارد و من سال های زیادی است که این جمله را به خودم می گویم.پس واقعاً برایم مهم نیست که چه اتفاقی در زندگی ام می افتد زیرا که من می دانم که نتیجه یقیناً خوب خواهد بود!”

    و مخصوصاً این چند وقت اخیر بیشتر انجامش دادم و حین انجام دادن دو تا کار مهم (خرید زمین و انجام مراحل اولیه جذب شاگرد برای طرح تابستانه ام ) به خودم یادآور میشدم که تمرکز بر نقاط مثبت و شکرگزاری فاصله من رو با خواسته ام کمتر و کمتر میکنه و وتمام سعیم رو می کردم که پایبند باشم و خداروشکر نتیجه های خیلی خوبی هم گرفتم. و باید ادامه داد و مهمترین نکته اش همین جاست ! درک یک کار و انجام اون کار یه مداره و ادامه دار بودنش یه مدار دیگه است! و به نظرم باید دنبال این باشیم که چه جور ادامه دار باشه! تقریباً همه ی ما می دونیم که باید چکار کنیم و بارها و بارها هم در مقیاس های مختلف بسته به میزان تلاش خودمون در کنترل ذهن نتایج ریز و درشتی در حد خودمون گرفتیم اما نگه داشتن این و پروراندن این توانایی خییییلی مهمه.کارهایی که خودم می کنم برای حفظ پایداری در این تمرین مهم ترینش اینه که مراقب ورودی هام باشم ، یکی از بدترین ورودی های من تلفن بود!که موفق شدم کنترلش کنم که البته صد در صد نشده ، اینکه طرف مقابل از گله و شکایت هاش بگه و من گوش کنم هم بد بود!من خودم این عادت رو نداشتم که زنگ بزنم و گله و شکایت داشته باشم اما شنونده ی گله و شکایت های دیگران بودم!و خوب حالم خیلی بد میشد!و از حدود سه سال و نیم پیش با راهنمایی همسرم اینو فهمیدم و آروم آروم این ایراد رو برطرف کردم و الان یه جوری شده که همه از خوبی و خوشی میگن!و خب هنوز یه رگه هایی هم هست که باید اونم درست کنم و نمونه اش همین دیروز اتفاق افتاد که تلفنی به صحبت های یکی گوش دادم که در مورد بیماری اش و … حرف می زد .اصلاً هم بیماری مهمی نبود ، اما روح من ناخودآگاه آزرده شد و داشت حالم بد می شد! که با خودم گفتم من که اینقدر حالم خوب بود! تا چند دیقه پیش داشتم از دخترم و هنرمندی هاش تعریف می کردم حالا دارم میگم چرا این همه ظرف کثیف کردی ؟! فهمیدم به خاطر همون تلفن بود چون طولانی هم شده بود روم تاثیر بد گذاشته بود!وقتی فهمیدم، سریع تو همون آشپزخونه شروع کردم به شکرگزاری در مورد چیزهایی که می دیدم و حالم کم کم بهتر شده و کلاً خوب شدم! و با حال خوب خوابیدم و اتفاقاً وقتی بیدار شدم دیدم پیامک واریزی از شاگرد جدید دارم و خیییییلی خداروشکر کردم به خاطر کنترل کردن ذهنم.و اتفاقاً همین بودن در حال خوب موقع خواب یکی از کارهای مهمه به نظرم!که باید جدی بگیریمش و آگاهانه قبل از خوابیدن با شکرگزاری و تصویر سازی و یادآوری چند نکته آموزشی از استاد احساس خودمون رو عالی کنیم.که اینم باید اینطور باشه خیییییلی خسته نباشیم و بعد بریم که بخوابیم. وقتایی که حال روحیمون خرابه خوبخود دیر خوابمون می بره کهکالبته به لطف اللله من حدود چهار ساله که این مشکل رو ندارم. اما میخوام بگم وقتی حالمون هم خوبه بازم یه طور تنظیم کنیم که انرژی جسمانی لارم داشته باشیم که بتونیم قبل از خواب این مراحل رو داشته باشیم و اینطور نباشه که سریه و به لحظه از خستگی خوابمون ببره. این نکته ای بود که همین الان به دلم الهام شد !!!

    صبح هم وقتی بیدار شدیم این بیداری و خواب خوب شب نباید برامون عادی باشه و من حدود یه ساله که وقتی با صدای آلارم گوشیم بیدار میشم از این بابت که قراره یه روز پر انرژی دیگه رو شروع کنم خوشحال میشم و وقتی آلارم گوشیم رو خاموش کردم کنار تختم سجده میکنم و خدا روشکر می کنم. خییییلی انرژی ام بیشتر میشه.و بعد میام سر میزم و اولین کارم اینه که تو دفتر شکرگزاریم از نعمت های روز قبلم بنویسم و این خیییییلی حاااالم رو خوب میکنه.

    در مورد ترس ها هم ، اینو یاد گرفتم که آگاهانه خودم رو یاد ترس هایی که در گذشته داشتم بندازم و به خودم بگم که اون موقع که مثلاً از فلان مسئله می ترسیدم اتفاقی نیافتاد و اصلاً ماجرا اونی نشد که تصور من بود! پس الانم فکری که به ذهنم میاد و من رو می ترسونه فقط و فقط یه نجوای ذهنیه! و اینطوری حالم عادی میشه و اتفاقاً همه چی عااااالی پیش میره!

    یکی نکته ی دیگه که از استاد یاد گرفتم اینه که اگه یه کاری قبلاً یه نحوه ی خاصی پیش رفته و یا مثلاً یه نتیجه ی خاصی داشته دلیل نمیشه الانم مثل اون موقع باشه! باور کنید من از این نکته تو کارهای مهم که حتماً ، اما حتی تو کارهای خییییلی پیش پا افتاده هم استفاده می کنم! مثال خیییلی سااااده بزنم ، قبلاً پیش اومده بود برام که وقتی می خواستم یه غذایی برای بچه ها گرم کنم ، قابلمه رو میذاشتم رو گاز و می رفتم تو اتاق کارم و به کل یادم میرفت! می سوخت و بد هم می سوخت حالا قابلمه کوچیک تصور کنید فقط من با چه بدبختی ای باید حلش می کردم! بعد گفتم که دیگه از آشپزخونه بیرون نمیرم تا غذا گرم بشه و یا مثلاً مربا جا بیافته و اتفاقاً موفق هم شدم. تا اینکه پریروز عصر تو یه قابلمه کوچولو ماکارونی گذاشتم رو گاز و رفتم و یادم رفت!از تو اتاق بوی سوختگی رو حس کردم و اومدم اما نمی دونم چرا اصلاً اون قابلمه رو ندیدم رو گاز و خلاصه که تقریباً چیزی

    از ماکارونی تو قابلمه نبود! اما من خودم رو سرزنش نکردم اصلاً ! گفتم این دفعه مثل دفعه های قبل نیست و فقط به دید خود من بستگی داره.خیلی ریلکس تو قابلمه آب ریختم و گذاشتم رو گاز و درش رو گذاشتم و آب جوش اومد و کمی بعد خاموشش کردم و بعد از چند ساعت اومدم بشورم دیدم که خییییلی راحت تمام سوختگی ها ازش جدا شد! انگار که ماده جادویی بهش زده باشی!بدون اینکه من کاری بکنم! در صورتیکه همین کار رو من قبلاً هم‌انجام می دادم اما با یه بدبختی باید قابلمه رو تمیز می کردم اونم آخرش سفید نمی شد! این مثال شاید ساده به نظر بیاد اما واقعاً به همین سادگیه ! نگاه ماست که همه چی رو تغییر میده پس حواسمون باشه که چجور برداشت می کنیم ، چجور فکر می کنیم ! چجور از گذاشتن شواهد ظاهری کنار هم نتیجه می گیریم؟!

    قبلاً گفتم که گوشه ی گوشیم شکسته است و صفحه اش سیاه میشد و تعمیرکار گوشی بهم گفت دو هفته بیشتر دوام نمیاره و نمی دونم همین جور بمونه فلان قطعه اش هم می سوزه و اما من اون موقع به خودم گفتم نه! برای من نه! و الان یک سال و نه ماهه که با همون حالت بدون تعمیر دارمش! و حتی گاهی می بوسمش و میگم دمت گرم!

    یه مثال دیگه یکی از شاگردای جدیدم برای ماه اول مقداری پول واریز کرد و بقیه اش رو هنوز واریز نکرده بود، گفتم شاید از اونایی باشه که چون منو نمی شناسه نتونسته اعتماد کنه و منتظره که عضو گروه کلاس بشه و بعد بقیه رو واریز کنه و دیشب عضوش کردم .نجوا بهم گفت حالا براش پیام بذار که برای موندن تو گروه باید تا فلان موقع بقیه شهریه رو واریز کنه! اما من گفتم نه! خودش واریز می کنه! و صبح دیدم بقیه ی شهریه رو ساعت ۱:۴۷ بامداد واریز کرده !درست نیم ساعت قبل از بیدار شدن من! واقعاً واقعاً حقیقتاً همه چیز به نگاه ما بستگی داره! و به اونچه در افکار ما می گذره!

    ما فقط باید یاد بگیریم که قانون دور زدنی نیست و ثابته و با پایداری و صبر و عشق نتیجه ها از راه می رسند!

    ضمن اینکه یه اخلاق خییییییییلی مهم دیگه که باید در خودمون پرورش بدیم اینه که نذاریم داشته هامون عااااادی بشن! رویاهای ما ، ما رو از توجه به داشته های امروزمون باز نداره و از طرفی فکر نکنیم که داشته های امروز ما در برابر رویاهای بزرگ ما چیزی نیستند. ما ماشین مون رو برای خرید زمین فروختیم هر چند که به لحاظ باور فراوانی بهتر بود نمی فروختیم اما من به دو دلیل آگاهانه و کاملاً عامدانه این کار رو کردم! اولاً پدرم این ماشین رو برامون گرفته بود و تماااااام این سال ها نجوایی درونم می گفت یه وقت نفروشی بابات ناراحت میشه!!!موقع هایی که حتی ما به هیچ وجهه تو فکر فروشش نبودیم چنین نجوایی من رو آزار می داد و همه اش می گفت مبادا روزی اینو بفروشی ها! رابطه ات با پدرت خراب میشه!!! دلیل دوّم فکر می کردم اگه ماشین نباشه زندگی سخته! یعنی تو یه دوره ی زمانی فکر می کردم داشتن آرامش و راحتی بدون ماشین محاله! و باز هم این فکر برام آزار دهنده بود! و می گفتم اگه یه روزی ما ماشین نداشته باشیم چی می خواد پیش بیاد؟! خداروشکر یه موتور داریم و وقتایی که ماشین خراب می شد همسرم ازش استفاده می کرد و یادمه وقتی با موتور بود اینقدر دیر می اومد خونه و یا صبح خیییلی زودتر از خونه می رفت بیرون!وقتی خواستیم بماشین رو بفروشیم نجوا گفت دوباره همسرجانت باید خیلی زودتر از خونه بره بیرون و خییییلی هم دیرتر بیاد خونه چون خونه تون از بابل خیلی دوره! گفتم اینم حل میشه! و اتفاقاً اولین جایی که رفتیم با موتور از خونه مادر همسرم بود،خواستیم بریم فروشگاه ، که از خونه شون فاصله داشت !ما رفتیم دو تا فروشگاه خرید کردیم و وقتی برگشتیم خواهر همسری گفت نرفتین! گفتم چرا رفتیم خرید کردیم و اومدیم دیگه ! مبهوت مونده بود که چقدر زود برگشتین! و باید بگم که همسرم کاملاً عادی میره سر کار و کاملاً هم عادی و بلکه خیلی زودتر از قبل میاد خونه! مثال های ساده زدم اول برای خودم که به خودم یادآور بشم که به همین سادگیه!و یادم باشه که هررررر کاری که می کنم و هررررر تمرینی که می کنم در نهایت ارتعاشات احساسی خودمه که به اون تمرین و اتفاق ها معنای موفقیت یا شکست می بخشه!

    شااااااااااااااااد و سلاااااااامت و ثرررررررروتمند باشید و باشمممممم.

    و خدایی که از رنگ گردن به من نزدیک تر است!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      اکرم هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1509 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به دوست موحد و ثروتمندم

      از خواندن کامنت شما احساس فوق العاده خوبی گرفتم

      تبریک میگم برای اینهمه ایمان و اراده که در خودتون پیدا کردین

      برای موفقیت هاتون تبریک میگم

      برای پشت سر گذاشتن منطقه امنتون تبریک میگم

      خدا شجاعانو دوست داره

      منتظر باشید که الان و بزودی شما رو راضی میکنه این رب قدرتمند و مهربان

      متشکرم ازتون برای به اشتراک گذاشتن سخاوتمندانه تجربیات و حال خوبتون

      در پناه خدا سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1259 روز

    سلام بر استاد مهربان

    درود بر دوستان خوب خودم

    من کی به خواسته های خودم می رسم ؟

    این سوال را شایدمن بارهای بار از خودم پرسیده ام و این برای من خیلی مهم است که بتوانم براحتی و آسانی به خواسته های خودم برسم

    اما زمانیکه من باورهای خودم را تغییر می دهم

    زمانیکه من افکار و ذهنیت خودم را تغییر می دهم

    در مسیر اهداف خودم گام بر می دارم

    از همان لحظه که شروع می کنم به تغییر دادن جهان هستی به من کمک می کند واتفاقات عالی و همسو با این تغییر را برای من در جریان زندگی من قرار می دهد

    این همان پیشرفت است که قدم به قدم در راه زندگی من قرار می دهد

    یک نکته عالی

    زمانی آرزوها و اتفاقات خوب برای من رخ می دهد زمانی است که آن آرزوها در فکر من دیگر بزرگ و دور از دست و دست نیافتنی نباشد

    خواسته زمانی برای من رخ می دهد که برای من رویایی نباشد

    من در ذهن خودم براحتی دست یافتن به آن را می بینم

    تا زمانیکه من در اضطراب و نگرانی باشم و منتظر این باشم که پس کی به خواسته خودم می رسم من از ان خواسته دور و دورتر می شوم و هرگز ارامش نخواهم داشت

    زمانی من به خواسته خودم دست پیدا می کنم که رها کنم و از مسیر خودم و از زندگی خودم لذت ببرم و حال من خوب باشد

    چقدر این نکته عالی بود

    یک راه برای اینکه بتوانم از مسیر خودم لذت ببرم

    کنترل ورودی های ذهن خودم است

    وقتیکه من دیدن ها و شنیدن های خودم را کنترل کنم

    از بحث و جدل و اخبار دوری کنم

    از تلوزیون دوری کنم

    همه اینها کنترل کردن ورودی ذهن است و من براحتی می توانم ورودی های خوب را به ذهن خودم بدهم و با این کار می توانم به باورهای خودم سمت و سو بدهم

    عملکرد من و رفتار من نشان دهنده این است که من چقدر به قوانین عمل می کنم و از آنها استفاده می کنم

    من برای کنترل ورودی های ذهن خودم سعی می کنم که از اخبار و تلوزیون دوری کنم

    یک ورق کاغذ همراه خودم دارم و جز به جز اتفاقات خوب را برای خودم یادداشت می کنم

    از همه زیباتر اینکه سعی می کنم تمام اطراف خودم را با دقت ببینم و به خاطر بسپارم آنها و از آنها لذت ببرم و شکرگزاری کنم برای آنها

    در قدم بعدی با خودم یک تکه سنگ دارم که به آن سنگ شکرگزاری می گویم و هر زمان که حالم بسیار خوب و عالی است آن را در دست می گیرم و به خودم می گویم خدای من الهی شکرت

    خدایا مممون تو هستم

    و حسم با این کار واقعا محشر و بی نظیر می شود

    خدای من ممنون از تو بخاطر این همه آگاهی ناب

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    میلاد خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 1280 روز

    سلام استاد عزیزم

    خداروشکر میکنم که بخوبی دارم می بینم که چرخهای زندگیم روغن کاری شده و داره روانتر حرکت میکنه و از همین نتایج کوچک هم دارم لذت میبرم از این بهبود های کوچولو اما تاثیر گذار

    خیلی اتفاقات خوبی برام رقم خورده

    درآمدم بیشترشده

    مشتری هام بهتر و بیشتر شده

    سلامتی بیشتری تجربه میکنم

    بیشتر خودم رو ارزشمند میدونم

    صبحمو با خوندن نتایج دوستان شروع میکنم

    به هرچی توجه میکنم توی زندگیم اتفاق میفته

    خدایا شکرت

    ثروت مرا به خدا نزدیکتر میکند

    پول درآوردن راحت ترین کار دنیاست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: