این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از راه داشتن قابلیت نفوذ به یک دیوار آهنین نا پیدا که گویی در میان آنچه که احساسش می کنی و آنچه که قادر به اجرایش هستی ،قرار گرفته است.اما چگونه می توان به درون این دیوار نفوذ کرد؟زیرا کوفتن بر آن براستی بی ثمر است.به اعتقاد من فقط باید آن را آرام آرام و صبورانه کند و خراش داد.
و بی شک آن دیوار،دیوار باور های ماست که تنها مانع راستین بین ما و اهداف ماست.
سلام خدمت همه دوستان عزیزم،وقتتون بخیر
بنظرم اگه بپذیریم که باور های ما تعیین کننده ی کیفیت زندگی ما هستند قدم بزرگی برداشتیم و حالا نوبت اینه که دنبال راهکار های مفید و آسون برای تغییر باور هامون بگردیم که مسلما اولین قدم عدم تغذیه از باور های مخرب قبلیمونه چرا که نمی خوایم مدام همون نتایج قبلی رو بگیریم پس عاقلانست که ورودی های ذهنمونو کنترل کنیم .
چندتا از مهم ترین نکاتی که به نظرم اهمیت و تاثیر خیلی زیادی روی کنترل ورودی ها و تغییر باور هامون دارند رو خدمتتون عرض می کنم:
* من فکر می کنم قوی ترین سلاح ما در برابر دیوار آهنین باور های مخربمون،قدرت احساساتمون هست،یعنی همینطوری که احساس ترس شدت و قدرت یک اتفاق بدو بیشتر می کنه؛احساس خوب،احساس عشق و احساس آرامش قدرت و شدت ما در تغییر باور هامون رو بیشتر و بیشتر می کنه.یک مثال از خودم میزنم،
مثلا من اینو درک کردم که اگه جملات تاکیدیمو بدون احساس خاصی و از روی رفع تکلیف بگم تاثیر چندانی نداره و من میام موقع گفتن عبارات تاکیدی(که ترجیحا جملات کوتاه و خیلی ساده باید باشه) به اون عبارت چاشنی احساس عشق و احساس قدرت اضا فه می کنم،یک موسقی بی کلام زیبا پلی می کنم با صدای بلند جملات تاکیدیمو میگم و احساسشون می کنم،دستامو از هیجان مشت می کنم و میپرم هوا و بعد رو زانوهام میشینمو شکر می کنم و بعد با همون هیجان و ریتم آهنگ اون عباراتو با هیجان تمام توی دفترم چندین بار می نویسم. در واقع به زبون خودمون با احساسات خوبم به عبارات تاکیدی و ورودی های ذهنم جو میدم(گرچه آدم آرومی ام).
شاید عجیب و مزحک به نظر برسه ولی وقتی با قدرت احساسات و با هیجان چیزیرو وارد ذهنت می کنی،ذهن هوشیارت راحت تر باور می کنه و می پذیره.
پس به دوستان توصیه می کنم ورودی های جدیدتونو با قدرت احساساتتون وارد ذهنتون کنید و نه خیلی خشک و خالی.
*مورد بعدی تمرکزه؛ خیلی ها تصور می کنند برای ورود باور های جدید به ذهنمون فقط کافیه یه فایلی یا ویس خودمونو با هدفون بزاریم تو گوشمون و همینطوری به کارهای روزانمون بپردازیم،این درسته ولی این روش قسمت خیلی کمی از کاریه که از دستمون بر میاد.باید در روز وقتی هم برای با تمرکز کار کردن روی باورهامون بگذاریم،مثلا من شب ها قبل خواب و صبح ها میشینم برای خودم سناریو اتفاقاتی که دوست دارم رخ بده رو می نویسم و البته با احساسم باورشون می کنم،تجسمشون می کنم نه اینکه فقط یه سری داستان بنویسم.یا با تمرکز به فایل های استاد گوش می کنم و…
بدون تمرکز روی باور ها و ورودی هامون کار کردن مثل دانش آموزی میمونه که سر کلاسه ولی تمرکز نداره و حواسش به کلاس نیست،پس مسلما غیر از یکسری نکات مبهم از کلاس چیزی عایدش نمیشه.
*مورد بعدی اینه که لازم نیست خیلی وسواس گونه روی ورودی هامون متمرکز بشیم،چرا که همین وسواس استرس و نگرانی (احساس بد) ایجاد می کنه و همانطوری که استاد عزیز بارها فرمودن؛احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب و احساس بد مساویست با اتفاقات بد.درسته که دیگه نباید اخبار رو دنبال کنیم و در روابطمون تجدید نظر کنیم و هر مطلبی رو نخونیم و نشنویم ولی گاهی لازمه کنار خانواده یک فیلم کمدی ببینیمو چای بنوشیمو از حضور هم لذت ببریم یعنی داشتن احساس خوب،حالا ممکنه کمی باور های مخرب در اون فیلم وجود داشته باشه.منظورم اینه که ورودیها مونو کنترل کنیم ولی نه وسواس گونه و دنبال خلوص ورودی هامون نباشیم چون این غیر ممکنه چرا که ممکنه استاد هم لابلای حرفاشون چند باور مخرب وجود داشته باشه و ما با گوش کردن فایل هاشون اون باور ها رو بپذیریم و این اصلا اشکالی نداره و نباید دنبال ایجاد ذهن 100% دارای باور های مثبت بشیم چون این کار هم خسته کننده و هم بیهودست.
*مورد بعدی سبک شخصیه.گاهی وقتا رفتن سر یخچال خوردن یک لیوان آب خنک و شکر گفتن برای اون نعمت و داشتن احساس خوب از نوشیدن این آب گوارا خودش یک کنترل ورودی و باورسازی مثبته.
یعنی نباید دنبال روش های خاص و افراطی و مدیتیشن ها سخت و راز و رمز های کنترل ذهن باشیم فقط کافیه سبک شخصی خودتو در کنترل ورودی های ذهنت داشته باشید یعنی به زبون خودمون ببین چجوری حال می کنی ورودی هاتو کنترل کنی؛چون مهم اون حال خوبه،مثلا گیتار بگیر دستتو با آهنگ جملات و باور های زیبا رو برای خودت تکرار کن،نقاشی بکش،موسیقی های زیبا گوش کن،ورزش کن،عبادت کن و…یعنی خودتو انقدر درگیر چیز های خوبی کن که باهاشون حال می کنی که دیگه وقتی برای نکات منفی نداشته باشی
*مورد بعدی که مسلما مهم ترین مورده شکرگذاریه،
چرا که یک ذهن شکرگذار به طور ناخودآگاه روی مثبت ها توجه می کنه و ما با شکرگذاری علاوه بر این که احساس آرامش پیدا می کنیم باعث فزونی نعمات در زندگیمون هم میشم.علاوه بر اون می تونیم درخواست هامونو به عنوان یک جمله شکرگذارانه از خداوند طلب کنیم.مثلا خداوندا شکرت که فلان ماشینو بهم بخشیدی(واقعا جواب میده)
*مورد بعدی رو با یک خاطره ی کوتاه از خودم توضیح میدم؛یادمه که وقتی 15 16 سالم بود اقوام که منو بعد از مدتها دیده بودن می گفتن ماشالا چه قد کشیدی یا چقدر بزرگ شدی ولی من پیش خودم می گفتم که اینا چی می گن من که همونم،یعنی ما آنقدر کم کم و ذره ذره تغییر می کنیم که گاهی خودمون اصلا متوجه نمیشیم که چه تغییراتی در خودمون ایجاد کردیم.اگه می تونستیم از درونمون در گذشته عکس بگیریم و با الان مقایسه کنیم مسلما شگفت زده میشدیم که چقدر دیدگاهمون،رفتارمون،اتفاقات زندگیمون،آرامشمون و … تغییر کرده.پس باید با مداومت همین روندو ادامه بدیم و ایمان داشته باشیم به خواسته ها ی بزرگترمون هم میرسیم و عجله ای برای رسیدن به اهدافمون نداشته باشیم چرا که این عجله چسبندگی ایجاد می کنه و چسبندگی نتیجه ی عکس میده.
پس فقط کافیه احساس خوبی داشته باشیم و ایمان و مداومت و صبر و سبک شخصی و از زندگیمون لذت ببریم و بدونیم که مایی که ذره ذره تا اینجا اومدیم حالا با قدرت و سرعت و ایمان بیشتری به سمت خواسته های بعدیمون میریم…
کسانی که انتظار دریافت یک عصای خارق العاده را دارند بی تردید خواهند دید که خودشان همان عصای خارق العاده هستند.
کاری که من میکنم تا تمرکزم روی نکات مثبت بمونه اینه که یه عبارت تاکیدی گوش میدم با این متن … ذهن من فقط مثبت هرکسی و هر چیزیو میبینه … چون هر دستوری به ذهن بدی همونطور عمل میکنه .. این روش برام کمک بوده و اینکه تلویزیون نگاه نکردن بزرگ ترین کمک هست … یه کار دیگه ای که کردم و خیلی موثر بوده و خیلی واضح جواب گرفتم اینه که به رفتار اطرافیانم دقت کردم و توجه کردم ببینم کدوم رفتارهاشون اذیتم میکنه …و ازونجایی که ما مثل خودمون رو جذب میکنیم پس من نتیجه گرفتم اون رفتاری که از طرفم میبینم و داره آزارم میده ،همون رفتار تویه قسمتی از وجودم مدفون شده و داره قلقلکم میده… پس اون احساسی که موقع دیدن رفتارهای اطرافیانم پیدا کردم رو مینوشتم .. و شروع کردم به خرد کردن اون احساساتم و دیدم ترس هایی تو وجودم سرکوب شده از بچگی که الان این رفتارهارو از اطرافیانم میدیدم… و شروع کردم به پذیرفتم تمام اون حس ها مثل ترس از خوب نبودن یا ترس از تنهایی …. حالا با اینکه مدت زیادی ازین کار نمیگذره رفتار اطرافیانم صد و هشتاد درجه فرق کرده و نیازی نیست اینقدر بزور نکات مثبت از رفتار اطرافیانم دربیارم و روشون زوم کنم تا بیشتر بشه..چون اوایل ازین روش استفاده میکردم و انرژی زیادی ازم میگرفت ..ولی حالا فقط با یکپارچه کردن خودم رفتارها دگرگون شده برام … در مورد شرایط و موقعیت ها هم فقط از روش سپاسگزاری استفاده میکنم خیلی روش موثری هست برام و خیلی سریع هم به خواسته هام هم میرسم .. واقعا زندگیم پر از آرامش و اگاهی شده .. هنوزم باید تلاش کنم تو این مسیر ..
از خداوند ممنونم که منو توی این مسیر هدایت کرد و از آقای عباس منش هم ممنونم که آگاهیشون رو با ما شریک میشن …
نظرتون جالب بود.من با دقت خوندم.رفتار انسان ناشی از احساساتشه دقیقا درست گفتید. منتها یک بخشش متوجه نشدم که نوشتی منشا اون احساسات بدی که میگرفتی برمیگشت به ترس از خوب نبودن ترس از تنهایی و …
چجوری این حالت برطرف شد
تنها با ریشه یابی این مشکل حل شد؟اگه توضیح بدید ممنون خواهم شد .
مثلا من از یکی از اطرافیانم همیشه رفتار غضب آلود میدیدم که همیشه با خشم باهام صحبت میکرد .. گفتم مشکل از خودمه ..فهمیدم من خشم رو درون خودم از بچگی سرکوب میکردم
.. خشم درون خودم رو پذیرفتم و دیدم وجود خشم موهبت هایی هم برام داشته .بنابراین وجود این احساس رو با عشق پذیرفتم .. در عرض چند روز رفتار طرفم کاملا متفاوت شده .. فکرشو بکنین .. رفتاری که سالها باهاش درگیر بودم در عرض چند روز بدون اینکه طرفم رو تغییر بدم …
یا مثال دیگه ای که بگم براتون کاملا متوجه بشین .. من رابطه هایی که داشتم یه اتفاق توی همه رابطه هام تکرار میشد و اخرش رهام میکردن و من وابستگیه زیاد داشتم .. اینطور این احساسمو خورد کردم.. سوال و پرسش از خودت انجام میدین تا ریشه یابی کنین .. چرا اینقدر وابسته میشی؟
چون میترسم بره از پیشم.
خب بره چی میشه مگه؟؟
اگه بره تنها میشم.
خب تنها بشی چی میشه مگه؟؟
فکر میکنم به اندازه کافی خوب و دوست داشتنی نبودم ..
میبینی، تهش رسید به احساس دوست داشتنی نبودن و فرار از تنهایی..
من این حس رو درون خودم پذیرفتم ..تنهایی خودم رو پذیرفتم .. تمام این احساس بدم از بین رفت و وابستگیم از بین رفته ..تغییر رو واضح درون خودم میبینم.. اگه ریشه تمام ترس ها و مشکلاتمون رو دربیاریم به نظرم همشون میرسن به این سه تا احساس .. احساس دوست داشتنی نبودن .احساس لایق نبودن.و فرار از تنهایی ..
اگه این احساسات پذیرفته بشن و با عبارات تاکیدی این سه تا ریشه رو درمان کنید خیلی از باورهای اشتباه از بین میرن… مثلا من قبلا کلی عبارت تاکیدی برای هدفم استفاده میکردم و انرژی زیادی ازم میگرفت چون درونم اینهمه حس های سرکوب شده داشتم که میخواستن بهم بفهمونن که ما هستیم تا مارو قبول نکنی نمیزاریم بازم نقاب بزنی..مقاوت شدیدی داشتم .. اما حالا که ریشه یابی کردم هم ارامش دارم هم از کسی دیگه خشمگین نمیشم هم خیلی نشونه های واضح از رسیدن به هدفم میبینم و هم عبارات تاکیدیم خیلی راحت تر وارد ناخوداگاهم میشن .. باید از درون یکپارچه و هماهنگ بشیم تا دنیای بیرونمون یکپارچه بشه…
کتاب نیمه تاریک از دبی فورد رو هم حتما بخونین … امیدوارم موفق باشین دوست من
برنامه روزانه من در کنترل ورودی ها از قرار زیر است :
صبح که بیدار می شوم اولین حرکتم نشستن در کنار تخت و شکر خداوند برای شروع یک روز عالی
در جلوی ایینه به خودم لبخند میزنم و ازجملات تاکیدی استاد مثل تو فوق العاده ای استفاده می کنم
صبح را با ورزش در باشگاه شرکت شروع میکنم ( این نعمتها را از خیلی وقت پیش داشتم ولی از وقتی با استاد آشنا شدم دارم استفاده می کنم )
در طول روز با صدای بلند و رسا با همه دوستان و همکاران سلام و احوال پرسی می کنم و سعی میکنم لبخند را فراموش نکنم و خیلی محکم دست می دهم اینکار احساس خوبی به من و طرف مقابل می دهد .
در هر فرصتی در باره قوانین بایک بیان شیرین با دوستان وهمکاران صحبت میکنم و آنهاهم علاقه مند شده اند و در ضمن با توجه به این موضوع اطرافیانم سعی میکنند با من همراهی کنند و فرکانس خوبی ایجاد شده
در محیط کار و منزل سعی میکنم قبل از اینکه کسی جمله منفی بگوید من با تعریف و جملات مثبت فضا را مثبت کنم مثلا موقع نهار در محل کار اول از همه از غذا تعریف میکنم و دیگر کسی حاضر نمیشود درباره کیفیت غذا جمله منفی بگوید .
در مسیر خانه در سرویس با هندزفری فایلهای استاد را گوش میکنم و متوجه آهنگهای غالباً منفی پخش ماشین و همچنین صحبتهای هم سرویسیها در باره ترافیک و آلودگی و… نمی شوم .
در خانه با توجه به اینکه همسرم من را با این خانواده آشنا کرده و فرکانسش از من هم بالاتر است کلا تلویزیون خاموش است و فقط بچه ها با آن ps4 بازی میکنند و از روزنامه که قبلا من حتما میبایست بخوانم خبری نیست
در مورد کانالهای تلگرام نیز دقت میکنم که با داشتن ظاهری خوب ، باطنی مخرب و منفی نداشته باشند .
قبل از خواب دفتر شکر گزاری را می نویسم و و دریم بردم را با لذت نگاه میکنم
و خدا را سپاس میگویم که با استاد عزیز و دوستان عزیز خانواده بزرگ عباسمنش آشنا شدم .
موفق و پیروز و بقول استاد سعادتمند در دنیا و آخرت باشید .
واسه کنترل ورودی ها یه برنامه از پیش تعریف شده نیاز هستش که بتونیم زمانمون در طول روز مدیریت بکنیم وقتی که برنامه های طول شبانه روزت پر باشه خیلی راحت ورودی ها هم کنترل میشه با چیزایی که دوستان اشاره کردن.
با افرادی نشست و برخاست داشته باشیم که همفرکانس ما باشند .
قبل از هر کاری فکر کنیم که این کار یا این شخص رو ورودی های من چقدر تاثیر گزاره !!که بعدا مجبور نباشیم فیلتر کنیم روابط رو!!
اگه ما غرق کارهای خودمون بشیم در مسیر رسیدن به اهدافمون ،کنترل کردن ورودی ها خیلی اسونه،،، خودبخود ورودی ها هم کنترل میشن
تلویزیون رو که باید پرتش کرد تا دستتون میگیره بدون فکر کردن اینو باید انجام داد.
سلام به استاد عزیزم که منو باخدای آشنا کرد که یادش و حضورش در لحظه لحظه زندگیم هست و دیگه یادم نمیره که بهترینها رو برای بنده اش میخواد …کافیه که باهاش باشی و بندگیشو بکنی…..من متاسفانه جواب مسابقه رو ندادم چون اینقد جذب کامنت های دوستان عزیزم شدم که زمان از دستم رفت فقط خواستم از شما استاد گرامی تشکر کنم بخاطر حضورتون و فایلهای خوبی که در سایت میذارین و امیدوارم روزی برسه که نتایج عالی که نصیبم شده رو بیام و بگم و بنویسم……استاد وقتی ایمیل میاد که فایل جدید فرستادید..بقدری خوشحال میشم که انگار دنیا مال منه…..برای بودنتون از خداوند سپاسگزارم…..دوستون دارم یه دنیا
من برای کنترل ورودی های ذهنم بیشتر آهنگ های بی کلام زیبا و آرامش بخش گوش میدم حتی وقتی در آشپزخانه یا حمام هستم.
همین طور خیلی خیلی فایل های صوتی شما استاد عزیز رو گوش میدم تا ذهنم کمتر فرصت کنه حرف بزنه.
و اگر اتفاقی یا مورد ناخوشایندی برام بیفته و انکان فایل دیدن یا شنیدن نداشته باشم سعی میکنم اولین سوالی که بپرسم این بشه برای من چه فرصتی در این اتفاق نهفته است؟ چیکار کنم تا از این بهتر پیش برم؟
و همینطور نوشتن هم ذهنم منو نظم میده و به من کمک میکنه تا بتونم ذهنم رو کنترل کنم.
دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا یک از بهترین و بینظیرترین وروردی هایی است که به ذهنم میدم.
واقعا ممنونم که هستین در مسیر رسیدن به خواسته هامون
امروز از صبح نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و صبح حالم خوب نبود امروز از صبح تا شب فقط با بچه هام سر و کله زدم
خودم دقیقا این رو حس می کنم روزهایی که حالم خوب نیست و نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم بچه ها م هم به شدت آن روز اذیتم میکنن
و برعکس روزهایی که خیلی حالم خوبه و شارژ هستم بچه ها هم خیلی باهام همکاری میکنن
شب از خدا هدایت خواستم و روی نشانه من کلیک کردم این صفحه و این فایل اومد
واقعا خداوند بسیار عالی ما را هدایت میکنه
کامنت های دوستان رو خوندم خیلی لذت بردم خواستم خودم کامنت بنویسم چیزی به ذهنم نمی اومد میخواستم از سایت خارج بشم یه دفعه یه خاطره به ذهنم اومد حدود شش هفت سال پیش بود من به شدت برای خرید خونه با همسرم کلنجار می رفتم از من اصرار بود برای خرید خونه همسرم میگفت که پولش کم است
خلاصه من باردار شدم و بچه داری
پسرم ۴ ماهش بود
من کلا از فکر خرید خونه اومده بودم بیرون و سرگرمی بچه داری و پسرم بودم
خداوند به طرز عجیبی با قرار دادن یک تضاد بزرگ در زندگی ما باعث شد که ما در عرض یک ماه خونه دلخواهم رو بخریم بدون اینکه من چیزی بگم
خدایا شکرت
بعد ها که نشستم فکر کردم واقعا به هدایت خداوند و برنامه ریزی اش ایمان آوردم
همیشه میگفتم این تضاد اومد تا ما خونه بخریم
الان که این فایل رو کامنت ها رو خوندم یاد اون قسمت از زندگیم افتادم که وقتی من رها کردم خواستم رو به طرز عجیبی که اصلا من باورم نمیشد در مدت زمان خیلی کوتاهی خونه بسیار زیبایی خریدیم
بله استاد قانون درست عمل میکنه
این ما هستیم که نمیتوانیم به قانون درست عمل کنیم و در زندگیمون اجرا کنیم
من اکثر قوانین رو از شما یاد گرفتم ولی همش درجا میزنم
دوقدم میرم جلو یه قدم برمیگردم عقب
دو روز حالم به شدت خوبه با خودم با همه درصلحم
یه روز هرکار میکنم نمیتونم حالم رو خوب کنم
واقعا برام سخت شده بتونم یه مدت طولانی در احساس خوب بمونم تا مدارم ثابت بمونه یا صعود کنم
خودمم به این نتیجه رسیدم که وقتی با خودم در صلحم اتفاقات خیلی خوب میوفته و برعکس
ولی واقعا کنترل ذهن سخت تمرین کار جهانی
از خدا میخوام کمکم کنه هدایتگرم باشه
من تو این دو سال بی نهایت نتیجه دیدم
از سلامتی مالی و..
نتایج ریز و درشت …
از هدایتهای الهی …
و….
خدارو شاکرم برای بودن در این خانواده و سایت بی نظیر
من اولین کاری که میکنم برا کنترل ذهنم یه نگاه به روابطم میکنم که ببینم در چه حالتیم،چون خودمو خوب میشناسم وقتی ذهنم رو کنترل نمیکنم بد بین میشم به خیلی از چیزا،و روابطم اون طور که باید خوب پیش نمیرهو چون این موضوع برام اهمیت داره برام یه نشانه میشه که ببین کجای کارت ایراد داره،بعد میشینم فکر میکنم میگم آهان اینجا تو ذهنت قضاوت کردی یا حرفایی که نباید میشنیدی رو شنیدی.این روزام به نتایجم نگاه میکنم و میبینم جاهایی که ذهنمو کنترل کردم ،سپاس گذاری کردم،نتایجم عالی شده،هر موقع نتونستم این کارو بکنم نتایجمم دلخواه نبوده و یکی از بزرگترین و موثر ترین راهها برای من نوشتنه،هر اتفاق خوب به ظاهر کوچکی که برام میفته رو می نویسم و انگار یه جورایی از خدا میخوام یه اتفاق خوب برا اون روزم رقم بزنه که شب تو دفترم بنویسم
سلام عزیزان من اولین بار که فیلم راز پخش شد و یه سی دی اون زمان سال ۸۶ به دست من رسید و الان که فکر میکنم خدا تو سن ۱۷ سالگی منو راهنمایی کرد ولی من عجول بودم و کسی مثل استاد از قانون اصل تکامل برام توضیح کامل نداده بود یه چند روز در مورد قانون جذب با اطرافیانم صحبت کردم و حس خوبی هم داشتم که میتونم و قدرت دارم هر چیو بخام حتی به قول اونکه تو فیلم میگفت قبل از رسیدن به پارکینگ تو ذهن خودم یه جای خالی تصور میکنم و به محض رسیدن به پارکینگ جا گیرم میاد خیلی احساس غرور و خود باوری میکردم چون تا قبلش من هم با افراد سمی با افکار و حرفاهاشون هویتم تحقیر شده بود حتی تو کتابهای درسیمون هم از صفات اکتسابی و انتسابی گفته میشد و قسمت انتسابی منو اذیت میکرد و خودمو محدود میدیدم چون دیگه فلان نقصی که داشتم رو منتسب به خودم میدونستم و از گذشتگانم بمن ارث رسیده و قابل تغییر نیستم و… قانون جذب رو کلا بیخیال شدم چون اصلا کسی در موردش با من حرف نمیزد و وقتی من از قانون که دست و پا شکسته یچیزایی فهمیده بودم از سی دی میگفتم فقط نگام میکردن و به خودم شک کردم که نکنه این حرفها چرنده و من دارم توهم میزنم اینکه میشه با یه دفتر ارزوها که فقط چنتا خط از خودم نوشته بودم یا عکس چسبوندم بتونم به ثروت برسم به هرحال اون موقع من این نعمت بیکران خدایی که تو مشتهام بود رو رها کردم و مثل همه رفتم دنبال ارزوهام از طریق غلط و انتظار از دیگران بعد دعوا و بحث با خانواده که چرا هیچ کاری نمیکنید برای آینده من بندگان خدا هرچه در چنته داشتن به من میدادن ولی همون باورهای غلط رو هم همراهش بمن میدادن که پول زیر پای فیله و واسه پول باید هزار جور سختی بکشی و… من اوایل از مدرسه فرار کردم که برم دنبال سختی کشیدن که بهم گفته بودن ولی با دعوا و آبرو ریزی مواجه شدم و باز برگشتم مدرسه و عقده رو عقده انبار میشد و بلند پروازی و همزمان باورهای محدود کننده ترکیب فوق العاده خطرناکی هست که من تو خودم داشتم و ورودی های ذهنم شروع به دیدن الگوهای غلط و خطرناک کرد یکی میگفت با سرقت پولدار شده اون یکی با قاچاق و… و خدارو شاکرم همیشه دعای خیر پدر و مادرم بدرقه راهم بود و هر جا که من میخواستم دست به خلاف بزنم کارم نمیشد و برمیگشتم ولی همچنان ورودی های تباه کننده میومدن صدبار تا پای نابودی میرفتم و برمیگشتم ولی نمیفهمیدم کجای کارم عیب داره که نتیجه غلط به دست میومد تا اینکه داخل اینستا گرام یه نفر صحبت های استاد رو ادیت کرده بود و تا دیدم حرفهاش اشنا هست و دلم گواهی داد اینم از الگو مناسب که میخواستی برو دنبالش دیگه کلا کارم شده بود دنبال استاد گشتن و فایلهای انگیزشی دیدن تا اینکه با سایت ارزشمند عباس منش آشنا شدم و از استاد یه جمله دل گرم کننده یاد گرفتم که میگن هر چیز رو با قانون مقایسه کنید اگه هم خوانی نداشت قبولش نکنید از این مسیر ورودی های ذهنم کنترل میکنم و استاد که واقعا نوری شدن در تاریکی وحشتناک دل امثال بنده یک پاد زهری به دست من داد که تمام سم های عالم رو خنثی میکنه و هر بار که ذهن شیطون من میخواد بزنه به جاده خاکی یاد حرف استاد میافتم که با قانون مقایسه کنم و قبول یا ردش کنم.
یک هدف از چه راهی حاصل می شود؟
از راه داشتن قابلیت نفوذ به یک دیوار آهنین نا پیدا که گویی در میان آنچه که احساسش می کنی و آنچه که قادر به اجرایش هستی ،قرار گرفته است.اما چگونه می توان به درون این دیوار نفوذ کرد؟زیرا کوفتن بر آن براستی بی ثمر است.به اعتقاد من فقط باید آن را آرام آرام و صبورانه کند و خراش داد.
و بی شک آن دیوار،دیوار باور های ماست که تنها مانع راستین بین ما و اهداف ماست.
سلام خدمت همه دوستان عزیزم،وقتتون بخیر
بنظرم اگه بپذیریم که باور های ما تعیین کننده ی کیفیت زندگی ما هستند قدم بزرگی برداشتیم و حالا نوبت اینه که دنبال راهکار های مفید و آسون برای تغییر باور هامون بگردیم که مسلما اولین قدم عدم تغذیه از باور های مخرب قبلیمونه چرا که نمی خوایم مدام همون نتایج قبلی رو بگیریم پس عاقلانست که ورودی های ذهنمونو کنترل کنیم .
چندتا از مهم ترین نکاتی که به نظرم اهمیت و تاثیر خیلی زیادی روی کنترل ورودی ها و تغییر باور هامون دارند رو خدمتتون عرض می کنم:
* من فکر می کنم قوی ترین سلاح ما در برابر دیوار آهنین باور های مخربمون،قدرت احساساتمون هست،یعنی همینطوری که احساس ترس شدت و قدرت یک اتفاق بدو بیشتر می کنه؛احساس خوب،احساس عشق و احساس آرامش قدرت و شدت ما در تغییر باور هامون رو بیشتر و بیشتر می کنه.یک مثال از خودم میزنم،
مثلا من اینو درک کردم که اگه جملات تاکیدیمو بدون احساس خاصی و از روی رفع تکلیف بگم تاثیر چندانی نداره و من میام موقع گفتن عبارات تاکیدی(که ترجیحا جملات کوتاه و خیلی ساده باید باشه) به اون عبارت چاشنی احساس عشق و احساس قدرت اضا فه می کنم،یک موسقی بی کلام زیبا پلی می کنم با صدای بلند جملات تاکیدیمو میگم و احساسشون می کنم،دستامو از هیجان مشت می کنم و میپرم هوا و بعد رو زانوهام میشینمو شکر می کنم و بعد با همون هیجان و ریتم آهنگ اون عباراتو با هیجان تمام توی دفترم چندین بار می نویسم. در واقع به زبون خودمون با احساسات خوبم به عبارات تاکیدی و ورودی های ذهنم جو میدم(گرچه آدم آرومی ام).
شاید عجیب و مزحک به نظر برسه ولی وقتی با قدرت احساسات و با هیجان چیزیرو وارد ذهنت می کنی،ذهن هوشیارت راحت تر باور می کنه و می پذیره.
پس به دوستان توصیه می کنم ورودی های جدیدتونو با قدرت احساساتتون وارد ذهنتون کنید و نه خیلی خشک و خالی.
*مورد بعدی تمرکزه؛ خیلی ها تصور می کنند برای ورود باور های جدید به ذهنمون فقط کافیه یه فایلی یا ویس خودمونو با هدفون بزاریم تو گوشمون و همینطوری به کارهای روزانمون بپردازیم،این درسته ولی این روش قسمت خیلی کمی از کاریه که از دستمون بر میاد.باید در روز وقتی هم برای با تمرکز کار کردن روی باورهامون بگذاریم،مثلا من شب ها قبل خواب و صبح ها میشینم برای خودم سناریو اتفاقاتی که دوست دارم رخ بده رو می نویسم و البته با احساسم باورشون می کنم،تجسمشون می کنم نه اینکه فقط یه سری داستان بنویسم.یا با تمرکز به فایل های استاد گوش می کنم و…
بدون تمرکز روی باور ها و ورودی هامون کار کردن مثل دانش آموزی میمونه که سر کلاسه ولی تمرکز نداره و حواسش به کلاس نیست،پس مسلما غیر از یکسری نکات مبهم از کلاس چیزی عایدش نمیشه.
*مورد بعدی اینه که لازم نیست خیلی وسواس گونه روی ورودی هامون متمرکز بشیم،چرا که همین وسواس استرس و نگرانی (احساس بد) ایجاد می کنه و همانطوری که استاد عزیز بارها فرمودن؛احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب و احساس بد مساویست با اتفاقات بد.درسته که دیگه نباید اخبار رو دنبال کنیم و در روابطمون تجدید نظر کنیم و هر مطلبی رو نخونیم و نشنویم ولی گاهی لازمه کنار خانواده یک فیلم کمدی ببینیمو چای بنوشیمو از حضور هم لذت ببریم یعنی داشتن احساس خوب،حالا ممکنه کمی باور های مخرب در اون فیلم وجود داشته باشه.منظورم اینه که ورودیها مونو کنترل کنیم ولی نه وسواس گونه و دنبال خلوص ورودی هامون نباشیم چون این غیر ممکنه چرا که ممکنه استاد هم لابلای حرفاشون چند باور مخرب وجود داشته باشه و ما با گوش کردن فایل هاشون اون باور ها رو بپذیریم و این اصلا اشکالی نداره و نباید دنبال ایجاد ذهن 100% دارای باور های مثبت بشیم چون این کار هم خسته کننده و هم بیهودست.
*مورد بعدی سبک شخصیه.گاهی وقتا رفتن سر یخچال خوردن یک لیوان آب خنک و شکر گفتن برای اون نعمت و داشتن احساس خوب از نوشیدن این آب گوارا خودش یک کنترل ورودی و باورسازی مثبته.
یعنی نباید دنبال روش های خاص و افراطی و مدیتیشن ها سخت و راز و رمز های کنترل ذهن باشیم فقط کافیه سبک شخصی خودتو در کنترل ورودی های ذهنت داشته باشید یعنی به زبون خودمون ببین چجوری حال می کنی ورودی هاتو کنترل کنی؛چون مهم اون حال خوبه،مثلا گیتار بگیر دستتو با آهنگ جملات و باور های زیبا رو برای خودت تکرار کن،نقاشی بکش،موسیقی های زیبا گوش کن،ورزش کن،عبادت کن و…یعنی خودتو انقدر درگیر چیز های خوبی کن که باهاشون حال می کنی که دیگه وقتی برای نکات منفی نداشته باشی
*مورد بعدی که مسلما مهم ترین مورده شکرگذاریه،
چرا که یک ذهن شکرگذار به طور ناخودآگاه روی مثبت ها توجه می کنه و ما با شکرگذاری علاوه بر این که احساس آرامش پیدا می کنیم باعث فزونی نعمات در زندگیمون هم میشم.علاوه بر اون می تونیم درخواست هامونو به عنوان یک جمله شکرگذارانه از خداوند طلب کنیم.مثلا خداوندا شکرت که فلان ماشینو بهم بخشیدی(واقعا جواب میده)
*مورد بعدی رو با یک خاطره ی کوتاه از خودم توضیح میدم؛یادمه که وقتی 15 16 سالم بود اقوام که منو بعد از مدتها دیده بودن می گفتن ماشالا چه قد کشیدی یا چقدر بزرگ شدی ولی من پیش خودم می گفتم که اینا چی می گن من که همونم،یعنی ما آنقدر کم کم و ذره ذره تغییر می کنیم که گاهی خودمون اصلا متوجه نمیشیم که چه تغییراتی در خودمون ایجاد کردیم.اگه می تونستیم از درونمون در گذشته عکس بگیریم و با الان مقایسه کنیم مسلما شگفت زده میشدیم که چقدر دیدگاهمون،رفتارمون،اتفاقات زندگیمون،آرامشمون و … تغییر کرده.پس باید با مداومت همین روندو ادامه بدیم و ایمان داشته باشیم به خواسته ها ی بزرگترمون هم میرسیم و عجله ای برای رسیدن به اهدافمون نداشته باشیم چرا که این عجله چسبندگی ایجاد می کنه و چسبندگی نتیجه ی عکس میده.
پس فقط کافیه احساس خوبی داشته باشیم و ایمان و مداومت و صبر و سبک شخصی و از زندگیمون لذت ببریم و بدونیم که مایی که ذره ذره تا اینجا اومدیم حالا با قدرت و سرعت و ایمان بیشتری به سمت خواسته های بعدیمون میریم…
کسانی که انتظار دریافت یک عصای خارق العاده را دارند بی تردید خواهند دید که خودشان همان عصای خارق العاده هستند.
سپاس فراوان…
شایان صلاحی عزیز سلام
افرین به شما که به شکر گذاری اشاره کردید
موفق باشید
سلام خداقوت به همه شما
کاری که من میکنم تا تمرکزم روی نکات مثبت بمونه اینه که یه عبارت تاکیدی گوش میدم با این متن … ذهن من فقط مثبت هرکسی و هر چیزیو میبینه … چون هر دستوری به ذهن بدی همونطور عمل میکنه .. این روش برام کمک بوده و اینکه تلویزیون نگاه نکردن بزرگ ترین کمک هست … یه کار دیگه ای که کردم و خیلی موثر بوده و خیلی واضح جواب گرفتم اینه که به رفتار اطرافیانم دقت کردم و توجه کردم ببینم کدوم رفتارهاشون اذیتم میکنه …و ازونجایی که ما مثل خودمون رو جذب میکنیم پس من نتیجه گرفتم اون رفتاری که از طرفم میبینم و داره آزارم میده ،همون رفتار تویه قسمتی از وجودم مدفون شده و داره قلقلکم میده… پس اون احساسی که موقع دیدن رفتارهای اطرافیانم پیدا کردم رو مینوشتم .. و شروع کردم به خرد کردن اون احساساتم و دیدم ترس هایی تو وجودم سرکوب شده از بچگی که الان این رفتارهارو از اطرافیانم میدیدم… و شروع کردم به پذیرفتم تمام اون حس ها مثل ترس از خوب نبودن یا ترس از تنهایی …. حالا با اینکه مدت زیادی ازین کار نمیگذره رفتار اطرافیانم صد و هشتاد درجه فرق کرده و نیازی نیست اینقدر بزور نکات مثبت از رفتار اطرافیانم دربیارم و روشون زوم کنم تا بیشتر بشه..چون اوایل ازین روش استفاده میکردم و انرژی زیادی ازم میگرفت ..ولی حالا فقط با یکپارچه کردن خودم رفتارها دگرگون شده برام … در مورد شرایط و موقعیت ها هم فقط از روش سپاسگزاری استفاده میکنم خیلی روش موثری هست برام و خیلی سریع هم به خواسته هام هم میرسم .. واقعا زندگیم پر از آرامش و اگاهی شده .. هنوزم باید تلاش کنم تو این مسیر ..
از خداوند ممنونم که منو توی این مسیر هدایت کرد و از آقای عباس منش هم ممنونم که آگاهیشون رو با ما شریک میشن …
سلام خانمندای عزیز.
نظرتون جالب بود.من با دقت خوندم.رفتار انسان ناشی از احساساتشه دقیقا درست گفتید. منتها یک بخشش متوجه نشدم که نوشتی منشا اون احساسات بدی که میگرفتی برمیگشت به ترس از خوب نبودن ترس از تنهایی و …
چجوری این حالت برطرف شد
تنها با ریشه یابی این مشکل حل شد؟اگه توضیح بدید ممنون خواهم شد .
با ارزوی موفقیت بیشتر
سلام دوست من
بله فقط با ریشه یابی حل میشه..
کاری که انجام دادم به این صورت بود …
مثلا من از یکی از اطرافیانم همیشه رفتار غضب آلود میدیدم که همیشه با خشم باهام صحبت میکرد .. گفتم مشکل از خودمه ..فهمیدم من خشم رو درون خودم از بچگی سرکوب میکردم
.. خشم درون خودم رو پذیرفتم و دیدم وجود خشم موهبت هایی هم برام داشته .بنابراین وجود این احساس رو با عشق پذیرفتم .. در عرض چند روز رفتار طرفم کاملا متفاوت شده .. فکرشو بکنین .. رفتاری که سالها باهاش درگیر بودم در عرض چند روز بدون اینکه طرفم رو تغییر بدم …
یا مثال دیگه ای که بگم براتون کاملا متوجه بشین .. من رابطه هایی که داشتم یه اتفاق توی همه رابطه هام تکرار میشد و اخرش رهام میکردن و من وابستگیه زیاد داشتم .. اینطور این احساسمو خورد کردم.. سوال و پرسش از خودت انجام میدین تا ریشه یابی کنین .. چرا اینقدر وابسته میشی؟
چون میترسم بره از پیشم.
خب بره چی میشه مگه؟؟
اگه بره تنها میشم.
خب تنها بشی چی میشه مگه؟؟
فکر میکنم به اندازه کافی خوب و دوست داشتنی نبودم ..
میبینی، تهش رسید به احساس دوست داشتنی نبودن و فرار از تنهایی..
من این حس رو درون خودم پذیرفتم ..تنهایی خودم رو پذیرفتم .. تمام این احساس بدم از بین رفت و وابستگیم از بین رفته ..تغییر رو واضح درون خودم میبینم.. اگه ریشه تمام ترس ها و مشکلاتمون رو دربیاریم به نظرم همشون میرسن به این سه تا احساس .. احساس دوست داشتنی نبودن .احساس لایق نبودن.و فرار از تنهایی ..
اگه این احساسات پذیرفته بشن و با عبارات تاکیدی این سه تا ریشه رو درمان کنید خیلی از باورهای اشتباه از بین میرن… مثلا من قبلا کلی عبارت تاکیدی برای هدفم استفاده میکردم و انرژی زیادی ازم میگرفت چون درونم اینهمه حس های سرکوب شده داشتم که میخواستن بهم بفهمونن که ما هستیم تا مارو قبول نکنی نمیزاریم بازم نقاب بزنی..مقاوت شدیدی داشتم .. اما حالا که ریشه یابی کردم هم ارامش دارم هم از کسی دیگه خشمگین نمیشم هم خیلی نشونه های واضح از رسیدن به هدفم میبینم و هم عبارات تاکیدیم خیلی راحت تر وارد ناخوداگاهم میشن .. باید از درون یکپارچه و هماهنگ بشیم تا دنیای بیرونمون یکپارچه بشه…
کتاب نیمه تاریک از دبی فورد رو هم حتما بخونین … امیدوارم موفق باشین دوست من
با سلام به همه دوستان عزیز فرکانس بالا
برنامه روزانه من در کنترل ورودی ها از قرار زیر است :
صبح که بیدار می شوم اولین حرکتم نشستن در کنار تخت و شکر خداوند برای شروع یک روز عالی
در جلوی ایینه به خودم لبخند میزنم و ازجملات تاکیدی استاد مثل تو فوق العاده ای استفاده می کنم
صبح را با ورزش در باشگاه شرکت شروع میکنم ( این نعمتها را از خیلی وقت پیش داشتم ولی از وقتی با استاد آشنا شدم دارم استفاده می کنم )
در طول روز با صدای بلند و رسا با همه دوستان و همکاران سلام و احوال پرسی می کنم و سعی میکنم لبخند را فراموش نکنم و خیلی محکم دست می دهم اینکار احساس خوبی به من و طرف مقابل می دهد .
در هر فرصتی در باره قوانین بایک بیان شیرین با دوستان وهمکاران صحبت میکنم و آنهاهم علاقه مند شده اند و در ضمن با توجه به این موضوع اطرافیانم سعی میکنند با من همراهی کنند و فرکانس خوبی ایجاد شده
در محیط کار و منزل سعی میکنم قبل از اینکه کسی جمله منفی بگوید من با تعریف و جملات مثبت فضا را مثبت کنم مثلا موقع نهار در محل کار اول از همه از غذا تعریف میکنم و دیگر کسی حاضر نمیشود درباره کیفیت غذا جمله منفی بگوید .
در مسیر خانه در سرویس با هندزفری فایلهای استاد را گوش میکنم و متوجه آهنگهای غالباً منفی پخش ماشین و همچنین صحبتهای هم سرویسیها در باره ترافیک و آلودگی و… نمی شوم .
در خانه با توجه به اینکه همسرم من را با این خانواده آشنا کرده و فرکانسش از من هم بالاتر است کلا تلویزیون خاموش است و فقط بچه ها با آن ps4 بازی میکنند و از روزنامه که قبلا من حتما میبایست بخوانم خبری نیست
در مورد کانالهای تلگرام نیز دقت میکنم که با داشتن ظاهری خوب ، باطنی مخرب و منفی نداشته باشند .
قبل از خواب دفتر شکر گزاری را می نویسم و و دریم بردم را با لذت نگاه میکنم
و خدا را سپاس میگویم که با استاد عزیز و دوستان عزیز خانواده بزرگ عباسمنش آشنا شدم .
موفق و پیروز و بقول استاد سعادتمند در دنیا و آخرت باشید .
سلام به همه عزیزان
واسه کنترل ورودی ها یه برنامه از پیش تعریف شده نیاز هستش که بتونیم زمانمون در طول روز مدیریت بکنیم وقتی که برنامه های طول شبانه روزت پر باشه خیلی راحت ورودی ها هم کنترل میشه با چیزایی که دوستان اشاره کردن.
با افرادی نشست و برخاست داشته باشیم که همفرکانس ما باشند .
قبل از هر کاری فکر کنیم که این کار یا این شخص رو ورودی های من چقدر تاثیر گزاره !!که بعدا مجبور نباشیم فیلتر کنیم روابط رو!!
اگه ما غرق کارهای خودمون بشیم در مسیر رسیدن به اهدافمون ،کنترل کردن ورودی ها خیلی اسونه،،، خودبخود ورودی ها هم کنترل میشن
تلویزیون رو که باید پرتش کرد تا دستتون میگیره بدون فکر کردن اینو باید انجام داد.
ارزوی ثروت و سلامتی برای همه دوستان?
سلام به استاد عزیزم که منو باخدای آشنا کرد که یادش و حضورش در لحظه لحظه زندگیم هست و دیگه یادم نمیره که بهترینها رو برای بنده اش میخواد …کافیه که باهاش باشی و بندگیشو بکنی…..من متاسفانه جواب مسابقه رو ندادم چون اینقد جذب کامنت های دوستان عزیزم شدم که زمان از دستم رفت فقط خواستم از شما استاد گرامی تشکر کنم بخاطر حضورتون و فایلهای خوبی که در سایت میذارین و امیدوارم روزی برسه که نتایج عالی که نصیبم شده رو بیام و بگم و بنویسم……استاد وقتی ایمیل میاد که فایل جدید فرستادید..بقدری خوشحال میشم که انگار دنیا مال منه…..برای بودنتون از خداوند سپاسگزارم…..دوستون دارم یه دنیا
سلام به دوستای مثبت اندیشم و استاد گرانقدرم
من حدود نه ماهی هست که با فایلهای استاد از طریق یکی از دوستانم اشنا شدم ?
اوایل فقط گوش میکردم و از هر فرصتی برای گوش کردن استفاده میکردم?
برای مثال :
وقتی دخترم می بردم کلاس خودم میشستم تو ماشین و به فایلها گوش میکردم بجای اینکه با مامانای دیگه بشینم و از روزمرگی و کارهای تکراری صحبت کنیم
…
خلاصه به مرور علاوه بر گوش کردن تنها رو صحبتهای استاد فکر هم میکردم ?
طوری که دیگه عادت همیشگیم شده و خیلی وقتها اصلا حضور ندارم در خونه و فقط جسمم هست ?
و هر روز شاهد یکسری اتفاقات هستم که واقعا برای من حکم معجزه رو دارن ?
یک سری کارهایی انجام میشه که قبلا فکر میکردم حتی برای اقدامش مدتها طول میکشه
ولی الان انجام شد ?
یک سری افرادی که قبلا در کنارشون اصلا حس خوبی نداشتم الان اصلا نمی بینمشون و حرفاشون نمی شنوم ?
با شناختی که از خدای خودم پیدا کردم خیلی احساس قدرت میکنم و نگرانیام به حداقل رسیده چون قبلا حس نگرانی جزی از من بود
و …
من اسم اینا رو معجزه میزارم?
ممنونم استاد که این ارامش در وجود من زنده کردی ??
موقع
واقعا معجزه ست
برای منی که یه عمر زندگی پر از استرس و نگرانی و ناامنی و کمبود اعتماد به نفس داشتم
الان زندگیم به زیباترین شکل ممکنش رسیده
هر روز پر از معجزه
هر چی میخوامبرام بلافاصله براورده میشه
انگار خدا مثل غول چراغ جادو میاد و میگه آرزو کن تا براورده ش کنم
عاشقتم خدای عزیزم?????
به نام خداوند متعال
سلام و درود به استاد عزیز
من برای کنترل ورودی های ذهنم بیشتر آهنگ های بی کلام زیبا و آرامش بخش گوش میدم حتی وقتی در آشپزخانه یا حمام هستم.
همین طور خیلی خیلی فایل های صوتی شما استاد عزیز رو گوش میدم تا ذهنم کمتر فرصت کنه حرف بزنه.
و اگر اتفاقی یا مورد ناخوشایندی برام بیفته و انکان فایل دیدن یا شنیدن نداشته باشم سعی میکنم اولین سوالی که بپرسم این بشه برای من چه فرصتی در این اتفاق نهفته است؟ چیکار کنم تا از این بهتر پیش برم؟
و همینطور نوشتن هم ذهنم منو نظم میده و به من کمک میکنه تا بتونم ذهنم رو کنترل کنم.
دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا یک از بهترین و بینظیرترین وروردی هایی است که به ذهنم میدم.
واقعا ممنونم که هستین در مسیر رسیدن به خواسته هامون
تشکر از شما بزرگواران عزیزم
سلام به استاد عزیزم و همهی دوستان
امروز از صبح نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و صبح حالم خوب نبود امروز از صبح تا شب فقط با بچه هام سر و کله زدم
خودم دقیقا این رو حس می کنم روزهایی که حالم خوب نیست و نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم بچه ها م هم به شدت آن روز اذیتم میکنن
و برعکس روزهایی که خیلی حالم خوبه و شارژ هستم بچه ها هم خیلی باهام همکاری میکنن
شب از خدا هدایت خواستم و روی نشانه من کلیک کردم این صفحه و این فایل اومد
واقعا خداوند بسیار عالی ما را هدایت میکنه
کامنت های دوستان رو خوندم خیلی لذت بردم خواستم خودم کامنت بنویسم چیزی به ذهنم نمی اومد میخواستم از سایت خارج بشم یه دفعه یه خاطره به ذهنم اومد حدود شش هفت سال پیش بود من به شدت برای خرید خونه با همسرم کلنجار می رفتم از من اصرار بود برای خرید خونه همسرم میگفت که پولش کم است
خلاصه من باردار شدم و بچه داری
پسرم ۴ ماهش بود
من کلا از فکر خرید خونه اومده بودم بیرون و سرگرمی بچه داری و پسرم بودم
خداوند به طرز عجیبی با قرار دادن یک تضاد بزرگ در زندگی ما باعث شد که ما در عرض یک ماه خونه دلخواهم رو بخریم بدون اینکه من چیزی بگم
خدایا شکرت
بعد ها که نشستم فکر کردم واقعا به هدایت خداوند و برنامه ریزی اش ایمان آوردم
همیشه میگفتم این تضاد اومد تا ما خونه بخریم
الان که این فایل رو کامنت ها رو خوندم یاد اون قسمت از زندگیم افتادم که وقتی من رها کردم خواستم رو به طرز عجیبی که اصلا من باورم نمیشد در مدت زمان خیلی کوتاهی خونه بسیار زیبایی خریدیم
بله استاد قانون درست عمل میکنه
این ما هستیم که نمیتوانیم به قانون درست عمل کنیم و در زندگیمون اجرا کنیم
من اکثر قوانین رو از شما یاد گرفتم ولی همش درجا میزنم
دوقدم میرم جلو یه قدم برمیگردم عقب
دو روز حالم به شدت خوبه با خودم با همه درصلحم
یه روز هرکار میکنم نمیتونم حالم رو خوب کنم
واقعا برام سخت شده بتونم یه مدت طولانی در احساس خوب بمونم تا مدارم ثابت بمونه یا صعود کنم
خودمم به این نتیجه رسیدم که وقتی با خودم در صلحم اتفاقات خیلی خوب میوفته و برعکس
ولی واقعا کنترل ذهن سخت تمرین کار جهانی
از خدا میخوام کمکم کنه هدایتگرم باشه
من تو این دو سال بی نهایت نتیجه دیدم
از سلامتی مالی و..
نتایج ریز و درشت …
از هدایتهای الهی …
و….
خدارو شاکرم برای بودن در این خانواده و سایت بی نظیر
سلام به خانواده بزرگ عباس منش
من اولین کاری که میکنم برا کنترل ذهنم یه نگاه به روابطم میکنم که ببینم در چه حالتیم،چون خودمو خوب میشناسم وقتی ذهنم رو کنترل نمیکنم بد بین میشم به خیلی از چیزا،و روابطم اون طور که باید خوب پیش نمیرهو چون این موضوع برام اهمیت داره برام یه نشانه میشه که ببین کجای کارت ایراد داره،بعد میشینم فکر میکنم میگم آهان اینجا تو ذهنت قضاوت کردی یا حرفایی که نباید میشنیدی رو شنیدی.این روزام به نتایجم نگاه میکنم و میبینم جاهایی که ذهنمو کنترل کردم ،سپاس گذاری کردم،نتایجم عالی شده،هر موقع نتونستم این کارو بکنم نتایجمم دلخواه نبوده و یکی از بزرگترین و موثر ترین راهها برای من نوشتنه،هر اتفاق خوب به ظاهر کوچکی که برام میفته رو می نویسم و انگار یه جورایی از خدا میخوام یه اتفاق خوب برا اون روزم رقم بزنه که شب تو دفترم بنویسم
سلام عزیزان من اولین بار که فیلم راز پخش شد و یه سی دی اون زمان سال ۸۶ به دست من رسید و الان که فکر میکنم خدا تو سن ۱۷ سالگی منو راهنمایی کرد ولی من عجول بودم و کسی مثل استاد از قانون اصل تکامل برام توضیح کامل نداده بود یه چند روز در مورد قانون جذب با اطرافیانم صحبت کردم و حس خوبی هم داشتم که میتونم و قدرت دارم هر چیو بخام حتی به قول اونکه تو فیلم میگفت قبل از رسیدن به پارکینگ تو ذهن خودم یه جای خالی تصور میکنم و به محض رسیدن به پارکینگ جا گیرم میاد خیلی احساس غرور و خود باوری میکردم چون تا قبلش من هم با افراد سمی با افکار و حرفاهاشون هویتم تحقیر شده بود حتی تو کتابهای درسیمون هم از صفات اکتسابی و انتسابی گفته میشد و قسمت انتسابی منو اذیت میکرد و خودمو محدود میدیدم چون دیگه فلان نقصی که داشتم رو منتسب به خودم میدونستم و از گذشتگانم بمن ارث رسیده و قابل تغییر نیستم و… قانون جذب رو کلا بیخیال شدم چون اصلا کسی در موردش با من حرف نمیزد و وقتی من از قانون که دست و پا شکسته یچیزایی فهمیده بودم از سی دی میگفتم فقط نگام میکردن و به خودم شک کردم که نکنه این حرفها چرنده و من دارم توهم میزنم اینکه میشه با یه دفتر ارزوها که فقط چنتا خط از خودم نوشته بودم یا عکس چسبوندم بتونم به ثروت برسم به هرحال اون موقع من این نعمت بیکران خدایی که تو مشتهام بود رو رها کردم و مثل همه رفتم دنبال ارزوهام از طریق غلط و انتظار از دیگران بعد دعوا و بحث با خانواده که چرا هیچ کاری نمیکنید برای آینده من بندگان خدا هرچه در چنته داشتن به من میدادن ولی همون باورهای غلط رو هم همراهش بمن میدادن که پول زیر پای فیله و واسه پول باید هزار جور سختی بکشی و… من اوایل از مدرسه فرار کردم که برم دنبال سختی کشیدن که بهم گفته بودن ولی با دعوا و آبرو ریزی مواجه شدم و باز برگشتم مدرسه و عقده رو عقده انبار میشد و بلند پروازی و همزمان باورهای محدود کننده ترکیب فوق العاده خطرناکی هست که من تو خودم داشتم و ورودی های ذهنم شروع به دیدن الگوهای غلط و خطرناک کرد یکی میگفت با سرقت پولدار شده اون یکی با قاچاق و… و خدارو شاکرم همیشه دعای خیر پدر و مادرم بدرقه راهم بود و هر جا که من میخواستم دست به خلاف بزنم کارم نمیشد و برمیگشتم ولی همچنان ورودی های تباه کننده میومدن صدبار تا پای نابودی میرفتم و برمیگشتم ولی نمیفهمیدم کجای کارم عیب داره که نتیجه غلط به دست میومد تا اینکه داخل اینستا گرام یه نفر صحبت های استاد رو ادیت کرده بود و تا دیدم حرفهاش اشنا هست و دلم گواهی داد اینم از الگو مناسب که میخواستی برو دنبالش دیگه کلا کارم شده بود دنبال استاد گشتن و فایلهای انگیزشی دیدن تا اینکه با سایت ارزشمند عباس منش آشنا شدم و از استاد یه جمله دل گرم کننده یاد گرفتم که میگن هر چیز رو با قانون مقایسه کنید اگه هم خوانی نداشت قبولش نکنید از این مسیر ورودی های ذهنم کنترل میکنم و استاد که واقعا نوری شدن در تاریکی وحشتناک دل امثال بنده یک پاد زهری به دست من داد که تمام سم های عالم رو خنثی میکنه و هر بار که ذهن شیطون من میخواد بزنه به جاده خاکی یاد حرف استاد میافتم که با قانون مقایسه کنم و قبول یا ردش کنم.