این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدا با درووود خدمت استاد عزیزم و گروه تحقیقاتی عباس منش و دوستان عزیزم
راه هایی که من حال و احساسم رو خوب نگه می دارم به این شرح است البته با تشکر فراوان از استاد و گروه عالیشون و شما دوستان که هم فکری می کنید و این مطلب رو می خونید سپاسگزارم ??????
1)حذف کامل تلویزیون و اخبار و کانال های خبری الان دارم نفس می کشم به خدا نفس حتی تصادف و دعوی یا چیزی یه جا تو راهم باشه رومو بر می گردونم
2)هر روز و شب 3 مورد از چیزهایی که به خاطرشون سپاسگزارم رو یادداشت می کنم تو دفتر سپاسگزاری(توجه به نکات مثبت)
3)ورزش همه روزه یا 6 روز در هفته با توجه بهاینکه راننده تریلر سنگین هستم حتی بعضی روزها بعد از 1100 کیلومتر در روز بازم ورزش می کنم اصلا راننده به خوش اندامی خودم هنوز ندیدم??????????
4)گوش کردن فایل های استاد عباس منش روزانه حدودا 5 تا 6 ساعت صدای استاد رو تو تک تک جاده ها و ایالت ها و شهر ها روستاهای امریکا گوش کردم??
5)دوری جستن از انسانهای منفی البته خداروشکر که شغلم جوری هست اکثرا تنها هستم که تونستم زیاد رو خودم کار کنم 6)شرطی کردن ذهنم جوری که وقتی کسی چیزی رومیگه نمی شه انگار مغز من کی گه نه می شه تومیتونی توجه نکن به این ها کار خودتو بکن(کاری که ارنولد شواتزنگر انجام می داد)
7)نوشتن تعهد به انجام تمرین های گفته شده در محصولات استاد
8)سعی در پیدا کردن نکات مثبت در هر شرایطی هر شرایطی که به نظر دیگران حتی خیلی بد هست همیشه از خدا می پرسم خدایا چه تجربه ای به من دادی از این رویداد????
9)تجسم راجع به اهدافم هرروز صبح و شب
10)مراقبه همه روزه حدودا 30 دقیقه
11)شنیدن کتاب های صوتی حدودا بیشتر از 40 تا کتاب یا بیشتر گوش کردم هر کدوم رو چندین بار کتابهایی با باورهای ثروت افرین
12)خوردن خوراک سالم
13) صحبت کردن با خدا هر روز ازش یاری خواستن اعتماد و ایمان به خودش
14)پرسش این پرسش که آیا اگه امروز روز آخر زندگیم بود باز هم همین کاری رو که الان مشغولشم انجام می دهم آیا (پرسشی که استیو جابز همه روزه از خودش می کرده)
15)سجده کردن و راجع به اهدافم با خداوند صحبت کردن??????
16)پرداخت سهمیه ی خودم بعد از دریافت هر پولی که از خداوند به سمتم سرازیر می شه????
17)در آیینه با خودم با قدرت راجع به لیاقت نسبت به اهدافم و خلاقیتهایی که دارم صحبت کردن وقتیتو باشگاه هستم???????
18)خوندن زندگی نامه افراد موفق و فایل ها و کلیپ های انگیزشی
19)رفتن و دیدن جاهای زیبای طبیعت و دیدنی تو 3 سال 48 ایالت امریکا و شهرهاشو وحتی روستاهاشون رو رفتم و دیدن کردم جای شما خالی
البته این یکی از اهدافم بود که نوشتهبودمش و خیلی مشتاق بودم و واقعا حس عالی ی داشتم نسبت بهش و به یاری خدا و استاد عباس منش و پرداخت بهاش (انرژی و تحقیق و تجسم و حرکت )کسبش کردم خدارو شاکرم????
20)دوری از هر چیزی که وابستگی می اره مثلا سیگار مواد مخدر الکل قمار رابطه ی نا مشروع
یکی از اهدافم دیدار با استاد عباسمنش بود اونقدر بهش فکر می کردم که چندین بار توخواب دیدمشون و همه چیز هم جادویی درست شد روزی که می خواستم دیدار کنم با استاد گل ایشون مهمان داشتند اما اونقدر من دوست داشتم ایشون رو ببینم که دنیا و جهان هستی هم کمکم کرد تا بتونم استاد عزیزم رو تو کابین تریلی ملاقات کنم اون روز من راه 2 روزه رو تو یک روز رفتم بدون خواب تو 48 ساعت خیلی ذوق زده بودم اصلا خوابم نمی برد خدارو شاکرم??????
سپاسگزارم خوندین
تنور دلتون گرم پایدار و تندرست و شاد و ثروتمند باشین
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان سعادتمندم. من آموزه های قانون آفرینش را در زندگی بکار بسته ام و میخواهم در بکارگیری این قانون استاد شوم. روزم را با سلام به پروردگار مهربانم و کاینات و سپاس گذاری نعمات الهی شروع میکنم. چند دقیقه ای رویاهایم را تجسم میکنم. یک سناریوی مختصر برای آنروز مینویسم. جلوی آینه جملات تاکیدی را تکرار میکنم و از خودم تعریف و تمجید میکنم. همه ی داشته هایم را شکر میکنم. درخواست هایم را زیر لب با خدا زمزمه میکنم. به نشانه ها و الهامات توجه میکنم. با گوش دادن فایل های استاد به احساس خوب میرسم. اخبارو رسانه ها را کنار گذاشته ام. با تمام وجود ایمان دارم که خواسته هایم آماده پشت در است.فقط منتظر قدم های من هستند که عینیت یابند.خودم را لایق بهترین ها میدانم. به خدا نزدیک و نزدیک شده ام. ایمانم رو به فزونیست. خود را در زمان و مکان مناسب دستیابی به آرزوهایم میبینم. از مجالست با افراد کج اندیش و غیر همسو خودداری میکنم.به راحتی عشق میورزم، میبخشم و اعراض میکنم.با کلامم کمتر گناه میکنم. دیگران را قضاوت نمیکنم.سعی میکنم ذکر حق ورد زبانم باشد. ازهمه به جز او قطع امید کرده ام. خدا را با صفات مبارکش یاد میکنم و برکات الهی را دریافت میکنم. برای همه ی شما خیر دنیا و عقبی را از درگاه حق خواهانم.
من یه مدت پیش از نوشتن دست برداشتم و تصویر سازی در کنار صوت (ترانه) کار کردم، چون برای تغییر عملکرد تحلیلی مغز و هم سریع به جواب میرسیدم.
من در مورد هریک از جنبه های زندگیم کلیپ های درست کردم و کم کم به مغزم عادت میدهم تا یک جور دیگه نگاه و تحلیل کند.
من در مورد روابط، عکس هایی از خودم و دیگران جمع و با یک ترانه به یک زبانی که بلد نیستم رو میکس و مونتاژ کردم…
و وقتی که نگاه می کردم به دور از تعصب و قضاوت به کلیپ بود. مثلا خودم رو که از یه ویژگی ام خوشم نمیامد یه ویژگی که توش بهترم(مو هام عینکم یا لباسم) رو پیدا میکردم و ذهنم رو درگیر اون یه چیز میکردم آروم آروم چیزای دیگه ای هم به مغزم هچوم میاوردن، وقتی ترانه شروع میشد ذهن من میگفت این چی میگه و من فقط یک بار ترجمه آهنگ رو خونده بودم و که مضمونش بود همه چیز را رها کن خوشبختی در این نزدیکست و من به ذهنم برای پاسخ میگفتم همه چیز را رها کن خوشبختی در این نزدیکیست و بعد از مدتی ذهنم خودش همان تکه از ترانه را می سرود حتی وقتی که از بیرون افکار منفی وارد ذهنم میشدند.
روابطم خیلی بهتر شد و من دیگر در روابط نقش قربانی رو قبول نمکردم.
دقت کنید باید کلیپ مورد نظر باید مدار ها را یکی یکی طی کنید مثلا اولین عکس باید خود شما باشد و بعد باز هم عکسهایی دیگر از خودتان و بعد خانواده و بعد دوستان آشنایان اجتماع بزرگتر.
بعضی ها میگن همکارم یا اصلا همسر من خیلی آدم بدی هست ولی در این روش ناخوداگاه شما از دید متفاوت نگاه خواهید کرد و اگر کمی دیگر ادامه دهید آنها یا با شما همسو یا از شما دور خواهند شد.لازم نیست کاری انجام دهید.نقطه همین جاست اگر از آنا بهتر باشید آنها از شما متنفر خواهند شد.
در مورد سلامتی روحی و جسمی اونقدر از طرف اطرافم به من عبارات تلقینی شده بود که فقط من باید آنها را اجرا می کردم. خوب بخور و ورزش بکن و خود را در حالت آرامش قرار بده.
در مورد کار وثروت : چند عکس از محل کاری قبلی ام و عکس هایی از اسکناس ها و چند باور رو تو یک کلیپ دیگه گذاشتم و هر روز دارم به کلیپ نگاه می کنم و احساس میکنم و نشانه هایی از کار و ثروت رو می بینم.
مثلا در یک هفته ی اخیر من چندتا تماس برای کار داشتم و هر جا که میرم اسکناس های براق رو می بینم که تا نخورده اند، درست مثل عکس های داخل کلیپ. و من هم اکنون دراین مسیر ادامه میدهم.
این تکنیک کلیپ رو از یکی از کتاب های آقای دیوید جوزف شوارتز برداشته بودم و استفاده میکنم.
اما اینا رو من خونده بودم پس باید یک ام پی فور میگرفتم و همین کلیپ ها رو هر ساعت گوش میکردم و وقتی که داخل محیط های غیر امن مثلا بحث های الکی در مورد سیاست یا دولت من این فایل ها رو فقط هدست گوش چپ ، گوش میکنم و گوش میکنم بدون اینکه بی احترامی به طرف مقابل بکنم وشب ها حتما باید قبل از خواب گوش بدم.
من وقتی به هدفم نزدیک میشوم که با احساس خوب به کار های روز مره بپدازم.
اصل این تکنیک استفاده از باورها و الگو ها و تصاویر گذشته در احساس مثبت امروز و جذب فردایی که باز گذشته خواهد شد، این تکنیک یه جورایی مثل فیلم بیوگرافی زندگی شماست و خودتون رو باید عین داخل فیلم ببینید.همین حرف آخر تکرار یادتون نره.
سلام وخسته نباشید به همه ی دوستان مخصوصا گروه استاد عباس منش
این اتفاق به قدر جالب بود که دوباره من نظر گذاشتم
نظر این دوستمون و من
مریم ایزانلوsays:
5 بهمن 1396 در 23:43
مدت عضویت: 567 روز
تعداد دیدگاهها: 152 دیدگاه
سلام
امروز کلا تو سایت بودم و نظرات دوستان رو میخوندم،بعد از7ساعت که کارم تموم شد،رفتم دنبال دخترم که خونه خواهرم گذاشته بودمش،و تلویزیون روشن بود و من مجبور بودم اخبار ببینم و قسمت جذابش توسعه زمین های کشاورزی ایلام و ایجاد و توسعه کانالهای عظیم آبرسانی به این زمینها و قسمت بعدی توسعه اورژانس115بود که در این زمینه یه توضیحی هم بهشون دادم،بعدش دست دخترمو گرفتم که برم خونه،ماکارونیشون تازه پخته بود تو یه قابلمه کلی ماکارونی ریختن دادن بهمون و شیر محلی هم بهمون دادن،من فقط تو این تایم زمانی میگفتم خدایا شکرت.و تمام حرفاتون برام ملموسه و لذت بخش
سپاسگزارم
سلام به دوست خوبم
تو سایت واقعا مطالب زیاده ….
ولی شما یه مطلبی گذاشتین از همه ی این نظرات سر تره.
چی میشه همه ی ما به صورت خود جوش بدون استفاده از قلم و کاغذ یا اصلا همین نظر که درست کردن فیلم بیوگراف خودمون بیام و آن چیزی که میبینیم رو به بقیه بگیم . اینطوری به نظرم قدرت مند تر میشه..
از همین حالا به دقیقا مثل شما من هر آنچه میبینم بازگو خواهم کرد
سلام آقای عباس منش…من امروز داشتم کتاب قدرت فکر رو میخوندم که میگفت بعضی افکار از بچگی توی ضمیر ذهنی ما میمونه و اونه که مارو هدایت می کنه و حتی اگه ضمیر عینی خلافشو بگه و این جواب سوالی بود که مدت ها بود شاید سالها ذهنمو درگیر خودش کرده بود که چرا من هرکاریو که شروع می کنم نمیتونم به نتیجه و سرانجام برسونم و همیشه جواب من این بود که همت ندارم، پشتکار ندارم، اراده ندارم و اصلا انگیزه و شورو شوق ندارم و این مدت اخیرم به این نتیجه راسخ رسیده بودم که من چون زود همه چی برام عادی میشه اینجوریه و با همینا خودمو قانع میکردم و تا همین سه روز پیش که خواستم واسه خودم یه دوره چهل روزه برنامه ریزی کنم و از اول شروع کنم و یه جاهایی کم کاری میکردم. ولی دوست نداشتم که دوباره همه چی برام عادی بشه و دنبال یه کتاب گشتم تا بهم کمک کنه و انگیزه بده و اتفاقی که این سوال ذهنمو درگیر کرده بود توی کانالی به چشمم خورد و منم شروع کردم خوندن درصورتی فونتش وطوری بود که احساس میکردم ازین کتابهای علمی سنگینه و داشتم پشیمون میشدم که صدایی هی تو ذهنم میگفت بخون یه صفحشو ببین چیه اصلا و رسیدم به اینجا که تو گذشته و توی خانواده ممکنه حرفا و باورهایی برام به وجود اومده که اینطور دارم به این سمت میرم و همینجور که داشتم گذشتمو مرور میکردم و نزدیک به اذانم بود، گفتم پاشم نماز بخونم بعد فکر می کنم و از اون طرف هم گفتم بزار فکر کنم به یه نتیجه برسم که یهو یاد حرف پدرم تو گذشته ها افتادم؛ اخه راهنمایی که بودم نماز خوندنو دوست نداشتم چون همیشه با زور بهم گفته میشد این کارو کنم و همیشه وانمود به خوندنش میکردم تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم که شروع کنم چون خوشم اومده بود یادمه که روزای اولی که شروع کرده بودم تو اتاقم نشسته بودمو داشتم میخوندم مادرم به پدرم گفت که دخترمون نمازش و سر وقت میخونه و پدرمم گفت امیدوارم که همیشگی باشه و دو روزه نباشه و من که چشمم اب نمیخوره و یادمه اون روز چقدر دلسرد شدم چون پدرم برام حجت بود هر حرفی میزد برای من یقین کامل بود چون بیشتر از هرکسی پدرمو دوست داشتم و یادمه اون تصمیمم یه هفته بیشتر دووم نیاورد و بارها و بارها این اتفاق افتاد تا زمانی که خودم خدارو باور کردم و دوست داشتم به خدا نزدیک تر بشم تونستم موفق بشم که چندسال طول کشید و من همیشه این جمله تو ذهنم بود که نمیتونم کامل انجامش بدم وبارها سعی کردم و بیشتر از یه هفته نتونستم ادامه بدم حالا که فکر میکنم میبینم تمام کارهایی که نشد کامل انجامش بدم اولش این جمله تو ذهنم پررنگ میشد که کامل نمیشه و ادامه نداره اولش خیلی از پدرم دلخور شدم ولی بعدش به این نتیجه رسیدم که پدرم این باور رو داشت و همیشه تو کارهای خودشم همینطور بوده و هستو ناخودآگاه به من هم منتقل کرد این باور غلط رو….امروز داشتم دنبال کارهایی میگشتم که به اتمام رسوندمشون و برای خودم توضیح میدادم که تو تونستی فلان کارو به اتمام برسونی و وقتی که هم رسوندی همه رو شگفت زده کردی و هنوزم دارم تو زندگیم کنکاش میکنم تا کارهایی که به سر انجام دادمو پیدا کنم و تو ذهنم پررنگشون کنم و هی تکرارشون می کنم و میخوام حتی بنویسمشون و بارها بخونمشون تا تو ذهنم پررنگتر از باور غلطه بشن و اینکه آقای عباس منش من توی قران یه مطلبی خوندم که یادم نمیاد مال چه سوره ای و کاملش دقیق چیه و اون این بود که هرچیزی رو نبینید و هرچیزی و نشنوید و من خیلی برام این جمله مهمه و خیلی سعی کردم هر مطلبی رو نخونم و هر حرفی رو گوش ندم و حتی زمانی که کسی چیزی میگه که غلطه اگه طرف ادم منطقی بود دلیل هامو برای مخالفتم میارم و انقدر میگم تا برای خودمم پررنگ بشه و اگه نه از سوال های حافظه ای استفاده میکنم که از خودتون یاد گرفتم ولی درگذشته مینشستم پای هر حرفی و خودمم شروع میکردم به نظر دادن و تهش شد چندسالی نرگس افسرده و داغون که همه بدبختیا فقط ماله اونه چون خدا سلیقه ای انتخاب میکنه و از وقتی که اجازه ندادم این حرفارو برام تکرار کنند دیگه افسرده نیستم و مدت ها ناراحتیم فقط به سرانجام نرسوندن کارهام و برنامه هام بود که اونم امروز منشا رو پیدا کردم به یاری خدا درستش می کنم…
سلام،نرگس جان لطفا باورهات و جملاتذتاکیدی و اینکه چیکارا میکنی تا اصلاح شه برامون بنویس ،چون مشکل منم هست،تا حالا هیچوقت کتابی رو کامل نخوندم واسه امتحان،با وجود اینکه دوتا لیسانس دارم و شاگرد ممتاز بودم ولی این مشکل رو من هم دارم.
(من به لطف خدای مهربان اراده بسیار قوی دارم که با شروع هرکاری اون رو باقدرت و بهترین نتیجه به پایان میرسونم)حالا میشه جایگزین بشه و به جای هر کاری هر کتابی بشه یا هر کاری که میخواین انجام بدین
سلام.ماشاالله به شما که تونستین باورهای بسیار نهان که سالها با شما بوده رو کشف کنین و باور درست رو جایگزین کنین.یه جمله تاکیدی واسه باورتون از نظرم درست اومد گفتم بگم بهتون.(من به لطف خدای مهربان اراده بسیار قوی دارم که با شروع هرکاری اون رو باقدرت و بهترین نتیجه به پایان میرسونم)
با سلام به شما دوستان هم فرکانسسی و همچنین استاد عزیزم
الان ی سالی از تولد دوبارم میگذره
تولدی که اون رو مدیون هدایت خداوند هستم که باعث شد من ب یکی از اعضای این خانواده صمیمی اضافه بشم
وقتی به تجربیات قبل از اشناییم با این سایت فکر مییکنم ی حسی ما بین خندیدن ب انچه که از خودم ب واسطه عدم شناخت از خدا و خودم و توانایی های خداگونه ای که من داده شده بود و خوشحالی از اینکه الان اینجا هستم و تمام اون ندونستن ها و تضاد ها باعث شد من به این اگاهی برسم، در من ایجاد میشه.
اگه بخوام ساده به این سوال جواب بدم باید بگم همه چیز در من اینجوری شکل گرفتو از این معادله
قبل از تولدم که 18 دی پارسال بود. اکثر اوقات زندگیم به سمت چپ معادله قرار داشت. یعنی همیشه کارهارو با ترس نرسیدن بهشون انجام میدادم. که باعث می شد ی بهشون نرسم ی اگرم میرسیدم با کلی مکافات و استرس. و همیشه چون رسیدن ب خواسته ها شادی لحظه ای داشت ومن رو 1-2 روز تو احساس خوب نگه میداشت همیشه به خودم میگفتم خب ک چی!!!!!!! الان چی بدست اووردی.
یعنی همیشه من ی خلایی در درونم بود که موفقیت در دکتری هم نتونست اون رو پر کنه
یعنی بااینکه تو انواده خودم و حتی ل فامیل من از خیلی جهات ب موفقیت های بسیاری رسیده بودم باز هم احساس شادی حقیقی نداشتم. و اینها باعث شد ی شب از خدا بخوام که من رو با هدف حقیقی افرینش اشن کنه و همون سوال شد نقطعه عطفم.
فردای همون شب من وارد سایت شدم و در چند لحظه دوره راهنمایی عملی و هدف گزاری رو تهیه کردم که البته خودش داستانی جدا داره که شاید بعدا بهش پرداختم.
همینطورکه من داشتم با مفاهیم این جهان، هدف افرینش، ماهیت خداوند و توانایی هایی که در همه ما ب ودیعه گذاشته شده اشنا میشد، به همون نسبت این خلا داشت پر تر و پرتر می شد و خوشحالی و ارامشم افزایش پیدا می کرد
دیگه نگران نبودم. انگار تمام رحمت خداوند در من متبلور شده بود و من در اغوش خداوند بودم.
خوب یادم میاد اوایل که تمرین ها گفته میشد چون ذهن من پر ار نجوب های شیطانی بود، نجوی هایی که حد توانایی هام رو محدود کرده بود و همش میکفت تو نمیتونی و هر کاریم کنی باز چیزی نیستی. با شک بهشون نگاه میکردم اما همونجوری هم نوشت. صحبت کردن و تصور کردن ها رو انجام میدادم.
و وقتی تونستم اولین خواستم رو بسازم که تقریبا عین خواستم بود، سنگینی معادله بالا به سمت راست کشیده شد.
یعنی اولین جرقه ایمان به ماهیت خدا، قوانین بدون تغییر و توانایی هام زده شد.
تو چند ماه منتهی ب عید خیلی اتفاقت عالی رو برای خودم رقم زدم و باورهایی قدرتمند کننده ای رو درخودم ب واسطه عمل کردن به الهامات و ایمان اوردن به توانایی های که خداوند در اختیارم گذاشته و اینکه خداوند از من حمایت میکنه و تصمیمی در مورد اونها نمیگیره و فقط و فقط به خواستم جواب مثبت میده،ایجاد کردم.
برای مثال میتونم بگم من امتحانات ترم 1 دکتری رو (با توجه به باور به توانایی هام و داشتن الگویی از خودم ک تونسته بودم با چند هفته خوندن رتبه 2 دکتری بشم و یاداوری تمام موفقیت های درسیم که تو 99 درصد موارد نتایج عالی رو در بر داشت)، با ی ساعت خوندن گذروندم و بهترین نتیجه رو گرفتم که بعدها در ترم دوم و حتی ازمون جامع کتبی و مصاحبش همین الگو تکرار شد و من درشونم موفق شدم.
این نتیج باعث شد ضلع سوم معادله بالا که ترس بود هی کم رنگ و کم رنگ تر بشه و جاش رو به الــــــــــــــــــگو بده. الگویی که از عمل کردن و ایمان داشتت در من متولد شده بود
یعنی من در مورد خواسته های بعدیم همش به خودم رجوع می کردم و میکفتم همون خدا و قوانینی ک باعث شد من براحتی به فلان خواستم برسم، همون خدا و قوانین بهم کمک میکنه که من باز هم ب راحتی ب خواسته جدیدم برسم. و با هربار نتیجه گرفتن هی داشتم بزرگ و بزرگتر میشدم و اون خلاء داشت با ایمان و نتایجی که میگرفتم و با افزایش اعتماد به نفسم پر تر و پرتر میشد و من هربار خوشحال تر میشدم و رسیدن به خواسته های جدید برام بدیهیتر میشد.
،
ان س ضلع باعث شد قدرتمند کننده ترین باوری که الان تو صدر باورهایی که نوشتم قرار داره، در من ایجاد بشه
و اون بار اینه:
*خداوند حامی منه و من رو در تمام لحظات حمایت میکنه
من با این باور تونستم خیلی راحت برم ی خونه ببینم و در موردش با مالک صحبت کنم و تجربه عالی رو برای خودم ایجاد کنم و در واقع بدیهی شدن اینکه من میتونم و این لیاقت رو دارم که ی خونه فوق العاده رو داشته باشم، در خودم ایجاد کنم.
بد از اون با داشتن این الگو تونستم چند روز بعدش برم تو ی نمایشگاه ماشین فوق العاده که توش پر از ماشین های لوکس بود و با مدیرش صحبت کنم.
در واقع با این لوری که در خودم ایجاد کردم تونستم ی ضلع جدید رو به معادله بالا اضافه کنم.
بدیهی بودن رسیدن به خواسته
و دلیلشم که کاملا واضح. قوانین ثابت الهیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
پس اگر بخوام الگوی خودم رو براتون بگم ک چ زمانی ب خواستم میرسم میتونم بگم زمانیکه این اضلاع مربع الگوم رو در مورد خواستم و الهام دریافتیم بخوبی اجرا میکنم
ایجاد خواسته و الهام دریافتی
ایـــــــــــــــــــمان عمــــــــــــــــــــــــــل الـــــــــــــــــــــــــــگو بدیـــــــــــــــــــــهی بودن
من با ایمان به الهامی که بهم میشه عمل میکنم و با توجه به الگو و مثال هایی که در مورد رسیدن ب خواستهایی که قبلا برام دستیافتنی نبود ولی براحتی بهش رسیدم این بدیهی بودن رسیدن به خواسته هام رو (با در نظر گرفتن قوانین ثابت الهی) به خودم یادآوری میکنم. و بعدش بدون ترس میرم به اون الهام عمل میکنم و میدونم حتی اگر نتیجه دلخواهمم نداشته باشه اما باور دارم که بهترین نتیجه رو برام ب ارمغان داره. چون میدونم اقدام کردن بهتر از بودن در برزخ عم نکردنه و میدونم این اقدامن رو بزرگتر میکنه و عضله تصمیم گیریم رو قوی تر میکنه.
اگر بخوام ی نکته اساسی رو در مورد ایمان، عمل و ترس براتون بگم. باید این مثال رو بزنم
وقتی شما ی خواسته ای دارید ی دیوار نامرئی بین شما و خواستتون ایجاد میشه که اسمش ترسه. شما این دیوار رو حس میکنید که ی فاصله ای بین شما و خواستتون ایجاد کرده. اما اگر با ایمان ب سمت خواستتون حرکت کنید میبینید که جنس این دیوار اصلا اونقدرها هم که فکر می کردید سخت نیست و براحتی میتونید ازش بگذرید و با هربار عبور از این دیوار و رسیدن ب خواستتون، کم کم دیگه اون دیوار از بین میره و فقط شما حرکت میکنید و این خواسته ها هستن که خود به خود براتون رخ میده.
حالا دیگه این باید هنر من و شما باشه که با توجه ب روشی که داریم این سیکل رو در مورد سلامتی، ارامش، ازادی، ثروت و هر چیز دیگه اجرا کنیم.
در پناه خداوند شاد، سالم، موفق، ثروتمند و سلامت در دنیا و اخرت باشید
سلام به استاد عباس منش عزیز و تمامی دوستان و همفرکانسی های گلم
مدت یک سال هست که با استاد آشنا هستم و همونجوری که از ایشون یاد گرفتم همیشه استاد رو دستی از دستان خدا میدونم که تو زندگی ام وارد شده و واقعا سپاس گزار خداوند هستم به خاطر اینکه مارو هدایت میکنه.
قبل از اینکه بخوام به سوال مسابقه جواب بدم دوست دارم خودم رو کمی معرفی کنم
من 21 سالمه دانشجو هستم و الآنم شنبه امتحان ژنتیک داریم که واویلاس. تو این یک سال اتفاقات و تغییرات عجیب و غریب و عالی رو تجربه کردم و واقعا نگاهم نسبت به سال قبل تغییر کرده من تا اینکه با استاد آشنا بشم ،واقعا تکاملمو از این نظر طی کردم و بنظر من اینجا گروه تحقیقاتی عباس منش و ما و آموزه های استاد بالاترین فرکانس هست و تو هیچ جای دیگه اینجوری نیست و یک سر و گردن از تمامی جاهای دیگه بالاتریم. خود قضیه آشنایی من با استاد هم بسیار جالبه که ایشالا مجالش باشه یه جای دیگه تعریف میکنم.
بودن همه ی ما اینجا دلیل و انگیزه ی خاص خودمونو داره یکی بخاطر ثروت و پول یکی بخاطر سلامتی ،روابط ،موفقیت خاصی،خوشبختی ،آرامش ،معنویت ،آگاهی،ایمان
من که دلیل اومدنم اینجا حالا زیاد ب چشم نمیاد و شاید هرگز فکر نمیکردم که یک روز دنبال مسایلی مثل ایمان و باور و اعتماد به خدا و ربوبیتش و قرآن بیفتم. من شروع اینکه دنبال موفقیت و تغییر زندگی ام افتادم از بچگی ام شروع شد، از همون بچگی جوری شد که من خودم رو پای خودم بایستم و رو هیچکس حتی پدر و مادرم حساب نکنم ،حتی تو همون بچگی .حتی تا همین چند وقت پیش میگفتم ک باید بجنگم و حقمو بگیرم اما الان این طور نیست و میخوام زندگی کنم .
خونه ی ما خونه ی گرم و صمیمی و آرومی نبود و تا قبل از اینکه به طور کامل پدر و مادرم و ببخشم و شکایت رو بزارم کنار همیشه تو درونم ازشون نفرت داشتم اما الان خدارو شکر عاشقشونم و خدارو به خاطر حضورشون سپاس میگم .پدر من دستاش پینه بسته موهاش سپید شده کاری ندارم ک چ باورهایی داره ،کار دارم که بهترینش رو ارایه داده و ازش ممنونم خدایا شکرت ،و جالبه از وقتی رو تغییر خودم تمرکز کردم اونا رفتارشون کاملا تغییر کرده و خدارو شکر ما خیلی خوشحال هستیم ،من بچه ی روستا هستم و پدرم کشاورزه دلیل اصلی ک با این گروه آشنا شدم وضعیت مالی پدرم نیست بلکه بخاطر روابطم و عزت نفس بود من بعد از اینکه مسایل اجتماعی از نون شب برام واجب تر شد یعنی سن نوجوانی ب فکر این افتادم که راهی پیدا کنم تا روابطم رو بهتر کنم و خلاصه بگم و طولانی نشه من همیشه تو دوست شدن و صمیمی شدن و اعتماد به دیگران مشکل داشتم و همیشه حرف پدرم ک میگفت مواظب باش سرت کلاه نزارن یا زرنگ باش یا ب مدیرا و مسوولین مدرسه احترام بزار بدرد میخورن.
یادمه تا کنکور تمام تمرکزم رو درس بود و اوقاتی هم افسرده و تنها بودم .وقتی کسایی که روابط خوبی داشتن رو میدیدم تعجب میکردم آخه اینا هیچ کار خاصی انجام نمیدادن هیچ تکنیکی نداشتن و شاید از من زشت تر بی وفاترم بودن اما نمیدونم چجوری اینقدر ساده دوست میشن .
از شروع دانشگاه من افتادم دنبال خواندن کتاب های هوش هیجانی عزت نفس انرژی مثبت و از اینا و مدام از این سایت به اون سایت میرفتم ورزش میکردم مراقبه و …اما هنوزم روابط دلخواهم رو نداشتم نمیدونم انواع تکنیک هارو بکار میگرفتم اما نمیشد البته تأثیرات خوبی داشت و مفید بود اما کامل نبود و من هنوز سوال داشتم واقعا جواب تو چی بود؟
من احساس میکنم در درون من چیزی هست که همیشه من رو ب سمت بهترین ها و بهتر شدن سوق میده و احساس میکنم یک بزرگی در درون من هست و شاید دلیل اینکه تا اینجا اومدم هم همین باشه من همیشه برای خودم بهترین هارو در نظر میگیرم و یجورایی کمال گرا هستم .
خلاصه اون دوران هم تجربیات جالب خودشو داشت ساعت 5 صبح بلند میشدم نماز میخوندم ورزش مراقبه کتاب و کار و… اما جوابگو نبود یکپارچه نبودم.
حدود 6_7 ماه گذشت و من لیست کانال های تلگرامم سرچام و کتابام همه موفقیتی بودن بالاخره متوقف شدم و گفتم من اینو نمیخوام . بعد از آشنایی با استادم ب فایل ها گوش میدادم اما نمیشنیدم.و کم کم بعد ی مدتی داشت ی سری اتفاقات میوفتاد .از وقتی با استاد عباس منش و مفهوم فرکانس و باور و کانون توجه و کنترل ورودی ها و احساسات آشنا شدم و البته از همه مهم تر با خدا آشنا شدم (در حد خودم) و ایمان و باورم بهش بیشتر شده و باور به ربوبیتش قوی تر شده واقعا شرایط تغییر کرده و شاید باور نکنه هرکسی، اما جواب تمام مسائل من در مورد روابطم باور به ربوبیت خداونده من تکنیک ها کتاب ها و موارد مهمی رو دنبال میکردم اما جواب سوال من اینجا بود از وقتی دارم رو باور به ربوبیت الله کار میکنم و اینکه تنها منبع قدرت خداونده بدون هیچ کار خاصی ادای خاصی روش خاصی روابط عالی دارم خدارو شکر از همه جا لطف دریافت میکنم و اعتماد به نفس دارم و نگران تایید دیگران نیستم ،واقعا خدارو شکر میکنم
من تو این جریانی که اینجا راه افتاده یک حرکت جدید میبینم یک تکامل یک اتفاق بزرگ، مطمئنم در آینده شرایط ما و کشورمون و جهانمون بسیار متفاوته من تو این نوع گسترش جهان ظهور مهدی رو میبینم ان شاالله .
یک چیز دیگه منی ک بزرگترین ترسم ترس از ارتفاعه و از رفتن رو پشت بوم خونه میترسیدم و همیشه صد تا قل هو الله میخوندم کاری کردم که همیشه هروقت به کوه های روبه روی خونمون نگاه میکنم قدرت ایمان شجاعت باور و اعتماد به نفسمو به رخشون میکشم و این تنها ترسی نبود ک غلبه کردم ،قضیه برمیگرده به زمانی که میخواستم رسالتمو بفهمم که داستان فوق العاده ای داره.
بسیار تشکر میکنم که مطلب من رو خوندین واقعا خوشحال شدم که نوشتم .واقعا باعث افتخارمه که اینجا کنار افرادی مثل شما و استاد هستم ،در مورد ثروت هم با اینکه تمرکزی نداشتم اما درآمدم بیشتر شده و خلق و خوی ثروتمندانه تری دارم نسبت به قبل همینطور دوستان ثروتمند تری
تو این مسیر گاهی شک کردم ترسیدم ناامید شدم افسرده شدم و شکست خوردم گاهی هم به همه چیز فش دادم والانم خودمو مصون نمیدونم و امیدوارم خدا ببخشه و هدایت کنه ما رو،
یک چیز دیگه تا الان موفق ب تهیه دوره ها نشدم و فقط از فایل های رایگان استفاده کردم و از این بابت خیلی از استاد تشکر میکنم و خیلی دوست دارم در آیندهی نزدیک دوره ها رو تهیه کنم ان شاالله
اما جواب سوال :
بنظر من قبل از اینکه خواسته باشیم به یک کار یا عمل خارجی بپردازیم باید به مسیله در درون توجه شود یعنی اینکه مگر میشود کسی باور داشته باشد که شرایط بد و بد تر میشود و خود را مثبت اندیش ببیند یا مگر میشود به خدا اعتماد و ایمان نداشته باشد و در دل سختی و مصیبت خودش را جمع و جور کند و به وجوه مثبت بنگرد بنظر من ابتدا باید ایمان و باور درستی را در خود قرار دهیم که میگوید همه چیز روبه راه میشود و هر چیزی در جهت رشد ماست و خداوند حافظ و ناظر است و خداوند حمایت میکند هدایت میکند یاری و نصرت میکند و تمام قدرت ازان اوست و بر هر کاری تواناست
من که اینطور در شرایط سخت به آرامش میرسم
مگر میشود در درون به خواسته ات بچسبی و احساس خوبی داشته باشی مگر میشود که رها نکنی و بدست بیاوری ،مگر میشود در تماس با ورودی درست نباشی و آرام باشی پس باید دنبال زیبایی ها بگردی خود را غرق در زیبایی ها کنی ولذت ببری
من در گام بعدی سپاس گزاری به خاطر داشته ها رو پیشنهاد میکنم و تمرکز روی داشته ها
و در گام بعد و در حیطه عمل چرا نرفت ب دل طبیعت و لذت برد چرا یک فنجان قهوه باحال با دوستان نخورد چرا یک آهنگ باحال پلی نکرد و چرا با بچه ی همسایه بازی نکرد و چرا بازی کودکان را تماشا نکرد و چرا به پیاده روی نرفت و چرا ب سفر نرفت و چرا ب پارک نرفت،چرا pes2018 بازی نکنیم و چرا با دوستان نخندیدن ،و کلی از این چراها و چرا لذت نبرد…
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانی که تک تکشون رو از صمیم قلب دوست دارم
چقدر خوشحالم که استاد دوباره سوالی رو مطرح کردند و باعث شدن تا همگیمون در کلاس درس ایشون حاضر بشیم و نظراتمون رو با هم به اشتراک بگذاریم و فضایی عالی فراهم باشه تا بیاموزیم و عمل کنیم و رشد کنیم. استاد از شما بینهایت سپاسگزارم که چنین امکانی رو واسمون فراهم کردید تا به احساس خوب برسیم خدا شاهده هر وقت که میام تا کامنتی بگذارم یا کامنت دوست عزیزی رو مطالعه کنم اشک شوق در چشمانم حلقه میزنه و چقدر از نتیجه گرفتن بچه ها خوشحال میشم و انگیزه میگیرم و بخودم بارها و بارها میگم ببین این دوستمون هم نتیجه گرفت پس قانون داره جواب میده و چقدر ایمانم رو با اینکار تقویت میکنم و به همه دوستانم البته توصیه میکنم از نظرات ارزشمند همه بچه ها که بنظر من عین یک گنج میمونه استفاده کنن خصوصا نظراتی که در پایین صفحات مربوط به هر محصول از استاد نوشته شده باور نمیکنید که خود من چه ایده هایی از این نظرات گرفتم تا بحال
و اما پاسخ به سوال استاد
خود من کاری که برای کنترل ورودیام انجام میدم اینه
1- از خواب که بلند میشم از همون ابتدای صبح سعی میکنم تا فرکانس هامو هماهنگ کنم با سپاسگزاری اینکارو خیلی خوب انجام میدم و سعی میکنم به نکات مثبتی که در دور و برم میبینم توجه کنم مثل بالش نرمی که تا صبح سرم رو بر روش گذاشتم و تشکی که بسیار نرم و راحته مثل خونه ای که در اون هستم و بهم احساس امنیت و آرامش میده ، لیوان شیر گرمی که صبح ها مینوشم ، آب گرمی که فراهم شده تا استحمام کنم و حس خوبی بهم میده و…. تمام موارد رو به زبون میارم و جالبه که هر روز بر تعدادشون اضافه میشه و وقت کم میارم واسه سپاسگزاریم :)
2- قبل از اینکه از خونه خارج بشم یکسری عبارات تاکیدی مثبت رو با خودم تکرار میکنم مثل این عبارت که : امروز روز فوق العاده ای رو پشت سر میگذارم ، تمام کائنات امروز دست بدست هم میدن تا من رو به هدفهام برسونن ، من همواره در زمان درست و مکان درست هستم و… یه نکته جالب رو دوست درم اینجا بهتون بگم دوستان که از وقتی من این عبارت آخر رو خصوصا با خودم زیاد تکرارش کردم اتفاق جالبی برام میوفته بطرز جالبی هیچ وقت زمان زیادی برای سوار شدن به تاکسی معطل نمیشم و انگار تمام ماشینها منتظرن تا منو سوار کنن و همینطور بارها این اتفاق افتاده که سوار تاکسی شدم خصوصا شبها که راننده بهم گفته من مسیرم همین بوده و از من وجهی در قبالش دریافت نکرده جالبه اینقدر این اتفاق واسم رخ داده که دیگه باورش کردم و اغلب مواقع واسم رخ میده.
وقتی تو مسیر رسیدن به محل کارم هستم و سوار تاکسی میشم و خب زمانی نسبتا مناسب رو در اختیار دارم معمولا یا به فایلهای استاد گوش میکنم یا کتاب های صوتی خوب و یا موزیکهای انگیزه بخش و تو ذهنم از راننده ای که صبح زود بیدار شده تا منو به محل کارم برسونه تشکر میکنم ، به نکات مثبت مسافرایی که در کنارم نشستن توجه میکنم و توی ذهنم تحسینشون میکنم مثلا اگر خانمی رو میبینم که روسری زیبایی روی سرشون دارن به خودم میگم چه خانم خوش سلیقه ای یا اگر کفش زیبایی رو میبینم اون فرد رو بابت سلیقش تحسین میکنم و تو ذهنم بهش تبریک میگم و…..
3- در محل کارم با وجود فرکانسهای منفی که دور و برم هست تلاش میکنم تا با پرسیدن سوالات ای مثل : چه چیزی در شغل من قابل ستایشه؟ کدام ویژگی این فرد تحسین برانگیزه ؟ از کدام قسمت از فعالیتهایی که روزانه دارم انجام میدم احساس لذت بیشتری میکنم؟ چطور میشه با شغلی که دارم سود بیشتری به خودم و شرکتم برسونم؟ و… و این سوالات رو بصورت یک فایل درآوردم و هر روز از خودم میپرسم و بهشون پاسخ میدم و هر روز فایلم آپدیت میشه موضوع دیگه استفاده از قدرت کلامه که با خودم در مورد اهداف و آرزوهام صحبت میکنم به این شکل که مثلا میگم بخودم (بصورت نجوا) من دوست دارم یه لپ تاپ داشته باشم ، دوست دارم لپ تاپم خیلی سبک باشه ، قدرت شارژدهیش بالا باشه ، قیمتشم مناسب باشه ، پردازندش فلان باشه و….. و مثلا دوست دارم تا 2 ماه آینده بدستم برسه. بقول استاد سعی میکنم تا با خودم در مورد اونچه که دلم میخواد تو زندگیم اتفاق بیوفته حرف بزنم. و باورتون نمیشه دوستان از وقتی دارم اینکارها رو انجام میدم بطرز جالبی همکارانی که همش منو سنگ صبور خودشون میدونستن و بدبختیای زندگیشون رو با من در میون میگذاشتن دیگه با من حرفم نمیزنن با وجود اینکه میزهای کارمون فقط نیم متر از هم فاصله داره. و از وقتی این اتفاق افتاده ایمانم به خدا و قوانینی که بهمین سادگی دارن جواب میدن هزار برابر شده خدایا شکرت استاد سپاسگزارم ازتون. مورد دیگه ای که دوست دارم باهاتون به اشتراک بگذارم اینه که یسری کارا رو هم باید آگاهانه انجام داد یعنی مثلا اگر دیدی تو محل کارت افرادی دارن راجع به موضوعاتی حرف میزنن که جزو ناخواسته هاتونه وارد این فضا ها نشید و خودتون رو دور نگه دارید و اگر هم امکانش نیست خب میتونید با پرسیدن سوالات حافظه ای که استاد آموزش دادن تمرکز طرف رو بدست بگیرید و فضای بحث رو عوض کنید که خودم بارها از این تکنیک استفاده کردم و نتایج جالبش رو دیدم. موضوع دیگه ای که دوست دارم باهاتون در میون بزارم اینه که ممکنه به عناوین مختلف در محل کارمون اتفاقاتی بین ما و همکارانمون رخ بده که منجر به بحث هم شاید بشه اتفاقی که تو این شرایط واسه خود من بارها میوفتاد و بلطف خدا تونستم کنترلش کنم این بود که بعد از دور شدن از اون فرد یا محیطی که بهم احساس بدی داده بود باز هم نجواهای شیطانی منو رها نمیکردن و تا مدتها بعد از اون اتفاق ذهنم درگیرش بود اما بکمک استاد یاد گرفتم که اگر چنین موضوعاتی واسم رخ داد بیام و یه جا آروم بشینم چند تا نفس عمیق بکشم و به خودم این عبارتو بگم : با هر نفس آرامشم بیشتر و بیشتر میشود ، من آرام و آسوده ام و تحت هر شرایطی آرامشمو حفظ میکنم و….بعدش از خودتون این سوالاتو بپرسین : آیا این موضوع 5 سال دیگه اهمیتی داره؟ چه درسی این اتفاق برایم داشت؟ چه نکاتی در آن فرد بود که میپسندم؟ و …
4- وقتی از محل کارم به منزل بر میگردم توی ذهنم سعی میکنم به اتفاقات خوبی که در منزل قراره بشنوم یا چیزهای خوبی که قراره ببینم تمرکز کنم اینکارو با صحبت کردن با خودم انجام میدم مثلا : به خودم میگم وقتی برم خونه مادرم فلان غذا رو که خیلی دوست دارم آماده کرده ، یا فلان شخصی که دوست دارم ببینمش اومده خونمون ، یا این خبر خوب رو از برادرم که سربازه میشنوم و…. همینطور تو مسیر محل کارم تا خونه مدام به خودم ویژگیهای مثبت پدر و مادرم رو یادآوری میکنم. و در ذهن خودم تحسینشون میکنم. شاید باور نکنید از زمان انجام اینکار رفتارهایی رو از والدینم دیدم که واقعا برای خودمم یه جورایی غیر انتظار بودن و البته ایمانم رو به قوانین بسیار بیشتر کردن. همینطور در خونه تلویزیون رو بیش از یکساله که کلا از زندگیم حذف کردم هرچند که قبلا هم توجه چندانی بهش نمیکردم و به همه دوستان توصیه میکنم. جایگزین تلویزیون برای من آرشیوی از فایلهای استاد بهمراه کلیپهای انگیزشی و موزیکهای الهام بخش شده که همیشه و همه جا همراهمه و حتی رو گوشیمم دارمشون و هر وقت فرصتی دست بده ازشون استفاده میکنم . تو مسیری که دارم برمیگردم خونه مدام با خودم نکات مثبت والدینم رو تکرار میکنم و همینطور اتفاقاتی رو که دوست دارم رخ بده حتی چیزای خیلی ساده مثه اینکه مادرم فلان غذا رو حتما برام درست کرده و در ذهنم ازش تشکر میکنم با احساس بسیار خوب ، یا فلان مهمون رو که دوست دارم ببینمش الان اومده خونمون ، یا فلان خبر خوب رو از برادرم دریافت میکنم که سربازی رفته و….که همه این اتفاقا بارها و بارها واسم رخ میدن. یه کار دیگه ای که انجام دادم این بود که در واقع اومدم نظرات و تجربه های بسیار ارزشمند دوستانم رو در صفحه محصولات استاد انتخاب کردم و بصورت یه فایل درآوردم بعد این فایلو بصورت گلچینی از داستانهای موفقیت زندگی افراد با صدای خودم بصورت صوتی درست کردم. و هر بار ازش استفاده میکنم کلی احساس خوب بهم دست میده و انگیزه میگیرم و بخودم میگم ببین این بچه ها همه نتیجه گرفتن و ایمانمو خیلی به قوانین زیاد میکنه.
نتیجه گیری: فکر میکنم که بهترین راه برای کنترل ورودیهای ذهنمون بترتیب این موارد باشن
1- عدم قرار گرفتن در معرض امواج و فرکانسهای منفی و ناخواسته
2- اعراض کردن و روی برگرداندن از موارد ناخواسته به شیوه های مختلف مثل سوال حافظه ای یا ترک محیط
3- توجه به خواسته ها و اونچه دوست داریم در زندگیمون اتفاق ببیوفته بصورت آگاهانه با صحبت کردن ، دیدن ، شنیدن ،تجسم و.. اون چه که به ما احساس بهتری میده
در پایان از همه دوستانی که حوصله کردن و با اشتیاق نظرم رو خوندن بینهایت سپاسگزارم
من از روز شمار زندگی من روز 61 هدایت شدم به این فایل تا جواب این سوال را بدهم و چیزی را میگویم که خود دارم انجام میدم
واین را من به عنوان آموزش میبینم و دوست دارم عاشقانه جواب بدهم وخودم را محک بزنم.
سوال؛
تجربه شما برای کنترل ورودیهای ذهن چیست
و چه راهکاری برای تمرکز بهتر و بیشتر بر نکات اطرافت داری به گونه ای که به مدت زمان بیشتری در احساس خوب بمانی کمتر نگران شده با بترسی یا حتی بتوانی نکات مثبت را از دل هر وضعیت به ظاهر نادلخواه نیز شناسایی وبر آن متمرکز شوی؟
اولین پاسخ من برای این جواب آن هم قبل از اینکه وارد سایت بشم یا اصلا استاد عزیزم رو حتی برا یک بار حرفی یا کلامی ازش شنیده باشم که بخوام وارد سایت بشم همین تمرکز
بر ورودیهای ذهنم بوده یعنی من تو طرز آشنایی ام با سایت هم نوشتم من زمانی با استاد آشنا شدم که تونستم دهنمو کنترل کنم وبا حذف هر آنچه که حال منو خراب میکرد و حذف تمام سایتهای سیاسی و گوش نکردن به اخبار و در جمع مباحثی سیاسی وارد نشدن و کتاب خوندن تو حوضه موفقیت از خانم راندابرن و خانم دبی فورد که چقدر تو همون روزهای اول حالمو خوب کرد
من کتاب راز و بالای هشت بار خوندم چند بار فیلمشو نگاه کردم و کلا از افکار قبلیم دور شدم تا خداوند منو هدایت کرد به سایت استاد عباس منش من این کارو انجام دادم که الان اینجا هستم و قسم میخورم تو این537 روزی که تو سایت هستم هر آنچه که تو زندگیم وارد شده از همه لحاظ به صورت کاملا آسان و بدون اینکه نگران چیزی باشم برام جور شده و خیلی راحت کاملا به صورت طبیعی و بدیهی. وارد زندگیم شده
من تا اونجا که تونستم قانون 51% تو زندگیم رعایت کردم
یعنی من سعی کردم در طول روز حالمو به بیش از 51% حال خوب نگه دارم
اول صبح که انسان از خواب بیدار میشه حالش تو حالت متوازن هست و وقتی که صبح شروع میکنی با شکر گزاری و توجه به نکات مثبت زندگیت حال خودتو خوب میکنی و این حال خوب و تا شب سعی میکنیم که نگه داریم و اون روزت برات خوب ساخته میشه مثلا من از ماشین مگان خیلی خوشم میاد و چون یک زمانی دوست داشتم که داشته باشم و الان هم دوست دارم این ماشینو برا خودم نشونه گذاشتم و دقت کردم هر وقت ذهنم در گیر چیزی بوده یا تو جاده خاکی بودم این ماشین از جلو چشمم رد شده من با دیدنش شروع میکنم به شکر گزاری و تحسین میکنم اون کسی رو که سوارش هست و با این کار از جاده خاکی بر میگردم تو مسیر درست و حالمو خوب نگه میدارم
و از وقتی هم که با استاد عزیزتر از جانم آشنا شدم که دیگه با آگاهی تو این مسیر یعنی کنترل ورودیهای ذهنم هستم و توجه به نکات مثبت هم اکثراً من با دیدن سریال سفر به دور آمریکا حالمو خوب نگه میدارم من سمت خودمو انجام میدم و انتظار ندارم که یک شبه به همه چیز برسم یاد گرفتم که همه چیز دوره تکامل داره و منم مستثنا نیستم و هرچقدر بیشتر رو خودم و فرکانسم کار کنمو به جهان فرکانس خوب ارسال کنم به همون اندازه نتیجشو میبینم
انصافا زندگیم از زمان آشناییم با استاد خیلی فرق کرده
آروم شدم احساس خوبی دارم دیگه عجله ای در کار نیست خواب آررروووومممی دارم با خانوادم خیلی خوب برخورد میکنم برا هر چیزی از کوره در نمیرم میخندم شاد هستم عاشق خودم هستم هر روز خودمو تحسین میکنم و به خودم افتخار میکنم و میگم تو الان که اینجا هستی خودت خواستی و خداوند هدایتت کرد به جایی که باید باشی و خدارو جور دیگه ای تو زندگیم درک کردم وچقدر از این بابت به احساس آرامش رسیدم دیگه ترس از خداوند ندارم و اینو دونستم که اون بیشتر از من خودمو دوسم داره همین طور که هستم قضاوت نمیکنه همیشه در کنار منه هوامو داره اون بیشتر از من دوست داره که من ثروتمند بشم چون بهش نزدیکتر میشم آخ که چه احساس خوبی کسی که تو این حال هست میدونه من چی میگم چقدر به آرامش رسیدم و چه احساس خوبی دارم و از زندگیم رازی هستم.
توجه به نکات مثبت یعنی تو تو خونت بشینی و یه نگاهی به دورو برت بندازی و ببینی که چه نعمتهایی رو خداوند وارد زندگیت کرده و بابت ش از صمیم قلب از خداوند سپاسگزار باشی چه احساس خوبیه این حس قسم میخورم طول عمرم که نماز خوندم من سر نماز حتی یک بار این حس خوب نداشتم ولی تو شکر گزاریم خیلی برام اتفاق افتاده وقتی تو تو مسیر خدایی باشی دیگه با کسی کاری نداری اصلا دوست نداری که بدونی کی چکار میکنه کی چکار نمیکنه فقط میخوایی خودت باشی و خدای خودت
تو یه اتفاق نادلخواهی هم که برات میوفته میتونی توجه به نکاتی کنی که اون حال بد تورو خوب کنه و زیاد تو حال بد نمونی من این کارو کردم و نتیجشم دیدم
یکی از بستگان ما در حادثه تصادف رانندگی از دنیا رفت سه ماه بود ازدواج کرده بود من وقتی برا تشیع جنازه ایشون رفتم کلا تمرکزم تو نکات مثبت بود و شکر گزاری میکردم خیلی سخت بود ولی من این کارو انجام میدادم مثلا وقتی دیدم کل فامیل تو مراسم بودن از این متحد بودن من چقدر خوشحال شدم از نظمی که اونجا بود چقدر خوشحال شدم از احترامی که خانواده عزادار به دیگران که اونجا اومده بودن چقدر خوشحال شدم و با این توجهات سعی کردم حالمو خوب نگه دارم.
و نتیجه اون تمرکز بر نکات مثبت من این شد که وقتی اومدم مغازم شب داشتم که مغازمو میبستم برم یه خانواده اومد و یه خریدی ازم کرد که اون روز که تعطیل کرده بودم و به پولشو نیاز داشتم ولی به خاطر هم دردی با بستگانم من بی خیال فروش اون روزم شدم رو تو ده دقیقه کل فروش اون روزم و کردم و بیشتر به همین راحتی وقتی تو کار خدایی کنی پاسخ خدایی هم میبینی
استاد عزیزم چیزایی که گفتم من عمل کردم و داره روز به روز بهترم میشه من از روز شمار اومدم به این فایل و کامنتمو گذاشتم یادگار برا خودم که سهمی داشته باشم از این سوال شما که مثل برادر برا من عزیزی عاشقانه دوستون دارم
در پناه الله یکتا شاد باشید و راهی که میروید پر رهرو باد
داداش گلم خیلیییی لذت بردم از کامنتون مثل همیشه زیبا مینویسی زیبا میگی چون زیبا میبینی انشالله همیشه در همین فرکانس زیبایی و زیبایی بیشتر باشی و هممون از نور شما و نور هم برای روشنایی زندگیمون بهره ببریم من الان چند وقته تو مدار توحیدی هستم فقط دارم فایلهای توحیدی و کامتتهاشو میخونم الان تو قسمت سوم هستم نمیدونم چی شد رفتم اون قسمت صفحه های اضافه بازه رو ببندم اصلااااا تو این فایل نبودم نمیدونم دستم کجا رو خورد چی شد یهو اومدم تو این فایل تازه میخواستم گوشیمو بزارم تنه شارژ که این اتفاق افتاد گفتم این پیام خداست پس باید بخونم اومد رو کامنت شما دیگه بالا نرفتم مثل همیشه از اولین کامنت بخونم بیام پایین دیدم کامنت شماست خوندم خیلی بجا بود خیلیییی چیز خوب کد خوب یادگرفتم برام آگاهی عالی داشت خصوصا اون قسمت مراسم ختم و غم و گریه چجوری حالتو خوب نگهداشتی اونجا که میزدی جاده خاکی میگفتی هدفتو میدیدی شکرگزاری میکردی میومدی تو راه اینکه گفتی دیگه واسه هرچی پرخاشگری نمیکنی که بابتش هم تحسینت میکنم هم خیلییییی خداروشکر میکنم که از این حس بددددد رهایی یافتی خداکنه منم رهایی یابم الهی آمین
خلاصه اینکه شروع صبحم با کامنت زیباتون و این پیام زیبای خدا بود اول صبح یه خوبی کردم به بنده خدایی و خدا دوجا بهم پاداششو داد تا خدایی نکرده منتی رو سر بنده اش نباشه .اگه ما بزاریم خدا خوب بلده خدایی کنه دمتگرم داداش خدا خیرت بده همیشه موفق باشی
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وان چه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
گوهری کزصدف کون و مکان بیرون است طلب گمشدگان لب دریا میکرد
بی دلی در همه احوال خدابا اوبود اونمیدیدش واز دور خدایا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند انچه مسیحا میکرد
سلام استاد خوبم و دوستان همدلم خدارو شکر من درکنار شما ودر مسیر درست هستم
?من سالهای زیادی را بدون اعتماد به نفس بزرگ شدم روح من خدایی بود و ذهن من پر از نجواهای شیطانی من با وجود زیبایی ها داشته ها و توانایی های زیادم خودم را نادیده گرفته بودم و هویت و شخصیتم رو از دست داده بودم همیشه دلیل اصلی مشکلاتم رو خانواده م میدونستم وچهره ای اخمو و ناامید و خسته ای داشتم هر چیزی هر کسی میگفت بدون تحقیق قبول میکردم خانواده جامعه دوستان ورسانه ها روی من تاثیر پذیری زیادی داشتند
?من هیچ وقت از خودم راضی نبودم اما وقتی در مسیر استاد و اموزش هاش قرار گرفتم حدود دوسال فقط وفقط با فایل های رایگان شروع کردم دهانم رو بستم و فقط گوش دادم اما از انجایی که باورهای ما به مرور تغییر میکند و عملکرد من نشانه ی باورهای من است من وارد دوگانگی شدم از یکطرف صحبتهای استادوباورهای جدید از طرفی دیگر باورهای کهنه
من به خاطر ترس از دست دادن نداشتن قدرت برای نه گفتن وابسته بودن و شک و تردید و نداشتن ایمان قلبی محتاج توجه بودم به خاطر تمرکز روی اشتباهاتم نبخشیدن خودم مقایسه خودم با دیگران و ماندن در احساس گناه روابط رو تحمل میکردم و ورودیهام کنترل نمیشد
چون اینگونه تفکر کردن ساده تر بودمن بیش از حد به همه چیز عادت کرده بودم و دوست نداشتم از عادتهای فکری ام دل بکنم و تغییر برایم عذاب اور بود حتی فکر خوشبختی برایم رنج اور بود
.?بیشتر از دیگران و اطرافیان به نظر من ذهن من و نجواهای شیطانی من اجازه نمیداد تقوا پیشه کنم و سلف کنترل بشم یعنی کنترل ورودیهام رو در دستم نگیرم .
?من تونستم با اموزش های استاد و به مرور با تغییر باورهام به جهان این اجازه رو بدم که افرادی که با من هم فرکانس نیستند رو ازم دور کنه درحقیقت هر وقت خاستم کاری کنم و اقدامی انجام بدم موفق نشدم و هر موقع زمام امور زندگی ام رو به دست خدا سپردمو متوجه شدم? یدالله فوق ایدیهم هیچ دستی بالاتر از دست خدانیست? اونموقع بود که کنار کشیدم و فقط و فقط در تنهایی لذت بخشم شبانه روز در یک محیط ایزوله در همون شرایط به ظاهر بدی که سالها تحملش میکردم از دل تمام اون باورها و اطرافیان منفی ام خودم رو پیدا کنم و تقوا رو بکار ببرم .حتی یکی از مواردی که خیلی برام نادلخاه بود و منجر به درگیری شد من بلند گفتم خداپشت و پناه منه هرچی تهمت و حرفه بزنید من خدارو دارم نه بحث کردم ونه کاری فقط سکوت کردم و بعدش متوجه شدم و گفتم عجب خوب شد این اتفاق افتاد و خیلی ها با پای خودشون رفتند از زندگیم بیرون خیلی خیریت در اون ماجرا بودخیییلی .
?از انجایی که تمامی اتفاقات زندگی ما به خاطر فرکانسهایی است که ما به جهان هرسال میکنیم و میتوانیم فرکانسهایمان را کنترل کنیم و میتوانیم توجهمون رو به تبع اون احساسات کنترل کنیم .و بزاریم روی چیزهایی که میخاهیم میتوانیم مراقب ورودیهامون به ذهنمون باشیم وقتی قادر به تغییر هستم میتوانم تقوا داشته باشم چون تمام اتفاقات بما قدمت ایدیهم بما کسبت ایدیهم و بما کانو یعملون است
باید به شناختی کامل از قوانین جهان برسیم باید با نحوه ی عملکرد جهان درمورد خودمون و خاسته هامون و روش خلق خاسته هااشنا بشیم
اونوقته که میگیم درجهان هر چیز چیزی جذب کرد سرد سردی را کشید و گرم گرم
قراره فقط من روی خودم کار کنم روی ?قدرت کلامم ?روی سوالاتی که هر روز از خودممیپرسم ?روی چیزهایی که در ذهنم تجسم میکنم و هرروز بهش فکر میکنم ?روی خودباوری ام ?روی باورهام کار کنم ?روی احساس لیاقت وارزشمندی ام? روی فراوانی و ?ایمانم ?
اگر در احساس خوب باشم یعنی درمسیر هستم اگر از همین لحظه سپاسگذار انچه دارم باشم اگر عشق بورزم و شاد باشم .
???سبک زندگی شخصی به شیوه ی خودم و به شیوه ی قانون جذب .خداو جهان این فرصت رو به من داد تا همیشه سپاسگذار باشم ایمانی رو در من ساخت تا بتونم بی نهایت دستان (رب)رو برای تحقق اهدافم وارد زندگی کنم
زندگی به روش خودم نیازمند عزت نفس من بود تا بتونم از بدنه ی نگرانی ها قضاوت ها مقایسه ها ترسها و…که در جامعه به طور معمول هست خودم رو جدا کنم
این شیوه نمیگذارد در دامی بیفتم که به خاسته هام به چشم یک نیاز نگاه کنم و در نتیجه در هر شرایطی در ارامش هستم و در مسیر رسیدن به خاسته هام من به جهان اجازه دادم تا اتفاقات رو به شیوه ی خودش رقم بزنه نه براساس دستورات من باورهای اشتباه من و ترسهام
???درواقع میتونیمبا ایمان و عزت نفسمون مثل حضرت ابراهیم از اتش گلستان بسازیم من این روش رو با کار کردن روی اموزش های استاد مخصوصا قانون افرینش و کتاب رویاهایی که رویا نیستند یاد گرفتم و یک مسیری است که باید همیشه کنترل بشه وهر روز ورودیهام رو مراقبشون باشم .(هماهنگ بودن روح و ذهن .هماهنگ بودن عقل و قلب .هماهنگ بودن خدا با من .و شنیدن و دیدن شواهد و معجزات کوچک و شنیدن صدای خدا .عشق به خود و خدا )امیدوارم با خرید دوره ی عزت نفس بتونم از هر نظر و هر جهت بهتر و بهتر بشم .
بادرود فراوان از همگی شما دست خدایاورتان .(مرضیه شادکام )
دوستان بازهم سلام من وقتی دیدگاههای قشنگتون رو خوندم دوست داشتم یکبار دیگه منم از جزییات زندگیم بنویسم براتون تا شماهم از کارهایی که من برای کنترل ورودیهام انجام میدم مطلع بشید شاید رفتار و اعمال من هم برای شما جالب باشه
خب منم مث همه ی شماها تلویزیون نمیبینم یه مدتی خیلی جاها نرفتم با خیلیا قطع رابطه کردم و حتی خط موبایلم هم عوض کردم اما متوجه شدم بعد از یه مدت اگر من روی خودم کار کنم همه ی اون چیزهایی که من یه روزی ازشون فرار میکردم حالا بازهم هستند اما من تغییر کردم و اونهارو از یه زاویه ی دیگه نگاه میکنم
زاویه ی دیدم قبلا برمبنای منفی نگری و کمبودها و نداشته ها بود من در دوران مدرسه خیلی از همه لحاظی ضعیف بودم ولی الان دخترم وقتی میره مدرسه معلمشون بهم پیام میده قدر دخترت رو بدون براش سرمایه بزار اون خیلی با استعداده بهش یاد دادم ارزوهاش رو بنویسه دفتر شکر گذاری داره اون میدونه دراینده میخاد چکاره بشه اهدافش مشخصه نفر اول تو تحقیقاش میشه امتیازایی که میگیره از همه بیشتره توواخلاق و رفتار نفر اوله تو تمیزی و نظافت نفر اوله تو درس نفر اوله توی کاردستی ها و غذاهایی که براش میزارم نفر اوله باور کنید اینا رو میاد برام میگه یا بهش تشویقی میدن و میگن از مادرت تشکر کن اینا همه شواهده و میشه کلی براش ذوق کرد خابهایی که من میبینم اتفاقها و کسانی که تو روز میبینم همه و همه شواهدی هست که بهم میگه تو در مسیر درست هستی و داری راهت رو درست میری
وقتی میرم خونه ی مادرم خاهرام هیچ ایرادی دیگه ای که از ما نمیتونن بگیرن بعد از کلی فکر کردن دیشب خاهرم گفت چرا کش مو دخترت یکیش سبزه یکیش آبی ???????ازبس خنده م گرفته بود گفتم من اگه اعتماد به نفسم و عزت نفسم ضعیف باشه از همین یه جمله هم میتونه حالم بد بشه و درواقع رفتار من نشون دهنده ی باورهام هستند
دوستان زندگی من داره اروم اروم تغییر میکنه دوستام هستند خانواده م هست همسایه ها خونه محله شهر همونه اما من تغییر کردم ظرف دوهفته رها کردن و نچسبیدن به خاسته م حتی نچسبیدن به عبارتهای تاکیدیم وارزوهام و لذت بردن از همین زندگی اکنونم مشتری اومد خونه ی مارو خرید به حدی این پول برکت کرد ما تمام بدهی هامون رو دادیم شغل دوم خرید زمین با بهترین امکانات و سود روحیه عالی همه چیز عالی شد وما میتونیم با پولمون کار کنیم بهترین خونه بریم واقعا خود به خود همه چیز با تغییر ما داره عالی میشه و من در بهترین موقعیتها قرار میگیرم من دنیا رو از زاویه ی دیگه ای میبینم و از همون زاویه هم جذب میکنم من بخشیدم کسایی رو که نیازمند دعا و بخشش من هستند من قانون رو سخت نگرفتم من کار خاصی نکردم من برای ساعتهام برنامه ریزی نمیکنم من راحت و اسون گرفتم همه چیز رو حتی اموزش های استاد و تمریناتش رو چون یه روزی به زور بهم میگفتند نماز بخون روزه بگیر و من با اجبار و زور و برنامه ریزی مشکل دارم ولی همین روالی که الان دارم بهترین کاره حتی از تغییر هم لذت میبرم من هر موقع احساس نیاز بکنم میرم سراغ نوشتن و خوندن من همیشه و هر لحظه خودم رو دارم با کارها و رفتارم مورد ازمون و خطا قرار میدم من فرصت اشتباه رو به خودم میدم من هر موقع اشتباه میکنم ازاون درس بزرگی میگیرم.احترام گذاشتن رو یاد گرفتم شاد بودن رو عشق رو اینکه میتونم مث استاد شوخ طبع باشم اما حریم خودم رو حفظ کنم حتی استاد هم وقتی صحبت میکنن اون کلیپ بود که از جنگهای پی در پی افغانستان و کشت و کشتارشون بود اون رو توصیح میداد متوجه شدم میشه همین هارو هم دید ولی اگه فرکانست وباورهات و زاویه دیدت مثبت باشه به این اتفاقها میخندی و نکته ی مثبتش رو برداشت میکنی
دوستان همه چیز به خودمون بستگی داره ما اگه باورهامون رو درست کنیم بعد از یه مدت همه چیز بر وفق مرادمونمیشه و از همه چیز اروم میگذریم وقتی به روش خودمون زندگی کنیم وقتی عاشق خدا خود و بندگانش باشم وقتی خدارو سخت نگیریم و راحت باشیم با خودمون میتونیم ایمان تقوا وامید رو تجربه کنیم ورودیها کنترل میشن اگه من همیشه درحال ساختن باورهای جدید باشم
با سلام و احترام خدمت استاد گرامی و همه همراهان گروه تحقیقاتی عباس منش
من اولین باره که میخوام نظر بزارم آخه فکر میکنم راهکارهای که من برای کنترل ذهنم استفاده کردم جالبه
من بعد یک مدت که با استاد همراه شدم و از نظراتشون استفاده کردم متوجه شدم که ناخودآگاه من با کوچکترین ناراحتی و مشکل با تمام قوا روی اون مشکل متمرکز میشه و به بهانه حل مشکل مدتها درون اون حال بد باقی میمونه تا اون مشکل رو جزئی از خودش کنه ,شاید بهتره بگم فکر میکنم از مشکل داشتن لذت میبرد .پس اولین کاری که کردم تمرکز روی این موضوع بود که باید خیلی زود مشکل رو واسه خودم تموم کنم پس تصمیم گرفتم اول زمانی که به مشکل اختصاص میدم رو هر دفعه پایین تر بیارم تا به حداقل خودش برسه .یادمه اولا میگفتم خدایا مشکلم رو میسپارم به تو تا حلش کنی چون استاد میگن یک مقدار از کارهاتون رو به خدا بسپارین و اگر به طور کل با اون کاری نداشته باشین خدا جوری کارها تون رو حل و فصل میکنه که باوررش هم سخته منم یک مدت اینجوری کار کردم و اتفاقات جالبی هم افتاد که بیانش زمان میبره ولی جای شکر بسیار داره وشاید من که قبلا حتی تا یک هفته درگیر یک موضوع کوچکی که من مشکل مینامیدم میشدم , اون موقع در طی حداکثر نیم ساعت تموم میشد , هی شیطون یادآوری میکرد که باید بهش فکر کنی ولی خودم آگاهانه سرگرم میشدم که فکر نکنم بعدا با یک راهکار دیگه این مدت به چند لحظه کوتاه تبدیل شد : من هر اتفاقی که می افتاد واسم رو میگم این اتفاق به نفع منه و اصلا چیزی به نام مشکل و اتفاق بد وجود نداره و چون ما باور کردیم وجود داره میبینیم و اگر باور کنیم وجود نداره نمیبینیم.حتما این موضوع جوری تموم میشه و یک کاری میشه که به نفع من تموم میشه و اونقدر این فکر تکرار شد که بارها و بارها با یک مشکل به ظاهر بد من به این فکر کردم که به نفع منه و همون اتقاق و مشکل در ادامه جوری شد که به نفع من بود و کلی باهاش کیف کردم و این اتفاقات رو به عنوان نشونه هر وقت مشکلی پیش میآید که میخواد حال منو بد کنه یادآوری میکنم تا بازم به نفع من تموم بشه و میشه و روز به روز این باور قوی تر میشه که میتونم بگم من که یک جورایی مادر غم بودم الان با غم فامیل دور شدیم که روش نمیشه به من نزدیک بشه چه برسه به اینکه بیاد خونم.دوست من باید باور کنیم حتی حتی یک اتفاق بد هم وجود نداره اون موقع حتی یک دونه هم نمیبینی ولی به نظر من اگه قبول کنی که حتی یک کوچلو اتفاق بد یا مشکل وجود داره همون باور کوچک میاد سراغت و حالت رو بد میکنه .
به نام خدا با درووود خدمت استاد عزیزم و گروه تحقیقاتی عباس منش و دوستان عزیزم
راه هایی که من حال و احساسم رو خوب نگه می دارم به این شرح است البته با تشکر فراوان از استاد و گروه عالیشون و شما دوستان که هم فکری می کنید و این مطلب رو می خونید سپاسگزارم ??????
1)حذف کامل تلویزیون و اخبار و کانال های خبری الان دارم نفس می کشم به خدا نفس حتی تصادف و دعوی یا چیزی یه جا تو راهم باشه رومو بر می گردونم
2)هر روز و شب 3 مورد از چیزهایی که به خاطرشون سپاسگزارم رو یادداشت می کنم تو دفتر سپاسگزاری(توجه به نکات مثبت)
3)ورزش همه روزه یا 6 روز در هفته با توجه بهاینکه راننده تریلر سنگین هستم حتی بعضی روزها بعد از 1100 کیلومتر در روز بازم ورزش می کنم اصلا راننده به خوش اندامی خودم هنوز ندیدم??????????
4)گوش کردن فایل های استاد عباس منش روزانه حدودا 5 تا 6 ساعت صدای استاد رو تو تک تک جاده ها و ایالت ها و شهر ها روستاهای امریکا گوش کردم??
5)دوری جستن از انسانهای منفی البته خداروشکر که شغلم جوری هست اکثرا تنها هستم که تونستم زیاد رو خودم کار کنم 6)شرطی کردن ذهنم جوری که وقتی کسی چیزی رومیگه نمی شه انگار مغز من کی گه نه می شه تومیتونی توجه نکن به این ها کار خودتو بکن(کاری که ارنولد شواتزنگر انجام می داد)
7)نوشتن تعهد به انجام تمرین های گفته شده در محصولات استاد
8)سعی در پیدا کردن نکات مثبت در هر شرایطی هر شرایطی که به نظر دیگران حتی خیلی بد هست همیشه از خدا می پرسم خدایا چه تجربه ای به من دادی از این رویداد????
9)تجسم راجع به اهدافم هرروز صبح و شب
10)مراقبه همه روزه حدودا 30 دقیقه
11)شنیدن کتاب های صوتی حدودا بیشتر از 40 تا کتاب یا بیشتر گوش کردم هر کدوم رو چندین بار کتابهایی با باورهای ثروت افرین
12)خوردن خوراک سالم
13) صحبت کردن با خدا هر روز ازش یاری خواستن اعتماد و ایمان به خودش
14)پرسش این پرسش که آیا اگه امروز روز آخر زندگیم بود باز هم همین کاری رو که الان مشغولشم انجام می دهم آیا (پرسشی که استیو جابز همه روزه از خودش می کرده)
15)سجده کردن و راجع به اهدافم با خداوند صحبت کردن??????
16)پرداخت سهمیه ی خودم بعد از دریافت هر پولی که از خداوند به سمتم سرازیر می شه????
17)در آیینه با خودم با قدرت راجع به لیاقت نسبت به اهدافم و خلاقیتهایی که دارم صحبت کردن وقتیتو باشگاه هستم???????
18)خوندن زندگی نامه افراد موفق و فایل ها و کلیپ های انگیزشی
19)رفتن و دیدن جاهای زیبای طبیعت و دیدنی تو 3 سال 48 ایالت امریکا و شهرهاشو وحتی روستاهاشون رو رفتم و دیدن کردم جای شما خالی
البته این یکی از اهدافم بود که نوشتهبودمش و خیلی مشتاق بودم و واقعا حس عالی ی داشتم نسبت بهش و به یاری خدا و استاد عباس منش و پرداخت بهاش (انرژی و تحقیق و تجسم و حرکت )کسبش کردم خدارو شاکرم????
20)دوری از هر چیزی که وابستگی می اره مثلا سیگار مواد مخدر الکل قمار رابطه ی نا مشروع
یکی از اهدافم دیدار با استاد عباسمنش بود اونقدر بهش فکر می کردم که چندین بار توخواب دیدمشون و همه چیز هم جادویی درست شد روزی که می خواستم دیدار کنم با استاد گل ایشون مهمان داشتند اما اونقدر من دوست داشتم ایشون رو ببینم که دنیا و جهان هستی هم کمکم کرد تا بتونم استاد عزیزم رو تو کابین تریلی ملاقات کنم اون روز من راه 2 روزه رو تو یک روز رفتم بدون خواب تو 48 ساعت خیلی ذوق زده بودم اصلا خوابم نمی برد خدارو شاکرم??????
سپاسگزارم خوندین
تنور دلتون گرم پایدار و تندرست و شاد و ثروتمند باشین
??????????????????????????
شیرازی عزیز سلام
افرین به شما که به وابستگی اشاره کردید
به هر چیز وابسته بشیم از دستش میدیم و احساس بدی در ما ایجاد میشه
فقط باید به خدا وابسته شویم
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان سعادتمندم. من آموزه های قانون آفرینش را در زندگی بکار بسته ام و میخواهم در بکارگیری این قانون استاد شوم. روزم را با سلام به پروردگار مهربانم و کاینات و سپاس گذاری نعمات الهی شروع میکنم. چند دقیقه ای رویاهایم را تجسم میکنم. یک سناریوی مختصر برای آنروز مینویسم. جلوی آینه جملات تاکیدی را تکرار میکنم و از خودم تعریف و تمجید میکنم. همه ی داشته هایم را شکر میکنم. درخواست هایم را زیر لب با خدا زمزمه میکنم. به نشانه ها و الهامات توجه میکنم. با گوش دادن فایل های استاد به احساس خوب میرسم. اخبارو رسانه ها را کنار گذاشته ام. با تمام وجود ایمان دارم که خواسته هایم آماده پشت در است.فقط منتظر قدم های من هستند که عینیت یابند.خودم را لایق بهترین ها میدانم. به خدا نزدیک و نزدیک شده ام. ایمانم رو به فزونیست. خود را در زمان و مکان مناسب دستیابی به آرزوهایم میبینم. از مجالست با افراد کج اندیش و غیر همسو خودداری میکنم.به راحتی عشق میورزم، میبخشم و اعراض میکنم.با کلامم کمتر گناه میکنم. دیگران را قضاوت نمیکنم.سعی میکنم ذکر حق ورد زبانم باشد. ازهمه به جز او قطع امید کرده ام. خدا را با صفات مبارکش یاد میکنم و برکات الهی را دریافت میکنم. برای همه ی شما خیر دنیا و عقبی را از درگاه حق خواهانم.
سلام با عرض ادب و احترام
من یه مدت پیش از نوشتن دست برداشتم و تصویر سازی در کنار صوت (ترانه) کار کردم، چون برای تغییر عملکرد تحلیلی مغز و هم سریع به جواب میرسیدم.
من در مورد هریک از جنبه های زندگیم کلیپ های درست کردم و کم کم به مغزم عادت میدهم تا یک جور دیگه نگاه و تحلیل کند.
من در مورد روابط، عکس هایی از خودم و دیگران جمع و با یک ترانه به یک زبانی که بلد نیستم رو میکس و مونتاژ کردم…
و وقتی که نگاه می کردم به دور از تعصب و قضاوت به کلیپ بود. مثلا خودم رو که از یه ویژگی ام خوشم نمیامد یه ویژگی که توش بهترم(مو هام عینکم یا لباسم) رو پیدا میکردم و ذهنم رو درگیر اون یه چیز میکردم آروم آروم چیزای دیگه ای هم به مغزم هچوم میاوردن، وقتی ترانه شروع میشد ذهن من میگفت این چی میگه و من فقط یک بار ترجمه آهنگ رو خونده بودم و که مضمونش بود همه چیز را رها کن خوشبختی در این نزدیکست و من به ذهنم برای پاسخ میگفتم همه چیز را رها کن خوشبختی در این نزدیکیست و بعد از مدتی ذهنم خودش همان تکه از ترانه را می سرود حتی وقتی که از بیرون افکار منفی وارد ذهنم میشدند.
روابطم خیلی بهتر شد و من دیگر در روابط نقش قربانی رو قبول نمکردم.
دقت کنید باید کلیپ مورد نظر باید مدار ها را یکی یکی طی کنید مثلا اولین عکس باید خود شما باشد و بعد باز هم عکسهایی دیگر از خودتان و بعد خانواده و بعد دوستان آشنایان اجتماع بزرگتر.
بعضی ها میگن همکارم یا اصلا همسر من خیلی آدم بدی هست ولی در این روش ناخوداگاه شما از دید متفاوت نگاه خواهید کرد و اگر کمی دیگر ادامه دهید آنها یا با شما همسو یا از شما دور خواهند شد.لازم نیست کاری انجام دهید.نقطه همین جاست اگر از آنا بهتر باشید آنها از شما متنفر خواهند شد.
در مورد سلامتی روحی و جسمی اونقدر از طرف اطرافم به من عبارات تلقینی شده بود که فقط من باید آنها را اجرا می کردم. خوب بخور و ورزش بکن و خود را در حالت آرامش قرار بده.
در مورد کار وثروت : چند عکس از محل کاری قبلی ام و عکس هایی از اسکناس ها و چند باور رو تو یک کلیپ دیگه گذاشتم و هر روز دارم به کلیپ نگاه می کنم و احساس میکنم و نشانه هایی از کار و ثروت رو می بینم.
مثلا در یک هفته ی اخیر من چندتا تماس برای کار داشتم و هر جا که میرم اسکناس های براق رو می بینم که تا نخورده اند، درست مثل عکس های داخل کلیپ. و من هم اکنون دراین مسیر ادامه میدهم.
این تکنیک کلیپ رو از یکی از کتاب های آقای دیوید جوزف شوارتز برداشته بودم و استفاده میکنم.
اما اینا رو من خونده بودم پس باید یک ام پی فور میگرفتم و همین کلیپ ها رو هر ساعت گوش میکردم و وقتی که داخل محیط های غیر امن مثلا بحث های الکی در مورد سیاست یا دولت من این فایل ها رو فقط هدست گوش چپ ، گوش میکنم و گوش میکنم بدون اینکه بی احترامی به طرف مقابل بکنم وشب ها حتما باید قبل از خواب گوش بدم.
من وقتی به هدفم نزدیک میشوم که با احساس خوب به کار های روز مره بپدازم.
اصل این تکنیک استفاده از باورها و الگو ها و تصاویر گذشته در احساس مثبت امروز و جذب فردایی که باز گذشته خواهد شد، این تکنیک یه جورایی مثل فیلم بیوگرافی زندگی شماست و خودتون رو باید عین داخل فیلم ببینید.همین حرف آخر تکرار یادتون نره.
سلام وخسته نباشید به همه ی دوستان مخصوصا گروه استاد عباس منش
این اتفاق به قدر جالب بود که دوباره من نظر گذاشتم
نظر این دوستمون و من
مریم ایزانلوsays:
5 بهمن 1396 در 23:43
مدت عضویت: 567 روز
تعداد دیدگاهها: 152 دیدگاه
سلام
امروز کلا تو سایت بودم و نظرات دوستان رو میخوندم،بعد از7ساعت که کارم تموم شد،رفتم دنبال دخترم که خونه خواهرم گذاشته بودمش،و تلویزیون روشن بود و من مجبور بودم اخبار ببینم و قسمت جذابش توسعه زمین های کشاورزی ایلام و ایجاد و توسعه کانالهای عظیم آبرسانی به این زمینها و قسمت بعدی توسعه اورژانس115بود که در این زمینه یه توضیحی هم بهشون دادم،بعدش دست دخترمو گرفتم که برم خونه،ماکارونیشون تازه پخته بود تو یه قابلمه کلی ماکارونی ریختن دادن بهمون و شیر محلی هم بهمون دادن،من فقط تو این تایم زمانی میگفتم خدایا شکرت.و تمام حرفاتون برام ملموسه و لذت بخش
سپاسگزارم
سلام به دوست خوبم
تو سایت واقعا مطالب زیاده ….
ولی شما یه مطلبی گذاشتین از همه ی این نظرات سر تره.
چی میشه همه ی ما به صورت خود جوش بدون استفاده از قلم و کاغذ یا اصلا همین نظر که درست کردن فیلم بیوگراف خودمون بیام و آن چیزی که میبینیم رو به بقیه بگیم . اینطوری به نظرم قدرت مند تر میشه..
از همین حالا به دقیقا مثل شما من هر آنچه میبینم بازگو خواهم کرد
تشکر فراوان :) اشکم می خواد دربیاد
سلام دوست عزیز بسیار عالی قوانین رو درک کردی و توضیح دادین ، کلی انرژی گرفتم و لذت بردم .
موفق ، شاد و سلامت باشید
سلام آقای عباس منش…من امروز داشتم کتاب قدرت فکر رو میخوندم که میگفت بعضی افکار از بچگی توی ضمیر ذهنی ما میمونه و اونه که مارو هدایت می کنه و حتی اگه ضمیر عینی خلافشو بگه و این جواب سوالی بود که مدت ها بود شاید سالها ذهنمو درگیر خودش کرده بود که چرا من هرکاریو که شروع می کنم نمیتونم به نتیجه و سرانجام برسونم و همیشه جواب من این بود که همت ندارم، پشتکار ندارم، اراده ندارم و اصلا انگیزه و شورو شوق ندارم و این مدت اخیرم به این نتیجه راسخ رسیده بودم که من چون زود همه چی برام عادی میشه اینجوریه و با همینا خودمو قانع میکردم و تا همین سه روز پیش که خواستم واسه خودم یه دوره چهل روزه برنامه ریزی کنم و از اول شروع کنم و یه جاهایی کم کاری میکردم. ولی دوست نداشتم که دوباره همه چی برام عادی بشه و دنبال یه کتاب گشتم تا بهم کمک کنه و انگیزه بده و اتفاقی که این سوال ذهنمو درگیر کرده بود توی کانالی به چشمم خورد و منم شروع کردم خوندن درصورتی فونتش وطوری بود که احساس میکردم ازین کتابهای علمی سنگینه و داشتم پشیمون میشدم که صدایی هی تو ذهنم میگفت بخون یه صفحشو ببین چیه اصلا و رسیدم به اینجا که تو گذشته و توی خانواده ممکنه حرفا و باورهایی برام به وجود اومده که اینطور دارم به این سمت میرم و همینجور که داشتم گذشتمو مرور میکردم و نزدیک به اذانم بود، گفتم پاشم نماز بخونم بعد فکر می کنم و از اون طرف هم گفتم بزار فکر کنم به یه نتیجه برسم که یهو یاد حرف پدرم تو گذشته ها افتادم؛ اخه راهنمایی که بودم نماز خوندنو دوست نداشتم چون همیشه با زور بهم گفته میشد این کارو کنم و همیشه وانمود به خوندنش میکردم تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم که شروع کنم چون خوشم اومده بود یادمه که روزای اولی که شروع کرده بودم تو اتاقم نشسته بودمو داشتم میخوندم مادرم به پدرم گفت که دخترمون نمازش و سر وقت میخونه و پدرمم گفت امیدوارم که همیشگی باشه و دو روزه نباشه و من که چشمم اب نمیخوره و یادمه اون روز چقدر دلسرد شدم چون پدرم برام حجت بود هر حرفی میزد برای من یقین کامل بود چون بیشتر از هرکسی پدرمو دوست داشتم و یادمه اون تصمیمم یه هفته بیشتر دووم نیاورد و بارها و بارها این اتفاق افتاد تا زمانی که خودم خدارو باور کردم و دوست داشتم به خدا نزدیک تر بشم تونستم موفق بشم که چندسال طول کشید و من همیشه این جمله تو ذهنم بود که نمیتونم کامل انجامش بدم وبارها سعی کردم و بیشتر از یه هفته نتونستم ادامه بدم حالا که فکر میکنم میبینم تمام کارهایی که نشد کامل انجامش بدم اولش این جمله تو ذهنم پررنگ میشد که کامل نمیشه و ادامه نداره اولش خیلی از پدرم دلخور شدم ولی بعدش به این نتیجه رسیدم که پدرم این باور رو داشت و همیشه تو کارهای خودشم همینطور بوده و هستو ناخودآگاه به من هم منتقل کرد این باور غلط رو….امروز داشتم دنبال کارهایی میگشتم که به اتمام رسوندمشون و برای خودم توضیح میدادم که تو تونستی فلان کارو به اتمام برسونی و وقتی که هم رسوندی همه رو شگفت زده کردی و هنوزم دارم تو زندگیم کنکاش میکنم تا کارهایی که به سر انجام دادمو پیدا کنم و تو ذهنم پررنگشون کنم و هی تکرارشون می کنم و میخوام حتی بنویسمشون و بارها بخونمشون تا تو ذهنم پررنگتر از باور غلطه بشن و اینکه آقای عباس منش من توی قران یه مطلبی خوندم که یادم نمیاد مال چه سوره ای و کاملش دقیق چیه و اون این بود که هرچیزی رو نبینید و هرچیزی و نشنوید و من خیلی برام این جمله مهمه و خیلی سعی کردم هر مطلبی رو نخونم و هر حرفی رو گوش ندم و حتی زمانی که کسی چیزی میگه که غلطه اگه طرف ادم منطقی بود دلیل هامو برای مخالفتم میارم و انقدر میگم تا برای خودمم پررنگ بشه و اگه نه از سوال های حافظه ای استفاده میکنم که از خودتون یاد گرفتم ولی درگذشته مینشستم پای هر حرفی و خودمم شروع میکردم به نظر دادن و تهش شد چندسالی نرگس افسرده و داغون که همه بدبختیا فقط ماله اونه چون خدا سلیقه ای انتخاب میکنه و از وقتی که اجازه ندادم این حرفارو برام تکرار کنند دیگه افسرده نیستم و مدت ها ناراحتیم فقط به سرانجام نرسوندن کارهام و برنامه هام بود که اونم امروز منشا رو پیدا کردم به یاری خدا درستش می کنم…
سلام،نرگس جان لطفا باورهات و جملاتذتاکیدی و اینکه چیکارا میکنی تا اصلاح شه برامون بنویس ،چون مشکل منم هست،تا حالا هیچوقت کتابی رو کامل نخوندم واسه امتحان،با وجود اینکه دوتا لیسانس دارم و شاگرد ممتاز بودم ولی این مشکل رو من هم دارم.
با آرزوی موفقیت برای شما بزرگوار
میتونه اینجوری باشه…
(من به لطف خدای مهربان اراده بسیار قوی دارم که با شروع هرکاری اون رو باقدرت و بهترین نتیجه به پایان میرسونم)حالا میشه جایگزین بشه و به جای هر کاری هر کتابی بشه یا هر کاری که میخواین انجام بدین
سلام امیدوارم حالتون عااالی باشه
جمله ی خوبیه مرسی
سلام.ماشاالله به شما که تونستین باورهای بسیار نهان که سالها با شما بوده رو کشف کنین و باور درست رو جایگزین کنین.یه جمله تاکیدی واسه باورتون از نظرم درست اومد گفتم بگم بهتون.(من به لطف خدای مهربان اراده بسیار قوی دارم که با شروع هرکاری اون رو باقدرت و بهترین نتیجه به پایان میرسونم)
با سلام به شما دوستان هم فرکانسسی و همچنین استاد عزیزم
الان ی سالی از تولد دوبارم میگذره
تولدی که اون رو مدیون هدایت خداوند هستم که باعث شد من ب یکی از اعضای این خانواده صمیمی اضافه بشم
وقتی به تجربیات قبل از اشناییم با این سایت فکر مییکنم ی حسی ما بین خندیدن ب انچه که از خودم ب واسطه عدم شناخت از خدا و خودم و توانایی های خداگونه ای که من داده شده بود و خوشحالی از اینکه الان اینجا هستم و تمام اون ندونستن ها و تضاد ها باعث شد من به این اگاهی برسم، در من ایجاد میشه.
اگه بخوام ساده به این سوال جواب بدم باید بگم همه چیز در من اینجوری شکل گرفتو از این معادله
ایِِِِِِِِِِِِِِِـــــــــــــــــــــــــــــــــمان عمــــــــــــــــــــــــــــــــــل تــــــــــــــــــــــــرس
قبل از تولدم که 18 دی پارسال بود. اکثر اوقات زندگیم به سمت چپ معادله قرار داشت. یعنی همیشه کارهارو با ترس نرسیدن بهشون انجام میدادم. که باعث می شد ی بهشون نرسم ی اگرم میرسیدم با کلی مکافات و استرس. و همیشه چون رسیدن ب خواسته ها شادی لحظه ای داشت ومن رو 1-2 روز تو احساس خوب نگه میداشت همیشه به خودم میگفتم خب ک چی!!!!!!! الان چی بدست اووردی.
یعنی همیشه من ی خلایی در درونم بود که موفقیت در دکتری هم نتونست اون رو پر کنه
یعنی بااینکه تو انواده خودم و حتی ل فامیل من از خیلی جهات ب موفقیت های بسیاری رسیده بودم باز هم احساس شادی حقیقی نداشتم. و اینها باعث شد ی شب از خدا بخوام که من رو با هدف حقیقی افرینش اشن کنه و همون سوال شد نقطعه عطفم.
فردای همون شب من وارد سایت شدم و در چند لحظه دوره راهنمایی عملی و هدف گزاری رو تهیه کردم که البته خودش داستانی جدا داره که شاید بعدا بهش پرداختم.
همینطورکه من داشتم با مفاهیم این جهان، هدف افرینش، ماهیت خداوند و توانایی هایی که در همه ما ب ودیعه گذاشته شده اشنا میشد، به همون نسبت این خلا داشت پر تر و پرتر می شد و خوشحالی و ارامشم افزایش پیدا می کرد
دیگه نگران نبودم. انگار تمام رحمت خداوند در من متبلور شده بود و من در اغوش خداوند بودم.
خوب یادم میاد اوایل که تمرین ها گفته میشد چون ذهن من پر ار نجوب های شیطانی بود، نجوی هایی که حد توانایی هام رو محدود کرده بود و همش میکفت تو نمیتونی و هر کاریم کنی باز چیزی نیستی. با شک بهشون نگاه میکردم اما همونجوری هم نوشت. صحبت کردن و تصور کردن ها رو انجام میدادم.
و وقتی تونستم اولین خواستم رو بسازم که تقریبا عین خواستم بود، سنگینی معادله بالا به سمت راست کشیده شد.
یعنی اولین جرقه ایمان به ماهیت خدا، قوانین بدون تغییر و توانایی هام زده شد.
تو چند ماه منتهی ب عید خیلی اتفاقت عالی رو برای خودم رقم زدم و باورهایی قدرتمند کننده ای رو درخودم ب واسطه عمل کردن به الهامات و ایمان اوردن به توانایی های که خداوند در اختیارم گذاشته و اینکه خداوند از من حمایت میکنه و تصمیمی در مورد اونها نمیگیره و فقط و فقط به خواستم جواب مثبت میده،ایجاد کردم.
برای مثال میتونم بگم من امتحانات ترم 1 دکتری رو (با توجه به باور به توانایی هام و داشتن الگویی از خودم ک تونسته بودم با چند هفته خوندن رتبه 2 دکتری بشم و یاداوری تمام موفقیت های درسیم که تو 99 درصد موارد نتایج عالی رو در بر داشت)، با ی ساعت خوندن گذروندم و بهترین نتیجه رو گرفتم که بعدها در ترم دوم و حتی ازمون جامع کتبی و مصاحبش همین الگو تکرار شد و من درشونم موفق شدم.
این نتیج باعث شد ضلع سوم معادله بالا که ترس بود هی کم رنگ و کم رنگ تر بشه و جاش رو به الــــــــــــــــــگو بده. الگویی که از عمل کردن و ایمان داشتت در من متولد شده بود
یعنی من در مورد خواسته های بعدیم همش به خودم رجوع می کردم و میکفتم همون خدا و قوانینی ک باعث شد من براحتی به فلان خواستم برسم، همون خدا و قوانین بهم کمک میکنه که من باز هم ب راحتی ب خواسته جدیدم برسم. و با هربار نتیجه گرفتن هی داشتم بزرگ و بزرگتر میشدم و اون خلاء داشت با ایمان و نتایجی که میگرفتم و با افزایش اعتماد به نفسم پر تر و پرتر میشد و من هربار خوشحال تر میشدم و رسیدن به خواسته های جدید برام بدیهیتر میشد.
،
ان س ضلع باعث شد قدرتمند کننده ترین باوری که الان تو صدر باورهایی که نوشتم قرار داره، در من ایجاد بشه
و اون بار اینه:
*خداوند حامی منه و من رو در تمام لحظات حمایت میکنه
من با این باور تونستم خیلی راحت برم ی خونه ببینم و در موردش با مالک صحبت کنم و تجربه عالی رو برای خودم ایجاد کنم و در واقع بدیهی شدن اینکه من میتونم و این لیاقت رو دارم که ی خونه فوق العاده رو داشته باشم، در خودم ایجاد کنم.
بد از اون با داشتن این الگو تونستم چند روز بعدش برم تو ی نمایشگاه ماشین فوق العاده که توش پر از ماشین های لوکس بود و با مدیرش صحبت کنم.
در واقع با این لوری که در خودم ایجاد کردم تونستم ی ضلع جدید رو به معادله بالا اضافه کنم.
بدیهی بودن رسیدن به خواسته
و دلیلشم که کاملا واضح. قوانین ثابت الهیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
پس اگر بخوام الگوی خودم رو براتون بگم ک چ زمانی ب خواستم میرسم میتونم بگم زمانیکه این اضلاع مربع الگوم رو در مورد خواستم و الهام دریافتیم بخوبی اجرا میکنم
ایجاد خواسته و الهام دریافتی
ایـــــــــــــــــــمان عمــــــــــــــــــــــــــل الـــــــــــــــــــــــــــگو بدیـــــــــــــــــــــهی بودن
من با ایمان به الهامی که بهم میشه عمل میکنم و با توجه به الگو و مثال هایی که در مورد رسیدن ب خواستهایی که قبلا برام دستیافتنی نبود ولی براحتی بهش رسیدم این بدیهی بودن رسیدن به خواسته هام رو (با در نظر گرفتن قوانین ثابت الهی) به خودم یادآوری میکنم. و بعدش بدون ترس میرم به اون الهام عمل میکنم و میدونم حتی اگر نتیجه دلخواهمم نداشته باشه اما باور دارم که بهترین نتیجه رو برام ب ارمغان داره. چون میدونم اقدام کردن بهتر از بودن در برزخ عم نکردنه و میدونم این اقدامن رو بزرگتر میکنه و عضله تصمیم گیریم رو قوی تر میکنه.
اگر بخوام ی نکته اساسی رو در مورد ایمان، عمل و ترس براتون بگم. باید این مثال رو بزنم
وقتی شما ی خواسته ای دارید ی دیوار نامرئی بین شما و خواستتون ایجاد میشه که اسمش ترسه. شما این دیوار رو حس میکنید که ی فاصله ای بین شما و خواستتون ایجاد کرده. اما اگر با ایمان ب سمت خواستتون حرکت کنید میبینید که جنس این دیوار اصلا اونقدرها هم که فکر می کردید سخت نیست و براحتی میتونید ازش بگذرید و با هربار عبور از این دیوار و رسیدن ب خواستتون، کم کم دیگه اون دیوار از بین میره و فقط شما حرکت میکنید و این خواسته ها هستن که خود به خود براتون رخ میده.
حالا دیگه این باید هنر من و شما باشه که با توجه ب روشی که داریم این سیکل رو در مورد سلامتی، ارامش، ازادی، ثروت و هر چیز دیگه اجرا کنیم.
در پناه خداوند شاد، سالم، موفق، ثروتمند و سلامت در دنیا و اخرت باشید
سلام دوست عزیز بسیار عالی بود
موفق باشی
?????????????
سلام به استاد عباس منش عزیز و تمامی دوستان و همفرکانسی های گلم
مدت یک سال هست که با استاد آشنا هستم و همونجوری که از ایشون یاد گرفتم همیشه استاد رو دستی از دستان خدا میدونم که تو زندگی ام وارد شده و واقعا سپاس گزار خداوند هستم به خاطر اینکه مارو هدایت میکنه.
قبل از اینکه بخوام به سوال مسابقه جواب بدم دوست دارم خودم رو کمی معرفی کنم
من 21 سالمه دانشجو هستم و الآنم شنبه امتحان ژنتیک داریم که واویلاس. تو این یک سال اتفاقات و تغییرات عجیب و غریب و عالی رو تجربه کردم و واقعا نگاهم نسبت به سال قبل تغییر کرده من تا اینکه با استاد آشنا بشم ،واقعا تکاملمو از این نظر طی کردم و بنظر من اینجا گروه تحقیقاتی عباس منش و ما و آموزه های استاد بالاترین فرکانس هست و تو هیچ جای دیگه اینجوری نیست و یک سر و گردن از تمامی جاهای دیگه بالاتریم. خود قضیه آشنایی من با استاد هم بسیار جالبه که ایشالا مجالش باشه یه جای دیگه تعریف میکنم.
بودن همه ی ما اینجا دلیل و انگیزه ی خاص خودمونو داره یکی بخاطر ثروت و پول یکی بخاطر سلامتی ،روابط ،موفقیت خاصی،خوشبختی ،آرامش ،معنویت ،آگاهی،ایمان
من که دلیل اومدنم اینجا حالا زیاد ب چشم نمیاد و شاید هرگز فکر نمیکردم که یک روز دنبال مسایلی مثل ایمان و باور و اعتماد به خدا و ربوبیتش و قرآن بیفتم. من شروع اینکه دنبال موفقیت و تغییر زندگی ام افتادم از بچگی ام شروع شد، از همون بچگی جوری شد که من خودم رو پای خودم بایستم و رو هیچکس حتی پدر و مادرم حساب نکنم ،حتی تو همون بچگی .حتی تا همین چند وقت پیش میگفتم ک باید بجنگم و حقمو بگیرم اما الان این طور نیست و میخوام زندگی کنم .
خونه ی ما خونه ی گرم و صمیمی و آرومی نبود و تا قبل از اینکه به طور کامل پدر و مادرم و ببخشم و شکایت رو بزارم کنار همیشه تو درونم ازشون نفرت داشتم اما الان خدارو شکر عاشقشونم و خدارو به خاطر حضورشون سپاس میگم .پدر من دستاش پینه بسته موهاش سپید شده کاری ندارم ک چ باورهایی داره ،کار دارم که بهترینش رو ارایه داده و ازش ممنونم خدایا شکرت ،و جالبه از وقتی رو تغییر خودم تمرکز کردم اونا رفتارشون کاملا تغییر کرده و خدارو شکر ما خیلی خوشحال هستیم ،من بچه ی روستا هستم و پدرم کشاورزه دلیل اصلی ک با این گروه آشنا شدم وضعیت مالی پدرم نیست بلکه بخاطر روابطم و عزت نفس بود من بعد از اینکه مسایل اجتماعی از نون شب برام واجب تر شد یعنی سن نوجوانی ب فکر این افتادم که راهی پیدا کنم تا روابطم رو بهتر کنم و خلاصه بگم و طولانی نشه من همیشه تو دوست شدن و صمیمی شدن و اعتماد به دیگران مشکل داشتم و همیشه حرف پدرم ک میگفت مواظب باش سرت کلاه نزارن یا زرنگ باش یا ب مدیرا و مسوولین مدرسه احترام بزار بدرد میخورن.
یادمه تا کنکور تمام تمرکزم رو درس بود و اوقاتی هم افسرده و تنها بودم .وقتی کسایی که روابط خوبی داشتن رو میدیدم تعجب میکردم آخه اینا هیچ کار خاصی انجام نمیدادن هیچ تکنیکی نداشتن و شاید از من زشت تر بی وفاترم بودن اما نمیدونم چجوری اینقدر ساده دوست میشن .
از شروع دانشگاه من افتادم دنبال خواندن کتاب های هوش هیجانی عزت نفس انرژی مثبت و از اینا و مدام از این سایت به اون سایت میرفتم ورزش میکردم مراقبه و …اما هنوزم روابط دلخواهم رو نداشتم نمیدونم انواع تکنیک هارو بکار میگرفتم اما نمیشد البته تأثیرات خوبی داشت و مفید بود اما کامل نبود و من هنوز سوال داشتم واقعا جواب تو چی بود؟
من احساس میکنم در درون من چیزی هست که همیشه من رو ب سمت بهترین ها و بهتر شدن سوق میده و احساس میکنم یک بزرگی در درون من هست و شاید دلیل اینکه تا اینجا اومدم هم همین باشه من همیشه برای خودم بهترین هارو در نظر میگیرم و یجورایی کمال گرا هستم .
خلاصه اون دوران هم تجربیات جالب خودشو داشت ساعت 5 صبح بلند میشدم نماز میخوندم ورزش مراقبه کتاب و کار و… اما جوابگو نبود یکپارچه نبودم.
حدود 6_7 ماه گذشت و من لیست کانال های تلگرامم سرچام و کتابام همه موفقیتی بودن بالاخره متوقف شدم و گفتم من اینو نمیخوام . بعد از آشنایی با استادم ب فایل ها گوش میدادم اما نمیشنیدم.و کم کم بعد ی مدتی داشت ی سری اتفاقات میوفتاد .از وقتی با استاد عباس منش و مفهوم فرکانس و باور و کانون توجه و کنترل ورودی ها و احساسات آشنا شدم و البته از همه مهم تر با خدا آشنا شدم (در حد خودم) و ایمان و باورم بهش بیشتر شده و باور به ربوبیتش قوی تر شده واقعا شرایط تغییر کرده و شاید باور نکنه هرکسی، اما جواب تمام مسائل من در مورد روابطم باور به ربوبیت خداونده من تکنیک ها کتاب ها و موارد مهمی رو دنبال میکردم اما جواب سوال من اینجا بود از وقتی دارم رو باور به ربوبیت الله کار میکنم و اینکه تنها منبع قدرت خداونده بدون هیچ کار خاصی ادای خاصی روش خاصی روابط عالی دارم خدارو شکر از همه جا لطف دریافت میکنم و اعتماد به نفس دارم و نگران تایید دیگران نیستم ،واقعا خدارو شکر میکنم
من تو این جریانی که اینجا راه افتاده یک حرکت جدید میبینم یک تکامل یک اتفاق بزرگ، مطمئنم در آینده شرایط ما و کشورمون و جهانمون بسیار متفاوته من تو این نوع گسترش جهان ظهور مهدی رو میبینم ان شاالله .
یک چیز دیگه منی ک بزرگترین ترسم ترس از ارتفاعه و از رفتن رو پشت بوم خونه میترسیدم و همیشه صد تا قل هو الله میخوندم کاری کردم که همیشه هروقت به کوه های روبه روی خونمون نگاه میکنم قدرت ایمان شجاعت باور و اعتماد به نفسمو به رخشون میکشم و این تنها ترسی نبود ک غلبه کردم ،قضیه برمیگرده به زمانی که میخواستم رسالتمو بفهمم که داستان فوق العاده ای داره.
بسیار تشکر میکنم که مطلب من رو خوندین واقعا خوشحال شدم که نوشتم .واقعا باعث افتخارمه که اینجا کنار افرادی مثل شما و استاد هستم ،در مورد ثروت هم با اینکه تمرکزی نداشتم اما درآمدم بیشتر شده و خلق و خوی ثروتمندانه تری دارم نسبت به قبل همینطور دوستان ثروتمند تری
تو این مسیر گاهی شک کردم ترسیدم ناامید شدم افسرده شدم و شکست خوردم گاهی هم به همه چیز فش دادم والانم خودمو مصون نمیدونم و امیدوارم خدا ببخشه و هدایت کنه ما رو،
یک چیز دیگه تا الان موفق ب تهیه دوره ها نشدم و فقط از فایل های رایگان استفاده کردم و از این بابت خیلی از استاد تشکر میکنم و خیلی دوست دارم در آیندهی نزدیک دوره ها رو تهیه کنم ان شاالله
اما جواب سوال :
بنظر من قبل از اینکه خواسته باشیم به یک کار یا عمل خارجی بپردازیم باید به مسیله در درون توجه شود یعنی اینکه مگر میشود کسی باور داشته باشد که شرایط بد و بد تر میشود و خود را مثبت اندیش ببیند یا مگر میشود به خدا اعتماد و ایمان نداشته باشد و در دل سختی و مصیبت خودش را جمع و جور کند و به وجوه مثبت بنگرد بنظر من ابتدا باید ایمان و باور درستی را در خود قرار دهیم که میگوید همه چیز روبه راه میشود و هر چیزی در جهت رشد ماست و خداوند حافظ و ناظر است و خداوند حمایت میکند هدایت میکند یاری و نصرت میکند و تمام قدرت ازان اوست و بر هر کاری تواناست
من که اینطور در شرایط سخت به آرامش میرسم
مگر میشود در درون به خواسته ات بچسبی و احساس خوبی داشته باشی مگر میشود که رها نکنی و بدست بیاوری ،مگر میشود در تماس با ورودی درست نباشی و آرام باشی پس باید دنبال زیبایی ها بگردی خود را غرق در زیبایی ها کنی ولذت ببری
من در گام بعدی سپاس گزاری به خاطر داشته ها رو پیشنهاد میکنم و تمرکز روی داشته ها
و در گام بعد و در حیطه عمل چرا نرفت ب دل طبیعت و لذت برد چرا یک فنجان قهوه باحال با دوستان نخورد چرا یک آهنگ باحال پلی نکرد و چرا با بچه ی همسایه بازی نکرد و چرا بازی کودکان را تماشا نکرد و چرا به پیاده روی نرفت و چرا ب سفر نرفت و چرا ب پارک نرفت،چرا pes2018 بازی نکنیم و چرا با دوستان نخندیدن ،و کلی از این چراها و چرا لذت نبرد…
با تشکر??????
عال بود جناب آقای تابان آرزوی موفقیتهای هر چه بیشتر را برایتان دارم.
تشکر خانم رفیع همچنین برای شما آرزوی موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت را دارم
بسیار عالی آقای تابان برایتان آرزوی فراوانی بیشتر و بیشتر میکنم .فراوانی از جنس مثبت شاد و تندرست باشید.
تشکر و سپاس فراوان همچنین برای شما هم آرزوی سعادت و خوشبختی دارم
بسیار عالی آقای تابان برایتان آرزوی فراوانی بیشتر و بیشتر میکنم .فراوانی از جنس مثبت شاد و تندرست باشید.
سلام دوست عزیز
افرین به شما که بر ترس از ارتفاع غلبه کردین
و دیدگاه شما بسیار زیبا بود
تشکر سعید جان لطف دارید
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانی که تک تکشون رو از صمیم قلب دوست دارم
چقدر خوشحالم که استاد دوباره سوالی رو مطرح کردند و باعث شدن تا همگیمون در کلاس درس ایشون حاضر بشیم و نظراتمون رو با هم به اشتراک بگذاریم و فضایی عالی فراهم باشه تا بیاموزیم و عمل کنیم و رشد کنیم. استاد از شما بینهایت سپاسگزارم که چنین امکانی رو واسمون فراهم کردید تا به احساس خوب برسیم خدا شاهده هر وقت که میام تا کامنتی بگذارم یا کامنت دوست عزیزی رو مطالعه کنم اشک شوق در چشمانم حلقه میزنه و چقدر از نتیجه گرفتن بچه ها خوشحال میشم و انگیزه میگیرم و بخودم بارها و بارها میگم ببین این دوستمون هم نتیجه گرفت پس قانون داره جواب میده و چقدر ایمانم رو با اینکار تقویت میکنم و به همه دوستانم البته توصیه میکنم از نظرات ارزشمند همه بچه ها که بنظر من عین یک گنج میمونه استفاده کنن خصوصا نظراتی که در پایین صفحات مربوط به هر محصول از استاد نوشته شده باور نمیکنید که خود من چه ایده هایی از این نظرات گرفتم تا بحال
و اما پاسخ به سوال استاد
خود من کاری که برای کنترل ورودیام انجام میدم اینه
1- از خواب که بلند میشم از همون ابتدای صبح سعی میکنم تا فرکانس هامو هماهنگ کنم با سپاسگزاری اینکارو خیلی خوب انجام میدم و سعی میکنم به نکات مثبتی که در دور و برم میبینم توجه کنم مثل بالش نرمی که تا صبح سرم رو بر روش گذاشتم و تشکی که بسیار نرم و راحته مثل خونه ای که در اون هستم و بهم احساس امنیت و آرامش میده ، لیوان شیر گرمی که صبح ها مینوشم ، آب گرمی که فراهم شده تا استحمام کنم و حس خوبی بهم میده و…. تمام موارد رو به زبون میارم و جالبه که هر روز بر تعدادشون اضافه میشه و وقت کم میارم واسه سپاسگزاریم :)
2- قبل از اینکه از خونه خارج بشم یکسری عبارات تاکیدی مثبت رو با خودم تکرار میکنم مثل این عبارت که : امروز روز فوق العاده ای رو پشت سر میگذارم ، تمام کائنات امروز دست بدست هم میدن تا من رو به هدفهام برسونن ، من همواره در زمان درست و مکان درست هستم و… یه نکته جالب رو دوست درم اینجا بهتون بگم دوستان که از وقتی من این عبارت آخر رو خصوصا با خودم زیاد تکرارش کردم اتفاق جالبی برام میوفته بطرز جالبی هیچ وقت زمان زیادی برای سوار شدن به تاکسی معطل نمیشم و انگار تمام ماشینها منتظرن تا منو سوار کنن و همینطور بارها این اتفاق افتاده که سوار تاکسی شدم خصوصا شبها که راننده بهم گفته من مسیرم همین بوده و از من وجهی در قبالش دریافت نکرده جالبه اینقدر این اتفاق واسم رخ داده که دیگه باورش کردم و اغلب مواقع واسم رخ میده.
وقتی تو مسیر رسیدن به محل کارم هستم و سوار تاکسی میشم و خب زمانی نسبتا مناسب رو در اختیار دارم معمولا یا به فایلهای استاد گوش میکنم یا کتاب های صوتی خوب و یا موزیکهای انگیزه بخش و تو ذهنم از راننده ای که صبح زود بیدار شده تا منو به محل کارم برسونه تشکر میکنم ، به نکات مثبت مسافرایی که در کنارم نشستن توجه میکنم و توی ذهنم تحسینشون میکنم مثلا اگر خانمی رو میبینم که روسری زیبایی روی سرشون دارن به خودم میگم چه خانم خوش سلیقه ای یا اگر کفش زیبایی رو میبینم اون فرد رو بابت سلیقش تحسین میکنم و تو ذهنم بهش تبریک میگم و…..
3- در محل کارم با وجود فرکانسهای منفی که دور و برم هست تلاش میکنم تا با پرسیدن سوالات ای مثل : چه چیزی در شغل من قابل ستایشه؟ کدام ویژگی این فرد تحسین برانگیزه ؟ از کدام قسمت از فعالیتهایی که روزانه دارم انجام میدم احساس لذت بیشتری میکنم؟ چطور میشه با شغلی که دارم سود بیشتری به خودم و شرکتم برسونم؟ و… و این سوالات رو بصورت یک فایل درآوردم و هر روز از خودم میپرسم و بهشون پاسخ میدم و هر روز فایلم آپدیت میشه موضوع دیگه استفاده از قدرت کلامه که با خودم در مورد اهداف و آرزوهام صحبت میکنم به این شکل که مثلا میگم بخودم (بصورت نجوا) من دوست دارم یه لپ تاپ داشته باشم ، دوست دارم لپ تاپم خیلی سبک باشه ، قدرت شارژدهیش بالا باشه ، قیمتشم مناسب باشه ، پردازندش فلان باشه و….. و مثلا دوست دارم تا 2 ماه آینده بدستم برسه. بقول استاد سعی میکنم تا با خودم در مورد اونچه که دلم میخواد تو زندگیم اتفاق بیوفته حرف بزنم. و باورتون نمیشه دوستان از وقتی دارم اینکارها رو انجام میدم بطرز جالبی همکارانی که همش منو سنگ صبور خودشون میدونستن و بدبختیای زندگیشون رو با من در میون میگذاشتن دیگه با من حرفم نمیزنن با وجود اینکه میزهای کارمون فقط نیم متر از هم فاصله داره. و از وقتی این اتفاق افتاده ایمانم به خدا و قوانینی که بهمین سادگی دارن جواب میدن هزار برابر شده خدایا شکرت استاد سپاسگزارم ازتون. مورد دیگه ای که دوست دارم باهاتون به اشتراک بگذارم اینه که یسری کارا رو هم باید آگاهانه انجام داد یعنی مثلا اگر دیدی تو محل کارت افرادی دارن راجع به موضوعاتی حرف میزنن که جزو ناخواسته هاتونه وارد این فضا ها نشید و خودتون رو دور نگه دارید و اگر هم امکانش نیست خب میتونید با پرسیدن سوالات حافظه ای که استاد آموزش دادن تمرکز طرف رو بدست بگیرید و فضای بحث رو عوض کنید که خودم بارها از این تکنیک استفاده کردم و نتایج جالبش رو دیدم. موضوع دیگه ای که دوست دارم باهاتون در میون بزارم اینه که ممکنه به عناوین مختلف در محل کارمون اتفاقاتی بین ما و همکارانمون رخ بده که منجر به بحث هم شاید بشه اتفاقی که تو این شرایط واسه خود من بارها میوفتاد و بلطف خدا تونستم کنترلش کنم این بود که بعد از دور شدن از اون فرد یا محیطی که بهم احساس بدی داده بود باز هم نجواهای شیطانی منو رها نمیکردن و تا مدتها بعد از اون اتفاق ذهنم درگیرش بود اما بکمک استاد یاد گرفتم که اگر چنین موضوعاتی واسم رخ داد بیام و یه جا آروم بشینم چند تا نفس عمیق بکشم و به خودم این عبارتو بگم : با هر نفس آرامشم بیشتر و بیشتر میشود ، من آرام و آسوده ام و تحت هر شرایطی آرامشمو حفظ میکنم و….بعدش از خودتون این سوالاتو بپرسین : آیا این موضوع 5 سال دیگه اهمیتی داره؟ چه درسی این اتفاق برایم داشت؟ چه نکاتی در آن فرد بود که میپسندم؟ و …
4- وقتی از محل کارم به منزل بر میگردم توی ذهنم سعی میکنم به اتفاقات خوبی که در منزل قراره بشنوم یا چیزهای خوبی که قراره ببینم تمرکز کنم اینکارو با صحبت کردن با خودم انجام میدم مثلا : به خودم میگم وقتی برم خونه مادرم فلان غذا رو که خیلی دوست دارم آماده کرده ، یا فلان شخصی که دوست دارم ببینمش اومده خونمون ، یا این خبر خوب رو از برادرم که سربازه میشنوم و…. همینطور تو مسیر محل کارم تا خونه مدام به خودم ویژگیهای مثبت پدر و مادرم رو یادآوری میکنم. و در ذهن خودم تحسینشون میکنم. شاید باور نکنید از زمان انجام اینکار رفتارهایی رو از والدینم دیدم که واقعا برای خودمم یه جورایی غیر انتظار بودن و البته ایمانم رو به قوانین بسیار بیشتر کردن. همینطور در خونه تلویزیون رو بیش از یکساله که کلا از زندگیم حذف کردم هرچند که قبلا هم توجه چندانی بهش نمیکردم و به همه دوستان توصیه میکنم. جایگزین تلویزیون برای من آرشیوی از فایلهای استاد بهمراه کلیپهای انگیزشی و موزیکهای الهام بخش شده که همیشه و همه جا همراهمه و حتی رو گوشیمم دارمشون و هر وقت فرصتی دست بده ازشون استفاده میکنم . تو مسیری که دارم برمیگردم خونه مدام با خودم نکات مثبت والدینم رو تکرار میکنم و همینطور اتفاقاتی رو که دوست دارم رخ بده حتی چیزای خیلی ساده مثه اینکه مادرم فلان غذا رو حتما برام درست کرده و در ذهنم ازش تشکر میکنم با احساس بسیار خوب ، یا فلان مهمون رو که دوست دارم ببینمش الان اومده خونمون ، یا فلان خبر خوب رو از برادرم دریافت میکنم که سربازی رفته و….که همه این اتفاقا بارها و بارها واسم رخ میدن. یه کار دیگه ای که انجام دادم این بود که در واقع اومدم نظرات و تجربه های بسیار ارزشمند دوستانم رو در صفحه محصولات استاد انتخاب کردم و بصورت یه فایل درآوردم بعد این فایلو بصورت گلچینی از داستانهای موفقیت زندگی افراد با صدای خودم بصورت صوتی درست کردم. و هر بار ازش استفاده میکنم کلی احساس خوب بهم دست میده و انگیزه میگیرم و بخودم میگم ببین این بچه ها همه نتیجه گرفتن و ایمانمو خیلی به قوانین زیاد میکنه.
نتیجه گیری: فکر میکنم که بهترین راه برای کنترل ورودیهای ذهنمون بترتیب این موارد باشن
1- عدم قرار گرفتن در معرض امواج و فرکانسهای منفی و ناخواسته
2- اعراض کردن و روی برگرداندن از موارد ناخواسته به شیوه های مختلف مثل سوال حافظه ای یا ترک محیط
3- توجه به خواسته ها و اونچه دوست داریم در زندگیمون اتفاق ببیوفته بصورت آگاهانه با صحبت کردن ، دیدن ، شنیدن ،تجسم و.. اون چه که به ما احساس بهتری میده
در پایان از همه دوستانی که حوصله کردن و با اشتیاق نظرم رو خوندن بینهایت سپاسگزارم
علیرضای عزیز سلام
شما هم مثل همه دوستان به شکر گذاری اشاره کردید
افرین به شما
موفق باشید
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم
سلام به خانم شایسته مهربون
سلام به همه دوستان همفرکانسم
من از روز شمار زندگی من روز 61 هدایت شدم به این فایل تا جواب این سوال را بدهم و چیزی را میگویم که خود دارم انجام میدم
واین را من به عنوان آموزش میبینم و دوست دارم عاشقانه جواب بدهم وخودم را محک بزنم.
سوال؛
تجربه شما برای کنترل ورودیهای ذهن چیست
و چه راهکاری برای تمرکز بهتر و بیشتر بر نکات اطرافت داری به گونه ای که به مدت زمان بیشتری در احساس خوب بمانی کمتر نگران شده با بترسی یا حتی بتوانی نکات مثبت را از دل هر وضعیت به ظاهر نادلخواه نیز شناسایی وبر آن متمرکز شوی؟
اولین پاسخ من برای این جواب آن هم قبل از اینکه وارد سایت بشم یا اصلا استاد عزیزم رو حتی برا یک بار حرفی یا کلامی ازش شنیده باشم که بخوام وارد سایت بشم همین تمرکز
بر ورودیهای ذهنم بوده یعنی من تو طرز آشنایی ام با سایت هم نوشتم من زمانی با استاد آشنا شدم که تونستم دهنمو کنترل کنم وبا حذف هر آنچه که حال منو خراب میکرد و حذف تمام سایتهای سیاسی و گوش نکردن به اخبار و در جمع مباحثی سیاسی وارد نشدن و کتاب خوندن تو حوضه موفقیت از خانم راندابرن و خانم دبی فورد که چقدر تو همون روزهای اول حالمو خوب کرد
من کتاب راز و بالای هشت بار خوندم چند بار فیلمشو نگاه کردم و کلا از افکار قبلیم دور شدم تا خداوند منو هدایت کرد به سایت استاد عباس منش من این کارو انجام دادم که الان اینجا هستم و قسم میخورم تو این537 روزی که تو سایت هستم هر آنچه که تو زندگیم وارد شده از همه لحاظ به صورت کاملا آسان و بدون اینکه نگران چیزی باشم برام جور شده و خیلی راحت کاملا به صورت طبیعی و بدیهی. وارد زندگیم شده
من تا اونجا که تونستم قانون 51% تو زندگیم رعایت کردم
یعنی من سعی کردم در طول روز حالمو به بیش از 51% حال خوب نگه دارم
اول صبح که انسان از خواب بیدار میشه حالش تو حالت متوازن هست و وقتی که صبح شروع میکنی با شکر گزاری و توجه به نکات مثبت زندگیت حال خودتو خوب میکنی و این حال خوب و تا شب سعی میکنیم که نگه داریم و اون روزت برات خوب ساخته میشه مثلا من از ماشین مگان خیلی خوشم میاد و چون یک زمانی دوست داشتم که داشته باشم و الان هم دوست دارم این ماشینو برا خودم نشونه گذاشتم و دقت کردم هر وقت ذهنم در گیر چیزی بوده یا تو جاده خاکی بودم این ماشین از جلو چشمم رد شده من با دیدنش شروع میکنم به شکر گزاری و تحسین میکنم اون کسی رو که سوارش هست و با این کار از جاده خاکی بر میگردم تو مسیر درست و حالمو خوب نگه میدارم
و از وقتی هم که با استاد عزیزتر از جانم آشنا شدم که دیگه با آگاهی تو این مسیر یعنی کنترل ورودیهای ذهنم هستم و توجه به نکات مثبت هم اکثراً من با دیدن سریال سفر به دور آمریکا حالمو خوب نگه میدارم من سمت خودمو انجام میدم و انتظار ندارم که یک شبه به همه چیز برسم یاد گرفتم که همه چیز دوره تکامل داره و منم مستثنا نیستم و هرچقدر بیشتر رو خودم و فرکانسم کار کنمو به جهان فرکانس خوب ارسال کنم به همون اندازه نتیجشو میبینم
انصافا زندگیم از زمان آشناییم با استاد خیلی فرق کرده
آروم شدم احساس خوبی دارم دیگه عجله ای در کار نیست خواب آررروووومممی دارم با خانوادم خیلی خوب برخورد میکنم برا هر چیزی از کوره در نمیرم میخندم شاد هستم عاشق خودم هستم هر روز خودمو تحسین میکنم و به خودم افتخار میکنم و میگم تو الان که اینجا هستی خودت خواستی و خداوند هدایتت کرد به جایی که باید باشی و خدارو جور دیگه ای تو زندگیم درک کردم وچقدر از این بابت به احساس آرامش رسیدم دیگه ترس از خداوند ندارم و اینو دونستم که اون بیشتر از من خودمو دوسم داره همین طور که هستم قضاوت نمیکنه همیشه در کنار منه هوامو داره اون بیشتر از من دوست داره که من ثروتمند بشم چون بهش نزدیکتر میشم آخ که چه احساس خوبی کسی که تو این حال هست میدونه من چی میگم چقدر به آرامش رسیدم و چه احساس خوبی دارم و از زندگیم رازی هستم.
توجه به نکات مثبت یعنی تو تو خونت بشینی و یه نگاهی به دورو برت بندازی و ببینی که چه نعمتهایی رو خداوند وارد زندگیت کرده و بابت ش از صمیم قلب از خداوند سپاسگزار باشی چه احساس خوبیه این حس قسم میخورم طول عمرم که نماز خوندم من سر نماز حتی یک بار این حس خوب نداشتم ولی تو شکر گزاریم خیلی برام اتفاق افتاده وقتی تو تو مسیر خدایی باشی دیگه با کسی کاری نداری اصلا دوست نداری که بدونی کی چکار میکنه کی چکار نمیکنه فقط میخوایی خودت باشی و خدای خودت
تو یه اتفاق نادلخواهی هم که برات میوفته میتونی توجه به نکاتی کنی که اون حال بد تورو خوب کنه و زیاد تو حال بد نمونی من این کارو کردم و نتیجشم دیدم
یکی از بستگان ما در حادثه تصادف رانندگی از دنیا رفت سه ماه بود ازدواج کرده بود من وقتی برا تشیع جنازه ایشون رفتم کلا تمرکزم تو نکات مثبت بود و شکر گزاری میکردم خیلی سخت بود ولی من این کارو انجام میدادم مثلا وقتی دیدم کل فامیل تو مراسم بودن از این متحد بودن من چقدر خوشحال شدم از نظمی که اونجا بود چقدر خوشحال شدم از احترامی که خانواده عزادار به دیگران که اونجا اومده بودن چقدر خوشحال شدم و با این توجهات سعی کردم حالمو خوب نگه دارم.
و نتیجه اون تمرکز بر نکات مثبت من این شد که وقتی اومدم مغازم شب داشتم که مغازمو میبستم برم یه خانواده اومد و یه خریدی ازم کرد که اون روز که تعطیل کرده بودم و به پولشو نیاز داشتم ولی به خاطر هم دردی با بستگانم من بی خیال فروش اون روزم شدم رو تو ده دقیقه کل فروش اون روزم و کردم و بیشتر به همین راحتی وقتی تو کار خدایی کنی پاسخ خدایی هم میبینی
استاد عزیزم چیزایی که گفتم من عمل کردم و داره روز به روز بهترم میشه من از روز شمار اومدم به این فایل و کامنتمو گذاشتم یادگار برا خودم که سهمی داشته باشم از این سوال شما که مثل برادر برا من عزیزی عاشقانه دوستون دارم
در پناه الله یکتا شاد باشید و راهی که میروید پر رهرو باد
سلام داش هاشم گل
داداش گلم خیلیییی لذت بردم از کامنتون مثل همیشه زیبا مینویسی زیبا میگی چون زیبا میبینی انشالله همیشه در همین فرکانس زیبایی و زیبایی بیشتر باشی و هممون از نور شما و نور هم برای روشنایی زندگیمون بهره ببریم من الان چند وقته تو مدار توحیدی هستم فقط دارم فایلهای توحیدی و کامتتهاشو میخونم الان تو قسمت سوم هستم نمیدونم چی شد رفتم اون قسمت صفحه های اضافه بازه رو ببندم اصلااااا تو این فایل نبودم نمیدونم دستم کجا رو خورد چی شد یهو اومدم تو این فایل تازه میخواستم گوشیمو بزارم تنه شارژ که این اتفاق افتاد گفتم این پیام خداست پس باید بخونم اومد رو کامنت شما دیگه بالا نرفتم مثل همیشه از اولین کامنت بخونم بیام پایین دیدم کامنت شماست خوندم خیلی بجا بود خیلیییی چیز خوب کد خوب یادگرفتم برام آگاهی عالی داشت خصوصا اون قسمت مراسم ختم و غم و گریه چجوری حالتو خوب نگهداشتی اونجا که میزدی جاده خاکی میگفتی هدفتو میدیدی شکرگزاری میکردی میومدی تو راه اینکه گفتی دیگه واسه هرچی پرخاشگری نمیکنی که بابتش هم تحسینت میکنم هم خیلییییی خداروشکر میکنم که از این حس بددددد رهایی یافتی خداکنه منم رهایی یابم الهی آمین
خلاصه اینکه شروع صبحم با کامنت زیباتون و این پیام زیبای خدا بود اول صبح یه خوبی کردم به بنده خدایی و خدا دوجا بهم پاداششو داد تا خدایی نکرده منتی رو سر بنده اش نباشه .اگه ما بزاریم خدا خوب بلده خدایی کنه دمتگرم داداش خدا خیرت بده همیشه موفق باشی
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وان چه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
گوهری کزصدف کون و مکان بیرون است طلب گمشدگان لب دریا میکرد
بی دلی در همه احوال خدابا اوبود اونمیدیدش واز دور خدایا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند انچه مسیحا میکرد
سلام استاد خوبم و دوستان همدلم خدارو شکر من درکنار شما ودر مسیر درست هستم
?من سالهای زیادی را بدون اعتماد به نفس بزرگ شدم روح من خدایی بود و ذهن من پر از نجواهای شیطانی من با وجود زیبایی ها داشته ها و توانایی های زیادم خودم را نادیده گرفته بودم و هویت و شخصیتم رو از دست داده بودم همیشه دلیل اصلی مشکلاتم رو خانواده م میدونستم وچهره ای اخمو و ناامید و خسته ای داشتم هر چیزی هر کسی میگفت بدون تحقیق قبول میکردم خانواده جامعه دوستان ورسانه ها روی من تاثیر پذیری زیادی داشتند
?من هیچ وقت از خودم راضی نبودم اما وقتی در مسیر استاد و اموزش هاش قرار گرفتم حدود دوسال فقط وفقط با فایل های رایگان شروع کردم دهانم رو بستم و فقط گوش دادم اما از انجایی که باورهای ما به مرور تغییر میکند و عملکرد من نشانه ی باورهای من است من وارد دوگانگی شدم از یکطرف صحبتهای استادوباورهای جدید از طرفی دیگر باورهای کهنه
من به خاطر ترس از دست دادن نداشتن قدرت برای نه گفتن وابسته بودن و شک و تردید و نداشتن ایمان قلبی محتاج توجه بودم به خاطر تمرکز روی اشتباهاتم نبخشیدن خودم مقایسه خودم با دیگران و ماندن در احساس گناه روابط رو تحمل میکردم و ورودیهام کنترل نمیشد
چون اینگونه تفکر کردن ساده تر بودمن بیش از حد به همه چیز عادت کرده بودم و دوست نداشتم از عادتهای فکری ام دل بکنم و تغییر برایم عذاب اور بود حتی فکر خوشبختی برایم رنج اور بود
.?بیشتر از دیگران و اطرافیان به نظر من ذهن من و نجواهای شیطانی من اجازه نمیداد تقوا پیشه کنم و سلف کنترل بشم یعنی کنترل ورودیهام رو در دستم نگیرم .
?من تونستم با اموزش های استاد و به مرور با تغییر باورهام به جهان این اجازه رو بدم که افرادی که با من هم فرکانس نیستند رو ازم دور کنه درحقیقت هر وقت خاستم کاری کنم و اقدامی انجام بدم موفق نشدم و هر موقع زمام امور زندگی ام رو به دست خدا سپردمو متوجه شدم? یدالله فوق ایدیهم هیچ دستی بالاتر از دست خدانیست? اونموقع بود که کنار کشیدم و فقط و فقط در تنهایی لذت بخشم شبانه روز در یک محیط ایزوله در همون شرایط به ظاهر بدی که سالها تحملش میکردم از دل تمام اون باورها و اطرافیان منفی ام خودم رو پیدا کنم و تقوا رو بکار ببرم .حتی یکی از مواردی که خیلی برام نادلخاه بود و منجر به درگیری شد من بلند گفتم خداپشت و پناه منه هرچی تهمت و حرفه بزنید من خدارو دارم نه بحث کردم ونه کاری فقط سکوت کردم و بعدش متوجه شدم و گفتم عجب خوب شد این اتفاق افتاد و خیلی ها با پای خودشون رفتند از زندگیم بیرون خیلی خیریت در اون ماجرا بودخیییلی .
?از انجایی که تمامی اتفاقات زندگی ما به خاطر فرکانسهایی است که ما به جهان هرسال میکنیم و میتوانیم فرکانسهایمان را کنترل کنیم و میتوانیم توجهمون رو به تبع اون احساسات کنترل کنیم .و بزاریم روی چیزهایی که میخاهیم میتوانیم مراقب ورودیهامون به ذهنمون باشیم وقتی قادر به تغییر هستم میتوانم تقوا داشته باشم چون تمام اتفاقات بما قدمت ایدیهم بما کسبت ایدیهم و بما کانو یعملون است
باید به شناختی کامل از قوانین جهان برسیم باید با نحوه ی عملکرد جهان درمورد خودمون و خاسته هامون و روش خلق خاسته هااشنا بشیم
اونوقته که میگیم درجهان هر چیز چیزی جذب کرد سرد سردی را کشید و گرم گرم
قراره فقط من روی خودم کار کنم روی ?قدرت کلامم ?روی سوالاتی که هر روز از خودممیپرسم ?روی چیزهایی که در ذهنم تجسم میکنم و هرروز بهش فکر میکنم ?روی خودباوری ام ?روی باورهام کار کنم ?روی احساس لیاقت وارزشمندی ام? روی فراوانی و ?ایمانم ?
اگر در احساس خوب باشم یعنی درمسیر هستم اگر از همین لحظه سپاسگذار انچه دارم باشم اگر عشق بورزم و شاد باشم .
???سبک زندگی شخصی به شیوه ی خودم و به شیوه ی قانون جذب .خداو جهان این فرصت رو به من داد تا همیشه سپاسگذار باشم ایمانی رو در من ساخت تا بتونم بی نهایت دستان (رب)رو برای تحقق اهدافم وارد زندگی کنم
زندگی به روش خودم نیازمند عزت نفس من بود تا بتونم از بدنه ی نگرانی ها قضاوت ها مقایسه ها ترسها و…که در جامعه به طور معمول هست خودم رو جدا کنم
این شیوه نمیگذارد در دامی بیفتم که به خاسته هام به چشم یک نیاز نگاه کنم و در نتیجه در هر شرایطی در ارامش هستم و در مسیر رسیدن به خاسته هام من به جهان اجازه دادم تا اتفاقات رو به شیوه ی خودش رقم بزنه نه براساس دستورات من باورهای اشتباه من و ترسهام
???درواقع میتونیمبا ایمان و عزت نفسمون مثل حضرت ابراهیم از اتش گلستان بسازیم من این روش رو با کار کردن روی اموزش های استاد مخصوصا قانون افرینش و کتاب رویاهایی که رویا نیستند یاد گرفتم و یک مسیری است که باید همیشه کنترل بشه وهر روز ورودیهام رو مراقبشون باشم .(هماهنگ بودن روح و ذهن .هماهنگ بودن عقل و قلب .هماهنگ بودن خدا با من .و شنیدن و دیدن شواهد و معجزات کوچک و شنیدن صدای خدا .عشق به خود و خدا )امیدوارم با خرید دوره ی عزت نفس بتونم از هر نظر و هر جهت بهتر و بهتر بشم .
بادرود فراوان از همگی شما دست خدایاورتان .(مرضیه شادکام )
دوستان بازهم سلام من وقتی دیدگاههای قشنگتون رو خوندم دوست داشتم یکبار دیگه منم از جزییات زندگیم بنویسم براتون تا شماهم از کارهایی که من برای کنترل ورودیهام انجام میدم مطلع بشید شاید رفتار و اعمال من هم برای شما جالب باشه
خب منم مث همه ی شماها تلویزیون نمیبینم یه مدتی خیلی جاها نرفتم با خیلیا قطع رابطه کردم و حتی خط موبایلم هم عوض کردم اما متوجه شدم بعد از یه مدت اگر من روی خودم کار کنم همه ی اون چیزهایی که من یه روزی ازشون فرار میکردم حالا بازهم هستند اما من تغییر کردم و اونهارو از یه زاویه ی دیگه نگاه میکنم
زاویه ی دیدم قبلا برمبنای منفی نگری و کمبودها و نداشته ها بود من در دوران مدرسه خیلی از همه لحاظی ضعیف بودم ولی الان دخترم وقتی میره مدرسه معلمشون بهم پیام میده قدر دخترت رو بدون براش سرمایه بزار اون خیلی با استعداده بهش یاد دادم ارزوهاش رو بنویسه دفتر شکر گذاری داره اون میدونه دراینده میخاد چکاره بشه اهدافش مشخصه نفر اول تو تحقیقاش میشه امتیازایی که میگیره از همه بیشتره توواخلاق و رفتار نفر اوله تو تمیزی و نظافت نفر اوله تو درس نفر اوله توی کاردستی ها و غذاهایی که براش میزارم نفر اوله باور کنید اینا رو میاد برام میگه یا بهش تشویقی میدن و میگن از مادرت تشکر کن اینا همه شواهده و میشه کلی براش ذوق کرد خابهایی که من میبینم اتفاقها و کسانی که تو روز میبینم همه و همه شواهدی هست که بهم میگه تو در مسیر درست هستی و داری راهت رو درست میری
وقتی میرم خونه ی مادرم خاهرام هیچ ایرادی دیگه ای که از ما نمیتونن بگیرن بعد از کلی فکر کردن دیشب خاهرم گفت چرا کش مو دخترت یکیش سبزه یکیش آبی ???????ازبس خنده م گرفته بود گفتم من اگه اعتماد به نفسم و عزت نفسم ضعیف باشه از همین یه جمله هم میتونه حالم بد بشه و درواقع رفتار من نشون دهنده ی باورهام هستند
دوستان زندگی من داره اروم اروم تغییر میکنه دوستام هستند خانواده م هست همسایه ها خونه محله شهر همونه اما من تغییر کردم ظرف دوهفته رها کردن و نچسبیدن به خاسته م حتی نچسبیدن به عبارتهای تاکیدیم وارزوهام و لذت بردن از همین زندگی اکنونم مشتری اومد خونه ی مارو خرید به حدی این پول برکت کرد ما تمام بدهی هامون رو دادیم شغل دوم خرید زمین با بهترین امکانات و سود روحیه عالی همه چیز عالی شد وما میتونیم با پولمون کار کنیم بهترین خونه بریم واقعا خود به خود همه چیز با تغییر ما داره عالی میشه و من در بهترین موقعیتها قرار میگیرم من دنیا رو از زاویه ی دیگه ای میبینم و از همون زاویه هم جذب میکنم من بخشیدم کسایی رو که نیازمند دعا و بخشش من هستند من قانون رو سخت نگرفتم من کار خاصی نکردم من برای ساعتهام برنامه ریزی نمیکنم من راحت و اسون گرفتم همه چیز رو حتی اموزش های استاد و تمریناتش رو چون یه روزی به زور بهم میگفتند نماز بخون روزه بگیر و من با اجبار و زور و برنامه ریزی مشکل دارم ولی همین روالی که الان دارم بهترین کاره حتی از تغییر هم لذت میبرم من هر موقع احساس نیاز بکنم میرم سراغ نوشتن و خوندن من همیشه و هر لحظه خودم رو دارم با کارها و رفتارم مورد ازمون و خطا قرار میدم من فرصت اشتباه رو به خودم میدم من هر موقع اشتباه میکنم ازاون درس بزرگی میگیرم.احترام گذاشتن رو یاد گرفتم شاد بودن رو عشق رو اینکه میتونم مث استاد شوخ طبع باشم اما حریم خودم رو حفظ کنم حتی استاد هم وقتی صحبت میکنن اون کلیپ بود که از جنگهای پی در پی افغانستان و کشت و کشتارشون بود اون رو توصیح میداد متوجه شدم میشه همین هارو هم دید ولی اگه فرکانست وباورهات و زاویه دیدت مثبت باشه به این اتفاقها میخندی و نکته ی مثبتش رو برداشت میکنی
دوستان همه چیز به خودمون بستگی داره ما اگه باورهامون رو درست کنیم بعد از یه مدت همه چیز بر وفق مرادمونمیشه و از همه چیز اروم میگذریم وقتی به روش خودمون زندگی کنیم وقتی عاشق خدا خود و بندگانش باشم وقتی خدارو سخت نگیریم و راحت باشیم با خودمون میتونیم ایمان تقوا وامید رو تجربه کنیم ورودیها کنترل میشن اگه من همیشه درحال ساختن باورهای جدید باشم
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید ???
سلام،چه جذاب و لذت بخش بود برام.
موفق باشین
ممنون عزیزم
لطف داری
شادو پیروز باشی.???
سلام عالی بود ?
درپناه الله یکتا شاد باشید
با سلام و احترام خدمت استاد گرامی و همه همراهان گروه تحقیقاتی عباس منش
من اولین باره که میخوام نظر بزارم آخه فکر میکنم راهکارهای که من برای کنترل ذهنم استفاده کردم جالبه
من بعد یک مدت که با استاد همراه شدم و از نظراتشون استفاده کردم متوجه شدم که ناخودآگاه من با کوچکترین ناراحتی و مشکل با تمام قوا روی اون مشکل متمرکز میشه و به بهانه حل مشکل مدتها درون اون حال بد باقی میمونه تا اون مشکل رو جزئی از خودش کنه ,شاید بهتره بگم فکر میکنم از مشکل داشتن لذت میبرد .پس اولین کاری که کردم تمرکز روی این موضوع بود که باید خیلی زود مشکل رو واسه خودم تموم کنم پس تصمیم گرفتم اول زمانی که به مشکل اختصاص میدم رو هر دفعه پایین تر بیارم تا به حداقل خودش برسه .یادمه اولا میگفتم خدایا مشکلم رو میسپارم به تو تا حلش کنی چون استاد میگن یک مقدار از کارهاتون رو به خدا بسپارین و اگر به طور کل با اون کاری نداشته باشین خدا جوری کارها تون رو حل و فصل میکنه که باوررش هم سخته منم یک مدت اینجوری کار کردم و اتفاقات جالبی هم افتاد که بیانش زمان میبره ولی جای شکر بسیار داره وشاید من که قبلا حتی تا یک هفته درگیر یک موضوع کوچکی که من مشکل مینامیدم میشدم , اون موقع در طی حداکثر نیم ساعت تموم میشد , هی شیطون یادآوری میکرد که باید بهش فکر کنی ولی خودم آگاهانه سرگرم میشدم که فکر نکنم بعدا با یک راهکار دیگه این مدت به چند لحظه کوتاه تبدیل شد : من هر اتفاقی که می افتاد واسم رو میگم این اتفاق به نفع منه و اصلا چیزی به نام مشکل و اتفاق بد وجود نداره و چون ما باور کردیم وجود داره میبینیم و اگر باور کنیم وجود نداره نمیبینیم.حتما این موضوع جوری تموم میشه و یک کاری میشه که به نفع من تموم میشه و اونقدر این فکر تکرار شد که بارها و بارها با یک مشکل به ظاهر بد من به این فکر کردم که به نفع منه و همون اتقاق و مشکل در ادامه جوری شد که به نفع من بود و کلی باهاش کیف کردم و این اتفاقات رو به عنوان نشونه هر وقت مشکلی پیش میآید که میخواد حال منو بد کنه یادآوری میکنم تا بازم به نفع من تموم بشه و میشه و روز به روز این باور قوی تر میشه که میتونم بگم من که یک جورایی مادر غم بودم الان با غم فامیل دور شدیم که روش نمیشه به من نزدیک بشه چه برسه به اینکه بیاد خونم.دوست من باید باور کنیم حتی حتی یک اتفاق بد هم وجود نداره اون موقع حتی یک دونه هم نمیبینی ولی به نظر من اگه قبول کنی که حتی یک کوچلو اتفاق بد یا مشکل وجود داره همون باور کوچک میاد سراغت و حالت رو بد میکنه .
از اینکه وقت میزارین نظر منو میخونین قبلا متشکرم.
سلام دوست عزیز واقعا دیدگاه و تفسیر شما از مشکلات زیبا بود.براتون آروزوی موفقیت میکنم