این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چند وقت پیش یه برنامه کودک دیدم به اسم پاندای کونگ فو کار که یک روش تمرکز میگفت برای پاندای جنگجو ، یک شی در دست خود گرفته بود(دقیقا یادم نیست چه شی بود) که کنترلش بدون تمرکز سخت بود و این جمله “آرامش درون “رو تکرار می کرد
و دیشب من قبل از خواب داشتم به این فکر میکردم که چگونه از تکرار یک باور مخرب پولساز در ذهنم جلوگیری کنم که به این نتیجه رسیدم(یاد برنامه کودک افتادم) که یک نی “نی چوبی قلیان”رو روی انگشتم بزارم و جمله ارامش درون رو در ذهنم تکرار کنم در صورتی که چشمانم بسته است ول نی را در ذهنم میبینم
دورود بر استاد عزیز و گروه تحقیقاتی عباس منش دوست داشتنی
دوره ها به اندازه ای روی افکار و باورهام تاثیر گزار بودند ، هستند و خواهند بود که پس از اینکه نوشتنم تمام شد به خودم گفتم بدون شک من این متن رو با احساسی از جنس عشق نوشتم
قطعا پاسخ به این سوال به هر کدام از ما کمک میکند که انتخاب کنیم با چه افرادی بیشتر در ارتباط باشیم و از چه افرادی دوری کنیم ، چون زمانی که در مورد هر موضوعی در برابر فردی که مدار فکری آن بالاتر و درست تر از ما باشد قرار بگیریم ورودی های مثبت تر و سازنده تری دریافت میکنیم که در این شرایط چندان هم نیاز نیست بر روی ورودی هایمان خیلی تمرکز کنیم. چون به این موضوع آگاهی داریم که ذهن ما در حال دریافت فرکانس های مثبت است.
حال اگر این وضعیت برعکس باشد ، یعنی دقیقا مفهوم سوال مطرح شده ؟
فرض میکنیم در برابر فرد و یا افرادی قرار داریم که کلا در مدارهای فقر ، نا خوشبختی و هر مداری که بسیار مخرب است هستیم و من گمان میکنم مفهوم اصلی سوال هم همین باشد.
در این شرایط قطعا ورودی هایی که ما در ذهنمان دریافت میکنیم منفی ، نادرست و حتی مخرب هستند که باعث ضعف در باورهای نو پای ما میشوند.
در طول 24 ساعت ، هزاران فکر به ذهن ما وارد میشود حالا تصور کنید که تمام این افکار را بخواهید تحت کنترل خود قرار دهید(که در واقع امکان پذیر نیست) چه اتفاقی رخ میدهد؟
قطعا در کل ساعات در حال کنترل افکارتان هستید که کدام را دریافت و کدام را رد کنید و در نتیجه صرف انرژی بسیار زیاد و بی فایده … همانند این میماند که شما در حال رانندگی هستید و میخواهید عبور و مرور کلیه رانندگان را کنترل کنید که تخلف نکنند!!!
در واقع ما باید به حدی باورهایمان را تقوت کنیم و آنها را قدرتمند سازیم تا ورودی ها به طور ناخودآگاه کنترل شوند ، فیلترهایی از جنس باورها و فرکانس های سالمی که خودمان آگاهانه آنها را انتخاب کرده ایم.
اینگونه فیلترها باید همانند ترموستات عمل کنند ، یعنی وقتی با یک فردی برخورد کردیم (این فرد ممکن است هر کسی باشد حتی از اعضای خانواده مان) که دارای باورها ، نگرش مخرب و ناسالم است بدون اینکه در مورد آن ورودی که از فرد مقابل دریافت میکنیم فکری هم بکنیم آن ترموستات کار خود را انجام میدهد و این فرمان را ارسال میکند که این فرکانس آن چیزی نیست که ذهن و شخص خودمان میخواهیم ، بنابراین در این مواقع ورودیهای ذهنمان را به طور ناخودآگاه کنترل میکنیم.
– اساس کار را در تغییر باورهایم می دانم و یکسره به خودم می گویم تا باورت مثبت و درست نباشد چیزی درست نمیشود و به خودم می گویم برای این لحظه چه باوری را باید داشته باشم ؟ لحظه به لحظه می روم جلو و سعی می کنم الان و در این لحظه مثبت ودرست باشم و بعد لحظه بعدی و لحظه بعدی
– با خواسته ای که می خواهم زندگی می کنم و این قدر تکرار و تکرارش می کنم در هر لحظه و در همه جا که برایم بدیهی باشد و خیلی نزدیک و وقتی که هم که به آن میرسم خیلی برایم ملموس و جا افتاده است چون بارها و بارها رسیدن به آن را و داشتن آن را تجربه کرده ام. و آن را برای خود قابل باور می دانم و حس خوب این لحظه را دائما با خود تصور و تجسم می کنم. و یکسره با خود افکار مثبت و احساس خوبی دارم.
– هر چیزی را برای خود شیرین می کنم حتی مشکلات را ، بالاخره یک موردی خوب از آن برای خود پیدا میکنم ، مثلا همکاری دارم که خیلی خیلی می شوید و تمیز می کند و بعضی وقتها که دارد کلافه ام می کند به خودم می گوید ببین چقدر تمیز و منظم است و به او می گویم آفرین به تو که خیلی مرتب و تمیزی .
– قانون آفرینش را یکسره و در همه حال برای خود مرور می کنم و وقتی این کار را می کنم پیش خودم می گویم باید رخ بده همون خواسته ای که من می خوام ، چون طبق قانون که عمل کنم پس اتفاق افتادن آن رد خور ندارد. و راه حلش هم همینه که باید این کار را انجام بدهم.
– به خواسته هایم و آن چیزهایی که می خواهم توجه می کنم، مثلا در سالنی هستم که کثیف است و من دوستش ندارم ولی مجبورم یکساعت آنجا باشم پیش خودم متصور می شوم که وقتی اینجا را رنگ بشه چه طوری میشود اگر اینجا تمیز و مرتب بشه چه شکلی میشود یعنی تجسم
– به اوقات و ساعات خوشی که در گذشته داشتم توجه و فکر می کنم ، مثلا رفتن در جنگلهای کلاردشت در شمال ایران.
– کتاب می خوانم کتابهایی که دوستشان دارم و برایم جالب است و یا تحقیق و سرچ می کنم در مورد مطالبی که دوست دارم مثلا کهکشانها.
– با نوشتن سناریو نویسی از شب قبل برای برنامه ریزی فردایم یا اگر وقت نداشته باشم سناریو رادر ذهنم می سازم و مرورش می کنم.
– سوالات حافظه ای را از خود می پرسم ، تا افکار منفی می آید سراغم می گویم دو روز پیش ناهار چی خوردم ؟ و …
– اگر در کنار شخصی باشم که منفی گرا شوم به هر دلیلی فوری از او تعریف می کنم و از نکات مثبت او صحبت می کنم .
– اگر با کسی دیگر باشم فوری سوالاتی از او می پرسم که ذهن منفی ام را منحرف کند ، مثلا فردی مذکر است می پرسم خدمت سربازی خیلی بهت خوش گذشته ها مگر نه ؟ و می خندم و سوالاتی دیگر .
– شکر گزاری از وقتی از خواب بلند می شوم و یکسره در طول روز و شکر گزاری در موقع خوابیدن برای اتفاقات خوب که داشته ام.
– تا افکار منفی به سراغم بیاید به خودم دستور می دهم که رهایش کن فراموش کن .
– همان لحظه تا افکار منفی به سراغ من بیاید فوری توجهم را به هر چیزی غیر از آن متوجه می کنم مثلا زمین مثلا مانیتور مثلا ناخن و …
– تا افکار منفی به سراغم می آید از خودم تعریف می کنم در ذهن خودم و خودم از خودم تعریف می کنم مثلا آفرین چه چشمهای تیز بینی داری .
– تا افکار منفی به سراغم می آید فوری متضادش را انجام می دهم و به اجبار به خودم دستور می دهم که باید این کار را انجام دهی، مثلا نشسته ام دارم یکسره افکار منفی و احساسات بد را در خود می پرورانم به خودمی گویم باید راه بری ، اگر حتی حوصله راه رفتن را نداشته باشم یعنی خودم را مجبور می کنم که حالت فیزیکی خود را عوض کنم و شروع کنم به راه رفتن که ازآن حالت خارج شوم
– یکسره به خود یادآوری می کنم که اینطوری به نتیجه نمی رسی اگر می خواهی به نتیجه برسی باید طبق قانون آفرینش عمل کنی و باید از حالت منفی خارجی شوی و مثل 2+2=4 است پس اگر افکار منفی و حس منفی داشته باشی جواب نمی گیری باید مثبت باشی و این قانون است .
– در همه جا در همهههههههههههه جا عبارات تاکیدی مثبت را گذاشته ام و یکسره جلوی دید من است در همه جا .
– در روی داشبوردو یا میزم به رنگ میزم نوشت هام من از لحاط خیلی خوشبختم و از این جملات.
– یکسره تمرینات را انجام میدهم تا یکسره متوجه خواسته هایم باشم.
– یکسره به خودم می گویم که فلان چیز را که سالها قبل می خواستم شده است با یاد آوری آن به خودم ، پس این هم می شود و قانون قانون است ، نمیشود که یکبار بشود و یکبار نشود.
– یکسره به خود می گویم خدا با من است و من بنده خدا هستم و خدا یکسره خوبی مرا می خواهد و به من کمک می کند.
– بعضی وقتها که خیلی افکار منفی ام زیاد باشد فوری حتی علیرغم خواسته ام از کار فیزیکی استفاده می کنم ، مثلا پیاده روی
– یکسره به خودم یادآوری می شوم که الان حالت و احساسات چیست و درستش چیست و باید چطوری باشد؟ و دنبال راه حل هستم .
– هیچوقت بیکار نمیشنیم.
– به خودم می گویم اگر این منفی بافی را رها نکنی چه بلاهایی سرت می آید و فوری رهایش می کنم و به مثبتها توجه می کنم یعنی با دلیل و منطق با افکار صحبت می کنم و ادامه اش هم نمی دهم تا دوباره سراغم می آید یک جمله کوتاه از بدی هایش می گویم و فوری می روم سراغ مثبتها.
– می گویم فقط باید مثبت فکر کنی و مثبت احساس کنی و مثبت بنویسی و مثبت بگویی و مثبت بشنوی و اگر جایی باشم که مثلا مادرم دارد صحبت می کند و یکسره هم منفی می گوید همان لحظه میشوم مترجم همزمان و برای خودم تمام حرفهایش را در ذهنم ترجمه می کنم مثلا می گوید مملکت خیلی اوضاعش خراب شده و .. من توی ذهنم برای خود ترجمه می کنم که مملکت یکسره برای من اوضاعش عالی است و به نفع من است .
– قران را با صدای بلند در خانه پخش کردن وروی هر کلمه آن تامل کردن و اینکه هر کلمه و جمله آن طبق قانون آفرینش یعنی چی .
– دیدن عکسهای خوب در جعبه جادویم و تجسم خلاق روی آن و روی دریم بردم.
– یکسره به خودم می گویم باید مثبت صحبت کنی اگر دوستم دارد غیبت می کند می گویم راستی چقدر این مانتو خوش رنگ است و به تو همه چیز می آید و از او تعریف کردن.
– در تقویم کوچکی ، افکار منفی خود را می نویسم و جلویش مثبت آن را می نویسم و چند بار که ا ین کار را بکنم منفی خودش ساکت می شود در آن مورد بخصوص.
– از آدمهای منفی و منفی نگر و پر مدعا و اخلاقهای بد دوری می کنم. و اگر هم مجبور به در کنار آنها باشم در تجسمات و افکار مثبت خودم هستم.
– یک پاور پوینت چند ثانیه ای در ذهنم از خداوند ساخته ام که متحرک و خوش رنگ است و یکسره آن را در ذهنم تجسم می کنم.
– از ریلکسیش استفاده میکنم که در سالهای قبل در کلاسهای متعدد آموخته ام.
– یک جنگل ساخته ای برای خودم در مغزم ساخته ام که مثلا یک جاده دارد بعد دوراهی میشود من می رم سمت چپ به برکه ای خوشگل می رسم که سنگهای زیبا و درشت و بسیار تمیزی دور آن است پاهایم را در آب می گذارم بعد به کلبه ای وارد می شوم و قهوه می خورم و … و این ساخته من است و هر وقت بخواهم به این شکل فکر می کنم مثلا یکبار جاده را آسفالتی تصور میکنم گاهی با اسب می روم گاهی پیاده گاهی با دو … و این جاده و.. را یکسره برای خود مرور میکنم . گاهی در روی یک کلک می خوابم و خودم را وسط دریای خزر تصور میکنم که آب مرا با خود به هر جا می خواهد می برد و در آخر هم مرا به ساحل می رساند.
– ورزش می کنم و یا نرمش.
– یکسره به خودم می گویم الا باذکر الله تطمئن القلوب.
– یادآوری کسانی که موفق شده اند مثلا استاد عباس منش به خودم.
– خواندن قسمت کتاب مرجع از الگوی موفق در دانلودهای رایگان.
– در سایت بودن و خواندن نظرات خوب دوستان که هم فرکانس من هستند.
– خواندن نهج البلاغه و تفکر روی جملات آن.
– فکر کردن در مورد خود و تحلیل افکار و رفتار خود که باید مثبت و خوب آن چطوری باشد.
– گوش کردن آهنگی که دوستش دارم و فایلهایی که برای آن ساخته ام با پاور پوینت .
– یکسره به خودم می گویم کار نشد نداره بالاخره یک راهی هست بالاخره خدا به من نشان می دهد.
– یکسره با خدا حرف زدن عین کسی که با من است و داریم با هم صحبت می کنیم مثلا خوب خدای من بیا بریم بدو داره دیر می شه ها و …
– به خودم می گویم اگر بشود چی میشه و احساس آن لحظه را متصور می شوم و خودم را از افکار منفی می رهانم.
– کلماتی امید بخش از خدا وند را دارم که یکسره هم آنها را مرور می کنم مثلا خدا وکیل من است و همیشه و در همه حالی از من حمایت و پشتیبانی می کند و به چه دلیل چون من بنده اوهستم و او مرا خیلی دوست دارد.
به امید خدایی که یار و یاور من و سرپرست و وکیل من است .
سلام به استادعزیزم وهمه ی خانواده ی بزرگ عباسمنشیم دراین سایت توحیدی
استادعزیزم باسوالتون یادیکی از لایوهاتون بادوستتون افتادم
ایشون دقیقا همین سوالو ازشما پرسید که چطور تومواقعی که حالمون خیلی بدهست حالمونوخوب کنیم ودراون احساس خوب مدت زمان بیشتری بمونیم؟
وشماجوابی دادید که من کیییییف کردم چقدر لذت بردم
شمافرمودید:اگر اهمیت احساس خوب روبدونید اگرقانون احساس خوب =با اتفاق خوب روبدونید واگر درک کنید که چون موجودی فرکانسی هستید پس هرلحظه درحال ارسال فرکانس هستید وجهان هم داره به فرکانس های هرلحظت پاسخ میده
اونوقت به هر دری میزنید تا احساستون رو خوب کنید،اونوقت دیگه نمیپرسید چطور اینکارو کنم
اگر اهمیت داشتن وماندن دراحساس خوب روبدونید اونوقت تنها هدفتون میشه دراحساس خوب موندن ،دیگه تمام زوم وتمرکزتون میشه دیدن نکات مثبت ،میشه تحسین زیبایی هاوموفقیت ها ،میشه پیدا کردن چیزی که بهتون حس خوب میده
خدای من ،من ابرهای زیبا رومیبینم لذت میبرم ،آفتاب وگرماش رومیبینم کیف میکنم،نفس عمیق میکشم پرمیشم از سرور وشعف
اصلا نیاز نیست که تلاشی کنم ،هزاران چیز قابل تحسین دورو برم هست تامن بانگاه کردنشون حالم خوب شه
پسرم،مادرم،بچهای کوچیک توخیابون،درختای سرسبزو زیبا،دوستِدوست داشتنیم،دفترمحل کارم ،خونه ی زیبام ،ماشین فوق العادم،جیک جیک پرندهای رو درختای بلوار،شنیدن قه قه ی عابر ،دیدن ماشینهای فول آپشن وصفر،بوی قرمه سبزی خونه ی مامان،دیدن پیشرفت جهان هستی،عشق ورزیدن دوتا آدم به هم،….واقعا هزااااران مورد هست که میشه باهاشون حال خوب گرفت
واقعا اگر درختان قلم بشن وآب اقیانوس ها مرکب باز ،همه ی نعمتهارو نمیشه شمرد من یکی که غرق درنعمت وفراوانیم واین نعمتها هرروز بیشتر میان سمتم
آقا همینکه دراین سایتم وازاین آگاهی های ناب و دست اول میتونم استفاده کنم خودش ،تاابد جای شکر گذاری و ذوق داره
وای خدایا ازت سپاسگزارم،مهربان پروردگارباسخاوتم سپاس که به این سایت توحیدی هدایتم کردی من به تک تک این آگاهی ها حریصم
انقدر که این آگاهی ها با وجودم عجین شدن که گوشیم شکست حتی ثانیه ای ناراحت نشدم گفتم وظیفه ی من ماندن دراحساس خوبه ،بعد چهارروز بامناسب ترین قیمت گوشیم درست شدومن لذت بردم ازاینکه میتونستم ذهنمو کنترل کنم،تصادف کردمو ماشینم داغون شد بعد پنج دقیقه به خودم اومدم و گفتم اوکی وظیفه تو به عنوان موجودی فرکانسی فقط ماندن دراحساس خوبه ،به گشت وگذارم ادامه دادمو از طبیعت لذت بردمو فرداش رفتم بیمه درکمال تعجب دوبرابر خسارت واردشده بهم پول دادن ومن باورم تقویت شد وخومو تحسین کردم که تونستم درحس خوب بمونم حتی توشرایط بد،واین آخری هم که ،خطر مرگ رو پشت سرگذاشتم واونجاانقدر آرام و دررضایت بودم که پزشکا میپرسیدن بیمارکیه باورشون نمیشد این آدمی که درنهایت آرامش کنارشون نشسته بیماره که خدارو شکر باپنجه های یک پزشک حاذق دربهترین بیمارستان رشت ،جراحی لیزری شدم وبا کمترین درد کمترین جای عمل وکمترین دوران نقاهت (کلا۲۴ساعت) دربهترین شرایط ممکن
به زندگی برگشتم و الان دارم براتون دیدگاه مینویسم
خدایاشکرت که بااستاد عباسمنش آشنام کردی ،این مرد بزرگ خوب زندگی کردو جهان رو برای زندگی کردن جای بهتری کرد
خدایاشکرت که تواین مسیرم،آگاهی های اینجا به چشمانم جلا داد،روحمو غنی کرد،قلبم رو پراز نوروتوحید وایمان کرد ،تنم رو سلامت ترکرد،عزت نفسمو تقویت کرد،من شادترو جوانتر شدم
اصلا نیاز نیست که تلاشی کنم ،هزاران چیز قابل تحسین دورو برم هست تامن بانگاه کردنشون حالم خوب شه
واقعا مثالهایی که آوردین فوق العاده بودن
بعضی وقتها مثلا دنبال یه چیز خیلی خاصی هستیم تا بهمون حس شادی بده
غافل از اینکه تمام داشته هامون ، دقیقا تمومشون عین معجزه و زیبایی هستن
چشم است که بینا نیست…
همین انگشتها که انقدر سریع روی کیبورد گوشی حرکت میکنن و تایپ میکنن، همین گوشی که به لطف و هدایت خداوند عزیزمون ما خانواده فرکانسی رو دور هم جمع کرده ، هر کدوم از یه جای دنیا
همین چشم های هدیه خداوند علیم که بدون داشتن دانش از نحوه عملکرد بسیار پیچیده ش فقط از نتیجش در حال لذت و استفاده ایم
همین سواد خوندن و نوشتن که ابزار فوق العاده ارتباطی مون اینجاست و به لطف اون بهمون عطا شده ، چه بسا که همین صد سال پیش و نه خیلی هم قبلتر عده کمی ازش بهرهمند بودن
اصلا همین سوال همیشگی حالا شام چی درست کنم (خخ)که هدایتمون میکنه به یاداوری اینهمه نعمتی که به لطف خدا توی یخچال و کابینتای آشپزخونه هامون موجوده
همین نَفَس که بدون ذره ای تلاش میره و میاد و زندگی بخشه
اینا همشون همون تعبیر بودن در لحظه حال هست تمرکز روی همین چیزی که همین الان داره اتفاق میوفتته و دیدنش مثل یه اتفاق الهی و معجزه وار و خالی کردن ذهن از هر گونه ترس(که برای ایندست) و غم (که برای گذشتست)
ممنون از شما که سبب تذکر دوباره این نکات به خودم شدین
باعشق برات مینویسم چون باخوندن کامنتت،پراز عشق شدم
منم ازت ممنونم دوست هم مداریِ من….
چشام پراز اشک شوق و رضایت و سپاسگزاری شد
ممنونم که با کامنتت این حالو خوب رو برام به ارمغان آوردی
جمله ت رو دوست داشتم ،دوروبرمون پراز زیباییت این چشم هاست که نابیناست
تو کتاب ابتداییمون نوشته بود ،خدایا بما گوش های شنوا و چشم های بینابده
من اصلا متوجه نمیشدم یعنی چی و این برام سوال بود،میگفتم اگه طرف کورِ که با این دعا شفا نمیگیره
بعدها متوجه شدم ،چشم های خیلی از ماها بستس،بستس به روی نعمت های بی شمار پروردگارمون ،بستس به روی فراوانی ها بستس به روی عظمت مهربان پروردگارمون ،بستس به روی زیبایی های جهان هستی
گوش هامون نوای آگاهی رو نمیشنوه،گوش هامون الهامات که هرلحظه داره بهمون گوشزد میشه نمیشنوه،
خدایا ازته قلبم ازت میخوام بمن گوش سنوا و چشم بینا و زبان گویا بده🤲
تاببینم نعمت هات رو تابشنوم الهامات رو تابگویم وبنویسم ودرک کنم آگاهی هارو ،تابدین وسیله خوب زندگی کنم و کاری کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
سپاسگزارم ازت اکرم عزیزم ❤❤🙏🙏🙏
امروز با کامنتت تلنگری زدی تا متعهدترشم به دیدن و شنیدنِ باکیفیت تر💚
به نام خداوند قدرتمند و ثروتمند و خالق نظم جهان هستی
خدایا سپاسگزارم بابت هر لحظه هدایت من به سمت فراوانی، راحتی ،آرامش و سلامتی بیشتر
سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت این محیط زیبا و ارام و مملو از سلامتی و ثروت و باورهای قدرتمند کننده .
کاری که من برای کنترل ورودی های ذهنم انجام دادم و هم اکنون در حال انجام اون هستم اینکه بصورت کل تنها زندگی میکنم از تنهاییم لذت میبرم، تلویزیون رو کلا حذف کردم، هر روز کتبهای شما و فایل ها رو به صورت هدایتی می بینم، گوش میدم و در موردشون با خودم صحبت میکنم و بصورت متمرکز چند ماهی هست از محصولاتی که خریدم مثل تضاد ، کتابهای رویا هایی که رویا نیستند و کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم رو میخونم و تمریناتش رو انجام میدم و جالبه که تو کتاب به یک قسمت اشاره میشه میام تمرینش رو انجام بدم هدایت میشم به یه فایل دیگه و اونجا دوباره اون فایل رو میبینم و تمرینش رو انجام میدم و هر روز تضاد هایی که متوجه میشم یادداشت میکنم و بهترین راهی که میتونم ذهنم رو کنترل کنم خوندن و دیدن خواسته هام هستش، راحت ترین راه .
سپاسگزارم استاد عزیز و دوستداشتنیم بابت مسیری که بهم نشون میدین تا هدایت بشم به سمت زیبایی های بیشتر
سپاسگزار خداوندم به خاطر شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و خانواده صمیصمی عباسمنش
وسایلموبرداشتم وباحالِ خوب رفتم وکارمو به خوبی وخوشی انجام دادم وبراحتی ورودی مالی داشتم وهمون لحظه نقدپولموپرداخت کردن
ساعت5 خبری نشدازشوهرم گفت صبرکن تا5/30میام ودیدم دارن مغازه رو میبندن وصاحبشم عجله داره دیگه به شوهرم گفتم من اروم اروم پیاده میام به سمت میدان چون دیگه اینجارو بستن توهم بیااونجا گفت باشه
باحالِ خوب وشکرگذاری میرفتم توراه یه دوستی رو دیدم باهاش حرف زدم که زمان بگذره تاشوهرم بیادوهواهم داشت تاریک میشد
خلاصه نگو من وقتی داشتم ازخیابون رد میشدم صدای ماشین ها نذاشته متوجه صدای زنگ گوشیم بشم شوهرم دوبار زنگ زده که بگه من رسیدم میدان وازاونجایی که اونجا نمیشه پارک کردوچراغ قرمزه
استرس گرفتم هواهم تاریک شد باکلی وسیله هی میگفت بیا وایسا اونور خلاصه کل اون میدان رو دور زدم نه شوهرم منودیدنه من اونو وعصبانیتش بیشترشده بودقاطی کرده بود
بالاخره وقتی داشت دورمیزد پیداش کردم
همینکه سوارِ ماشین شدم شروع کردبه کوبیدنم وسرزنش وبحث ودعوا
حرفاش غیرمنصفانه بود دیگه نتونستم تحمل کنم باهاش بحث کردم و…
اورد جلو خونه گفت پیاده شو ورفت…
دروغ چرا گریم گرفت ناراحت شدم ازرفتارش چون واقعاکارِ اشتباهی انجام نداده بودم وحقم نبوداین ناسزاها
ولی اومدم خونه ی نفس عمیق ،یه اب به دست وصورت زدم،خودمو اروم کردم واومدم سراغ سایتو
توجهم رو ازاون بحث ومشاجره برداشتم بجاش تمرکزکردم رو زیبایی هایی که امروزبرام اتفاق افتاده بود به پول هایی که ساختم به ادمایی خوبی رو که دیدم وحالم خوب شد…
خدا رو شکر میکنم که هستید و هستم با هم ، تا تجربه ی لحظات قشنگ تر زندگی رو با هم اشتراک داشته باشیم.
درسی که من دارم پس میدم اینه که برای کنترل ورودی ها :
1- تا میتونم توجه و تمرکزم رو بزارم روی چیزای خوب با حس های خوب.
2- تا میتونم از چیزایی که ناخواسته هستند اعراض کنم.
خوب حالا این وسط مسائلی میمونند که فکر میکنیم خنثی هستند، یعنی جزو روزمره ها محسوب میشن و ناگزیر به انجام شون هستیم که البته ظاهرا تاثیری رو ما ندارند. چون مثلا همراهی کردن با خانواده در یک سفر یا مهمانی
و یا در محیط کار ، همکاری با افراد منفی
تا چند وقت پیش من فکر میکردم که هیییچ تاثیری ندارند رو ما، چون ما تمرکزمون رو خواسته ی خودمونه تا اینکه اون روز خاص رسید.
من برای انجام یه کار دانشگاهی باید میرفتم قزوین ، اتوبان خلوت بود و اول صبح طلوع افتاب واقعا زیبا و لذت بخش بود…داشتم تو فکرم سالهای گذشته رو مرور میکردم ، اینکه از حدود ده سال پیش که این مسیر رو میرفتم چه روزهایی رو تجربه کردمو و چطور سپری شده؟ چیزی هایی که اون موقع فقط تو رویاهام بود ولی ترس کشنده ای مانع از این میشد که بهشون جدی فکر کنم، چه برسه که براشون اقدام کنم رو الان دارم ،
دلم میخواست یه خانم مهندس کاربلد باشم که تو چند تا وجه خیلی حرفه ای هست، پولداره و مستقله ! تک بعدی نیست ، روابط عمومی بالایی داره و … فقط دوست داشتم اون حس خاص رو تجربه کنم ولی هیچ ایده ای براش نداشتم. فقط تو رویاهام بود اما جریان زندگی منو طوری هدایت کرد که کجدار و مریض به سمت خواسته هام هدایت شدم.الان واقعا یه خانم مهندس کاربلد هستم با یه استقلال نسبی، مشغول افکار خودم بودم و تو این تصورات افرادی که تقریبا تو همین ححیطه هستند جلوی چشمم اومد.
از اون مهندسی که اون سر دنیاس و تو کانال تلگرامی اش که اطلاعات تخصصی میزاره به همراه بخشی از روزمرگی هاش!!!
تا فیلم خالتور که به پیشنهاد همکارام هفته ی قبل رفته بودیم و دیدیم.
تو این تصورات بودم که به ناگهان کنترل ماشین از دستم خارج شد و شروع به یه حرکت مارپیچی تو اتوبان کردم.کاااملا بی دلیل!! تو همون لحظه اون افراد که یه همچین تجربه ای داشتند درواقع کنترل ذهن و دست من رو به دست داشتند.باورم نمیشد، اون فرد تو کانال تلگرامی تو یه بخش کوچیکی از پست هاش داشت میگفت که مثلا امروز صبح بخاطر فلان دلیل ماشینم تو اتوبان یه حرکت مارپیچی داشت، و تو اون فیلم هم بازیگرش ترمز ماشین اش قطع شده بود و تو جاده سعی در کنترل ماشین داشت و شرایط خطرناکی رو تجربه کرد، بعد هم یاد یکی از کامنت های خانم راد اکبری از دوستان سایت افتادم که ایشونم یه تصادف بی دلیل تو جاده داشتند،
دیگه نمیخوام جزییات بیشتری بگم که برای شما هم این اتفق تکرا بشه ، و در واقع اون مسیر بین سلول های عصبی ایجاد بشه
و چند تا درس بزرگ گرفتم ، اول اینکه تو همون شرایط یه باور عالی ساختم :
اینکه من همیشششه و همه جا در سلامت کامل و در پناه امن خداوند به مقصدم میرسم
هم خودم و هم ماشینم همیشه سالم و عالی هستیم.
هم من و هم همه ی راننده های تو جاده با مهارت و احتیاط عالی رانندگی میکنیم ، و همه رو بخاطر رانندگی فوق العاده حرفه ای و ماشین های سالم تحسین میکنم.
و اینکه تاجای ممکن باید و حتما مواردی که حتی فکر میکنیم هییییچ تاثیری رو ما ندارند رو از خودمون دور کنیم و تمرکز 100 درصد رو بزاریم روی خواسته هامون، قطعا نمیشه گفت 100 درصد چون این تضادها هستند که خیلی چیز ها رو شفاف تر میکنند برامون، ولی به نظر من تا جایی که بتونیم تو این زمینه موفق عمل کنیم ، به همون میزان میتونیم زودتر به خواسته هامون برسیم و با تضاد برخورد نکنیم.
در واقع چیزی های که ناراحت مون می کنه باید باور درستشو بسازیم وبا هماهنگ بودن و عمل کردن به اون نیز، اون باور رو تایید کنیم خلاصه میگم:
بهترین راه از نظر من برای کنترل ورودی ها، کنترل این 7 حس تاثیر گذار است، به طوری که به احساس خوب برسیم:
1- الهامات خداوند: هیچ چیز مهمتراز خداوند نیست،نماز خواندن،حرف زدن با خداوند،نامه نوشتن،درخواست کردن،به خدا سپردن…
2- چشم، دید های مثبت: دیدن زیبایی ها مثلا در زمینه پول: ماشین لوکس،خانه ویلایی لوکس،هتل لوکس،سفر به مناطق زیبا،دیدن آدم های پولدار، حتی میتوانیم کلیپ نگاه کنیم در مودشون…
3- گوش،شنیدهای مثبت: شنیدن حرف های که احساس خوبی بهمون میده،مثلا فایل صوتی کتاب ها موفقیت،موسیقی…
4- دهان،حرف زدن های مثبت: زبان ما همیشه حرف های مثبت بزنه،غذاهای خوب بخوریم…
5- لمس کردن های مثبت: مثلا خرید ماشین، برم از نزدیک لمسش کنم تا به اون حس خوب برسم…
6- تجس های مثبت، افکار مثبت: اون چیزی رو که می خوام تجسم کنم وبه احساس خوب برسیم…
7- بینی،بوهای مثبت: مثلا: رفتن به مناطق که گل های زیبا وخوش بو داره،چون هردو احساس با هم است،تاثیرش بیشتره…
استاد من چند ماهه که عضو سایتم و الان که خودم رو با چند ماه قبل مقایسه میکنم کلی تغییرات عالی در شخصیتم و زندگیم به وجود اومده که فکر میکنم یکی از مهمترین دلایلش همین تمرکز برنکات مثبت و کنترل ورودی ها وتحسین هست
خدارو شکر توی هر چیزی و هر شرایطی یه نکته مثبت پیدا میکنم و جالب اینجاست که هر روز زیبایی های بیشتری مبینم و اتفاقای خوب بهتری برام میفته
چند وقت پیش توی سریال زندگی در بهشت دیدم که خانم شایسته حتی از نیش خوردن توسط زنبور هم یک نکته مثبت که اون مقاومتر شدن بدن هست رو پیدا کردن
من هم دارم سعی میکنم همینطوری رفتار کنم
یه مثالی که دوروز پیش برام اتفاق افتاد این بود که رفته بودم خرید و یکم بارم سنگین بود
توی دلم گفتم خدایا کمکم کن. چند قدم نرفته بودم که زیر نایلون شیر پاره شد و دو کیلو شیر افتاد توی جوب آب و پاره شد. خودم خندم گرفت گفتم خدایا چه کمکی بارمو سبک کردی اصلا ناراحت نشدم و گفتم خدایا شاید این قرار بوده توی آسانسور یا روی فرش توی خونه پاره شه کلی دردسر ایجاد کنه ولی تو کمک کردی و اینجا پاره شد بی دردسر 😊😊😊
خلاصه کلا همینجوری از هر اتفاقی چه خوب چه به ظاهر بد نکات مثبت پیدا میکنم و کلی از زندگی لذت میبرم و هر روز نتایج بهتر وارد زندگیم میشن و حالم بهتر میشم و دوباره نتایج بهتر و بزرگتر و این چرخه همینطور ادامه خواهد داشت به لطف الله
خداروشکر میکنم که من رو با گروه عباسمنش آشنا کرد و مطمئنم موفقیت های بزرگتر در راه هستن چون اگر قرار نبود موفق بشم اصلا با شما آشنا نمیشدم
در پناه خدای مهربون شاد و موفق و ثروتمند و سلامت و عاشق باشید
من یکی از کار های خوبی که در سال ۱۴۰۱ شروع کردم برای کنترل ورودی های ذهن ، این هست که یک دفتری دارم ، از این دفتر هایی که تاریخ دارند که پدرم به من هدیه داد، دو قسمت تبدیل کردمش و هر روز می نویسیم ، یک قسمت اتفاقاتی که اون روز ، اتفاقات جالب و خوبی که برام می افته رو می نوسیم و مرور می کنم بار ها و بارها و در نیمه ی دوم صفحه میام نتایجی که از طریق قانون به وجود اومد رو می نویسیم ،
برای امروز که ۱۷ فروردین ماه است و الان حدود ساعت ده شب هست ، من ۱۷ مورد فقط از اتفاقاتی خوبی که برام افتاد نوشتم ، فقط همین امروز .
و حدود ۵۳ مورد از نتایج بزرگی که من توی این مسیر گرفتم ، تا اونجایی که یادم اومد نوشتم.
توی قسمت اول این تمرین که کاملا هدایتی خداوند الهام کرد به من ، چون من منتظر پر کردن این دفتر هستم ،به شدت اتفاقاتی خیلی عالی تر رو تجربه می کنم .
عاشق همتونم امید وارم که از تک تک ثانیه های زندگیتون لذت ببرید .
سلام به استاد و دوستان گرامی
—————————————————-
چند وقت پیش یه برنامه کودک دیدم به اسم پاندای کونگ فو کار که یک روش تمرکز میگفت برای پاندای جنگجو ، یک شی در دست خود گرفته بود(دقیقا یادم نیست چه شی بود) که کنترلش بدون تمرکز سخت بود و این جمله “آرامش درون “رو تکرار می کرد
و دیشب من قبل از خواب داشتم به این فکر میکردم که چگونه از تکرار یک باور مخرب پولساز در ذهنم جلوگیری کنم که به این نتیجه رسیدم(یاد برنامه کودک افتادم) که یک نی “نی چوبی قلیان”رو روی انگشتم بزارم و جمله ارامش درون رو در ذهنم تکرار کنم در صورتی که چشمانم بسته است ول نی را در ذهنم میبینم
—————————————————————————————————————————————————————————————————-
و اتفاق جالبی که افتاد:دیشب به این فکر میکردم ،صبح تلگرام رو چک کردم دیدم استاد در همین مورد فایل گذاشته اند?????
دورود بر استاد عزیز و گروه تحقیقاتی عباس منش دوست داشتنی
دوره ها به اندازه ای روی افکار و باورهام تاثیر گزار بودند ، هستند و خواهند بود که پس از اینکه نوشتنم تمام شد به خودم گفتم بدون شک من این متن رو با احساسی از جنس عشق نوشتم
قطعا پاسخ به این سوال به هر کدام از ما کمک میکند که انتخاب کنیم با چه افرادی بیشتر در ارتباط باشیم و از چه افرادی دوری کنیم ، چون زمانی که در مورد هر موضوعی در برابر فردی که مدار فکری آن بالاتر و درست تر از ما باشد قرار بگیریم ورودی های مثبت تر و سازنده تری دریافت میکنیم که در این شرایط چندان هم نیاز نیست بر روی ورودی هایمان خیلی تمرکز کنیم. چون به این موضوع آگاهی داریم که ذهن ما در حال دریافت فرکانس های مثبت است.
حال اگر این وضعیت برعکس باشد ، یعنی دقیقا مفهوم سوال مطرح شده ؟
فرض میکنیم در برابر فرد و یا افرادی قرار داریم که کلا در مدارهای فقر ، نا خوشبختی و هر مداری که بسیار مخرب است هستیم و من گمان میکنم مفهوم اصلی سوال هم همین باشد.
در این شرایط قطعا ورودی هایی که ما در ذهنمان دریافت میکنیم منفی ، نادرست و حتی مخرب هستند که باعث ضعف در باورهای نو پای ما میشوند.
در طول 24 ساعت ، هزاران فکر به ذهن ما وارد میشود حالا تصور کنید که تمام این افکار را بخواهید تحت کنترل خود قرار دهید(که در واقع امکان پذیر نیست) چه اتفاقی رخ میدهد؟
قطعا در کل ساعات در حال کنترل افکارتان هستید که کدام را دریافت و کدام را رد کنید و در نتیجه صرف انرژی بسیار زیاد و بی فایده … همانند این میماند که شما در حال رانندگی هستید و میخواهید عبور و مرور کلیه رانندگان را کنترل کنید که تخلف نکنند!!!
در واقع ما باید به حدی باورهایمان را تقوت کنیم و آنها را قدرتمند سازیم تا ورودی ها به طور ناخودآگاه کنترل شوند ، فیلترهایی از جنس باورها و فرکانس های سالمی که خودمان آگاهانه آنها را انتخاب کرده ایم.
اینگونه فیلترها باید همانند ترموستات عمل کنند ، یعنی وقتی با یک فردی برخورد کردیم (این فرد ممکن است هر کسی باشد حتی از اعضای خانواده مان) که دارای باورها ، نگرش مخرب و ناسالم است بدون اینکه در مورد آن ورودی که از فرد مقابل دریافت میکنیم فکری هم بکنیم آن ترموستات کار خود را انجام میدهد و این فرمان را ارسال میکند که این فرکانس آن چیزی نیست که ذهن و شخص خودمان میخواهیم ، بنابراین در این مواقع ورودیهای ذهنمان را به طور ناخودآگاه کنترل میکنیم.
سپاسگزارم
سلام دوست عزیز عالی بود
موفق باشی
سلام دوست عزیز من
متشکرم از توجه و لطف شما
سلام
– اساس کار را در تغییر باورهایم می دانم و یکسره به خودم می گویم تا باورت مثبت و درست نباشد چیزی درست نمیشود و به خودم می گویم برای این لحظه چه باوری را باید داشته باشم ؟ لحظه به لحظه می روم جلو و سعی می کنم الان و در این لحظه مثبت ودرست باشم و بعد لحظه بعدی و لحظه بعدی
– با خواسته ای که می خواهم زندگی می کنم و این قدر تکرار و تکرارش می کنم در هر لحظه و در همه جا که برایم بدیهی باشد و خیلی نزدیک و وقتی که هم که به آن میرسم خیلی برایم ملموس و جا افتاده است چون بارها و بارها رسیدن به آن را و داشتن آن را تجربه کرده ام. و آن را برای خود قابل باور می دانم و حس خوب این لحظه را دائما با خود تصور و تجسم می کنم. و یکسره با خود افکار مثبت و احساس خوبی دارم.
– هر چیزی را برای خود شیرین می کنم حتی مشکلات را ، بالاخره یک موردی خوب از آن برای خود پیدا میکنم ، مثلا همکاری دارم که خیلی خیلی می شوید و تمیز می کند و بعضی وقتها که دارد کلافه ام می کند به خودم می گوید ببین چقدر تمیز و منظم است و به او می گویم آفرین به تو که خیلی مرتب و تمیزی .
– قانون آفرینش را یکسره و در همه حال برای خود مرور می کنم و وقتی این کار را می کنم پیش خودم می گویم باید رخ بده همون خواسته ای که من می خوام ، چون طبق قانون که عمل کنم پس اتفاق افتادن آن رد خور ندارد. و راه حلش هم همینه که باید این کار را انجام بدهم.
– به خواسته هایم و آن چیزهایی که می خواهم توجه می کنم، مثلا در سالنی هستم که کثیف است و من دوستش ندارم ولی مجبورم یکساعت آنجا باشم پیش خودم متصور می شوم که وقتی اینجا را رنگ بشه چه طوری میشود اگر اینجا تمیز و مرتب بشه چه شکلی میشود یعنی تجسم
– به اوقات و ساعات خوشی که در گذشته داشتم توجه و فکر می کنم ، مثلا رفتن در جنگلهای کلاردشت در شمال ایران.
– کتاب می خوانم کتابهایی که دوستشان دارم و برایم جالب است و یا تحقیق و سرچ می کنم در مورد مطالبی که دوست دارم مثلا کهکشانها.
– با نوشتن سناریو نویسی از شب قبل برای برنامه ریزی فردایم یا اگر وقت نداشته باشم سناریو رادر ذهنم می سازم و مرورش می کنم.
– سوالات حافظه ای را از خود می پرسم ، تا افکار منفی می آید سراغم می گویم دو روز پیش ناهار چی خوردم ؟ و …
– اگر در کنار شخصی باشم که منفی گرا شوم به هر دلیلی فوری از او تعریف می کنم و از نکات مثبت او صحبت می کنم .
– اگر با کسی دیگر باشم فوری سوالاتی از او می پرسم که ذهن منفی ام را منحرف کند ، مثلا فردی مذکر است می پرسم خدمت سربازی خیلی بهت خوش گذشته ها مگر نه ؟ و می خندم و سوالاتی دیگر .
– شکر گزاری از وقتی از خواب بلند می شوم و یکسره در طول روز و شکر گزاری در موقع خوابیدن برای اتفاقات خوب که داشته ام.
– تا افکار منفی به سراغم بیاید به خودم دستور می دهم که رهایش کن فراموش کن .
– همان لحظه تا افکار منفی به سراغ من بیاید فوری توجهم را به هر چیزی غیر از آن متوجه می کنم مثلا زمین مثلا مانیتور مثلا ناخن و …
– تا افکار منفی به سراغم می آید از خودم تعریف می کنم در ذهن خودم و خودم از خودم تعریف می کنم مثلا آفرین چه چشمهای تیز بینی داری .
– تا افکار منفی به سراغم می آید فوری متضادش را انجام می دهم و به اجبار به خودم دستور می دهم که باید این کار را انجام دهی، مثلا نشسته ام دارم یکسره افکار منفی و احساسات بد را در خود می پرورانم به خودمی گویم باید راه بری ، اگر حتی حوصله راه رفتن را نداشته باشم یعنی خودم را مجبور می کنم که حالت فیزیکی خود را عوض کنم و شروع کنم به راه رفتن که ازآن حالت خارج شوم
– یکسره به خود یادآوری می کنم که اینطوری به نتیجه نمی رسی اگر می خواهی به نتیجه برسی باید طبق قانون آفرینش عمل کنی و باید از حالت منفی خارجی شوی و مثل 2+2=4 است پس اگر افکار منفی و حس منفی داشته باشی جواب نمی گیری باید مثبت باشی و این قانون است .
– در همه جا در همهههههههههههه جا عبارات تاکیدی مثبت را گذاشته ام و یکسره جلوی دید من است در همه جا .
– در روی داشبوردو یا میزم به رنگ میزم نوشت هام من از لحاط خیلی خوشبختم و از این جملات.
– یکسره تمرینات را انجام میدهم تا یکسره متوجه خواسته هایم باشم.
– یکسره به خودم می گویم که فلان چیز را که سالها قبل می خواستم شده است با یاد آوری آن به خودم ، پس این هم می شود و قانون قانون است ، نمیشود که یکبار بشود و یکبار نشود.
– یکسره به خود می گویم خدا با من است و من بنده خدا هستم و خدا یکسره خوبی مرا می خواهد و به من کمک می کند.
– بعضی وقتها که خیلی افکار منفی ام زیاد باشد فوری حتی علیرغم خواسته ام از کار فیزیکی استفاده می کنم ، مثلا پیاده روی
– یکسره به خودم یادآوری می شوم که الان حالت و احساسات چیست و درستش چیست و باید چطوری باشد؟ و دنبال راه حل هستم .
– هیچوقت بیکار نمیشنیم.
– به خودم می گویم اگر این منفی بافی را رها نکنی چه بلاهایی سرت می آید و فوری رهایش می کنم و به مثبتها توجه می کنم یعنی با دلیل و منطق با افکار صحبت می کنم و ادامه اش هم نمی دهم تا دوباره سراغم می آید یک جمله کوتاه از بدی هایش می گویم و فوری می روم سراغ مثبتها.
– می گویم فقط باید مثبت فکر کنی و مثبت احساس کنی و مثبت بنویسی و مثبت بگویی و مثبت بشنوی و اگر جایی باشم که مثلا مادرم دارد صحبت می کند و یکسره هم منفی می گوید همان لحظه میشوم مترجم همزمان و برای خودم تمام حرفهایش را در ذهنم ترجمه می کنم مثلا می گوید مملکت خیلی اوضاعش خراب شده و .. من توی ذهنم برای خود ترجمه می کنم که مملکت یکسره برای من اوضاعش عالی است و به نفع من است .
– قران را با صدای بلند در خانه پخش کردن وروی هر کلمه آن تامل کردن و اینکه هر کلمه و جمله آن طبق قانون آفرینش یعنی چی .
– دیدن عکسهای خوب در جعبه جادویم و تجسم خلاق روی آن و روی دریم بردم.
– یکسره به خودم می گویم باید مثبت صحبت کنی اگر دوستم دارد غیبت می کند می گویم راستی چقدر این مانتو خوش رنگ است و به تو همه چیز می آید و از او تعریف کردن.
– در تقویم کوچکی ، افکار منفی خود را می نویسم و جلویش مثبت آن را می نویسم و چند بار که ا ین کار را بکنم منفی خودش ساکت می شود در آن مورد بخصوص.
– از آدمهای منفی و منفی نگر و پر مدعا و اخلاقهای بد دوری می کنم. و اگر هم مجبور به در کنار آنها باشم در تجسمات و افکار مثبت خودم هستم.
– یک پاور پوینت چند ثانیه ای در ذهنم از خداوند ساخته ام که متحرک و خوش رنگ است و یکسره آن را در ذهنم تجسم می کنم.
– از ریلکسیش استفاده میکنم که در سالهای قبل در کلاسهای متعدد آموخته ام.
– یک جنگل ساخته ای برای خودم در مغزم ساخته ام که مثلا یک جاده دارد بعد دوراهی میشود من می رم سمت چپ به برکه ای خوشگل می رسم که سنگهای زیبا و درشت و بسیار تمیزی دور آن است پاهایم را در آب می گذارم بعد به کلبه ای وارد می شوم و قهوه می خورم و … و این ساخته من است و هر وقت بخواهم به این شکل فکر می کنم مثلا یکبار جاده را آسفالتی تصور میکنم گاهی با اسب می روم گاهی پیاده گاهی با دو … و این جاده و.. را یکسره برای خود مرور میکنم . گاهی در روی یک کلک می خوابم و خودم را وسط دریای خزر تصور میکنم که آب مرا با خود به هر جا می خواهد می برد و در آخر هم مرا به ساحل می رساند.
– ورزش می کنم و یا نرمش.
– یکسره به خودم می گویم الا باذکر الله تطمئن القلوب.
– یادآوری کسانی که موفق شده اند مثلا استاد عباس منش به خودم.
– خواندن قسمت کتاب مرجع از الگوی موفق در دانلودهای رایگان.
– در سایت بودن و خواندن نظرات خوب دوستان که هم فرکانس من هستند.
– خواندن نهج البلاغه و تفکر روی جملات آن.
– فکر کردن در مورد خود و تحلیل افکار و رفتار خود که باید مثبت و خوب آن چطوری باشد.
– گوش کردن آهنگی که دوستش دارم و فایلهایی که برای آن ساخته ام با پاور پوینت .
– یکسره به خودم می گویم کار نشد نداره بالاخره یک راهی هست بالاخره خدا به من نشان می دهد.
– یکسره با خدا حرف زدن عین کسی که با من است و داریم با هم صحبت می کنیم مثلا خوب خدای من بیا بریم بدو داره دیر می شه ها و …
– به خودم می گویم اگر بشود چی میشه و احساس آن لحظه را متصور می شوم و خودم را از افکار منفی می رهانم.
– کلماتی امید بخش از خدا وند را دارم که یکسره هم آنها را مرور می کنم مثلا خدا وکیل من است و همیشه و در همه حالی از من حمایت و پشتیبانی می کند و به چه دلیل چون من بنده اوهستم و او مرا خیلی دوست دارد.
به امید خدایی که یار و یاور من و سرپرست و وکیل من است .
همه ما موفقیم
سلام آینا دیدگاهت عالی بود خیلی بهم انگیزه داد
تشکر
اینا عزیز سلام
افرین به شما که نهج البلاغه را مطالعه میکنید
موفق باشید
تشکر
سلام دوست عزیز
بسیار عالی.ایده های تازه یاد گرفتم.ممنون
سلام به استادعزیزم وهمه ی خانواده ی بزرگ عباسمنشیم دراین سایت توحیدی
استادعزیزم باسوالتون یادیکی از لایوهاتون بادوستتون افتادم
ایشون دقیقا همین سوالو ازشما پرسید که چطور تومواقعی که حالمون خیلی بدهست حالمونوخوب کنیم ودراون احساس خوب مدت زمان بیشتری بمونیم؟
وشماجوابی دادید که من کیییییف کردم چقدر لذت بردم
شمافرمودید:اگر اهمیت احساس خوب روبدونید اگرقانون احساس خوب =با اتفاق خوب روبدونید واگر درک کنید که چون موجودی فرکانسی هستید پس هرلحظه درحال ارسال فرکانس هستید وجهان هم داره به فرکانس های هرلحظت پاسخ میده
اونوقت به هر دری میزنید تا احساستون رو خوب کنید،اونوقت دیگه نمیپرسید چطور اینکارو کنم
اگر اهمیت داشتن وماندن دراحساس خوب روبدونید اونوقت تنها هدفتون میشه دراحساس خوب موندن ،دیگه تمام زوم وتمرکزتون میشه دیدن نکات مثبت ،میشه تحسین زیبایی هاوموفقیت ها ،میشه پیدا کردن چیزی که بهتون حس خوب میده
خدای من ،من ابرهای زیبا رومیبینم لذت میبرم ،آفتاب وگرماش رومیبینم کیف میکنم،نفس عمیق میکشم پرمیشم از سرور وشعف
اصلا نیاز نیست که تلاشی کنم ،هزاران چیز قابل تحسین دورو برم هست تامن بانگاه کردنشون حالم خوب شه
پسرم،مادرم،بچهای کوچیک توخیابون،درختای سرسبزو زیبا،دوستِدوست داشتنیم،دفترمحل کارم ،خونه ی زیبام ،ماشین فوق العادم،جیک جیک پرندهای رو درختای بلوار،شنیدن قه قه ی عابر ،دیدن ماشینهای فول آپشن وصفر،بوی قرمه سبزی خونه ی مامان،دیدن پیشرفت جهان هستی،عشق ورزیدن دوتا آدم به هم،….واقعا هزااااران مورد هست که میشه باهاشون حال خوب گرفت
واقعا اگر درختان قلم بشن وآب اقیانوس ها مرکب باز ،همه ی نعمتهارو نمیشه شمرد من یکی که غرق درنعمت وفراوانیم واین نعمتها هرروز بیشتر میان سمتم
آقا همینکه دراین سایتم وازاین آگاهی های ناب و دست اول میتونم استفاده کنم خودش ،تاابد جای شکر گذاری و ذوق داره
وای خدایا ازت سپاسگزارم،مهربان پروردگارباسخاوتم سپاس که به این سایت توحیدی هدایتم کردی من به تک تک این آگاهی ها حریصم
انقدر که این آگاهی ها با وجودم عجین شدن که گوشیم شکست حتی ثانیه ای ناراحت نشدم گفتم وظیفه ی من ماندن دراحساس خوبه ،بعد چهارروز بامناسب ترین قیمت گوشیم درست شدومن لذت بردم ازاینکه میتونستم ذهنمو کنترل کنم،تصادف کردمو ماشینم داغون شد بعد پنج دقیقه به خودم اومدم و گفتم اوکی وظیفه تو به عنوان موجودی فرکانسی فقط ماندن دراحساس خوبه ،به گشت وگذارم ادامه دادمو از طبیعت لذت بردمو فرداش رفتم بیمه درکمال تعجب دوبرابر خسارت واردشده بهم پول دادن ومن باورم تقویت شد وخومو تحسین کردم که تونستم درحس خوب بمونم حتی توشرایط بد،واین آخری هم که ،خطر مرگ رو پشت سرگذاشتم واونجاانقدر آرام و دررضایت بودم که پزشکا میپرسیدن بیمارکیه باورشون نمیشد این آدمی که درنهایت آرامش کنارشون نشسته بیماره که خدارو شکر باپنجه های یک پزشک حاذق دربهترین بیمارستان رشت ،جراحی لیزری شدم وبا کمترین درد کمترین جای عمل وکمترین دوران نقاهت (کلا۲۴ساعت) دربهترین شرایط ممکن
به زندگی برگشتم و الان دارم براتون دیدگاه مینویسم
خدایاشکرت که بااستاد عباسمنش آشنام کردی ،این مرد بزرگ خوب زندگی کردو جهان رو برای زندگی کردن جای بهتری کرد
خدایاشکرت که تواین مسیرم،آگاهی های اینجا به چشمانم جلا داد،روحمو غنی کرد،قلبم رو پراز نوروتوحید وایمان کرد ،تنم رو سلامت ترکرد،عزت نفسمو تقویت کرد،من شادترو جوانتر شدم
خدایا بابت ایییینهمه زیبایی،اینهمه سرور ،اینهمه شعف ترا شکر🤲
پراز احساس خوبم واین یعنی، دارم کارمو درست انجام میدم ومنتظر اتفاقات فوق العاده هستم
خدایا شکرت🤲
عشق برای همتون❤💚
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به دوست موحد و ثروتمندم
اونجا که نوشتین :
اصلا نیاز نیست که تلاشی کنم ،هزاران چیز قابل تحسین دورو برم هست تامن بانگاه کردنشون حالم خوب شه
واقعا مثالهایی که آوردین فوق العاده بودن
بعضی وقتها مثلا دنبال یه چیز خیلی خاصی هستیم تا بهمون حس شادی بده
غافل از اینکه تمام داشته هامون ، دقیقا تمومشون عین معجزه و زیبایی هستن
چشم است که بینا نیست…
همین انگشتها که انقدر سریع روی کیبورد گوشی حرکت میکنن و تایپ میکنن، همین گوشی که به لطف و هدایت خداوند عزیزمون ما خانواده فرکانسی رو دور هم جمع کرده ، هر کدوم از یه جای دنیا
همین چشم های هدیه خداوند علیم که بدون داشتن دانش از نحوه عملکرد بسیار پیچیده ش فقط از نتیجش در حال لذت و استفاده ایم
همین سواد خوندن و نوشتن که ابزار فوق العاده ارتباطی مون اینجاست و به لطف اون بهمون عطا شده ، چه بسا که همین صد سال پیش و نه خیلی هم قبلتر عده کمی ازش بهرهمند بودن
اصلا همین سوال همیشگی حالا شام چی درست کنم (خخ)که هدایتمون میکنه به یاداوری اینهمه نعمتی که به لطف خدا توی یخچال و کابینتای آشپزخونه هامون موجوده
همین نَفَس که بدون ذره ای تلاش میره و میاد و زندگی بخشه
اینا همشون همون تعبیر بودن در لحظه حال هست تمرکز روی همین چیزی که همین الان داره اتفاق میوفتته و دیدنش مثل یه اتفاق الهی و معجزه وار و خالی کردن ذهن از هر گونه ترس(که برای ایندست) و غم (که برای گذشتست)
ممنون از شما که سبب تذکر دوباره این نکات به خودم شدین
در پناه خداوند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به اکرم عزیزوسلام به تمام جهان هستی
باعشق برات مینویسم چون باخوندن کامنتت،پراز عشق شدم
منم ازت ممنونم دوست هم مداریِ من….
چشام پراز اشک شوق و رضایت و سپاسگزاری شد
ممنونم که با کامنتت این حالو خوب رو برام به ارمغان آوردی
جمله ت رو دوست داشتم ،دوروبرمون پراز زیباییت این چشم هاست که نابیناست
تو کتاب ابتداییمون نوشته بود ،خدایا بما گوش های شنوا و چشم های بینابده
من اصلا متوجه نمیشدم یعنی چی و این برام سوال بود،میگفتم اگه طرف کورِ که با این دعا شفا نمیگیره
بعدها متوجه شدم ،چشم های خیلی از ماها بستس،بستس به روی نعمت های بی شمار پروردگارمون ،بستس به روی فراوانی ها بستس به روی عظمت مهربان پروردگارمون ،بستس به روی زیبایی های جهان هستی
گوش هامون نوای آگاهی رو نمیشنوه،گوش هامون الهامات که هرلحظه داره بهمون گوشزد میشه نمیشنوه،
خدایا ازته قلبم ازت میخوام بمن گوش سنوا و چشم بینا و زبان گویا بده🤲
تاببینم نعمت هات رو تابشنوم الهامات رو تابگویم وبنویسم ودرک کنم آگاهی هارو ،تابدین وسیله خوب زندگی کنم و کاری کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
سپاسگزارم ازت اکرم عزیزم ❤❤🙏🙏🙏
امروز با کامنتت تلنگری زدی تا متعهدترشم به دیدن و شنیدنِ باکیفیت تر💚
به نام خداوند قدرتمند و ثروتمند و خالق نظم جهان هستی
خدایا سپاسگزارم بابت هر لحظه هدایت من به سمت فراوانی، راحتی ،آرامش و سلامتی بیشتر
سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت این محیط زیبا و ارام و مملو از سلامتی و ثروت و باورهای قدرتمند کننده .
کاری که من برای کنترل ورودی های ذهنم انجام دادم و هم اکنون در حال انجام اون هستم اینکه بصورت کل تنها زندگی میکنم از تنهاییم لذت میبرم، تلویزیون رو کلا حذف کردم، هر روز کتبهای شما و فایل ها رو به صورت هدایتی می بینم، گوش میدم و در موردشون با خودم صحبت میکنم و بصورت متمرکز چند ماهی هست از محصولاتی که خریدم مثل تضاد ، کتابهای رویا هایی که رویا نیستند و کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم رو میخونم و تمریناتش رو انجام میدم و جالبه که تو کتاب به یک قسمت اشاره میشه میام تمرینش رو انجام بدم هدایت میشم به یه فایل دیگه و اونجا دوباره اون فایل رو میبینم و تمرینش رو انجام میدم و هر روز تضاد هایی که متوجه میشم یادداشت میکنم و بهترین راهی که میتونم ذهنم رو کنترل کنم خوندن و دیدن خواسته هام هستش، راحت ترین راه .
سپاسگزارم استاد عزیز و دوستداشتنیم بابت مسیری که بهم نشون میدین تا هدایت بشم به سمت زیبایی های بیشتر
سپاسگزار خداوندم به خاطر شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و خانواده صمیصمی عباسمنش
سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپاسگزارم
بنام خدای وهابم
سلام به همگی
چقداین فایل اگاهی داشت وچقدم به موقع دیدم والبته چقدپاشنه اشیلِ من بود
رفتم سرِ کار وشوهرم گفت ساعت5عصر خودم میام دنبالت گفتم باشه
وسایلموبرداشتم وباحالِ خوب رفتم وکارمو به خوبی وخوشی انجام دادم وبراحتی ورودی مالی داشتم وهمون لحظه نقدپولموپرداخت کردن
ساعت5 خبری نشدازشوهرم گفت صبرکن تا5/30میام ودیدم دارن مغازه رو میبندن وصاحبشم عجله داره دیگه به شوهرم گفتم من اروم اروم پیاده میام به سمت میدان چون دیگه اینجارو بستن توهم بیااونجا گفت باشه
باحالِ خوب وشکرگذاری میرفتم توراه یه دوستی رو دیدم باهاش حرف زدم که زمان بگذره تاشوهرم بیادوهواهم داشت تاریک میشد
خلاصه نگو من وقتی داشتم ازخیابون رد میشدم صدای ماشین ها نذاشته متوجه صدای زنگ گوشیم بشم شوهرم دوبار زنگ زده که بگه من رسیدم میدان وازاونجایی که اونجا نمیشه پارک کردوچراغ قرمزه
عصبی شده بود شدیداااا
وقتی دیدم گوشیم زنگ میخوره برداشتم دیدم دادمیزنه که کجاوایسادی گوشیتو جواب نمیدی وکلی حرفِ دیگه
استرس گرفتم هواهم تاریک شد باکلی وسیله هی میگفت بیا وایسا اونور خلاصه کل اون میدان رو دور زدم نه شوهرم منودیدنه من اونو وعصبانیتش بیشترشده بودقاطی کرده بود
بالاخره وقتی داشت دورمیزد پیداش کردم
همینکه سوارِ ماشین شدم شروع کردبه کوبیدنم وسرزنش وبحث ودعوا
حرفاش غیرمنصفانه بود دیگه نتونستم تحمل کنم باهاش بحث کردم و…
اورد جلو خونه گفت پیاده شو ورفت…
دروغ چرا گریم گرفت ناراحت شدم ازرفتارش چون واقعاکارِ اشتباهی انجام نداده بودم وحقم نبوداین ناسزاها
ولی اومدم خونه ی نفس عمیق ،یه اب به دست وصورت زدم،خودمو اروم کردم واومدم سراغ سایتو
توجهم رو ازاون بحث ومشاجره برداشتم بجاش تمرکزکردم رو زیبایی هایی که امروزبرام اتفاق افتاده بود به پول هایی که ساختم به ادمایی خوبی رو که دیدم وحالم خوب شد…
شکرگذاری میکردم شوهرم اومدرفتم تواتاق براخودم فایل گوش دادم کارامو انجام دادم،ذکرهامومیگفتم
ومدام تکرارمیکردم این بحث جزو خواسته هام نبود پس رهاش کن اهمیت نده
حالم که بهترشد،یکم بعد اومدم غذارو اماده کنم
که شوهرم گف بیاباهم آشتی کنیم دوس ندارم قهرباشی ازم بعدش زدبه شوخی وگفت که فقط میخای حرصم بدی والکی الکی دعوامون شدو….هی زبون میریخت واسم، منم توجه نمیکردم
باورم نمیشدشوهرم یه ادم خیلییییی حساس،زودجوش،زودرنج،مغرور،که سریع بهش برمیخوره وناراحت وعصبی میشه وبحثمون شدنی تایکی دوماه قهرمیکردباهام حرف نمیزد،بهم توجه نمیکرد…
ولی اینبار یه ساعت هم نشد
بعدباخواهش واحترام گف یه چیزی توماشینه لطفاخواهشا برو بیار اعصابم خراب شدیادم رفت بیارم یکمی خواهش کردمنم بی توجه کلیدوبرداشتم رفتم
ماشینو که بازکردم دیدم خدای مننننننن
گلِ رزِ سرخِ خوشگللللللِ طبیعی برام گرفته دقیقا ازهموناکه دوس دارم وخواسته ازدلم دربیاره وسوپرایزم کنه
گریم گرفته بود ازاینهمه لطف خدا
ازوقتی باهم ازدواج کرده بودیم برام گلِ طبیعی نگرفته بود ولی اینبار بعدِ دعوا گرفته
الانم اون گلِ زیبا جلوچشممه
مست میشم ازشدت زیبایی وخوش بویی اش
خدایاشکرت
سلام و صد سلام به همه ی عزیزان جان
خدا رو شکر میکنم که هستید و هستم با هم ، تا تجربه ی لحظات قشنگ تر زندگی رو با هم اشتراک داشته باشیم.
درسی که من دارم پس میدم اینه که برای کنترل ورودی ها :
1- تا میتونم توجه و تمرکزم رو بزارم روی چیزای خوب با حس های خوب.
2- تا میتونم از چیزایی که ناخواسته هستند اعراض کنم.
خوب حالا این وسط مسائلی میمونند که فکر میکنیم خنثی هستند، یعنی جزو روزمره ها محسوب میشن و ناگزیر به انجام شون هستیم که البته ظاهرا تاثیری رو ما ندارند. چون مثلا همراهی کردن با خانواده در یک سفر یا مهمانی
و یا در محیط کار ، همکاری با افراد منفی
تا چند وقت پیش من فکر میکردم که هیییچ تاثیری ندارند رو ما، چون ما تمرکزمون رو خواسته ی خودمونه تا اینکه اون روز خاص رسید.
من برای انجام یه کار دانشگاهی باید میرفتم قزوین ، اتوبان خلوت بود و اول صبح طلوع افتاب واقعا زیبا و لذت بخش بود…داشتم تو فکرم سالهای گذشته رو مرور میکردم ، اینکه از حدود ده سال پیش که این مسیر رو میرفتم چه روزهایی رو تجربه کردمو و چطور سپری شده؟ چیزی هایی که اون موقع فقط تو رویاهام بود ولی ترس کشنده ای مانع از این میشد که بهشون جدی فکر کنم، چه برسه که براشون اقدام کنم رو الان دارم ،
دلم میخواست یه خانم مهندس کاربلد باشم که تو چند تا وجه خیلی حرفه ای هست، پولداره و مستقله ! تک بعدی نیست ، روابط عمومی بالایی داره و … فقط دوست داشتم اون حس خاص رو تجربه کنم ولی هیچ ایده ای براش نداشتم. فقط تو رویاهام بود اما جریان زندگی منو طوری هدایت کرد که کجدار و مریض به سمت خواسته هام هدایت شدم.الان واقعا یه خانم مهندس کاربلد هستم با یه استقلال نسبی، مشغول افکار خودم بودم و تو این تصورات افرادی که تقریبا تو همین ححیطه هستند جلوی چشمم اومد.
از اون مهندسی که اون سر دنیاس و تو کانال تلگرامی اش که اطلاعات تخصصی میزاره به همراه بخشی از روزمرگی هاش!!!
تا فیلم خالتور که به پیشنهاد همکارام هفته ی قبل رفته بودیم و دیدیم.
تو این تصورات بودم که به ناگهان کنترل ماشین از دستم خارج شد و شروع به یه حرکت مارپیچی تو اتوبان کردم.کاااملا بی دلیل!! تو همون لحظه اون افراد که یه همچین تجربه ای داشتند درواقع کنترل ذهن و دست من رو به دست داشتند.باورم نمیشد، اون فرد تو کانال تلگرامی تو یه بخش کوچیکی از پست هاش داشت میگفت که مثلا امروز صبح بخاطر فلان دلیل ماشینم تو اتوبان یه حرکت مارپیچی داشت، و تو اون فیلم هم بازیگرش ترمز ماشین اش قطع شده بود و تو جاده سعی در کنترل ماشین داشت و شرایط خطرناکی رو تجربه کرد، بعد هم یاد یکی از کامنت های خانم راد اکبری از دوستان سایت افتادم که ایشونم یه تصادف بی دلیل تو جاده داشتند،
دیگه نمیخوام جزییات بیشتری بگم که برای شما هم این اتفق تکرا بشه ، و در واقع اون مسیر بین سلول های عصبی ایجاد بشه
و چند تا درس بزرگ گرفتم ، اول اینکه تو همون شرایط یه باور عالی ساختم :
اینکه من همیشششه و همه جا در سلامت کامل و در پناه امن خداوند به مقصدم میرسم
هم خودم و هم ماشینم همیشه سالم و عالی هستیم.
هم من و هم همه ی راننده های تو جاده با مهارت و احتیاط عالی رانندگی میکنیم ، و همه رو بخاطر رانندگی فوق العاده حرفه ای و ماشین های سالم تحسین میکنم.
و اینکه تاجای ممکن باید و حتما مواردی که حتی فکر میکنیم هییییچ تاثیری رو ما ندارند رو از خودمون دور کنیم و تمرکز 100 درصد رو بزاریم روی خواسته هامون، قطعا نمیشه گفت 100 درصد چون این تضادها هستند که خیلی چیز ها رو شفاف تر میکنند برامون، ولی به نظر من تا جایی که بتونیم تو این زمینه موفق عمل کنیم ، به همون میزان میتونیم زودتر به خواسته هامون برسیم و با تضاد برخورد نکنیم.
سلام دوست عزیز عااالی بود مرسی
سلام دوست عزیز عالی بود
موفق باشی
در واقع چیزی های که ناراحت مون می کنه باید باور درستشو بسازیم وبا هماهنگ بودن و عمل کردن به اون نیز، اون باور رو تایید کنیم خلاصه میگم:
بهترین راه از نظر من برای کنترل ورودی ها، کنترل این 7 حس تاثیر گذار است، به طوری که به احساس خوب برسیم:
1- الهامات خداوند: هیچ چیز مهمتراز خداوند نیست،نماز خواندن،حرف زدن با خداوند،نامه نوشتن،درخواست کردن،به خدا سپردن…
2- چشم، دید های مثبت: دیدن زیبایی ها مثلا در زمینه پول: ماشین لوکس،خانه ویلایی لوکس،هتل لوکس،سفر به مناطق زیبا،دیدن آدم های پولدار، حتی میتوانیم کلیپ نگاه کنیم در مودشون…
3- گوش،شنیدهای مثبت: شنیدن حرف های که احساس خوبی بهمون میده،مثلا فایل صوتی کتاب ها موفقیت،موسیقی…
4- دهان،حرف زدن های مثبت: زبان ما همیشه حرف های مثبت بزنه،غذاهای خوب بخوریم…
5- لمس کردن های مثبت: مثلا خرید ماشین، برم از نزدیک لمسش کنم تا به اون حس خوب برسم…
6- تجس های مثبت، افکار مثبت: اون چیزی رو که می خوام تجسم کنم وبه احساس خوب برسیم…
7- بینی،بوهای مثبت: مثلا: رفتن به مناطق که گل های زیبا وخوش بو داره،چون هردو احساس با هم است،تاثیرش بیشتره…
باخدا،سلامت،ثروتمند و شاد باشید
سلام استاد عزیز سلام خانم شایسته مهربان و سلام همفرکانسی های عزیز
استاد من چند ماهه که عضو سایتم و الان که خودم رو با چند ماه قبل مقایسه میکنم کلی تغییرات عالی در شخصیتم و زندگیم به وجود اومده که فکر میکنم یکی از مهمترین دلایلش همین تمرکز برنکات مثبت و کنترل ورودی ها وتحسین هست
خدارو شکر توی هر چیزی و هر شرایطی یه نکته مثبت پیدا میکنم و جالب اینجاست که هر روز زیبایی های بیشتری مبینم و اتفاقای خوب بهتری برام میفته
چند وقت پیش توی سریال زندگی در بهشت دیدم که خانم شایسته حتی از نیش خوردن توسط زنبور هم یک نکته مثبت که اون مقاومتر شدن بدن هست رو پیدا کردن
من هم دارم سعی میکنم همینطوری رفتار کنم
یه مثالی که دوروز پیش برام اتفاق افتاد این بود که رفته بودم خرید و یکم بارم سنگین بود
توی دلم گفتم خدایا کمکم کن. چند قدم نرفته بودم که زیر نایلون شیر پاره شد و دو کیلو شیر افتاد توی جوب آب و پاره شد. خودم خندم گرفت گفتم خدایا چه کمکی بارمو سبک کردی اصلا ناراحت نشدم و گفتم خدایا شاید این قرار بوده توی آسانسور یا روی فرش توی خونه پاره شه کلی دردسر ایجاد کنه ولی تو کمک کردی و اینجا پاره شد بی دردسر 😊😊😊
خلاصه کلا همینجوری از هر اتفاقی چه خوب چه به ظاهر بد نکات مثبت پیدا میکنم و کلی از زندگی لذت میبرم و هر روز نتایج بهتر وارد زندگیم میشن و حالم بهتر میشم و دوباره نتایج بهتر و بزرگتر و این چرخه همینطور ادامه خواهد داشت به لطف الله
خداروشکر میکنم که من رو با گروه عباسمنش آشنا کرد و مطمئنم موفقیت های بزرگتر در راه هستن چون اگر قرار نبود موفق بشم اصلا با شما آشنا نمیشدم
در پناه خدای مهربون شاد و موفق و ثروتمند و سلامت و عاشق باشید
سلام دوست عزیز
از خوندن کامنتتون مخصوصا اون اتفاق به ظاهر بد ،پاره شدن شیر توی جوب و نکته مثبتی که از اون اتفاق به ظاهر بد برای خودتون درست کردین لذت بردم
کنترل ذهن چیزی ،جز همین چیزا نیست دیگه در هر شرایطی باید نیمه پر لیوان رو نگاه کنیم و شکرگزار داشته هامون باشیم
سپاسگزارم ازتون❤
به نام خدای مهربان
من یکی از کار های خوبی که در سال ۱۴۰۱ شروع کردم برای کنترل ورودی های ذهن ، این هست که یک دفتری دارم ، از این دفتر هایی که تاریخ دارند که پدرم به من هدیه داد، دو قسمت تبدیل کردمش و هر روز می نویسیم ، یک قسمت اتفاقاتی که اون روز ، اتفاقات جالب و خوبی که برام می افته رو می نوسیم و مرور می کنم بار ها و بارها و در نیمه ی دوم صفحه میام نتایجی که از طریق قانون به وجود اومد رو می نویسیم ،
برای امروز که ۱۷ فروردین ماه است و الان حدود ساعت ده شب هست ، من ۱۷ مورد فقط از اتفاقاتی خوبی که برام افتاد نوشتم ، فقط همین امروز .
و حدود ۵۳ مورد از نتایج بزرگی که من توی این مسیر گرفتم ، تا اونجایی که یادم اومد نوشتم.
توی قسمت اول این تمرین که کاملا هدایتی خداوند الهام کرد به من ، چون من منتظر پر کردن این دفتر هستم ،به شدت اتفاقاتی خیلی عالی تر رو تجربه می کنم .
عاشق همتونم امید وارم که از تک تک ثانیه های زندگیتون لذت ببرید .