پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 56 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
    799MB
    16 دقیقه
  • فایل صوتی پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
    13MB
    16 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

3062 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نجمه دولت گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عباسمنش و همه اعضا محترم سایت

    این فایل نشانه امروز من بود سپاسگزار خداوند هستم زمانی به این فایل هدایت شدم که مدتهاست درگیر یک خواسته هستم و این فایل واقعا بهم کمک کرد که ذهنمو رها کنم و زیاد بهش فکر نکنم و امروز اولین نشانه هاش هم اومد. خدایا شکرت

    درخصوص سوالتون باید بگم که الان نزدیک 3سال هست که در خانه ما اخبار کسی گوش نمیده ( البته با شروع اتفاقات سال گذشته در ایران یه مدتی کوتاه اخبار میدیدم ) و بعد به کل تصمیم گرفتم و تعهد دادم حتی اخبار اعتراضات هم دنبال نکنم و در صحبت‌هایی که در محل کار میشد هم شرکت نکنم چون هم آرامش ذهنم رو بهم می‌ریخت هم در نهایت پشیمان بودم . بالاخره جهان هم به کمکم اومد و گاهی می‌شنیدم که شبکه … فلان فیلم انگیزشی داره ( وال استریت ، رستگاری در شائولین،و …. ) که دلیل میشد من تلویزیون ببینم حتی به طور ناگهانی تلویزیون محل کارمون خراب شد و در محل کار هم آرامش داشتم خدایا سپاسگزارم

    درخصوص کنترل ذهنم سعی کردم با افرادی که منفی نگر هستند زیاد هم صحبت نشم

    یکی از راه‌های کنترل ذهن گفتن نکته مثبت از طرف مقابلم هست که این کار خیلی حس خوب به آدم میده.

    یکی دیگر از کارها صحبت کردن درخصوص فایلهای استاد با همکارم که ایشان هم از شاگردان شماست می باشد این کار علاوه بر اینکه راه حل بهم نشون میدیم ، ذهنمون رو از مسائل اداری هم دور میکنیم.

    سعی میکنم هر جا در هر موقعیت که باشم به نکته های مثبت و زیبا توجه کنم و حسم رو خوب نگه دارم.

    در ضمن نوشتن معجزه میکنه هر موقع مینویسم حالم عالیه روزم عالیه .

    تشکر از شما دوستان که وقت گذاشتید و متن منو خوندید .

    امیدوارم به آرزوهاتون برسید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    حمیدرضا محبی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2983 روز

    سلام و درود بر استاد عزیز و مهربان و عاشق

    حدود چهار ماه است با مباحث قانون جذب و سایت استاد آشنا شدم و چهار ماه هست تلویزیون در خانه ما خاموش است و جالب است هر کجا میروم تلویزیون یا به احترام من روشن نمیکنند یا به هر دلیلی خاموش است و شغلم سرپرست یکی از داروخانه های شلوغ است و در روز حدود 1000 نفر مراجعه دارد و با توجه به کارم و مراجعات بیشتر بیماران من کارم کمتر از قبل شده است و در هنگام کار مداوم دارم فایلهای استاد و کتابهای صوتی گوش میدهم و جالب است که خیلی از افرادی که مشکل ساز بودند در کار به داروخانه های دیگر منتقل شده اند و من هر روز کارم راحتر و مسایل داروخانه کمتر و در آمدم بیشتر میشود.

    چند وقت پیش با خودم گفتم دوست دارم در داروخانه هیچ اشتباهی صورت نگیرد و از آن روز به طرز چشم گیری اشتباهات کم شده است و شاید خیلی اوقات پیش نمی آید

    باتوجه به شلوغی داروخانه من هر روز وقت بیشتری برای کار کردن برای خودم و قانون جذب دارم.

    خداوند را سپاسگذارم که با ورود بارهای منفی زیاد و شلوغی کارم و به خصوص با بیماران عزیزی که مراجعه میکنند و هر کدام مسایل خود را دارند و با توجه به کمبود دارویی که الان وجود دارد و بیماران با آشفتگی به داروخانه مراجعه میکنند و شلوغی بیشتر شده است با تغییر باورهایم توانستم که به آرامش و سعه صدر بیشتر و وقت بیشتر به باورهای قوی تری برسم و دارم تمرین و تمرین میکنم و اطمینان دارم که با حال خوبی با توجه به این شرایط کارم دارم میتوانم هر روز بهتر و بهتر و بهتر بشوم .

    نشانه ها هم زیاد است و هر روز به فضل خدا بیشتر میشود

    خدا را سپاسگذارم و از استاد عزیز بسیار متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    مهشید پیش بین گفته:
    مدت عضویت: 2962 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و دوستان همراه

    برای کنترل ورودی ها آنچه که مهم است نوع نگاه ما به جهان است.

    نوع نگاه و بینش ما آنچیزی است که سطح بودن ما ( State of being ) یا همان سطح ارتعاشی ما را تعیین می کند. پس برای حفظ سطح ارتعاش خود آنچه که از همه مهمتر است اتخاذ بینشی صحیح در ارتباط با خداوند، انسان و جهان است. به نظر من با شناخت عمیق جهان و جایگاه انسان و نقش او در جهان خود به خود نوع نگاه ما به همه چیز و همه کس تصحیح می شود و در نتیجه سطح ارتعاش ما در مدارهای بالا تری قرار می گیرد.

    – در وهله ی اول درک این امر که جهان هر لحظه در اوج کمال خویش است و هر چیزی سر جای خود قرار دارد و اینکه هر چیزی که رخ می دهد برای باز شدن انسان و جهان و آشکار شدن لایه های پنهان وجود است، اینکه ” هرچه از دوست رسد نیکوست” ، این که ” الخیر فی ما وقع”. این نوع نگاه اگر با وقایعی به ظاهر ناخوشایند مواجه شدیم با آرامش با آن روبرو شده و توکل و ایمان خود را از دست نمی دهیم. اینجاست که در واکنش افراد مختلف نسبت به یک واقعه مانند از دست دادن یک عزیز تفاوت ایجاد می شود. اینجاست که ما تعیین کننده ی نوع اطلاعات ورودی هستیم نه وقایع بیرونی.

    – در مرحله ی بعد “سپاسگزاری” نقش مهمی دارد آن هم نه از روی تکلف و وظیفه. شکر داشته ها و هر آنچه هست باز هم نتیجه ی بینش و نوع نگاه صحیح است. وقتی نگاهی منطبق حقیقت جهان داشته باشم شکر در من “وجودی” می شود و نیازی به برنامه ریزی و آیین و مراسم خاصی ندارد. در این حالت ما هر لحظه در حالت شکر هستیم و آنرا به صورت احساسی قلبی حس می کنیم. این حالت نتیجه ی توجه به زیبایی ها در زندگی است.

    – برای تثبیت باورهایی منطبق بر حقیقت وجود خود مسلم است که باید “تکرار” کرد و تکرار و تکرار تا الگوی قدیم جایش را به باوری جدید بدهد باوری که مرا در جایگاه به حق خود قرار می دهد. به توصیه استاد لیستی از باورهای توانمند کننده ضبط کرده ام که هر روز گوش می کنم.

    – در مرحله ی بعد “توجه” به آنچه انتخاب می کنم تا تجربه کنم. این توجه به شکل های مختلف انجام می شود مانند تجسم، تماشای تصاویر و فیلم های مرتبط با خواسته ام. با اینکار در اصل حس داشتن و تجربه ی خواسته ام را پیشاپیش تجربه می کنم و وجودم سرشاز از حس سپاس می شود. این حس شکر پیشاپیش، مرا در سطح ارتعاشی بالاتر قرار می دهد سطحی که خواسته ام در آن تجلی می یابد.

    – در مواجهه با آنچه در دنیای بیرون رخ می دهد و همسو با آنچه می ذخواهم تجربه کنم نباشد، برای مثال فقر، بیماری، گله و شکایت از اوضاع جامعه و اخبار …… بهترین رویکرد توصیه قرآن مجیداست: “اعراض” ؛ روی گرداندن و توجه نکردن به این موارد موجب می شود تا آنها قدرت خود را از دست دهند و من سطح ارتعاشی خود را حفظ کنم.

    قدر مسلم آنکه وقتی من نوع نگاهم را به جهان عوض کنم و به تبع آن سطح ارتعاشی ام به مدارهای دیگری انتقال یابد خواه نا خواه افرادی که با این نگاه و این سطح وجود همخوانی نداشته باشند، از زندگی ام کنار می روند و افرادی به زندگی ام فرا خوانده می شوند که منطبق با این سطح وجودی ام باشند.

    پس باز هم بر می گردم به سخن اول که برای کنترل ورودی ها پیش از همه باید نوع نگاهمان را به خداوند، انسان و جهان تصحیح کنیم و پس از آن همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد و کار ما بسیارآسانتر می گردد. از اینجا به بعد آگاهانه خود را مدام همسو با حقیقت جهان و خویشتن راستین خود می کنیم، خود را در معرض زیبایی و نور و باورهایی منطبق با حقیقت قرار می دهیم و از آنچه تاریکی است روی برگردانیم تا جایگاه حقیقی خویش را بیابیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      بابک چالاکی گفته:
      مدت عضویت: 3635 روز

      سلام به شما خانم پیش بین

      من اختصاصا دیدگاه کسانی که به دیدگاه بنده رای دادند رو مطالعه می کنم.

      نمیدونم چطور احساسم رو در مورد دیدگاه شما بیان کنم

      طبق نوشته های شما متوجه شدم که شما به درک عمیق تری از مطالبی که من نوشتم و تجربه کردم رسیده اید و این از نظر من واقعا بی نظیره. در واقع شما با درک عمیقتون تجریاتم رو به شکل عالی تری بهم آموختید

      ازین که خداوند من رو به این مسیر هدایت کرد سپاسگزارم و همینطور از شما عمیقا متشکرم که این مسیر الهی رو طی کردید و حاصل زندگی خودتون رو با ما در میون گذاشتید.

      بی نهایت سپاسگزار خداوندم به خاطر حضور شما در زندگی ام

      همواره در پناه الله باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهشید پیش بین گفته:
        مدت عضویت: 2962 روز

        سلام

        شما به من لطف دارید، ما همه اینجا هستیم تا از هم بیاموزیم. هر یک از ما از منظری خاص به جهان می نگرد و همواره چیزی برای یادگرفتن از دیگری وجود دارد. صحبت استاد کاملا درست است که ارزش آنچه در این پاسخ ها ذکر می شود از خواندن صدها کتاب بهتر است چون تجربه ی زیسته ی هر یک از ماست و ناشی از نوع نگاه خاص ما به جهان.

        من هم از خواندن پاسخ بسیار می آموزم. امیدوارم همه ما در این مسیر شاگردان خوبی باشیم و به استادی برسیم و چراغ راه دیگران باشیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    فاروق رحمان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3623 روز

    سلام خدمت شما دوست عزیز

    سوال اول: تجربه‌ی شما در مورد کنترل ورودی‌های ذهنتان چیست؟

    چند نمونه مثال بیاورم با وجود اینکه قبلا هم کمی روی خودم کار می کردم خیلی خیلی نشانه ها و خواسته هایم وارد زندگیم می شد

     من از اوایل دی ماه روی دوره عشق و مودت در روابط دارم کار می کنم به خاطر شرایطی که وجود داشت تصمیم گرفتم مدتی

    در یک شیرینی سرا به عنوان فروشنده کار کنم که یک خانم حسابدار داشتیم که 13 سال بود که آنجا مشغول به کار بود و کل حسابها و شیرینی سرا را ایشان مدیریت می کردند و همان مغازه قسمت پشت یخچالها کارگاه بود و من یک مسیر 1 و نیم ساعته را باخط واحد هر روز صبح ها می آمدم و عصر ها برمی گشتم و در طول مسیر رفت و آمد من فایل های روابط را گوش می دادم و تمرکزم کامل روی این مباحث بود و در سر کار هم گوش چپم همیشه هندزفری توش بود و هی فایل ها را ران می کردم و خیلی خیلی زیاد جلسات را گوش می دادم و کامل روی ذهنم کار می کردم و در عرض همان 10 تا 12 روز اول آن خانم حسابدار که قبلا خیلی عصبانی و ایراد گیر و خیلی وقتها پرخاشگر بود و احساس می کرد اگر باهام شوخی کند پررو میشم کم کم عوض شد قبلا هی بهم دستور می داد و من هم انجام می دادم ولی او ناراضی بود و این حرکا رو تکرار می کرد و با همه حرف می زد و شوخی هم می کرد ولی برای من بیشتر دستور بهم می داد و کمتر شوخی ای در کار بود و قبلا 3 بار برای همه ی بچه ها چای دم کرد و برای همه ریخت برای من نریخت و من در آن لحظه کمی ناراحت شدم و سریع به خودم یادآوری کردم که چه جوری نگاه کنم که احساس خوبی داشته باشم و چه نگاهی داشته باشم؟ و گفتم که او از من بزرگتر است مشکلی ندارد بگذار برای من نریخته باشد و گفتم او 13 سال است که اینجا کار می کند و بقیه هم سابقه زیاد دارند من 1 هفته است که آمدم انتظار داری برای تو هم چای بریزد؟ خودت بودی با آن همه سابقه، یکی 1 هفته می اومد این کار رو می کردی؟ یک لحظه خودت رو جای او بگذار و از دید او نگاه کردم و سریع به احساس خوب رسیدم انگار که اصلا چیزی نشده ،

    که 2 روز بعد باورم نمی شه که خودش اومد و گفت فاروق لیوانت کو بده چای برات بریزم اصلا خیلی برام جالب بود بدون اینکه من درخواستی کنم.

    و کم کم خودش باهام شوخی می کرد و می آمد احوالم رو می پرسید و در حالی که من مشغول کار خودم بودم و اکثرا تمرکزم روی گوش دادن به فایل ها بود . یک روز وقت اذان ظهر خودش یهویی صدام کرد و گفت فاروق بیا و رفتم و گفت: یه آرزو برام بکن و من هم آرزوی شادی و خوشحالی و آرامش براش کردم (باتوجه به حالاتی که داشت) و او هم گفت من هم آرزو کردم که دست به خاکستر بزنی طلا بشود انشاالله به هرچیزی که واقعا می خواهی برسی

    خیلی تجربه ی جالبی بود واقعا نشانه کارکرد قانون بود

    و بعد دیگر هر روز وقت اذان می اومد و یهویی می گفت فاروق گفتی؟ منم می گفتم چی؟ می گفت دعا برایم کردی؟ و من هم می دونستم این نشونه است که توجه ام رو روی بهترین نکات باید بگذارم خداشاهده 5 دقیقه کامل بهترین دعا ها رو براش می کردم انشاالله یک شوهر خیلی خوب پیدا کند اشاالله ماهی 10 میلیون پول در بیاورد انشاالله دیگر برای خودش کار کند انشاالله همیشه شاد و سالم و خوشبخت باشه انشاالله هر هدفی داره واقعا بهش برسه و …. و به احساس خیلی خیلی خوبی می رسیدم بعد این کار

    و رابطه مان هر روز بهتر و بهتر می شد که بسیار مهربان شده بود و بسیار برایم احترام قائل بود بسیار شوخی های بامزه باهام می کرد و چهره اش رو به شوخی یک جوری بامزه می کرد و شوخی می کرد و می گفت فاروق تو خیلی خوب هستی یه جوری هستی نمیتونم توصیفش کنم

    واقعا این جادو و معجزه بود

     یک روز من رو فرستاد یک کیلو سیب زمینی بخرم که من به میوه فروشی رفتم و به آن آقا گفتم و ایشون هم بدون اینکه من چیز دیگه ای بهشون بگم رفتند از انبار 1 کیلو سیب زمینی خوب برام آوردند در حالی که سیب زمینی زیادی توی مغازه بود و وزن کردند 3500 تومان شد که 3000 تومان ازم گرفتند و بسیار بسیار باهام خوب برخورد کردند و بسار خوش اخلاق بودند و خیلی هم بهم احترام گذاشتند.

    اصلا خیلی جالب بود هر روز برام معجزه اتفاق می افتاد

     همان روز یک پسری اومد کیک تولد می خواست و خیلی آدم جذاب و شاد و محترمی بود که می خواست جمله ی طولانی ای رو روی کیک بنویسیم براش و کمی حرف زدیم خیلی جالب و بااحترام برخورد می کرد که نسبت به اون تخمینی که زده بودم که می گفتم سنش احتمالا 21 سال هست مشکوک شدم و گفتم چند سالتونه؟ و ایشون هم گفتند 30 سال و من اصلا تعجب کردم واقعا فکر می کردم 21 سالشه خیلی جوان و خوب مونده بود و منم گفتم راز این موقیت چیه ایشون هم گفتند که تا جایی که امکان داشته باشه حرص نمی خورم و می گم این مشکل ، مشکل کوچکیه و مان که بگذره خودش حل میشه و در آرامش و حال خوب خودم می مونم سعی می کنم حرص نخورم . دقیقا داشت اعتقادات من رو می گفت خیلی برام جالب بود دقیقا داشت این حرفا رو به من میزد

     و همان روز پیر مردی که موهایش کاملا سفید بود اومد خیلی شیک و با حالت راست و محکم و سینه جلو سر بالا و بسیار با اعتماد به نفس شیرینی بهم بده و … و من بعد اینکه برایش گذاشتم اصلا حرکات و حرف زدن و .. یک جوری بود مثل کسی که انگار 20 سالشه و ریش پروفسوری با یک سبیل خوشکل و بزرگ گذاشته بود و پوستش خیلی شاداب و جوان بود و خودش هم بسیار زیاد پرانرژی بود حرکات و اخلاق و برخوردش برام جالب بود ازش پرسیدم چند سالتونه؟ با قیافه ای بسیار جدی گفت 18 و من گفتم بهش باور هم دارین و با همان حالت بسیار جدی گفت همیشه و رفت . خیلی زیاد برام جالب بود گفتم ببین واقعا زندگی آدم باورهاش شکلش می ده ببین چه باورهایی داره و در اون سن (من حدس می زنم 85 سالش بود) چقدر با اعتماد به نفس چقدر پر انرژی چقدر امیدوار چقدر پوست شاداب .. ببین باورهاش چیه و چه نتایجی به وجود آورده

    نشانه بسیار بزرگی برام بود و هر روز واقعا نشانه ها از در و دیوار می اومدند

     در رفت و آمد به شیرینی سرا چند مسیر باید اتوبوس عوض می کردم و قبلا در خیلی از ایستگاه ها باید منتظر می موندم (بعضی وقتها تا نیم ساعت) . ولی بعدا که روی باورهایم کار می کردم و البته روی این باور هم کار می کردم که من همیشه در بهترین زمان در بهترین مکان هستم که هر مسیری که پیاده می شدم و اتوبوس عوض می کردم سریع حرکت می کرد و اتوبوس پر بود بعد من می رسیدم و منتظر نمی موندم بسیار برایم جالب بود. واقعا قانون دارد هر لحظه به باورهای من و توجه من جواب می دهد.

     استخر که میرفتم سوالی برام پیش اومد در مورد نحوه ی دست زدن کرال سینه ، که سرعتم بیشتر شود که نجات غریق با عشق 20 دقیقه برام توضیح می داد به خدا معجزه بود ، چون قانونشون اینه که نجات غریق نباید اصلا در اون تایم عمومی آموزش بده و کاملا ممنونعه . ولی برای من این طور نبود

    یعنی واقعا اگر بنشینم و وقایع ریز هر روزم رو تعریف کنم واقعا بسیار زمان بر است که چقدر روزانه برایم معجزه رخ می ده که هر کدومش به خدا معجزه است .

     رفتم در مهاباد لباس بخرم به ترمینال که رسیدم ساعت 7:30 صبح بود و انبار بسته بود و من وسایل هایم را بردم و به یکی از تعاونی ها رسیدم که اون آقا خیلی خیلی زیاد تحویلم گرفت و خیلی خوش برخورد و نازنین بود و گفت وسایل هایت رو اینجا بگذار و من رفتم ساعت 2 عصر برگشتم و 1000 تومان ازم گرفت آن هم به زور . واقعا انسان بسیار بی نظیری بود و این همه احترام و محبت و برخورد خوب واقعا معجزه بود

     در مغازه‌ای از یک پیراهن خوش رنگ خوشم می اومد که سایز من نبود و آن آقا واقعا آدم مهربان و خوش اخلاق و محترم بود که چندین و چند پیراهن دیگه رو بهم پیشنهاد داد باز من دلم همون اولی رو گرفت و مجبور شد باهام به خیاطی بیاد و آن آقای خیاط کوچکش کرد و لوگوی شرکت سازنده اش که قبلا روی سینه ام بود بعد از تنگ کردنش کمی به سمت زیر بغلم می رفت و با اینکه پیراهن یک جورایی خراب شده بود و من گفتم این عیب رو داره و ایشون در کمال تعجب گفتن اشکالی نداره اگر خوشت نمی آد یکی دیگه انتخاب کنم و چندین و چند مدل دیگه رو با عشق و احترام بهم نشون داد و گفت هر کدوم رو که دوست داری بردار و اون یکی رو کنار گذاشت و تا چند دقیقه ی دیگه هی مدل برام می آورد تا یکی رو پسندیدم و خریدم و خیلی هم بهم تخفیف دادند.

    واقعا این معجزه بود این همه محبت و احترام و عشق و خوش اخلاقی و نازنینی و در خدمتم بودن. که خودم هم نمی دونم چه جوری به اونجا هدایت شدم و با ایشون که بسیار نازنین بودند برخورد کردم

     این روزها هدفم این است که فعلا یک پراید 141 توسی مدل93 داشته باشم و در خیابان که می بینم هی تحسینش می کنم و با خودم تکرار می کنم ببین قانون داره جواب میده ببین جهان داره به توجه من جواب میده و خدا شاهده روزی تا 90 تا پراید 141 می بینم و تحسینش می کنم(با وجود اینکه از 93 به بعد تولید نمیشه و تعدادش خیلی کمتره نسبت به بقیه) .

    سه روز قبل که هندزفری گوشم کرده بودم و پیاده روی می کردم و بعد از چند ساعت پیاده روی حول حوش ساعت 1:30 ظهربه یک چها راه در منطقه ای در کنار شهر رسیدم که اون چهار راه در این تایم خیلی خلوت است که دقیقا سه ماشین داشتند به سمت چهار راه می اومدند که یک پراید 141 از سمت شمال و یکی از سمت شرق و یکی از سمت غرب داشتند به سمت چهار راه می اومدند و یک پراید 141 دیگه هم اون ور خیابون پارک شده بود دقیقا در اون مسیر خلوت و اون موقع از روز، 4 تا پراید 141 همزمان دیدم و این نشانه ی بسیار محسوس و واضحی از جواب جهان به توجه من بود واقعا سپاس گزارم از این همه معجزه که در طول روز برام می افته.

    اگر بخواهم در مورد نتایج و نشانه ها حرف بزنم باید تا 1 ماه دیگه تایپ کنم واقعا سپاسگزارم از این همه نتایج و نشانه ها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    فاطمه ترابی گفته:
    مدت عضویت: 4088 روز

    … ده سال پیش علیرغم میل باطنی از تهران به یکی از شهرهای دیگر نقل مکان کردیم. بسیار ناراحت، دلگیر و غصه¬دار بودم. بخصوص که کارم را هم رها کردم … کاش می¬دانستم این جابجایی و این از دست دادن، آغاز راه جدیدی در زندگی¬ام بوده و اصلاً به این طرف هدایت شدم ولی در آن موقع هنوز ظرفیت پذیرش این حقیقت را نداشتم …

    … قرآن: خیلی چیزها را دوست دارید که به ضرر شماست درحالیکه از چیزهای دیگری ناراحت و دلگیر هستید در حالیکه منفعت شما در آن نهفته است …

    … خودمان کار جدیدی را شروع کردیم … و تا به امروز ادامه دادیم. شاید کار پرمنفعتی نبود ولی در طول این سالها چه چیزها که یاد نگرفتم و چه تجربه¬ها که کسب نکردم و گویا باید این مراحل طی می¬شد تا کم¬کم با خودم، قابلیت¬هایم، استعدادها و توانائی¬هایم آشنا می¬شدم. از آنجا که آدم¬ها و محیط شهر جدید و نوع برخوردها با روحیه¬ام سازگار نبود خود را کنار کشیدم و جز در مواقع ضروری ارتباطی با کسی نداشتم. تمام وقتم صرف کار می¬شد و عملاً فرصت چندانی برای ارتباط با دیگران نداشتم و از طرفی چون تمام روز مشغول کار بودم، خستگی پایان روز رمقی باقی نمی¬گذاشت تا پای تلویزیون و دیگر سرگرمی¬ها بنشینم …

    … بعداز مدتی به دلیل نوع کار که پشت میزنشینی و کم¬تحرکی بود به فکر ورزش افتادم و شروع کردم …

    … در طول روز و در محل کار ساعات «بیکاری» و «پرت» زیادی داشتم و به فکر استفاده از این زمان مفید افتادم:

    – … مطالعه … مطالعه … مطالعه

    – آشنایی با سایت¬های مختلف و روش¬های مثبت¬اندیشی، تمرکز، مدیتیشن، تن آرامی، ارتباط با درون و کشف اعماق وجود

    – و همزمان آشنایی با سایت عباس¬منش: دانلود فایل¬های رایگان، مطالعه و گوش کردن به آنها: احساس خوب، آرامش، امید، اطمینان، ایمان.

    – و کم¬کم جسارت خرید برخی محصولات و استفاده از آنها: احساس بهتر، آرامش بیشتر، تقویت ایمان و احساس رفاقت با خدا

    … تنها تفریح و سرگرمی ما یک روز آخر هفته رفتن به دل طبیعت بود، همین و بس …

    حسی در درونم شکل می¬گرفت و گاهی به وضوح می¬دیدم که قطعات یک پازل یکی یکی مهیا می¬شود و در کنار هم قرار می¬گیرد تا تابلوی زندگی نمایان شود …

    • دوری از اطرافیان که می¬دانیم اکثراً به یک شکل فکر می¬کنند و آن هم از نوع اشتباه و منفی-بافی و ناامیدی: بسته شدن ورودی¬های افکار و احساسات منفی

    • مطالعه و دانلود فایل¬ها و تفکر و تأمل در تک تک جملات و انطباق آن با خودم: ورود افکار و احساسات مثبت و سازنده و انگیزه¬بخش

    • ورزش: نشاط، آرامش، اعتماد بنفس و در نهایت قدرت و شکست¬ناپذیری

    • ارتباط با طبیعت: آرامش (یافتن اصل و ذات وجودی خود، انگار که بعد از مدتها گمشده خود را پیدا کرده باشی و در کنار آن آرام بگیری: رجعت به خویشتن)

    • تلفیق ورزش و طبیعت: ورزش در دامن طبیعت، از طبیعت انرژی می¬گیرم؛ کوه، صخره، خورشید، زمین، دریا، جنگل، رود، چشمه، برف، مه، باران، حیوانات، پرندگان، علفزار، گل¬ها، هر کدام انرژی خاص خود و چقدر به هم نزدیکیم وهمه از منبع و یک هدف مشترک و یک مقصد و یکصدا: تکامل و رسیدن به نقطۀ آغاز در دایرۀ حیات و این همه تحرک و بالا و پائین و تلخ و شیرین و سپید و سیاه و تضاد، همه به خاطر یک چیز: شناخت خود، معرفت و آگاهی، گسترش تا بینهایت و بالاخره پیوستن به بینهایت و آرامش واقعی، آنجاست که بی¬اختیار حس سپاسگزاری دست می-دهد و می¬خواهی خدا را فریاد بزنی و ساعت¬ها به سجده بیفتی و این شیرین¬ترین حس دنیاست ….

    مدتها بود که می¬خواستم این دوره ده ساله از عمرم را بررسی کنم و ببینم در قبال از دست دادن¬ها چه چیزهایی را به دست آورده¬ام و چه سود و منفعتی عایدم شد و حالا می¬بینم که همۀ اینها سراسر نتایج عالی بود که کسب کردم و جالب اینکه هرگز از دست نخواهم داد و در وجودم نهادینه شده¬اند و تازه روزبه¬روز گسترده¬تر و پیشرفته¬تر می¬شوند. طعم شیرین آن بسیار لذت¬بخش است که آرزو می¬کنم هر کس بتواند آن را بچشد و ببیند که کل زندگی این دنیا یعنی کشف این حقیقت و هدف این دوره از زندگی ما همین است و بس:

    «هر کدام از ما قطراتی هستیم از دریای خداوند، همه ما از یک جنس و یک منشأ هستیم و روزی که فرکانس¬هایمان یکی شد و از جنس فرکانس آن منبع ازلی و ابدی، یکدیگر را جذب و دوباره همان دریا می¬شویم و این دریایی شدن و به آرامش رسیدن نتیجه قرار گرفتن در بالاترین فرکانس (حس سپاسگزاری) است.»

    شاید این مسابقه بهانۀ خوبی بود که بالاخره من هم دست به قلم شده و این قطعۀ طلایی از دوران ده سالۀ عمرم را توصیف و شما عزیزان را از نتایج آن باخبر کنم. شاید حتی اگر شده یک نفر از آن بهره¬مند شود. و باید بگویم بعد از کشف این روند، همچنان سعی می¬کنم به همان روال ادامه دهم و زیبایی این مسیر همین است: یک حقیقت را به شکل¬های متنوع کشف می¬کنی و این است راز دلچسب زندگی که در عین «یک حقیقت» بودن هرگز تکراری و خسته کننده نمی¬شود و هر روز انگیزه¬بخش¬تر و مطمئن¬تر.

    وقتی روش و روال را یاد می¬گیری دیگر ترسی نداری، مثل استادکاری که می¬داند عیب کار کجاست و بدون دستپاچگی و داد و فریاد دقیقاً به سراغ همان نقطه می¬رود و مشکل را رفع می¬کند: در کمال آرامش و اطمینان، بدون حیرت و تعجب و کاملاً طبیعی و همراه با جریان رودخانۀ زندگی، بدون صرف انرژی بیهوده.

    وقتی ترس نباشد یعنی به خود (که همان خدای درون توست) ایمان داری و وقتی ایمان داری ترس¬ها از وجودت می¬ریزند درست مثل برگهای پاییزی و این چرخه همچنان ادامه دارد و ادامۀ آن مثل چرخش چرخ و فلک یکنواخت و تکراری و خسته کننده نیست بلکه مثل قطره قطرۀ آبی که به آرامی سنگ سختی را سوراخ می¬کند، اثر ماندگار می¬شود در وجودت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    احسان اله سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 3597 روز

    سلام به استاد عزیزم و به همه دوستان عزیزم

    نظر من در مورد کنترل ورودی های ذهنمون اینه که :

    ما باید کاری انجام بدیم که این اتفاق به صورت خود به خود رخ بده .

    و برای این که این اتفاق رخ بده ما باید عشق وعلاقه های واقعی مون رو پیدا کنیم.

    من خیلی سختم بود که بیام تو سایت و نظرات رو بخونم و به توصیه یکی از اعضای خانوده ام اومدم و نظر دادم و این در حالیه که من خیلی ادعا دارم که میخوام موفق بشم واقعیت اینه که من انقدر اشتیاق نداشتم که بیام توی سایت و همکاری بکنم و وقت بزارم تا به نتایج دلخواهم برسم.

    برای پیدا کردن این اشتیاق سوزان که ما رو خود به خود به هدفمون نزدیک میکنه یکی از راه حل هایی که به نظرم میرسه بررسی اتفاقاتیه که با رسیدن به هدفمون برامون رخ میده مثل لذت هایی که از رسیدن به این اهداف میبریم و مسیر هایی که بعدش میتونیم ادامه بدیم این مورد رو توی دوره قانون آفرینش استاد متوجه شدم و واقعا عالی بود.

    یا شکر گذاری نسبت به چیزهایی که داریم و مرتبط با هدفمونه و به ما اشتیاق رسیدن به مشابه و بیشتر اون رو میده مثلا اگه هدفمون سلامتیه شکر گذاری نسبت به همون اندازه سلامتی که داریم تا از داشتن سلامتی بیشتر اشتیاق بیشتری پیدا کنیم.

    اگر ما این موتور اشتیاق رو روشن کنیم رسیدن به اهداف که یکیش همین کنترل ورودی های ذهنمونه خیلی آسون میشه.

    از خداوند سپاس گذارم که استاد عزیز و اعضای سایت و نظر هاشون رو تو مسیر زندگیم قرار داده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    علی محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3884 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عباس منش دوست داشتنی که مثل یک هلو میمونه و دوست داری لپاشو بکشی

    تجربه من در رابطه با توجه به نکات مثبت و ماندن در احساس خوب اینه که اوایل فقط با گوش دادن به فایل های استاد میتونستم این کار رو بکنم و مدتی هم این کار رو کردم ولی دیدم خیلی از مواقع جایی که هستی نمیشه هندزفری رو بذاری تویه گوش ها و تمرکز کنی . تصمیم گرفتم نرم افزار to do reminder رو بر روی گوشی خودم نصب کنم و باور های درست رو داخلش تایپ کنم تا هر یک ساعت به یاد من بیاره چون ذهن من خیلی زود مسائل مربوط به باور رو فراموش میکنه. بعد از یک مدتی یک ایده دیگه به ذهنم رسید که بعد از نماز های یومیه بر سر سجاده لیست باورهای ثروت ساز رو تکرار کنم که خودش میشه 3 بار تکرار در روز . و واقعا خیلی احساس خوبی به آدم دست میده که بر سر سجاده این کار رو انجام بدی البته که برای تغییر باور باید در تمام طول روز این کار رو انجام داد ولی به دوستان پیشنهاد میکنم یکبار این کار رو انجام بدهند قطعا پشیمون نمیشن. و جدیدا یک ایده ی دیگه به ذهنم رسید و اون هم اینه که یک فایل تصویری از طبیعت زیبا با کیفیت صدا و تصویر HD که در آدرس https://www.aparat.com/v/JIiKT قرار دارد را دانلود کردم و روی فلش ریختم یا در تلویزیون یا در لپتاپ میذارم و با دیدن و شنیدن صدای زیبای طبیعت شروع به ساختن باور و توجه به نکات مثبت میکنم . خدا رو شکر با انجام همزمان تمام کارهای بالا احساسم خیلی خوبه ولی هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم تا باورهای مثبت که از قلب دوره بی نظیر راهنمای عملی دست یابی به رویاها استخراج کردم رو در وجودم نهادینه کنم.

    امیدوارم همین چند خطی که از تجربیاتم برای احساس خوب نوشتم برای دوستان مفید بوده باشه و تونسته باشم کمکی به گسترش جهان کرده باشم .

    ممنونم که به من توجه کردید . شاد باشید و به خواسته هاتون نچسبید چون وظیفه ی همه ی ما لذت بردن از همین لحظه است……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    هێژا مەهتابی گفته:
    مدت عضویت: 3267 روز

    خدایا ای خدای مهربان ای پروردگار من باز رحمان بودنت باز مهربان بودنت رو بهم نشون دادی باز زمانی که هی زور میزدم و نمیشد انقدر به در بسته میزدم که انگشتام خونی میشد اما در باز نمیشد گریان و ناراحت مینشتم بعد وقتی یک ندایی از درون بهم امید داد وقتی ایمانمو به صحبت های استاد حفظ کردم به این فایل هدایتم کردی ای پروردگار ای رب الارباب من به این جمله از این فایل نیاز داشتم وقتی به خواسته ای میرسی که برات بزرگ نباشه آره من این خواسته ام برام بزرگ بود به خاطر همین بود با این که روی قانون کار میکردم کلی نتیجه برام میومد بعدش وقتی میرسیدم به این موضوع هر چی فکر میکردم دلیلی براش پیدا نمیکردم همش میگفتم خدایا من با درک قانون به خیلی چیزا رسیدم پس چرا این مورد برام اتفاق نمی افته استاد نمیدونم شاید هم یادته توی قدم دوازدهم جلسه دوم که میگی دفتر ها پر کنید از موفقعیت های گذشته قبلش من به یک تضادی خوردم خیلی بهم سیخ میزد خ سرش خیلی عصبی شدم برای اولین بار انقدر حرص خودم دست و پام میلرزید داشتم دیونه میشدم بعدش همه چی رو رها کردم زنگ زدم به یکی از دوستان عزیز که واقعا دست خداست برام خیلی ارادت دارم خدمتش دو ساعت و نیم نشستم سر کوچه باهاش صحبت کردم چون هم فرکانسی هست هی من حرف بزنم اون بگه من ایده بدم اون ایده بده خلاصه یک حسی بهم گفت برو فایل چه زمانی به خاسته ام میرسم رو جستجو کن قبلا هم بارها گوش داده بودم این فایل رو اما نمیدونستم کجا به کارش بگیرم ما زدیم فقط توی کانال یوتوبت بود چون یادم بود این تیشرت قرمز رنگ رو پوشیدی آقا من گوش کردم و گوش کردم تا به این حرفت رسیدم وقتی به خواسه ای میرسی که برات بزرگ نباشه بعدش فکر کردم دیدم آره من اصلا نمیتونه ذهنم بپذیره این کار رو میتونه بکنه چون برام کار بزرگی هست یعنی هر چی رو دوره هایی که از سایت خریدم کار کردم کلی نتیجه توی جنبه های مختلف میومد اما این لعنتی نه خلاصه استاد وقتی توی این فایل به این جمله رسیدم قلبم باز شد مثل اون لحظه هست که تو وقتی به این نتیجه رسیدی که برای ثروتمند شدن باید این باور رو بسازی هرچقدر ثروتمندتر شی نزد خدا محبوب تر میشی باعث شد توی مسیر ثروت مالی قرار بگیری با این که توی همه جنبه های دیگه نتیجه گرفته بودی اما ثروت نه من دقیقا این جا پاشنه آشیلم بود توی همه جنبه ها حتی ثروت هم نتیجه گرفتم از کار های دیگه اما از طریق کار مورد علاقه ام نه چرا نه؟؟؟

    چون کارهای دیگه توی ذهنم قابل دسترس بود اما این کار نه به همین خاطر هرچی تلاش میکردم هرچی تمرکز میذاشتم نمیشد اما میدونی استاد چون از خیلی از جنبه ها نتایج خوبی گرفتم و کلی دوره از سایت شما خریدم میفهمم قانون چیه و انشالله به این خواسته هم میرسم و خبرشو میخونی چند روزه کار کردن روی کل دوره ها رو متوقف کردم شب تا صبح صبح تا شب فقط این فایل رو گوش میدم قربون این استاد ناب برم که خیلی کمکم کرده به خیلی از خواسته هام برسم قربون خدا برم که این استاد رو آورد که کمکم کنه یک همچین نکته با ارزشی توی فایل رایگان آخه

    ده دقیقه اول فایل چقدر ارزشمنده نگران خواسته نباش منتظرش نباش لذت ببر بهش میرسی برات بزرگ نباشه بعش میرسی آره همینه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    میلاد موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1755 روز

    سلام خدمت شما عزیزان دل❤️

    دوستان خیلی واسم جالبه امروز من داشتم همون فایل لایو استاد و اقای عرشیانفر رو میدیدم که راجبه کنترل ذهن در شرایط سخت و داشتن حال خوب در اون روز یا لحظه رو میگفت، و من که این فایل با اینکه چندین بار گوش کرده بودم این دفعه خیلی من رو به فکر فرو برد و انگار یه جوری توی اون مدار فرکانسی رفتم و امشب یه اتفاقی افتاد که دقیقا باید از اون اگاهیی استفاده میکردم و یه جورایی تکاملم رو برای ازمایش الهی طی میکردم که ببینم آیا این فایلی رو که امروز دیدی به قول استاد مثله یه اهنگ گوشش کردی یا نه واقعا میخوای از این آگاهیی هایه خالص و توحیدی استفاده کنی، اولش من خب یادم نبود و یجورایی شوک شدم گفتم خدایا چجوری من یادم رف این جلسه به این مهمی رو نرفتم با اینکه تعهد دادم که میام حتمی و خلاصه تو این فضایه ناراحتی و خود خوری رفتم که یه دفعه قلبم یه چیزی بهم گفت که اصن اشک در چشمام جمع شد، میلاد مگه تو این فایل رو امروز گوش نکردی پس چطوری بهش عمل نمیکنی ها، وقتی اینو حس کردم قلبم و بدنم غرق در ارامش شد و با اینکه سخت بود ولی آگاهانه سعی کردم که به نکات مثبت تمرکز کنم و احساسم رو خوب نگه دارم با اینکه میدونستم شاید سرزنش بشم که چرا این کار رو انجام دادم ولی قلبم میگفت عیبی نداره حالت رو خوب نگه دار تو بقیش با من، بعد هی نجوا میومد که الان خراب کردی کارو پسر دیگه تمومه و اینا، تو همین فکرا بودم یه لحظه یه حسه خوبی بهم دست داد که برم کامنت بزارم تو سایت و کامنت بخونم و وقتی واقعا خواستم آگاهانه که حالم رو خوب نگه دارم با چشم خودم هدایت کردن خداوند رو حس کردم و بشدت حال و هوام خوب شد و انگار خداوند پاداش این کنترل ذهنمو با همین حال خوب امشب بهم داد

    و خداوند رو سپاس گذارم که امشب تونستم آگاهانه ذهنم رو به سمتی که من میخواستم جهت بدهم

    خداوند هدایت گر، و پشت و پناه تان باشد❤️💫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    مهسا کریمیان گفته:
    مدت عضویت: 1091 روز

    بنام الله یکتا✨️

    با سلام خدمت استاد عزیز و همراهان دوست داشتنی

    درباره کنترل ورودی های ذهنی ی مثال که خیلی برای خودم جالب بود اینکه در شرایط کنونی که هستیم من وقتی به شعار های منفی و اعتراضات و اخبار منفی توجه کردم ب شدت تمام مسائل منفی از این قبیل در همون لحظه با شدت بسیار زیادی بهم نشون داده می‌شد جوری که دم در خونه ما با این تمرکز من به میدون جنگ تبدیل شده بود بعد با حال بد و نگرانی و استرس و احساس بد پر میشدم بعد با خودم تصمیم گرفتم که روز بعدش به نکات مثبت توجه کنم به آرامش… و وقتی کانون توجهم رو به آرامش بردم دقیقا اون شب هیچ اتفاق منفی رخ نداد و واقعا همه چی آروم بود این ی نمونه بسیار کوچیکی بود که با تمرکز به نکات مثبت و منفی اتفاق افتاد و برام خیلی جالب بود.

    و تجربه من در مورد کنترل ورودی های ذهنم هم عینا مطابق تمرکز به نکات مثبت و منفی عمل میکنه هر چی ورودی های ذهنم مثبت و شادی بخش و انرژی بخش باشه توی انجام کارهام توی احساساتم توی رفتار و برخورد اطرافیانم بازخورد مثبت و عالی میگیرم یعنی انقد تاثیر گذاره…به قول استاد هر چقدر تمرکزمون رو به روی نکات مثبت ببریم همون قدر هم احساس خوشبختیمون و آرامشمون بیشتر و بیشتر میشه

    در پناه الله یکتا باشید🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: