این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
تجربه ی من از کنترل ذهن به صورت کاربردی این است که بیکار نباشیم. بخصوص در اوقاتی که تجربه ناخو شایندی را از سر می گذرانیم. بسیار مهم است که بگردیم و لیستی از کارهای قابل اجرا را تنظیم کنیم، روی کاغذ یا در ذهن.
در سایر اوقات هم من که اهل تماشای تلویزیون نیستم و نمی تونم از صداش هم فرار کنم، با صبوری خودم رو مشغول کاری می کنم تا توجهم را منحرف کنم.
خواندن کامنتهای سایت ، بخصوص کامنتهای لایک شده واقعا آدم رو از مدار پایین می کنه و می بره در مدار آگاهی. یکی از بهترین کارها برای ما جویندگان طریق حقیقت و قانون، همین کاره.
حرف زدن با خداوند جبران تنهایی ماست که احتمالا گوش شنوایی برای حرف هایمان پیدا نمی کنیم.
و خواب.. گاهی خواب که جلوی ورودی های رو می گیره راه خوبی برای کنترل ذهن است.
درمورد سوالی که مطرح کردین باید این توضیح و تجربه رو بدم که من یک مغازه فست فود دارم توی شهر بیرجند البته شاید از لخاظ مکانی جای خوبی نباشه معمولا من توی مغازه ام آهنگ میزاشتم که متن بیشترشون منفی بود ولی از وقتی که با استاد عباس منش آشنا شدم بیشتر voice هاشون رو گوش میدم و توی مغازه ام میزارم جالبه نمیدونم چرا وقتی صحبت های استاد رو گوش میدم تو مغازه مشتری هام اون روز خیلی بیشتر میشن به نظرم اینم جزو همون ورودی هایی میشه که وارد ذهنمون میکنیم…
اینکه میگین شاید از نظر مکانی جای درستی نیست، ی باور تضعیف کنندست. موفقیت و ثروت تابع هیچ عامل بیرونی نیس. اصلا مکان کسب وکارتون و حتی کوچیک و بزرگ یودن مغازتون هیچ تاثیری روی مشتریان و درامد شما نداره. فقط باورهاتونه که مشتریان و میزان درامد شمارو تعیین میکنه. پس باورهای خوب بسازید و با تمام وجود روی خودتون کار کنید.فراوانی رو فراموش نکنید.استاد تو فایلای رایگانم ضحبت کرده در موردش
سلام خدمت هم خانواده های عزیزم و سلااااامی گرررررم خدمت استادِ عزیز تر از جانم ک خدا رو با وحی های منزلتون شناختم
من نزدیک ب یک ساله ک با گروه تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم و اینو بگم ک تا زمانی ک نخواستم تغییر کنم هیچ گروهِ تحقیقاتی یا هیچ آشنایی با قانونِ جذب نداشتم و تنها زمانی هدایت شدم ک تشنه ی هدایت شدم
اوایل ک با گروه تحقیقاتی آشنا شدم فایلهای انگیزشی رو گوش دادم و کلمه ب کلمه نوشتمشون و حس پرواز داشتم این در صورتی بود ک فایل انگیزشی استادو من چند ماه قبل از اینکه باهاشون آشنا بشم گوش دادم و فقط خوشم اومده بود ولی نمیدونستم ک کیه کِ داره اینجوری صحبت میکنه و فک میکرد سید حسن آقا میری هستن و بعد ک آشنا شدم باهاشون تازه فهمیدم ک ایشون استادِ عزیزم هستن
بعد از اینکه فایلای انگیزشی رو گوش دادم و فایلای رایگانِ دیگه ای رو ک توی سایت بود از اعتمادِ ب نفس و سه برابر کردنِ درآمد در یک سال ووووووووو خیلی مصمم شدم ک روانشناسی ثروت یکو بخرم و روی خودم کار کنم روزی چند ساعت روی خودم کار کردم و در حینِ اینکه روی خودم کار میکردم تونسته بودم مابقیه فایلارو هم خریداری کنم و تقریبا همه رو ب شکلِ معجزه آسایی خریدم و شرایط فراهم شد ک بتونم اونارو خریداری کنم اینقدر انرژی داشتم همه رفقا رو گذاشتم کنار تلوزیونو گذاشتم کنار رفت و آمدو با افراد منفی کنار گذاشتم توجهی ب اتفاقات بد نمیکردم جایی میرفتم از قبلِ رفتن با این باور ک جایِ پارک واسه من هست میرفتم و همیشه بود همیشه با این باور چراغ واسه من سبزه میرفتم و همیشه میرسیدم سبز میشد و یا وقتی ازشون میگذشتم زرد و قرمز میشد اینا زمانی بود ک من یِ کارمند بیشتر نبودم زندگی زیاد خوبی نداشتم با همسرم و بچه هام و شروع وقتی شروع کردم ذهنمو در مورد همه چیز کنترل کردم همه چی عالی شده بود هر حرفیو نمشنیدم هر جایی نمیرفتم فقط جایی بودم و چیزی میشنیدم ک بهم احساس خوبی میداد و همه چیز از زمانی ک روی افکارم کار کردم و ورودیشونو کنترل کردم خیلی عااااالی پیش میرفت تا اینکه فایلهای معرفیِ روانشناسی ثروتِ3 رو استاد معرفی کردن من از خوشحالی داشتم بال در می اوردم اینقدر ک لحظه شماری کردم ک این فایلا رو استاد بزارن و من بخرم زمانی ک این فایل روی سایت گذاشته شد شرایطِ مالی خوبی نداشتم ولی خیلی دوست داشتم بخرمش و بخاطر باور منفی ک من داشتم ک جز فروختنِ وسایلِ خونه راهِ دیگه ای نیست در صورتی ک این فقط باورِ من بود و باعث شد من گوشی لپ تاپ و ال ای دی ربا یکم طلا بفروشم تا این بسته رو خریداری کنم خلاصه خریدم اصلا ناراحت نبودم بخاطر فروختنه وسایل چون ایمان داشتم ک بسته های آموزشی استادو اصلا نمیشه قیمت گذاشت اینقدر ک این بسته ها خوب و عالی هستن و هر کسی رو ب هر جایی ک بخواد و باور داشته باشه میرسونه
فک میکنم اردیبهشت ماه ک من این بسته رو خریداری کردم و شروع کردم ب گوش دادن و استاد گفته بودن هر فایلی رو حداقل 5 بار گوش بدید و من شاید هر فایلی رو نزدیک ب 20 بار گوش میدادم اینقدر ک بهم انرژی میداد مخصوصا فایله 2 رو بگذریم اینقدر روی افکارم کار کردم ک بهم انرژی داد ک من کارمندی رو کنار گذاشتم و توی زمینه کاریم ی شرکت رو اجاره کردم تا زمانی ک روی افکارم کار میکردم شرکت خیلی خوب کارش پیش رفت درآمد فوق العاده روابط عالی با همسرو فرزندان و سلامتی کامل ک من در طول این یکسال تا زمانی ک روی خودم کار کردم حتی یِ دونه قرص هم نخوردم این در صورتی هستش ک قبلا هفته ای چنتا قرص مصرف میکردم ولی دوستانِ عزیز و استادِ خوبم این بهشتی ک من با افکارم ساخته بودم از اهدافم ک نوشته بودم از عکسهای زیادی ک جزء رویاهام بود تهیه کردم ودر یک جعبه گذاشته بودم و هر روز صبح بهشون نگاه میکردم و پر انرژی و با انگیزه بودم از روابط خوب و سپاسگزاری بخاطرِ لحظه لحظه زندگیم تا زمانی دوام داشت ک من داشته هامو دیدم و روی خودم کار میکردم از وقتی دیگه روی خودم کار نکردم اون بهشت ب جهنمی تبدیل شد ک من زندگیم از هم پاشید از زنم جدا شدم شرکتی ک اجاره کرده بودم ب مشکل خورد و نزدیکه 100 میلیون بدهی دارم
بارها و بارها از استاد شنیده بودم ک تا زمانی ک ورودی های ذهنتونو کنترل کنید و روی خودتون کار کنید اتفاق و شرایط خوب پیش میره و وقتی کار نمیکنید همه چیز آرام آرام بدتر از قبل میشه و شد چیزی ک من از حرفای استاد باور نکردم
دوستانِ عزیزم و هم خانواده های مهربونم همه چیز زمانی تغییر میکنه ک ورودی هاتونو کنترل کنید و این باااااااااااااااااااااااید در لحظه لحظه زندگیتون باشه تا زنده ایدواسه یک روزو دو روز و یکسال نباشه و گرنَ همه چیز برمیگرده و بدتر از قبل میشه
همه چیزِ زندگی ب ذِهنِ ما بستگی داره هر چیزی رو باور کنی و بدست اوردنشو دور نبینی احساسش کنی خیلی زود بدست میاد همونجوری ک استادِ عزیزم گفتن ولی اگه همیشه کنترل بشه من بهشتی رو تجربه کردم ک نگو و الان جهنمی واسه خودم درست کررررردم ک نگو
بابت این چیزایی ک نوشتم عذر میخوام چکن بارِ منفی زیادی توش بود ولی دوست داشتم ک دوستانم بگم ک اگه نمیرسید ب خواسته هاتون و یا دارید ب عقب میرید ی سری ب درونِ خودتون بزنید چون همه چیز ب خودمون و درونِ خودمون بستگی داره و هیچ عاملی در بیرون از ما اثری ندارد
خییییییییییییییییلی خوشحالم و شاکر خداوندم ک خانواده ای مثِ شما خواهر برادرای گلم دارم خیلی خییییییییلیییییی سپاسگزارم ک استادی مثِ شما استاد عباس منش دارم و امیدوارم ب لطف خدای مهربان و در پناهِ خدا این رسالتتونو ب آخر برسونید و بهترینارو برای استادِ عزیز تر از جانم ک طعم زندگی رو ب من چشوند خواهانم همه چیز از نوعِ بهترینش مثلِ خوده شما ک بهترینی
در پناهِ الله یکتا شاااااااد باشید ساااالم باشید ثروتمند باش و سعادتمنده در دنیا و آخرت
ببخشید اگه متنم زیاد و بار منفی توش بود و نمیدونم حرفام واقعا ب سوال مسابقه ربط داشت یا ن ؟ ولی میخواستم بگم راهی ک من رفتم عالی بود تا زمانی ک روی خودم و ورودی های ذهنم کار میکروم و همه چی تو دستم تا اینکه از خودمو وحی های منزل استاد دور شدم و تکیه کردم ب اطرافیانمو عقلم
من هررروز فایل قانون آفرینش رو گوش میدم و به تمریناش عمل میکنم…
عاشقشم کلمه کلمه ش رو حفظم ولی بازم هر بار یه ﭺیز جدید یاد میگیرم
متلا.: خیلی وقت بود یه نفر تو زندگیم بود که واقعا دوسش نداشتم.. و هر بار ازش میخاستم خارج شه از زندگیم اینقدر ابراز ناراحتی و التماس میکرد که نمیتونستم نه بگم
ولی وقتی طبق دستور استاد به خوب وبدش توجه نکردم وفقط فرد ایده آلم رو تصور کردم…. براحتی و بدون هیﭺ دردسری از زندگی من خارج شد.
اون روز بارها خداروشکر کردم وقانون رو با تمام وجود حس کردم
ورودیهای ذهن خیلی مهمن انگار یه جوراییی همه ی شرایط تحت کنترل ما هستن.
من مدرس زبان هستم و خصوصی درس میدم.گاهی شاگردام دیر پرداخت میکردن یا یه مشکلی پیش میومد کلاسا رو نصفه رها میکردن که درآمدم رو دﭺار نوسان میکرد.
طبق قانون تضاد فهمیدم که شاگردان تروتمند و علاقمند بزبان میخام و الان دوتا شاگرد جدید با همون مشخصاتی که میخاستم به شاگردای قبلیم اضافه شدن.خدایا شکرت.
م هرشب نکات متبت روزم رو مینویسم و یک سناریو برای فردا
گاهی این سناریو براساس واقعیت روز زندگیم هست و گاهی یک روز رویایی و قشنگ که دوس دارم داشته باشم.بستگی به حس و حالم داره.
فردا شب که سناریو زو ﭺک میکنم… گاهی میبینم دقیقا همون که نوشتم برام اتفاق افتاده.خیلی لذت بخشه.
یه جوراییی شدم پلیس افکار خودم.
تا فکر منفی میاد سراغم فورا ذهنم رو برمیگردونم و به ﭺیزایی که دوس دارم توجه میکنم.
ﭺند روز پیش برای خرید بلیط یک سفر خارجی از طریق لینک ارسالی آژانس مبلغ 5 میلیون واریز کردم.بمحض اینکه خاستم شماره پیگیری رو یادداشت کنم صفحه رفت و پیام Oh my god اومد. همون لحظه هم اس ام اس بانک مبنی بر برداشت پول برام رسید .قلبم ریخت…
تماس گزفتم با آژانس که اعلام کنم مشکل رو… ولی پاسخ نمیدادن. ذهن منفی من شروع کرد به داستان بافی…
مخصوصا که او آژانس زیاد هم معتبر نبود.
امایک لخظه بخودم اومدم و گفتم همه ﭺی سرجای خودشه.. نگران نباش.
از کنار لب تاب بلند شدم و خدم رو با کار دیگه ای مشغول کردم و فقط سعی کردم خودم رو تو اون مناظر زیبای کشور مقصد تصور کنم که دارم با دوستان لذت میبرم.
بعد از 10 دقیقه از آژانس تماس گرفتن که پرداخت شما تبت شد و بلیط و ویزای شما صادر میشه.
نمیدونم ﭺه مشکلی پیش اومده بود …مهم هم نیست. .فقط خوشحال شدم… و باز فهمیدم که قانون توجه به نکات متبت و بی توجهی به نجوای شیطان واقعا ج میده.
خلاصه که استاد عزیزم… احساس میکنم زندگیم افتاده رو غلتک و داره باسرعت جلو میره… فقط بدلیل تغیییر باورهام و نگرش متبت به همه ﭺیز و همه کس.
ایمان دارم به این قانون و خداروهر لحظه شکر میکنم که این قوانین رو گذاشته تا بتونیم بر زندگیمون مسلط بشیم و هدف خلقت که پیشرفت جهان از طریق رسیدن به خواسته هامون هست رو بر اآورده کنیم.
با سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان گرامی هم مدار پر انرژیم. از استاد عزیز بخاطر این مسابقات عالی که باعث توجه بیشتر ما به قانون و باورسازی دسته جمعی که یک سینرژی جمعی ایجاد می کنه بسیار سپاسگذارم. استاد عزیز اونقدر ازتون درس گرفتم در این یک سال که همراه سایتتون هستم که نمی دونم چطور اونها رو در جملاتی خلاصه کنم که هم مفید واقع بشه و هم سودمند برای همه دوستان عزیز.
از وقتی که قانون رو یاد گرفتم که اصل و پایه اون هماهنگی با خود است، هر روز و هربار سعی کردم راهکارهای جدید و پر کاربردی رو برای داشتن حس خوب امتحان کنم. خوشبختانه این راهکارها به قدری مفید واقع شدند که با قدرت می تونم به همه شما دوستان عزیزم اونها رو توصیه کنم. من در کنار دوره های استاد همه کتاب هایی که معرفی می کردند، رو مطالعه می کردم و همه تمرینات اونها رو هم انجام میدادم تا بقول استاد بتونم نتایج رو بصورت عملی در زندگیم ببینم. تمرکز روی نکات مثبت زندگی یکی از مهم ترین اصول برای داشتن احساس خوبه که همه ما می دونیم و می دونیم این اصل برا هماهنگی ذهن که مدام در حال گریز بر نکات منفی و روح ما که آگاهی مطلقه تا چه اندازه مهمه.
وقتی کتاب گفتگو با خدا رو مطالعه کردم و مجددا آموزش های استاد رو پیگیری کردم آگاهی های بسیار بیشتری به من داده شد و تونستم تمرینات رو بهتر انجام بدم. استاد میگن وقتی میخاید کاری انجام بدید با استفاده از اهرم رنج و لذت و گفتن و نوشتن دلایلتون برای انجام اونکار و همینطور تمرکز بر اینکه اون کار چه نتایج خوبی می تونه برای شما به همراه داشته باشه، انگیزه خودتون رو افزایش بدید تا بتوانید با اشتیاق بیشتری و انتظار نتایج مثبت زیادی اونکار رو انجام بدید. توجه به نکات مثبت هم از این قاعده مستثنی نیست وقتی ما می دونیم چرا و به چه دلیلی باید به نکات مثبت توجه داشته باشیم خودبه خود اینکار رو ناآگاهانه و آگاهانه انجام می دیم.
اما در هر مقوله ای توجه به نکات مثبت با شیوه های متفاوتی می تونست انجام بگیره که من همه تمریناتی رو که برام مفید بوده براتون لیست می کنم. از هر تمرین نتایجی رو که گرفتم هم می نویسم تا بدونید این تمرینات تا چه اندازه سودمند و مفید می تونه واقع بشه.
1- یکی از مهم ترین کارهایی که از روز اول آشناییم با استاد مرتب انجام میدم نوشتن سناریو روزانست. این سناریو روزانه را با تمرین تقسیم کار با خدا تلفیق کرده بودم و هر روز صبح بجای اینکه این تمرینها رو جدا جدا انجام بدم و وقت زیادی ازم بگیره سناریو و تقسیم کار رو با هم انجام میدادم. وشتن سناریو و تقسیم کار رو به شیوه انجام میدادم که ل برنامه روزانم رو در بر می گرفت ر واقع هم مشخص می کردم که چه کارهایی من باید در طول روز انجام بدم؛ هم کارهایی رو که از خدا درخواست می کردم برام انجام بدم می نوشتم و بخاطرشون شکرگذاری می کردم و هم این نوشتن به کارهای روزانم نظم خاصی میداد و هر روز شاهد رشد و پیشرفت های کاریم بودم به نحوی که خیلی خوب می دونستم هر روز میخام چیکار بکنم و چه هدف هایی برام اولیت داره. در پایان روز سناریوم رو مرور می کردم تا بررسی کنم که آیا همه کارها رو منظم انجام دادم، بخاطر نتایج و نشانه هایی که دریافت می کردم شکرگزاری می کردم و همینطور از خدا برای کارهایی که برام انجام داده بود بی نهایت شکرگذاری می کردم.
به این ترتیب من تمرین سناریو، شکرگذاری ، تقسیم کار با خدا، هدف های روزانه رو با هم تلفیق می کردم و در نهایت توجهم کامل روی اهدافم بود و هیچ چیزی نمی تونست برنامه ها رو بهم بزنه این خیلی انرژی و حس خوبی بهم میداد. هر وقت نتیجه ای کسب می کردم و نشانه یا الهام و حتی ایده های عالی از خداجون دریافت می کردم یاداشت می کردم . این مساله باعث رشد خیلی زیادی در من شد.
از مهم ترین نتیجه این تمرین این بود: در شروع کسب و کارم با استفاده از تکنیک بارش فکری که کامل توجه رو به سمت هدف ها میبرده و ادغام این روش با پرسش های کوانتومی بود، تونستم کسب و کارم رو راه اندازی کنم. در این مسیر هر روز با نوشتن سناریو می دونستم برای رشد کارم باید چیکار کنم. اخر هفته ها اهداف هفتگی رو به همین شیوه تعیین می کردم. یک انرژی بسیار زیاد می گرفتم و هفتم رو با این روش مدیریت می کردم. شاید خیلی ساده بنظر برسه اما با قدرت میگم هر کس بتونه این تمرین سرو با ایمان قلبی به خدا و قانون و داشتن باورهای درست انجام بده واقعا زندگیش زیرو رو میشه. زندگی من بسیار عالی شده از وقتی که بارهای سنگین نگرانی و استرس کارها، نگران نتیجه بودن، نگران شکست خوردن، نگران نداشتن وقت کافی بودن، و همه اینها رو با تمرین انجام داده روی دوش خدا میزارم و بجای اونهمه افکار منفی شکرگذاری می کنم، باورهامو یاد آوری می کنم، منتظر نتایج خوب می مونم، و از همه مهم تر هر روز ایمانم به خدا بیشتر میشه.
جالبه دوستان من از دوران دبیرستانم همیشه و هر روز برنامه داشتم، همیشه هدف داشتم اما هیچوقت نمی تونستم توجهم رو روی نکات مثبت کامل بزارم و برنامه هامو خوب پیش ببرم اما از وقتی با تمرین تقسیم کار با خدا ایمانم رو رشد دادم هر روز با قدرت بیشتری پیش میرم. در گذشته برای خیلی از کارهام خودم رو وابسطه به دیگران و عوامل خارجی می دونستم و همیشه سعی می کردم راه حل ها همرو بدونم و نتیجه کار کامل جلو دستم باشه تا اقدام کنم همین مساله باعث دلسردی و ناامیدی من در یک جاهایی از مسیر میشد. اما الان با تمرین تقسیم کار با خدا کامل این مساله برام حل شده کامل کامل می دونید چرا چون چند تا باور خیلی عالی و قدرتمند ساختم که میخوام شما هم اونها رو بسازید. اما بخاطر داشته باشید وقتی می تونید یک باور بسازید که بهش ایمان قلبی، یقین داشته باشید و هر روز تکرارش کنید و نتایجش رو تایید و تحسین کنید. خب بزارید براتون بگم:
الف- اولین و محکم ترین باوری که من ساختم توحید و یگانگی الله بود که از استاد یاد گرفتم. هر وقت افکار منفی میاد سراغم به خودم میگم مگه استاد نگفت ب خدا اعتماد کن، عوامل خارجی رو از ذهن و زندگیت حذف کن، بگذار نتایج کم کم خودشونو نشون بدن و تکاملت رو طی کن، شرک نورز به خدای خودت فقط و فقط به خدا تکیه کن و ازش توقع داشته باشد از خدای خودت و جهان قانونمندت متوقع باش تا نتایج خودشونو نشون بدن.
وقتی کتاب گفتگو با خدا رو خوندم این باورم بسیار قوی تر شد به شکلی که واقا خودم رو با خدا یکی می دونستم واقعا یکی می دونستم. وقتی تجربه تازه بدست میاوررم به خودم میگفتم خداجون از این تجربه لذت بردم خوشحالم که با هم تجربش کردیم. حضورش رو همه جا کنارم حس می کردم. الهامات رو آنچنان عالی دریافت می کردم که اگه بخوام نتیجه هارو بهتون بگم واقعا مثل معجزه می مونن. تو خواب بهم الهام میشد. حتی تو خواب از قانون استفاده می کردم. یکدفعه و خوابم که توجه منفی می کردم حتی تو خواب به خودم میخندیم میگفتم ای انار توجه منفی نکن.
دوستان من خیلی وقتها تمرینات و باورها رو تلفیق می کردم. کتاب های استاد رو کامل مطالعه می کردم هر کتابی میگفتند همون لحظه پی دی افش رو دانلود می کردم و با همون جلسه اموزشی مطالعش می کردم که اگاهی هام تکیل بشه و باورهام قدرتمندتر.
استاد تو یکی از فایلهاشون گفتند که افراد میاند قانون رو با گفته های من مقایسه می کنندو تلاش می کنند با حرف های منفی پشت سر من قانون رو نقض کنند ولی قانون یک اصله در جهان و اینکه من اون رو به شما بگم یا کسه دیگه ای فرق نمیکنه قانون یکیه. وقتی کتاب ها رو می خوندم، نتایج دوستان رو خیلی قدرت می گرفتم و باورهام نسبت به حرفهای استاد هم قدرت می گرفت خیلی قوی تر میشد.
باور به توحید بهم ارامش میداد که با ایمان پیش برم و نگران نتایج نباشم. همونطور که کتاب گفتگو با خدا میگه ما در جهان دو انتخاب بیش تر نداریم اینکه بین نیروی قدرت بخش عشق و نیروی ویرانگر ترس کدوم رو انتخاب کنیم. اختیار انسان اینجا خودشو نشون میده، هر فرد خودش انتخاب می کنه که با عشق پیش بره یا اجازه بده ترس ها هیجان و انرژی مخرب ایجاد کنند. ترس و عشق هر دوشون انرژی و هیجان ایجاد می کنند و من می دونم که انرژی در مقیاس بزرگ می تونه به ماده تبدیل بشه و نمود فیزیکی پیدا کنه. همین یک اصل ساده واقعا باورهامو قدرت بخشید. هر بار که ترس می خواست من رو متوقف کنه بهش حمله می کردم و به خودم میگفتم ببین ترس عزیز جهان من قانونش عشق، پروردگار من عشقه، هستی من عشقه و تو در زندگی من جایی نداری. من با عشق پیش می رفتم دوستان. برای اینکه عشق وجودم بیشتر و بیشتر بشه تمرین های زیر رو انجام میدادم
خدایا شکرت که فقط از تو خواستم وفقط تو اجابت میکنی و داشتن تو بس برای همه چی
داستان اول
اینجوری که با خودم فکر کردم فکر کنم 1 سالی میشه ,که توسط دست خدا ,(استاد عباس منش )وارد این مسیر که شدم ,تمام دوست نداشتن بابام کاملا محو شده بود ,تمام نجواهایی که میگفت بابا بد,از بین رفته بود ,براش گل میخریدم ,بیشتر روز من پیشش بودم ,تازه میفهمیدم بابام چقدر فوق العاده است,چقدر فهمیدم افکار خودم بود که باعث شده بود ,بابا رو دوست نداشته باشم ,فهمیدم چقدر غذا خوردنش و دوست دارم و چقدر خوشمزه غذا میخورد ,اخرین خواستگار که همین 2 هفته پیش اومد ,بلند گفتم ,الان که بابای خودم هست,میخوام خودش باشه(چقدر خوشحالم که این و گفتم و سرمستم ) ,چقدر خوشحالم چقدر ارامم و خدا را هزاران مرتبه شکر میکنم .
ولی قبل از این یک سال همه چیز متفاوت بود ,حتی دریغ از یک نگاه محبت امیز من به بابا ولی در این یکسال به لطف الله همه چیز تغییر کرده بود و سپاسگزار خداوند هستم به خاطر هدایتم به این مسیر و به خاطر دستی چون استاد .
روز اخری که بابا رفت بیمارستان ,بالاخره گلچین اهنگ هایی که دوست داشت و براش گذاشتم با اینکه همیشه یادم می افتد ولی میگفتم بعدا,ولی اون روز همه کارهام و گذاشتم کنار و به احساسم گوش دادم و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم ,که الله هدایتم کرد,چون این یکی از مهمترین کارهای زندگی من برای بابا بود ,و بابا نشست از اول تا اخر همه اونگها باهاشون خوند,و من خیلی خوشحالم که روز اخری که خانه بود این کار و به لطف الله انجام دادم
الان 13 روز که بابا برگشته به زندگی اصلیش ,و در ارامش و سلامتی کامل
بچه ها نمیدونم از کجا ی احساسم شروع کنم,اول بگم وقتی خبر برگشت بابا به جایگاه اصلیش رو شنیدم سجده شکر به جا اوردم چون تمام وجودم احساس میکرد که بابا ازاد و راحت و در ارامش,,وقتی رفتیم بیمارستان همه گریه , میکردم ,رفتم تو حیاط بیمارستان چمران ,حدود نیم ساعت پیاده روی کردم ,در حالی که بقیه خواهر و برادرهام ,توی سالن,توان ,وایسادن روی پاشون هم نداشتن ,چه برسه به پیاده روی ,اون پیاده روی و صحبتم با خدا ,از لحظات ناب زندگیم بود ,عروسمون اومد گفت نازی کجایی تو,من هم خندیدم و گفتم خوبم ,و با تعجب در حالی که تمام صورتش پر از اشک بود من و نگاه میکرد. و اون ارامشم به لطف الله بود و اینکه فقط روی خودش حساب کردم
,استاد فایل بی انتها هستیم و قبلا خیلی گوش داده بودم و تو وجودم رفته بود که همه ما الان تو مهمونی هستیم و فقط باید لذت ببریم و همه بعد از مرگ به زندگی اصلی برمیگردیم ,بعد از 1 روز برگشت بابا به جایگاه اصلیش ,با خودم فکر میکردم ,تغییر باورها ت و باید موقعی که در موقعیت خاص قرار میگیری بینی ,باید عکس العمل هام و بررسی میکردم ,تا ببینم چقدر درونم تغییر کرده,وقتی دارم عکس العمل هام و بعد از برگشت بابا به جایگاه اصلیش بررسی کردم ,خندم میگیره و سرمست و شکرگزار خداوند هستم بابت تمام اگاهیهایی که به من داده و باعث ارامشم در این زمان شده ,بچه ها اصلا درون درونم,احساس فقدان و اندوه از دست دادن بابا نیست,یا اینکه احساس کنم واو یه پشتیبانی و از دست دادم ,شاید باورش سخت باشه ,ولی احساس میکنم ,خیلی بیشتر از قبل به بابام نزدیک شدم ,خیلی نمیتونم , براتون واقعا وصف کنم .و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم
بچه ها وقتی تمام اطرافت همه فاز غم و اندو ه و منفی هستن از حرف هایی که میزنن که ازدواج نکردی و بابات ندید و از این حرف های پوچ ……………و تااااااااااااااااااا گریه مامانم که تا الان فقط از ش قدرت و صبر دیده بودم ,فقط بیدار بودن حس درونت که خداوند و هماهنگی با درونم و صحبت با خدا میتونه من یا هرکسی و از این موقعیت عبور بده ,و خدا رو شکر میکنم که این همه تعهدم برای تغییر باورهام و تلاش شبانه روزم ,در چنین موقعیتی عملکردی عالی و بینظیر به لطف الله داشتم,
مراسم هفت بابام ,همه داشتن گریه و ناله میکردن ,من وایساده بودم فقط نگاه میکردم و باورتون نمیشه که چقدر درونم احساس شادی و خوشحالی داشتم ,و خودم خندم میگرفت ,و از اینکه توی اون موقعیت و مکان با اون جو و فضا ,یک چنین احساسی در درونم بود ,که به لطف الله و قرار گرفتنم در این مسیر توحیدی ,چون بشدت روی باور توحیدیم سعی میکردم و میکنم که کار کنم و خوشحال و مشعوف بودم که تلاشم جواب داده و تازه من اول راه هستم در این اقیانوس بیکران ,تغییرات باورها ,و حتی هنوز من پام به لب ساحل هم نرسیدم و در مسیر خشکی به سمت اقیانوسم هنوز .
بچه ها با اینکه تمام ,خواهر و برادرهام ازدواج کردن ,البته به غیر از خواهر کوچیکم و حتی مادرم که از نظر همه یک زن قدرتمند و صبور و فو ق العاده است , فوق العاده بی تابی میکردن ,و این ارامشم و خوشحالیم و با سجده شکر از خداوند سپاسگزاری میکنم ,و باورتون نمیشه ,خوب تا هفتم خانه ما خیلی رفت و امد بود,وبعضی از شب ها که میشیتیم ,دور هم با بقیه ,من حتی دنبال سوژه بودم برای خندیدن , وهمه از ته دل میخندیدن ,و یکدفعه یکی اون وسط ها میگفت ,نخندین بده ,من هم میگفتم ,اگر بابای من ,اتفاقا همه باید خوش حال باشیم چون به زندگی اصلیش برگشته ,و من به همشون میگفتم گریه کردن و ناراحت بودن ,مسخرست ,بابا ,الان به جای اصلی که بود برگشته,و بابا رسالتش و انجام داده ,حالا ما باید به فکر رسالتی که باید انجام بدیم باشیم ,لباس مشکی پوشیدن واقعا چه معنی میده ,و ناراحت بودم گریه کردن ,غصه خوردن ,به غیر از اینکه وارد فاز منفی بشیم ,و ایمان دارم بابا خیلی خوشحال و سرمست و شاد ……………………..
وقتی بقیه گریه میکردن,ذهن منطقیم میگفت ,تو هم باید میگفت باید گریه کنی ,ولی من درونم ارام و خوشحال بود ,و احساس نزدیکی بیشتری که به پدرم داشتم برام از همه چیز جالب تر بود.و یاد حرف استاد میفتم که میگفتن , من هم خیلی مقاومت داشتم, و با خودم میگفتم ,نازی این همون مقاومت است ها
استاد من هم پدرم لر بود و وقتی در فایل ها از پدرتون تعریف میکنید ,برام کاملا قابل درک بود ,و وقتی میگفتین ,پدرتون بهترین کاری که میتونست براتون انجام داده,یا اینکه دیگه پدرتون و دیگه مقصر اتفاقات زندگیتون ندونستین ,و حرفهایی دیگه ای که در مورد روابطتون با پدرتون گفتین تک تکشون انگار مشکلات من بود و حلش و از زبان شما میشنیدم ,در تمام دوره هایی که در مورد پدرتون در هر فایلی صحبت کردین , وخدا رو هزار و هزاران مرتبه شکر میکنم ,که این تغییر و تحول در روابطم با بابای مهربانم از یک سال پیش برام ایجاد شد ,و لذت داشتن رابطه فوق العاده ای با بابا مهربونم و فوق العاده ام رو تجربه کردم.
خداجونم سپاسگزارتم برای تعهدم به نوشتن یک کامنت دیگه
سلام استاد عزیزم و مریم جانم
استاد من دیشب میخواستم جواب دوتا سوالی که کردید رو بدم اما گفتم یه کم از کامنتارو بخونم بعد بنویسم ( البته من نگفتم حسم گفت :)
کامنت میخوندم و نکته هایی ک بچه ها میگفتن رو نوشتم یهو دیدم چه گنجی شد گفتم بزار این گنجمو در اختیار بچه ها هم بزارم :)
من تیکه هایی از متنای بچه ها رو نوشتم برای خودم و بعضی از جاها هم خودم اضافه کردم برای اینکه برای خودم داشتم مینوشتم :)
1. همه چیز دست خودمه
پس افکارم و کنترل افکارمم دست خودمه
اینکه من اینستا ندارم چون خودم خواستم که نداشته باشم
اینکه من تلگرام و واتس آپ ندارم چون خودم خواستم که نداشته باشمشون
اینکه من متعهدم به رابطه م دلیلش اینه که خودم خواستم که متعهد باشم
اینکه من 60 روزه متعهدم به انجام ندادن یکی از پاشنه های آشیلم برای اینکه خودم خواستم که اون پاشنه آشیل رو حلش کنم
اینکه من دارم کامنت مینویسم بدون اینکه خودمو اذیت کنم بخاطر اینه ک خودم خواستم
پس موضوع مهم خودمم که باید بخوام یه کاری رو انجام بدم یا ندم و وقتی بخوام حتما میتونم
نتونستن بخاطر نخواستنِ خودمه
2. درست کردن فایلای صوتی با صدای خودم به صورت تاکیدی ، دستوری و یا اینکه تلنگری باشه به خودم برای کنترل کردن ذهن و احساسات و ورودی هام
توی این فایلای صوتی از جملات استاد استفاده میکنم از نکات کلیدی کامنتای بچه ها و تمرینا و کارایی که باید انجام بدم
مثلا فایلی با صدای خودم برای کنترل خشمم
فایلی برای کنترل نگرانی هام در مورد اون موضوعی که پاشنه آشیل منه مثلا فرزندم
فایلی برای کنترل ورودی هام که تاکید کنم چطوری باید اینکارو انجام بدم یا اگه نتونم کنترل کنم ورودی هام رو چه اتفاقاتی ممکنه بیفته
فایلی برای کنترل ذهن موقع دلسوزی یا احساس گناه یا اشتباه انجام دادن کاری که ذهن شروع میکنه به حرف زدن
و این فایلا رو توی پوشه خاص ذخیره کنم تا به صورت تکرار گوش کنم هر موقع به هرکدومش که نیاز داشتم
3. تمرین سکوت و تنهایی
آگاهانه دور ماندن از دوستان و نزدیکان
نوشتن تمرین سکوت و تنهایی در لیست کارهای روزمره
4. راه کنترل ورودی های ذهن چشم و گوش و زبانه و اگر این 3تا رو در محیط درست قرار بدیم اتفاقات فوق العاده میفته
مثلا همنشینی نکردن با افراد نامناسب که باعث میشن این 3تا مورد از کنترل خارج بشن
5. تعهد
آیا تعهد میدی که با تمام توانت ورودی هات رو کنترل کنی ؟
6. طی کردن تکامل برای قوی شدن تو این کار
فقط باید ادامه بدیم این مسیرو حتی اگه اشتباه کردیم بازم تلاش کنیم
اگه عهدمونو شکستیم ناامید نشیم و نگیم که نتونستم
و خودمونو سرزنش کنیم
ایمانمون رو حفظ کنیم و با خدا حرف بزنیم و بگیم بهش که ما از تو میخواییم که تو نزدیکی و فقط تو اجابت کننده ی درخواست کننده هستی
7. الخیر فی ما وقع
در هر اتفاقی برای من خیری هست
هر اتفاقی پله ترقی منه
کنترل ذهن همین وارد سایت شدن و با ایمان کامل گوش دادن و عمل کردن به فایلاست
8. دیدن مناظری که دوست داریم مثل کوه ، جنگل ، دریا ، آسمون ، ابر ، درخت و …
9. انجام بازی های آنلاین
10. از نزدیکترین فرد همکارم بیشترین تاثیرات و ورودی های بد رو دریافت میکردم
فقط 3روز روی خودم کار کردم و تو این 3 روز گوش دادم به فایلا حتی موقع خواب و 2تا نتیجه شد یکی اینکه خیلی ناگهانی بدون بحث و حتی مسئله ای رابطه ی همکاری ما در حد سلام و خداحافظی شد و نتیجه بهتر افزایش درآمدم
11. کنترل ورودی این نیست که تلویزیون و اخبارو حذف کنی بعد تو اینستا بچرخی و اخبارو به صورت استوری ببینی و بخونی
یا توی جمعی که غیبت میکنن بشینی و خوشحال باشی که من که حرفی نمیزنم و غیبتی نمیکنم ورودی نامناسب از طریق گوشمونه و شنیدن اون حرفا و بعد ذهن ما تو تنهاییمون شروع میکنه در مورد اون موضوع غیبت حرف زدن و ایده میده برای خودش بعد میگه کاش اینو میگفتی و این چرخه ادامه پیدا میکنه
12. باید در بحث کنترل ورودی ها “” دچار خود فریبی “” نشد
مثلا من فیلم خشن یا ترسناک یا … نگاه نمیکنم بلکه فیلم طنز نگاه میکنم
و ما خودمون رو گول میزنیم چون میدونیم که خیلی از فیلمای طنز داره مشکلات و کمبودها و درگیریها رو به صورت طنز نشون میده .
13. پس کی به خواسته ام میرسم ؟
اینو بدون دوست من که این سوالی هست که فرکانسش ، فرکانس ناامیدی و انتظار و نق زدنه
فرکانس این سوال رو درک کن که دیگه نزاری ذهنت از این راه وارد بشه
14. وقتی میخواییم در گروه یا جمعی شرکت کنیم آگاهانه از خودمون این سوالات رو بپرسیم
آیا این جمع یا این افراد که من میخوام برم پیششون روح و روان منو بهتر میکنن یا نه ؟
آیا عشق و شادی و ثروت منو بیشتر میکنن ؟
بعد تصمیم بگیریم ک بریم یا نه
15. دیدن سریال های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا
به نظر من ، من خودم چون هنوز اصلا قوی نیستم و به قول استاد هنوز نهالم و ریشه هام سسته باید به شدت ورودی هام رو کنترل و محدود و حذف کنم تا جون بگیرم
بعد اگه تونستم برم اینستا که فقط تو پیج خودم کار خودمو انجام بدم و بعد ببندمش بدون اینکه بخوام کنجکاوی کنم اون موقع میتونم نصبش کنم
اگه تونستم تو جمع مسیر حرفا رو بدون اینکه بی احترامی کنم بدون اینکه ادعای فهمیدگی کنم ببرم به سمتی که میخوام اون موقع برم تو جمع
اگه تونستم تو فیلما تشخیص بدم باورای اشتباه رو ، و تو فیلما دنبال قانون و درک قانون باشم اون موقع برم فیلم نگاه کنم
اما من هنوز یه بذرم که در مقابل یه فوت هم ممکنه از بین برم پس با دست خودم خودمو نابود نکنم .
خدایا شکرت برای این همه دوستای فهمیده و فوق العاده
دمتون گرم
بابت تمام پیشنهادای فوق العادتون سپاسگزارم
استاد برای همینه که خواهش کردید کامنتارو بخونیم اینا فقط برای 4تا صفحه کامنته
خدایا شکرت
استاد عزیزم واقعا سپاسگزارتم .
در پناه رب یکتا ثروتمند باشید و سعادتمند در دنیا و آخرت .
سلام و درود فراوان بر استادعزیزو خانواده بزرگ و توانمند گروه تحقیقاتی عباسمنش
اگر بخوام از تجربیاتم بگم باید به سالها قبل برگردم
مهم ترین چیز داشتن اشتیاق دانستن و تغییرکردنه..من سالها به دنبال موفقیت و مثبت اندیشی وکسب ثروت بودم و راههای مختلف و کتب و فایل و فیلم های زیادی از استاید موفقیت در کشور خریده و دنبال میکردم ولی انگار حس رصایت قلبی بهم دست نمیداد و تمرینات رو مدتی انجام میدادم و اتوماتیک رها میشد با اومدن کمی مشغله
با شروع سال جدید بازهم دنبال تغییربودم و کانال ها و فایلهای اساتید مختلفی پیگیری میکردم ..هرچند همشون مثبت و فوق العاده هستن ولی باز تغییر اساسی توی زندگیم احساس نمیکردم. در همین راستا روزی داییم از استاد عباسمنش صحبت کردن و منم علاقمندشدم وتو اینترنت پیگیر شدم و دانلود فایلهای رایگان و گوش دادنش حس خوبی بهم دست میداد
درواقع من چون روش ها و تمرینات مختلفی رو انجام میدادم به نتیجه دلخواه نمیرسیدم و وقتی از استاد شنیدیم یک تمرین یا مسیر رو انتخاب کنید و برای حداقل 3 ماه تمرکز کنید همه ی تمرینات رو کنارگذاشتم و شروع کردم فقط گوش دادن فایل های استاد
تا اینکه فهمیدم چقدر باورهای محدود کننده داشتم و دارم و خداروشکر تونستم به این اگاهی برسم و الان فقط تمرکزم گذاشتم روی شناسایی باورهام و تغییرشون چون از همون ابتدا نشانه های قدرتمندی به زندگیم وارد شد.
وهرچی جلوتر میرم نشانه های بزرگتری ظاهرمیشن
به نظر من برای ساختن باورهای قدرتمند ورودی های قدرتمندی نیاز هست
هرچند من شاخه های مختلفی تست کردم ولی چون میدونستم قانون اصلی باید یه چیز دیگه باشه که آرامش قلبی به همراه داشته باشه راه بهم نشون داده شد.
و بهترینش برنده شدن توی سایت بود که تجربه خوبی برام شد.چون وقتی برنده شدم خیلی ذوق داشتم دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریداری کنم و خواستم پول قرض بگیرم که درونم بهم گفت تو هنوز سیر تکاملیت رو طی نکردی وگرنه الان نیاز نبود برای خرید پول قرض کنی و اگر این کارو بکنی خلاف گفته های استاد هست
و از کمتر شروع کردم و دوره قانون افرینش رو دارم جلسه به جلسه خرید میکنم و تمریناتش انجام میدم تا از پایه باورهای درست توی ذهنم شکل بگیره و مطمینم خیلی زود میتونم دورهایی که دوست دارم رو خریداری کنم
هرچند به قول خداوند انسان عجول هست ولی من سعی میکنم مراحل رو پله پله طی کنم
وبعد از این هم برمیگرده به خودم که نشانه ها و ایده و تمرینات رو متعهدانه دنبال کنم تا این رشد باورها سرعتش بیشتر و بیشتر بشه..
عامل اصلی شتاب گرفتن نتیجه ها و رسیدن به خواسته اول از همه متعهد کردن خود و دوم وقت گذاشتن برای انجام تمرینات و گوش دادن مداوم به فایلهای صوتی و فایلهایی که شخصی ضبط میکنیم هست و دقت کردن به کوچکترین نشانه های تغییرمثبت و تایید کردن نشانه هاست..
خداروشاکرم مسیر قدرتمندی رو توسط استاد که خودش دست قدرتمندی از طرف خداوند هست رو نشون من و همه اعضاء تیم داد تا زندگی همراه با سعادت و خوشبختی و سلامتی و ثروت رو به بهترین شکل تجربه کنیم
خدمت استاد عباسمنش عزیزو هم فرکانسی های دوست داشتنی سلام عرض میکنم. چند روزه دارم روزی5ساعت فایل گوش میدم اثرشون تو زندگیم خیلی خیلی زیاد شده. هرروز یه پیشنهاد کاری جدید داره برام میاد.تصمیم گرفتم که این روند رو ادامه بدم.آدمهای دوروبرم رومیبینم که فاصلشون بامن خیلی زیاده . من هم قبلا مثل خودشون بودم الان میبینم چقدروجود استاد برام برکت داشته و من رو تغییر داده.خدارو بخاطر وجود ایشون به عنوان دست مهمی که درزندگیم هستن شکر میکنم.
بنظر من رعایت موارد زیر میتونه کمک زیادی به رسیدن به خواسته قلبی آدم ها کنه
موقعی که ازش گذر کردی یعنی احساس شخصی رو داشته باشی که اون رو داره.
موقعی که نگی چطوری به دستت برسه ، دست های خدارو نبندی وبگذاری از راهی که صلاح می دونه برات بیاره.
موقعی که با حس کمبود و نداشتن بهش نگاه نکنی.
موقعی که خودت رو لایق داشتن اون اون بدونی.
موقعی که باحس شادی ودوست داشتن اون رو بخواهی.
موقعی که مسیری که کائنات تیکه تیکه نشون میدن رو بری و نخواهی تا انتهای مسیر رو از اول ببینی.
موقعی که موارد شبیه اون رو زیاد ببینی چشم وقلبت به دیدن موارد مشابه عادت کنن.
موقعی که به نشانه هایی که برات میاد اهمیت بدی و خدارو بخاطرشون شکر کنی.
موقعی که به هدف زندگی که شادی هست برسی.
موقعی که احساس آزادی رو درخودت داشته باشی.
موقعی که حس خونسردی درموردخواسته ات داشته باشی نه اینکه نیازمندش باشی.
موقعیکه عاشق خودت باشی
موقعیکه باور کنی موفقیت،پیشرفت ، ثروت وشادی عادی است.
موقعی که نعمت هایی رو که داری بابتشون از خدا شکر گزاری کنی
وقتی که به قول استاد از نرسیدن بهش نترسی وآرامش درونی داشته باشی
وقتی ورودی های ذهنت رو کنترل کنی(تلویزیون، دوستات، حرف هایی که میزنی، محیط هایی که تردد می کنی، آدمهایی زیاد باهاشون مراوده داری همه اینها رو باید کنترل کنی.درصورت نیاز علاوه بر تلوزیون باید ادمهای ناجور رو که افکار نادرست بهت القامیکنن کم کم از زندگیت حذف کنی)
موقعی که باور کنی خدا چقدر قدرت داره وکارهات رو باهاش تقسیم کنی وتصمیم نگیری همه بار رو روی دوش خودت بگذاری.
موقعی که مثل یه بچه که باورداره پدرمادر بهش چیزی که میخواد رومیدن از خدا خواسته ات رو بخواهی و درموردشون خجالت نکشی.با پررویی بخواهی.
برای همه دوستای عزیزم آرزوی موفقیت وشادکامی و سلامتی وثروت دارم و پیشاپیش به برنده مسابقه تبریک میگم . به امید موفقیت های بیشتر شما
من دانشجو هستم و در خوابگاه زندگی می کنم و فعلا امکان تغییر محیط رو ندارم. گاهی دوستان و هم اتاقیام نادانسته در مورد ناخواسته ها صحبت میکنن، درددل میکنن و فیلم ها و موزیک هایی که بار بسیار منفی دارن میبینن و میشنون. و من در این مواقع چند تا کار انجام میدم:
1٫ بجای این که سریع تحت تاثیر اونها قرار بگیرم و ناامید بشم توی حرفای دوستام و اطرافیانم به دنبال باورهای محدود کننده اونا میگردم و به این فک میکنم که آیا منم این باورو دارم و چه باور مثبتی رو میتونم جایگزین کنم و این رو برای خودم به شکل یک تمرین دراوردم.
2٫ گاهی با بیان ساده و صمیمانه بهشون میگم که این نوع فیلم ها رو نبینین و نشنوین و در مورد چیزایی که دوس ندارین صحبت نکنین چون روی ضمیر ناخودآگهتون تاثیر منفی میذاره. چون میدونم اونا نادانسته این کارها رو انجام میدن و من سعی میکنم این آگاهی رو منتشر کنم حتی گاهی فایل های استاد یا آهنگای شاد براشون میفرستم اما به هیچ عنوان اصراری ندارم که حتما حرفامو بپذیرن و البته گاهی میبینم که حرفمو قبول میکنن.
3٫ خنثی میشم یعنی سعی میکنم به حرفای منفی اونا توجه نکنم و حواسمو مثلا با موبایلم پرت میکنم و همزمان هدفون میذارم و فایلهای مورد علاقه خودمو گوش میکنم. اونا متوجه میشن که من تمایلی به شنیدن دردودلهاشون ندارم و سنگ صبور خوبی نیستم و جالبه که دیگه زیاد دراین موارد باهام صحبت نمیکنن.
4٫ هنگام دیدن و شنیدن این فیلم ها و آهنگ ها باهاشون همراه نمیشم و سرم رو با کارهای خودم گرم میکنم.
5٫ فک میکنم ببینم دوستان و اطرافیانم چه ویژگی مثبتی دارن و متوجه میشم که به به اونها چقدر ویژگی مثبت دارن… و چقدر احساسم بهشون بهتر میشه.
6٫ از خودم میپرسم که چه موهبتی تو همین محیط وجود داره و چطوری میتونم تو این محیط پول بسازم.؟ وقتی این تمرینو انجام میدم ایده های عالی به ذهنم میرسه.
7٫ به خودم نهیب میزنم و میگم که من خودم این محیط رو جذب کردم پس بجای نارضایتی از محیط باید حتما توی همین محیط احساسمو خوب نگه دارم و معتقدم با تمرین و تکرار زیاد، مدارم و درنتیجه محیطم و شرایطم کاملا عوض خواهد شد.
نکته مهم و ریز حرفای استاد در این فایل اینه که وقتی من با حالت نگرانی میپرسم که خدایا پس کی به خواسته هام میرسم؟ مثلا بپرسم پس کی میتونم برای خودم خونه بگیرم و از این خوابگاه برم؟ این نشون میده که من از این محیط ناراضی هستم و احساس بدی دارم و میخوام با خونه گرفتن از این شرایط و آدما خلاص بشم و این یعنی من در مدار درست نیستم. بنابراین سعی میکنم بجای پرسیدن این سوال سعی کنم در همین محیطی که هستم بیشترین استفاده رو از امکاناتم داشته باشم (مثل اینترنت نامحدود و رایگان) و از لحظات زندگیم ببرم.
سلام به استاد عزیز و دوستان هم مسیر
تجربه ی من از کنترل ذهن به صورت کاربردی این است که بیکار نباشیم. بخصوص در اوقاتی که تجربه ناخو شایندی را از سر می گذرانیم. بسیار مهم است که بگردیم و لیستی از کارهای قابل اجرا را تنظیم کنیم، روی کاغذ یا در ذهن.
در سایر اوقات هم من که اهل تماشای تلویزیون نیستم و نمی تونم از صداش هم فرار کنم، با صبوری خودم رو مشغول کاری می کنم تا توجهم را منحرف کنم.
خواندن کامنتهای سایت ، بخصوص کامنتهای لایک شده واقعا آدم رو از مدار پایین می کنه و می بره در مدار آگاهی. یکی از بهترین کارها برای ما جویندگان طریق حقیقت و قانون، همین کاره.
حرف زدن با خداوند جبران تنهایی ماست که احتمالا گوش شنوایی برای حرف هایمان پیدا نمی کنیم.
و خواب.. گاهی خواب که جلوی ورودی های رو می گیره راه خوبی برای کنترل ذهن است.
ممنون از اینکه وقت گذاشتید و مطالعه کردین.
امیدوارم مفید باشه.🌸
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم
درمورد سوالی که مطرح کردین باید این توضیح و تجربه رو بدم که من یک مغازه فست فود دارم توی شهر بیرجند البته شاید از لخاظ مکانی جای خوبی نباشه معمولا من توی مغازه ام آهنگ میزاشتم که متن بیشترشون منفی بود ولی از وقتی که با استاد عباس منش آشنا شدم بیشتر voice هاشون رو گوش میدم و توی مغازه ام میزارم جالبه نمیدونم چرا وقتی صحبت های استاد رو گوش میدم تو مغازه مشتری هام اون روز خیلی بیشتر میشن به نظرم اینم جزو همون ورودی هایی میشه که وارد ذهنمون میکنیم…
استاد عزیز ازتون ممنونم
سلام
ممنون از نظرتون البته که باید روی باورهام کارکنم در مورد مکان و بزرگی و کوچکی مغازه بعد از آشنایی با استاد کاملا نظرم تغییر کرده و با شما موافقم.
سلام دوست عزیز
من اتفاقی چشم به پیام شما خورد
اینکه میگین شاید از نظر مکانی جای درستی نیست، ی باور تضعیف کنندست. موفقیت و ثروت تابع هیچ عامل بیرونی نیس. اصلا مکان کسب وکارتون و حتی کوچیک و بزرگ یودن مغازتون هیچ تاثیری روی مشتریان و درامد شما نداره. فقط باورهاتونه که مشتریان و میزان درامد شمارو تعیین میکنه. پس باورهای خوب بسازید و با تمام وجود روی خودتون کار کنید.فراوانی رو فراموش نکنید.استاد تو فایلای رایگانم ضحبت کرده در موردش
سلام خدمت هم خانواده های عزیزم و سلااااامی گرررررم خدمت استادِ عزیز تر از جانم ک خدا رو با وحی های منزلتون شناختم
من نزدیک ب یک ساله ک با گروه تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم و اینو بگم ک تا زمانی ک نخواستم تغییر کنم هیچ گروهِ تحقیقاتی یا هیچ آشنایی با قانونِ جذب نداشتم و تنها زمانی هدایت شدم ک تشنه ی هدایت شدم
اوایل ک با گروه تحقیقاتی آشنا شدم فایلهای انگیزشی رو گوش دادم و کلمه ب کلمه نوشتمشون و حس پرواز داشتم این در صورتی بود ک فایل انگیزشی استادو من چند ماه قبل از اینکه باهاشون آشنا بشم گوش دادم و فقط خوشم اومده بود ولی نمیدونستم ک کیه کِ داره اینجوری صحبت میکنه و فک میکرد سید حسن آقا میری هستن و بعد ک آشنا شدم باهاشون تازه فهمیدم ک ایشون استادِ عزیزم هستن
بعد از اینکه فایلای انگیزشی رو گوش دادم و فایلای رایگانِ دیگه ای رو ک توی سایت بود از اعتمادِ ب نفس و سه برابر کردنِ درآمد در یک سال ووووووووو خیلی مصمم شدم ک روانشناسی ثروت یکو بخرم و روی خودم کار کنم روزی چند ساعت روی خودم کار کردم و در حینِ اینکه روی خودم کار میکردم تونسته بودم مابقیه فایلارو هم خریداری کنم و تقریبا همه رو ب شکلِ معجزه آسایی خریدم و شرایط فراهم شد ک بتونم اونارو خریداری کنم اینقدر انرژی داشتم همه رفقا رو گذاشتم کنار تلوزیونو گذاشتم کنار رفت و آمدو با افراد منفی کنار گذاشتم توجهی ب اتفاقات بد نمیکردم جایی میرفتم از قبلِ رفتن با این باور ک جایِ پارک واسه من هست میرفتم و همیشه بود همیشه با این باور چراغ واسه من سبزه میرفتم و همیشه میرسیدم سبز میشد و یا وقتی ازشون میگذشتم زرد و قرمز میشد اینا زمانی بود ک من یِ کارمند بیشتر نبودم زندگی زیاد خوبی نداشتم با همسرم و بچه هام و شروع وقتی شروع کردم ذهنمو در مورد همه چیز کنترل کردم همه چی عالی شده بود هر حرفیو نمشنیدم هر جایی نمیرفتم فقط جایی بودم و چیزی میشنیدم ک بهم احساس خوبی میداد و همه چیز از زمانی ک روی افکارم کار کردم و ورودیشونو کنترل کردم خیلی عااااالی پیش میرفت تا اینکه فایلهای معرفیِ روانشناسی ثروتِ3 رو استاد معرفی کردن من از خوشحالی داشتم بال در می اوردم اینقدر ک لحظه شماری کردم ک این فایلا رو استاد بزارن و من بخرم زمانی ک این فایل روی سایت گذاشته شد شرایطِ مالی خوبی نداشتم ولی خیلی دوست داشتم بخرمش و بخاطر باور منفی ک من داشتم ک جز فروختنِ وسایلِ خونه راهِ دیگه ای نیست در صورتی ک این فقط باورِ من بود و باعث شد من گوشی لپ تاپ و ال ای دی ربا یکم طلا بفروشم تا این بسته رو خریداری کنم خلاصه خریدم اصلا ناراحت نبودم بخاطر فروختنه وسایل چون ایمان داشتم ک بسته های آموزشی استادو اصلا نمیشه قیمت گذاشت اینقدر ک این بسته ها خوب و عالی هستن و هر کسی رو ب هر جایی ک بخواد و باور داشته باشه میرسونه
فک میکنم اردیبهشت ماه ک من این بسته رو خریداری کردم و شروع کردم ب گوش دادن و استاد گفته بودن هر فایلی رو حداقل 5 بار گوش بدید و من شاید هر فایلی رو نزدیک ب 20 بار گوش میدادم اینقدر ک بهم انرژی میداد مخصوصا فایله 2 رو بگذریم اینقدر روی افکارم کار کردم ک بهم انرژی داد ک من کارمندی رو کنار گذاشتم و توی زمینه کاریم ی شرکت رو اجاره کردم تا زمانی ک روی افکارم کار میکردم شرکت خیلی خوب کارش پیش رفت درآمد فوق العاده روابط عالی با همسرو فرزندان و سلامتی کامل ک من در طول این یکسال تا زمانی ک روی خودم کار کردم حتی یِ دونه قرص هم نخوردم این در صورتی هستش ک قبلا هفته ای چنتا قرص مصرف میکردم ولی دوستانِ عزیز و استادِ خوبم این بهشتی ک من با افکارم ساخته بودم از اهدافم ک نوشته بودم از عکسهای زیادی ک جزء رویاهام بود تهیه کردم ودر یک جعبه گذاشته بودم و هر روز صبح بهشون نگاه میکردم و پر انرژی و با انگیزه بودم از روابط خوب و سپاسگزاری بخاطرِ لحظه لحظه زندگیم تا زمانی دوام داشت ک من داشته هامو دیدم و روی خودم کار میکردم از وقتی دیگه روی خودم کار نکردم اون بهشت ب جهنمی تبدیل شد ک من زندگیم از هم پاشید از زنم جدا شدم شرکتی ک اجاره کرده بودم ب مشکل خورد و نزدیکه 100 میلیون بدهی دارم
بارها و بارها از استاد شنیده بودم ک تا زمانی ک ورودی های ذهنتونو کنترل کنید و روی خودتون کار کنید اتفاق و شرایط خوب پیش میره و وقتی کار نمیکنید همه چیز آرام آرام بدتر از قبل میشه و شد چیزی ک من از حرفای استاد باور نکردم
دوستانِ عزیزم و هم خانواده های مهربونم همه چیز زمانی تغییر میکنه ک ورودی هاتونو کنترل کنید و این باااااااااااااااااااااااید در لحظه لحظه زندگیتون باشه تا زنده ایدواسه یک روزو دو روز و یکسال نباشه و گرنَ همه چیز برمیگرده و بدتر از قبل میشه
همه چیزِ زندگی ب ذِهنِ ما بستگی داره هر چیزی رو باور کنی و بدست اوردنشو دور نبینی احساسش کنی خیلی زود بدست میاد همونجوری ک استادِ عزیزم گفتن ولی اگه همیشه کنترل بشه من بهشتی رو تجربه کردم ک نگو و الان جهنمی واسه خودم درست کررررردم ک نگو
بابت این چیزایی ک نوشتم عذر میخوام چکن بارِ منفی زیادی توش بود ولی دوست داشتم ک دوستانم بگم ک اگه نمیرسید ب خواسته هاتون و یا دارید ب عقب میرید ی سری ب درونِ خودتون بزنید چون همه چیز ب خودمون و درونِ خودمون بستگی داره و هیچ عاملی در بیرون از ما اثری ندارد
خییییییییییییییییلی خوشحالم و شاکر خداوندم ک خانواده ای مثِ شما خواهر برادرای گلم دارم خیلی خییییییییلیییییی سپاسگزارم ک استادی مثِ شما استاد عباس منش دارم و امیدوارم ب لطف خدای مهربان و در پناهِ خدا این رسالتتونو ب آخر برسونید و بهترینارو برای استادِ عزیز تر از جانم ک طعم زندگی رو ب من چشوند خواهانم همه چیز از نوعِ بهترینش مثلِ خوده شما ک بهترینی
در پناهِ الله یکتا شاااااااد باشید ساااالم باشید ثروتمند باش و سعادتمنده در دنیا و آخرت
ببخشید اگه متنم زیاد و بار منفی توش بود و نمیدونم حرفام واقعا ب سوال مسابقه ربط داشت یا ن ؟ ولی میخواستم بگم راهی ک من رفتم عالی بود تا زمانی ک روی خودم و ورودی های ذهنم کار میکروم و همه چی تو دستم تا اینکه از خودمو وحی های منزل استاد دور شدم و تکیه کردم ب اطرافیانمو عقلم
موفق باشید??????????????????
درود بر استاد عزیز و یاران همراه.
من هررروز فایل قانون آفرینش رو گوش میدم و به تمریناش عمل میکنم…
عاشقشم کلمه کلمه ش رو حفظم ولی بازم هر بار یه ﭺیز جدید یاد میگیرم
متلا.: خیلی وقت بود یه نفر تو زندگیم بود که واقعا دوسش نداشتم.. و هر بار ازش میخاستم خارج شه از زندگیم اینقدر ابراز ناراحتی و التماس میکرد که نمیتونستم نه بگم
ولی وقتی طبق دستور استاد به خوب وبدش توجه نکردم وفقط فرد ایده آلم رو تصور کردم…. براحتی و بدون هیﭺ دردسری از زندگی من خارج شد.
اون روز بارها خداروشکر کردم وقانون رو با تمام وجود حس کردم
ورودیهای ذهن خیلی مهمن انگار یه جوراییی همه ی شرایط تحت کنترل ما هستن.
من مدرس زبان هستم و خصوصی درس میدم.گاهی شاگردام دیر پرداخت میکردن یا یه مشکلی پیش میومد کلاسا رو نصفه رها میکردن که درآمدم رو دﭺار نوسان میکرد.
طبق قانون تضاد فهمیدم که شاگردان تروتمند و علاقمند بزبان میخام و الان دوتا شاگرد جدید با همون مشخصاتی که میخاستم به شاگردای قبلیم اضافه شدن.خدایا شکرت.
م هرشب نکات متبت روزم رو مینویسم و یک سناریو برای فردا
گاهی این سناریو براساس واقعیت روز زندگیم هست و گاهی یک روز رویایی و قشنگ که دوس دارم داشته باشم.بستگی به حس و حالم داره.
فردا شب که سناریو زو ﭺک میکنم… گاهی میبینم دقیقا همون که نوشتم برام اتفاق افتاده.خیلی لذت بخشه.
یه جوراییی شدم پلیس افکار خودم.
تا فکر منفی میاد سراغم فورا ذهنم رو برمیگردونم و به ﭺیزایی که دوس دارم توجه میکنم.
ﭺند روز پیش برای خرید بلیط یک سفر خارجی از طریق لینک ارسالی آژانس مبلغ 5 میلیون واریز کردم.بمحض اینکه خاستم شماره پیگیری رو یادداشت کنم صفحه رفت و پیام Oh my god اومد. همون لحظه هم اس ام اس بانک مبنی بر برداشت پول برام رسید .قلبم ریخت…
تماس گزفتم با آژانس که اعلام کنم مشکل رو… ولی پاسخ نمیدادن. ذهن منفی من شروع کرد به داستان بافی…
مخصوصا که او آژانس زیاد هم معتبر نبود.
امایک لخظه بخودم اومدم و گفتم همه ﭺی سرجای خودشه.. نگران نباش.
از کنار لب تاب بلند شدم و خدم رو با کار دیگه ای مشغول کردم و فقط سعی کردم خودم رو تو اون مناظر زیبای کشور مقصد تصور کنم که دارم با دوستان لذت میبرم.
بعد از 10 دقیقه از آژانس تماس گرفتن که پرداخت شما تبت شد و بلیط و ویزای شما صادر میشه.
نمیدونم ﭺه مشکلی پیش اومده بود …مهم هم نیست. .فقط خوشحال شدم… و باز فهمیدم که قانون توجه به نکات متبت و بی توجهی به نجوای شیطان واقعا ج میده.
خلاصه که استاد عزیزم… احساس میکنم زندگیم افتاده رو غلتک و داره باسرعت جلو میره… فقط بدلیل تغیییر باورهام و نگرش متبت به همه ﭺیز و همه کس.
ایمان دارم به این قانون و خداروهر لحظه شکر میکنم که این قوانین رو گذاشته تا بتونیم بر زندگیمون مسلط بشیم و هدف خلقت که پیشرفت جهان از طریق رسیدن به خواسته هامون هست رو بر اآورده کنیم.
با قدرت و ایمان پیش بسوی اهداف…..????
سارا رضوی عزیز سلام
افرین به شما که خیلی زیبا تونستید از قانون استفاده کنید و به نکات توجه کنید
موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان گرامی هم مدار پر انرژیم. از استاد عزیز بخاطر این مسابقات عالی که باعث توجه بیشتر ما به قانون و باورسازی دسته جمعی که یک سینرژی جمعی ایجاد می کنه بسیار سپاسگذارم. استاد عزیز اونقدر ازتون درس گرفتم در این یک سال که همراه سایتتون هستم که نمی دونم چطور اونها رو در جملاتی خلاصه کنم که هم مفید واقع بشه و هم سودمند برای همه دوستان عزیز.
از وقتی که قانون رو یاد گرفتم که اصل و پایه اون هماهنگی با خود است، هر روز و هربار سعی کردم راهکارهای جدید و پر کاربردی رو برای داشتن حس خوب امتحان کنم. خوشبختانه این راهکارها به قدری مفید واقع شدند که با قدرت می تونم به همه شما دوستان عزیزم اونها رو توصیه کنم. من در کنار دوره های استاد همه کتاب هایی که معرفی می کردند، رو مطالعه می کردم و همه تمرینات اونها رو هم انجام میدادم تا بقول استاد بتونم نتایج رو بصورت عملی در زندگیم ببینم. تمرکز روی نکات مثبت زندگی یکی از مهم ترین اصول برای داشتن احساس خوبه که همه ما می دونیم و می دونیم این اصل برا هماهنگی ذهن که مدام در حال گریز بر نکات منفی و روح ما که آگاهی مطلقه تا چه اندازه مهمه.
وقتی کتاب گفتگو با خدا رو مطالعه کردم و مجددا آموزش های استاد رو پیگیری کردم آگاهی های بسیار بیشتری به من داده شد و تونستم تمرینات رو بهتر انجام بدم. استاد میگن وقتی میخاید کاری انجام بدید با استفاده از اهرم رنج و لذت و گفتن و نوشتن دلایلتون برای انجام اونکار و همینطور تمرکز بر اینکه اون کار چه نتایج خوبی می تونه برای شما به همراه داشته باشه، انگیزه خودتون رو افزایش بدید تا بتوانید با اشتیاق بیشتری و انتظار نتایج مثبت زیادی اونکار رو انجام بدید. توجه به نکات مثبت هم از این قاعده مستثنی نیست وقتی ما می دونیم چرا و به چه دلیلی باید به نکات مثبت توجه داشته باشیم خودبه خود اینکار رو ناآگاهانه و آگاهانه انجام می دیم.
اما در هر مقوله ای توجه به نکات مثبت با شیوه های متفاوتی می تونست انجام بگیره که من همه تمریناتی رو که برام مفید بوده براتون لیست می کنم. از هر تمرین نتایجی رو که گرفتم هم می نویسم تا بدونید این تمرینات تا چه اندازه سودمند و مفید می تونه واقع بشه.
1- یکی از مهم ترین کارهایی که از روز اول آشناییم با استاد مرتب انجام میدم نوشتن سناریو روزانست. این سناریو روزانه را با تمرین تقسیم کار با خدا تلفیق کرده بودم و هر روز صبح بجای اینکه این تمرینها رو جدا جدا انجام بدم و وقت زیادی ازم بگیره سناریو و تقسیم کار رو با هم انجام میدادم. وشتن سناریو و تقسیم کار رو به شیوه انجام میدادم که ل برنامه روزانم رو در بر می گرفت ر واقع هم مشخص می کردم که چه کارهایی من باید در طول روز انجام بدم؛ هم کارهایی رو که از خدا درخواست می کردم برام انجام بدم می نوشتم و بخاطرشون شکرگذاری می کردم و هم این نوشتن به کارهای روزانم نظم خاصی میداد و هر روز شاهد رشد و پیشرفت های کاریم بودم به نحوی که خیلی خوب می دونستم هر روز میخام چیکار بکنم و چه هدف هایی برام اولیت داره. در پایان روز سناریوم رو مرور می کردم تا بررسی کنم که آیا همه کارها رو منظم انجام دادم، بخاطر نتایج و نشانه هایی که دریافت می کردم شکرگزاری می کردم و همینطور از خدا برای کارهایی که برام انجام داده بود بی نهایت شکرگذاری می کردم.
به این ترتیب من تمرین سناریو، شکرگذاری ، تقسیم کار با خدا، هدف های روزانه رو با هم تلفیق می کردم و در نهایت توجهم کامل روی اهدافم بود و هیچ چیزی نمی تونست برنامه ها رو بهم بزنه این خیلی انرژی و حس خوبی بهم میداد. هر وقت نتیجه ای کسب می کردم و نشانه یا الهام و حتی ایده های عالی از خداجون دریافت می کردم یاداشت می کردم . این مساله باعث رشد خیلی زیادی در من شد.
از مهم ترین نتیجه این تمرین این بود: در شروع کسب و کارم با استفاده از تکنیک بارش فکری که کامل توجه رو به سمت هدف ها میبرده و ادغام این روش با پرسش های کوانتومی بود، تونستم کسب و کارم رو راه اندازی کنم. در این مسیر هر روز با نوشتن سناریو می دونستم برای رشد کارم باید چیکار کنم. اخر هفته ها اهداف هفتگی رو به همین شیوه تعیین می کردم. یک انرژی بسیار زیاد می گرفتم و هفتم رو با این روش مدیریت می کردم. شاید خیلی ساده بنظر برسه اما با قدرت میگم هر کس بتونه این تمرین سرو با ایمان قلبی به خدا و قانون و داشتن باورهای درست انجام بده واقعا زندگیش زیرو رو میشه. زندگی من بسیار عالی شده از وقتی که بارهای سنگین نگرانی و استرس کارها، نگران نتیجه بودن، نگران شکست خوردن، نگران نداشتن وقت کافی بودن، و همه اینها رو با تمرین انجام داده روی دوش خدا میزارم و بجای اونهمه افکار منفی شکرگذاری می کنم، باورهامو یاد آوری می کنم، منتظر نتایج خوب می مونم، و از همه مهم تر هر روز ایمانم به خدا بیشتر میشه.
جالبه دوستان من از دوران دبیرستانم همیشه و هر روز برنامه داشتم، همیشه هدف داشتم اما هیچوقت نمی تونستم توجهم رو روی نکات مثبت کامل بزارم و برنامه هامو خوب پیش ببرم اما از وقتی با تمرین تقسیم کار با خدا ایمانم رو رشد دادم هر روز با قدرت بیشتری پیش میرم. در گذشته برای خیلی از کارهام خودم رو وابسطه به دیگران و عوامل خارجی می دونستم و همیشه سعی می کردم راه حل ها همرو بدونم و نتیجه کار کامل جلو دستم باشه تا اقدام کنم همین مساله باعث دلسردی و ناامیدی من در یک جاهایی از مسیر میشد. اما الان با تمرین تقسیم کار با خدا کامل این مساله برام حل شده کامل کامل می دونید چرا چون چند تا باور خیلی عالی و قدرتمند ساختم که میخوام شما هم اونها رو بسازید. اما بخاطر داشته باشید وقتی می تونید یک باور بسازید که بهش ایمان قلبی، یقین داشته باشید و هر روز تکرارش کنید و نتایجش رو تایید و تحسین کنید. خب بزارید براتون بگم:
الف- اولین و محکم ترین باوری که من ساختم توحید و یگانگی الله بود که از استاد یاد گرفتم. هر وقت افکار منفی میاد سراغم به خودم میگم مگه استاد نگفت ب خدا اعتماد کن، عوامل خارجی رو از ذهن و زندگیت حذف کن، بگذار نتایج کم کم خودشونو نشون بدن و تکاملت رو طی کن، شرک نورز به خدای خودت فقط و فقط به خدا تکیه کن و ازش توقع داشته باشد از خدای خودت و جهان قانونمندت متوقع باش تا نتایج خودشونو نشون بدن.
وقتی کتاب گفتگو با خدا رو خوندم این باورم بسیار قوی تر شد به شکلی که واقا خودم رو با خدا یکی می دونستم واقعا یکی می دونستم. وقتی تجربه تازه بدست میاوررم به خودم میگفتم خداجون از این تجربه لذت بردم خوشحالم که با هم تجربش کردیم. حضورش رو همه جا کنارم حس می کردم. الهامات رو آنچنان عالی دریافت می کردم که اگه بخوام نتیجه هارو بهتون بگم واقعا مثل معجزه می مونن. تو خواب بهم الهام میشد. حتی تو خواب از قانون استفاده می کردم. یکدفعه و خوابم که توجه منفی می کردم حتی تو خواب به خودم میخندیم میگفتم ای انار توجه منفی نکن.
دوستان من خیلی وقتها تمرینات و باورها رو تلفیق می کردم. کتاب های استاد رو کامل مطالعه می کردم هر کتابی میگفتند همون لحظه پی دی افش رو دانلود می کردم و با همون جلسه اموزشی مطالعش می کردم که اگاهی هام تکیل بشه و باورهام قدرتمندتر.
استاد تو یکی از فایلهاشون گفتند که افراد میاند قانون رو با گفته های من مقایسه می کنندو تلاش می کنند با حرف های منفی پشت سر من قانون رو نقض کنند ولی قانون یک اصله در جهان و اینکه من اون رو به شما بگم یا کسه دیگه ای فرق نمیکنه قانون یکیه. وقتی کتاب ها رو می خوندم، نتایج دوستان رو خیلی قدرت می گرفتم و باورهام نسبت به حرفهای استاد هم قدرت می گرفت خیلی قوی تر میشد.
باور به توحید بهم ارامش میداد که با ایمان پیش برم و نگران نتایج نباشم. همونطور که کتاب گفتگو با خدا میگه ما در جهان دو انتخاب بیش تر نداریم اینکه بین نیروی قدرت بخش عشق و نیروی ویرانگر ترس کدوم رو انتخاب کنیم. اختیار انسان اینجا خودشو نشون میده، هر فرد خودش انتخاب می کنه که با عشق پیش بره یا اجازه بده ترس ها هیجان و انرژی مخرب ایجاد کنند. ترس و عشق هر دوشون انرژی و هیجان ایجاد می کنند و من می دونم که انرژی در مقیاس بزرگ می تونه به ماده تبدیل بشه و نمود فیزیکی پیدا کنه. همین یک اصل ساده واقعا باورهامو قدرت بخشید. هر بار که ترس می خواست من رو متوقف کنه بهش حمله می کردم و به خودم میگفتم ببین ترس عزیز جهان من قانونش عشق، پروردگار من عشقه، هستی من عشقه و تو در زندگی من جایی نداری. من با عشق پیش می رفتم دوستان. برای اینکه عشق وجودم بیشتر و بیشتر بشه تمرین های زیر رو انجام میدادم
1
انار عزیز دوست خو ب من سلام
افرین به شما که 3 صفحه نطر گذاشتین
دیدگاه شما نشان از در بالای شما از قوانین هستی دارد
موفق باشید
سلام دوست عزیزم
دیدگاهت بی نهایت عالی بود و خیلی خیلی بهم احساس خوب داد و خیلی از تمرینات خوشم اومد حتما انجامشون میدم ……. مرسی عزیزمممم
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام???????
خدایا شکرت که فقط از تو خواستم وفقط تو اجابت میکنی و داشتن تو بس برای همه چی
داستان اول
اینجوری که با خودم فکر کردم فکر کنم 1 سالی میشه ,که توسط دست خدا ,(استاد عباس منش )وارد این مسیر که شدم ,تمام دوست نداشتن بابام کاملا محو شده بود ,تمام نجواهایی که میگفت بابا بد,از بین رفته بود ,براش گل میخریدم ,بیشتر روز من پیشش بودم ,تازه میفهمیدم بابام چقدر فوق العاده است,چقدر فهمیدم افکار خودم بود که باعث شده بود ,بابا رو دوست نداشته باشم ,فهمیدم چقدر غذا خوردنش و دوست دارم و چقدر خوشمزه غذا میخورد ,اخرین خواستگار که همین 2 هفته پیش اومد ,بلند گفتم ,الان که بابای خودم هست,میخوام خودش باشه(چقدر خوشحالم که این و گفتم و سرمستم ) ,چقدر خوشحالم چقدر ارامم و خدا را هزاران مرتبه شکر میکنم .
ولی قبل از این یک سال همه چیز متفاوت بود ,حتی دریغ از یک نگاه محبت امیز من به بابا ولی در این یکسال به لطف الله همه چیز تغییر کرده بود و سپاسگزار خداوند هستم به خاطر هدایتم به این مسیر و به خاطر دستی چون استاد .
روز اخری که بابا رفت بیمارستان ,بالاخره گلچین اهنگ هایی که دوست داشت و براش گذاشتم با اینکه همیشه یادم می افتد ولی میگفتم بعدا,ولی اون روز همه کارهام و گذاشتم کنار و به احساسم گوش دادم و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم ,که الله هدایتم کرد,چون این یکی از مهمترین کارهای زندگی من برای بابا بود ,و بابا نشست از اول تا اخر همه اونگها باهاشون خوند,و من خیلی خوشحالم که روز اخری که خانه بود این کار و به لطف الله انجام دادم
الان 13 روز که بابا برگشته به زندگی اصلیش ,و در ارامش و سلامتی کامل
بچه ها نمیدونم از کجا ی احساسم شروع کنم,اول بگم وقتی خبر برگشت بابا به جایگاه اصلیش رو شنیدم سجده شکر به جا اوردم چون تمام وجودم احساس میکرد که بابا ازاد و راحت و در ارامش,,وقتی رفتیم بیمارستان همه گریه , میکردم ,رفتم تو حیاط بیمارستان چمران ,حدود نیم ساعت پیاده روی کردم ,در حالی که بقیه خواهر و برادرهام ,توی سالن,توان ,وایسادن روی پاشون هم نداشتن ,چه برسه به پیاده روی ,اون پیاده روی و صحبتم با خدا ,از لحظات ناب زندگیم بود ,عروسمون اومد گفت نازی کجایی تو,من هم خندیدم و گفتم خوبم ,و با تعجب در حالی که تمام صورتش پر از اشک بود من و نگاه میکرد. و اون ارامشم به لطف الله بود و اینکه فقط روی خودش حساب کردم
,استاد فایل بی انتها هستیم و قبلا خیلی گوش داده بودم و تو وجودم رفته بود که همه ما الان تو مهمونی هستیم و فقط باید لذت ببریم و همه بعد از مرگ به زندگی اصلی برمیگردیم ,بعد از 1 روز برگشت بابا به جایگاه اصلیش ,با خودم فکر میکردم ,تغییر باورها ت و باید موقعی که در موقعیت خاص قرار میگیری بینی ,باید عکس العمل هام و بررسی میکردم ,تا ببینم چقدر درونم تغییر کرده,وقتی دارم عکس العمل هام و بعد از برگشت بابا به جایگاه اصلیش بررسی کردم ,خندم میگیره و سرمست و شکرگزار خداوند هستم بابت تمام اگاهیهایی که به من داده و باعث ارامشم در این زمان شده ,بچه ها اصلا درون درونم,احساس فقدان و اندوه از دست دادن بابا نیست,یا اینکه احساس کنم واو یه پشتیبانی و از دست دادم ,شاید باورش سخت باشه ,ولی احساس میکنم ,خیلی بیشتر از قبل به بابام نزدیک شدم ,خیلی نمیتونم , براتون واقعا وصف کنم .و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم
بچه ها وقتی تمام اطرافت همه فاز غم و اندو ه و منفی هستن از حرف هایی که میزنن که ازدواج نکردی و بابات ندید و از این حرف های پوچ ……………و تااااااااااااااااااا گریه مامانم که تا الان فقط از ش قدرت و صبر دیده بودم ,فقط بیدار بودن حس درونت که خداوند و هماهنگی با درونم و صحبت با خدا میتونه من یا هرکسی و از این موقعیت عبور بده ,و خدا رو شکر میکنم که این همه تعهدم برای تغییر باورهام و تلاش شبانه روزم ,در چنین موقعیتی عملکردی عالی و بینظیر به لطف الله داشتم,
مراسم هفت بابام ,همه داشتن گریه و ناله میکردن ,من وایساده بودم فقط نگاه میکردم و باورتون نمیشه که چقدر درونم احساس شادی و خوشحالی داشتم ,و خودم خندم میگرفت ,و از اینکه توی اون موقعیت و مکان با اون جو و فضا ,یک چنین احساسی در درونم بود ,که به لطف الله و قرار گرفتنم در این مسیر توحیدی ,چون بشدت روی باور توحیدیم سعی میکردم و میکنم که کار کنم و خوشحال و مشعوف بودم که تلاشم جواب داده و تازه من اول راه هستم در این اقیانوس بیکران ,تغییرات باورها ,و حتی هنوز من پام به لب ساحل هم نرسیدم و در مسیر خشکی به سمت اقیانوسم هنوز .
بچه ها با اینکه تمام ,خواهر و برادرهام ازدواج کردن ,البته به غیر از خواهر کوچیکم و حتی مادرم که از نظر همه یک زن قدرتمند و صبور و فو ق العاده است , فوق العاده بی تابی میکردن ,و این ارامشم و خوشحالیم و با سجده شکر از خداوند سپاسگزاری میکنم ,و باورتون نمیشه ,خوب تا هفتم خانه ما خیلی رفت و امد بود,وبعضی از شب ها که میشیتیم ,دور هم با بقیه ,من حتی دنبال سوژه بودم برای خندیدن , وهمه از ته دل میخندیدن ,و یکدفعه یکی اون وسط ها میگفت ,نخندین بده ,من هم میگفتم ,اگر بابای من ,اتفاقا همه باید خوش حال باشیم چون به زندگی اصلیش برگشته ,و من به همشون میگفتم گریه کردن و ناراحت بودن ,مسخرست ,بابا ,الان به جای اصلی که بود برگشته,و بابا رسالتش و انجام داده ,حالا ما باید به فکر رسالتی که باید انجام بدیم باشیم ,لباس مشکی پوشیدن واقعا چه معنی میده ,و ناراحت بودم گریه کردن ,غصه خوردن ,به غیر از اینکه وارد فاز منفی بشیم ,و ایمان دارم بابا خیلی خوشحال و سرمست و شاد ……………………..
وقتی بقیه گریه میکردن,ذهن منطقیم میگفت ,تو هم باید میگفت باید گریه کنی ,ولی من درونم ارام و خوشحال بود ,و احساس نزدیکی بیشتری که به پدرم داشتم برام از همه چیز جالب تر بود.و یاد حرف استاد میفتم که میگفتن , من هم خیلی مقاومت داشتم, و با خودم میگفتم ,نازی این همون مقاومت است ها
استاد من هم پدرم لر بود و وقتی در فایل ها از پدرتون تعریف میکنید ,برام کاملا قابل درک بود ,و وقتی میگفتین ,پدرتون بهترین کاری که میتونست براتون انجام داده,یا اینکه دیگه پدرتون و دیگه مقصر اتفاقات زندگیتون ندونستین ,و حرفهایی دیگه ای که در مورد روابطتون با پدرتون گفتین تک تکشون انگار مشکلات من بود و حلش و از زبان شما میشنیدم ,در تمام دوره هایی که در مورد پدرتون در هر فایلی صحبت کردین , وخدا رو هزار و هزاران مرتبه شکر میکنم ,که این تغییر و تحول در روابطم با بابای مهربانم از یک سال پیش برام ایجاد شد ,و لذت داشتن رابطه فوق العاده ای با بابا مهربونم و فوق العاده ام رو تجربه کردم.
ادامه در پست دوم ?
به نام خداوند بخشنده ی مهربانم
کامنت شماره 13
خداجونم سپاسگزارتم برای تعهدم به نوشتن یک کامنت دیگه
سلام استاد عزیزم و مریم جانم
استاد من دیشب میخواستم جواب دوتا سوالی که کردید رو بدم اما گفتم یه کم از کامنتارو بخونم بعد بنویسم ( البته من نگفتم حسم گفت :)
کامنت میخوندم و نکته هایی ک بچه ها میگفتن رو نوشتم یهو دیدم چه گنجی شد گفتم بزار این گنجمو در اختیار بچه ها هم بزارم :)
من تیکه هایی از متنای بچه ها رو نوشتم برای خودم و بعضی از جاها هم خودم اضافه کردم برای اینکه برای خودم داشتم مینوشتم :)
1. همه چیز دست خودمه
پس افکارم و کنترل افکارمم دست خودمه
اینکه من اینستا ندارم چون خودم خواستم که نداشته باشم
اینکه من تلگرام و واتس آپ ندارم چون خودم خواستم که نداشته باشمشون
اینکه من متعهدم به رابطه م دلیلش اینه که خودم خواستم که متعهد باشم
اینکه من 60 روزه متعهدم به انجام ندادن یکی از پاشنه های آشیلم برای اینکه خودم خواستم که اون پاشنه آشیل رو حلش کنم
اینکه من دارم کامنت مینویسم بدون اینکه خودمو اذیت کنم بخاطر اینه ک خودم خواستم
پس موضوع مهم خودمم که باید بخوام یه کاری رو انجام بدم یا ندم و وقتی بخوام حتما میتونم
نتونستن بخاطر نخواستنِ خودمه
2. درست کردن فایلای صوتی با صدای خودم به صورت تاکیدی ، دستوری و یا اینکه تلنگری باشه به خودم برای کنترل کردن ذهن و احساسات و ورودی هام
توی این فایلای صوتی از جملات استاد استفاده میکنم از نکات کلیدی کامنتای بچه ها و تمرینا و کارایی که باید انجام بدم
مثلا فایلی با صدای خودم برای کنترل خشمم
فایلی برای کنترل نگرانی هام در مورد اون موضوعی که پاشنه آشیل منه مثلا فرزندم
فایلی برای کنترل ورودی هام که تاکید کنم چطوری باید اینکارو انجام بدم یا اگه نتونم کنترل کنم ورودی هام رو چه اتفاقاتی ممکنه بیفته
فایلی برای کنترل ذهن موقع دلسوزی یا احساس گناه یا اشتباه انجام دادن کاری که ذهن شروع میکنه به حرف زدن
و این فایلا رو توی پوشه خاص ذخیره کنم تا به صورت تکرار گوش کنم هر موقع به هرکدومش که نیاز داشتم
3. تمرین سکوت و تنهایی
آگاهانه دور ماندن از دوستان و نزدیکان
نوشتن تمرین سکوت و تنهایی در لیست کارهای روزمره
4. راه کنترل ورودی های ذهن چشم و گوش و زبانه و اگر این 3تا رو در محیط درست قرار بدیم اتفاقات فوق العاده میفته
مثلا همنشینی نکردن با افراد نامناسب که باعث میشن این 3تا مورد از کنترل خارج بشن
5. تعهد
آیا تعهد میدی که با تمام توانت ورودی هات رو کنترل کنی ؟
6. طی کردن تکامل برای قوی شدن تو این کار
فقط باید ادامه بدیم این مسیرو حتی اگه اشتباه کردیم بازم تلاش کنیم
اگه عهدمونو شکستیم ناامید نشیم و نگیم که نتونستم
و خودمونو سرزنش کنیم
ایمانمون رو حفظ کنیم و با خدا حرف بزنیم و بگیم بهش که ما از تو میخواییم که تو نزدیکی و فقط تو اجابت کننده ی درخواست کننده هستی
7. الخیر فی ما وقع
در هر اتفاقی برای من خیری هست
هر اتفاقی پله ترقی منه
کنترل ذهن همین وارد سایت شدن و با ایمان کامل گوش دادن و عمل کردن به فایلاست
8. دیدن مناظری که دوست داریم مثل کوه ، جنگل ، دریا ، آسمون ، ابر ، درخت و …
9. انجام بازی های آنلاین
10. از نزدیکترین فرد همکارم بیشترین تاثیرات و ورودی های بد رو دریافت میکردم
فقط 3روز روی خودم کار کردم و تو این 3 روز گوش دادم به فایلا حتی موقع خواب و 2تا نتیجه شد یکی اینکه خیلی ناگهانی بدون بحث و حتی مسئله ای رابطه ی همکاری ما در حد سلام و خداحافظی شد و نتیجه بهتر افزایش درآمدم
11. کنترل ورودی این نیست که تلویزیون و اخبارو حذف کنی بعد تو اینستا بچرخی و اخبارو به صورت استوری ببینی و بخونی
یا توی جمعی که غیبت میکنن بشینی و خوشحال باشی که من که حرفی نمیزنم و غیبتی نمیکنم ورودی نامناسب از طریق گوشمونه و شنیدن اون حرفا و بعد ذهن ما تو تنهاییمون شروع میکنه در مورد اون موضوع غیبت حرف زدن و ایده میده برای خودش بعد میگه کاش اینو میگفتی و این چرخه ادامه پیدا میکنه
12. باید در بحث کنترل ورودی ها “” دچار خود فریبی “” نشد
مثلا من فیلم خشن یا ترسناک یا … نگاه نمیکنم بلکه فیلم طنز نگاه میکنم
و ما خودمون رو گول میزنیم چون میدونیم که خیلی از فیلمای طنز داره مشکلات و کمبودها و درگیریها رو به صورت طنز نشون میده .
13. پس کی به خواسته ام میرسم ؟
اینو بدون دوست من که این سوالی هست که فرکانسش ، فرکانس ناامیدی و انتظار و نق زدنه
فرکانس این سوال رو درک کن که دیگه نزاری ذهنت از این راه وارد بشه
14. وقتی میخواییم در گروه یا جمعی شرکت کنیم آگاهانه از خودمون این سوالات رو بپرسیم
آیا این جمع یا این افراد که من میخوام برم پیششون روح و روان منو بهتر میکنن یا نه ؟
آیا عشق و شادی و ثروت منو بیشتر میکنن ؟
بعد تصمیم بگیریم ک بریم یا نه
15. دیدن سریال های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا
به نظر من ، من خودم چون هنوز اصلا قوی نیستم و به قول استاد هنوز نهالم و ریشه هام سسته باید به شدت ورودی هام رو کنترل و محدود و حذف کنم تا جون بگیرم
بعد اگه تونستم برم اینستا که فقط تو پیج خودم کار خودمو انجام بدم و بعد ببندمش بدون اینکه بخوام کنجکاوی کنم اون موقع میتونم نصبش کنم
اگه تونستم تو جمع مسیر حرفا رو بدون اینکه بی احترامی کنم بدون اینکه ادعای فهمیدگی کنم ببرم به سمتی که میخوام اون موقع برم تو جمع
اگه تونستم تو فیلما تشخیص بدم باورای اشتباه رو ، و تو فیلما دنبال قانون و درک قانون باشم اون موقع برم فیلم نگاه کنم
اما من هنوز یه بذرم که در مقابل یه فوت هم ممکنه از بین برم پس با دست خودم خودمو نابود نکنم .
خدایا شکرت برای این همه دوستای فهمیده و فوق العاده
دمتون گرم
بابت تمام پیشنهادای فوق العادتون سپاسگزارم
استاد برای همینه که خواهش کردید کامنتارو بخونیم اینا فقط برای 4تا صفحه کامنته
خدایا شکرت
استاد عزیزم واقعا سپاسگزارتم .
در پناه رب یکتا ثروتمند باشید و سعادتمند در دنیا و آخرت .
سلام و درود فراوان بر استادعزیزو خانواده بزرگ و توانمند گروه تحقیقاتی عباسمنش
اگر بخوام از تجربیاتم بگم باید به سالها قبل برگردم
مهم ترین چیز داشتن اشتیاق دانستن و تغییرکردنه..من سالها به دنبال موفقیت و مثبت اندیشی وکسب ثروت بودم و راههای مختلف و کتب و فایل و فیلم های زیادی از استاید موفقیت در کشور خریده و دنبال میکردم ولی انگار حس رصایت قلبی بهم دست نمیداد و تمرینات رو مدتی انجام میدادم و اتوماتیک رها میشد با اومدن کمی مشغله
با شروع سال جدید بازهم دنبال تغییربودم و کانال ها و فایلهای اساتید مختلفی پیگیری میکردم ..هرچند همشون مثبت و فوق العاده هستن ولی باز تغییر اساسی توی زندگیم احساس نمیکردم. در همین راستا روزی داییم از استاد عباسمنش صحبت کردن و منم علاقمندشدم وتو اینترنت پیگیر شدم و دانلود فایلهای رایگان و گوش دادنش حس خوبی بهم دست میداد
درواقع من چون روش ها و تمرینات مختلفی رو انجام میدادم به نتیجه دلخواه نمیرسیدم و وقتی از استاد شنیدیم یک تمرین یا مسیر رو انتخاب کنید و برای حداقل 3 ماه تمرکز کنید همه ی تمرینات رو کنارگذاشتم و شروع کردم فقط گوش دادن فایل های استاد
تا اینکه فهمیدم چقدر باورهای محدود کننده داشتم و دارم و خداروشکر تونستم به این اگاهی برسم و الان فقط تمرکزم گذاشتم روی شناسایی باورهام و تغییرشون چون از همون ابتدا نشانه های قدرتمندی به زندگیم وارد شد.
وهرچی جلوتر میرم نشانه های بزرگتری ظاهرمیشن
به نظر من برای ساختن باورهای قدرتمند ورودی های قدرتمندی نیاز هست
هرچند من شاخه های مختلفی تست کردم ولی چون میدونستم قانون اصلی باید یه چیز دیگه باشه که آرامش قلبی به همراه داشته باشه راه بهم نشون داده شد.
و بهترینش برنده شدن توی سایت بود که تجربه خوبی برام شد.چون وقتی برنده شدم خیلی ذوق داشتم دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریداری کنم و خواستم پول قرض بگیرم که درونم بهم گفت تو هنوز سیر تکاملیت رو طی نکردی وگرنه الان نیاز نبود برای خرید پول قرض کنی و اگر این کارو بکنی خلاف گفته های استاد هست
و از کمتر شروع کردم و دوره قانون افرینش رو دارم جلسه به جلسه خرید میکنم و تمریناتش انجام میدم تا از پایه باورهای درست توی ذهنم شکل بگیره و مطمینم خیلی زود میتونم دورهایی که دوست دارم رو خریداری کنم
هرچند به قول خداوند انسان عجول هست ولی من سعی میکنم مراحل رو پله پله طی کنم
وبعد از این هم برمیگرده به خودم که نشانه ها و ایده و تمرینات رو متعهدانه دنبال کنم تا این رشد باورها سرعتش بیشتر و بیشتر بشه..
عامل اصلی شتاب گرفتن نتیجه ها و رسیدن به خواسته اول از همه متعهد کردن خود و دوم وقت گذاشتن برای انجام تمرینات و گوش دادن مداوم به فایلهای صوتی و فایلهایی که شخصی ضبط میکنیم هست و دقت کردن به کوچکترین نشانه های تغییرمثبت و تایید کردن نشانه هاست..
خداروشاکرم مسیر قدرتمندی رو توسط استاد که خودش دست قدرتمندی از طرف خداوند هست رو نشون من و همه اعضاء تیم داد تا زندگی همراه با سعادت و خوشبختی و سلامتی و ثروت رو به بهترین شکل تجربه کنیم
الحمدلله رب العالمین
یا حق
سلام دوست عزیزم
اولا خیلی خوشحالم که مسیر درست رو پیدا کردین و دارین در این مسیر رشد می کنین
خداوند رو واقعا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم که یکی از دستهای بزرگش به نام استاد عباسمنش رو در سر راهمون قرار داد تا زندگیمون رو تغییر بدیم
چه زمانی به خواسته ام میرسم
خدمت استاد عباسمنش عزیزو هم فرکانسی های دوست داشتنی سلام عرض میکنم. چند روزه دارم روزی5ساعت فایل گوش میدم اثرشون تو زندگیم خیلی خیلی زیاد شده. هرروز یه پیشنهاد کاری جدید داره برام میاد.تصمیم گرفتم که این روند رو ادامه بدم.آدمهای دوروبرم رومیبینم که فاصلشون بامن خیلی زیاده . من هم قبلا مثل خودشون بودم الان میبینم چقدروجود استاد برام برکت داشته و من رو تغییر داده.خدارو بخاطر وجود ایشون به عنوان دست مهمی که درزندگیم هستن شکر میکنم.
بنظر من رعایت موارد زیر میتونه کمک زیادی به رسیدن به خواسته قلبی آدم ها کنه
موقعی که ازش گذر کردی یعنی احساس شخصی رو داشته باشی که اون رو داره.
موقعی که نگی چطوری به دستت برسه ، دست های خدارو نبندی وبگذاری از راهی که صلاح می دونه برات بیاره.
موقعی که با حس کمبود و نداشتن بهش نگاه نکنی.
موقعی که خودت رو لایق داشتن اون اون بدونی.
موقعی که باحس شادی ودوست داشتن اون رو بخواهی.
موقعی که مسیری که کائنات تیکه تیکه نشون میدن رو بری و نخواهی تا انتهای مسیر رو از اول ببینی.
موقعی که موارد شبیه اون رو زیاد ببینی چشم وقلبت به دیدن موارد مشابه عادت کنن.
موقعی که به نشانه هایی که برات میاد اهمیت بدی و خدارو بخاطرشون شکر کنی.
موقعی که به هدف زندگی که شادی هست برسی.
موقعی که احساس آزادی رو درخودت داشته باشی.
موقعی که حس خونسردی درموردخواسته ات داشته باشی نه اینکه نیازمندش باشی.
موقعیکه عاشق خودت باشی
موقعیکه باور کنی موفقیت،پیشرفت ، ثروت وشادی عادی است.
موقعی که نعمت هایی رو که داری بابتشون از خدا شکر گزاری کنی
وقتی که به قول استاد از نرسیدن بهش نترسی وآرامش درونی داشته باشی
وقتی ورودی های ذهنت رو کنترل کنی(تلویزیون، دوستات، حرف هایی که میزنی، محیط هایی که تردد می کنی، آدمهایی زیاد باهاشون مراوده داری همه اینها رو باید کنترل کنی.درصورت نیاز علاوه بر تلوزیون باید ادمهای ناجور رو که افکار نادرست بهت القامیکنن کم کم از زندگیت حذف کنی)
موقعی که باور کنی خدا چقدر قدرت داره وکارهات رو باهاش تقسیم کنی وتصمیم نگیری همه بار رو روی دوش خودت بگذاری.
موقعی که مثل یه بچه که باورداره پدرمادر بهش چیزی که میخواد رومیدن از خدا خواسته ات رو بخواهی و درموردشون خجالت نکشی.با پررویی بخواهی.
برای همه دوستای عزیزم آرزوی موفقیت وشادکامی و سلامتی وثروت دارم و پیشاپیش به برنده مسابقه تبریک میگم . به امید موفقیت های بیشتر شما
من دانشجو هستم و در خوابگاه زندگی می کنم و فعلا امکان تغییر محیط رو ندارم. گاهی دوستان و هم اتاقیام نادانسته در مورد ناخواسته ها صحبت میکنن، درددل میکنن و فیلم ها و موزیک هایی که بار بسیار منفی دارن میبینن و میشنون. و من در این مواقع چند تا کار انجام میدم:
1٫ بجای این که سریع تحت تاثیر اونها قرار بگیرم و ناامید بشم توی حرفای دوستام و اطرافیانم به دنبال باورهای محدود کننده اونا میگردم و به این فک میکنم که آیا منم این باورو دارم و چه باور مثبتی رو میتونم جایگزین کنم و این رو برای خودم به شکل یک تمرین دراوردم.
2٫ گاهی با بیان ساده و صمیمانه بهشون میگم که این نوع فیلم ها رو نبینین و نشنوین و در مورد چیزایی که دوس ندارین صحبت نکنین چون روی ضمیر ناخودآگهتون تاثیر منفی میذاره. چون میدونم اونا نادانسته این کارها رو انجام میدن و من سعی میکنم این آگاهی رو منتشر کنم حتی گاهی فایل های استاد یا آهنگای شاد براشون میفرستم اما به هیچ عنوان اصراری ندارم که حتما حرفامو بپذیرن و البته گاهی میبینم که حرفمو قبول میکنن.
3٫ خنثی میشم یعنی سعی میکنم به حرفای منفی اونا توجه نکنم و حواسمو مثلا با موبایلم پرت میکنم و همزمان هدفون میذارم و فایلهای مورد علاقه خودمو گوش میکنم. اونا متوجه میشن که من تمایلی به شنیدن دردودلهاشون ندارم و سنگ صبور خوبی نیستم و جالبه که دیگه زیاد دراین موارد باهام صحبت نمیکنن.
4٫ هنگام دیدن و شنیدن این فیلم ها و آهنگ ها باهاشون همراه نمیشم و سرم رو با کارهای خودم گرم میکنم.
5٫ فک میکنم ببینم دوستان و اطرافیانم چه ویژگی مثبتی دارن و متوجه میشم که به به اونها چقدر ویژگی مثبت دارن… و چقدر احساسم بهشون بهتر میشه.
6٫ از خودم میپرسم که چه موهبتی تو همین محیط وجود داره و چطوری میتونم تو این محیط پول بسازم.؟ وقتی این تمرینو انجام میدم ایده های عالی به ذهنم میرسه.
7٫ به خودم نهیب میزنم و میگم که من خودم این محیط رو جذب کردم پس بجای نارضایتی از محیط باید حتما توی همین محیط احساسمو خوب نگه دارم و معتقدم با تمرین و تکرار زیاد، مدارم و درنتیجه محیطم و شرایطم کاملا عوض خواهد شد.
نکته مهم و ریز حرفای استاد در این فایل اینه که وقتی من با حالت نگرانی میپرسم که خدایا پس کی به خواسته هام میرسم؟ مثلا بپرسم پس کی میتونم برای خودم خونه بگیرم و از این خوابگاه برم؟ این نشون میده که من از این محیط ناراضی هستم و احساس بدی دارم و میخوام با خونه گرفتن از این شرایط و آدما خلاص بشم و این یعنی من در مدار درست نیستم. بنابراین سعی میکنم بجای پرسیدن این سوال سعی کنم در همین محیطی که هستم بیشترین استفاده رو از امکاناتم داشته باشم (مثل اینترنت نامحدود و رایگان) و از لحظات زندگیم ببرم.