این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
دوستان در جریان باشید کسی که استخدام بانک میشود باید ابتدا از تحویلداری شروع کند و پله های پیشرفت را طی سال ها بگذراند و در نهایت اواخر خدمت به سمت رئیس شعبه نائل میگردد اما بنده با کنترل ورودی ها و انعکاس مثبت به کائنات در مدت 5 سال به سمت رئیس شعبه نائل گردیدم که در زمان خود جزو جوانترین رئیس شعب کشور بودم.اما در مقطعی ورودی ها رو کنترل نکرده و در همان سمت که میتوانست سکوی پرتاب من باشد متوقف شدم و از اهدافم دور شدم تا اینکه به خود آمدم و تصمیم گرفتم برای پیشرفت کاری بر خلاف جریان آب شنا کنم و از صبح روز بعد تصمیم به ترک کار گرفتم و بیزنس های بزرگتری رو در زمینه های مختلف آغاز کردم و هر بار به دلایلی شکست میخوردم وتمام تمرکزم روی یک بیزنس آنهم سوخت بود و تصورم این بود که تنها راه ثروتمند شدن از این مسیر است تا اینکه با استاد عباسمنش آشنا شدم و نکات بسیاری از ایشان فراگرفتم مبنی بر اینکه در هر شغلی با هر سمتی در هر مکانی با کنترل ورودی ها و انعکاس آن به جهان هستی میتوان اتفاقات بهتری رقم زد و من هم شروع به تمرین کردم تا اینکه با همان شرایط حداقلی و تجربه قبلی که در بانک داشتم متوجه شدم که در مسیر موفقیت قرار گرفته ام و به زودی شما رو در جریان موفقیت های خود خواهم گذاشت……… علی برکت الله
سلام . ممنون از دقت نظر شما . اگر شما را در جریان لحظه به لحظه موفقیت خود بگذارم جالب است بدانید که کائنات همراهم شد و سرمایه گذاری از غیب رسید و طرح و ایده من را با ثبت شرکتی 50/50 شریک شد . من به خود تعهد دادم پنج سال دیگر همسایه استاد در فلوریدا باشم .شک ندارم. منتظر شنیدن اتفاقات جذاب از منابع باشید . یا حق
من امروز رفته بودم شرکتی برای مصاحبه… که اصلا نمیدونم رزومه من چطوری بدستشون رسیده… و در حوزه ای کار میکنند که دقیقااا مدنظرمن بود و فقط فراوانی و ثروت و ثروتمندارو میشد دید اونجاا…جالبتر اینکه من چندتا عکس از محل کار مورد علاقم گذشاتم توی دیریم بوردم که امروز دیدم دکوراسیون شرکت چقد شبیه اون عکسه بود و واقعا شگفت زده شدم و فقط سپاسگزاری میکردم… یعنی ماها ی قانونی یاد گرفتیم که تمام دنیاااااااا تو مشتمونه
چیزی که من تجربه و لمس کردم این بود که همونطور که وقتی ما بیمار میشیم مدتی
پرهیز میکنیم هر غذایی نمیخوریم
تماس با اطرافیان به حداقل میرسه
برای بهبود خودمون مجبوریم هزینه کنیم پیش بهترین پزشک ها بریم
دارو بخریم
و مراقبت های ویژه ایی میکنیم تا زودتر بهبود پیدا کنیم برای بهبود ذهن بیمارمون هم دقیقا باید همین کارهارو بکنیم
مثلا خود من دقت کردم تقریبا 90درصد اطرافمون پر از تفکرات بیمار و باورهای استرس زا هست
مثلا حتی در فیلم و سریال هایی که به ظاهر باور منفی هم ندارن و اگر فردی به دقت بررسی نکنه هم نمیتونه چیز منفی پیدا کنه
ولی وقتی یکم ریز میشیم میبینم حتی اونها هم عمدی یا غیر عمدی دارن تفکرات منفی در مورد ثروت را رواج میدن حتی در فیلم هایی که جنبه ی انگیزشی دارن هم گاهی اینو میبینم واقعا باعث تعجبم شده که واقعا چقدر محیط اطراف ما پر از افکار آلوده هست .
همونطور که ما برای غذا خوردن خیلی مراقبیم بهداشتی باشه و از چه موادی درست شده و … باید مدام مراقب باشیم چه چیزی میبینیم و می شنویم و میخونیم
همونطور که یک جمله ی انگیزشی میتونه زندگی یک فردو متحول کنه و باعث بشه به سمت موفقیت بره
همونطور هم میتونه یک جمله یا یک کلمه ی منفی و میتونه مارو از خوشبختی و ثروت دور کنه.
من هر وقت خواستم ورودی دریافت کنم یا کاری بکنم اون مثال مراقبت از بیمارو به یاد خودم میارم برای این که خوب بشم :
آیا این ورودی برام مفیده ؟
اگر من اینو دریافت کنم باعث نمیشه بیشتر بیمار بشم ؟
اگر با این شخص ارتباط داشته باشم آیا باعث نمیشه بیشتر بیمار بشم ؟
چه هزینه های دیگه ایی باید بکنم و چی چیزی برام مفیده تا سریعتر بیماریم بهبود پیدا کنه ؟
ما در ابتدای راه خیلی باید مراقب خودمون باشیم دقیقا مثل همون بیماری که در ابتدای بهبودی خیلی زیاد باید پرهیز کنه
ولی بعدش که بیماری از بدنش کاملا رفع شد باید مرتب واکسن بزنه تا بدنش در برابر بیماری ها مقاوم بشه و غذای مناسب بخوره و روزانه ورزش کنه تا سلامتیش پایدار بمونه
ما هم باید دقیقا به همین شکل عمل کنیم روزانه روی ذهنمون کار کنیم تا ذهنمون دوباره بیمار نشه .
مورد دیگه ایی که باعث میشه در مواقعی که انگیزه هام کم میشه و حالم خوب نیست دوباره به خودم امید بدم دیدن عظمت خداونده .
میرم توی اینترنت عکس های زیبا از طبیعت و کهکشان ها و سیارات دیگه میبینم و واقعا متحول میشم میگم خدایا تو که اینارو به این عظمت آفریدی معلومه خیلی بزرگی و قدرت داری خب پس اینکه من به تو توکل کنم و به خوسته هام برسم برات کاری نداره اینا چیزا که در برابر اون همه عظمت تو چیزی نیست پس من اگر فقط امیدم به تو باشه پس میتونم به هر چیزی خواستم برسم.
شکر آن کس که مرا از ظلمت رهایی داد و مرا به سمت نور هدایت کرد
من دوست دارم کارکرد مغز را به زبان ساده توضیح بدهم.که من بعد از اینکه فهمیدم مغز من چگونه دارد کار میکند شروع کردم به تغییر اطلاعات مغزم و کنترل ورودی های مغزم و همیشه در حال بروز کردن و آپدیت کردن اطلاعات مغزم میباشم.
نگاه کنید.تمامی حیوانات مثل طوطی و طاووس و قناری و گاو زنبور و گربه و پرنده و خزنده و موجودات میکروسکپی و مورچه و …. بر اساس یکسری رشته عصبی که اطلاعات ثابتی بر روی آنها قرار دارند عمل میکنند.تمام اطلاعات در ضمیر ناخودآگاهشون قرار داره.و در هر دوره ای بخشی از اطلاعات از ضمیر ناخودآگاهشون فعال و به آگاهشون(حرکتشون) تبدیل میشود.حالا این رشته های عصبی با آموزش زیاد میتواند تغییر کند و چند رفتارشون از یاد برود و با اطلاعات بیرون برنامه ریزی بشود.مثل حیوانات دست آموز.
پس سلول های تمام عالم میتوانند بر اساس نظم خاصی مرتب بشوند و اطلاعاتشون تغییر کند.پس اطلاعات ثابت در درون موجودات یعنی غریزه.
یعنی این موجودات مثلا 100 رشته عصبی دارند با 100 برنامه دستوری.که تا زمان مرگشان این برنامه ها را تکرار میکنند.
مثلا برنامه تولد.برنامه غذا گرفتن از دهان مادر.بال و پر.آموزش پرواز .پرواز.روش غذا پیدا کردن.تشخیص غذای خوب و بد .میدانند چه بخورند و نخورند.و…
پس مجموع اینها میشود غریزه.
مغز ما هم از بچگی تا الان بوسیله خانواده و جامعه و مدرسه و …برنامه ریزی شده و همین الان 99 درصد رفتارهایمان بر اساس اطلاعات و برنامه ریزی قبلی ما میباشد و دنیا را بر اساس فهم و اطلاعاتی که در درون مغز ما میباشد میبینیم.و تفاوت آدم ها به خاطر تفاوت در آگاهی ها و اطلاعات و به طور کلی تربیت قبلیشون میباشد.
مثلا سعدی میگه به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت.
مثلا من یک طوطی دست آمدز دارم که روزی بالای 50 بار میگه الحمد الله.
حالا میفهمم که سعدی داره چی میگه.
یعنی مثل بقیه حیوانات رفتارهای روزانت غریزی نباشد.نماز و روزه هایت غریزی نباشد .رفتارهای روزانت غریزی نباشد.اعمال ظاهری ما بر اساس غریزه میباشد.و این اعمال ظاهری هیچ تاثیری در زندگی ما ندارد.من خودم قبل از آشنا شدن با استاد 10 سال نماز میخوندم.با گوش دادن به فایل های گرانبهای استاد در یک جایی به خودم اومدم و یک نگاهی به خودم کردم و دیدم از روزی که اولین بار نماز خوندم با نماز 10 سال بعدم هیچ فرقی نکردم و هیچ نوری در درون خودم ندیدم.و فهمیدم که اعمال من تقلیدی هستش و همش بی فایده بوده.که بعد از آشنایی با استاد الان نماز خوندنم معنی پیدا کرده.و واقعا اثرشو در قلب خودم احساس میکنم.و الان میفهمم نماز معراج مومن هست یعنی چه.
خب حالا
امام علی میگه هرکسی دوروزش مثل هم باشد ضرر کرده.
پس فرق ما با دیگر حیوانات قدرت مغز و فکر و تفکر میباشد که باید با آموزش ها جدید و اطلاعاتمان را بالا ببریم و نفس و روحمان را تقویت و زندگی دنیا و آخرتمون را بسازیم.پس مغز شاتل ما براس سفر میباشد.
(چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
بنابراین خیلی از رفتارهای من همین الان غریزی و با برنامه ریزی قبلی هست و من به صورت ناخودآگاه دارم این رفتارها را تکرار میکنم.
پس من اینی که الان هستم نیستم.من دوست دارم یعنی روح من دوست دارد که ثروتمند باشد.عزتمند باشد.شجاع باشد.آرام باشد.عاشق باشد.بخشنده باشد و….
به طور کلی من ذاتا طرفدار خوبی هستم و از بدی ها بیزارم.
ولی الان به خودمون نگاه میکنیم و میبینیم که با اینکه ثروت را دوست داریم ولی فقیرم.دوست دارم شجاع باشم ولی ترس دارم دوست دارم…….باشم.ولی
نیستم
چرا؟
چون من برنامه ریزی مغزم را متناسب با ثروت تنظیم نکردم پس با رفتن به سمت ثروت و با برنامه ریزی مغز برای ثروت این ثروت برای من بدیهی و مغز من هم دیگه ممانعتی برای کسب ثروت نمیکند.
پس چرا من الان میخواهم بروم بدنبال کسب ثروت ولی نمی توانم.چون برنامه ریزی مغز من عوض نشده بنابراین مرا به شک میاندازد و مرا به خطا میاندازد.و من و بقیه انسان ها همش درجا میزنیم
پس من هرچه را بخواهم میتوانم بدست بیاورم.بنابراین من باید در یکسری رفتارها که فکر میکنم مشکل دارم.مثلا کم رویی و کمبود عزت نفس و درجا زدن و دنبال موقعیت های جدید نرفتن و حرکت نکردن به سمت افراد ثروتمند بخاطر برنامه ریزی قبلی من میباشد و باید این برنامه ریزی های مغز تغییر کند.و تنها راه تغییرشون خوراک دادن و اطلاعات دادن به مغز میباشد.چون ما بر اساس داده های مغزمان حرکت میکنیم.و در هر زمینه ای که مشکل داریم باید در اون زمینه اطلاعات و داده های مغزمون را عوض و کنترل کنیم.
خداوند حال هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان نفسشان را تغییر دهند.
بنابراین بسیاری از ترس ها و تردید ها و دودلی ها به خاطر کمبود اطلاعات میباشد.چون من دوست دارم حرکت کنم ولی من تا زمانی که اطلاعات مغزمو بالا نبرم در امون موقعیت قبلی میمونم.چون من بر اساس اطلاعات مغزم حرکت میکنم.پس الان میفهمیم تمامی ترس ها کاذب هستند و اگر اطلاعات مغزم را آپدیت کنم ظلمت درونم از بین می رود و جایش را نور میگیرد و انسان فقط در نور میتواند حرکت کند.و ترس ها به خاطر عدم وجود نور میباشد.
پس تا میتوانید لقمه های نور به مغزتون بدید که دنیا و آخرتتون را تضمین میکند.
فقط با تغییر برنامه ریزی میتوانی خودت را تغییر بدهی.
این راز اتمام حجت با تو است.اگر هنوز حرکت نکرده ای.
پس یکراه را انتخاب کن و سریع دست به عمل برن.
الان فهمیدی که چطور نباید در یک کار غریزی عمل بکنی.
بنابراین واقعا هیچ کاری نشد ندارد.
پس تنها راه موفقیت داشتن ضمیر ناخودآگاه قوی میباشد.
پس دوست عزیز سریع ضمیر ناخودآگاه ضعیفت را به ضمیر ناخودآگاه قوی تبدیل کن.
چرا که روح (من )میدان مغناطیسی مغز را میبیند و در لحظه روح تو میشود بر اساس ضمیر ناخودآگاهت.
من دوست دارم در تمام زمینه ها 100 باشم یا نامبر وان باشم.
ولی نیستم.
چرا
چونمغز من 20 است.پس روح هم باید بر طبق 20 رفتار کند.و چون یکی نیستند.تو میشوی دوتا.
تو (نفست)و روحت یا (همون من).
که این یکی نبودن (یعنی روح و مغزت هماهنگ نیستند)یعنی تو میرنجی چون روح تو دوست دارد 100 باشد و تو هنوز در 20 ماندی.
برو به سمت 100٫با بالا بردن اطلاعات و کنترل ورودی های مغزت.
پس من همین الان میتوانم رفتار کسی را که ثروتمند است را تقلید کنم و مطمئنن سلول های مغز من در ثروت از 20 به 100 تغییر میکنند و من ثروتمند میشوم.من با رفت و آمد با آدم های با جرئت و قوی و تمرین این رفتارها من هم قوی خواهم شد و برنامه ریزی ترس به برنامه ریزی قدرت تبدیل میشود.
??????????????????
حالا دوست عزیز .من تلوزیونو کاملا حذف کرده ام
دوست های منفی را از زندگیم آگاهانه حذف کردم.
در جمع های منفی نمی روم.
با آدم های اکتیو و شاد و سرحال رفت و آمد میکنم و دوست شده ام.
برای هر روزم برنامه ریزی دارم.هدف دارم.تلاش میکنم.
هر روز در حال بروز کردن خودم میباشم.
فایل های صوتی استاد را هر روز گوش میدهم.
از قانون شکرگزاری استفاده میکنم.هر روز خدا را به خاطر داشته هایم شکر میکنم.
از قوانین بخشش و انفاق و صدقه که حقیقتا سرعت روح را بالا میبرد و ما را سریعتر به خواسته هایمان میرساند و درهای رحمت بیشتری را به روی ما باز میکند استفاده میکنم.خدا میگه اگه از مال خودت انفاق کردی.اگر دانه ای گندم بکاری اون دانه میشه هفت خوشه یعنی هر کار خوبی انجام بدی هفت برابر و در جایی گفته هفتصد برابر میکند.پس با انفاق مالت بیشتر هم میشود.
ورزش در دستور کار روزانه ام میباشد.
موسیقی های شاد گوش میدهم.
بزرگترین قانون.قانون تضاد هستش.به خاطر تضاد ها از خداوند شاکر باش.
از انرژی که تضادها در درون تو ایجاد میکنند استفاده کن.
تمام تضاد ها برای کمک به ما آمده اند.نوع نگاه تو به آنها تماما باید عشق باشد.
تضادها ما را رشد میدهند.
من تحت هیچ شرایطی تسلیم هیج شرایط خاص و سخت و تسلیم هیچ مشکل و تسلیم هیچ فرد خاصی نخواهم شد.
در شرایط سخت من سوختم را بیشتر میکنم و انرژی بیشتری را میگذارم.و قانون جهان این است.
قانون نوشتن.تا میتوانید اهداف و شکرگزاری ها را بنویسید.و من این کار را هر روز انجام میدهم.
قانون تایید کردن و تحسین کردن موفقیت های دیگران.
قانون خواندن.
قانون درخواست کردن.
قانون شکرگزاری کردن.
خدا را به خاطر آنچه در زندگیت داری واقعا شکر کن
مهم ترین قانون قانون شکرگزاری است.
تا میتوانی انجامش بده.
کوچکترین شرکی مانع از دریافت نور الهی میشود.
شرک های زندگیت را نابود کن.
هرچه قانون های بیشتری رو رعایت کنی اتفاقات بیشتری و بهتری واست میوفته.
شکرگزاری هم باید عملی باشد.مثلا هم قلبی به پدر و مادر احساس خوب داشته باشی و هم عملی بهشون احترام بذاری.
خدا میگه به من و پدر و مادرت را شکر کن.پس شکر گزاری برای خدا هم قلبی و هم عملی باید باشد.
هرچه قانون بیشتری را عملی کنی.اتفاق های خوب بیشتری را تجربه خواهی کرد.بدون شک.بلاشک
قانون سحر خیزی را رعایت میکنم
قانون نوشتن اهداف.
قانون تمرکز بر خواسته ها.
قانون نظم و مدیریت در تمام امور زندگی ام را رعایت میکنم.
قانون سریع اجرا کردن و قدم برداشتن را اجرا میکنم.
به قانون تمرکز بر خوبی ها و زیبایی عمل میکنم.
قانون باور فراوانی و اینکه نعمت های خداوند بی نهایت هستش را میدانم و خودم را در موقعیت های خوب و در جاهایی که فراوانی نعمت زیاد هستش قرار میدهم. استفاده از قانون رنج و لذت.
قانون نوشتن اهداف و خواسته ها و استفاده از قانون قبل شکر گزاری و تجیم اهداف قبل خواب و بعد بیداری.
و استفاده از تمام اسباب خداوند و استفافاده از قانون باور و فرکانس و قوی کردن خود…..
و در یک کلام هر روز به یاد خدا بودن و از خدا خواستن.
خداوند مرا در مسیر قرار میدهد.این من هستم که باید قوانین را با تلاش و منطق و حرکت عملی کنم.
طبق قانون پایستگی انرژی از بین نمیره و بوجود نمیاد بلکه از شکلی به شکل دیگر تغییر میکند.پس این انرژی دنیایی را صرف کارهای خوب بکنید که نتیجه آن را خودتان میگیرید.هرکه خوبی کند به خود خوبی کرده و هرکه بدی کند به خود بدی کرده.
طبق قانون فیزیک قرار دادن یک آهن در میدان مغناطیسی، پس از مدت کوتاهی آن را به یک آهنربا تبدیل میکند. حال قرار دادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی، میشود بدبختیربا، و قرار دادنش در میدان مغناطیسی خوشبختی میشود خوشبختیربا…
هرچه را که میبینیم، هر آنچه را که میشنویم و هر حرفی که میزنیم، همه دارای انرژی مغناطیسی هستند و ذهن ما را همانربا میکنند.
به قول حضرت مولانا:
تا در طلب گوهر کانی، کانی؛ تا در هوس لقمه نانی، نانی؛ من فاش کنم حقیقت مطلب را؛ هرچیز که در جستن آنی، آنی…
با تشکر از تمامی دوستانی عزیز ووهم مداری.خواهشا اگر خوب بود لایکم کنید.ممنونم ازتون??
با توجه به اینکه ما نمیتوانیم محیطی ایزوله برای خودمون ایجاد کنیم و در ارتباط همیشگی با دیگر افراد و جهان بیرون هستیم و اکثر قریب به اتفاق باورهای ما از باورهای خانوادگی ، باورهای اجتماعی رسانه ها و مطبوعات نشأت میگیره بنابراین کنترل آنچه میشنویم ، آنچه میبینیم و کانون توجه کار انرژی بری هست . گوش دادن به فایلهای صوتی ، تکرار عبارات تاکیدی مثبت ،مراقبه روزانه ،تجسم خلاق از راه های شناخته شده ، پرکاربرد و مفید هست.
راجع به خاطرات و آنچه که میتونیم در مورد خاطرات ناخوشایند انجام بدیم تا احساس بهتری داشته باشیم آنتونی رابینز در کتاب قدرت شگرف درون راهکاری رو ارائه داده که تا حد زیادی به تغییر نحوه یادآوری خاطرات ناخوشایند کمک میکنه.
اما گاهی میشه که با انجام تمام این تکنیک ها باز هم جریان های منفی افکار ، احساسات و تجسم اتفاقات ناگوار باعث اختلال در این روند میشه.در این شرایط پرسیدن سوالات سازنده باعث تغییر نگرش و تغییر زاویه دید میشه که باعث میشه هم برنامه ریزی ذهن تغییر کنه ، هم روند تفکرمون رو به چالش بکشیم و هم باعث میشه وقایع روزانه خیلی باعث درگیری ذهنی ما نشه.
هفته گذشته دندون درد داشتم طوری که امکان انجام هیچ کاری برام وجود نداشت و قدرت تمرکز نداشتم. اول درگیر این جریان شدم و تمرکزم روی درد بود. بعد از خودم چندتا سوال پرسیدم که باعث شد حالم خیلی بهتر بشه و متوجه بشم حتی در این شرایط هم نکات مثبتی هست. سوالاتی که از خودم پرسیدم اینا بودن: چکار کنم حالم بهتر بشه؟ چه نکته مثبتی در این شرایط وجود داره ؟ و بعد به این نکات رسیدم:
1. آهسته غذا خوردن باعث میشه مزه ی غذاها رو بهتر و بیشتر حس کنم و از غذایی که میخورم بیشتر لذت ببرم
2. لقمه های کوچکتر باعث میشه غذا رو بهتر بگویم و عمل هضم رو برای معده ام راحتتر کنم
3. اعصاب محیطی بدنم بی نقص و عالی کار میکنه و در مسیر انتقال حس ها به مغزم هیچ ایرادی وجود نداره و گیرنده های درد در مغزم سالم هستن
دو کار دیگه ایی که انجام دادم و در نتیجه تغییر نگرش بود ( که در واقع باعث تغییر کانون توجه ام شده بود) این بود که:
1. بابت تک تک دندون های سالمم شکرگذاری کردم
2. دندون هامو در بهترین و سالم ترین حالت تجسم کردم و احساسش کردم
همه ی این کارها باعث نشد دردم از بین بره ولی حالم و احساس بهتر شد و توانستم به کارهام برسم.
پرسیدن سوالات مثبت و سازنده به صورت آگاهانه باعث تغییر نگرش میشه و تغییر نگرش خود به خود باعث تغییر کانون توجه میشه و در نتیجه همه اینها احساس بهتر هست که باعث ارسال فرکانس بهتر به کائنات میشه.
من از خرداد امسال با دیدن فایل های ثروت سه حین افطار شروع به گوش کردن و دیدن فایلها کردم و بطور اتوماتیک دیگه نتونستم تلویزیون را نگاه کنم و البته خانواده هم مجبور بودند تحمل کنند و به قول معروف یه جور توفیق اجباری نصیبمون شد. این موضوع باعث شد کمی از ورودی نا مناسب یا غیر ضروری و مخرب کم بشه. از طرف دیگه تو تلگرم تو چند گروه سیاسی و … حضور فعالی داشتم و به تدریج از همشون اومدم بیرون طوری که بعضی از دوستانم نگران و متعجب شدند، اما دیگه کنار گذاشتمشون و دایم سعی کردم تمام وقتم رو روی اموزه های استاد بزارم اونم راست و حسینیش به این عت که مبلغ بالایی برای دوره داده بودم و میخواستم متوجه بشم که ایا واقعاً کاری برم انجام میده ؟ و اگر جواب مثبت بود برای خانواده هم همین اموزه ها کمک میکنه و سرعت پیشرفتمون چند برابر بشه. امروز خانمم میگفت وقتی تو به فایل ها گوش میکردی من با خودم میگفتم که باز وقتشو تلف میکنه و البته پولشم که… اما حالا نظرش کاملا برعکسه. در این مدت در حد توانم سعی کردم مطالب رو بفهمم و عمل کنم واین نتایجی که گرفتم مخلوطی از همه اونهاست. البته من قبل ز اشنایی با استاد از دوره دیگری استفاده میکردم که اطلاعات تئوری بسیار عمیقی میداد و در عمل کمی اجراش سخت بود و کند اما دوره استاد خیلی عملی بود با اشاره پنهانی به اون تئوری ها و با مخلوط اینها بعد از اینکه به روشهای عملی استاد عمل کردم نتایج خیلی واضح شد.
اینکه چه میشنویم و به که گوش میکنیم و نگاه میکنیم ومی بیینیم مهم است اما اینکه در حال دیدن و شنیدن در چه فرکانسی هستیم نیز مهم است و به نظر من مهمتر است. به نظر اساتید محترم، خداوند هیچ چیز بدی نیافریده و تنها ان چیز اگر با خواسته ما هماهنگ باشد خوب و برعکس آن بد است. یعنی اگر هر چیز را مانند یه محور اعداد ببینیم یک قسمت منفی دارد و یک قسمت مثبت. حال اگر ما از قسمت مثبت نگاه کنیم آن چیز خوب است. پس ورودی مثبت به ذهنمان دادیم و اگر منفی ، منفی داده ایم.
برخی نتایج این دیدگاه بقول استاد برای من عملا باعث شده چرخ دندنه های زندگیم روانتر از قبل بچرخند و با خواندن عبارات تاکیدی ساده در ابتدای روز و نوشتن موهبتهای الهی در هر روز صبح و اتفاقات خوب در شب که خود باعث ورود نکات مثبت به ذهن من شده عبارتند از : برخورد بهتر مشتریانم، افزایش انها به لحاظ تعداد و مبلغ ( کمی بهتر نسبت به قبل) ، ایده های جدید برای کارهای جدید، روابط خانوادگی بهتر، مهمترین انها امکان تحصیل جهشی برای پسرم از کلاس پنجم به هفتم و شاگرد اولیش در کلاسشان، فروش اپارتمانم در محله ای که تعداد بسیار زیادی خانه خالی برای فروش داشت و از طرفی مشکلات اداری که در حالت عادی شاید پنج شش ماه زمان نیاز داشت اما اتمام کل کار در دو ماه با کمترین معطلی، پیشنهاد کار مشارکتی برای صادرات تولیدات یک شرکت ماشین سازی به خارج از ایران، تماس مجدد یک دوست که مدتی تماسمان مختل شده بود و رفع مورد اخلال کننده و…
اما یک روش بی نظیر که شاید به نظر اول عادی و معمولی به نظر می اید ولی من در همین یک هفته گذشته اثر بزرگ و شگرفی از ان دیده ام و بقول معروف باید آنرا با طلا نوشت اما اگر از الماس کوه نور و دریای نور با ارزشتر سراغ دارید برای نوشتن ان باید استفاده کرد و آن “خدایا شکرت” است. در هفته گذشته مشکلی پیش امد و فکر مرا دایم به خودش مشغول کرد و سعی مردم تا به چیز دیگری فکر کنم تا انرا از یاد ببرم اما نشد که نشد. اخرش به قول استاد خودش این جمله را در دهانم گذاشت و شروع به تکرار ان کردم و بعد از نیم ساعت به خودم امدم و دیدم که من نیم ساعت است که به آن موضوع فکر نمیکنم. خیلی شگفت زده و خوشحال شدم وادامه دادم و شب این موضوع را برای پسرم و همسرم تعریف کردم و از ان لحظه ذکر دایمم شده خدارو شکرت و همینطور انگار به قول استاد چرخدنده زندگی دارد راحت تر میچرخد و سرعتش بیشتر شده. این ذکر خدایی به نظر من ذهن شما را همانطور که استاد گفتند به علت اینکه نزدیک ترین فرکانس به خداست من را در فرکاسی قرار داده که در قسمت مثبت محور هستم و هر چه بیشتر میگویم به سمت مثبت تر تمامی محورهای عالم حرکت میکنم.
امروز من که همیشه زیاد اهل گردش نبودم انرژی در وجودم قرار داده شد که انقدر در شهر چرخیدیم وبه جا های خوب رفتیم که همسرم و پسرم دیگر گفتند برویم خانه در حالیکه همیشه من اول از هه میگفتم دیگه بریم خونه بسه و انها از این موضوع شاکی.
امیدوارم این تجربه بتونه به شما هم کمک کنه که البته میکنه اگر بهش باور کنید و ایمان داشته باشید.
سلام عرض میکنم خدمت استاد بی نظیرم وتمامی دوستانی که دیدگاه من رو میخونن
از وقتی با استاد آشنا شدم زندگیم خیلی تغییر کرده رابطه من با همسرم خیلی عالی شده و احساس آرامش دارم و خدا رو شکر میکنم
نظرات دوستان رو که خوندم خیلی احساس خوبی داشتم ولی اشکم در اومد چون دیدم چقدر احساس دوستان دامن نزدیکه ومثل هم هستیم این خانواده یی نظیرن و خوشحالم که عضو این خانواده هستم
خانواده ای که از دل و جان کامنت میزارن و راهکار میدن و صداقت دارن
اما من چطور روی باورام کار میکنم
فایلا ی استاد رو گوش مردم هر روز و عبارات تاکیدی روغن ضبط کردم و مدام گوش میدم کتابهای صوتی رو گوش میدم
در مورد روابطم باید بگم روزی نیست که از همسایه ها گرفته تا فامیل به من نگن که چقدر همسر خوبی داری چقدر فرزندانت خوبن و چه زندگی سرشار از آرامشی داری واین حرفا به من ثابت کرده که من تغییر کردم
دوستای من روی نکات منفی دیگران زوم نکنید
نکات مثبت خودتون رو ببینید به خودتون عشق بورزید و از خودتون جلوی آینه تعریف کنید با این کار دیگرانم بهتون محبت میکنن هیچ وقت انتقاد نکنید فقط روی نکات مثبت دیگران تمرکز کنید
اگر دیگران نکات مثبت ندارن خب دلیلی هم نداره که روی نکات منفی شدن زوم کنید
راهکار من اینه
وقتی شما هدفی داشته باشید ذهنتون درگیر هدفتون میشه و وقت نمی کنه به ناخواسته ها توجه کنه
من هدفم تغییر باورام هست به همین علت ذهنم وقت نداره به نکات منفی اطرافیانم تمرکز کنه
رسانه و اخبار و بزارید کنار
من دفتر سپاسگزاری وتمرکز بر نکات مثبت دارم و هر روز صبح و شب از تمام جزئیات زندگیم سپاسگزاری میکنم
یه دفتر دیگم دارم اما ماجرای این دفتر رو لازم دونستم براتون بگم ی شب فایلی از طریق تلگرام دوستم رسید اسمش بود رهایت من نخواهم کرداین فایل گفتگوی خدا بامن بود و من اون شب اشکی ریختم و با خدای خودم عشق بازی کردم چه شبی بود چه حالی داشتم خدا بهتر میدونه توی اون فایل خدا به من گفت:
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه می گویی ؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا
من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم ،تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم
مگر آیا کسی هم باخدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که می ترساندت از من،رها کن آن خدای دور!؟
آن نامهربان معبود آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت خالقت اینک صدایم کن مرا به قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام آیا عزیز حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگری نمی فهمد به نجوایی صدایم کن بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان تورا در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن تکیه کن بر من
قسم بر روز هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن، اما دور رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم شروع کن یک قدم باتو تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد
بله این متن همون فایل صوتی بود و من اون شب این حرف خدا رو به خاطرم سپردم که گفت:
برای درک آغوشم شروع کن یک قدم باتو تمام گامهای مانده اش با من
ودفتری تهیه کردم و اسمش رو گذاشتم گامهای خداوند
وهر گامی که برداشتم یادداشت کردم و منتظر گامهای خداوند بودم که یکی یکی توی دفترم نوشتم تموم گامهای خداوند رو یروز که دفترم رو مرور کردم دیدم همون یک قدم به ظاهر که من بر میداشتمم که خدا برا من بر داشته و درواقع من هیچ کار نکردم اینه مهربونی خدا واینجاست که میگم خدا برا من کافیه
فایلا ی استاد تک به تکشون نشونه هایی از سمت خدا برا من بوده و چه شبهایی که تا صبح فایلارو نگاه کردم و گریه کردم و سجده کردم در برابر خدای مهربونم
همیشه سر نمازم از خدا میخواستم منو به خودش نزدیک کنه وحتی به اندازه یه پلک زدن من رو به حال خودم رها نکنه واین شد که خدا استاد عباس منش رو به من نشان داد و استاد عباس منشم من و خدای من رو به من نشون داد
استاد الان آرزوی من اینه که این متنم رو خونده باشی خیلی خیلی خدا رو سپاسگزارم که استاد رو در مسیر راه من قرار داد و از استاد سپاسگزارم که مسیر درست رو به من نشون داد واقعا خدا خیلی مهربونه وآرزو میکنم خدای درونم رو پر رنگ پیدا کنم
دوستای من
هر روز سعی کنید حالتون خوب باشه هر وقت از مسیر خارج شدید بدونید خودتون با فکری ناخواسته باعث شدید که حالتون بد بشه و از کسی دلگیر نشید که مقصر خودتون بودید واینطوری راحت دوباره به حالخوب برگردید
عاشقتونم
همتون رو دوست دارم وآرزو میکنم همه ما در مسیر درست قرار بگیریم
برای همتون و همچنین استاد عزیز آرزوی سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت رو دارم خدانگهدار
در ادامه میخوام بعضی دلایل و شرایط اجابت شدن و نشدن رو بنویسم.
در فایل باورهای توحیدی و ثروت ساز حضرت علی،در نامه ی 31 به امام حسن در نهج البلاغه:
شرایط اجابت دعا که همون خواسته های ماست
بیان شده.
✅از خداوند چیزهایی را بخواهید که کسی جز خدا،نمیتواند به شما عطا کند مثل:تندرستی -عمر بیشتر-گشایش در روزی.
✅کلید گنج به ما داده شده که بتوانیم با دعا کردن به خواسته هایمان برسیم .
✅و اینکه استاد میگن:در مورد چیزهایی صحبت کنید و از خدا بخواهید که دوست دارید داشته باشید نه اینکه چیزهایی که نمیخواهید.
✅هرگز ناامید نشویم بخاطر دیر اجابت شدن خواسته .چون به اندازه نیت و باورمون به ما داده میشود.
✅بعضی مواقع که طول میکشه برای اجابت،شاید به این خاطر هست که خدا میخواهد بهتر از خواستمون رو بهمون بده.(نگاه مثبت).یا اینکه ما باید ظرف وجودمون را بزرگتر کنیم.آماده تر بشیم.
✅با خوشحالی و امید و باور خواسته هامون را بخواهیم.
✅و همیشه خواسته ایی را بخواهیم که جمال و زیبایی ما را بیشتر کنه و رنج و سختی را از ما دور کنه.
و نوشته ایی از یک دیدگاه فردی👇
وقتی ما یک خواسته ای داریم ولی توانشو نداریم،باید اول باورمون رو عوض کنیم تا ذهن بفهمه هم میتوانیم هم میخواهیم.و در راه رسیدن به خواسته ها صبور باشیم.
مغز انسان یک ابر کامپیوتر هست که مثل یک پرژکتور دائما تصویرای ذهنی ما را به جهان هستی ارسال میکنه.
💥👈اگه ی خواسته ی قوی،پشت ی تصویر ذهنی واضح به مدت کافی قرار بگیره ،دیر یا زود اون خواسته در جهان هستی نقش میبنده و در زندگی ما بازتاب میشه.(همونکه میگن زندگی کنونی شما،حاصل ذهنیت گذشته شماست.)
دیر یا زود رسیدن به خواسته به 3 عامل بستگی داره:۱-قدرت پرژکتورت(یعنی شدت خواستن ذهنی)
۲-شفافیت و وضوح تصویر خواسته ۳-تداوم و استمرار در خواستن
مثال:👈در کودکی وقتی اسباب بازی میخواستیم خیلی زود بهش میرسیدیم چون همه فکر و ذهنممون میشد اون.(تمرکز لیزری روی خواسته نه چسبیدن به خواسته و به حس رهایی رسیدن.)و اینکه با تمام شوق و امید و انگیزه و انرژی دربار ه اش حرف میزدیم و فکر میکردیم.
یادمان باشه وقت درخواست کردن خواسته هامون اگه تحت فشار و ناراحتی و خستگی و ناامیدی باشیم و انرژی کافی واسه خواستمون نداشته باشیم خواستن با شکست مواجهه میشه.
باید در مسیر درخواست کردن و رسیدن آروم و راحت و سرحال و رها باشیم و انرژی کافی بزاریم واسه خواستمون.و اینکه تا وقتی دقیق و واضح ندونیم که چی میخواییم به خواسته نمیرسیم چون تصویر واضحی از خواسته نداریم.
واینکه باید ظرف ذهنی ما آماده دریافت و پذیرش باشه.
با سلام خدمت خانواده محترم گروه .تجربه ای که در این مورد من به دست آوردم این بوده که قبل از هر چیز بایستی در مورد کلیات این قضیه به باور قلبی برسیم حالا می خواد با مطالعه باشه ویا هر روش دیگه . چون بدون باور قوی کنترل افکار به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود مثال بخواهم بزنم مثل این می ماند که شما چند فقره چک از اشخاص مختلف در دست داشته باشید که یکی از اونها متعلق به فردی معتبر و دیگری بالعکس باشد.اینجاست که شما اولی را به عنوان وجه نقد روش حساب میکنید و حتی خواستید به جایی یا خریدی برید همراهتون به عنوان یه پشتوانه نگه میدارید ولی دومی را در گوشه صندوق انداخته و باری به هرجهت و زیاد روش حساب نمی کنید ،حالا ببینیم چطور می شود ،نشد هم زیاد سختتون نمیشه.در هر حال به هر طریقی که به این اطمینان قلبی رسیدیم به نظر من و تجربه ای که کردم همان روشی که استاد گرامی نیز در یکی از فایلهاشون اشاره کردند به سازمانی که در مورد ترک اعتیاد بود (اسمش خاطرم نیست) که شعار جالبی داشتند که… برای امروز زندگی کن…می تواند و برای من توانسته،کمکی جدی باشد در کنترل ورودی هایمان ،کفری نشویم که ای بابا تا کی می خوام خودم را بپام و …من خودم با تمام تلاشی که می کردم باز مثلا به وقت رفتن به فضا های مجازی به خصوص اینستا ودیدن ناگزیر مطالب منفی و محدود کننده باریکه هایی وارد باور هایم میشد و زحماتم را به باد میداد و یا عدم تواناییم در خاموش کردن تلوزیون و گذشتن از برنامه هاش،که دلیل اصلی هر دو تاشون هم اوقات بیکاری بود،که در آخر فکری کردم و گوشی موبایلمو تبدیل کردم به یک دوست،حافظه اش را پر کردم از تمام فایلهای صوتی استاد،و نیز چند فیلم در همین زمینه ها و نیز یه برنامه آموزش زبان که خیلی علاقه دارم و یک برنامه قرآن به همراه یک دیکشنری عربی به فارسی و مثل استاد آیه به آیه اش را می خوانم و قوانین حاکم بر جهان را جستجو می کنم و با این طریق ایمانم را هم به قوانین وهم به خدا بیشتر می کنم.در ضمن وقت بیکاری هم ندارم که بخواهم در فضاهای مجازی یا پشت تلوزیون حدر بدهم .در آخر بهترین روش برای جلوگیری از ورودیهای منفی ، جذب و فراهم کردن ورودیهای مثبت است که در اینحال جایی برای منفیها نخواهد ماند ، ببخشید در ضمن جستجو کردن در میان اتفاقات خوب روزانه و مرتبط کردن آنها با قوانین نیز در بالا بردن یقین قلبی کمک زیادی به من کرده.با عذرخواهی از اینکه نتوانستم کوتاهتر بنویسم و آرزوی موفقیت برای همه شما عزیزان وتشکر از استاد عزیز .پولدار و ثروتمند باشید
قبل از شروع باید بگم که اگر مطالب طولانی شد به این دلیل هست که همه چیز را با جزئیات بنویسم.
قبل از نوشتن تجربه های خودم در مورد کنترل ورودی های ذهنی و تمرکز بر روی نکات مثبت دوست دارم با این مطلب شروع کنم که من از طریق یکی از دوستام با این گروه آشنا شدم و در ادامه قسمتی از موضوع را به همین ماجرا اختصاص میدم.ابتدا دوستم چون شاید متوجه شده بود من از لحاظ ذهنی در شرایط خوبی نیستم تعدادی از محصولات رایگان سایت را برای من فرستاد و من شروع به گوش دادن کردم و سعی کردم روی افکار خودم کار کنم و بعدا تعدادی از محصولات را خریدم و شروع به مطالعه کتابای موفقیت کردم چون فهمیدم ثروتمند شدن لازمه زندگیه و برای اینکار باید ورودی های ذهنی و افکار ناامید کننده را از خودم دور کنم و اینکه جهان هستی کلیه کارها را انجام خواهد داد(قانون آفرینش).کلیه کتابها به این نکته اشاره میکرد که باید اهداف خود را بنویسیم و بر روی آن تمرکز کنیم و من همیشه برای نوشتن مقاومت میکردم. با دیدن این فایل ناخواسته دست به قلم شدم و شروع به نوشتن کردم چون فهمیدم با نوشتن تمرکز بهتری به دست می آورم و میتوانم بهتر جمع بندی کنم و خواستم در این نظرسنجی شرکت کنم و همچنین برنده بشم.با گوش دادن به فایل جدید من دست به قلم شدم و فهمیدم یکی از راهکارهای کنترل ذهنی و تمرکز نوشتن است و اینکه ذهنمان کمتر به مسائل دیگر منحرف میشود.من در محل کارم به عنوان نماینده پیمانکار مواد غذایی در یکی از شرکتهای تابعه نفت کار میکنم و قبل از آن در شرکت پخش فراوردهای نفتی بوشهر کار میکردم با شرایط سخت آب و هوایی و آلودگی بالا.من توسط داییم که یکی از مهندسین ارشد نفته معرفی شدم خلاصه منم فکر میکردم که فقط داییم میتونه برام کار کنه و اصلا فکر نمیکردم خداوندی هست که قدرت مطلق جهانه و اینکه بقیه واسطه هستند نه اینکه به وجود خدا شک داشتم. و خلاصه همه تمرکز من روی توان داییم بود ولی من کارمو از دست دادم با همه اعتمادی که در دلم نسبت به داییم داشتم و چون چیزی از قانون نمیدونستم و کلیه ورودی های ذهنی من و تمرکز من روی توان و قدرت داییم بود و لحظه ای فکر نکردم که شاید پشت این اتفاق چیزهای خوبی منتظر من باشد و مشکلات شاید مرا به سوی موفقیت هدایت کند(فایل تضادها عامل موفقیت).خلاصه مرتبا افکار منفی در ذهن من رفت و آمد میکرد و بعد از مدتی که من دوباره مشغول به کار شدم در مکانی با شرایط آب و هوایی خوب و حقوق بهتر و پرسنل فرهیخته تر فهمیدم که اگر من کار قبلی را از دست نمیدادم کار جدیدم را به دست نمی آوردم و یکی از راههای کنترل ذهن اینه که ما در هر چالشی بپذیریم که خداوند صلاح کار ما را بهتر میداند و همه افکار ورودی من در جهت خواست و اراده خداوند است شاید من در اون لحظه متوجه نشم ولی نتایج آن را به زودی در زندگیم خواهم دید و با این کار ورودی های مثبت جذب کنم راستی یادم رفت بگم که وقتی من بیکار شدم تا چند روز تلاش کردم که دوباره برگردم و وقتی من ذهن خودم را رها کردم البته اون موقع از روی ناامیدی بود نه قانون جهان هستی کار جدید به من پیشنهاد شد چون درسته که من قانون نمیدونستم اما خداوند با من بود و مرا رها نکرد اما برای من چالشهای بیشماری به وجود آورد.در کار جدیدم دچار حاشیه و بحثهای ناخواسته فراوان شدم و مرتب می نالیدم چون قانون را نمیدانستم و فکر راه حل نبودم و جهان مرتب به من فشار می آورد و من نمیخواستم تغییر کنم و همین باعث شد 12 ماه در این شرایط امتحان و فشار بمانم اما بعد 12 ماه فکر کردم چطور این حاشیه ها را از خودم دور کنم چون با روح من سازگار نبود و لی چون باور و تمرکز من روی شغل کارمندی بود واینکه باید هر کسی با من بحث کرد من هم متعاقبا با او وارد بحث شوم و کلیه ورودی های ذهنی من هم سو با اعمالم بود.بعد از مدتی که جهان به من فشار زیادی آورد تصمیم گرفتم تغییر کنم و کلیه ورودی های ذهنی خود را تغییر دهم و تمرکز خود را روی خصوصیات مثبت افراد گذاشتم مثلا اگر اخلاق آشپز رستوران خوب نیست در عوض دستپخت و نظم کاری خوبی دارد و فهمیدم یکی از راههای کنترل ورودی ذهنی و تمرکز بر نکات مثبت اینه که هر کسی را با همان خصوصیتی که دارد بپذیرم و ورودی های ذهنی و تمرکز خود را هم سو با مواردی که میخواهم قرار دهم و با این کار و آرامشی که به دست می آورم این فرصت را به خودم میدهم تا ورودی های ذهنی خوبی به سمت من سرازیر شود.من در محل کارم با دوست جدیدی آشنا شدم که دیدگاه و باور مرا تغییر داد و همیشه خداوند را به خاطر آن سپاس میگویم.ما با هم صحبت های زیادی کردیم و در مورد اهدافمان صحبت کردیم من فکر نمیکردم روزی پزشکی هدف اصلی من شود چون کلیه تمرکز من بر روی شغل کارمندی و رشته تحصیلی که ان هم مهندسی برق قدرت بود قرار داشت و به همین دلیل ورودی های ذهنی متناسب با آن به سراغم می آمد و من تصمیم الانم را مدیون لطف خداوند و بیکارشدنم از شغل قبلی میدانم و آشنایی با دوستم میدانم البته من الان به این دیدگاه رسیدم و فهمیدم که یکی از راههای ورود افکار مثبت به ذهن ما اینه که ما قدری تعصب را کنار گذاشته و اجازه دهیم انسان های جدید با افکار جدید که خداوند صلاح ما را در پذیرش و گوش دادن صحبتهای آنها قرار داده به سمت ما بیایند و ما برای ورود افکار مثبت باید ابتدا به آنها اجازه ورود به ذهنمان را بدهیم برای این کار باید حدالامکان از ورود افکاری که مانع این کار میشوند بشویم و برای این کار باید کم کم با افرادی که صحبت ها،برخوردها،رفتارها و حرکاتی که خلاف خواسته ها ی ما دارند کمتر برخورد کنیم تا به افکار مثبت اجازه دهیم کم کم به ما نزدیک شوند و در نتیجه کلیه ورودی های ذهن ما مثبت و در جهت پیشرفت ما قرار گیرد.بعد از مدتی من تصمیم گرفتم کار کارمندی را کنار بگذارم البته هنوز این کار نکردم شاید به این دلیل باشد که دارم آمادگی ذهنی آن را به دست می آورم قبلا کلیه فکر من روی شغل کارمندی بود و همه افکار و ورودی های ذهنی و تمرکز من روی این کار بود و من هم فکر شغل آزاد نمیکردم چون چون هیچ ورودی ذهنی در مورد شغل آزاد نداشتم اما تصمیم گرفتم که تغییر کنم و صحبتهای زیادی در این زمینه با دوستم انجان دادم و من کلیه ورودی های ذهنی خود را بر پایه شغل ازاد قرار دادم و دیگر در ذهن من شغل کارمندی جایی ندارد و آنهم به این دلیل بود که از بچگی به خاطر کارمند بودن پدرم من هم تفکرات او را داشتم و من فهمیدم با صحبت کردن و اینکه در محیطی باشی که تمرکز افراد بر روی شغل ازاد و هر انچه تو میخواهی باشد میتوانیم افکار خود را دران جهت هدایت کرده و ورودی های ذهنی خود را کنترل کنیم و اینکه ورودی های ما براساس معاشرت و صحبت کردن و چیزی هایی که میبینیم شکی میگیرد.بعد از مدتی کلیه تمرکز من روی شغل ازاد قرار گرفت و اینکه چه کاری را شروع کنیم و چه هدفی را مشخص کنیم اما اینکه ما نباید روی این تمرکز کنیمچگونه کار ما انجام گیرد جهان هستی خودش زمینه ان را اماده میکند.مکانی را پیدا کردیم و به خاطر اینکه هزینه های زیادی را به خاطر بد بودن مغازه متحمل شدیم خود را ملامت میکردیم و همه را مقصر میدونستیم و بعدا فهمیدیم که مسئولیت با ماست و هیچ کس حتی صاحب ملک مقصر نیست و اینکه ما فکر میکردیم کلاه سرمان رفته(دوره عزت نفس)،بعد مدتی فهمیدیم که آن ملک که ما برای کارگاه انتخاب کردیم با وجود هزینه زیاد مکان مورد نظر ما بوده از نظر مکان و مساحت و اینکه جهان هستی در آن شرایط بهترین را به ما داده و ما روی خصوصیات مثبت مغازه تمرکز کردیم(قانون آفرینش) بعدا ما متوجه شدیم کد کار مورد نظر ما در اداره صنعت و بهداشت وجود ندارد و عملا کار ماتعطیل است با وجود اجاره مغازه.اما ما ادامه دادیم و تمرکز کردیم بر شروع کار و اینکه اگر چیزی قانون هم باشد جهان هستی آن را به نفع ما تغییر میده فا این وجود مار رفتیم تجهیزات مورد نظر کارمون بخریم اما مجوزی وجود نداشت اما ما نمیخواستیم از هدف خود دست بکشیم در مسیر پدر دوستم زنگ زد و به ما گفت که اداره گفته اصلا کار انجام نمیشه اما ما وسایل خریدیم و گفتیم که میشه و ماه اول نشد همه به ما میگفتن نمیشه برید دنبال یه کار دیگه اما نمیدونستن که ما هدف بزرگی داریم ازکار کوچکمون البته از نظر اونا چه ثروتی میخواستیم ما اجاره را از جیب دادیم اما تمرکز خودمون بر روی شروع کار گذاشتیم نمیدونستیم چطور هر روز چالش جدید و امروز و فردا کردن اداره و سه ماه گذشت خلاصه ما صبر کردیم و تمرکز کردیم بر افکار مثبت به قول استاد عباسمنش شما چکار دارید چطور انجام بشه فقط روی خواسته هاتون تمرکز کنید با این تمرکز کلیه ورودی ها ی ذهن ما کنترل شده در مسیر اهدافمون بود بعد سه ما ما مجوز گرفتیم و همه چیزهایی که به سمت ما می آمد چه ذهنی و کاری مورد نظر ما بود و فهمیدم صبر کردن خیلی خوبه و فهمیدم علت دیر شدن مجوز این بود که ما میخواستیم کا جهان هستی انجام بدیم و اینکه چطور مسئولین راضی کنیم.هفته قابل با مطالعه کتاب دارن هاردی متوجه شدیم که نیاز به مدیری در جهت اهدافمان هستیم و همه تمرکز خود را روی آن گذاشتیم اولش فکر میکردیم چطور پیداش کنیم یعنی دوباره داشتیم مسیر اشتباه میرفتیم که دوستح گفت ما خصوصیات بنویسم خودش پیدا میشه با این کار اون شخص مورد نظر پیدا شد اونمدر مدت زمان خیلی کم چون دیگه ما اول راه نبودیم و ذهنمان امادگی بیشتری داشت و من فهمیدم وجود یه همراه خوب کمک بسیاری به تمرکز و ورودی های ذهنی ما میکنه و باید مشورت ما با افراد هم سو و جهت ما باشد نه اینکه صحبت بقیه را نشنویم چون گاهی خداوند ایده را از طریق افرادی که اصلا حورد رضایت ما نیستند به ما میدهد راستی ایده اولین کار ماتوسط کسی به ما رسید که هیچ علاقه ای به او نداشتیم و بیشتر بحث من با اون شخص بود و روزی اومد سر کار تا تراکت تبلیغاتی همراهشه و اونو روی میز گذاشت و بعد از چند ماه ما فکر کردیم این کار انجام چون در شهرستان ما همچین کاری نبود.ما با استخدام مدیر فهمیدیم که فقط باید تمرکز خود را روی ایده های جدید بگذاریم و حتی به ذهن و مغز خود به طور عملی نشان دهیم با کنترل ورودی هایش و تمرکز روی افکار مثبت میتواند به ارامش برسد شما فکرش را بکنید که وقتی به ذهن خود بفهمانیم که ورودی ها چقدر تاثیر دارد پس میتوانیم به دیگران هم ان را در عمل نشان دهیم و با این کار افکار و اعمال انها هم سو با ذهن ما قرار میگیر و متعاقبا کنترل ما روی ورودیهایمان ناخواسته بهتر میشود.با پایان این نوشته متوجه شدم چقدر در طول چند ما با کنترل ورودی ها و تمرکز بر نکات مثبت چیزهای زیادی نصیب من شده و من با نوشتن اینها رافهمیدم.
از شما بابت وقتی که گذاشتید سپاسگزارم.
در آخر از خداوند سپاسگزارم که به من فرصت آشنایی با گروه تحقیقاتی عباسمنش داد و من حال خوبم را مدیون خداوندم و این گروه هست.به زودی من دستاوردهای خود را که به خاط تمرکزم بر خواسته ها و نکات مثبت و محصولات به دست می آورم را با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
استاد در فایلهاشون در مورد «صلاح خدا» توضیح دادند.
نمیتونیم بگیم اگه اتفاق خوب یا بدی افتاد واسمون، خدا صلاح مون رو بهتر میدونه و برامون پیش میاره، چون طبق قانون شما درخواستهایی برای شغل و ثروت داشتید، به سمتش هدایت شدید، بخاطر باورهای منفیی که از قبل داشتید، رسیدن به خواسته تون با دست انداز و سختی همراه بوده.
این جمله رو میتونیم بگیم که خدا همواره برای بنده هاش خیر میخواد، ولی «صلاح» طبق قانون و فرمایش استاد باور غلطیه.
اول از همه استاد عزیزم بخاطر فایل زیبا و قشنگتون سپاس گذارم ! ????????
تجربه شخصی من :
کنترل وردیهای ذهن برای من بیشتر به این صورت بود که دائم سعی میکردم که علاوه بر اینکه به اتفاقات ، شرایط، ویژگی های منفی افراد، نداشته های زندگیم، فیلم ها ، اهنگ ها ، انسانهای که بودن در کنارشون بهم احساس بدی میداد، اخبار ، حرفای منفی دیگران ، ، کتاب ها و دیدگا ههای که راه رو برعکس نشون میدن ،موضوعات ناامیده کننده و هر موضوع و هر چیزی که بهم احساس بد، احساس نگرانی ، احساس نرسیدن به خواسته هام ، احساس ضعف و همه این مسائلی که باورهای نادرست که با بد شدن احساسم بهم هشدار میداد، توجه نمیکردم! ولی باز کافی نبود و من داشتم حتی به کاری که علاقه داشتم براش برنامه ریزی میکردم و هر روز تمرین میکردم با این اوصاف بازم کافی نبود و نیست !! در نهایت کاری که کردم این بود که به شدت ورودیهای مثبت با باورهای قدرتمند رو تکرار میکردم با فایل های استاد ، با ویس های که خودم ظبط میکردم ، با نوشتن ، با تمرین ، با هر ورودی قدرتمندی که منو به خواسته هام میرسوند و باورهای مناسبی در من ایجاد میکرد!
??????????????????
مهم ترین قسمت قوانین و به نظرم پایه ای ترین کاری که همه ی ما انجام باید بدیم اینه که احساسمو خوب نگه داریم و خیلی مهمه که در این احساس خوب بمونیم ! راهکارهایی که به نظر من میرسه و انجام دادم خودمم :
تمرینات کتاب معجزه سپاس گذاری برای داشتن احساس خوب و ماندن در این حس خیلی عالیه !! هر چقدر تمرکز ما رو داشته هامون باشه و بخاطرش احساس سپاس گذاری داشته باشیم در نتیجش حس خوب و نعمت های بیشتری وارد زندگیمون میشه ! این قانون سپاس گذرای رو همه ی عزیزان میدونن!
?????????????????????
در مورد انسان ها، با کسایی ارتباط داشته باشیم (منظورم ارتباط صمیمی و مداوم) که بهمون احساس خوبی میدن و باعث تداوم بیشتر این احساس خوب میشن ! اگرم حسمون بد شه یه زمانی و به هر دلیلی ناخواگاه حسمون خوب میشه در نتیجه ارتباط با این انسان ها !! البته وظیفه ی خوب نگه داشتن احساسمون به عهده خودمونه ???
استاد عزیز در مورد تمرکز بر ویژگی های مثبت کسایی که باهاشون در ارتباط هستیم هم گفتن اینکه ویژگی های مثبتشون رو بنویسم، دائم در مورد ویژگی های مثبتشون با خودمون و دیگران صحبت کنیم! تحسینشون کنیم که این موردم باعث میشه با انسانهای فوق العاده زیبایی در ارتباط باشیم !!
در نتیجه یکی از چیزایی که باعث رسیدن و ماندن در احساس خوب میشه تمرکز بر ویژگی های مثبت دیگران و خودمونه !!! و این کنترل کردن تمرکز بر وِیژگی های مثبت باید آگاهانه باشه !
????????????????
قرار گرفتن در یک محیط مناسب: یعنی جایی که بحث های بیهوده ، حرفای منفی ، باورهای تضعیف کننده ، و هر چیزی که باورهای ضعیفی بهمون میده نباشیم و نهایت سعیمون رو بکنیم که اول از همه تو چنین محیطهایی نباشیم و در مرحله دوم خارج بشیم از چنین محیط یا محیطهایی!! شاید یک جمع دوستانه ای باشه ، شاید یک گروه اجتماعی باشه ، و شاید محیطی که توش زندگی میکنیم باشه و استاد عزیز هم برای اینکه از این محیط خارج بشن و بتونم دقیق رو باوراشون کار کنن هم این ترک محیط رو انجام دادن!! یکی از عواملی که بهمون حس خوبی میده و باعث میشه بمونیم تو این حس خوب، محیط زیباست که به نظرم خیلی خیلی خیلی خیلی مهمه!!
??????????????????
کار کردن رو باورهایمان و مهم ترین چیز به نظرم اینه که آگاهی هایمان را تبدیل به باورهایمان کنیم! که ساخت باورهای قدرتمند و جایگزین کردن انها نیازمند کنترل شدید وردیهای ذهنه و دادن ورودیهای جدید هماره با تکرار که باورهای قدرتمندی در ما ایجاد میکنند و مهم تر از همه احساس خوبی بهمون میدن!! احساس رسیدن ، احساس امید ، احساس اینکه ثروت و فراوانی در جهان نامحدوده ، احساس اینکه اگه حالمون خوب باشه ؟ در سریع ترین زمان ممکن و با راحترین ایده ممکن به ثروت ، سلامتی ، شادی و هر چیزی که بخایم میرسیم !! پس همونطور که همه دوستان عزیزمم میدونن احساس ما، در ازای ورودیهای بد یا ورودیهای خوبه!!
استاد یه جمله قشنگی رو میگن اگه میخاین خروجیهای زندگیتون تغییر کنه به شدت روی ورودیهای ذهنتون حساس باشین عین غذا خوردن!!
نتیجه گیری این قسمت?? ::: ورودی خوب = احساس خوب و ورودی بد = احساس بد ????
?????هر ورودی که حس بدی بهمون بده مناسب نیست و هر ورودی که بهمون احساس خوبی بده مناسب?????
??????????????????????
یه مسائلی هم که بخاطرش حسمون بد میشه ترسا و نگرانیهاست !!
هر ترسی با وارد شدن بهش از بین میره و ادمو به یک حس فوق العاده زیبا میرسونه !! برای رسیدن به حس خوب باید وارد ترسامون بشیم !!!
در مورد نگرانی هم باید بگم باورهای مخرب باعث نگرانی میشن ! این مثال رو در نظر بگیرید چرا وقتی یه نفری دو و سه روز ازش خبری نداریم ؟
هی تو ذهنمون میگیم نکنه اتفاقی براش افتاده ؟ نکنه تصادف کرده ؟ نکنه رابطشو با ما تموم کرده ؟ و خیلی نجواهای ذهنی که از باورهای نادرست ما نشات میگرین و اگر این باورها درست باشن میگیم حتما داره خوش میگذرونه ! حتما سرش مشغول یه کار دیگست که به یک نتیجه فوق العاده برسونه و خیلی چیزای دیگه که از باورهای درست نشات میگیرن!!!
نتیجه گیری این قسمت :???
????باید وارد ترس هامون بشیم تا به حس خوب برسیم و ترسا اومدن مارو رش بدن????
???? نگرانی ها با باورهای درست تبدیل به محبت ها میشن ????
در نهایت از خدای بزرگ برای دوستان عزیزم و همینطور استاد عباس منش عزیزم ثروت و سلامتی بی نهایت رو آرزو میکنم.
با سلام خدمت خانواده صمیمی عباس منش
دوستان در جریان باشید کسی که استخدام بانک میشود باید ابتدا از تحویلداری شروع کند و پله های پیشرفت را طی سال ها بگذراند و در نهایت اواخر خدمت به سمت رئیس شعبه نائل میگردد اما بنده با کنترل ورودی ها و انعکاس مثبت به کائنات در مدت 5 سال به سمت رئیس شعبه نائل گردیدم که در زمان خود جزو جوانترین رئیس شعب کشور بودم.اما در مقطعی ورودی ها رو کنترل نکرده و در همان سمت که میتوانست سکوی پرتاب من باشد متوقف شدم و از اهدافم دور شدم تا اینکه به خود آمدم و تصمیم گرفتم برای پیشرفت کاری بر خلاف جریان آب شنا کنم و از صبح روز بعد تصمیم به ترک کار گرفتم و بیزنس های بزرگتری رو در زمینه های مختلف آغاز کردم و هر بار به دلایلی شکست میخوردم وتمام تمرکزم روی یک بیزنس آنهم سوخت بود و تصورم این بود که تنها راه ثروتمند شدن از این مسیر است تا اینکه با استاد عباسمنش آشنا شدم و نکات بسیاری از ایشان فراگرفتم مبنی بر اینکه در هر شغلی با هر سمتی در هر مکانی با کنترل ورودی ها و انعکاس آن به جهان هستی میتوان اتفاقات بهتری رقم زد و من هم شروع به تمرین کردم تا اینکه با همان شرایط حداقلی و تجربه قبلی که در بانک داشتم متوجه شدم که در مسیر موفقیت قرار گرفته ام و به زودی شما رو در جریان موفقیت های خود خواهم گذاشت……… علی برکت الله
سلام دوست مهربانم. تجربه زیبایی رو مطرح کردین که باورمون به قوانین بیشتر شه. منتظر نتایجتون هستیم
سلام . ممنون از دقت نظر شما . اگر شما را در جریان لحظه به لحظه موفقیت خود بگذارم جالب است بدانید که کائنات همراهم شد و سرمایه گذاری از غیب رسید و طرح و ایده من را با ثبت شرکتی 50/50 شریک شد . من به خود تعهد دادم پنج سال دیگر همسایه استاد در فلوریدا باشم .شک ندارم. منتظر شنیدن اتفاقات جذاب از منابع باشید . یا حق
قانوووووووون جواب میده
بهتون تبریک میگم…
من امروز رفته بودم شرکتی برای مصاحبه… که اصلا نمیدونم رزومه من چطوری بدستشون رسیده… و در حوزه ای کار میکنند که دقیقااا مدنظرمن بود و فقط فراوانی و ثروت و ثروتمندارو میشد دید اونجاا…جالبتر اینکه من چندتا عکس از محل کار مورد علاقم گذشاتم توی دیریم بوردم که امروز دیدم دکوراسیون شرکت چقد شبیه اون عکسه بود و واقعا شگفت زده شدم و فقط سپاسگزاری میکردم… یعنی ماها ی قانونی یاد گرفتیم که تمام دنیاااااااا تو مشتمونه
حتما از نتایجتوووووون بنویسین :)
سلام به همه سعادتمند و ثروت مندان… ممنون از دیدگاه عالی شما.
با من تا فلوریدا ?
سلام به استاد و دوستان عزیز
چیزی که من تجربه و لمس کردم این بود که همونطور که وقتی ما بیمار میشیم مدتی
پرهیز میکنیم هر غذایی نمیخوریم
تماس با اطرافیان به حداقل میرسه
برای بهبود خودمون مجبوریم هزینه کنیم پیش بهترین پزشک ها بریم
دارو بخریم
و مراقبت های ویژه ایی میکنیم تا زودتر بهبود پیدا کنیم برای بهبود ذهن بیمارمون هم دقیقا باید همین کارهارو بکنیم
مثلا خود من دقت کردم تقریبا 90درصد اطرافمون پر از تفکرات بیمار و باورهای استرس زا هست
مثلا حتی در فیلم و سریال هایی که به ظاهر باور منفی هم ندارن و اگر فردی به دقت بررسی نکنه هم نمیتونه چیز منفی پیدا کنه
ولی وقتی یکم ریز میشیم میبینم حتی اونها هم عمدی یا غیر عمدی دارن تفکرات منفی در مورد ثروت را رواج میدن حتی در فیلم هایی که جنبه ی انگیزشی دارن هم گاهی اینو میبینم واقعا باعث تعجبم شده که واقعا چقدر محیط اطراف ما پر از افکار آلوده هست .
همونطور که ما برای غذا خوردن خیلی مراقبیم بهداشتی باشه و از چه موادی درست شده و … باید مدام مراقب باشیم چه چیزی میبینیم و می شنویم و میخونیم
همونطور که یک جمله ی انگیزشی میتونه زندگی یک فردو متحول کنه و باعث بشه به سمت موفقیت بره
همونطور هم میتونه یک جمله یا یک کلمه ی منفی و میتونه مارو از خوشبختی و ثروت دور کنه.
من هر وقت خواستم ورودی دریافت کنم یا کاری بکنم اون مثال مراقبت از بیمارو به یاد خودم میارم برای این که خوب بشم :
آیا این ورودی برام مفیده ؟
اگر من اینو دریافت کنم باعث نمیشه بیشتر بیمار بشم ؟
اگر با این شخص ارتباط داشته باشم آیا باعث نمیشه بیشتر بیمار بشم ؟
چه هزینه های دیگه ایی باید بکنم و چی چیزی برام مفیده تا سریعتر بیماریم بهبود پیدا کنه ؟
ما در ابتدای راه خیلی باید مراقب خودمون باشیم دقیقا مثل همون بیماری که در ابتدای بهبودی خیلی زیاد باید پرهیز کنه
ولی بعدش که بیماری از بدنش کاملا رفع شد باید مرتب واکسن بزنه تا بدنش در برابر بیماری ها مقاوم بشه و غذای مناسب بخوره و روزانه ورزش کنه تا سلامتیش پایدار بمونه
ما هم باید دقیقا به همین شکل عمل کنیم روزانه روی ذهنمون کار کنیم تا ذهنمون دوباره بیمار نشه .
مورد دیگه ایی که باعث میشه در مواقعی که انگیزه هام کم میشه و حالم خوب نیست دوباره به خودم امید بدم دیدن عظمت خداونده .
میرم توی اینترنت عکس های زیبا از طبیعت و کهکشان ها و سیارات دیگه میبینم و واقعا متحول میشم میگم خدایا تو که اینارو به این عظمت آفریدی معلومه خیلی بزرگی و قدرت داری خب پس اینکه من به تو توکل کنم و به خوسته هام برسم برات کاری نداره اینا چیزا که در برابر اون همه عظمت تو چیزی نیست پس من اگر فقط امیدم به تو باشه پس میتونم به هر چیزی خواستم برسم.
بسم الله و الرحمن الرحیم
شکر آن کس که مرا از ظلمت رهایی داد و مرا به سمت نور هدایت کرد
من دوست دارم کارکرد مغز را به زبان ساده توضیح بدهم.که من بعد از اینکه فهمیدم مغز من چگونه دارد کار میکند شروع کردم به تغییر اطلاعات مغزم و کنترل ورودی های مغزم و همیشه در حال بروز کردن و آپدیت کردن اطلاعات مغزم میباشم.
نگاه کنید.تمامی حیوانات مثل طوطی و طاووس و قناری و گاو زنبور و گربه و پرنده و خزنده و موجودات میکروسکپی و مورچه و …. بر اساس یکسری رشته عصبی که اطلاعات ثابتی بر روی آنها قرار دارند عمل میکنند.تمام اطلاعات در ضمیر ناخودآگاهشون قرار داره.و در هر دوره ای بخشی از اطلاعات از ضمیر ناخودآگاهشون فعال و به آگاهشون(حرکتشون) تبدیل میشود.حالا این رشته های عصبی با آموزش زیاد میتواند تغییر کند و چند رفتارشون از یاد برود و با اطلاعات بیرون برنامه ریزی بشود.مثل حیوانات دست آموز.
پس سلول های تمام عالم میتوانند بر اساس نظم خاصی مرتب بشوند و اطلاعاتشون تغییر کند.پس اطلاعات ثابت در درون موجودات یعنی غریزه.
یعنی این موجودات مثلا 100 رشته عصبی دارند با 100 برنامه دستوری.که تا زمان مرگشان این برنامه ها را تکرار میکنند.
مثلا برنامه تولد.برنامه غذا گرفتن از دهان مادر.بال و پر.آموزش پرواز .پرواز.روش غذا پیدا کردن.تشخیص غذای خوب و بد .میدانند چه بخورند و نخورند.و…
پس مجموع اینها میشود غریزه.
مغز ما هم از بچگی تا الان بوسیله خانواده و جامعه و مدرسه و …برنامه ریزی شده و همین الان 99 درصد رفتارهایمان بر اساس اطلاعات و برنامه ریزی قبلی ما میباشد و دنیا را بر اساس فهم و اطلاعاتی که در درون مغز ما میباشد میبینیم.و تفاوت آدم ها به خاطر تفاوت در آگاهی ها و اطلاعات و به طور کلی تربیت قبلیشون میباشد.
مثلا سعدی میگه به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت.
مثلا من یک طوطی دست آمدز دارم که روزی بالای 50 بار میگه الحمد الله.
حالا میفهمم که سعدی داره چی میگه.
یعنی مثل بقیه حیوانات رفتارهای روزانت غریزی نباشد.نماز و روزه هایت غریزی نباشد .رفتارهای روزانت غریزی نباشد.اعمال ظاهری ما بر اساس غریزه میباشد.و این اعمال ظاهری هیچ تاثیری در زندگی ما ندارد.من خودم قبل از آشنا شدن با استاد 10 سال نماز میخوندم.با گوش دادن به فایل های گرانبهای استاد در یک جایی به خودم اومدم و یک نگاهی به خودم کردم و دیدم از روزی که اولین بار نماز خوندم با نماز 10 سال بعدم هیچ فرقی نکردم و هیچ نوری در درون خودم ندیدم.و فهمیدم که اعمال من تقلیدی هستش و همش بی فایده بوده.که بعد از آشنایی با استاد الان نماز خوندنم معنی پیدا کرده.و واقعا اثرشو در قلب خودم احساس میکنم.و الان میفهمم نماز معراج مومن هست یعنی چه.
خب حالا
امام علی میگه هرکسی دوروزش مثل هم باشد ضرر کرده.
پس فرق ما با دیگر حیوانات قدرت مغز و فکر و تفکر میباشد که باید با آموزش ها جدید و اطلاعاتمان را بالا ببریم و نفس و روحمان را تقویت و زندگی دنیا و آخرتمون را بسازیم.پس مغز شاتل ما براس سفر میباشد.
(چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
بنابراین خیلی از رفتارهای من همین الان غریزی و با برنامه ریزی قبلی هست و من به صورت ناخودآگاه دارم این رفتارها را تکرار میکنم.
پس من اینی که الان هستم نیستم.من دوست دارم یعنی روح من دوست دارد که ثروتمند باشد.عزتمند باشد.شجاع باشد.آرام باشد.عاشق باشد.بخشنده باشد و….
به طور کلی من ذاتا طرفدار خوبی هستم و از بدی ها بیزارم.
ولی الان به خودمون نگاه میکنیم و میبینیم که با اینکه ثروت را دوست داریم ولی فقیرم.دوست دارم شجاع باشم ولی ترس دارم دوست دارم…….باشم.ولی
نیستم
چرا؟
چون من برنامه ریزی مغزم را متناسب با ثروت تنظیم نکردم پس با رفتن به سمت ثروت و با برنامه ریزی مغز برای ثروت این ثروت برای من بدیهی و مغز من هم دیگه ممانعتی برای کسب ثروت نمیکند.
پس چرا من الان میخواهم بروم بدنبال کسب ثروت ولی نمی توانم.چون برنامه ریزی مغز من عوض نشده بنابراین مرا به شک میاندازد و مرا به خطا میاندازد.و من و بقیه انسان ها همش درجا میزنیم
پس من هرچه را بخواهم میتوانم بدست بیاورم.بنابراین من باید در یکسری رفتارها که فکر میکنم مشکل دارم.مثلا کم رویی و کمبود عزت نفس و درجا زدن و دنبال موقعیت های جدید نرفتن و حرکت نکردن به سمت افراد ثروتمند بخاطر برنامه ریزی قبلی من میباشد و باید این برنامه ریزی های مغز تغییر کند.و تنها راه تغییرشون خوراک دادن و اطلاعات دادن به مغز میباشد.چون ما بر اساس داده های مغزمان حرکت میکنیم.و در هر زمینه ای که مشکل داریم باید در اون زمینه اطلاعات و داده های مغزمون را عوض و کنترل کنیم.
خداوند حال هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان نفسشان را تغییر دهند.
بنابراین بسیاری از ترس ها و تردید ها و دودلی ها به خاطر کمبود اطلاعات میباشد.چون من دوست دارم حرکت کنم ولی من تا زمانی که اطلاعات مغزمو بالا نبرم در امون موقعیت قبلی میمونم.چون من بر اساس اطلاعات مغزم حرکت میکنم.پس الان میفهمیم تمامی ترس ها کاذب هستند و اگر اطلاعات مغزم را آپدیت کنم ظلمت درونم از بین می رود و جایش را نور میگیرد و انسان فقط در نور میتواند حرکت کند.و ترس ها به خاطر عدم وجود نور میباشد.
پس تا میتوانید لقمه های نور به مغزتون بدید که دنیا و آخرتتون را تضمین میکند.
فقط با تغییر برنامه ریزی میتوانی خودت را تغییر بدهی.
این راز اتمام حجت با تو است.اگر هنوز حرکت نکرده ای.
پس یکراه را انتخاب کن و سریع دست به عمل برن.
الان فهمیدی که چطور نباید در یک کار غریزی عمل بکنی.
بنابراین واقعا هیچ کاری نشد ندارد.
پس تنها راه موفقیت داشتن ضمیر ناخودآگاه قوی میباشد.
پس دوست عزیز سریع ضمیر ناخودآگاه ضعیفت را به ضمیر ناخودآگاه قوی تبدیل کن.
چرا که روح (من )میدان مغناطیسی مغز را میبیند و در لحظه روح تو میشود بر اساس ضمیر ناخودآگاهت.
من دوست دارم در تمام زمینه ها 100 باشم یا نامبر وان باشم.
ولی نیستم.
چرا
چونمغز من 20 است.پس روح هم باید بر طبق 20 رفتار کند.و چون یکی نیستند.تو میشوی دوتا.
تو (نفست)و روحت یا (همون من).
که این یکی نبودن (یعنی روح و مغزت هماهنگ نیستند)یعنی تو میرنجی چون روح تو دوست دارد 100 باشد و تو هنوز در 20 ماندی.
برو به سمت 100٫با بالا بردن اطلاعات و کنترل ورودی های مغزت.
پس من همین الان میتوانم رفتار کسی را که ثروتمند است را تقلید کنم و مطمئنن سلول های مغز من در ثروت از 20 به 100 تغییر میکنند و من ثروتمند میشوم.من با رفت و آمد با آدم های با جرئت و قوی و تمرین این رفتارها من هم قوی خواهم شد و برنامه ریزی ترس به برنامه ریزی قدرت تبدیل میشود.
??????????????????
حالا دوست عزیز .من تلوزیونو کاملا حذف کرده ام
دوست های منفی را از زندگیم آگاهانه حذف کردم.
در جمع های منفی نمی روم.
با آدم های اکتیو و شاد و سرحال رفت و آمد میکنم و دوست شده ام.
برای هر روزم برنامه ریزی دارم.هدف دارم.تلاش میکنم.
هر روز در حال بروز کردن خودم میباشم.
فایل های صوتی استاد را هر روز گوش میدهم.
از قانون شکرگزاری استفاده میکنم.هر روز خدا را به خاطر داشته هایم شکر میکنم.
از قوانین بخشش و انفاق و صدقه که حقیقتا سرعت روح را بالا میبرد و ما را سریعتر به خواسته هایمان میرساند و درهای رحمت بیشتری را به روی ما باز میکند استفاده میکنم.خدا میگه اگه از مال خودت انفاق کردی.اگر دانه ای گندم بکاری اون دانه میشه هفت خوشه یعنی هر کار خوبی انجام بدی هفت برابر و در جایی گفته هفتصد برابر میکند.پس با انفاق مالت بیشتر هم میشود.
ورزش در دستور کار روزانه ام میباشد.
موسیقی های شاد گوش میدهم.
بزرگترین قانون.قانون تضاد هستش.به خاطر تضاد ها از خداوند شاکر باش.
از انرژی که تضادها در درون تو ایجاد میکنند استفاده کن.
تمام تضاد ها برای کمک به ما آمده اند.نوع نگاه تو به آنها تماما باید عشق باشد.
تضادها ما را رشد میدهند.
من تحت هیچ شرایطی تسلیم هیج شرایط خاص و سخت و تسلیم هیچ مشکل و تسلیم هیچ فرد خاصی نخواهم شد.
در شرایط سخت من سوختم را بیشتر میکنم و انرژی بیشتری را میگذارم.و قانون جهان این است.
قانون نوشتن.تا میتوانید اهداف و شکرگزاری ها را بنویسید.و من این کار را هر روز انجام میدهم.
قانون تایید کردن و تحسین کردن موفقیت های دیگران.
قانون خواندن.
قانون درخواست کردن.
قانون شکرگزاری کردن.
خدا را به خاطر آنچه در زندگیت داری واقعا شکر کن
مهم ترین قانون قانون شکرگزاری است.
تا میتوانی انجامش بده.
کوچکترین شرکی مانع از دریافت نور الهی میشود.
شرک های زندگیت را نابود کن.
هرچه قانون های بیشتری رو رعایت کنی اتفاقات بیشتری و بهتری واست میوفته.
شکرگزاری هم باید عملی باشد.مثلا هم قلبی به پدر و مادر احساس خوب داشته باشی و هم عملی بهشون احترام بذاری.
خدا میگه به من و پدر و مادرت را شکر کن.پس شکر گزاری برای خدا هم قلبی و هم عملی باید باشد.
هرچه قانون بیشتری را عملی کنی.اتفاق های خوب بیشتری را تجربه خواهی کرد.بدون شک.بلاشک
قانون سحر خیزی را رعایت میکنم
قانون نوشتن اهداف.
قانون تمرکز بر خواسته ها.
قانون نظم و مدیریت در تمام امور زندگی ام را رعایت میکنم.
قانون سریع اجرا کردن و قدم برداشتن را اجرا میکنم.
به قانون تمرکز بر خوبی ها و زیبایی عمل میکنم.
قانون باور فراوانی و اینکه نعمت های خداوند بی نهایت هستش را میدانم و خودم را در موقعیت های خوب و در جاهایی که فراوانی نعمت زیاد هستش قرار میدهم. استفاده از قانون رنج و لذت.
قانون نوشتن اهداف و خواسته ها و استفاده از قانون قبل شکر گزاری و تجیم اهداف قبل خواب و بعد بیداری.
و استفاده از تمام اسباب خداوند و استفافاده از قانون باور و فرکانس و قوی کردن خود…..
و در یک کلام هر روز به یاد خدا بودن و از خدا خواستن.
خداوند مرا در مسیر قرار میدهد.این من هستم که باید قوانین را با تلاش و منطق و حرکت عملی کنم.
طبق قانون پایستگی انرژی از بین نمیره و بوجود نمیاد بلکه از شکلی به شکل دیگر تغییر میکند.پس این انرژی دنیایی را صرف کارهای خوب بکنید که نتیجه آن را خودتان میگیرید.هرکه خوبی کند به خود خوبی کرده و هرکه بدی کند به خود بدی کرده.
طبق قانون فیزیک قرار دادن یک آهن در میدان مغناطیسی، پس از مدت کوتاهی آن را به یک آهنربا تبدیل میکند. حال قرار دادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی، میشود بدبختیربا، و قرار دادنش در میدان مغناطیسی خوشبختی میشود خوشبختیربا…
هرچه را که میبینیم، هر آنچه را که میشنویم و هر حرفی که میزنیم، همه دارای انرژی مغناطیسی هستند و ذهن ما را همانربا میکنند.
به قول حضرت مولانا:
تا در طلب گوهر کانی، کانی؛ تا در هوس لقمه نانی، نانی؛ من فاش کنم حقیقت مطلب را؛ هرچیز که در جستن آنی، آنی…
با تشکر از تمامی دوستانی عزیز ووهم مداری.خواهشا اگر خوب بود لایکم کنید.ممنونم ازتون??
محمد عزیز سلام
افرین به شما که شکرگزاری میکنید
سپاس گذاری نزدیک ترین فرکانس به فرکانس خداست
متشکرم بخاطر دیدگاه قشنگ تون
سلام
با توجه به اینکه ما نمیتوانیم محیطی ایزوله برای خودمون ایجاد کنیم و در ارتباط همیشگی با دیگر افراد و جهان بیرون هستیم و اکثر قریب به اتفاق باورهای ما از باورهای خانوادگی ، باورهای اجتماعی رسانه ها و مطبوعات نشأت میگیره بنابراین کنترل آنچه میشنویم ، آنچه میبینیم و کانون توجه کار انرژی بری هست . گوش دادن به فایلهای صوتی ، تکرار عبارات تاکیدی مثبت ،مراقبه روزانه ،تجسم خلاق از راه های شناخته شده ، پرکاربرد و مفید هست.
راجع به خاطرات و آنچه که میتونیم در مورد خاطرات ناخوشایند انجام بدیم تا احساس بهتری داشته باشیم آنتونی رابینز در کتاب قدرت شگرف درون راهکاری رو ارائه داده که تا حد زیادی به تغییر نحوه یادآوری خاطرات ناخوشایند کمک میکنه.
اما گاهی میشه که با انجام تمام این تکنیک ها باز هم جریان های منفی افکار ، احساسات و تجسم اتفاقات ناگوار باعث اختلال در این روند میشه.در این شرایط پرسیدن سوالات سازنده باعث تغییر نگرش و تغییر زاویه دید میشه که باعث میشه هم برنامه ریزی ذهن تغییر کنه ، هم روند تفکرمون رو به چالش بکشیم و هم باعث میشه وقایع روزانه خیلی باعث درگیری ذهنی ما نشه.
هفته گذشته دندون درد داشتم طوری که امکان انجام هیچ کاری برام وجود نداشت و قدرت تمرکز نداشتم. اول درگیر این جریان شدم و تمرکزم روی درد بود. بعد از خودم چندتا سوال پرسیدم که باعث شد حالم خیلی بهتر بشه و متوجه بشم حتی در این شرایط هم نکات مثبتی هست. سوالاتی که از خودم پرسیدم اینا بودن: چکار کنم حالم بهتر بشه؟ چه نکته مثبتی در این شرایط وجود داره ؟ و بعد به این نکات رسیدم:
1. آهسته غذا خوردن باعث میشه مزه ی غذاها رو بهتر و بیشتر حس کنم و از غذایی که میخورم بیشتر لذت ببرم
2. لقمه های کوچکتر باعث میشه غذا رو بهتر بگویم و عمل هضم رو برای معده ام راحتتر کنم
3. اعصاب محیطی بدنم بی نقص و عالی کار میکنه و در مسیر انتقال حس ها به مغزم هیچ ایرادی وجود نداره و گیرنده های درد در مغزم سالم هستن
دو کار دیگه ایی که انجام دادم و در نتیجه تغییر نگرش بود ( که در واقع باعث تغییر کانون توجه ام شده بود) این بود که:
1. بابت تک تک دندون های سالمم شکرگذاری کردم
2. دندون هامو در بهترین و سالم ترین حالت تجسم کردم و احساسش کردم
همه ی این کارها باعث نشد دردم از بین بره ولی حالم و احساس بهتر شد و توانستم به کارهام برسم.
پرسیدن سوالات مثبت و سازنده به صورت آگاهانه باعث تغییر نگرش میشه و تغییر نگرش خود به خود باعث تغییر کانون توجه میشه و در نتیجه همه اینها احساس بهتر هست که باعث ارسال فرکانس بهتر به کائنات میشه.
متشکرم
سلام خانم مهاجر
ممنونم بابت نکاتی خوبی که اشاره کردید
سلام
خدایا شکرت
من از خرداد امسال با دیدن فایل های ثروت سه حین افطار شروع به گوش کردن و دیدن فایلها کردم و بطور اتوماتیک دیگه نتونستم تلویزیون را نگاه کنم و البته خانواده هم مجبور بودند تحمل کنند و به قول معروف یه جور توفیق اجباری نصیبمون شد. این موضوع باعث شد کمی از ورودی نا مناسب یا غیر ضروری و مخرب کم بشه. از طرف دیگه تو تلگرم تو چند گروه سیاسی و … حضور فعالی داشتم و به تدریج از همشون اومدم بیرون طوری که بعضی از دوستانم نگران و متعجب شدند، اما دیگه کنار گذاشتمشون و دایم سعی کردم تمام وقتم رو روی اموزه های استاد بزارم اونم راست و حسینیش به این عت که مبلغ بالایی برای دوره داده بودم و میخواستم متوجه بشم که ایا واقعاً کاری برم انجام میده ؟ و اگر جواب مثبت بود برای خانواده هم همین اموزه ها کمک میکنه و سرعت پیشرفتمون چند برابر بشه. امروز خانمم میگفت وقتی تو به فایل ها گوش میکردی من با خودم میگفتم که باز وقتشو تلف میکنه و البته پولشم که… اما حالا نظرش کاملا برعکسه. در این مدت در حد توانم سعی کردم مطالب رو بفهمم و عمل کنم واین نتایجی که گرفتم مخلوطی از همه اونهاست. البته من قبل ز اشنایی با استاد از دوره دیگری استفاده میکردم که اطلاعات تئوری بسیار عمیقی میداد و در عمل کمی اجراش سخت بود و کند اما دوره استاد خیلی عملی بود با اشاره پنهانی به اون تئوری ها و با مخلوط اینها بعد از اینکه به روشهای عملی استاد عمل کردم نتایج خیلی واضح شد.
اینکه چه میشنویم و به که گوش میکنیم و نگاه میکنیم ومی بیینیم مهم است اما اینکه در حال دیدن و شنیدن در چه فرکانسی هستیم نیز مهم است و به نظر من مهمتر است. به نظر اساتید محترم، خداوند هیچ چیز بدی نیافریده و تنها ان چیز اگر با خواسته ما هماهنگ باشد خوب و برعکس آن بد است. یعنی اگر هر چیز را مانند یه محور اعداد ببینیم یک قسمت منفی دارد و یک قسمت مثبت. حال اگر ما از قسمت مثبت نگاه کنیم آن چیز خوب است. پس ورودی مثبت به ذهنمان دادیم و اگر منفی ، منفی داده ایم.
برخی نتایج این دیدگاه بقول استاد برای من عملا باعث شده چرخ دندنه های زندگیم روانتر از قبل بچرخند و با خواندن عبارات تاکیدی ساده در ابتدای روز و نوشتن موهبتهای الهی در هر روز صبح و اتفاقات خوب در شب که خود باعث ورود نکات مثبت به ذهن من شده عبارتند از : برخورد بهتر مشتریانم، افزایش انها به لحاظ تعداد و مبلغ ( کمی بهتر نسبت به قبل) ، ایده های جدید برای کارهای جدید، روابط خانوادگی بهتر، مهمترین انها امکان تحصیل جهشی برای پسرم از کلاس پنجم به هفتم و شاگرد اولیش در کلاسشان، فروش اپارتمانم در محله ای که تعداد بسیار زیادی خانه خالی برای فروش داشت و از طرفی مشکلات اداری که در حالت عادی شاید پنج شش ماه زمان نیاز داشت اما اتمام کل کار در دو ماه با کمترین معطلی، پیشنهاد کار مشارکتی برای صادرات تولیدات یک شرکت ماشین سازی به خارج از ایران، تماس مجدد یک دوست که مدتی تماسمان مختل شده بود و رفع مورد اخلال کننده و…
اما یک روش بی نظیر که شاید به نظر اول عادی و معمولی به نظر می اید ولی من در همین یک هفته گذشته اثر بزرگ و شگرفی از ان دیده ام و بقول معروف باید آنرا با طلا نوشت اما اگر از الماس کوه نور و دریای نور با ارزشتر سراغ دارید برای نوشتن ان باید استفاده کرد و آن “خدایا شکرت” است. در هفته گذشته مشکلی پیش امد و فکر مرا دایم به خودش مشغول کرد و سعی مردم تا به چیز دیگری فکر کنم تا انرا از یاد ببرم اما نشد که نشد. اخرش به قول استاد خودش این جمله را در دهانم گذاشت و شروع به تکرار ان کردم و بعد از نیم ساعت به خودم امدم و دیدم که من نیم ساعت است که به آن موضوع فکر نمیکنم. خیلی شگفت زده و خوشحال شدم وادامه دادم و شب این موضوع را برای پسرم و همسرم تعریف کردم و از ان لحظه ذکر دایمم شده خدارو شکرت و همینطور انگار به قول استاد چرخدنده زندگی دارد راحت تر میچرخد و سرعتش بیشتر شده. این ذکر خدایی به نظر من ذهن شما را همانطور که استاد گفتند به علت اینکه نزدیک ترین فرکانس به خداست من را در فرکاسی قرار داده که در قسمت مثبت محور هستم و هر چه بیشتر میگویم به سمت مثبت تر تمامی محورهای عالم حرکت میکنم.
امروز من که همیشه زیاد اهل گردش نبودم انرژی در وجودم قرار داده شد که انقدر در شهر چرخیدیم وبه جا های خوب رفتیم که همسرم و پسرم دیگر گفتند برویم خانه در حالیکه همیشه من اول از هه میگفتم دیگه بریم خونه بسه و انها از این موضوع شاکی.
امیدوارم این تجربه بتونه به شما هم کمک کنه که البته میکنه اگر بهش باور کنید و ایمان داشته باشید.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام عرض میکنم خدمت استاد بی نظیرم وتمامی دوستانی که دیدگاه من رو میخونن
از وقتی با استاد آشنا شدم زندگیم خیلی تغییر کرده رابطه من با همسرم خیلی عالی شده و احساس آرامش دارم و خدا رو شکر میکنم
نظرات دوستان رو که خوندم خیلی احساس خوبی داشتم ولی اشکم در اومد چون دیدم چقدر احساس دوستان دامن نزدیکه ومثل هم هستیم این خانواده یی نظیرن و خوشحالم که عضو این خانواده هستم
خانواده ای که از دل و جان کامنت میزارن و راهکار میدن و صداقت دارن
اما من چطور روی باورام کار میکنم
فایلا ی استاد رو گوش مردم هر روز و عبارات تاکیدی روغن ضبط کردم و مدام گوش میدم کتابهای صوتی رو گوش میدم
در مورد روابطم باید بگم روزی نیست که از همسایه ها گرفته تا فامیل به من نگن که چقدر همسر خوبی داری چقدر فرزندانت خوبن و چه زندگی سرشار از آرامشی داری واین حرفا به من ثابت کرده که من تغییر کردم
دوستای من روی نکات منفی دیگران زوم نکنید
نکات مثبت خودتون رو ببینید به خودتون عشق بورزید و از خودتون جلوی آینه تعریف کنید با این کار دیگرانم بهتون محبت میکنن هیچ وقت انتقاد نکنید فقط روی نکات مثبت دیگران تمرکز کنید
اگر دیگران نکات مثبت ندارن خب دلیلی هم نداره که روی نکات منفی شدن زوم کنید
راهکار من اینه
وقتی شما هدفی داشته باشید ذهنتون درگیر هدفتون میشه و وقت نمی کنه به ناخواسته ها توجه کنه
من هدفم تغییر باورام هست به همین علت ذهنم وقت نداره به نکات منفی اطرافیانم تمرکز کنه
رسانه و اخبار و بزارید کنار
من دفتر سپاسگزاری وتمرکز بر نکات مثبت دارم و هر روز صبح و شب از تمام جزئیات زندگیم سپاسگزاری میکنم
یه دفتر دیگم دارم اما ماجرای این دفتر رو لازم دونستم براتون بگم ی شب فایلی از طریق تلگرام دوستم رسید اسمش بود رهایت من نخواهم کرداین فایل گفتگوی خدا بامن بود و من اون شب اشکی ریختم و با خدای خودم عشق بازی کردم چه شبی بود چه حالی داشتم خدا بهتر میدونه توی اون فایل خدا به من گفت:
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه می گویی ؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا
من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم ،تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم
مگر آیا کسی هم باخدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که می ترساندت از من،رها کن آن خدای دور!؟
آن نامهربان معبود آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت خالقت اینک صدایم کن مرا به قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام آیا عزیز حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگری نمی فهمد به نجوایی صدایم کن بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان تورا در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن تکیه کن بر من
قسم بر روز هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن، اما دور رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم شروع کن یک قدم باتو تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد
بله این متن همون فایل صوتی بود و من اون شب این حرف خدا رو به خاطرم سپردم که گفت:
برای درک آغوشم شروع کن یک قدم باتو تمام گامهای مانده اش با من
ودفتری تهیه کردم و اسمش رو گذاشتم گامهای خداوند
وهر گامی که برداشتم یادداشت کردم و منتظر گامهای خداوند بودم که یکی یکی توی دفترم نوشتم تموم گامهای خداوند رو یروز که دفترم رو مرور کردم دیدم همون یک قدم به ظاهر که من بر میداشتمم که خدا برا من بر داشته و درواقع من هیچ کار نکردم اینه مهربونی خدا واینجاست که میگم خدا برا من کافیه
فایلا ی استاد تک به تکشون نشونه هایی از سمت خدا برا من بوده و چه شبهایی که تا صبح فایلارو نگاه کردم و گریه کردم و سجده کردم در برابر خدای مهربونم
همیشه سر نمازم از خدا میخواستم منو به خودش نزدیک کنه وحتی به اندازه یه پلک زدن من رو به حال خودم رها نکنه واین شد که خدا استاد عباس منش رو به من نشان داد و استاد عباس منشم من و خدای من رو به من نشون داد
استاد الان آرزوی من اینه که این متنم رو خونده باشی خیلی خیلی خدا رو سپاسگزارم که استاد رو در مسیر راه من قرار داد و از استاد سپاسگزارم که مسیر درست رو به من نشون داد واقعا خدا خیلی مهربونه وآرزو میکنم خدای درونم رو پر رنگ پیدا کنم
دوستای من
هر روز سعی کنید حالتون خوب باشه هر وقت از مسیر خارج شدید بدونید خودتون با فکری ناخواسته باعث شدید که حالتون بد بشه و از کسی دلگیر نشید که مقصر خودتون بودید واینطوری راحت دوباره به حالخوب برگردید
عاشقتونم
همتون رو دوست دارم وآرزو میکنم همه ما در مسیر درست قرار بگیریم
برای همتون و همچنین استاد عزیز آرزوی سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت رو دارم خدانگهدار
سلام دوباره.
در ادامه میخوام بعضی دلایل و شرایط اجابت شدن و نشدن رو بنویسم.
در فایل باورهای توحیدی و ثروت ساز حضرت علی،در نامه ی 31 به امام حسن در نهج البلاغه:
شرایط اجابت دعا که همون خواسته های ماست
بیان شده.
✅از خداوند چیزهایی را بخواهید که کسی جز خدا،نمیتواند به شما عطا کند مثل:تندرستی -عمر بیشتر-گشایش در روزی.
✅کلید گنج به ما داده شده که بتوانیم با دعا کردن به خواسته هایمان برسیم .
✅و اینکه استاد میگن:در مورد چیزهایی صحبت کنید و از خدا بخواهید که دوست دارید داشته باشید نه اینکه چیزهایی که نمیخواهید.
✅هرگز ناامید نشویم بخاطر دیر اجابت شدن خواسته .چون به اندازه نیت و باورمون به ما داده میشود.
✅بعضی مواقع که طول میکشه برای اجابت،شاید به این خاطر هست که خدا میخواهد بهتر از خواستمون رو بهمون بده.(نگاه مثبت).یا اینکه ما باید ظرف وجودمون را بزرگتر کنیم.آماده تر بشیم.
✅با خوشحالی و امید و باور خواسته هامون را بخواهیم.
✅و همیشه خواسته ایی را بخواهیم که جمال و زیبایی ما را بیشتر کنه و رنج و سختی را از ما دور کنه.
و نوشته ایی از یک دیدگاه فردی👇
وقتی ما یک خواسته ای داریم ولی توانشو نداریم،باید اول باورمون رو عوض کنیم تا ذهن بفهمه هم میتوانیم هم میخواهیم.و در راه رسیدن به خواسته ها صبور باشیم.
مغز انسان یک ابر کامپیوتر هست که مثل یک پرژکتور دائما تصویرای ذهنی ما را به جهان هستی ارسال میکنه.
💥👈اگه ی خواسته ی قوی،پشت ی تصویر ذهنی واضح به مدت کافی قرار بگیره ،دیر یا زود اون خواسته در جهان هستی نقش میبنده و در زندگی ما بازتاب میشه.(همونکه میگن زندگی کنونی شما،حاصل ذهنیت گذشته شماست.)
دیر یا زود رسیدن به خواسته به 3 عامل بستگی داره:۱-قدرت پرژکتورت(یعنی شدت خواستن ذهنی)
۲-شفافیت و وضوح تصویر خواسته ۳-تداوم و استمرار در خواستن
مثال:👈در کودکی وقتی اسباب بازی میخواستیم خیلی زود بهش میرسیدیم چون همه فکر و ذهنممون میشد اون.(تمرکز لیزری روی خواسته نه چسبیدن به خواسته و به حس رهایی رسیدن.)و اینکه با تمام شوق و امید و انگیزه و انرژی دربار ه اش حرف میزدیم و فکر میکردیم.
یادمان باشه وقت درخواست کردن خواسته هامون اگه تحت فشار و ناراحتی و خستگی و ناامیدی باشیم و انرژی کافی واسه خواستمون نداشته باشیم خواستن با شکست مواجهه میشه.
باید در مسیر درخواست کردن و رسیدن آروم و راحت و سرحال و رها باشیم و انرژی کافی بزاریم واسه خواستمون.و اینکه تا وقتی دقیق و واضح ندونیم که چی میخواییم به خواسته نمیرسیم چون تصویر واضحی از خواسته نداریم.
واینکه باید ظرف ذهنی ما آماده دریافت و پذیرش باشه.
با سلام خدمت خانواده محترم گروه .تجربه ای که در این مورد من به دست آوردم این بوده که قبل از هر چیز بایستی در مورد کلیات این قضیه به باور قلبی برسیم حالا می خواد با مطالعه باشه ویا هر روش دیگه . چون بدون باور قوی کنترل افکار به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود مثال بخواهم بزنم مثل این می ماند که شما چند فقره چک از اشخاص مختلف در دست داشته باشید که یکی از اونها متعلق به فردی معتبر و دیگری بالعکس باشد.اینجاست که شما اولی را به عنوان وجه نقد روش حساب میکنید و حتی خواستید به جایی یا خریدی برید همراهتون به عنوان یه پشتوانه نگه میدارید ولی دومی را در گوشه صندوق انداخته و باری به هرجهت و زیاد روش حساب نمی کنید ،حالا ببینیم چطور می شود ،نشد هم زیاد سختتون نمیشه.در هر حال به هر طریقی که به این اطمینان قلبی رسیدیم به نظر من و تجربه ای که کردم همان روشی که استاد گرامی نیز در یکی از فایلهاشون اشاره کردند به سازمانی که در مورد ترک اعتیاد بود (اسمش خاطرم نیست) که شعار جالبی داشتند که… برای امروز زندگی کن…می تواند و برای من توانسته،کمکی جدی باشد در کنترل ورودی هایمان ،کفری نشویم که ای بابا تا کی می خوام خودم را بپام و …من خودم با تمام تلاشی که می کردم باز مثلا به وقت رفتن به فضا های مجازی به خصوص اینستا ودیدن ناگزیر مطالب منفی و محدود کننده باریکه هایی وارد باور هایم میشد و زحماتم را به باد میداد و یا عدم تواناییم در خاموش کردن تلوزیون و گذشتن از برنامه هاش،که دلیل اصلی هر دو تاشون هم اوقات بیکاری بود،که در آخر فکری کردم و گوشی موبایلمو تبدیل کردم به یک دوست،حافظه اش را پر کردم از تمام فایلهای صوتی استاد،و نیز چند فیلم در همین زمینه ها و نیز یه برنامه آموزش زبان که خیلی علاقه دارم و یک برنامه قرآن به همراه یک دیکشنری عربی به فارسی و مثل استاد آیه به آیه اش را می خوانم و قوانین حاکم بر جهان را جستجو می کنم و با این طریق ایمانم را هم به قوانین وهم به خدا بیشتر می کنم.در ضمن وقت بیکاری هم ندارم که بخواهم در فضاهای مجازی یا پشت تلوزیون حدر بدهم .در آخر بهترین روش برای جلوگیری از ورودیهای منفی ، جذب و فراهم کردن ورودیهای مثبت است که در اینحال جایی برای منفیها نخواهد ماند ، ببخشید در ضمن جستجو کردن در میان اتفاقات خوب روزانه و مرتبط کردن آنها با قوانین نیز در بالا بردن یقین قلبی کمک زیادی به من کرده.با عذرخواهی از اینکه نتوانستم کوتاهتر بنویسم و آرزوی موفقیت برای همه شما عزیزان وتشکر از استاد عزیز .پولدار و ثروتمند باشید
به نام خداوند گسترده مهر مهربان
با سلام خدمت دوستان عزیز گروه تحقیقاتی عباسمنش
قبل از شروع باید بگم که اگر مطالب طولانی شد به این دلیل هست که همه چیز را با جزئیات بنویسم.
قبل از نوشتن تجربه های خودم در مورد کنترل ورودی های ذهنی و تمرکز بر روی نکات مثبت دوست دارم با این مطلب شروع کنم که من از طریق یکی از دوستام با این گروه آشنا شدم و در ادامه قسمتی از موضوع را به همین ماجرا اختصاص میدم.ابتدا دوستم چون شاید متوجه شده بود من از لحاظ ذهنی در شرایط خوبی نیستم تعدادی از محصولات رایگان سایت را برای من فرستاد و من شروع به گوش دادن کردم و سعی کردم روی افکار خودم کار کنم و بعدا تعدادی از محصولات را خریدم و شروع به مطالعه کتابای موفقیت کردم چون فهمیدم ثروتمند شدن لازمه زندگیه و برای اینکار باید ورودی های ذهنی و افکار ناامید کننده را از خودم دور کنم و اینکه جهان هستی کلیه کارها را انجام خواهد داد(قانون آفرینش).کلیه کتابها به این نکته اشاره میکرد که باید اهداف خود را بنویسیم و بر روی آن تمرکز کنیم و من همیشه برای نوشتن مقاومت میکردم. با دیدن این فایل ناخواسته دست به قلم شدم و شروع به نوشتن کردم چون فهمیدم با نوشتن تمرکز بهتری به دست می آورم و میتوانم بهتر جمع بندی کنم و خواستم در این نظرسنجی شرکت کنم و همچنین برنده بشم.با گوش دادن به فایل جدید من دست به قلم شدم و فهمیدم یکی از راهکارهای کنترل ذهنی و تمرکز نوشتن است و اینکه ذهنمان کمتر به مسائل دیگر منحرف میشود.من در محل کارم به عنوان نماینده پیمانکار مواد غذایی در یکی از شرکتهای تابعه نفت کار میکنم و قبل از آن در شرکت پخش فراوردهای نفتی بوشهر کار میکردم با شرایط سخت آب و هوایی و آلودگی بالا.من توسط داییم که یکی از مهندسین ارشد نفته معرفی شدم خلاصه منم فکر میکردم که فقط داییم میتونه برام کار کنه و اصلا فکر نمیکردم خداوندی هست که قدرت مطلق جهانه و اینکه بقیه واسطه هستند نه اینکه به وجود خدا شک داشتم. و خلاصه همه تمرکز من روی توان داییم بود ولی من کارمو از دست دادم با همه اعتمادی که در دلم نسبت به داییم داشتم و چون چیزی از قانون نمیدونستم و کلیه ورودی های ذهنی من و تمرکز من روی توان و قدرت داییم بود و لحظه ای فکر نکردم که شاید پشت این اتفاق چیزهای خوبی منتظر من باشد و مشکلات شاید مرا به سوی موفقیت هدایت کند(فایل تضادها عامل موفقیت).خلاصه مرتبا افکار منفی در ذهن من رفت و آمد میکرد و بعد از مدتی که من دوباره مشغول به کار شدم در مکانی با شرایط آب و هوایی خوب و حقوق بهتر و پرسنل فرهیخته تر فهمیدم که اگر من کار قبلی را از دست نمیدادم کار جدیدم را به دست نمی آوردم و یکی از راههای کنترل ذهن اینه که ما در هر چالشی بپذیریم که خداوند صلاح کار ما را بهتر میداند و همه افکار ورودی من در جهت خواست و اراده خداوند است شاید من در اون لحظه متوجه نشم ولی نتایج آن را به زودی در زندگیم خواهم دید و با این کار ورودی های مثبت جذب کنم راستی یادم رفت بگم که وقتی من بیکار شدم تا چند روز تلاش کردم که دوباره برگردم و وقتی من ذهن خودم را رها کردم البته اون موقع از روی ناامیدی بود نه قانون جهان هستی کار جدید به من پیشنهاد شد چون درسته که من قانون نمیدونستم اما خداوند با من بود و مرا رها نکرد اما برای من چالشهای بیشماری به وجود آورد.در کار جدیدم دچار حاشیه و بحثهای ناخواسته فراوان شدم و مرتب می نالیدم چون قانون را نمیدانستم و فکر راه حل نبودم و جهان مرتب به من فشار می آورد و من نمیخواستم تغییر کنم و همین باعث شد 12 ماه در این شرایط امتحان و فشار بمانم اما بعد 12 ماه فکر کردم چطور این حاشیه ها را از خودم دور کنم چون با روح من سازگار نبود و لی چون باور و تمرکز من روی شغل کارمندی بود واینکه باید هر کسی با من بحث کرد من هم متعاقبا با او وارد بحث شوم و کلیه ورودی های ذهنی من هم سو با اعمالم بود.بعد از مدتی که جهان به من فشار زیادی آورد تصمیم گرفتم تغییر کنم و کلیه ورودی های ذهنی خود را تغییر دهم و تمرکز خود را روی خصوصیات مثبت افراد گذاشتم مثلا اگر اخلاق آشپز رستوران خوب نیست در عوض دستپخت و نظم کاری خوبی دارد و فهمیدم یکی از راههای کنترل ورودی ذهنی و تمرکز بر نکات مثبت اینه که هر کسی را با همان خصوصیتی که دارد بپذیرم و ورودی های ذهنی و تمرکز خود را هم سو با مواردی که میخواهم قرار دهم و با این کار و آرامشی که به دست می آورم این فرصت را به خودم میدهم تا ورودی های ذهنی خوبی به سمت من سرازیر شود.من در محل کارم با دوست جدیدی آشنا شدم که دیدگاه و باور مرا تغییر داد و همیشه خداوند را به خاطر آن سپاس میگویم.ما با هم صحبت های زیادی کردیم و در مورد اهدافمان صحبت کردیم من فکر نمیکردم روزی پزشکی هدف اصلی من شود چون کلیه تمرکز من بر روی شغل کارمندی و رشته تحصیلی که ان هم مهندسی برق قدرت بود قرار داشت و به همین دلیل ورودی های ذهنی متناسب با آن به سراغم می آمد و من تصمیم الانم را مدیون لطف خداوند و بیکارشدنم از شغل قبلی میدانم و آشنایی با دوستم میدانم البته من الان به این دیدگاه رسیدم و فهمیدم که یکی از راههای ورود افکار مثبت به ذهن ما اینه که ما قدری تعصب را کنار گذاشته و اجازه دهیم انسان های جدید با افکار جدید که خداوند صلاح ما را در پذیرش و گوش دادن صحبتهای آنها قرار داده به سمت ما بیایند و ما برای ورود افکار مثبت باید ابتدا به آنها اجازه ورود به ذهنمان را بدهیم برای این کار باید حدالامکان از ورود افکاری که مانع این کار میشوند بشویم و برای این کار باید کم کم با افرادی که صحبت ها،برخوردها،رفتارها و حرکاتی که خلاف خواسته ها ی ما دارند کمتر برخورد کنیم تا به افکار مثبت اجازه دهیم کم کم به ما نزدیک شوند و در نتیجه کلیه ورودی های ذهن ما مثبت و در جهت پیشرفت ما قرار گیرد.بعد از مدتی من تصمیم گرفتم کار کارمندی را کنار بگذارم البته هنوز این کار نکردم شاید به این دلیل باشد که دارم آمادگی ذهنی آن را به دست می آورم قبلا کلیه فکر من روی شغل کارمندی بود و همه افکار و ورودی های ذهنی و تمرکز من روی این کار بود و من هم فکر شغل آزاد نمیکردم چون چون هیچ ورودی ذهنی در مورد شغل آزاد نداشتم اما تصمیم گرفتم که تغییر کنم و صحبتهای زیادی در این زمینه با دوستم انجان دادم و من کلیه ورودی های ذهنی خود را بر پایه شغل ازاد قرار دادم و دیگر در ذهن من شغل کارمندی جایی ندارد و آنهم به این دلیل بود که از بچگی به خاطر کارمند بودن پدرم من هم تفکرات او را داشتم و من فهمیدم با صحبت کردن و اینکه در محیطی باشی که تمرکز افراد بر روی شغل ازاد و هر انچه تو میخواهی باشد میتوانیم افکار خود را دران جهت هدایت کرده و ورودی های ذهنی خود را کنترل کنیم و اینکه ورودی های ما براساس معاشرت و صحبت کردن و چیزی هایی که میبینیم شکی میگیرد.بعد از مدتی کلیه تمرکز من روی شغل ازاد قرار گرفت و اینکه چه کاری را شروع کنیم و چه هدفی را مشخص کنیم اما اینکه ما نباید روی این تمرکز کنیمچگونه کار ما انجام گیرد جهان هستی خودش زمینه ان را اماده میکند.مکانی را پیدا کردیم و به خاطر اینکه هزینه های زیادی را به خاطر بد بودن مغازه متحمل شدیم خود را ملامت میکردیم و همه را مقصر میدونستیم و بعدا فهمیدیم که مسئولیت با ماست و هیچ کس حتی صاحب ملک مقصر نیست و اینکه ما فکر میکردیم کلاه سرمان رفته(دوره عزت نفس)،بعد مدتی فهمیدیم که آن ملک که ما برای کارگاه انتخاب کردیم با وجود هزینه زیاد مکان مورد نظر ما بوده از نظر مکان و مساحت و اینکه جهان هستی در آن شرایط بهترین را به ما داده و ما روی خصوصیات مثبت مغازه تمرکز کردیم(قانون آفرینش) بعدا ما متوجه شدیم کد کار مورد نظر ما در اداره صنعت و بهداشت وجود ندارد و عملا کار ماتعطیل است با وجود اجاره مغازه.اما ما ادامه دادیم و تمرکز کردیم بر شروع کار و اینکه اگر چیزی قانون هم باشد جهان هستی آن را به نفع ما تغییر میده فا این وجود مار رفتیم تجهیزات مورد نظر کارمون بخریم اما مجوزی وجود نداشت اما ما نمیخواستیم از هدف خود دست بکشیم در مسیر پدر دوستم زنگ زد و به ما گفت که اداره گفته اصلا کار انجام نمیشه اما ما وسایل خریدیم و گفتیم که میشه و ماه اول نشد همه به ما میگفتن نمیشه برید دنبال یه کار دیگه اما نمیدونستن که ما هدف بزرگی داریم ازکار کوچکمون البته از نظر اونا چه ثروتی میخواستیم ما اجاره را از جیب دادیم اما تمرکز خودمون بر روی شروع کار گذاشتیم نمیدونستیم چطور هر روز چالش جدید و امروز و فردا کردن اداره و سه ماه گذشت خلاصه ما صبر کردیم و تمرکز کردیم بر افکار مثبت به قول استاد عباسمنش شما چکار دارید چطور انجام بشه فقط روی خواسته هاتون تمرکز کنید با این تمرکز کلیه ورودی ها ی ذهن ما کنترل شده در مسیر اهدافمون بود بعد سه ما ما مجوز گرفتیم و همه چیزهایی که به سمت ما می آمد چه ذهنی و کاری مورد نظر ما بود و فهمیدم صبر کردن خیلی خوبه و فهمیدم علت دیر شدن مجوز این بود که ما میخواستیم کا جهان هستی انجام بدیم و اینکه چطور مسئولین راضی کنیم.هفته قابل با مطالعه کتاب دارن هاردی متوجه شدیم که نیاز به مدیری در جهت اهدافمان هستیم و همه تمرکز خود را روی آن گذاشتیم اولش فکر میکردیم چطور پیداش کنیم یعنی دوباره داشتیم مسیر اشتباه میرفتیم که دوستح گفت ما خصوصیات بنویسم خودش پیدا میشه با این کار اون شخص مورد نظر پیدا شد اونمدر مدت زمان خیلی کم چون دیگه ما اول راه نبودیم و ذهنمان امادگی بیشتری داشت و من فهمیدم وجود یه همراه خوب کمک بسیاری به تمرکز و ورودی های ذهنی ما میکنه و باید مشورت ما با افراد هم سو و جهت ما باشد نه اینکه صحبت بقیه را نشنویم چون گاهی خداوند ایده را از طریق افرادی که اصلا حورد رضایت ما نیستند به ما میدهد راستی ایده اولین کار ماتوسط کسی به ما رسید که هیچ علاقه ای به او نداشتیم و بیشتر بحث من با اون شخص بود و روزی اومد سر کار تا تراکت تبلیغاتی همراهشه و اونو روی میز گذاشت و بعد از چند ماه ما فکر کردیم این کار انجام چون در شهرستان ما همچین کاری نبود.ما با استخدام مدیر فهمیدیم که فقط باید تمرکز خود را روی ایده های جدید بگذاریم و حتی به ذهن و مغز خود به طور عملی نشان دهیم با کنترل ورودی هایش و تمرکز روی افکار مثبت میتواند به ارامش برسد شما فکرش را بکنید که وقتی به ذهن خود بفهمانیم که ورودی ها چقدر تاثیر دارد پس میتوانیم به دیگران هم ان را در عمل نشان دهیم و با این کار افکار و اعمال انها هم سو با ذهن ما قرار میگیر و متعاقبا کنترل ما روی ورودیهایمان ناخواسته بهتر میشود.با پایان این نوشته متوجه شدم چقدر در طول چند ما با کنترل ورودی ها و تمرکز بر نکات مثبت چیزهای زیادی نصیب من شده و من با نوشتن اینها رافهمیدم.
از شما بابت وقتی که گذاشتید سپاسگزارم.
در آخر از خداوند سپاسگزارم که به من فرصت آشنایی با گروه تحقیقاتی عباسمنش داد و من حال خوبم را مدیون خداوندم و این گروه هست.به زودی من دستاوردهای خود را که به خاط تمرکزم بر خواسته ها و نکات مثبت و محصولات به دست می آورم را با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
امیدوارم در زندگی سعادتمند و خوشبخت باشید
سلام
اون قسمتهایی که از وجود خدا صحبت کردین ناخودآگاه اشکمو در آورد و مدام تایید میکردم حرفاتون رو.
موفق و پیروز باشین
سپاسگزارم
سلام،سپاسگزارم بابت نظری که در مورد دیدگاه من نوشتید
دوست خوبم سلام.
استاد در فایلهاشون در مورد «صلاح خدا» توضیح دادند.
نمیتونیم بگیم اگه اتفاق خوب یا بدی افتاد واسمون، خدا صلاح مون رو بهتر میدونه و برامون پیش میاره، چون طبق قانون شما درخواستهایی برای شغل و ثروت داشتید، به سمتش هدایت شدید، بخاطر باورهای منفیی که از قبل داشتید، رسیدن به خواسته تون با دست انداز و سختی همراه بوده.
این جمله رو میتونیم بگیم که خدا همواره برای بنده هاش خیر میخواد، ولی «صلاح» طبق قانون و فرمایش استاد باور غلطیه.
به نام خالق زیبایی ها ???????
با عرض سلام خدمت همه ی عزیزان ????????????
اول از همه استاد عزیزم بخاطر فایل زیبا و قشنگتون سپاس گذارم ! ????????
تجربه شخصی من :
کنترل وردیهای ذهن برای من بیشتر به این صورت بود که دائم سعی میکردم که علاوه بر اینکه به اتفاقات ، شرایط، ویژگی های منفی افراد، نداشته های زندگیم، فیلم ها ، اهنگ ها ، انسانهای که بودن در کنارشون بهم احساس بدی میداد، اخبار ، حرفای منفی دیگران ، ، کتاب ها و دیدگا ههای که راه رو برعکس نشون میدن ،موضوعات ناامیده کننده و هر موضوع و هر چیزی که بهم احساس بد، احساس نگرانی ، احساس نرسیدن به خواسته هام ، احساس ضعف و همه این مسائلی که باورهای نادرست که با بد شدن احساسم بهم هشدار میداد، توجه نمیکردم! ولی باز کافی نبود و من داشتم حتی به کاری که علاقه داشتم براش برنامه ریزی میکردم و هر روز تمرین میکردم با این اوصاف بازم کافی نبود و نیست !! در نهایت کاری که کردم این بود که به شدت ورودیهای مثبت با باورهای قدرتمند رو تکرار میکردم با فایل های استاد ، با ویس های که خودم ظبط میکردم ، با نوشتن ، با تمرین ، با هر ورودی قدرتمندی که منو به خواسته هام میرسوند و باورهای مناسبی در من ایجاد میکرد!
??????????????????
مهم ترین قسمت قوانین و به نظرم پایه ای ترین کاری که همه ی ما انجام باید بدیم اینه که احساسمو خوب نگه داریم و خیلی مهمه که در این احساس خوب بمونیم ! راهکارهایی که به نظر من میرسه و انجام دادم خودمم :
تمرینات کتاب معجزه سپاس گذاری برای داشتن احساس خوب و ماندن در این حس خیلی عالیه !! هر چقدر تمرکز ما رو داشته هامون باشه و بخاطرش احساس سپاس گذاری داشته باشیم در نتیجش حس خوب و نعمت های بیشتری وارد زندگیمون میشه ! این قانون سپاس گذرای رو همه ی عزیزان میدونن!
?????????????????????
در مورد انسان ها، با کسایی ارتباط داشته باشیم (منظورم ارتباط صمیمی و مداوم) که بهمون احساس خوبی میدن و باعث تداوم بیشتر این احساس خوب میشن ! اگرم حسمون بد شه یه زمانی و به هر دلیلی ناخواگاه حسمون خوب میشه در نتیجه ارتباط با این انسان ها !! البته وظیفه ی خوب نگه داشتن احساسمون به عهده خودمونه ???
استاد عزیز در مورد تمرکز بر ویژگی های مثبت کسایی که باهاشون در ارتباط هستیم هم گفتن اینکه ویژگی های مثبتشون رو بنویسم، دائم در مورد ویژگی های مثبتشون با خودمون و دیگران صحبت کنیم! تحسینشون کنیم که این موردم باعث میشه با انسانهای فوق العاده زیبایی در ارتباط باشیم !!
در نتیجه یکی از چیزایی که باعث رسیدن و ماندن در احساس خوب میشه تمرکز بر ویژگی های مثبت دیگران و خودمونه !!! و این کنترل کردن تمرکز بر وِیژگی های مثبت باید آگاهانه باشه !
????????????????
قرار گرفتن در یک محیط مناسب: یعنی جایی که بحث های بیهوده ، حرفای منفی ، باورهای تضعیف کننده ، و هر چیزی که باورهای ضعیفی بهمون میده نباشیم و نهایت سعیمون رو بکنیم که اول از همه تو چنین محیطهایی نباشیم و در مرحله دوم خارج بشیم از چنین محیط یا محیطهایی!! شاید یک جمع دوستانه ای باشه ، شاید یک گروه اجتماعی باشه ، و شاید محیطی که توش زندگی میکنیم باشه و استاد عزیز هم برای اینکه از این محیط خارج بشن و بتونم دقیق رو باوراشون کار کنن هم این ترک محیط رو انجام دادن!! یکی از عواملی که بهمون حس خوبی میده و باعث میشه بمونیم تو این حس خوب، محیط زیباست که به نظرم خیلی خیلی خیلی خیلی مهمه!!
??????????????????
کار کردن رو باورهایمان و مهم ترین چیز به نظرم اینه که آگاهی هایمان را تبدیل به باورهایمان کنیم! که ساخت باورهای قدرتمند و جایگزین کردن انها نیازمند کنترل شدید وردیهای ذهنه و دادن ورودیهای جدید هماره با تکرار که باورهای قدرتمندی در ما ایجاد میکنند و مهم تر از همه احساس خوبی بهمون میدن!! احساس رسیدن ، احساس امید ، احساس اینکه ثروت و فراوانی در جهان نامحدوده ، احساس اینکه اگه حالمون خوب باشه ؟ در سریع ترین زمان ممکن و با راحترین ایده ممکن به ثروت ، سلامتی ، شادی و هر چیزی که بخایم میرسیم !! پس همونطور که همه دوستان عزیزمم میدونن احساس ما، در ازای ورودیهای بد یا ورودیهای خوبه!!
استاد یه جمله قشنگی رو میگن اگه میخاین خروجیهای زندگیتون تغییر کنه به شدت روی ورودیهای ذهنتون حساس باشین عین غذا خوردن!!
نتیجه گیری این قسمت?? ::: ورودی خوب = احساس خوب و ورودی بد = احساس بد ????
?????هر ورودی که حس بدی بهمون بده مناسب نیست و هر ورودی که بهمون احساس خوبی بده مناسب?????
??????????????????????
یه مسائلی هم که بخاطرش حسمون بد میشه ترسا و نگرانیهاست !!
هر ترسی با وارد شدن بهش از بین میره و ادمو به یک حس فوق العاده زیبا میرسونه !! برای رسیدن به حس خوب باید وارد ترسامون بشیم !!!
در مورد نگرانی هم باید بگم باورهای مخرب باعث نگرانی میشن ! این مثال رو در نظر بگیرید چرا وقتی یه نفری دو و سه روز ازش خبری نداریم ؟
هی تو ذهنمون میگیم نکنه اتفاقی براش افتاده ؟ نکنه تصادف کرده ؟ نکنه رابطشو با ما تموم کرده ؟ و خیلی نجواهای ذهنی که از باورهای نادرست ما نشات میگرین و اگر این باورها درست باشن میگیم حتما داره خوش میگذرونه ! حتما سرش مشغول یه کار دیگست که به یک نتیجه فوق العاده برسونه و خیلی چیزای دیگه که از باورهای درست نشات میگیرن!!!
نتیجه گیری این قسمت :???
????باید وارد ترس هامون بشیم تا به حس خوب برسیم و ترسا اومدن مارو رش بدن????
???? نگرانی ها با باورهای درست تبدیل به محبت ها میشن ????
در نهایت از خدای بزرگ برای دوستان عزیزم و همینطور استاد عباس منش عزیزم ثروت و سلامتی بی نهایت رو آرزو میکنم.
????????????????????????????????????????????????